کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
الليل: آيات 1 تا 21 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 156
سورة الليل‏

مكية و هى احدى و عشرون آية سوره الليل مكى است كه در مكه فرود آمده و بيست و يك آيه و هفتاد و يك كلمه و سيصد و دو حرف است و از ابو امامه كه او از رسول اللَّه چنين حديث ميكند كه فرموده هر كس سوره (و الليل) را بخواند در قيامت وى را چندان ثواب دهند كه راضى گردد و او را از سختى و دشوارى حفظ نمايند و هيچ ذلّت و خوارى بوى نرسد (ابو الفتوح) و راجع بآثار و خواص آن گفته شده كسى كه مصروع و مرض صداع دارد اگر بگوش او خوانند شفا يابد

 [سوره الليل (92): آيات 1 تا 21]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى‏ (1) وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى (2) وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى‏ (3) إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى (4)

فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏ وَ اتَّقى‏ (5) وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏ (6) فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى‏ (7) وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى‏ (8) وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى‏ (9)

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى‏ (10) وَ ما يُغْنِي عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى (11) إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى‏ (12) وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى‏ (13) فَأَنْذَرْتُكُمْ ناراً تَلَظَّى (14)

لا يَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَى (15) الَّذِي كَذَّبَ وَ تَوَلَّى (16) وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى (17) الَّذِي يُؤْتِي مالَهُ يَتَزَكَّى (18) وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى‏ (19)

إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى‏ (20) وَ لَسَوْفَ يَرْضى‏ (21)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 157

 (ترجمه)

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

قسم بشب وقتى كه جهان را بتاريكى بپوشاند،

و قسم بروز موقعى كه تجلّى نمايد،

و قسم بجفت نر و مادّه،

كه سعى و كوشش شما متشتت و پراكنده است،

اما كسى كه عطا و احسان كرد و تقوى و پرهيزكارى نمود،

ما بزودى كار او را آسان ميكنيم،

و اما كسى كه بخل ورزيد و خود را (از حق تعالى) مستغنى دانست،

پس بزودى كار آسان او را دشوار مينمائيم،

و مال او را بى نياز نميكند وقتى كه هلاك گرديد،

بدرستى كه بر عهده ما است راه نمايى.

و نيز براى ما است آخرت و دنيا،

پس شما را ميترسانيم و تهديد مينمائيم از آتشى كه زبانه ميكشد،

كه در نميآيد در آن آتش مگر شقى‏ترين مردم،

آن كسى كه تكذيب كرد رو برگردانيد،

و بزودى دور ميگردند از چنين آتشى- پرهيزگارترين مردم‏

آن كسى كه ميدهد مال خود را و تزكيه و پاكى ميجويد،

در صورتى كه احدى بر وى حق ندارد (كه تلافى كند)

فقط غرض و مقصود وى رضاى پروردگار خود كه بلندتر و بزرگ‏تر است،

و بزودى (چنين كسى از نعمتهاى الهى خشنود مى‏گردد

 (توضيح آيات)

وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى‏، وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى، وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى‏ (واو) در هر سه آيه واو قسم است و (ما) در ما خلق شايد ماء مصدرى باشد يعنى قسم بآنچه در عالم خلقت از نر و مادّه پديد گشته و شايد چنانچه بعض مفسّرين ما را بمعنى الّذى موصوله گرفته‏اند چنين باشد سوگند بآنكسى كه نر و مادّه را خلق نموده كه مقصود خالق و مبدء عالم باشد و چون بتجربه و آزمايش و بدلالت بعضى آيات قرآن ثابت گرديده كه تمام                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 158

 موجودات مادّى و طبيعى از حيوانات و غيره وجودشان و شالوده تركيبشان از نر و مادّه تشكيل گرديده حتى آنكه حكماء گويند هر ممكنى از ممكنات خواه مادى و خواه مجرد زوج تركيبى است كه از ماهيت و وجود تركيب يافته‏اند و وحدت و فردانيت منحصر بذات بيهمتاى الهى است پس باين اعتبار چنين ميشود كه ذات كبريايى تمام موجودات را از شب و روز و تمام مخلوقات را مورد سوگند قرار داده و تمام موجودات را شاهد و گواه آورد بر صدق گفتارش إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى (الشت) در لغت تفريق كردن و شعبه شعبه قرار دادن چيزى يا جماعتى را گويند (شتّ جمعهم شتّا و شتاتا) (و جاءوا اشتاتا) يعنى جمعيت آنان را متفرق گردانيدند قوله تعالى يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً در آن روز (يعنى در قيامت مردم شعبه شعبه ميگردند وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى اشاره به اينكه قلوب كفار بر عكس قلوب مؤمنين كه در باره آنها فرموده وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ كه مرتبط بيكديگر است متفرق و متشتت است و آيه بالا إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى در مقام اعمال و افعال انسان است كه سعى و كوشش شما افراد بشر هر آينه پراكنده و متفرق است اين جمله جواب قسم و مورد سوگند واقع است يعنى سوگند به اين‏هايى كه گفته شد كه سعى و كوشش شما افراد بشر متشتت و پراكنده است همان طورى كه مردم در شكل و شمائل مختلف‏اند كه دو نفر پيدا نميشود كه از حيث صورت و اندام بتمام جهات مثل هم باشد همين طور دو نفر يافت نميشود كه از حيث اخلاق و صفات مثل هم باشند و باعتبار اختلاف در صورت و در اخلاق ميول نفسانى و آرزو و آمال آنان نيز مختلف و هر يك آرزويى غير از ديگرى در دل خود ميپروراند و روى اين ميزان عقايد و آراى مردم نيز مختلف و هر كسى مايل بجهتى و در اعمال و افعال از عقيده و رأى خود پيروى ميكند اين است كه حسن و قبح اشياء در نظر مردم بيك طور نميباشد بعضى چيزها در نظر بعضى نيكو و در نظر                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 159

 بعض ديگر قبيح و زشت مى‏آيد و شايد اينكه بشب و روز و نر و ماده سوگند ياد نموده و تشتت سعى و عمل مردم را مورد قسم قرار داده اشاره باين باشد كه تشتت و پراكندگى اعمال مردم كه از روى ميول نفسانى و تشتت طبيعت آنان است سرش اين است كه اوضاع عالم كون و فساد متشتت و هر يك ضد ديگرى است مثل اينكه شب و روز ضد يكديگر و در پى هم دور ميزنند نر و ماده نيز مخالف يكديگر و در پى هم ميگردند پس انسان كه چكيده عالم است و دست قدرت متضادات را در وجود او گرد آورده آن نيز از اين اختلاف ناگريز است و بهمين اعتبار آمال و افعال وى متشتت و پراكنده است اين است كه بسيارى از بشر چنين‏اند كه هر عمل نيكى كه از آنان سر زند در عقب عمل زشتى آن را همراهى ميكند و عمل خوب وى را حبط مينمايد و نيز هر عمل ناروايى كه در پى آن عمل نيكى انجام گيرد زشتى عمل او را ميبرد إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ اشاره باين است.

فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏ وَ اتَّقى‏، وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏ اعطى العطاء و العطيّه استعمال در بخشش نعمت و رساندن كرامت شده مثل قوله تعالى هذا عَطاؤُنا يعطى من يشاء- فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا و امثال آن در كلام اللَّه بسيار آمده وَ اتَّقى‏ مأخوذ از وقايه و بمعنى نگاهداشتن است (وقى يقى) در لغت حفظ نمودن چيزى را گويند كه اذيّت آرد قوله تعالى فَوَقاهُمُ اللَّهُ- وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ- وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ‏

- قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً و نظائر آن در قرآن بسيار آمده كه (وقى) بمعنى نگاهدارى نفس است از آنچه بوى ضرر رساند و وقى بمعنى حفظ نمودن چيزى بدون اذيت نيز آمده بلكه شايد معنى حقيقى آن همين باشد مثل قوله تعالى خطاب بمؤمنين ميكند يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ سوره آل عمران آيه 97 نگاهدارى نمائيد خدا را آن
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 160

 طورى كه بايستى نگاهدارى نمود شايد مقصود اين باشد كه بترك معاصى و اتيان بطاعات و عبادات محبّت و معرفت او را در دل خود بپرورانيد و در تمام اوقات نقطه نظر و توجّه خود را بسوى آن فرد متعال معطوف داريد تا آنكه پس از تزكيه و تطهير نفس مستعد گرديد لاشراق نور معرفت تا بالنّتيجه واقع گرديد در مقام امن و امان إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ آرى كسى كه بتقوى اللَّه در مقام امين قرار گرفت از هر ضرر و آسيبى در حفظ و حمايت حق تعالى قرار ميگيرد و لازمه تقوى ترك محرّمات و عمل نمودن بواجبات است علامه مجلسى (ره) در بحار چنين گفته شايد قوله تعالى (من اتقى اللَّه) مقصود از تقوى ترك محرمات و ترك مشتبهات بلكه ترك بعضى از مباحات و جدّيت نمودن در فعل طاعات و عبادات باشد. (پايان) چگونه توان تقوى كه بالاترين صفت ارجمند انسانى بشمار ميرود حتّى سبب قبولى طاعات است چنانچه إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ شاهد بر آن است محدود باعمال خارجى گردانيد تقوى يك حالت و ملكه نفسانى است كه برتر و بالاتر از مرتبه عمل است و سبب قبولى طاعات و عبادات است نه آنكه عين آن باشد سبب نميشود عين مسبّب باشد البتّه آثار خارجى تقوى همان اطاعت امر مولا و عمل باوامر و نواهى او است.

وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏ از راغب اصفهانى است كه اصل صدق و كذب آن است كه در كلام و سخن و اخبار آيد خواه راجع بامر گذشته باشد يا آينده يا حال اين است كه گفته شده وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثاً يعنى كيست راستگوتر از خدا از حيث گفتار و كيست راستگوتر از خدا از حيث اخبار و گاهى در غير اخبار از انواع كلام نيز مثل استفهام و امر و دعا استعمال مى شود مثل اينكه گويند (ا زيد فى الدار) كه در اينجا اخبار باين است كه حال زيد معلوم نيست.

و كلام وقتى متّصف ميگردد بصدق كه در آن دو شرط مأخوذ باشد يكى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 161
مطابق باشد با ما فى الضمير گوينده كه آنچه ميگويد درست بداند و ديگر مطابق باشد با واقع و اگر يكى از اين دو شرط مفقود گرديد كلام بتمام معنى متّصف بصدق نيست بلكه يا اصلا متّصف بصدق نيست و يا از يك جهت متّصف بصدق است و از جهتى متّصف بكذب و آن در جايى است كه كلام مطابق ما فى الضّمير گوينده نباشد لكن مطابق واقع باشد مثل اينكه كافر بدون اعتقاد بگويد (محمّد رسول اللَّه) كه اين سخن مطابق با واقع هست اما مطابق عقيده گوينده نيست اين است كه قرآن تكذيب ميكند منافقين را كه ميگفتند (نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ) كه چون گفتار آنان مطابق عقيده‏شان نبود آنان دروغ ميگفتند.

و صديق كسى را گويند كه اكثر گفتارش بلكه تمام سخنانش از روى صدق و مطابق با واقع و اعتقاد او باشد و راستگويى عادت و سجيه او گرديده بلكه فعل و عمل او نيز تصديق نمايد گفتار او را و متصف گرديدن بصدق مقام بلندى است كه انبياء گرامى را قرآن متصف بصدق نموده مثل قوله تعالى وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا و نظائر آن بسيار است (پايان) آيه اشاره به اينكه بعضى از مردم در صف عالى قرار گرفته كه رويه و برنامه عملشان روى سه پايه استوار گرديده نخستين رويه آنان چنين است از آنچه بآنها عطا شده بذل و بخشش مينمايند دومين اوصاف حميده آنان تقوى و پرهيزگارى است سومين سجيه نيك پسنديده آنان اين است كه بسخن نيك پيمبران تصديق نموده و اعتراف مينمايند.

سخنان مفسرين راجع بآيه‏

 (1) (من اعطى) كسى است كه مال خود را انفاق نمايد (و اتقى) از كار حرام و معصيت خود دارى نمايد (و صدق) بثواب و جزاء و مكافات ايمان آورد مثل قوله تعالى الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى (عبد اللَّه عباس) (2) مقصود از الحسنى) در آيه اين است كه عوض آن در دنيا داده ميشود                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 162

 بيانش حديثى از حضرت رسول است كه فرموده (در هيچ روز آفتاب طلوع نميكند مگر آنكه در دو پهلوى آن دو فرشته باشند و گويند خدايا هر انفاق كننده‏اى را بزودى عوض بده و از هر بخيل باز گيرنده‏اى بازگير و او را هلاك نما آن گاه فرمود مصداق آن در قرآن قوله تعالى است فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏ وَ اتَّقى‏ تا آخر آيه (3) مقصود از (الحسنى) كلمه (لا اله الا اللَّه) است (4) مقصود از (الحسنى) بهشت است (تفسير ابو الفتوح رازى) لكن چون كلمه (اعطى) مطلق است بهتر اين است كه حمل بر عموم عطا و بخشش شود نه خصوص مال چنانچه بعض مفسرين تخصيص داده‏اند خواه مال باشد يا علم نافع يا مقام و رياست و مصداق الحسنى آن كسى است كه آنچه از خيرات داراست بديگران انفاق نمايد و نيز عطا و بخشش وى از روى ايمان و تقوى و تصديق پيمبران و سفراى الهى باشد نه بميل نفسانى.

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى‏ چنين كسى را كه داراى چنين صفاتى باشد تمكن دهيم تا خود را بمقام عالى برساند شايد مقصود از (يسرى) در آيه اشاره بهر عملى باشد كه در پى انجام آنست كه در اثر طينت و سجيه خوب وى در هر عمل و كارى كه وارد ميشود خواه راجع بامور معاش وى باشد يا معاد هر چه باشد آسان ميگردانيم.

آرى آدمى كه داراى تقوى و ايمان كامل باشد تمام موجودات چون لشگر و قشون حقّند دوستان خدا را خدمتگزارند و همانطورى كه وى مطيع و فرمانبردار حق تعالى است همه زير فرمان ويند و در تمام كارها وى را كمك و يارى مينمايند و سعى مينمايند كه طريق سعادت و فضيلت را براى وى باز نمايند و شايد اشاره بهمين معنى دارد قوله تعالى وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ بلكه نظر بآنكه (العبودية جوهرة كنهها الربوبية) كسى كه بندگى نمود خدا را مقام ربوبيت پيدا مينمايد و تمام موجودات ارضى و سماوى در واقع خدمتگزار                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 163

 وزير فرمان وى ميگردند و لو آنكه خود آن شخص كامل نداند.

وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى‏، وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى‏، فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى‏ در كلام اللَّه عسر و يسر را در بسيارى از جاها مقابل هم آورده مثل فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً زيرا كه عسر و يسر ضدّ يكديگرند قوله تعالى يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ ظاهرا خطاب بمؤمنين است كه خدا براى شما آسانى در تكاليف اراده نموده و براى شما اعمال شاقه نخواسته و نيز شايد نظر بهمين معنى دارد قوله تعالى وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً و نيز قوله تعالى فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنْهُ شاهد بر همين معنى است و آيه بالا فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى‏ شايد اشاره باين باشد كه خدا براى كسى سختى نخواسته لكن كسى كه بخل ورزيد و خود را بى نياز دانست و از آنچه بوى عطا شده انفاق ننمود و در طلب بى نيازى و گردآورى مال بر آمد يا آنكه خود را از حق تعالى بى نياز دانسته بگمان آنكه مال وى را نجات ميدهد و كلمه حق را تكذيب نموده يا كلام پيمبران را تكذيب نموده براى چنين كسى بزودى كارهاى آسان را مشكل ميگردانيم زيرا كه خودش بدست خود امر آسانى را براى خود مشكل نموده و عملى كه در مقابل آن ده برابر جزاى نيك داده مى شود ترك نموده و خود را آماده نموده براى سختى و عذاب نار جهنم.

وَ ما يُغْنِي عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى اشاره به اينكه مال فقط براى رفع احتياجات دنيوى بكار آيد لكن پس از آنكه جسد از كار افتاد و مرد ديگر مال بچه كار آيد تهى دست از دنيا ميرود انسان عاقل كسى است كه كارى كند كه حيات جاودانى و غناى هميشگى براى خود تأمين نمايد.

إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى‏، وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى‏ از كلمه (علينا) توان استفاده نمود گفتار متكلمين را كه گويند لطف بر خدا
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 164

 واجب است يعنى بمقتضاى حكمت خداوندى لازم و واجب است كه در هر موقع و وقتى راهنمايان و سفرايى از طرف خود تأسيس نمايد كه مردم را بسوى جادّه مستقيم كه منتهى گردد بقرب ربّ العالمين هدايت نمايند و آنان را از پرتگاه جهالت و بيخردى نجات داده و بسوى دانش و فضيلت رهبرى نمايند وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى‏ روى قاعده ترتيب عبارت بايستى آيه چنين باشد (و الاولى و الاخرة) لكن در اينجا مراعات معنى و مقام شده و نظر به اينكه مرتبه آخرت مقدّم بر دنيا است در عبارت نيز آخرت را مقدم انداخته.

آيه شايد اشاره باين دارد كه آن كسى كه بهدايت پيمبران هدايت گرديد و طريق حق و حقيقت را پيش گرفت و بآن سه صفت نيكى كه در آيه بالا بيان شد كه عبارت از ايمان و تقوى و احسان باشد متّصف گرديد وى را از نعمتهاى دنيا و آخرت بهره‏مند ميگردانيم زيرا كه دنيا و آخرت مال ما و نزد ما است البتّه هر كس از راه ايمان و تقوى نزديكتر بحق تعالى گرديد بيشتر مورد الطاف غير متناهى او ميگردد.

فَأَنْذَرْتُكُمْ ناراً تَلَظَّى، لا يَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى، الَّذِي كَذَّبَ وَ تَوَلَّى تلظّى زبانه آتش را گويند وقتى كه شعله‏ور است و چنين آتشى جايگاه شقى ترين مردم و آن كسى است كه نسبت ناروا بپيمبران ميدهد و از حق و كلام حق اعراض مينمايد.

از ابو هريره نقل ميكنند كه او از پيمبر خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم حديث ميكند كه فرمود فرداى قيامت جمله خلايق را ببهشت ميبرند مگر كسى كه خودش نخواهد بهشت برود پس از آنكه از حضرتش سؤال ميشود او كيست كه خودش نخواهد بهشت رود فرمود (إِلَّا الْأَشْقَى الَّذِي كَذَّبَ وَ تَوَلَّى) وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى، الَّذِي يُؤْتِي مالَهُ يَتَزَكَّى، وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى‏ از كلمه (يتزكّى) در آيه چنين استفاده ميشود كه يكى از صفات حميده شخص با
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 165

 تقوى اين است كه از روى تزكيه نفس و با خلوص نيّت بدون عوض و پاداش انفاق مال مينمايد و نيز اگر انفاق بدون مقصد و غرض مثل اداء حقّى يا عوض و پاداش احسانى كه در باره او شده انجام گيرد اثرش تزكيه نفس و تصفيه باطن و طهارت قلب ميگردد چنانچه در سوره توبه آيه 14 فرموده خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ كه پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مأمور گرديد از مؤمنين صدقه كه ظاهرا زكاة باشد بگيرد براى اينكه آنان بدادن زكاة طهارت دل و تزكيه نفس پيدا نمايند إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى‏ بقاعده عربيّت (الّا) استثناء منقطع است از قبيل (لا تدخل الدار الّا حمارا) و در مقام بيان اين است كه متّقى و پرهيزگارترين مردم آن كسى است كه بذل و بخشش وى بازاى عوض و احسانى نيست كه در باره او شده يا حقّى كه بر گردن او ثابت بوده يا مقصد ديگرى بلكه فقط احسان او براى خشنودى پروردگار بزرگوار خود است بدون آنكه منتظر اجرى مثل بهشت يا زيادتى نعمت دنيوى يا غير اينها از اغراض نفسانى كه تمام اينها مخلّ بخلوص نيّت است و حقيقت تقوى و تطهير نفس براى كسى ميسّر ميگردد كه در اعمال فقط و فقط مقصود و مطلوبش رضاى خداى خود باشد حتّى اميد ببهشت يا خوف جهنّم محرّك عمل او نباشد كه تمام اينها از حسن عمل ميكاهد.

اهل تسنّن و سنّيها چنين اظهار مى‏نمايند اين آيه وقتى فرود آمد كه ابو بكر بلال حبشى كه در شكنجه مولاى خود بود خريد و آزاد نمود پس اين آيه در شان ابو بكر نازل گرديده.

براى توضيح مختصرى از گفتار فخر رازى را ترجمه مى‏نمايم.

در تفسير كبير چنين گويد مفسّرين از ما سنّيها گويند اين آيه در باره ابو بكر فرود آمده و جماعت شيعيان بالتّمام گويند اين آيه در باره على بن ابى طالب عليه السّلام فرود آمده بدليل آيات ديگرى كه در شأن آن بزرگوار نازل گرديده مثل‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 166
آن آيه وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ اشاره به اينكه متّقى‏ترين مردم آن كسى است كه در حال ركوع انگشتر بسائل بخشش نمود و آن على است.

خلاصه بگمان خود دليل عقلى ميآورد كه مقصود (اتّقى) در آيه بالا ابو بكر است بدليل آنكه باجماع مسلمين بعد از پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم افضل و بالا ترين خلق يا على عليه السّلام بوده يا ابو بكر و شخص متّقى افضل خلق است بدليل قوله تعالى إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ و نميشود گفت مقصود از (اتّقى) در آيه على عليه السّلام باشد بدليل آنكه در وصف چنين كسى فرموده وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى‏ و اين وصف در باره على عليه السّلام صادق نميآيد زيرا كه رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم وى را از كودكى از پدرش گرفت و تربيت نمود و مخارج وى را از خوراك و پوشاك و غيره متحمل گرديد و حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ولى نعمت او بوده و حق بگردن او داشت لكن چنين حقّى كسى بابو بكر نداشت پس آيه در باره ابو بكر نازل گرديده.

پاسخ گوئيم اولا آيه مطلق است شامل ميگردد هر پرهيزكار و انفاق كننده‏اى كه براى خشنودى خدا و رضاى او انفاق نمايد نه در عوض حقّى يا نعمتى كه بوى شده و ثانيا آيا ابو بكر پدر و مادر و معلّم و آموزگار نداشته كه در تربيت آنان بزرگ شده باشد و حق نعمت آنها بگردن او باشد يا در مدت عمر كسى بوى احسانى ننموده وانگهى نعمت اسلام بالاترين نعمتها است چه نعمتى بالاتر از اين است كه كس را از ظلمت كفر و بت پرستى بنور ايمان فائز گردانند على عليه السّلام بت پرست نبود لكن باعتراف خود سنّيها ابو بكر سالهاى سال عمر خود را ببت پرستى گذرانيد تا وقتى كه اسلام قبول نمود پس باين لحاظ توان گفت حق پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بر ابو بكر زيادتر از حق او بر على (ع) بود.

و ايضا چنانچه از آيه استفاده ميشود مقصود از احد در آيه وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى‏ آن كسى است كه شخص در باره وى انفاق مينمايد نه آنكه عموميت داشته باشد زيرا ممكن نيست كسى پيدا شود كه احدى به هيچ وجه بر او حقّى نداشته                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 167

 باشد اگر چنين باشد اصلا آيه مصداق خارجى پيدا نميكند و بقرينه آيات ديگر مثل همان آيه وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ و آيات سوره دهر وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً كه اجماعى است حتّى باعتراف خود فخر رازى كه در باره حضرت امير (ع) و فاطمه (ع) و حسن (ع) و حسين (ع) فرود آمده پس اولى اين است كه گوئيم اين آيه نيز در باره آن بزرگوار فرود آمده زيرا كه از بين اصحاب فقط او شأنيّت چنين اوصاف و كرامتى داشته نه غير او و بعض مفسّرين گويند آيه در باره آن شخص انصارى فرود آمده كه درخت خرما را خريد و با رسول اللَّه بدرختى از بهشت معاوضه نمود لكن چنين بنظر مى رسد كه بعد از رسول اكرم (ص) غير از حضرت امير (ع) كسى شأنيّت چنين فضيلت و خلوص باين درجه را دارا نبوده كه فقط و فقط عمل و عبادت او براى خشنودى حق تعالى باشد بدون آنكه عوض يا ثواب يا بهشت يا چيز ديگرى در كار باشد.