کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
مطلب دوم ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مطلب دوّم؛ در اين كه آیا مقصود از محبّت حضرت امیر (عليه السّلام) محبّت شخص آن بزرگوار می باشد یا محبّت مقام ولایت و امامت او؟
آن چه  از اخبار و حکم عقل استفاده می شود این است که مقصود از محبّت آن حضرت دوست داشتن اوست به اعتبار مقام امامت و خلافت.
و این طور محبّت منوط به معرفت و شناختن اوست به مقام عصمت و ولایت مطلقه یعنی شناختن او به نورانيّت و این همان محبّت است که هم دوش با ایمان است و اگر به قدر خردلی از آن در قلب کسی باشد داخل جهنّم نمی شود.
و نزد هر عاقل و دانائی واضح و هویدا است که این همه فضائلی که در دوستی آن سرور رسیده، نمی شود فقط و فقط از جهت کمالات نفسانيّه و طبیعیۀ او باشد، زيرا که آن حضرت اگر چه بعد از پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) در تمام کمالات و فضائل اکمل افراد بشر به شمار می رود لکن تک تک بین افراد بشر بعض کمالات ظاهر شده.
مثل سخاوت حاتم و عدالت انوشیروان و شجاعت رستم و غیر اینها که در کتب تاریخ ثبت است و اگر منشأ وجوب دوستی فقط کمال نفسی یا طبیعی باشد باید کسی که دارای بعض آنها باشد مثل تناسب اعضاء به نحو خاصّی که او را جمال گویند با تناسب در گفتار و بیان که او را فضاحت در کلام نامند یا اعتدال در صفات و اخلاق که از او تعبیر به عدالت کنند به حکم الهی واجب باشد دوستی او اگرچه کافر باشد و حال آن كه قطعاً این طور نیست.
و ما منکر این نیستیم که هر کمال طبیعی مثل جمال یا نفسانی مثل صفات حسنه و اخلاق پسندیده باعث محبّت می شود، زيرا که تمام عقلاء عالم معترفند که جمال و کمال از اسباب محبّت شمرده می شوند.
لکن آن محبّتی که هم دوش با محبّت حقتعالی است بلکه عین محبّت او به شمار می رود و آن محبّتی که رفع عذاب می کند از گنهکار اگرچه دارای گناه جن و انس باشد ممکن نیست که این محبّت از جهت امر نفسانی یا طبیعی باشد.
پس برای هیچ عاقل، جای شبه و تردیدی نیست که اگر محبّت از روی معرفت به مقام نورانيّت و امامت او باشد آن فوائد کذائیه که در اخبار در فضیلت دوستی آن ولی کردگار رسید بر او مترتب خواهد شد والا فلا.
لکن بدان مقصود این نیست که در محبّت بدون شناسائی مقام نورانيّت آن سرور هیچ اثری نیست حاشا و کلّا.
بلکه مقصود این است که اگر می خواهی داخل قلعه محکم حقتعالی شوی و از عذاب قیامت محفوظ مانی.
چنان چه قبلاً در احادیث ذکر شده که پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) فرمود:  در حدیث قدسی خدای تعالی می فرماید دوستی علیّ بن ابیطالب (عليه السّلام) قلعۀ محکم من است و کسی که داخل قلعۀ محکم من شود ایمن است از عذاب من و اگر می خواهی زندگی کنی مثل زندگی پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) و بمیری مثل مردن او.
که تمام اینها در اخبار سابقه گذشت و اگر میخواهی که از شیعیان خاصّ محسوب شوی سعی کن تا آن كه آن حضرت را به مقام نورانيّت و ولایت بشناسی و به اعتبار همین مقام او را دوست بداری.
لکن اگر دوستی تو به غیر از این جهت باشد و مثل این باشد که بعضی از عوام ناس می گویند چون اجمالاً خوبی او را می دانیم و اين كه او مقرب از حقتعالی می باشد از این جهت او را دوست می داریم پس اگر واقعاً آنها در قولشان صادق باشند یعنی صفت محبّت در قلب آنها راسخ و ثابت و استوار باشد به طوری که قابل زوال نباشد البته این محبّت هم هر چند ادنی درجۀ محبّت باشد باعث اتّصال و قرب به آن حضرت می شود، زيرا که محبّت جذابه الهی است که سبب اتصال معنوی است بین محب و محبوب اوست جاذبه عمومی که تمام ذرات عالم را در برگرفته و وجود آنها منوط به همین قوّه جذابه است و همین قوّه محبّت است که در هر موجودی به طوری تظاهر و بروز می کند و اسمی جداگانه به خود می گیرد. در جماد قوّه ماسکه، در نبات قوّه نامیه در حیوان نفس حیوانی و قوۀ غریزیه، در انسان ناطقه می شود، لکن اصل تمام آنها است و آن تمایلی است فطری که خدای متعال به قدرت کامله اش جهت ارتباط و اتحاد بین موجودات قرار داده و حیات و زندگی هر چیزی منوط به همين قوّه است.
خلاصه از برای محبّت از حیث مقدار و چگونگی درجاتی است و هر درجۀ از او حکمی دارد یعنی محبّت از حیث اندازه و شدت و ضعف تفاوت بسیار دارد پس محبّتی که از روی معرفت و شناسائی به مقام آن حضرت باشد هیچ طرف مقایسه نیست با محبّتی که خالی از این طور معرفت و شناسائی باشد و بین عارفین به مقام ولایت و امامت هم تفاوت بسیار است هم از حیث اصل معرفت و هم از حیث مقدار معرفت است و البته هر قدر معرفت زیادتر شد محبّت هم زیادتر می شود و هر قدر معرفت و محبّت زیادتر شد فضیلت و درجۀ محب بالاتر می گردد.
دوّم دلیلی که دلالت دارد بر اين كه، مراد از محبّت حضرت امیرالمؤمنین (عليه السّلام) که این همه فضیلت دارد آن محبّتی است که به اعتبار مقام ولایت و امامت باشد نه فقط محبّت شخص اوست، دلیل نقلی است یعنی اخبار.
و آن بسیار است از جملۀ خبری است که شیخ صدوق (ره) نقل می کند در کتاب علل از مفضل بن عمر که مفضل گوید گفتم: به امام جعفر صادق (عليه السّلام) به چه جهت گردید علی بن ابیطالب (عليه السّلام) قسمت کنندۀ بهشت و جهنّم فرمود: به جهت اين كه دوستی او ایمان است و بغض او کفر و بهشت خلق گردیده شده است برای اهل ایمان و جهنم خلق گردیده شده است برای اهل ایمان و جهنم خلق گردیده شده است برای اهل کفر از این جهت حضرت امیر (عليه السّلام) گردید قسمت کننده بهشت و جهنّم و به این جهت داخل نمی شوند در بهشت مگر دوستان او و داخل جهنم نمی شوند مگر دشمنان او.
بعد مفضل عرض می کند یابن رسول الله آیا انبیاء و اوصیای آنها دوست می داشتند حضرت امیر (عليه السّلام) را و دشمنان انبیاء و اوّلیاء دشمن می داشتند او را ؟ امام (عليه السّلام) می فرماید: بلی. مفضل گوید: از روی تعجب گفتم: چگونه انبیاء و اوصیاء دوست می داشتند او را  ؟ امام (عليه السّلام) فرمود:  آیا مي داني که روز خیبر پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) فرمود:  فردا علم را به مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست بدارد و خدا و رسولش هم او را دوست بدارند و برنمی گردد تا آن كه خداوند فتح و پیروزی را به دست او دهد، مفضل عرض می کند بلی، این حدیث را می دانم باز حضرت صادق (عليه السّلام) می فرماید: ای مفضل! می دانی روزی مرغ بریان کرده آوردند نزد پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) و عرض کرد خدایا دوست ترین خلق خدا را که با من بخورد این مرغ بریان کرده را و مقصود پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) علی (عليه السّلام) بوده. مفضل گوید: گفتم: بلی، این حدیث را می دانم، امام (عليه السّلام) فرمود:: آیا جایز است کسی را که خدا و رسولش او را دوست بدارند و او هم دوست بدارد خدا و رسولش را انبیاء و اوصیاء او را دوست ندارند؟ مفضل گوید عرض کردم جایز نیست، باز امام فرمود:: آیا جایز است که مؤمنین از امّتهای پیغمبر ها دوست ندارد دوست خدا و رسولش را ؟مفضل گوید: عرض کردم جایز نیست پس از آن امام جعفر صادق (عليه السّلام) فرمود:  ثابت شد که تمام انبیاء و اوصیاء و مؤمنین دوست داران و محبان امیرالمؤمنین (عليه السّلام) بودند و ثابت شد که مخالفین انبیاء، دشمنان آن بزرگوار بودند و این حدیث مفضّل مفصل است اکتفا کردیم از آن به مقدار حاجت، و از این حدیث شریف معلوم می شود که مراد به محبّت حضرت امیر (عليه السّلام) محبّتی است که از روی معرفت به مقام روحانیت و ولایت آن حضرت باشد نه فقط محبّت شخص او. و شاهد بر این مطلب آن که زمان وجود انبیاء و اوصیاء قبل از وجود امیرالمؤمنین (عليه السّلام) بوده و وقتی که آنها در این عالم دنیا بودند هنوز حضرت امیر (عليه السّلام) وجود جسمانی محسوس پیدا نکرده بود یعنی از عالم روحانیت به عرصۀ جسمانیّت ظاهر نگشته بود با این حال وی را دوست می داشتند. پس از اینجا معلوم می شود که دوستی پیغمبران (صلي الله عليه وآله وسلم ) نسبت به حضرت امیر (عليه السّلام) از روی مقام روحانیت و نورانيّت آن بزرگوار بوده نه از جهت خصوصیات وجود شخصی او چنان چه در محل خود به دلیل عقلی و نقلی مدلل گشته که اوّل چیزی که خدا خلق فرمود:  نور محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم ) و علی (عليه السّلام) بود و در عالم نورانيّت تسبیح و تقدیس خدا می کردند و اشاره به همین نور دارد اين كه پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) فرمود:  دو هزار سال قبل از آن كه خدای تعالی آسمان و زمین را خلق کند من و علی (عليه السّلام) را از نور واحد خلق نمود و ما در مقام روحانیّت تسبیح و تمجید خدا را می کردیم و اين كه خود حضرت امیر (عليه السّلام) فرمود:  من با هر پیغمبری در خفاء و پنهان بودم و با محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم ) هم در خفاء و هم در آشکارا هستم نیز اشاره به همان نور است که مقام روحانیّت نورانيّت خود بوده، زيرا که در زمان پیغمبران سلف به قالبی تعلّق نگرفته بود.
تذكّر: ای شیعیان و محبّان امیرالمؤمنین (عليه السّلام) بشارت دهم شما را که به حکم خدا و پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) بهشت موعود، مختص به شما می باشد . اگر گفته شود که چگونه ممکن است خدای رئوف مهربان تمام بندگانش را در جهنَّم همیشه به انواع عذاب معذّب سازد و نعمتهای بهشتی را مختص به معدودی از شیعیان قرار دهد نه تمام آنها، زيرا که بسیاری از آنها فاسق و فاجر می باشند و لایق بهشت نمی باشند خصوصاً بنا بر آن ادّعائی که گفته شد که آن فضائل کذائی مختص به دوستانی می باشد که از روی معرفت و شناسائی به مقام ولایت و امامت او را دوست دارند یعنی شیعۀ خالص نه هر کس که ادعاء محبّت می کند و لاف دوستی می زند و معلوم است که این قبیل مردمان خیلی کمیابند بلکه نسبت به غیر آنها مثل قطره می باشند نسبت به دریا، جواب گوئیم اوّلاً برای کسی که رجوع به آیات قرآنیّه و احادیث نبویّه کند ظاهر و هویدا می گردد که معذّب بودن کفار و معاندین در جهنم به حکم الهی است و چون و چرا در حکم حقتعالی روا نیست و ثانیاً به طور حتم و مسلم می دانیم کفاریکه ابداً معتقد به مذهب و دینی نیستند به مراتب عدیده عدد آنها زیادتر است از صاحبان ادیان و همچنین عدد صاحبان ادیان زیادتر است از جمیع مسلمانان و نسبت تمام مسلمانان به تمام کفار مثل قطره می باشد نسبت به دریا و به نص قرآن مجید تمام کفار در جهنم مخلّد خواهند بود و بهشت مخصوص مسلمانان است و اگر مناط کثرت عدد باشد باید تمام کفار در بهشت متنعم باشند و حال آن كه قطعاً این طور نیست و ثالثاً این ایراد استبعادی است محض، که ناشی شده از عدم معرفت به حال افراد بشر.
ای برادر من، نظر کن و ببین که با کثرت مخلوقات خداوند تعالی تاج کرامت را بر سر انسان گذاشته چنآن كه در قرآن مجید می فرماید (ولقد کرّمنا بنی آدم) یعنی به تحقیق که ما گرامی داشتیم اوّلاد آدم را و بین تمام اوّلاد آدم عدّه ي قابلی از آنها را منصب امامت و خلافت بخشیده و آنها و تابعین آنها را برگزیده و از مقربان حضرتش قرار داده و معلوم است که بهشت دار کرامت و مقام نیکوکاران و مقربان حقتعالی می باشد و جای هر کسی نیست بلکه می خواهم بگویم اگر بنا بود خدای متعال همه ي مردم را در بهشت جای دهد منافی با صفت عدالت و حکمت او بود چونکه عدالت که یکی از صفات حسنه است در مخلوق و صفت جمال است در خالق جل شأنه و یکی از اصول مذهب ما است عبارت است از قرار دادن هر چیزی را در محل لایق به خودش و شخص کافر یا فاجر که صفحۀ قلب او ظلمانی گشته و منحرف از حقتعالی شده و فرو رفته در سجن طبیعت و مأنوس گشته با غولان و سُبعان قوای طبیعیه و حيوانيّه و از حیات و زندگی جز سیرکردن شکم و تسکین شهوت و غضب وظیفه و سعادتی و حقیقتی نمی داند البته خدای عادل به مقتضای عدالتش که باید هر کسی را در محل لایق به خود قرار دهد بایستی در قیامت این اشخاص را در اسفل السافلین طبیعت جای دهد و اگر غیر از این باشد صفت عدالت او را نشاید و ما به حسّ و وجدان می بینیم که نوع بشر در وادی جهالت و غفلت فرو رفته اند و مثل حیوانات غیر از پرستش شکم و عبادت بدن چیز دیگری نمی فهمند بلکه آنها بدتر و پست تر از حیوانات می باشند.، زيرا که خدای متعال در حیوانات قوۀ عاقله نگذاشته و آنها در اطاعت امر تکوینی حقتعالی سستی نمی کنند و به وظیفۀ خود عمل می کنند، چنان چه خدای تعالی در سوره اعراف در وصف اهل جهنّم می فرماید: (لهم قُلوبٌ لایَفقَهون بها وَ لهُم اَعینٌ لایبصرونَ بِها و لهُم آذان لایَسمعون بها اوّلئک کالانعام بل هم اضل) یعنی برای اهل جهنّم قلب هائی است که نمی فهمند به او، و چشم هائی است که نمی بینند به او و گوش هائی است که نمی شنوند به او و آنها مثل چهارپایان بلکه بدتر و پست تر از آنها می باشند و حیوانات از حیث آن كه انجام وظیفه می دهند باید اشرف از این گونه انسان صوری شمرده شوند چونکه هم بار می برند و هم نفع می دهند و اغلب آنها آزاری نمی رسانند و می بینیم مردمان کنونی امروزه که چه دیو سیرتان انسان صورت هستند که در این عالم به وجود آمده اند که جز لئامت و دنائت و شرارت نقشی در لوح نفسشان مرتسم نمی گردد و مثل جانوران برای شکم و شهوت به جان همدگر افتاده و خون یکدیگر را می خورند پس یقیناً این ها بدتر از جانوران می باشند، زيرا که آنها فقط در حین گرسنگی به قدر سیرشدن به شکار طعمه می پردازند ولی اغلب این مردم برای سالها و قرنهای آتیه ي خود جمع و ذخیره می نمایند مثل آن كه گویا همیشه در این عالم باقی هستند و بدون احتیاج بر سر هم افتاده همدیگر را پاره پاره می کنند و ابداً از عالم علوی و عالم فوق الطبیعه خبری ندارند و هیچ وقت در ذهن آنها خطور نمی کند که ما راه دیگری در پیش داریم، و آیا این افعال و کردار و گفتار ما را به جاده حق و طریق رضای حقتعالی می کشاند یا نه هر کس رجوع به وجدان خود کند می فهمد که این قسم مردمان ابداً لایق بهشتی که دار کرامت حقتعالی و محل انبیاء و اوّلیاء و خاصّان بارگاه احدیت است نیستند. اگر عقل حکم کند که جایز است خدای عادل در قیامت خر و گاو را در بهشت در مقام مقرّبین منزل دهد تجویز هم می کند که بایستی این مردمان کنونی امروزه را در قیامت در بهشت با خواص جای دهد پس چگونه انسان عاقل با آن كه به حسّ و عیان می بیند اغلب بشر را که بدتر از حیوانات می باشند توهّم می کند که باید خدای متعال در قیامت آنها را گرامی دارد و در جای مقربان بارگاه خود منزل دهد حاشا و کلّا، اگر گفته شود بلی قبول داریم که به مقتضای عدالت خداوندیش بایستی هر کسی را در مقام لایق به خود جای دهد لکن به مقتضای صفت رحمانیّتش که فرا گرفته تمام موجودات را باید همه را بنوازد و رحم کند اگرچه کافر باشند و به علاوه مجازات عمل بد در قیامت هیچ فایده بر او مترتّب نیست چون که مجازات یا به جهت تشفی است (یعنی خنک شدن قلب) یا به جهت تنبیه است که دیگر شخص جنایتکار و دیگران مرتکب چنین عمل بدی نشوند و این دو جهت هیچ کدام در قیامت متصوّر نیست تشفی نیست، زيرا که حاکم و جزا دهنده در قیامت حقتعالی است و تشفی و خنک شدن قلب از صفات ممکن است و خدای متعال منزه و مبرّا است از صفات ممکنات تنبیه نیست، زيرا قیامت دار عمل نیست که مجازات باز دارد شخص را از عمل بد، پس چه فایده ای است در عذاب کردن خدای رئوف مهربان بنده ضعیفی را که خودش به قدرت کامله خداوندیش او را خلقت نموده و قوّه شهوت و غضب و آرزو و آمال در او قرار داده.
جواب اين كه گفتی خدای تعالی باید به رحمت واسعه اش همه را رحم کند و کسی را عذاب نکند. آن است که اگر صفت رحمانیّتش نبود به مقتضای عدالتش باید در قیامت غیر از انبیاء و اوّلیاء که معصومند و ابداً گناهی از آنها سر نزده است همه معذّب باشند چنان چه از آیات و اخبار و حکم عقل معلوم می شود که مردم جزا داده می شوند به هر چه کرده اند اگر خوب کرده اند خوب می بینند و اگر بد کرده اند بد می بینند لکن خدای متعال عدّه اي را که لایق رحمت باشند به کرمش می بخشد ولی اشخاصي که لایق رحمت نیستند البته باید معذّب باشند چون که رحمت هم محلّ قابل می خواهد لایق قابل رحمت نیست، و اين كه گفتی در قیامت فایده در مجازات متصور نیست صحیح است و این دو جهت که تشفی و تنبیه باشد هیچکدام مورد ندارد لکن مطلب دیگری در کار است و آن این است که جای شبهه نیست که تمام مولمات و عذاب های اخرویه مترتب بر قرب به حقتعالی و قُرب و بُعد مترتب می شود بر افعال و حرکاتی که بنده از روی اراده و اختیار در این عالم دنیا کرده از او ناشی شده است پس در این نشأه دنیا اگر کاری کرد که موجب وصول به قرب حقتعالی و رضای او گردید البته در قیامت محفوظ می گردد به چيزي كه نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه به خاطر احدی خطور کرده و ساکن می گردد در جوار حقتعالی با ملائکه مقرّبین و انبیاء مرسلین و لذت می برد از حیاتی که مردن ندارد و جوانی که پیری ندارد و لذّتی که الم ندارد و برعکس اگر در این نشأه دنیا کاری کرد که دور گردانید او را از حقتعالی معذّب می شود در آخرت به انواع و اقسام عذاب های سخت که تمام عذاب های دنیا هیچ طرف مقایسه با آن عذاب ها نیست و محشور می شود در اسفل السافلین با سباع و بهایم و شیاطین و از این جا معلوم شد که ثواب و عقاب از لوازم قرب به حقتعالی و بعد از اوست (آیا عذابی که مترتب می شود بر دوری بنده از حقتعالی از لوازم قهریّه عمل اوست یا به طور مجازات است) عذابی که مترتب می شود بر آن دوری مجازات است از طرف حق تعالی چرا که بنده به اراده و اختیار به سبب اعمال ناشایسته خود را دور می کند از وصول به قرب به حقتعالی، و حقتعالی هم به اراده و اختیار او را دور می گرداند از رحمت بی انتهاء خود، یعنی دور شدن از حقتعالی از لوازم افعال و حرکات اختیار به عبد است و باز شدن از رحمت نامتناهی حقتعالی مجازات است. پس فرقت بین لوازم قهریّه عمل و لوازم جزائیه عمل به اين كه لوازم قهریّه که متفرع می شود بر عمل بد همان دور شدن بنده است از حقتعالی که بعد از آن كه شخص به سبب اعمال زشت و قبیح خود از اوج ملکوت به حضیض ناسوت پرتاب کرد یعنی رو کرد به این عالم ظلمانی و تمام اوقات خود را مصروف گردانید بر حظوظ چند روزه این دنیای فانی و روگردانید از عالم ملکوت نورانی و محروم کرد خود را از سعادت و حیات دائمی و همّت خود را مصروف گردانید بر پرکردن شکم و تسکین قوۀ شهوت و غضب آن قوّه روحانی که خدای متعال به قدرت کامله ي خود در هر فردی از افراد بشر ودیعه گذاشته که باید به واسطه او قرب به حقتعالی پیدا کند می میرد و شخص فرو می رود در سجن طبیعت. آن وقت مجازات عملش این است که خدای متعال باز دارد او را از رحمت نامتناهی خود و در حدیث قدسی فرمود: ه باک ندارم که در هر بیابانی هلاک شود و تمام انواع و اقسام عذاب هائی که برای شخص عاصی وعده شده است مترتب بر همین بُعد است.
خلاصه ي کلام آن كه لازمه ي عمل بد دوری است از حقتعالی که خودبخود مترتّب بر عمل می شود بر این دوری مترتب می شود عذاب از طرف حاکم روز جزا.
آیا ممکن است خداوند به کرمش شخص عاصی را نزدیک کند به رحمت خود.
بلی ممکن است لکن خداوند به حکمت کامله خداوندیش از برای هر چیزی سببی قرار داده چنان چه در قرآن مجید فرمود: ه (وجعلنا لکل شیئی سبباً) یعنی برای هر چیزی سببی قرار دادیم و سبب قرب به حقتعالی حرکات و افعال اختیار به عبد است که باید به ریاضات شاقّه و اعمال حسنه خود را به قرب جوار حقتعالی وسیع است و هیچ قصوری در وی نیست منتهی الامر محل قابل می خواهد و هر کسی باید به  قدر استعداد خود کوشش کند. مستعد قبول رحمت شود.، زيرا که فیوضات از حق است و استعداد و قابلیت قبول از بنده.
این را هم تذكّر دهم این که خدای تعالی در قرآن مجید در بسیاری از آیات مکرر فرمود: ه که کفار مخلّد در جهنّم خواهند بود و معذّب می باشند در قیامت به شدت عذاب، نه این است که تمام آنها یکسان باشند چون که بسیاری از آنها قاصرند یعنی قوّه ي تمیز و ادراک آنها به قدری نیست که به توانند حق و باطل را از هم جدا کنند و اغلب آنها یقین قطعی دارند که دین حق همان است که پدر و مادر به آنها آموخته اند و ابداً در ذهن آنها خطور نمی کند و احتمال نمی دهند خلاف عقیده خود را برای اینها اگرچه کرامتی و سعادتی نیست و در آخرت مقام بلندی ندارند لکن ظاهر این است که برای آنها عذاب زیادی هم نباشد و آن عذاب های کذائی که خداوند متعال برای کفار وعده داده مختص به کسانی است که از روی عناد و لجاجت و عصبیت زیر بار اسلام نرفته اند یا آن كه آنها عالم بودند به حقانیت اسلام چنان چه خدای تعالی می فرماید (و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلماً و علواً) یعنی انكار کردند آیات ما را از روی ظلم و تکبّر با اين كه عالم به حقانیّت آنها بودند و اینها اقویاء بشر بودند نه ضعفای آنها.
خلاصه مقتضای عدالت و حکمت حقتعالی این است که قرار دهد بهشت و جهنّم را مختص کسانی که که ایمان و کفر آنها از روی بصیرت و بینائی باشد یعنی بهشت دار کرامت است و مظهر رحمت حقتعالی است و برای کسانی است که چشم قلبشان باز شده و خود و خدای خود را شناخته اند و از روی بصیرت و بینائی قبول دین حق و متابعت پیشوایان دین اسلام را کرده اند و جهنم دار مجازات و مظهر غضب حقتعالی است و برای کسانی است که از روی دانائی و تعصب انکار حق و دین حق کرده اند لکن مستضعفین از عوام الناس نه لایق بهشتند نه مستوجب جهنم و همین طوری که در دنیا از حیث اخلاق و ملکات و اعمال بین آنها تفاوت بسیار است در آخرت هم بین درجات و درکات آنها تفاوت بی شمار است. بلی عوام از شیعه آن اشخاصی که عقد قلب نسبت به محمّد و آل محمّد ( صلوات الله علیهم اجمعین ) دارند یعنی دلبستگی و علقه و محبّت به آنها دارند و به صدق نیّت دست توسل به دامن کرم آنها زده اند قهراً به آن علقه و محبّت به آنها نزدیک می شوند و اتصال معنوی بین آنها پدید می شود و از نور معنوی آنها قلب نورانی می شود و چون آنها مقربند نزد حقتعالی محبان و شیعیان آنها هم به واسطه آنها فی الجمله مقرّب به حقتعالی می شوند اگر چه ابتداء هم ایمانشان از روی تقلید غیر بوده باشد.


.
گل آلوده راه مسجد گرفت
یکی زجر کردش که «تبت یدک»
مرا وقتی در دل آمد بر این
در آن جای پاکان امیدوار
بهشت آن ستاید که طاعت برد

 

ز بخت نگون طالع اندر شگفت
مرو دامن آلوده درجاي پاك
که پاکست و خرم بهشت برین
گل آلوده معصیت را چه کار
گر آنقدر باید بضاعت برد
                                              (بوستان)