کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
مقاله نهم در بهشت و جهنم ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مقاله نهم در بهشت و جهنم
اخرین قدمی که انسان پا بسوی کمال می گذارد و منتهای سیر هر فردی از بشر یا محل مقامی است که وی را بهشت نامند یا محلی است که وی را جهنم گویند و از برای بهشت درجاتی است چنانچه از برای جهنم درکاتی است و شخص جهنمی اگر چه بکمال انسانی نرسیده و از مقام شامخی که برای وی مهیا و آماده شده بود خود را پرتاب نموده لکن در شقاوت بمنتهی درجه کمال رسیده است پس از این جهت لایق و مستحق جهنم و عذاب ابدی گردیده است.
و همین طوری که در اینعالم و در این نشأه بین مردم تفاوت و بی اندازه است چنانچه می بینم دو نفر پیدا نمی شوند که از حیث اخلاق و حالات بلکه ایمان و عقائد مثل هم باشند همین طور در آخرت هر کس را محل و مقامی است و از اینجا ملوم می شود که در آخرت مقامات و درجات تحت حد و اندازه و ضابطه نمی آید لکن افراد بشر باعتبار کلیت منقسم بسه قسمت می گردند.
در سوره مبارکه واقعه تصریح می فرماید وقتی قیامت بر پا شد مردم سه دسته و سه طائفه می گردند: « و کنتم ازواجاً ثلاثه فاصحاب المیمنه ما اصحاب المیمنه و اصحاب المشئمه ما اصحاب المشئمه و السابقون السابقون اولئک المقربون».
مقصود از اصحاب یمین خوبان و نیکوکاران و مومنین می باشند.
آیا بچه مناسب این اشخاص را باصحاب دست راست تسمیه نموده اند.
اگر چه علماء در اینجا چند وجه ذکر نموده اند یکی آنکه در عالم ذر در طرف دست راست حضرت آدم علیه السلام بوده اند.
دیگر آنکه در قیامت نامه اعمالشان را بدست راستشان می دهند.
وجه دیگر آنکه چون بهشت در طرف یمین عرش است باین مناسب آنها را اصحاب دست راست نامیده اند و وجوه دیگری هم گفته شده و  اصحاب شمال عکس اصحاب یمین می باشند.
لکن ظاهر اینست که اتصاف آنها باصحاب دست راست کنایه از بزرگی و علو مقام و برتری آنها باشد چنانچه شخص بزرگ در هر مجلس و محلی حائز مقام دست راست می باشند ( و اصحاب مشئمه) یعنی اصحاب دست چپ بعکس آنها بد کاران و منافقین و کسانی می باشند که در این عالم در گرداب شهوات فرو رفته اند نه از جهات ایمانی و اخلاقی در آنها اثری و نه از عالم آخرت آنها را خبری است معبود آنها هوای آنها است و چو.ن طرف دست چپ مرتبه نازله هر مجلس و محلی است لهذا ایشان را معرفی می فرماید باصحاب دست چپ کنایه از پستی و رتبه و مقام آنها.
اما سابقون اگر چه در اینجا هم چند معنی گفته شده چنانچه در تفاسیر مذکور است لکن چون مطلق است بدون قرینه نمی توان حمل بر معنای مخصوصی نمود پس بنابر ظاهر آیه ( السابقون) کسانی می باشند که در تمام جهات کمالیه و در جمیع خیرات پیشی می گیرند لکن بقرینه ( المقربون) که فرموده ( السابقون السابقون اولئک المقربون ) شاید مقصود اشخاصی هستند که قرب بحق تعالی پیدا نموده اند و معلوم است مراد از قرب و نزدیکی مکانی نیست زیرا که حق عزوجل منزه و مبراء است از اینکه مکانی باو احاطه نماید یا جهت و محلی را اشغال نموده باشد و او تعالی محیط بر زمان و مکان و کل زمانیات و مکانیات می باشد وقرب بهر شیئی مناسب خود آن شیئی است قرب زمانی با اتحاد مکان و زمان تحقق پذیرد.
و چون قرب بحق تعالی بمکان و زمان نمی باشد لابد بکمالات و خصایص انسانی بایستی صورت گیرد پس هر فردی که بخواهد بمرکز کمال صعود نماید و قرب بحق تعالی پیدا کند اولاً بایستی خود را از گرداب شهوات بساحل نجات برساند و بند اوهام و خرافات نفسانی را پاره کند و روح ملکوتی خود را از قفس عالم طبیعت نجات دهد تا آنکه در فضای لا مکان در پرواز آید و راهی بسوی معرفت و محبت حق تعالی پیدا نماید.
و ثانیاً طوق بندگی و اطاعت بگردن بیندازد تا آنکه بمرتبه عبودیت که فرموده : ( العبودیه جوهره کنهها الربوبیه) نائل گردد و گر نه صعود بمرکز کمال برای وی مشکل بلکه محال بنظر می آید در کافی از حضرت صادق آل محمد صلی الله علیه و آله چنین نقل می نمایند که فرمود: ( اگر مردم می دانستند آنچه در فضل معرفت بحق تعالی است نظر نمی انداختند بآنچه دشمنان داشتند از حظوظ و تمتعات و نعم دنیا بلکه در نظر انها پست تر از خاکی بود که در وی قدم می زدند و تنعم و حظ و خوشی آنها فقط در معرفت بحق تعالی بود و اینها لذت و حظ می بردند از معرفت حق انس از هر وحشتی است و رفیق در هر تنهائی است و نور هر ظلمتی است و قوت بخش از هر ضعیفی است و شفاء از هر دردی است.
خلاصه همین طوری که اصول نشآت و عوالم سه قسم است عالم عقلی، عالم خیالی، عالم حسی مردم هم باعتبار غلبه یکی از اینها داخل آن عالم می گردند.
کسی که سعادت نصیب وی گردید و قوه عقلی بر او غالب شد و بادراک عقلیات و علم بواقعیات فائز گردید و مآل و بازگشت او بهمان عالم عقلی است که جایگاه مقربین و انبیاء و اولیاء و صالحین است و او از سابقین و مقربین بشمار می رود اما کسی که قدم از مرتبه خیال برتز نگذاشت و ادراک عقلانی و وجدان باطنی برای وی میسر نگردید لکن بحسب سریره و ایمان صحیح و یقین ثابتی که مطابق با واقع باشد و اخلاق شایسته و اعمال نیکو عمل باحکام شریعت نموده و شوق بلذات جسمانیه اخرویه از حور و قصور و باقی نعم بهشتی بر وی غالب گردید این شخص از اصحاب یمین بشمار می رود و بمقتضای وعده حق تعالی که تخلف پذیر نیست عاقبت کار او بهشت و نعمتهای جسمانی بهشتی است.
و کسی که در این عالم اکتساب معارف ننمود و از کسب معارف و تحصیل محبت بحق تعالی خود داری نمود و بایمان تقلیدی قناعت کرد در آن عالم هم از مشاهده تجلیات انوار حق تعالی محروم می ماند ( من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی و اضل سبیلاً).
کسی که در این عالم کور است در آخرت هم کور است و از طریق حق گمراهست یعنی چشم بصیرت او نابینا است.
و اگر چه ظاهر این است که این آیه در حق کسانی است که تصدیق پیغمبران ننموده اند لکن مناط و ملاک در همه یکی است زیرا که کوری در قیامت مراتب دارد کفار و اشقیاء در منتهی درجه کوری می باشند و اینها در ظلمت صرفند که بهیچ وجه حس نور ایمان نمی کنند لکن مومنی که ایمان تحقیقی ندارد اگر با یقین ثابت باشد اگر چه ممکن است نجاتی برای او باشد لکن چون ایمان تحقیقی ندارد کانه کور است یعنی از درک حقایق محروم است.
و کسی که لذا ت طبیعی بر وی غلبه نمود و از سر تا بپا غرق لذات مادی گردید و در گرداب لجن زار دنیا فرو رفت و روزنه ای برای اشراق نور ایمان و معرفت برای قلب خود باز ننمود وی از اصحاب شمال بشمار می رود و مآل امر و عاقبت کار او بجهنم می کشد و با مرده شیاطین و اشقیاء در بدترین و سخت ترین عذاب گرفتار می گردد.
و سرش این است که دنیا دار مجاز و خالی از حقیقت است و آخرت دار حقیقی و منزل واقعی بشر است و لذات حظوظ دنیا محفوف بالم و خوشی او محفوف بغم و شادی او محفوف بمصیبت و وجود او محفوف بعدم  و نور و روشنائی او مخلوط بظلمت است و ماها مادامی که در این عالم در تنگنای طبیعت زیست می نمائیم خبری از سعه و فضاء و نورانیت عالم آخرت نداریم و چنان خود را بزنجیرهای اوهام و خیالات شیطانی و شهوات حیوانی بسته ایم که گمان می کنیم که ورای این عالم عالمی نیست و لذتی بجز لذات جسمانی وجود ندارد و حال ماها در این عالم خیلی شبیه بحال طفل است در شکم مادر که شاید او آن تنگنای رحم را مکان همیشگی خود تصور می نماید و بهیچ وجه خود را مهیا برای بیرون آمدن از آن مکان تنگ و تاریک نمی داند و اگر در شکم مادر روزنه ای برای خود باز کرده بود و این فضاء و این عالم را مشاهده می نمود هنگام بیرون آمدن بشوق و اشتیاق قدم باین عالم می گذاشت ما هم اگر در قلب خود روزنه ای بعالم قیامت و عالم آخرت باز می نمودیم و راه خروجی برای نفس خود پیدا می کردیم و نورانیت و فضاء آن عالم حقیقت را مشاهده می نمودیم دیگر بهیچ وجه دل بر این عالم بی حقیقت و فانی نمی بستیم و از روزنه قلب با ساکنین عالم قدس در راز و نیاز بودیم و هنگام اجل بمیل و اشتیاق بخطاب ( ارجعی ) از این  عالم باقی می شتافتیم.
و این را هم باید دانست که بهشت موعود دو قسم است: بهشت مقربین که آنها را سابقین نامند و بهشت ابرار و نیکوکاران که ایشان را اصحاب یمین گویند و بهشت مقربین و نعم آن مشاهده جلال احدیت و ملاحظه لمعات اشراق جمال سرمدی است و برای اهل آن لذت و حظی بالاتر از ملاحظه جلوات وجه الله و مطالعه آثار رحمت غیر متناهی او نمی باشد زیرا که در آن وقت معارف بحد مشاهده می رسد.
کسی که در این عالم کسب معارف حقه نمود و بذر معرفت و محبت حق را در مزرعه دل خود پاشید و روزنه ای در قلب خود بعالم ملکوت باز نمود لکن غبار بدن و احتیاجات ضروری وی مانع و جلوگیر از تکمیل آن گردید و نگذاشت بحد کمال رسد در قیامت که هر چیزی بمنتهی درجه کمال خود می رسد معارف هم بغایت کمال می رسد و نا تمامیها تمام می شود و حاصل تخم و معرفت مشاهده می گردد و آنچه بر مومن کامل در این عالم مخفی مانده بود مکشوف می گردد و بچشم دل تجلیات انوار احدیت را معاینه می نماید و این بهشت روحانی است که اهل آن بسیار کم یابند.
بعبارت دیگر بهشت مقربین رسیدن بمقام قرب الهی است و آن وقتی تحقق پذیرد که نا تمامی آنها تمام شود و نقص آنها بکمال رسد و قوای روحانی آنها بمشاهده جمال الوهیت قوت یابد و از ضعف بشدت رسد آن وقت تام و تجلی کامل برای آنها حاصل می گردد.
و معاد روحانی نسبت بمقربین بازگشت و رجوع بمبدء و محل قدس الهی است که آن جایگاه اولیاء حق و واصلان حرم قدس احدی است و التذاذ مقربین بمطالعه جمال و جلال ایزدی را هیچ طرف مقایسه نسبت با تنعمات جسمانی بهشتی نمی توان نمود.
اما معاد روحانی نسبت بغیر مقربین کسانی که فاقد معرفت حقیقی باشند و ایمانشان تقلیدی و اعمالشان ظاهری است رجوع و بازگشت آنها است بهمان نعمتهای حسی و این جماعت و لو آنکه اهل نجات باشند لکن در قیامت شاید از این فیض عظیم یعنی از مشاهده انوار احدیت محروم مانند زیرا که در این عالم چنان روح آنها در جهات جسمانی فرو رفته که لذائذ را منحصر در همین محسوسات می دانند و از ارداک روحانی و عالم ملکوتی بی بخبرند و اعمال خوبی که بحسن عقیده از آنها سر می زند بامید رسیدن بحظوظ جسمانی آخرتی است که از جنس همین ملذات دنیوی می باشد لکن دائمی و همیشگی و بمراتب بسیار لذیذتر و لطیف تر و مصفا تر از تنعمات این عالم است.
غرض آنکه معاد غیر کاملین همان رسیدن بتنعمات جسمانی است و همین طوری که در این عالم از فیض تجلیات و مشاهده انوار احدیت محرومند در آخرت هم فاقد این حظ عظیم خواهند بود لکن چون کسب معارف ننموده اند اصلاً حس الم بعد و عدم مشاهده جمال احدی را نمی کنند تا آنکه از فقدان وی متالم گردند.
اما بهشت اصحاب یمین همان بهشت موعودی است که بنیکوکاران و صلحای مومنین و متقین وعده داده شده و در آیات قرآن و اخبار و احادیث بقدری توضیح داده اند و توصیف نموده اند که دیگر جا ندارد که در این مختصر متعرض شرح و بسط آن شویم بلکه اصلاً نعمتهای بهشتی فوق حد احصاء و شماره می باشد.
و چنانچه مکرر گفته شد چون انسان ترکیب یافته شده از روح و بدن است لهذا در هر محل و مقام و عالمی که باشد تحقق و هویت وی بسته باین دو جنبه است و البته نسبت بهر یک ازاین دو جنبه است و البته نسبت بهر یک از این دو جنبه او را لذت و المی است چنانچه در این عالم مشاهده می نمائیم که لذت های روحانی غیر از لذت های جسمانی است ممکن است شخص همه طور از لذائذ جسمانی محظوظ باشد لکن از لذائذ روحانی محروم ماند چنانچه اکثر مردم را از این سعادت جاودانی باز داشته اند و لو آنکه ملتفت نمی باشند لکن اثر محرومیت در آنها ظاهر است چنانچه می بینیم متنعمین در دنیا باین نعمتهائی که در دسترس آنها است باز خود را دل گرفته و در شکنجه روحانی می بینند و ابداً از بخت و اقبال خود خورسند نمی باشند.
هیچ کس نمی تواند انکار نماید که انسان هر قدر اسباب سعادت ظاهری و تنعمات حسی برای او فراهم باشد باز آرزوی وی تمام نمی شود و همیشه آرزو می کند چیزی را که در دسترس وی نمی باشد و لو آنکه گمان می کند آنچه را که آرزو دارد از جنس همیت لذئذ حسی است زیرا که لذت روحانی را که در اثر معرفت و محبت بحق تعالی پدید می گردد نچشیده و لذت آن را نیافته است.
روح بشر چون از عالم ملکوت تنزل نموده و در تنگنای قفس تن گرفتار شده و پای بند طبیعت گسته آرام ندارد و همیشه در عذاب و شکنجه می باشد و  این ناله درونی روح است که نمی گذارد راحت باشد و لو آنکه همه طور نعمت های جسمانی برای وی مهیا و آماده شود.
ای مرغ پای بسته بدام هوای نفس                             کی بر هوای عالم روحانیان پری
(سعدی)
بلی سعادت جاودانی در پرتو یک چیز جاودانی است و آن جز روح ما که پرتوی است از نور جمال الوهیت چیز دیگری نخواهد بود و روح بشر وقتی بکمال می رسد که آینه مانند در مقابل اشعه خورشید وجود تظاهر نماید و جمال ازلی را از پس پرده غیب در معرض ظهور و بروز در آورد و کسی به سعادت و خوشبختی می رسد که وجود این روح را در خود کشف نماید و هر کسی را از این روح جاودانی بهره و نصیبی هست منتهی الامر نفس حیوانی و قوای طبیعی ما غالب گشته و روح آن ملکوتی در زیر ابرهای شهوات بهیمی و سبعی و آرزو و آمال دنیوی مخفی نموده و نمی گذارد ابراز فعالیت و جلوه گری نماید.
غرض آنکه بهشت مقربین و اولیاء الهی جایگاه حرم قدس حضرت احدی است و مقام این اشخاص برتر و بالاتر از آن است که بهشت جسمانی حاوی آن ها و محل و مقام آن ها باشد بطوری که آنها را محدود نماید بلکه می توان گفت که این جماعت خلاق بهشت و حاوی آنند (1) و بهشت در خور آن ها است نه اینکه آنها در بهشت باشند.
پس از اینجا معلوم می شود که عمده خط اولیاء و دوستان حق همان جهت روحانی است که از مشاهده جمال احدیت ایشان را حاصل است و چنان غرق جمال اویند که اعتنائی بنعمتهای بهشتی ندارند و روح آنها در بهشت وصال خورسند است ( و رضوان من الله اکبر) و لو اینکه این جماعت هم از جهت ادراکات جسمانی در منتهی درجه کمال می باشند و از این جهت هم هیچ طرف نسبت با غیر اولیاء و مقربین نمی باشند لکن حظ آنها از مطالعه جمال احدی و التذاذ آنها از مشاهده آثار الهی بقسمی است که دیگر مجالی برای مطالعه بهشت و التذاذ از نعیم آن باقی نمی گذارد اگر چه در عین حال فاقد ادراکات جسمانی هم نمی باشند زیرا که عالم قیامت عالم جمع و عالم حقیقت است و تضاد و تنافی بین موجودات آن متصور نیست.
و اینکه در این عالم نسبت ببعض اشخاص التذاذ جسمانی با روحانی در آن واحد جمع نمی شود سرش اینست که این عالم ضیق و عالم تفرقه و عالم تضاد و عالم کثرت است ، یعنی کثرت در وی غلبه دارد لکن عالم آخرت، عالم جمع و عالم وحدت و عالم سعه و عالم تام و تمام است و هر چیزی را بتمامه نشان می دهد.
و انسان کامل در آن عالم مانند آفتاب جهانتابی ماند که همه موجودات را بنور و ضیاء خود روشن نماید.
خلاصه چنانچه مکرر گفته شد و این کتاب را روی همین مبنی قرار دادیم بقاعدده تکامل بخوبی می توان اثبات معاد نمود و از این قاعده لا یتغیر دو چیز می توان استخراج نمود:
یکی آنکه دست طبیعت که منبعث از قدرت کامله الهی است در دل هر موجودی گذارده که می کوشد تا آنکه خود را بکمال لایق بخود برساند چنانچه می بینیم تمام ذرات عالم با کمال جدیت علی الدوام رو بکمال می روند و انسان که اشرف موجودات بشمار می رود و کاینات از پرتو وجود وی خلق شده اند اولی و الیق باین مطلب می باشد و چنانچه مشاهده می نمائیم انسان از اول عمر تا آخر همیشه در طریق استکمال قدم می زند و کسی پیدا نمی شود که آرزوی کمال و  علو و برتری در دل خود نپروراند اگر چه بسیاری از مردم راه سعادت را گم کرده اند و از راه راست منحرف گردیده اند لکن اگر خوب دقت کنی می فهمی که آنها نیز باشتیاق رسیدن بکمال باین طرف و آن طرف می دوند منتهی الامر راه وصول بکمال را نمی دانند مشتهیات نفسانی را کمال انسانی تصور می نمایند و در طلبش می شتابند.
و آن دیگر که می توان از قاعده تکامل استخراج نمود این است که پس از آنکه دانستیم که در انسان قوه ای موجود است که وی را بسوی کمال می کشاند و با اینکه کمالات این عالم مادی عنصری محدود است آن قوه حد یقف ندارد یعنی انتهاء برای وی متصور نیست انسان هر قدر در مدارج کمال بالا رود باز قابل برتری و علو است.(2)
پس از اینجا می فهمیم که مرکز وجود و غایت سیر او عالم دیگری است که از آنجا نزول نموده و باز بایستی صعود بهمان جا نماید زیرا که این قوه عبث و بیهوده خلق نشده بلکه برای این است که چون حقیقت و نفس انسان از عالم ملکوت و از سنخ همان عالم است دست قدرت وی را در ادوار عالم خلقت می گرداند تا آنکه استکمال یابد و بعد ثانیاً با آنچه در طریق راه نوردی کسب نموده بر گردد و بمرکز وجود خود برسد.
و چون خط سیر بشری دوری است غایت کمال او رسیدن بمبدأ کمال است انا لله و انا الیه راجعون .
اگر در این آیه مبارکه خوب دقت نمائید می فهمید که تمام مطالبی که از اول این کتاب تا آخر بیان کردیم مندرج در این آیه می باشد زیرا که در این مبارک آیه می فرماید بدرستی که مالک ما خدا است و بسوی او بازگشت می نمائیم.
و نخستین چیزی که در صدد بیان او می باشیم همین است که مبدء وجود ما وجود مطلق و خیر اتم یعنی وجود واجب الوجود است و بازگشت و رجوع ما باز بهمان مبدء است.
پس ازاینجامعلوم می شود که مرکز روح ما و حقیقت ما عالم ملکوت است که منبعث از فیض سبحانی است و اول پیدایش آثار الهی است و پس از طی مراحل استکمال بازگشت ما بهمان نقطه نزول ما است.
و چنانچه گفته شد کمال انسان و تمامیت وی باینست که نسخه جامعه وجود و دارای تمام فعلیات مادون خود گردد و هیچ نحو وجود و فعلیتی و کمالی از حیطه وجود او خارج نباشد.
 ( آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری)
و از اینجا می توان فهمید که بمناسبت تمامیت انسان در نشأه قیامت بایستی عالم قیامت عالم تام و تمام باشد و بهیچ وجه ناتمامی در وی یافت نشود بلکه می توان گفت عالم آخرت عالم بسیط وحدانی است که تجدد و تغیر و تبدل در وی تصور ندارد (3) این است که امتداد زمانی و اختلاف مکانی بنحوی که در این عالم برای بشر است و تغیرات و تجددات منوط بآن است در آنجا نمی باشد واهل آن عالم مخوصاً اهل بهشت چنان در وسعت و سعه وجودند که هر فردی از نیکوکاران را بهشتی است در خور سعه وجود خود که نسبت این عالم با تمامی کرات و سیارات و زمین و کوهها و دریاها بوی شاید کمتر باشد از مثل حلقه انگشتری در بیابان وسیع چنانچه در کتاب کریم اشاره بسعه و بزرگی بهشت دارد آنجا که فرمود: « و جنه عرضها کعرض السماء و الارض» و این تشبیه تقریبی است نه تحقیقی و کنایه از سعه و بزرگی بهشت است مخصوصاً هر فردی از افراد انسان کامل جامع تمام عوالم و محیط بر جمیع نشآت و مراتب وجود است هیچ نحو وجود و فعلیت و کمالی از حیطه وجود او خارج نیست پس محدود بحد معینی و مقید بزمان خاص و مکان محدودی نخواهد بود بمحض اراده و خواهش او ایجاد می گردد.
و چون لذات دنیا مشوب بآلام و نعیم آن مکدر بانواع بلاها و ناملایمات بلکه چنانچه گفته اند لذت حقیقی در دنیا تصور ندارد زیرا اگر خوب دقت شود هر جا لذتی گفته شود همان وفع الم و مشقت است مثلاً شخص تا گرسنه یا تشنه نشود و الم و گرسنگی و تشنگی را نچشد از ماکول و مشروب لذت نمی برد.
این است که لذات بهشتی چون لذت حقیقی است از حیطه بشر خارج است و اشاره بهمین دارد قول حق سبحانه که در وصف بهشت فرمود نه گوشی شنیده و نه چشمی دیده و نه بخاطر احدی خطور کرده لهذا آنچه در وصف بهشت گفته شده ضرب المثل است.
و آن قدری که در خور فهم بشر بوده در قرآن کریم و کلمات اهل عصمت در اوصاف بهشت سخنرانی نموده اند و گر نه  اوصاف بهشت و نعیم آن و همچنین نکال جهنم و عذاب آن فوق حد احصاء و شماره است.
خلاصه انسان کامل و مومن صالح حاوی و محیط بهشت می باشد نه آنکه بهشت حاوی و مکان او باشد و احاطه انسان ببهشت مثل احاطه روح است ببدن که محیط بتمامی آن است و محدود بحد معینی از بدن نیست بلکه چنانچه وجود و بقای بدن بسته بروح است و بدون روح بدن بقاء و ثباتی ندارد بهشت هم قائم بوجود انسان کامل و ناشی از سعه روحانی او است.
و این سعه و تمامیت مخصوص اهل سعادت و ابرار و نیکوکاران است.
اما اهل جهنم و بدکاران و سیه بختان و تبه روزگاران چنان در ضیق و تنگی نفس و تاریکی و ظلمت جهل و گرفتگی طبیعت گرفتارند که یک قسمت عمده از عذاب آنها چنانچه از اخبار بسیار معلوم می شود همان تنگی و تاریکی جهنم است و معلوم است که منشأ این ظلمت جهل و تنگی آن ناشی از ضیق عالم دنیا است کسی که روح ملکوتی خود را در تنگنای عالم طبیعت در قید شهوات و زنجیر آرزو و آمال دنیوی بسته نگاه داشت و نفس قدسی خود را پامال هوای نفسانی خود نمود چنان در گرداب لجنزار دنیا فرو می رود که امید خلاصی ندارد و چشم او از دیدن آیات حقیقت کور و گوش وی از شنیدن زمزمه تسبیح و تهلیل بلبلان قدس کر و گویا تمام اعضای او فلج گردیده و قوی و مشاعر روحانی او از ادراک حقیقت ناتوان گشته و راه عدم و نیستی در پیش گرفته چنانچه اشاره بهمین مطلب دارد قول حق سبحانه که فرمود: « صم بکم عمی فهم لا یعقلون».
و اهل جهنم کسانی می باشند که در این عالم بجز این فضاء تنگ و تاریک عالم مادی چیزی نمی فهمند و خبری از عالم « ما فوق الطبیعه» (4) ندارند و هوای نفس خود را معبود و اله خود قرار داده اند و از معبود حقیقی اعراض نموده اند و هم خود را مصروف بر تیمار بدن کرده اند « اولئک کالانعام بلهم اضل سبیلاً» اینها مثل چهار پایانند بلکه بدتر و کمراه تر از آنانند.
و اینها را از فضاء و نورانیت و ضیاء و سعه عالم قیامت و نعم بهشتی نصیبی نمی باشد.
و شخص جهنمی از جهت کدورت نفس و خبث سریره و ذات و تعلق بدنیا اشتهی می کند چیزی که بر ضرر وی تمام می شود و حال وی خیلی شبیه است بحال مریضی که مزاج وی ازاعتدال خارج شده باشد طلب می کند چیزی که باعث زیادتی مرض او می شود چنانچه در اخبار بسیار است که جهنمی وقتی تشنه می گردد طلب آب می کند از (زقوم) که مشروب اهل جهنم است بوی می خورانند بمجرد آشامیدن تمام گوشت صورت و دهان وی فرو می ریزد.
و اگر قطره ای از آب حمیم که آن هم مشروب اهل جهنم است بر کوههای دنیا ریخته شود تمام آنها گداخته و پراکنده می شوند و همین طوری که نعیم اهل بهشت از قسمت حظوظ روحانی و جسمانی آن فوق حد احصاء و شماره است و انسان تا وقتی که مقید بعالم عنصری طبیعی است از ادراک حقیقت آن عاجز است همین طور عذاب جهنم و سختی و المی که در اثر اعمال زشت و اخلاق ناپسندیده از قبل حاکم جزا مترتب می گردد بر عمل بد در خور توصیف نیست و فوق حد ادراک بشر است زبان عاجز از گفتن و گوش از شنیدن وقلم از نوشتن اوست.
( من عاجزم زگمتن و خلق از شنیدنش)
لکن اولیاء حق و پیشوایان بشر بقدر طاقت فهم بشر و بقدری که ممکن بوده برخی از آن را بیان نموده اند و گوشزد خلق کرده اند.
ولی افسوس که دریای لجن زار دنیا چنان چشم و گوش ما را پر نموده و حظوظ طبیعی بطوری ما را بخود مشغول نموده که کلمات وحی و تنزیل هم در ما چندان اثری ندارد. بسیار جای تعجب است اگر طفلی یا دیوانه ای بما بگوید که در فلان موضع که در گذر شما است حیوان درنده ای هست با اینکه بهیچ وجه مطمئن بحرف او نیستیم بمجرد شنیدن این کلام از آن راه بر می گردیم و لو آنکه از این اعراض ضرری هم متوجه بما گردد.
آیا چه سری است که با آنکه تمام پیامبران و سفراء الهی بما خبر دادند که پس از این عالم عوالمی هست که بایستی بشر از وی بگذرد و هر چه در اینجا کاشته و هر صفت و خلقی که در اینجا در خود اندوخته و هر عمل و فعلی که از وی سر زده در آنجا بثمر خواهد رسید « ان شراً فشراً و ان خیراًً فخیراً».
و آن پیشوایان و واصلان حرم قدس بقدری که ممکن بوده گوشزد بشر نمودند که هر فعلی را جزائی است و بازاء هر عمل نیکی صوابی و بازاء هر عمل بدی عذابی است و تمام عقلاء و دانشمندان عالم هم تصدیق فرمایشات آن ها را نمودند و عقل هر فردی از بشر هم شاهد و گواه بر صدق مدعای آن بزرگواران است با این حال اعمال و  افعال ماها طوری گواهی می دهد که گویا بیقین می دانیم که همچه عالمی اصلاً وجود ندارد.
مخصوصاً قرآن مجید کلام سبحانی در منتهی درجه فصاحت و بلاغت فریاد می زند و مکرر در مکرر از حیات پس از مرگ عالم قیامت و عقبات آن و احوال هولناک و عالم آخرت و الم و سختی هائی که در اثر نافرمانی از اوامر حق متوجه بشر می گردد انسان را مطلع می گرداند و از نعم بی انتها و خوشی دائمی که در اثر فرمانبرداری و اطاعت حق حاصل می گردد افراد بشر را بشارت می دهد.
بلی نفس اماره بکمک شیاطین جنی و انسی مشتهیات نفسانی و امور طبیعی و منهیات شرعیه را چنان در نظر ما آرایش می دهد که دیگر مجالی برای پیروی اوامر و نواهی شرع مطهر نبوی باقی نمی گذارد و آنها را ندیده و نشنیده می انگاریم و چون مشتهیات نفسانی ملایم باطبیعت دنیوی است لهذا آنچه موافق با او است بصورت زیبائی در نظر ما جلوه گری می نماید لکن وقتی حکم طبیعت از بین رفت و موجودات بحقیقت و جوهر ذاتشان ظاهر گردیدند آن وقت معلوم می شود که حقیقت دنیا حقیقت جهنم است یعنی جهنم در کمون وی مخفی و نا پیدا است.
همین دنیائی که امروز وی را بصورت زیبائی می نگریم و اگر با ما موافقت نمود و بآرزوهای خود موفق گردیدیم خوشوقت می گردیم آن وقت می فهمیم چه گودال جهنمی و چه گنده آبی و چه ظلمت کده ای بوده که شب و روز در وی غوطه وریم و هیچ ملتفت نیستیم.
این را هم باید دانست که دنیائی که منشأ جهنم است و وی را دنیای مذموم گویند فرو رفتن در شهوات و پیروی کردن آرزوهای دور و دراز و مخالفت امر مولا است و گر نه این عالم دنیا هم یکی از مظاهر رحمت غیر متناهی حق تعالی است و عمده نشأه و محلی که انسان در وی استکمال می یابد همین دنیا است اینجا جای پاشیدن بذر است و آخرت وقت درو ملکات نفسانیه در اینجا تحقق می پذیرد استعدادات در اینجا فعلیت و تحقق پیدا می کند شخصیت و امتیاز افراد بشر در اینجا صورت می گیرد انسان در این عالم بمقام بندگی و عبودیت سر افراز می گردد.
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را                           برون کن ز سر باده خیره سری را
خلاصه چنان چه مکرر گفته شد عالم قیامت عالم جمع و عالم حقیقت است یعنی جوهر و حقیقت تمام عوالم از عالم اعلا تا ذره خاک در وی مندرج است آری آخرت رقیقه ای است داخل در دنیا مثل معنا در لفظ و روح در جسم و هیولا در صورت این است که بعضی گفته اند دنیا و آخرت یکی است دنیا غلاف آخرت و قشر آناست و آخرت لب و حقیقت دنیا است و شاهد بر این مطلب علاوه بر حکم عقل که از قاعده تکامل استخراج می شود و نه آن قاعده معلوم می شود که بشر از اول تکوین تا آخر عمر اگر مانع خارجی جلوگیر وی نشود همیشه در ارتقاء و طریق استکمال قدم می زند و قیامت روزی است که هر فردی از بشر بمنتهای کمال لایق بخود می رسد اخبار بسیاری است که از آنها استفاده می شود که انسان وارد محشر می شود با عقائد و اخلاق و ملکاتی که در وی رسوخ نموده و اعمال و افعال و حرکاتی که دراین عالم اشتغال بوی داشته بلکه در بعضی از آنها تصریح می نماید هر کسی وارد محشر می گردد با آلات و اسباب کار خود و با آن حالتی که از دنیا رفته بود چنانچه در بعضی اخبار فرموده (شارب الخمر) وارد محشر می گردد در حالی که تنگ شراب معلق بر گردن اوست و فنجان بدست او و گندی از وی ظاهر می شود بدتر از گند جیفه و مردار و هم چنین مغنی  و مطرب و سازنده وارد می شوند با آلات غناء و کشته شده در راه خدا وارد محشر می شود بهمان حالی که کشته شده خون از وی می ریزد و زنگ خون همان خون است لکن بوی او بوی مشک و عنبر است.
در کافی از ابی جعفر علیه السلام نقل می نمایند که فرمود: ( کسی که کشته شد خواه فاجر باشد یا غیر فاجر روز قیامت وارد می شود در حالی که دست قاتل در دست راست اوست و سر بریده خود را بدست چپ دارد و خون از رگهای گردن وی جاری است و گوید خدایا بپرس این شخص که مرا برای چه کشته  است و قاتل اگر در راه خدا وی را کشته جزای وی بهشت است و مقتول در جهنم است و اگر بغیر این باشد بمقتول گویند بکش قاتل خود را.
پس از اینجا معلوم می شود که انسان با تمام قوی و مشاعر و جهات روحانی و جسمانی و آثار و افعالی که از اینها بروز و ظهور نموده و افعال و حرکاتی که دردنیا بوی اشتغال داشته وارد محشر می شود چنانچه حق سبحانه در کتاب کریم فرمود: «لا یغادر صغیره و لا کبیره الا احصیها».(5)
و ا گر عالم قیامت عالم جمع نبود و جامع و حاوی تمام عوالم وجود نبود چگونه افعال و حرکاتی که در این عالم از بشر سر می زند با آلات و ادوات فعل او باینکه مخصوص بهمین عالم عنصری است در آنجا نمودار می گشت.
آنچه در این مختصر درامر معاد و آخرین سیر استکمالی بشر گفتیم و از آغاز و انجام انسان اجمالا ذکر نمودیم بطور کلی و بعنوان قاعده تکامل بود و اکثر آنها را استنباط از آیات قرآنی و کلمات اهل عصمت نموده بودیم و اگر بخواهیم وارد جزئیات نشآت بعد از موت بشویم لابد بایستی در تفصیل هر یک از آنها تمسک بآیات و اخباری بنمائیم که در خصوص آن وارد شده زیرا که به دلیل عقلی و برهان منطقی جزئیات را نمی توان اثبات نمود و وارد جزئیات شدن علاوه بر آن که سخن بطول می انجامد و بیش از حد انتظار مطالعه کنندگان محترم را بزحمت می اندازد بقدری در کتب اخبار در خصوصیات هر یک از مراحل و عقبات پس از مرگ شرح و بسط داده شده که ما را از شرح جزئیات آن بی نیاز نموده تاکنون آنچه بدست دادیم و روش تحقیقی که در سر تا سر این کتاب بکار بردیم برای شخص متفکر دانا کافی است.
تمام شد کتاب معاد و آخرین سیر بشر بقلم کمترین خادمه ای از خدام آل رسول و کوچکترین ذره ای از ذراری بتول (ع)
هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیئی بصیر و الحمد لله رب العالمین.

...........................................
 (1)- زیرا که انسان کامل مظهر و نماینده صفات احدی است و از جمله صفات حق خلاقیت است پس می توان گفت  که او خلاق بهشت است  باذن حق تعالی.
(2)- یعنی هر قدر کامل تر گردد باز استعداد برتری و کمال را دارد یعنی ممکن است بالاتر برود.
(3)- غرض از آنکه حقیقت عالم آخرت یک حقیقت وحدانی است این است که تمام اجزاء و آنچه در دست اوست بالفعل موجودند و از شدت ارتباط آن ها بیک دیگر کانه یک چیز می باشد و تغیر و تبدل و فناء و زوال در او راه ندارد زیرا که عالم حقیقت و واقع می باشد.
(4)- یعنی موجودات علوی که بالاتر و برترند از حیث رتبه و مقام ازاین موجودات مادی.
(5)- خلاصه معنی آنکه باقی نمی گذارد کوچک و بزرگی مگر آنکه در قیامت حساب و ضبط می شود.