کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
المطففين: آيات 1 تا 36 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 44
سورة المطففين‏

مكية و هى ست و ثلاثون آية سوره المطففين مكّى است در مكّه فرود آمده و سى و شش آيه و يكصد و شصت و نه كلمه و هفتصد و سى حرف است و از ابىّ بن كعب نقل ميكنند كه ابو امامه از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين حديث نموده كه هر كه سوره المطففين را بخواند خداى تعالى او را از رحيق مختوم در روز قيامت آب دهد (و رحيق مختوم) را تفسير بآب كوثر نموده‏اند و بروايت ديگر اگر بر دفينه‏اى خوانده شود محفوظ ماند و از صادق آل محمّد روايت ميكنند كه هر كس مداومت نمايد بر قرائت سوره المطففين در نمازهاى فريضه خداوند او را در قيامت از آتش و حساب محفوظ ميدارد و مرور نميكند بر جسر جهنّم.

 [سوره المطففين (83): آيات 1 تا 36]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ (1) الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ (2) وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ (3) أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ (4)

لِيَوْمٍ عَظِيمٍ (5) يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ (6) كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ (7) وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ (8) كِتابٌ مَرْقُومٌ (9)

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (10) الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ (11) وَ ما يُكَذِّبُ بِهِ إِلاَّ كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ (12) إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (13) كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (14)

كَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ (15) ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصالُوا الْجَحِيمِ (16) ثُمَّ يُقالُ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (17) كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ (18) وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ (19)

كِتابٌ مَرْقُومٌ (20) يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ (21) إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ (22) عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ (23) تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ (24)

يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ (25) خِتامُهُ مِسْكٌ وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ (26) وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ (27) عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ (28) إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ (29)

وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ (30) وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‏ أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ (31) وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ (32) وَ ما أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حافِظِينَ (33) فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ (34)

عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ (35) هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ (36)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 45

 (ترجمه)

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

واى بحال كم فروشان،

كسانى كه وقتى بكيل (يا وزن) از مردم ميگيرند تمام ميگيرند،

و وقتى بكيل يا وزن بمردم ميفروشند كم ميدهند،

آيا آنان گمان نميكنند (و معتقد) نيستند كه در قيامت مبعوث ميگردند،

و آن روز بسيار بزرگى است،

و آن روزيست كه تمام مردم در حضور پروردگار ميايستند براى حساب،

اينطور نيست كه گمان كرده‏ايد بلكه نامه اعمال فجّار و اشقيا در سجين است،

تو چه ميدانى كه سجين چيست،

كتابى است كه (بقلم حق) نوشته شده‏

واى در آن روز بحال تكذيب كنندگان،

كسانى كه منكر قيامتند

و انكار ندارند بقيامت مگر آنان كه سركش و گنهكارند،

و آنها كسانى ميباشند كه وقتى كه آيات قرآنى بر آنان خوانده مى‏شود گويند اين افسانه پيشينيان است،

اينطور نيست بلكه‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 46
قلبهاى آنان زنگ گرفته بسبب اعمال بدى كه كسب كرده‏اند،

اينطور نيست بلكه آنها در آن روز (قيامت) از پروردگار خود محجوبند،

پس از آن بآتش جهنّم ميافتند،

پس از آن بآنان ميگويند اين جهنّمى است كه شما انكار مينموديد،

نه چنين است البته كتاب نيكوكاران در عليين است،

و تو چه دانى كه عليين چيست‏

كتابى است نوشته شده،

كه مشاهده ميكنند آن را نزديكان (برحمت الهى)

محققا نيكوكاران در نعمتند،

و بر تختهاى عزت تكيه زده‏اند،

و از رخسارشان طراوت و نورانيّت بهشتى پديدار است و بآن شناخته ميشوند

و ميآشامند از كوزه‏هاى سر مهر بهشتى،

كه آن جامها را بمسك مهر زده‏اند و بايستى رغبت كنند رغبت كنندگان،

و آن آبى است كه از حوض كوثر گرفته شده،

چشمه‏اى است كه ميآشامند از آن نزديكان و مقربان (بحضرت احديّت)

و مردمان گنهكار باشخاص با ايمان ميخندند،

و هر گاه از آنها ميگذرند با چشم اشاره ميكنند،

و وقتى بر ميگردند نزد كسان خود ميخندند

و وقتى مؤمنين را ديدند گفتند هر آينه اينها گمراه گرديده‏اند،

و ما بدان را موكّل و نگهبان مؤمنين قرار نداده‏ايم،

پس روز قيامت مؤمنين كفّار را مضحكه ميكنند،

آن وقتى كه بر تختهاى بهشتى تكيه زده‏اند و كفّار را مينگرند،

و گويند آيا پاداش كفّار داده ميشود.

 (توضيح آيات)

وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ، الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ، وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ در قرآن لفظ ويل بسيار آمده مثل فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ و وَيْلٌ لِلْكافِرِينَ وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ و امثال اين آيات در كلام اللَّه بسيار است و كلمه ويل در لغت بمعنى واى در فارسى است كه در موقع وقوع بلا و آفات                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 47

 آرند و در موقع شدّت بلا و مصيبات گويند (واويلا) بعض مفسّرين گويند (مطفّفين) را بصيغه تفعيل آورده‏اند و اشاره بكثرت عمل كم فروشان دارد.

 (ويل) مبتداء (للمطفّفين) خبر مبتداء يعنى واى بحال كسانى كه در موقع خريد جنس تمام ميگيرند و در موقع فروش در وزن و كيل كم ميكنند.

در شأن نزول آيه گويند عادت اكثر كسبه اهل مدينه چنين بوده كه هر يك از آنان مثل زمان حاليه ما دو ميزان تهيه مينموده يكى تمام و يكى ناقص در موقع خريد جنس بآن ميزان تمام ميگرفته و در موقع فروش بآن ميزان يا كيل ناقص ميداده.

عبد اللَّه بن عباس از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم حديث ميكند كه فرموده پنج چيز بپنج چيز گفتند يا رسول اللَّه آن پنج چيز كدام است كه بپنج چيز باشد فرمود هيچ مردمى نيستند كه نقض عهد كنند مگر آنكه خداى تعالى دشمن را بر آنان مسلّط گرداند و هيچ مردمى نيستند كه قضاوت كنند و حكمى صادر نمايند غير از آنكه نازل شده مگر آنكه فقر در بين آنان شايع گردد و هيچ نشود كه فاحشه كارى در مردم شيوع نمايد مگر آنكه مرگ بر آنها مسلّط گردد و هيچ مردمى نباشند كه در كيل و وزن كم كنند مگر آنكه گياهان و حبوبات زمين كم گردد و هيچ مردمى نباشند كه منع زكاة كنند مگر آنكه باران براى آنان كم گردد.

از مالك دينار چنين نقل ميكنند كه گفته مرا همسايه‏اى بود بيمار شد بعيادتش رفتم در حال نزع بود همى فرياد ميزد كه دو كوه آتش بروى من ميآيد من گفتم اين خيال و هذيان است گفت نه حقيقت است من دو ميزان داشتم يكى كم و يكى زياد بميزان كم ميفروختم بميزان زياد ميگرفتم من خود ميدانم اينكه مى‏بينم جزاى عمل من است.

از حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام چنين روايت ميكنند كه حضرتش وقتى از قضاوت فارغ ميشد ببازار كوفه ميرفت و ميگفت‏

 (يا ايها الناس اتقوا اللَّه و اوفوا                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 48

 الكيل و الميزان بالقسط و لا تبخسوا الناس اشيائهم)

 (تفسير ابو الفتوح) أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ، لِيَوْمٍ عَظِيمٍ، يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ مفسّرين (يظنّ) در آيه را حمل بر علم كرده‏اند كه آيا كم فروشان علم بمبعوث شدن ندارند لكن آيه را بظاهر گذاشتن مناسب‏تر بنظر ميآيد كه ظنّ در اينجا بمعنى گمان باشد و شايد مقصود اين باشد آنهايى كه مرتكب چنين عملى ميباشند اعمال آنان گواهى ميدهد كه يقين بروز جزا ندارند و گويا در مقام توبيخ و سرزنش برآمده كه يقين ندارند آيا گمان و مظنّه هم ندارند و احتمال نميدهند كه شايد چنين روزى كه تمام پيمبران خبر داده‏اند و عقل خود انسان نيز گواه بر آن است واقع گردد.

پس از آن در مقام عظمت آن روز برآمده كه روز قيامت روزى است كه مردم ايستادگى و قيام مى‏نمايند براى حضور نزد پروردگار عالميان و شايد بمناسبت همين ايستادگى و قيام افراد بشر است براى حساب كه يكى از اوصاف آن روز را قيامت ناميده زيرا قيام بمعنى ايستادگى است قيام در چند معنى استعمال شده: اول ايستادن شخص و آن دو قسم است باختيار يا بتسخير كه چيز ديگرى را بپاى دارد و اشاره بمعنى اول دارد يعنى قيام باختيار قوله تعالى أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً «1» و نيز قوله تعالى الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ اين آيه در وصف مؤمنين است كه آنان در همه حال بذكر خدا مشغولند و اشاره بمعنى دوم قيام بتسخير دارد

__________________________________________________

 (1) سوره الزمر آيه 12 تمام آيه يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ آيا كسى كه در اوقات شب بپاى مى‏ايستد براى عبادت در حالى كه ايستاده و سجده كننده است و ميترسد از آخرت و اميدوار برحمت پروردگار خودش ميباشد آيا كسانى كه ميدانند مساوى ميباشند با آنهايى كه نميدانند محققا صاحبان عقل متذكر و متنبه ميگردند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 49

قوله تعالى ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى‏ أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ «1» دوم از اقسام قيام مراعات و حفظ و نگاه دارى چيزى است و اشاره باين معنى دارد قوله تعالى يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ «2» و قوله تعالى أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى‏ كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ سوم قيام بمعنى ايستادگى و عزم بر چيزى و اشاره بهمين معنى دارد قوله تعالى إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ و امثال اين آيات كه امر بحفظ نماز و ايستادگى و عزم بر آن است.

آرى هر كس در ايام زندگانى دنيا قيام نمايد يعنى در مقام توحيد و عبوديت و ايمان و تقوى با استقامت و متانت در مقام بندگى استوار گردد و نفس و شيطان بر وى غالب نگردد و وى را بزمين زند مستقيما اين جادّه پر خطر را پيموده سر انجام آن منتهى بجوار قرب رب العالمين ميگردد و در محل قرب قيام مينمايد و آن روزى است كه ارواح عود مينمايد باجسامشان و از قبرها بميعاد پروردگارشان ميشتابند و آن مقام هيبت است كه چنان هيبت و عظمت الهى مردم را فرا ميگيرد كه كسى قدرت بر تكلّم ندارد مگر كسى را كه خدا اذن دهد و چنانچه از احاديث استفاده ميشود مدّت ايستادگى مردم براى حساب مختلف ميگردد بحسب اختلاف اعمال و افعالشان در بعض احاديث چهل سال تعيين ميكند در بعض ديگر سى سال در باره مؤمن با تقوى بقدر نماز واجبى كه در دنيا مينموده حساب او طول مى كشد بلكه نسبت ببعضى دارد كه بى حساب وارد بهشت ميگردند و بعضى بى حساب وارد جهنّم ميشوند.

__________________________________________________

 (1) سوره الحشر آيه 5 يعنى آنچه قطع نموديد يا كنديد از درخت خرما يا باقى گذارديد ايستاده باصل و ريشه خود پس باذن خدا چنين عمل كرديد

 (2) سوره نساء آيه 134 خطاب بمؤمنين است كه اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد ايستادگى كنيد بعدل و ميانه روى در همه امور مراعات نمائيد كه آنها گواهان و حاضرانند نزد خدا

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 50

در بعض احاديث است موقعى كه ميزان عدل پروردگار برپا ميگردد و مردم را براى محاكمه حاضر ميگردانند از عمر و جوانى سؤال ميشود از مال و مكنت كه از كجا آوردى و در چه مصرف خرج نمودى.

آرى در دادگاه الهى مردم ميايستند و پس از انكشاف و بروز و ظهور اعمال و افعال از آنچه گفته و شنيده و ديده و عمل كرده و آنچه در باطن خود اندوخته و پنهان گردانيده از معارف و صفات و ملكات نفسانى و پس از پرسش از اداء حقوق و مظالم از حقوق الهى و حقوق خلق كه بر گردن وى ثابت است حتّى حقوقى كه راجع ببدن و قواى خود انسان است و نعمتهايى كه بوى داده شده از مشاعر و قواى روحانى و جسمانى و مال و ثروت و مقام كه بايستى پاى ميزان عدل پروردگار از يك يك آنها جواب دهد كه اين هايى كه بتو بخشوديم از كجا آوردى و در چه چيز مصرف نمودى و چگونه شكر گذارى ولى نعمت خود نمودى و هر كس هر ظلم و تعدى بر وى وارد شده در آن دادگاه مطالبه مينمايد و ظالم بايستى از غرامت آن برآيد.

آن وقت حكم عادلانه از مصدر عدل پروردگار صادر ميگردد و هر كس آنچه لايق او است اگر از سعداء و نيكوكاران باشد كرامات و تفضّلات غير متناهى در باره او اجرا ميگردد و اگر از اشقياء و گنه‏كاران باشد اگر لطف و بخشش الهى شامل حالش نشود در بدترين حال در عذاب گرفتار ميگردد كَلَّا إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ، وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ، كِتابٌ مَرْقُومٌ كلّا، كلمه اضراب و ردع است نه چنين است كه كفّار و فساق گمان ميكنند كه آنچه خطا و خيانت كارى ميكنند ثبت و ضبط نميگردد بلكه كتاب و ثبت اعمالشان در سجين محفوظ است سجين مأخوذ از سجن است و سجن بمعنى زندان و محل مجازات است قوله تعالى حكاية از يوسف كه گويد رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي در جاى ديگر لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ و امثال اين آيات در قرآن بسيار آمده كه سجّين آن

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 51
محلى است كه براى مجرمين آماده شده و سجين در مقابل عليّين اشاره بمقام پست فجّار و كفار و مجرمين دارد

 (سخنان مفسرين راجع بسجين)

 (1) سجين اسم كتابى است كه اعمال كفّار در آن ضبط گرديده (حسن) (2) در كتاب كفار نوشته شده كه آنان در سجين ميباشند و سجين در طبقه هفتم زمين است (ابن عباس و مجاهد و قتاده) (3) ضحاك از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت ميكند كه سجين زير زمين هفتم است و بروايت ابو هريره حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرموده سجين نام كتاب اعمال كفّار است (4) شمر بن عطيه چنين گفته ابن عباس آمد نزد كعب الاخبار و از معنى اين آيه إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ سؤال نمود كعب الاخبار گفت وقتى روح كافر گرفته ميشود ملائكه او را بآسمان ميبرند آسمانها او را قبول نميكنند فرود ميآيد بزمين زمين نيز او را قبول نميكند همى پائين ميبرند تا بزمين هفتم سجين است كه آنجا منزل و محل شياطين است و معنى سجّين نام كتاب كفّار است.

 (تفسير مجمع البيان) براى وضوح آيه مختصرى از تفسير كبير را ترجمه مينمايم:

خداوند جريان امور عالم را مرتّب نموده مطابق آنچه بين رعايا و سلاطين و بزرگانشان جريان دارد همين طورى كه بهشت را معرفى كرده و آن را موصوف نموده بعلوّ و صفا و وسعت و حضور ملائكه مقربين نظر به اينكه تمام اينها از صفات كمال و عزّت و شوكت بشمار ميرود همين طور جهنّم را معرّفى نموده بسجين اشاره به اينكه آن مرتبه سفل و ظلمت و ضيق و ذلّت و حضور شياطين است و چون كتاب ابرار و نيكوكاران را موصوف نموده بعزّت جايگاه آن را عليين نام نهاده يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ و چون كتاب فجّار و بدكاران را موصوف نموده بذلّت و پستى و حقارت جايگاه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 52

 آن را سجين ناميده.

 (پايان) خلاصه چون سجين مأخوذ از سجن و سجن بمعنى زندان است و نيز سجين را چون در مقابل عليين آورده اشاره بمقام پست فجّار دارد و حديثى كه از حضرت رسول نقل شده كه فرمود سجين زير زمين هفتم است اشاره بهمين است كه مرتبه روحانى كفّار بقدرى تنزل دارد كه در زيرين طبقه زمين فرود مى‏آيد.

و چنانچه گفته شد ظاهرا صحيفه اعمال انسان همان نفس او است كه شايد همان مقصود از كتاب باشد كه عمليّات و اخلاقيات و عقايد و ملكات آنچه از وى ظاهر گرديده و آنچه در باطن مستور و پنهان داشته و بتوسط كرام الكاتبين در لوح نفس انسانى يا گوئيم در روح و روان بشرى ثبت و ضبط گرديده.

پس باين مناسبت ممكنست آيه را اينطور توجيه كنيم كه نفس فجّار و كفّار يعنى روح و حقيقت آنان بكيفر اعمالشان چنانچه در دنيا خود را در غل و زنجير طبيعت محبوس گردانيده در قيامت كه محل بروز و ظهور حقايق است جايگاه چنين اشخاصى سجين است و حديث ابو هريره كه در بالا گفته شد كه رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود سجين نام كتاب اعمال كفار است اين توجيه را تأييد مينمايد و اشاره بشدّت خباثت كتاب كفّار دارد چنانچه بطور استفهام و تعجّب فرموده وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ كِتابٌ مَرْقُومٌ كتابى است نوشته شده و ضبط گرديده.

آرى چنين است بمردن كتاب نفس انسانى و سجلّ احوال آدمى بفعليّت اخير خود رسيده و مهر مى‏گردد و ثبت ميشود و در محل خود يا در عليين يا در سجين محفوظ ماند تا موقعى كه در عرصه قيامت در معرض نمايش آيد و بمرتبه ظهور و بروز رسد و آثارى بر آن مترتب گردد.

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ، الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ واى در آن روز بحال كسانى كه تكذيب انبيا را نمودند كسانى كه انكار قيامت و دار جزا كردند و آن را دروغ انگاشتند و بسفراى الهى افترا بستند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 53

 وَ ما يُكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ، إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ تكذيب نميكند روز جزا را مگر كسى كه سركشى كند از روى تفرعن و تكبّر و از حد خود تجاوز نموده و منكر معاد گردد زيرا كه اثيم كسى را گويند كه بسيار گناه كند و معتد كسى را گويند كه مراعات حد خود ننمايد و از رتبه خود تجاوز كند.

در اين آيات سه صفت از اوصاف منكرين قيامت را تعداد و شماره مينمايد:

 (1) منكرين معاد كسانى ميباشند كه از حدّ خود تجاوز نموده و طغيان مى نمايند و از روى كبر و نخوت منكر معاد ميگردند نه از روى دانستگى (2) انكار معاد نميكند مگر آدمى كه بسيار گناه نموده اشاره به اينكه اثر گناه بسيار اين است كه قلب را معكوس و چشم دل را كور ميگرداند و حقايق بر وى مخفى ميگردد و در نتيجه منكر معاد ميگردد (3) منكرين معاد وقتى آيات الهى بر آنان خوانده شود گويند اين داستان پيشينيان است كَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ كلّا، كلمه اضراب و ردع است رين بمعنى كثافت و چركى است كه روى چيز شريف و لطيف را بگيرد و آن را كدر نمايد يعنى نه چنين است كه اينان گمان كرده‏اند و منكر آيات الهى و منكر معاد شده‏اند بلكه باعث انكار آنان رين و چركى و كثافاتى است كه در اثر شهوت پرستى و پيروى هوى و هوس در قلب آنان تارى گرديده و جلا و روشنى قلب آنها را تبديل بتاريكى و سياه گردانيده و در اثر گناه ديگر قابل تجلّى نور معرفت نيستند و از درك حقايق بى نصيب گرديداند (رين) قلب صفت چهارمى است كه منكرين معاد متصف بآنند عياشى بتوسط زراره از ابى جعفر امام محمد باقر عليه السّلام چنين روايت ميكند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 54

 كه هر گاه مردى يك گناه كند يك نقطه سياهى در قلب وى پديد ميگردد پس از آن گناه ديگرى ميكند نقطه ديگرى هويدا ميگردد همين طور از هر گناهى نقطه سياهى در قلب پديد ميگردد تا آنكه صفحه قلب را فرا گيرد و قلب سياه مى‏شود تا آنكه مثل يك گوسفند سياه مى‏گردد و وقتى تمام صفحه قلب سياه گرديد هرگز بر نميگردد بخير و بهمين مضامين احاديث بسيار از معصومين و علماى تفسير رسيده و اسّ اساس مطلب اين است كه وقتى انسان مرتكب گناهى گرديد شايد در مرتبه اول ملتفت خباثت عمل خود باشد و نيز قدرى ترسناك گردد اگر پشيمان شد و توبه نمود اثر گناه از قلبش پاك ميگردد و اگر توبه نكرد و ثانيا مرتكب گرديد همين خوف وى كمتر مى‏گردد و هم قبح عمل در نظر وى كمتر ميشود و بهمين ترتيب اگر بر عمل قبيح مداومت نمود نفس پرستى ملكه وى مى‏گردد و رسوخ در نفس مينمايد و قلب را چركين مى‏گرداند و عادات و ملكات نكوهيده چنان در اعماق روح او فرو ميرود و سراسر قلب را فرا ميگيرد و چشم دل وى را كور ميگرداند كه ديگر اصلا ملتفت قبح عمل خود نيست بلكه عادات و اعمال خود را نيكو ميشمارد و شايد مقصود از (رين) در آيه همين باشد زيرا كه رين در لغت بمعنى غلبه آمده و انسان هر گاه دنبال هوى و هوس رفت نفس بهيمى و سبعى بر عقل او غالب ميگردد آن وقت عقل مغلوب هوى ميشود كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ (كلا) تأكيد همان جمله جلو است حجب و حجاب پرده‏اى است كه مانع از رؤيت ما وراء گردد و موارد استعمال آن در قرآن مجيد بسيار است مثل وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 55

 بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ

 «1» چنين نيست كه فجار و منكرين قيامت گمان كرده‏اند و ثابت و محقّق است كه آنان در آن روز از پروردگارشان در حجاب و پرده‏اند

سخنان مفسرين در توجيه لمحجوبون‏

 (1) اين هايى كه متصف بكفر و فسق گرديده‏اند در قيامت از رحمت و كرامت حق تعالى محجوب گرديده‏اند (حسن و قتاده) (2) كفار و فساق در قيامت از ثواب پروردگارشان ممنوع ميگردند و مقبول و مرضى او نميباشند (ابى مسلم) (3) آنان از ثواب خدا و كرامت او محرومند على عليه السّلام (تفسير مجمع البيان) وقتى آياتى كه راجع بمنكرين معاد و مذمت آنان كه در اينجا تذكر داد با هم جمع نموديم از مجموعش توان استفاده نمود كه همين اوصاف ضميمه سبب رين و سياهى قلب آنان شده و چنانچه در دنيا چنين آدمى كه از فيض معرفت و محبت حق تعالى محروم گشته و سياهى قلب وى پرده ضخيمى گرديده و مانع از نور معرفت و تجليات انوار ربوبى گشته و وى را در پرتگاه وادى ظلمت طبيعت سرنگون گردانيده چنين آدمى در قيامت با آنكه روز معاد روزى است كه حقايق ظاهر ميگردد و پرده طبيعت پاره گرديده و هر چيزى بحقيقت خود تظاهر مينمايد در آن روز نيز از تجلّيات انوار الهى محروم ماند در احاديث دارد كه بين بنده و خدا هفتاد هزار حجاب و پرده نورانى و ظلمانى است شايد مقصود از حجب ظلمانى حجب طبيعت و قواى طبيعى و از حجب نورانى قواى روحانى باشد كه همين طورى كه انسان در دنيا در حجب طبيعت و زنجير اوهام كه بالاترين آنها نفس پرستى و متابعت هواى نفسانى گرفتار است در قيامت نيز اثر همين پرده‏هاى ظلمانى نفس پرستى وى را از فيوضات و تجلّيات انوار الهى (و النّظر بوجهه الكريم) محجوب ميگرداند.

__________________________________________________

 (1) سوره الشورى آيه 5 يعنى نسزد بشر را كه با خدا سخن گويد مگر بطور وحى يا پشت پرده يا بفرستد بسوى او رسولى كه برخصت خدا باو وحى نمايد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 56

اگر چه رؤيت بچشم سر مخصوص بجسم و جسمانيّات است و ذات حق تعالى منزه از جسم و جسمانيّات است اين است كه رؤيت بچشم سر كه مخصوص بجسم است نسبت باو سبحانه محال است نه در دنيا توان بچشم او را ديد و نه در آخرت لكن ديدن بچشم دل يعنى معرفت وجدانى كه بچندين مرتبه ظاهرتر از ديدن بچشم سر است براى اهل دل كه از آن تعبير بمشاهده و مكاشفه كنند در دنيا نيز براى اهلش ميسّر است و در آخرت بمنتهى درجه شهود ميرسد حضرت امير عليه السّلام در آن حديث مشهور فرموده‏

 (ما رأيته بمشاهدة الأبصار و لكن رأيته بحقايق الايمان)

ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصالُوا الْجَحِيمِ، ثُمَّ يُقالُ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (ثمّ) را براى تراخى آرند يعنى پس از ارائه كتاب فجّار آنان را داخل جهنّم ميكنند و ملائكه عذاب شايد موكّلين جهنّم باشند بآنها گويند اين جهنمى است كه پيمبران و سفراى الهى گوشزد شما نمودند و شما دانسته يا ندانسته آنان را تكذيب نموده و نسبت دروغ بآنها داديد.

كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ پس از آنكه صفات نكوهيده كفّار و اعمال زشت آنان و نتايج و آثارى كه در قيامت بر اعمال آنان مترتّب ميگردد بيان فرمود در مقابل اوصاف ابرار و نيكو كاران نتايج اعمال آنان را نيز توضيح ميدهد (كلّا) نه چنين است كه منكرين معاد گمان كرده‏اند كه كتابى نيست حسابى نيست و گمان ميكنند انسان (اذا مات فات) بلكه صحيفه نفس بشر ثبت و ضبط است و همين طورى كه صحيفه اعمال كفّار در سجّين كه پست‏ترين و نازلترين مراتب جاى دارد كتاب ابرار و نيكوكاران در درجات عاليه معزّز و محترم است.

در لغت علوّ و عالى مقابل و ضدّ سفل و دانى است در سوره يونس آيه 83 إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ خداى تعالى در مقام اعتراض به
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 57

 بابليس فرمود أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ و نيز خود را موصوف نموده (بعلىّ كبير) إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبِيراً خدا بزرگ و علو و احاطه دارد بر تمام موجودات و بالاتر از اين است كه عارفين بتوانند او را توصيف نمايند بميزان عربيت علّيين صيغه مبالغه مأخوذ از على بر وزن فعيل كه بمعنى برترى و تفوق بر غير است آمده و اشاره بشرافت و بلندى مرتبه كتاب ابرار دارد كه بصيغه مبالغه آورده از رسول اكرم چنين روايت شده كه علّيين بالاى آسمان هفتم در زير عرش است و از بعض روايات نقل شده كه ملائكه عمل نيك را بالا ميبرند وقتى رسيدند بآن جايى كه خدا خواهد بملائكه وحى ميرسد كه شما حافظ و نگهبان ظاهر اعمال او بوديد و چون من مطلع بر قلب وى هستم و ميدانم عمل او خالص است اعمال او را در عليين قرار دهيد و من او را آمرزيدم وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ، كِتابٌ مَرْقُومٌ، يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ اشاره بمقام بلند عليّين دارد كه خطاب مينمايد پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كه تو با آن مقام علم و دانشت چه ميدانى عليّين چيست آن كتابى است نوشته شده يا مهر شده و در نظر شهود مقرّبين واقع است شايد مقصود از مقرّبين ملائكه مقرّبين با تمام انبياء و اولياء باشند.

خلاصه نظر بمقام بلند و عظمت صحيفه اعمال ابرار و نيكوكاران دارد كه مقام آنان و شرافت اعمالشان بقدرى است كه منظور نظر مقربين و اولياى الهى از ملائكه مقربين و انبياى مرسلين و اولياى الهى ميباشد إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ، عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ پس از بيان جلال و عظمت عمل نيكوكاران و مقام قربى كه براى آنان تهيه شده در مقام بيان تفضلاتى كه در باره آنان اجرا گرديده و نعمتهاى بهشتى كه براى آنان مهيّا گرديده بر آمده و اول بطور كلّى فرموده نيكوكاران در
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 58

 نعمت بسيارند يعنى بطور مطلق از تمام نعم الهى برخوردارند پس از آن چند نعمت از نعمتهاى الهى را تذكر ميدهد اول عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ ارائك جمع اريكه و گويند اريكه بمعنى حجله است نيكوكاران در تختهاى و سريرهاى بهشتى تكيه نموده و بالطاف الهى و بمقامات قرب محظوظ و با كمال سرور و بهجت بموجودات عالم قرب نظاره ميكنند تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ (دوم) در صورت و شمايل ابرار و نيكوكاران طراوت و نورانيتى است كه بآن طراوت وجه شناخته ميشوند كه آنان نيكوكارند اگر چه حد اكثر چنين نورانيت و طراوت وجه در آخرت ظهور مينمايد لكن چنانچه ميبينيم خوبان در اين دنيا نيز اندازه‏اى از آن نورانيت قلبشان در صورتشان نمايانست يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ، خِتامُهُ مِسْكٌ وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ (سوم) از نعم بهشتى اين است كه ببهشتيان مى‏آشامانند از خمر و مشروب صافى كه بر آن از مسك مهر زده تا آنكه بهشتيان رغبت نمايند در آن شايد علّت ضميمه نمودن اين جمله اخير آيه اشاره باين باشد كه چون اهل بهشت تشنه نميشوند كه براى رفع عطش و حرارت كبد آب طلب كنند و دفع الم عطش نمايند بلكه مشروب و آشاميدن آنان براى لذّت بردن و التذاذ بآن است نه براى رفع تشنگى و آشاميدن آنها از روى ميل و رغبت است ختم و خاتمه آخر هر كارى را گويند و از همين جا است كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را خاتم النبيين نامند زيرا كه بوجود مباركش نبوت خاتمه پيدا نمود و انگشترى را خاتم گويند كه براى مهر كردن وضع شده باشد
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 59

 از ابو دردا نقل شده كه آن خاتمى كه شراب بهشتيان را بآن مى‏بندند و مهر ميزنند شرابى است سفيد كه با مشروب آنان ممزوج مينمايند و بوى آن مثل مشك است و بقدرى معطّر و خوش بو است كه اگر كسى يك انگشت در آن نهد و بدنيا آرد همه دنيا معطّر گردد و تمام جانوران از آن محفوظ گردند وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ تسنيم چيزى را گويند كه از بالا بپائين آيد و مشتق از سنام البعير گرديده‏

 (سخنان مفسرين در توجيه تسنيم)

 (1) تسنيم شريف‏ترين آشاميدنيها ميباشد (ضحاك) (2) تسنيم چشمه‏اى است در بالاى بهشت عدن كه بر بهشتيان فرود مى‏آيد در غرفه و منزلگاه آنان (مقاتل) (3) تسنيم آشاميدنى است كه بمقرّبين از خالص آن ميدهند و بغير مقرّبين بآب آنان ممزوج ميگردانند (عبد اللَّه عباس) (4) تسنيم آبى است كه براى بهشتيان از بالا بپائين آيد و در قدحهاى آنها ريخته شود تا آنكه قدحها پر شود و آن آبى است كه اگر قطره‏اى از آن بزمين آيد ديگر اهل زمين تشنه نميگردند (تفسير ابو الفتوح رازى) عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ در بيان صفات مشروب اهل بهشت كه آب آنان ممزوج بمشك و عنبر است و از بالا فرود مى‏آيد وصف ديگرى اضافه مينمايد كه آن چشمه‏اى است كه مقربين از آن مى‏آشامند از اين آيات توان استفاده نمود كه اهل بهشت دو دسته‏اند اصحاب يمين و مقربين چنانچه در سوره واقعه بيان مينمايد (رحيق مختوم) مشروب اصحاب يمين است كه از آنان تعبير بابرار نموده كه براى آنان است خمر سفيد كه
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 60

 بمسك مهر زده شده و مزاجه من تسنيم كه خمر آنها بسته شده بمرتبه فوق است عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ چنين مينمايد كه براى مقربين چشمه ديگرى است خالص ممزوج بچيز ديگرى نيست لكن آب اهل يمين خالص نيست بلكه آبى است ممزوج كه چنين اشخاص اگر چه از خوبان و صلحاء و مؤمنين محسوبند لكن مثل مقرّبين خالص نيستند در تفسير روح البيان در تفسير آيات بيان خوبى دارد كه مختصرى از آن را ترجمه مينمايم يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ مقصود قرب معنوى روحانى است يعنى مقربين از آب صرف خالص مى‏آشامند و (بها) در آيه اشاره باين است كه تسنيم در بهشت روحانى است و آن ناشى از معرفت خدا و محبت او و لذّت نظر (بوجهه الكريم) است و رحيق آن ابتهاج و سرورى است كه گاهى از نظر بوجه اللَّه پديد ميگردد و گاهى از نظر نمودن بمخلوقات پيدا ميشود و مقربين افضل و بالاتر از ابرارند چنانچه تسنيم اعلى و احلى از رحيق است و چون مقربين مشغول بما سوى اللَّه نشدند و محبّت حق را بمحبت غير آميخته نگردانيدند شراب ايشان صرف است و آنان كه محبت آنها آميخته باشد شراب آنها نيز ممزوج است.

         ما شراب عشق ميخواهيم بيدردى و غم             صاف نوشان ديگر و دردى فروشان ديگرند

 در بحر الحقايق است رحيق اشاره بشراب خالص از كدورات خمر كونين است و ظروف مختومه اشاره برئ قلوب اولياء و اصفياء است كه ختام آن مسك محبت است كه از اين ظروف محبّت نميآشامند مگر اشخاصى كه در سلوك الى اللَّه طالب صادقند و تسنيم اعلا مراتب محبّت است يعنى محبّت ذاتيه غير ممزوج بصفات و افعال الهى و مقرّبان اهل فناء فى اللَّه و بقاء با اللَّه ميباشند. (پايان) إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ، وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُون‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 61
پس از آنكه اوصاف و مقامات اعلاى ابرار و مقربين را تذكر ميدهد در مقام اوصاف كفّار و اشقياء برآمده و چند صفت زشت و نكوهيده آنان را تذكّر ميدهد اول وقتى مشركين مؤمنين را ميبينند بآنها ميخندند و آنها را مسخره مى- نمايند مفسرين گويند وقتى مشركين مثل ابو جهل و وليد و مغيره و امثال آنان بر جماعت مؤمنين مثل سلمان و ابو ذر و مقداد و باقى صحابه گذر ميكردند ميخنديدند و بچشم بيكديگر اشاره مينمودند (يتغامزون) از باب تفاعل و مأخوذ از غمز بمعنى اشاره كردن بچشم يا بدست يا باعضاء ديگر براى مسخره كردن و عيب- جزئى است.

وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‏ أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ، وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ دوم وقتى مشركين مؤمنين را ميديدند ميگفتند محقّقا اينان گمراهند سوم وقتى بخانه خود نزد اهل خود ميرفتند شادمان بودند زيرا خود را مردمان عاقل دانا ميدانستند و بمؤمنين نسبت سفاهت و بى خردى ميدادند ميگفتند اينان سفها ميباشند كه تابع يك شخص ساحر دروغ‏گو گرديده‏اند و نعمتهاى دنيا را رها نموده باميد آنكه بهشت بروند وَ ما أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حافِظِينَ شايد مقصود اين باشد كه كفّار ظاهر حال مؤمنين را بينند- كه آنان بروش پارسايى زندگانى مينمايند لكن خبر از باطن و سريره آنان ندارند و حافظ و نگهبان اعمال آنها نيستند و اعمال خوب و سجيّه نيكوى آنها را نميدانند اين است كه گمان ميكنند آنان مردمان سفيهى ميباشند.

فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ، عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ همين طورى كه در دنيا كفّار بمؤمنين ميخنديدند و آنان را مسخره مينمودند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 62

 و استهزاء ميكردند در قيامت مؤمنين در حالى كه بر تختهاى عالى تكيه زده بكفار نظر ميكنند و بآنان ميخندند.

در بعضى روايات رسيده چون خداوند خواهد بر سرور اهل بهشت بيفزايد درى از بهشت بسوى جهنم باز ميكند اهل جهنم بگمان آنكه براى آنان در باز شده افتان و خيزان ميشتابند وقتى بدر بهشت ميرسند در بسته ميگردد آن وقت مؤمنين بآنها ميخندند هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ هل بصورت استفهام و در معنى براى تقرير و ثبوت است يعنى مجازات و كيفر اعمال كفّار مطابق عمل آنها است ثوب در لغت بمعنى بازگشت هر چيزى است بحالت اول و جمع ثوب اثواب است و جزاى عمل خير را ثواب گويند نظر به اينكه همان عمل نيك است كه بازگشت بانسان مينمايد و آن را جزا و ثواب نامند تصورا كه آن بعينه همان عمل خير او است چنانچه در بسيارى از آيات جزا را ثواب ناميده مثل قوله تعالى وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ و در جزاء عمل بد نيز بهمين معنى آمد مثل همين آيه هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ اشاره به اينكه خداوند ظلم نمى- كند لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ جزاى عمل هر كسى را مطابق عملش ميدهد بلكه خود عمل است كه بصورت جزا بازگشت بانسان ميكند ان كان خيرا فخيرا و ان كان شرا فشرا فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ اين آيه چنين مينمايد كه خير و شرّ در قيامت بصورت واقعى خود تجسّم مينمايند و انسان آنها را بعينه مى‏بيند و مشاهده مى‏نمايد.