کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
النازعات : آيات 1 تا 46 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

سورة النازعات‏
مكية و هى ست و اربعون آية

 [سوره النازعات (79): آيات 1 تا 26]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً (1) وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً (2) وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً (3) فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً (4)

فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً (5) يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ (6) تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (7) قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ (8) أَبْصارُها خاشِعَةٌ (9)

يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ (10) أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً (11) قالُوا تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَةٌ (12) فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ (13) فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ (14)

هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى‏ (15) إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً (16) اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏ (17) فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلى‏ أَنْ تَزَكَّى (18) وَ أَهْدِيَكَ إِلى‏ رَبِّكَ فَتَخْشى‏ (19)

فَأَراهُ الْآيَةَ الْكُبْرى‏ (20) فَكَذَّبَ وَ عَصى‏ (21) ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعى‏ (22) فَحَشَرَ فَنادى‏ (23) فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏ (24)

فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى‏ (25) إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى‏ (26)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 313

 (ترجمه)

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت خاص و عام‏

قسم بفرشتگانى كه (جان كفار را) بسختى ميگيرند،

قسم بفرشتگانى (كه مؤمنين را) بنشاط آرند،

قسم بفرشتگانى (كه در جايگاه خود شناورند)

پس سبقت گيرنده‏گانند (در فرمان برى حق تعالى)

 (و ان فرشتگانى كه بفرمان خدا) در تدبير امور و نظام عالم ميكوشند،

روزى كه زمين بشدّت ميلرزد،

و قلبها در آن روز ترسناك است‏

چشمها خاشع (و بگودى فرو رفته)

ميگويند آيا ما را دو مرتبه بر ميگردانند بحالت اوّل،

آيا مائيم كه استخوان پوسيده‏اى بوديم،

گويند بآنان اين بازگشتن بحالت اوّل براى شما زيان آور است‏

اينست و جز اين نيست كه بيك فرياد (صور اسرافيل)

همه در زمين هموار (قيامت جمع ميگردند)

اى پيمبر آيا آمد تو را حكايت موسى،

آن وقتى كه خدا او را در وادى مقدس خواند

و امر نمود كه برو بسوى فرعون زيرا كه او بسيار طغيان و سركشى نموده،

و بگو آيا ميل دارى از پليدى شرك تزكيه شوى و پاك گردى،

و راهنمايى كن وى را بسوى پروردگار خودت و بترسان او را (از عذاب الهى)

و بنما باو كرامات بزرگى (كه بتو داده شده،

پس فرعون انكار نمود و تكذيب كرد و عصيان ورزيد،

و پس (از ديدن معجزه عصا) پشت كرد و از ترس ميدويد:

و ميگفت منم پروردگار بزرگ كه برترم‏

پس خداوند گرفت وى را بعقوبت آخرت و دنيا)

و هر آينه در حكايت فرعون عبرت و اندرزى است براى اشخاصى كه بترسند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 314

توضيح آيات‏

وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً، وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً، وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً، فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً واو در نازعات و ناشطات و سابحات در هر سه جمله واو قسم است.

نزع در لغت كشيدن چيزى را گويند كه بقوّت و زحمت كشيده شود و نشط كشيدن چيزى است كه بآسانى كشيده شود در مفردات لغت گفته (نزع الشي‏ء جذبه من مقرّه كنزع القوس عن كبد) يعنى نزع كشيدن چيزى است از جايگاه خود مثل كشيدن تير از قوس.

نزع در كلام اللَّه در چند معنى استعمال شده مثل وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ) يعنى بيرون آورديم آنچه در سينه آنان بود از غلّ و غش و مثل (تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ) يعنى آنها را از مكانهاى خود قلع نموديم و در زمين سقوط نمودند مثل اينكه ريشه درخت خرما از قعر زمين كنده گردد و مثل نَزَّاعَةً لِلشَّوى‏ و غير اينها كه كلمه نزع بمعنى بسيار آمده.

او از امير المؤمنين روايت ميكنند كه نازعات ملائكه‏اى ميباشند كه ارواح كفار را بسختى از بدنشان بيرون آرند و على عليه السّلام را (انزع البطين) وصف نمودند نظر به اينكه بطن مباركش پر بود از علم و ايمان و (اول) تمامى پنج جمله وصف عمليات پنج نوع از ملائكه است (النَّازِعاتِ غَرْقاً) قسم بملائكه‏اى كه جان كفار را بسختى از بدنشان بيرون ميكشند.

سخنان مفسرين در توجيه اين پنج آيه‏

بعضى گويند (غرقا) اشاره باين است كه كفار وقت مردن خود را غرق مى‏بيند وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً نشط بمعنى جذب و بستگى است و قسم بملائكه‏اى است كه ارواح مؤمنين را برفق و مدار را از بدنشان جذب ميكنند مثل دلوى كه بآسانى از چاه بيرون آرند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 315

 بعضى گويند اشاره بستارگانى است كه از برجى ببرجى حلول ميكنند و حديثى از معاذ بن جبل از رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل ميكنند كه فرموده‏

 (و لا تمزق الناس فتمزقك كلاب اهل النار) «1»

قال اللَّه تعالى وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً أ فتدرى ما الناشطات سگهاى اهل آتش تنشط اللحم و العظم وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً سبح بمعنى شناورى و اشاره بملائكه‏اى است كه بسرعت از آسمانها بزمين ميآيند چنانچه عرب شتر تندرو را سابح نامد.

در غرائب القرآن چنين گويد (السّبح) بمعنى حركت سريع در آب يا هوا است و اشاره بگردش ستارگان است در افلاك مثل قوله تعالى وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ مثل السَّابِحاتِ سَبْحاً فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً اشاره بملائكه باشد كه در عمل خير سبقت ميگيرند بر بر افراد بشر يا اشاره بملائكه‏ايست كه قبض ارواح مؤمنين را نموده سبقت ميگيرند بر آنان كه قبض روح كفّار را نموده به اينكه زودتر ارواح مؤمنين را ببهشت برسانند يا مقصود ملائكه‏اى است كه سبقت ميگيرند در گرفتن وحى بر شياطين كه استراق سمع ميكنند يا مقصود ملائكه‏اى است كه در كلام سبقت نميگيرند كه قبل از اذن حق تعالى سخن گويند چنانچه در وصف آنان فرموده لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ امّا وقتى اذن رسيد در امر حق تعالى مسارعت ميكنند.

فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً مفسرين متفقا گويند مقصود ملائكه‏اى ميباشند كه تدبير امور عالم محوّل بآنان است مثل جبرئيل كه حامل وحى است و اسرافيل حامل صور و عزرائيل حامل قبض ارواح و ميكائيل حامل ارزاق خلائق و باقى ملائكه كه هر نوعى از آنها موظف بتدبير بعضى امورند بعضى موكل بر باد

__________________________________________________

 (1) قال اللَّه تعالى مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ يعنى آنها را از مملكت خودشان جدا كرديم و معنى حديث (و لا تمزق الناس) شايد اشاره باشد به اينكه مردم را متفرق مگردان كه اگر چنين كردى سگهاى جهنم اجزاء تو را متفرق ميگردانند و در اين حديث (ناشطات نشطا) را بهمين معنى بيان فرموده.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 316
و باران بعضى موكل بر ارزاق خلايق بعضى موكل بر گياهان و نباتات كه آنان را ملائكه مدبرين نامند.

 (دوم) در تفسير كبير بيانى دارد كه مختصرى از آن را در اينجا ترجمه مينمايم چنين گفته مقصود از آن پنج جمله بالا پنج صفت از اوصاف ملائكه باشد بجهات ديگر زيرا كه ملائكه را صفات سلبيه‏اى است و صفات اضافيه صفات سلبيه آنان اين است كه از شهوت و غضب و مرض و پيرى و از هر منقصتى مثل تركيب اعضاء و غير اينها منزّه و مبرّا ميباشند بلكه آنها جواهر روحانى‏اند كه اين حالات عارض آنها نميگردد (نازعات غرقا) يعنى قسم بملائكه‏اى كه خالى از اين اوصاف و نقائص ميباشند.

 (وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً) يعنى آنان كه باعتبار ذات و حقيقت از صفات جسمانيات و ماديات خارجند نه آنكه مثل بشر بمجاهده و زحمت خود را از اين صفات و نقايص خالى گردانند اين دو آيه شرح حال تنزّه آنهاست از نقائص موجودات طبيعى صفات اضافى آنان آن نيز دو قسم است يكى وصف آنان بشناسايى عالم ملك و ملكوت و اطّلاع آنها بر نور جلال الهى و باين دو اعتبار آنان را بدو وصف متصف نموده يكى (وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً) كه از اول فطرتشان در بحر عظمت حق تعالى و علو صمديّت او در نور جلال و كبريايى او غرق گرديده و شناورند و همين طورى كه علم انسان نسبت بحيوان قوى‏تر و بالاتر است و نيز در بين بشر مراتب بسيارى است در علم و معرفت همين طور بين انواع ملائكه از جهت معرفت بسيار تفاوت است اين است تأويل آيه (فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً) كه بعضى از آنان در معرفت و در تجلّى سبقت دارند بر بعضى ديگر.

تا اينجا شرح حال ملائكه بود از جهت قواى عقلى آنها لكن از حيث قواى عملى فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً اشاره باين دارد كه هر نوعى از آنان موظف بانجام عملى ميباشند و چون علم مقدّم بر عمل است اين است كه بيان علوم آنها را مقدم
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 317

 انداخته. (پايان) (توجيه سوم) وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً قسم بستارگانى كه افقى را بافقى ميكشانند (توجيه چهارم) مقصود از نازعات كمان تير اندازانست و (غرقا) بشدّت تير را از كمان بيرون ميكشند.

 (پنجم) وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً جانهاى مؤمنانست كه بنشاط و آسانى از بدنشان خارج ميگردد. (عبد اللَّه عباس)

          جانهاى خفته اندر گور تن             چون روند از تن رهند از صد محن‏

         در هواى عشق حق رقصان شوند             همچو قرص بدر بى‏نقصان شوند

 «مثنوى» «ششم» النَّاشِطاتِ نَشْطاً ستارگانند كه از افقى بافقى سير ميكنند چنانچه عرب وقتى از شهرى بشهرى رود گويد (نشط الحمار) «قتاده و اخفش» «هفتم» روايت از امير المؤمنين عليه السّلام است كه ملائكه جانهاى مؤمنين را چنان بيرون آرند مثل مردى كه در آب شناورى ميكنند.

 «هشتم» (و السابحات) فرشتگانند كه بشتاب از آسمان فرود مى‏آيند چنانچه اسبها گاهى بنشاط حركت ميكند.

 «نهم» (و السابحات) اسبهايى ميباشند كه در موقع جنگ تاخت و تاز ميكنند.

 «دهم» مقصود از (سابحات) ماه و خورشيد و ستارگانند كه در فلك خود يعنى مدار سير خود مثل كسى كه در آب شناورى كند گردش ميكنند.

 (قتاده) اين رأى اخير اقرب بواقع است و قول حق تعالى وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ سوره انبياء آيه 34 اين رأى را تأييد مينمايد چنانچه باعتبار كشفيات جديده هر كره‏اى از كرات از ماه و خورشيد و سيّارات و زمين تماما در مدار خود و بدور مركز خود مثل شناورى كه در آب شناورى ميكند على الدوام در حركتند و دور خود ميچرخند پس باين اعتبار توان گفت (و السابحات) اختصاص                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 318

 بموجود معيّنى ندارد بلكه شامل تمام موجودات ميگردد كه هر نوعى از موجودات بطرز خاصى در سيرانند.

فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً سبق پيشى بمعنى گرفتن در سير و حركت است مثل فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ‏

 (وَ اسْتَبَقَا الْبابَ) و امثال آن عطف بر سابحات است و شامل ميگردد انواع موجودات بلكه افراد آنها كه بعضى بر بعضى در حركت و سيران سبقت ميگيرند بر بعض ديگر و سبقت گرفتن آنها شايد اشاره بسرعت در امتثال امر تكوينى باشد.

خلاصه چون اين آيات پنجگانه بالا اطلاق دارد و دليلى از آيات قرآن و احاديث معتبر كه بشود آن را مقيّد نمود بمورد خاصّى در كار نيست و توجيهات مفسّرين يك استحسان عقلى بيشتر بنظر نميآيد اين است كه تخصيص آيات هر يك را بانواع خاصّى از ملائكه يا موجودات ديگر بلا مخصّص ميشود.

پس بهتر اين است كه گفته شود آيات باطلاق خود باقى است و توجيهاتى كه كرده‏اند هر يك يكى از مصاديق آيات بشمار ميرود.

مثل اينكه (و النّازعات) نظر باطلاقش شامل ميگردد آنچه را كه متّصف باشد بصفت نزع و كشيدن كه از روى قوّت كشيده شود چنانچه معنى لغوى آن چنين است و شامل ميگردد ملائكه‏اى را كه بسختى جان كفّار را ميكشند و نيز شامل ميگردد ستارگانى را كه از افقى بافقى ميكشند بلكه شامل ميگردد هر چيزى كه اين معنى در آن مأخوذ باشد مثل كشيدن تير از كمان در موقع جنگ و مبارزه و غير اينها و نيز (ناشطات) شامل ميگردد عمل ملائكه و غير آن هر عملى كه نزع و كشش آن بآسانى صورت گيرد.

و نيز «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» اگر چه مصداق كاملش ملائكه مدبرين امور عالم ميباشد چنانچه مفسرين متفقند كه مقصود ملائكه‏اى ميباشد كه تدبير امور موجودات طبيعى محوّل بآنها است لكن آن نيز باطلاقش شامل ميگردد هر كس را كه
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 319

 متّصف بامر تدبير باشد مثل انبياء كه در نفوس بشر تدبير ميكنند و سلاطين كه تدبير امر مملكت مينمايند.

بلكه آيات صادق ميآيد بر آن توجيهى كه بعضى از مفسّرين كرده‏اند كه وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً خداوند قسم ياد نموده بنفوسى كه در حال نزع روح مشتاقند بملاقات حق تعالى و رجوع بسوى پروردگارشان كه غرقند در بحار شوق و محبت وَ النَّاشِطاتِ و در حال نزع بنشاط از عالم طبيعت و علاقه بدن خارج ميگردند مثل كسى كه از شهرى بشهر ديگر منتقل گردد و (سابحات) كسانى ميباشند كه شناورى مينمايند در درياى صفات الهى از صفتى بصفت ديگر تا آنكه سبقت گيرند بسوى مشاهده ذات و مقام فناء در وحدت و آنان سبقت گيرنده‏گانند تا آنكه بر گردند بسوى خلق براى تدبير و دعوت بحق و مشغول گردند بامر نظام در مقام تفصيل بعد از مقام جمع و از آنان تعبير شده (بمدبّرات امر) (تفسير روح البيان) يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ، تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ رجفه و صاعقه بمعنى لغوى زلزله بسيار شديد را گويند مثل قوله تعالى در حكايت موسى عليه السّلام و بنى اسرائيل كه بنى اسرائيل بعد از آنكه كلام خدا را شنيدند گفتند لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ يعنى ما هرگز ايمان نياوريم. تا وقتى كه خدا را آشكارا ببينيم (فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ) تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ يعنى پس از آن زلزله شديد كه عالم ماديات را مضمحل و منحل مينمايد نفخه ديگرى در صور دميده ميشود كه مرده‏ها زنده ميگردند.

خداوند باين پنج جمله بالا قسم ياد ميكند بپنج نوع از مخلوقات بزرگ خود خواه مقصود از تمام آنها انواع و اقسام ملائكه باشد يا ملائكه و كرات و حركت آنها يا اشاره بپنج مرتبه از ترقيات نفوس كاملين بشر باشد يا آنكه چنانچه گفتيم باطلاقش شامل گردد تمام توجيهاتى كه داده شده و غير ان هر چه بر آنها صادق آيد هر چه باشد موجودات شريفى ميباشند كه در مورد سوگند واقع گرديده‏اند و آنها                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 320

 را گواه آورده براى واقعه قيامت و آنچه مقدّمه قيام ساعت است از لرزش زمين و پراكنده‏گى اجزاء آن.

و مناسبت واقعه قيامت از لرزش زمين و غيره با آن موجوداتى كه بآنها قسم ياد نموده شايد اين باشد كه نظر بآنكه (كل مركّب ينحل) لازمه تشكيل عالم طبيعت و محدوديّت آن اين است كه بالاخره تمام موجودات طبيعى مندك و مضمحل گردد.

مفسرين گويند مقصود از (تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ) وقتى است كه بصور اول اسرافيل زمين بشدت ميلرزد و عالم خراب و جان دارى در زمين باقى نميماند و مقصود از جمله دوم (تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ) صور دوم اسرافيل است و آن وقتى است كه قيامت بر پا ميگردد و مردگان همه زنده ميگردند و نظر ببعض اخبار بعضى گويند بين نفخه اول و دوم چهل سال و بعضى گويند چهار صد سال طول ميكشد لكن علم آن نزد خدا است.

و گويند (رجفه) صيحه بسيار عظيمى است مثل صداى رعد و غرّش آسمان كه از هيبت آن زمين بشدّت ميلرزد و از هم پراكنده و متلاشى ميگردد و عقب آن نفخه دوم است كه مرده‏ها زنده ميشوند.

در بيان صور اسرافيل چنين فرموده وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ «1» (مجمع البيان) قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ، أَبْصارُها خاشِعَةٌ

سخنان مفسرين در توجيه واجفه‏

 (1) واجفه يعنى شديد الاضطراب كه در آن روز قلبها بشدت مضطرب و ترسناك است. (حسن و قتاده)

__________________________________________________

 (1) سوره زمر آيه 68. نفخه دميده ميشود در صور پس بى‏هوش ميگردد هر كس كه در آسمان و زمين است مگر كسى را كه خدا بخواهد پس از آن نفخه ديگرى دميده ميشود پس ناگاه آنها ايستاده مينگرند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 321

 (2) (واجفه) يعنى خائفه و مقصود اين است كه در آن روز از هول قيامت قلبها مضطرب ميگردد و بلرزه مى‏آيد. (ابن عباس) اين رأى بقرينه قوله تعالى (أَبْصارُها خاشِعَةٌ) مناسب‏تر بنظر ميآيد كه پس از لرزش زمين و ظهور قيامت قلبها از هول ميلرزد و چشمها خاضع و ذليل و از ترس بگودى فرو ميرود.

يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ در غرائب القرآن گفته حفر خاكى است كه از قبر بيرون آرند قوله تعالى وَ كُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ يعنى مكان محفور و پست و قوله تعالى أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ مثال كسى است كه بر ميگردد بآن جايى كه آمده.

ظاهرا بيان حال منكرين معاد است كه آنها از راه تعجّب يا سخريه چنين گويند آيا ما بعد از مردن دو مرتبه بر ميگرديم بحالت اوّل.

أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً، قالُوا تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَةٌ نخره يعنى فارغه ما وقتى استخوان پوسيده گرديم چگونه ممكن است بحالت اول برگرديم و نيز گفتند اين برگشتن براى ما نفع و خاصيت ندارد بلكه زيان و خسران آور است گويا چنين گويند اگر محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم راست ميگويد و ما بازگشت مينمائيم براى ما سودى نيست زيرا عمل شايسته‏اى نداريم پس اين باز گشتن بضرر ما تمام ميشود.

فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ در معنى جواب انكار منكرين معاد است كه از روى انكار يا شك و ترديد گويد چگونه وقتى استخوان پوسيده شده‏ايم بازگشت مينمائيم پاسخ آنها است كه پديد شدن قيامت منوط بيك فرياد است كه از صور اسرافيل پديد ميگردد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 322

 فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ عرب بيابان ساده را ساهره نامد مفسّرين گويند ساهره نامى است از نامهاى زمين قيامت يا نام پشت زمين است كنايه از اينكه مرتبه كفّار چنان تنزل ميكند كه جاى آنان و قرارگاه آنها پشت زمين ميگردد و سخنان ديگر نيز در بيان ساهره از مفسرين نقل شده كه در بيان آن چندان فائده‏اى بنظر نمى‏آيد.

خلاصه بقرينه آيات جلو مقصود از ساهره همان زمين قيامت است كه تمام مردم در آن سعيد واحد مبعوث ميگردند.

هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى‏، إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوى وادى در لغت موضعى را گويند كه آب در آن جريان دارد و جمع وادى اوديه است و آن را مجازا استعمال در مذهب و طريقه و نيز در ظرفيت كرده‏اند قوله تعالى (فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها) يعنى هر ظرفى بقدر توسعه خود آب ميگيرد شايد اشاره باين باشد كه قلوب در قبول انوار علم و معرفت تفاوت دارند بعضى براى گرفتن علم و معارف سعه و ظرفيّتشان زيادتر و بعضى كمتر است و در اين آيه مقصود از وادى مقدس طريق موسى عليه السّلام بوده بكوه طور براى مناجات و طور يا اسم است براى هر كوهى يا اسم كوه معينى است يا مقصود كوهى است كه احاطه بتمام دنيا دارد و باين معنى در قرآن بسيار آمده مثل وَ الطُّورِ وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ و امثال آن.

گويا خداوند بپيمبر خود اعلام ميكند و براى تسلّى حضرتش باو خبر ميدهد حكايت موسى عليه السّلام و فرعون را كه اگر طايفه قريش و غير آنها از كفار بتو آزار ميرسانند بدانكه تمام پيمبران چنين بودند و از جمله آنها موسى (ع) كه وقتى پروردگارش او را در وادى مقدّس كه بقرينه آيات ديگر كوه طور بوده و شايد وجه تقديس كوه طور براى اين است كه چنانچه گفته‏اند واقع بوده در زمينى كه در آن عبادت بت نشده و مشرك در آنجا وجود نداشته يا آن كوه محل عبادت بوده
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 323

 و بآن جا موسى (ع) خوانده شد بقوله تعالى إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً «1» و مبعوث بپيغمبرى گرديد.

اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏ حضرت موسى (ع) پس از مبعوث گرديدن بپيغمبرى مأمور گرديد برود نزد فرعون و تبليغ رسالت كند زيرا كه او طغيان و سركشى نموده و از حد خود تجاوز كرده و وى هم نسبت بمقام الوهيّت طغيان نموده بود و هم نسبت بخلق كه از هيچ نوع ظلم و ايذاء مخصوصا ببنى اسرائيل خود دارى نمينمود.

و از بعض عرفا است كه فرعون مردى بود عالم و حكيم و در مقام معرفت بحق تعالى نسبت بمقام صفات و افعال الهى عارف كامل بود و از مقام افعال گذشته بمقام صفات رسيده بود لكن چون بمرتبه فناء فى التوحيد نرسيده بود و صفا و ضيائى از قبل معرفت و تجلّى صفات و ظهور افعال الهى در او پديد نگرديده اين بود كه انانيّت و خوديّت وى او را از حق تعالى محجوب گردانيده و نسبت الوهيّت بنفس خبيث خود ميداد.

آرى انسان وقتى از چنگ قواى نفسانى و علايق مادّى با كوشش بسيار و مجاهده با نفس اندازه‏اى مستخلص گرديد و قدم از درياى وهم و آرزو و آمال طبيعى بالاتر گذاشت آن وقت ممكن است حقيقت و جوهر نفس مجردش از پس پرده قواى حيوانى تظاهر نمايد و خود را گوهر مجرد و محيط بر عالم طبيعت و ما فوق جسم و جسمانيات مشاهده نمايد لكن تا وقتى كه بمرتبه عبوديت نرسيده و خود را ببندگى نشناخته اگر در خود دانش و كمالى و نور و ضيائى و علوّ و مقامى مشاهده نمود و خود را ما فوق ماديات و موجودات طبيعى پنداشت مبتلا بغرور نفس ميگردد و منتظر است بندگان خدا وى را ببزرگى ستايش نمايند و مطيع و منقاد امر وى گردند همين‏

__________________________________________________

 (1) سوره طه آيه 12. بموسى ندا ميرسد كه منم پروردگار تو بكن كفش خود را كه بوادى پاكيزه‏اى هستى كه نامش طور است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 324

است معنى تفرعن كه مرتبه كامل آن را فرعون و آنهايى كه در مرتبه او بودند ادعا مينمودند اين است كه عجب و كبر در معنى يك مرتبه‏اى از شرك بشمار ميرود.

اينجا جاى لغزش اقدام است اينجا جايى است كه بعضى از نفوس زكيّه توانسته‏اند قدم بالا نهند و از چنگ ابليس لعين نجات يابند.

هر عاقلى ميداند هيچوقت مردمان ساده عادى دعوى بزرگى ندارند آنچه دعاوى باطل در عالم واقع گرديده ناشى از كسانى است كه در انسانيت و دانش اندازه‏اى پيش رفته‏اند لكن وقتى بكمال انسانيت و مرتبه عبوديت نرسيده كه خود را عبد ذليل و در كمالات خود آينه مانند كمال ازلى را مشاهده كنند كه از اين مقام عرفا تعبير بفناء فى التوحيد ميكنند آن وقت غرور نفس آنان را بر اين ميدارد كه مرتبه و مقامى كه فوق مرتبه آنها است مدّعى گردند و ضعفاى بشر را اغوا نمايند شايد بر خودشان نيز امر مشتبه گردد و خود را منشأ امور و مستحق پيشوايى خلق پندارند.

فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلى‏ أَنْ تَزَكَّى خطاب بحضرت موسى عليه السّلام است كه برو نزد فرعون و بگو آيا ميل و رغبت دارى از كثافت كفر و شرك پاك گردى و از خود پرستى و انانيّت بدرايى و خود را از صفات نكوهيده تخليه نمايى و بصفات روحانيين بيارايى.

از اين آيه هَلْ لَكَ إِلى‏ أَنْ تَزَكَّى دو مطلب توان استخراج نمود يكى قبول ايمان اجبارى نيست باختيار و ميل هر كسى بايستى قبول ايمان نمايد چنانچه لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ شاهد بر اين است و ديگر دستور العمل است كه بايستى در مقام ارشاد و هدايت بطريق حق با رفق و مدارا با مردم جاهل بيخرد بر آمد نه با عنف و سختى چنانچه وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ دلالت بر اين دارد كه طوى در مقام هدايت خلق اقدام نما كه آنان بطور دانستگى و ميل و رغبت بدين حق در آيند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 325

 وَ أَهْدِيَكَ إِلى‏ رَبِّكَ فَتَخْشى‏ و آيا ميل دارى رهبر تو گردم و راه‏نمايى نمايم تو را بسوى پروردگار تو تا آنكه او را بمقام الوهيّت و عظمت و خود را بفقر و احتياج و بندگى بشناسى و هيبت و بزرگى او بر تو غالب گردد و مخالفت ننمايى يعنى تو را از كج روى و نفس پرستى برهانم و در طريق مستقيم توحيد رهسپار گردى وقتى او را شناختى البته از هيبت و بزرگى او ميترسى زيرا كه ترس از خدا منوط بمعرفت و شناسايى او است چنانچه فرموده إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ «1» فَأَراهُ الْآيَةَ الْكُبْرى‏ آيه بمعنى علامتى است كه ظاهر و هويدا باشد كه از علم و ادراك آن ناشى گردد علم ديگر مثل اينكه اگر در راهى علامتى نصب شده باشد براى نشان دادن جاده و مكانى بمحض ديدن علم بآن مكان حاصل ميگردد قوله تعالى إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ در جاى ديگر بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و غير اينها كه دلالت دارد كه تمام آيات قرآنى بلكه تمام موجودات آفاقى و انفسى علامت ظاهر و بارزى است براى اثبات حق و حقانيّت اسلام.

و ظاهرا مقصود از آيت بزرگ در اينجا همان يد و بيضا بوده كه پس از آنكه موسى (ع) مبعوث برسالت گرديد و نيز مأمور گرديد فرعون را هدايت نمايد و سخنانى بين او و فرعون مطرح گرديد و حضرتش وى را بتوحيد و پرستش خداى يكتا دعوت نمود وقتى فرعون طلب دليل نمود چنانچه قرآن خبر ميدهد و گفت إِنْ كُنْتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِها إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «2» آن وقت باراده حق تعالى عصايى كه‏

__________________________________________________

 (1) سوره فاطر آيه 25. همين است و جز اين نيست كه ميترسند از بندگان خدا علماء يعنى فقط علماءاند كه از خدا ميترسند.

 (2) سوره اعراف آيه 102. فرعون بموسى گفت اگر تو در دعوى پيمبرى صادقى نشانه و آيتى براى صدق مدعاى خود بياور.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 326

موسى (ع) در دست داشت اژدها گرديد و فرعون با آن علمى كه داشت فهميد كه اين عمل يكى از آيات الهيست با اينحال حبّ رياست و خود خواهى نگذاشت تصديق نمايد.

فَكَذَّبَ وَ عَصى‏، ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعى‏، فَحَشَرَ فَنادى‏، فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏ فرعون نفسش بر عقلش غالب گرديد انكار نمود و از موسى (ع) اعراض كرد و سعى و كوشش نمود آيات حقّانى را بپوشاند و در اطراف مملكت فرستاد و آنچه ساحر بود استحضار نمود چنانچه قرآن خبر ميدهد كه اطرافيان فرعون بوى گفتند ابْعَثْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ «1» و اعلان نمود كه منم پروردگار بزرگ شما و من بر تمام شما برترى و علوّ دارم و همگى بايست مرا پرستش نمائيد و فريب موسى را نخوريد كه شما را بخداى ديگر دعوت ميكند عمل او سحر است.

چون معجزه هر پيمبرى بايستى ما فوق هنر و صنعت و عملى باشد كه در آن وقت بين مردم شايع گرديده تا آنكه اهل خبره بفهمند كه عمل معجزه غير از عمل سحر است و بين معجزه و سحر را تميز بدهند چنانچه در زمان موسى عليه السّلام علم سحر شيوع داشت و سحره بسيار بودند و در زمان مسيح عليه السّلام علم طب چنين بوده و در زمان سيد ما محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ادبيات از قبيل علم تاريخ شعر فصاحت و بلاغت در گفتار و غير اينها رواج داشته اين بود كه معجزه مسيح (ع) مرده زنده كردن كور مادرزاد بينا نمودن و امثال اينها بوده و معجزه رسول خاتم قرآن مجيد كه در فصاحت و بلاغت در اوّلين و آخرين كسى يافت نشده و نميشود كه مثل آيه‏اى از قرآن بياورد زيرا كه در فصاحت و بلاغت ما فوق كلام بشرى بشمار ميرود و معجزه عمده حضرت موسى عليه السّلام يد و بيضاء بود و پس از آنكه سحره دانستند عمل موسى عليه السّلام از سنخ عمل آنان نيست اين بود كه اذعان نمودند و اعتراف بگناه خود كردند و بخداى يگانه و رسالت حضرت موسى ايمان آوردند.

__________________________________________________

 (1) سوره شعراء آيه 35 (بفرست در شهرها و آنچه ساحر هست جمع آورى نما [.....]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 327

فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى‏ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى‏ پس از آنكه براى فرعون از جانب خدا حجّت تمام گرديد و آن لعين فهميده و دانسته اعراض كرد و بر عليه موسى (ع) اقدام نمود و در مقام تكذيب و ايذاء او بر آمد آن وقت بكيفر اعمالش هم بنكبت دنيا كه برود نيل غرق گرديد و هم بنكبت آخرت كه پس از غرق بآتش گرفتار گرديد چنانچه فرموده أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً «1» و جسد پليد او را در رود نيل نگاه داشت چنانچه گويند هنوز بدن وى باقى مانده كه براى ديگران عبرت و اندرز باشد و بدانند و بفهمند كه فرعون با آن سلطنتى كه داشت كه مردم او را بخدايى پرستش مينمودند عاقبت آب بر وى استيلا نمود و او را خفه و از پا در آورد.

 [سوره النازعات (79): آيات 27 تا 46]

أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها (27) رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها (28) وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها (29) وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها (30) أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها (31)

وَ الْجِبالَ أَرْساها (32) مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ (33) فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرى‏ (34) يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى‏ (35) وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرى‏ (36)

فَأَمَّا مَنْ طَغى‏ (37) وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا (38) فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى‏ (39) وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏ (40) فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏ (41)

يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها (42) فِيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْراها (43) إِلى‏ رَبِّكَ مُنْتَهاها (44) إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها (45) كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَها لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِيَّةً أَوْ ضُحاها (46)

__________________________________________________

 (1) فرعون و فرعونيان برود نيل غرق شدند و بلافاصله داخل در آتش شدند يا مقصود اين است كه جسد آنان پس از غرق آتش گرفت چنانچه بعضى را رأى چنين است يا پس از مردن در عالم برزخ در آتش شدند و اين معنى مناسب‏تر بنظر مى‏آيد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 328

 (ترجمه)

آيا خلقت شما آدميان استوارتر و محكم‏تر است يا بناء آسمانها

كه سقف آنها را بلند گردانيده و بين آنها تسويه نموده،

و تاريك گردانيد شب او از شب خارج گردانيده روز روشن را،

و بعد از آفرينش آسمانها زمين را پهن گردانيده‏

و آب و گياه از زمين بيرون آورده‏

و براى استحكام آن كوه‏ها را بديد آورده‏

كه شما و چهارپايانتان از زمين بهره ببريد،

پس وقتى آمد واقعه كبرى قيامت،

و آن روزى است كه انسان متذكر ميگردد آنچه را كه از دنيا در آن سعى و كوشش نموده،

و بروز و ظهور ميكند جهنّم براى كسى كه ببيند،

و امّا كسى كه طغيان و سركشى نموده‏

و زندگى دنيا را برگزيده بر آخرت‏

محققا جهنّم جايگاه و مأوى او است،

و امّا كسى كه از بزرگى و مقام پروردگار خود بترسد و نفس خود را از هوا و هوس باز دارد،

محققا بهشت مأوى و آرامگاه او است،

اى پيمبر از تو سؤال ميكنند كه قيامت كى بر پا خواهد شد،

تو را چه كار است كه از آن بياد آرى،

بسوى پروردگار تو است منتهاى آن،

وظيفه تو منحصر است به اينكه تهديد نمايى و بترسانى كسى را كه بترسد،

گويا قيامت روزى است كه آنها ميبينند كه همه عمر آنها يك شبى يا يك روزى بيش نبوده.

توضيح آيات‏

أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها، رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها در مقام تنبّه و تذكّر منكرين الوهيّت و معاد بر آمده كه بشر را متذكّر گرداند كه آيا خلقت شما عظيم‏تر و در شدّت و قوّت وجود برتريد يا بناء و رفعت و تسويه بين كرات و تنظيم آسمانها يعنى شما وقتى بناى آسمانها و عظمت و بزرگى كرات و سيّارات و كهكشانها و تعادل و توازن و موازنه‏اى كه بين موجودات علوى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 329

 و سفلى بر قرار است تحت نظر و بازرسى قرار داديد و در آن تأمّل نموديد و بجسم حقيقت بين در آنان نگريستيد و مشاهده نموديد كه چگونه تمامى موجودات متصل و مرتبط بيكديگرند كه گويا همگى يك وحدت تشكيل ميدهند و همه دست بدست يكديگر داده و انجام وظيفه ميدهند آن وقت خواهيد بچشم دل ديد كه يك قوه قاهره الهيه آنها را مسخر نموده و تحت استيلاء و قهاريت خود در آورده و هر يك را در خور خود بكارى وادار نموده تا اينكه اين وحدت جهانى بوجود آمده و نيز مييابى سر اينكه چگونه تمامى موجودات ارضى و سمائى بيك نظام حيرت بخشى و بيك قانون تخلّف ناپذيرى در گردش‏اند و انجام وظيفه ميدهند وقتى نظر خود را چنين بالا برديد البته خلقت خودتان كه جزئى از مجموعه عالم است كوچك بنظرتان مى‏آيد آن وقت بكوچكى و بى‏مقدارى خود و بعظمت و بزرگوارى مبدء و مربّى عالم اعتراف مينمائيد و سر اطاعت فرود مى‏آوريد و مى‏فهميد آن كسى كه قدرت داشته اين بناى عالى و اين كاخ مجلل جهانى را از نيستى بهستى آورده البته قدرت دارد كه بشر را نيز پس از مرگ و تفرق اجزا در عالم ديگر حيات نوينى بوى عنايت نمايد و زندگانى تازه‏اى بوى كرامت فرمايد.

وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها ظاهرا آيه نظر بعظمت و قوّت و شدّت وجود شمس دارد زيرا كه تاريكى شب و روشنى روز از قرب و بعد زمين نسبت بنيّر اعظم خورشيد پديد ميگردد.

وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها در غريب القرآن گفته وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها يعنى تنزّل داد آن را از مقر و جايگاهش مثل قوله تعالى يوم ترجف الارض و الجبال و بمعنى جرى و كشاندن است. (پايان) يعنى زمين را بعد از خلقت آسمانها گسترانيده ممكن است اين بعديّت از                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 330

 حيث مقام و رتبه باشد و اشاره به اينكه مقام و عظمت آسمانها بالاتر و برتر از زمين است و شايد مقصود بعديّت زمانى باشد چنانچه ظاهر آيه همين است كه زمين را بعد از خلقت آسمانها گسترانيده در چند موضع از قرآن مجيد تصريح نموده كه آسمانها و زمين بتدريج خلق شده‏اند إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ «1» در جاى ديگر يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ «2» از اينكه ليل و نهار را نسبت بآسمان ميدهد توان استفاده نمود كه شايد مقصود از آسمان در اينجا خورشيد است زيرا منشأ شب و روز خورشيد است وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها مشعر بر اين است كه زمين از خورشيد پديد گرديده چنانچه در علوم جديده نشان ميدهد زمين در ابتداى خلقت ذره‏اى بوده كه از خورشيد جدا شده و بعد در اثر حركت سريع بتدريج گسترانيده شده و بصورت كنونى در آمده و اللَّه اعلم باسرار كلامه.

أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها، وَ الْجِبالَ أَرْساها در مقام امتنان بر بنى آدم بر آمده كه از زمين بيرون آورد آب خوشگوار و گياهان و نباتات از آن رويانيده و نيز زمين را محل سكونت انسان و چراگاه حيوانات قرار داده كه در آن بياسايند و آرامگاه خود قرار دهند و كوه‏ها را ميخ زمين گردانيده كه بتوانند در آن وسائل زندگانى خود را تهيه نمايند.

مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ‏

__________________________________________________

 (1) سوره اعراف آيه 52 بدرستى كه پروردگار شما آن كسى است كه خلق كرد آسمانها و زمين را در شش روز.

 (2) سوره سجده آيه چهارم تدبير و تنظيم مينمايد امور را از آسمان بسوى زمين پس بسوى او بالا ميرود در روزى كه مقدار آن روز هزار سال است از آنچه شما ميشماريد. اين آيه از متشابهات قرآن بشمار ميرود و علم او نزد خدا است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 331

و اين ترتيب خلقت از پديد گرديدن شب و روز عقب يكديگر و گسترانيدن زمين و استحكام آن بكوهها و جريان آب و روئيدن گياهان تماما براى بهره بردارى شما و چهار پايان شما است كه خلقت چهارپايان نيز براى نفع بشر است.

ظاهر اين آيه چنين مينمايد كه تمام موجودات طبيعى براى بوجود آمدن انسان خلقت گرديده چنانچه در حديث قدس خطاب برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است‏

 (لولاك لما خلقت الافلاك)

براى وجود تو افلاك را خلق نمودم و بدليل قوله تعالى ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ كه تفسير شده به (ليعرفون) فائده وجود انسان معرفت بمبدء و عبادت او است و چون خداوند مستغنى و بى‏نياز است از خلق (گر جمله كاينات كافر گردند بر دامن كبريائيش ننشنيد گرد) نتيجه عبادت عايد خود انسان ميشود تا اينكه مستحق فيض گردد و فياضيت و فضل و كرم او ظاهر شود.

فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرى‏، يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى‏ (طامّة الكبرى) اشاره بواقعه قيامت و آن هول و اضطرابى است كه از وقوع آن براى انسان روى ميدهد و در آن روز متذكّر ميگردد بآنچه در زندگانى دنيا عمل نموده از خوب و بد زيرا آنچه در باطن خود نهفته در معرض بروز و ظهور ميرسد و آنچه در باطن و حقيقت او بالقوه موجود بوده در آن روز كه يكى از نامهاى او چنانچه قرآن كريم معرّفى نموده (الحاقه) است كه روز قيامت حاق حقيقت و عين واقع است و آن روزى است كه هر چيزى بفعليت اخير خود رسيده اين است كه در آن روز صفحه نفس الامر كه همان صحيفه اعمال است براى انسان ظاهر و مبرز ميگردد.

وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرى‏ بارز يعنى ظاهر مثل قوله تعالى وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً يعنى ظاهرة شايد مقصود اين است كه جهنم در آن روز قيامت ظهور و بروز مينمايد و چون ظهور مقابل خفا است چنين ميشود كه جهنم فعلا موجود و از نظرها مخفى است و در آن روز از مكمن غيب بيرون آيد و در نظر بينندگان تظاهر نمايد جهنميان وقتى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 332

 صحيفه نفسشان باز ميشود و خود را آتش گران جهنم مى‏بينند چنانچه در سوره بقره آيه 22 فرموده فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ «1» آن وقت جهنم را بعيان مى‏بينند پس از اين آيه توان استفاده نمود كه جهنم فعلا موجود است لكن انسان تا در اين جلباب طبيعت پيچيده شده براى وى ظاهر نيست و درش بروى جهنميان بسته است نه بچشم مى‏بينند و نه بقلب اذعان مى‏نمايند لكن وقتى صفحه اعمال و افعال خود را مشاهده نمودند و فهميدند كيفر و پاداش آنان جز آتش چيزى نيست گويا جهنم را در خود مشاهده مينمايند.

فَأَمَّا مَنْ طَغى‏ وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا طغى بمعنى طغيان آمده و كسى را طاغى گويند كه در خطاكارى از حد تجاوز نموده قوله تعالى وَ إِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏ و امثال اين آيات در قرآن مجيد بسيار آمده كه بهمين معنى استعمال شده.

و در اين مبارك آيه دو صفت كه سر آمد تمام صفات نكوهيده و پيش رو همه اوصاف مذمومه است بيان مى‏نمايد و اين دو صفت را از اوصاف جهنميان بشمار آورده و آنان را باين صفات معرفى مينمايد.

يكى (طغيان) اشاره به اينكه جهنمى كسى است كه از حدّ خود تجاوز نمايد و از زير حكم بيرون رود و فتنه و فساد بر انگيزد و آن كسى كه از فرمان حق تعالى بيرون رود و از اطاعتش سر پيچد و از حكم عقل و شرع بيرون رود چنين كسى طغيان نموده و وى را طاغى و ياغى گويند.

ديگر از اوصاف جهنميان اين است كه دنيا و حظوظ طبيعى را بر آخرت و حظوظات دنيوى را بر حظوظات روحانى و عقلانى بر مى‏گزينند و ترجيح ميدهند

__________________________________________________

 (1) بترسيد و بپرهيزيد از آتش آن چنانى كه آتش‏گرانه آن مردم و سنگ است كه براى كافرين آماده گرديده.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 333

و آخرت را بدنيا ميفروشند و عقل را پابند نفس قرار ميدهند.

فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى‏ كسى كه اين دو صفت ملكه او گرديد و در نفس وى رسوخ نمود البته مأواى و قرارگاه وى جهنم است زيرا چنين كسى لايق بهشت كه دار كرامت الهى و آرام‏گاه نيكان است نميباشد.

وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏، فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏ (هوى) ميل نفسانى است بمقتضيات شهوانى و مأخوذ از هاويه و بمعنى سقوط و تنزل از مرتبه عالى بدانى است و ميل نفسانى را (هوى) گويند نظر به اينكه آن كس كه تابع شهوات گرديده هم از مقامات و شرافت دنيوى وى كاهيده ميگردد و هم در آخرت مقرّ او هاويه است كه يكى از اوصاف جهنم است اين است كه در مقام مذمت هوى پرستان از روى تعجب فرموده أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ «1» مقابل دو صفت از صفات نكوهيده جهنميان دو صفت از صفات حميده و اوصاف پسنديده بهشتيان را تذكر ميدهد و بيان مينمايد كه اهل بهشت داراى دو صفتند.

يكى از عظمت و مقام و بزرگى پروردگارشان ترسناكند چون خوف و خشيت از هر چيزى منوط بشناسايى او است چنانچه فرموده إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ «2» كسى كه خدا را بقهاريت شناخت از مخالفت و طغيان نمودن و آنچه باعث غضب پروردگار ميگردد و بآن مستحق عذاب ميگردد احتراز مينمايد و كسى كه خدا را بعظمت و اوصاف و صفات جلال و جمال شناخت هميشه از هيبت و عظمت او لرزان است و قدرت بر مخالفت او ندارد و لو فرضا تهديد بعذاب هم نشده‏

__________________________________________________

 (1) خطاب برسول اكرم است كه بطور اعجاب فرمود آيا تو ديده‏اى آن كسى را كه هواى خود را اله خود گيرد.

 (2) محقق و مسلم است كه فقط علماء از خدا ميترسند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 334

بود همان معرفت بمقام الوهيّت كافى بود كه سر اطاعت فرود آورد و مطيع امر مولا گردد و بوظائف مرجوعه بخود اقدام نمايد.

و ديگر از اوصاف بهشتيان اين است كه نفس خود را از متابعت هوى باز ميدارند چنانچه گفته شد باز داشتن نفس از هوى و هوس متفرع بر معرفت بمقام احدى است نفس انسان وقتى بمقام ايزدى معرفت پيدا نمود و خود را مقهور قهاريت او دانست البته خاضع ميگردد و از ميول نفسانى خوددارى مينمايد وقتى اين دو صفت حميده ملكه انسان گرديد بهشت مأوا و آرامگاه وى ميگردد.

از بعضى مفسرين است كه هوى عبادت از شهوات هفت‏گانه است كه در كلام اللَّه تعداد و شماره نموده زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ «1» و تمام اينها را تحت لعب و لهو قرار داده چنانچه در جاى ديگر فرموده إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ «2» و در اينجا تمامى را تحت معنى (عن الهوى) گردانيده. (پايان) آرى قواى نفسانى و طبيعى مايل و شايق بهمين اشيا است و اينهايند كه آدمى را مشغول بخود نموده و از حق تعالى محجوب ميگرداند لكن بايد دانست كه بطور كلى نميتوان اينها را تحت لعب و لهو بشمار آورد زيرا كه استفاده از طيبات بقدر لزوم و باندازه‏اى كه مقدّمه حيات و رسيدن بسعادت اخروى و معرفت بمقام الوهيّت است خارج از لهو و لعب است بلكه محبت مفرط بآنها است كه آدمى را بخود مشغول نموده و مانع از پيش رفت او است چنانچه در آيه حب و محبت اين مذكورات را از متاع دنيا بشمار آورده زيرا كسى كه مشغول باينها گرديد از حق و حقيقت دور ميگردد لكن اصل دارايى اينها بقدر رفع ضرورت‏

__________________________________________________

 (1) سوره آل عمران آيه 12. آراسته گرديد براى مردم دوستى شهوات و خواهشهاى نفسانى از زنان و پسران و مالهاى بسيار كه روى هم گذارده شده از طلا و نقره و اسبهاى نشان‏دار و چهارپايان و زراعت.

 (2) سوره محمد آيه 38 همين است و غير اين نيست كه زندگانى دنيا بازيچه و بيهوده است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 335

مانع از پيش رفت انسان نيست چگونه استفاده از اين موجودات را بطور كلّى توان داخل در لهو و لعب بشمار آورد در صورتى كه وجود اينها و خلقت آنان براى استفاده انسان شده چنانچه در كلام اللَّه فرمود هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً و نيز سرزنش مينمايد كسانى را كه طيبات را بر خود حرام نموده لكن براى جلوگيرى از نفس بهيمى بايستى از متاع و حظوظات طبيعى باقلّ ما يقنع اكتفاء نموده و در تكميلات نفسانى كوشش كرد.

يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها كفّار يا غير آنها سؤال مينمودند كه ساعت وقوع قيامت و قرارگاه آن در كجا و در چه وقت خواهد بود شايد كفّار از روى استهزاء و سخريه چنين سؤالى مينمودند زيرا وقتى اوصاف قيامت را مثل طامّة الكبرى، القارعه، و الصّاخة و الحاقة و غير اينها از اوصافى كه دلالت بر عظمت آن روز دارد ميشنيدند و نفس خبيثشان امتناع از قبول آن مينمود اين بود كه سؤال مينمودند قيامت چه وقت و در كجا و در چه محلّى تحقق پذيرد.

فِيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْراها، إِلى‏ رَبِّكَ مُنْتَهاها مفسّرين جمله اوّل را دو طور معنى كرده‏اند:

يكى خطاب بخود رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است كه تو در چه چيزى از ياد كردن ساعت قيامت و اشاره دارد بعظمت آن روز كه تو را چه رسد كه از آن روز ياد كنى بلكه علم آن نزد خدا است و تعيين وقت قيامت وظيفه تو نيست.

و ديگر (فيم) انكار سؤال آنها است كه فقط وظيفه تو اين است كه آنان را تهديد نمايى از عذاب و آنها را بشارت دهى ببهشت و در سؤال آنها فائده‏اى نيست يعنى سؤال از وقت وقوع قيامت فائده ندارد بازگشت تمام امور بسوى پروردگار تو است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 336

 و شايد اشاره باين باشد كه وقوع و مستقر قيامت همان رجوع و بازگشت بسوى حق تعالى است كه منتهاى هر كمالى و فعليّتى بسوى كمال غير متناهى و وجود ازلى سرمدى او است.

ببيان ديگر شايد سؤال از جايگاه و محل قيام مردم بوده در قيامت نه از وقت وقوع آن و پاسخ آن چنين باشد كه قيامت همان بازگشت بسوى پروردگار تو است إِلى‏ رَبِّكَ مُنْتَهاها و نظير اين آيه در قرآن مجيد بسيار است مثل إِنَّ إِلى‏ رَبِّكَ الرُّجْعى‏

 إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ كه رجوع و بازگشت همه چيز بالخصوص افراد بشر بسوى پروردگار است (هو المبدء و المعاد) چنانچه معلوم است تمام موجودات سير استكمالى ميكنند و آن عشق غريزى كه در هر موجودى نهفته وى را بسوى كمال لايق بخود ميكشاند و كمال انسان در قوس صعود بقرب كامل مطلق و خير اتم و وجود بحت احدى تحقق ميپذيرد.

و هر فردى از بشر باعتبار جهات قابلى و استعدادى و آنچه دست قدرت ازلى در باطن وى بالقوه نهاده بعد از گذشتن از مراحل و منازلى كه پيموده و جهات قابلى را بفعليت رسانيده و در اطوار خلقت آنچه در باطنش مخفى بوده بمرتبه ظهور و بروز رسيده و وقتى بفعليت اخير خود ميرسد سر انجام و مآل كار آن يا بسوى رحمت و رحمانيّت و رحيميّت او است اگر از سعداء و نيكوكاران باشد يا سر انجام او بسوى غضب و اسم قهاريت و شديد العقاب و باقى اسمايى كه دلالت دارد بر دورى از رحمت او است اگر از اشقياء باشد.

مرحوم فيض رحمه اللَّه در كلمات مكنونه چنين روايت ميكند عربى از امير المؤمنين عليه السّلام از نفس سؤال نمود كه نفس چيست حضرت امير عليه السّلام فرمود از كدام نفس سؤال ميكنى عرب گويد اى مولاى من مگر نفس متعدد است امير عليه السّلام آرى نفس نامية نباتيّة نفس حسيّه حيوانيّه نفس ناطقة قدسيه نفس الهيته ملكوتيّه.
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 337

 عرب، اى مولاى من نفس نباتيه چيست، امير عليه السّلام، قوه‏اى است كه اصل آن طبايع چهارگانه (يعنى عناصر اربع) ابتداء ايجادش سقوط نطفه در رحم قرار گاهش كبد ماده‏اش اجزاء لطيف غذا عملش نموّ و ارتقا و سبب تشتّت و تفرق اجزاء آن اختلاف متولّدات و آنچه از آن توليد ميگردد و نفس نباتيّه وقتى از جسم جدا گرديد عود ميكند و ممزوج ميگردد باصل خود و مبدء خود (يعنى نفس كلى).

 (عرب) اى مولاى من نفس حيوانيّه چيست، امير عليه السّلام قوه‏اى است فلكى و حرارت عزيزى اصلش و منشا ايجادش افلاك ابتداء ايجادش موقع ولادت جسمانى فعل و عملش حيات و حركت و ظلم و تعدّى و كسب مال و پيروى شهوات دنيويّه محل قرارگاهش قلب و سبب جداييش از بدن اختلاف متولّدات يعنى (منحل شدن اجزاء بدن) و وقتى از بدن مفارقت نمود عود ميكند و ممزوج ميگردد باصل خودش پس صورتش معدوم ميگردد و عملش باطل ميشود و تركيب وجودش مضمحل ميگردد (عرب) اى مولاى من نفس ناطقه قدسيّه چيست (امير عليه السّلام) قوه‏اى است لاهوتى ابتداء ايجادش موقع ولادت دنيوى مقرّ و قرارگاهش علوم حقيقى دينى موادش تأييدات عقلى فعل و عملش معارف ربانى و سبب جداييش از بدن منحل شدن آلات جسمانى و وقتى از بدن مفارقت نمود عود ميكند بآن جايى كه از آن فرود آمده و عودش عود مجاورت است نه عود ممازجت (يعنى وقتى نفس ناطقه عود باصل خود نمود مثل نفس نباتى و حيوانى ممزوج باصل خود نميشود بلكه مجاور و نزديك باو ميگردد.

 (عرب) اى مولاى من نفس لاهوتيه ملكوتيه چيست، امير عليه السّلام قوه‏اى و جوهريست بسيط حياتش ذاتى اصل وجودش عقل از عقل كلّى فرود آمده و از او دعوت ميكند و بسوى او دلالت و اشارت ميكند و وقتى شبيه باو گرديد بازگشت بسوى او ميكند و از او موجودات بوجود مى‏آيند و تمام كمالات بازگشت باو                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 338

 دارند پس آن (ذات اللَّه العليا و شجره طوبى و سدرة المنتهى و جنة الماوى) كسى كه او را شناخت دنبال هوى نميرود و چيزى بر وى مشكل نميگردد.

 (عرب) اى مولاى من عقل چيست (امير عليه السّلام) عقل جوهرى است دراك از جميع جهات محيط بر اشياء عارف بهر چيزى است قبل از وجودش و آن علت موجودات و غايت هر مطلبى است.

و در روايت ديگر كميل سؤال از نفس مينمايد امير المؤمنين ميفرمايد از كدام نفس سؤال ميكنى گويد آيا نفس متعدد است (امير عليه السّلام) نفس چهار است ناميه نباتيّه حسيّه حيوانيّه ناطقه قدسيّه كليه الهيّه و براى هر يك پنج قوه و دو خاصيت است قواى نباتى ماسكه جاذبه هاضمه دافعه مربيه و براى قوه نباتى دو خاصيت است زياده و نقصان و منبعث از كبد ميشود قوه حسيّه را نيز پنج قوه است شنيدن ديدن استشمام كردن چشيدن لمس نمودن و براى آن دو خاصيّت است رضا و غضب و منبعث از قلب است ناطقه قدسيه آن را نيز پنج قوه است فكر و ذكر علم حلم تنبّه و از ماده‏اى منبعث نشده و آن شبيه‏ترين موجودات است بنفوس ملكيه و براى آن دو خاصيت است نزاهت و حكمت.

و نفس كليه الهيه را نيز پنج قوه است بقاء در فنا نعيم در شقاء عزت در ذلت فقر در غنا صبر در بلاء و او را دو خاصيت است رضا و تسليم مبدءاش خدا و بسوى او عود مينمايد.

اين دو حديث كه مرحوم فيض نقل ميكند اگر چه ظاهرا شايد سندش معتبر نباشد لكن از فقرات و سبك عبارت ممكن است مطمئن گرديد كه از دهان مولى امير المؤمنين صادر گرديده.

و نيز فيض ره از كتاب غرر و درر از على عليه السّلام روايت ميكند كه در وصف عالم علوى فرموده (صورتى است عارى از مادّه خالى است از قوه و استعداد تجلّى نموده در آن پروردگار او پس روشن گرديده و تلألؤ نموده و انداخته در هويت آن مثال                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 339

 خود را پس از او ظاهر گرديده افعال او و انسان صاحب نفس ناطقه خلق گرديده اگر با جواهر علل اوايل شبيه گردد و مزاجش معتدل گردد و اضداد از او مرتفع گردد شباهت پيدا ميكند با سبعا شدادا يعنى با موجودات علوى ملكوتى.

خلاصه همان طورى كه او جلّ و علا مبدء وجود و فعليّت و كمال و بها هر موجودى است و تمامى موجودات از علويّات و سفليّات كه مانند حلقه‏هاى زنجير بهم پيوند گرديده و هر يكى بقدر استعداد از مبدء وجود استفاده نور وجود مينمايد و بفطرت و غريزه بسوى مبدء و آفريننده خود شتابانند و رو بكمال پيش ميروند و استكمال مينمايند همين طور او منتهاى كمال هر كاملى است كه سر انجام هر كاملى بسوى كمال مطلق او است (إِلى‏ رَبِّكَ مُنْتَهاها) خلاصه از آيه چنين استفاده ميشود كه مبدء وجود و منتهاى وجود يكى است بازگشت موجودات بسوى مبدء و پديد آورنده آنان است و قيامت جاى بروز و ظهور كمال هر كاملى است كه از كمال مطلق و فيّاض على الاطلاق فيض گرفته و به اين جهت باو نزديك گرديده.

إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها اى پيمبر اكرم فقط شأن و وظيفه تو اين است كه انذار و تهديد نمايى از قيامت و عذاب آن كسانى را كه ميترسند.

شايد انذار و تبليغ را اختصاص داده بكسانى كه ميترسند براى اين باشد كه آنهايى كه از قبل فقدان معرفت بمقام الوهيّت از خدا نميترسند انذار و تهديد براى آنها نتيجه و فائده ندارد.

كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَها لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحاها اهل قيامت وقتى آن روز را مشاهده نمودند گمان ميكنند كه در دنيا زندگانى ننموده‏اند مكر شبى يا روزى.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 340

 آرى عالم دنيا نسبت بعالم قيامت و آخرت بسيار اندك و ناچيز بشمار مى‏آيد عالم فانى را چه نسبتى است بعالم باقى عالم مجاز را چه مناسبتى است بعالم حقيقت عالم هيولايى كه على الدوام در حركت و حدوث و تغير و تبديل است و آنى بيك حال باقى نميماند چنين عالمى را نتوان مقايسه نمود بعالم فعليّت و عالم حيات عالم دنيا نسبت بعالم قيامت مثل خوابى و خيالى ماند چنانچه معصوم فرموده‏

 (النّاس نيام فاذا ماتوا انتبهوا)

مردم خوابند وقتى مردند بيدار ميگردند.

اينك جزء اوّل از دو جزو آخر قرآن از تفسير كنز العرفان در علوم قرآن بپايان رسيد پس از آن شروع بجزء آخر ميشود.

بقلم:

كمترين خادمه‏اى از خدام آل رسول (ص) و كوچكترين ذره‏اى از ذرارى بتول در روز سه شنبه چهارم شهر صفر المظفر 1381 هجرى قمرى مطابق با 1340 شمسى و هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شيئى عليم‏

 

بعد>