کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
مطلب دوم از باب دوم1 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مطلب دوم؛ فضائل مخصوصه حضرت كه احدي از اصحاب در آن شركت نداشته، هفتاد فضیلت است که خود آن حضرت بیان فرموده.
شیخ صدوق (ره) در کتاب خصال به سند صحیح متصل از مکحول چنین روایت فرموده که امیرالمؤمنین (عليه السّلام) فرمود:  اصحاب پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) می دانند که مردی نبود در میانه ي صحابه که برای او فضیلت و شرافتی باشد مگر آن كه من با وی در آن فضیلت شریک هستم با زیاد.
و به علاوه از برای من هفتاد فضیلت می باشد که در آنها احدی با من شرکت ندارد آن شخص عرض کرد یا امیرالمؤمنین خبر ده مرا به آنها حضرت امیر (عليه السّلام) فرمود: .
اوّل آن كه به قدر بر هم زدن چشم شریک برای خدا قرار ندادم.
ظاهر و هویدا است که قبل از مبعوث شدن پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) به پیغمبری تمام صحابه و مؤمنین مشرک و بت پرست بودند و لات و عُزی دو بت بزرگ بودند که تمام اعراب به آنها سجده می کردند تا وقتی که به واسطه نور محمّدی (صلي الله عليه وآله وسلم ) ظلمت شرک برطرف شد و مردم هدایت گردیده شدند به خداپرستی و چون حضرت امیر (عليه السّلام) از طفولیت تربیت شده پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) بودند ابداً درهیچ وقت به بت سجده نکرد و شریک برای حقتعالی قرار نداد و به تمام معنی موحّد حقیقی بود یعنی به تمام چهار قسم توحید موحّد بود و اجمال آن چهار این است:
توحید در مقام ذات                     توحید در مقام صفات
توحید در مقام افعال                             توحید در مقام عبادت
توحید در مقام ذات کدام است.
توحید در مقام ذات این است که از برای حقتعالی در مرتبۀ ذات و الوهیت و وجوب وجود شریک نیست و کسی که به دل و زبان تصدیق و اعتراف نماید به وحدت و یگانگی حقتعالی او را موحّد گویند.
و کسانی که قائل به دو خدا و زیادتر می باشند آنها را مشرک در مقام ذات گویند مثل (ثنویه) که قائل به دو خدا هستند و گویند یکی از آنها خالق خیرات و چیزهای نیکو است و اسم او یزدان است و دیگری خالق شرور و چیزهای بد می باشد و اسم وی اهرمن است و دلیل آنها بر این عقیده سخیف این است که چون می بینیم در موجودات خیر و شرّ مثل دو نقطه پرگار در مقابل یکدیگر می چرخند هر کمالی را نقصی در پی و هر زیبائی را منقصّی در مقابل و در محل خود میرهن و مدلل گشته که ممکن نیست از خیر محض صادر گردد مگر خیر محض و همین طور از شرّ محض صادر نمی گردد مگر شرّ محض پس از اینجا معلوم می شود که صانع عالم دوتا می باشد.
لکن بعد از اندک تأملی معلوم می شود (که هر چیزی به جای خویش نیکو است) و هر چه در عالم وجود دارد از جهاتی خوب است و از جهاتی بد به نظر می آید (پس بد مطلق نباشد در جهان) و محقق و مدلل گشته که ممکن نیست یک چیز دارای دو مبدء باشد و به علاوه ادلّه توحید ثابت می کند وحدت (الهِ) عالم را و آن بسیار است که در محل خود به وقوع پیوسته.
توحید در مقام صفات چیست؟
توحید در مقام صفات این است که همان طوری که برای حقتعالی در مرتبه ذات شریک نیست و او ذات یگانه است همین طور در مقام صفات ذاتیه مثل وحدت، قِدم، ازلیّت، ابدیّت، حیات و غیر اینها برای او شریک نیست و صفات او اگرچه مفهوماً متعدد است لکن حقیقتاً و مصداقاً یکی و عین ذات او می باشد و هیچ تعددی در کار نیست و چنان چه از برای حقتعالی در مرتبه ذات و حقیقت شریک نیست در مرتبۀ صفات حقیقیّه هم شریک ندارد یعنی ذات او حقیقه ي یگانه است و صفات او هم عین ذات او است و با ذات او یکی است و به هیچ نحو تعدد در ذات و صفات حقیقۀ او جلّ و علا نمی باشد و کسی که به دل و زبان اعتراف و اقرار کند به وحدت و عینیت صفات حقتعالی او را (موحّد در مقام صفات گویند)
توحید در مقام افعال کدام است؟
توحید در مقام افعال این است که از برای حقتعالی در مقام فعل مثل خالقیّت و رازقیّت و غیر اینها شریک نمی باشد و خودش به قدرت کامله خداوندیش خلق می کند، روزی می دهد زنده می کند، می میراند و ابداً در فعل و خلقش محتاج به شریک و معاون نیست و طرفداران توحید افعالی بسیار کم یابند، زيرا که بسیاری از موحّدین اگرچه به زبان اقرار و اعتراف می نمایند که (مؤثر و عامل) خدا می باشد و بس و شاید به قلب هم این معنی را تصور می نماید لکن از روی نفهمی در بسیاری از امور خود یا دیگران شریک خود دانند و بعض امور را مستند به فعالیت خود یا دیگران پندارند و در حاق واقع (لامؤثر فی الوجود الاالله) را منکر باشند.
چنآن كه خداوند در سوره ي یوسف (عليه السّلام) فرمود: ه (و ما یؤمن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون) یعنی (و ایمان نیاورده اند بیشتر از مردم به خدا مگر این که آنها مشرک هستند) چونکه در امور غیر خدا را مؤثر می دانند.
توحید در مقام عبادت کدام است؟ توحید در مقام عبادت این است که از برای حق تعالی در مقام معبوديّت شریک نیست و اگر کسی در مقام عبادت و بندگی کسی را با خدا شریک گرداند این شخص مشرک است در مقام عبادت و به تمام معنی موحّد نیست و مشرکین عرب بت سجده می کردند و آن را شفیع خود قرار می دادند به گمان آن كه آنها مقرب نزد حقتعالی می باشند و کسی که آنها را عبادت کند او نیز مقرب نزد خدا می گردد و بندگی مختص به حقتعالی می باشد و بس. اگر گفته شود فرقه ي شیعه هم که توسّل می جویند به پیغمبر و ائمۀ اطهار (علیهم صلوات الله) و آنها را پیش خدا شفعاء خود قرار می دهند آنها هم مشرکند در مقام عبادت و چه فرق است بین آن كه شخص بت را عبادت کند و از او طلب شفاعت کند یا آن كه توسل بجوید به انسانی و وی را نزد حقتعالی شفیع خود قرار دهد.
جواب گوئیم: اوّلاً شفاعت باید به اذن حقتعالی باشد چنان چه متعال در قرآن مجید می فرماید (من ذاالذی یشفع عنده الّا باذنه) یعنی کسی را نمی رسد که بدون اذن خدا شفاعت کند و چون در محل خود ثابت و مُدلل گشته که خداوند در قیامت شفاعت گنه کاران را به دست پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) و اوّلاد طاهرين او جاری می گرداند پس به این لحاظ ما ها توسّل می جوئیم به آنها و طلب شفاعت می کنیم از آنها.
و ثانیاً: آنها بُتها را مستقلاً عبادت می کردند به گمان آن كه آنها وجودات شریفی هستند و مقرب نزد حقتعالی می باشند لکن ما خدا را عبادت می کنیم و ابداً در عبادت کسی را با او شریک نمی سازیم و چون پیغمبر و ائمه (علیهم السّلام ) را نماینده حقتعالی و واسطه در فیوضات او می دانیم و محبّت و اطاعت حقتعالی می دانیم آنها را دوست می داریم و به آنها را دوست می داریم و به آنها توسل می جوئیم نه آن كه آنها را فاعل بدانیم و خود آنها را عبادت کنیم حاشا و کلا.
خلاصه ما فقط خدا را عبادت می کنیم و به او پناه می بریم و از وی یاری می طلبیم و پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) و ائمه (عليهم السّلام) را به امر خدای تعالی شفیع خود می گردانیم و آنها را راهنما و پیشوای خود قرار می دهیم تا آن كه به این وسیله به رحمت های غیرمتناهی حقتعالی عزُّ اسمه فایز گردیم.
پس از این بیانات به خوبی معلوم شد که حضرت امیر (عليه السّلام) می خواهد بفرماید برای خدا به هیچ معنی شریک قرار ندادم و ذات او را ذات یگانه و صفات وی را عین ذات و می دانم و تمام موجودات را صادر از او و قائم به وی می بینم و هیچ وقت عبادت و بندگی غیر او را ننمودم و بین صحابه این مطلب از مختصّات آن حضرت به شمار می رفت بلکه بعد از پیغمبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم ) بین اوّلین و آخرین کسی پیدا نشده و نمی شود که توحید و معرفت او به خدای تعالی به قدر آن بزرگوار باشد چنان چه خودش فرمود: ه (لوُ کشِفتُ الغطاء ما ازددت یقیناً) یعنی اگر پرده برداشته شود بر یقین من چیزی افزوده نخواهد شد.
و در جای دیگر می فرماید (ما رأیتُ شیئاً الا و رَاَیتُ الله قبله و بعده و معه علی اختلاف فی نسخ الحدیث) یعنی ندیدم چیزی را مگر آن كه خدا را دیدم قبل از او و بعد از او و با او یعنی در تمام امور خدا را مشاهده می کنم و همه را قائم به او می دانم و او را محیط و قائم به ذات و مقوّم همه موجودات می بینم و این منتهی درجه معرفت است که غیر از چند نفری از کمّلین و اوّلیاءالله کسی به این مرتبه و مقام نمی رسد و البتّه از برای این مقام هم درجاتی می باشد و درجه ي اوّل که فوق او مقام و مرتبه نیست مخصوص به حضرت ختمی مرتبت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) می باشد و درجه دوّم این مقام مخصوص به قطب العارفین و امام الموحّدین امیرالمؤمنین (عليه السّلام) است و درجه ي سوّم از این مقام مختص به یازده امام دیگر( علیهم السّلام) و انبیاء می باشد و بعد از آن هم درجات و مراتب بی شماری است که هر یک از اوّلیاءالله به قدر استعداد و لیاقت خود حائز بعض آن مرتبه و مقام می باشند.
فضیلت دوّم: آن كه فرمود: ه (هرگز خمر و شراب نیاشامیدم)
از اینجا معلوم می شود که آن بزرگوار همیشه عالم بوده به خواص و آثار موجودات و به  علمَ لدنّی مضرات مسکرات را می دانست چونکه قبل از آن كه به امر الهی پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) نهی فرماید از شرب مسکر، تمام اعراب مرتکب این عمل شنیع می شدند و شرب مسکر را قبیح نمی دانستند و اين كه حضرت امیر (عليه السّلام) همیشه ترک شرب مسکر می نمود وجهی و سببی نداشت مگر همان مضرّاتی که در وی مندرج است که به همان لحاظ شارع مقدس نهی فرمود: ه از شرب مسکرات از این جهت در مدّت عمر شریفش مادامی که حکم به حرمت مسکرات هم نرسیده بود مسکر نیاشامید.
فضیلت سوّم: آن كه می فرماید: رسول الله مرا در کودکی از پدرم گرفت و نزد خود نگاه داشت و من هم غذا و هم کاسه و مونس او بودنم و با او صحبت می نمودم این هم از مختصات آن حضرت شمرده می شود، زيرا که بین صحابه کسی یافت نمی شد که تربیت شده پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) باشد مگر حضرت امیر (عليه السّلام).
فضیلت چهارم: آن كه می فرماید: من اوّل کسی بودم که ایمان آوردم و اسلام اختیار نمودم یعنی بین مردها و الّا به حسب اخبار و تاریخ اوّل کسی که به پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) ایمان آورد حضرت خدیجه( عليهاالسّلام ) بود و نزد عاقل این هم یکی از فضائل بزرگ آن حضرت به شمار می رود.
فضیلت پنجم:آن كه پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) به من فرمود::یا علی (عليه السّلام) تو از من به منزله هارونی از موسی (عليه السّلام) غیر از آن كه پیغمبری بعد از من نیست.
یعنی اگر ممکن بود پیغمبری بعد از من باشد تو بعد از من پیغمبر بودی.
و از اینجا معلوم می شود که صفات پیغمبری در حضرت امیر (عليه السّلام) موجود بوده فقط خاتمیّت حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم ) مانع بود از نائل شدن او به مقام پیغمبری لکن ثابت و محقق می گرداند امامت و خلافت او را بعد از پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) و این خود فضیلت بزرگی است و از مختصات آن سرور می باشد.
فضیلت ششم:آن كه فرمود:: من آخر کسی بودم که از پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) جدا شدم و تا وقت رحلت او از دنیا با او بودم و من او را در قبر مطهرش گذاردم.
و این هم از خصوصیات آن حضرت گردید، زيرا که مردم در آن وقت به جهت امر خلافت جمع شدند در محلی که او را سقیفه بین ساعده می نامیدند و حضرت امیر.
فضیلت هفتم : آن كه وقتی پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) از ترس مشرکین اراده کرد فرار کند به غار، مرا در رختخواب خودش خوابانید و لباس خود را بر من پوشانید چون مُشرکین به عزم کشتن او آمدند گمان کردند که من محمّدم بعد از آن مرا بیدار نمودند و گفتند رفیق تو کجا رفت ؟ گفتم: دنبال کارش رفته پس گفتند اگر فرار کرده بود این هم با او فرار کرده بود.
فضیلت هشتم:آن كه پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) تعلیم من نمود هزار باب از علم که از هر دری از آن باز می شود هزار دری از عمل و این علم را تعلیم نکرد به احدی غیر از من.
بدان که از طریق شیعه و سنّی اخبار به این مضمون بسیار است من جمله از امام جعفر صادق (عليه السّلام) نقل شده که پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) به علی (عليه السّلام) تعلیم نمود هزار در از علم که از هر دری باز می شود هزار درب دیگر و در بعض اخبار دارد که رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) تعلیم نمود به علی (عليه السّلام) هزار کلمه که از هر کلمه مفتوح می گردد هزار کلمه و مردم نمی دانند آن چه  را خبر می دهد. و در حدیث دیگر آن كه (تعلیم نمود به او یک کلمه که از او مفتوح می شود هزار کلمه.)
و از این قبیل اخبار با اندک اختلافی در الفاظ بی شمار است و در اين كه مقصود از آن علمی که پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) تعلیم علی (عليه السّلام) فرمود:  چیست چند احتمال است.
بعضی گفته اند: آن اصول احکام از حلال و حرام می باشد مثل آن كه فرمود:  (از رضاع حرام می شود هر کسی که از نسب حرام است) و این یک عمل است که منشعب می گردد از وی علومی چند یعنی معلوم می شود بر شخص که همان اشخاصی که از نسب حرامند مثل خواهر، دختر خواهر، دختر برادر از رضاع هم حرام می شوند.
و دیگری گفته:  که مقصود از آن علم، علم به اصول ممکنات است یعنی پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) دانا گردانید علی (عليه السّلام) را به اصول ممکنات که از آنها ناشی می گردد حوادث کونیّه، لکن ظاهر این است که آن علمی که پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) تعلیم حضرت امیر (عليه السّلام) فرمود:: علم به عالم قضاء و قدر الهی جلّ شأنه می باشد یعنی عالم گردانید او را به لوح محفوط و آن چه  در آن است و لوح محو و اثبات و آن چه  از وی ظاهر می گردد تا روز قیامت و شاید مقصود از کلمۀ واحده که در بعض اخبار می فرماید پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) تعلیم علی (عليه السّلام) نمود یک کلمه از علم که ناشی می شود از او هزار کلمه علم به معنای کلمه (کُن) باشد چنان چه در قرآن مجید در سوره یس می فرماید (انّما امرُهَ اذا اراد شیئاً ان یقول له کُن فَیَکُون) خلاصه معنی آن كه وقتی خداوند اراده نمود خلقت نماید چیزی را به او گوید بوده باشد پس او موجود می گردد و در حدیث رسیده (که لفظی در بین نیست و لفظ (کُن) کنایۀ از تعلق اراده است به وجود آن چیز و آن کلمه (کُن) شاید اشاره به کلمه مشیّت باشد که در اخبار رسیده که خداوند همه چیز را به مشیّت خلق کرده و مشیّت را به خود خلق نموده و علی (عليه السّلام) به توسط اشراق نور پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) عالم گردید به موارد مشیّت حقتعالی و به سبب او عالم گردید به امور گذشته و آینده.
و از ائمه( علیهم السّلام) رسیده است که (وقتی ما چیزی را خواستیم خدا خواسته است) و آنها نمی خواهند مگر آن چه  را که خدا خواسته است.
خلاصه شاید مقصود از آن علم، علم به موارد قضاء و قدر و حکمت و تقدیر حقتعالی و تقدس باشد که او به اعتبار آن كه برگشتش به علم واحد و مشیّت واحده می باشد یکی است و به اعتبار آن كه موارد تقدیرات و موضوعات متعدد است علم به آنها متکثر و زیاد است و از این جهت است که گاهی از این علم تعبیر می فرماید به کلمۀ واحده که از وی پیدا می گردد هزار کلمه و گاهی از او تعبیر می فرماید به هزار علم که از هر علمی پدید می شود هزار علم دیگر.
فضیلت نهم : آن كه رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) به من فرمود:: علی (عليه السّلام) روزی که خداوند محشور گرداند خلق اوّلین و آخرین را برای من منبری نصب نماید بالاتر از منبرهای تمام انبیاء و برای تو منبری نصب کند بالاتر از منبرهای تمام اوصیاء و تو می روی بالای آن منبر.
فضیلت دهم : آن كه شنیدم از پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) که فرمود:: داده نمی شود در قیامت به من مقامی و نه چیزی مگر آن كه مسئلت می نمایم از خدا که مثل آن را به تو بدهد.
از اینجا معلوم می شود که بعد از پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) مقام حضرت امیر (عليه السّلام) فوق مقام تمام انبیاء می باشد، زيرا که می گردد در قیامت هم دوش پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) و در رتبه ي او و مقام پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) فوق مقام تمام انبیاء می باشد (آن چه  خوبان همه دارند تو تنها داری).
فضیلت یازدهم : آن كه شنیدم پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) می فرمود::‌ یا علی (عليه السّلام) تو برادر منی و من هم برادر توام دست تو در دست من است تا آن كه داخل بهشت شویم.
نگارنده گوید:‌ به صحت پیوسته که بعد از آن كه پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) عقد اخوت و برادری انداخت بین صحابه و هر دو نفر آنها را با هم برادر گردانید حضرت امیر (عليه السّلام) را با خود برادر ساخت و این هم از بزرگترین فضائل او به شمار می رود.
فضیلت دوازدهم : آن كه شنیدم رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) فرمود::‌ یا علی (عليه السّلام) مثل تو در امت مثل کشتی نوح است کسی که داخل آن کشتی شد نجات یافت و کسی که مخالفت نمود غرق شد و هلاک گردید در جای دیگر چنین نقل شده که پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) فرمود:  مثل اهل بیت من مثل کشتی نوح است کسی که تمسک کند به آنها نجات یابد و كسي كه  تخلّف ورزد هلاک می گردد یعنی كسي كه  بخواهد از دریای ظلمت جهالت و گمراهی نجات یابد و در جاده تکامل از خطرات دیو و دد و قوای حيوانيّه و شیطانیه محفوظ ماند و به سعادت جاودانی نائل گردد بایستی چنگ بزند به دامن کرم محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم ) و اهلبیت آن بزرگوار و به دل و زبان آنها را دوست دارد و افعال و کردار آنها را سرمشق خود قرار دهد وگرنه سیرکردن این جاده برای او سخت بلکه محال می نماید.
فضیلت سیزدهم:آن كه پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) به دست مبارکش عمامه خود را بر سر من پیچید و دعا کرد که خداوند مرا یاری کند و غالب گرداند بر دشمنان خودش و فتح و پیروزی را نصیب من گرداند این بود که به اذن خدای عزوجل غالب گردیدم بر دشمنان خدای تعالی عز اسمه.
فضیلت چهاردهم: رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) به من امر فرمود:: که بکشم دست خود را به پستان گوسفندی که شیر در پستان وی خشکیده بود گفتم: یا رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) چرا خود نمی کشی؟ فرمود::  یا علی (عليه السّلام) کار تو کار من است و چون دست خود را به پستان آن گوسفند کشیدم شیر از پستان وی جاری گردید و مقداری از آن شیر به رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) آشامانیدم، پس از آن پیرزنی آمد در حالی که شکایت از تشنگی می کرد من از آن شیر به وی دادم و پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) فرمود:: من سؤال کرده از حقتعالی که به دست تو برکت دهد برای من و خداوند دعای مرا قبول فرمود: .
فضیلت پانزدهم: آن كه رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) فرمود:: یا علی (عليه السّلام) نباید کسی غیر از تو مرا غسل دهد و نباید غیر از تو پنهان نماید عورت مرا و اگر غیر از تو کسی عورت مرا ببیند دو چشمان او کور می گردد پس از آن گفتم:: یا رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) در وقت غسل دادن چگونه بدن تو را بگردانم ؟فرمود:  یاری کرده می شوی تو و قسم به خدا که در وقت غسل دادن اراده نکردم بگردانم عضوی از اعضاء آن بزرگوار را مگر آن كه خودش حرکت میکرده و می گفت.
فضیلت شانزدهم: آن كه خواستم در وقت غسل دادن برهنه کنم بدن پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) را پس ندائی شنیدم که گفت:: ای وصی پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) برهنه مکن او را.
غسل دادم او را در حالی که پیراهن بر بدن مبارکش بود و قسم بخدائی که گرامی داشت او را بنبوّت و تشخیص داد او را برسالت که من عورت او را ندیدم و این از چیزهائی است که خداوند تعالی تخصیص داد مرا به آنها.
فضیلت هفدهم: آن كه خدای عزّوجل فاطمه( سلام الله علیها) را تزویج به من نمود بعد از آن كه ابوبکر و عمر او را خواستگاری کرده بودند و این ازدواج در بالای هفت آسمان شد پس از آن پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) به من فرمود:: مبارک باد برای تو یا علی (عليه السّلام)، زيرا که خدای عزّوجل تزویج کرد فاطمه (عليها السّلام) را برای تو که آقای زنان اهل اهل بهشت می باشد و او پاره تن من است گفتم:: یا رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) آیا من از تو نیستم فرمود:  بلی یا علیّ تو از منی و من از تو هستم مثل دست راست و چپ من هر دو از هم می باشند و از تو بی نیاز نیستم نه در دنیا و نه در آخرت.
نگارنده گوید: احتیاج پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) به علی (عليه السّلام) در دنیا معلوم است، زيرا که به اتفاق شیعه و سُنّی به شمشیر علی (عليه السّلام) دین اسلام رواج گرفت و عمر گفت: (اوّلا سیفه لما قام لِلاِسلام عمود) و بعد از آن حضرت هم حافظ دین و مبین احکام او بود.
اما احتیاج پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) به علی (عليه السّلام) در آخرت شاید به جهت شفاعت باشد یا همان طوری که امت آن حضرت در این عالم به واسطه وجود حضرت امیر (عليه السّلام) باید هدایت شوند به سوی حقتعالی و دینشان محکم شود در آخرت هم بایستی به توسط او به بهشت روند.
فضیلت هجدهم: آن كه رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) فرمود:  یا علی (عليه السّلام) توئی در آخرت صاحب علم حمد و در روز قیامت مکان تو نزدیکتر است به من از تمام مردم و مجلس من و تو وسیع است و من در زمره پیغمبرها می باشم و تو در زمره ي اوصیاء پیغمبران می باشی و بر سر تو تاج کرامت و حقّه نور گذاشته می شود و هفتاد هزار ملکه اطراف تو را می گیرند تا آن كه خدای عزّوجل از حساب خلائق فارغ شود.
فضیلت نوزدهم: آن كه رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) فرمود:  یا علی (عليه السّلام) به زودی تو با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگ می کنی و برای تو است به عدد هر مردی از آنها که با تو جنگ می کنند شفاعت صدهزار نفر از شیعیان تو گفتم: یا رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) ناكثين کیانند؟ فرمود:  طلحه و زُبیر که اینها به زودی با تو بیعت می کنند در حجاز و بیعت را می شکنند در عراق و پس از آن كه این دو نفر با تو این طور کردند با آنها جنگ کن، زيرا که در کشتن آنها پاک می شوند اهل زمین گفتم: قاسطون کیانند؟ فرمود:  معاویه و اصحاب او. گفتم: مارقین کیانند؟ فرمود:  اصحاب ذی الثدیه که اینها از دین بیرون می روند مثل آن كه تیر از کمان بیرون می رود پس بکش آنها را، زيرا که در کشتن آنها گشایش است برای اهل زمین و برای آنها عذابی است نزدیک و برای تو این کار در روز قیامت ذخیره است نزد حقتعالی.
فضیلت بیستم: آن كه شنیدم رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) فرمود:  که مَثَلِ تو در امت من مثل درب (حِطّه است) در بنی اسرائیل و کسی که داخل شود در ولایت تو داخل شده است در آن درب چنان چه خدای عزوجل امر فرموده: که داخل آن درب شوید.
فضیلت بیست و یکم: آن كه شنیدم رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) فرمود:  من شهر علمم و علی (عليه السّلام) دروازه آن شهر است و هرگز نمی توان داخل شهر شد مگر از دروازه ي آن شهر، پس از آن فرمود:  یا علی به زودی تو مراعات می کنی عهد مرا و جهاد می کنی بر سنت من و مخالفت تو را می نمایند امت من.
فضیلت بیست و دوّم: آن كه شنیدم رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) فرمود:  به درستی که خدای تبارک و تعالی دو پسر من حسن (عليه السّلام) و حسین (عليه السّلام) را خلق نمود از نوری که انداخت به سوی تو و فاطمه (عليها السّلام)، و آن دو نفر حرکت می کردند مثل دو گوشواره که در گوش حرکت کند و نورِ آن دو نفر هفتاد برابر زیادتر از نور شهداء می باشد یا علی (عليه السّلام) خدای عزّوجل وعده به من داده است که آنها را اکرام فرماید به کرامتی که اکرام نمی کند به این طور احدی را غیر از انبیاء و پیغمبران.