کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
اصول چندي كه بايد گفته شود ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

اصول چندي كه بايد گفته شود
اول چنان چه گفته شد بحكم عقل امام بايستي از تمام جهات افضل از رعيت باشد و باتفاق دوست و دشمن حضرت امير عليه السلام بعد از پيغمبر صلي الله عليه و آله از تمام مردم بتمام جهات افضل بوده و افضليت آن حضرت چنان ظاهر و هويدا است كه در اثبات آن محتاج بدليل نيستيم و شرافت آن جناب بقدري باهر و پيدا است كه با اين كه دشمنان از راه بغض و حسد و دوستان از روي تقيه و ترس فضائل او را مخفي نمودند تمامي كتب و دفاتر و جرايد از مولفات سني و شيعه مملو از فضائل  و مناقب آن بزرگوار است و مثل خورشيد در وسط روز افضليت او  هويدا است ، كدام كتابي است كه محتوي بر ذكر صفات حميده او نباشد و كدام منصفي اقرار بر افضليت او ننموده ، كرامات و كارهاي فوق العاده او بشمار نمي آيد.
و از آن سرور اهل حق نقل مي نمايند كه فرموده ، تمام اسرار الله در كتب سماوي است و آن چه در كتب سماوي است در قرآن است ، و آن چه در قرآن است در سوره حمد است و آن چه در سوره حمد است مندرج در بسم الله است و آن چه بسم الله است در باء بسم الله است و من آن نقطه باء بسم الله مي باشم.
اگر از عملش گوئيم براي احدي از دانشمندان شكي نيست كه تمام علوم علماء رشحه اي است از رشحات درياي دانش و علوم غير متناهي او پديد گشته از حكمت الهي گرفته تا مرتبه علم حروف و لغت منتس باو است و كتاب نهج البلاغه و مواعظ و خطبه هاي ان حضرت شاهد بر اين مدعا است ، همين بس كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله در شأنش فرموده:( انا مدينه العلم و علي بابها).
اگر از سخاوتش گویم شکی نیست که آن حضرت سخی تر از هر سخی و کریم تر از هر کریمی بوده و هرگز سائل را از خود محروم نمی نمود با خانواده خود روزها روزه می گرفت و شبها گرسنگی می خورد و آنچه بدست داشت بفقراء و بینوایان می داد و بذل و احسان آن حضرت باندازه ای بود که در شان مبارکش آیاتی نازل شد در سوره هل اتی فرموده : « و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و  اسیراً ».(29) که باتفاق مفسرین از شیعه و سنی این آیه در شان آن بزرگوار نازل گشته و از اخبار بسیار معلوم می شود که حضرتش مزدوری می کرد و اجرت خود را در راه خدا می داد.
اگر از شجاعتش گویم بقدری شجاعت و دلاوری او ظاهر و هویدا است که از فرط شجاعت او را (اسد الله) و شیر خدا ملقب نمودند و حکایت مرهب خیبری و کشته شدن او بدست آن جناب و کندن درب خیبر مشهور و معروف است و چنان چه از کتب تواریخ و احادیث معلوم می شود تمام غزوات و جنگ هائی که در حیات رسول بر پا گردید بدست حضرت امیر علیه السلام فتح شد وقتی که اسلام غریب بود و مسلمان ها کم و دشمن ها غالب بودند در بعضی موارد حضرت امیر علیه السلام یک تنه با آن گروه کفار مقاتله می نمود و آنها را شکست می داد.
از عمر نقل می کنند که گفت: اگر شمشیر علی علیه السلام نبود دین اسلام بر پا نمی شد و نیز در باقی صفات مثل زهد، ورع ، بی اعتنائی او بدنیا ثابت و دوست و دشمن معترفند که بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله کسی بپایه و درجه او نرسیده است.
و تعجب در این جاست که آن جناب با آن فرط شجاعت و دلاوری که داشت بی اندازه خوش خلق و خنده رو و رقیق القلب و پر عاطفه بود چنان چه دشمنان خوش روئی آن حضرت را حمل بر عیب او می کردند و معلوم است شجاعت و رقت قلب ضد یک دیگر است و غالباً با هم جمع نمی شود.
(قوسجی) که یکی از بزرگان علماء سنی است در شرح تجرید گفته: ( اعراض آن حضرت از دنیا متواتر است با وجود این که قدرت بر تمام لذات داشت مکرر بدنیا خطاب می نمود ای دنیا دور شو از من آیا متعرض شده ای که مرا بدام خود بیاوری و فریفته لذات خود کنی ، هیهات هیهات دور است هنوز وقت آن نرسیده که مرا فریب دهی دیگری را مغرور کن مرا بتو حاجتی نیست من تو را سه طلاقه نمودم که دیگر رجوعی نیست. ای دنیا عیش تو کوتاه است قدر و منزلت تو کم است و امید تو اندک است بعد از آن فرموده آه از کمی توشه و دوری راه).
و سنی و شیعه نقل نموده اند که مکرر می فرمود: دنیای شما در نزد من خوارتر است از استخوان خوکی که آدم خوره دار لیسیده باشد و زهد آن حضرت باندازه ای بود که هرگز غذای سیر نمی خورد و به نان جو و سرکه قناعت می نمود و می فرمود من سیر غذا بخورم و در مدینه بعضی شکم ها گرسنه باشد.
و نیز باعتراف سنی و شیعه روزها بروزه و شبها بعبادت بسر می برد بطوری که عبادت آن حضرت ضرب المثل شده بود و ادله و براهین از طرق شیعه و سنی در فضیلتش بقدری زیاد است که مجلدات بسیار وافی به بیان آن نیست چه رسد باین مختصر.
(اصل دوم) چنان چه در امامت عامه ثابت شد امام مثل پیغمبر بایستی دارای مقام عصمت باشد و از زمان طفولیت تا آخر عمر گناه و خطائی بلکه اشتباه و فسادی از وی سر نزده باشد.
و احدی از دانشمندان نگفته اند که در تمام عمر خلاف و خطائی که منافی با عقل و شرع باشد از حضرت امیر علیه السلام صادر شده باشد با این که دشمنان او بسیار و همیشه در مقام عیب جوئی در جستجوی این بودند که از او خرده گیری نمایند ، با این حال نتوانستند کوچک تر خلاف و خطائی نسبت به آن بزرگوار دهند و شاهد بر عصمت او آیه تطهیر است که باتفاق شیعه و سنی درباره آل عبا نازل گردیده که یکی از آن پنج تن حضرت امیر علیه السلام است : « انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً». (30)
پس بمقتضای این آیه آن حضرت در باطن از هر صفت زشت و پلیدی که از نجاست باطنی محسوب می گردد پاک و منزه و در ظاهر نیز از افعال نا شایسته که از نجاسات ظاهری بشمار می رود مبراء و پاکیزه است و همین است معنای عصمت و تا کسی دارای (نفس قدسیه الهیه) نباشد هرگز نمی شود در تمام عمر اندک خطاء و اشتباهی از وی سر نزند و کسی که جایز الخطا باشد شایسته جانشینی رسول صلی الله علیه و آله و ولایت امور دینی را ندارند.
(اصل سوم) پس از آن که معلوم شد که بحکم عقل تعیین امام از طرف خداوند با پیغمبر است زیرا کسی جز خدا نمی داند چه کسی لایق این مقام و دارای ملکه عصمت و عارف برموز و اسرار قرآن و دانا باحکام الهی است و درباره احدی ادعا نشده که دارای مقام عصمت و افضلیت و نص بر امامت از طرف پیغمبر صلی الله علیه و آله باشد مگر علی بن ابیطالب علیه السلام که تمام فرق شیعه متفقند که حضرت رسول صلی الله علیه و آله علی بن ابیطالب علیه السلام را بجانشینی خود و پیشوائی مسلمانان انتخاب فرمود و نیز همگی متفقند بر فضیلت و عصمت او و همین اقوی دلیل است بر امامت و خلافت آن حضرت و از اینجا می توان علم قطعی حاصل نمود بر این که او خلیفه بلا فصل پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله است.
و ادله و براهین از قرآن مجید و اخبار بر امامت او بی شمار است و اگر بخواهیم وارد آن شویم و لو باشاره ای باشد کلام طولانی می شود (آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است) علامه حلی در کتاب (الفین) خود دو هزار دلیل بر امامت آن حضرت آورده است.
 لکن برای نمونه اجمالاً اشاره ببعض آیات و احادیث می نمائیم:
استشهاد به آیات بر امامت علی علیه السلام
در سوره مائده آیه 60 فرموده: « انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون».(31) سنی و شیعه تمام متفقند که این مبارک آیه در شان امیرالمومنین علیه السلام نازل گشته در وقتی که در حال نماز انگشتر بسائل مرحمت نمود.
و چون کلمه انما در اول آیه مفید حصر است یعنی منحصر می نماید صاحب اختیاری را بخدا و رسول خدا و مومنی که این صفت را دارد که نماز می خواند و در حال رکوع صدقه می دهد ، همین قرینه می شود که مقصود از (ولی) که در آیه است بمعنای اولی بتصرف و صاحب اختیاری است نه بمعنای دوست و یاری کننده چنان چه سنی ها حمل بر این معنی کرده اند زیرا که این معنی منافی با حصر است ، دوست و ناصر منحصر بخدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین علیه السلام نیست بلکه تمام مومنین باید دوست و یاور یکدیگر باشند.
در سوره نساء آیه 62 فرموده: « یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» بمومنین امر می فرماید که بایستی اطاعت نمائید خدا را و اطاعت نمائید رسول خدا را و اطاعت نمائید کسانی را که صاحب امرند.
شکی نیست که مقصود از صاحبان امر که (واجب الاطاعه ) می باشند امام است و امام کسی است که پیغمبر صلی الله علیه و آله او را بجانشینی خود پذیرفته نه سلاطین چنان چه بعضی از سنی ها می گویند هر عاقلی می فهمد کسی را که خداوند اطاعت او را مقارن با اطاعت خود و رسولش نموده نمی شود هر فاسق و فاجری باشد و چنان چه معلوم است غالباً سلاطین ظالم و فاسق می باشند چگونه می شود اطاعت آنها و لو بمعصیت حکم نمایند واجب باشد.
و دیگر آیه « قل لا اسئلکم علیه اجراً الا الموده فی القربی» خداوند در این مبارک آیه امر می فرماید برسول خود ، که بگو بمردم ، در مقابل زحمت نبوت ، و ابلاغ احکام الهی ، اجر و مزدی از شما نمی خواهم ، مگر مودت و محبت بنزدیکان و اقرباء خود ، و باعتراف سنی و شیعه ، مقصود از ذوی القربی علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام می باشند و این ها کسانی می باشند که باجماع امت آیه تطهیر « انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً» (32) در شان ایشان وارد شده است.
 البته می دانید که مزد و پاداش هر عملی آن نتیجه و فائده ای است که مترتب بر عمل می گردد که بدون آن عمل بی ثمر و فائده می ماند و نکته کلام اینجاست که از این مبارک آیه بر می آید که رسالت رسول صلی الله علیه و آله بدون محبت ذوی القربی آن حضرت نتیجه و ثمر ندارد و شاید سرش این باشد که چون رسالت رسول صلی الله علیه و آله وقتی بثمر و نتیجه می رسد که امام بر حقی که مفسر ومبین قرآن و مجری قوانین اسلام است بین مردم حکم فرما باشد.
این است که امر می فرماید بمحبت و دوستی کسانی که زمامدار دین اسلام و مفسر ومبین قرآنند زیرا که پیغمبر بدون جهت امر بدوستی کسی نمی فرماید بلکه برای این است که لازمه دوستی اطاعت است و اطاعت آنها اطاعت حق تعالی است و نیز محبت بآنها عین محبت بحق تعالی است.
پس بخوبی از این مبارک آیه بر می آید که بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله امامت و خلافت در ذوی القربی بزرگوار است که خداوند دوستی و محبت و ولایت آنها را پاداش و نتیجه رسالت قرار داده.
استشهاد باخبار نبوی بر امامت حضرت امیر علیه السلام
اخبار نیز در این خصوص از حد و شماره بیرون است و یکی از آنها که از مسلمیات بین شیعه و سنی بشمار می رود و احدی از مورخین و ائمه احادیث در آن خدشه ای ننموده و در صحاح سته اهل تسنن و باقی کتب معتبره ایشان ثبت شده ، حدیث منزلت است که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: ( انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی) ای علی نسبت تو بمن مثل هارون است بموسی مگر اینکه پیغمبری بعد از من نیست.
و دلالت این حدیث بر مدعای ما ظاهر و هویدا است زیرا هارون خلیفه و جانشین موسی علیه السلام بود ، حضرت موسی علیه السلام هر وقت سفر یا کوه طور می رفت برادر خود هارون را بجای خود می نشانید و اگر بعد از موسی علیه السلام زنده بود مسلماً هم نبی بود و هم خلیفه موسی علیه السلام.
اینجا رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند تو هم نسبت بمن همین منصب را داری که بجای من و خلیفه من می باشی در تمام شئونات مگر مقام نبوت که پیغمبری بمن ختم می گردد.
باتفاق سنی و شیعه از طرف پیغمبر صلی الله علیه و آله نصی بر خلافت ابوبکر و عمر و عثمان نرسیده و نیز باتفاق هیچ کدام دارای مقام عصمت و افضلیت نبودند.
هر خردمندی می داند اگر آن ها لایق منصب امامت نبودند خود پیغمبر صلی الله علیه و آله آنها را بجانشینی خود پذیرفته و ایشان را بامت و خلافت انتخاب می نمود چنان چه اتفاقی بین شیعه و سنی است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله در روز هیجدهم ذی الحجه در (غدیر خم) که منزلی بین مکه و مدینه است وقتی خود و اصحاب از حجه الوداع بر می گشتند امر فرمود که از جهازهای شتر منبری ترتیب دادند و بالای منبر تشریف برد و پس از خطبه فرمود (الست اولی بکم من انفسکم) آیا من اولی بتصرف نیستم بشما از خود شما بر شما ، همه گفتند: آری یا رسول الله صلی الله علیه و آله تو صاحب اختیار ما می باشی ، پس از آن دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: ( من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله) کسی که من مولی و صاحب اختیار اویم علی علیه السلام مولی و صاحب اختیار اوست و حضرت دعا فرمود درباره دوستان و یاری کنندگان علی علیه السلام و نفرین نمود درباره دشمنان آن سرور.
و حدیث غدیر یکی از مسلمیات بین سنی و شیعه بشمار می رود چنان چه می نویسد هشتاد و شش هزار (86000) نفر شاهد بودند و تمام مورخین و اهل سیر و تواریخ از سنی و شیعه در کتب خود ثبت نموده اند.
خود سنی ها می نویسند: اول کسی که به حضرت امیر علیه السلام مبارک باد گفت و بیعت نمود (عمر) بود که گفت: بخ بخ لک یابن ابی طالب اصبحت مولای و مولی کل مومن و مومنه) به به بتو ای پسر ابوطالب امروز پیشوا شدی بر من و هر مرد و زن مومنی.
و چون اهل تسنن نمی توانند در صدور این حدیث از پیغمبر صلی الله علیه و آله حرفی بزنند (لفظ مولی را) بمعنی دوست و یاری کننده گرفته اند زیرا که باین معنی نیز در لغت آمده و می گویند مقصود پیغمبر صلی الله علیه و آله این بوده که علی علیه السلام را دوست بدارید و او را یاری کنید.
کدام عاقلی قبول می کند که در چنین وقتی که هوا در منتهی درجه گرمی بود شخص پیغمبر صلی الله علیه و آله مردم را در بیابان معطل کند و بفرماید علی علیه السلام را دوست دارید در صورتی که تمام مومنین موظفند یک دیگر را دوست دارند.
و چون این مختصر را بمنظور خواهران و بانوان می نگارم و خانم ها غالباً بطرق احادیث و کتب و دفاتر سنی و شیعه آشنا نیستید و از رموز آیات و اخبار و طریق استدلال بآنها مطلع نمی باشید و نیز غرض ما در اینجا اختصار و ساده گوئی است لهذا ایشان را در مسئله امامت بفهم و وجدان خودشان حواله می دهم.
هر کس اندک شعوری دارد می فهمد امامت که ریاست عامه است بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله بر تمام مسلمین و تا قیامت باید باقی باشد چیز کوچکی نیست زیرا امام کسی است که مال و جان و دین مردم بدست او است و اطاعت او بر تمام مردم واجب و لازم است و نیز امام مفسر و مبین قرآن و حافظ دین و قانون الهی است و هر کسی لایق این مقام نیست ، امامت عصمت و افضلیت می خواهد.
پس چگونه می توان قبول نمود که چنین امر مهمی بدست مردم باشد البته بایستی خود پیغمبر صلی الله علیه و آله بامر خدا تعیین امام و خلیفه نماید و دلیل بر بطلان کلام سنی ها همین بس که تعیین امام را بدست مردم می د انند و نیز عصمت و افضلیت را در امام شرط نمی دانند.
و نیز می گوئیم اگر بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله امام لازم بود چرا خود پیغمبر صلی الله علیه و آله معین نفرمود و اگر لازم نبود بچه مناسبت مردم خلیفه و جانشینی برای پیغمبر صلی الله علیه و آله تعیین نمودند و اگر گویند پیغمبر صلی الله علیه و آله این طور صلاح دانست این چنین امر بزرگی را بدست مردم و اجتماع مسلمین واگذارد چرا ابوبکر مخالفت پیغمبر صلی الله علیه و آله نمود و عمر را ولی عهد خود گردانید و نیز عمر امر خلافت بعد از خود را حواله بشورا نمود.
کسی که در این مطالب قدری دقیق شود بخوبی می فهمد که تمام این دسیسه چینی ها و تدلیس ها روی حب ریاست و حسد بوده خود موسسین غصب خلافت بخوبی می دانستند که امامت و خلافت حق علی علیه السلام است علماء سنی هم می دانند یا از راه تعصب یا از جهت تقیه اظهار نمی نمایند و بر هر دلیل اعتراضات بی مورد می آورند.