کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
الإنسان: آيات1تا 31 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 226
سورة الدهر

مدنية و هى احدى و ثلاثون آية

 [سوره الإنسان (76): آيات 1 تا 16]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً (1) إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً (2) إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً (3) إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعِيراً (4)

إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً (5) عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً (6) يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً (7) وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً (8) إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً (9)

إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً (10) فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً (11) وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً (12) مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً (13) وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِيلاً (14)

وَ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَكْوابٍ كانَتْ قَوارِيرَا (15) قَوارِيرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدِيراً (16)

 (ترجمه)

بنام خداى رحمن مهربان‏

آيا آمد بر آدمى وقتى كه چيزى نبود ياد كرده شود،

محققا ما انسان                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 227

 را خلقت نموديم از نطفه‏اى ممزوج (با حرارت و برودت) تا آنكه بيازمائيم او را پس قرار داديم وى را شنوا و بينا.

و ما راهرا بوى نمايانديم يا شكر گذار است و يا ناسپاس،

و محققا آماده كرديم براى كافرين زنجيرها و غلها و آتش فروزان،

و بتحقيق كه نيكوكاران ميآشامند از جام شرابى كه مزاج آن كافور است‏

چشمه‏اى است كه بندگان خدا مى‏آشامند از آن و آن چشمه بسيار در زمين جريان دارد،

و آنها (كسانى ميباشند) كه بنذر وفا ميكنند و ميترسند از روزى كه شرّ او پهن و فرا گيرنده است،

و بذل طعام ميكنند با دوستى آن بفقير و يتيم و اسير،

 (و گويند) انفاق و اطعام ما منحصر است براى خشنودى خدا طلب نمى‏كنيم از شما بازاى آن عوضى و نه سپاس گذارى،

زيرا كه ما از پروردگار خود ميترسيم از روزى كه سخت و گرفته باشد،

پس (بپاداش) عمل آنها خداوند نگاه داشت از آنها شرّ آن روز را و ملاقات ميكنند آن روز را با خوشى و روى خندان،

و بپاداش صبر براى آنان است بهشت و جامه‏هاى ابريشم باف،

در حالى كه در بهشت تكيه زده‏اند بر تختها كه نبينند در آن نه آفتابى و نه سرمايى،

و سايه درختان بهشتى بر سر آنها و ميوه‏هايش نزديك و در اختيار آنها است،

غلمان و حوريان بهشتى با ظرفهاى نقره و بلور بدور آنان دور ميزنند،

كه آن كوزهاى بلور و از نقره باندازه (و درخور هر كسى) اندازه‏گيرى شده.

توضيح آيات‏

هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً باتفاق مفسرين (هل) در اينجا و در سوره هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْغاشِيَةِ بمعنى (قد) است زيرا كه استفهام يعنى طلب فهم كردن براى كسى كه تمام صفحه موجودات در علم حضورى او مكشوف است محال مينمايد اين است كه بايستى (هل اتى) را حمل بر معنى خبر نمود كه حق سبحانه خبر ميدهد كه محققا گذشت بر انسان                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 228

 زمان طولانى از دهر كه چيزى نبود ياد كرده شود.

زمان مبهم طولانى را حين گويند حكماء گويند دهر فوق زمان و روح زمان و ظرف زمان و محيط بر زمان است يعنى دهر عبارت از مجموع من حيث المجموع زمان است.

از ابن عباس است مقصود از آن حين كه انسان مذكور نبود آن نه ماهى است كه در شكم مادر بوده كه كسى وى را نميشناخت و كالعدم محسوب بود.

ديگرى گفته مقصود از انسان آدم است آن وقتى كه هنوز روح بوى دميده نشده بود.

نظر باحاديثى كه از معصومين رسيده كه روح انسان دو هزار سال قبل از جسد او خلق شده و نيز آن حديثى كه در كتاب اصول كافى از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل ميكند كه حضرتش در پاسخ سؤال از خلقت عقل فرموده (خداى عز و جل عقل را ملكى خلق نموده و براى وى سرهايى است بعدد خلائق از آنهايى كه خلق شده و ميشوند تا روز قيامت و براى هر سرى از آن ملك رويى است و براى هر آدمى سرى است از سرهاى عقل و اسم آن انسان بر صورت آن نوشته و بر آن صورت پرده‏اى افتاده و آن پرده باقى است تا وقتى كه آدمى متولّد گردد آن وقت آن پرده عقب ميرود و نورى در قلب انسان القا ميگردد و بآن نور تميز ميدهد بين فرض و سنّت و خوب و بد و مثل عقل در بدن مثل چراغ است در وسط خانه.

و نيز از آيات و اخبار بسيارى كه برموز و اشاره تصريحا و تلويحا در ثبوت عالم ذر و عالم مثال و عالم ارواح و غير آن رسيده از مجموع آنها ميتوان استفاده نمود كه انسان باعتبار جنبه روحانى پيش از وجود مادّى جسمانى در عالم ما فوق الطبيعه يك نحو وجود و تحققى داشته پس از آن در اطوار خلقت تطوّراتى نموده تا در اين كسوت مادّه طبيعى فرود آمده و دست قدرت الهى آن را بحركت آورده كه على الدوام رو بطرف كمال و بقاء رهسپار گردد و شاهباز قدسى روح وى با دو بال                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 229

 علم و عمل هميشه در پرواز است تا آنكه مدار سير خود را باتمام رساند و بفعليت اخير خود نائل گردد لكن تا وقتى كه باين صورت فعلى دنيوى تحقّق نيافته چيزى نبوده كه بوجود شخصى خارجى شناخته گردد و ياد شود.

و در بيان خلقت انسان كه چگونه جسم وى را در اين عالم پس از نيستى و عدم بوجود آورديم چنين فرموده.

إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ از راغب اصفهانى است كه مقصود از (امشاج) آن قواى مختلفى است كه در نطفه قرار داده چنانچه در جاى ديگر است وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ «1» در قاموس گفته (امشاج) نطفه مرد است كه آميخته شده بخون و نطفه زن گرديده.

نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً و وى را در مقام آزمايش در آورديم الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا «2» و وى را شنوا و بينا گردانيديم.

قواى پنجگانه‏اى كه بانسان كرامت شده از سامعه، باصره، ذائقه، شامه لامسه اينها معدّات و شرائط ادراكات محسوسات و معقولات ويند كه از محسوسات پى ببرد بمعقولات و از ظاهر بباطن رسد و در اثر مؤثر را بيند.

و چون سمع و بصر بالاترين مشاعر و شريف‏ترين حاسّه انسانى بشمار ميرود

__________________________________________________

 (1) سوره مؤمنون آيه 12، محققا ما انسان را آفريديم از صاف كشيده از گل پس از آن آن را نطفه گردانيديم و در آرامگاه استوار قرار داديم.

 (2) سوره تبارك آيه 2، آن كسى كه موت و حيات را خلق نمود تا آنكه شما را بيازمايد كه كدام يك از شما در عمل نيكوتريد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 230

اين است كه در مقام امتنان در بسيارى از جاهاى كلام اللَّه اين دو قوه را مخصوص بذكر گردانيده.

إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً براى آگاهندن و متذكر گردانيدن بشر در موارد بسيارى از قرآن مجيد گوشزد او مينمايد و در مقام امتنان اشاره دارد به اينكه اى انسان ما تو را از نيستى و آن وقتى كه لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً چيزى نبودى كه بشمار آيى از منى مخلوط بكثافات بوجود آورديم و تو را در بهترين صورت لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ «1» و معتدل‏ترين اندام خلقت نموديم و قواى ظاهره و باطنه فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً بتو كرامت كرديم و از آن روح قدس الهى نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي در تو دميديم و بتاج وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ تو را مفتخر نموديم و شريفترين موجودات گردانيديم و به إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً «2» تو را خليفه و نماينده خود در زمين قرار داديم و گل سر سبد موجودات گردانيديم و پس از آنكه خلقت تو تمام گرديد و لايق هدايت گرديدى إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ تو را بطريق حق و حقيقت رهبرى نموديم و بتوسطه رسول باطن عقل و رسول ظاهر انبياء و سفراى الهى راه هدايت و سعادت كه مقصود اصلى از خلقت بشر و آنچه مقدمه پيدايش او است همين است بتو آموختيم و سير بسوى سعادت يا شقاوت را در كفّ اختيار تو نهاديم كه باختيار خود (إِمَّا شاكِراً) يا بشكرانه اين همه نعمتهاى گوناگون راه سعادت و فضيلت‏

__________________________________________________

 (1) سوره تين آيه 2.

 (2) تمام آيه وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ وقتى پروردگار تو بملائكه گفت بحقيقت و درستى من در زمين خليفه و نماينده‏اى براى خود قرار ميدهم ملائكه گفتند آيا قرار ميدهى كسى را كه فساد كند در زمين و خونريزى نمايد و ما تنزيه ميكنيم و تو را بپاكى ستايش مينمائيم خطاب عتاب آميز بآنها رسيد كه من چيزى ميدانم كه شما نميدانيد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 231

را اختيار كنى و موحّد و خدا پرست گردى و رشته بندگى بگردن بسته خود را از حضيض ناسوتى باوج ملكوتى رسانى وَ إِمَّا كَفُوراً يا كفران نعمت نموده و خود را بزنجير اوهام و طبيعت بسته نگاه داشته و آن قواى عقلى و روحانى كه بآن توانستى خود را بسعادت عظمى رسانى و حيات پاكيزه دائمى هميشه‏گى بر خود تأمين نمايى منقاد و مطيع قواى شهوانى نموده و خود را از سعادت و فضيلت بازدارى.

          (تو را ز كنگره عرش ميزنند صفير             ندانمت كه در اين دام كه چه افتاد است)

 (حافظ) إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالًا وَ سَعِيراً آرى كسى كه در اين نشاه دنيوى خود را بزنجير اوهام و غلهاى قواى سبعى و بهيمى و آرزو و آمال طبيعى بسته گردانيد و كفران نعمتهاى الهى را نمود و قوى و مشاعرى كه بايستى در طريق شكر گذارى و بندگى او مصرف نمايد در راه مخالفت او بكار انداخت در نشاه اخروى كه حقيقت هر چيزى ظاهر ميگردد همين زنجيرهاى معنوى آرزو و آمال صورت ميگيرد و بدست و پاى او پيچيده و غلهاى علاقه دنيوى وى نيز بار سنگينى ميگردد و او را در قيد ميگرداند و اعمال نكوهيده زشت او آتش سوزان ميگردد و بكيفر اعمال و اخلاقش هميشه در آتش سوزان ميسوزد ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ «1» سوره آل عمران آيه 178.

از كلمه «اعتدنا» در آيه و نيز از آيات ديگر مثل إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ‏

__________________________________________________

 (1) «ذلك» اشاره بآيه جلو ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ كه در مقام عذاب اشقيا و قاتلين انبياء است كه بكيفر اعمالشان كه پيش فرستاده‏اند چنين عذابى براى آنان مهيا گرديد نه آنكه بآنها ظلم نموده و آنان را مبتلا بچنين عذابى نموده و اين آيه و امثال آن صريح است كه انسان مختار است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 232

و امثال آن معلوم ميشود كه بهشت و جهنّم فعلا موجودند نه اينكه چنانچه بعضى گمان كرده‏اند بعدا در قيامت موجود ميشوند زيرا كه سبب وجود بهشت همان ايمان واقعى و تقوى و عمل صالح است كه اهلش در همين عالم دارا ميباشند و اسباب جهنّم از زنجيرهاى هفتاد زرعى كه فرموده «ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً» و غلها و آتش سوزان كه ناشى از متابعت دنيوى و هوى و هوس و مخالفت مولا كه در اين عالم بصورت عيش گوارا مينمايد لكن وقتى پرده طبيعت عقب رفت و در قيامت كه هر چيزى بحقيقت خود ظاهر گرديد اشقياء مى‏بينند اين همان غل و زنجيريست كه خود در دنيا تهيه نموده‏اند.

و چون سبب بهشت و جهنم اعمال و اخلاق خود انسان است و وقتى سبب تحقق يافت مسبّب نيز تحقّق پذيرد پس از اينجا معلوم ميشود كه بهشت و جهنّم از همين عالم بوجود آيد و بهشت در باطن و حقيقت بهشتيان در معنى نه در صورت موجود است و نيز جهنّم در معنى نه در صورت در باطن جهنّميان نهفته و محيط بر آنان است و در قيامت صورت گرفته ظاهر ميگردد.

إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً ابرار جمع برّ مثل ربّ و ارباب و از حسن كه يكى از مفسّرين است نقلشده كه برّ بر كسى صادق آيد كه بر هيچكس حتى بر مورچه‏اى اذيت روا ندارد.

و از مفردات لغت است كه برّ مقابل بحر است و بمعنى توسعه در عمل نيك است و شامل ميگردد تمام اعمال نيكو از عبادات و اعمال خوب.

نيكوكار كسى است كه تمام افعال و اعمال و حركات و سكنات و گفتار و كردار آن روى ميزان عقل و شرع انجام گرفته و استوار گرديده كه چنين كسى را بطور اطلاق ميتوان از ابرار بشمار آورد.

مفسرين گويند كافور اسم چشمه‏اى است در بهشت بنام چشمه محمّدى صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و تشبيه بكافور از جهت رنگ و بو و لطافت آن است نه از جهت طعم.

و شايد تشبيه بكافور از جهت خنكى او است كه اشاره ببرد يقين باشد كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 233

 ابرار و نيكوكاران در اثر رويّه و سجيّه نيك آنها انوار معرفت و محبت الهى در قلب و سريره آنان نفوذ مينمايد و از شراب معرفت سيراب ميگردند و ببرد يقين دل آنها خنك ميگردد و از نسيم الطاف الهى على الدّوام محظوظ و شادمانند.

مفسرين آيه را حمل بر قيامت كرده‏اند لكن آيه مطلق است و ممكن است گفته شود اگر در دنيا آن برد يقين در قلب كسى وارد نگردد البته از آن شراب كافورى نيز در آخرت نخواهد چشيد.

خلاصه شايد مقصود از آيه چنين باشد كه نيكوكاران كه قلب و دل آنان از غل و غش طبيعت پاك گرديده و بسوى جاده حق و حقيقت رهسپار شده‏اند و روش آنها روش اولياء اللَّه گرديده در اثر نيكوكارى اول ببرد يقين و عين كافورى قلب آنان را مطمئن ميگرداند و پس از آن از آن چشمه شراب زنجبيلى كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلًا و كاس محبّت بآنها ميچشاند پس از آنكه قلب محبّين از آتش عشق بحق سوخته گرديد آن وقت از آن شراب خنك كافورى قطره‏اى بدل و قلب سوخته آنها ترشح ميگردد و گر نه ممكن است آتش محبّت قلب محبّين و عاشق مشتهر را بسوزاند و وى را هلاك گرداند اين است كه هر وقت آتش محبت چنانچه اهلش ميدانند شعله‏ور گرديد در عقب قلب عاشق ببرد يقين و نسيم خنك الطاف الهى از وله ساكن ميگردد و آرام ميشود.

آرى اگر قطره‏اى از آن شرابا زنجبيلا و شرابا طهورا بذائقه جانت برسد و ذره‏ئى از آن خنكى و برد كافورى را بكام دل بچشى آن وقت خواهى ديد چگونه اثر آن در تمام اعضاء وجودت سرايت مينمايد و در آن حال بجز يك درياى موّاج عشق كه استيلا پيدا نموده و تمام سراسر وجودت را تحت نفوذ خود در آورده بطورى كه ديگر از خود و هستى خود بى‏خبر ميگردى چيز ديگرى پديد نيست شهيد ثانى چنين روايت ميكند كه بداود نبى عليه السّلام وحى رسيد اى داود ابلاغ كن باهل زمين كه من دوست كسى هستم كه مرا دوست دارد و همنشين كسى ميباشم                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 234

 كه با من هم‏نشين باشد و مؤنس كسى هستم كه بذكر من مأنوس باشد و رفيق كسى هستم كه با من رفيق باشد و اختيار ميكنم كسى را كه مرا اختيار كرده و مطيع كسى ميباشم كه مرا اطاعت نموده تا آخر حديث كه مفصل است.

عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً (تفجير) مصدر از باب تفعّل آمده فجّر يفجر تفجيرا و در لغت بمعنى آب راندن و جريان دادن آن آب است از روى قوت و شدّت و اضافه كردن عباد را باللّه اضافه تشريفيه است اشاره به اينكه شراب كافورى چشمه‏اى است كه بشدت جريان دارد و كاسه‏اى از آن نصيب كسانى است كه بمقام عبوديت و بندگى فائض گرديده‏اند و آنان عده مخصوص ميباشند كه از مقامات گذشته و بمقامى رسيده‏اند كه العبد و ما فى يده كان لمولاه نصب العين آنان گرديده و خود و هر چه را مينگرند از او و قائم باو ميدانند.

در تفسير روح البيان از تاويلات نجميّه چنين نقل ميكند كه ابرار اشاره ببندگان خالص است كه مخصوص باسم اعظم‏اند كه شامل تمامى اسماء اللَّه ميباشد و آنها كسانى هستند كه پروردگارشان آنان را سيراب گردانيده و تجلى يافته‏اند باسم (الباسط) و بآنان چشانده از كاسه محبت شراب طهور عشق كه ممزوج گرديده بكافور برد يقين كه جارى گردانيده در نهرهاى ارواح و اسرار آنها و قلبهاى آنها پر گرديده از زيادتى رحمت و شمول نعمت. پايان يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً در مقام بعضى از مصاديق برّ بر آمده كه ابرار و نيكوكاران متصف بصفاتى ميباشند (اوّل) هر گاه نذرى كردند بنذر خود وفا ميكنند.

فقها بدلالت آيات و اخبار چنين استفاده نموده‏اند كه اگر نذر روى ميزان شرع واقع گرديد و بآن شرائطى كه در محل خود تعيين شده مثل اينكه متعلّق
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 235

 نذر بايستى عمل مباح يا مستحبى باشد و شخص خود را ملتزم نمايد كه اگر فلان حاجت من برآمد براى خدا فلان عمل خيرى را انجام دهم وفاى بنذر واجب ميگردد و چون نذر يكى از عبادات بشمار ميرود بايستى عمل نذر مخصوص بخدا انجام گيرد قصد ديگرى در كار نباشد پس مثل بعضى از عوام كه از روى جهل براى امام عليه السّلام يا پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم يا حضرت عباس نذر كنند علاوه بر اينكه خلاف كرده كه در عبادت با خدا شريك قرار داده ظاهرا نذرش نيز منعقد نميگردد و نيز چون نذر يكى از عبادات بشمار ميرود بايستى متعلق نذر و آن كارى كه نذر كرده انجام دهد حرام يا مكروه يا لغو و بى‏فائده نباشد و در آن خير و خوبى باشد و گر نه وفاى بآن واجب نيست.

 (دوم) از اوصاف ابرار اين است كه ترسناكند از روزى كه شرّ آن پهن گرديده و فرا گرفته.

اگر چه حكماء شر را امر عدمى دانند لكن نه عدم مطلق كه هيچ حظى و بهره‏اى از وجود دارا نباشد بعضى از آنان شر را از باب عدم ملكه دانند يعنى در جايى كه شأنيّت وجود داشته و مفقود گرديده آن را شر نامند مثل كورى كه كسى را اعمى گويند كه لايق چشم باشد.

بعض ديگر را رأى چنين است كه شر امر عرضى اضافى است و نسبت بخير شر امر عدمى بشمار ميرود يعنى موجودى كه در آن خيريّت مفقود گرديده شر ناميده ميشود و شر يكى از عوارض و موجود عرضى بشمار ميرود.

و آيه اشاره باين دارد كه روز قيامت كه باعتبار فعليّت و سعه وجود بايستى رحمت الهى فرا گرفته باشد تمام افراد بشر را كفّار و اشقيا خود را از آن رحمت عام محروم نموده و بجاى آنكه رحمت فرا گيرد آنان را آثار غضب نمودار ميگردد اين است كه در آن روز تمام افراد بشر در هول و اضطراب مى‏افتند چنانچه‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 236
در اوصاف آن روز فرموده يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِيباً «1» مگر اولياء اللَّه كه در مقام امينند فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ «2» وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً دوم از مصاديق برّ كه در اين آيات تذكر ميدهد اين است كه نيكوكاران با رغبت و احتياج آنان بطعام اطعام طعام ميكنند بفقرا و ايتام و اسرا و اشاره باين دارد آنجا كه فرموده لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ «3» اگر چه ظاهرا ضمير (حبّه) راجع بطعام است لكن چنانچه بعض مفسرين گفته‏اند ممكن است راجع بخدا باشد كه نيكوكاران از روى محبت بخدا اطعام طعام مينمايند و دوستى او محرك اطعام نمودن آنها گرديده.

إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً سوم از خصوصيات نيكو كاران اين است كه بزبان حال يا قال گويند ما براى خشنودى خدا انفاق مينمائيم و از شما فقراء عوض يا اظهار تشكر و قدر دانى يا چيز ديگرى منتظر نميباشيم.

اشاره به اينكه عمل وقتى از خود خواهى و رياء و باقى جهات طبيعى خالص گرديد آن وقت عامل آن از نيكوكاران محسوب ميگردد و ابرار كسانى ميباشند كه در انفاق منّت بفقير نگذارند و عوض از وى نخواهند بلكه با كمال احتياج خود خالصا مخلصا لوجه اللَّه اتفاق نمايند.

إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً

__________________________________________________

 (1) روز قيامت چنان سخت است كه اگر بفرض بچه‏اى بدنيا آيد پير ميگردد.

 (2) در آن روز اولياء الهى را نه خوفى است و نه محزونند بلكه از الطاف الهى شادمانند.

 (3) تمام آيه وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‏ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ سوره آل عمران آيه 86، هرگز بشما خير و خوبى نميرسد مگر از آنچه دوست داريد انفاق نمائيد و آنچه انفاق نمائيد خدا بآن عالم است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 237

چهارم خوف بر آنان غالب است كه گويند ميترسيم از روزى كه تنگ و گرفته و بسيار سخت و دراز است.

قتاده و مجاهد و مقاتل از مفسرين گفته‏اند بقدرى آن روز سخت است كه لبها از دهن جدا گردد و پيشانى بگردد.

ديگرى گفته قمطرير و قماطير بمعنى حرارت شديد است و اشاره بشدت حرارت و درازى روز قيامت دارد.

فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً ضمير (هم) در آيه عايد ابرار است، ديگر از تفضّلاتى كه نسبت بابرار مبذول ميدارد اين است كه در روزى كه تمام مردم در وله و اضطرابند آنان در مقام امن و امان با رويهاى بشاش با طراوت چنين روزى را اقبال مينمايند و شادمانند كه در مورد الطاف ايزد متعال واقع گرديده و از شرّ آن روز كه پهن گرديده در امانند اتفاقى بين جميع فرق شيعه و سنّى است كه اين آيات در شأن عترت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم على عليه السّلام فاطمه (ع) حسن عليه السّلام حسين عليه السّلام فرود آمده.

از طرف موافق و مخالف بچند طريق روايت شده كه وقتى حسن عليه السّلام و حسين عليه السّلام مريض شدند رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با عده‏اى از اصحاب بعيادت رفتند حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمودند يا ابا الحسن اگر براى شفاى آنها نذرى كنى خوب است على عليه السّلام نذر كرد سه روز روزه بگيرد فاطمه (ع) نيز همين طور نذر كرد حسن و حسين (ع) و فضّه جاريه نيز همين طور نذر كردند.

پس از آنكه شفا يافتند حضرت امير عليه السّلام رفت نزد شمعون يهودى كه در همسايگى آنان منزل داشت شمعون قدرى پشم داد كه بريسند و در عوض سه ساع جو مزد داد حضرت زهرا (ع) جو را آسيا نمود پنج قرص نان براى افطار پنج نفرى تهيه نمود وقتى حضرت امير عليه السّلام بعد از نماز مغرب بخانه آمد كه افطار كنند هنوز دست دراز نكرده از در خانه سائلى آواز داد كه من مسكينى هستم از                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 238

 مساكين مسلمين مرا طعام دهيد خدا شما را از اطعمه‏هاى بهشت طعام دهد حضرت امير عليه السّلام نان خود را بفقير داد فاطمه (ع) و حسن عليه السّلام و حسين عليه السّلام و فضه نيز متابعت كرده همگى نان خود را بفقير دادند و به آب افطار كردند روز دوم نيز روزه داشتند بهمان ترتيب فاطمه (ع) پنج قرص نان براى افطار تهيه نموده موقع افطار صدايى از در خانه بلند شد (السّلام عليكم يا اهل بيت النبوة و معدن الرسالة) من يتيمى هستم از ايتمام مسلمين مرا طعام دهيد آن شب نيز همگى نان خود را دادند و به آب افطار نمودند روز سوم نيز روزه داشتند موقع افطار صدايى از در خانه بلند شد كه من اسيرى هستم از اسراء و گرسنه ميباشم مرا طعام دهيد باز همگى پنج نفرى نان خود را دادند و بگرسنگى صبر نمودند روز چهارم حضرت امير عليه السّلام دست امام حسن عليه السّلام و امام حسين عليه السّلام را گرفت در حالى كه از ضعف ميلرزيدند و آنان را برد خدمت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چشم رسول اللَّه كه بر آنها افتاد بسيار دلتنگ گرديد فرمود بر خيزيد بحجره فاطمه (ع) برويم وقتى آمدند كه فاطمه (ع) در محراب عبادت بود و از گرسنگى ميلرزيد و شكم مباركش بپشت چسبيده و چشمانش بگودى فرو رفته بود چون رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اين حالات را در عترت خود ديد دست بدعا برداشت و از خدا استغاثه نمود كه خدايا عترت من از گرسنگى ميميرند جبرئيل فرود آمد و اين آيات از يُوفُونَ بِالنَّذْرِ تا آنجا كه فرموده إِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً فرود آورد.

از اينجا معلوم ميشود كه اين سوره مدنى است يعنى در مدينه پس از اين واقعه در شأن عترت پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نازل گرديده.

از حسن و عكرمه نقل ميكنند كه تمام سوره مدنى است مگر آن آيه وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً و ديگران گويند تمام سوره مدنى است.

و اگر چه باتفاق تمام مفسرين حتى سنيهاى متعصب مثل امام فخر رازى و ديگران اين آيات در باره آل رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرود آمده لكن چنانچه در جاى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 239

 خود مبرهن گرديده مورد مخصّص نيست عمومش شامل ميگردد هر كس را كه متصف بچنين اوصافى باشد.

وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً و پاداش صبر ابرار و نيكوكاران كه مصداق واقعى صابرين در اينجا بالخصوص همان كسانى ميباشند كه آيات در باره آنان فرود آمده زيرا كه ظاهرا مرجع ضمير درهم و (واو) در (در صبروا) همان چند نفرند كه ايثار نمودند لكن عموم آيه شامل ميگردد تمام نيكوكاران را كه متصف باين صفات باشند كه بپاداش صبرى كه در اين عالم و در حيات دنيوى خود نموده‏اند در قيامت چنين نعمتها از باغها و بوستانهاى و پوششهاى و پارچهاى الوان بهشتى كه بآنان كرامت ميشود و آيه راجع بنعمتهاى جسمانى است كه بابرار و نيكوكاران كرامت ميشود لكن تفضلات روحانى نسبت بآنها تحت حدّ و شماره نمى‏آيد اين است كه آيه از بيان آن ساكت است و اقتصار بنعمهاى جسمانى نموده.

و بايد دانست كه ارزش عمل روى ميزان ايمان و تقوى و عملى است كه مقرون بعقل و خلوص نيّت انجام گرفته باشد بسيار كسانى بوده و هستند كه انفاق مال كرده و ميكنند بلكه ايثار نيز مينمايند و چنين فضيلتى نصيب آنان نشده و آيه‏اى در باره آنان فرود نيامده و اشاره بهمين دارد قوله تعالى إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً (متكئين) حالست و راجع بابرار و ضمير فيها راجع ببهشت كه در آيه بالا گفته شد و اشاره ببعض نعمتهاى بهشتيان و الطافى كه در باره آنان اجرا ميگردد بر آمده كه از جمله آنها اين است كه نيكوكاران در بهشت بر سريرها و تختها كه از درّ و ياقوت و انواع جواهرات ساخته شده تكيه زده‏اند و از هر زحمت و
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 240

 مرارت و مشقتى در امانند چنانچه از گرمى حرارت خورشيد تابستانى و سردى زمستان زمهريرى ايمنند.

وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِيلًا، وَ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَكْوابٍ كانَتْ قَوارِيرَا، قَوارِيرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدِيراً (دانيه) يكى از اوصاف بهشت است و حال است براى بهشتيان در بيان آنكه بهشتيان در قرارگاه خود و در آن تختهاى مرصّع آرميده و درختان بهشتى بر سر آنان سايه انداخته و ميوه‏هاى بهشتى در دسترس آنها نهاده و غلمان و حوريان بهشتى در خدمتگزارى آنان كمر اطاعت بسته.

آرى عكس العمل و نتيجه اعمال آنها است كه در قيامت بروز و ظهور مينمايد البتّه كسى كه مطيع و فرمانبردار حق گرديد تمام موجودات چون قشون حقّند مطيع و خدمتگزار او ميگردند حتّى در دنيا هم چنين است چه جاى آخرت كه اعمال مجسّم ميگردد و هر عمل و كارى بصورت حقيقى خود بروز و ظهور مينمايد.

سخنان مفسرين در توجيه قدّروها تقديرا

 (1) آب خورى هر كس از خاك زمين خودش ميباشد (2) جام آب آنان بقدرى است كه دست آنها از آب پر شود (3) جام آب خورى اهل بهشت بقدر ريه آنهاست نه بيشتر و نه كمتر.

شايد اشاره باين باشد كه همانطورى كه مقامات بهشتى در خور هر يك از ابرار و مطابق اعمالشان تهيه شده اندازه شرب آنان از آن آب (شرابا طهورا و شرابا زنجبيلا و شرابا كافورا) كه مشروب بهشتيانست بحسب مقام و منزلتى كه بر خود تأمين نموده اند و بقدر سه قلب طاهر و روحيه وسيع آنها در كوزه‏هاى مرصّع بمقدار معيّنى آماده شده زيرا كه حقايق در آن وقت صورت ميگيرد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 241

 [سوره الإنسان (76): آيات 17 تا 31]

وَ يُسْقَوْنَ فِيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلاً (17) عَيْناً فِيها تُسَمَّى سَلْسَبِيلاً (18) وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً (19) وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً (20) عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً (21)

إِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً (22) إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلاً (23) فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً (24) وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً (25) وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلاً طَوِيلاً (26)

إِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَراءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً (27) نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدِيلاً (28) إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِيلاً (29) وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (30) يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً (31)

 (ترجمه)

و مى‏آشامند بهشتيان از جام گوارايى كه مزاج آن زنجبيل است،

در بهشت چشمه‏ايست كه ناميده شده بسلسبيل،

و اطراف آنان ميگردند پسرانى كه در بهشت جاويدند (و از زيبايى چنانند) كه وقتى آنها را ببينند گمان كنند لؤلؤ و مرواريد پراكنده‏اند،

و چون آنجايگاه را خوب نظر كنى بينى آن نعمتى و مملكت بزرگى است،

بر بالاى بهشتيان لباسى است از سندس سبز و لباس حرير و زينت كرده‏اند از دست بندهاى نقره و سيراب گردانيده پروردگار آنها را از شراب پاكيزه بهشتى،

اين نعمتها پاداش اعمال نيك شما است و زحمت شما                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 242

 مقبول و مشكور است،

و ما محققا نازل كرديم قرآن را بر تو،

اى پيغمبر صبر كن بحكم پروردگار خود و تابع مشو هيچيك از گنه‏كاران و كافرين را،

و ياد كن اسم پروردگار خود را در صبح گاه و شام،

و بعضى از شب را سجده كن او را و تسبيح و تمجيد كن خدا را در شبهاى بلند،

اين مردمان كافر دوست ميدارند دنيا را و از روز سنگين قيامت كه پشت سر آنها است غافل گرديده‏اند،

ما خلق نموديم آنها را و بنيان آنان را محكم گردانيديم و اگر بخواهيم (آنها را فانى گردانيم) و تبديل مينمائيم با مثال آنها (كه مثل آنها از افراد بشر مى‏آفرينيم)،

اين آيات تذكّرى است براى كسى كه بخواهد بسوى پروردگار خود راهى پيدا نمايد،

و نميخواهند مگر آنچه را كه خدا بخواهد زيرا كه خداوند عالم و درست كار است،

داخل ميكند هر كسرا بخواهد در رحمت خود و آماده شده براى ستمكاران عذاب دردناك.

توضيح آيات‏

وَ يُسْقَوْنَ فِيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلًا بهشتيان را سيراب ميگردانند از جامى كه مزاج آن مشروب زنجبيلى است‏

سخنان مفسرين در توجيه زنجبيلا

 (1) مشروب اهل بهشت فقط در اسم زنجبيل ناميده شده نه در معنى (2) آنچه از نعمتهاى بهشتى تشبيه بامور دنيوى نموده براى اين است كه چيزى از آن مفهوم گردد نه آنكه مثل آن باشد و چون نزد عرب زنجبيل مطلوب بوده از اين جهت شراب بهشتى را تشبيه بزنجبيل نموده و بآنان وعده داده كه در بهشت سيراب ميگرديد بمشروبى كه ممزوج بزنجبيل است (ابن عباس) چون در قيامت معارف و اعمال صورت خارجى پيدا ميكند و عوارض حقيقت
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 243

 جوهرى مى‏يابد يعنى آثار جوهرى از آن پديد ميگردد پس كسى كه در اين عالم آينه و كاس قلبش پر شد از حرارت محبت حق تعالى و اولياء او در قيامت همين محبّت صورت نهرى ميگردد و بكاسه‏اى از آن محبّ را سيراب ميگردانند زيرا مادامى كه انسان در اين عالم طبيعت زيست ميكند چون در زندگانى محتاج بلوازم بسيار است هر آنى طبيعت وى را بطرفى ميكشاند ممكن نيست از جام معرفت و محبّت سيراب گردد لكن وقتى پرده طبيعت عقب رفت و علم و معارف بمرتبه شهود تام رسيد آن وقت از آن كأس محبّت كه شايد آيه اشاره بآن باشد سيراب ميگردد و ناتمامى وى تمام ميشود.

عَيْناً فِيها تُسَمَّى سَلْسَبِيلًا تشبيه بسلسبيل از جهت فراوانى و جريان آنست كه اين چشمها و نهرها در منزل‏هاى اهل بهشت بدون زحمت جارى و دائمى است.

در اين مبارك سوره در مقام نعمتهاى بهشتى كه بابرار وعده داده شده بر آمده كه مصداق كامل ابرار عترت رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ميباشند كه اين آيات و اين كرامتها در باره آنان فرود آمده و بعموم آن شامل ميگردد هر كس را كه متّصف بصفات نيكو گرديده و قدم پشت قدم اولياء اللَّه گذاشته و رو بكمال پيش ميرود.

وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً (ولدان) جمع وليد است يعنى پسران كوچك كه از شدّت لطافت و نورانيت گويا از روحانيين تجسّم يافته‏اند وقتى بهشتيان آنان را مينگرند از شدت لمعان و نورانيّت و لطافت و حسن و زيبايى و جمالى كه در آنان پديدار است گمان ميكنند لؤلؤ و مرواريدند كه بدور آنها ميگردند.

وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً و چون مكرر نظر كنند ببينند آنان را فرا گرفته نعمتهاى فراوان و مملكت
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 244

 وسيع اشاره به اينكه بهر نظرى حسن و جمال و زيبايى ديگرى در آنان مشاهده مى نمايند و در هر نظرى نعمت ديگرى و مملكت وسيعى براى خود مينگرند كه على- الدّوام محظوظ باشند زيرا كه نعمتهاى بهشتى چون ناشى از رحمت غير متناهى الهى است محدود بحدّى نيست و انتها ندارد.

در حديث است كه نازلترين مقام بهشتيان و سعه منزلشان بقدر هزار سال راهست در تفسير روح البيان چنين گفته آيه از باب ترقّى از ادنى باعلا است و مقصود تعميم است يعنى در اينجا امور ديگرى نيز هست كه بزرگتر و عظيم‏تر از آن است كه گفته شده و در كتاب فصول دارد (نعيم) راحت اشباح و اجسام است و (ملك كبير) لذّت ارواح نعيم ملاحظه دار است و ملك كبير مشاهده ديدار و دار بى‏ديدار بهيچ نيرزد (الجار ثم الدّار) (زاهدان فردوس ميجويند و ما ديدار دوست) و در تاويلات نجميّه دارد وقتى انسان در مقام توحيد متمكّن گرديد و اصل ميگردد بمقام شهود و در همين عالم مشاهده مينمايد سلطنت و مملكت پادشاهى را كه در ذات و صفات و اسماء بزرگ است. (پايان) عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ (نياب) مبتداى مؤخّر (عاليهم) خبر مقدّم و اين جمله مبتدا و خبر حالست براى ضمير (عاليهم).

در مقام لباس ولدان و غلمان بهشتيان بر آمده كه بر بالا و قامت آنان جامهاى بسيار لطيف خوشرنگ زيبا است كه خود را زينت نموده‏اند باقسام و انواع زينتها از دست بندهاى نقره و گويند نقره بهشت بقدرى مصفا و پاك است كه مثل بلور مانع از ما ورا نيست در پشت آن اشياء ديده ميشود.

در سوره كهف و سوره حج در مقام تزيين غلمان بهشتى دارد مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ دستبندهاى آنها از طلا تهيه شده و در اينجا تعبير بفضّه يعنى نقره نموده
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 245

 و براى جمع بين اين دو آيه چه مانعى دارد كه گفته شود بهر دو قسم از طلا و نقره ولدان بهشتى مزين گرديده‏اند.

يا بگوئيم همين طورى كه بين درجات بهشت تفاوت است بين غلمان و خدمه آن نيز تفاوت بسيار است كه خصوصيات هر درجه و مقامى در خور اصل آن مقام است.

وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً در بعض احاديث است كه ربّ در اينجا بمعنى سيّد است مثل قوله تعالى در سوره يوسف اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ و مقصود از آن امير المؤمنين عليه السّلام است يعنى آب دهد آنان را سيّد آنها على بن ابى طالب عليه السّلام و از طرف سنّى و شيعه اخبار و احاديث بسيار رسيده كه على عليه السّلام ساقى حوض كوثر است كه در قيامت شيعيان خود را سيراب ميگرداند و دشمنان خود را رد ميكند و در اينمقام گفته‏اند ربّ هب لى من المعيشة سؤلي و اعف عنّى بحق آل رسولى و اسقنى شربة بكفّ علىّ سيّد الاولياء زوج بتولى.

و در اين سوره مباركه سه نوع مشروب بابرار و نيكوكاران وعده داده شده كه مصداق كامل آن همان چند نفرند كه آيات (هل اتى) در باره آنان فرود آمده (اول شرابى كه مزاجها كافورا) و آن مشروبيست كه خاصيت او خاصيت كافورى است.

دوم شرابى كه (مزاجها زنجبيلا) يعنى مشروبى كه خاصيّت آن خاصيّت زنجبيلى است، سوم كه از بالاترين و بزرگترين اكرام و انعامى كه براى نيكوكاران تهيّه شده اين است كه پروردگار آنان مى‏آشاماند بآنها از شرابى كه طاهر و پاكيزه است و مطهّر و پاك كننده نيكوكاران است از هر صفت زشتى و اخلاق نكوهيده‏اى از كبر و منيّت و عجب و رياء و حسد و تدليس و غل و غش و باقى اوصاف رذيله اين است كه اين نحو مشروب را نسبت بربّ ميدهد كه پروردگار و مربّى بشر كه تربيت كننده موجودات است از شَراباً طَهُوراً آنها را سيراب ميگرداند و اين نسبت مزيّت فضيلت ابرار را ميرساند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 246

 آرى اشخاصى را سزد از آن شرابا كافورا و شرابا زنجبيلا و شرابا طهورا سيراب گردند كه در باره آنها آيه إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً فرود آمده و آنان اهل بيت عصمت و ال رسولند كه از هر غل و غش و كثافات اخلاقى پاك و داراى مقام ولايتند.

آن خاصيت و اثريكه از امتزاج اخلاط اربعه سوداء صفراء بلغم خون پديد ميگردد در حيوان آن را مزاج گويند و آن اثريكه از تركيب و امتزاج عناصر پديد گردد و نباتات از آن تشكيل ميگردد آن را نيز مزاج گويند و بغلبه بعضى از عناصر بر بعضى ديگر خاصيّت نباتات و گياهان تفاوت پيدا ميكند.

و چنانچه تجربه شده مزاج كافور سرد و خنك است و مزاج زنجبيل گرم و حرارت مى‏افزايد و چون در آشاميدن و خوردن اين دو گياه لذّت و كيفيّتى در ذائقه پديد نميگردد در صورتى كه اين آيات در مقام لذائذ و محظوظات اهل بهشت است.

پس ممكن است در توجيه آيات گفته شود اين سه نوع مشروب در آيات اشاره بسه مرتبه از مقامات روحانى ابرار و نيكوكاران دارد كه وقتى انسان بتمام معنى نيكو كار گرديد خداوند قلب وى را اولا ببرد كافورى كه اشاره باطمينان نفسانى و يقين ثابتى است كه ديگر هيچ تزلزلى و شكّى در آن راه ندارد و اضطراب وى را كه در اثر عدم اطمينان نفسانى پديد گرديده بمرتبه تمكّن و ثبوت ميرساند چنانچه در شأن آنها است إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ «1»

__________________________________________________

 (1) سوره قمر آيه 54- محققا پرهيزكاران در بهشتها و نهرها در نشيمنگاه صدق نزد پادشاه با اقتدار متمكن و متمركز گرديده‏اند آرى اثر و نتيجه ايمان حقيقى و تقوى هر گاه ملكه نفسانى گرديد و بحد كمال رسيد چنين است كه انسان نزد حق تعالى مقام عنديت مى‏يابد مثل ملائكه مقربين كه مقام عنديت دارند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 247

بيان (ماء طهورا) و باقى نهرهاى بهشتى‏

و پس از آنكه يقين او بمرتبه اطمينان قلبى رسيد در قلب او محبّت بمقام الوهيت توليد ميگردد و محبّت وقتى شدّت نمود عشق ميگردد و وقتى آتش عشق در قلب عاشق شعله‏ور گرديد كه اشاره بآن (شرابا زنجبيلا) نموده و حرارت وقتى افزوده گرديده آن آتش و حرارت را (بماء طهورا) خاموش ميگرداند كه اگر بآب رحمت آتش عشق را تسكين نميداد دل و قلب عاشق از آن آتش سوخته ميگرديد.

و آن آب رحمتى است كه هر گاه انسان كاملى از آن قطره‏اى بذائقه جانش رسيد از هر غل و غشى پاك ميگردد و لايق قرب الهى و در مقام مقرّبين منزل ميگزيند

براى توضيح آيات پاره‏اى از سخنان مفسرين را ترجمه مينمايم‏

 (1) اين طور تشريفات اشاره باين است كه وقتى بآب طهور قلب انسان از تمام كثافات اخلاقى و اوصاف بهيمى و سبعى پاك و پاكيزه و مصفى گرديد نور جمال الهى در قلب وى منعكس ميگردد و اين منتهى درجه و بالاترين مقام صد يقين است.

 (2) حوض كوثر در بهشت مخصوص بحضرت رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است و چهار حوض ديگر اختصاص بمتّقيان دارد، آب، شير، خمر، عسل، كه در سوره محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ذكر شده و دو چشمه ديگر مخصوص بخاشعين است و آنها كسانى ميباشند كه هيبت و خشيت حق تعالى بر قلب آنان مستولى گرديده و اشاره بآن دارد فِيهِما عَيْنانِ تَجْرِيانِ و دو چشمه ديگر مخصوص باهل يمين است‏يهِما عَيْنانِ نَضَّاخَتانِ‏

 و بيان اين چهار چشمه در سوره (الرّحمن) است و ديگر چشمه رحيق كه مخصوص بابرار است و ديگر چشمه تسنيم كه مخصوص بمقربين است و اين دو چشمه در سوره (مطففين) ذكر شده و دو چشمه ديگر مخصوص باهل بيت است كافور و زنجبيل كه آن را سلسبيل نامند (و شرابا طهورا) نيز از ايشانست و محققين آن را شراب شهود گويند كه مرآت دل نوشنده را بلوامع انوار قدم روشن                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 248

 ساخته و مهيّاى عكوس ازل و ابد گردانيده و وقت و حال وى را چنان صاف ميگرداند كه بكلى شوائب غيريت در مشارع وحدت باقى نماند و رنگ دوگانگى مبدل گردانيده جام مدام يك رنگ سازد.

          (همه جامست و نيست گويى مى             همه مى است نيست گويى جام)

 عارفى گفته اگر فردا بزم نشينان دار بقا را براى اينكه خواهند بآنان شراب طهور چشانند امروز باده نوشان خمخانه افضال بنقد از آن نصيبى تمام داده‏اند (از سقاهم ربهم بين جمله ابرار مست، در جمال لا يزال هفت و پنج و چار مست). (پايان) إِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً در اينجا بايد كلامى در تقدير گرفت كه در معنى چنين شود بابرار و نيكوكاران كه مصداق حقيقى آن عترت رسول اللَّه ميباشند كه باتفاق شيعه و سنى اين آيات در شأن آنها فرود آمده و عموم آن شامل ميگردد تمام ابرار و نيكوكاران گفته شود اين همه تشريفات و نعمتها پاداش و جزاى اعمال نيك شما است و سعى و زحمت شما رضايتبخش و مقبول و پسنديده است.

اگر چه يكى از اسماء الحسنى (الشّكور) است لكن چون شكر بمعنى حقيقى كه سپاس گذارى و اظهار امتنان در مقابل نعمت باشد نسبت بحق تعالى روا نيست بايستى حمل بر معنى مجازى نمود كه عمل شما وقتى با خلوص نيّت توأم گرديده مرضى و مقبول عند اللَّه است و چون مرضى بودن نزد حق تعالى بالا ترين منقبت و فضيلت و منزلت ابرار بشمار ميرود اين است كه بيان مقام آنان را تا اينجا بپايان ميرساند.

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلًا خطاب متوجه بحضرت رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است كه بحقيقت و درستى ما قرآن را                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 249

 بحكمتهاى چندى آيه بآيه و بتدريج بر تو فرود آورديم و در جاى ديگر وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلًا «1» مفسرين گويند چون در اين آيه دو ضمير ذكر شده يكى ضمير (انا) و ديگر ضمير (نحن) و اين نحو بيان تأكيد در كلام را ميرساند.

گويا اشاره باين باشد كه كفّار ميگويند اين قرآن سحر و كهانت است لكن ملك علّام مؤكدا ميگويد ما فرستاديم قرآن را بر تو آيه بآيه و اين قرآن از محل صدق و حقيقت و از نزد پروردگار تو فرود آمده.

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً از مصدر الهى برسول اكرم خطاب ميرسد كه اى رسول گرامى بر جفاء و سرزنش كفار صبر كن و بر حكم حق تعالى و تبليغ رسالت ثابت قدم باش و متانت و استقامت خود را از دست مده و تابع مشو كسانى را كه در نفس پرستى مرتكب گناهان كبيره گرديده و كفران ورزيده و از حق و حقيقت رو گردانيده‏اند.

از بعض مفسرين رسيده كه مقصود از (آثما) گناه كارى است كه تو را دعوت بگناه نمايد مثل عتبة بن ربيعه كه گفت دست از دعوتت بردار تا دختر زيباى خودم را بتو دهم و از (كفورا) آن ناسپاسى است كه تو را بكفر بخواند چون وليد بن مغيره كه گفت بدين آباء و اجداد خود رجوع كن تا تو را توانگر نمايم.

وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا اى رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ياد كن و بخوان پروردگار خود را باسماء الحسنى‏

__________________________________________________

 (1) قرآن را جدا جدا كرديم تا آنكه بآرامى بر مردم قرائت كنى و فرو فرستاديم آن را فرو فرستادنى. سوره 17 آيه 107- از اين آيه استفاده ميشود كه قرآن يك حقيقت بسيطى است كه در عالم (ما فوق الطبيعه) موجود است و از روى حكمت از آن مرتبه تنزل داده و آيه آيه فرود آورده.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 250

در صبحگاه و در طرف شام اشاره به اينكه تو از گفتار دشمنان دلتنگ مباش و از آنان اعراض نما و در صبح و شام شايد كنايه از تمام روز باشد بذكر پروردگار و ياد او و توجه بجناب او مشغول باش و شايد مقصود از (بكرة) نماز صبح و از (اصيلا) نماز عصر باشد.

وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا و در شبها سجده و تسبيح و تمجيد نما پروردگار خود را از بعض مفسرين است كه مقصود از سجده در شب نماز مغرب و عشاء است كه بآن مأمور گرديده و ممكن است مقصود نماز شب باشد كه حضرتش مأمور بآن گرديده بود و مقصود از سجده همان حالت انقياد و تواضع و بندگى حق تعالى باشد كه چون در شب از اشتغال بامر تبليغ فارقى بكلى روى دل بسوى حق تعالى نما و از خلق اعراض كن و مشغول حمد و ثناء و ذكر پروردگار خود باش و بآنچه بآن مأمور ميگردى عمل نما.

خلاصه در اين آيات خداى جليل نبىّ اكرم خود صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را بچند چيز مأمور ميگرداند، اول (فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ) تو بايستى در آنچه بآن مأمور گرديده‏اى صبر و خوددارى نمايى و با متانت و استقامت در مقابل كفار تبليغ رسالت نمايى و نيز در مقابل جفاهاى آنان پايدارى نمايى و اعتنا بگفتار مردمان كج رفتار بد عمل منمايى و تابع آنان مشوى.

دوم (وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ) رو از خلق بگردانى و بحق آرى و در شب و روز بذكر و عبادت و بندگى و حمد و ستايش او مشغول باشى.

سوم (فَاسْجُدْ لَهُ) سجده كنى اشاره به اينكه در مقام اطاعت و بندگى متواضع و منقاد حق تعالى گردى و تبليغ رسالت تو را از توجه بحق و اظهار بندگى باز ندارد إِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَراءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلا

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 251

 (هؤلاء) اشاره بهمان (آثِماً أَوْ كَفُوراً) است كه در آيه بالا ذكر شد كه اين جماعت كفّار شقىّ نفس پرست دنيا و لذائذ آن را دوست دارند و دنبال محظوظات اين عاريت سرا را گرفته و واميگذارند آنچه را كه پشت سر آنها است آن روزى را كه بسيار سنگين و سخت و ناگوار است يعنى آنان مشغول بدنيا گرديده و از آن روز سنگين قيامت بازمانده‏اند.

آرى محبت دنيا و نفس پرستى و دنبال هوى و هوس رفتن چشم دل آدمى را كور ميگرداند و وى را در زاويه تاريك دنيا حبس مينمايد و زنجير آرزو و آمال دنيوى بدست و پاى وى پيچيده ميگردد و نميگذارد حركت نمايد و پشت سر خود را بنگرد و قدمى رو بحق و حقيقت بالا رود و چنانچه دانشمندان گفته‏اند محبت دنيا با خدا پرستى جمع نخواهد شد.

آيات و احاديث بسيار در مذمت محبت دنيا و دل بستگى بآن رسيد چنانچه در سوره بقره فى وصف اهل دنيا فرموده أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ «1» در سوره روم يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ «2» و از صادق آل محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين روايت ميكنند كه فرموده (در مناجات با موسى خدا فرموده اى موسى وقتى ديدى فقر رو بتو آورد بگو مرحبا بشعار صالحين و وقتى ديدى غنا رو بتو آورد بگو اين گناهى است كه بزودى بعقوبت رسد محققا دنيا دار عقوبت است كه بعقوبت رسيد آدم وقتى مرتكب آن خطيئه گرديد و خدا قرار داد دنيا را ملعون و ملعون است آنچه در او است مگر آنچه را براى خدا بكار برده شود اى موسى بندگان صالح من اعراض كردند از دنيا بقدر

__________________________________________________

 (1) آنها خريدند حيات دنيا را بآخرت (يعنى آخرت را رها نموده و دنيا را گرفتند) و عذاب آنها تخفيف ندارد و نيز كسى آنان را يارى نميكند. [.....]

 (2) كفار و اشقيا ظاهر دنيا را مى‏بينند و از آخرت و مآل امرشان غافلند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 252

رغبت آنان بمن و مايل بخلق گرديدند بقدر جهل آنها بمن) نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدِيلًا گويند مقصود از (اسر) مفاصل است اشاره به اينكه خلقت آنها را محكم گردانيديم و مفصلها و اعضاء و قواى آنان را سخت و مركوب بيكديگر و تعادل و توازن بين آنها قرار داديم و هر گاه بخواهيم و مشيّت ما مقتضى گردد آنان را هلاك نموده و امثال آنها را خلقت مينمائيم يعنى همين طورى كه آنها را از نيستى بوجود آورديم قدرت داريم آنها را هلاك نموده و بامثال آنها تبديل نمائيم.

إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِيلًا اين آيات موعظه و اندرزى است براى كسى كه بخواهد راهى و طريقى بسوى پروردگار خود پيدا نموده و در آن سلوك نمايد.

آرى تعليمات قرآنى و طريق دين محمّدى صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نزديك‏ترين راهست بسوى حق تعالى و تحصيل رضاى و نزديكى باو چنانچه در حديث دارد (كه رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم يك خط مستقيم كشيد و در اطراف آن چندين خطهاى كج و معوج قرار داد و فرمود شريعت من مثال اين خط مستقيمى است بسوى خدا كه شما را بآن دعوت ميكنم.

وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً نميخواهند مگر آنچه را خدا بخواهد ثابت و محقق است هيچ امرى و نه عملى بدون خواست و اراده حق تعالى از مرتبه عدم و نيستى بوجود نمى‏آيد حتى افعال اختيارى انسان زيرا كه فقط پديد آورنده او است و بس ممكن وجودش و فعلش از او و قائم باراده و مشيت او است اختيارش نيز ناشى از اختيار او است لكن اين آيه و امثال آن دليل نميشود كه انسان در افعالش مجبور باشد و اراده‏اش
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 253

 بهيچ وجه مدخليت در عملش نداشته باشد بلكه حكمت و مشيت الهى چنانچه عليما حكيما اشاره بر اين است چنين تعلق گرفته كه اراده انسان را يكى از علل بشمار آرد و خواست وى در عملش مدخليت داشته باشد.

بعبارت ديگر اينكه در بسيارى از آيات قرآن معلّق نموده خواست و اراده انسان را بمشيّت خود شايد يكى از اسرارش اين باشد كه گوش زد بشر نمايد كه اگر چه تو در اعمال خود مختارى لكن بايست بدانى كه مستقل باراده و عمل نميباش بلكه وجودت و اراده‏ات ناشى از اراده او است كه اراده نموده كه تو در اعمالت مختار باشى پس نتيجه چنين ميشود كه مشيت الهى چنين اقتضاء نموده كه تو باراده خودت اعمالت را انجام دهى بدون آنكه اجبارى بر تو باشد.

پس وقتى انسان باراده و اختيار خود بر عملى تصميم گرفت خداوند براى نفوذ اراده وى كه منافى با اختيار او نشود اراده ميكند كه آن عمل تحقق خارجى پيدا كند زيرا انسان تا وقتى تصميم قطعى بر انجام كارى نگرفته هنوز بر ترك عمل قدرت دارد لكن وقتى مصمّم بر عمل گرديد گويا ديگر اختيار از كفش ميرود و وقوع خارجى عمل باراده حق تعالى انجام ميگيرد.

خلاصه وقتى آيات را با هم جمع نموديم مثل همين آيه بالا و امثال آن و آياتى كه دلالت دارد كه انسان باختيار خود عمل ميكند از مجموع آنها چنين استفاده ميشود كه خدا خواسته كه انسان در اعمال اختيارى خود بخواهد و عمل كند و چون چنين خواسته و از آن طرف چون وقوع خارجى فعل بدون اراده حق تعالى واقع نميگردد اراده حق تعالى در اين ضمينه معلق ميگردد بر اراده عبد و گر نه نقض غرض لازم آيد نه آنكه اراده عبد منوط باراده حق تعالى باشد.

آيه إِنْ تَحْرِصْ عَلى‏ هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ شاهد بر آن است كه خطاب بنبى اكرم (ص) فرموده كه تو هر قدر حريص باشى بر هدايت آنها آن كسى كه خودش گمراهى اختيار كند وى را خداوند هدايت نميكند
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 254

 و ديگر يار و ياورى ندارد و نيز آن حديثى كه از حضرت امير عليه السّلام رسيده كه پيره مردى بعد از يكى از جنگهايى كه او در قشون بود سؤال نمود كه آيا اين حركات و كوشش ما در مبارزه باختيار خودمان بوده يا باراده حق تعالى انجام گرفته فرمود اراده حق تعالى معلّق بر اراده انسان است اين حديث هم شاهد بر همان است كه گفتيم كه اراده خدا بعد از تصميم گرفتن عبد است بر عمل.

يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً آرى البته دخول در رحمت خدا بمشيت و خواست حق تعالى انجام ميگيرد لكن مهيا شدن براى گرفتن رحمت بكوشش خود شخص تحقق ميپذيرد و آن حديث مشهور كه‏

 (انّ فى ايّام دهركم نفحات الا فتعرضوا لها

شاهد بر آن است خداوند دائم الفضل و كثير الاحسان است.

          (هر چه هست از قامت ناصاف بى‏اندام ما است             ور نه تشريف تو بر بالاى كس كوتاه نيست) حافظ

 اگر اختيارى در كار نبود چگونه نسبت ستمكارى بكسى ميداد بقول حضرات جبرى كه گويند تمام اعمال بنى آدم از خوب و بد باراده و خواست حق تعالى انجام ميگيرد كسى كه باختيار عملى از وى صادر نگرديد هرگز روا نيست كه وى را در تعداد ستمكاران بشمار آرند و نيز هرگز مناسب با عدل خداوندى نيست كسى را بعمل غير اختيارى عذاب كند يعنى عذابى كه از روى مجازات و كيفر اعمال براى گنه‏كاران مهيا گرديده لايق عدل الهى نميگرديده و نيز اگر انسان در عملش مختار نبود چگونه اراده فعل از وى ناشى ميشد.

آرى همين طورى كه دخول در رحمت باراده و كرم حق تعالى انجام ميگيرد دخول در جهنم و عذاب نيز باراده خدا و از روى قانون عدل انجام ميگيرد.