کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
حدیث بیست و هفتم ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

حدیث بیست و هفتم
و بالسند المتصل الی الشیخ الجلیل ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین موسی بن بابویه القمی الملقب بالشیخ الصدوق (اطاب الله ثراه) فی (خصاله) قال حدثنا محمد بن الحسن بن الولید عن محمد بن الحسن الصفار عن احمد بن ابی عبدالله البرقی عن ابیه عن محمد بن ابی عمیر عن جمیل بن دراج عن زراره عن ابی جعفر (علیه السلام). قال امیرالمومنین (علیه السلام): قوام الدین باربعه ، بعالم ناطق مستعمل له ، و بغنی لا یبخل بفضله علی اهل دین الله ، و بفقیر لا یبیع آخرته بدنیاه ، و یجاهل لا یتکبر عن طلب العلم. فاذا کتم العالم علمه ، و بخل الغنی بماله و باع الفقیر آخرته بدنیاه ، و استکبر الجاهل عن طلب العلم، رجعت الدنیا الی ورائها القهقری ( علی تراثها قهقری خ ل) فلا یغرنکم کثره المساجد و اسجاد قوم مختلفه ، قیل یا امیرالمومنین (علیه السلام) کیف العیش فی ذلک الزمان فقال (علیه السلام) خالطواهم بالبرانیه ، یعنی فی الظاهر و خالفوهم فی الباطن للمرء ما اکتسب و هو مع من احب و انتظروا مع ذلک الفرج من الله عزوجل.
ترجمه:
به سند متصل به شیخ جلیل ملقب به صدوق (طاب ثراه) روایت می کنم : که امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: قوام دین به چهار چیز است به عالم سخنوری که به علمش عمل نماید و به توانگری که از بخشش مال خود بر اهل دین خدا بخل نورزد. و به فقیری که آخرتش را به دنیا نفروشد ، و به جاهلی که از فرا گرفتن علم تکبر نکند ، زیرا اگر عالم علمش را کتمان کند و غنی از انفاق مالش بخل ورزد و فقیر دنیایش را به آخرتش بفروشد و جاهل ار فرا گرفتن علم تکبر کند  ، دنیا به عقب بر می گردد و نباید کثرت مساجد و اجساد مختلف مردم شما را مغرور نماید.
عرض شد یا امیرالمومنین زندگی در آن زمان چگونه است؟ فرمود (علیه السلام): باید به ظاهر با مردم  معاشرت کنید و در باطن مخالف آنها باشید هر کسی با آن است که کسب نموده و دوست می دارد و مع ذلک منتظر فرج از جانب خدای عزوجل باشید.
«بیان»
فرمایش او (علیه السلام): ( قوام الدین باربعه) شناخت حقیقت این کلام مبارک و کیفیت پایداری دین به این چهار چیز محتاج به بیان انواع مقوم و موارد اطلاق آن است مقدمتاً.
پس می گوئیم: و از خدای تعالی استعانت می جوئیم مقوم بر چند وجه استعمال می شود:
1- بر ذاتیات شیء از جنس و فصل ، چنان که گفته می شود جنس و فصل مقوم نوع است و بر ماده و صورت ، چنان که دربارۀ زید متحقق در خارج گفته می شود صورت و ماده مقوم وجود او است.
2- بر اجزاء مرکب ، زیرا مرکب در حال ترکیب متقوم به اجزائش می باشد چنان که مخفی نیست.
3- بر امر خارجی که مدخلیتی در اصل وجود شیء داشته باشد مانند علت نسبت به معلول و ستون نسبت به سقف . وغیر اینها چون امثال اینها در ذاتیات شیء مدخلیتی ندارند، و لکن مقوم وجود آن هستند زیرا تحقق وجود معلول جز بوجود علت ممکن نیست و هم چنین تحقق سقف از جهت سقف بودن جز بوسیلۀ ستون ممکن نباشد.
4- بر امر خارجی که در بقاء شیء موثر است ، بنا بر این که علت مبقیه غیر از علت محدثه باشد چون علت مبقیه گاهی عین علت محدثه و گاهی غیر آن است ، لکن ظاهر آن است که اطلاق علت بر غیر آن چه علت وجود شیء باشد مجازی است.و پس از بیان این مقدمه گوئیم:
مقصود از فرمایش او (علیه السلام): ( قوام الدین باربعه) بقاء و دوام دین است ، زیرا شک نیست که این چهار موضوع مذکور در این حدیث از اجزاء ماهموی و اجزاء وجودی دین نیستند، چون ماهیت و حقیقت دین عبارت است از اعتقاد به اصول دین که به اعتباری سه اصل و به اعتبار دیگر به اصول پنج گانه معروفه است چنان که مخفی نیست.
و هم چنین از اجزاء وجودی و تحقق آن هم نمی باشند، چون وجود و تحقق دین عبارت است از پیدایش تصدیق به اصول سه گانه یا پنج گانه ، و تعلق نفس مومن به آنها.
و شک نیست که تصدیق از کیفیات نفسانیه و قائم بر نفس هر یک از افراد مومنین است.
بنابر این وجود دین عین اعتقاد به اصول ، حقیقت و ماهیت دین است در  نفس افراد مومن. ...
و نیز این چهار موضوع علت برای حصول ایمان نمی باشند ، چون علت وجود ایمان ترتیب مقدمات منطقیه است از تصورات سه گانه ( تصور موضوع و محمول و نسبت حکمیه) و ترتیب صغری و کبری بر وجه آنها و غیر ذلک ازا موری که در حصول تصدیق مومن و پیدایش تصدیق به اصول دیانت موثر است و تصدیق به آنها دین نامیده می شود.
پس اگر مراد از فرمایش او  علیه السلام: ( قوام الدین باربعه) یکی ازاین وجوه سه گانه نباشد لازم است علت برای بقاء دین باشد و البته پوشیده نیست که هر یک از این چهار موضوع جزئی از علت تامۀ مبقیه دین خواهند بود و با عدم یکی از آنها اثری برای سایر آنها نیست بلکه در حکم معدومند.
فرمایش او (علیه السلام): ( بعالم ناطق) علم به خودی خود دارای فضیلت است و برای نطق به آن نیز فضیلت دیگری است و برفضیلت علم ادلۀ اربعه از کتاب و سنت و عقل و اجماع دلالت دارند اگر چه فضل آن واضح تر از آن است که محتاج به اقامه برهان باشد.
اما دلیلی که از قرآن استفاده می شود فرمودۀ خدای تعالی در سوره انبیاء ( و لوطاً آتیناه حکماً و علماً) (1)
و در سوره نمل ( و لقد آتینا داوود و سلیمان علماً و قالا الحمدلله الذی فضلنا علی کصیر من عباده المومنین) (2)
و وجه دلالت آن است که خدای تعالی آنها را بر بسیاری از مومنین به فضیلت علم تفضیل داده است و او سبحان به عطا کردن علم به آنها در مقام امتنان بر آمده است و اگر چیزی نزد او افضل از علم بود البته سزاوار بود آن را به آنها عطا نماید. زیرا فیض وجود او تام و فوق التمام است و آنها (صلوات الله علیهم) نیز از جهت قبول تام و فوق التمام می باشند پس بدین بیان روشن گشت که چیزی برتر از علم وجود ندارد.
و خلاصه آیات قرآنیه در فضیلت علم و علو مقام بیش از آنست که به شمار آید. و برای محبوبیت اختصار به ذکر دو آیه اکتفاء کردیم.
و اما سنت اخبار داله بر فضیلت علم متواتر است لفظاً و معناً و اینجا به بعض آنها اشاره می کنیم.
1- روایتی است در بحار به اسناد آن از ابن حجاج از ابی عبدالله (علیه السلام) : ( طالب العلم یستغفر له کل شیء حتی الحیطان فی البحار و الطیر فی جو السماء) (3)
2- روایتی است در آن از ابن میمون از جعفر بن محمد از پدرش از آبائش از علی (علیه السلام) از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمودند: ( فضل العلم احب الی الله من فضل العباده و افضل دینکم الورع)(4)
3- روایتی است در آن نیز از عوالی اللئالی از رسول الله (صلی الله علیه و آله) که فرمود: ( العلم مخزون عند اهله و قد امرتم بطلبه منهم) (5)
و نیز در آن از حضرت صادق (علیه السلام) روایتی است که فرموده اند: ( لو علم الناس ما فی العلم لطلبوه و لو بسفک المهج و خوض اللجج) (6)
( و المهج چنان که در (مجمع) است جمع المهجه یعنی خون قلب و اللجج جمع اللجه یعنی دریای عظیم.
4- از کتاب اکمال الدین به اسناد خود از حضرت صادق (علیه السلام) از آبائشان از حضرت علی (علیه السلام) روایت شده که رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرمودند: ( ما جمع شیء الی شیء افضل من حلم الی علم) (7)
الی غیر ذلک از اخبار کثیره که دلیل بر فضیلت علم و فضیلت تعلیم و تعلم آن است.
و اما اجماع – عامه و خاصه بلکه جمیع اهل ادیان و ملل عامل بر فضیلت علم متفقند.
و اما عقل – شک نیست که هر عاقلی به حکم عقل می داند فضیلت انسان نسبت به سایر حیوانیت به علم است. و علم بهتر از جهل است و پوشیده نیست که علم به طور کلی شامل جمیع علوم می گردد ولی ظاهر آناست که مراد از علمی که در کتاب و سنت مدح کرده اند خصوص علوم سه گانه است نه مطلق علم.
اول شناخت خدا و ملائکه و کتب و رسل و امامان و روز معاد و مقدمات آنها که افضل ترین علوم است.
دوم: علم اخلاق و شناخت پسندیده و ناپسند آن مقدمتاً برای اتصاف به مکارم آن و دوری از ناپسند آن.
سوم: علم احکام شرعیه و مقدمات آنها ، مقدمتاً برای عمل به آنها زیرا دانستن احاکم شرع برای عمل به آنها مطلوب است. چنان که در حدیث دوم به تفصیل گذشت اگر مائلید به آن رجوع کنید.
و اما نطق به علم و تعلیم آن به دیگران دارای فوائد بسیار است که شامل خود گوینده و متعلمین و دین خدای سبحان می گردد.
اما فوائدی که راجع به خود گوینده است اموری است .
اول: امتثال امر خداوندسبحان . آن جا که به پیامبر (صلی الله علیه و آله) خود خطاب نموده : ( ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه) (8) و ( فذکر فان الذکری تنفع المومنین) (9) و (فذکر ان نفعت الذکری) (10) الی غیر ذلک از آیات دالۀ بر مطلوب.
دوم: چنان که از اخبار مستفاد می شود خدای تعالی برای او در آخرت ثواب جزیل و اجر جمیل آماده کرده است.
درجلد اول بحار از تفسیر امام عسکری (علیه السلام) و از احتجاج طبرسی به اسناد خود تا ابی محمد عسکری روایتی است که فرمود: علی بن ابیطالب (علیه السلام) فرمودند: ( من کان من شیعتنا عالماً بشریعتنا، فاخرج ضعفاء شیعتنا من ظلم (زلل خ ل) جهلهم الی نور العلم الذی حبوناه به جاء یوم القیامه و علی راسه تاج من نور یضیئی لاهل جمیع العرصات ؛ و علیه حله، لا یقوم لاقل سلک منها الدنیا بخدافیرها ثم ینادی مناد یا عبادالله هذا عالم من تلامذه بعض علماء آل محمد ، الا فمن اخرجه فی الدنیا من حیره جهله، فلیتشبث بنوره لیخرجه من حیره ظلمه هذه العرصات، الی نزه الجنان؛ فیخرج کل من کان علمه فی الدنیا خیراً و فتح عن قلبه ، من الجهل قفلا او اوضح له عن شبهه)(11)
و باز در بحار به اسناد خود از ابی محمد عسکری علیه السلام روایت می کند که فرمود: حسین بن علی علیهما السلام فرمودند: ( من کفل لنا یتیماً قطعته عنا محنتنا، باستتارنا فواساه من علومنا التی سقطت الیه حتی ارشده و هداه ، قال الله عزوجل ، یا ایها العبد الکریم المواسی انا اولی بالکرم منک اجعلوا له یا ملائکتی فی الجنان بعدد کل حرف علمه الف الف قصر و ضموا الیها ما یلیق بها من سائر النعم) (12)
سئم این که تعلیم علم به سبب زیادتی علم و رسوخ عالم است، زیرا بذل علم مانند بذل مال نیست که به ظاهر از آن کم می شود اگر چه در باطن به ان افزوده می گردد.
چنان که از امیرالمومنین (علیه السلام) روایت شده: ( الزکاه نقص فی الصوره زیاده فی المعنی) (13) بلکه علم از بخشش نمو می کند و محکم می شود و زیاد می گردد چنان که امیرالمومنین (علیه السلام) باری کمیل بن زیاد فرمودند: ( و المال تنقصه النفقه و العلم یزکوا علی الانفاق) (14) الحدیث.
چهارم : اینکه بیان مطالب علمی موجب فرح نفس و انبساط آن می باشد و شاید اشاره به همین است آنچه در بحار به اسناد خود از موسی بن جعفر (علیه السلام) از آبائشان از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده است:
خیر زندگی فقط برای مستمع قابل ، یاعالم ناطق است به خلاف حبس علم ، در قلب که موجب گرفتگی نفس می گردد چنان که برای اهلش ظاهر است.
و نیز فرمایش امیرالمومنین برای کمیل که فرموده: ( آه آه ان ههنا) و به دست خود به سینه اش اشاره فرمود: ( لعلماً جمعاً لو اصبت له حمله) (15) شاهد بر این مطلب است.
اما فوائدی که راجع به متعلم دین خداوند سبحان است ظاهر است زیرا بدیهی است که ترقی جاهل از مرتبه نازلۀ حیوانیه به مرتبۀ کمال انسانی جز به برکت وجود علماء و تعلیمات آنها ممکن نیست خداوند به کثرت آنان بیافزاید و به تائیدات غیبیه آنها را موید دارد.
فرمایش او (علیه السلام): ( مستعمل له) یعنی یکی از پایه های دین گویندگان دانشمندی هست که به علم خود عمل نمایند زیرا اگر دانشمند ناطق نباشد و معلوماتش را ظاهر نکند مردم از علم او منتفع نمی شوند و اگر به علم خود عمل ننماید سنخش در قلب مردم اثری ندارد و افعالش گفتارش را باطل می سازد ، و تاثیر افعال بیش ازتاثیر گفتار است چون علم به بصیرت باطن درک می شود و عمل به بصر ظاهر و ارباب ابصار بیش از ارباب بصیرتند.
و از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده : ( ان العلم اذا لم یعمل بعلمه زلت موعظته عن القلوب کما یزل المطر عن الصفا) (16)
خلاصه ضرر گفتار عالم بی عمل برای دین خدا از نفعش بیشتر است زیرا مردم را از دین خدا دور می سازد و از همین نظر است که عقوبت عالم در نافرمانی خدا بزرگتر از عقوبت جاهل است زیرا به لغزش او بسیاری از مردم گمراه می شوند.
چنان که امیرالمومنین (علیه السلام) روایت شده است: ( زله العالم کانکسار السفینه تغرق و یغرق معه خلق) (17)
و در روایت دیگر فرموده اند:  ( قصم ظهری رجلان عالم متهتک و جاهل متنسک) (18)
پس اگر دانشمند از روی دانش صحبت کند و مطابق دانش خود عمل نماید در ملکوت آسمانها عظیم خوانده می شود.
بر جمیع آن چه در شرح فرمایش او (علیه السلام): ( مستعمل له) گفته شده اخبار فراوانی دلالت دارد به آنها رجوع کنید.
فرمایش او (علیه السلام): ( و بغنی لا یبخل بفضله علی اهل دین الله) این عبارت احتمال چند وجه است:
اول این که مراد از فضل خصوص مال باشد ، یعنی به فضل مالش.
و مراد از اهل دین خدا خصوص علماء یعنی به ثروت مندانی که از بذل مالشان بر علماء بخل نورزند.
دوم: این که مراد از فضل اعم از مال و غیره باشد ، و از اهل دین خدا فقط علماء یعنی به ثروت مندانی که از هیچ گونه کمک و بخششی از مال دست و زبان و غیره بر علماء دریغ نکنند ، زیرا کلمه فضل اگر چه در ابتداء نظر راجع به مال است ولی به طوری نیست که اطلاقش قید باشد چون بر اعم از مال هم اطلاق می گردد مگر اینکه ذکر کلمه (غنی) قبل از کلمه فضل. و فرمایش حضرت ( و بخل الغنی بماله) در ذیل خبر قرینه باشد بر این که مراد از فضل فقط مال است ، اما فرار از آن به این که به شهادت وجدان فضل غنی منحصر در مالش نیست ممکن است زیرا توانگری نزد مردم مستلزم جاه و مطاع بودن امر است، چنان که در دیوان است:
رایت الناس قد مالوا                                         الی من عنده مال
و ما لا عنده مال                                              فعنه الناس قد مالوا
بنابر این قرینه نمی شود برای اختصاص دادن فضل را به مال تنها.
و اما فرمایش او (علیه السلام) در ذیل خبر: ( و بخل الغنی بماله) ممکن است کلمۀ (ما) در عبارت (بماله) موصوله باشد نه جزء کلمه که بر او حرف جر داخل شده است.
بنابراین معنی چنین می شود و ثروتمند به آنچه در دست دارد از مال و جاه و غیره بخل نماید ولی انصافاً این احتمال ابعد احتمالات است ، زیرا مستلزم تکلف در کلام می شود.
و دیگر از احتمالات این است که هر یک از آنها به معنای اعم فرض شود ، زیرا اطلاق فضل بر اعم از مال و غیره و اهل دین خدا شامل علماء و غیره آنها می باشد.
و احتمال دیگر این که چنان که متبادر به ذهن است معنی فضل خصوص مال فرض شود و اهل دین خدا علماء و غیر آنها ، و این ظاهرتر است. چون اطلاق دین خدا شامل جمیع مومنین است ، و قیدی بر آن نیست و اطلاق به حال خودش باقی است.
و اما وجه تقویم دین به آن شک نیست در این که کسی که امر معاشش مستاصل و مختل است امر معادش نیز مختل می باشد ، چنان که مشهور است: ( من لا معاش له لا معاد له) (19) چگونه چنین نباشد ، و حال آنکه نفس و بدن اگر چه دو چیز متباینند چون بنابر تحقیق، اولی مجرد و دوم مادی است ، ولی بین آنها کمال و ارتباط و مناسب برقرار است، به طوری که هر یک از آنها به علت ورود آلام از یکدیگر منفعل شوند، چنان که این مطلب در افرادی که مبتلا به مرض جسمی هستند مشاهده می شود که نفس آنها نیز از آن مرض متاثر و علیل می شود و لذا گفته شده : ( رای العلیل علیله) (20) و هم چنین است حال در آلام نفسانیه از حزن و غم و غیره که بدن از آنها متاثر می گردد.
پس اگر اغنیاء هر زمان از بخشش مال خود بر اهل دین خدا برای تنظیم امر معاش آنها دریغ ننمایند ممکن است امور معاد از آنها از کسب معارف حقه و اخلاق حسنه ، و اعمال صالحه اصلاح شود. بنابراین صحیح است که گفته شود بذل مال اغنیاء بر فقراء مومنین مقوم دین خدای تعالی است.
فرمایش او (علیه السلام): ( و بفقیر لا یبیع آخرته بدنیا) بدیهی است فقیری که آخرتش را به دنیا نفروشد دین خدای سبحان را به صبر و قناعتش حفظ نموده ، بلکه صبر و قناعت او با شدت احتیاجی که دارد کاشف از ایمان حقیقی او است و می رساند که ایمان حقیقی او است و می رساند که ایمانش صوری نبوده و عمل او توجه مردم را به امر آخرت جلب می کند و چون عدۀ فقراء در هر زمانی بیش از دیگران است اگر فقراء دین و آخرتشان را حفظ نمایند و استقامت ورزند صحیح است که گفته شود آنها رکنی دین از ارکان دین و مقوم دین می باشند ، و اگر صبور و قناعت پیشه نباشند ، البته دین و آخرت خود را به دنیا از دست می ددهند و برای دین جز عدۀ معدودی باقی نمی ماند و دین خدا در معرض زوال و فنا قرار خواهد گرفت چنان که در زمان ما چنین است.
فرمایش او (علیه السلام): ( و بجاهل لا یتکبر عن طلب العلم) شک نیست که تمام افراد بشر غیر از انبیاء و اوصیاء تادان از مادران متولد می شوند چنان که خدای سبحن در سوره نحل فرموده است: ( و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئاً و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده لعلکم تشکرون) (21)
پس اگر جهال از کوشش در اخذ علم و طلب آن از علماء تکبر کنند ناچار در جهل خود باقی خواهند ماند، و مصداق فرمایش معصوم (علیه السلام) (همج رعاع) خواهند شد ، که در بحار از کتاب اکمال الدین از کمیل بن زیاد روایت شده که امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: ( الناس ثلاثه عالم ربانی و متعلم علی سبیل نجاه و همج رعاع (22) اتباع کل ناعق یمیلون مع کل ریح ، لم یستضیئوا بنور العلم. فیهتدون و لم یلجئوا الی رکن و ثیق ) حدیث طولانی است و لی به موضوع حاجت اقتصار می نمائیم.
و خلاصه افراد جاهلی که از طلب علم تکبر می ورزند ضرر وجود آنها نسبت به دین خدا بسیار است چنان که واضح است.
فرمایش او (علیه السلام): ( رجعت الدنیا الی ورائها القهقری) و در بعض  نسخ بدل این جمله (رجعت الدنیا علی تراثها القهقری) است.
علامۀ مجلسی(قدس سره) در مجلد اول بحار بعد از نقل حدیثی که متضمن عبارت (علی تراثها) است چنین گفته است: ( بیان بازگشت دنیا (علی تراثها) در این حدیث و نسخه هائی که نزد ماست شاید آن باشد که دنیا با آنچه مردم از اموال و نعم ارث برده اند به قهقری باز می گردد. یعنی نعمت های آنها از آنها عقوبتاً بر این خصال سلب می شود و صواب آنست که علی ورائها باشد چنان که بعداً خواهیم گفت) انتهای کلام او بلند باد مقامش.
مولف: احتمال می رود که در اصل (ترابها) به باء یک نقطه ای تحتانیه بعد از الف بوده است نه ثاء سه نقطه ای فوقانیه، و به قلم بعض نساخ سهو شده و به ثاء نوشته شده و اگر این چنین باشد. کنایه از خراب و فساد و اضمحلال دنیا است به علت فاسد بودن اهلش. و اگر (الی ورائها) باشد. چنان که صواب دانستند شاید مراد از آن این است که دنیا به علت این خصال به فناء باز می گردد ، چنان که قبلاً چنین بود ؛ و احتمال می رود مراد رجوع مردم به زمان جاهلیت باشد ، به جهت شیوع این خصال بین آنها ، یعنی دین خدا از آنها سلب می شود.
فرمایش او (علیه السلام): ( فخالزوا بالبرانیه) از (النهایه) حکایت شده که سلمان در حدیثی گفته است: ( من اصلح جوانیه ، اصلح الله برانیه) (23) از کلمه (بالبرانی) معنای علانیه را اراده کرده است و الف و نون علامت نسبت است چنان ه در صنعاء گفته اند صنعانی ولی اصل آن از قول عرب گرفته می شود که می گوید خرج فلان (برا) یعنی خارج شد به بیابان و صحراء. انتها.  
فرمایش او (علیه السلام): ( للمرء ما اکتسب) یعنی مخالطت با آنها اگر به طوری نباشد که از آن ها اخلاق ذمیمه و صفات ذمیمه و صفات خبیثه کسب نمائید ضرری ندارد، پس ناچار باید به قدر ضرورت اقتصار نمائید تا نفس شما متاثر نشود و متصف به خصال آن ها نگردد زیرا در معاشرت و مصاحبت و مجالست آثار غریبه ای است که بر ناقد بصیر مخفی نیست.
فرمایش او (علیه السلام): ( و هو مع من احب) ظاهراً مراد از این کلام این است که هر کسی با آن که در دنیا دوستش می دارد محشور می شود و اخبار در این باره بسیار است. حتی این که گفته اند: ( لو احب حجراً لحشر معه) (24) و راز آن این است که انسان با صورت مکتسباتش وارد قیامت می گردد ، و آنها محبوب او و انیسش می باشند.
و حاصل مقصود کسی که آن زمان را درک نماید باید با اهل زمان به اندازه رفع و احتیاج معاشرت نماید و خود را تمایل و رکون و وثوق به آنها حفظ کند و به آن چه در دست آنها است طمع نکند و کسی که به چشم بصیرت در این زمان ما تامل نماید آن را مصداق شریف این حدیث می یابد. چون محسوس است که علماء ما علوم خود را به جهت تقهی و غیر آن می پوشانند و جهال با این که ادعای مسلمانی می کنند از فرا گرفتن احکام شرعیه و اعتقادات دینیه تکبر می نمایند و پیروی علماء و اخذ احکام از آنها را بر نفس خود عار می پندارند و کمترین تواضعی برای آنها ندارند مخصوصاً در جهال متمولین که اکرام علماء و تواضع برای آن ها را برای خود زشت می پندارند با این که از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمود: ( من اکرم عالماً قد اکرمنی و من اکرمنی فقد اکرم الله ، و من اهان عالماً فقد اهاننی و من اهاننی فقد اهان الله) (25)
و محدث کاشانی (قدس سره) در کتاب مسمی به علم الیقین در اصول دین روایت نموده : ( ان الله تعالی یحاسب عبداً فیرجح سیئاته حسناته فیامر الله تعالی به الی النار فاذا ذهب به ؛ یقول تعالی لجبرئیل ادرک عبدی و اسئله هل جلس مع العلماء فی الدنیا فاغفر له بشفاعتهم فیسئله جبرئیل ؛ فیقول لا فیقول هل جلس علی مائده مع عالم قط فیسئله فیقول لا فیقول هل سکن مسکن یسکن فیه عالم. فیسئله فیقول لا ، هل یشبه اسمه اسم عالم ، فان وافقه غفرت له ، فیسئله فیقول ، لا ، فیقول لجبرائیل سله هل احب رجلا یحب العلماء ، فیسئله فیقول نعم ، فیقول الله تبارک و تعالی لجبرئیل خذ بیده ، و ادخله الجنه، فانه کان یحب رجلاً فی الدنیا کان ذلک الرجل یحب العلماء) (26)
غرض از ذکر این حدیث بیان جلالت قدر علماء و فضیلت اکرام آنها و اجر و پاداشی است که در دنیا و آخرت برای قدردانی از آنها آماده شده است می باشد.  و فقراء دین خود را به چیز حقیرتر از دنیا ، بلکه به دنیای غیر خودشان می فروشند و مصادیق قول شاعر می گردند.
عجبت لمبتاع الضلاله بالهدی                             و من یشتری دنیاه بالدین اعجب
و اعجبت من هذین من باع دینه                           بدنی سواه فهو من ذین اعجب
و اغنیاء با کثرت مالی که دارند از انفاق مال خود بر اهل دین خدا از علماء مومنین و متقین برای بی اعتنائی آنها بشأن ایشان و بی قدری آنها نزد ایشان بخل می ورزند و این زمان زمانی است که خداوند بندگانش را امتحان می نماید ما و جمیع مومنین از فتنه و شرور این زمان به خدا پناه می بریم.
فرمایش او (علیه السلام): (و انتظروا مع ذلک الفرج من الله عزوجل) ممکن است مقصود از انتظار فرج انتظار ظهور قائم منتظر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد بنابر این این زمان و این علامات از علامات ظهور است.
و ممکن است مراد از فرج غیر ظهور باشد پس لازمۀ معنا آن است که کسی که چنین زمانی را درک نماید ، جز خدای سبحان که او را از شرور مردم و فتنه و محبت آن زمان حفظ کند پناهی نیست.
تذکری که خالی از بصیرت نیست فرمایش او (علیه السلام) در ذیل این حدیث شریف : ( خالطوهم بالبرانیه ، یعنی فی الظاهر ف و خالفوهم فی الباطن ) ممکن است اطلاقات اخبار حقوق مسلمان بر مسلمان را به مومن کاملی که اداء کنندۀ حقوق برادر مومن است مقید سازد چنان که انشاء الله بیانش در شرح حدیث سی و پنجم خواهد آمد منتظر باش و این را به خاطر بسپار و خداوند توفیق دهنده و معین است.
.............................................
(1)- سوره 21 آیه 74 – لوط را علم و حکمت بخشیدیم. (ه)
(2)- سوره 27 آیه 15- داوود و سلیمان را علم بخشیدیم و آنها در حال سپاس گذاری گفتند ستایش مر خدائی راست که ما را نسبت به بسیاری از بندگان مومنین تفضیل داد.(ه)
(3)- برای طالب علم تمام اشیاء حتی ماهیان دریا و طیور جو هوا استغفار می کنند.(ه)
(4)-  تحصیل علم نزد خداوند محبوب تر و با فضیلت تر از عبادت است و افضل دین شما ورع است.(ه)
(5)- علم نزد صاحبانش مخزون است شما مامورید از آنها جویا باشید.(ه)
(6)- اگر مردم قدر دانش را می دانستند جویا می شدند اگر چه به خون دل و طی نمودن دریایهای عظیم باشد. (ه)
(7)- هیچ اجتماعی افضل از اجتماع صفت علم با حلم نیست.
(8)- سوره نحل آیه 126 – مردم را به حکمت و موعظه نیکو به سوی پروردگارت دعوت نما.(ه)
(9)- سوره 51 آیه 55- پند بده که پند مومنین را سود می بخشد. (ه)
(10)- سوره 87 آیه 9- پند بده اگر پند نفع بخشد. (ه)
(11)- از شیعیان ما کسی که عالم به شریعت ما باشد و ضعفاء شیعیان ما را به نور علمی که به او داده ایم از ظلمت جهل برهاند روز قیامت می آید و بر سرش تاجی است از نور که اهل عرصات از نور او روشن می شوند و لباسی در بر دارد که دنیا و آنچه در آن است ارزش کمترین نخ آن را ندارد و منادی نداء می کند. ای بندگان خدا این یک نفر عالم از شاگردان بعض علماء آل محمد (صلی الله علیه و آله) است.
آگاه باشید کسانی را که در دنیا از حیرت جهل رهانیده است ، باید به نور او متشبث شوند تا ایشان را از حیرت ظلمت این عرضات به نزهت بهشت برساند و او می رهاند هر کسی را که در دنیا چیزی به او آمدخته و از قلبش قفل جهلی را باز و یا شبهه ای را برای او روشن کرده است.(ه)
(12)- کسی که یتیمی از یتیمان ما را که به واسطه مستوری ما از ما جدا شده است تکفل کند و علومی که از ما گرفته است با مهربانی به او بیاموزد تا او ارشاد و هدایت شود خداوند به او خطاب می کند ای بنده کریم مهربان من به کرامت از تو شایسته ترم و به ملائکه امر میدهد که در بهشت به عدد هر حرفی که تعلیم داده است هزار هزار قصر برای او بر پا کنند و آنهارا با وسائل و نعمتی که شایسته است بیارایند.(ه)
(13)- زکات دادن در ظاهر مال را کم می کند و در معنا زیاد می گرداند. (ه)
(14)- مال به انفاق کم می شود ولی علم به انفاق زیاد می گردد.(ه)
(15)- هزاران رشته های علم در سینه من متراکم و مجتمعند اگر برای القاء آنها کسی را می یافتم .(ه)
(16)- موعظه عالم بی عمل در قلوب مردم قرار نمی گیرد چنان که باران بر سر کوه (ه)
(17)- لغزش عالم مانند شکستن کشتی است که با غرق شدن آن خلقی غرق خواهند شد.(ه)
(18)- دو مرد پشت مرا می شکنند عالم بی عمل و عابد بی علم. (ه)
(19)- کسی که امر معاشش منظم نباشد امر معادش منظم نخواهد بود. (ه)
(20)- رای شخص علیل سالم نیست.(ه)
(21)- سوره 16 آیه 80 – خدا شما را از شکم مادرهایتان بدون هیچ دانشی بیرون آورد و برای شما چشم و گوش و قلب قرار داد شاید شما شکر گذار باشید. (ه)
(22)- (الهمج) جمع همجه. پشه های کوچکی است که بر صورت و چشمان حیوانات می نشینند و اینجا استعاره شده است برای جهال به جهت حقارت آنها و (الرعاع) عوام و مردمان پست و امثال آنها می باشد. (منها عفی عنها).
یعنی مردم سه دسته هستند : دانشمندان خدا نشناس که در راه رستگاری است و جاهلانی که از نور علم و دانش روشنائی نیافته و هدایت نشده اند و در نتیجه به بند محکمی تمسک نیافته هر آنی به طرفی رهسپار می گردند.(ه)
(23)- کسی که باطنش را اصلاح نماید خداوند ظاهرش را اصلاح می کند.(ه)
(24)- اگر کسی سنگی را دوست بدارد با آن محشور می شود.(ه)
(25)- کسی که یک نفر از علماء را گرامی دارد مرا گرامی داشته است. و کسی که مرا گرامی بدارد خدا را گرامی داشته است. و کسی که یکی از علماء را اهانت کند مرا اهانت نموده و کسی که مرا اهانت کند خدا را اهانت نموده است.(ه)
(26)- خدای تعالی حساب بنده ای را می نماید سیئاتش بر حسنات رجحان دارد امر می کند او را به طرف دوزخ ببرند بعد خداوند به جبرئیل دستور می دهد بنده مرا دریاب و از او سئوال نما آیا در دنیا هرگز با علماء نشسته است که به خاطر آنها بخشیده شود . جبرئیل از او سئوال می کند جواب منفی است.
سپس می فرماید: بپرس آیا هرگز سر یک سفره با علماء نشسته است جبرئیل سئوال می کند جواب منفی است.
دو مرتبه دستور می دهد بپرس آیا در منزلی که عالم در آن ساکن بوده است ساکن نشده. جبرئیل می پرسد جواب منفی است.
فرمان می رسد سئوال کن آیا اسمش شباهت به اسم عالم ندارد اگر شباهت دارد بخشیدم او را ، جبرئیل سئوال می کند جواب منفی است.
باز خطاب می رسد بپرس آیا مردی که محب علماء باشد دوست نمی دارد جبرئیل می پرسد جواب مثبت است.
خدای تبارک و تعالی فرمان می دهد چون در دنیا مردی را که محب علماء بوده است دوست می داشته او را روانه جنت نما. (ه)