کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
حدیث هجدهم ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

حدیث هجدهم
و بالسند المتصل الی الشیخ الجلیل محمد بن یعقوب الکلینی (قدس سره) عن عده من اصحابه عن احمد بن ابی عبدالله عن الحسین بن محبوب عن عمار بن ابی الاحوص عن ابی عبدالله (علیه السلام).
قال ان الله تعالی وضع الایمان علی سبعه اسهم: علی البر و الصدق و الیقین و الرضا و الوفاء و العلم و الحلم.
ثم قسم ذلک بین الناس ،فمن جعل فیه هذه السبعه الاسهم ، فهو کامل محتمل ، و قسم لبعض الناس السهم ، و لبعض السهمین و لبعض الثلاثه ، حتی انتهوا الی سبعه ، ثم قال (علیه السلام) لا تخملوا علی صاحب السهم سهمین ، و لا علی صاحب السهمین ثلاثه ، فتبهظوهم (1) ثم قال علیه السلام کذلک حتی ینتهی الی سبعه.
ترجمه:
به سند متصل به شیخ جلیل محمد بن یعقوب کلینی (قدس سره) از حضرت صادق امام ششم (علیه السلام) نقل می نمایم: که فرمودند: خدای تعالی ایمان را بر هفت شهم تقسیم فرموده: 1- نیکوکاری  2- راستگوئی  3- یقین 4- رضا 5- وفاء 6- علم  7- بردباری.
سپس آن را بین مردم تقسیم نمود ، کامل از جهت ایمان کسی است که تمام هفت سهم را دارا باشد اما برای بعضی یک سهم و بعضی دو سهم و یا سه سهم الی آخر تقسیم نمود.
بعد فرمود:روا نیست بر صاحب یک سهم ، دو سهم و بر صاحب دو سهم سه سهم تحمیل شود ، چون بر آنها سنگین است و همچنین است تا آخر هفت سهم.
«بیان»
فرمایش او (علیه السلام): ( وضع الایمان علی سبعه اسهم) یعنی شارع ، ایمان را به طوری قرار داده که عقل می تواند مرتبۀ کاملش را به هفت بخش تقسیم نماید زیرا برای آن منازل و درجاتی قرار داده ، چنان که در کافی روایت شده : که زبیری گفت: خدمت حضرت صادق امام ششم (علیه السلام) عرض کردم : آیا برای ایمان درجات و منازلی وجود دارد؟ و مومنین نزد پروردگار متفاضلند.
فرمود: آری ، عرض کردم : برای من توصیف فرمائید تا بدانم. فرمود (علیه السلام): ( ان الله تعالی سبق بین المومنین کما یسبق بین الخیل یوم الرهان ثم فضلهم علی درجاتهم فی السبق)  (2)
ولی این درجات با بساطت و وحدت ایمان منافاتی ندارد بلکه بساطتش را تائید می نماید چنان که روشن شد و تفصیلش در شرح حدیث پیش گذشت و برای هر مرتبه از مراتب ایمان آثار ویژه ای است.
اما ایمان کاملی که بغایت کمال رسیده باشد ، شامل تمام بخشهای هفت گانه و ایمان ناقصی که در نهایت تنزل فرض شود کمتر از یک بخش نمی شود و برای ایمان متوسط نیز برخی از سهام نسبت به توانائی و نیروی ایمان وجود دارد.
فرمایش او (علیه السلام): (علی البر) یعنی نیکوکاری بر دو وجه اطلاق می شود:
اول: از جهت فعل به انواع و اقسام وسائل از قبیل نیکوئی به وسیلۀ مال یا به وسیله تشخیص و مقام و برای هر یک از آنها مراتب عدیده ای است در کمیت و کیفیت، و بدیهی است که بر احسان بوسیلۀ دست و پا و زبان و غیره نیز صادق است خواه کم باشد یا زیاد.
دوم: از جهت مفعول به ، یعنی کسی که مورد نیکوئی قرار می گیرد و آن عبارتست از: نیکی نسبت به نفس خویش و پدر و مادر و نزدیکان و همچنین نیکی به سایر افراد از نوع و جنس خود یا حیوانات و نباتات و غیره ، ولی در شمول و صدق نیکوئی نسبت جمادات اشکال است اگر چه شاعر گفته است: ( و للارض من کاس الکرام نصیب) (3) لکن این را بنوعی مبالغه و مجاز گوئی حمل نموده اند و اظهر عدم شمول صدق آنست.
و ظاهراً نیکی و نیکوکاری که از درجات ایمان محسوب می شود مشروط به خلوص نیت است، بخلاف مطلق آن که بهر عمل نیک بدون شرط صادق می باشد و نیز جزء محاسن عقلی و شرعی شمرده می شود. به شرط قصد قربت و خلوص با اشکال در وجه اول که (حسن عقلی) باشد چنان که ظاهر است.
فرمایش او (علیه السلام): (و الصدق) صدق دارای تعاریف متعدد است:
1- قولی که مطابق با واقع باشد  2- گفتاری که مطابق اعتقاد باشد 3- سخنی که مطابق با عمل باشد چنان که بعض افراد همین طورند. 4- گفتاری که مطابق واقع و اعتقاد باشد چنانکه از بعض جماعات دیده می شود.
ولی در مورد بحث ما شاید مقصود از صدق استقامت در دین باشد یعنی تطبیق اعمال با قوانین شرعی بطوری که ملکۀ شخص متصف به صدق باشد.
فرمایش او (علیه السلام): (و الیقین) یقین در لغت اعتقاد قطعی و مطابق با واقع است . و در اصطلاح اهل شرع یقین صفتی است بر انگیزاننده اعمال به طوری که آثارش از جوارح و اعضاء ظاهر شود و دارای سه مرتبه است که مرتبۀ اول به علم الیقین و دوم به عین الیقین و سوم به حق الیقین تعبیر می شود. چنان که در کتاب کریم خدای تعالی اشاره فرموده است: ( لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم ثم ترونها عین الیقین) (4) و در تعبیر به کلمۀ ثم در این مقام. نکته ای است لطیف و در سورۀ واقعه نیز فرموده: ( ان هذا لهو الحق الیقین)(5)
مقام اول اشاره به مرتبۀ اصحاب استدلال است که برای کسب علم یقینی به براهین عقلی ، توسل می جویند . و دو قسم دیگر اشاره به مرتبۀ اهل مشاهدت است که دارای مقامی هستند وراء علم نظری و استدلال و آن بر دو گونه است بدین معنا که گاهی مشاهدۀ مطلوب بدو احتیاج به اعمال فکر و نظر است و انسان نفس خود را متعلق و مرتبط بآن می بیند ، و زمانی چنان مستغرق در مطلوب است که از خود اثری بر جای ندیده و خود را آینۀ وجه کریم الهی می یابد . اول را عین الیقین و دوم را حق الیقین نامیده اند.
از محقق طوسی نقل شده که: در یکی از مصنفاتش مراتب معرفت خداوند را به مراتب شناخت آتش تشبیه نموده که پائین ترین مرتبه اش شنیدن تعریف آتش است ( به اینکه آتش موجودی است که همۀ اشیاء را در برابر خود نابود می سازد و اثر آن در اشیاء مقابلش آشکار می گردد و هر چه از آن بر افروزند از وجودش کاسته نشود). همین طور است معرفت مقلدین که تصدیقشان بدون توجه بدلیل و برهان صورت می پذیرد.   
و بالاتر از آن ، مرتبه کسی است که دود آتش را دیده و یقین نموده که برای آن علمی وجود دارد و در نتیجه وجود و موجودیت آتش را تصدیق نموده است مانند معرفت اهل نظر و استدلال که به براهین قطعی حکم به وجود صانع عالم می کند.
و بالاتر این مرتبه مقام کسی است که به علت مجاورت با آتش حرارتش را حس کرده و از روشنی آن سایر موجودات را مشاهده نموده و بهره مند گردیده است و نظیر این مرتبه در معرفت مومنین پاک دلند که قلوبشان بوجود باری تعالی اطمینان یافته و به یقین می دانند (ان الله نور السموات و الارض ) (6) همان طور که او تعالی خویشتن را چنین توصیف فرموده.
و عالی تر از این مقامها ، مقام کسی است که خود را در آتش سوزانیده و بکلی در آن فانی گشته است مانند معرفت اهل مشهود و فناء فی الله ،  که درجه ایست عالی و آن است سر منزل مقصود که خداوند توفیق آگاهی و نیل به آن را روزی ما گرداند. انشاء الله . پایان کلام محقق ، بلند باد مقامش.
فرمایش او (علیه السلام): ( و الرضا)آرامش نفس است هنگام رسیدن قضاء و قدر الهی بطوری که اراده و اختیار مومن در حال شدت بلاء و مصیبت مضمحل در اراده و اختیار باری تعالی باشد که بعد در بیان حدیث 31 این مطلب شرح داده خواهد شد. منتظر باشید.
فرمایش او (علیه السلام): ( و العلم) اطلاق علم ، گاهی به طور کلی است که شامل علم به اصول عقائد و فروع دین ( امر، نهی ، حلال ، حرام و سایر احکام) می گردد.
زمانی به معنی اخص یعنی معرفت اصول عقائد استعمال می شود و مترادف با یقین است.
فرمایش او (علیه السلام): ( و الحلم) حلم را نیز به نیروی حاصله در نفس که مانع از تعجیل انتقام در موقع طغیان و یا مانع از جاه طلبی و تسلط بر دیگران است تعریف نموده اند.
فرمایش او (علیه السلام): ( فهو کامل محتمل) یعنی او کامل الایمان و دارندۀ شرایط خاصۀ ایمان است.
فرمایش او (علیه السلام): ( و لا تحلموا علی صاحب السهم سهمین) به این معنی که چون ایمان به سبب تفاوت قوت و ضعف نفوس بشر قابل شدت و ضعف و دارای مراتب و درجات است و برای هر مرتبه ای از مراتبش لوازم و آثار مخصوصی فرض شده چنان که تفصیلش در حدیث سابق گذشت.
پس مقتضی نفس مطمئنه در ایمان ، بر انگیختن جمیع صفات هفت گانه است که امهات و اصول صفات مومن می باشد ، و هم چنین است نسبت بقیۀ سهام به مراتب مادون ایمان به طوری که او به صاحب یک سهم دو سهم حمل شود بجهت عدم استعداد و قابلیت ایمانش بکلی فاسد می گردد.
به همین مناسبت بد نیست که به اسباب ضعف ایمان اشاره کرده گوئیم:
سبب ضعف ایمان گاهی عدم وسعت نفس و ناتوانی عقل است دراصل خلقت در این مورد عالجی بجز تمرین یعنی انجام طاعات نیست که شاید وسیلۀ تکمیل ایمان گردد ، و ثواب و عقاب این شخص باندازه عقل و ایمان اوست به نص اخبار بسیار که در این مورد رسیده. اگر اطلاع بر آن را طالبید از محلش طلب نمائید. و زمانی سبب ضعف ، افراط در لذت نفسانی است و علاجش در صورتی ممکن است که زیاده روی در مشتهیات نفسانی عقل را فاسد نکرده باشد ، و لیکن بسیار مشکل است چون اهریمن فسق در نفس ثابت گردیده است لکن ازاله آن به مجاهده با نفس ممکن است تاعقل قوی گردد و بر نفس و هواهای آن غالب آید و در  نتیجه ایمان نیز قوی شود.
و گاهی با وجود قابلیت فطری و عدم وجود هادی و راهنما سبب این ناتوانی شده پس در این مرحله بر خداوند واجب است نه تعلیم علمای حقه او را ارشاد و هدایت نماید و راه مستقیم را به او بنمایاند ؛ تا این که به درجات عالیۀ ایمان برسد زیرا که منع فیض از محل قابل برای حق تعالی جایز نیست.
پس آگاه باش که این صفات هفت گانه یاد شده در این حدیث به عنوان سهام جزئی دخالتی در حقیقت ایمان ندارد بطوری که ایمان مرکب از همه آنها باشد بلکه این صفات داخل در مراتب کمال ایمان است و بنابر این که قابل شدت و ضعف باشد داخل در مرتبه شدیده آن است. زیرا ایمان حقیقتی است بسیط ، اگر چه صدقش بر افراد متفاوت و بالتشکیک باشد وبرای هر مرتبه از مراتبش لوازم و آثار مخصوصه ای است که از آن مرتبه بر انگیخته می شود و از آن جمله صفات و ملکات نفسانیه است از علم و حلم و غیره و همچنین اعمال بدنی و هر یک از آنها به اختلاف قوت و ضعف مختلف می شود. نسئل الله ایماناً قویاً  لا تحرکه العواصف. پایان.
....................................
(1)- قال فی القاموس بهظه الامر کمنع علیه و ثقل علیه و بلغ به مشتقه ، و قال فی المجمع بهظه الحمل یبهظه بهظاً اثفله و عجز عنه فهو مهبوظ و ابهظنی و هذا امر باهنظ ای شاق (منها عفی عنها)
(2)-  خدای تعالی بین مومنین مسابقه قرار داده است چنان که بین اسبان در روز اسب دوانی قرار می دهند . سپس برتری داد آنها را نسبت به پیشی گرفتن آنها در نیروی ایمان(ه)
(3)- برای زمین از کاسه نیکوکاران نصیبی است.
(4)- سوره تکاثر آیه 5- 6- 7- اگر بطور علم الیقین می دانید که جهنم را خواهید دید و البته وقتی در آن قرار گرفتید به مشاهده خواهید دید. (ه)
(5)- سوره واقعه آیه 96 – محققاً این حق الیقین است. (ه)
(6)- سوره 24 آیه 35 – همانا که خدا نور آسمان و زمین است. (ه)