کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
الجن: آيات 1 تا 28 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 135
سورة الجن‏

مكية و هى ثمان و عشرون آية

 [سوره الجن (72): آيات 1 تا 14]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً (1) يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً (2) وَ أَنَّهُ تَعالى‏ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً (3) وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً (4)

وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً (5) وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً (6) وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً (7) وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً (8) وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً (9)

وَ أَنَّا لا نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً (10) وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِكَ كُنَّا طَرائِقَ قِدَداً (11) وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً (12) وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدى‏ آمَنَّا بِهِ فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا يَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً (13) وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً (14)

 (ترجمه)

بنام خداى رحمن مهربان‏

 (اى پيمبر) بگو مرا وحى رسيده كه گروهى از جنّيان هنگام اسماع قرآن گفتند ما از قرآن آيات عجيبى ميشنويم،

اين قرآن هدايت ميكند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 136
 خلق را بسوى خير و صلاح و ما ايمان آورديم باو و هرگز بخداى خود مشرك نيستيم‏

و هر آينه بسيار بلند مرتبه و عظيم است پروردگار ما و هرگز زن و فرزندى نگرفته است،

و البتّه سفهاء و بيخردان ما نسبت ميدهند بخدا سخنهاى متفرّق،

و ما محققا چنين ميپنداشتيم كه نه بشرى و نه جنّى هرگز بر خدا دروغ نمى‏بندد،

و اينكه مردانى از بشر پناه ميگيرند بمردانى از جنّ و آنان بر جهالت و بيخردى خود ميافزايند،

و اينكه جنّيان مثل شما آدميان گمان ميكنند كه هرگز خدا مبعوث نميكند احدى را،

و جنّيان ميگفتند ما بر آسمان ميرفتيم و مى‏نشستيم در كمين‏گاه براى اينكه (سخنان وحى را استماع نمائيم) امّا اينك هر كس از اسرار الهى بخواهد مطّلع گردد تير شهاب در كمينگاه است،

و هرگز ما نميدانيم آيا پروردگار براى اهل زمين شرّ اراده نموده يا رشد و هدايت،

و بعضى از ما نيكوكار و شايسته هستيم و بعضى از ما اينطور نيستند و اعمال ما متفرّق و راههاى مختلف دارد،

و چنين دانسته‏ايم كه هرگز در زمين بر قدرت خدا غالب و از محيط اقتدارش فرار نتوانيم نمود،

و اينكه ما چون آيات قرآن را شنيديم ايمان آورديم پس كسى كه ايمان آورد بپروردگار خود ديگر از نقصان و رنج و عذاب ديگر بر خود هيچ نترسد؟

و اينكه از ما بعضى اسلام آوردند و بعضى كافر گرديدند پس كسانى كه اسلام آوردند آنان براه رشد و ثواب شتافتند.

توضيح آيات‏

قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً مفسّرين گويند جماعتى از جنّ در وادى نخله استماع قرآن نمودند و ايمان آوردند و در عدد آنان آراى مختلف نقلشده هفت نفر، نه نفر، هفتاد نفر گفته شده لكن اهل لغت گويند نفر بر زيادتر از ده عدد گفته نميشود و گويند اين چند نفر از رؤساء و بزرگان جنّ بودند كه وقتى كلمات معجز نماى آيات قرآن را شنيدند و فهميدند كه اين آيات بسخنان بشر نميماند ايمان آوردند.

سخنان دانشمندان راجع بحقيقت جن‏

مشهور و معروف بين علماى اسلامى اين است كه جنّ جسم لطيف شفّاف                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 137

 است كه عنصر غالب آن آتش و هوا است و چون آتش و هوا سريع الانتقال است اين است كه افراد جن توانند بهر شكلى بخواهند متشكّل گردند.

براى ايضاح آنكه حقيقت جن چيست مختصرى از گفتار صاحب تفسير كبير را ترجمه ميكنم و چون بناى ما بر اختصار است از تفصيل آن خود دارى مينمايم.

چنين گويد از زمان قديم تا زمان جديد در آنكه ماهيّت و حقيقت جنّ چيست مورد بحث دانشمندان عالم واقع بوده.

بعضى از فلاسفه و حكماء اصلا وجود جن را منكر بودند و بسيارى از فلاسفه و قائلين بوجود ارواح معترف بوجود جن ميباشند و فلاسفه جن را ارواح ارضى مينامند.

ابو على سينا در رساله‏اى كه در حدود اشياء نوشته چنين گفته جن حيوانى است هوايى متشكّل ميگردد باشكال مختلفه پس از آن گفته اين معنى شرح الاسم است يعنى بيان اسم جن است نه حقيقت آن و جمهور مليّين و كسانى كه اهل ملت و دين ميباشند تماما بوجود جن اذعان دارند لكن اختلاف آراء در اين است كه حقيقت جن چيست بعضى گمان گرده‏اند كه جن جسم و جسمانى نيست بلكه باعتبار ذات جوهريست مجرد و داراى انواع و اصناف بيشمار.

بعضى اهل خير و صلاح بعضى اهل شرّ و فساد و عدد آنان را جز خدا كسى نميداند و گويند مجرد بودن آنها از جسم و جسمانيّات مانع از اطلاعات آنها بر امور گذشته و آينده و توانايى آنها بر اعمال شاقه كه نوع بشر عاجز از آن است نميباشند.

و اين ارواح مجرّده هم ميبينند و هم ميشنوند و هم انجام اعمال شاقّه مى- دهند و دور نيست بگوئيم هر نوعى از آنان بنوع مخصوصى از اجسام اين عالم تعلق دارند و چنانچه در جاى خود مبرهن گرديده كه نفس ناطقه اول تعلق ميگيرد بروح حيوانى كه آن اجسام لطيف بخارى است كه از قلب متصاعد ميگردد بدماغ                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 138

 و بتوسط آن روح بخارى نفس ناطقه تصرف در اعضاء مى‏نمايد همين طور دور نيست بگوئيم هر يك از افراد جن اول تعلق ميگيرد بجزيى از اجزاء هوا و هوا سريان و نفوذ مى‏نمايد در بعض اجسام ثقيل و باين واسطه در اجسام تصرف مينمايند و بعضى گويند جن مجرد نيست بلكه مادى است و بين قائلين بجسمانى بودن جن دو رأى مختلف نقل شده بعضى چنين اظهار نظر ميكنند كه تمام اصناف و انواع جن در جسمانى بودن و قابل ابعاد ثلاثه عرض، طول، عمق، داشتن مساويند لكن در انواع و حقيقت مختلفند و داراى نوع بسيارند و هر نوعى را اصنافى است و هر صنفى از آنان را افراد زيادى است ديگرى چنين اظهار ميكند كه اصناف و افراد جنّ در جسمانيّت و لطافت و كثافت بسيار تفاوت دارند و نيز بعضى از آنان علوى و بعضى سفلى ميباشند.

ديگرى را عقيده چنين است كه تمام افراد و اصناف جنّ در ماهيّت نوعى يكى ميباشند و در عوارض و خصوصيّات فردى تفاوت دارند.

و در اينجا فخر رازى ادلّه و براهين هر يك از آراء و اعتراضاتى كه بر يكديگر وارد نموده‏اند مفصّلا بيان ميكند كه اگر بخواهيم وارد آن گرديم سخن طولانى ميگردد و نيز چندان فائده‏اى در آن بنظر نمى‏آيد. (پايان) خلاصه آنچه از مجموعه آيات و روايات و گفتار دانشمندان بر ميآيد همين است كه جنّ وجود دارد و افراد آن داراى اجسام لطيف شفاف ميباشند زيرا كه از آتش يا باد آفريده شده‏اند و شايد عنصر غالب بعضى از انواع آنان از آتش و بعضى از باد تكوّن يافته باشد چنانچه بعض انواع ملائكه از نورند و بعضى از هوا مثل اينكه عنصر غالب انسان خاك است و عنصر غالب ملك يعنى انواع جسمانى آنها شايد نور باشد و عنصر غالب جنّ آتش است و چون جسم لطيفند قدرت دارند بر اينكه متشكّل گردند باشكال مختلفه و بعضى از آنان با ايمان و تقوى و بعضى فاسق و كافر و شرورند امّا اينكه مثل انسان داراى نفس مجردند يا مادّى و جسمانى ميباشند.

دليلى كه بتوان بآن اعتماد نمود براى اثبات هيچيك نداريم زيرا كه ادلّه هيچكدام                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 139

 از قائلين بتجرد يا جسمانى بودن آنان تمام نيست علم آن نزد خدا و راسخين در علم است.

سخنان مفسرين راجع به اينكه آيا رسول اكرم (ص) هنگام استماع قرآن جن را ميديد يا نه‏

بعضى گويند حضرتش جنّ را نميديد بلكه از طريق وحى خبردار ميشد و براى اثبات اين كلام دو دليل آرند يكى خود اين آيه (قل اوحى) بگو بمن وحى شد كه طائفه‏اى از جن استماع قرآن نمودند و اگر بطور رؤيت بود وحى نميفرمود دليل دوم بروايت عبد اللَّه عباس كه گفته از زمان حضرت عيسى تا زمان بعثت پيمبر خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم شياطين بآسمانها رفته و اخبار آينده بكهنه مى‏آموختند وقتى حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بپيمبرى مبعوث گرديد راه رفتن آنان بآسمان مسدود شد و بتير شهاب آنها را ميزدند و ميراندند شياطين ابليس را از قضيّه خبردار نمودند ابليس گفت برويد تفحص كنيد لا بد يك خبر تازه‏اى پيش آمده كه راه آسمان بسوى ما بسته گرديده و پس از آنكه در مشرق و مغرب عالم تفحص و گردش نمودند جماعتى از آنان رسيدند ببازار عكاظ حضرت رسول با اصحاب نماز فجر مى‏خواند چون آيات قرآن شنيدند تعجب نمودند و با هم گفتند گوش بدهيد كه ما تا حال چنين كلامى نشنيده بوديم و بحق حق قسم همين است كه مانع و حائل گرديده از عروج ما بآسمان و آن جماعت برگشتند و بطائفه خود گفتند إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً و اين خبر بطريق وحى بپيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم رسيد.

و اعتراض به اينكه اين حديث راجع بشياطين است و آيه راجع بجن است در پاسخ گويند افراد جن بتبع شياطين بآسمان ميرفتند يا آنكه مقصود از شياطين در حديث جن بوده زيرا كه بعض اصناف شياطين موصوف بجن ميباشند چنانچه در سوره انعام آيه 112 فرموده شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً قول دوم خود حضرت جن را ميديد و سند اين قول حديث عبد اللَّه مسعود است كه بنقل علماى تفسير چنين گفته وقتى حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود من مأمورم                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 140

 كه قرآن را بر جنّيان تلاوت نمايم و كيست كه با من همراهى نمايد كسى جواب نداد ثانيا فرمود كيست با من همراهى كند باز كسى جواب نداد عبد اللَّه ميگويد در مرتبه سوم گفتم من با تو ميآيم يا رسول اللَّه پس هر دو رفتيم تا رسيديم بشعب حجون كه بالاى مكّه است حضرتش گرداگرد من خطى كشيد و گفت از اين خط قدم بيرون منه تا من بيايم پس رفت و شروع نمود بقرائت قرآن آن گاه مرغانى ديدم بمقدار كركس ميپريدند و ميآمدند و ميرفتند و مى‏نشستند و ماران سياه ديدم كه آمدند و ميان من و پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم حايل گرديدند و از صداى نهيب آنان ديگر صداى پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را نميشنيدم بسيار متوحش گرديدم كه مبادا بحضرتش صدمه بزنند و پس از استماع قرآن مانند پاره‏هاى ابر سياه از هم متفرق گرديدند چون صبح حضرتش نزد من آمد و گفت خوابيده‏اى گفتم نه يا رسول اللَّه چه جاى خفتن است چند دفعه ميخواستم فرياد بزنم و چون ميديدم تو آنان را بعصا از من دور مى- كنى ايمن ميشدم فرمود اگر از خط بيرون ميآمدى براى تو مظنّه خطر بود آن گاه فرمود چه ديدى گفتم مردان سياهى بودند كه جامهاى سفيد در برداشتند فرمود اينان دوازده هزار نفر از جنّ از نصيبين بودند كه استماع قرآن مينمودند و سوره‏اى كه براى آنها خواندم سوره فلق بود.

جمع بين اين دو عقيده باين است كه گفته شود گاهى بطريق وحى حضرتش خبردار ميگرديد كه جنّيان استماع قرآن مينمايند و گاهى خود آنان را رؤيت مينمود و با آنها تكلم ميكرد و بمؤمنين آنها دستوراتى ميداد و آنان اطاعت مينمودند و بايستى همين طور باشد زيرا كه رسول خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم براى جن و انس پيمبر بود و اگر هيچوقت آنها را نميديد چگونه ممكن بود آنها را براه حق و حقيقت رهبرى نمايد و باسلام دعوتشان فرمايد و قانون و مقرراتى بين آنها تأسيس نمايد هرگز ممكن نبود.

يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً، وَ أَنَّهُ تَعالى‏ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَدا

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 141

جنيان ستايش قرآن ميكنند و ايمان ميآورند

جنّيان با هم گفتند كلمات قرآن خيلى عجيب و امر آن بسيار مهم است رهنما و نماينده طريق سعادت و رهبر صعود بسوى كمال است پس چون چنين است ما بخداى بزرگ ايمان آورديم و بقرآن گرويديم و هرگز كسى را شريك بپروردگار خود قرار نميدهيم.

 (جَدُّ رَبِّنا) جد در لغت بمعنى عظمت و بزرگى است عرب گويد جدّ فلان يعنى فلانى با عظمت و شأن وى بزرگ است جنّيان گفتند جلال و عظمت و بزرگوارى پروردگار ما بقدرى است كه از زن و فرزند بى‏نياز است زن و رفيق نگرفته و فرزند نزاده زيرا كه او واجب الوجود و منزّه از صفات ممكنات و مبرا از جسم و جسمانيات است.

وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً سفيه در لغت بمنى بى‏خردى و كم عقلى است و شطط بمعنى افراط و زياده روى در ظلم و تعدّى است.

در اينكه مقصود از (سفيهنا) در آيه چيست مفسرين گويند شيطان است و شايد مقصود از كفار جن باشند زيرا كه ظاهرا سفيه اسم جنس است و شامل تمام سفها و بيخردان ميگردد و هر كس بخدا نسبت و ناروايى دهد سفيه و بى‏خرد است و اينكه جنّيان سفيهنا گفتند و سفيه را اضافه بخودشان نموده‏اند تأييد مينمايد اينكه گفتيم مقصود از (سفيهنا) كفّار جن باشند نه شياطين.

وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً بقرينه آيه بالا چنين معلوم ميشود كه شياطين يا كفار جن خدا را جسم و جسمانى معرّفى مى‏نمودند و عوام آنان از روى تقليد و حسن ظنى كه بآنها داشتند گمان نميكردند كه كسى دروغ بخدا بندد و خدا را جسم و جسمانى و صاحب زن و فرزند نشان دهد اين بود كه وقتى جنيان آيات معجز نماى قرآن را شنيدند و و يقين بحقانيت آن پيدا نمودند و ديدند قرآن خدا را بصفات جلال و جمال و منزه
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 142

 از جسم و جسمانيات معرفى نموده آن وقت ببركت قرآن دانستند كه پيشوايان آنان دروغ ميگويند اين بود كه گفتند ما هرگز گمان نميكرديم از افراد انسان و افراد جنّ كسى بخدا افترا بندد و نسبت ناروا باو دهد و از عظمت و بزرگى و قهاريّت او نهراسد.

وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً (رهق) در لغت بمعنى مرتكب شدن گناهست بعضى مفسرين در شأن نزول آيه چنين گفته از عرب مردى بود وقتى بمسافرت ميرفت و شب در بيابانى منزل مى‏نمود ميگفت پناه ميبرم بسيد و بزرگ اين وادى از شرّ سفهاء و اشقياى قومش يعنى جنّيان و بگمان خود در پناه بزرگ جنّ قرار گرفته تا صبح ميخوابيد شايد آيه اشاره باين دارد كه اولا پناه دهنده خداست و بس كسى كه بغير خدا پناه گيرد در مرتبه توحيد ناقص و نيز بر گناه و خطاى خود مى‏افزايد و ثانيا انسان شريفتر از جن است و سزاوار نيست شريف پناه بگيرد بخسيس و اين عمل خطا و ناروا است.

وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً و همانطورى كه جنّيان گمان كردند هرگز خدا مبعوث نميكند احدى را يعنى انكار نمودند شما افراد بشر نيز انكار معاد نموديد و گمان كرديد قيامت و ثواب و جزائى در كار نيست.

وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً، وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً جنّيان گفتند ما ميرفتيم بآسمان اينك مى‏يابيم كه آسمان پر است از نگهبانان و تيرهاى شهاب آماده شده و ما قبلا مى‏نشستيم در محلى براى استماع لكن حالا                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 143

 كسى كه بخواهد استماع نمايد بتير شهاب رانده ميشود.

از اين آيه چنين بر مى‏آيد كه قبلا جنّيان بسوى آسمان صعود مينمودند و اخبار آينده را از ملائكه فرا ميگرفتند و بساحرين و كهنه مى‏آموختند چون چنين ميكردند خداوند راه آنان را بست و هر وقت اراده نمايند صعود كنند بآسمان بتير شهاب رانده ميشوند وَ أَنَّا لا نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً جمله (لا ندرى) جمله استفهامى است و جنّيان باين جمله اظهار عجز مى نمايند كه نميدانيم اراده خدا در باره اهل زمين چيست و گويا جنّيان جبرى بودند كه خير و شرّ هر دو را نسبت بخدا ميدادند در صورتى كه نسبت شرّ بخدا دادن روا نيست زيرا كه او خير محض است از خير محض هرگز شرّ نايد و چنانچه در محلّ خود مبرهن گرديده هر جا شرّى يافت شود بازگشت آن بجهات عدمى و نقائص ممكنى است هر كس حدود وجودش و نقصان ذاتش غالب باشد بر خيريت و كمال ذاتش البته فسادش در عالم زيادتر از اصلاح و خيريت وى خواهد بود چنانچه بتجربه معلوم شده غالبا منشأ فساد نقصان عقل است آدم عاقل خردمند هيچوقت پيرامون فساد نميگردد.

و نيز توان گفت كه شرّ امر اضافى و (عدم ملكه) يا امر نسبى است كه هر چيزى را كه شرّ نامند باضافه بخير است خلاصه محقّقا شرّ چيزى نيست كه در برابر خير عرض اندام نمايد و داراى وجود مستقلّ باشد تا آنكه منشأ وجودى بخواهد و گفته شود خداوند اراده شرّ نموده.

وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِكَ كُنَّا طَرائِقَ قِدَداً جنّيان گفتند بعضى از ما صالح و نيكوكارند و بعضى چنين نيستند بلكه در طرقهاى مختلف سير ميكنند بعضى مؤمن، بعضى كافر، بعضى شرور و مفسد، بعضى خيّر و صالح و مصلح
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 144

 طرائق جمع طريق و قددا جمع قد بمعنى قطع است و در توجيه (طرائق قددا) از مفسّرين چند وجه نقلشده:

 (1) جنّيان رنگهاى مختلف دارند. (جبير) (2) جنّيان در نوع متعدد و مختلفند. (حسن) (3) جنّيان شعب و فرقهاى مختلف دارند. (ابن كيسان) (4) جنّيان مذاهب و طرق مختلف دارند بعضى جبرى بعضى قدرى بعضى مرجى كه باميد كرم خدا دست از عمل بر ميدارند. (سدى) وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً در بسيارى جاها ظن بمعنى علم و قطع استعمال شده جنيان ميگفتند ما ميدانيم و يقين داريم كه نتوانيم خدا را عاجز گردانيم يعنى ما مسخر امر او و تحت فرمان وى‏ايم و نتوانيم از تحت حكومت او فرار كنيم اين بود كه وقتى آيات قرآن را شنيديم و يافتيم كه قرآن طريق هدايت و رهبر بسوى حقّ و حقيقت است ايمان آورديم.

وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدى‏ آمَنَّا بِهِ فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا يَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً جنيان گفتند پس از آنكه استماع قرآن نموديم و ايمان آورديم فهميديم هر كس ايمان آرد بخدا هيچ زيان و نقصان و عذابى بوى نرسد.

آرى ايمان بخدا قلعه محكمى است كه هر كس در حصن حصين توحيد قرار گرفت در مقام امن و امان ساكن گرديده إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ و در حديث قدسى است‏

 (كلمة لا اله الا اللَّه حصنى فمن دخل فى حصنى امن من عذابى)

وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً سقوط در لغت بمعنى ظلوم يعنى بسيار ظلم كننده مقابل قسط كه بمعنى عدل و ميانه روى است در سوره حجرات آيه 9 فرمود أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ «1»

__________________________________________________

 (1) بعدالت و ميانه روى رفتار كنيد محققا خدا دوست ميدارد عدالت كنندگان را

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 145

جنيان گفتند بعضى از ما مسلمان و با ايمانند و پاره‏اى چنين نيستند بلكه ظالم و زيانكارند و آن كس كه اسلام آورد و تسليم اوامر حق تعالى گرديد چنين كسى در راه ترقى و تعالى رهسپار گرديده.

 [سوره الجن (72): آيات 15 تا 28]

وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً (15) وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً (16) لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ مَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذاباً صَعَداً (17) وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً (18) وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً (19)

قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً (20) قُلْ إِنِّي لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً (21) قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (22) إِلاَّ بَلاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسالاتِهِ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً (23) حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً (24)

قُلْ إِنْ أَدْرِي أَ قَرِيبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً (25) عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً (26) إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً (27) لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ عَدَداً (28)

 (ترجمه)

اما ستمكاران پس آنان هيزم جهنم ميباشند،

و اگر آنها بر طريق حق استقامت داشتند آنها را سيراب ميگردانيديم از آب خوش گوارا،

تا آنكه آنها را بيازمائيم و كسى كه از ذكر حق اعراض كند سلوك و روش او بسوى عذاب‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 146

 سخت است،

و اينكه مساجد مخصوص عبادت و پرستش خدا است و نبايد در پرستش پروردگار احدى را با او شريك گردانند،

و اينكه چون بنده خدا (محمد ص) براى عبادت و فرمانبردارى خدا قيام نمود (طائفه جنّيان ازدحام كردند) و نزديك بود بر سر او بريزند،

اى پيمبر بگو من محققا ميخوانم پروردگار خود را و احدى را (در عبادت) او شريك نميگردانم،

و بگو من مالك نيستم براى شما نه ضررى و نه رشد و هدايتى،

و بگو من هرگز بكسى بجز خدا پناه نميبرم و هرگز نيافته‏ام غير از او پناهگاهى،

تنها وظيفه من تبليغ رسالت و بيان دستورات الهى است و كسى كه مخالفت كند خدا و رسول خدا را محققا براى او است آتش جهنم و هميشه در آن جهنم جاويدان است،

 (و اى پيمبر كافران را رها كن) تا بزودى ببينند كى يارانش ضعيف‏تر و سپاهش كمتر است،

اى رسول بگو من خود نميدانم آنچه كه خداوند وعده داده آيا مدتش نزديك است يا براى آن مدت دور قرار داده،

او است داناى غيب و هيچ كس بر عالم غيب دانا نيست،

مگر آن رسولى كه برگزيده كه ملائكه را از پيش رو و پشت سر او نگهبان قرار داده،

تا آنكه بداند پيمبران او رساندند رسالات پروردگار خود را و خدا بآنچه نزد رسولان خود است احاطه كامل دارد و بشماره و بعدد هر چيزى احاطه دارد

توضيح آيات‏

أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

 (القاسط) ظالم و جور كننده در مقابل (مقسط) يعنى عادل و درستكار كسانى كه ظلم و تعدى ميكنند چه بنفس خود و چه بديگران ستم مى‏نمايند و از طريق حق منحرف ميگردند آنان هيزم جهنم‏اند يعنى جهنم در باطن آنها مخفى است و همين طورى كه آتش در هيزم مخفى است وقتى كبريت بآن زده شد آتش ميگيرد و ظاهر ميشود همين طور در اين عالم آتش كفر و نفاق و عصيان در باطن كفار و فساق و منافقين مخفى گرديده بكبريت مرگ آتشى كه در نهاد خود تعبيه گرده‏اند يك دفعه شعله‏ور ميگردد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 147

استقامت نمودن در مقام توحيد روزى را وسيع ميگرداند

وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً اشاره به اينكه كسى كه در طريق مستقيم قدم زند خداوند روزى وى را وسيع ميگرداند و امور معاش وى منظم ميگردد زيرا كه آب سبب زيادى نعمت ميگردد و ظاهرا مقصود كسانى ميباشند كه ايمان آورده بودند كه اگر آنان بر طريق مستقيم شريعت استقامت نمايند آنها را سيراب ميگردانيم و نظير اين آيه آيات ديگرى است مثل قوله تعالى در سوره اعراب آيه 96 وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ «1» و دربار اهل كتاب فرموده وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ سوره مائده آيه 70 «2» و غير اينها آيات بسيارى است كه دلالت واضح دارد بر اينكه كسى كه ايمان آرد و در طريق مستقيم توحيد استقامت و پايدارى نمايد علاوه بر فيوضات اخروى معاش زندگانى دنياى وى نيز منظّم ميشود و صاحب عيش گوارا ميگردد و شايد سرّش اين باشد وقتى انسان مطيع امر حق گرديد و بتمام قوا و مشاعر و اعضا خدمت گذار گرديد و رضاى او را بر خواهشهاى نفسانى خود ترجيح داد و در روش بندگى و پيرو حقيقت متمركز و ثابت قدم گرديد آن وقت تمام موجودات كه جند حق و لشگر او و مسخّر امر تكوينى او ميباشند همگى مطيع وى و خدمت گذار او ميگردند و همين طورى كه او رو بحق آورده تمام موجودات نيز رو باو آرند و ما يحتاج زندگانى وى را و آنچه باعتبار امور طبيعى محتاج باو است در دسترس او ميگذارند و چون او بنفس قدسى خود سر اطاعت فرو آورده موجوداتى كه بطفيل وجود او و براى خدمت گذارى وى پيدايش نموده و آفريده شده‏اند ذليل‏

__________________________________________________

 (1) اگر اهل قريه‏ها و دهها ايمان مى‏آوردند و متقى و پرهيزكار ميگشتند هر آينه براى آنان بركات زمين و آسمان را باز مينموديم.

 (2) و اگر اهل كتاب بپاى ميداشتند تورية و انجيل و آنچه براى آنها نازل شده بود از طرف پروردگار آنها هر آينه از بالاى سر آنها و پائين پاى آنان خوراك آنها ميرسيد يعنى معاش آنها فراوان ميشد. [.....]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 148

و منقاد او ميگردند اين است تعويل آيه كه فرموده اگر مردم استقامت ميافتند و در طريق درستى پايدارى مينمودند از آب خوشگوارا معرفت و محبت خود آنان را سيراب مينموديم و امور دنياى آنان را نيز مرتب و منظم ميگردانيديم كه بفراغت بتوانند بار خود را بمنزل رسانند و در منزل امن و امان بياسايند و چون حيات هر چيزى بآب است چنانچه فرمود وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ اين است كه آنچه در اثر استقامت در طريق توحيد از فيوضات و انواع كرم و بخشش بانسان ميرسد تشبيه بآب خوشگوار فرموده و شايد مقصود از ماء معنى اعم اراده شده زيرا كه آب مادى جسمانى حيات بخش بدن و طبيعت مادّى است و آب رحمت كه از سر چشمه فيض الهى تراوش نمايد حيات بخش دل مرده انسانى است و محل پيدايش و جاى فرود آمدن آن قلبى است كه با متانت و استقامت و پايدارى در طريق توحيد و ايمان و تقوى همراه باشد كسى كه طالب چشيدن آب رحمت و معرفت و محبت الهى است بايستى ايمان او با متانت و استقامت و بردبارى توأم گردد بمجرد گفتن شهادتين و اكتفاء نمودن بظاهر اعمال انسان هرگز از آب معرفت و محبت حق تعالى سيراب نخواهد شد بعض مفسرين گويند مقصود از آيه اين است كه وقتى جن و انس در طريق كفر استقامت نمودند ما بآب فراوان ارزاق آنان را فراوان ميگردانيم تا آنچه در باطن آنها نهفته بروز و ظهور نمايد و شايد بر اين قول آيات ديگرى است مثل آنكه در سوره انعام آيه 44 فرموده فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ «1» و اين آيات منافى نيست با آن آيه كه فرموده وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً «2» زيرا كه زندگى گوارا فقط بمال و فراوانى نعمت جسمانى و

__________________________________________________

 (1) پس چون فراموش كردند آنچه را كه (پيمبران) آنان را متذكر نمودند ميگشائيم براى آنان درهاى هر چيز را تا وقتى كه آنها فرحناك شدند بآنچه بآنها عطا شده يك دفعه از آنها ميگيريم پس در آن هنگام آنان مأيوس ميگردند.

 (2) كسى كه اعتراض كند از ياد پروردگار من محققا زندگانى وى ناگوار ميگردد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 149

رياست و مقام دنيوى نيست آن كسى كه بتارگى قلب مبتلا و صفات حيوانى هر آنى وى را بطرفى ميكشاند و آنى وى را راحت نميگذارد پس چنين كسى عيش وى منقّص و در زندگانى ناراحت است لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ مَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذاباً صَعَداً يعنى آب خوش‏گوارا بشما عطا ميكنيم و نعمتهاى بسيار در دسترس شما ميگذاريم براى اينكه شما را بيازمائيم كه كدام يك از شما در ايمان استقامت داريد و كدام يك وقتى غنى و بى‏نياز شديد مغرور ميگرديد و از توجه بحق اعراض مينمائيد و كسى كه از ياد حق تعالى اعراض كند سلوك و روش وى بسوى عذاب سخت و دورى از خداست.

اصلا حيات دنيا و نعمتهاى گوناگون كه براى انسان مهيّا شده بدلالت قوله تعالى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ براى آزمايش است كه چه كس نعمت هاى الهى را در راه خشنودى او مصرف مينمايد و چه كس كفران نعمت نموده سپاس‏گزارى ولى‏نعمت خود را نمينمايد و نعمت‏هاى خدا را در غير موقع مصرف مينمايد.

وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً مساجد جمع مسجد و مسجد در لغت بمعنى سجده‏گاه است و هر جايى كه تأسيس براى عبادت گرديده خواه كليساى عيسويان باشد يا كنس يهوديان يا مسجد مسلمانها چنين محلّى مسجد ناميده ميشود و نبايد در آنجا غير از خدا خوانده شود و عبادت گردد.

بعضى چنين اظهار مينمايند كه مقصود از مسجد آن هفت موضعى است كه در حال سجده بايستى بر زمين گذاشت و آن پيشانى و دو كف دست و دو زانو و دو سر انگشت پا روايت از حضرت على بن موسى الرّضا عليه السّلام است كه معتصم عباسى از معنى آيه از حضرتش سؤال ميكند حضرت فرمود آن اعضاى هفت‏گانه است كه در حال سجده بايستى بر زمين نهاد بعضى از مفسّرين گفته‏اند مقصود از مسجد تمام                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 150

 روى زمين است زيرا كه خداى تعالى تمام روى زمين را مسجد رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم قرار داد چنانچه فرموده‏

 (جعلت لى الارض مسجدا و طهورا)

مفسّرين در شأن نزول آيه چنين گويند جنّيان گفتند ما چگونه بمسجد تو حاضر شويم و با تو نماز بخوانيم و راه ما بتو دور است اين آيه فرود آمد كه همه جا محلّ عبادت خدا است بايستى در عبادت كسى را شريك خدا قرار ندهيد وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً مقصود از بنده خدا كه مخصوص بنام عبد اللَّه است و متصف بمقام عبوديت و بندگى است پيمبر خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و نبى اكرم است و اين اسم برازنده قامت رساى آن بزرگوار است.

و در اينكه محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم خدا را بچه ميخواند و مقصود از ايستادگى او چيست بين مفسرين گفتارى است بعضى گويند خدا را بكلمه لا اله الا اللَّه ميخواند ديگرى گفته مقصود آن وقتى است كه خلق را بسوى حق تعالى دعوت مينمود ديگرى گفته آن وقتى بود كه قرآن ميخواند كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً لبد بكسر همزه و فتح باء جمع لبده است و در لغت بمعنى تراكم و در هم ريخته‏گى و ازدحام نمودن و در هم شدن است.

شايد مقصود اين باشد كه وقتى شخص رسول اللَّه ايستادگى مينمود يا براى نماز يا تبليغ رسالت يا براى تلاوت قرآن نزديك بود ازدحام خلق بعضى بر سر يكديگر افتند و در اينكه در آن موقع چه كسانى ازدحام مينمودند بعضى را عقيده اين است كه در موقع دعوت بوده كه افراد بشر و افراد جنّيان ازدحام مينمودند كه كلام خدا را بشنوند بطورى كه نزديك بود بر سر هم ريزند ديگرى گفته نه نفر جن بودند كه استماع قرآن مى‏نمودند وقتى بطائفه خود ميرسيدند بآنان خبر ميدادند كه موقع تلاوت قرآن يا نماز مردم چنين ازدحام مينمودند بطورى كه بر سر هم ميريختند و بنا بر اين تفسير، خداوند در اين آيه حكايت از كلام جن ميكند كه آنها چنين ميگفتند و بعضى مفسّرين را رأى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 151
چنين است كه موقع تبليغ جن و انس ازدحام مينمودند كه كلام حق را خاموش كنند (و ابى اللَّه الا ان يتمّ نوره) (حسن و قتاده) و اين معنى بسيار مناسبت با آيات بعد است كه فرموده قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً قُلْ إِنِّي لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً حضرتش در مقام اظهار نيستى خود و فناء فى اللَّه و منتهى درجه فقر و بندگى خود نسبت بمقام الوهيّت بامر حق تعالى چنين اظهار مينمايد كه من عبد ذليل فقيرى هستم كه از خود هيچ قدرت و اراده ندارم هر چه هست از او و قائم باو است و مقصود اين است كه بگو بخلق غرض من سيادت و رياست و تفوّق بر شما نيست و من از خود هيچ ندارم فقط از طرف خداوند مأمور گرديده‏ام كه شما را بسوى حق و حقيقت رهبرى نمايم و شما را در جادّه سعادت و فيروزى رهسپار گردانم قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً إِلَّا بَلاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسالاتِهِ مفسّرين در شأن نزول آيه چنين گويند كه مشركين برسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم گفتند از دين خود برگرد و دست از تبليغ خود بردار تا تو را پناه دهيم اين بود كه خداوند بپيمبرش دستور ميدهد كه بگو مرا هيچ راهى نيست كه از فرمان حق تعالى بيرون روم و از عذاب او فرار نمايم مگر آنكه تبليغ رسالت كنم يعنى اگر بخواهم دست از دين و تبليغم بردارم در سخت‏ترين عذاب الهى واقع ميگردم و راه فرارى از عذاب او ندارم مگر انجام وظيفه دهم و فرمان رسالت را انجام دهم وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ظاهرا مقصود از نافرمانى و عصيان بقرينه خالِدِينَ فِيها أَبَداً كفر و الحاد است نه هر گناهى زيرا بقرينه آيات و اخبار ايمان باصول ديانت مانع از خلود در جهنم است مخصوصا با تأكيد بلفظ (ابدا) كه ميرساند كافرى كه از روى ضديت                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 152

 انكار و الحاد نمايد مجازات و كيفر اعمال وى چنين است كه بايستى هميشه در عذاب و شكنجه قهر الهى باشد چگونه ممكن است كسى كه اقرار بشهادتين و وحدانيت الهى دارد اگر چه معصيت كار باشد با كفّار و مشركين در خلود در جهنم يكسان باشد هرگز چنين نيست مگر آنكه منافق باشد كه فقط بزبان اقرار نمايد و بقلب منكر كه همچه كسى را نميتوان در تعداد مسلمانها بشمار آورد و چنانچه بعض مفسرين گفته شايد مقصود از (من) موصوله (مَنْ يَعْصِ اللَّهَ) خود رسول اكرم است و مقصود از (رسوله) جبرئيل حامل وحى باشد و معنى آيه چنين باشد كسى كه در تبليغ رسالت نافرمانى كند و از اداى وحى اعراض نمايد و دستورات الهى را كه بتوسط حامل وحى كه رسول پروردگار است انجام ندهد چنين كس براى وى است آتش جهنم و هميشه در آن جاويدان است و چون ترك تبليغ از بزرگترين گناهان بشمار ميرود وقتى گناه بسيار بزرگ شد البته كيفر و مجازات آن نيز بمناسبت بزرگى گناه بزرگ ميشود پس جاى آن را دارد كه از باب تأكيد بفرمايد جزاى ترك تبليغ خلود در جهنّم است. (فخر رازى) حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً شايد آيه در مقام ردّ قول كفّار باشد كه چون آنها داراى ياران زياد و سپاهيان بسيار بودند و در اول بعثت جماعت مسلمين كم بودند چنين گمان ميكردند كه پيمبر اكرم را مغلوب مينمايند و در آيه بخواهد بفرمايد شما صبر كنيد تا وقتى كه سيطره اسلام بلند شود و

شوكت و جلال آن عالم‏گير گردد آن وقت خواهيد فهميد كه ما و شما كدام يك سپاهش زيادتر و ياورانش بيشترند و اين معنى مناسب تر بنظر ميآيد زيرا اگر بخواهيم أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً را حمل بر قيامت كنيم با آن آياتى كه مضمونش اين است كه كافر در قيامت اصلا يار و ياورى كه بتواند رفع عذاب از وى كند ندارد جمع نميشود زيرا از لفظ (اضعف و اقل) در آيه باعتبار آنكه افعل التّفضيل است چنين بر ميآيد كه آنها يار و سپاه دارند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 153

 لكن از مسلمانها كه يار و سپاه پيمبر خاتمند صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كمترند پس جمع آيات باين ميشود كه آن آياتى كه دلالت دارد كه كفّار اصلا يار و ياورى ندارند حمل بر قيامت كنيم و اين آيه بالا كه دلالت دارد كفار يار و ياور دارند لكن كمتر و ضعيف‏تر از ياران پيمبرند حمل بر همين عالم دنيا نمائيم قُلْ إِنْ أَدْرِي أَ قَرِيبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً اين آيه و امثال آن در مقام پاسخ حرف مشركين است كه وقتى آيات راجع بزنده شدن در قيامت را مى‏شنيدند از روى استهزاء و سخريه ميگفتند ساعت موعود چه وقت خواهد بود يك جا در پاسخ ميفرمايد (عَسى‏ أَنْ يَكُونَ قَرِيباً) و در اينجا اظهار بى‏اطلاعى مينمايد كه من اطلاعى از موقع رسيدن وعده‏گاه الهى ندارم بسته بخواست و تقدير او است بخواهد بزودى انجام ميدهد يا مدت رسيدن آن را طولانى ميگرداند.

اين دو آيه اگر چه بظاهر با هم تنافى دارند لكن ممكن است با هم جمع نمائيم به اينكه گفته شود چون زمان منتزع ميگردد از متجدّدات زمانى پس باين اعتبار قرب و بعد كه صفت زمان است نسبت بموجودات زمانى تفاوت ميكند اين است كه رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم باعتبار جهت بشريت كه زمانى است در پاسخ كفّار از وقت وقوع قيامت اظهار بى اطلاعى ميكند كه نميدانم موقع ظهور قيامت نزديك است يا دور لكن باعتبار آنكه تمام ازمنه نسبت بذات مقدس كبريايى الهى آن مينمايد چنانچه تمام امكنه و مكانها نسبت باو نقطه‏اى مينمايد اين است كه حضرتش باعتبار مقام ولايت و مظهريتش بصفات الوهيت و علم لدنى او فرموده (عَسى‏ أَنْ يَكُونَ قَرِيباً) عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً، إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ (الّا) استثنا است كه اول بطور عموم علم بغيب را از غير نفى مينمايد و اختصاص ميدهد بخدا كه كسى عالم بغيب نيست مگر او و بعد استثنا مينمايد پيمبران را                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 154

 كه آنها را نيز دانا ميگرداند بغيب بقدرى كه براى تبليغ رسالت و اظهار كرامت ضرورى است و بايستى از عالم غيب مطلع باشند كه مردم را بجاده حق و حقيقت رهبرى نمايند و از عوالمى كه در پيش دارند بياگاهانند اگر پيمبران مثل باقى مردم اطلاع از عوالمى كه در پشت سر آنان است نداشته و بكلّى بى‏اطلاع باشند چگونه توانند راه سعادت و طريق ترقى و تعالى و آنچه تكميل بشريان ميشود بآنان بياموزند هرگز ممكن نيست‏

سخنان دانشمندان راجع بعلوم پيمبران‏

در اينكه آيا علوم پيمبران فعلى است يا انفعالى يعنى آيا فعليت وجود آنها چون سرشته شده از عالم عليّين و عالم مجردات ميباشد تمام علوم يعنى آنچه در قوه بشرى است و در افراد بشر بكمال نرسيده در آن بزرگواران خصوصا رسول خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بالفعل موجود است بطورى كه صفحه كاينات در نظر شهود آنها هميشه حاضر است يا انفعالى است كه آنچه را خدا بخواهد و در امر رسالت لازم باشد بتوسط وحى يا اتّصال آنها بعالم مجرّدات و عالم عقول دانا ميگردند نظر به اينكه در بسيارى از آيات قرآنى كه خدا امر ميفرمايد چه بپيمبران پيش و چه برسول خاتم كه (بگو من عالم بغيب نيستم و غيب را نميداند) مگر خدا و آيات ديگر مثل همين آيه بالا كه در وقت وقوع قيامت اظهار بى اطلاعى ميفرمايد و نظائر آن بسيار است كه پيمبران اظهار مينمايند كه ما چيزى نميدانيم مگر آن اندازه‏اى كه بما وحى برسد از اينها معلوم ميشود كه علم پيمبران انفعالى است نه فعلى يعنى بتوسط وحى يا اتصال بعقول مجرد عالم ميگردند بآنچه خدا بخواهد و نظر بشأن و مقام پيمبرى كه آن كس كه داراى نفس قدسى و مقام عنديت عند اللَّه نداشته باشد كه لازمه آن اطلاع بر بسيارى از امور است هرگز لايق پيمبرى و رهنمايى خلق نميباشد و نيز يكى از شرايط مرتبه نبوّت اين است كه شخص نبىّ بلكه امام و آن كس كه بپيشوايى خلق انتخاب ميگردد بايستى داراى مقام ولايت كليه الهيّه باشد كه آن تحقق نميپذيرد مگر باحاطه بر بسيارى از موجودات                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 155

 و عوالم بخصوص نفس پيمبر خاتم (ص) كه اوّل ما خلق اللَّه بشمار ميرود پس بنا بر اين علوم پيمبران فعلى است كه در دانستن هر چيزى از نفس قدسى خود كه مظهر و نمايند تام صفات الهى و علم ازلى او است استمداد ميطلبند نه از غير و لو اينكه اتصال تام بعقول كليه و عالم مجرده نيز دارند.

خلاصه ممكن است خداوند در روح قدسى آنان جوهر و حقيقتى مأخوذ گردانيده كه بدون اينكه از جاى ديگر منفعل گردند تمام علوم يا بسيارى از علوم از جوهر ذاتشان استفاده نمايند.

و شايد اينكه بطور كلى ميفرمودند من عالم بغيب نيستم و عالم بغيب فقط خدا است و بس مقصود اين باشد كه چون من ممكنى هستم از ممكنات و بشرى هستم مثل شما و از خود هيچ ندارم داناى مطلق خدا است و تمام فيوضات نيز از طرف او افاضه ميگردد بهر كس هر چه بخواهد عطا مينمايد و اينكه در بعضى امور اظهار بى‏اطلاعى مينمودند شايد از جهت اشتغال آنان بامور طبيعى مخصوصا امر بتبليغ بوده باشد يا مقصود از نفى مطلق كه عالم بغيب نيستم عدم اطلاع كامل و انكشاف تام باشد.

و باين بيان مرتفع ميگردد توهّم آنكه چگونه خداوند علم بغيب را منحصر ميگرداند بذات مقدّس خود و بقدرى كه براى سفراى خود بپسندد چنانچه در آيه بالا فرموده إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ در صورتى كه از طريق مشاهده و عيان و تواتر ثابت گرديده كه غير رسول از اولياء بلكه از بعض مرتاضين و منجمين و اهل فراست و غير آنان نيز بعض اخبار بغيب ظاهر شده.

به اينكه گوئيم فرق است بين اخبار بغيبى كه از انبياء صادر ميگردد و آنچه از غير آنها ظهور مينمايد به اينكه علوم انبياء مأخوذ از معدن علوم حق و از سر- چشمه درياى بى‏پايان علم ازلى بقلب پاك آنها ترشّح نموده زيرا كه آن بزرگواران مظهر و نماينده علم الهى ميباشند و بدون واسطه ارتباط كامل باو دارند اين است كه در علم بغيب كه بكلى عارى از جهات خارجى و شرايط و معدّات طبيعى است مقترن‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 156

 نموده علوم پيمبران را بعلوم خود.

امّا علوم اولياء غير از انبياء غالبا از روى فراست است كه در حديث نبوى است (اتقوا فراسة المؤمن فانه ينظر بنور اللَّه) تحقق ميپذيرد يا بطور وراثة از نبى عليه السّلام انجام ميگيرد كه از باطن مبارك او بباطن تا بعين او سرايت مينمايد و اخبار كهنه و منجمين و غير آنها غالبا بتوسط اسباب و معدات يا از راه ظن و تخمين و بعضى امارات ميباشد اين است كه در بيشتر اوقات دروغ آنان در اخبارشان زيادتر از واقع و صدق است.

فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً كسى عالم بغيب نيست مگر آن اندازه دانش و اطلاعاتى كه خداوند براى پيمبرانش پسنديده و در امر رسالت محتاج بآن ميباشند و در اطراف او فرشتگانى گماشته و حفظه قرار داده كه هنگام نزول وحى شياطين و جنيان را منع و طرد نمايند كه اطلاع از كلمات وحى كه از عالم ما فوق الطبيعه فرود مى‏آيد پيدا ننمايند تا آنكه استراق سمع نموده بكهنه بياموزند و معجزه با سحر مشتبه گردد و نيز ملائكه حراست كنند او را از شياطين كه ممكن است بصورت ملك گردند براى آنكه در امر وحى خلل رسانند.

لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ عَدَداً تا آنكه كفّار بدانند يا خود حضرتش بداند يا خدا بداند بنا بر اختلاف گفتها و آراى مفسرين كه آنچه پيمبران مأمور بودند در تبليغ رسالت بدون خلل بخلق رسانند و خداوند داناى مطلق و بآنچه نزد آنها است احاطه دارد و عدد و شماره هر چيزى را احصا نموده و در علم حضورى او مكشوف است.