کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
حدیث نوزدهم ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

حدیث نوزدهم
 و بسندی المتصل الی رئیس المحدثین محمد بن یعقوب الکلینی (قدس سره) عن علی ابن ابراهیم عن ابیه عن بکر بن صالح عن القاسم بن یزید عن ابی عمرو الزبیری عن ابی عبدالله (علیه السلام).
قال قلت له اخبرنی عن وجوه الکفر فی کتاب الله عزوجل ، قال (علیه السلام) الکفر فی کتاب الله تعالی علی خمسه اوجه:
فمنها کفر الجحود و الجحود علی وجهین فالکفر (و الکفر خ ل) بترک ما امر الله تعالی به ؛ و کفر البرائه و کفر النعم (النعمه خ ل) ، فاما کفر الجحود ، فهو الجحود بالربوبیه و هو قول من یقول لارب و لا جنه و لا نار و هو قول صنفین من الزنادقه ، یقال لهم الدهریه ؛ و هم الذین یقولون ( و ما یهلکنا الی الدهر) و هو دین وضعوه لانفسهم بالاستحسان منهم ، علی غیر تثبت منهم و لا تحقیق بشیء (لشیء خ ل ) مما یقولون ، قال الله عزوجل: « ان هم الا یظنون» ان ذلک کما یقولون ، و قال « ان الذین کفروا سواءٌ علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون » یعنی بتوحیدالله تعالی فهذا احد وجوه الکفر.
و اما الوجه الاخر من الجحود (1) علی معرفه ؛ و هو ان یجحد الجاحد و هو یعلم انه حق قد ا ستیقن عنده ، و قد قال الله عزوجل: « و جحدوا بها و استقینتها انفسهم ظلماً و علواً» و قال الله عزوجل  :« و کانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا فلما جائهم ما عرفوا کفروا به فلعنه الله علی الکافرین» فهذا تفسیر وجهی الجحود.
و الوجه الثلالث من الکفر، کفر النعم و ذلک قوله تعالی یحکی قول سلیمان (علیه السلام) : « هذا من فضل ربی لیبلونی ءاشکر ام اکفر و من شکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان ربی غنی کریم» و قال « لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابی لشدید » و قال: « فاذکرونی اذکرکم و اشکروا لی و لا تکفرون».
و الوجه الرابع من الکفر ترک ما امر الله به ، و هوقول الله تعالی : « و اذ اخذنا میثاقکم لا تسفکون دمائکم و لا تخرجون انفسکم من دیارکم ثم اقررتم و انتم تشهدون ثم انتم هؤلاء تقتلون انفسکم و تخرجون فریقاً منکم من دیارهن تظاهرون علیهم بالاثم و العدوان ؛ و ان یاتوکم اساری تفادوهم و هم محرم علیکم اخراجهم افتومنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلک منکم» فکفرهم بترک ما امرالله به ، و نسبهم الی الایمان و لم یقبله منهم ، و لم ینفعهم عنده ، فقال: « فما جزاء من یفعل ذلک منکم الاخری فی الحیوه الدنیا و یوم القیامه یردون الی اشد العذاب و ما الله بغافل عما تعملون».
و الوجه الخامس من الکفر کفر البرائه، و ذلک قوله عزوجل یحکی قول ابراهیم (علیه السلام) « کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوه و البغضاء ابداً حتی تومنوا بالله وحده » یعنی تبرأنا منکم . و قال یکر ابلیس و تبریه من اولیائه من الانس یوم القیامه « انی کفرت بما اشترکتمون من قبل» و قال « انما اتخذتم من دون الله اوثاناً موده بینکم فی الحیوه الدنیا ثم یوم القیامه یکفر فی الحیوه الدنیا ثم یوم القیامه یکفر بعضکم ببعض و یلعن بعضکم بعضاً» یعنی یتبرء بعضکم من بعض.
ترجمه:
به سند متصل به رئیس المحدثین محمد بن یعقوب الکلینی (قدس سره) نقل می نمایم که: ابی عمرو زبیری گفت: خدمت امام ششم (علیه السلام) عرض کردم: مرا از نوع کفر در کتاب خدای عزوجل آگاه فرماوید؟
فرمود: کفر در کتاب خدا بر پنج نوع است:ک فر جحود که آن بر دو قسم است و کافر شدن بر ترک دستورهای الهی و کفر براوت (1) و کفر نعمتها.
اما کفر جحود انکار ربوبیت است و آن گفتار کسی است که می گوید: که پروردگاری هست و نه بهشت و دوزخی .و اینها دو دسته زنادقه اند که به ایشان دهریه گویند و آنها کسانی هستند که می گویند: ( و ما یهلکنا الی الدهر) (2) و آن دینی است که به سلیقه و نظر خودشان ساخته و نیکو داشته اند بدون اینکه بررسی و  تحقیقی در اطراف آنچه می گویند داشته باشند که خدای عزوجل می فرماید: ( ان هم الا یظنون) (3).
و نیز فرماید: ( ان الذین کفروا سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون) (4) یعنی به توحید خدای تعالی این یکی از وجوه کفر است.
اما وجه دیگر: انکار خداوند است با معرفت به او و آن اینست که شخص با اینکه می داند مطلب حق است ، و نزد او ثابت می باشد آنرا انکار کند که خدای عزوجل در این باره فرموده: ( و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلماً و علواً) (5)
و نیز خدای عزوجل فرموده: ( و کانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا فلما جائهم ما عرفوا کفروا به فلعنه الله علی الکافرین) (6). این بود تفسیر دو وجه کفر و انکار.
و وجه سوم از اوجود کفر: کفر نعمت (7) است و این است گفتار خدای تعالی که از سلیمان حکایت کند: (هذا من فضل ربی لیبلونی ءاشکر ام اکفر و من شکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان ربی غنی کریم)(8)
و نیز فرماید: ( لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابی لشدید) (9)
و نیز گوید: (فاذکرونی اذکرکم و اشکروا لی و لا تکفرون) (10)
و وجه چهارم از وجوه کفر: ترک دستورات خداست چنان که فرماید: (و اذ اخذنا میثاقکم لا تسفکون دمائکم و لا تخرجون انفسکم من دیارکم ثم اقررتم و انتم تشهدون ثم انتم هؤلاء تقتلون انفسکم و تخرجون فریقاً منکم من دیارهن تظاهرون علیهم بالاثم و العدوان ؛ و ان یاتوکم اساری تفادوهم و هم محرم علیکم اخراجهم افتومنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلک منکم) (11)
پس خداوند اینها را به سبب ترک آنچه به آن فرمان داده ، کافر دانسته و نسبت ایمان بآنها داده . ولی از آنها نپذیرفته و آن ایمان نزد خداوند برای ایشان سودی ندهد.
چنان که فرموده است: (فما جزاء من یفعل ذلک منکم الا خزی فی الحیوه الدنیا و یوم القیامه یردون الی اشد العذاب و ما الله بغافل عما تعملون ) (12)
وجه پنجم از وجوه کفر: کفر بمعنای بیزاری است و اینست گفتار عزوجل که از حضرت ابراهیم (علیه السلام) حکایت کند که بقوم خود گفت: (کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوه و البغضاء ابداً حتی تومنوا بالله وحده) (13)
یعنی ما از شما بیزاریم و خداوند در آنجا که (داستان) شیطان و بیزاری جستن او را از آدمیزاده اش در قیامت یاد می کند ، فرماید: آ
( انی کفرت بما اشترکتمون من قبل) (14)
و نیز فرماید: (انما اتخذتم من دون الله اوثاناً موده بینکم فی الحیوه الدنیا ثم یوم القیامه یکفر فی الحیوه الدنیا ثم یوم القیامه یکفر بعضکم ببعض و یلعن بعضکم بعضاً) (15) یعنی بیزاری جوید از شما از برخی دیگر.
«بیان»
فرمایش او (علیه السلام): (کفر الجحود) جحد در لغت بمعنی انکار است؛ و در اینجا مقصود از کلمۀ جحود چیزی است که مربوط به انکار ربوبیت باشد و انکار پروردگار یا به قلب و زبان با هم است و با هر دو منکر ربوبیت است . و اگر از روی عناد و تکبر فقط به زبان انکار نماید پس قلب او مطمئن به ایمان است و اگر قلباً منکر باشد اقرار او به ایمان از روی خدعه و تدلیس و نفاق می شود.
فرمایش او (علیه السلام): (یقال لهم الدهریه) دهریه جماعتی هستند که به اعقتاد ایشان ، دهر واجب الوجود است و آنچه را قلباً باور ندارند به زبان می گویند ، زیرا حصول اطمینان برای نفس ممکن نیست مگر به حقیقت مستقلی که دارای اصالت وجود  خارجی باشد و آن منحصر است در وجود خدای واحد احد فرد صمد عزه ، چون هر چه غیر از او تعالی تصور شود توهم و قیاسی بیش نیست و حقیقتی ندارد که نفس به او مطمئن گردد همانطور که فرموده است: (الا بذکر الله تطمئن القلوب) (16) و اشاره به همین مطلب است عبارت حدیث که فرموده (علیه السلام) : ( علی غیر تثبت منهم و لا تحقیق لشیء مما یقولون) (17)
شعر: یقولون اشیاء لا یعرفونها                  فان قیل هاتوا حققوا لم یحققوا.
و خلاصه باید دانست که برای کفر اقسامی عدیده و مراتبی کثیره است.
اول مرتبۀ کفر ، کفر جحود است به تمام اقسام و متصفان به آن بسیارند ، و همۀ آنها معتقدند بر اینکه عالم را اصلی است که جهان هستی بر مدار آن می گردد.
ولی در تشخیص آن اصل مختلفند. و چون برای آنها استعداد و بصیرت باطنی وجود ندارد نمی توانند آن را از غیر تمیز داده و بصفات الوهیت از قبل وجوب وجود ، وحدت ، تجرد، علم ، قدرت و سایر صفات کمالیه و اوصاف جبروتیه باز شناسد و نیز چون متمسک به بنده حکم نبوت و ولایت نمی باشند و راه هدایت انبیاء را نمی پیمایند ، گمره و اغواء شده اند.
خلاصۀ کلام اینکه : جمیع افراد بشر (18) در این که برای عالم مبدئی است موجود و جهان هستی از آثار اوست متفق می باشند اگر چه در تغییر آن مختلفند. و از این جهت برخی قائل به قدیم (19) بودن افلاک و کواکب و زمانند و آنها را واجب الوجود می دانند که بعضی از این گروه ، دهریه می باشند و برخی بر قدیم بودن طبیعت اعقتاد دارند و ایشان کسانی هستند که به گمان آنها وجود متجددات  و مادیات و متکونات وابسته به طبیعت و به اقتضای طبیعت است که خود خارج از اشیاء نیست.
و گروهی ماده را قدیم می دانند و آنان افرادی هستند که ماده را اصل اشیاء و مرکبات دانسته ، معتقدند فقط ماده موجود است ، و مرکبات نیز ماده ای بیش نیستند. و ماده اجزاء کوچک و سختی است که از فرط کوچکی اجزاء و صلابت آنها تجزیۀ آن ممکن نیست و نیز به هیچ یک از حواس پنج گانه درک نمی شود . هر چند به وسائل (20) درشت نمای مجهز باشد. زیرا امکان ادراک آنها مستلزم آنست که قابل تجزیه باشند. اگر چه آن تجزیه در وهم صورت پذیرد. چنان که در جای خود مقرر است.
و می گویند ماده چیزی است که بفعل ما تصور می شود و به حواس درک نمی گردد؛ و هستی موجودات از ماده است و به همان ماده نیز باز می گردد. پس ظاهر شد که جمیع افراد به وجود مبدء معتقدند زیرا مناسب فطرتی است که خداوند بشر را بر آن فطرت آفریده و در توصیف آن مختلف می باشند چنان که بعض افراد بر دو مبدء عقیده دارند یکی نور و دیگری ظلمت و توهم می کنند که نور خالق نیکی ها و ظلمت آفرینندۀ روشنی ها است.
و افرادی هستند که می گویند خداوند فاعل موجب است یعنی اشیاء بدون اراده و اختیار از او صادر می شود. تعالی عن ذلک علواً کبیراً.
و گروهی قائل به جسمیت او تعالی شده به گمان ایشان خداوند بصورت جوانی است مستقر بر عرش. تعالی عن ذلک علواً کبیراً. الی غیر ذلک از اقوال واهیه ای که به نفی صات جمال و جلال را جمع می شود.
فرمایش او (علیه السلام): ( والوجه الثالث من الکفر کفر النعم) کفر در لغت به معنای پرده و پوشش است در المنجد گفته است: ( یقال کفر درعه بثوبه ای غطاها) بنابر این در اینجا مقصود از کفر مخفی کردن و پوشاندن نعمت است.
و مراد از نعمت هائی است که خداوند در ظاهر و باطن بر بندگان تفضل نموده و حد و حصری برای آن ها متصور نیست چنان که فرموده است: ( و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها) (21)و نعمت بطور عموم شامل جمیع موجودات می شود چنان که هیچ موجودی از آن بی بهره نیست.
چگونه بی بهره باشند؟ در صورتی که اولین نعمت ، افاضه وجود و هستی است که خداوند به موجودات تفضل فرموده ، اگر چه در همین وجود نیز از حیث شدت و ضعف و تقدم و تاخر مختلفند به جهت اختلاف قابلیت و استعداد .
خلاصه اخفاء نعمت گاهی به انکار و پوشاندن است از انظار مردم. و گاهی به عدم اعتراف به اینکه وجود آن نعمت از خدای تعالی است هر چند در پنهان ساختن آن تلاشی نکند. و در این صورت منکر آن است که نعمت از جانب پروردگار است نه منکر وجود نعمت.
و بسا افرادی که برای فقدان یکی از خواهشهای نفسانی ، اظهار عدم رضیت از پروردگار متعال می نمایند. چنان که در اغلب اوقات بسیاری مردم دیده می شود ، مخصوصاً در موقعی که مصائبی بر آنها وارد گردد. و یا به بعض آرزوها نرسیده باشند. پس از جمیع نعمت هائی که بر آنها بخشیده شده ، غفلت نموده ، کفران می ورزند و انکار می نمایند.
فرمایش امام (علیه السلام): ( و من شکر) شکر در اینجا مقابل کفری است که شناخته شد یعنی انکار و پوشاندن نعمت پس شکر در مقابل آن نیز اظهار نعمت و اعتراف بآن خواهد بود ، و اینکه آن نعمت از جانب الهی است و ابراز خوشنودی بر این انعام و قیام بر آنچه مقصود  خداوند است از بخشیدن آن نعمت بر او بنابراین کسی که ظاهر کرد نعمتی از نعمت های خدا را ، از عهدۀ شکر آن بر آمده چنان که فرموده است: ( و اما بنعمه ربک فحدث) (22)زیرا که حدیث کردن نوعی اظهار است و اظهار نوعی سپاسگذاری.
و شاید مراد از شکر ، ابراز نعمت و استعمال آنست در موردی که خداوند مقرر فرموده نه فقط ظاهر کردن آن.
و یا اظهار نعمت است ، همراه با ذکر در موقع تجدد نعمت مانند کلمۀ: ( الحمدلله ) و ( شکر لله) .
و یا جمیع آنها با توجه قلبی و آن تذکر قلب است به اینکه این نعمت از جانب خداوند و از فضل پروردگار است برای آزمایش او که سپاسگزار است یا کفران پیشه.
مثلاً از جمله بخششهای الهی ، نعمت حیات است پس هر که ارادۀ شکر آن را داشته باشد باید در اطاعت و عبادت خدا و در کسب معارف او و تکمیل نفس انسانی و یا چیزی که مقدمۀ آنها است مصرف نماید تا آن حد که مقدمه شمرده شود نه به اندازه ای که از مقدمه بودن خارج شود ذل مقدمه گردد چنان که مخفی نیست.
فرمایش او (علیه السلام): ( فانما یشکر لنفسه) در ارجاع شکر بنفس شاکر نکته ای به نظر می رسد. یعنی شاید مراد آن باشد که فرد شاکر بوسیله سپاسگزاری و اظهار آنچه خداوند باو انعام فرموده، قابلیت نفس خویش را نسبت به آن موهبت الهی ظاهر می سازد.(23) چون پیش از این گفته شد که فیض حق تعالی عام است و شامل جمیع ممکنات می گردد و هر موجودی باندازۀ قابلیت و استعداد خود از آن بهره مند می شود.
و ممکن است منظور سود ، شکرگزاری باشد که موجب ازدیاد نعمت است به مقتضی وعدۀ الهی جل شانه که سخن او را خلاف و تبدیلی نیست.
در هر صورت مرجع آن سود نفس شاکر است نه ذات باری تعالی زیرا او از عالمیان بی نیاز می باشد چنان که فرموده است: (لان شکرتم لازیدنکم) (موکد بنون تاکید ثقیله) و احتمال اخیر ظاهرتر است.
فرمایش  او (علیه السلام): ( و الوجه الرابع من الکفر ترک ما امر الله تعالی به) ترک دستور الهی نیز قسمی از اقسام کفر جحود است ، زیرا ترک انجام او امرمولی نشانۀ انکار مولویت است ، چگونه چنین نباشد ، در صورتی که هر کس قلبش بچیزی بستگی داشته باشد البته آثارش در اعضاء و جوارح او ظاهر خواهد شد. هر چند پاره ای از اوقات باشد.
باید دانست که آراء متکلمین در حقیقت ایمان مختلف است. برخی از آنها گفته اند ایمان مرکب از تصدیق زبانی و اعتقاد قلبی و عمل به اعضاء و جوارح است. و بعضی دیگر گفته اند: مرکب است از پیمان قبلی و تصدیق زبانی.
و گروهی نیز بر آنند که ایمان فقط امری است قلبی ، ولی شرط قبولی آن و ترتب آثار بر آن اقرار به زبان است.
و دسته ای گفته اند فقط تصدیق قلبی است و امری است بسیط دارای مراتب در شدت و ضعف. و اقرار به زبان و عمل به ارکان کاشف از آن . و موجب ترتب آثار است بر آن و این همان است که ما در شرح حدیث هفدهم نسبت به دیگر اقوالی که در آن جا اشاره شد ترجیح دادیم.
اما غرض از ذکر آنها در اینجا بطور اجمال آنست که ایمان به هر معنائی گرفته شود. عمل در آن موثر است ،  چنان که بر هیچ کس پوشیده نیست و دخالت داشتن عمل ، یا در ماهیت و حقیقت ایمان است. چنانن که مقتضای قول اول است.
و یا درکمال آن و یا در ترتب آثار بر آن، و یا نیز در کاشفیت از آن، و یا غیر اینها بطوری که مقتضی گفته های دیگر است. پس آن که ترک جمیع اوامر الهی نمود. و به انجام جمیع نواهی پرداخت. عمل وی کاشف از بی ایمانی او است و آن که بعضی از اوامر را امتثالی نماید و برخی را ترک کند ، و عمل صالح و غیر صالح را مخلوط کند(24) ، فعل او کاشف از ضعف ایمان وی خواهد بود.
سپس باید دانست کلمه کفر ، بین اقسام پنجگانه ای که در این حدیث حضرت بیان فرمود یا مشترک لفظی است. یعنی چمنان که ظاهراً فهمیده می شود. برای هر یک از آنها معنای جداگانه ای است در این صورت کفر دردو معنای اول جحود به  ربوبیت است. یعنی انکار وجود باری تعالی و اما کفر به معنای سوم یعنی ناسپاسی نعمت ها که کفران نامیده می شود . آن ضد شکر و مقابل آنست.
و اما کفر در معنای چهارم ترک( ما امر الله تعالی به) است که ضد طاعت و اظهار مخالف است.
و اما کفر به معنای پنجم یعنی کفر برائت و آن تبری در مقابل تولی است ویا اینکه بین اقسام پنج گانه مشترک معنوی است که قدر جامع و معنای مشترک بین آنها همان انکار حق و پوشاندن آن است. و این معنا در دو قسم اول یعنی کفر جحود به هر دو قسمش معلوم و ظاهر است. اما در قسم سوم یعنی کفر نعمت ها نیز بنا بر آنچه تفسیر نمودیم از این که انکار نعمت و پوشاندن آن است ظاهر است و هم چنین است وجه چهارم یعنی ترک ( ما امر الله تعالی به) زیرا مفهومش انکار مولویت خدای تعالی است و پنهان داشتن حقانیت او تعالی.
اما وجه پنجم  یعنی کفر برائت مرجعش انکار محبت و پرده پوشی آن می باشد. چون برائت ضد مودت و در مقابل آن واقع شده. و دلیل این مطلب فرمودۀ خدای عزوجل است حکایتاً از قول ابراهیم (علیه السلام) : ( کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوه و البغضاء ابداً حتی تومنوا بالله وحده ) (25) که با این گفته معلوم می شود.
تبری آن حضرت از آنها موجب کینه و عداوت آنها شده و در بیزاری جستن ابلیس در روز قیامت از دوستان انسانی خویش خدای تعالی می فرماید: ( انی کفرت بما اشرکتمون من قبل) که ابلیس از آنها اعراض و شرک آنان را انکار مینماید پس خلاصه بهتر آن است که کفر را به معنای جامع مشترک بین جمیع اقسامش تفسیر کنیم هر چند بعض اوقات محتاج به تکلف شویم برای محفوظ بودن معنای لغوی آنن زیرا بطوری که گذتش کفر همان ستر و پوشش است. (والله اعلم).
تنبیه: علامه مجلسی (قدس سره) در مرآت العقول در شرح این حدیث گفته است: « همانطور که از این کتاب و تفسیر عیاشی بدست می آید این خبر جزئی است از یک حدیث طولانی که مصنف و غیر او آن را بر ابوابی تقسیم کرده اند ، بطوری که پیش از این قسمتی از آن مورد این که ایمان گسترده شده است بر کلیۀ اعضای بدن نقل گردید ، و قسمت دیگرش در باب سبق الی الایمان است.
و چون راوی از امام (علیه السلام) سئوال می کند در مورد اجزاء ایمان و شدت و ضعف و مراتب آن، و می پرسد از معنای کفر و وجوه آن. امام علیه السلام بیان می فرماید کفر در کتاب خدای تعالی بر پنج وجه آمده است». پایان مقصود از کلام مجلسی که بر درجاتش افزوده باد.
وهم و دفع: شاید تصور شود بنابر آنچه ذکر شد این حدیث مستقل نیست که عدد (اربعین) به آن تمام شود.
ولی نباید غافل بود که در شرح حدیث اول گفتیم: ( هرگاه خبر واحد مشتمل بر چهل حکم مستقل باشد ) «حفظ اربعین» بر آن صدق می نماید ، تا چه رسد که یکی از آن چهل حدیث قسمتی از حدیث باشد که مشتمل بر احکام متعدده است و بهیمن جهت آن را در ابواب متعدده متفرقاً ذکر کرده اند چنان که مخفی نیست.

 

.........................................
(1)-قیل الصواب و اما الوجه الآخر من الجحود فهو الجحود علی معرفه و لعله سقط من قلم النساخ، انتهی (منها عفی عنها).
(2)- بیزاری جستن.
(3)- سوره 46 آیه 23 – هلاک نمی کند ما را مگر دهر.
(4)- نیستند ایشان مگر گمان می کنند.
(5)- سوره 2 آیه 6 – ای رسول ما برای کفار یکسان است که آنها را بترسانی یا نترسانی آنها ایمان نخواهند آورد. (ه)
(6)- سوره نمل آیه 14- با این که می دانستند و یقین داشتند از روی ستمکاری و سرکشی انکار نمودند.
(7)-  یعنی هرگاه مشرکان عرب قصد یهود می کردند و کار برایشان سخت و تنگ می شد می گفتند بار خدایا از تو به وجود محمد (صلی الله علیه و آله) یاری می طلبیم ولی وقتی آمد آن کس که شناخته بودندد نسبت به او کافر شدند پس لعنت خدا بر کافرین.
(8)- کفران نعمت.
(9)- سوره نمل آیه 40- این از کرامت پروردگار من است تا مرا بیازماید که کفران پیشه با شکر گذارم و کسی که شکر گذار باشد نفعش که مزید نعمت است عاید خود او و همچنین است کسی که کفر ورزد و آفریدگار من بی نیاز و کریم است.
(10)- سوره ابراهیم (علیه السلام) آیه 7- اگر شکر نمائید نعمتتان زیاد می گردد و اگر کفر ورزید عذاب من شدید است.
(11)- سوره بقره آیه 147- یاد من باشید تا بیاد شما باشم و شکر من بجا آرید و کفران نورزید.
(12)- سوره بقره آیه 78 – و یاد آرید که از شما پیمان گرفتیم که خون همنوعان خود را مریزید و نیز همنوعان خود را از دیارشان خارج ننمائید و شما اقرار نمودید و گواهی می دهید. پس شما پیمان مذکور را شکستید و می کشید خویشاوندان خود را و از خانه هاشان خارجشان نمودید و تظاهر بگناه و عدوان نمودید و اسیران را به اسیران دیگر تبدیل می کنید  در صورتی که بر شما حرام است آیا برخی از کتاب را ایمان دارید و برخی دیگرش را ایمان ندارید پس چه چیز است سزای کسی که چنین باشد.   
(13)- سوره بقره آیه 75- چیست جزای کسی که چنین کرده باشد ، جز رسوائی در دنیا و برگشتن بعذاب شدید در قیامت و خدا از آنچه می کنید غافل نیست.
(14)- سوره ممتحنه آیه 4- من نسبت بشما کافر شدم و برای همیشه بین ما و شما بغض و عداوت ظاهر گردید تا اینکه بخدای یگانه ایمان آورید.
(15)- سوره ابراهیم (علیه السلام) آیه 22- من به آنچه شریک آورید کافرم.
(16)- سوره عنکبوت آیه 25- همانا که شما برای دوستی با یکدیگر در حیات دنیا غیر از خدا بتها را خدا گرفتید . ولی روز قیامت بعض شما نسبت به بعض دیگر کافر می شود و برخی از شما برخی دیگر را لعنت خواهید کرد.(ه)
(17)- سوره 13 آیه 28- آگاه باشید که بیاد خدا قلبها آرامش پیدا می کند. (ه)
(18)- آنچه می گویئد برای خودشان ثابت نیست و هیچ تحقیقی در آن ندارند.
(19)- یعنی آنان که برای وجود عالم سببی قائلند نه آنها که چون بهائم بی خبر از همه چیز زیست مینمایند. (منها عفی عنها).
(20)- قدیم در مقابل حادث.(ه)
(21)- مانند میکروسکوپ و غیره (ه)
(22)- سوره 14 آیه 37 – اگر نعمت های خدا را شماره کنند بحساب نیاید چون غیر متناهی است.
(23)- سوره 93 آیه 11- و نعمت پروردگارت را ظاهر گردان. (ه)
(24)- چنان که خداوند متعال می فرماید: من عمل صالحاً فلنفسه. و نیز می فرماید: ان احسنتم احسنتم لانفسکم.(ه)
(25)- اشاره به آیه شریفه 102 سوره توبه می باشد.
(26)- آیه چهارم سوره ممتحنه – من بشما کافر شدم و برای همیشه بین ما و شما بغض و عداوت ظاهر است تا این که بخدای یگانه ایمان آورید. (ه)
(27)- آیه 22 سوره ابراهیم( علیه السلام)- من به آنچه شما قبلاً شریک آوردید کافرم.(ه)