کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
حدیث دوازدهم ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

حدیث دوازدهم
و بالسند المتصل الی الشیخ الجلیل المحدث اقاسانی ، عن الکلینی  (قدهما) عن النیسابویان عن صفوان عن منصور بن حازم قال قلت لابی عبدالله (علیه السلام) ان الله اجل و اکرم من ان یعرف بخلقه، بل الخلق یعرفون بالله ، قال صدقت  ، قلت ان من عرف ان له رباً فقد ینبغی له ان یعرف ان لذلک الرب رضاً و سخطاً و انه لا یعرف رضاه و سحطه الا بوحی او رسول فمن لم یأته الوحی فینبغی له ان یطلب الرسل ؛ فاذا لقیهم عرف انهم الحجه ، و ان لهم الطاعه المفترضه فقلت للناس الیس تعلمون ان رسول الله (صلی الله علیه و آله) کان هو الحجه من الله علی خلقه ، قالوا بلی قلت فحین مضی (صلی الله علیه و آله) من کان الحجه قالوا القرآن فنظرت فی القرآن فاذا هم یخاصم به المرجیء ، و القدری و الزندیق الذی لا یومن به ، حتی یغلب الرجال بخصومته ؛ فعرفت ان القرآن لا یکون حجه الا بقیم ، فما قال فیه من شیء کان حقاً ، فقلت لهم من قیم القرآن ، فقالوا ابن مسعود قد کان یعلم ، و عمر یعلم و حذیفه یعلم ، قلت کله ، قالوا لا ، فلم اجد احداً یقال انه یعرف القرآن کله الا علیا (علیه السلام) ، و اذا کان الشیء بین القوم ، فقال هذا لا ادری و قال هذا لا ادری ، و قال هذا انا ادی ، فاشهد ان علیاً (علیه السلام) کان قیم القرآن ؛ و کانت طاعه مفترضه و کان الحجه علی الناس بعد رسول الله (صلی الله علیه و آله) و ان ما قال فی القرآن فهو حق.
فقال (علیه السلام) رحمک الله ،فقلت ان علیاً علیه السلام لم یذهب ، حتی ترک حجه من بعده ، کما ترک رسول الله (صلی الله علیه و آله) و ان الحجه بعد علی الحسن بن علی و اشهد عن الحسن (علیه السلام) ، انه لم یذهب حتی ترک حجه من بعده ، کما ترک ابوه و جده و ان الحجه بعد الحسن ،الحسین (علیه السلام) و کانت طاعته مفترضه.
فقال (علیه السلام) رحمک الله ،فقبلت راسه ،فقلت و اشهد علی الحسین (علیه السلام) انه لم یذهب حتی ترک حجه من بعده ، علی بن الحسین (علیه السلام) و کانت طاعته مفترضه.
فقال (علیه السلام) رحمک الله ، فقبلت راسه قلت و اشهد علی علی بن الحسین انه لم یذهب حتی ترک حجه من بعده ، محمد بن علی ابا جعفر (علیه السلام) و کانت طاعته مفترضه.
فقال (علیه السلام) رحمک الله ،قلت اعطنی راسک حتی اقبله ، فضحک قلت اصلحک الله قد علمت ان اباک لم یذهب حتی ترک حجه من بعده کما ترک ابوه و اشهد بالله انک انت الحجه و ان طاعتک مفترضه.
فقال (علیه السلام) کف رحمک الله ؛ قلت اعطنی راسک اقبله فقبلت راسه ، فضحک و قال سلنی عما شئت ، فلا انکرک بعد الیوم ابداً.
ترجمه:
به سند متصل به شیخ جلیل محدث کاشانی از کلینی (قده) روایت می نمایم :  که منصور خادم گفت: خدمت حضرت صادق (علیه السلام) عرض کردم: خداوند اجل از آنست که به مخلوقش شناخته شود. بلکه خلق به او شناخته می شوند.
فرمود: صحیح است گفتم: کسی که دانست برای او پروردگاری هست باید بداند که پروردگارش دارای صفت خشم و خرسندی است و اینکه موارد آن اوصاف شناخته نمی شود جز به وسیۀ وحی و یا به واسطۀ رسول از طرف آن پروردگار و کسی که وحی بر او نازل نشود سزاوار است در طلب رسول باشد تا چون او را بیابد به حجیت او را بشناسد و اطاعتش را از جان بپذیرد.
سپس (بر همین مبنا) به ناس (1) گفتم: آیا می دانید که رسول الله از طرف خداوند حجت بر خلق بود؟ گفتند: می دانیم.
پرسیدم: پس وقتی او در گذشت چه کسی حجت است؟ گفتند: قرآن پس در قرآن نظر گروه دیدم سنی و قدری و حتی زندیقان که به آن ایمان ندارند در مجادلات و مخاصمات به آن استناد و استشهاد می کنند. پس دانستم که قرآن بدون قیم حجت نمی شود و آنچه قیم در بیان قرآن بگوید حق است ، پس برای آنها گفتم چه کسی قیم قرآن است، جواب دادند: ابن مسعود و عمر و حذیفه قرآن را می دانند.
پرسیدم تمام قرآن را؟ گفتند: نه. پس احدی را نیافتم که تمام قرآن را بداند جز علی (علیه السلام) ، و چون بین گروهی امری وجود داشته باشد که اکثر از آن نا آگاه باشند و در شناخت واقعیت اظهار ناتوانی کنند حق با کسی است که می داند و بر علم خود یقین دارد. بنابر این اعتراف می کنم و گواهی می دهم که علی (علیه السلام) قیم قرآن است و اطاعت از او واجب می باشد. و پس از رسول الله (صلی الله علیه و آله) او بر مردم حجت است و آنچه در بیان قرآن بگوید حق و سزاوار فرموده است.
سپس امام فرمود: خدا ترا رحمت فرماید.
عرض کردم: علی (علیه السلام) از دنیا نرفت مگر آنکه حجت بعد از خود را معلوم نمود ، همان طور که پیغمبر اکرم جانشین بعد از خود را تعیین فرمود ، و می دانم بعد از علی (علیه السلام) حسن بن علی (علیه السلام) حجت است و گواهی می دهم که اما حسن از دنیا نرفت تا اینکه مانند پدر و جدش حجتی بر جا گذاشت ، و حجت بعد از او حسین علیه السلام است که اطاعت واجب می باشد. حضرت فرمود: رحمت خدا بر تو باد.
سپس سر مبارکش را بوسیده عرض کردم شهادت می دهم که امام حسین (علیه السلام) برای بعد از خود علی بن الحسین را امام و حجت و واجب الاطاعه قرار داد. و علی بن الحسین نیز محمد بن علی (علیه السلام) ابا جعفر را به امامت معرفی فرمود. باز فرمود : خدا تو را رحمت کند.
عرض کردم می خواهم سر مبارکت را ببوسم تبسم نمود عرض کردم می دانم که پدر شما از دنیا نرفت تا اینکه حجت بعد از خود را مانند پدرش تعیین نمود. و نیز خدا را گواه می گیرم که شما حجت او هستید و اطاعت شما واجب است. فرمود: تا همین حد کفایت می کند خدا تو را قرین رحمت گرداند من سر آن حضرت را بوسیدم خندید و فرمود: هر چه می خواهی سئوال نما که بعد از این تو را ناشناس و بیگانه ندانم.
«بیان»
فرمایش او (علیه السلام): ( ان الله اجل و اکرم من ان یعرف بخلقه بل الخلق یعرفون به) در معنای حدیث سوم شرح این عبارت در بیان جمله : ( اعرفوا الله بالله) معلوم گردید ، علاقمندان می توانند بدان مراجعه کنند.
اما به طور خلاصه چون ممکنات در وجود و هستی خود استقلالی ندارند و هستی آنها عبارت از ارتباط و بستگی به واجب الوجود و اراده و مشیت او می باشد چنان که اگر آنی مورد اراده او نباشد بکلی نابود خواهد شد ،  هم چنین علم بوجود آنها نیز مربوط به دانش علت و سبب وجود آنها می باشد ، زیرا علم آنست که مطابق با معلوم باشد و الا علم نخواهد بود ، یعنی اگر وجود و حقیقت موجود وابسته و مرتبطه بغیر باشد دانش آن منفک از دانش وجود آن غیر نیست ، به این معنا که تا علت وجود او شناخته نشود ، تعقل آن چنان چه شایسته است ممکن نباشد، پس شناسائی مخلوق به طور کامل جز به معرفت آفریدگار آن حاصل نمی گردد. چون او سبب وجود و قوام ذات آنست.
لذا ، در حدیث است ( من عرف نفسه ؛ فقد عرف ربه)(2) و از همین نظر گفته اند ، هر چیز بوسیله علتش شناخته می شود.
فرمایش او (علیه السلام): ( من عرف ان له ربا فقد ینبغی له ان یعرف ان لدلک الرب رضاً و سخطاً) یعنی کسی که به ادله نظریه یا کشف و شهود است برای او پروردگار و خالقی وجود دارد سزاوار است بداند که آن خالق متصف به صفات وجودیه است از جمله: رضا و سخط و بعد از آن که این مطلب را مختصراً تعقل نمود ، شناختن خصوصیات و موارد این دو صفت و تشخیص مصادیق آنها جز به توسط وحی و الهام با وجود رسول برای او ممکن نباشد.
فرمایش او (علیه السلام): ( فمن لم یأته الوحی فینبغی له ان یطلب الرسل) چون فعل عبد مورد رضا و پسند حق تعالی است . و هر فعلی مسبوق بعزم و اراده و عزم و اراده نیز مسبوق بادراک ملایم و غیر ملایم است ، هنگامی که عبد نداند چه فعلی باعث خشم و چه فعلی مورد رضا و پسند خالق است. ممکن نیست بتواند عملی موافق رضای او انجام دهد و یا از موجبات خشم او بگریزد و تشخیص این موارد یا بفرا گرفتن و اخذ از پیامبران (صلی الله علیه و آله) است و لو بواسطه باشد و یا بوسیله وحی، و آن حاصل نمی گردد مگر برای رسول و نبی به معنی اخص زیرا نبی به معنی اعم تحت نظر امام است ، که  در تصحیح اعمالش محتاج به او می باشد چون اگر نبی رسول نباشد محتاج به رسول خواهد بود.
این است دلیل بر نبوت عامه که مربوط به اثبات وجود و صفات باری تعالی می باشد و این که او دارای رضا و سخط است و بالاخره مربوط بودن آن رضا و سخط با فعل مکلف و البته اثبات همه این ها باید به براهین عقلیه باشد نه نقلیه که دور لازم آید. چنان که در محل خود مقرر است.
فرمایش او (علیه السلام): ( فاذا لقیهم عرف انهم الحجه) یعنی اگر انبیاء و رسل را ملاقات نمود و بصفات خاصه ای که حجیت ایشان مشروط بوجود آن اوصاف است آنها را شناخت ، عقل او به حکم قطعی لزوم اطاعت و عدم جواز مخالفت آنها را تصدیق می نماید.
خلاصه عقل خود وسیله ای است در جهت اثبات مبدء و اثبات وجوب حجت از طرف خداوند بر خلایق که واسطه بین او وخلایق باشد در بیان چگونگی  اطاعت و عبادت و وجه تقرب یافتن و جلب رضایت او و اجتناب از خشم و دوری او جل و شانه ، زیرا زمانی که عقل بطور قطعی وجود حجت را لازم دانست شناخت شخص او را نیز واجب می داند ، و شناخت شخص او به اوصاف مخصوصه ای است که تنها در وجود شخص او به اوصاف مخصوصه ای است که تنها در وجود شخص او تحقق می یابد ، چون مقصود از شناسائی حجت شناختن صفاتی است که بسبب آنها ممتاز از غیر می باشد و اگر شخصی را که متصف به این اوصاف باشد پیدا نمود ، عقل اطاعت و تحصیل محبت او را لازم می داند.
فرمایش او (علیه السلام): ( فعرفت ان القرآن لا یکون حجه الا بقیم) یعنی چون به طور یقین می دانم قرآن دارای آیات محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ ، عام و خاص ، ظاهر و باطن و نص است،و هرگروهی به سبب آن مخاصمه می کند و به سبب همان بر خصم غالب می گردد ، و هر دسته ادعا دارند که قرآن دلیل مدعای ما است ، چنانچه فرموده خداوند است : (فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتعبون ما تشابه منه ) (3) و این که قرآن کافی بجمیع احکام نیست مگر بضمیمه روایاتی که از طرف اهل بیت عصمت (علیهم السلام) رسیده است ، همان طور که پیغمبر گرامی بنابر روایت دیلمی (قدس سره) در کتاب ارشاد فرمود: ( انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی ، کتاب الله و عترتی اهل بیتی ، و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض) (4) و البته معلوم است عدم جواز جدائی آنها برای آنست که در حجیت متلازم یکدیگرند ، زیرا بیان مقصود از قرآن جز به تفسیر حجت خدا کامل نمی گردد ، و نیز دانستم که حجیت قرآن بواسطه قیّم و مبین آنست و اینکه امام قیم قرآن می باشد، و قرآن به دو دلیل به حجیت امام (علیه السلام) گواهی می دهد.
اول: آیات محکم و واضحی که دلیل بر حجت بودن امام است ، از طرف خداوند خلایق.
دوم: تفسیر نمودن امام قرآن را و بیان مقصود از آن بطوری که هر کس دارای کمی ذوق و تتبع در تفسیر آن باشد ، یقین پیدا می کند که این تفسیر صرفاً از طرف حجت خدا بعمل آمده.
فرمایش او (علیه السلام): ( فلم اجد احداً یقال انه یعرف القرآن کله الا علیاً (علیه السلام) : یعنی از این جهت دانستم که علی (علیه السلام) از طرف خداوند  حجت و قیم قرآن است ، زیرا احاطه بجمیع قرآن ممکن نیست مگر برای کسی که موید من عندالله و در علم قرآن هم ردیف پیامبر خدا باشد ، علاوه بر این که قرآن باعتبار اینکه از یک متکلم صادر شده است حقیقی واحد است، و برخی آیاتش را مفسر بعضی آیات دیگر است ، و نیز منافاتی بین کلماتش نیست ولی ادراک مقصود از قرآن و جمع نمودن اول و آخر و ظاهر و باطن آن به طوری که تنافی ظاهری بین آیاتش مرتفع گردد ، فقط برای کسی ممکن خواهد بود که در حجیت با رسول خدا مشترک باشد و الا حجیت قرآن کامل نبوده و در نتیجه حجت بر خلق تمام نشده است و اسلام شریعت کامله و باقیه ای نخواهد بود ، در صورتی که فرمودۀ خدای تعالی است: « الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی» (5) تا آخر آیه ، که به معنای ولایت علی (علیه السلام) است.
و قسم می خورم که: قول منصور بن حاذم ، قوی ترین و کامل ترین دلیل است نسبت به سایر ادله ای که عامه و خاصه بر امامت اقامه کرده اند ، و رجحانش نسبت بادلۀ عامه واضح و محتاج بیان نیست، اما کمالش نسبت به سایر دلایلی که برای امامت خاصه اقامه شده بدان جهت است که باجماع مسلمین و تتبع تام معلوم گردیده که بعد از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به جز علی (علیه السلام) کسی را بجمیع قرآن آگاهی و تسلط نبوده ، بنابراین ثابت می شود که بعد از رسول الله ، علی (علیه السلام) حجت بر مردم است و آنچه را که او در بیان و توجیه قرآن بگوید حق است  و خالی از تردید، یعنی هرگاه حجیت او (علیه السلام) و این که او جانشین رسول الله است ثابت شود سخن او بمنزلۀ فرمودۀ پیغمبر اکرم خواهد بود.
فرمایش او (علیه السلام): ( فقلت، ان علیاً (علیه السلام) لم یذهب حتی ترک حجه من بعده ) یعنی چون اسلام تا آخر فناء عالم شریعت باقیه ای است ، نیازمند به حافظی است که آن را از تغییر و تحریف حفظ نماید ، و هم چنین است قرآن در نیازمندی به مفسر و مبین ، چنان که گذشت و این احتیاج اختصاص بزمان محدودی ندارد ، ثابت می شود که در هر زمان تا آخر فناء عالم وجود حجت لازم است ، و نباید زمین خالی از حجت باشد و بادله خاصه ثابت است که خلافت و امامت مگر بتصریح و تعیین امام سابق ممکن نیست.
پس ثابت می شود که هر امامی لازم است که جانشین و امام بعد از خود را معین نماید.
فرمایش او (علیه السلام): ( فضحک (علیه السلام) و قال: سلنی عما شئت) یعنی برای من معلوم شد که تو از شیعیان ما هستی و باکی نیست مرا در جواب آنچه تو از من سئوال نمائی.
رفع توهم:
شاید فکر کنید که این بیانات تماماً کلام راوی ؛ یعنی منصور بن حاذم است و حجیتی در آن نیست ، علاوه بر این حدیث نمی شود تا عدد اربعین (چهل بوسیله آن کامل گردد ، غافل از این تقریر امام (علیه السلام) به آن حجیت بخشیده و حدیثش نموده: زیرا حدیث در اصطلاح آنست که حکایت کننده فعل یا قول یا تقریر معصوم (علیهم السلام) باشد و این حاکی از تقریر امام (علیه السلام) است ، و تقریر او حجت می باشد ، چنان چه در محل خود ثابت گردیده.
.................................
(1)- کلمه ناس در احادیث غالباً اشاره به اهل سنت می باشد و این مورد یکی از همان موارد است. (ه) 
(2)- کسی که خود را شناخت البته پروردگار خود را شناخته است.
(3)- سوره 3 آیه 5 آنان که در قلبشان میل به باطل است از متشابهات قرآن پیروی می کنند. (ه)
(4)- من بعد از خود دو امر بزرگ یعنی قرآن و و اهل بیتم را در میان شما می گذارم تا زمانی که تمسک و توسل شما به آنها باشد ، هرگز گمراه نمی شوید و بدانید که آنها تا سر حوض کوثر که به من ملحق می شوند از هم جدا نخواهند شد. (ه)
(5)- امروز دین شما را تکمیل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم. (ه)