کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
کمال انسان به تمامیت اوست ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مطلب چهارم : کمال انسان به تمامیت اوست
تمامیت هر نوعی از موجودات باین است که فعلیات ما دون خود را تحت نفوذ و فعلیت وجود خود در آورد و شیئی وقتی تمام می شود و بکمال لائق خود می رسد که آنچه نسبت بوی بالقوه بوده بالفعل گردد مثلاً طفلی تازه متولد شده فعلا فاقد کمالات انسانیه است لکن قابل و مستعد جمیع مراتب موجودات می باشد وقتی بکمال انسانی می رسد و انسان کامل می گردد که نسخه جامعه وجود و جامع تمامی مراتب و خصوصیات مادون خود گردد و هر چه هست در نسخه جامعه وجود او مندرج گردند و تحت هستی وی در آیند.
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل
آنچه در سر سویدای بنی آدم از اوست
(سعدی)
و تمامیت او وقتی محقق می گردد که فاقد هیچگونه کمالی نباشد پس کمال او بسته بتمامیت اوست.
و نهایت و انتهای هر چیزی همان بدایت وی است یعنی شیء وقتی بمنتهای کمال می رسد که درای مراتب مادون خود که اول مرتبه وجود اوست گردد چنانچه گفته اند (نهایت عین بدایت است).
و از اینجا می توان دو قاعده لا یتغیر استخراج نمود (1) یکی آنکه هر فردی که در مدارج کمال بالا می رود فاقد مراتب زیرین نخواهد بود بلکه در هر مرحله ای که صعود می نماید (2) مراحلی که پیموده در زیر پای خود و تحت نفوذ خود می بیند و خود را محیط و مستولی بر آن می داند و هر قدر بر کمالات وی افزوده گردید سعه دایره وجود او زیادتر می گردد و بر صفات کمالیه او می افزاید.
اینست که در قیامت کبری که آخرین سیر بشر است و جهات قابلی و استعدادی او بمنتهی درجه کمال رسیده علم و دانش وی بقدری زیاد می گردد که احاطه می نماید بتمام عوالمی که در راه نوردی خود سیر نموده و از آن گذشته یعنی در آن وقت تمام عوالم مادون وجود او در نظر شهود وی و علم حضوری او یکسان است زیرا که قیامت عالم جمع است و در آن وقت انسان جامع قوای روحانی و جسمانی می گردد و هر چیزی بنهایت خود می رسد و یکی از اسماء قیامت شاهد و دیگری مشهود است که علم بمرتبه شهود می رسد آنچه انسان دیده و شنیده ادراک نموده یا در باره او فکر کرده و در ظرف زمان و عالم تحقق و وجود داشته و آنچه عمل نموده از نیک و بد تماماً نزد وی حاضر می گردد و آن کتابی است که ( لا یغادر صغیره و لا کبیره الا احصیها).
ملاحظه کن وقتی انسان در زاویه اطاق خود نشسته است جز چهار دیوار اطاق و اثاثیه مختصری که در آنست چیزی بنظر او نمی آید لکن وقتی بالای بام خانه خود ر فت خانه ها و باغهای اطراف را هم بخوبی می بیند اگر قدری بالاتر رفت مثل اینکه در قله کوه مرتفعی قرار گرفت تمام شهر در نظر وی جلوه می نماید بهمین نسبت هر قدر بالاتر رود بر سعه علمی وی اضافه می گردد و چون محسوس مثال معقول است همین طور مقایسه  کن صعود انسان را در مدارج کمال باین که هر قدر کمالات روحانی وی زیادتر گردد سعه علمی او زیادتر می گردد و مراتب زیرین تحت نفوذ و استیلاء او قرار می گیرد.
از اینجامی توان فهمید که انسان وقتی بکمال لایق خود می رسد که واجد تمامی مراتب وجود گردد و فاقد هیچ گونه فعلیتی نباشد و آن وقتی محقق می گردد که از تمام مراحل و مراتب وجود گذشته باشد و دارای مقامات عالیه و مستجمع کمالات انسانیه گردد و پس از طی مراحل و سیر در دائره وجود با کمالاتی که در راهنوردی خود کسب نموده بوطن اصلی و منزل اولی خویشتن عروج نماید.(3)
قاعده دومی که می توان از تمامیت شیئی استخراج نمود این است که کسی که در مدارج کمال بالا رفت بهر درجه ای که بالا می رود بهمان نسبت بر سرعت سیر وی افزوده می گردد یعنی سریع تر و تندتر حرکت می کند (4) زیرا که به هر درجه ای که می رسد جهات عدمی او کمتر می شود و بر فعلیات وجود او افزوده می گردد و سرش این است که سرعت حرکت خواه حرکت معنوی خواه حرکت جسمانی منوط بقوت سیر کننده است ، در حرکت معنوی هر قدر قوت روحانی زیادتر باشد شخص زودتر بمقصد معنوی خود می رسد و در حرکت جسمانی هم جسم هر قدر قوری تر شد تندتر حرکت می کند و زودتر بمقصد خود نائل می گردد.
و چنانچه می بینیم آدم قوی البنیه بمراتب بسیار حرکت او زیادتر است از شخص ضعیف البنیه همین طور است حرکت روحانی چنانچه حرکت نفس قوی در مدارج کمال بمراتب بسیار سریع تر است از حرکت نفس ضعیف.
خلاصه موت عبارت از قطع علاقه نفس است از بدن و عدم ظهور آثار طبیعت از وی در این عالم، برای اینکه مهیا گردد برای دوره دیگری از حیات جاویدانی.
و در آن وقت جهات قابلی و استعدادی بشر بپایان می رسد و کمالاتی که مستعد و قابل بود دارا گردد منتهی می گردد لکن جهات و فعلیات و کمالاتی که اکتساب نموده و دارا گشته خصوصاً اموری که ملکه و جزء حقیقت وی گردیده ، هرگز از او سلب نخواهد شد ، بلکه بر شدت و قوت وی افزوده می گردد بطوری که چنانچه از اخبار بر می آید اعمال و اخلاق بشر آن وقت صورت خارجی بخود می گیرد این است مراد بتجسم اعمال در قبر و قیامت. 
پس از اینجا معلوم می شود که نحو وجود برزخی صورتی است از صور دنیوی و کمال اخیری که در دنیا انسان کسب نموده اینست که برزخ عالمی است متوسط بین دنیا و آخرت و آن فوق دنیا و درون آخرت است.
و معاد و عود ارواح در قیامت عبارت از تنزل روح است بماده بدن دنیوی بدون تجافی از مقام خود نه برای استکمال زیرا چنانچه گفته شد چهاتی که مقتضی کمال بود در آن وقت مقتضی گشته ، بلکه برای اینکه ممکن باشد برای وی تصرف نمودن در جسمانیات و التذاذ از محفوظات مادی و چشیدن موبقات آن زیرا که مدرک بایستی از جنس مدرک باشد تا آن که اردراک محقق گردد.

.................................... 
(1)- یعنی از این بیانات دو قاعده معلوم  می شود.
(2)-  یعنی درجه ای که بالا رود و بر کمالات و فضائل او افزوده شود و بر قوت وسعه وجود او هم افزوده می گردد و استیلاء و سیادت پیدا می کند بر موجودات زیر دست خود.
(3)- یعنی برگردد بعالم علوی
(4)- مقصود حرکت معنوی روحانی است نه حرکت جسمانی