کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
المرسلات: آيات 1 تا 50 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 255
سورة المرسلات‏

خمسون آية و هى مكية

 [سوره المرسلات (77): آيات 1 تا 28]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً (1) فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً (2) وَ النَّاشِراتِ نَشْراً (3) فَالْفارِقاتِ فَرْقاً (4)

فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً (5) عُذْراً أَوْ نُذْراً (6) إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ (7) فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ (8) وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ (9)

وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ (10) وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ (11) لِأَيِّ يَوْمٍ أُجِّلَتْ (12) لِيَوْمِ الْفَصْلِ (13) وَ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الْفَصْلِ (14)

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (15) أَ لَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلِينَ (16) ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِينَ (17) كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ (18) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (19)

أَ لَمْ نَخْلُقْكُمْ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ (20) فَجَعَلْناهُ فِي قَرارٍ مَكِينٍ (21) إِلى‏ قَدَرٍ مَعْلُومٍ (22) فَقَدَرْنا فَنِعْمَ الْقادِرُونَ (23) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (24)

أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً (25) أَحْياءً وَ أَمْواتاً (26) وَ جَعَلْنا فِيها رَواسِيَ شامِخاتٍ وَ أَسْقَيْناكُمْ ماءً فُراتاً (27) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (28)

 (ترجمه)

بنام ايزد هستى بخش مهربان‏

قسم بپيمبرانى كه بنيكى فرستاده شدند،

قسم بفرشتگانى كه در اوامر حق شتابانند،

قسم بكسانى كه وحى حق و اوامر حق را بين خلق انتشار ميدهند،

قسم و بحق آنهايى كه بين حق و باطل جدا ميكنند،

قسم به فرشتگانى كه حامل وحيند (و از طرف حق تعالى بپيمبران وحى ميرسانند)

تا آنكه عذر نيكان و تهديد بدان شود،

محقّقا آنچه وعده داده شده است هر آينه واقع است،

وقتى كه‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 256

 ستارگان گرفته شوند

و وقتى كه آسمان شكافته گردد،

و كوه‏ها بر دم باد پراكنده گردد،

و وقتى كه پيمبران وقت گواهى اعلام شود،

براى چه وقت و روزى معين شده،

براى روزى كه جدا ميشود (بين شقى و سعيد)

و چه طور (اى رسول) دانا ميگردى كه روز فصل چه روزى است،

واى در آن روز بحال منكرين خدا و قيامت،

آيا ما گذشتگان را بكيفر كفرشان هلاك ننموديم،

همين طور هلاك ميكنيم بعد از آنها منكرين را،

اين طور مجازات مينمائيم گنه‏كاران را،

واى در آن روز بحال منكرين،

آيا ما نيافريديم شما را از آب سست بى‏مقدار،

و قرار داديم آن آب منى را در جايگاه محكم‏

تا وقت معيّن،

پس اندازه‏گيرى كرديم، كه نيكو اندازه‏گير حكيمى ميباشيم،

واى در آن روز بحال تكذيب كنندگان،

آيا ما قرار نداديم زمين را كافى،

براى زندگان و مردگان،

و قرار داديم در زمين كوه‏ها بلند، و سيراب گردانيديم شما را از آب خوش گوار

واى در آن روز بحال تكذيب كنندگان،

توضيح آيات‏

وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً، فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً، وَ النَّاشِراتِ نَشْراً، فَالْفارِقاتِ فَرْقاً، فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً

سخنان مفسرين راجع باين جملات پنجگانه‏

بعض مفسرين اين پنج جمله را راجع بحالات يك نوع از موجودات دانسته اند و بعضى هر يك را راجع بنوعى گرفته‏اند.

از اصحاب امير المؤمنين روايت ميكنند كه خداوند سوگند ياد نموده بچند طائفه از ملائكه كه آنها فرستاده شدگانند براى امر بمعروف و نهى از منكر.

و بروايت على بن ابراهيم مقصود از (مرسلات عرفا) آياتى است كه پى هم و بعضى پشت بعض ديگر فرود آيند (فالعاصفات عصفا) قبر است (ناشرات نشرا)                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 257

 نشرا مرده‏ها است (فالفارقات فرقا) جنبنده‏هايند (فالملقيات ذكرا) ملائكه‏اند و چون در تفسير كبير گفتار مفسرين را در تأويل و تفسير آيات بطرز خوبى تنويع و تشريح نموده اين است كه براى وضوح مطلب مختصرى از گفتار او را در اينجا ترجمه مينمايم.

بدان كه اين جملات پنج گانه يا تماما راجع بيك نوع و يك جنس است يا هر يك راجع بيك نوع ديگرى است و مفسرين را در آن گفتار چندى است.

 (1) مقصود از تمام آنها ملائكه ميباشند (وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً) قسم بملائكه‏اى است كه باذن خدا پى در پى ايصال نعمت بر طائفه‏اى يا عذاب ميفرستند بر طائفه ديگرى فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً در آن دو معنى گفته شده اول اشاره بسرعت ملائكه است براى ارسال مثل سرعت باد دوم اشاره بسرعت ملائكه است براى گرفتن روح كافر و هلاكت او (وَ النَّاشِراتِ نَشْراً) اشاره به اينكه ملائكه در موقع هبوط بزمين بالهاى خود را پهن ميكنند يا آنكه در زمين نشر شرايع يا نشر رحمت يا نشر عذاب ميكنند يا ملائكه‏اى ميباشند كه در قيامت نامه اعمال مردم را منتشر مينمايند قال اللَّه تعالى (وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً «1» (فَالْفارِقاتِ فَرْقاً) ملائكه‏اى هستند كه حق و باطل را از هم جدا ميكنند (فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً) ملائكه‏اى ميباشند كه واسطه در القاى وحى و ذكرند بسوى انبياء و مقصود از ذكر شايد مطلق علم و حكمت باشد و اشاره بآن دارد يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ و شايد مقصود قرآن باشد.

و بدان كه مقصود از قسم تنبيه بر جلال و عظمت آن چيزى است كه بآن قسم‏

__________________________________________________

 (1) سوره اسرى آيه 14، هر انسانى را ملزم گردانيديم و اعمال و احوال وى را در گردنش نهاديم و بسته گردانيديم و روز قيامت بيرون ميآوريم و القاء ميشود بر او كتاب گشاده. اشاره به اينكه انسان در دنيا آنچه كرده از خوب و بد در گردن او ثابت و پنهان است و در قيامت باز ميگردد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 258

ياد ميكنند و شرف و علوّ ملائكه امرى است ظاهر و چند وجه براى اثبات فضيلت ملائكه بيان ميكند از آن جمله چنين گفته ملائكه واسطه‏اند بين خدا و بين بندگانش در اينكه مردم را بجميع سعادات دنيا و آخرت و خيرات جسمانى و روحانى برسانند و نظر بعظمت و شأن آنها است كه خداوند آنان را در مورد قسم قرار داده.

 (رأى دوم) مقصود از تمام جمله‏هاى پنجگانه باد است (وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً) سوگند بباد عذاب كه پى در پى بوزد چنانچه فرموده يُرْسِلُ الرِّياحَ وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ تا آنكه عواصف گردد يعنى سخت شود فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً اشاره بباد رحمت است كه ابر را در جوّ پراكنده ميگرداند وَ النَّاشِراتِ نَشْراً اشاره بآن باد رحمتى است كه فرموده وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ «1» فَالْفارِقاتِ فَرْقاً اشاره ببادى است كه نباتات و اشجار را در موقع نموّ منتشر ميگرداند و در (فرقا) چند معنى گفته شده 1- رياح ابر را پراكنده ميگرداند 2- برخى از دهها را خراب ميكند (وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ) فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً پس از وزيدن باد عذاب و تخريب خانها خلق مضطر ميگردند و مشغول ميشوند بذكر و ملتجى بخدا ميگردند و چون باد سبب ذكر ميشود اين است كه از آن تعبير بالقاء ذكر ميكند.

 (رأى سوم) مقصود از بعض جملات اين آيات قرآن است لكن بنظر من ممكن است تمام جملات پنج گانه را حمل بر قرآن نمائيم (و المرسلات) آيات قرآن است كه بتوسط جبرئيل بر رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرود آمده (عرفا) يعنى بطور معروف فرود آمده و مشتمل بر خيريت است چگونه قرآن چنين نباشد در صورتى كه هادى و رهنما است بسوى كمال و نجات بشر و جميع خيرات ناشى از آن است فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً اشاره بآنكه در اول مرتبه دولت اسلام ضعيف بود پس از

__________________________________________________

 (1) سوره اعراف آيه 55، خدا آن كسى است كه فرستاد باد را كه مژده دهنده است بين دو دست رحمت او. اشاره به اينكه ارسال باد يكى از انواع رحمت او است كه فرا گرفته تمام موجودات را.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 259

آن قاهريت و عظمت وى بر تمام ممالك روى زمين توفّق و برترى پيدا نمود (عصفا) بمعنى شدّت و غلبه دولت اسلام است وَ النَّاشِراتِ نَشْراً يعنى علم و حكمت از آيات قرآن در قلوب تمام عالميان و تمام افراد بشر در مشرق و مغرب عالم منتشر گرديد فَالْفارِقاتِ فَرْقاً اشاره به اينكه آيات قرآن چنانست كه جدا كننده بين حق و باطل است (و القرآن ذى الذكر) وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ تماما اشاره بهمين است كه قرآن جدا كننده بين حق و باطل است پس از اين بيان معلوم ميشود كه ممكن است كه ممكن است تمام جملات را حمل بر قرآن نمائيم كه در مقام توصيف قرآن فرود آمده اگر چه كسى نگفته باشد.

رأى چهارم- ممكن است تمام جمله‏هاى پنجگانه را حمل بر بعثت انبياء نمائيم وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً آن اشخاص فرستاده شده كه مخصوص بوحى گرديده‏اند و جامع تمام خيرات و هر امر معروف و خوبى ميباشند زيرا شكّى نيست كه تماما مأمور بتبليغ كلمه طيّبه (لا اله الّا اللَّه) گرديده‏اند كه آن كلمه كليد تمام خوبيها و منشأ جميع فضايل است.

فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً اشاره به اينكه دين و ملّت هر پيمبرى در اول ضعيف است پس از آن قوّت و شوكت و عظمت پيدا ميكند مثل شدّت و قوّت باد وَ النَّاشِراتِ نَشْراً مقصود منتشر گرديدن دعوت و دين آنان است فَالْفارِقاتِ فَرْقاً يعنى پيمبران جدا كننده بين حقّ و باطلند فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً پيمبران مردم را ميخوانند بسوى ذكر خدا و ترغيب و تحريص مينمايند آنان را بعبادت و اطاعت خدا.

رأى پنجم- مقصود از تمام جمله‏هاى پنجگانه درجات و مراتب افراديست كه ترقى و تعالى نموده و در سير است كمالى صعود مينمايند و آن چنانست كه شخص در ابتدا مشغول بدنيا و نفس پرستى باشد پس از آن متنبّه گردد و در قلبش داعى حق و اعراض از دنيا و مايل بخدمت مولا پديد گردد و از اين حالت تعبير به (المرسلات شده باشد و از مرسلاتى كه بقلب و روح وى القاء گردد دو چيز پديد ميگردد يكى دوستى و محبّت غير خدا از دل بيرون ميرود و اين است مقصود از فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 260

 و ديگر ظهور اثر محبّت خدا در تمام اعضاء و قوا بطورى كه بنده نميشنود مگر بخدا و نميبيند مگر خدا را و نظر نميكند مگر بخدا اينست مقصود از وَ النَّاشِراتِ نَشْراً آن وقت براى وى ظاهر ميگردد و مكشوف ميشود نزد او نور جلال اللَّه و او را موجود بيند و كلّ ما سوا اللَّه را معدوم اين است مقصود از فَالْفارِقاتِ فَرْقاً پس از آن مستهتر ميگردد در محبت خدا و در قلبش و زبانش باقى نميماند مگر ذكر او و از اين حالت تعبير شده به (فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً) و بدانكه اين سه قسم اخير در جايى گفته نشده لكن احتمال ميرود و ممكن است آيات را حمل بر آن نمود.

و تا اينجا بنا بر اين بود كه تمام اين آيات پنج‏گانه را حمل بر يك نوع موجودات نمائيم امّا بنا بر غير آن كه بعضى را حمل بر نوعى و بعض ديگر را حمل بر نوع ديگرى كنيم بين مفسرين گفتارى است بعضى آن سه آيه اول را حمل بر سه قسم باد نموده‏اند و آيه چهارم و پنجم را بر دو عمل ملائكه كرده‏اند و گويند (فَالْفارِقاتِ فَرْقاً) ملائكه هستند كه بين حق و باطل و حلال و حرام را جدا ميكنند (فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً) ملائكه‏اى ميباشند كه بانبياء القاء وحى ميكنند و باولياء الهام مينمايند.

اگر گفته شود چه مناسبتى است بين باد و ملائكه كه در قسم با هم جمع نموده در پاسخ گوئيم ملائكه روحانيين در لطافت و سرعت حركت تشبيه بباد نموده بعضى ديگر را رأى چنين است كه بايستى دو آيه اول را حمل بر دو قسم باد نمود و سه آيه ديگر را حمل بر سه عمل ملائكه زيرا كه بتوسط آنها وحى براى پيمبران منتشر ميگردد و دين رواج ميگيرد و بر وحى دو اثر مترتب ميگردد يكى بوحى بين محق و مبطل جدا ميشود يعنى بوحى معلوم ميشود چه كس در دعوا حق است و چه كس بر باطل است.

دوم بوحى ظهور و بروز ميكند ياد خدا و ذكر او در زبانها و قلبها دائر ميگردد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 261

 و ايضا ممكن است گفته شود مقصود از آن دو آيه اول دو نوع ملائكه باشند (الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً) ملائكه رحمت (فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً) ملائكه عذاب و آن سه آيه ديگر قرآن باشد كه منتشر ميگرداند حقيقت و درستى را در قلوب و ارواح مؤمنين و بين حق و باطل جدا ميكند و ذكر خدا را القاء ميگرداند در زبانها و قلبها و اگر بخواهيم گفتهاى صاحب تفسير كبير را كه راجع باين آيات نموده در اينجا ترجمه نمائيم هر قدر بيانات وى را در هم بفشاريم باز سخن طولانى ميگردد اين است كه تا اينجا كلام وى را خاتمه ميدهم. «پايان» و بنظر قاصر ممكن است راجع باين آيات توجيهات ديگرى نيز بشود 1- اينكه بعض آيات را بفاء عطف داده و بعضى را بواو چنانچه (فالعاصفات) را بفا عطف بمرسلات داده (و النّاشرات) را بواو عطف (بعاصفات) داده و آن دو آيه بعد را (فالفارقات) (فالملقيات) را نيز بفاء عطف داده شايد سرّش اين باشد كه چون بقاعده عربيّت فاء دليل بر معيّت و واو دليل بر غيريّت است شايد (مرسلات و عاصفات) صفت يك نوع باشند و آن سه آيه بعد نيز صفت يك نوع ديگر كه آن دو آيه اول را با هم جمع نموده و حمل بر صفت نوعى نمود و آن سه آيه بعد را نيز با هم جمع نمود و حمل بر اوصاف نوع ديگر كرد.

توجيه ديگر- ممكن است هر يك از اين آيات پنجگانه را حمل بر تمام معانى مذكوره كه مفسرين در باره هر يك كرده‏اند بنمائيم زيرا كه آيات مطلق است و شامل ميگردد آنچه را كه متّصف باين اوصاف باشد مثلا شايد مقصود از مرسلات هم باد باشد هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ و هم انبياء و پيمبران وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ و هم قرآن كه بنبى خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ارسال گرديده و هم ملائكه كه ارسال وحى و الهام مينمايند و هم نفس بشر كه يكى از مصاديق آن روح انسانى است از آن وقتى كه در قوس نزول باصطلاح عرفاء ارسال ميشود ببدن و مراتب و درجاتى طى مينمايد و تنزّلاتى نموده تا وقتى كه به منتهى درجه تنزّل رسد پس از                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 262

 آن در قوس صعود رو بكمال ميرود و درجه بدرجه بالا رود تا در كمال بجايى رسد كه بوى القاء ذكر ميشود يعنى صاحب وحى با الهام ميگردد زيرا كه (مرسلات) بر همه آنها صدق مينمايد و مصداق تمامى آنها است بلكه نظر باطلاق آيات كه بدون دليل بر تعيين نميتوان حمل بر معنى بخصوصى نمود شامل ميگردد توجيهاتى كه مفسرين در باره آنها نموده‏اند و چيزهاى ديگرى از آنچه فهمش از حيطه ذهن بشر خارج است پس ممكن است حمل نمود بر آنچه بشود اين طور توصيف نمود.

 (توجيه ديگر) مقصود از (مرسلات) هر چيزى باشد كه از مبدء عالم ابداء و ارسال شده باشد كه تمام موجودات را شامل گردد و آيات چهارگانه بعد صفت (مرسلات) باشد مثل اينكه گفته شود (عاصفات) اشاره بسرعت اجابت (مرسلات) باشد (ناشرات) اشاره بانتشار و نشر مرسلات است (فارقات) نيز صفت (ناشرات) يا (مرسلات) باشد كه جدا كننده بين حق و باطل است (فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً) نيز در مرتبه چهارم صفت مرسلات باشد كه بمرتبه القاء ذكر ميرسد.

خلاصه شايد تمام اين پنج آيه شريفه اشاره بمراتب موجودات و سير استكمالى آنان و بيان نزول و عروج آنها در مراتب خلقت و اظهار قدرت و اقتدار الهى است كه بصورت قسم ياد آورى نموده.

عُذْراً أَوْ نُذْراً (عذرا و نذرا) مصدر اعذار و انذار است و اين دو كلمه را بعضى قراء بتشديد قرائت كرده‏اند و بعضى بتخفيف خوانده‏اند و فتحه ان يا براى اين است كه بدل ذكر باشد در (فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً) يا مفعول له باشد براى ارسال يعنى ارسال مرسلات براى عذر نيكان و تهديد بدان است يا مفعول (ملقيات) است كه چنين شود خداوند فرشتگان و انبياء و قرآن را بفرستاد تا القاى ذكر كنند و مردم را متذكر گردانند تا آنكه از طرف خدا حجت بر خلق تمام گردد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 263

براى اثبات قيامت موجودات بزرگ را مورد قسم قرار داد

إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ (ما) در انّما موصوله و جواب قسم است اشاره به اينكه آنچه بشما وعده داده شده از اوضاع قيامت و حشر و نشر و باقى امور اخروى از ثواب و عقاب و بهشت و جهنم البته ثابت و واقع است و شك و ريبى در آن نيست.

خداوند بموجودات بزرگ خود كه اصول خلقت‏اند سوگند ياد ميكند و آنان را شاهد صدق خود قرار ميدهد كه وعده‏هاى ما واقع است و شايد اشاره باين باشد كه وجود اين هايى كه در مورد سوگند قرار داده شده دليل ظاهرى است بر صدق گفتار ما.

براى مسلم بودن و واقعيت داشتن امر قيامت و آنچه بتوسط پيمبران وعده داده شده (لواقع) بصيغه اسم فاعل كه براى حال آرند آورده نه بصيغه مضارع (سيوقع) كه دلالت بر آينده دارد چنانچه در بسيارى از آياتى كه راجع باوضاع قيامت است بصيغه ماضى يا بصيغه اسم فاعل آورده و اينطور بيان دلالت بر ثبوت و تحقّق مطلب دارد يعنى چنان اين مطلب محقّق و ثابت است كه گويا واقع شده و شايد اشاره باين باشد كه آنچه بشما وعده داده شده از حالات بعد از مرگ و عالم آخرت اصل و حقيقت آن در همين نشاه دنيا در باطن و حقيقت آدمى مركوز است قيامت جاى بروز و ظهور آنست اين است كه يكى از اوصاف قيامت را (تبلى السّرائر) معرفى نموده.

فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ، وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ، وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ، وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ طمس و طلس در لغت بمعنى محو اثر است نسف بمعنى بر باد دادن خاك است (اقّتت) بمعنى اعلام است (وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ) يعنى انبياء و پيمبران در آن روز جمع ميشوند تا آنكه شاهد امتشان باشند.

در مقام آثار ظهور قيامت است كه آن پس از وقوع چهار علامت پديد ميگردد                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 264

 كه براى منحل شدن عالم و وقوع قيامت تذكر ميدهد وقتى است كه اثر روشنايى ستاره محو گردد و وقتى است كه آسمان از هم شكافته گردد و وقتى است كه كوه‏ها مثل بر افشاندن حبوبات بر باد ميرود و وقتى است كه پيمبران اعلام ميشوند.

لِأَيِّ يَوْمٍ أُجِّلَتْ، لِيَوْمِ الْفَصْلِ (لاىّ يوم) استفهام اشاره بعظمت آن روز است گويا سؤال ميشود كه براى چه روزى عقب انداخته آنچه را كه متعلق برسولانست يا كيفر مجازات كفّار براى چه روزى تأخير افتاده پاسخ داده ميشود (أجّلت) يعنى آخرت عقب انداخته تا وقت معين يا عقب انداخته يا براى آنكه آنان را مهلت دهيم براى روزى كه جدا كننده بين حق و باطل است سعيد و شقى مؤمن و كافر از هم امتياز يابند و هر كس بنتيجه اعمال خود برسد (ان كان عمله خيرا فجزائه خيرا و ان كان عمله شرا فجزائه شرا) «1» كه آن روز روزى است كه هر كس بنتيجه و كيفر اعمال خود ميرسد.

وَ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الْفَصْلِ (ما) مبتدا (ادريك) خبر آن (ما يَوْمُ الْفَصْلِ) روز فصل روزى است كه بين خوب و بد، شقى و سعيد مؤمن و كافر صالح و طالح جدا ميشود و يكى از نامهاى قيامت يوم فصل است.

شايد اشاره باين باشد كه عظمت و شدّت آن روز (فصل) طورى است كه تو كه پيمبر خاتمى با جلالت شأنت و مقام علم و دانشت مادامى كه در جلباب لباس بشريّت ميباشى نتوانى عظمت و بزرگى آن روز را بدرستى مشاهده نمايى.

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ويل در لغت بمعنى هلاكت آمده و در اصل مصدر و مفتوح است گويند ويل‏

__________________________________________________

 (1) اگر عمل انسان خير و خوب باشد پس جزاى او نيز چون عكس العمل او است خوب است و اگر عملش شر و بد باشد بكيفر اعمالش جزا و پاداش او شر ميگردد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 265

دلالت بر اين دارد كه هميشه عذاب براى تكذيب كننده‏گان ثابت است (و ويل للمكذبين) در اينجا مخصوص بكسانى است كه منكر قيامت ميباشند و انبياء را تكذيب مينمايند اشاره به اينكه بر اينان عذاب ثابت و محقق است.

از بعض مفسرين است كه ويل چاهى است در جهنم كه كوه‏هاى عالم را آب ميكند و در آن روز چنين عذابى براى كسانى است كه قيامت را انكار و تكذيب نموده‏اند و نسبت ناروا بپيمبران ميدهند.

أَ لَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلِينَ، ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِينَ در مقام انذار و تهديد است و همزه «الم» استفهام انكارى است كه آيا هلاك نكرديم يعنى هلاك كرديم اولين را مثل قوم نوح را بطوفان و قوم عاد را بباد صرصر و قوم ثمود را بصيحه آسمانى و غير اينها از كسانى كه مخالفت نمودند هلاك گردانيديم پس از آن آنها را بكيفر اعمالشان و كفرشان بانواع و اقسام بلاها و عذابها هلاك ميگردانيم.

در اينكه مقصود از آخرين كيانند بين مفسرين گفتارى است بعضى گويند آخرين قوم شعيب و لوط و موسى ميباشند ديگرى گفته مقصود از اولين تمام كفارى ميباشند كه پيش از بعثت رسول خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بودند ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِينَ استيناف است كه همين طورى كه پيشينيان را بكيفر كفرشان هلاك نموديم بعديها را نيز در صورت كفرشان آنان را نيز هلاك ميگردانيم.

و اين توجيه دوم هم باعتبار لفظ و هم باعتبار معنى مناسب‏تر است زيرا كه اين آيات در مقام انذار و تهديد است كه مردم در هر زمانى كه باشند در صورتى كه اعراض از حق نمايند و تكذيب پيمبران كنند در مورد هلاكت و عذاب واقع ميگردند كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ، وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ و نيز همين طورى كه اولين و آخرين را بكيفر گناهشان در مورد عذاب و هلاكت‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 266

 واقع گردانيديم تمام گناهكاران را بجرم گناهشان معذب ميگردانيم واى بر كسانى كه تكذيب خدا و رسول ميكنند.

اگر خوب بنگرى آيه اخير كه در اين سوره مباركه تكرار شده نه فقط براى تأكيد است بلكه در هر موردى خصوصيت زائدى دارد كه از آيه جلو آن استفاده توان نمود و محتوى بر اسرارى ميباشد علاوه بر اينكه نظر باهميّت گناه كافرين كه تكذيب پيمبران را مينمايند اين آيه (ويل للمكذّبين) را تكرار مينمايد چنانچه در سوره (الرّحمن) مكرّر نعمتهاى خود را براى اهميت آن تكرار مينمايد (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ) اگر چه در آنجا نيز اسرار ديگر هم دارد.

و شايد يكى از اسرارش اين باشد كه انذار و تهديد و نيز مژده و بشارت بايستى مطابق هم و در عرض هم باشد زيرا يكى از اوصاف رسول خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بلكه وظيفه تمام پيمبران اين بوده كه بمؤمنين بشارت دهند و كافرين را تهديد نمايند و اين دو اصل است كه محرك عمل خوب و پسنديده و مانع از عمل بد و نكوهيده ميگردد و انسان را هميشه بين خوف و رجا نگاه ميدارد و همين صفت نيكو سبب نجات وى است اگر خوف از عذاب نباشد انسان جسور ميشود و اگر اميد رحمت نباشد مايل بحق نميگردد و كار خوبى انجام نميدهد اين است كه خوف و رجا دو اصل از اصول ديانت بشمار ميروند.

و در بعض اخبار از معصوم است (كه بايد خوف و رجاء در مؤمن مثل دو كفه ترازو مساوى و بقدر هم باشد) أَ لَمْ نَخْلُقْكُمْ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ، فَجَعَلْناهُ فِي قَرارٍ مَكِينٍ، إِلى‏ قَدَرٍ مَعْلُومٍ فَقَدَرْنا فَنِعْمَ الْقادِرُونَ، وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ واى بر آنهايى كه كفران نعمت الهى را نموده‏اند و سپاس گذارى مربى خود را نميكنند مدنيان (فقدرنا) را با تشديد قرائت كرده‏اند و باقى قراء بتخفيف                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 267

 خوانده‏اند تقدير اندازه‏گيرى شيئى را گويند و تقدير نمودن خدا اشياء را بدو نحو تحقق پذيرد يكى قوّه‏اى در او قرار ميدهد كه كمالاتى كه مستعد آن است از قوه بفعل رساند و ديگر او را اندازه گيرى ميكند بوجه مخصوص و مقدار مخصوص مطابق حكمت و نظام عالم (فقدّرنا) در آيه نسبت بانسان بهر دو معنى صادق آيد هم قوّه و استعداد كمال در او گذاشته كه اگر كوشش كند از هر موجودى بالاتر ميرود و هم خلقت او را جميل قرار داده كه در حسن صورت و سيرت بر تمام موجودات تفوّق و برترى دارد (فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ) همزه (أَ لَمْ نَخْلُقْكُمْ) استفهام انكارى است و در مقام امتنان و اظهار نعمت بر بنى آدم برآمده كه آيا ما شما را چنين خلق نكرديم يعنى شما را از آب منى كه از قذارات بشمار ميرود و از آن نفرت و دورى مينمائيد خلقت نموديم.

و نيز براى تخويف و تهديد كفار اشاره بنفوذ قدرت و عظمت و الهيّت و خالقيت خود نموده و انسان را مورد خطاب عتاب آميز خود قرار ميدهد كه آيا شما افراد بشر را از منى سست بى‏مقدار خلق ننموديم و آن را در قرارگاه محكم يعنى رحم زن متمكن نگردانيديم تا مدّت معلومى يعنى اين طور انسان را خلقت نموديم و آنچه از حالات و گزارشات و كيفيّات كه در مدت عمرش و وقت مردنش مناسب حال وى است تقدير كرديم و اندازه‏گيرى نموديم و ما خوب اندازه‏گيرى نموديم كه هر فردى را بآنچه در خور او و سزاوار آن بود روى ميزان عدل و درستى اندازه‏گيرى نموديم واى بر كسانى كه سپاس گذارى ولى نعمت خود را نميكنند و تكذيب مينمايند اشاره به اينكه گويا خلقت خودشان كه از چه چيز خلق شده‏اند و هستى خود را بعد از نيستى فراموش نموده‏اند و چون كفران نعمت نموده‏اند براى آنان بكيفر كفرشان ويل كه اشاره بعذاب و هلاكت است ثابت است.

أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً، أَحْياءً وَ أَمْواتاً، وَ جَعَلْنا فِيها رَواسِيَ شامِخاتٍ وَ أَسْقَيْناكُمْ                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 268

 ماءً فُراتاً وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ بقاعده عربيت (أَحْياءً وَ أَمْواتاً) حالست براى زمين.

در مقام اظهار نعمت و امتنان بر بشر و سرزنش وى بر آمده اشاره به اينكه چگونه چنين نعمتها را بچشم خود مى‏بينيد و در مقام شكر گذارى بر نمى‏آئيد آيا ما زمين را كافى قرار نداديم براى زندگانى شما كه در آن نشو و ارتقاء نمائيد و حيات خود را ادامه دهيد و نيز براى مردگان شما كه بدنشان در زمين دفن گردد و آيا چنين نيست كه در زمين كوه‏هاى بلند افراشتيم كه ميخ زمين باشد و زمين را محكم گرداند و آيا قرار نداديم در زمين آب شيرين خوشگوار كه شما را سيراب گرداند و زراعت و كشت و كار شما را بثمر آرد قوله تعالى وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ از عبد اللَّه عباس است كه آبهاى خوش گوار چهار نهر است جيجان، سيحان، فرات، نيل.

واى در آن روز قيامت بر كسانى كه كفران نعمت نموده و سپاس گذارى از ولى نعمت خود نمى‏نمايند و در عوض نسبت دروغ بپيغمبران خدا ميدهند.

اين آيه اشاره بنوع ديگرى است از انواع نعمتهاى الهى كه راجع بمظاهر آفاقى است چنانچه آيه بالا اشاره بآلاى جسمانى و انفسى بشر بود و ذكر نعمتها براى اين است كه انسان متذكر گردد و كفران نعمت ننمايد و اظهار بندگى نمايد و بشكرانه نعمتهاى غير متناهى الهى بوظيفه بندگى عمل كند و تصديق پيمبران نمايد و باين وسيله از عذاب آخرت نجات يابد پس واى و ويل براى كسانى است كه اين همه نعمتهاى آفاقى و انفسى كه از حد و شماره افزون است و براى آنها و در دست‏رس آنان قرار داديم كفران نموده و شكر گذارى نميكنند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 269

 [سوره المرسلات (77): آيات 29 تا 50]

انْطَلِقُوا إِلى‏ ما كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (29) انْطَلِقُوا إِلى‏ ظِلٍّ ذِي ثَلاثِ شُعَبٍ (30) لا ظَلِيلٍ وَ لا يُغْنِي مِنَ اللَّهَبِ (31) إِنَّها تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ (32) كَأَنَّهُ جِمالَتٌ صُفْرٌ (33)

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (34) هذا يَوْمُ لا يَنْطِقُونَ (35) وَ لا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ (36) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (37) هذا يَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْناكُمْ وَ الْأَوَّلِينَ (38)

فَإِنْ كانَ لَكُمْ كَيْدٌ فَكِيدُونِ (39) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (40) إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلالٍ وَ عُيُونٍ (41) وَ فَواكِهَ مِمَّا يَشْتَهُونَ (42) كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (43)

إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (44) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (45) كُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلِيلاً إِنَّكُمْ مُجْرِمُونَ (46) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (47) وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لا يَرْكَعُونَ (48)

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (49) فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ (50)

 (ترجمه)

اى دوزخيان برويد بسوى آنجايى كه قبلا تكذيب ميكرديد،

برويد بسوى دودهاى آتش جهنم كه از سه طرف شعله‏ور است،

كه سايه بانى در آنجا نيست كه بينياز گرداند شما را از شراره آتش‏

آن شراره آتش تيرهايى مى‏اندازد مثل قصرى‏

كه گويا مانند شتر زردى ماند،

واى در آن روز بحال تكذيب كنندگان‏

 (پيمبران) قيامت روزيست كه دهنها بسته ميگردد و نتوانند سخن گويند،

و اذن در سخن گفتن ندارند، تا آنكه عذرخواهى كنند،

واى در آن روز بر تكذيب- كنندگان،

روز جدا كننده (بين خوب و بد) است در آن روز جمع ميكنيم شما را با گذشتگان،

پس اى كافرين اگر براى شما حيله‏اى و كيدى هست بكنيد،

واى در آن روز بحال تكذيب كنندگان‏

محققا اشخاص با تقوى در سايه‏هاى خنك                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 270

 و چشمه‏هاى آب گوارا متنعمند،

و ميوه‏هاى فراوان و آنچه اشتها دارند در دسترس آنها است،

 (خطاب عزت رسد) بخوريد و بياشاميد گوارا باد براى شما نعمتهاى بهشتى پاداش اعمال نيك شما،

اينطور ما پاداش (نيكو) ميدهيم نيكوكاران را

واى در آن روز بحال تكذيب كنندگان،

كه وقتى گفته ميشود بآنان ركوع كنيد نميپذيرند و ركوع نميكنند،

واى در آن روز بحال آنان كه آيات خدا را تكذيب كردند،

پس بكدام حديث و خبرى بعد از آن ايمان ميآورند.

توضيح آيات‏

انْطَلِقُوا إِلى‏ ما كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ، انْطَلِقُوا إِلى‏ ظِلٍّ ذِي ثَلاثِ شُعَبٍ پس از آنكه براى تنبّه بشر بيان مينمايد نعمتهايى كه براى وى مهيّا گردانيده در مقام تهديد و تخويف آنان برآمده كه وقتى كه قيامت برپا گرديد خزنه جهنّم گويند بكفار برويد بسوى آن عذابى كه پيمبران گوشزد شما كردند و شما بدون فكر و رويه يا از روى حسد و كبر دروغ انگاشتيد و نسبت ناروا بآنان داديد (به) در آيه متعلق بمكذّبون است (انطلقوا) بعضى قراء بفتحه انطلقوا قرائت نموده‏اند و بعضى بكسره خوانده‏اند بفتحه خبر ميشود براى كنتم و بكسره امر ميشود كه برويد مقصود از ظلّ دود آتش جهنم است شعب قبيله‏اى را گويند كه بچند شعبه گرديده و شعوب جمع شعب چنانچه گويند (شُعُوباً وَ قَبائِلَ) و مقصود از (ذِي ثَلاثِ شُعَبٍ) شايد اشاره باشد بشدت و زيادتى دود كه گويا دود جهنم سه شعبه ميگردد و در اين آيه گفتارى از مفسرين نقل شده و احتمالاتى داده شده.

 (اول) در قيامت آتش از بالاى سر كفّار و از زير پاى آنان باطراف آنان احاطه دارد جمعا بين اين آيه و قوله تعالى (لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِن‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 271
 تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ)

 «1» و نيز يَوْمَ يَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ «2» (دوم) مقصود از ظلّ دود است چنانچه در جاى ديگر است إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها «3» و سرادق آتش دود است و دود جهنم از شدّت و قوّتى كه دارد سه شعبه ميگردد و از بالاى سر و طرف راست و چپ كفّار احاطه ميكند.

سوم- ما نميدانيم و دانا نيستيم كه مقصود از ظلّ چيست و نيز در باره آن چيزى نشنيده‏ايم.

لكن بهترين توجيهات همان توجيه اول است كه مقصود از ظلّ دود است و اشاره بقوت و شدت آتش جهنم دارد زيرا وقتى آتش از زيادتى آن قوت پيدا نمود و دود آن بسيار گرديد البته دود آن متفرّق و شعبه شعبه ميگردد و شعب آن ناشى از تاريكى و ظلمت نفس بشر است كه از قبل عكوف نمودن و مقيّد گرديدن بقواى نفسانى پديد ميگردد.

توجيه چهارم سبب پديد شدن دود صاحب شعب سه‏گانه ناشى از سه قوه از قواى نفسانى انسان است، حس، خيال، و هم زيرا كه هر يك اينها پرده و حجابى است كه مانع ميگردد از اشراق انوار قدس بر قلب انسان و آن چيزى كه سبب عذاب ميشود آن قوّه وهميّه شيطانيه است و آن حالتى است در دماغ كه نفس آدمى را مشوّش ميگرداند و مانع ميگرداند وى را از ادراك حقايق و ديگر قوّه غضبيّه سبعيّه كه در طرف راست قلب واقع است و نميگذارد نفس بطريق اعتدال قيام نمايد و ديگر قوّه شهويّه بهيميه از طرف چپ پس آنچه از انسان سر ميزند از

__________________________________________________

 (1) سوره زمر آيه 18 (براى اهل جهنم سايبانها است از آتش بالاى سر آنان و سايبانهاى از آتش از زير آنها) اشاره به اينكه آتش و دود جهنم بآنها احاطه نموده‏

 (2) سوره عنكبوت آيه 55، روزى كه ميپوشاند آنها را عذاب از بالاى سر آنها و از زير پاى آنها يعنى عذاب از تمام اطراف بآنها احاطه مينمايد.

 (3) سوره كهف آيه 28، محققا ما آماده و مهيا نموديم براى كافرين آتشى كه بآنها احاطه نموده پرده‏هاى آن آتش.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 272

عقايد فاسده و اعمال باطله ناشى از اين سه قوه واهمه، شهويّه، غضبيّه گرديده و از همين قواى سه گانه ناشى ميگردد سه شعبه از عذاب كه تعبير از آن بظلّ ذى ثلاث شعب شده.

هر كس خواهد كه فرداى قيامت از اين دخان كه ظل من يحموم اشاره بآن است ايمن گردد بايستى بنور عقل و ايمان متمسّك گردد تا آنكه از تيرگى صفات شيطانيّه و غضبيّه سبعيّه و شهويه بهيميه نجات يابد. (تفسير كبير) توجيه ديگر مقصود از (شعب ثلاث) قوه شنوايى و قوه بينايى و قوه نفسانى است بدليل قوله تعالى وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ «1» پس شكر اين سه قوه و مراعات آن كه از حدّ اعتدال تجاوز ننمايد منبع سعادت و عدم مراعات آن منبع شقاوت است.

و بوجه ديگر ايمان عبارت از تصديق بقلب و اقرار بزبان و عمل بجوارح است و هر يك از اين سه شعب ثلاث كه در آيه عنوان نموده مقابل يكى از اين اركان سه گانه است اين است كه فرموده انْطَلِقُوا إِلى‏ ما كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ و چون تكذيب نمودن عمل قلب است و تمام اعمال و افعال و قوا ناشى ميگردد از قلب وقتى قلب فاسد گشت اعضا وقرا نيز فاسد ميگردد و ظلمت قلب باعضاء نيز سرايت مينمايد اينست كه تعبير بسه ظلمت نموده و در قيامت اين سه نوع ظلمت بسه صورت تشكيل ميگردد زيرا كه بازاى هر صفتى در قيامت بصورت مناسب آن صورتى پديد ميگردد. (تفسير روح البيان) لا ظَلِيلٍ وَ لا يُغْنِي مِنَ اللَّهَبِ، إِنَّها تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ، كَأَنَّهُ جِمالَتٌ صُفْرٌ

__________________________________________________

 (1) سوره نحل آيه 80، خدا بيرون آورد شما را از شكمهاى مادرهايتان در حالى كه چيزى نميدانستيد و قرارداد براى شما گوش و چشم و قلب كمند كسانى كه شكرگزار باشند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 273

قوله تعالى در سوره زمر آيه 18 مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ اشاره به اينكه دود آتش جهنم از بالا و پائين بآنان احاطه نموده.

 (جمالة و جمالات) هر دو قسم قرائت شده و بهر دو نحو قرائت جمع است و مفرد آن جمال و جمل ميشود.

آن ظل ذى ثلاث شعب را بچهار صفت معرفى نموده:

 (اول) آن دود يا آتش سه شعبه دارد اشاره به اينكه دود وقتى شديد گرديد متفرق ميگردد و شعبى پيدا ميكند.

 (دوم) آن دود يا آتش لا ظليل سايه خنك ندارد (وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ) سايه آن از دود سياهست سايه‏اى نيست كه مانع حرارت گردد اشاره به اينكه ظل كفار غير از ظل مؤمنين است كه در اوصاف او است (وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ) «1» (سوم) آن دود يا آن آتش (ترمى بشرر كالقصر) هر شعله آن مثل بنا و قصر بلندى است و اين نيز اشاره بقوّت و شدّت شراره آتش است.

 (چهارم) تشبيه مينمايد آن آتش را بشتر زرد رنگ (كَأَنَّهُ جِمالَتٌ صُفْرٌ) وقتى آتش شدّت نموده و شعله آن در اطراف پراكنده گرديد زرد رنگ بنظر ميآيد تمام اين اوصاف اشاره بشدّت و قوت آتش جهنم است كه براى تكذيب كنندگان انبياء آماده شده وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ شايد در اينجا اشاره باشد به اينكه چه روز سختى است روز قيامت براى كفار.

هذا يَوْمُ لا يَنْطِقُونَ، وَ لا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ، وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ظاهرا ضمير جمع در (لا ينطقون) راجع بكفّار است كه در قيامت مأذون بسخن گفتن نيستند تا آنكه عذر خواهى نمايند.

__________________________________________________

 (1) سوره واقعه آيه 29- سايه پيوسته بهم كشيده شده در اوصاف سايه بهشتيان است مقابل سايه جهنميان آرى همين طورى كه اوصاف و اعمال بهشتيان و جهنميان ضد هم و مقابل يكديگر است نظر به اينكه بايد جزا بر وفق عمل باشد اينست كه نعمت و عذاب آنها نيز ضد هم و مقابل يكديگر است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 274

و شايد اشاره باين باشد كه در آن روز از شدت خوف و ترس و اضطرابى كه به آنان از هول دست ميدهد دهنهاى كفّار بسته و زبانهايشان بند ميآيد و قدرت بر تكلم ندارند.

و روز قيامت روزيست كه كسى قدرت بر تكلم ندارد مگر كسى را كه خداوند اذن بدهد و كفّار مأذون نيستند سخن بگويند تا آنكه عذر خواهى نمايند لكن شايد مؤمنين مأذون باشند تكلّم نمايند زيرا كه آنان در (مقام امين) قرار گرفته‏اند و ديگر خوفى و حزنى براى آنان نيست إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ از بعض مفسرين است كه مقصود اين است كفار اذن در عذر خواهى ندارند جمعا بين اين آيه و آنجا كه فرموده (كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها) و در جايى ديگر ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ «1» و در جمع آيات ممكن است گفته شود مواقف قيامت بسيار است در موقف اول كه چشم كفار بر آن عذاب كذايى افتد قدرت بر تكلّم ندارند و اين منافات ندارد كه در وقت ديگر زبانشان باز شود و هر يك بخواهد ديگرى را مقصر نمايد.

يا آنكه مقصود مجادله در باطن خودشان نمايند و با نفس خودشان بجنگند كه چرا چنين و چنان كرديم و تصديق پيمبران را ننموديم كه امروز در اين عذاب و در اين هلاكت واقع گرديم چنانچه آن آيه كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها شاهد بر آن است واى در آن روز بر كسانى كه تكذيب پيمبران و آيات حقانى را نمودند و دعوت آنها را دروغ انگاشتند كه بكيفر تكذيبشان در آن روز زبانشان بسته گرديده و مأذون در تكلّم نيستند ويل در اينجا شايد اشاره ببستگى زبان آنها است.

هذا يَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْناكُمْ وَ الْأَوَّلِينَ هذا اشاره بهمان روز موعود و روز رستاخيز است كه يكى از نامهاى آن‏

__________________________________________________

 (1) سوره زمر آيه 32، پس از آنكه مرديد روز قيامت شما محققا نزد پروردگارتان با هم مجادله ميكنيد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 275

روز كه در قرآن معرفى شده (يوم فصل است) و چون (يوم الفصل) مطلق است مصاديقى پيدا مينمايد روزى است كه خوب و بد شقى و سعيد مؤمن و كافر از هم امتياز پيدا مينمايند.

و نيز روزى است كه حق و باطل از هم جدا ميگردد و نيز روزى است كه نزد ميزان عدل الهى حق مظلوم از ظالم گرفته ميشود.

و اين آيه اشاره بقسم ديگرى است از عذاب كفار كه آنان را تهديد مينمايد برسوايى آن روز كه خلق اولين و آخرين از كسانى كه در اول هبوط آدم بودند تا آخرين بقاء دنيا همگى با هم در يك سعيد واحد اجتماع مينمايند و بقوله تعالى (يوم تبلى السرائر) باطنها نيز ظاهر ميگردد كه آنها متوجه گردند آن كس كه بر خلاف امر حق تعالى و رضاى او عمل نموده در آن وقت چقدر خجلت زده و رسوا و شرمنده ميگردد.

فَإِنْ كانَ لَكُمْ كَيْدٌ فَكِيدُونِ خطاب عتاب آميز بكفّار است كه اگر شما توانيد حيله و تزويرى كنيد و عذاب اين روز را از خود دفع نمائيد چنانچه در دنيا بناى كار شما بر حيله بازى و دروغگويى و تدليس بوده عمل خود را بكار اندازيد.

اشاره به اينكه قيامت روزى است كه پرده‏ها پاره گرديده و حقايق ظاهر مى گردد و باطنها نمايان ميشود و بخوبى خوب و بد زشت و زيبا و حق و باطل از هم امتياز مى‏يابد بحيله و دروغ نتوان كارى را پنهان نمود زيرا كه يكى از اوصاف قيامت (تبلى السّرائر) است كه ظاهر نشان ميدهد باطن را و باطن ارائه ميدهد ظاهر را بلكه توان گفت چون روز قيامت روزى است كه هر فرعى باصل خود بر ميگردد و اضداد با هم متحد ميگردند زيرا كه حشر بمعنى جمع است و قيامت را حشرش ناميده شايد نظر بهمين باشد كه اشياء با هم جمع ميگردند و همه در صعيد واحد اجتماع مينمايند خلاصه چنانچه آيات ارائه ميدهد قيامت روز فصل‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 276

 است كه خوب و بد مؤمن و كافر شقىّ و سعيد از هم جدا و ممتاز مى‏گردند و باعتبار ديگر روز جمعش ناميده شايد جمع باعتبار اين باشد كه اضداد در آن وقت با هم جمع و متحد ميگردند يا باعتبار اجتماع افراد در محل واحد روز جمعش ناميده وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ واى بر كسانى كه بكيد و حيله امر نبوّت را پنهان نموده و خواهند بتزوير نور حقانى و چراغ هدايت را خاموش نمايند.

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلالٍ وَ عُيُونٍ، وَ فَواكِهَ مِمَّا يَشْتَهُونَ، كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ چون يكى از اوصاف قرآن بشارت دهنده بمؤمنين و تهديد كننده كافرين است باين مناسبت هر جا ذكر عذابى شود براى كفار در عقب بيان رحمت ميشود براى مؤمنين و هر جا نامى از رحمت برده شود در عقب نامى از عذاب نيز برده ميشود تا آنكه خوف و رجا مثل دو كفه ميزان مقابل گردند.

اين است كه همين طورى كه دود جهنم يا شعله آن را تشبيه بسه شعبه نموده همين طور راجع بنعمتهاى بهشت كه بمتقين وعده داده نيز سه قسم آن را در اينجا تذكر ميدهد.

اول بهشتيان و متقيان در سايه‏هاى و ظلال خنك بهشتى مى‏آرامند در سوره واقعه آيه 29 در وصف بهشتيان است وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ دوم از چشمهاى آب گواراى كافورى و زنجبيلى و شرابا طهورا كه در سوره دهر آيه 18 وَ يُسْقَوْنَ فِيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلًا عَيْناً فِيها تُسَمَّى سَلْسَبِيلًا تذكر داده مى‏آشامند مقابل كفّار كه دميدم از شراره آتش اذيّت ميكشند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 277

 سوم اهل تقوى از ميوه‏هاى بهشتى ارتزاق مينمايند و بآنها گفته ميشود بخوريد و بياشاميد گوارا باد شما را و اين نعمتها پاداش اعمال نيك شما است.

و اين طور بخشش و الطاف الهى در باره متقين مقابل آن تيرهاى آتشين است كه هر يك از آن شراره‏ها را تشبيه نموده بقصر و عمارت بلند و بشتر زرد رنگ و بايست دانست كه تقوى مقام بلندى است كه اگر ايمان با تقوى توأم گرديد انسان را از حضيض ناسوتى بمقام ملكوتى ميرساند و در جايگاه مقربين باقسام و انواع نعمتهاى روحانى و جسمانى وى را ملتذ و برخوردار ميگرداند.

قال اللَّه تعالى إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ «1» تقوى ملكه و حالتى است نفسانى كه در هر كس پديد گرديد وى را از آنچه در نظر عقل و شرع و منطق صحيح ركيك و نادرست آيد باز ميدارد و علامت وجود و تحقيق چنين ملكه اين است كه تمام عادات و ملكات و اعمال شخص روى ميزان عدل استوار ميگردد و چنين حالتى را در عرف علماى اخلاق تعبير بملكه عدالت كنند و اگر تقوى در كسى ملكه و از اوصاف نفسانى گرديد خود تقوى رهنما و رهبر انسان ميگردد و طريق سعادت وى را باو مينماياند و براى او راه باز ميكند غرض آنكه وقتى آدمى داراى ملكه تقوى گرديد و از حظوظات نفسانى طبيعى اعراض نمود در اثر مجاهده با نفس عقل وى بزرگ و قوى ميشود و چشم دل وى باز ميگردد و راه را از چاه تميز ميدهد آن وقت ببعض اسرار و گفته‏هاى پيمبران واقف ميگردد و صاحب تميز ميشود و خودش بجزئيات كار خود بينا ميگردد و بين خوب و بد اعمالش تميز ميدهد آن وقت بدرستى ميتواند براهى كه رهبران حقيقت پيمودند قدم پشت قدم آنان گذارده خود را بسعادت برساند لكن بدون حصول ملكه تقوى ممكن نيست كسى بتواند سعادتمند گردد و اين اول مرتبه تقوى است و آخر مرتبه تقوى چنانچه در محل خود مبرهن گرديد اين است كه شخص چنان با نفس خود مجاهده‏

__________________________________________________

 (1) محققا خدا قبول ميكند اعمال پرهيزكاران را.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 278

نمايد كه در اثر كوشش بسيار براى وى حالتى پديد گردد كه از غير حق تعالى اعراض نمايد و بتمام قوى و مشاعر رو بحق آرد و از پيروى حظوظات نفسانى خود دارى نمايد و تمام فكر و همّش در آلاى حق و مقصود و مطلوبش مشاهده آثار و صفات حقّانى گرديده تا آنكه برسد بجايى كه خود و آنچه هست براى او بخواهد نه براى خود.

إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ، وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ما اين طور پاداش ميدهيم نيكوكاران را واى بحال كسانى كه خود را از اين سعادت عظمى و از نعمتهاى بهشتى كه بمؤمنين با تقوى وعده داده شده محروم نموده و سخنان پيمبران و آيات الهى را دروغ ميپندارد و نسبت ناروا بآنها ميدهد.

كُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلِيلًا إِنَّكُمْ مُجْرِمُونَ، وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ امر كلوا و تمتّعوا امر وجوبى نيست بلكه در مقام توبيخ و سرزنش كفّار است و اشاره بكفّار دارد كه از متاع اندك بيمقدار دنيا بخوريد و اندكى محظوظ گرديد لكن محظوظات دنيا شما را از عذاب نجات نميدهد زيرا كه شما گنه‏كار و در مورد سخط و غضب پروردگار واقع گرديده‏ايد و مال و ثروت يا شهرت و مقام كسى را از گناه پاك نميگرداند واى بحال گنه‏كارانى كه تكذيب پيمبران نموده‏اند و بهمين متاع قليل دنيا قناعت نموده و خود را از سعادت و فضيلت محروم گردانيدند.

وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لا يَرْكَعُونَ، وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ يكى از صفات نكوهيده منكرين اين است كه بآنان گفته ميشود ركوع كنيد نميپذيرند و اين آيه چنانچه مفسرين گويند مشعر بر اين است كه كفار همان طورى كه مكلّف باصول ديانت ميباشند مكلف بفروع نيز ميباشند زيرا كه ظاهرا اين آيات در باره كفار و منكرين پيمبران و آيات الهى فرود آمده اگر آنان مكلف بركوع كه يك جزء از نماز است نبودند از جهت ترك ركوع در مقام                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 279

 توبيخ و ملامت واقع نميگرديدند لكن چنانچه در جاى ديگر تذكر داديم اين آيه بتنهايى دليل نميشود كه كفّار ابتداء مكلف بفروع نيز باشند زيرا كه آيه در مقام توبيخ و سرزنش آنها است و چنين مينمايد كه مقصود اين است كه اگر بآنها گفته شود ايمان آريد و با جماعت مؤمنين ركوع كنيد نميپذيرند واى بحال كسانى كه آيات خدا و مقررات دين را تكذيب نمودند و زير بار تكليف نميروند.

فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ اشاره به اينكه كفّار وقتى باين آيات قرآنى و چنين دلايل و براهين روشن كه جاى ترديد باقى نگذارده و طاهر و هويدا است تصديق نميكنند پس بچه حديث و گفتارى توانند تصديق نمايند و ايمان آرند.