کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
التغابن: آيات 1 تا 18 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 329

سورة التغابن‏

مدنيّة و هى ثمانى عشرة آية بالاجماع‏

 [سوره التغابن (64): آيات 1 تا 18]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (1) هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (2) خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ (3) يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (4)

أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (5) ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (6) زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى‏ وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (7) فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (8) يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (9)

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ خالِدِينَ فِيها وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (10) ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ (11) وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ (12) اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (13) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (14)

إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (15) فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا وَ أَنْفِقُوا خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (16) إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعِفْهُ لَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ (17) عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (18)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 330

 (ترجمه)

سوره تغابن در مدينه فرود آمده و آن هيجده آيه است و رأى ابن عباس بر اين است كه اين سوره در مكه فرود آمده و سه آيه آخرش در مدينه نازل شده.

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص.

تسبيح و تمجيد و ستايش مينمايند ذات ايزد متعال را آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است (آن خدايى را) كه ملك و سلطنت مخصوص باو است و حمد و ستايش نيز مخصوص (بذات كبريايى) او است و او بر هر چيزى قادر و توانا است.

ذات پروردگار آن كسى است كه شما را از نيستى بهستى آورده پس بعضى از شما كافر گشتيد و بعضى از شما مؤمن گرديديد و خدا بآنچه عمل ميكنيد بينا است‏

آسمانها و زمين را بحقيقت و درستى خلقت كرده و تصوير نموده شما را پس نيكو

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 331

 گردانيده صورت شما را و بسوى او است بازگشت (امور)

ميداند خدا آنچه را كه در آسمانها است و آنچه را كه در زمين است و ميداند آنچه را كه پنهان ميداريد و آنچه را كه ظاهر مينمائيد (يعنى علم او محيط بهمه چيزها است) و او عالم است بآنچه در سينه‏هاى شما است‏

آيا نرسيد بشما خبر كسانى كه در زمان پيش كافر شدند پس چشيدند عقوبت كارشان را و براى آنان است در آخرت عذاب دردناك‏

آن عذاب براى آنست كه مى‏آمد براى آنها پيمبران با معجزه‏هاى روشن پس از روى تعجب گفتند آيا بشرى (مثل ما) ما را هدايت ميكند، پس كافر شدند و اعراض نمودند و خدا (از كفر و ايمان آنها) غنى و بى‏نياز است، زيرا كه ذات پروردگار ستوده بتمام (خصلتهاى نيكو است).

كسانى كه كافر شدند گمان كردند هرگز (در قيامت) مبعوث نخواهند گرديد اى محمّد بگو آرى قسم بپروردگار من كه البتّه (در روز معاد) مبعوث ميگرديد پس از آن البته آگاه گرديده ميشويد بآنچه كرده‏ايد در دنيا، و زنده شدن شما (در قيامت) و خبردار گردانيدن شما بر خدا آسان است-

پس اى مردم ايمان آوريد بخدا و رسول او و نور (قرآن) آن چنان كه فرود آورديم آن را و خداوند بآنچه مى- كنيد با اطلاع است‏

روزى كه جمع ميكند شما را براى روز جمع و روز زيان رسيدن ببدكاران است (كه سرمايه عمر خود را تلف نموده و خسران برده‏اند)، و كسى كه ايمان بياورد بخدا و عمل نيكو بكند پوشيده ميشود از وى گناهانش و داخل ميكند او را در بهشتهايى كه از زير درختهاى آن نهرها جارى است و در آن بهشتها هميشه جاويدانند و اين است رستگارى بزرگ.

و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب نمودند آنها ياران آتشند و در آن جاويدانند و آتش جهنم بد بازگشتى است-

نميرسد بكسى مصيبتى مگر باذن و خواست خدا و كسى كه بخدا ايمان آورد قلب او هدايت مى‏يابد و خدا بهر چيزى دانا است-

اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول او را پس اگر اعراض نمائيد و پشت كنيد جز اين نيست كه فقط (وظيفه) رسول ما تبليغ ظاهر و آشكار است-
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 332

خدا است و نيست الهى مگر او و بايد بر خدا توكل كنند مؤمنين.

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد محققا بعضى از زنهاى شما و اولادان شما دشمن شمايند پس از آنان حذر نمائيد، و اگر از خطاى آنان گذشت نمائيد و آن را بپوشيد و درگذريد پس خداوند آمرزنده و مهربان است-

اين است و جز اين نيست كه مالهاى شما و اولادان شما فتنه و آزمايشند و نزد خدا است اجر بزرگ-

 (اى مؤمنين نگاه داريد خدا و اوامر او را آن قدرى كه استطاعت داريد و استماع نمائيد (كلام خدا را) و اطاعت كنيد و در راه خدا انفاق نمائيد كه آن بهتر است براى شما و كسى كه باز داشته شد از بخل نفسش چنين اشخاصى آنها رستگارانند،

اگر بخدا قرض دهيد قرض نيكو براى شما (بچندين برابر زياد كند) و شما را بيامرزد و خداوند بسيار شكر پذيرنده و بردبار است‏

عالم و دانا بآنچه پنهان و آنچه ظاهر و هويدا است و غالب بر همه چيز و درستكار و حكيم است.

 (توضيح آيات)

يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ در اينجا و در سوره (جمعه) بصيغه استقبال يعنى (يسبّح) كه دلالت بر زمان حال يا آينده دارد ذكر فرموده و در سوره (صفّ) بصيغه ماضى كه دلالت بر گذشته دارد بيان نموده، و در جاى ديگر بصيغه امر سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى و چنانچه گفته شده اين تعبيرات دلالت دارد بر اينكه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين و آنچه بين آنها است از ذوى العقول مثل انواع و اصناف ملائكه و تمام افراد و اصناف بشر و انواع و اصناف جنّ و پريان يا غير ذوى العقول مثل انواع و اقسام حيوانات و نباتات حتّى جمادات دانسته و ندانسته على الدّوام تسبيح و تنزيه و ستايش ميكنند مبدء آفرينش را و او را بپاكى ياد ميكنند و همه رو باو دارند و از
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 333

 آن فرد متعال فيض ميطلبند، و همه موجودات در اين نحو ستايش يعنى بدلالت وجود تكوينى و اعمالى كه موظف بر آنند يكسانند، فرقى كه هست اين است كه صاحبان عقل از روى فهم و شعور باضافه بر دلالت تكوينى وجودشان دانسته و باختيار ستايش مينمايند.

لكن باقى اصناف موجودات اگر قبول كنيم كه آنان بكلّى فاقد شعور و عقلند ستايش آنها بدلالت تكوينى است لكن بنا بر قول بعضى از حكماء كه در تمام موجودات حتى جمادات ادراك و شعور قائلند آنها نيز از روى علم و شعور ستايش مى- نمايند، اگر چه علم بعلم خود ندارند، بلكه در غريزه هر يك ذكر مخصوصى نهاده و بزبان مخصوص بخود مبدء خود را ستايش مينمايند و اين معنى را تأييد مينمايد آيات قرآنى و از اخبار و احاديث نيز كاملا ميتوان استفاده نمود كه براى هر موجود ذكرى است كه مخصوص بوى است.

بعد گويا در مقام علت ستايش موجودات برآمده كه چرا او را ستايش مى- كنند، براى اينكه (لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ) او پادشاه و صاحب ملك و آفريننده و روزى دهنده تمام موجودات است، اين است كه بدلالت طبيعى خود همگى روى نيازمندى بآن بى‏نياز مطلق دارند و على الدّوام از او فيض ميطلبند و حمد و ثناى او را ميگويند و بعض افراد بشر كه بزبان منكر ميگرداند از جهت دلالت طبيعى و فطرت باطنى كه فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها نيز همه رو باو دارند و لو اينكه علم بعلم خود ندارند وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (واو) در وَ هُوَ دلالت بر حال دارد يعنى و حال آنكه او جل و علا علاوه بر اينكه صاحب ملك و ملكوت و مجد و علو است توانا است بر ايجاد هر چيزى و اعدام آن و ميداند ساير امور از قلب و انقلاب آن و تمام كارها بقدرت و توانايى او انجام ميگيرد.

هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ مرجع ضمير (هو) اللَّه در آيه بالا است بعلاوه بر اينكه (هو) خودش يكى از اسماء الهى است اشاره باين است كه آن خدايى كه صاحب ملك و ملكوت و تواناى مطلق است شما را                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 334

 آفريده و پس از آفرينش بعضى از شما افراد بشر كفران نعمت وجود نموده و بولى نعمت خود كافر شديد و انكار الوهيت نموديد و در مقام ستايش و حمد و ثناء ذو الجلال برنيامديد، و بعضى از شما سر تسليم فرود آورده و پيرو حق و حقيقت گرديده و ايمان آورديد و بايست بدانيد كه خدا بتمام نيّات و آنچه در باطن خود مخفى گردانيده‏ايد و آنچه ميكنيد دانا و بينا است.

چنانچه بعضى از مفسرين استظهار نموده‏اند آيه اشاره باين دارد كه انسان در اعمال خود مختار است، زيرا كه خلقت بشر را نسبت بخودش ميدهد هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ خدا آن كسى است كه شما را آفريده پس از آفرينش بعضى از شما كافر شديد و بعضى از شما مؤمن كه آفرينش را نسبت بخودش ميدهد و كفر و ايمان را نسبت بخود افراد بشر يعنى بعضى از شماها باختيار خود كافر و بعضى ديگر باختيار خود مؤمن گرديديد، و اين آيه بطلان گفتار اشاعره و جبريها را ميرساند كه گويند كفر و ايمان بدست خداست هر كس را خواست با ايمان باشد قبول ايمان مينمايد و هر كس را خواست كافر باشد قبول ايمان نمينمايد و سخن جبريها باضافه بر اينكه مخالف با عدل الهى است در عذاب كفّار محذورات ديگرى نيز در بر دارد مثل لغو بودن ارسال رسل و انزال كتب سماوى و تعليم و تربيت و ارشاد و هدايت و وعظ و اندرز و وعد و وعيد و غير اينها.

خلاصه بنا بر رأى خلاف عقل، جبريها بايستى افراد بشر را مثل حيوانات وحشى بحال خود گذارند هر كسى را خدا خواست بفطرت خود موحد گردد و هر كسى را خواست كافر گردد و اين گفتار بسيار ركيك و ناپسند و مخالف عقل سليم و نيز مخالف تصديق تمام عقلاى عالم است كه انسان را قابل تعليم و تعلّم ميدانند خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ حق را مقابل باطل آرند يعنى خلقت آسمانها و زمين را بحق و درستى و از روى تدبير و محكم كارى نموده نه از روى لغو و بيهوده كارى و باطل، زيرا كه او حكيم                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 335

 است و كار لغو و باطل شايسته حكيم على الاطلاق نيست.

ذات حق تعالى را حق نامند، و فعل و عمل او چون ناشى از ذات حقانى او است و از علم او بصلاح و نظام و خيراتم ناشى گرديده آن را نيز حق گويند ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ سوره حج آيه 16 و نيز چون علّت غايى و بازگشت عمل حق تعالى ظهور فيض و فياضيت او است، نه آنكه استكمال باشد آن را نيز باين لحاظ حق ناميده مى‏شود زيرا كه او سبحانه و تعالى غنى بالذات است.

او حق است صفات و افعال و آثار او تماما چون ناشى از حق گرديده حق است و باطل را در آن راهى نيست او حق و جز او همه باطل او ثابت و جز او همه عاطل او باقى و جز او همه فانى او موجود و جز او همه معدوم، پس او است حق مطلق.

خلاصه فياضيت و علم او بصلاح سبب ايجاد ممكنات گرديده.

          (من نكردم خلق تا سودى كنم             بلكه تا بر بندگان جودى كنم)

 فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ در مقام امتنان بر بنى آدم برآمده و آنان را بدو نعمت بزرگ يادآورى مينمايد، يكى حسن صورت و حسن سيرت كه در صورت جسمانى در بهترين صورت از حيث قدّ و قامت كه بدو پا راه ميروند، و از حيث تناسب اعضا و تشكيل اجزاء و توازن بين قوى و مشاعر در بهترين صورت آفريده شده‏اند، و در حسن سيرت بمناسبت حسن صورت آنچه در عالم كبير متفرّق بنظر مى‏آيد در سيرت انسانى مجتمعا موجود است، گاهى در بلند پروازى رتبه وى از ملك بالاتر ميرود، و گاهى تنزّل را بجايى ميرساند كه از هر حيوانى پست‏تر ميگردد قوله تعالى لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ سوره تين آيه 4 و 5 اشاره بمرتبه عروج و نزول انسان دارد كه در خلقت در بهترين مراتب خلقت وى را قرار داديم لكن از آن مقام قدس كه داشته خود را در پائين‏ترين منازل فرود آورده.

وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ نعمت ديگر كه غايت و نتيجه خلقت است بازگشت بشر و تمام موجودات است بسوى او كه تمامى موجودات در طريق استكمال قدم ميزنند و چون كامل مطلق او است همه بسوى او شتابانند (هو المبدئ و المعيد) همه از او                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 336

 و مبدء او، و بازگشت امور بسوى او است أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ.

مخصوصا انسان دانسته يا ندانسته بتمام قوى و مشاعر كوشش ميكند كه خود را بكمال برساند و بمبدء وجود نزديك گردد، و اگر اين بازگشت براى وى نبود وجود و خلقت او لغو مينمود، بلكه چون بسيارى از موجودات بطفيل وجود وى آفريده شده‏اند، وجود همه آنها لغو و بى‏ثمر ميگرديد پس جا دارد كه مقام مقدس ذو الجلال با عظمت و قدسى كه دارد بعد از بيان خلقت انسان بخود ببالد و به فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ خود را ستايش نمايد.

يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ مرجع ضمير يعلم (هو) در آيه بالا است يعنى آن كسى كه شما و تمام موجودات را بحق و حقيقت و مطابق حكمت و نظام جميل آفريده او عالم و دانا است بآنچه در آسمانها و زمين است، و ميداند آنچه را كه پنهان از نظر گردانيده و آنچه را كه ظاهر و هويدا است.

اين آيه مربوط است بآيه بالا خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ و اشاره باين كه عمل محكم و درست كارى كه مطابق حكمت و نظام باشد هر گاه از عاملى سر زند بدليل عقل شاهد صادقى است بر اينكه عامل آن از روى علم و تدبير و حكمت چنين عمل محكمى را نموده، نه اينكه از قبيل تصادف و اتفاق باشد، واقعا كسى كه بنظر اجمالى سرتاسر موجودات را بنگرد و ارتباط و بهم بستگى موجودات را در نظر گيرد و اندكى از آن همه حكمتهاى غير متناهى كه در وجود هر يك گذارده شده و همه را با هم آراسته گردانيده و هر يك را بانجام كارى موظف نموده كه از ديگرى چنين كارى نيايد و همه مسخر امر او دست بدست هم نهاده و اين نظام بديع آفرينش را تشكيل ميدهند، چنين كسى بدون تأمّل در مقابل مبدء آفرينش سر تسليم فرود آورده و حمد و ستايش يزدان پاك را مينمايد و بدل و زبان اعتراف و       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 337

 اذعان مينمايد كه مبدء متعال عالم و حكيم و قادر و متصف بتمام صفات جلال و اوصاف جمال و كبريايى است و همان طورى كه خود را باسماء الحسنى ستوده و معرفى نموده تصديق مينمايد كه علم حضورى او بظاهر و باطن موجودات احاطه دارد وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ «1».

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ تخصيص بعد از تعميم براى اهميّت مطلب است و با آنكه قوله تعالى در آيه بالا يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ عموم دارد و شامل ميگردد آنچه ظاهر و آنچه مخفى از انظار است و از جمله آنها امورى است كه در سينه‏ها مخفى گرديده براى اهميت امور قلبى تذكر ميدهد كه از صفات نكوهيده برجسته منافقين اين است كه در ظاهر اظهار ايمان مينمايند و باطن آنها مملو از حسد و نفاق و صدها امراض باطنى است و گمان ميكنند كسى مطلع بر اسرار آنان نيست و چنانچه در سوره منافقين گفته شده نفاق را سپر خود قرار داده‏اند كه بدورويى و تظاهرات و دروغشان مردم را فريب داده و كسى متعرضشان نشود.

و چنين مردمان منافقى بايستى بدانند كه خدا عالم است بآنچه از نفاق در سينه‏هاى خود مخفى گردانيده‏اند و گمان نكنند كسى را بر آن اطلاعى نيست بلكه خدا و رسولش و مؤمنين مى‏بينند آنچه را عمل ميكنند.

أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ وَبالَ در لغت بمعنى ثقل و سنگينى است چنانچه باران بزرگ قطره را به مناسبت سنگينى آن را وابل گويند.

__________________________________________________

 (1) سوره يونس آيه 62 پنهان نميماند از پروردگار تو بقدر مثال ذره‏اى كه در زمين باشد و نه در آسمان و نه كوچكتر از ذره و نه بزرگتر مگر آنكه در كتاب ظاهر است.

اشاره به اينكه آنچه در عالم واقع گردد از كوچك و بزرگ همه در احاطه علم حق تعالى ظاهر است،

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 338

براى تنبّه مؤمنين و تهديد فاسقين فرموده آيا خبردار نشديد از حال كسانى كه جلوتر از شما كافر گرديدند و ايمان نياوردند كه عاقبت كار آنان چگونه گرديد و به وبال عمل زشت خود رسيدند و تلخى مكافات عمل خود را چشيدند مثل قوم عاد و ثمود و قوم فرعون كه بعضى بباد سرسر و بعضى بغرق و بعضى بصيحه آسمانى و غير آن هلاك گرديدند و همين عذاب دنيا براى آنان كافى نيست بلكه در قيامت براى آنها عذاب دردناك آماده شده.

آيه اشاره باين است كه براى كفّار و فسّاق و معاندين دو نحو عذاب مهيّا گرديده و دو طور پاداش اعمال نكوهيده زشت خود را مى‏بينند طورى از آن در همين زندگانى دنيايشان كه آن را مكافات نامند ظاهر ميگردد چنانچه از حكايت پيشينيان و امم پيمبران كه در كفر و مخالفت امر حق تعالى و اذيّتهايى كه نسبت باولياء و سفراء الهى روا داشتند عذاب آسمانى براى آنان فرود مى‏آمد.

و ديگر عذاب جهنم كه بسيار دردناك است اشاره به اينكه عذاب دنيا نسبت بعذاب آخرت مانند چشيدن است نسبت بخوردن و همين طورى كه چشيدن چيزى هيچ طرف مقايسه با خوردن آن نيست عذاب دنيا و لو آنكه بسيار سخت و ناگوار بنظر آيد آن را مقايسه با عذاب آخرت نتوان نمود زيرا كه دنيا فانى و آخرت باقى است و نيز عذاب دنيا فقط در بدن سرايت مينمايد عذاب آخرت روح و بدن و جان آدمى را ميسوزاند و نيز عذاب دنيا غالبا براى تنبه خود شخص يا ديگران است و در بسيارى از موارد از روى غضب ناشى نشده بلكه از روى حكمت انجام گرفته لكن عذاب آخرت و آتش جهنم از سخط الهى شعله‏ور گرديده.

خلاصه چنانچه بعيان مى‏بينيم اگر ظالمى بكسى ظلم كند ظالم ديگرى بر وى مسلط ميگردد، اگر عرض كسى را ببرى عرض تو را خواهند برد، اگر كسى را بناحق بكشى عاقبت كشته خواهى شد، بطورى مكافات جريان دارد كه بعضى از بيخردان كه ايمان پا بجايى ندارند گمان ميكنند جهنم موعود همين مكافات دنيوى است، و هر كسى در همين دنيا بمكافات عمل خود ميرسد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 339

 و نيز ديگر ندانسته‏اند كه مكافات دنيوى يك نحو آثار قهرى است كه از عمل بد تراوش نموده و عكس العمل است زيرا دنيا جاى مهلت و آخرت جاى مجازات و محل بازگشت عمل است، و فعليت هر موجودى و نحوه شخصيت هر فردى از بشر با خواص و آثارى كه مترتب بر اعمال آن گرديده در نشأ آخرت هويدا مى‏گردد باضافه مكافات اعمال و آن اثريكه غالبا مترتب بر خبث عمل ميشود نمونه‏اى از آن نيز در اينجا هويدا ميگردد زيرا عوالم مخصوصا عالم دنياى انسان و آخرت آن بهم چسبيده و متصل بيكديگر است اين است كه غالبا عمل هر گاه خوب باشد يا بد هر يك بمناسبت خود آثارى از خود بروز ميدهد لكن كليّت ندارد و اينكه ميبينيم و گمان ميكنيم بعضى از ظالمين و كفار هميشه بخوشى و كاميابى ميگذرانند تمام مجازات آنان در قيامت داده ميشود و اگر غير اين باشد با عدل خدا منافات دارد ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا ذلِكَ اشاره بآيه بالا است يعنى گمان نكنيد به وبال دنيوى و بعذاب دردناك- قيامت كه مجازات ميشويد خدا بكسى ظلم نموده و شما را مبتلا بعذاب دنيا و آخرت گردانيده.

چنين نيست بلكه پس از اتمام حجت و ارسال رسل و انزال كتب آسمانى و معجزات ظاهر كه با اينها ديگر جاى شك و ترديدى براى عاقل باقى نميماند دعوت حق تعالى بمردم رسيد و آنها پس از دانستن از روى تفرعن و كبر لجاجت نموده انكار كردند و زير بار اطاعت نرفتند و قبول ننمودند بعذر آنكه پيمبران نيز مثل ماها بشرى ميباشند ما چگونه مطيع آنها گرديم ديگر ندانستند اگر چه آنها در لوازم بشريّت مثل باقى افرادند لكن در جهات روحانى مرتبط بعالم علوى و عالم ما فوق الطبيعه گرديده و از آنجا فيض گرفته و بافراد ميرسانند.

وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ و خدا غنى بالذات و بى‏نياز است نه كفر كسى باو ضرر ميرساند و نه ايمان
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 340

 كسى باو نفع ميدهد همه موجودات نيازمند باو و او بى‏نياز مطلق است و كاملى است كه هر كمالى يا هر جمال و جمال و بهايى در هر كجا ظاهر گردد همه تظاهرات فيض اقدس او است، كامل از او كمال يافته ناقص از فيض او محروم مانده و نفع و ضرر عمل هر كسى عايد بخودش ميگردد.

زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى‏ وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ در اين آيه حق تعالى قسم بذات مقدس خود ياد نموده با چند تأكيد كه كسانى كه كافر شدند و قبول اسلام ننمودند چنين گمان نكنند كه هرگز مبعوث نخواهند شد و حشر و نشر و معادى در كار نيست البته محقق و مسلم است كه مبعوث ميگردند و خبردار ميشوند بآنچه در دنيا كرده‏اند.

و اينطور تأكيد در مقابل سخن ركيك آنها آورده كه ميگفتند (اذا مات فات) انسان وقتى مرد فانى ميگردد و پس از فناء چگونه ثانيا زنده ميگردد اين است كه براى اهميت مطلب خطاب به پيمبر خود صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نمود كه بگو آرى قسم بپروردگار من كه البته محققا شما زنده ميشويد و از اعمال نيك و بد خود خبردار مى‏گرديد بآنچه كرده‏ايد و براى تأكيد و محقق بودن امر قيامت جمله (لتعبثن) و جمله (لتنبئنّ) را بقسم و نون تأكيد ثقيله كه تمامى اينها براى تأكيد كلام است ضميمه نموده و ثابت مينمايد كه البته شما در قيامت مبعوث خواهيد گرديد و پس از آنكه مبعوث گرديد محققا خبردار ميشويد بآنچه در دنيا از اعمال خوب يا بد كرده‏ايد و مطابق آن جزا داده خواهيد گرديد.

وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ اشاره به اينكه زنده گردانيدن شما در قيامت براى خدا آسان است آن كسى كه شما را از نيستى بهستى آورده و اجزاء بدن شما را با هم تشكيل داده البته قدرت دارد كه پس از تفرق اجزاء ثانيا روح شما را برگرداند ببدن دنيوى شما قوله تعالى‏

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 341

 ما خَلْقُكُمْ وَ لا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ واحِدَةٍ «1».

شايد اشاره باين باشد كه گمان نكنيد حيات اخروى شما يك خلقت ديگرى باشد و شما غير آن گرديد كه در دنيا زندگانى مينموديد بلكه همين وجود دنيوى با صورت حسّى شما است كه در قيامت ثانيا بروز و ظهور مينمايد شما در عالم قيامت همان شخصى ميباشيد كه در دنيا زندگانى مينموديد منتهى در موقع قيامت پس از سير نوردى آنچه در ابتداء آفرينش در خلقت شما بالقوه و بطور استعداد پنهان بوده بمرتبه ظهور و بروز ميرسد.

خلاصه شما در روز حشر همانيد كه در دنيا زندگى مينموديد فرقى كه هست اينجا جاى عمل و استكمال است آنجا جاى نتيجه گرفتن و بكمال رسيدن است.

فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ خطاب بكفّار نموده كه بخدا و رسولش ايمان آريد و بآن نورى كه فرود آورديم بگرويد.

ظاهرا مقصود از نور در اينجا قرآن است كه از معدن صدق و حقيقت بتوسط ملك حامل وحى بقلب رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرود آمده.

و قرآن را نور ناميده زيرا كه نور چيزى را گويند كه ظاهر بذات خود و ظاهر كننده و نماينده غير باشد.

قرآن نور است زيرا كه هر آيه بلكه هر كلمه‏اى از آن شاهد بر صدق او است، و همان طورى كه در پيدايش نور محتاج بچيز ديگرى نيستيم كه آن را نشان دهد بلكه خود بخود پيدا است، قرآن نيز چنين است هر كس رجوع بآيات معجز نماى قرآن نمايد و اندكى تدبّر در آن بنمايد باوّلين نظر حقانيت آن را در ضمن فصاحت در گفتار و بلاغت در كلمات مينگرد چه رسد بمعانى و اسرارى كه در هر آيه‏اى از آن هويدا است.

__________________________________________________

 (1) سوره لقمان آيه 27 نيست آفرينش شما و مبعوث شدن شما در قيامت مگر مثل يك شخص‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 342

و نيز قرآن منوّر غير است و همان طورى كه بنور حسّى هر چيزى از محسوسات را توان ديد و نور رهنماى بشر است كه بآن هدايت مى‏گردد و راه را از چاه تميز ميدهد و از پرتگاه در امان ميگردد و بتوسط نور مقاصد خود را انجام ميدهد، قرآن نيز كه نور معنوى است چنين است كه حقايق و معنويات را روشن مى‏گرداند و آدمى را از پرتگاه جهالت و بى‏خردى بنور دانش رهبرى ميكند و حفظ مينمايد.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ شايد اشاره باين باشد كه خدا عالم و بينا است كه شما افراد بشر راجع باين نور كه پرتوى است از نور حقيقى و از سماء قدرت بر ارض ممكنات تابيده تا آنكه از كجروى كه در اثر تاريكى عالم طبيعت شما را فرا گرفته چه خواهيد كرد آيا طريق سعادت خود را پيدا مينمائيد يا نه و شما نسبت باين امانت الهى چه طور رفتار مينمائيد.

آيا بشكرانه اين نعمت بزرگ قرآن را پيش روى خود نهاده و در مقابل عظمت آن سر تعظيم فرود آورده و دستور العمل روزانه خود قرار داده و مطيع اوامر و نواهى آن مى‏گرديد يا كفران نعمت نموده قرآن و اين كلام مقدس الهى را پشت سر انداخته و بدلخواه خود عمل مى‏كنيد.

يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ (يوم) چون ظرف است متعلق ميخواهد اين است كه مفسرين گويند (يوم) يا متعلّق بآيه جلو (لتنبؤن) ميباشد كه در معنى البته شما خبردار مى‏گرديد در روزى كه جمع مى‏كنند شما را.

يا آنكه كلامى در تقدير است (اذكروا يوم) ياد كنيد روزى را كه خدا جمع مى‏كند شما را براى روز جمع، و تمام قرّاء (يجمعكم) بياء خوانده‏اند يعنى جمع ميكند شما را و يعقوب (نجمعكم) بنون قرائت نموده روزى كه ما جمع ميكنيم شما را مفادش يكى است.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 343

 يكى از نامهاى قيامت (يوم الجمع) است و مفسرين گويند اينكه قيامت را (يوم الجمع) ناميده باعتبار اين است كه خلق اولين و آخرين در آن روز با هم جمعند يا براى اين است كه در آن روز انبيا با امت خود و ظالم با مظلوم جمع ميگردند يا براى اين قيامت بيوم الجمع ناميده شده كه جامع جزاء و حسابست و در آن روز هم بحساب مردم رسيدگى ميشود و هم جزاى اعمال آنان داده ميشود (منهج الصادقين) و ممكن است توجيه ديگرى در آيه بشود زيرا كه جمله اول يعنى يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ شامل مى‏گردد آنچه را كه مفسرين در تفسير آن گفته‏اند. و البته در اضافه نمودن جمله (ليوم الجمع) سرّ ديگرى مكنون است و گر نه تكرار لازم آيد و تكرار مناسب كلام فصيح نيست، و نيز از لام (ليوم الجمع) چنين استفاده ميشود كه تسميه نمودن روز قيامت را (بيوم الجمع) نكته‏اى در كلام است.

در كتاب (معاد يا آخرين سير بشر) كه يكى از تأليفات اين ناچيز است راجع بچگونگى جامعيت انسان در قيامت اندازه‏اى بحث نموده‏ايم و در آنجا بعد از بياناتى گفته‏ايم:

 (معاد) بازگشت و رجوع انسان است بعينه بتمام مراحل و نشآتى كه از آن مرور نموده زيرا كه قيامت آخرين درجات كمال انسانى است و كمال به تماميّت تحقق پذيرد، و تماميت انسان وقتى است كه از تمام مراتب وجود گذشته باشد.

وقتى انسان كامل در طريق راه نوردى از تمام نشآت و مراتب خلقت يعنى عالم حسى كه اولين پيدايش وى است در عالم طبيعى و عالم نفسانى و عالم عقلانى گذشت و بمرتبه روحانى رسيد و داراى كل مراتب گرديد و از گوهر گران بهاء و كمالات هر عالمى توشه‏اى برداشت و فعليات تمام عوالم را در خود اندوخته گردانيد، آن وقت جامع نشآت سه گانه حسى، عقلى، روحانى و حاوى كل عوالم وجود و نسخه جامعه كل كمالات و مظهر اتم و نماينده صفات سبحانى ميگردد و قيامت محل اقامتگاه او است                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 344

 زيرا كه عوالم وجود در طول يكديگرند هر عالى مشتمل بر دانى و هر دانى تحت وجود عالى نشو و ارتقاء مينمايد، پس انسان وقتى بكمال ميرسد كه داراى تمام عوالم گرديده باشد.

و انسان ناقص كه نشآت وجودى كه مبدء آفرينش براى استكمال وى مهيا نموده بكمال نرساند و آنچه در وى از تحصيل كمال بالقوه و در استعداد وى موجود بود بسوء اختيار خود آن را بيهوده تلف نمود در آخرين سير او (قيامت) عوض آنكه جامع تمام كمالات گرديده باشد جامع تمام رذائل گرديده و عوض آنكه در مقام عزت و جوار قرب الهى بياسايد و تمام موجودات خدمتگزار وى باشند خود را در مورد سخط الهى و در (اسفل سافلين) طبيعت و بعد از رحمت ايزدى قرار داده آن وقت مبتلا بعذاب و كيفر اعمال و اخلاق نكوهيده خود ميگردد.

خلاصه انسان پس از آنكه مراتب سير خود را بپايان رسانيد و داراى كلّ عوالم يعنى داراى تمام مراتب و درجات وجودى كه لايق بخود و بآن نحوى كه در مبدء آفرينش براى وى تعيين شده كه هر فردى بايستى بآن درجه رسد و بفعليت اخير خود نائل گرديد و جامعيت و وحدت وجود خود را دريافت بايستى بمناسبت تماميت و جامعيت وجود او پس از خرابى و مضمحل گرديدن اين عالم دنيا در خور تماميّت و وحدت او عالمى براى او بپاى گردد كه با وحدت آن جامع و حاوى تمام عوالم و همه در محيط او باشند و آن عالم قيامت است كه تمام افراد در صعيد واحده با هم اجتماع دارند اين است كه فرموده (يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ).

و شايد باين مناسبت يعنى بمناسبت اينكه قيامت آخرين ظهور و پيدايش عالم انسانى است كه انسان بعد از طى تمام عوالمى كه در راه نوردى بايستى بپيمايد و آخرين محل اقامتگاه او است آن عالم قيامت است و باين مناسبت عالم قيامت را بعالم جمع ناميده‏اند. (و اللَّه عالم باسرار كلامه) و جمله ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ اين توجيهى را كه كرديم تأييد مينمايد زيرا تغابن از ماده غبن مأخوذ گرديده، و غبن در اينجا استعاره از تاجرى است كه در
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 345

 معاملات خود زيان برده و علاوه بر آنكه سودى عايدش نشده خسران هم برده و سرمايه خود را تلف گردانيده.

چنين است حال كفّار و اشقياء در قيامت كه سرمايه عمرى كه ميتوانستند بآن كمالات و فيوضات تمام عوالم وجود را در خود اندوخته گردانند و سيادت و برترى بر تمام خلق عالم پيدا نمايند بيهوده تلف نموده و در قيامت مثل تاجر ورشكسته بحسرت و ندامت مبتلا ميگردند.

و تغابن چون از ماده (تفاعل) است و بايستى بين دو نفر باشد اين است كه در توجيه آن گفتارى از مفسرين نقل شده:

اول بروايت طبرسى از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين روايت ميكند كه پس از آنكه از حضرتش از معنى اين آيه سؤال نمودند فرمود هيچ بنده‏اى نيست كه برود در بهشت مگر آنكه جاى وى را در دوزخ باو بنمايند براى آنكه شكر كند و گويند اگر بد عمل بودى جايگاه تو جهنم بود و هيچ بنده‏اى نيست كه در جهنم رود مگر آنكه جايگاه او را در بهشت بوى بنمايند كه اگر عمل خوب داشتى جاى تو در بهشت بود آن وقت حسرت او زياد ميشود پس در آن روز مؤمن مقام كافر را بارث ميبرد اين است كه در سوره مؤمنون در باره مؤمنين فرموده الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ و يوم التّغابن باين معنى است.

دوم تغابن از باب تفاعل مشتق از غبن است و آن اخذ شرّ و ترك خير است، يا اخذ خير و ترك شرّ است، و چون كافر حظّ خود را از آخرت ترك نموده و حظّ خود را از دنيا اخذ نموده پس ترك خير و اخذ شرّ نموده، پس در آن روز غابن و مغبون هر دو ظاهر گردند. (طبرسى) سوم- تغابن باعتبار اين است كه در روز قيامت تمام خلائق مغبون باشند و هر يك نسبت بخود پشيمان و حسرت خورند كافر گويد چرا مسلمان نشدم، و مؤمن حسرت خورد كه كاش بيشتر از آنچه كردم عمل خوب كرده بودم.

اين توجيه سوم هم باعتبار لفظ تغابن مناسب‏تر بنظر ميآيد و هم باعتبار معنى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 346
زيرا كه در اصل خلقت انسان قوه و استعدادى مأخوذ گرديده كه هر قدر داراى كمال گردد باز قابل زيادتى است و حدّ يقف ندارد زيرا چنانچه معلوم است فضيلت انسان بر تمام موجودات روى همين اصل است پس جا دارد كه مؤمن با تقوى وقتى آن مقامات بلندى كه براى نيكوكاران مهيا گرديده مينگرد حسرت خورد كه كاش بيشتر از اين كار نيك كرده بودم تا آنكه مقام بلندترى را احراز نموده بودم و كافر حسرت خورد كه كاش ايمان آورده و كار نيك نموده بودم، پس نظر باين معنى اتّصاف قيامت (بيوم التّغابن) صادق آيد كه هر يك نظر بديگرى كه او را فوق خودشان مينگرند مغبون مينمايد.

و بروايت ابو هريره حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين فرموده كه هيچ بنده‏اى از نيكوكار يا بدكار نيست بهشتى باشد يا جهنمى مگر آنكه در قيامت حسرت خورد بدكردار چرا بد كردم نيكوكار چرا عمل نيك بيشتر نكردم. (ابو الفتوح) وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ پس از آنكه در آيه بالا اشاره ببعضى از اوصاف قيامت نموده و آن را (بيوم جمع و يوم تغابن) معرفى نموده در بيان مقام اهل محشر برآمده و از كافر و مؤمن، كه هر يك بجزاى عمل خود خواهند رسيد كسانى كه با ايمان و عمل صالح وارد قيامت گردند سه فضيلت در باره آنان اجراء ميگردد:

يكى آنكه در اثر ايمان و عمل صالح گناهان و سيئات آنها پوشيده و بى اثر ميگردد.

و ديگر داخل ميگردند در بهشتهايى كه در زير درختهاى آن آب جريان دارد.

سوم- خالِدِينَ فِيها هميشه در چنين بهشتهاى پر نعمت جاويدانند ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ مخلّد بودن در بهشت از بالاترين فوز و سعادت بشر بشمار ميرود.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 347

 وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ خالِدِينَ فِيها وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ اينكه غالبا نعمت بهشتيان و عذاب جهنميان را در مقابل هم انداخته شايد اشاره باين باشد، بقدرى كه بهشتيان از نعمت بهشت كه در اثر ايمان و عمل نيك خودشان برخوردار گرديده‏اند بهمان درجه عذاب كفّار كه در اثر كفرشان مترتب گرديده سخت و ناگوار است و بالاترين عذاب آنها خلود در آتش جهنم است مگر اينكه چون رحمتش غالب بر غضب او است شايد در محل قابل تخفيف در عذاب آنان بشود.

ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ كلمه يَهْدِ در آيه چهار طور قرائت شده ابو عبيده بفتح ياء (يهد) ابو- حاتم و سلمى بضمّ ياء (يهد) و ضم باء قلبه و طلحة بن مصرف با نون قرائت كرده و عكرمه و عمر بن دينار (يهدأ قلبه) با همزه قرائت كرده‏اند. (ابو الفتوح) آيه در مقام اين است كه ببشر بفهماند كه هر مصيبت و امر ناگوارى از مرض و مرگ و فقر و آنچه ناگوار بنظر مى‏آيد تماما بخواست خدا و فرمان او انجام گرفته نه آنكه گمان شود چيزى در عالم يا واقعه‏اى كه رخ ميدهد از قبيل تصادفات يا بحسب امور طبيعى واقع گرديده بلكه كسانى كه ايمان بخدا آورده و قلب آنها بسوى حق هدايت يافته (لا مؤثّر فى الوجود الا اللَّه) را نصب العين خود قرار داده‏اند چنين اشخاصى بنور قلب خود مشاهده مينمايند كه علت حقيقى او است و چشم از اسباب پوشيده و نظر بمسبّب الاسباب دارند و سبب و مسبّبات را تماما منطوى در علم حق تعالى و علم ازلى او را محيط بر همه چيز ميدانند و چنين كسى كه قلبش هدايت يافته بقضاء و رضاى الهى تن ميدهد و از آنچه براى وى پيش آيد راضى و خشنود است و بدل و زبان شكر گويا است.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 348

 وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ از طرف حضرت حق تعالى امر رسيده بتمام افراد بشر كه اطاعت نمائيد رسول خدا را و لو اينكه اطاعت رسول در واقع همان اطاعت خدا است كه اوامر و نواهى كه از طرف حق تعالى مأمور گرديده بمردم برساند لكن شايد براى اهميت اطاعت امر رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است كه مرادف گردانيده اطاعت رسول را با اطاعت خدا.

فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ اشاره به اينكه اگر اطاعت كنيد نفع آن عايد خودتان ميگردد و اگر اعراض كنيد و از امر رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم رو گردانيد ضررش عايد خودتان ميگردد آنچه وظيفه پيمبر ما است تبليغ رسالت است، وقتى كه حضرتش وظيفه خود را انجام داد و بنيكوتر وجهى و شيرين‏تر بيانى تبليغ رسالت نمود كفر و ايمان شما ضرر و نفعى براى او ندارد قوله تعالى لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَ كَفَرَ سوره غاشيه آيه 22 و 23 اشاره بهمين است كه فقط وظيفه تو اين است كه تبليغ رسالت نمايى و نتوانى آنها را ملجأ بايمان گردانى.

اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (توكيل) در لغت بمعنى اعتماد نمودن بغير است و اينكه كسى را قرار دهى نائب از طرف خود، و و كيل فعيل بمعنى مفعول است، قوله تعالى وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكِيلًا يعنى امور خود را باو واگذار كن كه كافى باشد براى تو و متولى و عهده دار امور تو باشد و نيز قوله تعالى حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ (راغب) پس از آنكه بكلمه توحيد تذكر ميدهد كه نيست الهى كه مستحق پرستش باشد مگر ذات پاك احديت بمؤمنين امر فرموده كه بايستى اعتماد و اتكاء شما در تمام امور بخدا باشد اشاره به اينكه لازمه ايمان واقعى چنين است زيرا كسى كه از روى حقيقت ايمان آورد و الوهيّت و خالقيت و ربوبيت را تماما منحصر باو دانست                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 349

 البته در تمام امور چشم بكرم او دارد و تمام امور خود را باو واميگذارد و دل بكرم او مى‏بندد و صلاح خود را در آن ميبيند كه براى او تقدير نموده، و چنين كسى ديگر چون و چرايى در آنچه بر او پيش آمد ميكند نمينمايد زيرا كه او را حكيم على- الاطلاق ميداند.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ خطاب بمؤمنين نموده كه بعضى از زنهاى شما و اولادان شما دشمن شمايند از آنان حذر كنيد.

مفسرين در شأن نزول آيه گويند اين آيه در باره عوف بن مالك اشجعى فرود آمده كه او داراى زن و فرزند و مال بسيار بود خواست از مكّه بمدينه هجرت نمايد اهل و فرزندانش بناى گريه و فغان نمودند كه ما را ميگذارى و ما بى تو نتوانيم صبر نمائيم آن وقت اين آيه فرود آمد كه ايشان دشمن شمايند و از آنها حذر نمائيد.

لكن ظاهرا آيه عموم دارد شامل ميگردد تمام كسانى را كه پا بند زن و اولاد و باقى حظوظات دنيوى ميباشند و اين علاقه و دلبستگى مانع پيشرفت آنان و سبب شقاوت آنها گرديده، زيرا كه محبّت خدا با محبّت دنيا با هم جمع نميشود و بعض مصاديقش اين است كه امر فرموده از اينها حذر كنيد و دل بمحبت آنها نبنديد و بدلخواه آنها دست از پيمبر اكرم برنداريد بلكه رضايت خدا و رسول خدا را مقدم داريد و با او بمدينه هجرت نمائيد.

وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ مفسرين گويند كسانى را كه زن و فرزندانشان مانع شدند كه از مكّه بمدينه هجرت نمايند پس از آنكه ديدند مهاجرين داراى علم و فقه و از پرتو نفس قدسى رسول اللَّه داراى كمالات روحانى گرديده‏اند اينها در مقام خطاب و عتاب با اهل و
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 350

 عيال خود برآمدند كه شما مانع از سعادت ما گرديديد و نگذارديد كه بمدينه هجرت كنيم تا آنكه مثل مهاجرين داراى كمالات گرديم اين بود كه اين آيه فرود آمد كه آنها را عفو كنيد و ببخشيد زيرا كه خدا آمرزنده و مهربان است.

و شايد آيه اشاره باين باشد كه و لو اينكه از بعض اولادان و زنهاى خود دشمنى و عداوت احساس نمائيد در مقام انتقام برنيائيد و نخواهيد آنان را زجر نمائيد بلكه از خطاها و لغزشهاى آنها چشم بپوشيد همانطور كه خداوند آمرزنده و مهربان است شما نيز نسبت بعيالات خود نماينده اوصاف الهى باشيد و آنها را ببخشيد و زجر نكنيد بلكه نسبت بآنها مهربانى نمائيد.

َّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ‏

 (فتن) در لغت بمعنى داخل نمودن طلا در آتش است و در چند معنى استعمال شده يكى داخل كردن انسان را در آتش مثل قوله تعالى ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ يعنى بچشيد عذاب خودتان را، و گاهى استعمال ميشود در چيزى كه از او عذاب حاصل ميگردد مثل قوله تعالى أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا يعنى در عذاب سقوط نمودند.

و گاهى در اختبار و امتحان حاصل ميگردد مثل قوله تعالى‏نَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ

 اموال و اولاد را فتنه ناميده باعتبار اينكه باينها انسان امتحان مى‏گردد، و آزمايش ميشود، و نيز مال و اولاد را دشمن ناميده در قوله إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ باعتبار آن فسادهايى كه از قبل اينها مترتب مى- گردد، و نيز اينها را زينت ناميده در قوله تعالى زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ الخ باعتبار اينكه مردم خود را باينها مى‏آرايند، و تمام اينها براى امتحان و اختبار است چنانچه فرموده الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ. (مفردات راغب) از اين آيه ميتوان استفاده نمود كه مال و اولاد امتحان بزرگ بشر است كسى كه نه داراى مال باشد و نه اولاد كمتر چيزى باعث گناه و خطاى وى مى- گردد زيرا بيشتر خطا كاريهايى كه در عالم واقع ميگردد روى اصل محبت مال‏

  مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 351

 و اولاد است مخصوصا اولاد كه غالبا پدر و مادر براى محبت اولاد و براى معاش آنها و آتيه آنها داخل هر عمل حرامى مثل تقلب و كم فروشى و دزدى و غير آن ميگردند كه باولادشان بد نگذرد.

لكن كسى كه از بوته امتحان درست بيرون آيد و محبت مال و اولاد وى را باز ندارد از محبت خدا و فرمان او را در همه وقت مراعات نمايد و لو آنكه لطمه به جانش يا مال و اولادش وارد گردد بلكه در موقع لزوم همه را در راه رضاى او فداء نمايد جا دارد كه بفرمايد براى چنين كسى اجر عظيم است چنانچه فرموده اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ‏.

عبد اللَّه بن زيد از پدر خود چنين روايت ميكند كه روزى حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در منبر خطبه ميخواند حسن و حسين عليهما السلام از در مسجد وارد شدند و پيراهن سرخى در برداشتند چون كودك بودند ميافتادند و برميخاستند حضرت از منبر پائين آمد و آنها را در بغل گرفت و بالاى منبر برد و بر ران مبارك خود نشانيد و فرمود:

صدق اللَّه‏نَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ

 من چون اين بچه را ديدم صبر نكردم تا خطبه تمام شود و آنها را در بر گيرم پيمبران اگر چه مكرر ميگفتند أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ لكن در اينجا شايد پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ميخواسته مقام و منزلت حسنين را بمردم بفهماند كه بدانند پيمبر اكرم چقدر آنها را دوست ميداشته شايد بعد از خودش مراعات حق آنها را بنمايند و اطاعت و محبت آنها را بر خود فرض دانند.

 (منهج الصادقين) فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا وَ أَنْفِقُوا خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ تمام افراد بشر را يا تمام مؤمنين را مخاطب قرار داده و امر فرموده بقدرى كه قوّه و توانايى داريد تقوى و پرهيزگارى نمائيد و بشنويد و اطاعت كنيد و انفاق نمائيد زيرا كه در انفاق نمودن خير و خوبى است براى شما.

در اين آيه بچهار چيز امر فرموده:

اول تقوى كه كمالى براى بشر ممكن نيست تأمين گردد مگر در اثر تقوى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 352

 زيرا بالاترين صفات حميده بلكه جامع تمام فضائل و نيكوئيها تحصيل نمودن ملكه تقوى است و البته تقوى مراتبى دارد: (اول) خوددارى نمودن از آنچه بر- خلاف رضاى الهى است و آخر مرتبه آن خلوص است يعنى دل و قلب خود را از غير خدا خالى گرداند و چون احراز اينمرتبه از تقوى در عهده هر كسى نيست اين است كه فرموده مَا اسْتَطَعْتُمْ بقدرى كه توانايى داريد در تحصيل ملكه تقوى كوشش نمائيد.

دوم وَ اسْمَعُوا اشاره به اينكه گوش فرا دهيد تا آنكه آيات الهى را استماع نمائيد و مزيد بر ايمان شما گردد و نيز دستورات قرآن را بفهميد و عمل كنيد.

سوّم وَ أَطِيعُوا پس از آنكه دستورات و احكام الهى را شنيديد اطاعت كنيد و مطابق آن عمل نمائيد.

چهارم وَ أَنْفِقُوا خَيْراً ممكن است خيرا مفعول به انفقوا باشد يعنى انفاق كنيد مال خود را كه در آن خير است و انفاق مال را خير ناميده چنانچه در سوره (بقره) آيه 176 فرموده كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ و شايد مقصود از (خيرا) تمام اعمال نيكو باشد كه اين دستوراتى كه گفته شد خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ اينها براى شما خير و خوبى است.

وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ كسى كه نگاه داشته شد از بخل نفس خود چنين كسانى آنان رستگار گرديده اند از صادق آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين روايت ميكنند كه فرموده كسى كه زكاة مال خود را بدهد از شحّ نفس نجات يافته.

شحّ نفس در لغت بمعنى بخل با حرص است در جايى كه عادت شده باشد و اگر چه مصداق ظاهرش راجع بمال است لكن باطلاقش شامل تمام مراتب بخل ميگردد، چه راجع بانفاق مال باشد يا علم يا عناوين ديگر، خلاصه كسى كه داراى خيرى يا كمالى باشد و بخل ورزد و بمستحقين بذل ننمايد چنين كسى مبتلا بشحّ نفس گرديده                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 353

 و رستگار و سعادتمند كسى ميباشد كه بآنچه خدا باو كرامت نموده از آن ديگران را نيز بهره‏مند گرداند.

إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعِفْهُ لَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ اگر بخدا قرض دهيد قرض نيكو دو فائده ميبريد يكى آنكه يُضاعِفْهُ لَكُمْ خدا آن را زياد مى‏گرداند يكى را به هفتصد يا زيادتر، و ديگر آنكه انفاق نيكو كه از روى خلوص و طيب نفس سرزند سبب آمرزش گناهان ميشود، و خدا شما را مى‏آمرزد اينكه در بسيارى از آيات انفاق فى سبيل اللَّه را بمنزله قرض بخودش ناميده با آنكه ذات حق تعالى بى‏نياز از غير است البته نكاتى در بر دارد يكى تشويق مؤمنين براى آنكه بخدا قرض داده باشند و خدا ميگيرد و چنانچه در جاى ديگر فرموده خدا صدقات را مى‏گيرد بيشتر راغب و مائل گردند بانفاق، و ديگر چون قرض عوض دارد كه بايستى قرض گيرنده چيزى كه گرفته پس بدهد با زياده باعتبار اينكه خداوند متعهد گرديده بچند برابر عوض بدهد اين است كه انفاق را استعارة قرض ناميده وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ شكور صيغه مبالغه است و اشاره بمزيد عنايت در باره منفقين است و با آنكه تمام نعمتها از خان نعمتهاى بى‏پايان او است حتّى آنكه انفاق و هر كار نيكى از هر كسى بروز و ظهور نمايد بتوفيق و لطف او پديد گرديده لكن با اين حال در موقع انفاق خود را (شكور) گويا خود را شكر گذار انفاق كننده ناميده و اين كمال لطف و كرم را ميرساند.

عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ اشاره به اينكه آنچه شما آشكارا از انفاق يا كارهاى نيك و بد مى‏كنيد و آنچه را كه پنهانى و غائب از انظار مى‏نمائيد خدا عالم باوست زيرا كه احاطه علميّه او نسبت بآنچه آشكار يا پنهان است يكسانست و او غالب بر هر چيزى و حكيم و دانا است و كارهاى او محكم و متقن است كه جزاء هر كسرا مطابق عمل و بهتر از آن ميدهد.