کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
المنافقون: آيات 1 تا 11 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست


                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 313

سورة المنافقين‏

مدنيّة و هى احدى عشرة آية

 [سوره المنافقون (63): آيات 1 تا 11]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ (1) اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (2) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ (3) وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (4)

وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ (5) سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (6) هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى‏ مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَفْقَهُونَ (7) يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ (8) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (9)

وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِي إِلى‏ أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ (10) وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (11)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 314

 (ترجمه)

سوره منافقين در مدينه فرود آمده و يازده آيه است.

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص.

 (اى محمّد) وقتى منافقين نزد تو آمدند گفتند ما شهادت ميدهيم كه تو فرستاده و رسول خدايى، و خدا ميداند كه تو رسول و فرستاده شده او ميباشى و خدا گواهى ميدهد كه منافقين دروغگويانند-

قسمهاى خود را سپر قرار داده‏اند پس مردم را از راه حق تعالى باز مى‏دارند و حقيقتا آنچه مى‏كنند عمل بدى است‏

و عمل بد آنها اين است كه ايمان آوردند و پس از آن كافر شدند پس خدا مهر نهاد بر دل آنها اين است كه آنان نميفهمند

و چون تو منافقين را بينى هيكل و جسد آنان تو را بشگفت مى‏آورد و هر گاه سخن گويند گوش ميكنى بسخن ايشان، و گويا آنان چوبى ميباشند بديوار نهاده شده هر فريادى كه ميشنوند گمان ميكنند براى هلاكت آنها است اينها دشمنانند پس حذر كنيد از اينها اى مؤمنين خدا بكشد آنان را چگونه دروغ مى‏بندند-

و چون بآنها گفته شود بيائيد تا آنكه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله از خدا طلب آمرزش كند براى شما سر بپيچند و ببينى آنها را كه اعراض كنند در حالى كه آنها تكبّر كنندگانند-

مساوى است بر آنها طلب آمرزش كنى بر آنان يا نكنى هرگز خدا آنها را نميآمرزد زيرا كه خدا هدايت نميكند گروه فاسقين را-

منافقين كسانى ميباشند كه گويند انفاق نكنيد بر كسانى كه نزد رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ميباشند تا آنكه در زمين متفرق گردند (يعنى از نزد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بروند و او تنها بشود) در صورتى كه خزينه‏هاى آسمانها و زمين ملك خدا است و لكن منافقين نميفهمند-

منافقين گويند اگر ما برگرديم بسوى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 315

 مدينه هر آينه بايد البته بيرون كنند عزيزترين آنها ذليل‏ترين آنها را در صورتى كه عزّت و جلال مخصوص بخدا و پيمبر او و مؤمنين است لكن منافقين نميدانند.

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد باز ندارد شما را از ذكر خدا مالهاى شما و نه اولادهاى شما و كسى را كه مال و اولادش باز دارد وى را از ياد خدا پس آنها زيان كارانند.

 (اى مؤمنين) انفاق كنيد (در راه خدا) از آنچه بشما روزى داديم پيش از آنكه مرگ شما را فرا گيرد (و محتضر شويد و يقين بمرگ خود كنيد) پس ميگويد اى پروردگار من چه شود اگر مرگ مرا عقب بيندازى و مرا مهلت دهى تا يك مدت نزديكى كه صدقه دهم و بوده باشم از مردمان نيكوكار،

و هرگز هيچ نفس عقب نيفتد اجلش وقتى برسد وقت مقدرش و خدا دانا است بآنچه عمل ميكنيد.

 (توضيح آيات)

إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ خلاصه آنچه مفسرين در شأن نزول آيه گويند اين است كه وقتى رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با اصحاب از جنگ بنى المصطلق فارغ گرديدند پس از غارت و گرفتن غنيمت، مجاهدين مسلمانها بكنار چاهى رسيدند كه از آن آب بردارند در ميان مهاجرين و انصار نزاعى پديد گرديد عبد اللَّه بن ابىّ كه يكى از رؤساء انصار و از اهل مدينه بود بانصار خطاب نمود كه همه تقصيرات از ما بوده كه اين مهاجرين را در مدينه راه داديم و براى خودمان دردسر فراهم نموديم و آنها را بر خود مسلط گردانيديم البتّه وقتى بمدينه مراجعت نموديم آنهايى كه نان و نمك ما را خورده و با ما مخالفت و عداوت مى‏نمايند چون ما اشراف و اعزّه ميباشيم و آنها كه اذلّه و فقراء ميباشند و بر ما تجاوز مينمايند لازم است آنها را از مدينه بيرون كنيم و آسوده شويم- و مرادش از (اعزّ) خودش بود و از (اذل) پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بود.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 316
زيد بن ارقم كه جوانى از انصار بود خدمت حضرت رسول مشرّف گرديد و قضيّه را بسمع مباركش رسانيد آن حضرت امر فرمود كه اصحاب حركت كنند و زود خود را بمدينه رسانند، پس حضرت رسول عبد اللَّه بن ابىّ را خواست و فرمود چيست آنچه از تو بمن رسيده پس عبد اللَّه قسم خورد كه من چيزى نگفتم و خود او و كسانش انكار نمودند و زيد را دروغگو قلمداد نمودند زيد بن ارقم در منزلش نشست و از خجالت از جماعت دورى نمود تا آنكه اين آيه شريفه فرمود آمد و زيد را تصديق نمود گويند پس از آنكه اين آيه فرود آمد حضرت رسول گوش زيد را گرفت و فرمود اى پسر آنچه گفتى خدا تصديق تو را نمود.

بروايتى عبيد پسر عبد اللَّه برخواست و گفت يا رسول اللَّه همه ميدانند كه من پدرم را خيلى دوست ميداشتم و تا حال از خدمتگزارى او كوتاهى ننموده‏ام لكن چون وى كافر شد مرا امر فرما تا او را خودم بكشم كه دشمن دين است ميترسم اگر ديگرى وى را بكشد من باو عداوت پيدا نمايم و ضرر بدينم زند حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود برو و با پدرت مدارا نما كه پسران مأمور بكشتن پدر نميشوند

 (نفاق يعنى چه و منافقين كيانند)

منافق از ماده نفاق مأخوذ گرديده و كسى را منافق گويند كه بر خلاف عقيده تظاهر نمايد خواه بگفتار باشد يا كردار و عمل.

 (نفق) در لغت بمعنى ستر و پوشيدگى آمده و در مفردات گفته نفاق مأخوذ از نافقاء بمعنى يكى از آشيانه‏هاى موش بزرگ است كه براى خود آشيانه‏هاى متصل بيكديگر درست ميكند، و در شرع منافق گفته ميشود كه كسى كه از دربى داخل گردد در شرع و از درب ديگر خارج شود و اشاره باين دارد قوله تعالى إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ (پايان) خلاصه منافق باصطلاح شرع بر كسى صادق آيد كه در ظاهر اظهار اسلام نمايد و در باطن منكر باشد كه چنين كسى را در عرف دو رو گويند.

سؤال (صدق و كذب بر چه سخنى صادق آيد و فرق بين شهادت و اخبار چيست)
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 317

 پاسخ كسى را در گفتار صادق گويند كه سخنش هم مطابق واقع باشد و هم مطابق با اعتقاد او و اگر در يكى از اين دو جهت يا در هر دو مطابق نباشد چنين سخن را كذب گويند و گوينده آن را كاذب نامند.

و شهادت مأخوذ از شهود و مشاهده است كه اضافه بر آن دو شرطى كه در خبر صدق گفته شد بايستى شهادت دهنده در يقين بآنچه شهادت ميدهد مثل ديدن بچشم و مشاهده كردن باشد لكن در اخبار اطمينان بوقوع آن چيزى كه خبر ميدهد در صدق كافى است يعنى كسى كه خبر از وقوع امرى ميدهد اگر ظن اطمينانى بوقوع داشته باشد سخن او را صدق و وى را راستگو نامند.

در روايتى از حضرت صادق عليه السّلام چنين نقل ميكنند كه آفتاب را بشخص سائلى كه سؤال از شرط شهادت دادن مينمود نشان داد و فرمود شهادت دهنده بر آنچه بآن شهادت ميدهد بايستى در يقين مثل ديدن آفتاب اين طور هويدا باشد.

از اينجا معلوم ميشود وقتى باظهار شهادتين ايمان محقق ميگردد و گوينده آن از مؤمنين بشمار مى‏آيد كه در يقين بمرتبه مشاهده رسيده باشد يعنى از روى دانستگى و فهميدگى اظهار شهادتين نمايد نه فقط بمظنه‏اى كه از قول ديگران بمقدسات شرع پيدا نموده كه چنين كسى اگر چه مسلمان ناميده ميشود لكن از مؤمنين محسوب نميگردد.

بنا بر شأن نزول آيه قوله تعالى إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ مقصود از منافقين همان عبد اللَّه ابىّ و امثال او ميباشد كه براى تصديق زيد بن ارقم كه سخنان كفر آميز عبد اللَّه ابىّ را براى حضرت رسول خبر آورده بود و عبد اللَّه سخن خود را انكار نموده بود و آنان و ياورانش در حضور حضرت گفتند (نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ) ما شهادت ميدهيم كه تو رسول خدا ميباشى اين آيه فرود آمد كه خدا ميداند كه تو فرستاده و رسول او هستى.

وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ و خدا شهادت ميدهد كه منافقين در شهادتشان دروغ ميگويند يعنى سخن آنان چون مطابق عقيده‏شان نيست دروغ
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 318

 ميگويند.

اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ اينكه قسم خوردن آنها را به سپر تشبيه نموده شايد اشاره باين باشد كه همان طورى كه سپر دو فائده دارد يكى حفظ جان و ديگر جلوگيرى از تعدّى نمودن غير است و منافقين نيز در اين شهادت دروغشان دو مقصود در نظر دارند يكى حفظ مال و جانشان كه باظهار شهادتين مال و جانشان در امان گردد و ديگر قسم خوردنشان را سپر قرار ميدهند كه بهر وسيله‏اى كه ممكن باشد راه خدا را براى ديگران ببندند و مؤمنين را از راه حق و حقيقت منحرف گردانند و محقق و مسلّم است كه عمل آنها بسيار بد است زيرا كه ضرر منافقين بر مؤمنين زيادتر از كسانى است كه اظهار كفر مينمايند.

معلوم است همان طورى كه در زمان رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم منافقين بسيار بودند كه بظاهر اظهار شهادتين مينمودند و در باطن بر عليه مؤمنين فساد ميكردند در اين زمان ما و پيش از ما نيز مفسدين و مخرّبين دين بلباس مسلمين درآمده و غرضشان فريب دادن مردمان ساده لوح بوده و هست.

چنانچه مى‏بينيم عمده فساد اخلاقى كه امروز سرتاسر جامعه اسلامى را گرفته و مخصوصا جوانهاى ما را فاسد نموده عامل مؤثرش همين اشخاص منافقند كه بعضى بلباس روحانيين درآمده و بعضى بطرز ديگر مردم را اغواء مينمايند و آيات قرآنى را بطور سليقه مردم و مطابق قصد سوء خودشان تفسير و تأويل مى‏كنند، و خداى تعالى خبر داده از اينها و آن آياتى را كه مطابق ميل خود معنى مى‏كنند بيان فرموده بعد از آنكه آيات را دو قسم نموده بعضى محكمات و بعضى متشابهات مى‏فرمايد فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا سوره آل عمران آيه (5).                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 319

 ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ ذلِكَ اشاره بمنافقين است كه اينان ايمان آوردند پس از آن كافر شدند در اين آيه دو احتمال ميرود يكى آنان بزبان ايمان آوردند و از روى نفاق و ترس يا طمع يا غرض شوم ديگرى كه در نظر داشتند اقرار بشهادتين نمودند و پس از آن كفر خود را ظاهر گردانيدند چنانچه همين عبد اللَّه بن ابىّ چنين بوده كه پس از آنكه در سلك مؤمنين درآمده اظهار كفر نمود.

ديگر شايد آيه اشاره باين دارد كه بعضى از منافقين چنينند كه چون ايمان در قلب آنان رسوخ ننموده وقتى بعض آيات معجز نماى قرآنى را از زبان مبارك پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ميشنيدند اظهار ايمان مينمودند و وقتى برؤساى خود ميرسيدند مى‏گفتند ما با شمائيم خداى از آنان خبر ميدهد وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ لكن بمناسبت مقام معنى اول ظاهرتر است، فَطُبِعَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ چنين كسانى كه ايمان آوردند پس از آن كافر شدند خدا مهر نهاده بر قلب آنها پس آنها نميفهمند.

چون قلب انسان در اصل خلقت داراى دو رو و دو جنبه است رويى دارد بعالم ملكوت و عالم ملائكه و رويى دارد بعالم طبيعت و عالم شيطان، اگر آن وجهه ملكوتى قوّت گيرد و قلب لطيفه ربانى گردد آن وقت است كه قلب انسان عرش الرّحمن و محل تردد ملائكه و الهامات ربّانى مى‏گردد و اگر آن وجهه طبيعى وى غالب گردد شياطين بر وى غلبه مينمايند و بوسوسه او را در فساد مى‏اندازند چنانچه در احاديث دارد قلب بشر داراى دو گوش است بگوشى آواز ملك را مى‏شنود و بكارهاى خوب مائل مى‏گردد و بگوش ديگر آواز شياطين را ميشنود و بكارهاى زشت ناپسند مائل ميگردد و از حضرت رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين نقل مى‏كنند كه فرموده (اگر نبود كه شياطين اطراف قلب بنى آدم را گرفته‏اند هر آينه انسان نظر مينمود به
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 320

 ملكوت آسمانها و زمين).

و هر فردى از بشر از دل و قلب خود ميفهمد كه گاهى مائل مى‏گردد بانجام دادن كارهاى نيكوى خدا پسند بايد بداند كه آن بتوسط ملك بقلبش الهام گرديده، و گاهى مائل مى‏گردد بكارى كه در آن شرّ و مفسده و مخالف امر حق تعالى است بايد بداند كه آن القاء شيطانى است.

و اين را نيز بايد دانست كه ابتداء قلب بشر نسبت باين دو جهت در استعداد و قابليّت يكسان است اگر تابع هواهاى نفسانى گردد و نفس امّاره بر وى غالب گردد آن لطيفه ربانى و آن روح الهى كه بعد از خلقت آدم عليه السّلام فرمود وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي پوشيده مى‏گردد و راه تردد ملائكه و الهامات ربّانى را مى‏بندد و چنين فردى ديگر بتمام معنى تابع نفس و شيطان ميگردد اين است كه فرموده:

فَطُبِعَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ يعنى نفاقشان دليل بر اين است كه راه قلب منافقين بعالم ملكوتيين و ملائكه بسته شده و چشم دل آنان كور شده و گوش دلهاشان كر گرديده صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ يعنى كر و گنگ و كورند پس آنها تعقّل نميكنند گوش آنها كر است يعنى گوش قلبشان، گنگند يعنى از حرف حق زدن، كورند يعنى چشم قلبشان، نه اين اعضاء ظاهره آنها.

لكن اگر تابع عقل و شرع گرديده، و تمام اعمال و افعال خود را روى ميزان عقل و شرع استوار گردانيده آن وقت قواى شيطانى و نفسانى تحت الشعاع عقل واقع ميگردند و چشم حق بين او باز ميگردد و آثار حقّانى را در همين عالم طبيعى مشاهده مينمايد، و نيز گوش قلب وى شنوا و زبان حق گوى او گويا ميگردد.

وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ اى نبى اكرم وقتى تو آنان را ببينى هيكل و جسم آنها تو را عجيب نمايد.

بروايتى عبد اللَّه عباس ابى سلول مردى جسيم و تناور و نيكو صورت بود و لهجه فصيح داشت وقتى سخن ميگفت رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم گوش بسخن وى ميداد اين است كه فرمود تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ اجسام آنان تو را بشگفت ميآورد و اگر

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 321
حرف بزنند گوش بگفتار آنها ميدهى كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ اشاره به اينكه اينان صورتند بلا معنى جسمند بلا روح قالبند بلا روان.

آرى كسى كه روح ايمان و تقوى در وى نباشد جمادى ماند كه از نعمت حيات محروم باشد و اينكه فرموده گويا آنان چوبهايى ميباشند بر هم نهاده و بر ديوار تكيه داده منتهاى پستى و بيمقدارى آنان را ميرساند و اشاره به اينكه اينان حتى از حيوانات و گياهان بدترند.

يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ بعضى قرّاء (خشب) در آيه بالا را بسكون شين قرائت نموده‏اند اشاره به اينكه هر كس از خدا نترسد از همه چيز ميترسد اين است كه كفار هر صدايى كه ميشنوند گمان ميكنند بر ضرر ايشان است و ميترسند هُمُ الْعَدُوُّ چنين كسان دشمن تو و اهل اسلامند فَاحْذَرْهُمْ اى پيمبر اكرم از چنين مردمانى حذر نما قاتَلَهُمُ اللَّهُ خدا بكشد آنان را چگونه آنها از راه حق برگشته‏اند و بر خدا دروغ مى‏بندند.

وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ وقتى بآنها گفته شود بپائيد تا اينكه رسول خداى تعالى براى شما طلب آمرزش كند سر بپيچند و صورت خود را برگردانند و راه خدا را مى‏بندند و تكبّر مينمايند.

بعض مفسرين گويند (لوّوا) دو طور قرائت شده، نافع و يعقوب بروايت روح و مفضّل بنا بر اينكه از باب ثلاثى مجرّد است بتخفيف (واو) قرائت نموده‏اند و باقى با تشديد (واو) بنا بر اينكه از باب تفعيل باشد. (ابو الفتوح) مفسرين گويند اين آيات در مذمّت عبد اللَّه بن ابىّ و اصحابش فرود آمده
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 322

 كه پس از اظهار نفاق او و نزول آيه يارانش باو گفتند اين آيات در مذمت تو فرود آمده برو نزد پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم تا آنكه براى تو از خدا طلب مغفرت نمايد آن منافق سر پيچيد و گفت بمن گفتيد ايمان آور ايمان آوردم گفتيد زكاة بده دادم همين مانده كه به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم سجده كنم.

سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ اگر چه مورد آيه چنانچه مفسرين گفته‏اند عبد اللَّه بن ابىّ و همراهانش بوده لكن چون مورد مخصّص نميشود شامل تمام منافقين ميگردد كه خبث باطنشان بطورى آنها را از رحمت خدا و غفران او دور نموده كه اگر با چنين حالى حتى پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم براى اينها طلب آمرزش نمايد پذيرفته نميگردد و خدا آنها را نميآمرزد.

هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى‏ مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا اشاره به اينكه اينان خبث طينتشان بدرجه‏اى است كه با يكديگر گويند مال خود را انفاق نكنيد و طعام و لباس بمهاجرين و كسانى كه نزد رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ميباشند ندهيد تا آنكه آنان مستأصل و بيچاره گردند و از دور حضرتش متفرق شوند و برگردند بوطن خود و رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم تنها ماند.

وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَفْقَهُونَ اشاره به اينكه منافقين چنين گمان ميكنند كه اگر انصار بمهاجرين كمك مالى نكنند مهاجرين مستأصل و بيچاره ميشوند و از راه اضطرار از پيمبر اكرم برميگردند و منشأ اين گمان نفهمى آنها است كه خود را غنى و مؤثر اثر ميدانند لكن ندانسته‏اند كه رزّاق خدا است و خزينه‏هاى آسمانها و زمين ملك خدا و                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 323

 تحت اقتدار او است بهر كس خواهد عطا مى‏كند و از هر كس خواهد ميگيرد ممكن هم در وجود و هم در بقاء و هم در اثر محتاج بافاضه جود و بخشش او است.

يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ «1» مشيّت و حكمت الهيش چنين اقتضاء نموده كه بعضى فقير و بعضى غنى و ثروتمند باشند و البته در آن اسرارى است كه عقل بشر كوچكتر از آن است كه بكمترين سرى از اسرار خلقت آشنا گردد.

خلاصه رحمت واسعه حق تعالى بتمام موجودات احاطه نموده.

نه در مبدء فياض قصورى و نه در فيض او بخلى است و در غنا و فقر و نيز در باقى تفضلات او دو حكمت ملحوظ است.

يكى حكمت عام كه نظام عالم منوط باين است كه همه بيك طور نباشند و ديگر حكمت خاص كه افراد بشر همان طورى كه در صورت متفاوت ميباشند در صفات و اخلاق و جهات روحى و جسمى نيز تفاوت بسيار دارند اين است كه حكمت خصوصى هر فردى طورى تقاضا مينمايد يكى بايستى فقير و ديگرى غنى يكى سالم ديگرى مريض يكى خوش ديگرى ناخوش كه اضافه بر اينكه نظام عالم منوط باين اختلاف است حكمت خصوصى هر فردى نيز در آن مراعات گرديده.

چنانچه در حديث صحيح دارد كه پس از خلقت آدم ذره‏هايى از پشت آدم بيرون ريخت بعضى كوچك بعضى بزرگ بعضى نورانى بعضى ظلمانى آدم سؤال ميكند كه چرا اينها بيك طور خلقت نگرديدند؟.

در پاسخ خطاب از مصدر الوهيت ميرسد كه بايستى بين افراد بشر تفاوت باشد بعضى فقير كه در اثر صبر مستحق ثواب و رحمت الهى گردند و بعضى غنى كه در مقام شكرگزارى ولى نعمت خود برآمده و مالى كه بوى بخشوده در راه رضاى او مصرف نمايد و بانفاق مستحق اجر بى‏پايان گردند تا آخر حديث «2».

__________________________________________________

 (1) سوره الفاطر آيه (16) خطاب بتمام افراد بشر است كه همگى شما فقيريد و غنى مطلق ذات پروردگار است و بس.

 (2) حديث مفصل است و در اصول كافى شيخ كلينى بسند معتبر از ابى جعفر (ع) نقل ميكند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 324

درست است كه رحمت الهى عام است و بدون سبب و جهت مبذول بر مخلوقات گرديده لكن رحمت خصوصى نسبت باشخاص منوط باستعداد است و تمام اين وسائل مثل ارسال رسل و پيمبران و انزال كتب آسمانى و اوامر و نواهى و اعمال خيرات تماما براى همين مقصود است كه بشر در معرض نفحات رحمت و فيوضات غير متناهى او واقع گردد زيرا كه رحمت خصوصى محل قابل ميخواهد و بازماندن مردم از آن رحمت خاص براى اين است كه خود را مستعد و در معرض گرفتن آن واقع نگردانيده‏اند.

يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ آيه در مقام بيان گفتار نارواى عبد اللَّه بن ابىّ برآمده كه مقصود آن ملعون چنين بوده كه وقتى بمدينه برگشتيم البته بيرون ميكند عزيزتر كه غرضش نفس خبيث خود او است ذليل‏تر كه مقصودش نفس شريف پيمبر اسلام بوده اين بود كه حق تعالى براى رد سخن او فرموده تمام عزتها و بزرگواريها و غلبه و استيلاء اولا و بالذات مخصوص بذات كبريايى حق تعالى است زيرا كه غير او همه ذليل و تحت اقتدار اويند.

و ثانيا و بالعرض مخصوص پيمبر او كه اختصاص برسالت او پيدا نموده، و در رتبه سوم مخصوص بمؤمنين است كه تابع رسول و از مشكاة و زجاجة نور وجود مباركش پرتوى در قلب مؤمنين افتاده و از آن استضائه مينمايند و لكن چون منافقين در اثر نفاق قلبشان تاريك گرديده، و چشم دلشان نابينا، و گوش دلشان كر است.

اين است كه آن عزّت و جلال و نور و عظمتى كه خدا برسولش عنايت نموده و مؤمنين را از آن بهره‏مند گردانيده آنان نتوانند درك نمايند فقط عزّت را در مال و جاه و مقام دنيوى طبيعى دانند.

آرى كسى را كه خدا باو نور نداده چگونه توانند معنى حقيقى نور را                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 325

 ادراك نمايند وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ سوره نور آيه (40).

مفسرين گويند عزّت خدا پنج قسم است:

 (اول) عزت ملك و بقاء (دوم) عزت و عظمت كبرياء (سوم) عزت بذل و عطاء (چهارم) عزت رفعت و غنا (پنجم) عزت بهاء و جلال.

و عزت رسول نيز پنج است (اول) عزت سبق و ابتداء (دوم) عزت اذان و نداء (سوم) عزت تقديم قدم صدق بر انبياء (چهارم) عزت اختبار و اصطفاء (پنجم) عزت ظهور بر اعداء.

و عزّت مؤمنين نيز در پنج چيز است (اول عزّت تأخير چنانچه در باره آنها است (نحن الاخرون السابقون) يعنى عقب افتاديم براى آنكه از حال پيشينيان مطلع گرديم و كسى از حال ما مطلع نگردد.

دوم عزّت تيسير بيانش قوله تعالى وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ و يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ سوم عزّت تبشير وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا كَبِيراً چهارم عزّت توقير بيانش وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ سوره آل عمران آيه 133 پنجم عزّت تكثير بيانش قوله تعالى (انكم اكثر الامم) (ابو الفتوح) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ بعد از بيان گفتار منافقين و خبث باطن آنان خطاب بمؤمنين نموده كه شمايى كه بشرف اسلام مشرف گرديده‏ايد و از عزّت و شرافت خدايى كه برسولش داده برخوردار شده‏ايد اگر خواهيد از نعمت حيات بهره‏مند گرديد از متابعت نفس و هوى و هوس و از محبت مال و اولاد احتراز نمائيد و نگذاريد دنيا شما را از ياد خدا غافل گرداند زيرا چنانچه در احاديث دارد

 (حبّ الدنيا رأس كل خطيئة)

كسى كه مشغول بدنيا گردد البته از ياد خدا غافل ميگردد زيرا كه امور طبيعى و الهى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 326

 باعتبارى ضد هم و مقابل يكديگرند اين است كه طالب سعادت بايستى از دنيا و حظوظات مادى قناعت نمايد بقدرى كه مسافر سفر آخرت محتاج بآن است.

آرى كسى كه تمام عمر خود را صرف امور مادى و مشغول امور طبيعى گرديد البته از ياد حق تعالى اعراض مينمايد و چنين كسى سرمايه عمر خود را كه ميتوانست بآن سعادت خود را كه در اثر ياد خدا نصيب اهلش شده تأمين نمايد از دست داده و زيان برده.

وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِي إِلى‏ أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ و نيز امر بمؤمنين نموده كه از آنچه بشما روزى داده‏ام انفاق نمائيد پيش از آنكه بيايد شما را آثار مرگ پس تأسف خوريد و بگوئيد بار خدايا چرا اجل مرا عقب نينداختى تا وقت نزديك.

بعضى از مفسرين وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما را حمل بر زكاة نموده و بعضى بر حج و بعضى بر مطلق انفاق مالى لكن ظاهرا (مما) اطلاق دارد و شامل ميگردد آنچه را كه روزى انسان نموده از مال و غيره كه بايستى بمستحقين انفاق نمود.

نظر به اينكه تخليه كه خالى نمودن نفس است از اوصاف نكوهيده قبل از تحليه كه تزيين نمودن روح و روان آدمى است باوصاف حميده انسانى بايستى انجام گيرد اين است كه در اين آيات امر و نهى را مقارن هم نموده اول مؤمنين را نهى فرموده از هواى نفسانى و متابعت ميول طبيعى كه چنان فريفته دنيا نشويد كه از ذكر خدا غافل گرديد زيرا كه شالوده انسان از دو چيز ضدّ هم و منافى با يكديگر تشكيل شده روح و نفس ناطقه و قواى روحانى وى از عالم روحانيّات و عالم مجردات سر رشته گرفته، و بدن و قواى جسمانى او از عالم طبيعيّات مأخوذ گرديده و چون ضدّين با هم جمع نميشوند انسان مايل بهر يك از آنها گرديد بقدر قرب و نزديكى بآن از ديگرى دور ميگردد.                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 327

 اين است كه در احاديث از معصوم رسيده (دنيا و آخرت مثل دو كفه ترازو ميباشند اگر يكى بالا رود ديگرى پائين ميآيد و در روايت ديگر تشبيه بمشرق و مغرب نموده همان طورى كه نزديك شدن بمشرق بعينه دور شدن از مغرب است و عكس آن نيز چنين است، همّ دنيا زيادتر از قدر احتياج و نزديك شدن بامور طبيعى بعينه دور شدن از عالم روحانى است.

پس از آنكه نهى فرموده از متابعت هوى و هوس و مال و اولاد كه غرض اصلى آن تخليه نفس است از آنچه آدمى را از ياد خدا باز دارد، امر فرموده بتحليه نفس و مصداق كامل تحليه محلّى شدن نفس انسانى است بزيور ملكه سخاوت كه بانفاق محقق پذيرد و چنانچه گفته شد از (ماء) در مِمَّا رَزَقْناكُمْ عموم توان استفاده نمود يعنى آنچه بشما عطا نموديم اعم از اينكه مال باشد يا علم نافع يا مقام يا جاه يا غير آن ديگران را نيز از آن برخوردار نمائيد.

از اينجا توان فهميد كه سعادت انسانى در پرتو تخليه و خالى شدن نفس از محبّت دنيا و پيروى خواهشهاى نفسانى و تحليه بفضائل اخلاقى انجام ميگيرد، آرى تا وقتى كه قلب انسانى و آن لطيفه ربّانى از رذائل نفسانى و كثافات اخلاقى تصفيه نگردد داراى ملكه تقوى نميگردد، و كسى كه از اين اكسير خدايى يعنى ايمان كامل و تقواى برخوردار نگرديد هرگز شيرينى ذكر خدا بذائقه جانش نخواهد رسيد اين است كه وقت مردن كه بعضى حقائق بر وى مكشوف ميگردد آرزو ميكند كه كاش برميگشتم بدنيا و جبران ما فات عمر خود را مينمودم، لكن متأسفانه پشيمانى فائده ندارد زيرا كه وقت عمل كه در آن استعداد كمال باقى بود از كفش رفته قواى استعدادى وى كه ميتوانست بآن سعادت خود را تأمين نمايد از دستش گرفته شده و بفعليت اخير خود رسيده ديگر محلى براى استكمال وى باقى نمانده، و آن وقت موقع نتيجه گرفته است اگر محلى براى استكمال وى باقى بود بمقتضاى فياضيّت حق تعالى خواهش وى را ميپذيرفت و بوى مهلت ميداد (وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ)                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏12، ص: 328

 وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها (لن) را براى تأكيد مضمون جمله ميآورند يعنى وقتى كه مدت عمر انسان سر آمده و موقع مرگش رسيد هرگز عقب افتاده نميشود و در جاى ديگر فرموده فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ سوره اعراف آيه 32 وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ شايد اشاره بهمان استظهارى است كه كرديم كه اجل انسان موقعى ميرسد كه آنچه در وى از كمالات بالقوّه يعنى قابليت و استعداد كمال در آن بوده بفعليت رسيده باشد يعنى بانتهاء رسيده باشد و شكى نيست كه افراد بشر در قابليت و استعداد كمال تفاوت بسيار دارند هر كسى اندازه‏اى استعداد در او هست اگر آن را در مدت حيات از قوّه بفعل درآورد سعادتمند مى‏گردد و اگر آن قوه را مهمل گذارد وقتى مدتش بآخر رسيد يعنى بفعليت اخير خود رسيد ديگر اصلا لايق كمال نيست و خدا دانا و خبير و عالم است هم باعمال شما و هم بدرجه استعداد شما براى تحصيل كمال.

بعد>