کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
عبس: آيات 1 تا 42 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 2
سورة عبس‏

مكية و هى اثنتان و اربعون آية سوره عبس در مكه معظمه فرود آمده و بعدد بصريان چهل و يك آيه است و بعدد كوفيان و مدنيان چهل و دو آيه و صد و سى كلمه و پانصد و سى حرف است و از رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم حديث ميكنند كه فرموده هر كس سوره عبس را بخواند روز قيامت روى او خندان باشد و از امام جعفر صادق است كه هر كس سوره عبس و تكويرا بخواند در بهشت در ظل رحمت خدا و كرامت او واقع ميگردد و كفعمى گفته هر كس سوره عبس را با خود دارد در هر راهى كه برود خير مى‏يابد و كسى كه صدمه‏اى بچشمش رسيده سه روز روزى هفت مرتبه بخواند چشمش سالم ميگردد و اگر خوانده شود بر چيزى كه دفن كرده و فراموش نموده مى‏يابد آن را

 [سوره عبس (80): آيات 1 تا 42]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

عَبَسَ وَ تَوَلَّى (1) أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى‏ (2) وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى (3) أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى‏ (4)

أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى‏ (5) فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى (6) وَ ما عَلَيْكَ أَلاَّ يَزَّكَّى (7) وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى‏ (8) وَ هُوَ يَخْشى‏ (9)

فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى (10) كَلاَّ إِنَّها تَذْكِرَةٌ (11) فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ (12) فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ (13) مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ (14)

بِأَيْدِي سَفَرَةٍ (15) كِرامٍ بَرَرَةٍ (16) قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ (17) مِنْ أَيِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ (18) مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ (19)

ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ (20) ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ (21) ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ (22) كَلاَّ لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ (23) فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ (24)

أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا (25) ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا (26) فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا (27) وَ عِنَباً وَ قَضْباً (28) وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلاً (29)

وَ حَدائِقَ غُلْباً (30) وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا (31) مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ (32) فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ (33) يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ (34)

وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ (35) وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ (36) لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ (37) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (38) ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ (39)

وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ (40) تَرْهَقُها قَتَرَةٌ (41) أُولئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ (42)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 3

 [ترجمه‏]

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

عبوس كرد و رو برگردانيد

وقتى كه آن مرد نابينا حضورش آمد،

تو چه ميدانى شايد او پاكيزه نفس باشد،

يا (بآيات قرآنى) متذكّر گردد و بوى نفع ببخشد،

آيا فقط كسى كه متموّل و بى نياز است‏

بايستى متعرض او گردى،

و وظيفه تو نيست مگر آن گه مردم را تزكيه كنى،

و امّا آن كس كه با كوشش ميدويد بسوى تو،

در حالى كه ميترسيد،

تو از او اعراض مى‏نمايى و متحمل او نميگردى،

نه چنين است قرآن تذكّر و اندرزى است،

براى هر كس كه بخواهد متذكّر گردد (و راه خير پيش گيرد)،

آيات الهى در صحيفهاى معزّز و محترم،

كه بلند مرتبه و پاكيزه است،

بدستهاى سفراى الهى‏

و نيكوكاران (نوشته شده)

مرده باد انسان چه چيز باعث شد كه كافر گرديد،

خداوند از چه چيز وى را آفريد،

از نطفه منى پس اندازه گيرى و صورت بندى كرد،

پس از آن راه هدايت او را آسان نمود،

پس از آن وى را بميرانيد و داخل قبر گردانيد،

پس از آن هر وقت                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 4

 مشيتش قرار گرفت او را زنده ميگرداند،

چنين نيست كه (منكرين معاد گويند) چگونه بشر عمل نميكند بآنچه بوى امر نموده.

بايستى انسان نظر كند بسوى طعامش،

كه چگونه ما آب (باران را) فرو ريختيم،

و زمين را شكافتيم،

و از آن بيرون آورديم حبوبات،

و اشجار از انگور و رطب‏

و درخت زيتون و نخل خرما،

و باغهايى كه درختان‏

و ميوه‏هاى آن بهم پيچيده و محل چراگاه حيوانات است،

اينها براى اين است كه شما متمتع شويد و حيوانات شما بهره بردارند،

و وقتى آمد آن صداى بلند (صور اسرافيل)

آن روزى است كه از وحشت و هيبت آن روز مرد ميگريزد از برادرش‏

و مادرش و پدرش‏

و زنش و پسرش،

براى هر مردى در آن روز كار و شغلى است كه وى را مشغول خود ميگرداند،

در آن روز رويهايى است چون صبح روشن فروزان است،

و خندان و شادمانند،

و رويهاى گروهى افسرده غبار آلوده‏

تاريكى او را فرو گرفته،

آنان كافران و بدكارانند)

 (توضيح آيات)

عَبَسَ وَ تَوَلَّى، أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى‏ عبوس بمعنى لغوى صورت درهم كشيدن را گويند و آن در وقتى است كه شخص از امرى متنفر گردد (تولّى) بمعنى اعراض نمودن است در بيان وصف قيامت در سوره دهر آيه 10 فرموده يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً و اشاره باين است كه روز قيامت روزى است كه براى كفار بسيار سخت و ناگوار و روهاى آنها درهم كشيده چنانچه در جاى ديگر وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ كه اين آيات اشاره ببدحالى كفار است در قيامت و در شأن نزول آيه مفسرين دو طور توجيه نموده‏اند در اينكه آيه در شأن عبد اللَّه بن ام مكتوم فرود آمده حرفى نيست لكن در اينكه كى نسبت باو عبوس نموده و از او اعراض كرده                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 5

اعتراض برسول اكرم (ص) در باره عبد اللَّه بن مكتوم‏

مشهور و معروف بين مفسرين چنين است كه وقتى رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم با جماعتى از متموّلين قريش صحبت مينمود عبد اللَّه مكتوم نابينا بود و بزحمت خود را بحضرتش رسانيد و ملتفت نبود كه حضرت با جماعت و بزرگان قريش مثل عتبة ابن ربيعه ابو جهل عباس و جماعت ديگر سخن ميگويد مكرّر گفت (اقرئنى و علّمنى ممّا علّمك اللَّه) از آنچه خدا بتو تعليم نموده چيزى بمن بياموز و چون حضرت مولع و مصرّ بود بر اسلام آوردن آن كافرين و در باره اسلام با آنان صحبت مينمود و نيز نخواست آنها بگويند تابعين محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مردمان كور و نابينايند اين بود كه روى مبارك از وى گردانيد و از جواب سؤال او خودارى نمود آن وقت اين آيات خطاب آميز فرود آمد گويند پس از آن هر وقت حضرتش عبد اللَّه را ميديد بوى احترام ميگذاشت و ميفرمود

 (مرحبا بمن عاتبنى فيه ربى)

جماعتى از مفسرين را رأى بر اين است كه مقصود رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نيست زيرا چنين صفاتى لايق بمقام قدس آن بزرگوار نميباشد در صورتى كه در شأن او است وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ «1» و آيه ديگر وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ «2» و نيز از آنچه از احاديث معلوم ميشود عادت رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بر اين نبوده كه كسى را از خود و لو كافر باشد براند چه جاى دوستان بلكه گويند اين تنفّر و عبوس از مردى بوده كه در نزديكى پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نشسته بود وقتى عبد اللَّه مكتوم را ديد خود را جمع كرد و از او اعراض نمود و اينكه (عَبَسَ وَ تَوَلَّى) را بصيغه ماضى غائب آورده شاهد بر اين است كه مقصود خود رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نيست و گر نه بايستى بصيغه مخاطب آيد كه تو چنين كردى از صادق آل محمد عليه السلام روايت شده كه اين آيه در مذمّت مردى از بنى اميّه فرود آمده كه وى نزد پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نشسته بود وقتى ام مكتوم آمد

__________________________________________________

 (1) و محققا تو علو و برترى دارى و داراى خلق بزرگى ميباشى‏

 (2) خطاب برسول اكرم ص است كه اگر تو سخت (و غليظ القلب) يعنى سخت دل باشى مردم از اطراف تو پراكنده ميگردند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 6

از وى نفرت نمود و عبوس كرد و از او رو گردانيد اين است كه خدا از او حكايت ميكند (عَبَسَ وَ تَوَلَّى) لكن سياق آيه بدلالت آيات بعد چنين ميرساند كه مقصود شخص رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است و چنين عملى منافى با مقام عصمت و حسن اخلاق آن بزرگوار نيست زيرا كه حضرتش امر مهمتر كه اسلام آوردن اين اشخاص كه از رؤساء قوم بشمار ميرفتند بوده و در نظر مباركش چنين مينموده اگر اينان قبول اسلام نمايند تابعين آنها نيز قبول اسلام مينمايند.

و عتاب نمودن حق تعالى شايد از جهت شأنيت ام مكتوم و امثال آن بوده و اينكه پيمبر خود را متنبّه گرداند كه مبادا چنين اشخاصى را براى فقر و نابينايى بآنها بى اعتنايى نمايى و بمتمولين و رؤساء براى ثروت و رياست آنها احترام گذارى إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى، أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى‏ اى رسول اكرم تو چه ميدانى شايد همين شخص نابينا ابن مكتوم از صحبت نمودن با تو و فرا گرفتن علوم تزكيه شود و از كثافات نفسانى طاهر گردد و بموعظه تو متّعظ شود و پند گيرد و از كثافات نفسانى بيرون آيد و طاهر گردد و منتفع شود اشاره به اينكه غرض تو اصلاح جامعه و هدايت نمودن براه حقّ و حقيقت است شايد سخنان تو در متمولين و جاه طلبان اثر نكند و در اين شخص و امثال آن از كسانى كه مستعد و مهيااند براى درك سعادت اثر كند أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى‏، فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى چون مسلم و معلوم است كه حضرت نظر بتمول و مال و مقام كسى نداشت بلكه او (رحمة للعالمين) بود و نقل ميكنند كه مكرّر ميفرموده سياه و سفيد و غنى و فقير نزد من يكسانند گويند وقتى دست مباركش در دست غلام سياهى بود تا وقتى كه آن غلام دست حضرتش را رها ننمود دست خود را نگاهداشت زبان حال                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 7

 آن بزرگوار اين است‏

          (ما برون را ننگريم و قال را             ما درون را بنگريم و حال را)

 آرى اولياى خدا نظر بظاهر ندارند نقطه نظر آنها باطن و حقيقت است إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ نصب العين آنان است متقى‏ترين مردم در نظر آنان گرامى‏ترين مردم بشمار ميروند پس از اين بيان معلوم ميشود مقصود از عَبَسَ وَ تَوَلَّى در آيه چنانچه ظاهر آيه چنين مى‏نمايد خطاب بخود حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم باشد و اشاره باين باشد كه تو در صورتى كه از اين متموّلين بينياز ميباشى چه جا دارد كه بر صحبت نمودن با آنها اهتمام نمايى و بآن شخص نابينا بى اعتنايى كنى و ممكن است گفته شود و لو آنكه ظاهرا خطاب بپيمبر اكرم است لكن مقصود تنبيه ديگران است كه متموّلين را بر فقراء ترجيح ندهند خلاصه آيه اشاره باين دارد كه بايستى در تبليغ رسالت همه را بيك چشم نگاه كنى و بعضى را براى تموّل يا رياست و مقام بر مردمانى كه فاقد اين جهات مادى ميباشند برترى و مزيّت ندهى وَ ما عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى وظيفه تو فقط تبليغ و پاك نمودن مردم است از خباثت كفر و راه نمودن آنان بجاده مستقيم اسلام و شايد اشاره باين باشد وقتى تو تبليغ رسالت نمودى و بآنچه از طرف خدا مأمور بانجام آن گرديده‏اى از عهده وظيفه خود برآمده‏اى ديگر خود را بزحمت ميانداز در سوره يونس آيه (98- 99) وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ «1»

__________________________________________________

 (1) اگر مشيت و خواسته پروردگار تو قرار گرفته بود تمام اهل زمين ايمان مى‏آوردند تو كجا توانى بجبر و باكراه مردم را مؤمن گردانى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 8

وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ «1» آل عمران آيه 821 لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْ‏ءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ و امثال اين آيات بسيار است كه وظيفه رسول خود را تعيين مينمايد وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى‏، وَ هُوَ يَخْشى‏، فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى (من) موصوله مقصود همان ابن ام مكتوم است كه چون نابينا بود با زحمت و مشقّت بسيار خود را بخدمت حضرتش رسانيده و گويند او از كسانى بود كه خوف الهى بر قلب او مستولى گرديده بود وقتى خدمت رسيد از آن وله و اضطرابى كه داشت و چشم نداشت كه ببيند حضرت در چه كارى مشغول است اين بود كه مصاحبه آنها را نيز ملتفت نشد مكرّر سؤال نمود و حضرت براى اينكه مكالمه و مصاحبه با آنها را قطع نكند از وى اعراض نمود آن وقت عبد اللَّه مكتوم شكسته دل گرديد و شايد براى تسلّى دل او اين آيه فرود آمد كه دلش خوش شود زيرا و لو آنكه پيمبر خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم (رحمة للعالمين) بود لكن پروردگار عالم (ارحم الراحمين) است آرى رحمت و شفقت و تمام اوصاف نيك اولياى الهى قطره‏اى است از درياى فيض و رحمت غير متناهى مبدء و پديد آورنده موجودات و آنان مظاهر و نماينده بعض اوصاف الهى ميباشند.

كَلَّا إِنَّها تَذْكِرَةٌ، فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ (كلّا) كلمه ردع است (ها) در آنها ظاهرا اشاره بقرآن است اشاره به اينكه قرآن تذكّر و اندرزى است براى كسانى كه بخواهند از قبل تعليمات قرآنى راه سعادت و رستگارى خود را پيدا نمايند و در آن سلوك نموده و بكمال انسانيّت فائز گردند در بسيارى از آيات بعبارات مختلف بپيمبر گرامى (ص) خود تذكّر

__________________________________________________

 (1) و هيچ نفسى نيست كه ايمان آرد مگر برخصت خدا و رجس و پليدى را مقرر و قرار داده شده براى كسانى كه عقل خود را بكار نميبندند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 9

ميدهد إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلاغُ فقط وظيفه تو تبليغ رسالت است و اينكه مردم را بوعد و وعيد متذكر گردانى و آيات قرآنى را براى آنان بخوانى هر كس خواهد راه سعادت خود را پيش گيرد لازم نيست خود را بزحمت اندازى هر كس بدستورات قرآن عمل نمود فائز گرديد و هر كس روى گردانيد بشقاوت ابدى گرفتار گرديد عمل هر كسى اگر خوب است بنفع خودش تمام ميشود و اگر بد است آن نيز بضرر خودش تمام ميگردد.

فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ، مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ، بِأَيْدِي سَفَرَةٍ، كِرامٍ بَرَرَةٍ صحف جمع صحيفه و هر شيئى بازى را صحيفه نامند چنانچه صحيفة الوجه صورت باز را گويند و نيز مكتوبات را صحائف نامند و كتابهاى آسمانى را صحف نامند (صُحُفِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏) يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً فِيها كُتُبٌ قَيِّمَةٌ در روايت ابى نصر سؤال ميكند از ابى عبد اللَّه در قوله تعالى صُحُفِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ كه مقصود از صحف چيست فرمود آن لوحها و مكتوباتى بوده كه بابراهيم و موسى فرود آمده.

آيات قرآنى يا مطلق آيات الهى در صحيفهاى مجلّل و معزّز و محترم ثبت گرديده كه آن صحيفها بسيار بلند مرتبه و در مقام عالى و پاك و پاكيزه و خالى از هر دنس و كثافتى است كه بدستهاى سفراى الهى و گراميترين مخلوقات نوشته شده ظاهرا مقصود از صحف در اينجا قرآن است كه در لوح محفوظ يا در صحف انبياء كه طاهر از لوث طبيعت است لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ بدست سفراى الهى و آنها ملائكه‏اى ميباشند كه واسطه در وحيند يا ملائكه‏اى كه واسطه‏اند بين خداى تعالى و مخلوقاتش ثبت گرديده و در شأن كرام الكاتبين سه صفت در اين آيه تذكر ميدهد:

 (اوّل) آنان را سفير ناميد و در معنى سفير دو قول است يكى گفته نويسندگان و ابراز كنندگان امور از مكمن غيب بمرتبه شهود و عيان را سفير نامند.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 10

 ديگرى گفته سفراء ملائكه‏اى ميباشند كه حامل وحيند و واسطه بين خدا و پيمبرانند.

 (دوم) آن ملائكه را توصيف نموده بسفير كه آنان گرامى و موجودات شريف و بزرگ مرتبه ميباشند.

 (سوم) آن ملائكه نيكوكار و متّصف باوصاف حسنه ميباشند.

قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ، مِنْ أَيِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ، مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ، ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ، ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ، ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ در غريب القرآن چنين گويد (فقدّره) با تشديد اعطاى قدرت است مثل اينكه گويند (قدّرنى اللَّه) خدا بمن توانايى داد بر فلان عمل و تقدير نمودن خدا بدو معنى آمده يكى بعطا نمودن قدرت و ديگر قرار دادن اشياء را بر مقدار مخصوص و وجه مخصوص بآنطورى كه حكمت اقتضاء نموده و اشاره بمعنى اول دارد قوله تعالى مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ و اشاره بمعنى دوم دارد قوله تعالى وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى‏ يعنى عطا نموديم بوى آنچه را كه سزاوار بآن بود و هدايت نموديم وى را بقدرى كه لايق آن بود در جاى ديگر وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ يعنى تنك كرديم بر او رزق او را و در جاى ديگر يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ كه در اين دو آيه و امثال آن (قدر) بمعنى تنگى رزق آمده.

گويا در مقام تعجب برآمده كه انسانى كه از نطفه متعفن گنديده خلق شده و در ظلمت رحم اعضاء و اجزاء بدن وى اندازه گيرى شده و پس از تكميل بدنش طريق بيرون آمدن او را آسان گردانيده و بوى توانايى عطا نموده يا بنا بر گفته بعضى طريق حقّ و باطل را بوى فهمانيده و پس از آن ميميرد و داخل قبر ميگردد و آن وقتى كه مشيت حق تعالى قرار ميگيرد وى را محشور ميگرداند با اين حال چگونه كفران ميورزد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 11
خلاصه در مقام توبيخ و سرزنش انسانست كه آدمى كه حالش چنين است كه اوّلش آب گنديده و آخرش مردار متعفن گرديده چه جاى آن دارد كه اظهار ترفّع و بزرگ منشى و تفرعن نمايد و سر اطاعت و فرمانبرى براى ولى‏نعمت خود فرود نياورد كَلَّا لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ (كلّا) كلمه ردع است چنين نيست كه منكرين معاد گمان كرده‏اند كه آدمى بمردن فانى ميگردد و بهمين گمان فاسد حيات چهار روزه دنيا را غنيمت ميشمارد و دنبال هوى و هوس نفسانى را گرفته و خود را بدرك (اسفل سافلين) طبيعت پرتاب مينمايد.

فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ، أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا، ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا صبّ الماء در لغت بمعنى ريختن آب است از بالا بپائين قوله تعالى فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِيمُ شايد اشاره باستيلاء و ريزش عذاب است براى كفّار و از على عليه السّلام است كه در وصف خودش فرموده (كنت على الكافرين صبّا) يعنى شديدا.

چون در اول مرتبه انسان راهى ندارد براى شناسايى مبدء و معاد خود مگر از طريق آثار كه در اثر مؤثر و در حادث محدث و در مخلوق خالق هويدا است فقط يك قدرى تدبّر و اعمال نظر لازم دارد اين است كه در اين آيات در مقام تذكّر بشر برآمده.

كه انسان عاقل البته بايستى نظر كند و تدبّر بنمايد و وضعيت پيدايش معاش خود را بچشم عقل بنگرد و ببيند چگونه آب باران را بشدّت بر زمين ريزش گردانيديم پس از آن زمين را شكافتيم و از آن گياهان و اشجار و نباتات و انواع و اقسام حبوبات را بيرون آورديم.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 12

 وَ عِنَباً وَ قَضْباً، وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلًا و نيز از زمين درخت انگور و درخت زيتون و نخل خرما رويانيديم شايد نظر بمنافع اين اشجار باشد كه اينان را تخصيص بذكر داده چون منافع اينها زيادتر و استرزاق از آن بيشتر ميسّر است مخصوصا انگور و زيت كه در انگور چه فايده‏هاى بسيار و در زيت چه خواصّ بيشمارى است.

وَ حَدائِقَ غُلْباً، وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا (حدائق) باغى را گويند كه درختان سطبر كهن در آن سر بهم و درهم پيچيده باشند (غلبا) جمع اغلب و بمعنى غلظت است و در مقام امتنان بر بنى آدم بر آمده كه براى انسان چنين باغها و اشجار و درختان ميوه‏دار مهيّا گردانيده و براى چهار پايان آنها قصب و غيره از علفزارها آماده نموده.

مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ و تمام انواع و اقسام نعمتهاى گوناگون براى شما و چهارپايان شما از زمين رويانيده براى آنكه شما از آنها بهره برداريد.

الغلل بمعنى لغوى آبى را گويند كه بين درختان جريان دارد و در مطلق قيد و بند نيز استعمال شده مثل قوله تعالى خُذُوهُ فَغُلُّوهُ «1» إِذِ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ «2» چنانچه آدم بخيل را (مغلول اليد) يعنى دست بسته گويند وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِكَ «3» وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ «4» إِنَّا جَعَلْنا فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا «5»

__________________________________________________

 (1) در وصف عذاب جهنميان است كه بگيريد آنان را و در قيد و بند كنيد

 (2) شايد اشاره باين باشد كفار گردنشان بسته شده و نتوانند سر بالا كنند و آيات الهى را بنگرند [.....]

 (3) خطاب بحضرت رسول است كه خود را دست بسته نگاه مدار

 (4) يهود گفتند دست خدا بسته و نتواند كارى انجام دهد بسته باد دستهاى آنها

 (5) ما قرار داديم در گردن آنها غلها

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 13

فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ، يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ، وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ، وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ (الصّاخة) صور اسرافيل است و بمناسبت آنكه هنگام خرابى عالم چنان صدايى از صور بلند ميشود كه گوشها را كر ميكند اين است كه صاخّه ناميده شده يعنى هنگام چنين صدايى و آن روزيست كه از هول و اضطراب انسان از نزديكان خود كه با آنان آميزش داشته مثل برادر، مادر، پدر، زن، فرزند از هول جان ميگريزد.

و اينكه فرار نمودن از فرزند را در آخر همه ذكر نموده شايد اشاره باين باشد كه شدّت هول و اضطراب در آن روز بدرجه‏اى ميرسد كه مرد از فرزند و پسرش كه محبوب‏ترين موجودات نزد وى بشمار ميرود وى را ميگذارد و از هول جان فرار ميكند و اين آن وقتى است كه انسان در منتهى درجه اضطراب و ترس رسد كه حتّى از اولادش نيز بگريزد.

لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ اشاره به اينكه در آن روز هر كسى مشغول خود و در بند اعمال و افعال خود ميباشد از همسر رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم سوده چنين روايت ميكنند كه گفت از رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم شنيدم فرمود روز قيامت مردم برهنه و ختنه نكرده و لگام بدهن آنها بسته تا بگوش آنها با چنين حالى وارد محشر ميگردند سوده گفت گفتم يا رسول اللَّه اگر مردم برهنه باشند عورت آنان نمايان گردد و بعورت يكديگر نظر كنند آن وقت حضرت اين آيه را خواند لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ (ابو الفتوح رازى) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ گويند (قتره) گردى است كه از هوا فرود آيد (غبره) گرديست كه از زمين بلند شود.

اشاره به اينكه در قيامت مردم دو دسته شوند بعضى رويهاى آنان بشّاش و خندان و روشن و نورانى و بعضى رويهاى آنان آلوده و گرد زده و گرفته و سياه گرديده در                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 14

 سوره آل عمران آيه 102 يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ در آن روزى كه سفيد و نورانى گردد رويهايى و سياه گردد رويهايى.

آرى دلى كه در اين عالم از جرم معاصى زنگ گرفته و سياه و تاريك گرديده در قيامت كه (تبلى السّرائر) ناميده شده و هر چيزى كه در باطن مخفى گرديده بمعرض ظهور و بروز ميرسد اثر آن در صورت پديدار ميگردد.

ببين آيات معجز نماى قرآن را كه وقتى آيات را با هم جمع نموديم چگونه در اين آيات مختصر از مبدء طبيعى انسان گرفته تا مآل امر وى كه عالم قيامت باشد و مراحل و منازلى كه براى استكمال وى بايستى در بين سير نمايد و از عالمى بعالمى و از نشئه‏اى بنشاه ديگرى كه دست قدرت ازلى الهى وى را تحوّل و انتقال ميدهد كه آنچه در باطن او بطور قوّه و استعداد نهاده بمرتبه ظهور و بروز رسد بطور وضوح بيان مينمايد از اوّل پيدايش طبيعى وى در پشت پدر كه نطفه قذر گنديده بود تا ورود او بعالم رحم و تحوّلات او تا صورت انسانيّت بخود گرفته و در اين عالم دنيا پا نهاده و طريق زندگانى طبيعى را بوى آزموده و نعمتهاى بى اندازه براى وى مهيّا گردانيده تا آنكه پس از رسيدن بفعليّت اخير خود تحول و انتقال نمايد از اين عالم دنيا بعالم قبر و پس از آن تحول و انتقال ديگرى نمايد بعالم قيامت كه مآل امر وى و آخرين سير استكمالى وى است در اين آيات ببهتر بيانى و شيرين‏تر كلامى مندرج گردانيده كه اولش نطفه و آخرش اگر سعادت وى را يارى كند وقتى است كه در آخرين سير خود بفعليّت اخير خود رسيده و آنچه در استعداد او بوده فعليّت و تحقّق پذيرفته آن وقت با روى نورانى روشن كه خبر از روشنى ضمير او ميدهد و قلب مملو از معرفت و محبّت الهى در جوار قرب ايزد متعال ساكن ميگردد.

فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ ولى متأسفانه انسان قدر خود را نميداند و آن گوهر گرانبهايى كه دست ازلى در حقيقت روحانى وى بوديعه گذارده كه بوى ميتوان حيات هميشگى و سعادت                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏15، ص: 15

 سرمدى بر خود تأمين نمايد برايگان از دست ميدهد و بسير قهقرايى خود را رو سياه و بجهنّم كه ناشى از دورى رحمت او است سرنگون مينمايد.

أُولئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ اشاره به آنهاييست كه در قيامت با روى گرفته غبار آلوده وارد محشر ميگردند كه آنان كفّار و فجار ميباشند كه سياهى كفر و فسقشان از باطن بظاهر سرايت نموده و صورتهاى آنان را تاريك و گرفته گردانيده.

بعد>