کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
مباحث توحیدی ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

گفتار اول: مباحث توحیدی

که خود پیرامون چند موضوع می باشد:

راه های اثبات وجود خداوند

از نظر کلی سه روش و طریق درباره اثبات وجود خدا ذکر شده است : روانی یا فطری ،روش دیگر را روش علمی یا شبه فلسفی ، و روش سوم، روش فلسفی است.

طریق فطرت:
در این طریق از راه وجود خود انسان ،خدا را اثبات کرده اند به این معنا که گفته اند احساس وجود خدا در انسان هست یعنی در فطرت و در خلقت هر کسی یک احساسی و یک تمایلی وجود دارد که این احساس خود به خود انسان را به سوی خدا می کشاند.
بانو (ره) به این راه این گونه اشاره می فرمایند:
«کسی که اندکی نفس خود را از آلایش و امور مادی تصفیه کند و قدری به خودآید به فطرت اولیه خود می فهمد که از برای او وتمام موجودات صانع عالم و توانایی است که موجودات را از نیستی به هستی و از کتم عدم به عرصه وجود آورده ... و احتیاج این عالم به صانع حکیم قادرتوانا ،بس واضح و هویدا است و مثل خورشید در وسط روز پدیدار است و از شدت ظهور بر بعضی اذهان ضعیفه پنهان شده (نهان ز چشم جهانی، زبس که پیدایی) زیرا که هیچ بنایی بدون بنّاء و هیچ مصنوعی بدون صانع صورت پذیر نیست، زیرا که در سوره ابراهیم فرموده ( أَ فِی اللهِ شَکٌ فاطِرِ السَّمواتِ وَ الاَرضِ ) آیا در وجود خدا شکی است که آفریننده آسمان ها و زمین است.»
فطرت خداجویی در عمق وجدان بشر وجود دارد. فرضاً خدای یگانه را نیابد موجود دیگری به جای او برای این کار انتخاب می کند. از این جهت است که می توان گفت، جمیع افراد به وجود مبدأ معتقدند.
بانو(ره) در این باره چنین می فرمایند:
«در اینکه عالم را اصلی و مبدئی است، احدی انکار ننموده. جاهل و عالم ،دانشمند و نادان، حکیم و سفیه، طبیعی و الهی، مادی و موحد، متدین و غیر متدین همگی معترف اند که این موجوداتی که خود می بینیم  منتهی می شوند به اصل و حقیقتی که مبدأ و منشأ حادثات و متغیرات است. و اگر کسی به زبان منکر خدا شود مثل طبیعیین ومادیین خوب که در کلام آنها دقت می کنیم بالاخره معلوم می شود که او نیز معترف به خدای یگانه است و اختلاف بین آنها لفظی است، چنانچه از                               امام جعفر صادق (علیه السلام)چنین نقل می نمایند که به یکی از طبیعیین فرموده (آنچه را که تو طبیعت گویی ما خدایش نامیم ).»
و در اثر دیگر خود، ابتدا دسته های مختلف طبیعیین را با عقائد آنها نام می برند و سپس چنین می نویسند:
«... پس ظاهر شد که جمیع افراد به وجود مبدأ معتقد اند زیرا مناسب فطرتی است که خداوند بشر را بر آن فطرت آفریده و در توصیف آن مختلف می باشند ...»
وقتی در بیانات ایشان خوب دقت می کنیم به یک نکته ظریف و دقیق برخورد می کنیم و آن اینکه؛ برای اثبات خداوند به دو نظر می توان نگاه کرد  :یک وقت کسی در جستجوی خدا است به عنوان اینکه یک موجودی جدا از همه موجودات دیگر و در میان موجودات دیگر به نام خدا بخواهد پیدا کند،اگر کسی این جور مسأله را طرح کند از اول اشتباه کرده،یعنی اصلاً خدا را تصور نکرده .اگر خدایی در عالم وجود داشته باشد او نمی تواند یک چنین وجود محدودی باشد در کنار سایر موجودات .اما یک وقت هست که ما وقتی درباره اثبات وجود یک چیزی بحث می کنیم ،آن چیز  شیئی در کنار سایر اشیاء نیست ، آن شیء اگر باشد با همه اشیاء و در همه اشیاء هست و اگر نباشد در هیچ جا وجود ندارد و این تصور صحیحی از خداوند عالم است.
لذا ایشان در راه فطرت متذکر می شوند که؛ باید تصور و دید خود را نسبت به خداوند عالم صحیح کرد ،آن وقت است که بدون تردید به وجود خداوند اذعان می کند .پس این اختلاف در تعابیر و الفاظ که بین الهیون و مادیون است به خاطر این است که ، تصور صحیحی از خداوند متعال ندارند.

روش علمی یا شبه فلسفی ( مطالعه در خلقت)
این روش به نوبه خود به سه راه منشعب می شود:
1- از طریق تشکیلات و نظاماتی که در ساختمان جهان به کار رفته است .2- از طریق هدایت و راهنمایی مرموزی که در موجودات در مسیر خویش می شوند.3- از طریق حدوث و پیدایش عالم.
بانو (ره) به راه سوم (پیدایش عالم)اینگونه اشاره می کنند:
«... قدری به خود آیید و قوه عقل خدا داد را به کار بیندازید، فکر کنید، تدبر نمایید ،آیا هیچ بناء بدون بنّاء و  هیچ مصنوعی بدون صانع می شود انجام بگیرد؟نزدیکتر از هر چیزی به ما نفس و روان خودمان است ، فکر کن آیا صد سال و هزار سال سابق وجود داشته ای ؟بدیهی است قبلاً نبودی و بعد از نیستی موجود شدی ... خلاصه شکی نیست که روح و بدن ما حادث است یعنی وقتی نبوده و بعد از زمانی موجود شده و از بدیهیات اولیه است که هر حادثی محدِث می خواهد ... نتیجه این شد که یکی از ادله قطعیه بر وجود مبدأ عالم که او را خدایش خوانیم ،پیدایش اجزاء عالم است ،چنانچه می بینیم علی الدوام اشیاء و موجوداتی پدید می شوند و پس از آن به دیار نیستی فرو  می روند.»
قرآن کریم با اصرار و ابرام بی نظیری افراد بشر را به مطالعه در خلقت و ساختمان موجودات به منظور شناختن خداوند سوق می دهد و همچنین در کلمات پیشوایان دین- که نمونه اش خطبه های نهج البلاغه و توحید مفضل و برخی دعاها و برخی احتجاجات ائمه اطهار است – عنایت فوق العاده ای به این مطلب شده است .مسلماً برای مردم بهترین راه شناساندن خداوند همین راه است .اما در اینجا به یک سوال بر می خوریم و آن اینکه ،عده زیادی از انسانها مخصوصاً دانشمندان علوم تجربی در طبیعت و رموزآن دانش زیادی دارند اما چگونه است که در آئینه مخلوقات خداوند را نمی یابند؟
در پاسخ به این سوال بانو (ره) چنین فرموده اند:
«... اما تفکر در بدایع آفرینش او و لطائف صنع و حکمت و حسن تدبیرش، بر جلال و کبریایی او تعالی دلالت می کند ... و دلالت آنها دلالت (انیّ) است برای اینکه از راه معلول شناخته شده ،ولی این نحو استدلال وجود علت مایی را می رساند و علت به خصوص از آن شناخته نمی شود لکن تدبر در معلولات به طوری که بر علت به خصوصی دلالت کند ممکن است ،زیرا تفکر در معلول بر دو وجه تصور می شود: گاهی وجود معلول اولاً و بالذات شناخته می شود و علت ثانیاً و بالعرض ... و شناخت خدای تعالی اگر چه عقلاً و به ظاهر شرع همین اندازه کافی و ایمن کننده  از عقاب و موجب صحت اعمال است الا اینکه فائده قرب و محبت و انس به خدای تعالی را ندارد ... و گاهی علم اولاً و بالذات متعلق به علت است و نسبت به معلول ثانیاً و بالعرض ... و خلاصه وظیفه هر فردی است که در آینه وجود ممکنات آفریننده آنها را نظر نماید نظر استقلالی، و به مخلوقات او سبحانه به نظر تبعی و سایه مانند و متوجه باشد که وجود خودش او را از مشاهده وجود حق تعالی باز ندارد ...»
مطالعه در آثار خلقت حداکثر این است که ما را معتقد می کند به وجود قوه شاعر و علیم و حکیم و مدبری که طبیعت را می گرداند و اداره می کند ، اما آیا آن قوه خداست یعنی واجب الوجود است و خود مولود و مصنوع صانع دیگری نیست ؟ علوم حسی و تجربه های طبیعی بشر از نفی و اثبات این مطلب عاجز است .لذا خانم امین (ره) بهترین راه را اینگونه معرفی می نمایند:
« ... بلکه سخن در شناسایی اوست به طوری که به شخصه و وجوده شناخته شود و از مخلوقات ممتاز گردد .البته نه اینکه بگویم خدای تعالی به کنه و حقیقت و انیت شناخته می شود،چون این امر برای ممکن غیر مقدور است .بلکه می گویم خدای تعالی شناخته می شود به وجهی که قوام موجودات بستگی به او دارند یعنی به اندازه تجلیات او از آثار آفاق و انفس، این گونه شناسایی را معرفت نامیده اند و حاصل نمی گردد مگر به یاری خودش .»

روش فلسفی و استدلالی
تا اینجا گفته شد که در میان راه های مختلف خداشناسی در طریق اول انسان از طریق فطرت مستقیماً و بلا واسطه، بدون آنکه شیءیا اصلی را پایه قراردهد وجود خداوند را ادراک می کند .این ادراک از نوع ادراکات حسی است (یک حس مرموز باطنی)که به نحو شهودی حاصل می شود؛روش دوم، راه شناسایی مع الواسطه است که در آن آثار و مخلوقات که در قرآن کریم آنها را «آیات» می نامد واسطه اثبات قرار می گیرند.
روش سوم که راه عقلی و فلسفی محض است راهی است که از مطالعه وجود و موجود به طور کلی ، طی    می شود و در اینجا نیز مانند روش دوم نوعی استدلال در کار است و قهراً وجود خداوند مع الواسطه اثبات    می شود اما آنچه که واسطه قرار می گیرد آیات و نشانه ها نیستند بلکه یک سلسله اصول عقلی (بدیهی یا نظری) هستند.
یکی از این استدلالات فلسفی که بانو(ره) هم به آن اشاره می کنند ،معروف به برهان ارسطویی یا(محرک اول) است.این برهان توسط ارسطو مطرح شده است.ایشان اینگونه برهان (محرک اول ) را تقریر می فرمایند:
«دلیل دیگر که بسیار ظاهر و هویدا می کند که عالم را خالقی است دانا و توانا ،که محرک موجودات است. به اتفاق دانشمندان اشیاء دو نحو حرکت دارند: یکی حرکت تکوینی و آن از نقص به کمال آمدن و از قوه به فعل رسیدن است و دیگر حرکت وضعی و انتقالی است ،یعنی جا به جا شدن.چنانچه در علوم امروزه خوب ثابت گردیده بلکه محسوس گشته که تمام اجزاء موجودات  علی الدوام به دور هم می چرخند و به حرکت آنها عالم طبیعت مرتب می گردد .شکی نیست که حرکت محرِک می خواهد .ممکن نیست شی ئی بتواند خودش خود را حرکت دهد و چون تمام اجزاء عالم متحرکند، قطعاً بایستی منتهی شود به محرکی که خودش متحرک نباشد ...و محرِکی که خود متحرک نباشد فقط واجب الوجود و اله عالم است .»

وحدت و یگانگی خداوند متعال

یکی دیگر از مباحث توحیدی ، اثبات وحدت خداوند متعال است .بانو(ره) درباره اهمیت بحث پیرامون وحدت و یگانگی حق تعالی چنین می نویسند:
«نخستین بایستی خدا را به وحدت و یگانگی بشناسیم سپس او را عبادت و پرستش نمائیم و روی نیاز به درگاه بی نیاز او بیاوریم و دل به او ببندیم و از او استعانت و مدد بجوئیم .هدف و مرام پیغمبران همین بوده که مردم را به توحید خالق یکتا هدایت کنند و آنها را به اله عالم آشنا نمایند و به جاده مستقیم رهبری فرمایند .پیغمبر اسلام (صلی الله علیه وآله)اول زمانی که از طرف حق تعالی مأمور به تبلیغ شد فرمود (قُولُوا لا إِلهَ الا اللهَ تُفلِحُوا) بگوئید نیست الهی که سزاوار پرستش باشد ، مگر آن خدای یکتای بی همتا ،تا رستگار شوید.نفرمود بگویید اله عالم و خدایی هست زیرا چنانچه گفته شد در اصل وجود مبدأ خلافی نیست...»
قبل از اینکه بحث اثبات وحدت حق تعالی را مطرح کنیم ،تذکر دو نکته لازم است :
اول اینکه، معمولاً در مباحث کلامی و فلسفی اثبات وحدت حق تعالی از اثبات صانع جدا ذکر می شود و در دو بحث مستقل آورده می شود ،اما شهید مطهری (ره) وقتی به این مباحث می رسند چنین می فرمایند:
«این نکته را هم بگویم :در قرآن کریم دلیل وجود خدا و دلیل وحدت خدا یکی است.همان چیزی که دلیل بر وجود خداست همان چیز عیناً دلیل بر وحدت ذات احدیت است.فلاسفه معمولاً بحث واجب الوجود و بحث توحید واجب الوجود را جدا ذکر می کنند و همچنین  متکلمین اسلامی که از فلاسفه پیروی کرده اند. ولی در قرآن این طور نیست ؛یعنی این طور نیست که در یک جا دلیل بیاورد که خالق و واجب الوجود و ذاتی که او قائم به خود است و قائم به غیر نیست وجود دارد ،و در جای دیگر دلیل بیاورد که خالق و واجب الوجود و آن ذاتی که قائم به خود است ،یکی است نه بیشتر...در منطق قرآن ذات احدیت به طوری معرفی شده که فرض تعدد و ثانی از برای او نمی شود و این مطلب در ضمن آیات قرآن به طور اشاره آمده...»
نکته دیگر اینکه، قبل از هر چیز باید مراد از وحدت حق تعالی از نظر معنی و مفهوم مشخص شود،آنگاه وارد بحث اثبات وحدت حق تعالی شد.
بانو(ره) ابتدا انواع و اقسام وحدت را نام می برند و از میان آنها آن قسمی را که در مورد خداوند صادق است، ثابت می کنند:
«برای واحد معانی و اطلاقاتی است:اول واحد عددی است که بر دو وجه اطلاق می شود... دوم واحد جنسی و نوعی است... سوم واحد حقیقیه ،یعنی واحدی که وحدت عین وجود و تشخص اوست و وجود ثانیش محال و غیر ممکن است و به این اعتبار اطلاقش بر خدای بزرگ جائز است.»

اثبات وحدت و یگانگی حق تعالی:
اثبات و یگانگی حق تعالی همچون اثبات وجود صانع و حق تعالی از سه راه امکان پذیر است :

الف) از راه دل و فطرت
بانو (ره) به این راه اینگونه اشاره می کنند:
«...پس راه تحصیل معارف الهی به طوری که در شرح حدیث سوم گذشت یا وجدان است و یا برهان. اما طریق وجدان طریق معرفت باطنی است که برای همه کس میسر نخواهد شد ،مگر بعد از پاک کردن نفس از صفات مذمومه و آراستن آن به صفات پسندیده و انقطاع از ما سوی الله تعالی و متابعت طریق شرع با خلوص نیت. پس در این هنگام است که نور معرفت الهی در قلب او تجلی   می یابد ،به طوری که خویشتن را اثری از آثار خداوند بزرگ و مظهری از مظاهر او می بیند و  مفهوم بندگی خدا را دریافته...»
ایشان پیروان این راه نادر و نادر را مانند معدوم، می دانند.
اگر بشر از طریق عشق فطری در جستجوی خداوند برآید ،از همان اول در جستجوی (الله)است،یعنی بالفطره ذاتی را جستجو می کند که موجود است و واحد است و مستجمع جمیع کمالات است.

ب) از راه علمی (مطالعه در خلقت)
اگر از طریق علمی یعنی از طریق مطالعه  در آیات برآید ،قبل از هر چیزی متوجه علم و حکمت و حیات پدیدآورنده جهان می شود. علی هذا بشر اگر از راه علمی بخواهد خدا را بشناسد، صفات خدا را قبل از ذاتش درک می کند.
خانم امین(ره) در این باره چنین می فرمایند:
«اگر به طور دقت نظر به عالم وجود نمایی خواهی دید که تمام موجودات به یک نظم معین و ترتیب شگفت آوری دست در آغوش یکدیگر کرده و در نظام و بقاء عالم می کوشند و هیچ جزئی از اجزاء عالم در انجام وظیفه خود آنی سستی نمی ورزند و همه روی به یک مقصد می شتابند ... چگونه ممکن می دانی این عالم کبیر و این کاخ مجلل که با هزاران آثار بدیع و رموزی که در کمون مخفی است با تضاد و تنافری که بین اجزاء عالم است ... آنها تحت تربیت و تأثیر دو اله یا بیشتر واقع گردند؟هرگز ممکن نیست .»

ج) از راه فلسفی
بانو(ره) در مجموع چهار برهان و دلیل فلسفی ذکر می کنند و از میان این چهار برهان فقط یکی را متقن تر و محکم تر از دیگر ادله می دانند و آن را بر می گزینند.این برهان معروف به برهان(صرف الوجود) است. ایشان این برهان را این گونه تقریر می فرمایند:
«اول، چون در محل خود با دلیل قاطع ثابت شده است که مفهوم وجود دارای مصداق خارجی است که اصالتش در اعیان موجودات یافت می شود و آن حقیقتی است واحد بدون تعدد مگر از حیث مراتب شدت و تقدم و تأخر. ونیز به براهین مقرر شده واجب الوجود ماهیتش عین وجودش می باشد ،بدین معنا که او وجود صرف و وجود بحت (صاف و ساده)است و صرف شیء بدون چیزی است که قید زائد بر آن شیء است و تعددی در آن متصور نیست .زیرا هر چه ثانی او فرض شود خود اوست.»
ایشان درباره این برهان چنین می نویسند:
«هر یک از ادله گفته شده دلیل مستقلی است بر مطلوب مگر اینکه اول آنها قوی تر و محکم تر از بقیه است. فتدبر.»
خوانندگان محترم ،برای اطلاع بیشتر درباره براهین دیگر می توانند به کتاب (ترجمه اربعین هاشمیه) مراجعه کنند.
البته باید خاطر نشان کنیم که بانو(ره) برای اثبات یگانگی خداوند متعال به دلائل نقلی نیز تمسک کرده اند که به قول ایشان تمام ادله نقلیه نیز ما را به جانب عقل راهنمایی می کنند و تعبدی در آنها  نیست .
از جمله دلائل نقلی عبارتند از :[ فرموده حق تعالی در سوره انبیاء آیه22 فرموده (لَو کانَ فیهِما آلهة الا اللهُ لَفَسَدَتا) ؛امام صادق (علیه السلام) در ذیل خبری که هشام بن حکم از ایشان روایت می کندگفته اند(فَلَمّا رَأَینا الخَلقَ مُنتَظِمَاً وَ الفُلکَ جاریاً ،وَ التّدابیرَ واحِداً وَ اختِلافَ اللَّیلِ وَ النَّهارِ وَ الشَّمسِِ ،دَلَّ صِحَّة الاَمرِ وَ التَّدَبُرِ وَ ائتِلافِ الاَمرِ عَلی اَنَّ المُدَبِّرَ واحِدٌ ) ؛در حدیث است ،زندیقی آمد نزد امام صادق (علیه السلام) و گفت برای چه ممکن نیست اله عالم بیشتر از یکی باشد؟ حضرت در پاسخ فرمودند:اگر گمان کنی ممکن است در عالم دو خدا باشد یا گویی هر دو قوی و نیرومند می باشند یا یکی را قوی و دیگری را ضعیف می دانی یا گویی هر دو ضعیفند. اگر فرض نمایی هر دو قوی و نیرومندند، چرا هر یک دیگری را اعدام نمی گرداند؟و...»
بانو(ره) مردم را از جهت استفاده کردن از این گونه براهین، به سه دسته تقسیم کرده اند :
«اول مرتبه عوام الناس است که آنان فقط توانند از راه گوش اوصاف الهی را از دانشمندان و علماء بشنوند و بدون آنکه کنجکاوی نموده و ادله و براهینی بدست آرند ،کورکورانه تصدیق می نمایند...لکن اگر همین ایمان ظاهری با خلوص نیت و اخلاق نیکو و اعمال نیک توأم گردد امید است در قیامت از اهل نجات باشند ... دوم کسانی که قدری قلبشان باز شده و موجودات را به نظر تدبر می نگرند ، علم و قدرت و اوصاف کمال خدایی را در موجودات می بینند... آنها متوسطین از عرفاء و موحدین می باشند... سوم کسانی که از ظاهر موجودات به باطن منتقل گردیده و در مشاهده اوصاف ربوبی دیگر محتاج به نظر و فکر نمی باشند... و برای اثبات مبدأ محتاج به دلیل و برهان نیستند .خدا را به خدا می شناسند نه به خلق...»

مراتب توحید:

مبحث سوم در مباحث خداشناسی ،مراتب و اقسام توحید است. یکی از عمده مباحث اختلافی بین تفکرات شیعه و تفکرات معتزله ،همین مبحث مراتب توحید است.شهید مطهری (ره) به این اختلاف این گونه اشاره می کنند:
«قبلاً گفتیم که توحید ذاتی و توحید در عبادت چون مورد اتفاق همه است از محل بحث و نظر خارج است ... اما توحید صفاتی شیعه با توحید صفاتی معتزله متفاوت است ،توحید افعالی او نیز با توحید افعالی اشاعره مغایرت دارد. توحید صفاتی معتزله به معنی خالی بودن ذات از هر صفتی و به عبارت دیگر به معنی فاقد الصفات بودن ذات است ولی توحید صفاتی شیعه به معنی عینیت صفات با ذات است... توحید افعالی شیعه با توحید افعالی اشاعره متفاوت است. توحید افعالی اشاعره به معنی این است که هیچ موجودی دارای هیچ اثری نیست ،همه آثار مستقیماً از جانب خداست...»
خانم امین (ره) مراتب توحید را از نظر و دیدگاه شیعه اینگونه نام می برند:
«خلاصه توحید چهار قسم است: توحید در مقام ذات ،توحید در مقام صفات،توحید در مقام افعال، توحید در مقام عبادت.موحّد و مومن واقعی کسی است که این چهار مرتبه توحید را دارا باشد.توحید در مقام ذات این است که ذات واجب الوجود و خدای عالم را یکتا و یگانه دانیم و ذات واحد احد را پرستش نمائیم... توحید در مقام صفات واجب الوجود عین ذات او و با ذات او سبحانه یکی است،اگر به فرض محال ذات حق را بدون یکی از این صفات فرض نمائیم آن ذات واجب الوجود نیست... زیرا که او یک ممکن می شود محتاج به غیر که وی را تکمیل نماید.توحید در مقام افعال ،هر موجودی یا فعلی و عملی که در عالم مشاهده نمایی بایست آنرا از حق تعالی بدانی و به دل و زبان تصدیق و اعتراف نمایی که(لا مُوَثِّرَفِی الوُجُودِ اِلا اللهَ ) هر فعلی و اثری که از مخلوقات می بینی چون وجود و  حقیقت آن ممکن، صادر از اوست، البته فعل و عملش نیز به تقدیر است... توحید در مقام عبادت ،بایست عبادت و بندگی خود را خالص گردانی برای خدای تعالی و ابداً کسی را در عبادت شریک به حق تعالی نگردانی و عبادت را محض فرمانبرداری حق تعالی به جای آوری...»
همان گونه که توحید دارای  مراتبی است ،در مقابل شرک هم دارای مراتبی است. بانو(ره)به این مراتب اینگونه اشاره می فرمایند:
«چنانچه در جاهای دیگر گفته شد همان طوری که توحید مراتبی دارد ... در مقابل آن شرک نیز مراتبی دارد .شرک در مقام ذات و انکار وحدت صانع و تعدد مبدأ و شرک در مقام صفات که در صفات مخصوصه حق تعالی دیگری را شریک گرداند مثل اینکه در قِدَم ذاتی یا در وجوب یا در وحدت حقیقیه و غیر اینها از صفاتی که مخصوص به آن ذات متعال است دیگری را سهیم گرداند. و شرک در مقام افعال که گمان شود در تدبر عالم، دیگری شریک است یا اینکه خداوند تدبیر امور عالم  را محول به دیگری کرده و بیشتر مشرکین شرکشان راجع به همین قسم بوده یا شرک در عبادت که ریاء و سمعه و ارائه به غیر را داخل در عبادت گرداند...»

اسماء و صفات الهی

مبحث چهارم در مباحث خداشناسی،صفات جلال و جمال الهی است.این مبحث خود دارای چند قسمت است:

الف) تقسیم صفات الهی به صفات جلال و جمال:
ایشان صفات جلال و جمال را اینگونه تعریف می کنند:
«بایستی خدای عالم را به صفات جلال و جمال که آن را صفات ثبوتیه گویند و اوصاف جلال که آنرا صفات سلبیه نامند بشناسیم .صفات ثبوتیه صفاتی است که حتماً بایستی واجب الوجود دارا باشد و لازمه ذات بی زوال وی است که اگر فاقد یکی از آنها باشد او واجب الوجود و خالق و مبدأ کائنات نخواهد بود... صفات سلبیه یعنی صفاتی که منافی ذات واجب الوجود است...»

ب) دو راه برای شناخت صفات الهی :

خود ذات خدا دلیل بر صفات اوست .

بانو (ره) این راه را این گونه تشریح می کنند :
«اگر توانستی بفهمی واجب الوجود و ممکن الوجود یعنی چه و امتیازات هر یک به چه چیزی است؟ به خوبی صفات ثبوتیه... و صفات سلبیه...را می فهمی و در هیچ یک محتاج به دلیل خارجی نیست. چنان چه گفته شد واجب الوجود موجودی را گویند که به هیچ وجه محتاج به غیر و نیازمند به احدی نباشد و هیچ نقص و عیبی در ساحت کبریایی او راه نداشته باشد و ممکن الوجود به عکس، هم در وجود و هستی و هم در کمالات و فضائل در همه چیز نیازمند به غیر است... و واضح و هویداست که خالق و موجد شیء نمی شود فاقد آن شیء باشد.پس بایستی خالق عالم به نحو اعلی و اکمل دارای آن کمال باشد...»
ایشان این راه را با بیانی ساده و روشن مطرح کرده اند. اما اینکه خود ذات ،برهان بر صفات قرارگیرد، همان راهی است که مبنای برهان صدیقین، بر اثبات واجب و وحدت واجب قرار گرفته است.

مخلوقات آینه صفات خدا هستند:

اما راه دوم که مخلوقات آینه صفات قرارگرفته اند، اینکه تشکیلات و نظامات دقیق و حیرت انگیزی که در مخلوقات مشاهده می شود، نشان می دهد که از روی تصادف نبوده است ،علم و اراده و تدبیری در کار است ،و چون علم و اراده در فاعل هست پس قدرت هم هست ،زیرا قدرت جز این نیست که فاعل هر گاه بخواهد، فعل خود را انجام می دهد ؛ وبه همین دلیل دارای حیات هم هست زیرا حیات نیز جز اینکه موجود، درّاک و فعّال باشد نیست.بانو(ره) با بیانی ساده و روان این گونه می فرمایند:
«... و یگانه راهی که ما برای شناسایی حق تعالی و اوصاف جلال و جمال او داریم ،وجود عالم است که آثار علم و قدرت و حکمت اله عالم در وی پدیدار است و تو نمونه ای از تمام عالم وجود می باشی ،اگر خواهی خدا را بشناسی خودت را بشناس... عقل تو حکم می کند کسی که تو را از نیستی به هستی آورده،  نمی شود او مثل تو باشد زیرا اگر او نیز مثل تو از نیستی به هستی آمده باشد او هم محتاج می شود و سبب احتیاج تو امکان و نقص ذاتی تو است .پس او بایستی واجب الوجود و کامل بی نیاز باشد از غیر...»
و در جای دیگر چنین می نویسند:
«... غالبا معرفت ما نسبت به او تعالی به صفات جلال و جمال (ثبوتیه و سلبیه)ممکن نیست مگر از جهت نمایندگی موجودات ،زیرا آنها به وجود و کمالاتشان آینه وجود و صفات جمالیه او هستند و به حدود و نقایصشان نماینده صفات جلالیه حق تعالی می باشند.»
ج) صفات حق تعالی عین ذات حق تعالی است:
در باب صفات واجب الوجود مجموعاً سه نظریه است:
نظر اول ؛نظر معتزله، معتزله از متکلمین اسلامی عقیده دارند که واجب الوجود به دلیل این که بسیط من جمیع الجهات و احدی الذات است، موصوف به هیچ صفتی و منعوت به هیچ نعتی نمی گردد، زیرا صفت داشتن مستلزم نوعی تکثر است و از مختصات مخلوقات است.
نظر دوم؛نظر اشاعره،اشاعره که دسته ای دیگر از متکلمین اسلامی هستند ،درست در جهت عکس معتزله در این باب نظر دارند.آنها گفته اند ذات حق موصوف به پاره ای از صفات و منعوت به پاره ای از نعوت است و آن صفات به حکم اینکه صفت باید غیر از موصوف باشد ،مغایر با ذات حق اند و به اصطلاح زائد بر ذات   حق اند.
نظریه سوم؛عقیده حکمای اسلامی است که هم  منطق و استدلال آن را تأیید می کند و هم متون اسلامی، و آن این است؛ ذات واجب واقعاً متصف به یک سلسله صفات می گردد،ولی دلیلی نیست بر این که لزوماً صفت باید مغایر با موصوف باشد بلکه دلیل قائم است بر این که صفات واجب و همچنین برخی صفات ممکن عین ذات واجب و یا عین ذات ممکن است.
بانو(ره) نظریه سوم را تأیید و می فرمایند:
«و باید دانست که صفات حق تعالی عین ذات بی زوال اوست. یعنی ذات با اوصاف کمالیه الهیه او مثل علم و قدرت و اراده و مشیت و باقی صفات جمالیه او یکی است و صفات او همان ذات او و ذات او همان صفات وی است .حضرت امیر المومنین (علیه السلام) در آن خطبه معروف خود فرموده(اول الدین معرفته و کمال معرفته التصدیق به و کمال التصدیق به توحیده و کمال توحیده الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه...) این است که علماء یکی از صفات سلبیه را (نفی معانی)گفته اند، یعنی یکی از صفاتی که در خداوند نیست معانی زائد بر ذات اوست...»

در جای دیگر چنین می نویسند:
«خلاصه در ممکن هر صفت و فضیلتی که یافت شود و منسوب به وی گردد ،عرض و خارج از ذات وی است و به عکس در واجب هر صفت و کمالی که نسبت به آن ذات مقدس داده شود ،عین ذات و عین حقیقت و هویت مطلقه اوست.»
سوال ؛اگر صفات حق تعالی عین ذات اوست و یکی است پس این تعدد و تکثر در صفات منشأش کجاست؟
خانم امین(ره) به این سوال این گونه جواب می دهند:
«... چنان چه گوئیم صفات حق سبحانه عین ذات و عین حقیقت و عین وحدت است ،لکن به اعتبار مفاهیم و اضافه آنها به موجودات در عقل و فهم ما و نیز در گفتار و لفظ ما متعدد و متکثره به شمار می آید نه در خارج و نفس الامر...»
د) تعداد صفات ثبوتیه و سلبیه و بیانی مجمل در مورد آنها:
متکلمین برای تقریب به ذهن صفات ثبوتیه را نُه و صفات سلبیه را هفت عدد شمرده اند.
« خلاصه صفات کمالیه حق تعالی محدود به حدی نیست که ما بتوانیم آنرا شماره نمائیم ،لکن دانشمندان برای تقریب به ذهن مبتدیان صفات ثبوتیه را نُه و صفات سلبیه را هفت عدد شمرده اند.صفات ثبوتیه: عالم،قادر،حیّ،مرید،مدرک،ازلی،ابدی، متکلم وصادق. صفات سلبیه :جوهر نیست،عرض نیست،جسم نیست،مرکب نیست،مرئی نیست،مکان و محل ندارد و تغییر و تبدل پذیر نیست.»
در میان صفات ثبوتیه، ما فقط در باره علم حق تعالی صحبت می کنیم.
علم الهی:
بحث درباره علم خداى متعال يكى از دشوارترين مباحث فلسفه الهى است و به همين جهت است كه فلاسفه و متكلمين اختلافات زيادى در اين مبحث دارند كه در كتب مفصل كلامى و فلسفى مطرح و مورد نقد و بررسى قرار گرفته است. مثلاً بعضى از فلاسفه هم علم به ذات و هم علم به مخلوقات را عين ذات الهى دانسته‏اند و بعضى علم به ذات را عين ذات و علم به مخلوقات را صورتهايى قائم به ذات و خارج از آن شمرده‏اند و بعضى ديگر علم به مخلوقات را عين وجود آنها دانسته‏اند و از متكلمين اقوال مختلف و بعضاً عجيبى نقل شده است تا آنجا كه بعضى از ايشان منكر علم الهى به ذات مقدس خودش شده‏اند؛ و حق اين است كه ذات الهى در عين وحدت و بساطتى كه دارد هم عين علم به ذات خويش است و هم عین علم به همه مخلوقات اعم از مجرد و مادى.
بانو (ره)به این دو مرتبه از علم الهی(علم در مرتبه ذات و در مرتبه فعل) چنین اشاره می فرمایند:
«و باید دانست که علم حق تعالی محیط بر موجودات و  عین ذات مقدس او است.صفت زائد بر ذات نیست. علمش به موجودات ازلی و از قبل علم اوست به ذات خود که عالم به خود و آثار و افعال خود و فیاضیت و سعه فیض مقدس و رحمت واسعه رحمانی اوست. پیش از موجودات و پس از آنها و با آنها تماماً ذاتاً و صفاتاً و افعالاً همه نزد او حاضر است،زیرا که بنابر تحقیق و به اعتراف دانشمندان علم حق تعالی حضوری است ،نه حصولی چنانچه بعضی گمان کرده اند.»
اما صفات سلبیه ؛ایشان در مورد این صفات هفت گانه چنین می فرمایند:
«جوهر و عرض نیست ،عرض چیزی را گویند که محتاج به چیز دیگری باشد مثل سفیدی و سیاهی... که بایستی در جسم تحقق گیرد و حق تعالی واجب الوجود و به ذات خود موجود است و جوهر مقابل عرض،آن محل و موضوع عوارض است و ذات حق تعالی منزه و  مبرّاء از تمام صفات ممکنات است.مرکب نیست،زیرا مرکب ترکّب شده از اجزاء است و هر مرکبی محتاج به اجزاء اوست و نیز ترکیب کننده ای می خواهد.و از اینجا معلوم می شود که حق تعالی جسم هم نیست زیرا که همان ترکیب شده از اجزاء را جسم نامند.مرئی نیست،دیده نمی شود نه در دنیا و نه در آخرت ،زیرا آنچه می توانیم به چشم سر ببینیم اجسام است... و چنانچه گفته شد جسم نیست تا آنکه دیده شود و چون جسم نیست ،محل و مکان ندارد،زیرا جسم است که محتاج به مکان است...»
بانو(ره) در مورد صفات سلبیه دیگر نیز در آثار دیگر خود بحث کرده اند من جمله،«تنزه خداوند از زمان» ؛ «تنزه از تولید مثل» ؛ «تنزه از کیف و کیفیات» و «تنزه از حواس ظاهری و باطنی» که می توان به آنها مراجعه کرد.

 


روش خوشبختی، ص11.

همان، ص12.

ترجمه اربعین هاشمیه، ص171و172.

روش خوشبختی، ص13و14

ترجمه اربعین هاشمیه،ص219-215.

همان، ص27

روش خوشبختی، ص15

همان، ص17و18

بیست گفتار، ص317و318

ترجمه اربعین هاشمیه، ص58و59

همان، ص61

همان،ص61

روش خوشبختی،ص24و25

ترجمه اربعین هاشمیه، ص62

همان، ص68

همان، ص68-62

همان، ص67

همان، ص67

روش خوشبختی، ص25

مخزن العرفان، ج14، ص28

آشنایی با علوم اسلامی، ج2، ص74

روش خوشبختی، ص34-32 ومخزن العرفان، ج1، ص54 و55

مخزن العرفان، ج6، ص438 و439

روش خوشبختی،ص26و27

همان،ص26و27

همان، ص2

ترجمه اربعین هاشمیه، ص54

نهج البلاغه، خطبه1، ص32

روش خوشبختی، ص31و32

مخزن العرفان،ج2، ص389

همان، ج2، ص81 و82

روش خوشبختی، ص30-28

آیت الله مصباح یزدی در کتاب آموزش فلسفه خود در این باره این گونه توضیح می فرمایند:« علم به ذات؛ كسى كه تجرد و عدم ماديت ذات الهى را شناخته باشد به آسانى مى‏تواند درك كند كه ذات مقدسش عين علم به خويش است چنانكه در هر موجود مجرد مستقل غير عرض چنين است . و اگر كسى در لزوم علم به ذات در هر موجود مجردى شك داشته باشد در مورد خداى متعال مى‏توان براى وى چنين استدلال كرد علم به ذات يكى از كمالات وجودى است كه در بعضى از موجودات مانند انسان يافت مى‏شود و خداى متعال همه كمالات وجودى را بطور نامتناهى دارد پس اين كمال را هم در بالاترين مرتبه‏اش خواهد داشت .به هر حال اثبات علم الهى به ذات مقدسش بر اساس مبانى حكمت متعاليه كار آسانى است.علم به مخلوقات؛اما اثبات علم به مخلوقات مخصوصاً قبل از پيدايش آنها و تبيين فلسفى آن به اين آسانى نيست و در اين جاست كه اقوال و آراى گوناگونى وجود دارد و مهمترين آنها از اين قرار است:1- قول پيروان مشائين مبنى بر اينكه علم به مخلوقات بوسيله صورتهاى عقلى است كه از لوازم ذات الهى مى‏باشند .اين قول اشكالات قابل ملاحظه‏اى دارد زيرا اگر اين صورتها عين ذات الهى فرض شوند لازمه‏اش وجود كثرت در ذات بسيط الهى است و اگر خارج از ذات فرض شوند چنانكه از تعبير لوازم ذات بر مى‏آيد ناچار معلول و مخلوق خداى متعال خواهند بود و لازمه‏اش اين است كه وجود الهى در مقام ذات و صرف نظر از اين صورتهاى علمى علم به مخلوقاتش نداشته باشد و خود اين صورتها را هم بدون علم آفريده باشد .افزون بر اين علمى كه بواسطه صورتهاى عقلى حاصل مى‏شود علمى حصولى خواهد بود و لازمه اثبات چنين علمى براى خداى متعال اثبات ذهن در ذات الهى است در صورتى كه ذهن و علم حصولى ويژه نفوس متعلق به ماده مى‏باشد .2- قول اشراقيين مبنى بر اينكه علم الهى به مخلوقات عين وجود آنهاست و نسبت مخلوقات به ذات الهى نظير نسبت صورتهاى ذهنى به نفس است كه وجود آنها عين علم مى‏باشد .اين قول هر چند مستلزم نسبت دادن علم حصولى به خداى متعال نيست ولى در اشكال نفى كشف تفصيلى در مقام ذات با قول قبلى شريك است .3- قول صدرالمتالهين مبنى بر اينكه علم به ذات عينا علم حضورى به مخلوقات است مهمترين اصل براى تبيين اين قول همان اصل تشكيك خاص در وجود مى‏باشد كه بر اساس آن وجود معلول شعاع و جلوه‏اى از وجود علت بشمار مى‏رود و علت هستى‏بخش در ذات خود داراى كمالات معلولاتش هست پس حضور ذات براى خودش عين حضور آنها خواهد بود .اما وى معتقد است كه هيچ علمى مستقيما به وجود مادى تعلق نمى‏گيرد و همانگونه كه تجرد شرط وجود عالم است‏شرط معلوم بالذات هم مى‏باشد ولى چنانكه در درس چهل و نهم اشاره شد غيبوبت اجزاء مكانى و زمانى ماديات از يكديگر منافاتى با حضور همه آنها نسبت به علت هستى‏بخش ندارد.  بنابر اين خداى متعال علم حضورى به همه مخلوقات اعم از مجرد و مادى دارد علمى كه عين ذات مقدسش مى‏باشد .نكته‏اى را كه بايد در اينجا خاطرنشان كنيم اين است كه در ساحت قدس الهى به هيچ وجه زمان و مكان راه ندارند و وجود مقدس الهى بر همه زمانها و مكانها احاطه دارد و گذشته و حال و آينده نسبت به او يكسان است بنابر اين همچنانكه تقدم وجود او را بر مخلوقات نمى‏توان از قبيل تقدم زمانى دانست همچنين تقدم علم او را بر وجود مخلوقات نمى‏توان تقدم زمانى شمرد بلكه منظور از تقدم علم او تقدم سرمدى است چنانكه وجود و علم ساير مجردات نسبت به جهان مادى تقدم دهرى دارد.»  آموزش فلسفه،ج2 ، ص380 درس شصت و ششم.

مخزن العرفان،ج3،  ص16

روش خوشبختی، ص30

ترجمه اربعین هاشمیه،ص41 و46 و52 و70

همان، ص89 ومخزن العرفان، ج2،  ص48

ترجمه اربعین هاشمیه، ص98

همان، ص53