کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
ارکان دین ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

ارکان دین و آنچه اسلام بآن تحقق می پذیرد سه چیز است
نخستین چیزی که بایستی بدانیم و بقلب تصدیق نمائیم و بزبان اعتراف کنیم وجود حق تعالی یعنی مبدء و اله عالم و وحدت و یگانگی اوست و این که او متصف بجمیع صفات کمال است که آن را صفات ثبوتیه می نامند و منزه و مبراء از تمام نقایص است که آن را صفات سلبیه می گویند.
دوم : تصدیق بوجود ملائکه مقربین و انبیاء مرسلین و خاتمیت پیغمبر ما محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم.
سوم: اعتقاد و یقین بمعاد که آن را عالم قیامت گویند و این که خداوند بقدرت کامله خود انسان را در قیامت زنده می کند و هر کس را بکیفر و پاداش اعمالش می رساند ، اگر در دنیا خوب کرده جزای خوب می بیند و اگر بد کرده مجازات بد می بیند.
ارکان دین یعنی آن چه اسلام و مسلمان شدن منوط بوی است همین سه رکن بالا است.
ارکان ایمان پنج است
آن چه ایمان بوی متحقق می شود همین سه رکن بالا است و باضافه دو رکن دیگر ، یکی عدل و دیگر امامت که امتیاز شیعه انثی عشری از باقی فرقه های مسلمین باین دو اصل اخیر است.
پس مؤمن کسی را گوئیم که دارای همین پنج رکن باشد و بیاری حق تعالی بسیار مختصر و ساده برای اثبات هر یک از این اصول پنج گانه که  اصول دین و مذهب باشد اجمالاً اشاره می نمائیم. بعضی ادله ای که نزدیک بفهم بانوان و توده مردم و عموم خلق باشد.
باید دانست که  فساد اخلاقی که بین مردم شیوع پیدا نموده تمامی آن در اثر ضعف ایمان و فقدان عقیده و عدم اطمینان قلب در امر مبدء و معاد است.
پس اول قدم ما بسوی سعادت و خوشبختی تحقیق در اصول دیانت است ، انسان بایست حس کنجکاوی داشته باشد و در اثبات یا انکار هر مطلب در اطراف آن غور نماید ، یعنی دقت کند تا آن که هر مطلبی را از روی اساس بدست آورد.
آیا هیچ وقت فکر کرده اید که ما از کجا آمده ایم و برای چه آمده ایم و تکلیف ما چیست و کجا می رویم ، آیا بعد از این عالم عالمی هست و اگر هست وسائل سعادت و راحتی خود را در آن عالم چطور باید فراهم کنیم ، اگر خواهی مختصر مسافرتی کنی چند روز قبل زاد و توشه و وسائل خوراک و لباس و آسایش خود را فراهم می کنی ، چطور شد که بفکر سفر آخرت نیستی چنان مشغول بدنیا هستیم که گویا هرگز نمی میریم نمی دانیم عمر کوتاه است بهر آنی قدمی بسوی مرگ بر می داریم.
غیر از تمتع جسمانی و حظوظ حیوانی لذائذ دیگری در کار هست که عبارت از لذائذ روحانی است (1) که آن بمراتب بسیار لذیذتر از لذائذ جسمانی بشمار می رود و بدون آن سعادت و خوشبختی که عبارت از آرامش روح و اطمینان قلب باشد تأمین نمی گردد زیرا که همیشه انسان ناراضی و وحشت زده است و میل دارد از اسرار پرمعنای جهان آگاه شود گویا گم کرده ای دارد تا آنرا نجوید آرام نمی گیرد و کسی که حس کنجکاوی در وی نباشد بایستی او را در ردیف حیوانات بشمار آورد زیرا که امتیاز انسان از حیوان بهمین قوه شعور و ادراک و احساسات روحانی اوست به بتمتعات جسمانی لکن بیشتر مردم این حس کنجکاوی را در اموری بکار می برند که نتیجه مطلوبی بدست نمی آید.(2)
اگر قدری از این عالم ظلمانی تنگ مادی بیرون آئی و روی دل بعالم روحانی گردانی آن وقت فضای معنوی فکر و روح تو توسعه پیدا می کند و بزرگ می شود و احساسات درونی تو قوت می گیرد و دم بدم از آن لذائذ روحانی بهره مند می گردی و جان و دل تو را مجذوب می گرداند و تو یک انسان کامل خوشبخت سعادت مند می گردی و دیگر بعض لذائذ مادی که در پی آن می گردی و آن را خوشبختی و سعادت می دانی ، در نظر تو ارزشی ندارد.
اگر یقین داری که این مطالبی که پیمبران و حکماء و دانشمندان عالم گفته و می گویند که عالم را خدائی است دانا ، توانا ، حکیم ، عالم بتمام اشیاء و از پس این عالم عالمی است و در پس این زندگانی ، زندگانی دیگری است و هر کس بمجازات و کیفر اعمال خود می رسد البته احتمال می دهی که شاید این مطالب حقیقت داشته باشد و هرگز نمی توانی یقین کنی که بعد از مردن فانی و نیست می گردی.
با این حال آیا عقل تو اجازه نمی دهد که در مقام تفحص بر آئی و از تحقیق در این مطالب اغماض ننمائی مگر آن که بکلی فاقد عقل و شعور باشی و باصطلاح عملی ( دفع ضرر محتمل واجب است عقلاً) اگر طفلی بشما خبر دهد که در شهر شیری آمده و مردم را اذیت می کند ، البته تا تحقیق نکنی و یقین بکذب وی پیدا ننمائی مطمئن نمی شوی و از منزل بیرون نمی روی.
بسیار جای تعجب است ، چه شد در صورتی که تمام عقلاء و دانشمندان عالم معترفند بوجود صانع حکیم و فطرت تو نیز شاهد بر اوست چگونه در خواب غفلت فرو رفته و آب گل آلوده دنیا چشم و گوش تو را پر نموده و در مقام معرفت و شناسائی آن حقیقت یکتا بر نمی آئی و محبت او را در دل خود نمی پرورانی و اوامر او را بدل و جان نمی پذیری و از نواهی او اجتناب نمی نمائی و این مسامحه کاری و لا ابالی گری تو دلیل بر ضعف ایمان تو بلکه دلیل بر نقصان عقل و فقدان شعور تو است.
پس بحکم عقل نخستین چیزی که بر هر فردی واجب و لازم است ایمان بمبدء و معاد باقی معارف و ارکان دین و ایمان است که بدون آن آرامش روح و اطمینان قلب و سعادت و خوشبختی برای احدی میسر نخواهد شد.
در شناسائی مبدء و حصول ایمان بچه اندازه کافی است
بایستی کوشش نمود و از روی برهان عقلی بیقین دانست که عالم را آفریدگار و مبدئی است یکتا و یگانه قادر ،توانا ،عالم ، حکیم درستکار ، واجب الوجود که وجود و صفات او عین ذات اوست او بی نیاز از هر چیزی است و همه اشیاء نیازمند باویند و او یگانه بی همتائی است که از زمان و زمانیات و مکان و مکانیات برتر و بالاتر است ، نه زمانی باو احاطه دارد و نه مکانی او را فرو گرفته و او محیط بر زمان و زمانیات و تمامی موجودات است ، زنده ای است که ابتدائی برای وجودش متصور نیست ابدی است که انتهائی برای او نخواهد بود و متصف بجمیع صفات کمالیه است که آن را صفات ثبوتیه گویند و منزه و مبراء از تمام نقایص ممکنات است که آن را صفات سلبیه نامند نه شبیه بچیزی است ، نه چیزی شبیه باوست.
در اصل وجود مبدء و اله عالم محتاج بدلیل نیستیم
کسی که اندکی نفس خود را از آلایش طبیعی و امور مادی تصفیه کند و قدری بخود آید بفطرت اولیه خود می فهمد که از برای او و تمام موجودات صانع عالم توانائی است که موجودات را از نیستی بهستی و از کتم عدم بعرصه وجود آورده و خلعت وجود بخشیده و احتیاج این عالم بصانع حکیم قادر، توانا بس واضح و هویدا است و مثل خورشید در وسط روز پدیدار است و از شدت ظهور بر بعضی اذهان ضعیفه پنهان شده ( حجابی از همه عالم ز بس که پیدائی) زیرا که هیچ بنائی بدون بناء و هیچ مصنوعی بدون صانع صورت پذیر نیست ، این است که در سوره ابراهیم علیه السلام فرموده: « افی الله شک فاطر السموات و الارض» آیا در وجود خدا شکی است که آفریننده آسمانها و زمین است.
در این که عالم را اصلی و مبدئی است احدی انکار ننموده ، جاهل و عالم ، دانشمند و نادان، حکیم و سفیه ، طبیعی و الهی ، مادی و موحد،  متدین و غیر متدین همگی معترفند که این موجوداتی که بچشم خود می بینیم  منتهی می شوند باصل و حقیقتی که مبدء و منشأ حادثات و متغیرات است.
و اگر کسی بزبان منکر خدا شود مثل طبیعیین و مادیین خوب که در کلام آنها دقت می کنیم بالاخره معلوم می شود که او نیز معترف بخدای یگانه است و اختلاف بین آنها لفظی است ، چنان چه از امام جعفر صادق علیه السلام چنین نقل می نمایند که بیکی از طبیعیین فرموده: ( آن چه را که تو طبیعت گوئی ما خدایش نامیم).
حیوانات نیز بفطرت خود بلکه اجزاء عالم آن وجود یگانه یکتا را تسبیح و تقدیس می نمایند و همگی سر تسلیم و انقیاد بزیر انداخته منتظر امر پروردگارند ، چنانچه در قرآن کریم فرموده: « و ان من شیء الا یسبح بحمده و لکن لا یفقهمون تسبیحهم». نیست موجودی از موجودات مگر این که تسبیح می نماید حق را ، لکن مردم نمی فهمند تسبیح آنها را.
حضرت سید الشهداء علیه السلام در دعای عرفه عرض می کند: « الهی چه وقت غائب می شوی تا این که محتاج شوم بدلیل که دلالت کند بر وجود تو و چه وقت دور می شوی تا آن که متوسل شوم بآثار که برساند مرا بتو ، کور باد چشمی که تو را نبیند». تا آخر کلمات آن بزرگوار که مفصل است  بقول شاعر عارف ( توحید گوی او نه بنی آدمند و بس * هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد).
غرض آن که کسانی که بزبان منکرند بقلب معترفند بوجود موجود ازلی و ابدی و با این حال در کتب حکمت و کلام برای اثبات وجود صانع ادله بسیاری اقامه نموده اند که ما ابداً محتاج بآن ادله نیستیم همان فطرت و وجدان ما کافی است که اعتراف نمائیم که ما مبدء و خالقی داریم که ما را از عدم بوجود آورده و از نقص بکمال کشانیده لکن برای تنبه و تذکر اجمالاً اشاره می کنیم به بعض براهینی که خیلی ساده و واضح و نزدیک بفهم خواهران ملی و ایمانی خودم باشد و از براهین فلسفی خودداری می نمایم.