کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
حدیث بيست و دوم ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

حدیث بيست و دوم
و بسندی المتصل الی الشیخ الجلیل احمد بن ابی طالب الطبرسی (قدس سره) فی کتاب الاحتجاج ، بسنده المتصل الی الامام العسکری علیه السلام . عن ابی الحسن الرضا علیه السلام انه قال ، قال علی بن الحسین علیهما السلام ، اذا رایتم الرجل قد حسن سمته و هدیه ؛ و تماوت فی منطقه (و تلخص فی لکلامه خ ل) و تخاضع فی حرکاته؛ فرویداً لا یغرنکم، فما اکثر من یعجزه تناول الدنیا ، و رکوب المحارم (الحرام خ ل)منها ، لضعف نیته (بنیته خ ل) و مهانته ، و جن قلبه ،فنصب اللین مختله ( فنصب الدین فخالها خ ل ) فهو لا یزال یختل الناس بظاهره ، فان تمکن من حرام اقتحمه ، و اذا وجدتموه یعف عن المال الحرام، فرویداً لا یغرنکم فان شهوات الخلق مختلفه ، فما اکثر من ینبوا عن المال الحرام و ان کثر ، و یحمل نفسه علی شوهاء قبیحه فیاتی منها محرماً.
فاذا وجدتموه یعف عن ذلک فرویداً لا یغرنکم ، حتی تنظروا ما عقله ( ما عقده عقله) فما اکثر من ترک ذلک اجمع ، ثم لا یرجع الی عقل متین فیکون ما یفسده بجهله اکثر مما یصلحه بعقله ، فاذا وجدتم عقله متیناً، فرویداً لا یغرنکم حتی تنظروا هواه یغلب علی عقله او عقله یغلب علی هواه ( امع هواه یکون عقله او یکون مع عقله علی هواه  خ ل ) و کیف محبته للریاسات الباطله و زهده فیها فان فی الناس من خسر الدنیا و الآخره بترک الدنیا للدنیا و یری ان لذه الریاسه الباطله ، افضل من لذه الاموال و النعم المباحه المحلله ، فیترک ذلک اجمع طلباً للریاسه الباطله حتی اذا قیل له تاق الله اخذته العزه بالاثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد فهو یخبط (مخبط خ ل) خبط عشواء یقوده اول باطل الی ابعد غایات الخساره و یمد رایه (ربه خ ل) بعد طلبه لما لا یقدر (علیه خ ل) فی طغیانه فهو یحل ما حرم الله و یحرم ما احل الله ، لا یبالی ما (بما خ ل) فات من دینه اذا سلمت له ریاسته التی قد شفی (یتقی خ ل) من اجلها ، فاولئک الذین غضب الله تعالی علیهم و لعنهم و اعدلهم عذاباً مهیناً.
و لکن الزجل ، کل الرجل ، (نعم الرجل خ ل) هو الذی جعل هواه تبعاً لامرالله تعالی ، و قواها مبذوله فی رضا الله ، یری الذل مع الحق اقرب الی عز الابد من العز فی الباطل؛ و یعلم ان قلیل ما یحتمله من ضرآئها یودیه الی دوام النعیم فی دار لا تبید و لا تنفذ و ان کثیر ما یلحقه من سرائها ان اتبع هواه یودیه الی عذاب لا انقطاع له و لا زوال ( و لا یزل خ ل) فذلکم الرجل نعم الرجل فیه فتمسکوا و بسنته فاقتدوا والی ربکم فیه (به خ ل) فتوسلوا  فانه لا ترد له دعوه و لا تخیب (تحجب خ ل) له طلبه.
ترجمه:
به سند متصل به شیخ جلیل احمد بن ابیطالب الطبرسی (قدس سره) از کتاب احتجاج به سند متصل به امام عسکری (علیه السلام) روایت می نمایم که ابی الحسن الرضا (علیه السلام) فرمودند: که علی بن الحسین (علیهما السلام) فرمودند: اگر دیدید مردی را در طریق نیکو هیئت و سیرت نیکو و تضاعف و تظاهر در عبادت و تواضع در حرکات نیک بیندیشید و تامل نمائید که فریب نخورید. چه بسیار افرادی که از کسب مادیات و ارتکاب محرمات عاجز می باشند به علت ضعف تدبیر و پستی  و جبن قلب ، و ملایمت خویش را وسیلۀ خدعه قرار داده اند و همیشه به ظاهر خویش با مردم خدعه می کنند و اگر از حرامی برخوردار شوند بدون فکر و تامل بدان گرایش می یابند.
و اگر دیدید کسی را که از حرام چشم پوشی می نماید خود را نگهدارید و فریب نخورید ، زیرا شهوات خلق متفاوت است چه بسیار کسانی که از مال حرام اعراض می کنند اگر چه بسیار باشد و خود را بر زن های کریه المنظر حمل می نمایند و به حرام به آنها وارد می شوند.
و اگر دیدید که از این کار هم چشم پوشی می کنند صبر کنید و فریب نخورید تا این که ببینید عقل او چگونه است زیرا چه بسیار افرادی که جمیع آنها را ترک نموده ولی به عقل متین رجوع نمی کنند و فساد جهلشان بیش از اصلاح عقلشان می باشد و نیز اگر عقل او را متین یافتید تامل کنید و فریب نخورید تا این که مشاهده نمائید هوای نفس او بر عقلش غالب است یا عقل بر هوای نفس غلبه دارد؟ و نیز محبت او به مقامات باطله چگونه است ؟ و زهد او در آن چیست؟ زیرا بعض افراد در دنیا و آخرت خطاکارند به ترک دنیا برای دنیا و به نظر آنها لذت ریاست باطله بهتر است از لذت اموال و نعمت های مباح با حلال ، و به خاطر ریاست و مقام جمیع آنها را ترک می نماید حتی اگر به او گفته شود از خدا بترس و پرهیز نما او عزت با گناه را بر می گزیند (فحسبه جهنم و لبئس المهاد) (1) پس رفتار او چون نابینایان است که نخستین قدم باطل او به دورترین غایات خسارت رهنمودش می سازد، و تمنای او اراده اش را به سوی سرکشی هائی می کشاند که زائیدۀ ناکامیهای او بوده است پس آنچه را حرام خدای تعالی است حلال می داند و آ« چه را حلال خداست حرام می شناسد و از ترک فرائض نمی هراسد. در صورتی که ریاستی که به خاطر آن شقی شده است سالم بماند و آن جماعت کسانی هستند که خدایتعالی آنها را غضب نموده و لعن فرموده و عذاب و خواری برای ایشان آماده کرده است.
و لیکن مرد کامل آن است که هوای نفس خود را مطیع امر خدای تعالی قرار دهد و  قوایش را مبذول در رضای خدا گرداند و بداند که ذلت با رضایت حق به عزت ابدی نزدیکتر  از عرت باطل است و می داند ضررهائی که تحمل می کند در برابر خسارت هائی که به نعمت های آخرت زیان می رساند ناچیز است در حالی که آن نعمت ها ابدی است و بی نهایت و نیز می داند که بسیار است مسرت ها ئی که اگر به جهت پیروی هوای نفس به آنها بسد عذابی در پی خواهد داشت که انقطاع و زوالی برای آن نیست پس چنین مردی نیک است به او تمسک کنید و به سنت او اقتداء نمائید و بوسیلۀ او به پروردگار توسل جوئید زیرا دعای او رد نمی شود و در تقاضای او ناامیدی نیست.
«بیان»
فرمایش او (علیه السلام): ( سمته و هدیه) بنا بر آن چه از فیروز آبادی حکایت شده او گفته است: ( السمت الطریق و هیئه اهل لالخیر و قال الهدی الطریقه و السیره) انتها و در مختار الصحاح گفته است: ( و یقال ما احسن هدیته بکسر الهاء و فتحها ای سیرته و الجمع هدی ، مثل تمره و تمر ، و یقال هدی هدی فلان ای سار سیرته؛ و در حدیث است ( و اهدوا هدی عمار) انتها.
فرمایش او (علیه السلام): ( و تماوت فی منطقه) بنا بر آن چه از جزری حکایت شده او گفته است: ( یقال تماوت الرجل اذا ظهر من نفسه التخافت و التضاعف من العباده و الزهد و الصوم) انتها.
و در مختار الصحاح گفته است: ( و التموت من صفه الناسک المرائی ) انتها.
فرمایش او (علیه السلام): ( فرویداً لا یغرنکم) یعنی بر خود مجالی بده و قبول خدعه مکن و به متابعت او سرعتمگیر ، زیرا او ریاکار است که این اعمال را وسیله خدعه با مردم قرار داده که توهم کنند او متصف به آنها است ، با این که خالی از آنها است و متصف نیست ، بلکه آزمایش کن او را به صفات آتیه پس اگر در او این صفات پسندیده را یافتی از او پیروی نما و گرنه دوری گزین.
فرمایش او (علیه السلام): (لضعف نیته) و در بعض نسخ (بنیته) به باء موحدم و نون و یاء و در هر حال مراد آن است که عاجز است از تسلط بر محارم برای ضعف تدبیرش در رسیدن به تمایلات خود.
فرمایش او (علیه السلام): ( فنصب لین مختله) و در بعض نسخ بدل این جمله (فنصب الدین فخالها) و شاید این بهتر باشد که در هر صورت معنا متقارب است.
در مجمع گفته است: در حدیث آمده : العالم یختل الدنیا بالدین ای یطلب الدنیا بعمل الآخره یقال ختله یختله اذا اختله و راوغه ، و المخاتله المخادعه و التخاتا التخادع و نیز در آن گفته است: و الفخ آله یصادبها و منه فانصب له فخک و الجمع فخاخ مثل سهم و سهام. انتها.
پس شاید مراد آن است که خدعه می کند مردم را به دینش یا بوسیلۀ نرم خوئی خود.
فرمایش او (علیه السلام): (فان تمکن من حرام اقتحمه) یعنی به سرعت داخل آن می شود بدون فکر وتامل برای عدم تقوی و بی پاکی از اجرای محرمات و این معیار کاملی است برای آزمایش نفس و امتحان در این که آیا متصف به صفت تقوی هست یا نه؟ زیرا چه بسا می شود که امر در این موضوع حتی برخود شخص مشتبه است و گمان می برد متصف به صفت تقوی است با این که ذره ای تقوی در او نیست.
فرمایش او (علیه السلام): (فاذا وجدتموه یعف عن المال الحرام)یعنی اعراض می کند از حرام و اعراض او از آن با کمال اشتیاقی که به آن دارد برای یکی از دو جهت است: یا از خوف اطلاع مردم است و ارتفاع منزلتش در قلوب آنها و سقوط او از انظار و یا آنکه تعلق خاطر و دل بستگی او به چیزی بالاتر و محبوب تر یعنی ریاست باطلۀ زائل شونده است و می داند که نمی رسد به آن مگر به تزاهد از دنیا.
فرمایش او (علیه السلام): ( فان شهوات الخلق مختلفه) چنان که به وجدان نیز مشاهده می شود و می بینیم بشا می شود که شخص اجتناب می کند از مال برای عدم حرصش در آن ولی از سایر محرمات پروائی ندارد و یا این که از بعض محرمات اجتناب می ورزد نه از تمام آنها همان طور که بسیار اتفاق می افتد کسی از شدت غیر زنا نمی کند. چنان که در کلمات قصار منسوب به مولانا امیرالمومنین (علیه السلام) است: ( مازنی غیور قط) (2) و یا این که از آشامیدن مسکرات اجتناب می کند برای حفظ قوه عاقله و شرافت نفس خود و علاقه او نسبت به عقل و مروت خویش و یا بعلت آگاهی او بر این که مسکر زائل کنندۀ عقل است و انسان را از مرتبه اش سقوط می دهد چنان که شاعری در مذمت آن گفته است:
کفاه من جهه التحقیر ان به                                         للعقل حجب و للمقدار حطات
و یقین او بسائر مضراتش برای جشم ولی همین شخص از مال حرم پروائی ندارد. چون که جذب قلوب و حصول به آرزوها را در آن می یابد و تمایل نفس را نسبت به خود در آن حس می کند چنان که ظاهر است و یا از تمام محرمات اجتناب می ورزد . و لی از غیبتی که دربارۀ آن وارد شده است (انها اشد من الزنا) (3) اعاذنا الله تعالی منها اجتنابی ندارد.
فرمایش او (علیه السلام) : ( و یحمل نفسه علی شوءها قبیحه) یعنی گاهی می شود که از مال حرام دوری می کند ولی از زنا باکی ندارد حتی این که از زن قبیحه المنظر نمی گذرد چه رسد به زن های زیبا و احتمال می رود کنایه باشد ازاین که گاهی از مال با این که در آن لذت و راحت و وصول به نعمت های مباهه است می گذرد و نفس خویش را به ریاست موهومۀ باطله حمل مینماید و از قبل آن ریاست دارید حرام می شود و این احتمال مناسب تر است. فتدبر.
فرمایش او (علیه السلام): ( حتی تنظروا ما عقله) و در بعض نسخ حدیث ( حتی تنظروا ما عقده عقله) و مخفی نباشد که ممکن است کلمه عقده دو قسم قرائت شود گاهی عُقدهٌ قرائت می شود. مانند بکره و گاهی عقده قرائت می شود چنان که علامۀ مجلسی (قدس سره) گفته. ثاحب مجمع در بیان فرق بین عهد و عقد گفته است اینکه در معنای عقد استیثاق و شدت است.
و علامه مجلسی (قدس سره) در جلد اول بحار در شرح این حدیث چنین گفته است: ( احتمال می رود کلمۀ (ما) موصوله باشد و عقد فعل ماضی یعنی تا نظر کنید به اموری که عقل او آنها را تدبیر و تنظیم کرده است زیرا از عقل آثار آن را اراده می کنند و احتمال می رود که (ما) استفهامیه باشد و عقده اسم باشد به معنای (ما عقد علیه) پس بر می گردد به معنای اول و بنا بر این احتمال می رود مقصود ثبات عقل و استقرار آن باشد و عدم تزلزل آن در چیزی که به آن حکم می کند پایان کلام مجلسی بزرگوار بلند باد مقامش.
فرمایش او (علیه السلام): ( ثم لا یرجع الی عقل متین فیکون ما یفسده بجهله اکثر مما یصلحه بعقله) و این سخن برای آن است که متانت افعال و حسن آنها فقط معلول متانت عقل است. زیرا (کل یعمل علی شاکلته) (4)  و (کل اناء بالذی فیه برشح) (5) که هر فردی اجر و ثواب و عقابش به اندازه عقل او است چنان که در عوالی اللئالی از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده است: ( ان الله عزوجل لما خلق العقل قال له اقبل فاقبل ثم قال له ادبر فادبر فقال تعالی و عزتی و جلالی کا خلقت خلقاً هو اکرم علی منک بک اثیب و بک اعاقب و بک آخذو بک اعطی) (6) بلکه ممکن نیست عبادت پروردگار تعالی و اجتناب از محرمات او چنان که سزاوار است مگر به عقل متین. و اشاره به معنای عقل است فرمایش حضرت صادق (علیه السلام) بنا بر آن چه در معانی الاخبار روایت شده وقتی که راوی از آن حضرت می پرسد: عقل چیست؟ و می فرماید: « ما عبد به الرحمن (ما عبد به ربه خ ل) و اکتسب به الجنان» راوی گفت: عرض کردم پس در معاویه چه بود فرمود: ( تلک النکراء (و خ ل) تلک الشیطنه  و هی شبیهه بالعقل و لیست بعقل) (7) پس هم چنین که عقل مداخلت دارد در تعلق تکیلف مکلف بلکه شرط آنست در تعلق تکلیف به او عقل متین هم در حصول کمال عبودیت نیز دخالت دارد ، که به زودی در شرح یکی از احادیث آتیه (8) بیانی راجع به خود عقل و اقسام آن و این که عقل دو قسم است: عقل معاش و عقل معاد و آن چه در بیشتر مردم می بینی عقل معاش است ولی عقل معاد در این زمان کمیاب تر از کبریت احمر است مورد بحث خواهد شد. انشاء الله.
فرمایش او (علیه السلام): ( حتی تنظروا هواه یغلب علیعقله او عقله یغلب علی هواه) مقصود از این نظر دیدن با چشم است ، بلکه مراد از آن در آیات و اخبار نظر عبرت و اعتبار و فکر و آزمایش است چنان که فرموده خدای تعالی: ( افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت) معنای آن نظر به چشم بصیرت است ؛ این جا مراد این است که آزمایش کنید او را تا بفهمید او بر تمایلاتش غالب است، یا تمایلات او بر نفس و  عقلش غلبه دارد. و در بعض نسخ بدل این جمله چنین است: ( حتی تنظروا امع هواه یکون علی عقله او یکون مع عقله علی هواه) و همزه در قول امام (علیه السلام): ( امع هواه) استفهامیه است. ولی حاصل معنا در دو جمله یک یاست و البته باید به دقت اندیشید که آیا عقل او مغلوب هوای نفس او است یا هوای او مقهور عقل او؟ پس اگر دیده شد که عقل بر هوایش غالب است فهمیده می شود دارای عقل متین است و در غیر این صورت عقل او نیز غیر متین خواهد بود ، و اگر با وجود قوت عقل هوای او غالب است ، دانسته می شود که آن نکراء و شیطنت می باشد.
و حاصل آن که غالب بودن هوا بر عقل گاهی از جهت ضعف وجود عقل و شدت قوای شهویه و غضبیه است ، و گاهی برای شدت قوای شهویه و غضبیه ضمن وجود عقل و توانائی آن و لکن با این وصف عقل او مغلوب هوای او و محکوم به حکم آن است.
پس این شیطنت و نکراء نامیده می شود و اولی حماقت و بله خوانده می شود.
فرمایش او (علیه السلام): ( فان فی الناس من خسر الدنیا و الآخره) یعنی جمیع لذائذ دنیا خوردنی ها و آشامیدنی ها و پوشیدنی ها و سایر تمتعات را ترک می نماید و نیز از روز موعود و آن چه بر گناهکاران وعده داده شده روی گردان است. به خاطر علاقه اش به ریاسات باطلۀ عاطله ، پس با این عمل البته دردنیا و آخرت زیان کار است . و این است خسران. ظاهر و آشکار چون ترک دنیا است به خاطر دنیا و برای او نصیبی در عقبا نیست.
فرمایش او (علیه السلام): ( فهو یخبط خبط عشواء) بنا بر آن چه از جوهری حکایت شده عشواء شتری است که پیش پای خود را نمی بیند و با دو دستش همه چیز را خراب می کند و (رکب فلان العشواء) وقتی است که شخص از روی نادانی در امری خطا کند. و (فلان خابط خبط عشواء).
فرمایش او (علیه السلام): ( و یمده رایه بعد طلبه لما لا یقدر ( علیه خ ل) فی طغیانه) یعنی بعد از میل او و گزینش او ریاست باطله را و ترجیح دادن را بر جمیع نعمت های دنیا و آخرت عقیده اش او را به طغیان می کشاند برای قوی بودن رای او، ضرب المثل است که ( مد الجیش وامده اذازاده و قواه) چنان که فرمودۀ پروردگار تعالی است ( و من کان یرید حرث الدنیا نوته منها و ماله فی الآخره من نصیب) (9).
و شاید اشاره به همین است قول نبی  اکرم (صلی الله علیه و آله): ( و انما لکل امرء مانوی) یعنی می رسد به همان چیزی که از عمل خود نیت داشته است و غرضش به او متعلق بوده چنان که بیانش در شرح حدیث بیستم به اندازه کافی معلوم گردید. اگر مایل باشید به آن رجوع کنید.
پس محبت باطله چون غرضش از اعمال خود ریاست باطله است به او عطاء می شود و رای او ، او را در طغیان می کشاند و در بعض نسخ حدیث (یمده ربه) بدل (یمد رایه) است.
بنا بر این خلاصه معنا این است که خدای تعالی او را به سبب سوء اعمال و خبث طینتش خار می گرداند و بحال خودش وا می گذارد و هیچ مانعی از جریان طغیان او جلوگیری نمی کند ، زیرا منع فیض از محل قابل جایز نیست.
اگر گفته شود چگونه منع فیض جایز نیست ، با این که در تقویت و استیلاء او منع فیض می شود نه در عدمش.
جواب آن است که این امر چنان که گمان کرده ای نیست زیرا خدای تعالی نعمت و قوت و استیلاء به انسان عطا می فرماید تا این که آن را در طاعت صرف نماید نه در طغیان و ضلالت ولی او از این قوت و اختیار سوء استفاده کرده آن را در طغیان مصرف نموده است. و شک نیست که قوت و استیلاء و اقتدار همه نعمت و فیض است و سلب آنها منع فیض.
اگر گفته شود چون خدای تعالی می داند که به سوء اختیارش در طغیان صرف می نماید لازم نمی آید که سلب آن از طرف خداوند نسبت به او منع فیض شده باشد.
جواب آن است که سلب فیض از او منافی اختیاری است که ثواب و عقاب مترتب بر آن است. پس پروردگار تعالی این اختیار را از او سلب نمی کند تا مختار باشد در صرف آن در طاعت و یا در طغیان و ضلالت.
و خلاصه این رد و ایراد بالاخره به مسئله جبر و تفویض منجر می شود ، که ذکر و بحث آن در این جا بی مورد است لکن بد نیست اشاره ای شود به آن زیرا خالی از فائده نیست و بیانش موقوف بر دو مقدمه است.
اول این که هر موجود ممکنی در ذاتش دو جهت است ، جهت قابلیت که آن استعداد او است برای این که او را به طرف کمال شایستگی اش برساند این استعداد در هر فرد بر حسب ذات او بر مبنای فعلیت او است که چگونگی وجودش را تشکیل داده است.
دوم این که فیاض مطلق کسی است که آماده می کند برای ممکن هر چیزی را که حصولش در رسیدن به کمال شایستگی او موثر است و گر نه فیاض علی الاطلاق نمی باشد چون این دو مقدمه دانسته شد.
گوئیم طالب ریاست باطله بر اساس خباثت طبع و نقص فطرت خود بر حسب استعداد از پروردگار خویش ضلالت و طغیان می طلبد. و فیاض مطلق به مقتضای بخشایشگری بر نعمت و قوت و استیلای او می افزاید تا این که منع فیض از جانب او لازم نیاید، و ( لیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حی عن بینه) (10) پس او بسوء اختیارش آن نعمات را در طغیان و ضلالت مصرف می کند.
فرمایش او (علیه السلام): ( و لکن الرجال کل الرجل) در تفسیر امام عسکری (علیه السلام) چنین است: ( و لکن الرجل کل الرجل نعم الرجل) که اشاره ای است به تمامیت فرد در کمالش یعنی کسی که نفس خویش را تابع امر باری تعالی قرار داد او به غایت کمال انسانیت رسیده است.
فرمایش او (علیه السلام): ( فیه فتمسکوا و بسنته فاقتدوا) یعنی اگر مردی را یافتید که به این صفات متصف باشد به او تمسک کنید و طریقه و سیرت او را پیروی نمائید.
فرمایش او (علیه السلام): ( و الی ربکم فیه فتوسلوا) احتمال می رود که مراد واسطه قرار دادن آنها باشد یعنی آنها را بین خود و باری تعالی در دعاهای خویش واسطه قرار دهید و این معنی ظاهرتر است به قرینه فرمایش او (علیه السلام): ( فانه لا ترد له دعوه) .
یاد آوری: باید دانست که صفات مذکور در این حدیث مختص به امام یا نایب خاص نیست بلکه سزاوار است هر مومنی به آنها متصف باشد به خلاف رای صاحب کتاب (منبه الممارسین) در جواب های شیخ یاسین. زیرا بعد از کلامی در عدالت و آن چه عدالت به آن تحقق می پذیرد. و نقل این خبر بنابر آن چه صاحب حدائق (قدس سره) از او حکایت می کند (قدس سره) گفته است: محققاً این اوصاف مخصوص تعریف امام (علیه السلام) و ولی او و صالحین و اهل ایمان است که از آنها پیروی می کنند که روزگار از وجود آنها کمتر برخوردار بوده است ، و همیشه نادر و کمیاب هستند و دلیلش فرمایش حضرت (علیه السلام) : ( فذلکم الرجل نعم الرجل فیه فتمسکوا و بسنته فاقتدوا) (11) بعید نیست مراد او فقط امام (علیه السلام) باشد. چنان که از فرمایش خود امام در آخر حدیث :( فانه لا ترد له دعوه و لا تعجب له طلبه) (12) چنان فهمیده می شود و غرض حضرت (علیه السلام) رد زیدیه و پیروان آنها بوده است. تا آن جائی که گفته است بنظر من سیاق حدیث بکلی دلیلی است بر این که مراد دشواری امر امامت عامه و تشدید کار آنها است و قرینۀ ریاست شاهد بر آن است چنان که بر هیچ کس پوشیده نیست . پایان مقصود از کلام او که مقامش فزون باد.
مولف محقق مجلسی (قدس سره) بنا بر شرحی که در مجلد اول بحار است در باب این که آیا فرا گرفتن علم از چه کسی جایز است و از چه کسی جایز نیست از این حدیث همین طور فهمیده است.
و صاحب حدائق (قدس سره) نیز در اثبات این که عدالت دارای مراتب شدید و ضعف است و امور مشروطۀ به عدالت برخی از آن امور مشروط به اول مرتبه آن است مانند عدالت امام جماعت و گواه شهادت و برخی از آن امور مشروط به اعلی مراتب عدالت است مانند قضاوت و فتوا دادن زیرا اینها از اموری است که سخت دشوار می نماید به این حدیث استدلال نموده است.
مولف؛ به عقیده من اینجا مقام بیان این که آیا عدالت در جمیع امور مشروطۀ به آن معنا است چنان که بیشتر علماء همین رای را دادند و الآن نیز من علماء اعلام ما مشهور می باشد. و یا به معنای متعدده است چنان که مذهب صاحب حدائق (قدس سره) است؟ نیست بلکه اینجا مقام بیان آن است که آیا امر چنان که صاحب کتاب (منیه الممارسین) و شاگردش (قدس سرهما) گفته اند این صفات مختص به امام (علیه السلام) است یا نه؟ و تحقیق در این مطلب این است که امر چنان که ایشان گفته اند نمی باشد. بلکه ایمان مومن جز به دارا بودن این صفات حمیده تکمیل نمی یابد. 
و اگر کسی ادعا کرد که صفات مذکوره در این حدیث مختص به امام (علیه السلام) است ناگزیر باید قبول کند که امور مجعوله ای در بسیاری از اخبار که وصف برای مومنین و متقین و غیره است همه مختص به امام و نائب خاص امام می باشد و گمان نمی کنم ایشان (قدهما) ملتزم چنین ادعائی شده باشند ، زیرا امور مجعوله در این حدیث از خواص مرد کامل و بعض صفات مومنین و متقین کامل است که البته کم یابند چون چهار صفت بیش نیست که عبارت است از:
اول: اینکه شخص بظاهرش در مقام خدعه و تدلیس نباشد.
دوم: این که دارای عقل متین باشد ، تا فساد او به سبب جهلش بیش از مصالح عقل او نباشد.
سوم: این که عقل او غالب بر هوای نفسش باشد تا از افرادی که برای لذت ریاست عاطلۀ باطلۀ دنیا ، دنیا را ترک می نمایند و خسر الدنیا و الآخره می شوند نباشد.
چهارم: این که میل و هوای نفس خود را تابع امر مولایش گرداند.
پس معلوم شد که در این حدیث خبری نیست که اتصاف به آن برای مردم غیر مقدور باشد ، تا این که گفته شود این اوصاف مختص به امام یا نائب خاص او و یا کسی از پیروان او است.
گفته نشود وجود عقل و متانت آن موهبتی است از مواهب خدای سبحان و امر اکتسابی نیست که اتصاف به آن تحت اختیار خود انسان باشد و چگونه ادعا کردی که در این حدیث چیزی نیست که اتصاف به آن برای  افراد انسان غیر مقدور باشد.
زیرا جواب گفته می شود امر نسبت به اصل عقل و متانت آن چنین است ولی تقویت و جلوه گر شدن عقل بوسیلۀ اموری مخصوص و مجاهدۀ با نفس و مخالفت آن ممکن است چنان که پوشیده نیست.
علاوه بر آنکه عقل به دو قسم تعبیر می شود مطبوع و مکتسب چنان که به این مضمون حدیثی وارد شده و وجدان نیز بر آن گواهی می د هد.
و منسوب به حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) است:
رایت العقل عقلین                         فمطبوع و مسموع
و لا ینفع مسموع                          اذا لم یک مطبوع
کما لا تنفع الشمس                      وضوء العین ممنوع
و لکن انصاف آن است که همان طور که آن ها (قدس الله اسرارهم) گفته اند از این حدیث چنین استفاده می شود زیرا مراد امام علیه السلام رد بر زیدیه و غیره بوده است. و غرض علی بن الحسین (علیه السلام) تعریف امام برای راوی است تا این که امام را از غیر او و از مدعیان خلافت و امامت باز شناسد اگر چه این تعریف شناسائی امام است به صفات غیر مختصه به او ، چون راه شناخت امام به صفات مختصه مانند صفات عصمت و غیره برای هر کس ممکن نیست از این جهت امام (علیه السلام) او را به صفات غیر مختصه معرفی فرمود. فتدبر.
بلی متصف به این صفات به طور یقین جداً کم یاب و نادر الوجود است اما نه به حدی که آن ها (قدهما) تصور نموده اند بلکه هر کس که معرفت خداو محبت او را دارا باشد و یقین به امور آخرت و اشتیاق بسوی او سبحان را داشته باشد به اندازه ای که محبت خدا بر او و بر هوای نفس او غالب است و نیز نسبت به سایر محبت ها افزایش دارد میلش به سوی خدای تعالی زیادتر است و نفس خود را تابع امر مولایش قرار می دهد ، چنان که این امر در عشاق نسبت به معشوقشان مشاهده می شود بلکه برای آن ها رضایتی جز رضایت خاطر معشوق نیست ، چون محبت معشوق بر نفس آنها مسلط است.
پس از آن چه گفتیم ظاهر شد که اتصاف هر کسی به صفات مذکوره امکان پذیر است ولی برای این اتصاف مراتبی است در کمال و نقص چنان که هر کی از صفات حسنه نیز چنین است.
و شک نیست که مرتبه کمالش که فوق آن مرتبه ای متصور نیست به نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) و امام (علیه السلام) اختصاص دارد و برای هر فردی ازافراد مومنین از آن اوصاف نصیبی است و به اندازه ای قوت و ضعف ایمانشان به آنها متصف می باشد.
پس سزاوار است که هر مومنی به آن اوصاف متصف باشد مخصوصاً کسی که متصدی نیابت منصبی از مناصب امامت و مصدر برای نگه داشتن این پیشوائی بزرگ است مثل قضاوت و فتوای شرعی که ناچار باید در او مناسبتی با امر محول به او باشد و گرنه نائب و پیشوا نخواهد بود. و دلیل این مطلب همین است که در این حدیث آمده : ( من کان من الفقهاء صائناً لنفسه ، حافظاً لدینه ، مخالفاً لهواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه) (13)

...........................................
(1)- سوره 2 آیه 22 – پس بس است او را دوزخ و بد جایگاهی است. (ه)
(2)- شخص غیرت دار هرگز زنا نمی کند.
(3)- گناه غیبت شدیدتر از گناه زنا است.
(4)- سوره اسراء آیه 86 – عمل هر کس شباهت به خودش دارد.(ه)
(5)- هر ظرفی از محتوی خود ترشح می کند.(ه)
(6)- همانا که خدای عزوجل چون عقل را آفرید به او فرمود بیا آمد بعد فرمود برو رفت سپس فرمود: به عزت و جلال خودم که موجودی گرامی تر از تو نیافریدم، به وسیله تو ثواب می دهم و عقاب می کنم و بواسطه تو می گیرم و به سبب تو می بخشم. (ه)
(7)- این نکراء و شیطنت است که شبیه به عقل است ولی عقل نیست.(ه)
(8)- یعنی در شرح حدیث بیست و هشتم (منها عفی عنها)
(9)- سوره 42 آیه 19 – کسی که زراعت دنیا را بخواهد به او داده می شود و لی در آخرت نصیبی ندارد.
(10)- سوره 8 آیه 42- تا هلاک شوندگان از بینه هلاک شوند و زنده شوندگان از بینه زنده شوند. (ه)
(11)- پس این مرد ، مرد خوبی است بدامن او چنگ زنید و به اعمال و افعال او اقتداء نمائید. (ه)
(12)- زیرا دعوت او رد نمی شود و خواسته های او نا امیدی ندار.(ه)
(13)- از فقهاء کسی که حافظ نفس و دین باشد و مخالف هوای نفس عمل نماید و مطیع امر پروردگار باشد تقلید او برای عوام واجب است. (ه)