کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
نساء : آيات 1تا58 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 1
از اول سورة النساء جزو پنجم الى آخر سورة المائدة جزو ششم بقلم:

كمترين خادمه‏ئى از خدام آل رسول (ص) و كوچكترين ذره‏ئى از ذرارى بتول (ع) و امه من اماء اللّه تعالى 
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 2

 هدف عالى هستى و روح حقيقت و صداقت در خلال كلمات روح‏افزاى الهى نمايان است‏

سورة النساء

مدنية و هى مائة و خمس و سبعون آية

 [سوره النساء (4): آيات 1 تا 4]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً (1) وَ آتُوا الْيَتامى‏ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى‏ أَمْوالِكُمْ إِنَّهُ كانَ حُوباً كَبِيراً (2) وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى‏ فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ ذلِكَ أَدْنى‏ أَلاَّ تَعُولُوا (3) وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْ‏ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً (4)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 3

 (سورة النساء) مفسرين گفته‏اند سورة النساء تمامش مدنى است، و بقول بعضى در قرآن هر جا (يا أَيُّهَا النَّاسُ) ذكر شده در مكه نازل گرديده و هر جا (يا ايها المؤمنون) خطاب نموده در مدينه فرود آمده، و بعضى ديگر گفته تمامش مدنى است مگر دو آيه و آن قوله تعالى (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها) و آيه (يَسْتَفْتُونَكَ فى النساء قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلالَةِ) تا آخر كه اين دو آيه در مكه نازل گرديده.

و عدد آياتش صد و هفتاد و هفت است نزد شاميان و صد و هفتاد و شش نزد كوفيان و صد و هفتاد و پنج نزد ديگران، و اختلاف در دو آيه است (تَضِلُّوا السَّبِيلَ) كه كوفى است (فَيُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِيماً) كه شامى است.

و عدد حروفش سه هزار و هفتصد و چهل و پنج كلمه و شانزده هزار و پانصد و سى حرف است.

و ابو امامه از ابى بن كعب روايت كرده كه رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هر كس سورة النساء را بخواند مثل كسى باشد كه بهر وارثى كه مستحق ميراث شده صدقه داده و او مثل كسى ماند كه آزادى از اسيرى بخرد و آزاد كند و از شرك برى‏ء گردد و از آنكسانى گردد كه در مشيت خدا عفو شده باشد و خداوند از او راضى و خوشنود باشد.

 [ترجمه‏]

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

اى مردم از عذاب پروردگارتان بترسيد آنكسيكه شما را از يك تن آفريده و از آن يك تن جفت او را آفريده و از آن دو در زمين مردهاى بسيار و زنان بسيار پراكنده گردانيده و بپرهيزيد از آن خدائى كه بنام او از يكديگر                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 4

 حاجت مى‏طلبيد و از قطع ارحام بپرهيزيد همانا خدا هميشه رقيب و نگهبان شما است [1]

مالهاى يتيمان را بآنها بدهيد و مالهاى حرام را بمالهاى حلال پاك خود تبديل نكنيد و مالهاى يتيمان را با مالهاى خودتان نخوريد و چنين عمل گناه بزرگى است [2]

و اگر ميترسيد كه در مال ايتام بعدل رفتار نكنيد پس نكاح كنيد آن زنى را كه موافق طبع شما است، دو يا سه يا چهار، و اگر بترسيد كه بعدالت بين آنها رفتار ننمائيد، يك زن يا يك كنيز اختيار كنيد كه اين بعدالت نزديك‏تر است [3]

و مهر زنان را در كمال رضايت و طيب خاطر بآنها بپردازيد و هرگاه از مهر خود چيزى برضايت بشما دادند بگيريد و بخوريد كه آن بر شما گوارا و حلال خواهد بود [4].                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 5

 (توضيح آيات)

يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ خطاب بتمام افراد بشر است و اول وظيفه و حكمى كه براى تمام افراد بشر مقرر فرموده تقوى است، و تقوى مأخوذ از وقايه و نگاهدارى است و مراتبى دارد و موارد استعمال آن در كلام اللّه بسيار است، و ظاهرا در اينجا چون اين سوره مباركه راجع باحكام و قوانين اجتماعى و تمدّن اسلامى است مردم را دعوت نموده و احكام و دستوراتى براى بشر مقرّر گردانيده از ارث و قانون زناشوئى و مطالب ديگر، اين است كه ميتوان گفت خصوصيت ذكر تقوى در اينجا، و تخصيص به (رَبَّكُمُ) كه اشاره بصفت ربوبيت حق تعالى است نكته‏ئى دارد كه برهنمائى زندگى و اجتماعى بشر مربوط است و باين وسيله سعادت افراد در پرتو عمل بقانون الهى بدرجه كمال ميرسد.

و خلاصه اينكه آيه امر بتمام افراد بشر است بخصوص مؤمنين كه نگاه داريد حكم پروردگار خود را و قانون الهى را كه پروردگار شما از جهت ربوبيت و پرورش شما بتوسط رسولش ابلاغ كرده و در مرتبه عمل آريد.

بعضى از مفسرين از ابو سعيد خدرى و او از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت ميكند كه فرمود

 (اتقوا اللّه فانّها جامع كلّ خير)

يعنى تقوى جامع تمام خوبيها است، و نزد اهل تحقيق تقوى اجتناب نمودن از هر چيزى است كه جز از خدا باشد، و از بزرگان اهل تحقيق نقل ميكند كه گفته‏اند: تقوى كل تقوى كسى را سزد كه قول او قول خدا باشد و هر گاه قصدى كرد نيّت او خدا باشد و در آن غير خدا نباشد.

الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ظاهرا مقصود اين است كه تمام افراد بشر از يك مرد و زن خلقت شده‏اند با كثرتيكه بين افراد است و تماما در حقيقت انسانيت يكى و متحد ميباشند و از يك اصل و ريشه‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 6
پيدايش نموده‏اند و شاهد آن خود آيه است كه فرموده (خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ) زيرا كه ضمير (كم) راجع بتمام افراد است.

وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها راغب گفته بهر نر و ماده‏ئى كه از طبقه حيوان باشد و با يكديگر جفت گردند زوج گفته ميشود، و معناى وسيع آن القاء قيد حيوانيت است، بنابراين بهر دو موجودى كه با يكديگر قرين باشند چه حيوان و چه غير حيوان زوج گفته ميشود، و وسيع‏تر از آن اطلاق زوج است بر هر چيزى كه با چيز ديگر كه مانند يا ضدّ او است همراه باشد قال اللّه تعالى (فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى‏) (وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ) و زوجه در مؤنث لغت پستى است. [پايان‏] در اينكه خداى تعالى حواء را از چه چيز آفريده دو قول است، اكثر مفسرين و مشهور بين آنها اين است كه پس از آفرينش آدم عليه السّلام حواء را از دنده چپ آدم بيرون آورده لكن بعض اخبار آنرا انكار مينمايد.

در تفسير عيّاشى از عمرو بن ابى المقدام از پدرش روايت كرده (قال سألت ابا جعفر عليه السّلام من اىّ شي‏ء خلق اللّه الحواء) وقتى سائل از حضرت سؤال ميكند كه خدا حواء را از چه چيز آفريد حضرت فرمود مردم چه ميگويند؟ گفت ميگويند خدا حواء را از دنده‏ئى از دنده‏هاى آدم [ع‏] خلق كرده فرمود دروغ ميگويند آيا خدا عاجز بود كه او را از غير دنده آدم خلقت گرداند، سائل گويد گفتم (جعلت فداك) يا بن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پس او را از چه چيز خلق كرده؟

فرمود پدرم از پدران خود مرا خبر داد كه رسول اللّه [ص‏] فرمود خداى تعالى مشتى از خاك برداشت و بدست راست با هم مخلوط گردانيد و هر دو دست او يمين است و از آن آدم را خلقت نمود و از زيادتى خاك آدم حواء را آفريد.

و نيز در كتاب علل الشرايع در ضمن حديث طويلى از زرارة از ابا عبد اللّه عليه السّلام نقل ميكند كه گفته از ابا عبد اللّه [ع‏] از خلقت حواء سؤال نمودم كه مردم ميگويند خداى عز و جل حواء را از دنده چپ آدم آفريده، حضرت فرمود                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 7

 (سبحان اللّه و تعالى عن ذلك)

آيا خداوند قادر نبود زوجه آدم را از غير دنده او خلق كند و اين كلام شنيعى است كه گفته شود، بعضى از اجزاء آدم با بعضى اجزاء ديگرش نكاح كردند تا آخر.

و طنطاوى در تفسير جواهر گفته بدان كه راجع بكيفيت خلقت آدم [ع‏] و حواء در قرآن دليل قطعى نيامده مگر بقدرى كه عقول بشر اقتضاء فهم آنرا دارد و نفوس بتوانند فهم نمايند، و امّا تفصيل آن در كتب سماوى نيست مگر بقدريكه مقدمه باشد براى مطالبى كه مربوط بآن است، و علماء از عرب و عجم در تفصيل و بيان آن كوشيده‏اند و جاى تعجب است كه بحقيقت و كيفيت آن پى نبرده‏اند و باصل حقيقت نرسيده‏اند تا آخر بيانش كه توضيح ميدهد كه آنچه دانشمندان راجع بپيدايش موجودات گفته‏اند اغلب آن مخالف واقع است.

و از بعض مفسرين است كه گفته ظاهر جمله (وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها) اين است كه ميخواهد بگويد زوج اين فرد هم مثل خودش از همين نوع است و اين افراد پراكنده هم همه از يك اصل ميباشند، بنابراين لفظ (من) نشريه است و اين آيه همان معنائى را بيان ميكند كه در آيات ذيل بيان شده ميفرمايد (وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً) روم آيه 20 (وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً) نحل آيه 74، و نظير همين آيه است (وَ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ) الذاريات آيه 49، پس آنچه از كتب تفسير ذكر شده كه آيه در صدد بيان اين مطلب است كه جفت اين فرد از خودش گرفته شده و اين طور كه در بعض اخبار است كه خداوند زن آدم را از يكى از دنده‏هاى وى آفريده هيچ شاهدى از خود آيه بر آن نمى‏توان يافت. (الميزان) آرى چنانچه گفته شده چون در خود آيه از كيفيت خلقت حواء بيانى نشده و احاديثى كه در اين خصوص رسيده مختلف است ميتوان گفت كه همان طورى كه در بعض اخبار است خداى تعالى حواء را از بقيّه طينت آدم آفريده                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 8

 و بنابراين معنى آيه چنين ميشود كه خدا آدم را آفريده و از زيادتى گل او حواء را آفريده، و اين معنى بحقيقت نزديك‏تر مينمايد زيرا كه زن و مرد هر دو انسانند و بايد از يك ماده آفريده شده باشند.

وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً و از آدم و حواء در زمين مردهاى بسيار و زنهاى بى‏شمارى منتشر گردانيد آيه در مقام امتنان بر بشر و اظهار لطف بر اين نوع از موجودات و برترى او بر بسيار از انواع برآمده و بيان فرموده كه اولا آدم و حواء را از حقيقت وحدانى آفريده بدون آنكه از نوع ديگرى گرفته شده باشد و در ثانى تمام افراد اين نوع واحد را بدون مدخليت چيز ديگرى و جهت ديگرى كه بآن ضميمه گردد منتشر گردانيده و اين كمال قدرت خود و جامعيت آدم و منفرد بودن نوع بشر را در كمال ميرساند و اينكه افراد بشر مرتبط بهم و هر يك ديگرى را در تحصيل كمالات و رفع احتياجات كمك مينمايند اگر بين افراد بهم پيوسته‏گى و اتحاد پديد گردد ديگر محتاج بمعاون خارجى نميباشند.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ چون غرض اصلى از آفرينش انسان اينست كه از راه علم و عمل بكمال كامل برسد و تحصيل كمال بدون تقوى كه اسّ اساس كمال است براى كسى ميسّر نخواهد گرديد اين است كه در اينجا ذكر تقوى را مقدّم انداخته و در اين آيه انسان را خاطر نشان مينمايد و پس از اظهار كمال قدرت كه شما را از يك نفس آفريدم، شايد در مقام برآمده كه بايستى بشر بداند كه هيچ نفسى كامل نميگردد مگر بتقوى يعنى كسيكه طالب كمال جسمانى و روحانى باشد لابد بايد دو عمل را مراعات نمايد: يكى تقوى و ظاهرا مقصود از تقوى در اينجا نگاه داشتن و مراعات كردن احكام الهى و آن خدائى است كه در موارد مهم باو قسم ياد ميكنيد يا در گفتگوهاى خود او را شاهد و گواه گفتار خودتان قرار ميدهيد و ديگر (وَ الْأَرْحامَ) كه عطف است بر ضمير مستتر (وَ اتَّقُوا اللَّهَ) يعنى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 9

 حكم خدا را در باره ارحام مراعات نمائيد و اين آيه نظير همان آيه چهلم در سوره نساء است كه فرموده (وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً و تقواى دوم كه از ضمير مستتر (وَ الْأَرْحامَ) فهميده ميشود تقواى خاص است پس از عام كه در باره ارحام سفارش بيشترى شده.

شايد اشاره باين باشد كه تمدن و جامعه بشرى و تأمين زندگانى جمعى و فردى شما منوط بنيكى نمودن با اقرباء و خويشاوندان شما است و همين طورى كه حق جلّ و علا در باره بندگى و نگاهدارى امر خود بندگان را مأمور بتقوى گردانيد در باره ارحام نيز امر بتقوى نمود.

در مجمع البيان در توجيه (وَ الْأَرْحامَ) گفته همين طورى كه خدا را بعظمت و بزرگى بدهنهاى خودتان ستايش ميكنيد همين طور او را باطاعت بزرگ شماريد، و بمعنى ديگر (تَسائَلُونَ بِهِ) يعنى حقوق و حوائج و آنچه بين شما است از او طلب ميكنيد، و معنى (وَ الْأَرْحامَ) يعنى خود را نگاه داريد از اينكه قطع رحم كنيد. [ابن عباس و قتاده و مجاهده و ضحاك و از ابى جعفر عليه السّلام) پس بنابراين توجيه (وَ الْأَرْحامَ) منصوب و عطف است بر اسم اللّه و دلالت بر وجوب صله رحم دارد و مؤيّد آن حديث نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه فرموده (قال اللّه تعالى خدا گفت من رحمانم و رحم را آفريدم و آنرا از نام خودم مشتق گردانيدم، كسيكه باو پيوندد من باو پيوندم و هر كس از او ببرد من از او ببرم و نظير آن اخبار بسيارى راجع بصله رحم رسيده.

و اصبغ بن نباته از امير المؤمنين عليه السّلام چنين روايت كرده كه فرموده بحقيقت هر گاه يكى از شماها در آن چيزيكه مى‏پسندد غضب كرد پس بسبب آن داخل در آتش ميگردد پس هر مردى از شما كه بر ذى رحم خود غضب نمود و پس از آن با او مصافحه نمود قرار ميگيرد زيرا كه خويشاوند وقتى با خويشاوند خود مصافحه نمود غضب او قرار ميگيرد و بدرستى كه رحم متعلق بعرش الهى است و نداء ميكند كه اى خدا رحمت خودت را متصل گردان بكسيكه صله رحم                        مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 10

 ميكند و رحمت خودت را قطع كن بكسيكه قطع رحم ميكند. [پايان‏] إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً آيه بشر را خاطر نشان ميكند كه بدانيد هميشه خداوند رقيب و حافظ اعمال شما است.

وَ آتُوا الْيَتامى‏ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ يتامى جمع يتيم است و يتيم طفل كودكى را گويند كه بى پدر گرديده، و آيه باولياء ايتام امر فرموده كه شمائى كه ولايت و وصايت در مال يتيم داريد مالهاى ايتام را بآنها بدهيد به اين طور كه در حاليكه صغير ميباشند خرج آنها بنمائيد و پس از رشد و بلوغ مالشان را بخودشان تسليم كنيد و مال يتيم كه بر شما حرام و خبيث است داخل مالهاى پاك خود منمائيد.

وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى‏ أَمْوالِكُمْ إِنَّهُ كانَ حُوباً كَبِيراً مقصود از (لا تَأْكُلُوا) تصرف عدوانى در مال يتيم است و مقصود اين است كه وقتى مال يتيمى در تصرف شما در آمد بنحوى آنرا نگاه داريد كه داخل مال خودتان نگردد زيرا كه تصرف ظالمانه در آن گناهى است بزرگ.

وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى‏ فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ ذلِكَ أَدْنى‏ أَلَّا تَعُولُوا در شأن نزول اين آيه در صحيح بخارى از عايشه نقل كرده‏اند كه گفته در زمان رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دختر يتيمى تحت تربيت كسى بود و ولايت تصرّف در مال او داشت و ميخواست با او ازدواج كند و حق خدمت و مهر او را ندهد و در مال او تصرف تام نمايد اين آيه (وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى‏) تا آخر نازل گرديد اشاره به اين كه اگر بر نفس خود مطمئن نيستيد كه بتوانيد در باره دختران يتيم مراعات عدالت نمائيد و حق آنها را بدهيد از نكاح كردن با آنها خوددارى كنيد و از زنهاى ديگر دو تا و سه تا و چهار عدد بگيريد و بين آنها تسويه و

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 11
عدالت را مراعات نمائيد.

در اين آيات راجع بسه مطلب كه از بزرگترين و عموم‏ترين قوانين جامعه بشرى بشمار ميرود و تمدّن مدنى و اصلاح بين جمعيات منوط بعدالت و ميانه روى بآن است طرح ريزى نموده و بنيكوتر وجهى و بواضح‏تر بيانى در باره اين مطالب احكام و قوانينى ترتيب ميدهد و مسلمانان را موظف بر اجراء آن ميدارد و دانشمندان ميدانند كه بقدرى اين سه قانون كه يكى قانون زناشوئى و ديگر قانون ارث و سوم راجع بايتام روى ميزان حكم عقل و منطق استوار گرديده كه اگر نبود مگر همين سه قانون بر حقانيت و كامل بودن دين اسلام كافى بود چه جاى قوانين ديگر كه هر يك در جاى خود استوار است.

اهل دانش اگر بنظر تحقيق بنگرند مى‏بينند در همين يك آيه در مال يتيم و در تعدّد زوجات چگونه عدالت را مراعات نموده و بقدرى از آيه تأكيد بر ميآيد كه حتى در جائيكه انسان بر نفس خود بترسد كه مبادا اگر دختر يتيمى را بزنى گرفت و مال او در تصرّف وى است و نتوانست مراعات عدالت نمايد و بخواهد در مال او تصرف كند بايستى از اين ازدواج خوددارى نمايد كه در خلاف واقع نگردد.

و نيز راجع بتعدّد زوجات باز دستور ميدهد كه در جائيكه نتوانيد بين زنها بعدالت عمل نمايد بيكى يا بكنيزى كه در تصرف شما است قناعت كنيد و اين عمل براى شما بهتر است كه عيال مند شويد و نتوانيد از نفقه آنها برآئيد و منجر باين گردد كه حق بعضى ضايع گردد.

وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْ‏ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً چون در زمان جاهليت اعراب متكبر متعصّب مشرك كه از مزاياى انسانى بهره‏مند نبوده و ستمگرى و زور و آدم كشى را كمال خود ميدانستند اين بود كه بر زن كه ضعيف‏تر از مرد ميپنداشتند و مردها را قوى و نيرومند ميدانستند هيچ حقّى براى زن قائل نبودند و هيچ شرائطى در باره زن اجراء نمى‏كردند ظاهرا حتى اگر مهرى در ابتداء براى او قرار ميدادند آنرا بر خود مباح                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 12

 ميدانستند و از ارث پدر و مادر و اقرباء او را محروم ميكردند.

و خلاصه در آن زمان بجاى علم جهل و بجاى حق يك سلسله آزادى باطل سفيهانه حكومت داشت و ظلم و تعدّى سرتاسر عربستان را فرا گرفته بود تا وقتى كه نور اسلام فضاء عربستان را فرا گرفت و حق هر ذى حقّى را روى ميزان عدل خدائى تعيين نمود (جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ).

اين است كه آيه حكم فرموده و بمردها دستور داده كه شما حق نداريد كه بتعدّى ظالمانه حقوق زنها را بگيريد مگر زنى كه بطيب خاطر خواست چيزى بشوهرش ببخشد و بدهد آنرا بخوريد خوردنى خوشگوار و سازگار.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 13

 [سوره النساء (4): آيات 5 تا 10]

وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِيها وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (5) وَ ابْتَلُوا الْيَتامى‏ حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ حَسِيباً (6) لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيباً مَفْرُوضاً (7) وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (8) وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً (9)

إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً (10)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 14

 [ترجمه‏]

اموالى را كه خدا قوام زندگانى شما را بر آن مقرر داشته بتصرّف سفيهان ندهيد و بقدر احتياج نفقه و لباس بآنها بدهيد و بگفتار نيك آنان را خرسند كنيد [5]

و يتيمان را آزمايش كنيد تا وقتى كه بحدّ رشد و بلوغ و بحد نكاح رسيدند اموالشان را بتصرف آنها بدهيد و مالهاى آنها را پيش از بلوغ و بزرگ شدن از ترس آنكه بزرگ شوند و مالشان را بگيرند بگزاف نخوريد (و از اولياء) كسيكه غنى است از برداشتن مال يتيم خوددارى كند (يعنى براى حق خود چيزى از مال يتيم نگيرد) و كسيكه از اولياء فقير است بقدر متعارف چيزى بردارد و بخورد و وقتى مال يتيم را بتصرفش داديد شاهد بگيريد و خدا براى محاسبه خلق كافى است [6]

براى مردها قسطى است معيّن و براى زنها نيز قسطى است از آنچه پدر و مادر و نزديكان او باقى گذارده‏اند چه مال كم باشد يا زياد هر يك را نصيبى است كه در حكم خدا تعيين گرديده [7]

و چون در تقسيم تركه ميّت نزديكان و يتيمان و فقيران حاضر شدند هر يك را چيزى از آن بدهيد و بآنان بسخن نيكو جواب دهيد [8]

و بايد اولياء بترسند از اينكه از پشت مرگ آنها ذريّه ضعيفى باشند و آنها در چنين مجلس تقسيم حاضر شوند و كسى بآنها چيزى ندهد پس بايد از خدا بترسيد و بآنان بگفتار نيكو جواب دهيد (و چند معنى ديگر براى اين آيه در مجمع البيان و منهج ذكر نموده [9]

همانا كسانيكه اموال يتيمان را بظلم و تعدّى ميخورند چنين كسانى حقيقة در شكم خود آتش ميكنند و بزودى در آيند در آتش افروخته [10]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 15

 (توضيح آيات)

وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ [سخنان مفسرين در معنى آيه‏] 1- مقصود از سفهاء زنها و بچه‏ها ميباشند.

 [ابن عباس و سعيد بن جبير و حسن و ضحاك و ابى مالك و قتاده‏] و همين معنى را ابو الجارود از ابى جعفر عليه السّلام روايت كرده.

ابن عباس گفته وقتى مرد فهميد زنش و پسرش هر دو سفيهند و مال را تلف ميكنند سزاوار نيست كه آنها را بر مالش مسلّط گرداند.

2- مقصود از سفهاء فقط زنانند. [مجاهد و ابن عمر] و از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت ميكنند كه فرموده آتش براى سفهاء آفريده شده و سه مرتبه گفت‏

 (و انّ السفهاء النساء)

بعد فرمود بدانيد كه سفيهان زنانند.

از انس بن مالك روايت شده كه گفته زنى سياه با جرئت در گفتار و با نمك آمد نزد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و گفت پدر و مادرم فداى تو اى رسول اللّه [ص‏] در باره ما خير و خوبى بگو بمن رسيده كه تو تمام شرها و بديها را در باره ما ميگوئى، پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود در باره شما چه گفته‏ام آن زن گفت ما را سفيهان ناميده‏ئى، رسول [ص‏] گفت خدا در قرآن شما را سفهاء ناميده آن زن گفت ما را نواقص گفته‏ئى، پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفت بس است نقصان شما را كه در هر ماه پنج روز نميتوانيد نماز بخوانيد (يعنى ايّام حيض).

پس از آن رسول صلى اللّه عليه و آله فرمود آيا بس نيست يكى از شما را اينكه وقتى حامله ميشود اجر مرابط دارد (مرابط كسى را گويند كه در سر حد مسلمانان ايستاده كه دشمن وارد نشود) و وقتى كه زائيد مثل كسى ميباشد كه در راه خدا كشته شده و چون شير

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 16

 دهد بهر جرعه براى وى مثل آزاد كردن بنده‏ئى از اولاد اسماعيل ميباشد، و چون براى شير دادن بچه از خواب بيدار شود بهر بيدارى براى او است از ثواب مثل آزاد كردن بنده‏ئى از اولاد اسماعيل.

و اين ثوابها براى زنهاى مؤمنات با خشوع و فروتن و صبر كنندگانست كه در خانه خود كفران نميكنند و نيز تكليف دشوار بشوهر خود نميكنند.

انس گفت آن زن سياه گفت چه بسيار فضيلتى است آنچه گفتى اگر نبود آنچه در عقب او است از شرط.

يعنى كفران زندگى با شوهر و تكليف ننمودن او را بامر دشوار.

3- آيه عام است و شامل ميگردد هر سفيهى را از صبى يا مجنون يا كسيكه محجور باشد و قريب اين قول است آنچه از ابى عبد اللّه عليه السّلام روايت شده كه سفيه شارب الخمر است و كسانيكه جارى مجراى او ميباشند، و اين قول اولى است زيرا كه آيه عام است. [مجمع البيان‏] در كنز العرفان گفته تخصيص دادن سفهاء را بزنها يا اولاد يا يتيمى كه مالش در دست ولىّ او باشد عدول نمودن از ظاهر و خارج گرديدن از حقيقت است و تخصيص عموم بر خلاف اصل است.

و ديگر سفيه در عرف فقهاء كسى را گويند كه اموال خود را در غير اغراض صحيح صرف كند و چنين كسى مستوجب حجر است و هر كسى متّصف بسفاهت باشد داخل آيه است خواه زن باشد يا مرد خواه اولاد بالغ باشد يا غير بالغ. [پايان‏] الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِيها وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً آيه ارشاد بر اين است كه ماليكه خدا بشما عطاء نموده براى تأمين زندگانى دنيوى و أخروى شما او را حفظ نمائيد و بدست سفهاء ندهيد و زن و اولاد يا كس ديگر اشخاص سفيهى را مسلط بر مال خود نگردانيد و آن اندازه‏ئى كه بايستى باهل خود انفاق نمائيد از خوراك و پوشاك در باره آنها كوتاهى نكنيد لكن اصل مال را كه قوام زندگانى شما بآن است بسفهاء ندهيد و بكلام نيكو                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 17

 آنها را خوشنود نمائيد كه آزرده نشوند.

وَ ابْتَلُوا الْيَتامى‏ حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً ظاهرا مقصود از ابتلاء در آيه امتحان است، و ايناس بمعنى مشاهده ايست كه همراه با الفت و محبّت باشد زيرا كه كلمه ايناس از انس گرفته شده و انس با الفت و محبت همراهست، و رشد مقابل غىّ بمعنى كج روى و بيراهه رفتن بسوى فساد است پس رشد راه يافتن بسوى هدفهاى زندگى است.

فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ يعنى وقتى كه يتيم بحد رشد رسيد مالش را باو بدهيد و حدّ رشد يتيم را تعيين كرده بموقع نكاح و آن موقعى است كه پسر يا دختر طلب ازدواج ميكنند خلاصه آيه پس از نهى كه مال خود را بدست سفهاء ندهيد در اين آيه باولياء ايتام امر فرموده كه آنها را امتحان كنيد تا وقتى كه در آنها رشد و صلاحيت نگاهدارى مال خود را يافتيد و غالبا رشد و صلاحيت وقتى ظاهر ميگردد كه بوقت بلوغ رسيده باشد پس مالشان را بدهيد، و علامت در پسر چنانچه در كتب فقهيه تحديد شده يكى از چند چيز است يا احتلام با روئيدن موى خشن در عانه يا پانزده سالگى، و در دختر يا حيض است يا نه سالگى.

ظاهرا آيه اشاره باين است كه مناط رشد صلاحيت داشتن آنها است براى حفظ مالشان آنوقت بايستى اولياء مال يتيم را بوى رد كنند.

در مجمع البيان در توجيه (حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ) گفته يعنى حتى برسند بحدّى كه قدرت بر مواقعه و انزال منى داشته باشند و مقصود از بلوغ احتلام نيست زيرا كه بعضى از مردم محتلم نميشوند يا احتلامشان عقب ميافتد و اين قول اكثر مفسرين است، و بعض مفسرين كسى است كه گفته (اذا كمل عقله) يعنى وقتى كه يتيم عقلش كامل گرديد و در او رشد يافتيد مالش را تسليمش كنيد و اين قول اولى است، و بعضى ديگر گفته‏اند كه مالش را تسليمش نكنيد مگر وقتى كه سنّ او بپانزده سالگى برسد و لو اينكه عاقل باشد، و اصحاب ما (يعنى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 18

 جماعت اماميه) گفته‏اند حد بلوغ يا كامل شدن پانزده سالگى است يا روئيدن موى خشن است بر عانه. [پايان‏] چون مسئله فقهى است جاى بحث آن كتب فقهيه است.

وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا الخ آيه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست و خلاصه اينكه خداى جليل باولياء ايتام حكم الزامى مينمايد كه بايد خيلى مواظب مال ايتام باشيد و از خوردن و اسراف كردن مال يتيم خوددارى نمائيد اگر غنى است كه هيچ حقّى بر خود نگيرد و اگر فقير است بقدر متعارف اجرت بگيرد، شايد مقصود اين باشد كه بقدر اقل اجرت المثل از مال يتيم بگيرد و پس از آنكه يتيم بحد رشد رسيد مالش را تحويل او بدهد و شاهد و گواه بگيرد و خدا براى گواه بودن كافى است، و جمله اخير تهديد و اشاره باهميت مال يتيم است كه خدا گواهست كه شما نسبت بمال يتيم چگونه عمل ميكنيد.

لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيباً مَفْرُوضاً مفسرين در شأن نزول آيه چنين گفته‏اند اوس بن صامت انصارى فوت شد زنى داشت و سه دختر دو پسر عم او يكى بنام قتاده و ديگرى بنام عرفطه، مال او را گرفتند و بزن و دختران او چيزى ندادند و در جاهليت چنين بود كه بزنان و كودكان ميراث نميدادند ميگفتند مال را بايد بكسى داد كه جنگ كند و غنيمت آرد آن زن برخواست و در مسجد نزد رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمد و گفت يا رسول اللّه اوس بن صامت دعوت حق را لبيك گفت يعنى مرد و سه دختر و مرا رها كرد و من زنى هستم و چيزى ندارم و او مال بسيار داشت و پسران عمّ او مال را گرفتند و چيزى بمن و فرزندان او ندادند حضرت آنها را طلبيد و اين مطلب را بآنها گفت گفتند يا رسول اللّه [ص‏] آنها كه بر اسب نمى‏نشينند و با دشمن جنگ نميكنند بآنها چيزى بايد داد حضرت فرمود برويد تا خداى تعالى                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 19

 چه فرمايد اين بود كه خداى تعالى اين آيه را فرستاد كه (لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ تا آخر.

و مقصود از (الرجال) پسرانند و مقصود از (النساء) دخترانند زيرا كه فرموده (مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ) و مقصود تعيين و نصيب و حظ و بهره است، و (نَصِيبٌ) بر وزن فعيل و بمعنى مفعول است (نَصِيباً مَفْرُوضاً) اخفش گفته منصوب بفعل مقدر است يعنى (جعل ذلك نصيبا مفروضا) و تفصيل اين آيه را در (يُوصِيكُمُ اللَّهُ) بيان كرده.

وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً چون حق تعالى در آيه پيش بيان نمود كسانى را كه ارث ميبرند در اين آيه بيان ميكند حال كسانى را كه ارث نميبرند و در اين آيه مردم در دو جهت اختلاف كرده‏اند:

1- آيه از محكمات است و منسوخ نيست.

 [ابن عباس، سعيد بن جبير، حسن، ابراهيم، مجاهد، شعبى، زهرى، سدى و از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده و بلخى و جبائى و زجاج و اكثر مفسرين و فقهاء اين طور گفته‏اند] 2- آيه بآيات ارث نسخ گرديده [سعيد بن مسيّب و ابى مالك و ضحاك‏] و نيز بين آنهائيكه آيه را از آيات محكمات گرفته‏اند دو قول است:

1- امر در آن براى وجوب و لزوم است بآنطوريكه ورثه راضى باشند [مجاهد] 2- ديگر اين حكم مستحب است (وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينُ) يعنى وقتى اين جماعت موقع قسمت ميراث حاضر شدند و اميدوار باشند قسمتى بآنها داده شود (فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ) يعنى پيش از قسمت كردن تركه، چيزى بآنها عطاء كنيد.

و در اينكه مخاطب بخطاب (فَارْزُقُوهُمْ) كيانند دو قول است يكى مخاطب                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 20

 ورثه‏اند كه مأمورند چيزى باينهائيكه در آيه ذكر شده و در ميراث سهمى ندارند عطاء كنند. [ابن عباس و ابن زبير و حسن و سعيد بن جبير] و بقول ديگر مخاطب آن كسى است كه آثار مرگ بر او ظاهر شده و ميخواهد وصيّت كند پس باو امر شده كه وصيت كند براى كسانيكه ارث نمى‏برند و مقدارى از مالش را بآنها بدهند. [ابن عباس و سعيد بن مسيّب و طبرى و اكثر مفسرين‏] وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً يعنى بآنهائيكه در آيه بالا گفته با سخن نيكو آنها را راضى كنند نه كلام خشن، در اينجا نيز بين مفسرين اختلاف است، سعيد بن جبير گفته خداوند بولىّ ميّت امر كرده در جائيكه ورثه صغير باشند بآنهائيكه در آيه ذكر شد (از ذوى القربى و ايتام و مساكين) بگويد اين مال يتيمان است و اينها كودكند و شما را در آن حقّى نيست و من مالك نيستم كه مال آنها را بشما بدهم.

و بقول ديگر آيه راجع بوصى است كه او باين جماعت ذوى القربى بكلام نيكو سخن گويد و در باره آنها دعا كند بغنا و ثروت و امثال آن.

و بقول ديگر آيه راجع بموصى است به اين كه براى ذوى القربى وصيّت كند و بديگران قول معروف بگويد. [پايان‏] وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيداً بعضى از مفسرين در توجيه آيه چنين گفته پس از آنكه خداى تعالى مردم را بقول معروف امر فرموده در عقب آنها را تهديد نموده (وَ لْيَخْشَ) يعنى اولياء كسانى ميباشند كه اگر پس از خودشان ذريّه صغارى داشتند بر آنها ميترسيدند پس آنها بايد همين طورى كه نسبت باولاد خودشانند كه پس از آنها مضطر نگردند بايد نسبت باولاد غير نيز همين طور باشند از نيكى و شفقت و رعايت آنها در حفظ تربيتشان و مالشان و اين حقّى است واجب بر آنها (فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ) يعنى در امر يتامى از خدا بترسند كه در آن اهمال نكنند (وَ لْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيداً)              
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 21
بگويند مثل آنچه ميگويند براى اولادشان از شفقت و حسن ادب و تعليم با اخلاص إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً آيه اكيدا خورندگان مال يتيمان را تهديد مينمايد كه آنهائيكه مال ايتام را بدون حق ميخورند همانا حقيقة آتش در شكمشان ميكنند.

آرى آيه خاطرنشان ميكند كه اگرچه در ظاهر خورنده آن لذّت ميبرد لكن نميداند كه آنچه از مال يتيم خورده در حقيقت هيزم آتش بوده كه در قيامت آتش ميگيرد و شعله‏ور ميشود و چه آتشى كه از غضب خدا افروخته شده و آن همان آتشى است كه فرموده (الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ).                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 22

 [سوره النساء (4): آيات 11 تا 12]

يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (11) وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصى‏ بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ (12)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 23

 [ترجمه‏]

خدا بشما وصيت فرموده نسبت باولادتان كه براى پسر از ارث دو برابر حظّ دختر باشد پس اگر اولاد ميت دو دختر يا زيادتر باشد فرض همه دو ثلث از تركه است و اگر دختر يكى باشد براى او نصف تركه است و براى هر يك از پدر و مادر يك سدس از تركه است در صورتى كه ميت را اولاد باشد و اگر او را اولاد نباشد و وارث او ابوين باشند براى مادر ثلث تركه است و اگر براى ميت برادر باشد براى مادر سدس تركه است و اين تقسيم پس از اداء وصيتى است كه بآن وصيت شده باشد يا دين پدران شما و اولادان شما و نميدانيد كدام يك پرفائده‏ترند براى شما و اين احكام فريضه ايست از جانب خدا زيرا كه او عالم و دانا است بمصالح امور و او حكيم و درستكار است [11]

و براى شما مردها است نصف تركه زنان شما اگر براى آن زن ولدى نباشد و اگر او را اولاد باشد پس براى شما ربع تركه او است و اين ارث پس از وصيت آن زن است و پس از اداء قرض او و براى زنها ربع تركه شما است اگر براى شما اولاد نباشد و اگر شما را اولاد باشد ثمن تركه است پس از وصيتى كه كرده‏ايد يا دين، و اگر مردى بميرد و وارث او فقط كلاله باشد يا زن باشد و وارث او كلاله و آن ميت را برادر مادرى باشد يا خواهر مادرى براى هر يك از آن برادر و خواهر مادرى شش يك مال ميباشد و اگر برادر و خواهر مادرى وى زيادتر باشند آنها شركاء در ثلثند پس از وصيتى كه بآن وصيت شده يا دين كه اداء شود در صورتى كه وصيت و دين ضرر بر ورثه نباشد و اينها حكمى است از جانب خدا و او دانا بمصالح امور و بردبار است [12]

. (و ضرر وصيت آنستكه زائد بر ثلث باشد و ضرر دين اين است كه ميت دروغى اقرار بدين كرده باشد).                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 24

 (توضيح آيات)

يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ بين مفسرين در شأن نزول آيه اختلاف است:

محمد بن المنكدر از جابر بن عبد اللّه چنين روايت كرده كه گفته مريض شدم و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ابو بكر بعيادت من آمدند و آنها راه ميرفتند كه من بيهوش شدم پس پيغمبر [ص‏] آب خواستند و وضو گرفتند چون آب وضوء او بر من ريخت بهوش آمدم گفتم اى رسول خدا در مال خود چطور رفتار كنم پس حضرت ساكت شد و آيه مواريث نازل گرديد.

و بقول ديگر آيه در باره عبد الرحمن برادر حسان شاعر نازل گرديد.

 [مجمع البيان‏] (يُوصِيكُمُ اللَّهُ) يعنى خدا شما را امر ميكند و بر شما واجب ميگرداند (فِي أَوْلادِكُمْ) يعنى در باره ميراث اولاد شما و اين اجمال است و تفصيل آن (لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ) است يعنى بهره ذكور از اولادان شما دو برابر است و اين حكم در جائى است كه ذكور و اناث با هم باشند و در حال انفراد اگر ميت را يك پسر باشد تمام مال را ميبرد و هرگاه دو دختر يا زيادتر باشند دو ثلث مال نصيب آنها ميگردد و دليل بر آن قوله تعالى (فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ) يعنى اگر اولاد همه دختر باشند و اولاد پسر با آنها نباشند (فَوْقَ اثْنَتَيْنِ) يعنى زيادتر از دو نفر باشند (فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ) پس براى آنها است دو بخش از سه بخش از ميراث، و ضمير در (ثُلُثا) راجع بما ترك ميّت است اگر چه ذكر نشده زيرا چون آيه در ميراث است معلوم ميشود كه مقصود ما ترك ميّت است و قوله تعالى (لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ) دلالت دارد بر اينكه حكم دو دختر حكم يك پسر است زيرا كه همانطوريكه براى اين دو ثلث است با يك بنت همين طور جايز است براى دو بنت ثلثين و چون بيان نمود آنچه را كه دلالت                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 25

 دارد بر حكم بنتين عقب او فرموده (فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ) در مجمع گفته اگر باقى مانده‏گان از نساء زيادتر از دو نفر باشند (فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ) ظاهرا اين كلام اقتضاء دارد كه دو دختر مستحق ثلثين نباشند لكن اجماع امّت بر اين است كه حكم دو دختر حكم همان است كه زيادتر باشند و در آيه چند وجه ذكر شده.

1- در آيه بيان حكم بنتين و مازاد آنها است زيرا كه معنى آيه اگر بوده باشند دو بنت و زيادتر براى آنان است (ثُلُثا ما تَرَكَ) مگر اينكه قبلا (فَوْقَ اثْنَتَيْنِ) ذكر شده چنانچه از نبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه زن زيادتر از سه روز مسافرت نكند مگر اينكه با شوهر يا از محارم همراه باشد.

2- ابو العباس مبرد گفته آيه دليل بر اين است كه براى بنتين دو دختر دو ثلث است پس بدان كه زيادتر از بنتين براى آنها ثلثان است.

3- اينكه ما به بنتين دو ثلث ميدهيم بدليل اينكه مسمّائى براى آنها فرض نشده و دليل آن قوله تعالى (يَسْتَفْتُونَكَ فى النساء قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلالَةِ) تا آخر، پس همين طورى كه براى خواهر نصف تعيين شده براى دختر هم نصف ما ترك تعيين شده، و نيز دليل بر آن اجماع است بر اين كه حكم بنتين در استحقاق ثلثين حكم بنات است در استحقاق مگر آنچه از ابن عباس روايت شده كه براى بنتين نصف است و اينكه ثلثين فرض حكم ثلاث از بنات است، و از نظام حكايت شده كه از ابن عباس روايت كرده كه براى بنتين نصف و قيراط است زيرا كه براى يك بنت نصف است و براى سه ثلثين وقتى گفت (لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ) معلوم ميشود كه براى ذكور ثلثان و براى انثى الثلث معلوم ميشود كه براى دو دختر دو ثلث است پس سزاوار است كه بوده باشد براى بنتين آنچه بين آن دو تا است.

 (وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ) و اگر (مولود يا متروك واحدة) يك بنت باشد براى او نصف ما ترك ميّت است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 26

 وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ پس از آنكه حكم ارث اولاد را تعيين گردانيد شروع نمود بارث والدين كه هرگاه ميّت را ولد باشد براى هر يك از پدر و مادرش شش يك مال ميّت است و فرقى نيست بين اينكه يك ولد باشد يا زيادتر و نيز با او دخترانى باشند يا نباشند در تمام صور براى پدر و مادر با بودن ولد سدس است و اگر يكى باشد باقى مال حق او است و اگر چند نفر اولاد ذكور باشند مال بالسّويه بينشان تقسيم ميگردد و اگر ذكور و اناث با هم باشند (لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ) است و اگر فقط يك بنت باشد براى وى نصف است و براى هر يكى از ابوين سدس و براى هر دو دو سدس است و نزد ائمه ما باقى رد ميگردد بدختر و يكى از ابوين يا هر دو بر قدر سهام آنها است بدلالت قوله تعالى (وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ) و ثابت گرديده كه قرابت والدين و قرابت ولد متساويند زيرا كه ولد بنفسه بميت نزديك است چنانچه والدين بنفسها نزديكانند باو و اولاد اولاد قائم مقام ولد صلبى ميباشند با پدر و مادر كه هر يك از آنها قائم مقام كسى است كه بميّت نزديك است و در اين مسئله بين فقهاء اختلاف است.

فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ يعنى اگر براى ميّت اولاد نباشد و وارث او پدر و مادرش باشند پس براى مادرش ثلث مال ميت ميباشد.

ظاهر آيه دلالت دارد بر اينكه باقى براى پدر است و اجماع بر اين است پس اگر براى ميّت زن باشد و زوج داشته باشد نصف تركه سهم او است و براى مادر ثلث است و باقى براى پدر است و اين مذهب ابن عباس و ائمه ما است و كسى كه در اين مسئله گفته براى مادر ثلث ما بقى مال است خلاف ظاهر گفته و اگر عوض زوج زوجه باشد براى او ربع مال است و براى مادر ثلث و باقى مال پدر است.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 27

 فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ يعنى اگر براى ميّت برادر و خواهر باشد و پدر، و مادر در اين صورت مادر شش يك ميبرد و اخوه حاجب ميشود از اينكه مادر ثلث ببرد با اينكه اخوه ارث نميبرد.

و ابن عباس گفته مادر از ثلث بسدس محجوب نميگردد بكمتر از سه نفر از برادران و خواهران چنانچه آيه چنين اقتضاء ميكند و اصحاب ما اماميه ميگويند مادر از ثلث بسدس محجوب نميگردد مگر بدو برادر يا بيك برادر و دو خواهر يا چهار خواهر ابوينى يعنى پدر و مادرى يا پدرى تنها و اخوه مادرى حاجب نميشوند، و در اين مطلب بين فقهاء اختلاف است، و گفته‏اند عرب در بسيارى از كلامشان اثنين را بلفظ جمع آورده، و از سيبويه حكايت شده كه گفته (انهم يقولون وضعا رحالهما يريدون رحلى راحلتيهما) و قال تعالى (وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ) يعنى حكم داود و سليمان. و قتاده گفته اينكه برادر ميّت مادر را از ارث محجوب ميگرداند با اينكه برادر ارث نميبرد براى اين است كه معونه پدر باشد كه متكفل نفقه و نكاح اولاد بوده و مادر نفقه دهنده نيست و اين كلام دلالت دارد بر اينكه رأى او بر اين است كه برادر مادرى تنها مادر را از ارث محجوب نميكند براى اينكه بر پدر لازم نميآيد نفقه آنها بدون خلاف. [پايان‏] مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً چون اين آيه و آيه بعد ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست و خلاصه اينكه پس از بيان احكام ارث ورثه را يادآورى مينمايد كه بايستى تقسيم مال ميّت پس از انجام وصيّت او و پس از اداء دين او باشد، و در قوله تعالى (لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً) از مفسرين در توجيه آيه چند قول نقل شده و بهترين وجوه اين است كه گفته شود كه شما نميدانيد كدام يك از ورثه نفع                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 28

 اخرويشان براى شما بيشتر است زيرا كه بعض ارحام بعض ديگر را شفاعت ميكنند اگر درجه والد بلندتر باشد ولد خود را شفاعت ميكند، و نيز ولد والد را شفاعت ميكند كه درجه او بلند شود (عَلِيماً حَكِيماً) او است دانا بمصالح و مفاسد امور و او است حكيم درستكار كه تمام اوامر و نواهى او از روى حكمت و نظام عالم تعيين گرديده.

و بعضى در معنى آيه گفته‏اند شما نميدانيد كه كدام يك از شما پيش از ديگرى فوت ميشويد تا اينكه وارث بمال او منتفع گردد، و باقى فقرات آيه واضح است و ظاهرا در آن اختلافى نيست و از محكمات آيات بشمار ميرود.

وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ الخ كلالة خبر كان يعنى اگر رجل موروث منه يا وارث كلاله باشد و كلالة حال است از ضمير يورث، و كلاله در اصل مصدر است و گفته ميشود بر كسى كه نه ولد دارد و نه والد و داراى برادر و خواهر باشد و صفت است براى موروث يا وارث.

و از ائمه عليهم السّلام روايت شده كه كلاله بر برادر و خواهر اطلاق ميگردد و در آيه گفته شده كلاله كسى است كه از طرف مادر برادر و خواهر دارد و در آخر سوره كسى است كه از طرف مادر و پدر خواهر و برادر دارد يا از طرف پدر فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ در مجمع گفته در معنى كلاله اختلاف است جماعتى از صحابه و تابعين از جمله آنها ابو بكر و عمر و ابن عباس در يكى از دو روايت از او و قتاده و زهرى و ابن زيد گفته‏اند آن غير از ولد و والد است، و در روايت ديگر از ابن عباس او غير از والد است و ضحاك و سدى گفته كلاله اسم ميتى است كه از آن ارث برده ميشود، و از ائمه [ع‏] روايت شده كه كلاله اخوه و اخوات است و آنچه در اين آيه ذكر شده اخوه و اخوات ميباشند كه از قبل مادر باشند، و در آخر                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 29

 سوره كسيكه از طرف اب و ام يا از قبل آباء ميباشند (أَوِ امْرَأَةٌ) عطف است بر قوله تعالى (وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ) و معناى آيه چنين ميشود و اگر مردى (كلاله) باشد يا زنى كلاله باشد از مالش ارث برده ميشود بنا بر قول كسيكه گفته خود ميّت كلاله ناميده شده و كسيكه گفته وارث را كلاله گويند پس در معنى اگر مردى در حال تكلل ارث برده شده يا زنى تكلل باشد حكمش چنين است و اين قول ابن عمر و اهل كوفه است و مؤيّد اين قول روايتى است كه از جابر نقل شده كه گفته من مريض بودم و رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمد گفتم ميراث چگونه است و حال آنكه ارث ميبرند از من كلاله (يعنى پدر و مادر اولاد ندارم) پس اين آيه فرائض نازل گرديد و كلاله در نسب كسى است كه با ميت مساوى باشد در كلاله بودن از اخوه و اخوات و ولد و والد كلاله نميباشند زيرا كه آنها اصل نسبند كه نسب ميت بآنها منتهى ميگردد و غير از ولد و والد از آنها خارجند همين قدر از جهت ولادت نسب آنها بميت ميرسد، پس بنابراين معناى (الْكَلالَةِ) مثل اكليل كه بر سر ميگذارند زائد است و اصل نيست امّا ولد و والد دو طرف انسانند از او جدا نميباشند وقتى مرد دو طرف آنها رفته اين است كه زائل شدن دو طرف (كلاله) ناميده شده.

و قوله تعالى (وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ) يعنى برادر و خواهر امّى كه از مادر يكى باشند (فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ) در اينجا ذكر و انثى را مساوى قرار داده كه براى هر يك از آنها سدس مال است كه آنها در ميراث متساوى ارث ميبرند و خلافى نيست كه برادر و خواهر امّى در ميراث متساويانند تا آنجا كه فرموده اختلاف در مواريث بين فقهاء بسيار است كسى كه بخواهد بمحل خودش يعنى كتب فقهيه مراجعه نمايد.

مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ يعنى بعد از انفاذ وصيتى كه وصيت كرده شده است بآن يا پس از اداء دين اگر داشته.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 30

 غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ يعنى در حالتى كه ميت زيان آورنده نباشد بر ورثه در وصيت خود و در دين خود، و ضرر در وصيت آنستكه زائد بر ثلث باشد، و ضرر در دين آنستكه اقرار كند ميت بقرض خود بكسيكه در ذمّه او چيزى ندارد بقصد ضرر زدن بوارث و دفع او از ارث.

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 31

 [سوره النساء (4): آيات 13 تا 19]

تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (13) وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ (14) وَ اللاَّتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً (15) وَ الَّذانِ يَأْتِيانِها مِنْكُمْ فَآذُوهُما فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ تَوَّاباً رَحِيماً (16) إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (17)

وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً (18) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً (19)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 32

 [ترجمه‏]

آنچه از احكام و اوامر گفته شد از حدود امر خدا است و هر كس امر خدا و رسول او را اطاعت كرد خدا او را داخل ميگرداند در بهشتهائى كه از زير اشجار آن نهرها جريان دارد و در آن بهشتها جاويدانند و اين است سعادت و فوز بزرگ [13]

و هر كس خدا و رسول او را نافرمانى كند و از حدودى كه مقرّر گردانيده تجاوز نمايد خدا او را در جهنم داخل ميگرداند و در آن جاويدانند و براى او عذاب خوار كننده‏ئى مهيّا است [14]

و از زنهاى شما زنانى كه عمل فاحشه كنند، پس اى حكام شريعت طلب گواهى كنيد از خودتان چهار نفر از مؤمنين اگر آن چهار نفر شهادت دادند پس از آن آنها را در خانه‏ها نگاه داريد تا وقتى كه بميرند يا اينكه خدا بر اينها راهى باز كند [15]

و آن دو مرد و زن كه زنا كردند آنان را برنجانيد پس اگر توبه كردند و اصلاح نمودند از اذيت آنها اعراض نمائيد زيرا كه خدا پذيرنده توبه و مهربان است [16]

جز اين نيست كه خدا توبه كسانى را مى‏پذيرد و قبول ميكند كه از روى نادانى عمل بدى كرده‏اند و سپس بزودى از آن پشيمان گرديده توبه ميكنند و خدا دانا و درستكار است [17]

و قبول توبه نيست براى كسانيكه گناهان كردند تا وقتى كه مرگ بر يكى از آنها حاضر گرديد آنوقت گويد من الآن توبه كردم و نيز توبه‏ئى نيست بر آنهائيكه مردند در حاليكه كافر بودند آن جماعت كسانى ميباشند كه براى آنها عذاب دردناك آماده شده [18]

اى اهل ايمان براى شما حلال نيست كه زنان را بميراث بگيريد باكراه و بر زنها سخت‏گيرى نكنيد كه قسمتى از مهر آنها را بگيريد مگر وقتى كه از آنها فاحشه‏ئى ظاهر شد و در زندگانى با زنها بخوشى و خوبى رفتار كنيد و صبر كنيد چه بسا چيزى ناپسند شما است در حاليكه خدا در آن خير بسيار قرار داده [19]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 33

 (توضيح آيات)

تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها (تِلْكَ) اشاره باحكامى است كه در آيات بالا راجع بيتمامى و مواريث بيان شده و آنها را حدود خدا ناميده زيرا كه احكام شريعت حدودى است كه بر مكلفين تعيين گرديده و جايز نيست مكلّفى از آن حدود تجاوز نمايد و كسيكه مراعات حدود الهى را نمود و خدا و رسول را اطاعت كرد پاداش عمل چنين كسى بهشتهائى است كه از زير درختهاى آن على الدوام نهرهاى آب جريان دارد.

وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ و اين الطاف و كرامات فوز بزرگى است و مخصوص بكسانى است كه فرمان خدا و رسولش را اطاعت ميكنند.

وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ دأب قرآن بر اين است كه هر جا يا اكثر جاها وقتى ذكرى از كرامات و مقامات بلند نيكوكاران برده شود در مقابل يادآور ميگردد درجات پست و عذاب ناگوار كسانى را كه مخالفت اوامر الهى را نموده‏اند زيرا كه نبى خاتم صلّى اللّه عليه و آله را مبشر و نذير ناميده، و چنانچه در اخبار رسيده بايستى خوف و رجاء در مؤمن مثل دو كفه ميزان مساوى باشد هيچكدام بر ديگرى زيادتى ننمايد.

 (حُدُودُ) جمع حدّ است و شامل تمام قوانين اسلام ميگردد، و ظاهرا آيه دلالت بر اين دارد كسيكه از تمام حدود الهى تعدّى كند و هيچ حدى از حدود الهى را مراعات ننمايد و خدا و رسولش را مخالفت كند عذاب چنين كسى مثل عذاب كفار است كه در جهنم جاويدانند زيرا كسيكه از تمام حدود از احكام و واجبات و اوامر و نواهى تعدى كند و از امر خدا و رسول سركشى نمايد در رديف كفار قرار گرفته و عذاب كفار بر او جارى خواهد گرديد مگر اينكه قبل از مرگ توبه كند.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 34

 وَ اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا پس از بيان احكام ارث و طبقات ارث برنده‏گان شروع نموده ببيان حكم زن فاحشه و بمردهاى مؤمنين دستور فرموده كه هرگاه زنى از زنان شما يعنى شوهرداران زنا داد پس اى حكّام شريعت طلب شاهد كنيد بر كار آنها پس اگر بشرائط مقرّره شهادت دادند فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا پس چنين زنى را در خانه نگاه داريد يعنى او را در خانه حبس كنيد تا بميرد يا خدا راه خلاصى بر وى باز كند كه از حبس نجات يابد.

مفسّرين گفته‏اند پس از آنكه اصحاب آخر آيه را شنيدند كه خدا راه نجاتى براى چنين زنانى باز كند متوجه شدند كه آنراه كدام است حضرت فرمود

 (البكر بالبكر جلد مائة و تغريب عام و الشيب بالشيب جلد مائة و الرجم)

يعنى اگر مرد بى‏زن و زن بى‏شوهر زنا كردند بايد هر يك را يكصد تازيانه حدّ بزنند و اگر مرد زن‏دار و زن شوهردار زناى محصنه كنند حدّ آنها صد تازيانه و رجم است، و ظاهرا حكم اول كه حبس زن زناكار باشد نسخ شده و بجاى آن حكم حدّ بر غير محصنه و رجم بر محصنه بجاى آن آمده و حكم اشهاد و استشهاد باقى مانده.

و بعضى فاحشه در آيه را تعميم داده‏اند كه زنا و سحق را شامل گردد و سحق آن عمل ركيكى است كه بعضى از زنها با بعض ديگر انجام ميدهند، لكن از لفظ فاحشه همان زنا متبادر ميگردد و مشهور و معروف بين مفسرين نيز همان زنا مراد است.

در مجمع گفته بعضى از اصحاب ما گفته‏اند كسيكه بر او رجم واجب گرديد اول جلد است بعد رجم و باين مطلب حسن و قتاده و جماعتى از فقهاء قائلند، و اكثر اصحاب ما اين را بشيخ و شيخه اختصاص ميدهند، امّا غير آنها جز از رجم چيز ديگر بر ايشان نيست، و نزد جمهور مفسّرين حكم اين                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 35

 آيه منسوخ است و همين طور از ابى جعفر و ابى عبد اللّه [ع‏] روايت شده، و بعضى گفته‏اند غير منسوخ است زيرا كه حبس مؤيّد نيست بلكه مستند بغايتى است و بيان غايت شيئى نسخ ذى الغايت نباشد چنانچه اگر گفته ميشود (افعلوا كذا الى رأس الشهر) و در اين قول نظر است و بين اين دو موضع فرق است زيرا كه معلق كردن برأس شهر محتاج ببيان صاحب شرع نيست بخلاف آيه كه بيان آن وظيفه شرع است وَ الَّذانِ يَأْتِيانِها مِنْكُمْ يعنى آن دو نفر كه مرتكب فاحشه گرديده‏اند، در اينجا از مفسرين چند قول نقل شده: 1- (وَ الَّذانِ) يعنى آن مرد و زن. [حسن و عطاء] 2- بكران از رجال و نساء. [سدى و ابن زيد] 3- دو مرد از زناكار. [مجاهد] و اين قول صحيح نيست زيرا كه اگر چنين باشد معنائى براى تثنيه (الَّذانِ) نيست زيرا كه وعد و وعيد نميآيد مگر بلفظ جمع كه (الذين) باشد يعنى براى هر يك از آنها ميباشد يا بايد بلفظ واحد آيد كه بر جنس دلالت ميكند اما تثنيه فائده‏ئى در آن نيست، و ابو مسلم گفته مقصود آن دو مردى است كه براى فاحشه با هم خلوت كرده باشند و فاحشه در آيه اول يعنى (وَ اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ) مساحقه است و در آيه دوم مقصود لواط است و نزد او حكم اثنين ثابت و غير منسوخ است و اهل عراق بهمين تأويل قائل شده‏اند و نزد آنها در لواط و سحق حدى نيست و اين قول بعيد است زيرا كه آنچه جمهور مفسرين گفته‏اند اين است كه مقصود از فاحشه در آيه زنا است و اينكه حكم در آيه منسوخ است بحدى كه در سوره فرض نموده.

و حسن و مجاهد و قتاده و سدى و ضحاك و غير اينها و بلخى و جبائى و طبرى و بعضى از آنها گفته‏اند كه اين آيه نسخ شده بآيه جلد و رجم در صورتى كه هر دو ثيّبه باشند.

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 36
فَآذُوهُما فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما (فَآذُوهُما) در معنى آن دو قول است:

1- اذيت كردن آنها را بزبان و كتك زدن بكفش. [ابن عباس‏] 2- سرزنش كردن و توهين كردن آنها. [حسن و قتاده‏] حسن گفته اول اذيت كردن است زيرا كه آيه اول اذيّت است پس آن حبس سدى گفته حبس در ثيّبين و اذيّت و رنجانيدن در بكرين (دختر بى‏شوهر و پسر بى‏زن) و بقولى حبس براى زنها است و اذيت براى مردها، و فرّاء گفته گفته آيه اخير آيه اول نسخ گرديده (فَإِنْ تابا) اگر توبه كردند (وَ أَصْلَحا) و عمل صالح بجا آوردند (فَأَعْرِضُوا عَنْهُما) دست از آنها برداريد و متعرض آنها نشويد [بيان طبرسى بپايان رسيد] إِنَّ اللَّهَ كانَ تَوَّاباً رَحِيماً (توّاب) صيغه مبالغه است و دلالت دارد بر بسيارى يعنى همانا خداوند بسيار قبول كننده توبه است و بسيار ببندگانش مهربان است.

إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ ظاهرا اين آيه و آيه بعد مرتبط بآيه بالا ميباشد زيرا كه آن آيات بتوبه ختم گرديده، و توبه در لغت بمعنى برگشت است و در اينجا مقصود برگشت از مخالفت بموافقت است وقتى نسبت بعبد داده شود، (على) بمعنى علو و استيلاء است و لام بمعنى نفع است، و توبه نسبت بحق تعالى موفّق گردانيدن بنده است بتوبه و ديگر قبول توبه او وقتى توبه نمود.

بعضى از مفسرين گفته بازگشت بنده بسوى خدا مساوى با دو برگشت خداى تعالى است بسوى بنده زيرا كه توبه يك عمل پسنديده‏ئى است كه محتاج بنيرو است و نيرو دهنده خدا است كه بنده را موفّق ميگرداند كه از عمل ناپسند برگردد وقتى كه موفّق بتوبه گرديد محتاج بتطهير از آلودگى گناهان و آمرزش است كه بار ديگر مشمول عنايت و رحمت و آمرزش خدا قرار گيرد، و اين                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 37

 دو عنايت و برگشت همان دو توبه‏ئى ميباشند كه توبه بنده را در ميان گرفته‏اند در سوره توبه آيه (118) فرموده (ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا) اين همان توبه اولى است و نيز توبه دومى در سوره بقره آيه (160) فرموده (فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ) بنده در ميان اين دو توبه قرار گرفته. [پايان‏] و چون خداى جليل خودش ببنده‏گانش وعده بخشش داده گويا خود را متعهد گردانيده كه بنده گنهكار وقتى از جهت نافرمانى و سرپيچى از فرمان پروردگارش پشيمان گرديد و روى نيازمندى بدر خانه بى‏نياز آورد او را بپذيرد و از جرم او گذشت نمايد اين است كه بلفظ (على) كه بمعنى ضرر است و لام (لِلَّذِينَ) كه بمعنى نفع است گويا در عهده خود گذارده كه توبه عبد را قبول نمايد و وفاى بعهد لازم است.

لكن از آيه چنين برميآيد كه در دو مورد خداوند متعهد قبول توبه عبد گرديده يكى در جائى كه عمل ركيك از روى جهالت واقع گردد و ديگر بزودى پشيمان گردد و توبه كند.

و وقتى توبه در چنين موردى واقع گرديد نظر بعهدى كه خداى تعالى كرده و برخود لازم گردانيده توبه بنده را قبول ميكند (بِجَهالَةٍ) در موضع حال است يعنى كسانيكه از روى جهالت عمل بد ميكنند. مفسرين جهالت را تعميم داده‏اند كه هر كس عمل بد ميكند جاهل و سفيه است يعنى نادان است زيرا آدم سفيه تابع شهوات ميگردد و از اطاعت مولى سرپيچى ميكند و آدم عاقل و دانا هرگز چنين نميكند، و نيز گفته‏اند مقصود از (مِنْ قَرِيبٍ) در آيه قبل از حضور موت است، از ابن عباس نقل ميكنند كه گفته پيش از اينكه بر او وارد گردد سلطان موت، و نيز گفته‏اند كه گناه اعمّ است خواه شرك و كفر باشد و خواه معصيت و ترك اوامر و اتيان بمناهى هر كدام باشد اطلاق آيه شامل آن ميگردد و آيه بعد كه (وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ الخ)، بيان همين (قَرِيبٍ) است كه در آيه بالا گفته شده                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 38

 كه مقصود از (قَرِيبٍ) شرف حضور موت است يعنى تا وقتى توبه مورد قبول ميگردد كه يقين بموت نشده باشد وقتى يقين بموت كرد توبه نتيجه بخش نخواهد بود مثل توبه فرعون وقتى برود نيل غرق گرديد و امثال او.

در كتاب فقيه از آخرين خطبه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل ميكند كه فرمود هر كس يك سال قبل از مرگش توبه كند خدا توبه او را مى‏پذيرد و سپس فرمود يك سال بسيار است هر كس يك ماه قبل از مرگش توبه كند خدا او را ميآمرزد سپس فرمود يك ماه نيز بسيار است هر كس يك روز پيش از مرگ هم توبه كند خدا او را ميآمرزد سپس فرمود هر كس يك ساعت قبل از موتش توبه كند خدا او را ميآمرزد سپس فرمود يك ساعت هم زياد است هر كس توبه كند و روحش به اين جا رسيده باشد و بگلوى خود اشاره فرمود خدا او را ميآمرزد.

و جمع بين اخبار همان است كه از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه وقتى از حضرتش از آيه (وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ) سؤال شد حضرت در پاسخ فرمود توبه در موقعى است كه آن عالم را نبيند يعنى وقتى كه محتضر عالم برزخ را معاينه نبيند.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً مفسرين گفته‏اند كه از روايات و تواريخ چنين نقل شده كه در زمان جاهليت اعراب نسبت بزنها بى‏رحمانه عمل ميكردند از جمله ظلم آنها بزنها اين بود كه مردى كه ميمرد جز مادر ميّت كسان ديگرش را جزء تركه ميّت بحساب ميآوردند و بارث ميبردند باين ترتيب كه يكى از ورثه پارچه‏ئى بر زن ميّت مى‏انداخت و او را مالك ميشد و اگر زن ميل داشت ميتوانست بدون مهر با او ازدواج كند و اگر زن بازدواج با او مايل نبود او را حبس ميكرد و اگر ميخواست ميتوانست او را بديگرى تزويج كند و از مهر او استفاده نمايد و اگر نميخواست مانع ازدواج او بديگرى ميشد تا موقعى كه ميمرد و اگر صاحب مال بود از مالش استفاده ميكرد، اين آيه ظاهرا نهى از همان عادت ديرينه يعنى ارث بردن                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 39

 زنان است، و چنانچه بعضى از مفسرين گفته‏اند آيه از اين سنّت زشت منع ميكند اين است كه فرموده (لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً) يعنى آنها را بطريق ارث نگيريد در صورتى كه آنها كراهت داشته باشند (كَرْهاً) بفتح كاف و ضمّ آن هر دو قرائت شده، و بقولى او را نگاه ميداشتند تا بميرد، و بقولى (لا يَحِلُّ لَكُمْ) يعنى بر شما جايز نيست آنها را نگاه داريد براى اينكه از آنها با عدم رضايتشان ارث ببريد، و بعضى از مردها بزنش اذيّت مينمود تا اينكه مالش را بدهد وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ شيخ طبرسى در جامع الجوامع در توجيه (إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ) گفته كه مقصود نشوز و بذاء و معصيت و اذيت كردن بزوج و اهل او ميباشد يعنى مگر وقتى كه بد خلقى و ناسازگارى و مخالفت از طرف زن باشد كه در چنين موقعى مردها در طلب خلع و سخت گيرى با زنها معذورند (وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ) مگر وقتى كه از زن فاحشه‏ئى يعنى عمل زنا صادر گردد تا آنجا كه گفته (وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ) و آن وسعت دادن در نفقه و مدارا نمودن با او در قول و فعل و باقى امور است (فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ) يعنى اگر با او بودن را كاره باشيد (او را دوست نداريد) براى كراهت داشتن نفستان از آنها مفارقت و متاركه نكنيد زيرا كه بسا نفس از چيزى كراهت دارد در صورتى كه خدا در آن خير بسيار گذارده بلكه با او محبّت كنيد.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 40

 [سوره النساء (4): آيات 20 تا 24]

وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً (20) وَ كَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضى‏ بَعْضُكُمْ إِلى‏ بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً (21) وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِيلاً (22) حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً (23) وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (24)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 41

 [ترجمه‏]

و اگر خواستيد زن خود را رها كنيد و بجاى او زن ديگر بگيريد و مال بسيارى مهر او كرده‏ايد چيزى از او پس نگيريد آيا از آن زن بباطل و ستم چيزى ميگيريد و آن گناهى است هويدا [20]

و چگونه ميگيريد در حالى كه بعضى از شما ببعضى از او رسيده است (يعنى مجامعت كرده‏ايد) و باضافه زنان از شما ميثاق محكم و عهدى استوار گرفته‏اند [21]

و بنكاح در نياوريد آن زنهائى را كه پدران شما نكاح كرده‏اند مگر آنچه را كه قبلا كرده‏اند (يعنى در زمان جاهليت) زيرا كه آن فاحشه و خصلتى است ناپسند و مبغوض خدا و مؤمنين است و بد راهى است طريق كسيكه او را پسندد [22]

و بر شما حرام شده ازدواج با مادرهايتان و دخترهايتان و خواهرهايتان و مادرانى كه شما را شير داده‏اند و خواهرهاى رضاعى شما و نيز (براى شما) حرام شده دخترهائى كه در خانه شما تربيت شده از آن زنهائى كه با آنها هم بستر شده‏ايد و نيز حرام است براى شما زنهاى پسران شما كه از صلب شما بوجود آمده‏اند و حرام است كه جمع كنيد بين دو خواهر مگر آنچه گذشته است همانا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است [23]

و نكاح زنان شوهردار براى شما حرام است مگر آنچه از كفار بدستهاى خود بغنيمت گرفته و مالك شده‏ايد و خدا بر شما نوشته است حرام بودن اين زنهائى كه ذكر شد پس مخالفت نكنيد و بر شما غير از آنچه گفته شد حلال است تا اينكه بمالهاى خود آنها را بنيكوئى بگيريد و از زنا كننده‏گان نباشيد و از هر زنى كه تمتع برديد مهر او را بدهيد و اين عمل فريضه و واجب است و براى شما حرجى نيست در آنچه بصلح و رضايت گرفتيد پس از آنكه رد آن واجب بود همانا خداوند دانا بمصالح و درست كار است [24]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 42

 (توضيح آيات)

وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً از بعض مفسرين است كه در توجيه آيه گفته مردى اراده كرد زنش را رها كند او را بفاحشه‏گى نسبت داد تا اينكه مضطر گردد به اين كه مهرش را باو برگرداند خداى تعالى اين آيه را نازل گردانيد كه اگر شما خواستيد زن خود را تبديل بزن ديگر كنيد و زن ديگرى بجاى او بگيريد و بآنها قنطارى داده باشيد يعنى مهر آنها قنطار باشد (مال زياد را قنطار گويند) نبايد از او بگيريد (أَ تَأْخُذُونَهُ) همزه استفهام در مقام انكار است كه آيا شما حق آنها را ميگيريد در حال بهتان كه نسبت ناروا بآنها داده‏ايد و اين گناهى است ظاهر و هويدا.

وَ كَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضى‏ بَعْضُكُمْ إِلى‏ بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً گفته‏اند مقصود از (مِيثاقاً غَلِيظاً) عقد نكاح است، گويا در مقام سرزنش بچنين مردمانى برآمده كه شما چگونه چنين عمل ميكنيد و حق زوجيت و آن عهد و ميثاق كه در موقع عقد با شما بسته شده را ناديده ميگيريد و حق آنها را ميگيريد (وَ قَدْ أَفْضى‏) گفته‏اند كه مقصود از (أَفْضى‏) جماع است يا مقدمات جماع يعنى در صورتى كه با آنها جماع كرده‏ايد و هم بستر شده‏ايد، از آيه كمال ممانعت از چنين عملى برميآيد و در اداء حقوق زن تأكيد نموده.

و نيز از آيه چنين برميآيد كه در اندازه و مقدار مهر حدّ معيّنى مقرّر نشده بسته برضايت طرفين است، و گفته‏اند وقتى عمر بالاى منبر از زيادتى مهر منع كرد زنى برخواست و گفت آيا ما را از آنچه خدا براى ما قرار داده و اختيارش را بدست ما نهاده منع ميكنى و اين آيه (وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً) را خواند عمر خجل گرديد و گفت (كلّ افقه من عمر حتى النساء) و اظهار نفهمى خود نمود و از رأى خود برگشت.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 43

 وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ در شأن نزول آيه گفته‏اند ابو قبيس كه يكى از صالحين انصار بود پس از فوت او پسر او قبيس بزن پدر گفت بيا زن من باش، زن گفت تو بجاى فرزند منى ندانم اين كار جايز است يا نه بايد از رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بپرسم نزد رسول آمدند كه در اين باب خدا چه حكم كرده اين آيه نازل شد (وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ تا آخر) و گفته‏اند (ما) در (ما نَكَحَ) بمعنى من موصوله است يعنى نكاح نكنيد آن كسى را كه پدران شما نكاح كرده‏اند و بلفظ جمع آورده كه شامل ميگردد پدر و پدر پدر و بالاتر را، و ميشود كه (ما) مصدريه باشد و بمعنى جنس كه آزاد و بنده را شامل گردد، و نيز شامل گردد عقد و ملك يمين را، و نيز ميشود نهى شامل گردد آن زنى را كه پس از عقد پدر با او جماع كرده باشند يا نكرده باشند و ظاهرا نهى تمام اقسام را شامل ميگردد.

 (إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ) يعنى بر آنچه در زمان پيش عمل شده كه خدا از آن گذشته و عفو كرده و بر اين وجه استثناء منقطع ميشود.

إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِيلًا بقول بعضى مقصود از فاحشه زنا است يعنى زن پدر را بزنى گرفتن زنا است و ديگرى گفته اين عمل منكر و ناپسندى است زيرا كه زنا را در جائى آرند كه هيچ عقدى و قراردادى در كار نباشد و اينجا چنين نيست و سؤال از اين است كه عقد چنين زنى جايز است يا نه (وَ مَقْتاً) اين عمل مبغوض و ناپسند است و اين بد راه و طريقى است و خلاف انسانيت است.

حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ الى آخر آيه چون آيه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست، خلاصه چنانچه ظاهر است مقصود از (حُرِّمَتْ) حرمت نكاح و ازدواج است زيرا كه حرمت هر چيزى بمناسبت استفاده از آن است مثل اينكه حرمت خمر آشاميدن آنست                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 44

 و نيز حرمت ميته خوردن آن است.

و در آيه هفت نوع از زنان را از جهت نسب حكم بحرمت نموده و هفت نوع از جهت سبب.

هفت نوع كه از جهت نسب حرامند: 1- امّهات مادرها و آنچه بالا رود يعنى مادر مادر و مادر پدر از جهت پدر يا مادر. 2- دخترها و هر چه پائين آيد از نواده‏ها. 3- خواهرها. 4- دخترهاى خواهرها چه خواهرهاى ابوينى باشند يا امّى يا ابى كه عقد تمام آنها حرام است. 5- عمّه‏ها آنهم عمّه پدر و مادر هر چه بالا رود. 6- خاله‏ها آنهم هر چه بالا رود. 7- دختران برادرها و دختران خواهرها آنهم هر چه پائين آيد.

 (أُمَّهاتُ) شامل جدّات ميشود خواه از قبل پدر باشد يا مادر هر قدر بالا رود. و نيز بنات صلبى باشد يا دختران پسر يا دختران دختر هر قدر پائين آيد و نيز اخوات ابوينى باشند يا از قبل اب يا امّ، و عمّه‏ها را نيز شامل ميگردد عمّه‏هاى مادر و عمّه‏هاى پدر را كه تمام اينها از جهت نسب ازدواج با آنها حرام است.

و هفت قسم ديگر از زنهائى كه ازدواج با آنها از جهت سبب حرام است 1- مادرهاى رضاعى كه شارع مقدّس رضاع را در حرمت بمنزله نسب قرار داده است 2- خواهر رضاعى چنانچه فرموده (وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ) و زوج زن شير دهنده بجاى پدر رضيع ميشود و پدرهاى او بمنزله جدّ او ميشوند و خواهر شوهر او عمّه او ميشود و خواهر زن شير دهنده خاله او ميشود و هر اولادى كه زن شيردهنده پيش از رضاع و بعد از آن پيدا كند برادران و خواهران او ميشوند و مادر مرضعه جدّه او و خواهران او خواه پدرى يا مادرى او باشند خاله‏هاى او ميشوند بدليل قول نبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه فرموده‏

 (يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب)

و در عموم منزله بين علماء خلاف است و قوله تعالى (وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ) شامل ميگردد تحريم نكاح مادرهاى زوجات و جدّه‏هاى آنها چه نزديك و چه دور و همين طورى كه از جهت نسب ازدواج با آنها حرام است همين طور از جهت رضاع                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 45

 حرام است.

 (وَ رَبائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ) يعنى دخترهائى كه در ضمانت و تربيت شمايند و ولد زن را ولد ناميده زيرا كه غالبا در حمايت و تربيت زوج بدون شوهر قرار گرفته و آنرا اين طور ناميده ولو اينكه چنين نباشد و اين است سبب تحريم دختر زن بر شوهرش، و همچنين حرام است دختر زن بر شوهرش و بنت بنتها دختر دخترش نزديك باشند يا دور زيرا كه اسم ربيبه بر آن صادق ميآيد قوله تعالى (مِنْ نِسائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ) جمله متعلق است به (رَبائِبُكُمُ) يعنى ربيبه‏ئى كه از زنهاى مدخول بها است بر مرد حرام است و اگر مدخول بها نباشد يعنى جماع واقع نشده باشد (با) در (بِهِنَّ) براى تعديه است يعنى در بستر داخل شده باشد و آنچه جارى مجراى جماع است از لمس بشهوت كه آن نيز جارى مجراى جماع است و مذهب ابى حنيفه و مذهب ما اماميه هم همين است (يعنى در اين مورد نيز ربائب) حرام ميگردند.

 (وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ) يعنى و حرّم عليكم نكاح ازواج ابنائكم (الَّذِينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ) نه آنكه فقط او را باين نام بخوانيد، چنانچه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم زن پسر خوانده خود زينب بنت جحش را وقتى كه از زيد مفارقت كرد با او ازدواج نمود (وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ) يعنى براى شما حرام است جمع بين اختين كه دو خواهر را با هم بزنى بگيريد نه در نكاح جايز است و نه در ملك يمين و جمع آنها در مالكيت جايز است (إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ) و لكن آنهائى را كه قبلا پيش از نهى عمل نموده‏ايد مغفور است خدا آنرا بخشيده بدليل قوله تعالى (إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً) ابن عباس گفته خدا از زنها هفت نفر را از نسب حرام گردانيده و از سبب نيز هفت قسم را حرام گردانيده و اين آيه را تلاوت نمود. [طبرسى‏] وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلَّا ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ (وَ الْمُحْصَناتُ) عطف است بر (حُرِّمَتْ) در آيه بالا، و نيز بر شما حرام است محصنات يعنى زنهاى شوهردار و (إِلَّا) استثناء است يعنى مگر آنچه را كه‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 46
در دار كفر بغنيمت از كفار بدست شما آمده كه آن براى شما حلال است اگر چه در دار كفر شوهردار بودند (كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ) مصدر است و حكم حليّت را مؤكّد ميگرداند كه در كتاب خدا اين طور نوشته و ثبت گرديده.

وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ و جمله (أُحِلَّ لَكُمْ) عطف است بر فعل مضمر كه نصب كتاب اللّه از آنست يعنى حق تعالى نوشته است و بر شما ثابت گردانيده حرمت آنچه را كه ذكر شد و براى شما حلال گردانيده آنچه را كه غير از محرماتى است كه ذكر شد تا اينكه بمال خودتان طلب كنيد مهر زنان آزاد و قيمت كنيزان را (مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ) يعنى در حالتى كه بآن تزويج و تسرّى كه بشما دستور داده عفت خود را نگاه داريد و بزنا و خلاف عفت نيفتيد.

 (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ) يعنى هر چه از زنها استمتاع برديد، مرجع ضمير (بِهِ) (ما) در (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ) ميباشد يعنى آنچه از آن زنها تمتّع ميبريد و آن نكاح منقطع است بمهر معيّن در مدت معيّن.

اين آيه بمذهب اهل بيت عليهم السّلام دليل بر متعه زبها است و ابن عباس ابن مسعود و سعيد بن جبير و جماعتى از تابعين چنين گفته‏اند و مذهب اماميّه بر همين است و اين طور قرائت شده (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ الى اجل مسمّى فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ) يعنى آنزنهائى را كه اين طور عقد كرديد پس مهر آنها را بدهيد و بمجرد عقد تمتع دادن مهر آنها واجب ميگردد.

وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ بعض مفسرين در معنى آيه گفته (مِنَ) استيناف است يعنى پس از انقضاء مدت بر شما باكى نيست اگر بخواهيد تجديد عقد كنيد.

إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً همانا خداوند بمصالح و مفاسد امور عالم دانا و حكيم است و آنچه حكم كند عين صلاح ديد و مطابق نظام عالم و تدبير امور بنى آدم است.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 47

 در منهج گفته شعبه گفت از حكم پرسيدم كه حديث نكاح متعه چيست، گفت از امير المؤمنين عليه السّلام شنيدم كه گفت‏

 (لو لا انّ عمر نهى عن المتعة ما زنى الّا شقىّ)

فرمود اگر عمر از متعه نهى نكرده بود از كسى زنا واقع نميشد مگر از شقى و بين شيعه و سنّى مشهور است كه گويند عمر گفته كه (متعتان كانا على عهد رسول اللّه حلالا انا انهى عنهما و اعاقب عليهما متعة النساء و متعة الحج) و اين دليل واضحى است بر حليّت متعه زيرا كه‏

 (حلال محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حلال الى يوم القيمة و حرام محمد [ص‏] حرام الى يوم القيمة).                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 48

 [سوره النساء (4): آيات 25 تا 30]

وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (25) يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (26) وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلاً عَظِيماً (27) يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً (28) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً (29)

وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِيهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً (30)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 49

 [ترجمه‏]

و هر كسى كه از شما توانائى ندارد كه زنان پارسا و آزاد بگيرد از زنان كنيزان مؤمنه كه مالك آن شده‏ايد آنرا بزنى اختيار كنيد و خدا بمراتب ايمان شما آگاه‏تر است بعضى از شما از بعض ديگر و با كنيزان مؤمنه نكاح كنيد باذن اهل آنها يعنى مالك او كه مهر آنرا بطور متعارف بدهيد در صورتى كه آن كنيزان عفيفه باشند نه زناكار و نه آنهائى كه بپنهانى دوست و رفيق ميگيرند پس وقتى كه آنها شوهردار شدند و بعد عمل فاحشه‏گى نمودند بايد نصف حديكه بر زنهاى آزاد معين است آنان را مجازات كنيد و حكم گرفتن كنيزان براى كسى است كه بترسد در زنا واقع ميگردد و اگر خوددارى كنيد (يعنى با كنيزان ازدواج نكنيد) براى شما بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است [26]

خدا ميخواهد راه سعادت را براى شما بيان نمايد و شما را راه‏نمائى كند بسنن كسانيكه پيش از شما بودند و بر شما آسان كند احكام سختى كه بر امم سابقه بود يا (شما را) ارشاد كند بمنع از معاصى و بآنچه كفاره گناهان شما باشد و خدا بمصالح شما دانا است و درستكار است در آنچه حكم ميكند

و آنانكه پيروى شهوات خود را ميكنند ميخواهند شما از راه راست ميل بباطل كنيد ميل كردن بزرگ [27]

خدا اراده نموده تكليف شما را آسان گرداند و انسان ضعيف آفريده شده [28]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد مال يكديگر را بباطل نخوريد مگر اينكه تجارت باشد از روى رضا و رغبت طرفين سودى ببريد و نفسهاى خود را نكشيد همانا خدا بشما رحيم و مهربان است [29]

و هر كس كه از روى عداوت و ظلم قتل نفس نمود بزودى وى را داخل آتش ميگردانيم و چنين كارى بر خدا آسان است [30].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 50

 (توضيح آيات)

وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ (الطول) بمعنى غنا و توانگرى است يعنى كسيكه قدرت مالى ندارد كه زنهاى آزاد بگيرد و مهر و آنچه در شأن زن پارساى شرافت‏مند است از كابين و غير آن خرج كند از كنيزان مؤمن محصنات بگيرد (محصنات) بفتح صاد اسم مفعول و مشتق از احصان و بمعنى منع است و از حصن و حصين گرفته شده و در اينجا مقصود كنيزان عفيف است كه كابين آنها كمتر است اختيار كند و اين خطاب بمؤمنين است (مِنْ فَتَياتِكُمُ) يعنى (من امائكم) يعنى از كنيزان مؤمنين نه از مخالفين در دين (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ) و خدا عالم‏تر است بايمان شما و فضيلت بعضى از شما بر بعض ديگر.

خلاصه ظاهرا آيه در مقام اين است كه فضيلت و رجحان در ايمان است نه نسب و حسب و جهات صورى بسا ميشود كه ايمان امه كنيز بيشتر از زن آزاد با حسب و نسب باشد و نيز بعضى از زنها ايمانشان كامل‏تر از بعضى از مردها باشد پس كمال و فضيلت در ايمان است نه در كمالات صورى پس حق شما چنين است كه فضيلت ايمانى را در نظر گيريد و نكاح كنيزان را وقتى مؤمن و پرهيزكار باشند بر خود عار ندانيد.

فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ چند شرط در نكاح كنيز مقرّر گردانيده: 1- آنها را باذن ولى و صاحبشان بگيريد. 2- (وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ) كابين و مهر آنها را بقدر معمول و متعارف بدهيد. 3- از كنيزان عفيف نيكوكار اختيار كنيد نه كنيز زناكار بى‏عفت.

4- از آن كنيزانى نباشند كه دوست پنهانى ميگيرند چنانچه عادت جاهليت چنين بوده كه مرد زن را از روى هواى نفس دوست ميگرفت و با او رفاقت مينمود و زن مردى را بهمين طريق دوست ميگرفت و آيه نهى نموده كه چنين زنانى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 51
 و كنيزانى را بزنى نگيريد.

فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ مقصود از محصنات در اينجا زنهاى آزادند و (عذاب) حد زنا است كه شرع آنرا مقرّر گردانيده، شافعى از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه فرموده‏

 (اقيموا الحدود على ما ملكت ايمانكم)

ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ يعنى نكاح كنيز براى كسى از شما جايز است كه از عزبى بترسد كه مبادا در حرام افتد كه دين وى تباه گردد يا بترسد كه بزنا افتد و مستحق حدّ شود در دنيا و عذاب در آخرت.

وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ يعنى و اگر خوددارى كنيد از اينكه در حرام افتيد و كنيز را بزنى نگيريد براى شما بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است، شايد اشاره باين باشد كه گرفتن كنيز و اولاد از او پيدا كردن شايستگى ندارد لكن براى ضرورت عزوبت از روى تفضّل اذن داده زيرا كه او در عمل اضطرارى آمرزنده و مهربان است كه مؤاخذه نكند.

يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ خداى تعالى اراده كرده كه براى شما بيان كند شرايع دين شما را و آنچه صلاح امر شما است و خير و فضيلت شما در آن است در امر دنيا و آخرتتان و براى شما ظاهر گرداند و شما را هدايت و راه‏نمائى كند بسنن و طريق نياكان شما از آن پيمبرانى كه پيش از شما بوده‏اند و بآن راه رستگار شدگان از ملّت ابراهيم و اسماعيل و باقى برگزيده‏گان و آن دين حنيفى كه پيشينيان داشتند در تحريم محرمات و عمل نمودن بواجبات (وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ) و ميخواهد شما را از عمل منكرات و آنچه كه شما را از فضائل اخلاقى باز ميدارد و بمنكرات ميكشاند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 52

 راه‏نمائى گرداند و خدا عالم و دانا است بآنچه صلاح شما در آن است و حكيم و درستكار است.

از رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه فرموده بر شما باد كه زنا نكنيد و در آن شش مفسده است سه در دنيا و سه در عقبى. آن سه كه در دنيا است: 1- آبروى را ميبرد. 2- فقيرى آورد. 3- عمر را كوتاه ميكند. و آن سه كه در عقبى است: 1- بسخط خدا مبتلا گردد. 2- مفاسد بد بيند. 3- در آتش جاويد بماند.

وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيماً يعنى خدا ميخواهد توبه شما را قبول گرداند يا شما را موفق گرداند بتوبه كردن و كسانيكه پيروى آرزوهاى نفس خود ميكنند بسيار ميل دارند و خواهند شما را از راه راست بباطل ميل دهند و شما با آنها در پيروى شهوات و استحلال محرمات موافقت نمائيد.

و بعضى از مفسرين گفته كه شايد اشاره بمجوس يا يهوديان باشد كه وقتى آيه تحريم خواهرزاده و برادرزاده نازل گرديد اعتراض كردند كه چرا نكاح دختر عمّه و دختر خاله حلال است با اينكه عمّه و خاله حرامند و اگر خواهر حرام است چرا خواهرزاده حرام است و خواستند مؤمنين را منحرف گردانند اين بود كه اين آيه نازل شد كه خدا ميخواهد شما را از كار قبيح باز دارد و پاك گرديد قوله تعالى (يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ) و در عين حال از اعمال زشت كه ضرر بدين و دنياى شما ميرساند خوددارى نمائيد و در نكاح كنيز و دختر عمّه و خاله مجاز گرديد.

يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً خداى جليل از راه لطف و كرم بتشريع شرايع و سنن خواسته است كه باين انسان ضعيف تخفيف بدهد مخصوصا بشريعت اسلام كه دين سهله سمحه است                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 53

 و جمع كند بين سعادت جسمانى و روحانى بشر را كه بسعادتين فائز گردد و باز تكليف بر او گران نباشد.

از ابن عباس نقل ميكنند كه گفته در اين سوره هشت آيه است كه براى فرزند آدم بهتر است از آنچه آفتاب بر آن بتابد 1- (يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ) 2- (وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ) 3- (يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ) 4- (إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ) 5- (إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ) 6- (إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ) 7- (مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ)

 8- (ما يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِكُمْ).

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ آيه بتمام مؤمنين خطاب نموده كه اى كسانيكه بخدا و رسول و معاد ايمان آورده‏ايد مال يكديگر را بر خود مباح ندانيد و بناحق مال يكديگر را نخوريد مثل دزدى بتمام اقسامش از فريب دادن يا غشّ در معامله يا ربا يا قمار و كم فروشى و غير اينها كه تمام اقسامش بهر عنوان و اسمى باشد داخل خوردن مال بباطل است و با هم تجارت و معامله صحيح بنمائيد بطوريكه از طرفين رضايت و طيب خاطر حاصل گردد تا اينكه دوستى شما برقرار ماند و مال حرام داخل مالتان نگردد كه رقابت و دشمنى بينتان پديد آيد.

وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً چون مؤمنين حقيقة با هم مثال نفس واحده مانند اگر از راه ايمان و توحيد با هم دوستى كنند و در گفتار و كردار و در ظاهر و باطن در عمل صادقانه با هم رفتار نمايند و در معاملات و معاشرات با هم بخوبى و درستى معاشرت كنند مخصوصا در معاملات دروغ و خدعه در كار نباشد و تجارت (عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ) صورت گيرد دشمنى بينشان پديد نميگردد و اگر جز اين نباشد ممكن است دشمنى بينشان پديد گردد و بسا ميشود كه در مقام قتل يكديگر برميآيند و شايد آيه كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 54

 فرموده (وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ) مقصود اين باشد كه چون مؤمنين بمنزله نفس واحده ميباشند كشتن بعضى كشتن ديگرى است اين است كه فرموده (المؤمنين كنفس واحدة) و وقتى چنانچه فرموده (وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ) علوّ و برترى بر خلق جهان پيدا مينمايند كه با هم متّحد باشند و آن وقتى ممكن است كه با تمام جهات با هم اتّحاد داشته باشند و اتحاد و پيوستگى در همان معاملات و داد و ستد معلوم ميگردد.

و شايد از (وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ) خود را نكشيد نهى از تهوّر و بى‏باكى و داخل گرديدن در جائيكه عقل و شرع منع از آن نموده باشد چنانچه فرموده (وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ) و ممكن است گفته شود مقصود از هلاكت نفس يك معنى اعمّ اراده شده باشد كه نه فقط نفس حيوانى مراد باشد بلكه نفس ناطقه انسانى را نيز شامل گردد يعنى آن نفسيكه لطيفه ربّانى است كه در باره آن پس از خلقت جسد بقوله تعالى (وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي) بانسانى كرامت كرده و او را بتاج (وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ) برگزيده بمتابعت نفس حيوانى و بهواى نفسانى او را هلاك و فاسد نگردانيد، و ميتوان آيات بالا را شاهد بر اين توجيه گرفت زيرا كه همان خوردن مال حرام و متابعت شهوات نفس انسانى را ميميراند و نيز آيه بعد هم دلالت بر همين معنى دارد.

وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِيهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً و آيه ارائه ميدهد كه عدوان و ستم ببندگان خدا رسانيدن آتش جهنم را آماده ميگرداند و آن در اثر كشتن و قتل نفس انسانى و در اثر متابعت كردن هوا نفس آتش جهنم را ايجاب ميگرداند.                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 55

 [سوره النساء (4): آيات 31 تا 35]

إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَرِيماً (31) وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيماً (32) وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيداً (33) الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبِيراً (34) وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً خَبِيراً (35)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 56

 [ترجمه‏]

اگر از گناهان بزرگ كه نهى كرده شده‏ايد دورى كرديد ما از گناهان ديگر شما درگذريم و شما را بمقام بلند نيكو داخل ميگردانيم [31]

آرزو نكنيد آنچه را كه خدا بعضى از شما را بر بعض ديگر برترى داده براى مردها بهره‏ئى است از آنچه كسب كرده‏اند و براى زنها نيز بهره‏ئى است از آنچه عمل نموده‏اند و آنچه خواهيد از فضل خدا بطلبيد همانا خداوند بهر چيزى دانا است [32]

و از براى هر يك از زنها و مردها ميراث برندگانى قرار داديم از آنچه پدر و مادر آنها باقى بگذارند و خويشان نزديك كه ارث برنده ميباشند و با هر كس كه عهد و پيمان حقوقى بسته‏ايد حق آنها را اداء كنيد و نصيب آنان را بدهيد همانا خدا بر هر چيزى گواهست [33]

مردها را بر زنها تسلطى است (زيرا كه كارگذار آنها و قائم بامور معاش آنهايند) بسبب آنچه خدا بعضى را بر بعضى برترى داده و براى اينكه مردها از مالشان بزنها نفقه ميدهند پس زنان شايسته مطيع و نگهدارنده حقوق شوهرانند و در غياب شوهران حفظ ميكنند آنچه را كه خدا حفظ نموده- و آن زنانى كه از مخالفت و تمكين نكردن آنها ميترسيد در مرتبه اول آنها را موعظه و نصيحت كنيد اگر نپذيرفتند از آنها در رختخواب دورى كنيد و اگر فائده نبخشيد آنها را بزنيد پس اگر اطاعت كردند ديگر هيچگونه حق ستم بر آنها نداريد همانا كه خداوند بزرگوار و عظيم الشأن است [34]

و اگر بترسيد از اينكه بين زن و شوهر مخالفت و جدائى افتد، از طرف كسان زن حكمى و از كسان مرد حكمى برگزينيد كه اگر آنها اراده اصلاح كنند خدا بين آنها سازگارى مى‏اندازد همانا خدا عالم و خبير است [35]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 57

 (توضيح آيات)

إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيماً ترجمه آيه شده و واضح است، لكن در اينكه مقصود از گناهان كبيره چيست و كبائر چند عدد است بين علماء اختلاف است و چون در آيه بالا نهى از منهيّات شده در اين آيه در مقام برآمده كه اگر از گناهان بزرگ كه نهى شده‏ايد اجتناب نمائيد همان خوددارى از آنها كفاره گناهان كوچك شما ميشود و در مقام ارجمند شما را داخل ميگردانيم.

در اصل مطلب كه اجتناب از كبائر كفاره صغائر يعنى گناهان كوچك ميگردد خلافى نيست اشكال و خلاف در اين است كه گناهان كبيره چه گناهى است.

در مجمع گفته در معنى كبيره اختلاف است:

1- هر گناهى كه خدا وعده عذاب در آخرت داده و در دنيا حدّ بر او واجب كرده آن كبيره است. [سعيد بن جبير و مجاهد] 2- تمام گناهانى را كه خداى نهى كرده كبيره است [ابن عباس‏] و مذهب اصحاب ما است زيرا كه آنها گفته‏اند تمام معاصى از جهت قبحشان كبيره است لكن بعضى بزرگتر از بعض ديگر است و در گناهان صغيره‏ئى نيست و صغيره بودن نسبت بآن گناهى است كه از آن بزرگ‏تر است و عقاب آن بيشتر است و اين دو قول بهم نزديكند.

3- معتزله گفته‏اند صغيره آن گناهى است كه عقابش كمتر از ثواب صاحبش باشد پس عقاب لازم بر آن گناه باتفاق بين آنها حبط ميگردد و در اينكه آيا مثل آن از ثواب صاحبش حبط ميگردد دو قول است 1- ابو القاسم و قائلين بموازنه گفته‏اند حبط ميشود.

2- ابو على جبائى گفته حبط نميشود بلكه ساقط ميشود كمترش و بيشترش                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 58

 بحال خود باقى ميماند.

و كبيره نزد آنها گناهى است كه عقابش از ثواب صاحبش بزرگتر باشد و گفته‏اند هيچ صغيره‏ئى نيست مگر اينكه جائز است كبيره باشد و در تعريف و شناسانيدن صغائر اغراء بمعصيت است بجهت اينكه وقتى مكلف فهميد ضررى ندارد و دلش خواست بجا مى‏آورد.

و نيز گفته‏اند وقتى شخص از كبائر اجتناب نمود واجب است آمرزش صغائر و مؤاخذه از آن نيكو نيست، و در ظاهر آيه چيزى نيست كه بر اين دلالت داشته باشد و معنى آن بنا بر آنچه كلبى از ابن عباس روايت كرده اين است (ان تجتنبوا الذنوب التى اوجب اللّه فيها الحدّ) و در آن اسم نار برده شده (نكفّر عنكم ما سوى ذلك) يعنى اگر اجتناب كنيد و دورى نمائيد از هر گناهى كه در آن حدّ و اسم آتش برده شده ما غير آنرا ميپوشانيم از نماز تا نماز ديگر و از جمعه تا جمعه ديگر و از شهر رمضان تا شهر رمضان ديگر در اين زمانها يعنى گناهانى كه بين اينها است ميپوشانيم.

و گفته شده كه معنى آن اينست اگر اجتناب كرديد از كبائرى كه نهى شده‏ايد در اين سوره از مناكح و اكل مال بباطل و غير آن از اوّل سوره تا اينجا و ترك كرديد در آينده ميپوشانيم آنچه را كه پيش كرده‏ايد، و لذا گفته است ابن مسعود كه هر چه را كه خدا در اوّل سوره نهى نموده تا سى آيه آنها كبيره است، و مؤيد اين قول است از قرآن قوله تعالى (قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ) و قوله (وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ).

وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيماً يعنى (مكانا طيّبا حسنا لا ينقصه شي‏ء) و امّا تفصيل گناهان كبيره موبقه بنا بر آنچه از روايات نقل شده و ما در اينجا جمله‏ئى قانع كننده آنرا يادآورى مينمائيم بروايت عبد العظيم بن عبد اللّه حسنى از ابى جعفر محمد بن على عن ابيه                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 59

 على بن موسى الرضا عن موسى بن جعفر عليهم السلام كه گفته عمرو بن عبيد بصرى بر ابى عبد اللّه جعفر بن محمد الصادق [ع‏] داخل شد چون سلام كرد و نشست و اين آيه را خواند (الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ) و ساكت گرديد حضرت فرمود چرا ساكت شدى گفت دوست دارم كه كبائر را از كتاب بشناسم گفت آرى اى عمرو 1-

اكبر كبائر الشرك باللّه لقوله تعالى (إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ)

و گفته (مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ) 2-

يأس من روح اللّه لأنّ اللّه يقول (لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ)

3- پس از آن امن از مكر اللّه زيرا كه فرموده (فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ) 4- و بعض ديگر عقوق والدين زيرا كه خداى تعالى قرار داده عاق را (جَبَّاراً شَقِيًّا) در قوله (وَ بَرًّا بِوالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا) 5- و بعضى از آنها قتل النفس التى حرّم اللّه الا بالحق، زيرا كه فرموده (وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها) 6- قذف محصنات زيرا كه فرموده (إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ) 7- اكل مال يتيم از راه ظلم لقوله تعالى (الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‏ ظُلْماً الخ) 8- فرار از جنگ زيرا كه خدا فرموده (وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى‏ فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ) 9- خوردن ربا زيرا كه خدا فرموده (الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلَّا كَما يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ) و گفته (فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ) 10- سحر زيرا كه فرموده (وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ) 11- زنا زيرا كه خدا فرموده (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فِيهِ مُهاناً) 12- و اليمين الغموس يعنى قمم دروغ زيرا كه گفته (إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ الخ) 13- و الغلول قال اللّه تعالى (وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ) 14- منع الزكوة المفروضة زيرا كه فرموده (يَوْمَ يُحْمى‏ عَلَيْها فِي نارِ                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 60

 جَهَنَّمَ فَتُكْوى‏ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ‏

 الخ) 15- شهادت زور 16- كتمان شهادت زيرا كه فرموده (وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ) 17- شرب خمر زيرا كه آن را قرين بت پرستى فرموده 18- ترك نماز عمدا و ترك چيزى از آنچه خدا واجب گردانيده زيرا كه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده كسيكه عمدا نماز را ترك كند برى شده از ذمّه خدا و رسولش 19- نقض عهد 20- قطع رحم، زيرا كه خدا در باره آنها فرموده (أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ) پس از آن عمرو بيرون رفت و بگريه صدا بلند نمود و ميگفت هلاك شد كسيكه برأى خود گفت و در فضل و علم شما نزاع كرد.

و از نبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه فرمود كبائر هفت عدد است: 1- بزرگتر از همه شرك بخدا 2- قتل نفس مؤمنة 3- خوردن ربا 4- اكل مال يتيم 5- قذف محصنه 6- عقوق والدين 7- فرار از جنگ، پس كسيكه وارد قيامت شد و از اينها مبرّا است ميباشد با من در بحبوحه بهشتى كه درهايش از طلا است. و سعيد بن جبير روايت كرده كه مردى بابن عباس گفت كبائر چند ميباشد آيا هفت است گفت بهفتاد نزديك‏تر است تا بهفت غير از اينكه با استغفار كبيره‏ئى نيست و با اصرار صغيره‏ئى نيست، و اين دو روايت را واحدى در تفسيرش با سندى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ابن عباس نقل نموده. [پايان‏] و در جلد ششم تفسير مخزن العرفان همين حديث مشروحا بيان شده.

و ميتوان گفت كبيره بودن و صغيره گناه نسبت بعامل او است، معلوم است كه گناه عالم با گناه جاهل در صغيره و كبيره بودن مساوى نيستند، و نيز چنين است گناه شخص عاقل كه با مخالفت عقلش مرتكب گناه گردد و باين اعتبار صغيره جاهل كبيره عالم و عاقل است. خلاصه باين اعتبار صغيره و كبيره گناه نسبت باشخاص است نه اصل عمل زيرا كه عمل بهر يك از نواهى گناه بزرگ است تفاوت در عامل آنست چنانچه ترك اولى‏ئى كه از معصومين صادر گردد نسبت بشخص او خيلى بزرگ است اين است كه گفته‏اند در باره آنها (حسنات الابرار سيّئات‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 61

 المقرّبين).

در تفسير الميزان از غزالى نقل ميكند در احياء العلوم گفته اجتناب از گناه كبيره اگر از روى قدرت و اراده باشد كفاره گناه صغيره حساب ميشود مثل كسى كه ميتواند بزنى تجاوز كند ولى خوددارى ميكند و بنگاه و لمس اكتفا مينمايد، پس خوددارى او در تنوير قلب او مؤثّرتر است از اثر ظلمانى نمودن آنرا در نگاه با جنبى و لمس او اين است معنى كفّاره، ولى اگر مردى نداشت يا ناتوان بود يا از عواقب اخروى آن ترسيد و نكرد اين ديگر كفّاره نميشود يا آنكس كه بخوردن شراب اگر چه حلال باشد ميل ندارد، نخوردن شراب مقدمات آنرا از قبيل شنيدن موسيقى كفّاره نميشود فقط كسى كه بشراب و موسيقى هر دو علاقه دارد، گرچه بموسيقى ميپردازد ولى با مجاهدات از شراب خوددارى ميكند اين مجاهدت وى تاريكى گناه سماع موسيقى را از وى بردارد اينها احكام آخرت ميباشد.

و در جاى ديگر گفته هيچ چيز تاريكى دل را كه گناهى آورده باشد زائل نميكند بجز نور ثوابيكه ضدّ آن است و بين دو ضدّ هم مناسبتى موجود است يعنى بايد هر گناهى بثوابى از جنس خود جبران شود همين طور كه سفيدى سياهى را ميبرد و گرمى سردى را و اين درجه بندى گناهان هم از الطاف خدا است تا بهر صورت هست محو و زائل شود و در اين طريقه اميد بمحو بيشتر از آنستكه يك نوع طاعت آورده شود گرچه آنهم بالاخره در محو گناه مؤثّر است [پايان‏] وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ، الى آخر آيه بعد چون آيات ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست، و خلاصه اينكه خداى جليل بمؤمنين توصيه فرموده كه در آنچه براى شما تعيين شده چه راجع بتقديرات و خلقت كه هر كسى طورى آفريده شده آنهم بانواع و اقسام خلقت از زشتى و زيبائى، زن بودن يا مرد بودن، و نيز راجع بمقرّرات و احكام شرعيه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 62

 از تقسيم ارث يا باقى احكام كه بايست بدانند آنچه را كه خداوند نصيب هر كسى قرار داده فضلى است از جانب او و نصيب هر كسى بمناسبت فعل و عمل و سجيّه وى است پس بايد هر كسى بر آنچه هست راضى و خوشنود باشد و از خدا طلب فضل و رحمت كند نه اينكه بر ديگرى حسد برد يا اينكه بنصيب خود راضى نباشد زيرا كه او سبحانه و تعالى بهر چيزى از آنچه نصيب او كرده عالم و بصلاح ديد او عارف است او تعيين گردانيده و بخل در مبدء فيّاض نيست.

وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ ظاهرا آيه اشاره بآيات ارث دارد و توصيه باوامر و احكامى است كه در آيات ارث بتفصيل بيان فرموده همين طورى كه قبل از اينكه در تفاصيل قوانين ارث وارد گردد بطور قاعده كلّى فرمود (لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ) و فرموده (وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ تا آخر) و شايد مقصود از موالى همه آنهائى باشند كه در آيات ذكر شده از ابوين و اولاد و غير آنها از طبقات سه گانه ابوين و اولاد.

وَ الَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ يعنى با آنهائيكه عقد و پيمان خصوصى بسته‏ايد و مخالفت كرده‏اند نصيبشان را بدهيد، و گفته‏اند حكم اين آيه بآيه (وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ) نسخ گرديده.

و ممكن است گفته شود نظر باستحكام قانون ارث كه بسيار مهم و قابل تحقيق است سفارش بيشترى شده كه بر كسى تعدّى نشود و به نصيبى كه براى او مقرّر گرديده باو برسد، و در مجمع گفته در آيه اقوال ديگرى هست كه بنا بر بعض آنها آيه منسوخ نشده.

الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ الخ (قيم) كسى را گويند كه مهم كس ديگر را انجام دهد، و قيّام صيغه مبالغه است، و فضل فزونى بعضى است نسبت ببعض ديگر و چون غالبا بالطبع                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 63

 هم در تدبير و هم در نيرومندى و تحمّل شدائد مردها بر اغلب زنها فزونى دارند و چنانچه دانشمندان گفته‏اند و نيز بتجربه معلوم شده زندگانى زنها احساسى و عاطفى است و بر نازك‏كارى و ظرافت تكيه دارد باين جهات (وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ) يعنى و نيز از جهت انفاق مردها بر زنها و مهر و بعض خصوصيات ديگر فرموده (بِما فَضَّلَ اللَّهُ) خداى تعالى مردها را در اين جهات بر زنها فضيلت داده و بايد دانست كه اين فضيلت و برترى مردها بر زنها از جهت قوّت عقلى و نيروى بدنى بطور كلّى بر كلّى است نه بطور شمول بر تمام افراد زيرا چنانچه معلوم است خيلى از زنهائى بوده و هستند كه در تدبير و عقل بلكه در قواى بدنى بر بعضى از مردها فضيلت دارند.

فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ الخ پس از بيان فضيلت مردها بر زنها ظاهرا آيه در مقام بيان فضيلت زنها برآمده كه فضيلت زنها در چيست و شايد ميخواهد خاطر نشان كند كه همين طورى كه مردها را بر زنها براى آنجهاتى كه بعضى از مردها را فضيلت داده بر بعض از زنها همين طور بعضى زنها را نيز بر بعض ديگر آنها فزونى داده و فضيلت زن در اين صفاتى است كه بعضى از آنها در آيه بيان شده: 1- (صالحات) زنهاى صالح و شايسته 2- (قانِتاتٌ) قنوت بمعنى اطاعت و خضوع دائمى است 3- (حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ) يعنى حفظ ميكنند خودشان و عورتشان را در حال غائب بودن ازواجشان.

وَ اللَّاتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ نشوز بمعنى سرپيچى از اطاعت شوهر است از روى تكبّر و بدلالت (تَخافُونَ) ظهور علائم و آثار آنست. و براى جلوگيرى از تمكين نكردن زن از شوهرش خداى تعالى بمردها بسه عمل دستور ميدهد كه بترتيب براى علاج نشوز زن عمل نمايند و ظاهرا اين حكم ارشادى است نه مولوى كه بطور وجوب و لزوم باشد كه وقتى علائم ظهور نشوز زن خود را ديد بسه علاج دست بزند 1- (فَعِظُوهُنَّ)                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 64

 او را موعظه و نصيحت كنيد 2- (وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ) اگر موعظه سودى نبخشيد از بستر او دورى نمائيد 3- اگر اين دو عمل فائده نبخشيد (وَ اضْرِبُوهُنَّ) موقع آن ميرسد كه او را بزنيد.

فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا آيه پس از حكم ارشادى براى جلوگيرى از نشوز زن از آن سه عمل هر يك پس از ديگرى فرموده پس اگر زن تمكين نمود ديگر هيچ ستم بر او روا نداريد اشاره به اين كه قوّت و برومندى شما مردها سبب نشود كه بخود مغرور گرديد و چنين گمان كنيد كه ستم نمودن بر زن كه ضعيف‏تر از خود ميدانيد روا است بايست بدانيد خدا بزرگ و غالب است و حقّ مظلوم را از ظالم ميگيرد.

وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها و هرگاه براى اصلاح بين زن و شوهر باين اموريكه در آيات بالا تعيين كرد كافى نشد و ترسيديد جدائى و دشمنى بين زن و شوهر از اين جهات يا بجهات ديگر توليد گردد در اين مورد بايد بين آنها داورى شود باين طور كه (حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ) داورى از كسان مرد (وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها) و داورى از طرف زن و هر يك حكم را تفويض باو بنمايند اگر واقعا آنها اراده اصلاح دارند خداوند بين آنها اتفاق و دوستى ايجاد مينمايد، آيه اشاره باين است كه بدانيد سبب لمّى تمام امور خدا است و اراده و خواست او غالب و حاكم بر امور است بايد تمام امور را باو تفويض كنيد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 65

 [سوره النساء (4): آيات 36 تا 43]

وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى‏ وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً (36) الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً (37) وَ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَرِيناً فَساءَ قَرِيناً (38) وَ ما ذا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَ كانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيماً (39) إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً (40)

فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِيداً (41) يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثاً (42) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى‏ تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى‏ أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوًّا غَفُوراً (43)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 66

 [ترجمه‏]

خداى يگانه را بپرستيد و چيزى شريك او قرار ندهيد و بپدر و مادر و خويشان و نزديكان و ايتام و فقيران نيكى كنيد و بهمسايه نزديك يا خويش و بهمسايه دور يا بيگانه و يار و مصاحب و مسافران درگذران و آنهائى را كه مالك گرديده‏ايد (بهمه اينها احسان و نيكى كنيد) همانا خدا دوست نميدارد كسى را كه خرامنده بتكبر و فخر كننده باشد (36)

و خدا دوست نميدارد آنهائى را كه بخيلند و مردم را امر ببخل مينمايند و آنچه خدا از فضلش بآنها عطا كرده مخفى ميدارند و ما براى كافرين عذاب خواركننده مهيّا نموده‏ايم [37]

 (و خدا دوست نميدارد كسانى را) كه مالهاى خود را برياء و نشان دادن بمردم انفاق ميكنند و ايمان ندارند نه بخدا و نه بروز قيامت و اينان ياران شيطانند و هر كس كه شيطان قرين (و همنشين) او باشد او بد رفيقى گرفته است [38]

و براى كافرين چه ضرر داشت اگر بخدا و روز قيامت ايمان ميآوردند و از آنچه خدا روزى آنها كرده انفاق ميكردند و خدا باعمال آنها دانا است [39]

همانا خدا هم وزن ذره‏ئى بكسى ستم نميكند و اگر آن مثقال ذرّه عمل نيك باشد ثواب آنرا دو چندان ميكند و از جانب خود اجر بزرگ باو ميدهد [40]

پس چگونه است حال وقتى كه از هر امتى گواهى آريم و اى رسول تو را بر آن جماعت گواهان گواه آوريم [41]

روز قيامت روزى است كه آنهائيكه كافر شدند و رسول را مخالفت كردند دوست ميدارند كه با خاك زمين يكسان گردند و از خدا چيزى پنهان نتوانند كرد [42]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد نزديك نماز نشويد در حال مستى تا اينكه بدانيد چه ميگوئيد و نيز نزديك نماز نشويد در حاليكه جنب باشيد تا وقتى كه غسل كنيد مگر در حال مسافرت (و نيافتن آب) و اگر مريض باشيد يا قضاء حاجتى دست داده يا با زنان معاشرت كرده باشيد و آب براى غسل نيافتيد پس تيمم كنيد بر خاك پاك و صورت و دستهاى خود را مسح كنيد همانا خداوند بسيار عفو كننده و بسيار آمرزنده است [43].
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 67

 (توضيح آيات)

وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً در كشف الاسرار از شيخ انصارى رحمه اللّه نقل ميكنند كه گفته توحيد مسلمانان بيان سه حرف است اثبات صفت بى‏افراط و نفى تشبيه بى‏تعطيل، بر ظاهر برفتن بى‏تخليط. حقيقت اثبات آنست كه هر چه خدا گفت كه از خود بر بيان است مصطفى گفت كه از حق بر عيان است تصديق و تسليم بر آن پيش‏گيرى و بر ظاهر آن ببستى و آنرا مثل نزنى و از صنعت بر نگردانى و بخيال گرد آن نگردى كه اللّه در علم آيد در خيال نيايد و از تفكر در چگونگى آن بپرهيزى و تكليف و تأويل در آن مجوئى و از گفتن و شنيدن آن نپيچى، تا آنجا كه گفته اين است توحيد سمعى و شناخت خبرى باين توحيد ببهشت رسند و از دوزخ برهند. اما توحيد ديگر توحيد عارفان و حليّت صديقان سخن در اين توحيد نه كار آب و گل است و نه جاى زبان و دل است موحّد آيد و بزبان چه گويد كه حالش خود زبان است، عبارت چون كند از آن توحيد كه عبارت از آن عين نهان است، اين توحيد نه از خلق است كه آن از حق نشان است از آن است كه رستاخيز دل و غايت جان است. [پايان‏] چون انسان مدنى بالطبع است يعنى بايد در اجتماعات زندگانى نمايد و زندگانى انفرادى براى كسى ميسّر نيست اينست كه بايستى يك عاطفه عمومى و يك نحو ارتباطى بين افراد دائر گردد بطوريكه بين جامعه بشرى يك نوع وحدت عمومى برقرار گردد چنين وحدتى وقتى ممكن است كه انسان در مرتبه اوّل يكتابين و يگانه پرست گردد اوّل بطور شايستگى خداى واحد يكتا را عبادت كند و چيزى را بر او انباز نگيرد و از طريق صله دوستى او مخلوقات او را دوست دارد و با آنها بطور حقيقت پيوند نمايد همان طورى كه با اهل خود دارد تا اينكه جامعه بشرى بوجه نيكو برقرار گردد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 68

 اين است كه فرموده خدا را عبادت كنيد و در عبادت براى او شريك نياوريد و پس از آن نظر باهميّت احسان نيكى كردن بپدر و مادر را بعبادت خدا عطف داده، و اين آيه نظير آنجا است كه فرموده (وَ قَضى‏ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً).

وَ بِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ همان طورى كه امر بعبادت حق تعالى و نيكى بپدر و مادر شده امر شده كه بنزديكان از خويشاوندان نيز نيكى و احسان كنيد چه آنهائيكه در جوار و نزديك شمايند و چه آنهائيكه دور از شما ميباشند، و بقولى مقصود از (الْجارِ الْجُنُبِ) همسايه‏گانند چه خويش باشند و چه غريبه و چه همسايه نزديك باشند و چه دور بايستى بآنها احسان و نيكى كنيد.

وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ (وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ) مصاحب و رفيق و دوست است هم در سفر و هم در حضر يا در عمل و كسب و كار و شريك و معاون است كه مراعات آنها را در دوستى و محبّت و رفاقت بايد مراقبت نمود (وَ ابْنِ السَّبِيلِ) مسافرى است كه از اهلش و وطنش منقطع گرديده و در غربت واقع گرديده كه همراهى و محبّت نسبت بچنين كسى لازم است، و بقولى مقصود از (ابْنِ السَّبِيلِ) در اينجا مهمان است كه مهمان را بايد گرامى داشت (وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ) بنده و اسيرانى ميباشند كه شما مالك آنها شده‏ايد كه در مواردى از قرآن در باره آنها سفارش بيشترى شده إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالًا فَخُوراً شايد مقصود از (مختال) آن آدم متكبّر خودخواهى باشد كه مراعات هيچ حقّى از حقوق الهى و حقوق بندگان خدا را نميكند كه چنين كسى را خدا دوست نميدارد.

از صحيح مسلم بروايت انس نقل ميكنند كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود

 (لا يدخل الجنة عبد لا يأمن جاره بوائقه)

بهشت نميرود بنده‏ئى كه همسايه‏اش                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 69

 از شرّ او ايمن نباشد.

در منهج روايت كرده كه شخصى نزد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمد و گفت يا رسول اللّه دلم سخت شده و از رقّت و نرمى دور گشته، فرمود برو و با پدر و مادر نيكوئى كن و مسكينان را طعام بده و دست بر سر يتيمان فرود آور و طعامشان ده و از همسايه كه خويش تواند يا بيگانه صله و عطاء وا مگير و ايشان را مرنجان، گفت يا رسول اللّه [ص‏] حق همسايه بر همسايه چه چيز است فرمود از حقوق او آنست كه اگر تو را بخواند اجابت كنى و اگر فقير باشد او را دستگيرى كنى و اگر قرض خواهد بدهى و اگر باو خيرى رسد او را تهنيت گوئى و اگر باو مصيبتى برسد دل داريش دهى و اگر بميرد بجنازه‏اش حاضر شوى و ديوار بر بالاى ديوار او بلند نسازى تا از او منع باد كند و او را بمنع مطبوخات خود نرنجانى، پس از آن فرمود:

 (الجيران ثلاثة، جار له ثلاثة حقوق حق الجوار و حق القرابة و حق الاسلام، و جار له حقان حق الجوار و حق القرابة، و جار له حقان حق الجوار و حق الاسلام، و جار له حق واحد حق الجوار و هو المشرك من اهل الكتاب)

. خلاصه معنى حديث اين ميشود كه همسايه‏ئى كه هم خويش و هم مسلمان باشد سه حق دارد و آنكه خويش نباشد دو حق دارد و همسايه كافر از اهل كتاب يك حق دارد.

و نيز انس از رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه فرموده‏

 (من آذى جاره فقد آذانى و من آذانى فقد آذى اللّه)

يعنى هر كس همسايه را اذيت كند مرا اذيت كرده و هر كس مرا اذيت كرد خدا را اذيت كرده، پس از آن فرمود جبرئيل هميشه مرا در باره همسايه توصيه مينمود تا اينكه گمان كردم كه از من باو ميراث ميرسد. [پايان‏]                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 70

 الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً آيه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضيح نيست. و خلاصه اينكه (الَّذِينَ يَبْخَلُونَ) بقرينه آيه بالا كه فرموده (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالًا فَخُوراً) خدا آدم فخركننده بخيل را دوست ندارد ارشاد باين است كه چون حق تعالى جواد مطلق است و يكى از صفات برجسته انسانى صفت جود و بخشش است كه آدم سخى بوجهى مظهر و نماينده صفت (الجواد) است اين است كه آنكسانيكه بخل ميورزند و حقوقيكه از طرف حق تعالى بر آنها واجب شده اداء نميكنند و نيز نسبت بحقوقى كه بايد اداء كنند امتناع مينمايند و مانع از انفاق ديگران هم ميشوند براى آنهائيكه جلو فضل خدا را ميگيرند عذاب خواركننده مهيّا گرديده زيرا چنين كسانى از رحمت خدا خيلى دورند و در مرتبه بعد از رحمت واقع گرديده‏اند.

از ابن عباس روايت شده كه اسامة بن حبيب و بحر بن عمرو و رفاعة بن زيد از يهود بودند از روى نصيحت بانصار ميگفتند مال خود را باين مرد (يعنى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) و ياران او از مهاجرين ندهيد كه بزودى فرومايه و محتاج خواهيد شد و معلوم نيست كار اينها بكجا خواهد كشيد اين آيه آمد كه خدا دوست نميدارد اين جماعت را كه بخل ميورزند و مردم را امر ببخل مينمايند و اوصاف رسول را كه در توراتيكه بآنها عطاء شده كتمان مينمايند و اوصاف برجسته او را ميپوشانند و براى كافرين كه شايد مقصود همان كفارى باشند كه فضائل و مناقب رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را كه در تورات ثبت است ميپوشانند عذاب خوار كننده‏ئى مهيّا گرديده.

وَ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ آيه را عطف داده بر (الَّذِينَ يَبْخَلُونَ) و از سدى نقل شده كه آيه در باره منافقين و جماعتى از مشركين مكه نازل گرديده كه آنها در دشمنى با رسول                     
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 71
مالها انفاق مينمودند كه مردم را بسوى خود بكشانند و در دشمنى اسلام و فساد در دين با هم همدست شوند و كافرين كسانى ميباشند كه نه بخدا و نه بروز قيامت ايمان ندارند.

وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَرِيناً فَساءَ قَرِيناً شيطان بد دوست و همدمى است كه در روز قيامت وقتى تير او بهدف رسد و اكثر بنى آدم را بگمراهى بجهنم واصل نموده گويد (يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ).

وَ ما ذا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَ كانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيماً چه ضررت است بر كفار و مشركين اگر بخدا و روز قيامت ايمان آرند و از آنچه خدا بآنها روزى نموده در راه خدا و براى خوشنودى او انفاق كنند نه براى نشان دادن بمردم يا در دشمنى و ضدّيت با اسلام مال خود را بدهند در حاليكه خداوند باعمال و نيّات آنها عالم است يا اينكه چون خدا عالم و دانا است ميداند كه هرگز اين كافرين جهود ايمان نخواهند آورد.

إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً بين دانشمندان اختلاف است كه «ذره» چيست از ابن عباس نقل شده كه آن مورچه‏ئى است كه كوچك‏تر از آن مورچه‏ئى نيست. بقول ديگر آن ذرّه‏هاى دم خورشيد است كه از روزنه‏اى تابيده و آراى ديگرى نيز در معنى ذرّه گفته شده. و خلاصه اينكه مقصود از ذرّه چيز كوچكى است كه كوچك‏تر از آن چيزى نباشد.

و شايد مقصود از اينكه خداى تعالى بمثقال ذرّه‏ئى ببندگان خود ستم روا ندارد اينستكه نه بقدر ذره‏ئى از گناه ناكرده را عذاب كند و نه ذره‏ئى از ثواب عمل خير را مهمل و بدون پاداش ميگذارد اگر عمل خير با ايمان توأم                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 72

 باشد (يُضاعِفْها) هم در دنيا عوض دهد و هم مزد بمراتب بزرگتر در آخرت عنايت كند و اگر كافر عمل خيرى انجام دهد چنانچه وعده فرموده در همين دنيا بوى پاداش نيكى دهد ولى در آخرت او را نصيبى نخواهد بود.

فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِيداً (فَكَيْفَ) اين كلمه تعظيم است بلفظ تعجّب و در ضمن آن توبيخ منافقين و مشركين عرب و يهوديان است كه در زمان رسول اللّه ميزيستند كه چگونه است حال آنان در روز رستاخيز قيامت كه بر هر امّت و جماعتى گواهان از پيمبران آنها آريم چنانچه در جاهاى ديگر فرموده (لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً) و تو را كه پيمبر اين امتى ميآوريم كه بر آن انبياء گواه باشى و نيكان را بر نيكى و بدان را بر بدى گواهى دهى كه اينها چه كردند، معلوم است گواهى رسول و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در قيامت منحصر بامّت و جماعت زمان خودش نيست بلكه در قيامت شاهد و گواه تمام اعمال امّت است تا روز قيامت آنهائيكه زير لواى اسلام بودند و اعمال خوب و بد آنها بر حضرتش عرضه خواهد گرديد.

يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ حمزه و كسائى (تُسَوَّى) بفتح و تخفيف سين باماله خوانده‏اند و مدنى و شامى بفتح و تشديد سين بدون اماله قرائت كرده‏اند.

آيه در مقام بيان حال كفار و مخالفين رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برآمده كه در روز قيامت كه هر رسولى گواه امّت خود است چنان امر بر كافرين و تكذيب كنندگان رسولان سخت ميگردد كه آرزو دارند و دوست دارند كه با زمين مساوى گردند و اين آيه نظير آنجا است كه فرمودهَ يَقُولُ الْكافِرُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ تُراباً)

 كاش خاك بودم و بچنين روزى گرفتار نشده بودم.

شايد مقصود از (وَ لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثاً) اين باشد كه چگونه قدرت دارند مخصوصا در مقابل گواهان از پيمبران چيزى پنهان گردانند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 73

 يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ خطاب بمؤمنين نموده كه اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد نزديك نماز نشويد در حاليكه مست باشيد، بقولى در حال مستى داخل مساجد نشويد، و نظير آيه قول معصوم است كه گفته بچه‏ها و مجانين را از مسجدها دور كنيد، و بقولى مقصود سكر خواب است.

در كشف الاسرار است كه:

 (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏) سكر مستى است و مستى بتفاوت است، و مستان مختلفند، يكى از شراب خمر مست است، يكى از شراب غفلت، يكى از حبّ دنيا، يكى از رعونت نفس و خويشتن دوستى و اين از همه صعب‏تر است كه خويشتن دوستى مايه گبركى است و تخم بيگانگى و ستر بى‏دولتى و اصل همه تاريكى‏ها.

         اگر صد بار در روزى شهيد راه حق گردى             هم از گبران يكى باشى چه خود را در ميان بينى‏

         تو خود كى مرد آن باشى كه دل را بى‏هوا خواهى             تو خود كى درد آن دارى كه تن را بى‏هوان بينى‏

 او كه از خمر مست است و از آن ترسان و از بيم عقوبت لرزان و غايت كار او حرقتست در آتش عقوبت، گرش نيامرزد و باشد كه خود بيامرزد كه گفته است (إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً) امّا آنكس كه مستى از نخوت نفس است و كبر و خويشتن پرستى كار او بر خطر است، استدراج و مكر و بيم فرقت جاودان [پايان‏] وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى‏ تَغْتَسِلُوا الخ ترجمه آيه شده و واضح است و محتاج بتوضيح نيست و جاى بحث در احكام و خصوصيات آن كتب فقهيه است كه اين آيات را با احاديث و باقى فوائد اجتهاديه جمع ميشود و احكام طهارات از موارد غسل و وضو و تيمم خارج گردد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 74

 [سوره النساء (4): آيات 44 تا 50]

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ يُرِيدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِيلَ (44) وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِكُمْ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَ كَفى‏ بِاللَّهِ نَصِيراً (45) مِنَ الَّذِينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي الدِّينِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً (46) يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى‏ أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (47) إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى‏ إِثْماً عَظِيماً (48)

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلاً (49) انْظُرْ كَيْفَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ كَفى‏ بِهِ إِثْماً مُبِيناً (50)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 75

 [ترجمه‏]

آيا نمى‏نگرى بسوى آنان كه از علم تورات بآنها بهره‏ئى داده شده تبديل ميكنند هدايت را بضلالت و ميخواهند كه شما را گمراه گردانند [44]

و خدا بدشمنان شما عالم‏تر است و دوستى خدا شما را كافى است و بس است براى شما يارى خدا و دوستى او [45]

بعضى از يهوديها كلام خدا را از جاى خود تغيير ميدهند و ميگويند شنيديم و مخالفت نموديم، و گفتند بشنو و ناشنوا باش و گفتارشان زبان بازى و تمسخر در دين است و اگر اينها ميگفتند شنيديم و اطاعت كرديم و بشنو و بما نگاه كن همانا براى آنها بهتر و راست‏تر بود لكن خدا بسبب كفرشان بر آنها لعنت كرد پس ايمان نميآورند مگر كمى از آنها [46]

اى كسانيكه بشما كتاب عطا شده ايمان آريد بآنچه ما نازل كرده‏ايم (قرآن) كه تصديق كننده كتاب شما است پيش از آنكه رويهائى را محو گردانيم و برگردانيم بپشتشان يا آنها را از رحمت خود دور گردانيم همان طورى كه اهل شنبه را دور گردانيديم و ميباشد امر (و حكم خدا) واقع گرديده [47]

و محققا خدا نميآمرزد شرك را و ميآمرزد هر گناهى را كه غير از شرك باشد براى هر كس كه بخواهد و كسيكه شرك آورد حقيقتا بخدا افتراء زده و آن گناه بزرگى است [48]

اى رسول آيا نمينگرى بسوى آنان كه خود را ميستايند بلكه خدا هر كسى را خواهد تزكيه ميكند و بقدر رشته وسط خرمائى ستم گرديده نميشوند [49]

ببين چگونه بخدا افتراء ميزنند و دروغ مى‏بندند و همان گناه ظاهر بر آنها كافى خواهد بود [50]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 76

 (توضيح آيات)

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ يُرِيدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِيلَ همزه (أَ لَمْ) بمعنى استفهام و در مورد انكار آمده و ظاهرا خطاب برسول است كه آيا تو نديدى يعنى البته مى‏بينى و ميدانى آنهائى را كه نصيبى از كتاب بآنها داده شده كه ظاهرا مقصود مذمّت جماعتى از يهود است كه بهره‏ئى از تورات برده‏اند و عوض آنكه آنرا سرمايه هدايت و رشد خود گردانند و حيات باقيه براى خودشان و كسان خود قرار دهند آنان بآيات تورات ضلالت و گمراهى را خريدند و مرادشان از آيات تورات گمراه نمودن و در بيراهه رفتن است نه هدايت، و ظاهرا اين آيه مربوط بآيات پيش است و در مذمّت يهود كه در صدد گمراه كردن مؤمنين از انصار برآمده بودند كه عمل اينان چنين است كه هدايت را بضلالت و گمراهى ميفروشند و آيات تورات را تحريف مينمايند.

بعضى از مفسرين چنين گفته از اين آيات معلوم ميشود كه بعضى از يهود با مؤمنين طرح دوستى مى‏انداختند و بخيرخواهى تظاهر مينمودند و در نتيجه ايشان را فريب داده و ببخل و خوددارى از انفاق وادار ميكردند تا بدين وسيله آنها را از پيش روى و هدايت بازدارند پس در باره آنها نازل شد اين آيات [پايان‏] وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِكُمْ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَ كَفى‏ بِاللَّهِ نَصِيراً اگر چه مفسرين اين دو آيه را حمل بر علماء يهود كرده‏اند كه عمل بعض آنها چنين است لكن اطلاقش تمام اهل كتاب از يهوديان و نصرانيان و غير اينها را شامل ميگردد بلكه ميتوان گفت كه شامل منافقين از مسلمين نيز ميگردد به اين كه الف و لام الكتاب جنس باشد كه شامل تمام كتابهاى آسمانى بشود حتى قرآن مجيد كه منافقين به آن نيرنگ بازيها تظاهر باسلام ميكنند و از راه خود اسلام ميخواهند مؤمن با تقوى را فريب دهند و باسم اسلام راه گمراهى و ضلالت                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 77

 را براى آنها باز كنند و اين نيرنگ بازيها منحصر بزمان رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نبوده كه بسيار از مردم در هر دينى و مذهبى كه هستند شيّادانى ميباشند كه بتوسط همان تقوى و خلوصى كه بعض مؤمنين دارند از همان راه آنها را فريب داده و در جاده بدبختى و ضلالت مى‏اندازند، چنانچه عمل شيطان نيز همين‏طور است كه هر كس را از راه خودش فريبش ميدهد.

و آيه بمؤمنين خاطر نشان ميكند كه خدا بدشمنان شما از خودتان عالم‏تر است مواظب و مراقب حال خود باشيد و در ايمان و اطاعت امر رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ثابت قدم باشيد و اتكاء و اميد شما بر پروردگارتان باشد كه براى شما دوستى و يارى او كافى است.

مِنَ الَّذِينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ گفته‏اند (مِنَ) در (مِنَ الَّذِينَ) بيانيّه است و بيان جمله قبلى است (الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً) يا بيان است براى جمله (بِأَعْدائِكُمْ) و ميشود گفت جمله (مِنَ الَّذِينَ هادُوا) خبر است براى مبتداء محذوف كه (يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ) صفت آن است و در معنى چنين ميشود كه (مِنَ الَّذِينَ هادُوا قوم يُحَرِّفُونَ) و بقول ديگر ممكن است معنى آيه چنين باشد (مِنَ الَّذِينَ هادُوا من يُحَرِّفُونَ).

آرى حق تعالى اين قوم يهود را در مواضعى از تحريف كنندگان كلمات خدا توصيف فرموده و عمل آنان را در تحريف آيات يا بتغيير الفاظ و يا جابجا كردن آيات يا دسّ در سبك عبارات يا باسقاط بعض از كلمات تورات يا زياد كردن در آن يا غير اينها از بيان نمودن و ترجمه كردن جمله‏هاى آن بيان نموده وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا يهوديان بطور استهزاء ميگفتند كلمات قرآن يا گفتار رسول را شنيديم و مطيع نخواهيم گرديد، و در جمله دوم (وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ) دو قول است يكى بشنو اگر تو گوئى قبول نميكنم و ديگر بشنو كه نشنوى.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 78

 وَ راعِنا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي الدِّينِ گويند اين كلمه (راعِنا) بزبان آنها دشنام بوده يا كلمه استهزاء و مرادشان طعنه در دين بوده.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا لعنت بمعنى دورى از رحمت خدا است، خداى تعالى يهوديان را در اثر كفرشان و گفتار ركيكشان لعنت كرد يعنى آنان را از رحمت خود دور گردانيده و چون از فيض رحمت رحمانى و رحيمى حق تعالى دور گرديدند هرگز ايمان نخواهند آورد مگر اندكى از آنها.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً آيه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضيح نيست، مفسرين گفته‏اند (طمس وجوه) محو چهره‏هائى است كه انسان براى سعادت منتظر آينه اميد خود نموده و بآن رو ميكند ولى نه محوى كه موجب نيستى چهره‏ها و فناى آنها شود و آثار آنرا بكلى ببرد بلكه محوى كه موجب برگشت رويها بپشت و قهقرائى شدن رفتارشان ميگردد اين است كه از روى فطرت خود سعادت را ميجويند ولى در پشتشان ميباشد و بهر سو رو آرند مقصد را پشت‏سر مياندازند. [پايان‏] و خلاصه اينكه آيه خطاب بتمام اهل كتاب از يهوديها و نصرانيها و مجوسيها كه خود را اهل كتاب ميدانند امر فرموده كه (آمِنُوا) ايمان آريد بقرآنيكه در سينه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و گواه دهنده كتابهاى شما است، اشاره به اين كه قرآن برخلاف كتابهاى شما نيست بلكه موافق با آنها است و مضامين آن با كتابهاى آسمانى يكسان است پس بچه جهت شما تكذيب ميكنيد و تكذيب شما در واقع تكذيب تمام كتب سماوى است.

آرى انسانى كه بايستى على الدوام رو بحقيقت و سعادت رهسپار گردد تا                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 79

 تا بآن سعادت حقيقى كه مال امر هر دانشمند عاقلى است برسد اگر بخدعه نفس و اغواء شيطانى بيراهه رفت عوض اينكه صعود بمدارج انسانيّت نموده و سعادت خويش را بيابد هر چه پيش ميرود نزول بدركات بعد كرده و در چاه مذلّت از رحمت دورتر ميگردد و بلعنت نزديك‏تر ميشود، و گفته‏اند فرق بين (طمس) و (لعن) كه در باره مسخره‏كنندگان از يهود گفته شده اين است كه طمس موجب تغيير مسير اشخاص مورد غضب ميشود بدون تغيير دادن خلقت ولى در لعن مانند (أَصْحابَ السَّبْتِ) تغيير مسيرشان با تغيير خلقت انسانى و تبديل بصورت حيوانى و بوزينه انجام ميگيرد.

إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ الخ اين آيه بالاترين راه اميدوارى را براى ماها بازگردانيده كه هرگاه مشيّتش اقتضاء نمود تمام گناهان اهل توحيد را ميبخشد و لو اينكه گنه كار توبه نكرده باشد زيرا كه آمرزش را معلّق بمشيّت كرده با اينكه با توبه بنا بر وعده‏ئيكه شده آمرزش حتمى است و شرطى در وى نيست زيرا كه در جاى ديگر فرموده (وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً)

 و باين آيات كلام معتزله و جماعتى از خوارج ردّ ميشود كه گفته‏اند هر كس از اهل گناهان كبيره بغير توبه بميرد مخلّد در جهنّم است و ميگويند ميان ايمان و شرك منزلى نيست و گناه‏كاران را مشرك ميدانند حتّى بعضى از آنها صغائر را نيز شرك ميدانند.

در مجمع البيان گفته از كلبى نقل شده كه اين آيه در باره وحشى و ياران او فرود آمده كه پس از آنكه حمزه را شهيد كرد و بمكه آمدند و مزد كشتن حمزه را آزاد كردن او را قرار داده بودند و بوعده وفاء نكردند از عمل خود پشيمان شدند برسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نامه نوشتند، باين مضمون كه ما بر عمل خود پشيمانيم و چيزى مانع اسلام ما نميشود مگر اين سخن كه فرمودى (وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ) تا آخر                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 80

 دو آيه، و چون ما باو شرك آورده‏ايم و نفسى كه خداى تعالى حرام گردانيده بود بقتل رسانيديم و زنا كرده‏ايم پس اگر نبود اين آيه تابع تو ميشديم، (إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً) تا آخر دو آيه، رسول دو آيه را براى وحشى و ياران او فرستاد چون آن دو آيه را خواندند نوشتند به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه اين شرط شديد و تكليف صعبى است ميترسيم كه عمل صالح بجا نياوريم پس از اهل اين آيه نباشيم حق تعالى اين آيه را فرستاد (إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ) پيمبر اين آيه را براى آنها فرستاد، پس فرستادند نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه ما خوف داريم كه از اهل مشيّت او نباشيم اين آيه آمد (قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً) پس پيغمبر [ص‏] فرستاد آيه را براى آنها، چون اين آيه را خواندند ايمان آوردند و نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمدند، پيغمبر اسلام آنها را قبول كرد پس بوحشى فرمود خبر ده مرا كه چگونه كشتى حمزه را پس چون خبر داد كه چگونه كشتم پيغمبر [ص‏] فرمود

 (ويحك غيّب شخصك عنّى)

اى وحشى خود را از من پنهان كن و از پيش نظر من برو پس از آن وحشى بشام رفت و آنجا ماند تا مرد.

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا گفته‏اند اين آيه و آيه بعد در باره يهوديها فرود آمده كه خود را تزكيه ميكردند گاهى ميگفتند (نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ) و گاهى طفل خود را نزد رسول ميبردند و ميگفتند آيا اين طفل گناه دارد ميفرمود نه ميگفتند ما هم مثل اين طفل بى‏گناهيم هر گناهى در روز كنيم خدا آنرا در شب ميآمرزد و هر گناهى در شب كنيم در روز ميآمرزد اين است كه خداى تعالى برسولش ميفرمايد انْظُرْ كَيْفَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ كَفى‏ بِهِ إِثْماً مُبِيناً اى رسول بنگر كه اين كافرين ملحدين چگونه بر خدا دروغ مى‏بندند مثل اينكه ميگويند ما پسرهاى خدا و دوستان او ميباشيم و در بزرگى گناه آنها همين افترا و دروغ كافى است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 81

 [سوره النساء (4): آيات 51 تا 58]

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى‏ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلاً (51) أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيراً (52) أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيراً (53) أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً (54) فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفى‏ بِجَهَنَّمَ سَعِيراً (55)

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَزِيزاً حَكِيماً (56) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِيلاً (57) إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ سَمِيعاً بَصِيراً (58)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 82

 [ترجمه‏]

آيا نمى‏نگرى بسوى آنانكه از تورات بهره‏ئى داده شده كه آنان بجبت و طاغوت (يعنى دو بت مشركين) ايمان آورده‏اند و بكافرين ميگويند راه شما بهدايت نزديك‏تر است از آنهائيكه ايمان (بخدا و رسول) آورده‏اند [51]

آنها جماعتى ميباشند كه خدا آنان را لعنت كرده و كسى را كه خدا لعنت كند (يعنى از رحمت خود دور كند) براى او ياورى نمييابى هرگز [52]

آيا براى آنها بهره‏ئى است از پادشاهى دنيا و در آنهنگام بمقدار گودى پشت هسته خرما بكسى انفاق نميكنند [53]

آيا حسد ميبرند از آنچه خدا از فضلش عطا نموده (بر هر كس كه خواسته) همانا ما بآل ابراهيم كتاب و حكمت عطا نموديم و بآنها مملكت بزرگ عطا كرديم [54]

پس بعضى از آنها ايمان آورده‏اند و بعضى مانع راه دين گرديدند و براى كيفر عمل آنان جهنم كافى است [55]

محققا آنهائيكه بآيات ما كافر شدند بزودى آنها را در آتش درآوريم و هر وقت پوستهاى آنها بسوزد آنرا بپوست ديگر تبديل كنيم تا اينكه عذاب را بچشند همانا خدا غالب و درست كار است [56]

و آنكسانيكه ايمان آوردند و اعمال نيكو نمودند بزودى آنها را در بهشتهائى داخل ميگردانيم كه از زير درختهاى آنها نهرها جريان دارد و در آن بهشتها هميشه جاويدانند و در آن بهشتها براى آنها جفتهائى است پاكيزه و آنها را در سايه رحمت خود داخل ميگردانيم [57]

همانا خدا شما را امر ميكند كه امانات را باهلش رد كنيد و وقتى بين مردم حكمى صادر نموديد بعدل حكم كنيد همانا خدا بشما پند نيكو ميدهد و او شنوا و بينا است [58].
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 83

 (توضيح آيات)

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ ظاهرا و چنانچه بسيارى از مفسرين گفته‏اند راجع بيهوديان است كه بعضى از آنان بجبت و طاغوت كه نام دو بت بزرگ مشركين بوده ايمان آوردند و در معنى جبت و طاغوت چند قول از مفسرين نقل شده:

1- بقول عكرمه نام دو صنم است كه ميان مشركين معروف بوده و آنرا پرستش ميكردند.

2- ضحّاك گفته جبت اينجا حىّ بن اخطب و طاغوت كعب بن اشرف است كه هر دو از رؤساء جهودان بودند.

3- بقولى جبت نام بتها و طاغوت نام سدنه بتان يعنى خدمتكاران و تيمارداران آنهايند.

4- بقول ديگر جبت نام ساحر و طاغوت نام كاهن. [ابى العاليه‏] 5- و بقول ديگر هر چه را خدا حرام كرده آنرا جبت گويند، و از رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل ميكنند كه فرموده‏

 (القيافة و الطرق و الطيرة من الجبت)

القيافة:

زجر الطير، و الطرق: الضرب بالحصى و هو ضرب من الكهانة.

و بعضى از مفسرين در شأن نزول آيه چنين گفته كعب بن اشرف پس از واقعه احد با هفتاد سوار از يهوديان بقصد اينكه با مشركين اتحاد كند و در جهاد با رسول اللّه [ص‏] تدبيرى بكار ببرند بمكه رفت و در خانه ابو سفيان فرود آمد ابو سفيان او را گرامى داشت و او را ترغيب و تحريص نمود و هر يك از يهوديانى كه با وى بودند بمحلّى فرود آورد و بابو سفيان گفت بايستى سى مرد از ما و سى مرد از شما در خانه كعبه برويم و آنجا عهد كنيم و پيمان گيريم كه بقدريكه ميتوانيم در كشتن محمد [ص‏] كوشش كنيم و در خود فترتى نيابيم تا ويرا از بين ببريم قريش گفتند شما اهل كتابيد و محمد اهل كتاب است ما از شما ايمن نيستيم                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 84

 كه شايد ميل شما با او باشد و آمدن شما به اين جا مكر باشد اگر خواهيد از شما مطمئن باشيم اين بتهاى ما را سجده كنيد و بآن ايمان آريد، آن دو بت را سجده كردند اين است كه خداى تعالى برسولش خبر ميدهد كه أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ اى محمد [ص‏] آيا نمى‏بينى اين علماء و رؤساء يهوديان را كه به جبت و طاغوت ايمان ميآورند و آنان را سجده ميكنند، پس از آن ابو سفيان بكعب گفت تو مردى از اهل كتاب خدائى و تورات خوانده‏ئى و دانسته‏ئى و ما امّى‏هاى عربيم چون مى‏بينى دين محمد و كار او بهتر است يا دين ما، راه وى بحق نزديك‏تر است يا راه ما، كعب گفت بگو دين شما و راه شما چيست، ابو سفيان گفت ما جماعتى مهمان‏داران و مهمان دوستانيم بروز مهمانى شتران فربه ميكشيم و مهمان را گرامى داريم و اسيران را باز خريم و رحم پيونديم و خانه كعبه را عمارت كنيم و گرد آن طواف كنيم و اهل حرم خدا مائيم و بر دين پدران خويش بمانده‏ايم، و محمد دين پدران خويش بگذاشته و قطع رحم نموده و دين نو آورده و بما گويد پيرو ما گرديد، كعب گفت (انتم و اللّه اهدى سبيلا) قسم بخدا شما بر راست‏تريد از محمد و دين شما نيكوتر است از دين وى، اين است كه خداى تعالى فرموده:

 (وَ يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا) يعنى بابى سفيان و اصحاب او ميگويند (هؤُلاءِ أَهْدى‏ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا) شما بر طريق هدايت اولى‏تريد از محمد و اصحاب او (أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ).

آنهائيكه چنين گفتند يعنى كعب و ياران او خدا بر ايشان لعنت كرد (وَ مَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيراً) يعنى آنكس را كه خدا از رحمت خودش دور گردانيد بر او يار و ياورى نمييابى (و هو مخذول فى دعواه مغلوب فى حجّته) و خذلان و پستى يهود در تمام اديان ظاهر است زيرا كه اينان اكثر عنادا بودند با اهل اسلام و آنان كسانى ميباشند كه بناى كارشان بر اين است كه حق را كتمان                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 85

 ميكنند در صورتى كه ميدانند.

و وقتى آن عهد و ميثاق بين كعب و ابو سفيان محكم گرديد و بر اجراء آن وعده گذاشتند كعب بمدينه برگشت و در سراى خود آرام گرفت، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم محمد بن مسلم انصارى و ثابت بن معاذ و جماعتى را مخفيانه فرستاد كه كعب را بكشند، محمد بن مسلم گفت دستور ميدهى كه در نزد او هر چه خواهيم گوئيم يعنى بطور خدعه، رسول [ص‏] اذن داد آنها رفتند و از رسول خدا مذمّت نمودند و گفتند چه قدر بلا كه از دست محمّد كشيديم و از عمل خود كه براى رفع تأمين معاش مينموديم باز مانديم چه شود كه تو چند دستى خرما بما وام دهى تا از محمّد بگريزيم، كعب خنديد و گفت اكنون او را شناختيد و دروغ وى را بدانستيد، آنگاه گفت اگر شما چيزى از من ميخواهيد زنان و پسران خود را نزد من بگذاريد، محمّد بن مسلم گفت ما شرم داريم و تو مردى با شكوه و وقارى براى تو زشت بود كه زنان ما را گرو بگيرى و براى ما زشت است نزد عرب كه پسران خود را گرو گذاريم. كعب گفت اكنون هر چه خواهيد گرو گذاريد گفتند شمشيرهاى خود را گرو ميگذاريم و در روز نتوانيم بياوريم در شب ميآوريم چون شب شد آنها شمشيرها را نزد كعب بردند كعب در غرفه بخلوتگاه نشسته بود و دختر عموى خود را نو بزنى گرفته بود و عروس بود و آن دختر كاهنه بود كهانت ميدانست چون برخواست كه از غرفه بزير آيد وى گفت زنهار مرو كه من بوى خون از تو ميشنوم، كعب گفت از من دور شو كيست كه بتواند مرا بكشد اينان كه آمده‏اند برادر رضاعى من محمد بن مسلمه و ثابت بن معاذ همسايه و دوست من است اگر خفته باشم مرا بيدار نكند از آن غرفه بزير آمد و بوى مسك را كه بر عروس با او بود مسلمانان شنيدند گفتند به چه بوى خوبى ما در آرزوى چنين بوئى بوديم نزديك آى تا حظّى از آن بوى ببريم و دستى بسرت فرود آريم او نزديك‏تر شد، ايشان در وى آويختند و شمشير زدند و آن دشمن خدا و رسول را كشتند و رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قبلا بآنها قرار داده بود

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 86
وقتى او را كشتند تكبير گويند آنوقت آنها صدا بتكبير بلند نمودند آنشب جماعتى از اصحاب از مسجد رو بقبرستان ميرفتند و حضرت از بقيع رو بمسجد ميآمد و منتظر تكبير بود و اصحاب كه با او بودند خبرى از آن واقعه نداشتند وقتى حضرت صداى تكبير شنيد تكبير گفت پس معلوم شد كه كعب را كشتند.

چون كعب كشته شد روز بعد حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امر فرمود كه اصحاب اسلحه جنگى پوشيدند و بجنگ يهوديان رفتند و آنها جماعت بسيار بودند از قبيله بنى نضير و چون جحوديان دانستند آنها را از مدينه بيرون خواهند كرد خانه‏هاى خود را بدست خود خراب كردند براى اينكه مسلمانان در آن منزل نگيرند و مالهاى خود را بباد فنا ميدادند و درختهاى خرما را ميبريدند خلاصه رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنها را از مدينه بيرون كرد و بشام فرستاد اين است قوله تعالى (هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ الخ) أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيراً گفته‏اند (أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ) (أَمْ) منقطعه و معادل همزه استفهام نيست كه آنرا (أَمْ) متصله مينامند و در تقدير چنين است (بل لهم نصيب من الملك) يعنى يهود را از پادشاهى نصيبى نيست كه مردم تابع آنها گردند و اگر بفرض از پادشاهى و مال بهره‏مند شوند در آنهنگام بقدر گودى ميان هسته خرما بمردم چيزى ندهند و اين مبالغه در خسّت آنها است.

أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ (أَمْ) اضراب است از اعطاء آنها يعنى نه همين است كه آنان چيزى بكسى نميدهند بلكه حسد بر مردم ميبرند و حسد آنها يا با قبيله‏هاى عرب است يا با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اصحاب او بر آنچه خدا از فضل خود بآنها عطا كرده از مقام نبوّت و كتاب و غلبه و مظفريت بر دشمنان دين، يا اشاره و تنقيد آنها است بآن صفت خبيثه حسد كه در باطن كفار مخصوصا يهوديها تمركز نموده.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 87

 فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً يا حسدشان بر اين بوده كه خداوند برسولش هم نبوّت داده و هم عزّت و غلبه و هم زيادتر از چهار زن بر او مباح گردانيده.

اين است كه براى رفع توهّم آنها در كثرت ازدواج و تفضّلات ديگر فرموده چگونه اينها بر پيغمبر [ص‏] حسد ميبرند در صورتى كه پيمبران پيش نيز هم داراى نبوّت و سلطنت بودند و هم زنهاى متعدد ميگرفتند مثل اينكه گفته‏اند داود عليه السّلام يكصد زن داشت و سليمان عليه السّلام يكهزار زن در حباله او بودند و در تفسير اهل بيت از امام محمّد باقر عليه السّلام است كه مقصود از ناس در آيه محمد و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميباشند، و مراد بحاسد حسد آنان بر نبوت رسول و امامت اهل اطهار او [ص‏] است.

خلاصه براى جلوگيرى از سخنهاى بيهوده كفار كه در مقام مذمت رسول [ص‏] با هم نجوى ميكردند و بگمان فاسد خود ميخواستند نقطه ضعفى بر مقام بزرگوارى آن عقل كلّ و قطب دائره امكان وارد آرند تذكر ميدهد كه به پيمبران مراجعه كنيد و ببينيد كه پروردگارشان چه تفضلاتى در باره آنها فرموده، پس اگر حسد ميبريد بآنها هم حسد بريد چنانچه بآل ابراهيم مثل اسحاق و اسماعيل و پيمبران پس از آنها مثل يعقوب و يوسف و غير اينها سه مرتبه بزرگ اعطاء كرده:

1- كتاب مثل تورات و انجيل. 2- حكمت كه بداود علم قضاوت و داورى و فصل خصومات داده. 3- ملكا عظيما، بسليمان آن مملكت بزرگ كه همين طورى كه حضرتش از خدا طلب كرده بوده در روى زمين كسى در سلطنت بپايه او نرسيده و ديگر نخواهد رسيد، و نيز بيوسف عليه السّلام پس از بندگى وى را بمقام پادشاهى و سرورى رسانيد.

فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفى‏ بِجَهَنَّمَ سَعِيراً بعضى از مفسرين چنانچه ظاهر آيه چنين مينمايد گفته‏اند راجع بقوم يهود                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 88

 است كه بعضى از يهوديان كسى است كه برسول اسلام ايمان آورده و كسى است كه اعراض نموده و بنبوّت آن حضرت تصديق ننموده بلكه راه ديگران را نيز از طريق هدايت بسته گردانيده و آنها را برگردانيدند، و بقولى ضمير (منهم) راجع بامّت حضرت ابراهيم است يعنى امّت ابراهيم [ع‏] كه بعضى بوى گرويدند و بعضى مثل امّت تو تصديق او را نكردند و بكيفر عمل آنها آتش سوزان جهنم كافى است.

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَزِيزاً حَكِيماً گفته‏اند اين آيه نيز در باره يهوديان است در بيان محلّ قرار آنها در قيامت و رسيدن آنان بعذاب جاويدان فرموده از عمر بن خطّاب نقل ميكنند كه گفته از رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شنيدم كه ميگفت در ساعتى صد بار پوست آنها را تبديل ميكنند.

حسن گفته هر روز هفتاد بار سوخته شوند يعنى هر بارى كه سوخته شوند فرمان آيد كه چنانچه بودى بهمان بازگرد تا ديگر باره ميسوزى پوست تو پياپى ميشود تا عذاب تو نو ميشود.

در تفسير كشف الاسرار چنين گفته كه اگر كسى گويد آن پوست نو كه ميآفريند عاصى نيست چگونه او را عذاب ميكنند.

پاسخ- همان پوست سوخته را نو ميكنند و بازآرند نه پوست ديگرى چنانچه قادر است آن پوست كه در خاك ميريزند همان را نو ميكند و باز ميآفريند پس نه تبدل در اصل آمده بلكه تغيير در حال آمده، و بناى اين قاعده بر اين است كه «غير» را در دو معنى استعمال ميكنند، بر معنى تضاد و تنافى و بر معنى تغيّر و تبدّل، و معنى تضاد و تنافى آنست كه گويند (الليل غير النهار و الذكر غير الانثى و هى تلك الارض بعينها غير انّها بدّلت جبالها و انهارها و اشجارها) و بعرف و عادت كسى را بينى تندرست، پس او را بينى زار و ضعيف چون از وى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 89

 پرسى گويد من نه آنم كه تو ديدى با آنكه او همان است كه متغير گشته.

 [پايان‏] و نيز در پاسخ اشكالات بالا دو جواب است يكى اينكه گوئيم شكّى نيست كه اصل و سلطان بدن روح آدمى است نه جسد زيرا كه بدن و قوى و مشاعر جسمانى تماما تحت فرمان روحند از خود اختيارى ندارند كه عمل خوب يا بدى انجام دهند، و نيز آنچه ببدن از خارج وارد ميگردد مدرك آن روح است نه بدن، پس بنا بر اين روح گنهكار مقصّر است نه بدن او و روح حسّاس است نه بدن و عذاب يا نعمتى كه ببدن وارد ميگردد در واقع بروح وارد گرديده نه ببدن.

و ديگر چنانچه در كتاب معاد و آخرين سير بشر خاطر نشان كرده‏ايم و گفته‏ايم بايد دانست كه يكى از اشتباهات بزرگى كه انسان را از درك حقيقت دور كرده همانست كه گمان ميكند نفس در بدن و قائم بوى و بدن در جهانست درست است كه آنچه از بدن محسوس است و بقواى حسّاسه ادراك مينمائيم جز جهان و از عوارض خارجى بشمار ميرود لكن مقصود اين است كه اول بقواى باطنى شيئى را ادراك مينمائيم و پس از تصديق و اراده بر انجام آن عضلات را بحركت ميآوريم، از اينجا معلوم ميشود كه بدن يكى از شئونات نفس ناطقه انسانى است.

بالاترين دليل بر اينكه بدن در نفس است نه نفس در بدن اين است كه در مدت عمر چندين مرتبه شكل و عوارض بدن مثل مقدار و كيفيات بدن كم و زياد ميشود و در تغيير و تبديل دائمى است و با اين حال از بدن واقعى كم و زياد نميگردد يعنى بدنيكه جزء انسانيّت و تشخص فردى تو است و بوى تحقق و شخصيت فردى پيدا نموده‏ئى كم و زياد نميشود تو خود را همان ميدانى كه وقتى كودك و وقتى جوان و وقتى پير گرديده‏ئى، چنانچه علوم امروزه نشان ميدهد كه انسان در تركيب و تحليل دائمى است                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 90

 و گويند در علم فيزيولوژى و علم تشريح و علم طبّ محسوس كرده‏اند كه بدن انسان على الدوام در تحليل و تركيب است يعنى متصل سلولهاى بدن او ميميرند و از منافذ بدن بتوسط چرك و عرق و اشك و باقى فضولات از بدن خارج ميشوند و بتوسط غذا و هوا از نو سلولهاى زنده وارد بدن ميگردند و جزء بدن و عوض ما يتحلل ميشوند، پس بنا بر اين انسان لا ينقطع در تغيير و تبديل و مرگ و حيات دوره زندگانى خود را ميگذراند، گويند در ظرف چند روز بكلى اجزاء بدن عوض ميشود و اجزاء شخص امروز بالتمام غير از اجزاء چند روز قبل است، و تعجب در اينجا است كه با اينحال و تغييرات باز همان شخص اوّلى است، پير همان جوان و جوان همان كودك است، و اين مطلب كه انسان در تحليل و تبديل دائمى است و اجزاء بدن او على الدوام در تجدّد و حدوث است اين مطلبى است كه حكماء و فلاسفه و دانشمندان متّفق برآنند اين است كه اگر در چند روز غذا باو نرسد كه عوض ما يتحلل باشد ميميرد.

خلاصه مرگ و حيات دو امر وجودى و دو حالت و دو كيفيتى است كه هر يك پس از ديگرى عارض انسان ميگردد و قيامت روز بروز و ظهور كمالات و خصوصياتى است در نشئات پس از موت ظاهر ميگردد و در هيچ عالمى از بين نميرود قوله تعالى (الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ).

ميتوان بدن انسان را تشبيه نمود ببذريكه در زمين پاشيده ميشود كه در زمين ميپوسد و از آن اجزاء اصليه اعمى كه در باطن آن است پس از آنكه آب و هوا و حرارت را بخود جذب نمود قوّت ميگيرد و آماده ميگردد براى دوره ديگرى از حيات و ازدياد مينمايد مثل اينكه يك دانه صد دانه يا هفتصد دانه بلكه زيادتر ميگردد و سر از خاك بيرون ميآورد در حاليكه سبز و خرّم گرديده زنده شدن مرده‏گان در قيامت نيز همين طور است گمان نكن بشر بمردن فانى ميگردد چنين نيست بلكه انسان روحا و جسما در تمام حالات و عوالم سيرش موجود است و فناءپذير نخواهد بود بمردن عالمش عوض ميشود و در روز رستاخيز

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 91

 پس از كمال سيرش و راه نوردى با تمام قوى ظاهرى و باطنى و سجل اعمالش بحكم قادر متعال براى محاكمه در محكمه عدل الهى حاضر ميگردد و بپاداش اعمال خود خواهد رسيد (ان كان خيرا فخيرا و ان كان شرّا فشرّا) همين است سرّ اينكه در قرآن مجيد مكررا زنده شدن مرده‏گان را در قيامت تشبيه نموده بزنده شدن زمين در فصل بهار پس از آنكه در زمستان مرده بود يعنى گياهى از آن نمودار نبود و باقى مطالب راجع بعالم قيامت در كتاب معاد و آخرين سير بشر ثبت شده بآن جا رجوع شود.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً الخ چون آيه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست و خلاصه اينكه همين طورى كه دأب قرآن بر اين است هر جا ذكرى از كفار و مشركين و عذاب آنها شده در مقابل بيانى از نعمتهائى كه براى مؤمنين مهيّا گرديده را يادآورى نموده و در اينجا نيز پس از وعيد عذاب كفار وعده نعمتهائى كه براى ابرار و مؤمنين مهيّا نموده باحسن وجه بيان فرموده زيرا كه نبىّ امّى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را (ببشير و نذير) موصوف گردانيده.

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها الخ بحقيقت خدا بشما امر ميكند كه امانات را بسوى اهلشان ادا كنيد.

در مجمع گفته در معنى اين آيه چند قول است: يكى آيه شامل كسى ميگردد كه در امانات مؤتمن باشد يعنى او را امين دانسته‏اند، و امانات خدا اوامر و نواهى او است، و امانات عباد در آنچيزى است كه بعضى از مردم بعض ديگر را امين ميدانند و امانات از مال و غيره نزد آنها ميسپارند و اين قول از ابى جعفر و ابى عبد اللّه عليه السّلام روايت شده.

بعضى از مفسرين در شأن نزول آيه چنين گفته كه عباس بن عبد المطلب عمّ رسول اللّه [ص‏] صاحب سقاية زمزم بود كه از پدرش عبد المطلب بارث بدست                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 92

 او بود، روز فتح مكه رسول خدا بر منبر تشريف برد و در منبر خطبه فتح خواند عباس گفت يا رسول اللّه بايد خدمت و كليددارى كعبه با سقايت زمزم با هم قرار دهى (يعنى كليددارى كعبه را بمن دهى) رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عثمان بن طلحه حجبى را طلبيد و كليد كعبه را از وى خواست طلحه كليد را از مادرش گرفت و برسول داد چون رسول خدا خواست كليد را بعباس بدهد اين آيه نازل گرديد (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ تا آخر).

و خلاصه اينكه خداى تعالى در اين آيه بنده‏گان خود را باداء امانات امر فرموده، در كشف الاسرار چنين گفته امانات از روى اشارت و بر مذاق اهل طريقت يكى اسلام است در صدر بنده نهاده، ديگر ايمان در فؤاد بنده تعبيه نموده، سوم معرفت در قلب نهاده، چهارم محبّت در سرّ پنهان كرده. و هر يكى از اين امانت‏ها خيانتى در آن گنجد از جهت ديو در صدر وسوسه گنجد، در فؤاد شبهت شود از جهت نفس، در قلب زيغ شود از جهت هوا، در سرّ فرشته شود و ديدار فرشته در تعبيه سرّ خيانت است در امانت محبت.

جنيد از اينجا گفت چون او را از تعبيه سرّ پرسيدند گفت (سرّ بين اللّه لا يعلمه ملك فيكتبه، و لا شيطان فيفسده، و لا هوى فيميله) دست ديو بذكر خدا از صدر كوتاه كن كه ميگويد عزّ جلاله (إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ) دست نفس از فؤاد كوتاه كن بسلاح مجاهدت كه ميگويد (وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا) دست هوا از قلب كوتاه كن بتسليم كه گفت (آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا) دست فرشته بغيرت از سرّ كوتاه كن كه غيرت شرط دوستى است چنانچه مهر ركن دوستى است، گهى مهر پرده بردارد تا رهى در شادى و رامش آيد، گهى غيرت پرده فرو گذارد تا رهى در خواهش آيد، گهى مهر در بگشايد تا رهى بعيان بسازد، گهى غيرت در بندد تا رهى در آرزو عيان ميزارد، كسى كورا عيان بايد، خبر پيشش محال آيد، چه سازد با عيان خلوت، كجا دل در خبر آيد.