کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
الملك: آيات 1 تا 30 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 2
مقدمه‏

 (نكته قابل توجه)

سرّ اينكه بر خلاف قانون مفسّرين كه پس از اتمام تفسير سوره بقره شروع مينمايند بتفسير سوره آل عمران دو جزو از آخر قرآن را در نظر گرفتم كه راجع بسوره‏هاى كوچك مختصر تفسيرى بنمايم اين بود كه با خود انديشه نمودم كه روى ميزان طبيعى خيلى بعيد است با اين كبر سنّ و علت مزاج اجل مهلت دهد بتوانم تمام قرآن را و لو در كمال اختصار باشد ترجمه و تفسير نمايم پس بهتر اين است كه آنچه از قرآن مجيد مهمتر است در نظر گيرم كه اگر موفّق نشدم بتفسير كامل عمل بمهمتر شده باشد و بعدا اگر سعادت يارى كرده و موفّق شدم بتفسير سوره‏هاى جلوتر اقدام نمايم.

تفسير نمودن سوره‏هاى آخر بدو جهت مزيّت دارد يكى كمتر تفسير شده بعلّت آنكه غالبا مفسّرين باميد آنكه تمام قرآن را تفسير نمايند بترتيب شروع كرده‏اند و اجل بآنان مهلت نداده كه تفسير كاملى بنويسند اين است كه سوره هاى آخر كمتر تفسير شده.

و ديگر آنكه بسيارى از سوره‏هاى آخر مكّى است كه در اوّل بعثت در مكّه فرود آمده مثل سوره تبارك، نون و القلم الحاقّة ما الحاقة، القارعة ما القارعة معارج، اذا الشمس كوّرت، اذا السّماء انفطرت، اذا السّماء انشقّت و بسياري از سوره‏هاى ديگر كه بيشتر آنها اجتماعى است كه در مكّه فرود آمده و در دو جزو آخر قرآن قرار گرفته.

و آن مدّتى كه حضرتش در مكّه مبعوث برسالت گرديده بود همان اوائل                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 3

 اسلام بود و اهل مكّه از فصيح‏ترين فصحاى عرب بودند و در آن زمان علم و ادبيّات بين اهل مكّه و اعراب شايع بود و نظر به اينكه هر پيمبرى براى اثبات پيمبرى خود بايستى معجزه آورد و نيز معجزه هر پيمبرى بايستى ما فوق كمال اهل آن زمان باشد اين بود كه معجزه عمده رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از سنخ كلام واقع گرديد و در فصاحت و بلاغت طورى بود كه احدى نتوانست با او معارضه نمايد.

سوره‏هاى آخر قرآن هم باعتبار فصاحت و بلاغت گفتار و هم باعتبار معنويات و اسرار و رموزى كه منطوى در آنها است راجع بمبدء و معاد و اوضاع عالم علوى و سفلى از مجردات و فرشتگان و موجودات جوى و امثال آن و مادّيات و امور طبيعى از اوضاع سماوى و موجودات بزرگ خلقت مثل ماه و خورشيد و ستارگان و اوضاع ارضى از زمين و كوه‏ها و درياها كه بسيارى از عجائب خلقت را بصورت قسم تذكّر داده و ياد آورى نموده كه مردم در آنها نظر كنند و تدبّر نمايند و از عظمت آنها پى بعظمت خالق آنها ببرند اين است كه سوره‏هاى آخر بر باقى سوره هاى ديگر برترى و مزيّت دارد.

و سوره‏هاى وسط اكثر آن راجع بعبادات و احكام و قصص پيمبران و غير اينها ميباشد لكن هر يك از سوره‏ها و آيات آخر قرآن با كوچكى آن يك عالم معانى و رموز راجع باسرار كاينات و نظام خلقت و كيفيّت پيدايش مخلوقات و ابتدا و انتهاى عالم مادّيّات و پيدايش عالم قيامت و بيان كيفر اعمال بدكاران و اوصافى بهشت و جهنّم و آنچه در آن است از نعمت‏هايى كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه بخاطر احدى خطور نموده كه بجزاى اعمال خوبان ببهشتيان وعده داده و انذار و تهديد و عذابهايى كه قلب را بهيجان و اعضا را بتكان و دل را پاره ميكند براى جهنميان آماده گردانيده.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 4

سوره ملك‏

مكيّة و هى ثلاثون آيه‏

 [سوره الملك (67): آيات 1 تا 11]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

تَبارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (1) الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ (2) الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَرى‏ فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى‏ مِنْ فُطُورٍ (3) ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ (4)

وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطِينِ وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعِيرِ (5) وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (6) إِذا أُلْقُوا فِيها سَمِعُوا لَها شَهِيقاً وَ هِيَ تَفُورُ (7) تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما أُلْقِيَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ (8) قالُوا بَلى‏ قَدْ جاءَنا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فِي ضَلالٍ كَبِيرٍ (9)

وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ (10) فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ (11)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 5

ترجمه آيات‏

بنام خداى بخشنده مهربان‏

بزرگوار و متعالى است از صفات مخلوقات خداى آن چنانى كه مملكت هستى بدست قدرت او است،

و آن كسى است كه مرگ و زندگى را آفريده براى آنكه شما را بيازمايد كه كدام يك نيكوكارتر (و در عمل خالص‏تريد) و او غالب و قاهر و آمرزنده گناهان است،

آن خدايى كه هفت آسمان را طبقه بطبقه آفريده و منظّم و مرتّب گردانيد نميبينى در نظام خلقت رحمان هيچ تفاوت و نقصى و تكرار نظر نما آيا ميبينى در نظام محكم آفرينش هيچ منقصت و سستى،

باز دوباره بچشم دل در نظام عالم دقّت نما تا ديده خرد باز شود و بسوى تو بر گردد در حالى كه خسته و زبون و حسرت زده گردد،

و محقّقا ما آسمان دنيا را زينت داديم بچراغ هاى درخشان (يعنى ستارگان و تير شهاب) و قرار داديم آنها را براى راندن شياطين، و مهيّا ساختيم براى شياطين عذاب آتش فروزان را،

و اين آتش نيز براى كسانى است كه بپروردگارشان كافر شدند و عذاب جهنم بد بازگشتى است براى كفّار،

كه چون بآتش در افتند فرياد كنند چون فرياد خران و در آن آتش (چون ديگ) بجوش مى‏آيند،

جهنم از غيظ كافران نزديك است شكافته و قطعه قطعه گردد و هر فوجى را كه در آتش افكنند خزنه جهنّم از آنان پرسند آيا براى شما رهنما و پيمبر ترساننده از عذاب آخرت نيامد كه شما را تهديد كند،

پاسخ، گويند آرى رسول حقّ آمد ولى ما تكذيب او كرديم و گفتيم چيزى بر شما فرود نيامده و نيستيد شما مگر اينكه در گمراهى بزرگ ميباشيد،

آن گاه اهل دوزخ (با تأسّف و حسرت) اعتراف نمايند بگناه خودشان پس دورى باد از رحمت خدا مر اصحاب جهنم را- (يعنى بى نصيب هستند از رحمت رحيمى حقّ در آخرت)

 [توضيح آيات‏]

تَبارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ تبارك در لغت مأخوذ از برك و واقع گرديدن پرنده در آب و در ثبوت‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 6

 خيرات الهيّه استعمال شده و نسبت بمحسوسات و مادّيّات در جايى گفته ميشود كه زيادتى حسّى پديد گردد و در معنويات آنجايى كه ترقّيات روحانى حاصل شود و نسبت بمقام الوهيّت بدو اعتبار توان تصوّر نمود يكى تعالى و برترى او در ذات و صفات و افعال از آنچه بتصوّر آيد و موجود ممكن در مقابل شدّت و عظمت واجب الوجودى او ناچيز و عدم بشمار ميرود (لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ) و عظمت و بزرگوارى الهى بالاتر از آنست كه بذهن بشر خطور نمايد يا محدود بحدّى گردد بلكه او سبحانه محيط و مستولى بر تمام كائنات و موجودات است بزرگوار خدايى كه طائر افكار دور انديش در پيرامون كوچك‏تر از اوصاف جمال و جلالش ره نبرد و چشم عقل در اشعه نور جلالش كليل و زبون گرديده و اظهار عجز مينمايد و صفات كمالش را حدّى نيست كه خرد بتواند بسرادق جمال الهيّتش راهى پيدا نمايد و بوى پيوندد و آثار كبريائيش بر تمام موجودات استيلا و احاطه نموده و همه را بزيور وجود آراسته و خلقت نوينى بآنان پوشانيده و ديگر بركت باعتبار فيض وجود و بخشش او است آن فيض منبسط و رحمت واسعه كه سراسر موجودات در تحت استيلاء و سيطره قدرت و اقتدارش نشو و ارتقاء مينمايد كه از آن تعبير بمشيّت تامّه و فيض مقدّس و رحمت رحمانيّه آن چنانى است كه همه موجودات را فرا گرفته أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً «1» سوره فرقان آيه 42 بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ سلطنت و تعالى و بزرگوارى او است كه تمام اجزاء عالم ملك (عالم طبيعت و عالم حسّ) مقابل (عالم معنى و عالم نفوس) تحت فيض وجود خود در آورده‏

__________________________________________________

 (1) آيا نديدى و نظر نكردى بسوى پروردگار تو كه چگونه سايه را كشيده و اگر بخواهد آن را ساكن ميگرداند (اشاره بآنكه تمام موجودات ظل وجود حق و پرتو نور وجود او و بسته بعنايت و اراده اويند)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 7

و همه از خوان نعمت او برخوردار گرديده و مسخّر امر تكوينى او گشته و تماما دست بدست يكديگر داده و اين كاخ مجلّل و شخصيّت جهانى را تشكيل ميدهند و در نتيجه وجود انسانى بوجود ميآيد وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ قوّت و عظمت و توانايى او بى انتها و عجز و نقصى و حدّى در قدرت واسعه آن تواناى مطلق و آن فرد ازلى راه ندارد، شدّت و قوّت وجودش غير متناهى و فوق لا يتناهى علمش محيط بر تمام موجودات قدرتش بى‏انتها فيض وجودش محيط بر كائنات گرديده و تمامى ممكنات عقل باشد يا روح يا نفس مادّه باشد يا صورت طبيعت باشد يا جسم همه از سر چشمه درياى فيض غير متناهى او سيراب گرديده و امرار حيات مينمايند.

الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ موت و حيات دو امر وجودى از باب عدم و ملكه ميباشد زيرا موت بر چيزى صادق آيد كه لايق حيات باشد و بشود آثار حياتى بر وى بروز و ظهور نمايد مثل كورى در مقابل بينايى، انسانى و حيوانى را كور گويند كه فاقد چشم گرديده لكن سنگ و چوب و باقى اشياء را كور نميگويد و لو آنكه چشم ندارند و ببيان ديگر در نظام عالم مكوّنات و مادّيات موت مقدمه حيات است چنانچه مشاهده ميشود هر موجود زنده‏اى از مرده بيرون ميآيد كه موت و حيات متعاقب يكديگر و دنبال هم اين نظام بديع و ترتيب جميل خلقت را تشكيل ميدهند، از نطفه مرده حيوان و انسان پديد ميگردد باعتبار ديگر از جماد نبات از نبات حيوان از حيوان انسان بوجود ميآيد و نيز انسان از حيوان مرده تغذيه نموده امرار حيات مينمايد و بر زندگانى خود ادامه ميدهد.

ببيان ديگر هر فعليّتى مسبوق بجهت قابلى است يعنى هيچ موجود مادّى بكمال و فعليّت خير خود نميرسد مگر پس از آنكه جهات قابلى و استعدادى آن تكميل گردد و آن جهت قابلى بمنزله موت است و كمالى كه بر آن مترتب ميگردد بمنزله حيات پس قوّه و جهت قابلى در مقابل يكديگر يكى از مصاديق موت و                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 8

 حيات بشمار ميرود ببين چگونه استكمالات آدمى از اوّل تكوين و ظهور وجودش تا آخر مراتب سيرش كه از فعليّت اخير وى بشمار آيد على الدّوام از قوّه بفعل ميآيد و اين موت و حياتى است دنبال يكديگر بقول مثنوى مولوى:

         از جمادى مردم و نامى شدم             وز نما مردم ز حيوان سر زدم‏

         مردم از حيوانى و آدم شدم             پس چه ترسم كى زمردن كم شدم‏

         حمله ديگر بميرم از بشر             تا بر آرم از ملايك بال و پر

         وز ملك هم بايدم جستن ز جو             كلّ شيئى هالك الّا وجهه‏

         بار ديگر از ملك قربان شوم             آنچه اندر وهم نايد آن شوم‏

         چون عدم گردم عدم چون ارغنون             گويدم كانّا اليه راجعون‏

 و شايد همين تقدّم جهات قابلى بر جهات فعليّت و وجود باشد سرّ مقدّم انداختن موت را بر حيات در آيه شريفه زيرا بقرينه الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ عالم مادّه و عالم اجسام و عالم طبيعت را عالم ملك گويند مقابل عالم ملكوت كه عالم معنى و عالم نفوس و عالم ما فوق الطّبيعه نامند و موت ذاتى عالم مادّه و اجسام است و حيات نسبت بآن عرضى و از عالم ملكوت بآن افاضه شده زيرا كه عالم ملكوت عالم حيات و عالم فعليّت است و شايد اشاره بهمين معنى دارد قوله تعالى كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «1» سوره بقره آيه 26 كه موت و حيات كه عبارت از جهات قابلى و فعلى است مترتب بر هم نموده.

__________________________________________________

 (1) آيه اعتراض بكفار است كه (چگونه كافر ميگرديد بخدا در صورتى كه شما مرده بوديد پس خداوند زنده كرد شما را پس از آن باز ميميراند شما را پس در قيامت باز زنده ميگرداند شما را پس از آن بسوى او بازگشت مينمائيد) كه هر مرتبه نازل ترى نسبت بما فوقش در حكم مرده است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 9

و از بعض عرفا است كه موت و حيات دو عرض از عوارض و جوهر و عرض هر دو مخلوق خدا ميباشند و اصل و حقيقت حيات نسبت بعارف حيات تجليه و اصل موت موت استتار است و در دنيا تجليه و استتار دنبال هم و متعاقب يكديگرند تا وقتى كه حجب مرتفع گردد و معارف آنان بمرتبه شهود و عيان برسد كه پس از آن ديگر حجابى باقى نماند و وقتى حجب برداشته شد ديگر موت و مرگى براى آنان نيست و زنده هستند بزندگانى جاويدانى و داراى حياتند بحيات ابدى چنانچه در باره شهداء فرموده بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ طايفه‏اى در اثر مجاهدت ميميرند و طائفه‏اى در اثر مشاهدات زنده ميگردند طائفه‏اى ميميرند بصفت فنا در ظهور سطوت و عظمت قدم و طائفه‏اى زنده ميگردند بصفت بقاء در ظهور انوار بقا و اگر بنور تجلّى و استتار هرگز شوق مشتاقين ظاهر نميشد و نيز درجات شوق و تفاوت مراتب آنان معلوم نميگشت.

لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا تا آنكه بيازمايد شما را كه كدام يك در عمل نيكوتريد از اينجا معلوم ميشود كه افعال اللَّه معلّل باغراض است و غرض از خلقت عالم و بعثت انبياء و انزال كتب سماوى تماما براى نفع مخلوق است نه انتفاع خود زيرا كه ذات حقّ جلّ و علا تامّ و فوق تمام است نقص و ناتمامى در او تصور ندارد كه بعمل و فعل تمام گردد و نيز نتوان گفت فعل حق تعالى بدون غرض و مقصد انجام ميگيرد زيرا كه او فاعل مختار است و تمامى اختيارات ناشى از اختيار ذاتى او است و البته فعل فاعل مختار براى غايت و غرضى است كه بايستى غرض و فائده عمل يا عايد خود فاعل مختار گردد يا غير او و چون نميشود گفت فائده فعل حق تعالى عايد خودش ميشود زيرا كه او كامل مطلق و وجود او تام و فوق تمام است نقص و ناتمامى در او تصور ندارد تا بعمل تمام و كامل گردد پس مسلما غرض از خلقت نفع مخلوق است  
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 10

 و باين بيان معلوم ميشود كه لام ليبلوكم لام تعليلى است يعنى خلقت شما افراد بشر براى آزمايش است.

سؤال- خدايى كه عالم السرّ و الخفيّات است و صفحه نفس الامر نزد او مكشوف است و چيزى نزد علم حضورى او مخفى نيست اختبار و امتحان نسبت باو معنى ندارد زيرا اختبار و امتحان براى كسى درست ميآيد كه داناى اسرار نباشد و بخواهد از سرّ چيزى با خبر گردد.

 (پاسخ) در سوره بقره آيه 143 در بيان آيه وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ و آيات ديگر مثل وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ و غير اينها اندازه‏اى راجع باختبار و امتحانات الهى بحث نموديم و پنج احتمال در توجيه آيه از مفسّرين بيان نموديم و در اينجا گوئيم آزمايش براى ظهور امر است و شايد مقصود اين باشد كه چون قبل از موت و حيات هنوز ظاهر نشده بود كه چه كسى در عمل نيكوتر است اين بود كه ما موت و حيات را دنبال هم قرار داديم تا آنچه در كمون استعداد هر كس مخفى است در معرض ظهور و بروز رسد.

و از بعض مفسرين است كه چنين با شما عمل ميكنيم مثل كسى كه خواهد كسى را بيازمايد كه كدام يك از شما در عمل خالص‏تريد.

وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ عزيز در لغت در دو معنى استعمال شده يكى بمعنى قوت و شدّت و غلبه آمده و ديگر شيئى كم ياب را عزيز الوجود گويند از ابو الحامد چنين نقل ميكنند كه عزيز موجودى را گويند كه داراى سه صفت باشد (1) وجود او كم ياب باشد (2) حاجت باو بسيار باشد (3) رسيدن باو دشوار باشد، و همگى اين صفات سه‏گانه نسبت بحقّ جل و علا موجود است اين است كه عزيز بتمام معنى در باره او صادق آيد و او است عزيز مطلق و بس الغفور مشتق از مغفرت و مغفرت بمعنى پوشيدن و پنهان كردن است خداوند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 11

 غفور است كه بلطف و كرم خود گناهان بندگان و لغزشهاى آنان را ميپوشاند و كسى را بر اسرار آنها آگاه نميگرداند.

اين دو نام شريف الهى بسيار مناسب با جملات آن دو آيه بالا است زيرا چنانچه گفته شد تَبارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ اشاره بعظمت و جلال و بزرگى خداوندى او است و (عزيز) نيز دلالت دارد بر قوّت و استيلاء و عظمت ذات واجب الوجودى آن فرد ذو الجلال پس ميتوان گفت عزيز در واقع بيان همان تبارك است و هر دو در يك معنى استعمال شده و (غفور) كه دلالت بر عفو و پرده پوشى دارد بسيار مناسبت با جمله لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا دارد كه پس از ظهور لغزشها و خطا كاريها از راه فضل و كرم پرده پوشى مينمايد.

الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَرى‏ فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ پس از اظهار عظمت و جلال و جمال الوهيّت و تفضّلات رحمانى كه در اول سوره در جمله (تَبارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ) منطوى گرديده در مقام تفصيل و چگونگى نظام خلقت برآمده كه مبدء و خالق عالم ملك كسى است كه آسمانها را مطابق يكديگر قرار داده و در نظام خلقت تفاوت و كم و زيادى ديده نميشود و ظاهرا اشاره دارد بحسن نظام و ترتيب موجودات كه هر موجودى نسبت بتوازن اجزاء و نظام وجود خود تام و تمام خلقت گرديده و هيچ تفاوتى از حيث تماميت وجود شخصى و نوعى بين موجودات ديده نميشود يعنى وقتى بنظر تدبّر و كنجكاوى سر تا سر موجودات را بنگرى و در اجزاء آن دقت و تدبّر نمايى خواهى ديد عالم خلقت بيك روش معين و بيك نظام تخلف ناپذيرى هر يك در مرتبه خود تامّ و تمام بدون آنكه نقص و ناتمامى در نوعى از انواع كائنات ديده شود بلكه در هيچ فردى از افراد بدون مصادفات خارجى كه آن نيز اگر خوب بنگرى مييابى كه از روى حكمت و نظام پديد گرديده و همگى با آنكه بعضى ضدّ يكديگرند مسخّر امر تكوينى مبدء عالم گرديده و دست بدست هم داده وحدت و شخصيت عالم جهانى و اين                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 12

 نظام حيرت بخش را تشكيل ميدهند و تطابق و توازن بين موجودات عالم كون برقرار و ثابت و محفوظ است.

و اضافه خلق برحمن در قوله تعالى (فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ) اسرارى مندرج است و شايد اشاره باين باشد كه تمامى موجودات عقل باشد يا نفس ماده باشد يا صورت (يجمعها حقيقة واحدة الهيّة) از تجلّيات فيض رحمانى و اضواء نور حقيقى پديد گرديده و ماهيّات ممكنات مظاهر و نماينده آن فيض منبسط و مشمول رحمت واسعه سبحانى و از اشعّه و اضواء آن نور يزدانى تظاهر نموده‏اند و آن فيض منبسط و رحمت انبساطى است كه همه موجودات را فرا گرفته و هر يك بوظيفه خود عمل مينمايند وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطِينِ پس از بيان خلقت عالم و نظام كون در مقام حسن و بها و جمال آسمان دنيا برآمده كه آن را زينت داديم يعنى آراسته گردانيديم بچراغهاى روشن، و تخصيص دادن زينت را بآسمان دنيا با آنكه تمام كرات و عوالم هر يك نسبت بخود آراسته گرديده‏اند بزينتهايى كه مناسب با كمال و تماميت وجود آنان است، شايد سرّش اين باشد كه چون آسمان دنيا كه نزديك بعالم بشرى است و بهمين اعتبار آن را دنيايش گويند اكثر ستارگان و كرات و منظومه شمسى و كهكشان ها، بعضى بتوسط آلات و بعضى بدون آلات مترائى و پديدار است و زينت عالم دنياى ما است كه زمين در شب بنور ستارگان و ماه روشن و مزين و مجلل گرديده و در روز بنور نيّر اعظم و آيت بزرگ الهى خورشيد روشن و نورانى و موجودات زمينى از تابش نور آن نشو و ارتقاء مينمايند و باين موجودات بزرگ كه نماينده فيض منبسط و مسخر امر تكوينى پروردگار و مربّى عالم ميباشند بما دون از جمادات و نباتات و حيوانات فيض وجود ميرسد اين است كه فرموده آراسته گردانيديم آسمان دنيا را و تزيين داديم آن را بچراغهاى روشن كه در واقع آراستگى آسمان دنيا از آراستگى بسيارى از عوالم و كرات پديد گرديده.
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 13

 و سماء مأخوذ از علوّ و ارتفاع است و از بعض عرفا است كه سماء اشاره دارد بسماء قلب كه علوّ و برترى دارد بر جسد و زينت يافته بانوار علوم الهى و معارف حقّانى و واردات رحمانى.

و از خصوصيّات كواكب اين است كه كه بتير شهاب كه آن شعله آتشى است كه از ستارگان منفصل ميگردد مانع ميشوند كه شياطين عروج بآسمانها نمايند و از سلمان فارسى چنين نقل شده كه ستارگان معلّق در آسمانها ميباشند و مثل قنديلهايى مانند كه در مساجد معلّق مينمايند، و از نور مخلوق گرديده‏اند و اين مطلب يكى از اسرارى است كه در آن زمان كسى بآن پى نبرده بود بلكه تمام منجمين و علماء هيئت قديم چنين اظهار مينمودند كه ستارگان و ماه و خورشيد كوبيده در آسمانها ميباشند ولى اهل هيئت جديد از روى تجربه و آلات فهميده‏اند كه ستارگان و ماه و خورشيد معلّق در فضا ميباشند و از كهكشانها نور ميگيرند.

وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعِيرِ و ما براى شياطين آماده گردانيديم عذاب جهنّم را گويند سعير در كه چهارم از دركات هفتگانه جهنّم است و هر يك از دركات جهنّم اسمى دارد لظى، جهنم حطمه، سعير، جحيم، هاويه، سقر، نار كه هر دركه‏اى براى طائفه‏اى از كفّار و مشركين و يهود و مجوس و شياطين و معصيت كاران از اهل توحيد مهيّا گرديده.

وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ و براى كسانى كه كافر شدند بپروردگارشان از كفره و شياطين افراد بشر عذاب جهنّم است و جهنّم بد محلّ بازگشتنى است.

در لغت كفر بمعنى پوشيدن است كسانى كه رحمت خدا را پوشانيدند و اظهار وحدت و عظمت و ستايش آن فرد ازلى را ننموده‏اند و باعمال و اخلاق نكوهيده خود را از شناسايى و معرفت الهى محجوب گردانيده و در مقام اطاعت امر پروردگار                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 14

 بر نيامده بازگشت چنين كسى بدرك آتش است كه آن نارى است منبعث از بعد و دورى از درك جمال ازلى كُلَّما أُلْقِيَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ وقتى كافرين را بجهنّم اندازند ملائكه موكّلين جهنّم از آنان سؤال مى كنند آيا در دنيا كسى نيامد كه شما را از عذاب امروز تهديد كند.

قالُوا بَلى‏ قَدْ جاءَنا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلالٍ كَبِيرٍ كافرين در پاسخ بملائكه گويند آرى رسولان و سفراء الهى آمدند و ما سخنان آنان را نپذيرفتيم و نسبت دروغ گويى بآنها داديم و گفتيم از جانب خدا چيزى بر شما فرود نيامده و شما نيستيد مگر آنكه در گمراهى بزرگ واقع گرديده‏ايد و در راه خطا رفته‏ايد وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ و نيز اهل جهنم بموكّلين گويند اگر ما گوش شنوا داشتيم و عقل و فكر خود را بكار انداخته بوديم و تعقّل و تفكّر مينموديم و روح و روان خود را در اثر تدبّر در آيات آفاقيّه و انفسيّه تكوينيّه و آيات تدوينيّه جلا ميداديم و باستماع آيات كلام اللَّه گوش فرا ميداديم و دعوت انبياء را ميپذيرفتيم و عمل مينموديم هرگز باين روز سياه و چنين عذاب شديدى گرفتار نميشديم.

فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ كفّار و فسّاق و منافقين همگى اعتراف بگناه خود ميكنند و اعتراف آنان دليل است كه كسى در عمل اختيارى مجبور نيست زيرا در قيامت كه پرده از روى كارها برداشته ميشود و كتب اعمال و سجلّ احوال مكشوف ميگردد و هر كس بحال خود بلكه بحال ديگران نيز بصير و بينا ميشود ديگر راه عذرى براى احدى باقى نميماند زيرا در آن روز هر چيزى بحقيقت خود ظاهر ميگردد و حجتهايى كه در اين عالم دنيا و آن براهين و ادلّه‏اى كه پيمبران و حكماء و وعاظ
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 15

 و مبلغين از حكم عقل و منطق صحيح براى ارشاد و هدايت خلق نصب نموده‏اند تماما براى هر كسى تظاهر مينمايد و حقّانيّت آنها را بخوبى ميفهمد و بينا ميگردد و بحال خود و مختار بودن و تقصير خود دانا ميگردد پس چگونه تواند اعتراف بگناه خود ننمايد در صورتى كه تمام اعضاء بدن وى شهادت ميدهند بر كفر و عصيان وى فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ سحق در لغت بمنى دورى آمده، يعنى اهل سعير و اهل آتش دورند از رحمت حق تعالى يا آنكه خداوند آنان را از رحمت خود دور گردانيده. آرى جهنّم و عذاب منبعث از دورى رحمت الهى است چنانچه بهشت و نعمتهاى آن منبعث از قرب او است گمان نشود جهنّم همان بعد از حق تعالى باشد چنانچه بعضى چنين توهّم كرده‏اند بلكه منشأ جهنّم و آنچه جهنّم و عذاب را پديد مى‏آورد دورى از رحمت حق است زيرا جهنّم دار غضب او و منبعث از اسم شديد العقاب و المنتقم و غير آن است چنانچه بهشت و نعمتهاى آن دار رحمت و فيض او است و منشأ آن اسم الرّحمن الرّحيم و غير آن است و همانطورى كه رحمت محلّ قابل ميخواهد عذاب نيز محلّ قابل دارد و يك محل واحد موضوع دو چيز متضاد نميگردد پس آن كس كه بتمام معنى لايق عذاب است البته قابل رحمت نيست و بعكس نيز آن كس كه لايق رحمت است قابل عذاب نيست‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 16

 [سوره الملك (67): آيات 12 تا 22]

إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ (12) وَ أَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (13) أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ (14) هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِي مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ (15) أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذا هِيَ تَمُورُ (16)

أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ (17) وَ لَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ (18) أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ بَصِيرٌ (19) أَمَّنْ هذَا الَّذِي هُوَ جُنْدٌ لَكُمْ يَنْصُرُكُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ إِنِ الْكافِرُونَ إِلاَّ فِي غُرُورٍ (20) أَمَّنْ هذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا فِي عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ (21)

أَ فَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ أَهْدى‏ أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (22)

 (ترجمه)

محققا آنان كه در باطن و دل خود در پنهانى از پروردگار خود ميترسند براى آنها آمرزش و پاداش بزرگ (بهشت جاويدان) خواهد بود،

شما سخن پنهانى گوئيد يا آهسته در علم حق يكسان است (زيرا كه خدا باسرار آگاه است) و ميداند آنچه را كه در سينه‏ها پنهان است،

آيا آن خدايى كه خلق را آفريد عالم باسرار نيست در صورتى كه او لطيف و بينا است،

و آن خدائيست كه قرار داد زمين را براى شما نرم و هموار و آرام پس شما در پست و بلندى آن حركت كنيد و روزى او خوريد و بازگشت خلق بسوى او است،

آيا شما ايمنيد كه آن كسى كه در آسمان است شما را بزمين فرو نبرد در حالى كه زمين (چون دريا بموج و اضطراب
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 17

 افتد)

آيا از آنكه در آسمان حكم‏فرماست ايمنيد كه تند بادى بفرستد (و بر سر شما سنگ ببارد) تا بدانيد چگونگى وعده عذاب را،

و اممى كه پيش از شما بودند رسولان ما را تكذيب كردند و چگونه آنها را سخت عذاب كرديم و هلاك نموديم،

آيا مرغ هوا را نمينگرند كه بالاى سرشان پر گشوده گاه بى حركت و گاه پرواز ميكند كيست كه آنان را در فضا نگاهداشته مگر خداى رحمت كه او بهر چيزى عالم و بينا است،

آيا آنكه پناهگاه شما باشد و شما را يارى كند كيست غير از خداى رحمن پس آنان كه بخداى رحمن كافر شدند آنها را جز فريب (نفس) و غرورى بيش نيست،

آيا كيست كه شما را روزى دهد اگر خداوند نگاه دارد روزى شما را (و كفّار هم ميدانند كه خدا بآنها روزى ميدهد) لكن در لجاجت و عناد افتاده و از خدا اعراض مينمايند،

آيا كسى كه راه ميرود سر فرو افكنده يعنى نگونسار و وارونه با سر خود و پس و پيش و راست و چپ خود را نمى‏بيند راه يافته‏تر است يا آن كس كه ميرود راست ايستاده و همه اطراف را مشاهده ميكند و بر راه راست ميرود

توضيح آيات‏

إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ محققا كسانى كه در دل و قلب خود از پروردگارشان ترسناكند در صورتى كه غائب و مستور است از نظر آنها آنان را آمرزش و پاداش بزرگى است.

فرق است بين خوف و خشيت خوف بمعنى ترس و فرار نمودن از هر چيز موذى است و خشيت بمعنى هيبت و عظمت امر بزرگى است كه مستولى گردد بر قلب و فرار آور نيست بلكه مقتضى ثبوت و قرار است شايد در اينجا در مقام تعريف كسانى است كه در معرفت بمقام ربوبى و مقام الوهيّت بجايى رسيده‏اند كه عظمت و جلال الهى مستولى گرديده بر قلب و باطن آنها و شناسايى و درك بزرگى او آنان را خاضع و متواضع و خاشع گردانيده اين است كه در باره چنين اشخاصى جاى دارد كه بفرمايد براى آنان است مغفرت و اجر بزرگ و معلوم است آنچه خداوند بزرگ بشمار آرد نظر ببزرگى و عظمت
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 18

 خودش محدود بحدّى نيست در كلمه بالغيب سه احتمال داده شده:

 (1) ترسناكند از آن پروردگارى كه غائب از انظار و حواس است (2) در باطن آنها هيبت الهى مستولى گشته و ترسناكند (3) در اثر معرفت بمقام الوهيت حالتى در باطن آنها پديد گشته كه همان طورى كه در ظاهر و رو بروى مردم مرتكب گناه نميشوند در پنهانى نيز از گناه اجتناب مينمايند.

وَ أَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ شما آهسته سخن گوئيد يا بلند خداوند عالم و دانا است بآنچه در سينه‏ها مخفى و پنهان گرديده.

مفسّرين گويند اين آيه در شأن پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرود آمده از ابن عباس نقل ميكنند كه مشركين در باره حضرتش سخنان ناشايسته ميگفتند پس از آنكه خداوند پيمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم خود را بگفتار آنان خبردار نمود، چنين گمان كردند كسى حضرتش را بسخنان نارواى آنها مطلع گردانيده با هم گفتند بايستى مخفيانه ناسزا گوئيم اين بود كه اين آيه فرود آمد (كه چه بلند گوئيد چه آهسته نزد خداوند يكسان است) زيرا كه ظاهر و باطن نزد او و در علم حضورى او مساوى و يكسان است.

أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ همره الّا يعلم همزه انكارى است آيا نميداند يعنى البته ميداند اشاره به اينكه چگونه ممكن است كسى كه موجودات را از نيستى و عدم بوجود ميآورد دانا و عالم نباشد بآنچه خلقت ميكند در صورتى كه او خبير و بصير است.

لطيف و خبير دو اسم از اسماء الحسناى الهى است لطيف اگر مأخوذ از لطف باشد بمعنى رفق و مرحمت و ملاطفت خفيّه است نسبت بمخلوقات كه بآنها ميرساند آنچه را كه از آن منتفع گردند زائد از ما يحتاج زندگى و امور ضرورى آنان و مهيّا ميگرداند اسباب معيشت و آنچه محتاج باويند از راهى كه گمان ندارند                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 19

 و اگر مأخوذ از لطافت باشد بمعنى نزاكت در صنعت و حسن تدبير در عمل و خالق و پديد آورنده موجودات لطيف است مثل موجوداتى كه از شدت لطافت مثل روح بخارى و هوا و ملائكه ارضى و جنّ و امثال آنها كه چون جسم لطيفند ديده نميشوند و نيز موجودات ذرّه بينى كه وجود آنها بتجربه و دليل ثابت شده نه برؤيت بچشم.

حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در بعض خطب و مواعظ خود در مقام توصيف حق تعالى چنين گويد

 (لطيف اللّطافة لا يوصف بالّطف)

شايد مقصود همين باشد كه او حقيقت و منشأ هر موجود شريف و لطيفى است و باعتبار آنكه آثار او لطيف‏ست و لطافت هر موجود لطيفى از او پديد گرديده اين است كه يكى از نام هاى او لطيف است كه او اصل لطافت و منشأ لطافت است.

 (الْخَبِيرُ) يعنى بباطن و كمون اشياء عالم و دانا است و دقايق و اسرار موجودات نزد او جلّت عظمته حاضر و هويدا است و چيزى از او مخفى و پنهان نميباشد و صفحه نفس الامر نزد او مكشوف و ظاهر است.

هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَناكِبِها و آن خداى لطيف و خبير كه زمين را در زير قدم شما هموار نموده و تمام موجودات زمينى را مسخّر و تحت اختيار شما قرار داده كه هر نوع تصرّف و عملى كه خواسته باشيد و بنفع شما تمام شود بتوانيد انجام دهيد و بآسانى بتوانيد در پست و بلندى زمين بهر كجا اراده نمائيد حركت نمائيد و در اينكه مقصود از مناكبها چيست در تفسير ابو الفتوح رازى گفتارى از مفسرين نقل نموده.

 (1) مقصود از مناكب كوه‏ها است (ابن عباس) (2) مراد پست و بلندى زمين است (ضحّاك) (3) راهها و جاده‏هاى زمين است كه در آن حركت كنند (مجاهد) (4) اطراف زمين است از ممالك و شهرها (كلبى) وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 20

 فامشوا در آيه بالا و كلوا در اينجا هر دو امر است لكن دلالت بر اباحه دارد وجوب و استحباب از آن استفاده نميشود بلكه اذن در تصرف را ميرساند كه خداوند براى شما مباح و جايز گردانيده از تمام منافع زمين استفاده نمائيد از خوردنيها و پوشيدنيها و آشاميدنيها و آنچه بشود از زمين بهره برداريد مگر تصرف عدوانى و آنچه را كه بخصوص نهى در باره آن رسيده باشد.

اگر چه مفسّرين امر در اينجا را حمل بر اباحه نموده‏اند لكن ميتوان گفت خوردن و حركت نمودن در زمين بقدر لزوم واجب عينى است كسى حق ندارد بدن و قواى طبيعى را در اثر نخوردن و امساك نمودن يا بقدر لزوم مراعات بدن را ننمودن آن را مهمل گذارد كه بدن فاسد گردد يا ضعيف شود.

آرى بقدر لزوم و اقلّ ما يقنع واجب و زيادتر اگر بحدّ اسراف نرسد كه آن نيز حرام و نارواست مباح است خلاصه راجع بخوردن و آشاميدن و باقى تصرّفات طبيعى سه قسم تصور ميشود يك قسم واجب و آن اقتصار نمودن باقلّ چيزى كه بدن محتاج بآن است براى حفظ و سلامتى بدن و قواى آن قسم دوم مباح و آن قدرى زيادتر از حدّ لزوم كه براى استحكام قوا و آلات جسمانى بكار برده شود قسم سوم حرام و آن اسراف نمودن در خوراك و پوشاك و باقى مواد طبيعى كه از روى شهوت پرستى انجام گيرد و اشاره بهمين مراتب دارد آنجا كه در كلام اللَّه فرموده كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا كه در اين دو جمله مختصر امر و نهى را جمع نموده و گوشزد بشر مينمايد كه مواد طبيعى مشترك بين تمام افراد است هر كس بايستى بقدر حصّه خود از مواد استفاده نمايد اگر بعضى زياده روى كنند علاوه بر آنكه بضرر خودشان تمام ميشود زيرا بزياد خوردن و زياده روى نمودن در مواد طبيعى بروح انسانى و نيز ببدن وى لطمه ميزند و روح را كدر و بدن را مريض ميگرداند و نيز از حقّ ديگران كاسته ميگردد زيرا همه بايد از مواد استفاده نمايند اگر بعضى زياده روى كنند بديهى است كه از قسمت باقى كاهيده ميشود و بازگشت آن بتصرف عدوانى ميگردد و چنين تصرّفى روا نيست اين است كه از اسراف كردن نهى فرموده بقول آن شاعر:

         كلوا و اشربوا را همى گوش كرد             و لا تسرفوا را فراموش كرد

   مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 21

 (النُّشُورُ) در لغت حيات بعد از موت است زنده شدن بعد از موت و جمع شدن در قيامت را (نشر و حشر) نامند (وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ) در مقام اظهار لطف نسبت ببشر بر آمده كه پس از آنكه شما دستتان از دنيا و حيات اين عاريت سرا كوتاه گرديد و دنيا را بدرود گفتيد گمان مكنيد فانى و معدوم گشته‏ايد و از نعمت حيات محروم گرديده‏ايد بلكه بسوى مبدء و كردگار خود بازگشت ميكنيد و از حيات جاودانى متمتّع و برخوردار ميگرديد زيرا كه فيض او انقطاع ندارد و انسان براى بقاء خلق شده نه براى فناء أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذا هِيَ تَمُورُ همزه (ء امنتم) بظاهر استفهام مينمايد و در معنى تهديد است كه شما چگونه مطمئن شديد در صورتى كه هميشه و در تمام آنات در معرض بلاء واقعيد و در همه حال ممكن است مدبّر و مربّى آسمان بامر تكوينى زمين شما را بجنبش آورده و در زمين فرو رويد أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ (ء امنتم) مثل (ء امنتم) آيه بالا است كه در صورت استفهام و در معنى تهديد مينمايد كه آيا شما مطمئن ميباشيد كه آن كس كه در آسمان است باد سختى فرستد و شما را بهلاكت اندازد تا آنكه بدانيد چگونگى مجازات و آنچه پيمبران گوشزد شما نموده‏اند از تهديد بعذاب.

گمان نشود مقصود از (مَنْ فِي السَّماءِ) كه در هر دو آيه گفته شده اين باشد كه خدا در آسمان است خداوند منزّه و بالاتر از آنست كه مكانى او را فرا گيرد مكان داشتن مخصوص باجسام و جسمانيّات است بلكه مقصود از (من موصوله) مدبّرين امر پروردگارند و ملائكه عمّال كه بامر حق تعالى تدبير امر زمين محوّل بآنان است يا آنكه گوئيم خداوند خودش مدبّر و مربّى تمامى عوالم و نشآت و تنظيم كننده عالم مكوّنات است چنانچه فرموده (يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ) پس مقصود از آن كسى كه در آسمان است تدبير كننده و تنظيم دهنده امور سماوى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 22

 است و اختصاص بآسمان براى اين است كه فيوضات از طرف بالا بزمين ميرسد نور و حرارت از آسمان اشراق بزمين ميشود كه مركز فعاليت آن منظومه شمسى است و نيز باران از بالا بپائين ميريزد اين است كه فرموده (وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ) و شايد همين باشد سرّ اينكه ما مأموريم هنگام دعا دست بطرف آسمان بلند كنيم زيرا بتوسط آسمان فيض و رحمت بر اهل زمين فرود ميآيد و در اينجا سرّ ديگرى نيز بنظر ميآيد چون در معنى و حقيقت خداوند ما فوق هر چيزى است و محيط بر تمام مخلوقات و ممكنات است اين است كه در ظاهر هم بمراعات باطن بايستى موقع دعا و طلب حاجت دست ببالا برداريم زيرا كه ظاهر نماينده باطن است.

خلاصه در توجيه جمله (مَنْ فِي السَّماءِ) گوئيم شايد مقصود از (سماء) نه آسمان معهود باشد بلكه مقصود از سماء چنانچه معنى لغوى آن است مرتبه علوّ و بلندى است و در اينجا مقصود از علو و بلندى علوّ معنوى و احاطه و استيلاء باشد چنانچه در معنى (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏) گفته شده مقصود از عرش مقرّ سلطنت حق تعالى و احاطه رحمت رحمانى او است پس بنا بر اين مقصود از (مَنْ فِي السَّماءِ) آن خدايى است كه علوّ و احاطه و استيلا دارد بر تمام موجودات و مربّى و مدبّر و ناظم امور و پديد آورنده همگى مخلوقات است. و بايد دانست چون قدرت الهى محدود بحدّى نيست و لو آنكه عالم را بمشيّت ازلى بيك ترتيب منظّم و يك قانون تخلّف ناپذيرى مرتّب نموده و هر چيزى را در موقع معين و در زمان مخصوصى قرار داده لكن با اينحال حكمش جارى و اراده‏اش نافذ است شما افراد بشر از كجا مطمئن شديد كه با اين طغيان و نافرمانى مورد قهر و غضب الهى واقع نگرديد و زمينى كه براى استراحت و آسايش شما قرار داده بر عكس همان زمين كه مسخر امر و عمل شما است و هواى مجاور آن كه براى تنفّس و نشو و ارتقاء شما آماده شده باعث هلاكت شما گردد و شما را بزمين فرو برد يا ببادهاى سخت هلاك گرديد چنانچه قوم لوط بباد صرصر هلاك گرديدند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 23

 أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ بَصِيرٌ همزه (أ و لم) همزه استفهام انكارى است و خداوند در مقام اظهار قدرت و كمال اقتدار خود برآمده كه آيا منكرين نمى‏بينند يعنى البته ميبينند چگونه طيور و پرندگان بالاى سر آنان در هوا معلّقند گاهى بالهاى خود را باز ميكنند و گاهى بهم ميزنند كيست آنان را در جوّ هوا نگاه ميدارد غير از خداى رحمن كه سعه رحمت او فرا گرفته تمام موجودات را و هر نوعى را بطرزى خاص و طورى كه مناسب نظام عالم باشد براى اظهار قدرت خود تحديد نموده زيرا كه او بينا و عالم بهر چيزيست و هر موجودى را در خور استعدادش آنچه لوازم زندگانى ويست بوى عنايت مينمايد.

أَمَّنْ هذَا الَّذِي هُوَ جُنْدٌ لَكُمْ يَنْصُرُكُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ إِنِ الْكافِرُونَ إِلَّا فِي غُرُورٍ آيا اين مخلوقات جوّى يا زمينى كه اينان تحت اطاعت و زير فرمان شمايند بغير فرمان مبدء تعالى شما را يارى ميكنند يا زير اطاعت و فرمانبردارى خداى تعالى ميباشند.

آرى همين موجود اينكه آدمى گمان ميكند تحت استيلاء و قدرت ويند تماما جنود و لشگر حقّند و تحت فرمان اويند و همگى آنان از رحمت واسعه و فيض منبسط او استمداد مينمايند و براى دوام و بقاء انسان مسخّر گرديده‏اند چنانچه از الطاف ازلى و فيض سرمدى الهى زمين را مهد و آرامگاه بشر قرار داده آب را لين و هوا را لطيف و آتش را براى طبخ اغذيه وى مهيّا گردانيده و بسيارى از حيوانات را رام و تحت فرمان او مسخّر گردانيده و هر يك از موجودات علوى و سفلى براى بقاء و استفاده انسان مأمور بكارى گرديده‏اند.

لكن اگر انسان مورد غضب الهى واقع گردد همين موجوداتى كه براى او كمر خدمت بسته و هر يك موظّف بكارى گرديده‏اند و رام و مسخّر اويند و لو
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 24

 موجودات كوچك ذرّه بينى كه تعبير از آنها بميكرب ميكنند دمار از روزگار او برميآورند حتّى اجزاء بدن خود انسان كه مسخّر وى و نزديكترين موجوداتند باو چنان او را در فشار مى‏آورند كه هيچ دشمن خارجى چنين نميكند مثنوى مولوى در اين موضوع چه خوب گفته:

         جمله ذرّات زمين و آسمان             لشگر حقّند گاه امتحان‏

         باد را ديدى كه با عادان چه كرد             آب را ديدى كه در طوفان چه كرد

         آنچه بر فرعون زد آن بحر كين             و آنچه بر قارون نمودست اين زمين‏

         و آنچه آن «1» بابيل با آن پيل كرد             و آنچه پشّه كلّه نمرود خورد

         و آنكه سنك انداخت داودى بدست «2»             كشت سيصد پاره و لشگر شكست‏

         گر بگويم از جمادات جهان             عاقلانه يارى پيغمبران‏

         مثنوى چندان شود كه چل شتر             گر كشد عاجز شود از بار پر

         دست بر كافر گواهى ميدهد             لشگر حق ميشود سر مى‏نهد

         اى نموده ضدّ حق در فعل و درس             در ميان لشگر اويى بترس‏

         جزو و جزوت لشگر او در وفاق             مر تو را اكنون مطيعند از نفاق‏

         گر بگويد چشم را كورا فشار             درد چشم از تو برآرد صد دمار

         ور بدندان گويد او بنما وبال             پس ببينى تو ز دندان گوشمال‏

         چون كه جان جان هر جزوت ويست             دشمنى با جان جان آسان كى است‏

توصيه ببرادران و خواهران ملى و دينى‏

سعى كنيد و با نفس شرور خود مجاهده كنيد كه آن را رام گردانيد و از خود خواهى و هوا پرستى دست برداشته مطيع و فرمانبردار مبدء خود گرديد اگر مطيع امر حق تعالى گردى تمامى موجودات فرمانبردار تو گردند، اگر طوق بندگى بگردن اندازى سلطان السّلاطين گردى، اگر آتش غضب خود را در موقع غليان آن فرو نشانى برحمت الهى بپيوندى، اگر بتلخى صبر در سختيها و نارسيها

__________________________________________________

 (1) پرستو.

 (2) حكايت داود (ع) است كه بقلو سنگى جالوت را كشت‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 25

ساختى و با متانت و استقامت سر تسليم فرود آوردى بشيرينى نعيم هميشه‏گى ملتذّ گردى، اگر در دنيا زهد ورزيدى و از خلق رو گردانيدى و عازم سفر و سير الى اللَّه گرديدى در منزلگه قرب ساكن گردى، اگر ترك لذّت خيالى كنى بحيات ابدى و لذائذ واقعى هميشه‏گى نائل گردى، اگر علقه محبّت خدا را در دل بپرورانى محبوب خلائق گردى، اگر در پيشگاه حضور رسى تمام ممكنات تو را بندگى نمايند، اگر دائم الحضور شوى كار خدايى كنى أَ فَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ أَهْدى‏ أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ آيا كسى كه برو افتاده حركت كند بمقصد و محلّ مقصود راه مى‏يابد يا آن كس كه مستقيما با چشم باز حركت ميكند بمقصود ميرسد.

خداوند در اين مبارك آيه مثل آورده مؤمن و كافر را بدو نفرى كه هر دو بخواهند بسوى مقصدى حركت كنند و يكى برو افتاده سير طريق كند و ديگرى ايستاده براه راست كه نزديكترين راهى است بسوى مقصود حركت نمايد آيا كدام يك از ايندو نفر بمقصود راه مى‏يابند.

بديهى است و هر عاقل دانشمندى ميداند آن كس كه فهميده و دانسته و از روى برهان عقلى و نقلى و و جدان سرّى راه مستقيم بسوى حق تعالى را پيدا نموده و در ايام حياتش هميشه بهمان طريق حركت نموده و بسوى مبدء خود شتابانست چنين كسى بمقصود اصلى خود پى برده و بطريق هدايت راه يافته و بسعادت نائل گرديده.

امّا آن كس كه چشم خود را بسته نگاه داشته و در امر خلقت هيچ نظر دقيق ندارد و تابع انبياء و سفراء الهى نيز نگرديده كه آنها وى را بطريق راست هدايت نمايند و كور كورانه حركت ميكند چنين كسى هيچوقت بمقصود اصلى نائل نخواهد شد و راه را از چاه تميز نخواهد داد و بالاخره در قيامت كه آخرين مراحل سير استكمالى بشرى است سرنگون بجهنّم خواهد افتاد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 26

 [سوره الملك (67): آيات 23 تا 30]

قُلْ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ (23) قُلْ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (24) وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (25) قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ (26) فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ قِيلَ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ (27)

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنِيَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِيَ أَوْ رَحِمَنا فَمَنْ يُجِيرُ الْكافِرِينَ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ (28) قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (29) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ (30)

 (ترجمه)

اى پيمبر بگو او است خدايى كه شما را از نيستى بهستى آورده و چشم بينا و گوش شنوا و دل هشيار بشما عطا كرده و چه بسيار كمند شكرگزاران‏

و اى رسول بگو او است خدايى كه شما را از خاك و زمين خلق نموده و بسوى او محشور ميشويد،

و كافران گويند وعده قيامت كى خواهد رسيد اگر شما پيمبران راست مى‏گوييد،

 (در پاسخ) بگو فقط علم آن نزد خدا است و تنها وظيفه من اين است كه شما را از عذاب بترسانم،

و چون كافرين ببينند نزديكى عذاب از ترس رويهاى آنها سياه ميشود و بآنان گفته شود اين آن عذابى است كه درخواست مى كرديد،

اى پيغمبر بگو چه گمان ميكنيد اگر خداوند مرا و كسانى كه با منند هلاك كند يا بما رحم كند (فرمان فرمان او است) امّا كسانى كه كافرند كى از عذاب دردناك جهنم آنها را پناه خواهد داد،

اى پيمبر بگو آن كس (كه شما را بسوى او ميخوانم) او خداى رحمان است كه ما باو گرويده‏ايم و اتّكاء و توكل ما بر او است و بزودى خواهيد فهميد كيست كه در گمراهى و ضلالت آشكار افتاده‏

اى رسول (باز بگو) آيا چگونه ميبينيد اگر صبحگاهى تمامى آبهاى شما                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 27

 بزمين فرو رود جز خدا كيست كه باز آب گوارا براى شما پديد آورد.

توضيح آيات‏

قُلْ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ خطاب بنبىّ اكرم خود صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نموده ميفرمايد بگو بخلق كه پروردگار و خالق شما كسى است كه شما را از نيستى بهستى آورده و از راه فضل و كرم بشما گوش شنوا و چشم بينا و قلب دانا كرامت فرموده و با اين همه نعمت شكرگزاران بسيار كم يابند.

و اينكه اين سه قوه را بترتيب بيان نموده و فقط از بين قواى بسيار اين سه قسم را تخصيص داده شايد سرّش اين باشد كه مردم بطور كلى در فهم و ادراك معانى و مراتب ايمان و توحيد در سه درجه و مرتبه ميباشند.

اول مرتبه عوام النّاس است كه آنان فقط توانند از راه گوش اوصاف و صفات الهى را از دانشمندان و علماء بشنوند و بدون آنكه كنجكاوى نموده و ادلّه و براهينى بدست آرند كور كورانه تصديق مينمايند و طريق شرعى و احكام و مقررات دينى خود را نيز از آنان اخذ نموده و بر طبق آن عمل مينمايند هيچ نظر و اعتبارى در خود آنها نيست و بهمين شنيدنيها قناعت ميكنند و اينان بهمين ادراك مسموعات و ادراك اوليّات از حيوانات امتياز يافته‏اند لكن اگر همين ايمان ظاهرى آنها با خلوص نيّت و اخلاق نيكو و اعمال نيك توأم گردد اميد است در قيامت از اهل نجات باشند لكن چون عقل خود را بكار نينداخته و بنظر تدبّر آيات خدا را نمينگرند ظاهرا مقام و مرتبه‏اى را احراز ننموده‏اند زيرا چشم و دل خود را بكار نينداخته‏اند دوّم كسانى كه قدرى قلبشان باز شده و موجودات را بنظر عبرت و تدبّر مينگرند و علم و قدرت و اوصاف كمال خدايى را در موجودات ميبينند و آثار رحمت الهى را در آنان مشاهده مينمايند آنها متوسطين از عرفاء و موحّدين ميباشند و چنين كسانى از نعمت چشم برخوردار گرديده و بشكرانه نعمت چشم آثار الهى را مى نگرند و بشكرانه نعمت گوش آيات تشريعى الهى را استماع مينمايند و بسمع دل                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 28

 قبول مينمايند سوم كسانى كه از ظاهر موجودات بباطن منتقل گرديده و در مشاهده اوصاف ربوبى ديگر محتاج بنظر و فكر نميباشند و معرفت و محبّت ايشان نسبت بمقام ربوبى بمرتبه فؤاد كه باصطلاح عرفاء مرتبه چهارم از اطوار دل است رسيده و اهل دل شده‏اند و بوجدان سرّى طريق و راهى بسوى مبدء خود يافته‏اند و براى اثبات مبدء محتاج بدليل و برهان نيستند خدا را بخدا ميشناسند نه بخلق بلكه خلق را بخدا ميشناسند و چنين اشخاص را بايستى حقيقتا موحّد ناميد چگونه توان خدا را بجسم و جسمانيات شناخت در صورتى كه او منزّه و مبرّا از جسم و جسمانيّات و مادّه و ماديات ميباشد.

         زهى نادان كه او خورشيد تابان             بنور شمع جويد در بيابان‏

 مگر آنكه از جهت حدوث و آثار خلقت كه در آنان مشاهده ميشود توان پى‏برد كه آنان را خالقى است يكتا و يگانه و اين اندازه معرفت بمقام الوهيّت كافى نيست فقط معرفت بخدا از راه دل براى اهل دل بقدر صفا و تصفيه دل تحقق ميپذيرد.

پس كسى كه بخواهد در قيامت مقام بلندى احراز نمايد و از مقربين درگاه احديّت محسوب گردد بايستى كوشش نمايد تا آنكه معارف او بمرتبه (عين اليقين يا حقّ اليقين) كه مقام اولياء و مقربين است برسد.

قَلِيلًا ما تَشْكُرُونَ در سوره سبا آيه 12 وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ ببين چگونه پس از اظهار اين سه نعمت بزرگ، گوش، چشم، دل، كه از بالاترين نعم الهى بشمار ميرود و بايد همه افراد بشر در مقام شكر گذارى و سپاس ولى‏نعمت خود برآيند فرموده سپاس‏گزاران بسيار كم‏يابند مگر عده كمى از آنان كه بگوش شنواى خود آيات الهى را استماع مينمايند و بچشم بيناى خود تظاهرات و آثار رحمت خدا را مى‏بينند و بدل درّاك خود كه مخزن اسرار الهى
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 29

 گرديده آنچه نوع مردم از درك آن عاجزند بوجدان خود ادراك مينمايند.

و بايد دانست كه شاكر بودن يكى از خصوصيّات انسان كامل بشمار ميرود و شكرى كه در رديف صفات نيكو و از اخلاق و ملكات حميده انسانى محسوب ميگردد نه فقط شكر زبانى است مثل گفتن (شكرا للَّه) بلكه شكر واقعى پس از تحقق ملكات ارجمند بسيارى پديد ميگردد كه عمده آنها شناسايى منعم و پى بردن به بزرگى و عظمت و جلال ولى‏نعمت است بلكه شناختن او بصفت رحمانيّت و رحيميت و تذكّر به اينكه هر چه موجود است ترشّحى است كه از ترشّحات رحمت غير متناهى او سر چشمه گرفته عين شكرگزاريست چنانچه در حديث است كه موسى (ع) در مناجات عرض ميكند خدايا آدم را بدست خود خلق نمودى و او را در بهشت جا دادى و حوّا را باو تزويج كردى آدم چگونه شكر تو را مينمود خطاب شد چون ميدانست كه اينها از من است همين معرفت شكر است.

قُلْ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ خطاب بپيمبر اكرم (ص) است كه بمردم بگو خداى شما آن كسى است كه شما را در زمين آفريد و بازگشت و مرجع شما نيز بسوى زمين است و در قيامت شما جمع خواهيد شد.

شايد مقصود اين باشد كه اگر چه ابتداء بتدريج بعضى از بعض ديگر در زمين پيدايش مينمائيد و متشتت و متفرقيد لكن مآل و بازگشت شما بسوى خداى واحد يكتا است و در روز موعود كه عالم جمع است و آنچه در اين عالم براى ضيق آن و عدم گنجايش تمام افراد متفرق و متشتت بنظر ميآيد در آن روز همگى از جنّ و انس و تمام افراد بشر در صعيد واحد جمع ميگرديد.

وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ كفّار از روى استهزاء و سخريه طعنه ميزدند و ميگفتند شما پيمبران هميشه وعده قيامت و عذاب ميدهيد اگر راست مى‏گوييد بگوئيد چه وقت موقع قيامت ميرسد و چون شما نميگوئيد آن روز موعود در چه ساعت و زمانى واقع ميگردد پس دروغ                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 30

 مى‏گوييد بلكه قيامت و روز حسابى در كار نيست.

قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ در پاسخ گفتار آنان بگو كه علم بموقع وقوع آن روز موعود فقط نزد خدا است و من نيستم مگر رسولى و پيغام آورنده از جانب خداى تعالى و موظّفم كه شما را هدايت كنم بسوى او و تهديد كنم و بترسانم شما را از آن روزى كه البته واقع خواهد شد كه خود را آماده نمائيد و بدانيد كه هر چه كنيد از نيك و بد بجزا و كيفر آن خواهيد رسيد.

فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ قِيلَ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ وقتى كافرين روز موعود را معاينه و مشاهده مينمايند رويهاى آنان از شدّت ترس سياه و زشت ميگردد و تغيير ميكند و بصورت منكرى وارد محشر ميگردند و شايد ملائكه عذاب باشند كه بآنها گويند اين همان روزيست كه پيمبران بشما گفتند و شما را تهديد نمودند از عذاب و مجازات در اين روز و دعوتتان كردند بسوى سعادت و آنچه بنفع شما تمام شود و شما سخنان آنها را نپذيرفتيد و دروغ انگاشتيد و از هيچ گونه آزار نسبت بآنان فرو گذار ننموديد قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنِيَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِيَ أَوْ رَحِمَنا فَمَنْ يُجِيرُ الْكافِرِينَ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ اى رسول اكرم (ص) بگو بكفار اگر شما منتظريد كه خداوند مرا و مؤمنين كه با منند هلاك كند يا بما رحم نمايد كيست كافرين را از عذاب دردناك جهنم پناه دهد.

شايد مقصود اين باشد كه اگر من و مؤمنين مورد غضب حق تعالى واقع گرديم يا مورد رحمت واقع شويم بحال شما نفعى نمى‏بخشد و مانع از عذاب شما نميشود شما اگر بكفر باقى باشيد گرفتار عذاب شديد خواهيد بود و كسى نيست شما را از عذاب نجات دهد.

قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِي ضَلالٍ مُبِين‏

     مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 31
اى پيغمبر بگو آن كسى كه ما باو ايمان آورديم و شما را بسوى او ميخوانيم آن خداى رحمن است و اتّكاء و اعتماد ما باو است و شما منكرين بزودى ميفهميد و دانا ميگرديد كه از ما و شما كدام يك در گمراهى و ضلالت هويدا و ظاهر واقع گرديده‏ايم قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ در مقام انذار و تهديد خطاب بپيغمبر اكرم خود فرموده كه بمنكرين بگو اگر صبحگاهى ببينيد آبهاى شما بزمين فرو رفته آيا چه كس تواند براى شما از زمين آب گوارا بيرون آورد چنانچه در توضيح آيات بالا گفتيم تمام موجودات جند حق و لشگر او و زير فرمان ربوبى ميباشند كسى كه مورد غضب او گرديد تمام موجودات در مقام ضديت و دشمنى با او ميگردند آب براى نفع بشر بامر تكوينى الهى از زمين ميجوشد و جريان پيدا ميكند و مادامى اين فيض بر قرار است كه فرمان بر منع نرسد اگر آنى نسبت بكوچكترين لوازم بشر منع فيض شود خواهى ديد كه انسان چگونه بى‏چاره و مضطر و پريشان ميگردد و پناهنده‏اى جز خدا نميابد.

گويند فيلسوف يا زنديقى از راهى ميگذشت شنيد معلمى اين آيه قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ را بشاگردان مى‏آموخت جواب داد (بالمعوّل و المعين) يعنى به بيل و مددكار آب را باز آرند شب در خواب ديد كسى نزد وى آمد و چنان بصورت او زد كه هر دو چشمش كور گرديد و باو گفت حالا آب چشم خود را از قعر بدنت بيرون آر وقتى بيدار شد ديد دو چشمش كور شده و اين قضيه را مثنوى شعر نموده گفته:

         فلسفى و منطقى مستهان             ميگذشت از سوى مكتب آن زمان‏

         چون كه بشنيد آيتى آن ناپسند             گفت آريم آب را ما بر بلند

         يا بزخم بيل و تيزى تبر             آب را آريم از پستى ز بر

         شب بخفت و ديد از يك شيرمرد             زد طپانچه هر دو چشمش كور كرد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏14، ص: 32

          گفت هان زين چشمه چشم اى شقى             با تبر نورى بر آر ار صادقى‏

         زود بر جست و دو چشمش كور ديد             نور فائز از دو چشمش ناپديد

 در حديث در تأويل آيه رسيده اگر امام شما از نظرتان غائب گردد كيست براى شما امام و راهنماى حقيقى بياورد.

گمان نشود چنين حكاياتى ضرب المثل است كه گفته اگر واقعا اينطور بود كه بايستى هر كسى نسبت به اين گونه آيات شك آورد در همين عالم بكيفر اعمالش برسد در صورتى كه چنين نيست بيشتر مردم و لو اهل ديانات تمام امور را معلّق باسباب ميدانند و چنين مجازاتى نمى‏بينند.

پاسخ گوئيم‏

جاى مجازات اعمال قيامت است نه دنيا لكن ممكن است گاهى براى تنبيه ديگران يا تنبيه خود عاصى اگر وقت هدايت باقى مانده باشد در اين عالم گوش مالى بوى داده شود اين نيز از كرم الهى است زيرا كه الطاف الهى مقتضى اين است كه بانواع مختلف خلق را بسوى طريق مستقيم و جاده حقيقت هدايت نمايد براى آنكه از طرف او حجّت بر خلق تمام گردد.