کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
الضحى: آيات 1 تا 11 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 168
سورة الضحى‏

مكية و هى احدى عشر آية سوره (و الضّحى) مكى است در مكه فرود آمده يازده آيه و چهل كلمه و يكصد و نود و دو حرف است از زرجيش چنين نقل ميكنند كه او از ابىّ بن كعب از رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم حديث مينمايد كه فرموده هر كس سوره (و الضّحى) را بخواند از آن كسانى باشد كه خدا پسندد رسول اللَّه شفيع او باشد و بعدد هر يتيمى و سائلى كه در دنيا باشد براى وى دو حسنه بنويسند. (ابو الفتوح) و از كفعمى است كه اگر اين سوره بر چيز فراموش شده بخوانند متذكر ميگردند

 [سوره الضحى (93): آيات 1 تا 11]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

وَ الضُّحى‏ (1) وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى‏ (2) ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى‏ (3) وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى‏ (4)

وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى‏ (5) أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى‏ (6) وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى‏ (7) وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى‏ (8) فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ (9)

وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ (10) وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ (11)

 (ترجمه)

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

قسم بروز روشن هنگام ظهر،

قسم بشب وقت آرامش آن،

وا نگذاشت تو را پروردگارت و تو را دشمن نگرفت،

و هر آينه آخرت بهتر است براى تو از دنيا،

و بزودى پروردگارت بقدرى بتو عطا و بخشش نمايد كه تو راضى و خشنود گردى،

آيا نيافتم تو را يتيم پس جاى دادم تو را،

و يافتم تو را گمراه پس تو را راهنمايى نمودم،

و يافتم تو را فقير پس بى نياز نمودم تو را،

پس يتيمان را از نزد خود مران،

و امّا درويشان را زجر مكن،

و امّا نعمت پروردگار خود را حديث كن‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 169

 (توضيح آيات)

پس از آنكه اشعه رحمت الهى بقلب مبارك نبى اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم تابش نمود و روح و روان مباركش بنور وحى روشن گرديده و بخطاب يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ مفتخر گرديد متوجه بود كه ثانيا بلكه منتظر بود على الدوام آن فرشته زيبا را ببيند و آيات الهى را بشنود تا آنكه ثانيا دلش بنور وحى روشن گردد لكن از آنجايى كه عالم طبيعت و عالم كون و فساد هميشه در تغير و تبدل هر روزى را شب در عقب هر كاميابى ناكامانى در پشت دارد هر خوشى ناخوشى را متعاقب است مدتى وحى منقطع گرديد و در اينكه علت و سبب انقطاع وحى چه بود از مفسرين گفتارى نقل شده.

 (سخنان مفسرين در شأن نزول آيات)

 (اول) جماعتى از يهوديان از رسول اكرم (ص) سؤال نمودند از ذو القرنين و اصحاب كهف و روح در پاسخ فرمود فردا جواب ميدهم و نگفت إن شاء الله اين بود كه چند روز وحى منقطع گرديد (دوم) بعضى از زنهاى حضرت سگ بچه‏اى در منزل داشتند و آن را مى پروراندند بدون آنكه حضرتش مطلع گردد اين بود كه چند روز وحى منقطع گرديد وقتى جبرئيل آمد و از تأخير وحى از وى سؤال نمود گفت ندانى كه ما در خانه‏اى كه در آن سگ يا صورت باشد داخل نميشويم بهتر اين است كه گفته شود سبب تأخير وحى اين هايى نيست كه بنظر بد وى تصور ميگردد البته حكمتى بالاتر از اينها در كار بوده و چون اين سوره ظاهرا مكى است و در مكه در اوائل نزول وحى فرود آمده شايد يكى از حكمتهاى تأخير وحى اين بوده باشد كه چون در اوّل امر نزول وحى يك فشار فوق العاده بر بدن مباركش فرود ميآمده و بسيار سنگين مينموده بطورى كه مورخين گويند و                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 170

 نيز در حديث دارد هنگام نزول وحى بطورى بدن مباركش سنگين ميشد كه اگر در آن موقع سوار شتر كهن بود شتر بزمين ميافتاد و سر تا پاى حضرتش را عرق ميگرفت و تب و لرز عارض وجود مباركش ميشد البتّه بايستى چنين باشد زيرا نزول وحى از عالم (ما فوق الطّبيعه) و عالم روحانى بروز مينمايد و آن وقتى است كه شخص نبى ارتباط كامل بعالم مجردات پيدا نموده و چون در ابتداء بدن قوه تحمّل آن را ندارد سنگين ميگردد و ميافتد تا وقتى بتدريج بعالم وحى مأنوس گردد و بتواند تحمل نمايد و شايد براى فراغت بدن مباركش وحى تأخير ميافتاد.

و شايد سرّ ديگرش اين بوده كه وحى تأخير ميافتاد براى آنكه كفّار بدانند كه اين آيات قرآنى وحى و از جانب حق تعالى فرود آمده نه آنكه حضرتش ساختگى كرده و از پيش خود آيات را بهم بافته و در مدت تأخير وحى بين مفسّرين گفتاريست بيست و پنج روز چهل روز كمتر و بيشتر گفته‏اند.

وَ الضُّحى‏، وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى‏، ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى‏ در تفسير على بن ابراهيم از ابى جارود از أبي جعفر (ع) چنين روايت ميكنند پس از آنكه جبرئيل سوره اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ بر رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرود آورد مدتى جبرئيل بر حضرتش فرود نيامد خديجه گفت شايد پروردگار تو را ترك نموده و واگذارده اين بود كه اين آيه ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى‏ براى آن حضرت فرود آمد.

در اين مبارك سوره خطاب متوجّه رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مينمايد و سوگند ياد ميفرمايد بدو آثار خلقت خود بروز و شب كه بزرگترين و عجيب‏ترين آثار قدرت را نمايش ميدهد و اسّ اساس پيدايش موجودات مادّى و منشأ تراوش تمام مكوّنات از پى در پى آمدن شب و روز انجام ميگيرد كه چنين نيست كه كفّار بنا بر قولى يا خديجه بنا بر روايت گمان كرده‏اند كه سبب تأخير وحى اين بوده كه پروردگار تو تو را واگذارده و تو را دشمن داشته بلكه حكمتى يا حكمتهاى بسيارى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 171
در كار است كه بايستى گاهى وحى تأخير افتد و چون بايد مناسبت باشد بين قسم و جواب قسم ممكن است گفته شود در اينجا سرّى بنظر ميآيد و آن اين است كه شايد اينكه بروز و شب سوگند ياد نموده اشاره باين است كه همانطورى كه شب عقب روز و روز عقب شب واقع ميگردد و نظام خلقت منوط بر آنست همين طور حكمت چنين اقتضا نموده كه گاهى قلب تو بنور وحى روشن گردد و گاهى اين نور زائل گردد و هميشه منتظر طلوع خورشيد وحى باشى. (و اللَّه اعلم باسرار كلامه) وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى‏، وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى‏ زيرا كه آخرت عالم حقيقت و فعليت و بقاء خالى از شوائب و آفات وجودات آن دائمى و لا يتغير بعكس دنيا دار محن و ابتلاء و عالم مجاز نه در موجودات آن ثبات و بقايى و فعليتى و ثباتى است عين قوه و استعداد وجودش محفوف بعدم حياتش عين موت و فنا لذات آن مشوب بالم صحت آن مشوب بمرض خوشى آن مشوب بغم ببين اسلوب و نظم كلام اللَّه و بلاغت و اعجاز قرآن چگونه آيات را مربوط بهم نموده و اول سوره كه شب و روز را مورد قسم قرار داده اشاره دارد به اينكه عالم دنيا عالم كون و فساد و عالم تغيير و تبديل است همين طورى كه گاهى بتابش آفتاب عالم روشن و گاهى بفرو رفتن آن عالم تاريك ميگردد تمام اوضاع عالم دنيا اين طورى است كه على الدوام در تغيير و تبديل است پس اى رسول اكرم تو غمگين مباش كه گاهى وحى ظاهر گردد و گاهى پنهان شود و از سرزنش كفّار ملول مشو زيرا كه اوضاع اين عالم چنين است كه وجودش محفوف بعدم و فعليّتش عين قوّه و استعداد و در آخرت كه عالم بقا و عالم فعليّت و حقيقت است بقدرى منزلت و مقام و نعمت بتو عطا ميگردد كه تو خشنود گردى.

 «سخنان مفسرين در توجيه آيه»

 (1) اينقدر بتو ثواب دهند كه راضى شوى.

 (2) مقصود فتح و ظفر و استيلاء و كثرت تابعين و مؤمنين است.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 172

 (3) از عبد اللَّه عباس چنين نقل ميكنند كه گفته حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بمن فرمود (بمن نمودند آنچه را بامّت من دادند از فتح و فيروزى و استيلاء بر ممالك من خرّم شدم و براى زيادتى خشنودى من جبرئيل اين آيه را آورد وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى‏ گفتم آن چيست كه خدا بمن ميدهد تا راضى شوم گفت هزار قصر در بهشت از مرواريد و خاك آن از مشك ازفر و با هر قصرى است آنچه لايق بآنست.

و از ابو جعفر محمد باقر عليه السّلام و او از پدرش زين العابدين عليه السّلام و او از عمّش محمّد حنفيّه او از پدرش أمير المؤمنين عليه السّلام چنين روايت ميكنند كه رسول اكرم فرموده روز قيامت در موقف حساب بايستم و چندان گناهكار شفاعت كنم كه خداى تعالى بگويد آيا راضى شدى من گويم رضاى تو رضاى من است.

 (تفسير ابو الفتوح رازى) و احاديث به اين مضمون راجع بشفاعت بسيار است لكن بايد دانست كه اذن شفاعت از طرف حق تعالى انجام گيرد و در قيامت شفاعت كننده‏گان از انبياء و اولياء اگر چه بسيارند مخصوصا پيمبر خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كه (رحمة للعالمين) است لواى شفاعت بدست گرفته آن وقتى كه تمام پيمبران بنا بر بعض احاديث و انفسى گويند او (وا امّتى) گويد لكن هر كسى قابل شفاعت نيست كسانى در معرض شفاعت واقع ميگردند كه از تابعين اسلام محسوب گردند نه بمجرد گفتار همين قدر در مسلمانها بودن باسم آنكه مسلمانم بدون آنكه در اخلاق و اعمال هيچ شباهتى باولياى دين داشته باشد معلوم نيست چنين كسى قابل شفاعت باشد.

أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى‏، وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدى‏، وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى‏ گويا در مقام امتنان و اظهار كرامت خود نسبت بعبد مقرّب خود نبىّ خاتم (ص) را مواجه خطاب قرار داده كه اى پيمبر گرامى آيا تو يتيم نبودى و جدّت عبد المطلب را بپرستارى تو گماشتم و پس از آن با عمويت ابو طالب تو را جاى دادم.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 173

 ابو الضحى از عبد اللَّه عباس روايت ميكند كه رسول اكرم (ص) در كودكى در كفالت جدش عبد المطلب بود وقتى در بعض اطراف مكه گم شد ابو جهل از پى گوسفندان خود بود او را پيدا كرد و نزد جدش عبد المطلب آورد اين است كه در مقام امتنان فرموده وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدى‏ كه تو را بدست دشمنت بجدت رسانيديم (ابو الفتوح) گويند يتيم كنايه بشرف و بزرگوارى او است چنانچه گوهر گران‏بها را (درّة يتيمه) گويند كه چون تو را يگانه اهل دنيا يافتيم در منزل قدس خود تو را جاى دادايم و نيز در مقام امتنان گويد تو گمراه بودى بطريق مستقيم اسلام هدايتت نموديم گويند ابتدا حضرت رسول (ص) بر دين حضرت ابراهيم مشى مينمود تا وقتى كه مبعوث برسالت گرديد و ظاهرا مقصود از اين آيه وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدى‏ نه اين باشد كه تو از طريق حق منحرف بودى و بطريق گمراهان سير مينمودى تا وقتى كه بطريق وحى هدايت يافتى مسلما هيچ وقت نظر به اينكه حضرتش شالوده عقل كل بود از طريق حق گمراه نبود شايد مقصود گمراهى از روش و قانون اسلام است كه نزديك‏ترين طريق بسوى حق تعالى است و اشاره به اينكه تو بطريق اسلام عارف نبودى ما تو را رهبرى نموديم از جماعتى از مفسرين چنين نقل مينمايند كه مقصود از آيه چنين است كه چون تو را از معالم نبوت و احكام شريعت بى خبر يافتيم تو را بآن هدايت نموديم و بيان آن در سوره يوسف آيه (3) كه راجع بقصه يوسف فرموده وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ و نيز در سوره شورى آيه (52) ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا از مجموع اين آيات استفاده ميشود كه مقصود از (ضالا) در آيه بى خبرى آن حضرت از معالم قرآن بوده نه اينكه از طريق توحيد گمراه باشد                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 174

 شكّى نيست كه هر موجود ممكنى خواه نبى باشد يا ولى ملك باشد يا بشر هر قدر بزرگوار باشد فقير محض است يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ از خود هيچ ندارد هر چه از فضايل و كمالات دارد از سر چشمه احسان مبدء عالم ترشحى بوى رسيده و در اين آيات اشاره باين دارد كه تو با اين مقام بلندى كه احراز نموده‏اى از جهت وجود امكانى فقيرى و هر چه دارى از طرف پروردگار تو است كه بايستى هميشه نعمتهاى او را در نظر داشته و در مقام شكر گذارى برآيى.

فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ قهر در لغت بمعنى غلبه و تذليل آمده گاهى در هر دو معنى استعمال ميشود و گاهى در يكى از آن دو معنى ميآورند قوله تعالى وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ هر دو معنى را در بر دارد زيرا كه خداوند غالب است و عباد ذليل و منقاد او ميباشند قوله تعالى وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ اشاره بغلبه و استيلاء او است و قوله تعالى فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ در آيه بالا شايد مقصود اين باشد كه يتيم را بآزار و جفا ذليل و خوار مگردان.

چون تو يتيم بودى و تو را جاى داديم تو نيز بشكرانه نعمت ما يتيم را از خود مران وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ وسائل مستمند را زجر مكن و بخشش و ارفاق نسبت بوى مبذول دار و بكلام نيكو وى را راضى گردان.

وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ در تفسير على بن ابراهيم است (فحدث) يعنى اظهار نما آنچه را كه بر تو نازل نمود و بآن امر نموده از صلاة و زكاة و صوم و حج و ولايت (پايان) و نعمتها و بخششهاى الهى را حديث نما حديث نمودن شامل ميگردد هم حديث نفس و هم حكايت كردن براى ديگران آيه اشاره به اينكه هم در ذهن خود متذكر انعام و بخششهاى الهى باش و هم براى ديگران و نزد خلق اظهار نما                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 175

 اگر چه ظاهرا خطاب متوجه برسول اكرم است لكن در واقع شامل تمام امت ميگردد از اينجا توان پى برد كه اظهار نعمتهاى حق تعالى چه مال باشد و ثروت چه جمال باشد و زيبايى چه جاه باشد و مقام چه فضائل صورى باشد چه معنوى آنجا كه غرض خود نمايى و خودپسندى در كار نباشد فقط اظهار نعمتهاى الهى در نظر باشد يا براى مصلحت ديگرى بسيار نيكو و بمورد است و اين اظهار نيز نوعى از شكرگزارى محسوب ميگردد.