نبوت (عامه و خاصه)
بحث ما درباره نبوت است که به یک اعتبار دومین اصل و به اعتبار دیگر سومین اصل از اصول دین است.کلام خانم امین(ره) پیرامون مباحث نبوت، در دو بخش متعرض شده است: یکی نبوت عامه و دیگری نبوت خاصه. برای اینکه با این اصطلاح هم آشنا بشوید، بحث هایی که به طور کلی درباره وحی و نبوت می شود یعنی قطع نظر از نبوت یک پیغمبر بالخصوص، مثل مسأله پیغمبری،مسأله نزول وحی ،مسأله اینکه هر پیغمبری باید معجزه ای داشته باشد ،اینها را می گویند نبوت عامه. ولی نبوت خاصه که نبوت عامه مقدمه ای است برای آن ،بحث پیغمبری یک پیغمبر بالخصوص است. الف) نبوت عامه در نبوت عامه پیرامون چند موضوع صحبت می کنیم :
معنای نبیّ :
«کلمه نبیّ یا مأخوذ از (نباوت) است به معنی ارتفاع که علوّ شان را می رساند و یا به معنی طریق گرفته شده چون نبیّ وسیله ارشاد به سوی حق تعالی است و نیز ممکن است از ریشه (نبای) به معنای خبر باشد به جهت خبر دادن او مردم را از جانب پروردگار توانا.و شاید هم بدان جهت باشد که توسط فرشتگان کسب خبر می نماید...»
اثبات نبوت و اثبات حقانیت پیامبران:
درباره اثبات نبوت دو سبک وجود دارد :سبک کلامی و سبک فلسفی. متکلمین در سبک خود راهی را طیّ می کنند که منجر به محدودیت خداوند تبارک و تعالی می شود.اما سبک فلاسفه اسلامی روی مسأله نیاز بشر به پیامبر است، که این خودش یک قانونی است .بانو(ره) از راه فلاسفه وارد بحث اثبات نبوت می شوند و چنین می فرمایند: «خلاصه کسی که خدا را شناخت و به دل و زبان تصدیق نمود که او عالم و حکیم و مهربان است و ما را بیهوده خلق نفرموده و نیز در حال خود نگریست و فهمید که دارای روح و بدن است و هر یک را سعادتی و شقاوتی است البته می فهمد که هرگز ممکن نیست بشر بتواند به خودی خود راه سعادت و خوشبختی خود را پیدا کند و در آن مشی نماید و ما محتاجیم به پیشوا و رهنما که آنچه باعث سعادت و نیکبختی ما است و صلاح دین و دنیای ما در آن است به ما بیاموزد...» پس راهی که از جنبه نیاز به نبوت ذکر شده است دو تاست: مساله آخرت ،مساله زندگی اجتماعی و فردی. ایشان در جای دیگر به نیاز بشر به نبوت در مسائل آخرتی به طور وضوح اشاره می کنند و آن را راهی برای اثبات نبوت عامه می دانند. اثبات حقانیت پیامبران : بانو(ره) برای اثبات این مطلب از سبک کلامی استفاده می کنند . این دلیل، معروف به(قاعده لطف) است.ایشان چنین می فرمایند: «... اگر کسی به دروغ دعوی نبوت و رسالت نماید و کلامی را نسبت به خدا دهد البته خداوند به کیفر اعمال نکوهیده اش وی را به قوت و قدرت خداوندی خود می گیرد و از وی انتقام می کشد برای آنکه مردم در اشتباه نیافتند .بلکه از طریق لطف بر خداوند لازم است که دروغ وی را فاش نماید تا آنکه حجت بر خلق تمام شود. لکن باید دانست در صورتی بر خدا لازم است مدعی کاذب را رسوا کند که دروغ وی معلوم نباشد...» وی در جای دیگر (متفق القول بودن تمام پیامبران)را دلیل بر حقانیت ادعای آنان بر می شمرند.
معنای وحی و اقسام آن:
معنای وحی : «... چنانچه درمعنی وحی گفته اند(الوحی هو اشارة خفیّة و القاء المعنی فی القلب)» اقسام وحی : «و وحی دو قسم است:یک قسم القاء رحمانی است که در قلب مبارک رسول (صلی الله علیه و آله)بدون نزول ملک وحی القاء می گردید و دیگر نزول جبرئیل به ظاهر بدن او برای جهت رسالت و برای دستورات احکام که به مردم برساند و آنها را ارشاد نماید.» حقیقت وحی: در اینجا به طور کلی سه نظریه است: 1- نظریه عوامانه که وحی را چیزی نداند جز اینکه آدم حرف ها را از راه گوشش می شنود و یک فرشته هم مثل یک انسان می آید ،او هم از بالا پرپر می زند می آید پائین. 2- نظریه روشنفکرانه که وحی را یک امر عادی تلقی می کند منتها در سطح نوابغ بشری.3- نظریه حق،معتقدند که در همه افراد بشر –ولی به تفاوت- غیر از عقل و حس یک شعور دیگر و یک حس باطنی دیگر هم وجود دارد و این در بعضی از افراد قوی است و آن قدر قوی می شود که با عوالم دیگر واقعاً اتصال پیدا می کند به طوری که واقعاً دری از آن عوالم به روی او باز می شود. بانو(ره)در یکی از آثار خود ،بعد از بیان اقسام انبیاء و رسل،سفرهای چهارگانه سالکین راه حق را متذکر می شوند و در سفر چهارم می فرمایند: «... سفر چهارم از حق به جانب خلق است... و اول مرتبه بازگشت او به عالم کثرات توجه به کثرات وجود و اشتغال به تربیت قوای نفسانی خود او خواهد بود... و این اول مرتبه نبوت است و آخر مرتبه اش مقام رسالت است که به اختلاف حالات و مقامات رسل مختلف و متعدد می شود.» از این بیان ایشان ،نظریه سوم تأیید می شود.
صفات و خصوصیات پیغمبران (شئونات پیغمبران):
الف) مقام ولایت «یکی مقام ولایت است که بایست پیغمبر در قوه نظریه و عملیه در منتهی درجه کمال باشد...» ب) عالم بودن «همین طور ولی کامل که لایق مقام نبوت و رسالت باشد کسی است که در مقام علم و دانش بر تمام اسرار موجودات و نتایج افعال و اعمال مطلع باشد و خواص و آثار هر عمل و فعلی را بداند و نیز طریق قرب به حق را بداند و مردم را به آن راه هدایت نماید.» در اینجا بیان دو مطلب لازم است:
علم پیامبران انفعالی است یا فعلی؟
«نظر به اینکه در بسیاری از آیات قرآنی که خدا امر می فرماید؛چه به پیغمبران پیش و چه به رسول خاتم که (بگو من عالم به غیب نیستم و غیب را نمی دانم مگر خدا)... از اینها معلوم می شود که علم پیامبران انفعالی است نه فعلی یعنی به توسط وحی یا اتصال به عقول مجرد ،عالم می گرداند به آنچه خدا بخواهد. ونظر به شأن و مقام پیمبری که آن کس که دارای نفس قدسی و مقام عندیت عندالله نداشته باشد که لازمه آن اطلاع بر بسیاری از امور است هرگز لایق پیمبری و رهنمایی خلق نمی باشد... پس بنابراین علوم پیمبران فعلی است که در دانستن هر چیزی از نفس قدسی خود که مظهر و نماینده تام صفات الهی و علم ازلی اوست استمداد می طلبند... خلاصه ممکن است خداوند در روح قدسی آنان جوهر و حقیقتی مأخوذ گردانیده که بدون اینکه از جای دیگر منفعل گردند تمام علوم یا بسیاری از علوم از جوهر ذاتش استفاده نماید... و اینکه در بعضی امور اظهار بی اطلاعی می نمودند،شاید از جهت اشتغال آنان به امور طبیعی مخصوصاً امر به تبلیغ بوده باشد یا مقصود از نفی مطلق که عالم به غیب نیستم ،عدم اطلاع کامل و انکشاف تام باشد.»
تفاوت علم پیامبران با علم دیگران
«... فرق است بین اخبار به غیبی که از انبیاء صادر می گردد و آن چه از غیر آنها ظهور می نماید به اینکه علوم انبیاء مأخوذ از معدن علوم حق و از سرچشمه دریای بی پایان علم ازلی به قلب پاک آنها ترشح نموده.زیرا آن بزرگواران مظهر و نماینده علم الهی می باشند و بدون واسطه ارتباط کامل به او دارند.این است که در علم به غیب که به کلی عاری از جهات خارجی و شرایط و معدات طبیعی است ،مقترن نموده علوم پیمبران را به علوم خود.اما علوم اولیاء غیر از انبیاء،غالباً از روی فراست است که در حدیث نبوی است (اتقوا فراسة المومن فانه ینظر بنورالله)تحقق می پذیرد یا به طور وراثت از نبیّ (صلی الله علیه وآله) انجام می گیرد ،که از باطن مبارک او به باطن تابعین او سرایت می نماید.و اخبار کهنه و منجمین و غیر آنها غالباً به توسط اسباب و معدات یا از راه ظن و تخمین و بعضی امارات می باشد.این است که در بیشتر اوقات،دروغ آنان در اخبارشان زیادتر از واقع وصدق است.» ج) معصوم بودن 1- مراد از عصمت پیامبران چیست؟ «و دیگر مقام عصمت است که پیغمبر و امام بایستی معصوم باشند ،یعنی در هیچ وقت نه در کودکی و نه در بزرگی ،نه عمداً و نه سهواً خطاء و سهو و گناهی مرتکب نشده باشند...» 2- اثبات عصمت پیامبران: «و در علم کلام مبرهن و مدلل گردیده که بایستی انبیاء و خلفاء از هر گناه و خطیئه معصوم باشند... و عمده دلیل آنها این است که اگر مؤسس قانون الهی جائز الخطاء باشد و لو از روی سهو و فراموشی، دیگر اطمینان به قول و گفتار او باقی نمی ماند و چگونه می توان مطمئن گردید به قول کسی که جائز الخطاء باشد؟ و نیز اگر خطا کار باشند در مقام سخط و غضب الهی واقع می گردند و چگونه می توان قبول نمود که ولی حق تعالی مورد غضب او واقع گردد و مستحق عذاب شود؟ این است که دانشمندان و اکثر علمای شیعه اینجا [خطای آدم علیه السلام]و امثال آنرا حمل بر ترک اولی نموده اند نه گناه اصطلاحی که مرتکب آن مستحق عذاب باشد و این قول صحیحی است که مطابق با دلیل عقلی و نقلی است و آیاتی که ظاهراً نسبت گناه به پیمبران داده در اخبار حمل بر ترک اولی نموده اند و همین است قول حق و صحیح.» بانو(ره) در جای دیگر به این مطلب چنین اشاره می کنند: «... حتی اندیشه گناه نیز به ذهنشان خطور نمی کند.زیرا قوای عقلی آنان بر طبیعت شان مسلط است و قوت شهوت آنها مقهور قوت عقلی آنها است و بر همه این اوصاف ،گروه بر حق یعنی امامیه اجماع دارند.» د)اظهار معجزه کلمه (معجزه)اصطلاح متکلمین است و در قرآن به این تعبیر یعنی همان چیزی که ما امروز معجزه می گوئیم با کلمه (معجزه)بیان نشده است،با کلمه (آیت) بیان شده است. آیت یعنی نشانه ،یعنی چیزی که نشانه ای باشد بر صدق دعوی این پیغمبر. بیان چند مطلب:
تعریف معجزه
«... هر چرا که نوع بشر عاجز باشند از آوردن آن اگر از نبیّ صادر گردد،در مقام تحدی و اثبات پیمبری، آن را معجزه گویند.»
تفاوت معجزه با کرامت
«... اگر از نبیّ صادر گردد در مقام تحدی و اثبات پیمبری آنرا معجزه گویند و اگر از ولیّ صادر گردد آنرا کرامت گویند.»
تفاوت معجزه با سحر
«فرق بین سحر و معجزه از چند راه است :عمل ساحر اگر واقعیتی پیدا کند پس از ریاضات شاقه و عملیات بسیار و مشکل که تحمل آن نوعاً برای عموم مردم مشکل بلکه به نظر محال می نماید... و معجزه پیمبران ناشی از عنایت ربانی است که خلقت سرشته شده از عالم نور و از مقام علیین است.عمل ساحر با نوع عمل انبیاء تفاوت بسیار دارد .غالباً عمل ساحر تصرف در قوه خیال و قوه واهمه است... نه اینکه واقعاً بتواند تصرف در مواد موجودات کند... و تمکن پیمبران در مواد و تغییر شکل دادن اشیاء به قدرت ربانی و خواست الهی انجام می گیرد ... سحر غالباً با اسباب خارجی انجام می گیرد و منوط به عملیاتی است که نزد اهلش معلوم است، لکن معجزه محتاج به وسایل خارجی نیست به محض اراده نبیّ که مظهر و نماینده اراده و قدرت الهی است انجام می گیرد. سحر چون از قوه نفسانی ساحر پدید گشته محدود به وقت به خصوص و مقید به عمل مخصوص است لکن معجزه پیمبران چون از قوت الهی و فیض ربانی پدید گشته محدود به حد خاص و مقید به وقت به خصوصی نیست... ممکن نیست سحر با معجزه مقابلی نماید و در برابر آن عرض اندام نماید که به زودی معجزه سحر را معدوم و مضمحل می گرداند زیرا که سحر به منزله ظلمت است... و معجزه نور است و از مقام شامخ عقل پدید گردیده، وقتی نور آمد ظلمت را نابود می گرداند... اگر ساحر عملی کند که مشتبه گردد به معجزه پیمبران و به آن عمل، مدعی پیغمبری گردد از راه لطف برای خداوند لازم است او را رسوا گرداند تا آنکه دروغش ظاهر گردد و گر نه حجت بر مردم تمام نشده.» 5- اقسام انبیاء و رسل: «اول پیامبرانی که فقط در مورد خودشان وحی به آنها می رسد و خداوند وظائف آنها را به آنها می رساند.دوم پیامبرانی که در خواب فرشته را دیده و صدا رامی شنود و بر کسی مبعوث نمی باشند و دارای پیشوائی هستند... سوم پیامبرانی که در خواب و بیداری فرشته را می بینند و صدا را می شنوند و بر عده ای از خلق مبعوث بوده ونیز دارای پیشوائی هستند... چهارم پیامبرانی که در خواب و بیداری ملک را عیناً مشاهده می کنند و صدا را می شنوند مانند پیامبران اولوالعزم که مبعوث بر همه مردم و پیشوای تمامی آنها هستند...» ب) نبوت خاصه «پیرامون شخصیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)» 1- اثبات نبوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) « بعد از چهل سال که از عمر شریف اش گذشت ادعای پیغمبری نمود و مطابق ادعایش اظهار معجزه نمود با اینکه حضرتش اُمّی بود ،مدرسه نرفته و درس نخوانده بود و به ظاهر فقیر و بی پدر و مادر بزرگ شده بود به قدری فضائل و علوم از وجود مبارکش هویدا بود که به شمار نمی آید.چنانچه تاریخ نشان می دهد در زمان حیاتش معجزات بسیاری از آن وجود مبارک ظاهر گردید مثل شق القمر، حرف زدن سنگ ریزه به دست مبارکش و امثال اینها که هر یک به تنهایی معجزه بزرگی است و یقین قطعی می شود بر پیغمبری و رسالت آن بزرگوار.»
2- بالاترین معجزه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) اول : قرآن «... و آیات قرآنی بالاترین معجزه پیغمبر خاتم (صلی الله علیه وآله)است زیرا همان طوری که دین و ملت او بایستی تا قیامت باقی ماند البته معجزه او نیز بایستی دائمی باشد و قرآن بالاترین معجزات تمام پیامبران است زیرا که باقی معجزات گرچه راجع به امور طبیعی بسیار مهم و امر خارق العاده ای به شمار می رفت لکن هیچ جهت معنویت در آن پدید نبوده و معجزه سید و پیغمبر ما از جهت معنویات حائز مرتبه ایست که عقلاء و فیلسوفان عالم به نکته ای از نکات آن به کوچکترین سری از اسرار آن پی نبردند...» درباره قرآن ،معجزه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)چند مطلب قابل تذکر است: الف) اثبات حقانیت قرآن «قرآن مجید به چندین جهت معجزه است: یکی فصاحت و بلاغت که در آن زمان علم فصاحت و بلاغت که ما آنرا ادبیات می نامیم شیوع پیدا نموده... این بود که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله)معجزه عمده خود را از سنخ هنر و مافوق آن و بالاتر و برتر از همه کمالات آنها قرار داد تا آنکه آنها چون اهل این فن می باشند بفهمند که این طرز کلام از قوه بشر خارج است... و دیگر از معجزات قرآن این است که از گذشته و آینده خبر داده ،اخبار گذشته مثل قصص و حکایات پیغمبران بسیار در قرآن دیده می شود و اخبار آینده نیز بسیار است...» بانو(ره) در آثار دیگر خود ،موارد دیگری را متذکر می شوند،از جمله؛ جامع علوم و معارف است ،اخبار از غیب ،سبک و سیاق قرآن به یک نحو است و اختلافی در آن دیده نمی شود و... ب) کیفیت نزول قرآن بر آن حضرت بانو (ره)در ابتدا چهار قول در مورد کیفیت نزول قرآن بیان می کنند ولی تمام آنها را رد کرده و قول خود را چنین بیان می کنند: «پس از آنکه ثابت شد که قرآن کلام خداوند است که از مصدر الوهیت تنزل نموده و در غالب الفاظ فرود آمده ، معلوم می شود که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله)به گوش جسمانی استماع قرآن می نموده و به چشم جسمانی رؤیت ملک حامل وحی می کرده زیرا که تحقق کلام به گوینده و شنونده استوار می گردد. اگر گوینده و شنونده ای نباشد کلامی تحقق نپذیرد.آری حقیقت قرآن و معانی باطنی آن همان است که به طریق وحی به توسط ملک حامل وحی یا بدون واسطه به قلب مبارک رسول الله (صلی الله علیه وآله) القاء گردیده... لکن کلمات و آیات قرآن هر یک در موقعی مناسب بر قوای ظاهریه پیغمبر(صلی الله علیه وآله)نازل می گردیده و رسول اکرم به همین چشم سر ملک حامل را مشاهده می فرموده و به همین گوش سر استماع کلام الله می نموده لکن طریق استماع و رؤیت آن غیر از استماع و رؤیت اشیاء دیگر بوده و البته کیفیت نزول آن خارج ا ز فهم ماست.» ج) علت جاوید ماندن قرآن «خلاصه قرآن چون به تمام معنی معجزه است بلکه عمده اعجاز آن راجع به معنویات و علوم الهی است و معنویات مقتضی بقاء و ثبات می باشد این است که تا قیامت باقی و ثابت و برقرار است و معجزات حضرت موسی (علیه السلام) اگر چه بسیار بزرگ می نمود لکن چون نفوذ در طبیعت و امور مادی داشت نه در معنویات، استعداد بقاء و ثبات نداشت و از بین رفت.» دوم: قانون دین اسلام «به طور کلی هر فردی دارای دو جنبه است: جنبه روحانی و جنبه جسمانی و طبیعی و راجع به هر یک وظایفی دارد که بایستی به خوبی مراعات کند و گرنه هرگز روی سعادت و خوشبختی را نخواهد دید.پس ما محتاج به قانون عدلی هستیم که بین ما حکمفرما باشد... و چون دین اسلام تا قیامت باید برپا باشد این است که دستورات و قوانین آن طوری محکم و پا برجاست که هر زمانی مطابق مقتضیات و موقعیت همان زمان احکام عادلانه آن جاری و خلل ناپذیر است ،زیرا که آنچه بشر محتاج به اوست در امور معاش و معاد بدون تجاوز از حد اعتدال و سعادت او به آن تامین می شود ،تعیین فرموده است.» مزیت و برتری دین اسلام بر ادیان دیگر از دو جهت است: «... یکی برتری آن از جهت قوانین و شرایع و شمول احکام و دستورات آن است که جامع تمام وظائف انسانی از امور دنیایی و اخروی او هر یک روی میزان عقل و منطق صحیح قرارگرفته ... و دیگر از جهت بقاء و دوام آن بر تمام ادیان برتری دارد و نسخ بردار نیست لکن باقی ادیان محدود و مقید به زمان خودشان و پس از آن احکام آن جاری بوده تا وقتی که رسول مرسلی قیام ننموده که بعضی از احکام آنرا نسخ نماید...»
3- خاتمیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) دلیل بر خاتمیت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) از عقل و نقل اما عقل: «و آخر مرتبه رسالت که احتیاج به امام ندارد،مرتبه اولوالعزمی است و آخر مرتبه اولوالعزمی مرتبه خاتمیت که آخر مقامات و منتهای کمالاتی است که هم شأن و مافوقی در این مقام برای او نیست و لذا نسخ شریعت و تصرف در احکام او جایز نباشد و همیشه باقی است ... اگر سوال شود،وصول به این مقام برای کسی دیگر نیز امکان پذیر خواهد بود هر چند نبیّ و امام نامیده نشود؟ جواب آن است که وصول به منتهای این مقام که مقام پیغمبر ما محمد (صلی الله علیه وآله)و خاتم النبیین و المرسلین است چنانچه گذشت ،آخر مقامات و منتهای آنهاست و چنان کمالاتی است که در وهم نگنجد و وجود و نظیر یا مافوق او امکان پذیر نیست و به همین جهت خاتم النبیین و المرسلین است.بنابراین اگر مرتبه ای فوق مرتبه او امکان داشت ناگزیر رسولی که نسبت به او برتری داشت باید شریعتش را نیز منسوخ کند و بطلان این مطلب از ضروریات است.» و اما نقل (کتاب و سنت): «در کتاب کریم تصریح فرموده(و لکن رسول الله و خاتم النبیین) محمد (صلی الله علیه و آله) رسول و پیغمبر خدا است و آخر پیغمبران است،یعنی پیغمبری به وجود مبارک او ختم گردیده.و آیات دیگر نیز مشعر بر این است ،چنانچه در جای دیگر فرموده (نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون)ما نازل گردانیدیم قرآن را و ما حافظ و نگهبان او می باشیم .از اینجا معلوم می شود که قرآن همیشه باقی است و فانی شدنی نیست چون حافظ و نگهبان او خدا است.و نیز دلیل بر خاتمیت حضرت محمد صلی الله علیه وآله نصوصی است که دلالت دارد بر اینکه (حلال محمد صلی الله علیه وآله حلال الی یوم القیامه و حرام محمد صلی الله علیه وآله حرام الی یوم القیامه)...»
رجوع شود به کتاب نبوت،شهید مطهری(ره)، ص40و41
ترجمه اربعین هاشمیه، ص103و104
مخزن العرفان، ج14، ص84 و85
ترجمه اربعین هاشمیه، ص84-82
یعنی پیامبران در نزد خداوند متعال دارای منزلت و قرب ویژه ای می باشندوهمین مفام والا سبب گشته تا آنها از تمام امور اطلاع پیدا کنند
مخزن العرفان، ج14، ص154و155
مخزن العرفان، ج1، ص271 و272
ترجمه اربعین هاشمیه، ص430 و431
مخزن العرفان، ج1، ص179- 168و ج4، ص120 و ج6، ص433
|