کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
حدیث سی و پنجم1 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

حدیث سی و پنجم
و اروی بسندی المتصل ؛ الی الشیخ الاجل محمد بن یعقوب الکلینی (قدس سره) عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ الْهَجَرِيِّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  قَالَ قُلْتُ لَهُ (علیه السلام) مَا حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ قَالَ لَهُ (علیه السلام) له ، سَبْعُ حُقُوقٍ وَاجِبَاتٍ مَا مِنْهُنَّ حَقٌّ إِلَّا وَ هُوَ عَلَيْهِ وَاجِبٌ إِنْ ضَيَّعَ مِنْهَا شَيْئاً ( حقاً خ ل) خَرَجَ مِنْ وِلَايَه اللَّهِ وَ طَاعَتِهِ وَ لَمْ يَكُنْ لِلَّهِ فِيهِ مِنْ نَصِيبٍ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا هِيَ؟ قَالَ ( علیه السلام) يَا مُعَلَّى إِنِّي عَلَيْكَ شَفِيقٌ أَخَافُ أَنْ تُضَيِّعَ وَ لَا تَحْفَظَ وَ تَعْلَمَ وَ لَا تَعْمَلَ قَالَ قُلْتُ لَهُ لَا قُوَّه إِلَّا بِاللَّهِ.
 قَالَ (علیه السلام) أَيْسَرُ حَقٍّ مِنْهَا أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ تَكْرَهَ لَهُ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ.
 وَ الْحَقُّ الثَّانِي ، أَنْ تَجْتَنِبَ سَخَطَهُ وَ تَتَّبِعَ مَرْضَاتَهُ وَ تُطِيعَ أَمْرَهُ .
وَ الْحَقُّ الثَّالِثُ، أَنْ تُعِينَهُ بِنَفْسِكَ وَ مَالِكَ وَ لِسَانِكَ وَ يَدِكَ وَ رِجْلِكَ.
 وَ الْحَقُّ الرَّابِعُ ، أَنْ تَكُونَ عَيْنَهُ وَ دَلِيلَهُ وَ مِرْآتَهُ.
 وَ الْحَقُّ الْخَامِسُ،  أَنْ لَا تَشْبَعَ وَ يَجُوعُ وَ لَا تَرْوَى وَ يَظْمَأُ وَ لَا تَلْبَسَ وَ يَعْرَى.
 وَ الْحَقُّ السَّادِسُ ، أَنْ يَكُونَ لَكَ خَادِمٌ وَ لَيْسَ لِأَخِيكَ خَادِمٌ فَوَاجِبٌ أَنْ تَبْعَثَ خَادِمَكَ فَيَغْسِلَ ثِيَابَهُ وَ يَصْنَعَ طَعَامَهُ وَ يُمَهِّدَ فِرَاشَهُ
وَ الْحَقُّ السَّابِعُ أَنْ تُبِرَّ قَسَمَهُ ( قسمته خ ل) وَ تُجِيبَ دَعْوَتَهُ وَ تَعُودَ مَرِضَتهُ ( مر ضه خ ل) وَ تَشْهَدَ جَنَازَتَهُ وَ إِذَا عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ حَاجَه تُبَادِرُهُ إِلَى قَضَائِهَا ، وَ لَا تُلْجِئُهُ أَنْ يَسْأَلَكَهَا وَ لَكِنْ تُبَادِرُهُ مُبَادَرَةً فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ وَصَلْتَ وَلَايَتَكَ بِوَلَايَتِهِ وَ وَلَايَتَهُ بِوَلَايَتِكَ.
ترجمه:
به سند متصل از شیخ اجل محمد بن یعقوب کلینی روایت می نمایم (مولف) که معلی بن خنیس گفت : خدمت حضرت صادق (علیه السلام) عرض کردم:
حق مسلمان بر مسلمان چیست؟
فرمودند: فرمودند: برای هر فرد مسلمان نسبت به دیگری هفت حق واجب است که اگر برخی از آنها را ضایع و تباه کند از ولایت و طاعت خدا بیرون رود و برای او در طاعت خدا بهره ای نیست.
گفتم: فدایت شوم آنها چیست؟ فرمودند: ای معلی البته من با تو دوست هستم و می ترسم که ضایع گردانی و بدانی و عمل ننمائی.
عرض کردم: لا قوه الا بالله.
حضرت فرمود: آسان ترین حق از آن حقوق آن است که آن چه برای خود دوست می داری برای او نیز دوست داشته باشی و آن چه را برای خود ناپسند می دانی برای او نیز  نپسندی.
حق دوم: آن که از ناراحت کردن او دوری کنی و رضایتش را حاصل نمائی و امرش را اطاعت کنی.
سوم: آن که او را به جان و مال و زبان و دست و پایت کمک کنی.
چهارم: آن که چشم و راهنما و آینه حقیقت نمای او باشی.
پنجم: آن که تو سیر نباشی و او گرسنه و تو سیراب نباشی و او تشنه و تو پوشده نباشی و او برهنه.
ششم: آن که اگر تو دارای خدمتگزار هستی و برادرت خادم و خدمتکاری  ندارد بر تو واجب است که در شستشوی لباس و طبخ خوراک و پاکیزگی منزل خدمتگزار خود را به یاری او بفرستی.
و حق هفتم: آنکه سوگندش را باور کنی و دعوتش را بپذیر و در وقت بیماری به عیادت او بروی و به جنازه اش حاضر شوی و اگر بدانی حاجتی دارد به انجام آن بکوشی و نگذاری مجبور شود که از تو خواهش نماید بلکه خودت در هر کار پیشدستی کنی.
پس اگر چنین کردی دوستی تو به دوستی او و محبت او به محبت تو متصل گردد.
«بیان»
فرمایش حضرت (علیه السلام): ( ما حق المسلم ) ظاهر این است که از کلمه (مسلم) اینجا معنای خاص اراده شده است زیرا مسلم به معنای عالم شامل جمیع فرق مسلمین می گردد.
و ثبوت این حقوق به طور وجوب نسبت به آنها تکلیف ما لا یطاق است برای ما. فتامل. علاوه بر این اخوت آنها برای ما واجب نیست تا چه رسد از ثبوت حق اخوت آنها.
فرمایش حضرت (علیه السلام): ( الا و هو علیه واجب) ممکن ست مراد از وجوب معنای لغوی وجوب یعنی ثبوت باشد چنان که در اخبار کثیره به قرائن لفظیه یا مقامیه یا حالیه یا خارجیه همین مراد است نه وجوب اصطلاحی یعنی عملی که بر ترک آن عقاب مترتب است.
و ممکن است مراد از آن وجوب اصطلاحی باشد یعنی چیزی که شارع ترکش را جایز نمی داند و تارک آن را عقوبت می فرماید ، و معنای دوم به قرینۀ فرمایش حضرت (علیه السلام): ( ان ضیع منها شیئاً خرج عن ولایه الله و طاعته و لم یکن الله فیه من نصیب) ظاهر تر است. چون شک نیست که خروج از ولایت و طاعت خدای تعالی اگر موجب کفر نباشد به طور یقین موجب فسق خواهد بود و آنچه موجب فسق باشد البته حرام است و فاعلش مستحب عقوبت. 
پس ثابت شد که مقصود از وجوب ، وجوب اصطلاحی است نه لغوی. علاوه بر آن که ممکن است گفته شود معنای وجوب ولزوم در لفظ حق و حقوق مفهومند و چگونه مفهوم نباشند در صورتی که کلمۀ حق اگر مجرد از قرینه استعمال شود به معنای حق ثابت بر گردن غیر است.
پس در این صورت چه خواهی پنداشت اگر قرینه وجوب همراه آن باشد ، چنان که ملاحظه شد.
فرمایش حضرت (علیه السلام): ( اخاف ان تضیع و لا تحفظ و تعلم و لا تعمل) محدث کاشانی (قدس سره) در کتاب وافی در شرح این حدیث چنین گفته است: ( ان حدیث و آن چه به این معنا آمده دلیل بر این است که جاهل در ترک آن چه نمی داند معذور است). انتهای مقصود از کلام آن بزرگوار.
و علامۀ مجلسی (قدس سره) در مرآت العقول در شرح این حدیث گفته است: و بر هر تقدیر شک نیست که این حدیث دلیل بر این است که جاهل اگر راه به علم ندارد معذور است.
لکن توجیه این که چرا آن حضرت این حقوق را ذکر نمی کرده و در بیان آنها به خاطر این که مبادا (معلی) عمل نکند ملاحظه می فرموده و اینکه آیا این کار جایز هست یا نه؟ مشکل به نظر می آید؟
اگر چه مانند این مطلب در بیان وجوب غسل در احتلام زنها وارد شده ، زیرا تعلیم این حکم به زنها که مبادا علت قرار دهند نهی گردیده با وجودی که از ظاهر بیشتر آیات و اخبار واجب بودن تعلیم و هدایت و ارشاد گمراهان مفهوم می گردد.
مخصوصاً نسبت به ائمه (علیهم السلام) با وجود عدم خوف و تقیه چنان که اینجا ظاهر تر است و نیز فرمودۀ خدای تعالی است: ( ان الذین یکتمون ما انزلنا من لبینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون) (1) و امثال این آیات بسیار است.
و جواب از این اشکال به دو صورت ممکن است:
اول: آن که ظاهراً غرض آن حضرت (علیه السلام) از این امتناع ترک ذکر آن حقوق و اعراض از بیان آنها نبوده بلکه غرض، تشویق مخاطب است نسبت به شنیدن  آن و بزرگ جلوه دادن امر بر او و این که مطلب مهم است می ترسم به آن عمل نکنی و مستحق عذاب شوی . ولی تصریح نفرمود که من نمی گویم تا تو ندانی و عمل نکنی و عمل چون تو با عدم علم به آنها معذور هستی بلکه تاکید فرمود امری را که می خواست بر مخاطب دوام یابد تا آن که او را بر عمل به آن بهتر دعوت کرده باشد   چنان که اگر امیری خواست یکی از افراد و خدمه اش را برای امر مشکلی انتخاب کند قبل از آن که به او دستور بدهد می گوید می خواهم کار سخت و بزرگی را برای تو محول کنم و می ترسم به علت دشواری آن از عهده بر نیائی ولی غرض او امتناع از گفتن آن نیست بلکه غرض او تحریک بر انجام آن است.
دوم: این که این مطلب موید استحباب این امور و وجوب بیان مستحبات است برای جمیع مردم مخصوصاً برای کسی که می ترسند به آن عمل نکند.
علاوه بر این که امام (علیه السلام) برای بعض مردم ذکر فرموده بود به طوری که برای انتشار و شیوع حکم و نقل نمودن کافی باشد و بین مردم متروک نگردد.
بلکه ممکن است امتناع حضرت از ذکر آن حقوق به جهت آن باشد که به حال شنونده نیک تر و پسندیده تر است نسبت به آن که حکم را بداند و اهانت کند یا ناچیز شمارد.
زیرا ترک مستحب از جهت ندانستن بهتر است تا شنیدن و به آن اعتنا نکردن و هر دو توجیهی که به نظر رسیده پسنددیه است و نیکو ولی شاید اولی ظاهرتر و نیکوتر و استوارتر باشد. انتهای کلام آن بزرگوار.
مولف: حق همان وجه او.ل است که او (قدس سره) رجحان داد چنان که مخفی نیست زیرا شاید امام (علیه السلام) به این بیانات اراده کرده بود تا به مخاطب بفهماند که مراعات این امور برای مسلمان به طور جواز نیست بلکه ازاموری است که خدای سبحان مراعاتش را بر هر مومن دیگر که مراعات حقوق اخوت را بکند واجب گردانیده و شارع بر ترکش راضی نیست.(والله اعلم)
فرمایش حضرت (علیه السلام) : (ایسر حق منها) شاید وجه آسانی آن از این جهت است که این حق از امور قلبیه است که زحمتی در انجام آن نیست چون به حرکت اعضاء و جوارح احتیاجی ندارد ، اگر چه برای حصول آن در قلب به مجاهدت و ریاضات نیز احتیاج هست ولی نه به طور مطلق بنا بر این منافاتی ندارد که تحصیل امور قلبی یا دفع اوصاف متمرکز در قلب سخت تر از امور خارجی مربوط به اعضاء و جوارح باشد.
و خلاصه حصول این دو صفت در نفس یعنی آن چه امام (علیه السلام) دستور داده آنجا که فرمود: ( ان تحب له ما تحب لنفسک و تکره له ما تکره لنفسک) اگر این دو صفت از روی طبیعت برای انسان حاصل نباشد کسب آنها به مجاهدت سخت و ریاضات طاقت فرسا و تحصیل مقدمات محتاج می باشد و شاید امام (علیه السلام) از فرماشی (اسیر حق منها) تا آخر دشواری مراعات این حقوق را اراده فرموده مثل این که فرموده باشد این حق اول با وجود این که در حد خود مشکل است نسبت به سایر حقوق آسان می نماید.
فرمایش حضرت (علیه السلام): ( و تطیع امره) تردیدی نیست که این دستور مقید است به قدرت بر امتثال و به آن چه مخالف برای امر حق تعالی نباشد پش اطلاق آن به طور حتم مراد نیست چنان که ظاهر است.
فرمایش حضرت (علیه السلام): ( ان یکون عینه ودلیله و مرآته) یعنی به منزلۀ چشم او باشد در تمییز خیر از شر و این که هدایت کند او را به نیکی ها و منع نماید او را از بدیها و برای او به منزلۀ آینه باشد یعنی عیوب و نواقص و نقایص او را در اعمال واخلاق بر وی آشکار سازد چنان که آینه عیوب کسی را که رو به روی او قرار گیرد به او می نمایاند و برای نمایاندن عیوب و قصورش در خلوت و با زبان نرم گفتگو کند حتی به کنایه اگر عدم تصریح کافی باشد تا به این گونه آگاه گردد و دوست او شود نه این که در حضور مردم آن را به او گوشزد کند یا در غیابش عیب او را بگوید چنان که در مردم این زمان شایع است زیرا موجب انزجار و سبب عداوت می گردد چه خوب گفته است شاعر در این مورد:
ای غزالی گریزم از یاری                                     که اگر بد کنم نکو گوید
مخلص آن شوم که عیبم را                                همچو آئینه روبرو گوید
نه که چون شانه با هزار زبان                              پشت سر رفته مو به مو گوید
و این اشعار معنی روایت (مومن مرآت المومن) است و نیز راهنمای او باشد یعنی راه رضای خدا را در سیر و سلوک به او بشناساند و حاصل این که در ظاهر و باطن برای او رفیق شفیق و ناصح امین باشد واو را از واقع شدن در خطرات دنیا و عذاب آخرت بر حذر دارد و اگر می داند در او چیزی از اخلاق رذیله وجود دارد او را بیداری بخشد و به منظور اصلاح آن به رهنمائی او اقدام نماید.
فرمایش حضرت (علیه السلام) : ( فواجب ان تبعث خادمک) ظاهر این است که این حکم به طور کلی مراد نیست با این که موجب دشواری و سختی است و بسا می شود که خادم برای انجام اعمالی معین مثل خدمت برای مخدوم خود اجیر شده است و در این هنگام مخدوم نمی تواند او را به خدمت غیر مامور کند.
پس این حکم مقید به دو چیز است: یکی آن که موجب سختی نباشد. دوم این که خادم برای تمام اوامر مخدوم اجیر شده باشد و احتمال می رود این حکم به قید سومی هم مقید باشد و آن ناتوانی آن شخص است بر این که لباس خود را بشوید و خوراکش را تهیه کند وبسترش را بگستراند به علت این که مریض یا علیل و ناتوان است واین کارها برای او سخت می نماید.
پس در این صورت شایسته است که مسلمانی دیگر خادم خود را برای یاری او مامور کند و لکن انصاف این است دلیلی بر مقید شدن حکم به این قید وجود ندارد و اخبار گویای آن نمی باشد ولی به ادلۀ نفی حرج و قید دیگری که گذشت مقید می شود زیرا اطلاق آن موجب حرج شدید است. فتامل.
فرمایش حضرت (علیه السلام): ( و اذا علمت ان له حاجه) از ظاهر این عبارت چنین استفاده می شود که ثبوت این حق مشروط به علم است ، یعنی بر آوردن حاجت او بر تو واجب  است در صورتی که بدانی او حاجتی دارد ولی واجب نیست از حال او تفحص کنی تا نیاز و تنگدستی او را بیابی و اجراء این شرط نسبت به سایر حقوق نیز ممکن است. فتدبر.
فرمایش حضرت (علیه السلام) : ( و صلت ولایتک تا آخر) یعنی وقتی چنین کردی محبت تو به محبت او و دوستی او به دوستی تو می پیوندد و با مداومت آن مانند یک شخص و یک جسد می شوید و وقتی یکی از شما متالم گردد دیگری نیز متاثر خواهد شد چنان که سعدی گفته:
بنی آدم اعضای یک پیکرند                                           که در آفرینش زیک جوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار                                  دگر عضوها را نماند قرار
و از مصحح ابی بصیر در کافی روایت شده است که او گفت: شنیدم حضرت صادق (علیه السلام) می فرمود: مومن برادر مومن است و با هم به منزلۀ یک جسد هستند اگر عضوی از آن جسد ناراحت شود در سایر اعضاء سرایت می کند و نیز روح آنان از یک روح است زیرا اتصال روح مومن به روح خدا چنان اتصالی است که از اتصال نور خورشید به خورشید شدیدتر است.
و چون این نکته دانسته شد لازم است توجه داشت که دو چیز وقتی با هم متحدند که در امری مشترک باشند و جهت اشتراک مومنین با یکدیگر همان ایمان آنها است و نیز آنچه بنده ای را به آفریدگارش مربوط می سازد همان ایمان بنده است پسمومنین به جهت اشتراکشان در ایمان با یکدیگر متحد می باشند و نیز با پروردگارشان اتصال دارند اتصالی شدیدتر از اتصال شعاع خورشید به خورشید که بیان کیفیت آن اتصال و توضیح آن در خور گنجایش این مختصر نیست.
و از این حدیث و احادیث دیگر چنین استفاده می شود که حکم مراعات این حقوق حکم تعبدی نیست بلکه ارشاد و هدایت عقل است به این که این حقوق به اقتضای اتحاد مومنین در ایمان بین آنها ثابت است.
پس باید دانست که علماء در وجوب و استحباب مراعات این حقوق اختلاف نظر دارند و لازمۀ اعتقاد به وجوب آن می شود که تارک آن مستحق عقاب است و لازمۀقول به استحباب آن است که به مراعات کنندۀ آنها اجر و ثواب داده می شود ولی صاحب حق نمی تواند روز قیامت از آن که مراعات نکرده است آن حقوق را مطالبه کند.
به هر حال در این که این  حکم مطلق است یا مقید؟ به چند وجه احتمال داده شده است اول این که واجب باشد یعنی آنها حقوق ثابتی است بر هر مومن نسبت به مومن دیگر به طور وجوب به مفهوم اصطلاحی بین فقهاء ولی کسی رانمی شناسیم که این عقیده را اظهار کرده باشد چون مستلزم عسر و حرج می شود که از تسهیلات شرع خارج است.
دوم : این که مستحب باشد ولی نسبت به مومن کامل یا برادری که قصد اخوت و خدمت برادری در راه خدا را دارد مستحب موکد ؛ چنان که علامه مجلسی (قدس سره) در مرآت العقول و شیخ انصاری در متاجر چنین اظهار عقیده نموده اند و مجلسی (قدس سره) در شرح این خبر در بیان کلمۀ (واجبات ) گفته است : ممکن است این وجوب بر اعم از معنای مصطلح وجوب و استحباب موکد حمل شوذ زیرا گمان نمی کنم کسی وجوب آن حقوق را بیش از آن چه ذکر شد گفته باشد تا ان جا که گفته است: همۀ اینها حمل بر مبالغه می شود و این که تارک آن حقوق از دوستان پاکباز خداوند نیست.
پس ظاهر این است که وجوب رعایت این حقوق نسبت به مومن کامل یا برادر مومنی است که قصد خدمت برادری در راه خدا را داشته باشد و گر نه رعایت آنها نسبت به همۀ افراد شیعه بسیار دشوار بلکه غیر ممکن است مگر این که گفته شود رعایت همۀ آنها مقید به امکان و سهولت است به طوری که ضرری به حال فاعل آنها نرسد.
و خلاصه: این امری است شخت بزرگ و انجام و اطاعت در آن مشکل مگر به تائید خدای سبحان. پایان مقصود از کلام آن بزرگوارو.
و شیخ  انصاری در آخر مبحث غیبت در مباحث مکاسب المحرمه گفته است: ظاهراً از این حقوق انجام امور مستحبه ای اراده شده است که اداء آنها شایسته و سزاوار است و معنای قضای آنها برای کسی که اداء آن حقوق به گردنش بوده است آن است که با او مانند کسی که دربارۀ اداء حقی سستی کرده است رفتار می شود و از پاداش نیک و ثوابی که برای انجام دهندۀ آنها (یعنی حقوق اخوت و برادری) تعیین شده است محروم می ماند بنا بر این اگر چه ظاهراً این حقوق عمومیت دارد ، ولی تخصیص آنها نسبت به مومنی که از روی آگاهی و به آسانی می تواند این حقوق را اداء نماید ممکن است.
اما نسبت به کسی که آنها را اهمال می کند و ضایع می نماید ظاهراً تاکیدی ندارد و انجام ندادن آنها به خاطر وجوب قصاص موجب مطالبۀ روز قیامت نمی شود زیرا تهاتر و تکذیب در حقوق واقع می شود هم چنان که درا موال.
و ازاخبار واردۀ در این موضوع رخصت ترک مراعات این حقوق نسبت به برخی از برادران بلکه بیشتر آنها به دست می آید . تا آخر کلام آن بزرگوار.