مقاله پنجم انسان در نشأه قیامت اگر مطالب مندرجه در مقالاتی را که تذکر داده شد خوب دقت نمائید و نکات آن را تحت نظر و بازرسی قرار دهید بخوبی می فهمید که انسان از کجا آمده و برای چه آمده و بکجا خواهد رفت و بچشم حق بین خود در همین عالم نشآت بعد از این عالم را هم می نگرید چنانچه اگر صفحه نفس خود را باز کنید و حالات و ملکات و اعمال خود را بخوبی تحت نظر و بازرسی و دقت قرار دهید و طرز فکر و آمال و اخلاق و افعال خود را مراقب باشید آن وقت مآل امر خود را می فهمید بلکه بفراست از حال دیگران هم اطلاع می یابید و تمیز می دهید بین شقی و سعید و می فهمید بهشتی کیست و جهنمی کدامست زیرا که انسان مبعوث می شود بهمان حالی که از دنیا رفته است. و اینکه دیده شده بعضی اشخاص با اینکه همه عمر را در نفس پرستی و عصیان بسر بره اند عاقبت خوب و سعادتمند از دنیا رفته اند معلوم می شود صفات و اخلاق خوبی در آنها بوده و بباطن ارتباطی بحق تعالی داشته اند که باعث حسن عاقبت آنها گردیده و بعکس اشخاصی هم دیده شده که همه عمر بعبادت و اطاعت گذرانیده اند و بسوء خاتمه گرفتار شده اند یقیناً صفات و اخلاق بدی در نفس آنها رسوخ نموده یا آنکه عبادت آن ها از روی نفهمی و فقدان معرفت و عدم خلوص نیت صادر گشته زیرا که عمل وقتی ممکن است ارزش واقعی پیدا نماید که با عقیده صحیح و خلوص نیت تؤام باشد و عدیم المعرفه وزن و قیمتی برای اعمال او متصور نیست زیرا کسی که معبود را نشناسد چگونه ممکن است عبادت وی از روی خلوص واقع گردد. خلاصه چنانچه در مقاله اول گفته شد انسان باعتبار جنبه روحانیت از عالم علوی آغاز شده و سر انجام هم بایستی باصل خود بر گردد (1) زیرا که هر شیئی باصل و مرکز وجود خود رجوع و بازگشت می نماید و چون روح آدمی از عالم امر پروردگار ایجاد گشته و طبیعت او از لطیف ترین امزجه تکون یافته لهذا مستعد کمال و مهیای استکمال است اینست که دست قدرت او را در ادوار خلقت گاهی در قوس نزول و گاهی در قوس صعود می گرداند و برای استکمال وی عوالمی مهیا و آماده نموده تا آنکه صفت فیاضیت و حکمت و قدرت و مشیت خود را بجهانیان بنماید و تمام موجودات را رهین منت خود نماید. و چون بشر بقدرت کامله سبحانی در قوس نزول تنزلاتی نمودو بتدریج در راه نوردی از عوالمی گذشت تا آنکه در عالم طبیعت مقترن بماده گشت (2) و شخصیت و تعین فردی پیدا نمود و در این عالم دنیا نزول کرد آن وقت وظایفی دارد که بر حسب فرموده عقل و دستورر العمل شرع بایستی انجام دهد اگر بوظیفه خویش عمل نمود و باجازه شرع و عقل رفتار کرد و زنجیر شهوات آرزو و آمال را از پای عقل خود بیرون نمود دیگر صعود نمودن بمرکز اصلی برای وی زحمتی ندارد و بآسانی می تواند خود را بمنزل حقیقی برساند و در آن جا آسایش نماید. اما کسی که از قید شهوات و نفس پرستی بیرون نیامده ترقی و تعالی برای او مشکل بلکه محال بنظر می آید چگونه پای بند شهوات می تواند بعالم فوقانی صعود نماید کسی که بپای تو غل و زنجیر گذاشته نمی تواند راه برود. پس از آنکه بقاء این عالم عنصری بپایان رسید چنانچه از آیات قرآنی و احادیثی که بطور تواتر بما رسیده معلوم می شود بامر حق سبحانی اسرافیل در صور می دمد و زمین بشدت می لرزد و تمام اهل زمین و اهل آسمانها می میرند و این عالم محسوس از هم پاشیده می شود و کوهها پراکنده و مندک می شوند و زمین زیر و رو می شود جان داری در روی زمین باقی نمی ماند آن وقت نداء « لمن الملک الیوم لله الواحد القهار » بلند می شود و تمام افراد بشر در سطوت و جلال احدی و در قبضۀ اقتدار او مطموس می گردند و ظهور و بروزی برای احدی باقی نمی ماند چنانچه در کلام مجید فرموده : « و نفخ فی الصور فصعق من فی السموات و من فی الارض الا من شاء الله ثم نفخ فیه اخری فاذاهم قیام ینظرون» وقتی نفخه دمیده می شود در صور تمام موجودات زمین و آسمان از شدت هول می میرند و کسی باقی نمی ماند مگر کسی را که خدا بخواهد و مهیا می گردد برای دوره دیگری از حیات جاویدانی پس از آن ثانیاً نفخه دیگری دمیده می شود و در آن هنگام قیامت بر پا می گردد . و از صادق آل محمد صلی الله علیه و آله چنین روایت می کنند که در پاسخ از سئوال اینکه آیا روح بعد از خروج از قالب باقی می ماند یا فانی می گردد؟ فرمود: باقیست تا وقتی که نفخه صور دمیده می شود در آن وقت اشیاء باطل می گردند و نه حس باقی می ماند و نه محسوس پس از آن اشیاء بر می گرند همان طوری که ابداء کرده مدبر آنها و بین نفخۀ اول و نفخۀ دوم چهار صد سال طول می کشد. و این خود یکی از مراحل سیر تکاملی انسان بشمار می رود و فناء حقیقی آن وقت ظاهر می گردد زیرا کسی در آن وقت یافت نمی شود که اظهار منیت و وجود کند فقط حق ظاهر بذات خود می باشد و قول حق تعالی : « کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام » یعنی هر چه در زمین وجود دارد فانی و مضمحل می گردد مگر ذات پروردگار بنابر بعض تفاسیر محمول بر همین معنی است. لکن چون اعاده معدوم چنانچه در محل خود مبرهن گردیده است محال است نمی توان گفت افراد بشر بکلی معدوم و لا شئی می گردند و بعد ثانیاً عود می نمایند چگونه می توان تصور نمود که شیئی وحدانی پس از معدوم شدن دو مرتبه همان شیئی بشخصه موجود گردد و این یکی از محالات عقلیه شمرده می شود ممکن است صانع و مخترع مثل او و امثال او را خلق نماید. پس از این جهت لابد بایستی آیه را توجیه نمائیم باینکه مقصود از فناء نه اینست که موجودات بکلی معدوم و نیست گردند بلکه فاقد اثر و ظهور می گردند و در کلام عرب فناء باین معنی در بسیاری از موارد استعمال شده است چنانچه اهل لسان می دانند. و شاید مقصود این باشد که در آن هنگام حق تعالی تجلی می نماید باسم ( القابض) (3) و تمام خلایق تحت ظهور این اسم مخفی می گردند یعنی از اثر می افتند و دیگر ظهور و بروزی از خود نشان نمی دهند آن وقت ظهور سلطنت و مالکیت حق تعالی کاملاً هویدا می گردد وتجلی مطلق نمودار می شود آن وقت است که نداء ( لمن الملک الیوم) (4) بلند می شد و تمام ممکنات بزبان حال جواب می دهند : « لله الواحد القهار» (5) زیرا در آن وقت کسی یافت نمی شود که اظهار منتت و وجود کند چه جای آنکه ادعاء مالکیت نماید. و چنانچه گفته شد این هم یک نوع استکمالی است برای بشر زیرا که بشر در قوس صعود ممکن است بجائی رسد که محو (6) در وجود حق تعالی گردد بطوری که گویا معدوم صرف گشته و هیچ ظهور و بروزی از خود نشان ندهد و حال انسان در این مرحله از مراحل استکمال خیلی شبیه است بحال قمر وقتی که در محاق افتد یعنی هنگامی که تحت شعاع شمس واقع می شود ببین چگونه در آن وقت هیچ اثر و ظهور و بروزی از خود نشان نمی دهد حتی آن که سیاهی ذاتی او هم تحت نور شمس ناپدید و مخفی می گردد. و بعد ثانیاً چنانچه از آیات و اخبار معلوم می شود بامر حق سبحانه نفخه دیگری دمیده می شود و عالم قیامت بر پا می گردد آنوقت بهر یک از افراد بشر حیات جدیدی افاضه می شود و هر یک از قبر خود بمیعاد پروردگارشان می شتابند. و اگر چه عالم قیامت ماخوذ از همین عالم است و ظاهراً از ماده همین عالم نمودار می گردد چنانچه در قرآن مجید فرموده: « یوم تبدل الارض غیر الارض و السموات» روزی که تبدیل می شود زمین و آسمانها بغیر از این زمین و آسمان یعنی غیر از آنچه در این عالم مشهود است لکن عالم قیامت عالم جمع و عالم حقیقت و عالم وحدت است هر فرعی بر می گردد باصل خود و هر فردی به منزلگاه و ماوای حقیقی خود نائل می گردد. و انسان در آن نشأه هم بایستی مراحلی را طی نماید تا آنکه سر انجام بمنتهای مقام خود برسد و بمرکز وجود خویشتن ساکن گردد زیرا چنانچه در آیات و اخبار بسیار تصریح شده پس از مرگ تا مآل امر بشر که یا بهشت باشد یا جهنم عقبات بسیاری است که ناچار بایستی هر فردی از آن عقبات بگذرد مثل صراط ، میزان ، حساب ، کتاب. حتی اینکه گذشتن از جهنم هم یکی از مراحل بشمار می رود چنانچه در سوره مریم آیه 72 فرموده : « و ان منکم الا واردها کان علی ربک حتماً مقضیا» نیست فردی از شما مگر اینکه وارد جهنم می شود و می باشد این مطلب پروردگار تو حتم و قرار داده شده . و وقتی این مراحل باتمام رسید هر فردی بمرکز وجود خود قرار می گیرد و جامع و حاوی می گردد تمام مراتب و نشآتی که از وی مرور نموده و آنچه در منازل و مراحل سیر تکاملی (7) خود کسب نموده و متصف بوی گشته معاینه می نمایند اگر از سعداء و نیکوکاران و اصحاب یمین است در بهشت موعود که محل قدس و دار کرامت و مظهر رحمت حق تعالی است اقامت می نماید و اگر از تیره بختان و بدکاران و اشقیاء باشد مآل و سرانجام کار وی بجهنم که مظهر غضب و اسم (المنتقم ) (8) است خواهد کشید. و برای اثبات نشأه قیامت لابد بایستی بضمیمه آنچه در مقالات گفته شد مطالب دیگری گوشزد مطالعه کنندگان نمایم و آن مطالب را بخوبی و درستی تحت نظر و بازرسی قرار دهیم و در آنها دقت و تدبر نمائیم تا آنکه علم یقینی و ایمان واقعی بنشأه قیامت و عالم آخرت برای ما حاصل گردد. و چون فطرت هر بشری بلکه هر موجودی بر این است که طالب بقاء و خواهان حیات همیشگی است و نیز کسی یافت نمی شود که آرزوی خوشبختی و سعادت دائمی را در دل خود نپروراند اینست که بشر همیشه برای نیل باین مقصود در تکاپو و کوشش است و در هر مرتبه و مقامی که هست می کوشد که خود را بمرتبه بالاتر برساند. لکن اغلب مردم نمی دانند و نمی فهمند که حیات جاودانی و سعادت و خوشبختی واقعی در حیات اخروی است این عالم ، عالم فناء و زوال است و اجزاء آن در تغییر و تبدیل دائمی است. پس بایستی هر فردی کوشش نماید که اسباب سعادت خود را در آن نشأه فراهم نماید و حیات پاکیزه ای در آن عالم برای خود تهیه کند. سرای آخرت آباد کن بحسن عمل که اعتماد بقا را نشاید این بستان پس اعتماد مکن بر دوام دولت عمر که دولتی دیگرت در پی است جاویدان (سعدی) چون امر معاد که یکی از اصول دیانت بلکه از اهم آنها بشمار می رود تقلید پذیر نیست و بایستی هر فردی بقدر استعداد و قوه خود کوشش نماید تا آنکه بقوه فکر و وجدان خود دریابد که پس از این عالم نشآت و مراحلی است که انسان ناچار باید از آنها بگذرد تا آنکه بمرکز وجود خود برسد و از آن طرف بحکم آنکه تصدیق بلا تصور محال بنظر می آید لابد بایستی اولا تصور آن و لو اجمالاً بشود تا آنکه تصدیق بوجود آن میسر گردد لهذا با ضعف نفس و فکر کوتاه خود بتوفیق ایزد متعال بقدری که ممکن است می کوشم که شاید بتوانم از طریق عقل بضمیمه مشاهده و وجدان راهی برای شناختن نشأه قیامت پیدا نمایم و راهی که باید برویم برای ما روشن گردد، وظیفه خود را در این عالم بدانیم و فی الجمله پی بمشیت و حکمت الهی ببریم و سعادت دائمی خود را در پیروی قانون تکامل (9) بطوری که از قبل پیشوایان ما رسیده و موظف بانجام آن می باشیم دریابیم. و چنانچه گفتیم چون امر معاد یکی از اصول دیانت است تقلید در وی دارای اهمیت نمی باشد بکله اصلاً تقلید پذیر نیست و البته لازم نیست برای تمام افراد بشر غور مایند در کیفیت معاد جسمانی و چگونگی آن زیرا درک حقیقت معاد برای عموم متعسر و مشکل بلکه محال بنظر می آید. لکن هر کسی را رسد که اجمالاً در امر معاد تصوری داشته باشد تا آنکه بتواند تصدیق نماید که معاد جسمانی ممکن الوقوع است و گر نه ایمان بما جاء به النبی که یکی از ارکان ایمان است بدرستی محقق نمی گردد. لهذا بایستی اصول و کلیات آن لااقل ببرهان و دلیل عقلی اثبات شود و گر نه ایمان بوی محقق نخواهد شد و برهان باید بوجدان و امور بدیهی منتهی گردد لکن چون عقول بشر راهی برای شناسائی جزئیات و خصوصیات هر یک از نشآت و عقبات ندارد لهذا نسبت بموارد جزئیات می توان بدلیل سمعی قناعت نمود. و با این فکر کوتاه و بیان قاصر خود دعوی آنرا ندارم که بتوانم پرده از روی اسرار بردارم و آنچه را که انبیاء و حکماء از جهت قصور افهام بشر در پرده گذاشته اند و نتوانسته اند بگویند بتوانم بگویم یا آنکه علاوه بر آنچه اولیاء حق گفته اند از خود چیز تازه ای ضمیمه کنم حاشا همچه ادعائی ندارم لکن چون امروز عقول بشر در فهم بعض علوم طبیعی قدری پیش رفته و مستعد فهم پاره ای از حقایق گشته که شاید هزار سال پیش فهم آن را نداشتند لهذا خوشه چینی می نمایم از خرمن دانش اولیاء حق و همان مطالبی که واصلان حرم قدس یعنی پیشوایان بشر از طریق وحی و الهام بیان نموده اند آن را تطبیق می نمایم با قاعده طبیعی در سیر استکمالی بشر و چنانچه گفته شد سیر انسان در نشآت و مراحل و عوالم وجود و استکمال وی در دو قوس نزول و صعود (10) و سرانجام رجوع و بازگشت وی بمرکز وجود خود از روی قاعده تکامل بخوبی واضح می گردد و شخص متدبر همین نشأه دنیا را که نگریست و تکاملات بشر را ملاحظه نمود و بتجربه و مشاهده دریافت که جوهر نفس انسانی از عالم دیگریست و بالاخره بایستی بمرکز وجود خود بر گردد دیگر برای اثبات معاد و رجوع بمبدء خود بهیچ وجه محتاج بادله فلسفی نمی باشد. و اینکه بعضی گمان کرده اند که از طریق عقل نمی توان معاد جسمانی را اثبات نمود لکن آنچه از طریق شرع بما رسیده تعبداً قبول می نمائیم گویا غفلت نموده اند از سیر استکمالی بشر و ترقیات او را در مدارج (11) کمال فراموش کرده اند و ندانسته اند که تمامیت و کمال انسان وقتی تحقق پذیرد که واجد تمام کمالات روحانی و نفسانی و جسمانی گردد و ممکن نیست انسان بوصف انسانیت فاقد جهات جسمانی گردد و روحانی صرف شود.
.......................................... (1)- چنانچه گفته شد بدو خلقت انسان و ابتدای آفرینش او از عالم علوی آغاز نموده و بالاخره هم بایستی بر گردد باصل خود. (2)- یعنی ارتباط بماده بدن پیدا نموده. (3)- القابض یعنی قبض کننده و گیرنده (4)- آیا برای کیست در این روز ملک و سلطنت (5)- یعنی از برای خدای یکتای قهار (6)- یعنی فانی گردد در وجود حق. (7)- یعنی هر چه از نیک یا بد که در مدت حیات دنیوی یا در برزخ یا در نشآت و عوالم دیگری که از وی گذشته کسب نموده و تحصیل کرده و در خود اندوخته با اوست و از او جدا نخواهد بود. (8)- المنتقم یعنی انتقام کشنده (9)- قانون تکامل همانست که می بینیم تمام موجودات علی الدوام رو بکمال می روند. (10)- یعنی تنزلات و ترقیات او (11)- یعنی درجات کمال
|