کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
المعارج : آيات 1 تا 44 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 88
سورة المعارج‏

مكيّة و هى اربع و اربعون آية

 [سوره المعارج (70): آيات 1 تا 21]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ (1) لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ (2) مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ (3) تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ (4)

فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلاً (5) إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً (6) وَ نَراهُ قَرِيباً (7) يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ (8) وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ (9)

وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً (10) يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ (11) وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ (12) وَ فَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ (13) وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ يُنْجِيهِ (14)

كَلاَّ إِنَّها لَظى‏ (15) نَزَّاعَةً لِلشَّوى‏ (16) تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى (17) وَ جَمَعَ فَأَوْعى‏ (18) إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً (19)

إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً (20) وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً (21)

 (ترجمه)

 (بنام خداوند بخشنده مهربان)

سؤال كننده‏اى سؤال نمود از آن عذابى كه واقع است،

و مر كافرين را دفع كننده از آنعذاب نيست،

و آنعذاب از قهر خدايى است كه صاحب و مالك آسمانها است،

فرشتگان و روح بامر خدا بالا روند در روزى كه مدتش پنجاه هزار سال خواهد بود،

پس تو (اى رسول) صبر نيكو پيش گير،

كه اين كافرين آن روز را دور مى‏بينند

و ما آن را نزديك مى‏بينيم،

و آن روزى است كه آسمانها مثل فلز گداخته گردد،

و كوه‏ها مثل پشم زده شده پراكنده و متلاشى گردند،

و هيچ دوستى از دوست خود جويا نميشود،

گناه‏كار چون بينا گردد بحال خود دوست                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 89

 ميدارد از عذاب اولاد خود را فدا بدهد و از عذاب نجات يابد،

و نيز زن و برادرش‏

و خويشان كه حامى وى بودند

و آنچه در زمين است فدا دهد (و از سختى آن روز برهد)،

نه چنين است كه آتش (جهنّم) شعله‏ور است،

تا آنكه سر و صورت آنها را بسوزاند،

دوزخ آنهايى را ميطلبد كه از حق رو گردانيده و اعراض نموده،

و جمع مال كرده و ذخيره نموده،

محققا انسان حريص و بى‏صبر خلق گرديده،

چون شرّ و آفتى بوى رسد جزع و فزع كند،

و وقتى مال و نعمتى باو برسد بخل ورزد.

توضيح آيات‏

سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ (سئل) را دو طور قرائت كرده‏اند با همزه و بدون همزه گويند اهل شامات و اهل مدينه (سال) بدون همزه قرائت كرده‏اند و مشهور و معروف بين قراء با همزه (سئل) قرائت شده.

و بنا بر آنكه (سئل) با همزه قرائت شود بعضى گفته‏اند، باء، در بعذاب بمعنى عن است و معنى چنين ميشود سؤال كرد سؤال كننده‏اى از آن عذابى كه واقع خواهد بود كه آنعذاب براى چه كس خواهد بود در پاسخ گفته شد آنعذاب براى كافرين آماده شده و دفع شدنى نيست.

ديگرى گفته (با) زائد است و معنى آيه چنين ميشود سؤال كرد سائلى عذابى را كه واقع است.

سخنان مفسرين در شأن نزول آيه‏

 (1) نضر بن حارث از خدا خواست و دعا كرد كه خدايا اگر اين دين اسلام حق است و از نزد تو فرود آمده از آسمان بر ما سنگ بريزان يا بر ما عذاب دردناك بفرست و در اثر دعاى وى روز جنگ بدر او را بسختى كشتند.

 (ابن عباس)                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 90

 (2) از امام جعفر صادق عليه السّلام چنين روايت ميكنند كه او از پدرانش روايت نموده كه چون رسول اللَّه در غدير خم دست على بن ابى طالب را گرفت و او را بالا برد و بمردم فرمود

 (من كنت مولاه فعلى مولاه)

و پيمان امامت بر او گرفت اين مطلب منتشر گرديد چون اين خبر بحارث بن النعمان رسيد برخواست و بر شترى نشست و آمد تا بلشكرگاه رسول خدا رسيد و گفت اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم گفتى خدا ميفرمايد بگوئيد (اشهد ان لا اله الا اللَّه و انّك لرسوله) قبول كرديم و گردن نهاديم ديگر گفتى پنج نماز بخوانيد پذيرفتيم ديگر گفتى يك ماه روز بگيريد زكاة بدهيد حج برويد قبول كرديم با اين همه راضى نبودى تا بازوى پسر عمت را گرفتى و بالاى منبر بردى و گفتى هر كس من مولاى اويم على مولاى او است اين حديث از خود گفتى يا خدا چنين فرموده حضرت فرمود بآن خدايى كه جز او خدايى نيست كه من بفرمان خدا گفتم آن وقت حارث رو گردانيد و گفت (الهم ان كان هذا حقا فامطر علينا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب اليم) هنوز بمركوب خود سوار نشده بود كه سنگى بر سرش آمد و او را هلاك نمود و بنا بر اينكه (سال) بدون همزه قرائت شود (باء) در بعذاب زائد است و (سال) بمعنى سليل و سيلان ميشود زيد بن ثابت و عبد الرحمن زيد از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين حديث ميكنند كه (سال وادى است در جهنم كه خدا خبر ميدهد كه در قيامت كفار را در آن وادى ميبرند و از بعض مفسرين است كه (سال) بدون همزه بمعنى سئل است و بنا بر اين معنى دو قرائت يكى ميشود و يكى معنى پيدا ميكند (لَيْسَ لَهُ دافِعٌ) بنا بر قرائت اول كه با همزه (سئل) قرائت شود و نضر بن حرث يا حارث بن نعمان چنين دعائى كرده باشند معنى آيه چنين ميشود كه (طلب كرد طلب كننده‏اى بعذابى كه لا محاله واقع است و كافرين را چاره و مانعى از آنعذاب نميباشند مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ معارج جمع معرج و بمعنى صعود و درجه بدرجه بالا رفتن است يعنى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 91
 اين عذابى كه براى كافرين آماده شده از جانب خدايى است كه صاحب مراتب و درجات بلندى است.

سخنان مفسرين در معنى ذى المعارج‏

 (1) ذى المعارج يعنى صاحب آسمانها و بمناسبت آنكه ملائكه صعود و عروج در آسمانها مينمايند آسمانها را معارج ناميده. (ابن عباس و كلبى) (2) ذى المعارج يعنى صاحب نعمتها كه بمراتب مختلفه ببندگان ميرسانند (قتاده) (3) معارج درجاتى است كه در بهشت باولياء خود عطا و بخشش مينمايد (4) همانطورى كه آسمانها در ارتفاع و انخفاض و كبر و صغر متفاوتند ارواح ملائكه نيز در قوت و ضعف و كمال و نقص در معارف الهيه و شدت و ضعف آنان در تدبير اين عالم متفاوت ميباشند و شايد نور رحمت الهى و اثر فيض او نميرسد باين عالم مگر بواسطه اين ارواح ملكيّه يا بر سبيل عادت يا غير آن و اين نظير آنجا است كه فرموده (و المقسمات امرا و المدبرات امرا) و مراد بقوله (مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ) اشاره دارد باين ارواح مختلفه كه مثل ارتفاعات و نردبانهاى آسمانهايند براى صعود آنها و نيز منازل و درجات ميباشند براى حاجات بشر و نيز مثل منازل ميباشند براى نزول رحمت باين عالم.

 (فخر رازى) تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ مفسّرين گويند مقصود از روح در اينجا جبرئيل امين است و نظر بشرافت او از بين ملائكه وى را تخصيص داده بروح و ممكن است گفته شود مقصود از روح ارواح بنى آدم ميباشند و آن همان روحى باشد كه در پاسخ سؤال از روح فرموده (قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي) و بنا بر اين معنى آيه چنين ميشود كه در روزى كه مقدار آن پنجاه هزار سال است ملائكه با ارواح از جهت خرابى عالم دنيا و زمين صعود مينمايند بمحل قرب پروردگار در تفسير كبير چنين مينويسد در اينجا نكته دقيقى مندرج است و آن اين                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 92

 است كه خداى متعال در اينجا اول عروج ملائكه را گفته و ثانيا عروج روح را و در آن آيه يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا اول صعود روح را فرموده و ثانيا صعود ملائكه را تذكر داده و اين ترتيب ميرساند كه روح در مرتبه اول در قوس نزول است و در مرتبه دوم در قوس صعود.

و از بعض اهل كشف چنين نقل ميكنند كه روح نور عظيمى است از نور جلال اللَّه و نزديك‏ترين انوار است بسوى او و از آن نور منشعب ميگردد ارواح ملائكه و ارواح بشر و اين آخر درجه روح است و بين طرفين درجات و مراتب بسيارى است از صعود و نزول ملائكه و بشر. (پايان) فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ روح و ملائكه بسوى حق تعالى صعود مينمايند در روزى كه مقدار و اندازه آن پنجاه هزار سال است‏

سخنان مفسرين راجع به پنجاه هزار سال‏

براى توضيح مطلب مختصرى از تفسير مجمع البيان را ترجمه مينمايم (1) بعضى گفته‏اند عروج مينمايند ملائكه بموضعى كه خداوند بآنها امر ميفرمايد در روزى كه مقدار آن بحركت غير آنها پنجاه هزار سال است از آخر مرتبه زمين تا آخر مرتبه آسمانهاى هفتگانه زيرا كه از زمين تا آسمان اول پانصد سال است در صعود و پانصد سال است در نزول (2) مقصود روز قيامت و موقع حساب است كه اگر بزمان و مدّت حساب ميشد پنجاه هزار سال طول ميكشيد. (جبائى و قتاده و عكرمه) و خدرى از رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم حديث ميكند كه در پاسخ سخن كسى كه گفت چه قدر آن زمان طولانى است فرمود قسم بآنكسى كه جان محمّد در قبضه قدرت او است كه اين روز براى مؤمن سريع‏تر از يك نماز واجبى است كه در دنيا ميخواند و نيز از صادق آل محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين روايت ميكنند كه فرمود اگر غير خدا كسى حساب خلائق را ميرسيد اين قدر طول ميكشيد لكن خداوند در يك                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 93

 ساعت بحساب همه رسيدگى مينمايد (شايد مقصود از يك ساعت يك آن باشد زيرا كه در آن مقام زمان معنى ندارد.

 (3) مقصود اين است كه از اول پيدايش دنيا تا قيامت پنجاه هزار سال است و خدا ميداند چقدر آن گذشته و چقدر آن باقى مانده.

 (4) جايز است (فى يوم) صله باشد و متعلّق (بسأل سائل) و معنى آيه چنين باشد سؤال كرد سائلى از روزى كه مقدار آن پنجاه هزار سالست.

و گفتار ديگرى نيز در توجيه آيه از مفسّرين نقل شده كه هر يك وجه صحيحى دارد لكن بنظر قاصر توجيه ديگرى نيز ممكن است در آيه بشود و گفته شود نظر بمضمون (انّ القرآن يفسّر بعضه بعضا) وقتى آيات راجع باوضاع ظهور قيامت را با هم جمع نموديم چنين بنظر ميرسد كه بقرينه آيات بعد شايد اين آيه اشاره باشد كه همين طورى كه پيدايش عالم طبيعيّات و جسمانيّات بتدريج بوده چنانچه در باره خلقت آنها و زمين (بستّة ايّام) تعبير فرموده همين طور خرابى و منحل گرديدن عالم طبيعيّات نيز دفعى نيست و بتدريج انجام گيرد و از صور اول اسرافيل تا صور دوّم كه ظهور قيامت باشد اگر بايّام و شهر و سنه عالم دنيا تحديد گردد پنجاه هزار سال طول ميكشد و آيات بعد (يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ) تا آخر آيات اشاره باشد باول ظهور خرابى آسمانها و كهكشانها و باقى اوضاع سمائى بدليل آنكه وقتى مردم ظهور عذاب بينند براى حفظ جان خودشان مضطرب و به اين طرف و آن طرف ميدوند كه راه چاره‏اى پيدا نمايند حتّى گناهكاران حاضرند زن و فرزند و آنچه دارند فدا بدهند و از عذاب خلاصى يابند همين طور آيات سوره تكوير كه وقتى خورشيد درهم پيچيده و ستارگان تاريك و كوه‏ها سيران نمايند و شتران آبستن بار فرو گذارند و حيوانات وحشى دور هم جمع مى‏گردند تا آخر آيات كه در مقام شدّت و سختى آن روز مردمى كه زنده هستند هول زده و مضطرب ميگردند كه راه چاره‏اى پيدا نمايند پس از اين آيات توان استفاده نمود كه آن وقتى كه آسمان مثل مس گداخته و كوه‏ها مانند پشم زده                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 94

 پراكنده ميشود هنوز انسان و حيوان در روى زمين هستند و بخرابى عالم همگى ميميرند خلاصه از مجموع آيات چنين استفاده ميشود كه آغاز پنجاه هزار سال ابتداى بر هم خوردگى اوضاع عالم از گرفتگى شمس و اوضاع سماوى است و انجام آن تبديل شدن عالم دنيا بعالم آخرت و بيوم (تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ) انتها يابد.

لكن بهتر اين است كه گفته شود كانّه اين آيه در رديف متشابهات قرآن بشمار ميرود و علم آن نزد خدا است و در باره آن سكوت اولى است.

فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلًا، إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً، وَ نَراهُ قَرِيباً پس اى پيغمبر صبر كن صبر نيكو كه با بردبارى و متانت و سكونت نفس همراه باشد كفّار چنين روزى را دور ميپندارند و ما آن را نزديك ميبينيم.

چنانچه حكماء و فلاسفه گفته‏اند و حقيقت مطلب هم چنين است زمان و مكان امر اعتبارى است كه بنفسه تحصّل و تحققى در خارج ندارد بلكه زمان امر تدريجى و بتدريج حاصل ميشود چنانچه از پى در پى در آمدن موجودات زمان و از موجودات مكانى مكان منتزع ميگردد.

و زمان نسبت بزمانيّات امر نسبى است مثل آنكه يك روز در نظر بعضى كه گرفتار سختى و پريشانى ميباشند دور مينمايد و نسبت ببعضى ديگر كه در عيش و راحتى ميگذرانند مثل در خواب و راحتى نزديك مينمايد.

اين است كه در بسيارى از آيات قرآن امور آينده را مثل علم قيامت و آنچه واقع در آن است بصيغه اسم فاعل كه دلالت بر زمان حال دارد معرفى مينمايد و شايد سرش اين باشد كه چون خداوند زمانى نيست و تمام ازمنه نزد علم حضورى او سبحانه مثل آن مينمايد اين است كه آنچه نسبت باشياء زمانى واقع شدنى است نزد او تعالى واقع و محقق است.

يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ، وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ سخنان مفسرين راجع بآنكه يوم متعلق بكجا است
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 95

 (1) متعلق و منصوب است (بقريبا) و معنى چنين ميشود روزى كه آسمان مثل فلز گداخته و كوه‏ها مثل پشم زده شده چنين روزى نزديك است (2) (يوم) منصوب و متعلق است (بسأل سائل) كه در پاسخ سؤال از موقع قيامت كه كى خواهد بود فرموده روزى است كه آسمان (كالمهل و كوه‏ها كالعهن) ميگردد (3) (يوم بدل از يومى است كه مقدار آن پنجاه هزار سال است چنين وقايعى در آن روز واقع ميگردد و بنا بر معنى اخير آيه مناسب ميگردد بآنچه گفتيم كه شايد مقصود از پنجاه هزار سال مدت خرابى عالم باشد كه بتدريج واقع ميگردد از بعض مفسّرين است كه لفظ يوم در كلام اللَّه مختلف و بچند معنى آمده يك جا يوم ميگويد و مقصود امتداد زمان و آن سارى در تمام ازمنه است مثل آنجا كه فرموده كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ يعنى على الدوام در امر خلقت است، در جايى يوم را بهزار سال تعبير مينمايد وَ إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ و آن يوم الهى است، در جاى ديگر در مقام تدبير امر آسمان و زمين فرموده يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ و روزيست كه مقدار آن را بهزار سال معرفى فرموده كه آن را بروز قيامت و روز حساب تعبير نموده‏اند پس چون حدّى و اندازه‏اى براى اقلّ و اكثر ايام نيست توان گفت مقصود يوم معهود و زمان معيّنى نيست مثل روز و شب و ماه و سال كه از گردش خورشيد و ماه و ستارگان بحساب مى‏آيد زيرا در بسيار از مواردى كه تحديد بيوم مثل هزار يا پانصد هزار سال نموده‏اند اصلا ماه و سال بمعنى معهود تحقق ندارد كه عبارت از يك قطعه‏اى از زمان باشد، و ظاهرا اين تعبيرات باعتبار فهم بشر است كه زمانى ميباشند و اشاره باهميّت اين امور است كه اگر در زمان واقع ميشد بقدر هزار يا پانصد هزار سال طول ميكشد.

و نيز صدر المتالهين در تفسير خود مينويسد روز قيامت مثل ايام دنيا و ساعات آن نيست كه از گردش افلاك پديد گشته زيرا نسبت روز قيامت بروزهاي‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 96

 دنيا مثل روح اعظم است نسبت بارواح جزئيه و از خصوصيات آن روز اين است كه نسبت ببعضى پنجاه هزار سال مينمايد (تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ و نسبت ببعضى (كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ) بقدر چشم بر هم زدن يا كم‏تر مينمايد إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَراهُ قَرِيباً. پايان يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ، وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ مهل در لغت بمعنى آهن گداخته و (عهن) بمعنى پشم رنگ كرده است و تشبيه براى اين است كه چون كوه از الوان و رنگهاى مختلف تشكيل يافته وقتى پراكنده ميگردد مثل پشم رنگارنگ بنظر مى‏آيد.

وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً و از شدت عذاب و هول و اضطراب در آن روز دوستى سراغ دوست خود را نميگيرد.

يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ، وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ وَ فَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ، وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ يُنْجِيهِ در آن روز كفار بيكديگر بينا ميگردند و گناه كار كه شايد بقرينه آيات ديگر مقصود كافر باشد دوست دارد كه زن و فرزند و برادر و دوستان و رفقايى كه با آنان انس گرفته و آنچه در دنيا هست فدا دهد و از عذاب آن روز نجات يابد و براى وى ميسّر نيست.

اين آيه را نيز ميتوان قرينه گرفته بر اينكه گفتيم مقصود از پنجاه هزار سال مدت خرابى عالم و مرگ تمام موجودات زنده و آنچه در عالم موجود است از آسمانها و كهكشانها و موجودات زمينى باشد كه در اين مدت بتدريج واقع ميگردد زيرا اگر حمل بر قيامت شود با اين آيه درست در نميايد زيرا در موقع بروز قيامت ظاهرا اين علاقه طبيعى دنيوى مفقود ميگردد
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 97

 و اينكه سختى آن روز را اختصاص بكافر ميدهد با آنكه اشخاص مؤمن نيز هنوز وجود دارند شايد نظر باين دارد كه حين وقوع خرابى دنيا همانطورى كه در اول آيه احتمال داده شد ارواح مؤمنين با ملائكه صعود مينمايد لكن ارواح كفار صعود و عروج ندارند پس از مرگ در جهنم دنيا ميمانند.

كَلَّا إِنَّها لَظى‏ (كلا) كلمه ردع است يعنى نه چنين است كه گمان كرده‏اند زيرا وقتى عذاب ظاهر شد ديگر علاج پذير نميباشد و لو آنكه انسان آنچه را دوست دارد در راه خدا بدهد فائده‏اى نمى‏بخشد چنانچه عمل نيك و توبه از معاصى تا وقتى نفع دارد كه آدمى يقين بمرگ ندارد اما وقتى آثار مرگ را ديد و يقين بمردنش پيدا نمود يا آثار عذاب ظاهر شد و لو آنكه انسان آنچه را دوست دارد در راه خدا بدهد فايده‏اى نمى‏بخشد و ديگر عمل صالح نتيجه بخش نميباشد (إِنَّها لَظى‏) آتشى است كه براى كفار زبانه ميكشد و مشتعل ميگردد و بعضى گفته‏اند (لظى) نام وادى از جهنم است.

نَزَّاعَةً لِلشَّوى‏

سخنان مفسرين در معنى كلمه (للشوى)

 (1) آن زبانه آتشى است كه اطراف كافر را ميگيرد و تمام بدن وى را ميسوزاند (ابن عباس) (2) زبانه آتش پوست و گوشت و استخوان بدن كافر را ميكشد (3) زبانه آتش دماغ كافر را ميخورد باز دماغ وى عود ميكند (كلبى) و احتمالات ديگرى نيز در كلمه (نَزَّاعَةً لِلشَّوى‏) گفته شده خلاصه (نَزَّاعَةً لِلشَّوى‏) اشاره بشدت و سختى عذاب كفار دارد.

تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى، وَ جَمَعَ فَأَوْعى‏ چنين آتشى كه زبانه ميكشد ميخواند و ميطلبد كسى را كه پشت كرد و از
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 98

 قبول اسلام اعراض نمود و از كلام حق تعالى رو گردانيد و از اطاعت امر او خود دارى نمود.

در اينكه آتش چگونه كفار را ميخواند در صورتى كه آتش جماد است و شأنيت تكلم ندارد در اينجا از مفسرين توجيهاتى نقل شده.

 (1) آتش كفار را بزبان حال ميخواند و چون منزل هر يك از كفار زاويه‏اى از جهنم است گويا منزل آنها آنان را صدا ميزند (2) خداوند در آتش كلام خلق مينمايد و آتش بزبان فصيح گويد اى كافر اى منافق و كفار و منافقين را از زمين بر مى‏چيند مثل مرغى كه از زمين دانه برچيند (3) از كاشفى چنين نقل شده كه آتش زبانه ميزند و از صد و دويست راهه كافر را بخود ميكشد چنانچه مغناطيس آهن را بخود ميربايد و ميگويد بيا بيا اى كافر و اى منافق من جاى تو و منزل تو ميباشم. پايان از آيات قرآنى چنين فهميده ميشود كه عالم آخرت عالم حيات و عالم حقيقت و عالمى است كه تمام موجودات آن سخن گو و صاحب حيات و شعور ميباشند چنانچه در آيات بسيارى تذكّر ميدهد مثل آنجا كه در باره زمين فرموده يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها و در باره اجزاء بدن آدمى است الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ و نيز همين آيه بالا تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى و نيز در باره جهنّم كه گويد هَلْ مِنْ مَزِيدٍ و غير اينها از آيات و احاديثى كه از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و ائمّه طاهرين رسيده كه تمام اجزاء بهشت حتّى ريگهاى آن سخن‏گو ميباشند تماما دلالت واضح دارد كه اجزاء موجودات اخروى صاحب حياتند.

و شايد يكى از اسرارش اين باشد كه چون عالم آخرت نتيجه و چكيده اين عالم طبيعت و تمامى عوالم ما دون خود ميباشد و آنچه در تمام عالم مادّيّات بالقوه موجود است آنجا بفعليّت اخير خود ميرسد و عالم تام و تمامى است كه حالت منتظره ندارد آنجا جاى جزا و نتيجه گرفتن است و آنچه در اين عالم بالقوه                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 99

 موجود بوده آن وقت بفعليت خود رسيده ديگر موردى براى كسب كمال باقى نيست تا آنكه استكمالى حاصل گردد و چنانچه در كتاب معاد و آخرين سير بشر تذكّر داده‏ام عالم قيامت عالم جمع و عالم حقيقت است كه آنچه در مراتب ما دون متفرق بنظر مى‏آيد در آن عالم كه جامع همه موجودات است بيك صورت وحدانى جلوه مى‏كند اين است كه وقتى انسان صفحه اعمال خود را مينگرد گويد ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها «1» و چون بحس و تجربه معلوم شده كه موجودات على الدوام رو بكمال ميروند و كمال عالم طبيعيات و فعليت اخير آن باين است كه صاحب حيات و شعور گردند.

پس شايد سخن گفتن جمادات و نباتات در قيامت اشاره باين باشد كه چون عالم قيامت عالم كاملى است حتى مواد و آنچه در عالم طبيعيات بى‏شعور بنظر مى‏آيند در آن عالم بكمال اخير خود رسيده و صاحب نطق و سخن گو ميگردند چنانچه در همين عالم منى و خون كه جمادند بامتزاج و ارتباط با هم و باقى تشكيلاتى كه مدخليت در آن دارد وقتى بكمال ميرسند موقعيت پيدا ميكنند و مستعد ميگردند كه از طرف مبدء فيّاض نفس درّاك بآن اضافه گردد و صاحب حيات و نطق گردند وَ جَمَعَ فَأَوْعى‏ و نيز از جمله صفات مدعوين زبانه آتش اين است كه مال خود را جمع ميكنند و در محلى نگاه ميدارند و در راه خدا بذل و انفاق نمينمايند زكاة نميدهند صله رحم نميكنند دستگيرى بضعفاء و فقراء نمى‏نمايند إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً، إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً، وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً خلق و رويّه انسان چنين است اگر شرى بوى برسد از اتلاف مال يا اولاد يا ضرر جانى و غير ان جزع و فزع ميكند و صبر كه يكى از اوصاف پسنديده انسانى است از دست ميدهند و در ناملايمات و آنچه مخالف طبيعت او است هر

__________________________________________________

 (1) چگونه است اين كتاب كه كوچك و بزرگى نيست مگر آنكه شمرده و حساب شده‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 100

گاه پيش آيد خود دارى و بردبارى را شعار خود نميكنند و هر گاه خير و منفعتى از منافع دنيا بآنها رسد بخل ميورزند و بمستحقين نميرسانند اگر چه بعضى از مفسرين خير را حمل بر مال كرده‏اند كه هر گاه انسان مالى تحصيل كرده از مستحقين منع ميكند لكن ظاهرا خير اعم است از منافع مالى و غير آن كه شامل ميگردد تمام شئونات نفسانى و طبيعى مثل رياست و شهرت و جاه و مقام و پيشوائى و فرمان فرمايى و علم باختراع صنايع و غير آن يا كمالات روحانى مثل علم نافع از قبيل علم بما فوق الطبيعة و معرفت بشئونات الهيه و علم بآيات آفاقى و بكتاب تدوينى و آيات قرآنى و احاديث و غير اينها خلاصه بايستى انسان از آنچه از طرف فيّاض مطلق بوى خير و خوبى رسيد بشكرانه آن نعمت انفاق بمستحقين نمايد اگر مال است بخل نورزد و ذخيره نكند و اگر رياست و مقام است ببيچارگان كمك نمايد و آنان را از فشار ظالم و از مهلكه نجات دهد و اگر علم است مردم را از علم خود منتفع گرداند و اگر معرفت و علم توحيد است كه بطريق اولى بايستى چراغ هدايت بدست گرفته و بقدر استطاعت و توانايى پيش رو خلق گردد و بطريق مستقيم و بقدر استعداد و فهم هر كس مردم را بسوى حق تعالى سوق دهد و راه هدايت و طريق سعادت را بخلق بياموزد و اگر در يكى از اين نعمتها كه تمام آنها در اسم خير مندرج است بخل ورزد و بمستحقين نرساند مشمول اين آيه ميگردد كه در مقام توبيخ و سرزنش فرموده (وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً) توهّم نشود كه هر گاه خلقت انسان و رويّه وى چنين باشد كه حرص و بخل و خودخواهى و بى‏ثباتى چنانچه از كلمه خلق در آيه معلوم ميشود و نيز بمقايسه بآن باقى اوصاف نكوهيده و اخلاق مذمومه در نهاد وى گذاشته شده باشد پس تقصير او چيست و مجازات آن خلاف عدل الهى است.

پاسخ آرى اگر مانع و رادعى براى او نبود مثل حيوانات البته بهيچ وجه‏
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 101

 مورد ملامت و مؤاخذه نبود زيرا كه رادع و مانعى كه جلوگير اعمال نكوهيده حيوانات را كند در كار نيست لكن خداى جليل بازاى قواى حيوانى مثل شهوت و غضب و غير آن از قواى نفسانى كه (يأمرهم بالسوء و الفحشاء) دو حاكم بزرگ عادل قرار داده كه مانع و رادع او باشند يكى عقل كه رسول باطن و ديگرى پيمبران و سفراى الهى كه رسول ظاهرند اگر بشر داراى قواى شهوانى بهيمى و غضبانى سبعى نبود و برياضت جلوگيرى از افراط آن نميكرد و آنها را باختيارى كه بوى تفضل شده تحت اختيار عقل در نمى‏آورد چطور داراى مقام انسانيت ميگرديد تا بحدى كه مقام وى بالاتر و برتر از ملك رود پس سرزنش و استحقاق عذاب براى اين است كه بارشاد رسول باطن (عقل) و رسول ظاهر (شرع) قبح عمل خود را ميفهمد و قدرت بر دفع آن دارد و با اين حال تابع هوا و هوس و مطيع شيطان گرديده حتّى در حين عمل زشت ملتفت قبح عمل خود ميباشد و عقلش و وجدانش اگر با شعور باشد وى را ملامت ميكنند لكن چون قواى حيوانى و شيطانى بر وى غالب گشته دست از عمل ركيك خود بر نميدارد.

 [سوره المعارج (70): آيات 22 تا 44]

إِلاَّ الْمُصَلِّينَ (22) الَّذِينَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ (23) وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ (24) لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (25) وَ الَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ (26)

وَ الَّذِينَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (27) إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ (28) وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (29) إِلاَّ عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ (30) فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ (31)

وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ (32) وَ الَّذِينَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ (33) وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ (34) أُولئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ (35) فَما لِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ (36)

عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِينَ (37) أَ يَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ (38) كَلاَّ إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا يَعْلَمُونَ (39) فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ إِنَّا لَقادِرُونَ (40) عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ خَيْراً مِنْهُمْ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ (41)

فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ (42) يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً كَأَنَّهُمْ إِلى‏ نُصُبٍ يُوفِضُونَ (43) خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلِكَ الْيَوْمُ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ (44)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 102

 (ترجمه)

مگر نمازگذاران‏

آنهايى كه هميشه در نمازند

و كسانى كه در اموال خود حقّى معين كرده‏اند،

براى اينكه بفقيران و سؤال كنندگان رسانند،

و كسانى كه بروز رستاخيز و قيامت تصديق ميكنند

و آنان كه از عذاب پروردگارشان ميترسند،

كه از عذاب خدا هيچ كس ايمن نتواند بود،

و آنان كه فروج خود را از شهوت رانى حفظ ميكنند،

مگر بر زنهاى حلال خود و كنيزان ملكى خويش كه از اعمال شهوت هيچ مورد ملامت نيستند،

و كسى كه از اين حد تجاوز كند آنان ستمكارند،

و آنان كه هر گاه عهدى بستند و امانتى نزد آنها گذاشتند مراعات مينمايند،

و آنان كه بشهادت حق (در موقع شهادت) قيام نمايند،

و آنان كه نمازهاى خود را (در وقت و حضور قلب) محافظت مينمايند،

چنين اشخاص (با چنين اوصافى كه گفته شد) با عزت و احترام در بهشتها متنعمند،

 (اى پيمبر) چيست قصد كسانى كه كافر شدند كه بسوى تو ميشتابند،

و از طرف راست و چپ تو ميگردند،

آيا هر مردى از آنان طمع دارد كه در بهشت پر نعمت داخل گردد،

چنين نيست خود آنان ميدانند كه ما آنها را از چه چيز خلق كرده‏ايم‏

سوگند بپروردگار مشرقها و مغربها كه هر آينه ما قدرت داريم،

 (كه آنان                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 103

 را هلاك گردانيم) و خلقى بياوريم بهتر از آنها و كسى بر ما سبقت نميگيرد،

پس تو اى رسول واگذار آنها را كه ببازيچه خود مشغول باشند تا وقتى كه آن روزى كه وعده شده معاينه ببينند،

آن روزى كه سر از قبر در آورده و بسوى بتهايى كه پرستش مينمودند ميشتابند،

در حالى كه چشمهاى آنان از ترس و ذلت بگودى فرو رفته و اين همان روزى است كه بآنها وعده داده شده بود.

توضيح آيات‏

إِلَّا الْمُصَلِّينَ، الَّذِينَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ شعله آتش دوزخ مردم را بسوى خود ميخواند و همه در عذاب و هلاك ميباشند مگر افرادى كه متّصف بصفات حميده و اعمال پسنديده ميباشند و در اين آيات مباركه هشت صنف از اصناف بشر را از تحت عذاب خارج ميگرداند و تذكر ميدهد كه اينان اهل نجاتند و در مقامات و درجات بهشتى در امانند

 (اوصاف هشت‏گانه بهشتيان)

اول نمازگذاران كه بر نمازهاى خود مداومت نمايند و هميشه در نمازند

 (سخنان مفسرين راجع بنماز دائمى)

 (1) نماز دائمى آنست كه هميشه نماز بخواند (2) نماز دائمى آنست كه در نماز باين طرف و آن طرف نگاه نكند (3) نماز دائمى آن است كه هميشه مراقب و مواظب نماز باشد و بسيار در نماز اهتمام نمايد كه با شرائط و اجزاء و اول وقت نماز را انجام دهد (4) از بعض عرفاء است كه مقصود از نماز دائم اين است كه هميشه در حال حضور حضرت ربوبيت قيام نمايد و آن نحو نماز از مقامات عاليه عبوديت است كه پس از وصول باين مقام بنده پيوسته بلقاء حضرت دوست مشتاق و منتظر الطاف الهى است و چشم از ما سوى پوشيده و ديده دل بجمال حق گشوده يعنى در همه حال و در هر كارى از امور دنيا و آخرت كه هستند نظرشان از جمال حق منصرف نيست و هميشه طالب رضاى او و براى خشنودى او كار ميكنند و اشاره بهمين معنى دارد قوله تعالى
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 104

 قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ «1» سوره انعام آيه 163 و اگر مقصود اين باشد كه پيوسته در نماز كه يكى از وظائف دينى است مشغول ميباشند تمام آن اعمالى كه لازمه زندگانى بشرى است تعطيل خواهد شد و پيمبران نيز چنين نبوده‏اند و چنين دستور هم نداده‏اند. پايان و نيز از عرفا است كه صلاة در آيه اشاره بصلاة نفس است و آن تزكيه نفسانى است از آنچه مخالف شرع مطهر اسلام است و ديگر، صلاة قلب است و آن خوددارى از ميل بدنيا و پيروى شهوات نفسانيه و پشت پا زدن بآرزو و آمال طبيعى دنيوى است، و ديگر صلاة سرّ است و آن تخليه و خالى كردن سر و باطن است از ركون و مطمئن گرديدن بمقامات عاليه و مراتب سنيّه، و ديگر صلاة روح است از مكاشفات ربانيّه و مشاهدات رحمانيه و معاينات حقّانيّه، و ديگر، صلاة حق است و آن اشاره بفناء فى الحق و بقاء باو است پس كمّل و كاملين كسانى ميباشند كه مداومت بر اين صلوات نمايند. (تفسير روح البيان) آرى نظر به اينكه در سوره طه آيه 14 فرموده وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي «2» توان اين آيه را قرينه گرفت كه مقصود از نماز دائمى ذكر دائمى باشد و مقصود از ذكر دائمى توجه قلبى و حضور و كينونت هميشگى نزد حق تعالى باشد زيرا كه معنى حقيقى ذكر تذكر و بياد بودن است و ذكر خدا همان توجه بحضرت حق و حضور قلب بطرف عالم ربوبيّت است.

وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ، لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ‏

دوم از اهل نجات كسانى ميباشند كه در اموال خود قسطى براى سؤال كنندگان از فقرا يا كسانى كه از مال محرومند و سؤال نميكنند منظور دارند.

فقرا را بدو دسته معرفى فرموده سائل و آن كسى است كه سؤال ميكند و

__________________________________________________

 (1) اى رسول بگو نماز من و عبادتم و زندگيم و مردنم براى خدا است كه پروردگار عالميان است.

 (2) و بپاى دار نماز را براى ذكر من يعنى تأسيس نماز و استقامت در آن براى ياد من است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 105

ديگر محروم و آن فقيرى است كه با شدّت فقر يا از جهت اعتماد و توكل بحق تعالى يا عفّت و مناعت نفس وى مانع از سؤال ميگردد و آن فقيرى كه سؤال نميكند وى را محروم ناميده زيرا كسى اطّلاع بر فقر او پيدا نميكند تا آنكه حق او را اداء كند وَ الَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ (سوم) از اهل نجات كسانى ميباشند كه تصديق دارند و اعتراف مينمايند بروز قيامت آرى معرفت بمبدء و معاد دو ركن از اركان ايمان بشمار ميرود و دو چرخ و دو پايه ديانت ميباشند كه پيكر ديانت روى آن استوار گرديده كه بدون استحكام يكى از اين دو پيكر ايمان سست بلكه منهدم ميگردد چنانچه در سوره بقره آيه (59) فرموده: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ «1» ايمان بخدا و ايمان بمعاد را دو اصل از اصول ديانت قرار داده و ايمان صالح را متفرع بر آن نموده زيرا كه اعتراف برسالت پيمبران متفرع بر آن اصل اولى كه ايمان بخدا باشد تحقق ميپذيرد و متابعت نمودن و تسليم شدن باو امر آنها منوط باصل دومى است يعنى ايمان بمعاد صورت ميگيرد زيرا تا ايمان باصل مبدء تحقق نپذيرد اعتراف برسول پيدا نميشود و اگر ايمان بمعاد نباشد تبليغ رسول بلا ثمر ميماند يعنى اگر خوف و رجا در كار نبود مردم دعوت پيمبران را نميپذيرفتند و عمل صالح از آنان ناشى نميگرديد.

خلاصه اگر ايمان بمبدء و معاد از روى اصول صحيح محقق گرديد آثار خارجى از اعمال نيك و سجيّه نيكو بر آن متفرع ميگردد و هر گاه ايمان باين دو اصل مبدء و معاد سست گردد در اثر سستى آن آثارى كه بايستى از ايمان ظهور و بروز كند مفقود ميگردد

__________________________________________________

 (1) محققا آن كسانى كه ايمان آورده‏اند و كسانى كه يهودى يا نصرانى يا ستاره پرست ميباشند هر كس بخدا و بروز آخرت ايمان آورد و كردار و اعمال او شايسته گرديد اجر آنان نزد پروردگار آنها است و براى آنان نه خوف و نه ترسى است و نه اندوهناكند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 106

اين است كه ميبينيم اغلب مردمان امروزه در اثر سستى ايمان بكج روى افتاده و در اثر آن چه قدر نسبت باحكام الهيّه و نواميس شرعيه بى‏اعتنا گرديده‏اند واقعا اگر كسى باور كند كه پس از اين عالم عالمى است و پشت اين پرده اسرارى نهفته كه خواهى نخواهى روزى اين پرده عقب ميرود و آنچه در حيات دنيا براى خود اندوخته بنتيجه آن خواهد رسيد و نيز بطور يقين بداند كه رجوع و بازگشت او بآنكسى است كه عالم بغيب و شهادت است چگونه ممكن است اين طور پرده‏درى كند و دنبال هوى و هوس خود را گرفته و روز رستاخيز را كالعدم و هيچ انگارد هرگز ممكن نيست وَ الَّذِينَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ، إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ (چهارم) از اهل نجات كسانى ميباشند كه از عذاب پروردگارشان ترسناكند زيرا در اثر ايمان بمبدء و معاد و يقين بعالم و جزاء از عذاب پروردگار كه بكيفر مخالفت او امر الهى و دستورات نبوى مستحق گرديده‏اند مطمئن نيستند و هميشه در دل ترسناكند نميدانند مورد عفو و رحمت الهى واقع ميگردند يا مورد غضب و سخط او واقعند چنانچه در اوصاف مؤمنين فرموده الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ «1» وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ، إِلَّا عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ (پنجم) از اوصاف اهل نجات اين است كه بر حلال خود اقتصار مينمايند و خود را آلوده بزنا يا لواط و غير آن نميكنند و آنچه بنظر عقل و شرع ركيك مينمايد خوددارى ميكنند و اينان در عمل حلال ديگر مورد ملامت و سرزنش نميباشند

__________________________________________________

 (1) سوره 3 آيه 2 مؤمنين كسانى ميباشند كه وقتى ياد خدا كردند قلبهاى آنها ترسانست و وقتى آيات الهى براى آنان تلاوت شد ايمانشان زياد ميگردد و نيز مؤمنين در تمام امور اتكاء و اعتماد آنها بر خدا است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 107

فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ اما كسى كه جلو شهوت خود را رها نمود و در اعمال شهوت‏رانى اكتفاء بر زنهاى حلال و كنيزان خود ننمود و پيرامون غير آن گرديد چنين كس تعدى نموده و از حكم عقل و شرع خارج گرديده فقهاى اماميّه اين آيه را شاهد آورده‏اند بر حرمت استمنا زيرا استمنا يكى از امورى بشمار ميرود وراء جماع با ازواج و كنيزان زر خريد پس بعموم آيه كسانى كه استمنا ميكنند داخل ميگردند در (عادون) كه از حكم الهى تجاوز كرده و ظلم بنفس خود نموده و آنچه از حكم شرع خارج باشد و داخل در مباحات نباشد و از مجوّزات شرع بشمار نيايد محكوم بحرمت است و چون عمل استمناء داخل در عموم (عادون) است از عموم (كلّ شيئى حلال) خارج گرديده اين است كه فقهاء حكم بحرمت نموده‏اند.

وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ (ششم) از خصوصيات اهل نجات اين است كه هر گاه وديعه يا امانتى نزد آنها سپرده شود حفظ ميكنند و نگاه ميدارند تا بصاحبش برسانند و چون امانت و عهد را بطور اطلاق ذكر نموده ممكن است مصاديقى پيدا نمايد چنانچه بعض از مفسرين گفته‏اند امانت كه بطور اطلاق در آيه ذكر شده اعم است از وديعه و امانت اصطلاحى كه بعضى چيزى نزد بعضى ديگر برسم امانت بگذارد و مفهوم آن شامل ميگردد امانات شرعى را مثل ايمان و احكام و قوانين و مقررات شرع مطهر كه تمام اينها امانتى است از طرف حق تعالى كه بايستى بدرستى و خوبى مراعات گردد و بنا بر بعض وجوه آنجا كه فرموده إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا «1» سوره احزاب آيه 72 حمل بر همين معنى شده كه مقصود از امانت همان‏

__________________________________________________

 (1) محققا ما امانت را عرضه كرديم بر آسمانها و زمين و كوه‏ها و آنان ابا كردند از تحمل آن و ترسيدند از آنكه زير بار آن امانت بروند و انسان زير بار امانت رفت و اينكه انسان بسيار ستم كار و بسيار جاهل و نادان است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 108

عهد و پيمانى است كه خداوند در روز (الست) فرمود (أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ) و تمام افراد بشر از روى استعداد فطرى گفتند (بلى) لكن در اين عالم عهد پروردگار خود را فراموش نمودند و پيمان شكستند اين است كه در آخر آيه فرموده إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا كه انسان بسيار ظالم و ستمكار و بسيار جاهل و نادان است.

و عهد نيز اسم جنس است و اعم از عهد و قرار دادهايى است كه افراد بشر با هم ميكنند و آن عهدى كه انسان با خدا مى‏بندد و از جنيد چنين نقل ميكنند كه گفته (امانت محافظت نمودن بر اعضاء و جوارح است و عهد حفظ قلب است با خدا در توحيد) در تفسير روح البيان گفته از تاويلات نجميّه است كه آيه اشاره بآن امانتى است كه بآسمان و زمين و كوه‏ها عرضه شد و از تحمل آن ابا نمودند و آن كمال مظهريت و تمام مضاهات البيه است و عهد اشاره بآن عهد و ميثاقى است كه فرموده أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ و رعايت اين عهد باين است كه مخالف شرع و موافق طبيعت عمل ننمايد.

ديگرى گفته وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ اشاره بآن چيزى است از معارف عقليه كه در طبيعت بشر مأخوذ گردانيده‏اند (وَ عَهْدِهِمْ) اشاره بآن چيزى است كه خداوند در ازل از بشر عهد و ميثاق گرفته كه فطرت خود را بپرده‏هاى طبيعت و هواهاى نفسانى نپوشاند وَ الَّذِينَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ (هفتم) از خصوصيات اهل نجات از عذاب اين است كه در آنجايى كه بايستى شهادت بحق بدهند كتمان شهادت نميكنند.

اقدام نمودن بر شهادت در موقع لزوم اگر چه ميتوان گفت مندرج در عموم عهد و امانت است لكن از جهت اهميّت تخصيص بذكر داده شده.

وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ (صلاة) اسم جنس و شامل ميگردد نمازهاى پنجگانه فريضه را                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 109

 (هشتم) از خصوصيّات اهل نجات اين است كه امر نماز را مهم ميشمارند كه هميشه با شرايط و آداب و سنن آن انجام گيرد و در امر نماز سهل انگارى نميكنند ببين امر نماز چقدر در نظر شارع مهمّ است كه در اول اين آيات نام نماز برده شده وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ و در آخر آيات نيز ذكر نماز شده و اين تكرار اهميّت امر نماز را ميرساند و اشاره باين است كه اهل نجات كسانى ميباشند كه هميشه مراقب و مواظب نمازند و در امر نماز اهتمام زياد مينمايند در تفسير كبير راجع بتكرار صلات در اينجا بيانى دارد كه بطور اختصار ترجمه مينمائيم:

چنين گفته اگر گفته شود چگونه اول گفته عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ و آخر گفته عَلى‏ صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ پاسخ مى‏گوييم معنى دوام اين است كه در هيچ حالى نماز را ترك نكنند و معنى يحافظون اين است كه در امر نماز اهتمام نمايند تا آنكه بر كاملتر وجهى واقع گردد و اهتمام نمودن در نماز بچند وجه تحقق ميپذيرد:

 (اول) جايز است كه مواظب باشيد بر آنچه قبل از نماز بايستى انجام دهد مثل اينكه قبل از دخول وقت بفكر نماز باشد و مقدمات نماز را از قبيل طهارت و ستر عورت و تعيين قبله و باقى شرايط انجام دهد و نيز جديّت كند كه قلب خود را از وسوسه‏هاى شيطانى تخليه نمايد و التفات بغير حق تعالى نكند و جديت كند در اينكه خود را خالى كند از ريا و سمعه.

 (دوم) مواظبت نمايد بر آنچه بايستى مراعات شود مثل اينكه در حال نماز به اين طرف و آن طرف نگاه نكند و با حضور قلب و توجّه و اقبال بحق در حالى كه ملتفت معانى قرائت و اذكار و غير آن باشد و اسرار نماز را هم متذكر باشد.

 (سوم) بعد از نماز احتراز نمايد از لهو و لعب و از تمام معاصى اجتناب كند (پايان) زراره از أبي جعفر محمّد باقر عليه السّلام چنين روايت كرده (نماز فريضه است كسى كه نماز را در وقت انجام دهد در صورتى كه عارف باشد بحقيقت آن و چيزى بر نماز ترجيح ندهد خداوند وى را از عذاب تبرئه ميگرداند و كسى كه نماز را در غير وقت بخواند و چيزى بر نماز ترجيح دهد اگر خدا بخواهد او را مى‏آمرزد و اگر                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 110

 بخواهد وى را عذاب ميكند.

بعضى از مفسّرين وقت را حمل بر اول وقت كه وقت فضيلت باشد نموده‏اند لكن ظاهرا وقت اعمّ است از وقت اجزاء و وقت فضيلت و ظاهرا مقصود از كلمه عارفا بحقّه اين باشد كه اگر بخصوصيّات و معانى و شرايط و آداب نماز عارف و دانا باشد و نيز اهميت دهد نماز را و ترجيح دهد آن را بر غير نماز اثرش اين است كه از عذابى كه از قبل گناهان مستحق گرديده تبرئه شود.

لكن بقرينه باقى احاديث و اخبارى كه در فضيلت اول وقت كه آن را وقت فضيلت نامند رسيده مثل آنجا كه فرموده‏

 (اول الوقت رضوان اللَّه و آخر الوقت غفران اللَّه)

و غير آن ميتوان وقت كه در اين روايت تصريح شده حمل بر وقت فضيلت نمود كه نماز در وقت فضيلت چنين آثارى دارد.

أُولئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ جنّات جمع جنّة و اشاره بتوسعه منزل بهشتيان است مفسّرين مكرمون را حمل بر آينده كرده‏اند كه چنين كسانى كه متّصف باين صفات حميده ميباشند در قيامت در بهشتها كه مخصوص بقيامت است گرامى ميباشند لكن ميتوان از جمله مكرّمون كه براى زمان حال آرند چنين استفاده نمود كه كسانى كه متّصف باين اوصافند هميشه در بهشت روحانى در دنيا و روحانى و جسمانى در آخرت گرامى و متنعّم و ارجمند ميباشند نه فقط در قيامت.

فَما لِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ، عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِينَ در مقام اعتراض بكفّار بپيمبر خود خطاب ميكند كه قصد كفّار و دشمنان تو چيست كه فوج فوج و حلقه حلقه از چپ و راست رو بتو آرند و گردن كشند و چشم تيز كرده بتو نگاه كنند.

أَ يَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ، كَلَّا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا يَعْلَمُونَ آيا هر مردى از آنان طمع دارد كه داخل گردد در بهشت پر نعمت اين‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 111

 طور نيست كه گمان كرده ما آنها را خلق نموده‏ايم از آنچه ميدانند يعنى چگونه چنين آرزويى در دل خود ميپرورانند در صورتى كه ميدانند از منى و خون و ساير كثافات مادّى ديگرى خلق شده‏اند.

مفسّرين گويند شأن نزول آيه چنين است كه وقتى مشركين ميشنيدند كه رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم وعده بهشت بمؤمنين ميدهد ميگفتند اگر مسلمانها بهشت روند ما زودتر از آنان بهشت خواهيم رفت اين بود كه اين آيه بر رد آنها فرود آمد.

شايد آيه اشاره باين باشد كه بشرى كه از كثافات طبيعيّه و قذارات ماديّه خلقت شده چگونه قابل بهشتى ميشود كه سقفش عرش رحمان است و لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ و نفس و روحى كه از آلودگى طبيعت بيرون نيامده هرگز قابل دار كرامت و جايگاه پاكان نيست مگر وقتى كه مس وجود وى بكيمياى توحيد طلا گردد و از قذارات اخلاقى و نفس او از صفات سبعى و بهيمى پاك و طاهر گردد فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ مشارق و مغارب جمع مكسّر و شامل ميگردد عموم مشرقها و مغربها را چه طلوع و غروب شمس باشد كه محلّ طلوع و غروب آن در ايام سال هر روزى در نقطه‏اى از طرف مشرق و مغرب طلوع و غروب ميكند و چه طلوع و غروب باقى كواكب و ستارگان باشد كه آن نيز تفاوت بسيار دارد.

خداوند بصورت قسم تذكّر ميدهد كه آن كسى كه پروردگار و آفريننده و تربيت كننده تمام اوضاع سماوى از خورشيد و ماه و ستارگان و كهكشانها ميباشد همانطورى كه بر انجام و ايجاد تمام موجودات قدرت دارد البته بر اعدام آنها نيز قدرت دارد اين است كه در جواب قسم فرموده إِنَّا لَقادِرُونَ عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ خَيْراً مِنْهُمْ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ كه ما قادر و توانا هستيم كفار و مشركين را اعدام نمائيم و بجاى آنان مردمان خوب موحد بيافرينيم و كسى را نميرسد كه در امر خلقت بما پيشى گيرد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 112

 اشاره به اينكه گمان نكنند در اين چهار روزه دنيا كه آنان را مهلت داده‏ايم و آنها را بحال خودشان گذارده‏ايم قدرت بر هلاكت آنان نداريم بلكه مهلت دادن آنها براى آزمايش است كه باختيار خود آنچه در باطن خبيثشان نهفته بمرتبه ظهور و بروز رسد چنانچه در سوره تبارك آيه دوم فرموده خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا «1» فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ خطاب برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است كه چون حكمت مهلت آنها امتحان و آزمايش است تو نيز آنان را بحال خودشان واگذار تا موعد وعده‏گاه پروردگار برسد و آن وقتى است كه اعمال بنتيجه ميرسد.

يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً كَأَنَّهُمْ إِلى‏ نُصُبٍ يُوفِضُونَ آن وعده پروردگار چه روزى است آن روزى است كه تمام مردگان سر از قبر بيرون آرند و بسوى وعده‏گاه پروردگار ميشتابند.

در معنى (نصب يوفضون) دو طور تفسير شده از جبائى و ابى مسلم است كه مردگان سر از قبر بيرون آرند بطورى كه گويا آنان ميشتابند بسوى علمى كه نصب شده.

و ديگرى گفته آنان وقتى سر از قبر بيرون آرند چنان ميشتابند كه گويا ميشتابند بسوى بتهاى خود.

آرى چون آنان در دنيا عقد قلب و دل بستگى داشتند ببتهاى خود آن وقت نيز بگمان آنكه بتها آنها را از عذاب نجات دهند ميشتابند كه بآنها متوسل گردند تا آنكه شفيع آنان گردند.

خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلِكَ الْيَوْمُ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ از قبر بسوى ميعاد و وعده‏گاه پروردگار شتاب ميكنند در حالى كه از هول‏

__________________________________________________

 (1) موت و حيات را خلق كرديم تا بيازمائيم شما را كدام يك در عمل نيكوتريد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 113

و ترس احوال قيامت عظمى چشمهايشان خاضع و بگودى فرو رفته و ذلّت و خوارى و افسردگى آنان را فرا گرفته و اين همانروزى است كه قبلا پيمبران و سفراى الهى بمردم وعده داده بودند.