کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
حدیث شانزدهم ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

حدیث شانزدهم
و بالسند المتصل الی الشیخ الجلیل محمد بن یعقوب الکلینی (قدس سره) عن  حسین بن محمد علی معلی بن حمد عن محمد بن جمهور عن عبدالله بن عبدالرحمن عن الهیثم ابن واقد عن مقرم ، قال سمعت اباعبدالله (علیه السلام) یقول ، جاء (ابن الکواء) الی امیرالمومنین (علیه السلام) .فقال یا امیرالمومنین (علیه السلام) و علی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم ، فقال (علیه السلام) نحن علی الاعراف نحن نعرف انصارنا بسیماهم و نحن الاعراف الذین لا یعرف الله جل ذکره الا بسبیل معرفتنا ، و نحن الاعراف یعرفنا الله عزوجل یوم القیامه علی الصراط ، فلا یدخل الجنه الا من عرفنا و عرفناه و لا یدخل النار الا من انکرنا و انکرناه ، ان الله عزوجل لو شآء الله لعرف العباد نفسه ؛ و لکن جعلنا ابوابه و صراطه و سبیله و الوجه الذی یؤتی منه فمن عدل عن ولایتنا ، او فضل علینا غیرنا ، فانهم عن الصراط لناکبون فلا سواء من اعتصم الناس به ؛ و لا سواء حیث ذهب الناس الی عیون کدره یفرغ بعضها فی بعض؛ و ذهب من ذهب الینا الی عیون صافیه ، تجری بامر ربها لا نفاد لها و لا انقطاع.
ترجمه:
به سند  متصل به شیخ جلیل محمد بن یعقوب کلینی از حضرت صادق (علیه السلام) روایت می کنم : مردی بنام ابن الکواء خدمت حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) آمد و از آیۀ : « و علی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم» سئوال نمود ؟ حضرت فرمود: مائیم بر اعراف که یاران خود را به رخسارشان می شناسیم و مائیم اعراف که خدای عزوجل جز از طریق معرفت ما شناخته نشود و مائیم اعراف که خداوند در روز قیامت بر روی صراط معرفی می نماید ، پس داخل بهشت نشود مگر کسی که ما او را بشناسیم و او نیز نا را شناخته باشد و به دوزخ نرود جز آنکه ما او را ناشناس بدانیم و او با ما بیگانه باشد. البته اگر خدای تعالی می خواست خود را بدون واسطه به بندگانش می شناسانید ولی ما را باب و صراط و سبیل و وجه معرفت خود قرار داد. پس آنها که از ولایت ما تجاوز نمایند و دیگران را بر ما رجحان بخشند ، از جاده هدایت خارجند زیرا با هم مساوی نیستند کسانی که مردم به آنها گرویده اند و مساوی نیستند کسانی که پناه می برند به سوی چشمه های آلوده و کدری که درهم فرو می ریزند (پیشوایان عامه) و کسانی که می آیند به سوی ما بطرفی رفته که همانند چشمه صاف و زلال است که به امر پروردگار همواره در جریان بوده و نفاد و انقطاعی نمی پذیرد (مانند علی (علیه السلام) و یازده فرزندانش).
«بیان»
سئوال راوی ( و علی الاعراف الخ) این سئوال و استفهام است از تفسیر آیه مبارکه  که به حذف ادات استفهام چنان که شایع و متعارف است.
فرمایش او  (علیه السلام): ( نحن علی الاعراف ) در مجمع گفته است قوله تعالی : ( و علی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم) یعنی بر اعراف پرده ای زده شده که حجاب است بین بهشت و دورخ و اعراف جمع (عرف) به معنی (اعالیه مستعار من عرف الفرس و الدیک) (1). مراد اینکه هر کسی را به چهره می شناسند و گفته شده که انها اشخاص بلند مرتبه ای هستند مانند انبیاء و شهداء و برگزیدگان ازمومنین و از علی (علیه السلام) است: ( نحن علی الاعراف نعرف انصارنا بسیماهم) و در حدیث است که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: ( کانی بک یا علی و بیدک عصا عوسج تسوق قوماً الی الجنه و آخرین الی النار) انتهای موضع حاجت از کلام او زیاد باد علو مقامش.
و در المنجد گفته : اعراف دیواری است بین بهشت و دوزخ.
محقق مجلسی (قدس سره) در مرآت العقول در شرح این حدیث فرموده است: بدان که گفتار مفسرین در تفسیر اعراف بسیار است و متفاوت.
اما در خصوص کلمه اعراف دو تفسیر است: اول اینکه اعراف دیواری است بین بهشت و دوزخ که در نزدیکی یا بلندی مشرف بر آنها واقع گردیده است.
دوم: آنکه مقصود رجالی هستند که اهل بهشت و دوزخ را می شناسند و اخبار بر هر دو معنا دلالت دارد.
و از بعضی آنها ظاهر می شود که اعراف جمع عریف است مانند شریف و اشراف. پس معنا چنان است که بر طریق اعراف رجالی هستند و نیز ممکن است به معنای عارفون به خدا و حجج (علیهم السلام) باشد و کلمه (علی) برای استعلاء است چنانکه در مثل آمده : ( فلان مهیمن علی قومه و حفیظ علیهم) بنا بر این اعراف جمع اعراف است مانند ناصر و انصار و طاهر و اطهار.
تا آنجا که گفته است (قدس سره) از اخباری که در کتاب کبیر ایراد نموده ام جمع بین دو تفسیر و اینکه ائمه (علیهم السلام) بر اعراف ایستاده تا شیعیان خود را از مخالفین جدا و فساق محبینشان را شفاعت کنند و اینکه بعضی از گنهکاران به خاطر شفاعت آنها در آنجا متوقفند فهمیده می شود.
چنان که در همین حدیث اشاراتی بر اطلاقات و معانی اعراف و اینکه رجال اعراف همان ائمه (علیهم السلام)  هستند وجود دارد انتهای مقصود از کلا او زیاد باد مقامش.
مولف: چون راوی از حضرت (علیه السلام) تفسیر آیه را سئوال نمود و مقصودش شناختن رجال اعراف بود و حضرت در جوابش فرمود: ( نحن علی الاعراف نحن نعرف انصارنا بسیماهم) سپس شروع در تفسیر باطن آیه نمود و فرمود: « نحن الاعراف الذین لا یعرف الله جل ذکره الا بسبیل معرفتنا» ممکن است کلمه اعراف در اینجا ماخوذ از عرفان باشد یعنی مائیم اهل معرفت و عرفان که خدا را بمردم می شناسیم .و  گفته شده :اعراف ماخوذ از عرفان است و بر محل مشرفی که وسیله اطلاع باشد اطلاق می گردد. چنان که فرمود: مائیم بر اعراف و نیز بر اعراف متامل در معرفت که افراد دیگر به واسطه او هدایت شوند مانند انبیاء و رسل  صاحبان امر (علیهم السلام) گفته می شود و از همین نظر حضرت (علیه السلام) فرمود: ( و نحن الاعراف الذین لا یعرف الله جل ذکره الا بسبیل معرفتنا).
مولف: استثنای بعد از نفی مفید حصر است یعنی معرفت خدای تعالی منحصر در طریق معرفت ما است. چنان که در کافی از علی (علیه السلام) روایت شده که به سلمان فرمود: ( معرفتی بالنورانیه معرفه الله) یعنی شناختن جنبه ملکوتیت و مقام عبودیت امام عین معرفت خدای تعالی است. زیرا وجود امام دارای دو جهت است جهت  بشریت و جهت ملکوتیت ، از جهت ملکوتیت اصلاً استقلالی ندارد بلکه فانی در جهات الوهیت است و کسی که از این نظر او را بشناسد البته حق تعالی را شناخته است پس ظاهر شد که طریق معرفت حق تعالی و شناختن امام یکی است.
اگر گفته شود چنانکه معرفت حق تعالی برای ما از جهت قصور ادراک ممکن نیست. معرفت مقام ملکوتیت پیغمبر و امام نیز به همین مناسبت ممکن نیست. و در صورتی که معرفت آنها از این نظر ممکن باشد معرفت خدای تعالی ابتداء بدون واسطه حجج ممکن خواهد بود و در این مورد احتیاجی بآنها نخواهیم داشت.
جواب گفته می شود: بلی از همین نظر است که معرفت به جنبه ملکوتیت آنهابرای بیشتر مردم ممتنع است. ولی به سبب محبت و ولایت و پیروی از آنها برای بندگان صفت خاصه ای حاصل می گردد که به واسطه آن معرفت و شناسائی حق تعالی موفق می شوند زیرا به علت عدم وجود سنخیت که شرط شناسائی است. برای بشر معرفت باری تعالی ممکن نیست و به وساطت آنها محتاج است چون آنها دارای دو جنبه اند. جنبه بشریت و جنبه ملکوتیت . معرفت خدای تعالی میسر می گردد.
و از این مطلب فانی بودن وجود و هویت و اراده آنها در وجود و هویت و اراده باری تعالی است که سبب اتصال آنها به پروردگار بزرگ می شود و اتصال آنها نیز علت معرفت آنها به او می گردد.
پس کسی که متصل به آنها شود. به خدای بزرگ متصل شده و بوسیلۀ معرفت آنها (علیهم السلام) عارف به پروردگار می گردد. چنان که در همین حدیث فرمود: ( ان الله عزوجل لو شاء لعرف العباد نفسه و لکن جعلنا ابوابه و صراطه و سبیله و الوجه الذی یوتی منه). زیرا قضیه شرطیه با امتناع و امکان وجود مقدم صادق است. چنان که قرآن می فرماید: ( لو کان فیهما آلهه الا الله لفسدتا) (2) با این که وجود آلهه الا الله ممتنع و غیر ممکن است. پس معنا در عبارت فوق آنست که اگر خداوند خواسته بود می توانست خود را به بندگان بشناساند لکن برای بعد آنها و عدم سنخیت بین او و بندگان نخواسته ، ولذا فرموده (علیه السلام): ( و لکن جعلنا ابوابه و صراطه و سبیله) و امکان دارد اعراف ماخوذ از عرف بمعنای مکان مرتفع باشد بنابر این مراد آن حضرت از عبارت ( نحن الاعراف ) یعنی مائیم بر مکانی مرتفع.
و این کنایه از شدت معرفت و بصیرت آنها است و مثل اینکه آنها بر مکانی بلند هستند و درجات و درکات مردم را مشاهده نموده و نیک بختان را از بدبختان تشخیص می دهیم و شاید اشاره به همین است.
فرمایش او (علیه السلام): ( نعرف انصارا بسیماهم) و ممکن است مراد از فرموده خدای تعالی: « و علی الاعراف رجال» هر دو معنا باشد. چنان که حضرت درتفسیر این آیه هر دو معنا را بیان فرموده و هر دو در  شأن آنها صادق است.
فرمایش او (علیه السلام): ( فانهم علی الصراط لناکبون) یعنی کسی که از ما اعراض کند و رشته ولایت ما را رها نموده بغیر ما توسل جوید از راه مستقیم منحرف است.
صاحب مجمع گفته: ( عن الصراط لناکبون) بمعنای تجاوز و عدل از قصد است و گفته شده : ( نکب عن الطریق) از باب ( قصد و عدل و مال  است) انتها.
فرمایش او (علیه السلام): ( فلا سواء من اعتصم الناس به ، و لا سواء حیث ذهب الناس الی عیون کدره یفرغ بعضها فی بعض و ذهب من ذهب الینا عیون صافیه) شاید وجه تشبیه به چشمه های صاف و  کدر آنست که گرویدن به آنها در حقیقت گرویدن به خدای تعالی است ، زیرا ایشانند حجت بر خلق و خلیفه خدای سبحان در زمین ، پس کسی که متمسک به آنها شود ، متمسک به بند محکمی است که گسستن ندارد و چون آنها متصف به صفات الهیت اند انتها و انقطاعی برای فیض وجودشان تصور نمی شود. لذا حضرت ولایتشان را به چشمه ای که به امر حق جاری شده و رحمت واسعه الهی و فیض ربانی است و به دوام حق باقی خواهد بود تسبیه نموده. چنان که خدای تعالی فرموده: ( قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی و لو جئنا بمثله مداداً) (3)
اما توسل به غیر آنها رفتن بطرف چشمه های کم آب گل آلوده ای است که به برداشت کمی جوشش آنها قطع و آبشان تمام می گردد. پس هدایت و ارشاد آنها  ( کسراب بقیعهٍ یحسبه الظمان ماء حتی اذا جاء لم یجده شیئاً و وجد الله عنده فوضه حسابه و الله سریع الحساب او کظلمات فی بحرٍ یغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج یده لم یکد یراها و من لم یجعل الله له نوراً فما له من نور).(4)
پس تشنه از روی نادانی داخل آن می شود هلاک می گردد. والله اعلم.
......................................
(1)- بلندترین نقطه آن مانند یال اسب و جبل خروس (ه)
(2)- سوره 21 آیه 22 – اگر در زمین و آسمان بیش از یک آفریننده وجود داشت البته تباه می گردد.(ه)
(3)- سوره 18 آیه 109 – ای محمد (صلی الله علیه و آله) بگو اگر دریاها برای نوشتن و شماره کردن (مقدورات و معلومات ) کلمات پروردگارم مرکب گردد قبل از آنکه نوشتن و شماره آن کلمات به پایان رسد تمام می شود اگر چه بهمان اندازه بر آنها کمک کنیم (چون وجود خدا غیر متناهی است البته سخنان و معلومات و مقدوراتش نیز غیر متناهی می باشد).(ه)
(4)- سوره 24 آیه 40 و 39 – مانند سرابی است در زمین هموار که تشنه می پندارد آب است و چون می آید چیزی نمی یابد . مانند دریای ژرفی است که می پوشاند آن را موج از بالای موج و در بالای آن ابر تاریکی که طبقاتش متراکم و بالای یکدیگر قرار گرفته واز شدت تاریکی چون دستش را بیرون کند ممکن نیست ببیند چون کسی که را که خدا برایش نوری قرار نداده روشنائی نخواهد داشت.(ه)