کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
الغاشية: آيات 1 تا 26 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 113
سورة الغاشية

مكية و هى ست و عشرون آية اين سوره مكى است كه در مكه فرود آمده و بيست و شش آيه و هفتاد و دو كلمه و سيصد و هشتاد و يك حرف است عبد اللَّه عباس از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت ميكند هر كس سوره الغاشيه را بخواند خداى تعالى حساب او را آسان كند (ابو الفتوح) و در مصباح كفعمى است كه اگر سوره الغاشيه در خوراكى خوانده شود از نكد كه شايد مقصود مكروبها باشد پاك ميگردد و اگر بر مولود خوانده شود خداوند او را سالم ميگرداند.

 [سوره الغاشية (88): آيات 1 تا 26]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْغاشِيَةِ (1) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ (2) عامِلَةٌ ناصِبَةٌ (3) تَصْلى‏ ناراً حامِيَةً (4)

تُسْقى‏ مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ (5) لَيْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَرِيعٍ (6) لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ (7) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ (8) لِسَعْيِها راضِيَةٌ (9)

فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ (10) لا تَسْمَعُ فِيها لاغِيَةً (11) فِيها عَيْنٌ جارِيَةٌ (12) فِيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ (13) وَ أَكْوابٌ مَوْضُوعَةٌ (14)

وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ (15) وَ زَرابِيُّ مَبْثُوثَةٌ (16) أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ (17) وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ (18) وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ (19)

وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ (20) فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ (21) لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ (22) إِلاَّ مَنْ تَوَلَّى وَ كَفَرَ (23) فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَكْبَرَ (24)

إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ (25) ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ (26)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 114

 (ترجمه)

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

 (اى پيغمبر) آيا خبر وحشتناك قيامت بر تو حكايت شده است،

در آن روز رويهايى است ترسناك و ذليل،

كار و عمل آنان بمشقت است،

و درآيند در آتش فروزان،

آب آنها از چشمه بسيار گرم (و جوشان) جهنم است،

طعام مر آنان را نيست مگر از علف خشك بدبو،

كه هر چه بخورند سير و فربه نگردند و از گرسنگى نجات نيابند،

و در آن روز رويهايى است خندان و شادمان،

از اعمال و كردارشان راضى و خوشنودند،

و براى آنها در بهشت مقام بلندى است،

و بهشتيان در بهشت هيچ سخن لغو و بى‏هوده نشنوند،

و در آن بهشت چشمهاى آب جريان دارد،

و در آنجا تختهاى عالى و بلند نهاده اند،

و قدحهاى بزرگ مصفّا بنهاده‏اند.

و بر آن تختها بالشها

و فرشهاى فاخر گسترده‏اند،

آيا (اين كافران) نمى‏بينند آثار خلقت را كه شتر چگونه خلق شده،

و نميبينيد آسمان را چگونه بلند گردانيده،

و نظر نميكنيد بكوهها كه چگونه پهن شده،

و نميبينيد زمين را چگونه گسترانيده،

پس اى پيمبر تو متذكر كن مردم را (فقط وظيفه تو تذكر و ياد آورى نمودن است)

تو نميتوانى آنان را باضطرار وادار نمايى بايمان آوردن،

مگر آنكه هر كسى روى از حق گردانيد و كافر شد،

خداوند او را عذاب ميكند بعذاب بزرگ (جهنم)،

زيرا كه بازگشتن آنان بسوى ما است،

و پس از آن بر ما است حساب آنها

 (توضيح آيات)

هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْغاشِيَةِ غاشيه در لغت بمعنى پوشيدن و فرا گرفتن است مثل قوله تعالى فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ يعنى بر چشمهاى كفّار پرده نهاديم و آنها آيات حقّانى را نمى‏بينند وَ تَغْشى‏ وُجُوهَهُمُ النَّارُ آتش رويهاى كفّار را مى‏پوشاند و نيز قوله تعالى وَ مِنْ                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 115

 فَوْقِهِمْ غَواشٍ‏

 يعنى از بالاى آنها عذاب احاطه دارد و مى‏پوشاند آنها را و قوله تعالى يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يعنى شب روز را ميپوشاند وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ يعنى خود را بلباس بپوشانند و نظير اين آيات بسيار است كه غشا بمعنى پوشيدن و پوشانيدن آمده و يكى از اسماء قيامت غاشيه است و قيامت را غاشيه ناميده باعتبار آنكه عذاب كفّار را فرا ميگيرد.

خطاب برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است كه آيا تو خبر دار شده‏اى از حكايت غاشيه‏

سخنان مفسرين در توجيه غاشيه‏

 (1) مقصود از غاشيه قيامت است و بدو جهت قيامت را غاشيه ناميده‏اند يكى روزى است كه عذاب فرو ميگيرد كفّار را و قيامت چنين است كه يك دفعه عذاب بر خلق فرود مى‏آيد چنانچه فرموده أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ و ديگر قيامت را غاشيه ناميده‏اند بمناسبت آنكه خلق اولين و آخرين در آنجا جمعند يا آنكه چون هول و اضطراب همه را فرا ميگيرد قيامت را غاشيه ناميده‏اند.

 (2) غاشيه آتش است كه آتش فرا ميگيرد روهاى كفّار را قال اللَّه تعالى وَ تَغْشى‏ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ (3) غاشيه اهل آتشند كه باطراف آنان آتش احاطه دارد (تفسير كبير) بهتر اين است كه گفته شود يكى از نامهاى قيامت الغاشيه است زيرا كه تمام توجيهاتى كه مفسرين كرده‏اند بر همان قيامت صادق آيد كه همه مردم جمعند و هول و اضطراب تمام افراد را فرو گرفته و عذاب و آتش بكفار احاطه نموده پس يكى از اسماء قيامت الغاشيه ميشود و شايد هل استفهامى در (هل اتيك) اشاره ببزرگى و عظمت روز قيامت دارد مثل اينكه در عرف راجع بمطلب بزرگى بعضى از بعض ديگر بطور سؤال و پرسش ميكنند كه آيا ميدانى چه واقعه بزرگى واقع گرديده و نه اين است كه حضرتش هيچ اطلاعى از واقعه قيامت نداشته و از وى سؤال شود آيا ميدانى يا

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 116

 نميدانى اصلا سؤال از دانستن و ندانستن نسبت بخدايى كه عالم بما فى الضمير است مورد ندارد او بهتر ميداند پس چه جاى سؤال است وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ و گويند فرق است بين خضوع و خشوع كه خضوع در بدن و صورت و چشم ظاهر ميگردد و محل خشوع قلب است اگر قلب از هيبت و عظمت الهى خاشع گرديد قهرا بدن نيز خاضع ميگردد از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين حديث دارد كه مردى را ديد در نماز بريش خود بازى ميكند فرمود اگر قلب وى خاشع بود جوارح و بدن او خاضع ميگرديد.

پس از آن در بيان اوصاف اهل جهنّم برآمده و پنج صفت و علامت راجع باهل عذاب و كفار را تذكر ميدهد و نه صفت و علامت راجع باهل نجات را بيان مى‏نمايد.

 (اول) از اوصاف كفار و اشقياء اين است كه رويهاى آنان ذليل و زبون است و آثار عذاب و شقاوت در بشره آنها نمايان است.

 (دوم) (عامِلَةٌ ناصِبَةٌ) ناصبه بمعنى تعب و رنج است كه رويهاى كفّار در آن روز زحمت كشيده و تعب و رنج برده ميباشد.

 «سخنان مفسرين در توجيه آيه»

 (1) مقصود كسانى ميباشند كه براى دنيا بسيار كار مى‏كنند و زحمت ميكشند لكن براى خدا كارى انجام نميدهند كه چنين اشخاصى را در قيامت باعمال شاقّه واميدارند و بزنجيرها مى‏بندند (حسن بصرى) (2) كسانى ميباشند كه در دنيا از عبادت و طاعت تكبّر نمودند در قيامت آنان را ذليل گردانند و باعمال شاقّه وادارند. (عبد اللَّه عباس) (3) آنها را بروى بآتش كشند. (كلبى) (4) آنان را در دوزخ بكوههاى آتشين كشند و چون بسر كوه رسند بآتش
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 117

 افتند زيرا كه ناصبه بمعنى صاحب رنج و تعب است (ضحاك) (5) مقصود رهبانان و مرتاضان از عيسويان و يهوديانند كه در دنيا متحمل رياضات و اعمال شاقّه ميگردند و خود را رنجور ميگردانند بگمان اينكه عبادت مى‏كنند لكن چون بر خلاف حكم خدا است مستحق عذاب ميگردند (سعيد جبير) و توجيهات ديگرى نيز داده شده كه بازگشت آنها بسختى عذاب جهنم ميگردد.

سوم تَصْلى‏ ناراً حامِيَةً صلى در لغت بمعنى افروختن آتش است و صلى بالنّار يعنى محترق گرديد و اجزاء آن سوخته شد و اين آيه نظير قوله تعالى فَسَوْفَ نُصْلِيهِ ناراً يعنى آتش آنها را ميگيرد يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرى‏ لا يَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى الَّذِي كَذَّبَ وَ تَوَلَّى و نظائران در قرآن بسيار است كه دلالت دارد بر اينكه كفّار در آيند در آتش فروزان كه زبانه ميكشد بر دشمنان خدا و بعضى گفته‏اند كفار ملازم آتشى ميباشند كه در منتهى درجه سوزندگى است.

چهارم تُسْقى‏ مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ اهل جهنّم وقتى تشنه ميشوند آشاميدنى آنان از آب گرمى است كه در منتهى درجه حرارت است و اين آيه نظير آيه ديگر است كه فرموده يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ و بعض مفسرين گفته حرارت آتش جهنم بدرجه‏اى است كه اگر ذره‏اى از آن بر كوه‏هاى عالم افتد همه را آب ميگرداند پنجم در مقام غذاى و خوردنى اهل جهنم است‏يْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِيعٍ، لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ‏

 (ضريع) غذايى است كه نه فربه ميكند و نه دفع گرسنگى مينمايد از اين آيات معلوم ميشود جهنميان هميشه تشنه و گرسنه‏اند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 118

 (سخنان مفسرين در توجيه ضريع)

 (1) ضريع نوعى از گياهست چسبيده بزمين عرب تر آن را استبرق نامد و خشك آن را ضريع گويد و ما آن را شتر خواره گوئيم و آن بدترين خوراكيها است.

 (مجاهد و عكرمه و قتاده) (2) ضريع گياهى است كه وقتى خشك شد هيچ حيوانى آن را نخورد (كلبى) (3) عبد اللَّه عباس از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت ميكند كه فرموده ضريع گياهى است در جهنم كه از صبر تلخ‏تر و از مردار گنديده‏تر و از آتش سوزنده‏تر است. (تفسير ابو الفتوح رازى) توجيهات ديگرى نيز از مفسرين نقل شده مختصر نموديم اجمالا معلوم است ضريع بدترين گياهان و خوردنيها است كه غذاى اهل جهنّم را بآن تشبيه نموده‏اند.

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ ناعمه اسم فاعل مأخوذ از نعمت و آن حالات نيكويى است كه انسان از آن برخوردار ميگردد از مال و جاه و آسايش و غير اينها قوله تعالى وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ و انعام احسان كردن و ايصال نعمت بديگران است مثل قوله تعالى الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي و نعماء در مقابل اضرار آرند مثل قوله تعالى وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ و نعم در مورد نعمتهاى بسيار آرند مثل قوله تعالى فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ و نظائر آن در كلام اللَّه بسيار آمده (راغب اصفهانى) آيه در مقام بيان اوصاف مؤمنين است و بعض اوصاف آنان را بيان مينمايد زيرا قانون قرآن بر اين است كه هر جا نامى و اوصافى از عذاب برده شود غالبا در عقب اوصافى نيز از بهشت و بهشتيان نيز گفته مى‏شود و بعكس نيز چنين است زيرا يكى از اوصاف رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اين است كه حضرتش را (بشيرا و نذيرا)                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 119

 ناميده بلكه وظيفه تمام پيمبران همين بوده كه مردم را بفضل و كرم خداوندى اميدوار نمايند و از غضب و سخط او نيز آنان را بترسانند تا آنكه مردم بين خوف و رجاء بكمال انسانيت نائل گردند خوف و ترس از عذاب آنها را از عمل نكوهيده باز دارد و اميد برحمت و نعمتهاى بهشتى وادار نمايد آنان را باعمال نيك تا آنكه سجيه نيكو عادت و ملكه آنها گردد و در اين آيات چند صفت و چند فضيلت براى بهشتيان تعداد مينمايد اول رويهايى است در آن روز قيامت شادان و خندان كه آثار نعمت و تازگى و بشاشت در آن هويدا است لِسَعْيِها راضِيَةٌ دوم از اوصاف بهشتيان اين است كه چون بينند اعمالى كه در دنيا كرده‏اند مطابق رضاى الهى واقع گرديده از اعمال و كردار خود راضى و خشنودند لا تَسْمَعُ فِيها لاغِيَةً سوم از خصوصيات بهشتيان اين است كه در آنجا هيچ لغوى نشنوند لغو كلام بيهوده‏اى را گويند كه هيچ فائده‏اى در آن متصوّر نباشد خواه با ضرر همراه باشد يا نه.

آرى همين طورى كه بهشتيان در دنيا از هر كار لغو و بيهوده‏اى اعراض مينمودند و در همه كار فائده عقلايى در نظر داشتند در روز رستاخيز نيز بنا بر عادت ديرينه شان چنين‏اند كه از هر سخن و عمل بيهوده فرار مى‏نمايند در سوره مؤمنون يكى از فضائل آنها اين است الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ كه عادت و سجيه مؤمنين چنين است كه از هر عمل لغوى اعراض مى‏نمايند.

فِيها عَيْنٌ جارِيَةٌ، فِيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ، وَ أَكْوابٌ مَوْضُوعَةٌ، وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ وَ زَرابِيُّ مَبْثُوثَةٌ                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 120

 پس از بيان اوصاف بهشتيان در مقام تعداد اوصاف و نعم بهشت برآمده و پنج نعمت از نعمتهاى بهشت را تذكر مى‏دهد.

اول در بهشت چشمه‏هاى آب خوشگوار جريان دارد اشاره بآنكه جريان آب چشمهاى بهشت دائمى است مثل چشمهاى دنيا نيست كه گاهى خشك مى‏گردد تمام نعمتهاى بهشتى چنين است كه دائمى و فنا و زبون ندارد.

دوم در بهشت تختها و سريرهاى مرتفعى نهاده شده شايد (سرر) در آيه اشاره بمقام بلند و درجات عاليه اهل بهشت است كه تخت سلطنت بهشتيان بسيار عالى و بلند پايه است.

سوم در بهشت قدحهاى بزرگ پاكيزه نهاده‏اند اكواب جمع كوب و كوب كوزه‏هاى سر بسته مدوّر را گويند و عرب آن را اباريق نامد اشاره به اينكه اهل بهشت هر وقت اراده كنند آب بياشامند بدون زحمت ليوان‏هاى مصفّا و پاكيزه نزد آنها حاضر است.

 (چهارم) بر آن تختهاى مرتفعى كه براى بهشتيان مهيّا شده فرشهاى فاخر و بالشهاى عالى مجلل و متكاى پاكيزه پهلوى هم گذارده شده كه بر آن تكيه زنند (پنجم) براى آنان لباسهاى فاخر مبسوط چنانچه در آيات ديگر لباسهاى بهشتيان را باستبرق توصيف نموده مهيّا شده.

از بعض عرفا است كه اين آيات اشاره دارد بتجريد و تفريد و جمع و توحيد كه اين چهار مرتبه راجع بسالكين الى اللَّه است و (مبثوثه) در آيه اشاره دارد بانبساط ارواح آنان و باز بودن سينه آنها و گشادگى قلب آنها در بساط قدس و نيز اشاره دارد بمقام تجلّيات افعال كه تحت مقامات صفات است مثل توكل و رضا و غير آن كه مبثوث بر اعمال است.

أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ همزه (أ فلا) همزه توبيخى و انكار است و (فا) براى عطف است‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 121
مفسرين در شأن نزول آيه چنين گويند وقتى آيات راجع بقيامت و بهشت و جهنم فرود آمد كفّار استبعاد نمودند كه چگونه ممكن است چنين واقعه‏اى پديد گردد اين بود كه اين آيه فرود آمد كه در مقام توبيخ و سرزنش و رفع استبعاد آنان فرموده أَ فَلا يَنْظُرُونَ چرا نگاه نميكنيد در خلقت عجيب شتر كه چگونه او را خلقت نموديم اگر چه خلقت شتر بسيار عجيب بنظر مى‏آيد لكن هر حيوانى بلكه هر موجودى نسبت بخود اگر در اسرار خلقت آن دقت نمائيم عجيب بنظر مى‏آيد و شايد اختصاص بشتر بدو جهت باشد يكى اعراب مأنوس بشتر بودند در سوارى بار كشى شتر مورد نظر آنان بوده اين بود كه از بين حيوانات شتر را اختصاص داده كه بنظر تدبّر خلقت عجيب آن را در نظر گيرند.

و ديگر بعض خصوصيّات و امتيازاتى كه در شتر ديده ميشود و مخصوص بوى است از قبيل بزرگى جثه شدّت قوت هيئت عجيب و رام بودن و مسخر گرديدن او تحت حكم انسان و صبر او در گرسنگى و تشنگى در مدّت بسيار و كشيدن بارهاى سنگين در مسافت بسيار طولانى شاعر رومى چنين گويد

          بر خوان أ فلا ينظر تا قدرت ما بينى             يكره بشتر بنگر تا صنع خدا بينى‏

         در خار خورى قانع در بار برى راضى             اين وصف اگر جويى در اهل صفا بينى‏

 وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ، وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ، وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ باز در مقام سرزنش فرموده چرا نگاه نميكنيد بآسمان و زمين و كوه‏ها تا آنكه آثار قدرت و حكمت و حسن تدبير و نظام خلقت را در عالم هويدا بينيد كه چگونه آسمان را برافراشته و كوه‏ها را ميخ زمين قرار داده و زمين را مسطح و پهن گردانيده.

اشاره به اينكه آن كس كه اين موجودات را از نيستى بهستى و از عدم بوجود                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 122

 آورده و اين نظام جميل و اين كاخ مجلّل جهانى را با اين ترتيب عجيب و نظام بديع و اسرارى كه در دل هر موجودى نهفته كه هزاران فكر بديع بكوچك‏تر اسرار آن نخواهد رسيد پديد آورده البته قدرت دارد انسان را پس از مرگ منتقل نمايد بعالم ديگر و حيات جديدى بوى عنايت نمايد و هر فردى را بكيفر اعمال خود (ان كان خيرا فخيرا و ان كان شرا فشرا) نائل گرداند فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ، لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ خطاب برسول اكرم است كه فقط وظيفه تو تبليغ رسالت و تهديد بعذاب و مجازات در صورت مخالفت و بشارت ببهشت و دار كرامت الهى در صورت اطاعت است چيز ديگرى نيست تو نتوانى آنان را باجبار و اضطرار وادار نمايى كه ايمان آرند.

إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَ كَفَرَ، فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَكْبَرَ (سخنان مفسرين در اينكه الّا راجع بچيست) (1) راجع بكلمه (فذكر است) مردم را متذكر گردان مگر آنان كه پس از ايمان برگشتند كه ديگر تذكر بآنها سودى ندارد و اين توجيه بنظر درست نميآيد زيرا كه وظيفه پيمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم تذكر است و مخصوص بوقتى نيست (2) مرجع الّا آيه جلو است لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَ كَفَرَ يعنى تو مسلّط نيستى بر آنان مگر بجهاد كه مردمانى كه كافرند و اعراض مينمايد تو از طرف حق تعالى مسلطى بر آنها بقتل و غارت و خداوند آنها را مبتلا ميگرداند بعذاب بزرگتر يعنى جهاد (3) استثناء منقطع است و بمعنى لكن و تعلّق بجمله فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَكْبَرَ دارد يعنى تو نتوانى كسى را مجبور بايمان نمايى لكن خداوند آنان را مبتلا ميگرداند بعذاب بزرگتر كه عذاب جهنّم باشد كه آن نسبت بعذاب دنيا                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 123

 مثل قحطى مرض فقر و غير اينها بزرگتر است (تفسير ابو الفتوح رازى) اين توجيه سوّم مناسب‏تر و صحيح‏تر بنظر مى‏آيد بدو جهت يكى ذيل آيه فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَكْبَرَ كه عذاب قيامت نسبت بعذاب و بليّات دنيا بزرگتر است و ديگر بقرينه آيه بعد إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ، ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ بازگشت آنها بسوى ما است و حساب و شماره اعمال آنان نيز بر ما است خلاصه ظاهرا معنى آيه چنين ميشود كه اى رسول اكرم فقط وظيفه تو تبليغ رسالت است وظيفه تو اجبار نمودن آنها نيست بازگشت آنان بسوى ما است و حساب آنها نيز نزد ما است.

                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 124

سورة الفجر

مكية و هى ثلاثون آية سوره الفجر مكّى است در مكّه فرود آمده و سى آيه و يكصد و سى و نه كلمه و پانصد و نه حرف است. و از ابى كعب نقل ميكنند كه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرموده هر كس سوره الفجر را در روزهاى ده گانه بخواند (كه ظاهرا مقصود دهه ذى الحجه است) خداى تعالى او را بيامرزد و كسى كه در روزهاى ديگر بخواند در قيامت نور بوى عطا ميگردد. (ابو الفتوح) و از امام صادق عليه السّلام روايت كنند كسى كه سوره الفجر را در نماز فريضه و نافله بخواند درجه او در بهشت با حسين عليه السّلام است زيرا كه اين سوره منسوب بآن حضرت است. (كفعمى)


بعد>