کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
حدیث دوم ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

حدیث دوم
و بالسند المتصل الی الشیخ الجلیل محمد بن یعقوب الکلینی (قده) عن محمد بن الحسن و علی بن محمد عن سهل بن زیاد عن محمد بن عیسی عن عبدالله بن عبدالله الدهقان عن درست الوسطی عن ابراهیم بن عبدالحمید عن ابی الحسن الموسی (علیه السلام) قال دخل رسول الله (صلی الله علیه و آله) المسجد فاذا جماعه قد اطافوا برجل فقال (صلی الله علیه و آله) ما هذا فقیل علامه فقال: و ما العلامه؟ فقالوا له اعلم الناس بانساب العرب و وقایعها و ایام الجاهلیه و الاشعار العربیه قال قال النبی (صلی الله علیه و آله) ذاک علم لا یضر من جهله و لا ینفع من علمه ، ثم قال النبی (صلی الله علیه و آله) انما العلم ثلاثه آیه محکمه او فریضه عادله او سنه قائمه و ما خلاهن و هو فضل.
ترجمه حدیث:
بسند متصل به شیخ جلیل محمد بن یعقوب کلینی از امام هفتم علیه السلام روایت می کنم (مولف) که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) وارد مسجد شدند هنگامی که جماعتی دور مردی را گرفته بودند، حضرت فرمودند: این مرد کیست؟ گفته شد: علامه، حضرت فرمودند: علامه چیست؟ عرض کردند : عالم ترین مردم است بانساب عرب و اشعار آن ها و وقایع زمان جاهلیت.
حضرت فرمودند: این علمی است که دانستن و ندانستن آن یکسان است و علم بر سه قسم است : علم خدا شناسی ، علم تصفیه اخلاق و علم احکام شرع و دیگر علوم فضل است.
«بیان»
فرمایش حضرت (صلی الله علیه و آله) : ( و ما العلامه) یعنی حقیقت و ماهیت علم او چیست؟ که به او علامه گفته می شود چون علم اگر چه دارای یک مفهوم است ولی مشتمل بر انواعی است و هر نوعی از آن مراتب زیادی دارد و بتعدد معلومات متعدد می شود.
حاصل این که معلومات او که شما بدان سبب نامش را علامه گذارده اید چیست؟ چون علامه کسی است که دارای علم زیادی باشد و تاء برای آن مبالغه است.
فرمایش حضرت (صلی الله علیه و آله): « لا یضر من جهله» آگاهی است به این که علم این شخص در حقیقت علم شمرده نمی شود زیرا علم در حقیقت آنست که جهلش مضر به عالم آخرت باش.
فرمایش حضرت (صلی الله علیه و آله) : ( آیه محکمه) اشاره به اصول عقائد است که براهین واضحی دارد از عقل و نقل.
اما دلیل عقلی موجودات آفاق و انفس است چنان که خداوند در این آیه اشاره فرموده: « سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق او لم یکف بربک انه علی کل شیء شهید». (1) و طریق تحصیل علم به مبدء و معاد از قبل آفاق و انفس تفکر و تدبر در وجود آنها است و نیز توجه به لطائف آفرینش آنها که گفته شده : « و فی کل شیء له آیه ، تدل علی انه واحد».(2)
پس با تعمق و تفکر در ماهیت و وجود آفاق و انفس معلوم می گردد که آنها آفریننده ای دارند و همه مخلوق و ممکن الوجود می باشند و اگر ممکن الوجود بودن آنها ثابت شود معلوم است که وجود آنها مربوط بعلت است زیرا ممکن الوجود در ایجاد و وجود محتاج به علت می باشد.
و با دقت ، در نکات و لطائف آنها آگاه می گردد که آفریننده آنها عالم و قادر و مصداق تمام اسماء الحسنی و صفات علیا است که آینه مانند نمایان گر ذات و وجود او هستند.
اما دلیل نقلی : در قرآن آیات روشنی است که دلالت بر یگانگی و صفات جمال و جلال خدای تعالی دارد و همچنین اخبار متواتره ( از لحاظ لفظ و معنی) بر اثبات این مطلب وارد شده است.
اگر گفته شود: اثبات وجود حق تعالی به وسیلۀ قرآن و سنت (3) ممکن نیست زیرا تصدیق به آنها متوقف بر تصدیق به وجود فرستندۀ آنها است پس اگر اثبات وجود آن فرستنده به وجود آنها بستگی داشته باشد اشکال دور بوجود می آید.
گوئیم: در اثبات اصل وجود حق تعالی چنین است ، لکن پس از اثبات وجود او با دلایل عقلی برای کمال شناسائی و معرفت اسماء و صفات او بادلۀ نقلیه نیز محتاج خواهیم بود چه عقل اثبات وجود خدا را به نحو اجمال و لزوم وجود پیامبر را بطور کلی درک می نماید. لکن اثبات شخص پیامبر جز بادله نقلیه ممکن نیست. و هم چنین است اثبات شخص امام و خصوصیات معاد که همه آنها بکتاب و سنت شناخته می شود.
فرمایش حضرت (صلی الله علیه و آله) : ( فریضه عادله) اشاره به علم اخلاق و خوبی ها و زشتی های اخلاق است زیرا پاک شدن از زشتی ها و تزئین یافتن به نیکی ها برای انسان فریضه و واجب است.
کلمه (عادله) اشاره به حد وسط بین افراط و تفریط آنها است و کسب دانش اخلاق نیز از راه عقل و نقل میسر است که عقل حاکم اصل آن ها است. مانند: نیکوئی احسان و ناپسندی ظلم که از مدرکات عقل می باشد. و نقل موارد جزئی آنها را معین می گرداند . زیرا ممکن است عقل ذبح حیوانات را برای خوردن.
و استفاده های دیگر جایز نداند . لیکن پس از ورود ادلۀ نقلیه خلاف موضوع ظاهر می گردد. زیرا ملازمه بین حکم شرع و عقل ثابت است.(4)
فرمایش حضرت (صلی الله علیه و آله) : ( او سنه قائمه) کنایه از علم احکام شرع و قوانین الهی است که مقدم است بر عمل به آنها و ازحصر (انما) در ( انما العلم ثلاثه) معلوم می گردد که علم مفید برای عالم آخرت این سه رشته است و بس.
فرمایش حضرت (صلی الله علیه و آله): ( و ما هو خلاهن فضل) این جا ممکن است فضل بمعنی فضیلت و نیز ممکن است بمعنی فضله زیادتی باشد بنابر وجه دوم مقصود آنست که مطلقاً علم نافع همین سه رشته است و بس.
اما بمعنی اول یعنی علم نافع در معاد منحصر به این سه نوع خواهد بود.
و قول اول ظاهرتر است زیرا بشهادت عقل و نقل در هر علمی کمال و فضیلتی وجود دارد. و بر غیر این علوم سه گانه نیز علم اطلاق می شود چنان که عرف و فرمایش حضرت (صلی الله علیه و آله) (ذاک علم) در همین حدیث مذکور بر این مطلب گواهی می دهند فتامل.(5)
پس ثابت شد که علم نافع در روز رستاخیز منحصر به این سه رشته است نه هر علم نافع دیگری.
محدث کاشانی در وافی چنین نوشته: (که این علوم با مراتب سه گانۀ انسانی یعنی عقل و نفس و بدن بلکه با عوالم سه گانۀ وجود که عالم عقل و خیال و حس است مطابقت دارد ) تا آخر کلام آن بزرگوار.
سپس بدان که از قسمت اول این علوم سه گانه تکمیل عقل حاصل می گردد چون اکمال هر شیئی به حرکت و خروج از قوه به عقل است و فکر حرکت عقل است از مبادی به سوی مطالب و شناخت خداوند حاصل نمی شود مگر به حرکت عقل از محسوسات به معقولات و حتی بالاتر از معقولات زیرا خدای تعالی و تقدس همچنان که به وسیلۀ حس درک نمی شود توسط عقل نیز درک نخواهد شد که حس محسوسات و جسمانیات را ادراک می نماید و عقل کلیات آنها را و باری تعالی اجل و ارع از جسم و جسمانیات است و از قسمت دوم تمامیت نفس حاصل می شود چون کمال نفس دوری از رذائل و زیور یافتن بفضائل است و ازقسمت سوم تکامل بدن در بندگی خداوند و اطاعت از نفس که مطیع اوامر حق است که (مطیع المطیع مطیع) حاصل می گردد . فتامل.
و بالجمله بوسیله علوم سه گانه حقیقت انسان تکمیل می شود و از عالم ناسوت به درجات حقایق ملکوت عروج می نماید و همان طور که اگر کسی از جمیع این علوم سه گانه محروم باشد ناقص و حتی ممکن است گفته شود اطلاق انسانیت نسبت به او مجازی است همچنین فردی که فاقد یکی از آنها باشد نیز ناقص خواهد بود زیرا انفکاک یا عدم یکی از این علوم وجود بقیه را بی اثر می سازد مثلاً اگر کسی معارف الهی را کسب نماید و دارای اخلاق حمیده و اعمال حسنه نباشد، مانند فردی است که ابداً خدا را نشناخته ، چون معرفت خداوند منفک از زیور اخلاقی نیست و فردی که خدای تعالی و صفاتش را باندازه بشری شناخت همیشه پنهان و آشکار فروتن و مطیع و منقاد او است.
و کسی که توفیق عبادت و کسب اخلاق حسنه حاصل نمود اگر فاقد معارف الهی باشد ارزشی برای اعمالش نیست زیرا ارزش اعمال باندازه ای معرفت معبود است و شاهد این مطلب کلام امیرالمومنین (علیه السلام) است .وقتی خدمت ایشان عرض شد : ( فلان صائم النهار و قائم اللیل).(6) فرمودند: ( یا حبذا نوم الاکیاس و افطارهم).(7)
از سید داماد (قدس سره) در شرح این حدیث چنین حکایت شده که: ( دانش (الآیه محکمه) تشخیص دلیل و برهان بر شناسائی خدای سبحان و شناختن حقایق مخلوقات و مصنوعات و انبیاء و فرستادگان و بالاخره دانستن حقیقت امر در ابتداء و انتها(معاد) است که فقه اکبر خوانده می شود.
و علم (الفریضه عادله) علم به موازین شرعی است که در آن احکام شرع و قواعد و حدود حلال و حرام شناخته می شود ، که فقه اصغر است.
و دانش (السنه قائمه) علم پاکیزگی اخلاق و تکمیل آداب سفر الی الله و سیر بسوی او و شناخت منزل و مقامات و دانستن مهالک و یا اسباب نجات است). پایان
و حکایت شده است که در کتاب ( النهایه الاثیریه) کلمه (الفریضه) را بمیراث و کلمه (العادله) را به تعدیل سهام تفسیر نموده اند و گفته است احتمال دارد که این تعبیر از کتاب (قرآن) و سنت استنباط شده باشد و چنان که ظاهر است این دو معنا بعید بنظر می رسد و اشکال آنها روشن است.
صاحب اسفار (طاب ثراه) در شرح اصول کافی بیانی دارد که خلاصه آن چنین است: مراد ( بالفریضه العادله) واجبات شرعیه است که مربوط به اعضاء و جوارح می باشد . و (بالسنه القائمه) مستحبات شرعیه زیرا اعضاء و جوارح در جلب احوال قلب و کسب اخلاق حسنه و رذائل ملکات رذیله موثرند، و تقریب به ذهن نسبت که (فریضه) بر معنای اصطلاحی (8) و (سنه) بر مستحبات شرعی که یکی از معانی آنست حمل شود. و ممکن است مقصود از کلمۀ (سنه) طریقۀ حسنه باشد چنان که یکی از اشخاصی که این حدیث را شرح نموده است گفته است : (سنه) بمعنی طریقه ای بسوی خدای تعالی است و کلمه (قائمه) بمعنای مستقیم است.
مولف : این خبر اگر چه از متشابهات است که دانش آن به خدا و پیامبران و راسخین در علم انحصار یافته و حکم به متشابه ممکن نیست مگر بمتشابه لیکن ظهور بعض این احتمالات از بعض دیگر روشن تر می نماید.
اما احتمال حکایت شده از سید (قدس سره) بعید از صواب بنظر می رسد  زیرا قید عدالت برای کلمۀ فریضه یا توضیحی است یا احترازی بنابر اول خلاف ظاهر است . زیرا کلمه عادله مشتق از عدل به معنی استواء است و این معنا اطلاق نمی شود مگر بر چیزی که دارای دو طرف افراط و تفریط باشد. و عادله حد وسط بین آنها را تعیین نماید و در فرائض شرعی چنین معنائی معقول نیست.
زیرا فرائض شرعی احکامی است که به دستور و قرار داد شارع وضع شده است و قبل از شرع وضع موضوعی نداشته است که به تعدیل آن حکم شود.
و حمل آن بر موضوعات فرضی و تقدیری نیز بعید بنظر می رسد .
زیرا قید عدالت برای کلمۀ (فریضه) یا توضیحی است یا احترازی بنابر اول خلاف ظاهر است. زیرا کلمه (عادله) مشتق از عدل بمعنی استواء است و این معنا اطلاق نمی شود مگر بر چیزی که دارای دو طرف افراط و تفریط باشد . و (عادله) حد وسط بین آنها را تعیین نماید و در فرائض شرعی چنین معنائی معقول نیست . زیرا فرائض شرعی احکامی است که به دستور و قرار داد شارع وضع شده است و قبل از شرع وضع و موضوع نداشته است که به تعدیل آن حکم شود.
و حمل آن بر موضوعات فرضی و تقدیری نیز بعید به نظر می رسد.
اما بنابر دوم ، مستلزم آن است که فریضه به دو قسم عادله و غیر عادله تقسیم گردد تا اتصافش به عادل روا باشد و مسلماً باطل است. بر عکس اگر (الفریضه العادله) به معنی تهذیب اخلاق که ما گفتیم تعبیر شود ، قید العادله احترازی می شود یعنی علم به فریضه ای که متصف بعادله است نه مطلق فرائض و هیچ گونه اشکالی هم لازم نمی آید.
اما اشکال بر بیان صاحب اسفار چنان است که در کلام سید (قدس سره) گفته شد و تکرار نمی کنیم
و حمل معنای (السنه القائمه) به طریقۀ حسنه پسندیده است در صورتی که تعبیر از عبارت دوم (الفریضه عادله) که علم به واجبات شرعی است مسلم باشد لیکن چون دوری آن از صواب چنان که گفتیم معلوم گردید پس مراد به (السنه القائمه) مطلق احکام شرع و مقید کردن آن بقائمه اشاره بدوام و بقاء و عدم وجود ناسخ آنست که: ( حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه) (9)
و باید دانست که دانش هر یک از علوم سه گانه به دو وجه صورت می پذیرد ، کلی و جزئی ، دانش کلی ادراک مفاهیم کلی است از دلایل نظری فلسفی یا کلامی مثلاً علم بوجود و صفات باری تعالی از طریق مذکور علمی است کلی به این که برای عالم پروردگاری است جامع صفات کمال اما نه به شخص پروردگار، و دانش جزئی تشخیص عقائد حقه است. به طوری که شخص نفس خود را آینه جمال و جلال خدای متعال درک نماید یعنی در نفس خود آثار عظمت و الوهیت را مشاهده کند ، زیرا نفس انسان اگر کامل گردد مظهر تام خداوند خواهد شد اما کامل نمی گردد ، مگر به دور ساختن آن از صفات ضمیمه و آراستن آن به صفات حمیده با توجه تام به حق تعالی به طوری که هیچ امری را از مطالعه جمال او باز ندارد ، و فرمایش حضرت (صلی الله علیه و آله) : (آیه محکمه) اشاره به دانش جزئی است ، زیرا (آیه) به معنی علامت و نشانه است و در صورتی به (محکمه) متصف می گردد که قابل زوال نباشد ، چون مفاهیم کلیه زوال پذیرند.
و هم چنین است دانش علم اخلاق که گاهی شخص به نحو کلی عالم به محاسن اخلاق و تعادل آنست و زمانی به نحو جزئی یعنی تشخیص موارد جزئی آن در نفس خویش و به همین نسبت است کلام در دانش احکام که گاهی به تقلید از غیر در جمیع مسائل مورد نیاز مکلف صورت می گیرد و علم از این طریق و عمل بآن اگر چه در واقع کافی است ولی نور و ضیائی در آن نیست ، و زمانی دانش آن در تمام موارد به طور تحقیق است و این برای اشخاصی ممکن است که دارای قوه قدسی و بصیرت باطنی باشند ، به طوری که وجه مصالح آنها را از ادلۀ شرعی تشخیص دهند  اما این گونه معرفت در جمیع علوم به طور حتم برای افراد مشکل است.
و چگونه مشکل نباشد در صورتی که بعد از ریاضتهای سخت و مجاهدات دشوار حاصل می گردد.
پوشیده نباشد که این علوم سه گانه غالباً در وجود مستلزم یکدیگرند و کسی که به درک یکی از آنها نائل آید بر بقیه نیز دست خواهد یافت ولی نه همیشه زیرا خلافش دیده شده « نسئل الله تعالی التوفیق لذلک».    
................................................
(1)- سوره فصلت آیه 53 – بزودی نشانهای خلقت را در آسمان ها و نفس خودشان به آنها بنمایانیم تا بر آن ها ظاهر گردد ، که او است حق. آیا آثار خلقت برای کفار کافی نیست که بدانند و تصدیق نمایند که پروردگار تو بر هر چیز گواه است.
(2)- تمام موجودات نشانه و آیات خدا هستند و بر وحدانیت او گواهی می دهند.(مترجم)
(3)- حدیث و اخبار پیغمبر اکرم و امام (مترجم)
(4)- نظر به همین ملاحظه دارد گفتار علماء اصول فقه که گفته اند: ( کلما حکم به العقل حکم به الشرع و کلما حکم به الشع حکم به العقل)  یعنی در تمام قوانین اصول و فروع حکم عقل و شرع با هم توام است و از هم جدا نیست . مثل این که عقل در اصول اخلاق و لزوم تعدیل و حد وسط قرار دادن بین اوصاف که از آن بعدالت تعبیر می گردد حکم لزومی دارد. ولی چون حکم عقل کلی است ( مثل این که حکم می کند ظلم قبیح و عدالت نیکو است) تعیین موارد جزئی و حدود آنها که عدالت به آن محقق می گردد از عهده عقل بیرون است و بعهده شرع است و شرع میزان عادلی است که حدود موارد جزئی آن را بیان و حد وسط بین اخلاق را تعیین می کند و می توان گفت. که قول خدای تعالی در سوره بنی اسرائیل ( و زنوا بالقسطاس المستقیم) به اطلاقش شامل این مورد هم می شود و میزان مستقیم همان قوانین شرع مطهر است که حاکم عادلی در تعیین اعمال نیک و بدانسان است و به همین لحاظ است که دانشمندان لطف را بر خدا لازم دانسته اند و در اثبات لزوم پیامبران گفته اند وجود پیامبران و ارسال کتب آسمانی لطف است و لطف خدا بر خلق واجب است.
آری اگر عقل بر حسن عدالت و قبح ظلم حاکم نبود و نیز احکام و قواعد شرع حدود و موارد استعمال آن را تعیین نمی کرد هیچ بشری بصفت عدالت و بطریق بندگی و مقام عبودیت نائل نمی گردید. (مولف).
(5)-  وجه تامل این که حصر کلمه (انما) و نیز الف و لام کلمه (العلوم) که استغراق یا جنس را می رساند اطلاق دارد. یعنی مطلق علم نافع را شامل می گردد : بدون قید دنیوی یا اخروی وی و مقید کردن علوم سه گانه را بر علوم اخروی خلاف اطلاق است و بدون قرینه تقیید آن جایز نیست و نیز قرینه ای در کلام بنظر نمی رسد ، و به این اعتبار همان معنی دوم که فضل بمعنی ( زیادتی) باشد رجحان دارد و چنین می نماید که علم نافع علمی است که حقیقت انسان را کامل گرداند.
و آن چه در عرف و عادت آن را علم نامند حقیقت علم نیست فضل و زیادتی است.(مولف).
(6)- یعنی فلان کس روز ها روزه دار و شب ها زنده دار است.
(7)- یعنی خوش به خواب زیرکان و افطار آنان و مراد اینست که خواب هشیاران و افطار آنان از روزه نادانان و شب زنده داری آنان برتر است.(مترجم)
(8)- واجبات شرعی
(9)- یعنی حلال محمد (صلی الله علیه و آله) تا روز قیامت حلال و حرام آن حضرت تا روز قیامت حرام است.(مترجم)