کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
أحقاف: آيات 1 تا 35 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست


                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 116

سورة الاحقاف‏

خمس و ثلاثون آية كوفىّ اربع فى الباقين و هى مكية

 [سوره الأحقاف (46): آيات 1 تا 14]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

حم (1) تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (2) ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ الَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ (3) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (4)

وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ (5) وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ كانُوا بِعِبادَتِهِمْ كافِرِينَ (6) وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا سِحْرٌ مُبِينٌ (7) أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِيضُونَ فِيهِ كَفى‏ بِهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (8) قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُبِينٌ (9)

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ كَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى‏ مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (10) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَدِيمٌ (11) وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى‏ لِلْمُحْسِنِينَ (12) إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (13) أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (14)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 117

سوره احقاف در مكه فرود آمده و سى پنج آيه است بعدد كوفيان و بعدد مصريان و مدنيان سى و چهار آيه است و ششصد و چهل و چهار كلمه و دو هزار و پانصد و نود و پنج حرف است‏

ترجمه‏

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاصّ‏

 (حم)

فرو فرستادن كتاب (قرآن) از جانب خداى مقتدر غالب درستكار است (2)

نيافريديم آسمانها و زمين و آنچه بين آسمانها و زمين است مگر بحقيقت و درستى و مدّت نامبرده شده (معين) و كافرين از آنچه پيمبران آنان را تهديد ميكنند اعراض كرده و رو گرداننده‏گانند (3)

اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بآنها بگو كه بمن خبر دهيد آيا مى‏بينيد آنچه را كه غير از خدا پرستش مينمائيد آنان در زمين چه چيز آفريده‏اند (اگر چنين است) بمن بنمايند آن چيزى را كه آفريده‏اند آيا آنان را در آفرينش آسمانها شركتى است براى من بياوريد كتابى كه پيش از قرآن نازل شده باشد يا آثارى از دانش پيشينيان اگر شما راست گويانيد (4)

و كى است گمراه‏تر از كسى كه ميخواند غير از خدا كسى را (كه اگر وى را) تا روز قيامت بخواند او را اجابت نميكند در حالى كه آنان (يعنى بتها) از خواندن بت‏پرستان بى‏خبرند (5)

و چون در قيامت محشور گردند آنهايى را كه پرستش نموده‏اند دشمنان آنان باشند و از پرستش آنها ناسپاسند (6)

و چون آيات ظاهر و                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 118

 روشن ما بر آنان خوانده شود كسانى كه بحق كافر گرديدند گويند اين سحرى است هويدا (7)

آيا كفار گويند كه محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم اين كلمات را بهم بافته و نسبت بخدا ميدهد اى محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بگو اگر من بخدا دروغ بندم شما نتوانيد مرا حمايت نمائيد و (از عذاب خدا) چيزى كم كنيد و (مرا نجات دهيد و خدا عالم‏تر است بآنچه در آن خوض مى‏كنيد (و خدا) كافى است كه بين من و شما گواه باشد و او آمرزنده و مهربان است (8)

اى محمد بگو من تازه پيدا شده از پيمبران نيستم (يعنى پيش از من هم پيمبرانى آمده‏اند) و نميدانم در باره من و شما (خداوند) چه عمل ميكند من پيروى نميكنم مگر آنچه را كه بمن وحى گرديده شود و نيستم من مگر بيم دهنده و تهديد كننده (9)

اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بگو بمن خبر دهيد اگر (قرآن) از جانب خدا باشد و شما بآن كافر گرديد (و بر حقانيّت آن) شاهدى از بنى اسرائيل بر مثل آن شهادت دهد پس از آن ايمان آورد و شما تكبر نموديد (چه خواهيد نمود) محققا خدا هدايت نمى‏كند گروه ستمكاران را (10)

و كسانى كه كافر شدند گفتند بكسانى كه ايمان آوردند اگر ايمان بمحمد آوردن خوب بود شما بر ما پيشى نميگرفتيد يعنى ما بر شما پيشى ميگرفتيم (كفّار چون بقرآن) هدايت نيافتند اين است كه بزودى مى‏گويند اين دروغى است قديمى (11)

و حال آنكه پيش از اين كتاب موسى عليه السّلام (يعنى تورات) پيشوا و رحمت بود و اين كتاب (قرآن) تصديق كننده تورات و بزبان عربى است براى اينكه بترساند كسانى را (كه بنفس خود) ظلم كردند و بشارت باشد براى نيكوكاران (12)

بدرستى و حقيقت آن كسانى كه گفتند پروردگار ما خدا است و پس از آن استقامت نمودند پس براى آنان نه خوفى است و نميباشند محزون (13)

آن جماعت اصحاب بهشتند و در بهشت جاويدانند و آن پاداش آن اعمال (نيكى است) كه كرده‏اند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 119

توضيح آيات‏

حم تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ در اول هفت سوره متصل بهم باين كلمه (حم) افتتاح فرموده:

1- سوره المؤمن (حم تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ) 2- سوره (فصلت) كه (حم) سجده‏اش نامند (حم تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) 3- سوره (حم عسق كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ) 4- سوره الزخرف (حم وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ) 5- سوره الدخان (حم وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ) 6- سوره الجاثية (حم تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ) 7- سوره الاحقاف (حم تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ)

 (و در توجيه اين كلمه (حم) از مفسرين گفتارى نقل شده)

 (1) قسم بدو اسم از اسماء اللَّه است (حنّان و منّان) و يا حميد و مجيد.

 (2) (حم) اسم سوره است و آراء ديگرى نيز از مفسرين در معنى اين كلمه نقل شده.

لكن بهتر اين است كه گفته شود حروف تهجى در اوائل سوره‏ها رمز است بين خدا و رسولش و از متشابهات قرآن بشمار ميرود «و لا يعلم تفسيره الا اللَّه» پس باين لحاظ سكوت در آن و محوّل نمودن علم آن را براسخين فى العلم اولى است.

 (و الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ) دو صفت از صفات اللَّه است و تنزيل در لغت فرو فرستادن تدريجى است بر خلاف نزول كه اعم است از فرود آمدن دفعى و تدريجى يعنى بر هر دو معنى گفته ميشود.

يعنى آيات قرآن از جانب خداى غالب درستكار بتدريج و پى در پى فرود آمده ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ الَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 120

 حق را در مقابل باطل آرند و آنچه موجود است بحق و از پرتو وجود حقيقى حق تعالى پديد گرديده و آفريده شده از آسمانها و آنچه در آنست از كرات و سيارات و كهكشانها و ستارگان و نيز موجودات علوى از فرشتگان و عقول و نفوس و غير اينها كه نميداند عدد آنان را مگر خالق آنها.

و نيز آنچه در زمين است از جمادات و نباتات و حيوانات و انواع و اقسام جنيّان و افراد و اقسام بشر و آنچه بين آسمانها و زمين است از هوا و حرارت و ملائكه مدبرين و غير اينها كه تمامى آنها را بحق و از روى حكمت آفريده شده و هيچ شيئى در عالم يافت نمى‏شود مگر آنكه وجودش جزء نظام عالم و از شئونات مدبّر و ناظم جهان بشمار ميرود حتى موجودات ذره بينى و ميكروب‏هاى زمينى و آنچه بنظر كوته‏بينان از قاذورات و اشياء ديگر كه بى‏فائده و مهمل مى‏پندارند در نظر بلند بينان همين طورى كه نيّر اعظم خورشيد عالم تاب جزء نظام جهانى است همين طور ذرات موجودات در نظام كلّيه عالم مدخليّت دارند و اجزاء عالم همه مثل تار و پود و رشته‏هاى يك پارچه مربوط به يكديگرند و مانند حلقه‏هاى زنجير پيوسته بهم و هر يك در حدّ وجود خود رويه تغيير ناپذيرى دارند و همگى با هم (بتقدير عزيز حكيم) با مباينت و تضادى كه بين آنها است دست در آغوش يكديگر كرده و اين جهان مجلل و اين نظام بديع طبيعى را تشكيل مى‏دهند.

اين است كه مبدء آفرينش تذكر مى‏دهد كه آسمانها و زمين و آنچه بين آنها است نيافريديم مگر بحقّ، اشاره به اينكه بيهوده كارى از ساحت قدس ما بيرون است آنچه خلق شده بحق و درست و ثابت و وجود آن در نظام عالم لازم و محقّق است و براى هر چيزى از اجزاء عالم و نيز براى كلّ عالم جهانى و هيئت اجتماعى مدتى است معيّن كه در عالم قضاء الهى و در لوح محفوظ تعيين گرديده كه پس از آن مدت معيّن مندك و منحل خواهد گرديد.

خلاصه چنانچه در جاى خود مبرهن گرديده وجود خير است و شرّ امر

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 121

 عدمى است پس آنچه در عالم موجود ميگردد جزء نظام عالم و خير است و شر مطلق در عالم يافت نميگردد اگر چيزى از جهتى شرّ بنظر مى‏آيد از جهت ديگر يا جهاتى خير و وجود آن در نظام عالم ضرورى است اگر خوب بنگرى همان چيزى كه شرّ بنظر مى‏آيد در نظام عالم خير محض است (پس بد مطلق نباشد در جهان). (مثنوى) (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ) كفار مطيع امر حق تعالى نگرديدند و از آنچه پيمبران از كيفيّت قيامت و عذاب روز رستاخيز گوش زد آنان مى‏نمودند اعراض كرده رو برميگردانيدند و نمى‏دانستند كه اين عمل بضرر خودشان تمام ميگردد سفراى الهى رسالت خود را كه بآن مأمور بودند ميرسانيدند قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ خطاب برسول اكرم خود نموده كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بگو به آنهايى كه عبادت غير خدا را ميكنند و آنان را مؤثر ميدانند بمن نشان بدهيد كه آنها در زمين چه چيز خلق كرده‏اند كه بواسطه آن مستحقّ شكر و پرستش گرديده‏اند آيا بتها در خلقت آسمانها شركت دارند بآنها بگو كتابى بمن ارائه دهيد كه پيش از قرآن باشد و شاهد صدق مدعاى شما باشد يا از علم و دانش آثارى از آنان بنمائيد اگر شما در اين ادعاء خدايى آنها راست‏گو ميباشيد.

آيه اشاره بدليل عقلى است كه مشركين را متنبّه نمايد كه هر مدّعى را دليلى است بر مدّعاى خود و هر موجودى را اثرى است مخصوصا موجودات شريف و اين بتهايى كه شما ملتجى و پناهنده بآنان گرديده‏ايد و بآنها سجده ميكنيد و طلب حاجت از آنها مينمائيد و چنين پنداريد كه قرب و منزلتى براى آنان است چه خصوصيّتى در آنها مشاهده نموده‏ايد بچه دليل اين موجودات پست بى‏مقدار را معبود خود قرار داده‏ايد آيا در زمين چيزى را از نيستى بهستى آورده‏اند كه بدانيد                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 122

 چنين قدرتى دارند يا دانش و علومى و خارق العاده‏اى از آنان پديدار گرديده يا فهميده‏ايد كه با موجودات علوى ارتباط دارند وقتى كه هيچ برترى و امتيازى در آنها نميباشد بلكه از پست‏ترين موجودات بشمار ميروند زيرا كه جمادى بيش نيستند و بيشتر آنان بدست خودتان ساخته شده‏اند شمايى كه ادعاى عقل و دانش و انسانيت داريد روش عقلايى چنين نيست كه بجمادى پناهنده گردد.

خلاصه آيه بالا (ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ) اشاره بالوهيّت و مبدئيت خود دارد كه آنچه در آسمانها و زمين و بين آنها است بحق و از مبدء حقيقت پديد گرديده و آيه اخير اشاره بوحدت و فردانيت اله عالم است (و لا مؤثر فى الوجود الا اللَّه) را اثبات مى‏گرداند كه آنچه هست از او و قائم بآن فرد متعال است و غير او همه فقير و محتاج بآن غنى مطلق ميباشند.

در كتاب كريم بعبارات مختلفه و بادّله واضحه وحدت اله عالم را ثابت ميگرداند يك جا فرموده (لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا) «1» در جاى ديگر (وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ) «2» و در اينجا بطرز ديگرى بشر را متنبّه مى‏گرداند و پستى و بى‏مقدارى بتها را ميرساند و حكم آن را موكول بعقل خودشان ميكند كه بدانيد اين هايى را كه بغير از خدا عبادت ميكنيد لايق عبادت و پرستش نيستند عبادت و بندگى مختص بآن خدايى است كه مبدء كائنات است و ممكنات را از نيستى و عدم بوجود آورده.

وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ‏

__________________________________________________

1- سوره انبياء آيه 32 اگر در آسمان و زمين غير از خداى يكتا خدايان ديگر بودند هر آينه زمين و آسمان فاسد ميگشت.

2- سوره مؤمنون آيه 93 اگر با خدا خدايان ديگرى بود هر آينه هر خدايى با مخلوق خود در طرفى از سعه عالم وجود رفته و بحكم تقابلى كه بين آنها است هر يك از ديگرى برترى ميجست پس بسبب جدال و نزاع آنان عالم مضمحل و فاسد ميگرديد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 123

در مقام تعرض و سرزنش كسانى است كه بتها را عبادت ميكنند كه اينان در گمراهى و ضلالت بمنتهى درجه پستى رسيده‏اند زيرا كه در نفهمى بدرجه‏اى ميباشند كه ميخوانند از غير خدا چيزهايى را كه اگر فرضا تا روز قيامت آنان را بخوانند و از آنها طلب حاجت كنند و هر قدر هم در مقابل بتان تذلّل و استغاثه نمايند جوابى نمى‏شنوند و آنهايى را كه ميخوانند از طلب نمودن آنها غافلند يعنى نمى‏فهمند و چون (من) موصوله در (ممّن) را براى ذوى العقول مى‏آورند و بتها صاحب عقل نيستند شايد مقصود از (مِنْ دُونِ اللَّهِ) اعمّ باشد و شامل گردد آنچه را كه بغير خدا پرستش مى‏شود از ملائكه يا جنّ يا پيمبر و غير آنها و آيه اشاره باين باشد كه معبود حقيقى و آنكه مستحق عبادت و (قاضى الحاجات) است فقط خدا است و بس.

وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ كانُوا بِعِبادَتِهِمْ كافِرِينَ و همان چيزهايى را كه معبود خود قرار داده‏اند و گمان مى‏كردند كه آنان فرياد رس آنهايند در روز حشر كه همه با هم جمع مى‏شوند دشمنان آنهايند.

چنانچه از آيات مثل قوله تعالى (وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ) «1» و نيز در باره زمين كه فرموده (يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ «2» أَخْبارَها از اين آيات و غير آن چنين استفاده ميشود كه تمام موجودات حتّى جمادات در روز حشر صاحب حيات ميگردند اين است كه در مقام سرزنش بكفّار و تنبّه آنها برآمده كه اين هايى را كه دوست داريد و پرستش مينمائيد كه شفيع شما گردند خواه ذوى العقول باشند

__________________________________________________

1- سوره عنكبوت آيه 64 تمام آيه (ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ الخ) يعنى نيست اين حيات دنيا مگر هزلى و بازيچه‏اى و محققا خانه آخرت عالم حيات است اگر ميدانستيد.

2- سوره زلزال آيه چهارم يعنى روز قيامت زمين خبرهاى خود را حديث مى‏كند و مى‏گويد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 124

مثل ملائكه و جن و انس و خواه جماد باشند مثل بتهايى كه بدست خود ميسازيد تمام در روز قيامت با شما دشمن خواهند بود خلاصه آنچه را كه غير از خدا معبود خود قرار داده‏ايد چون شما دشمنان خدا ميباشيد كه در عبادت غير خدا را شريك ميگردانيد و آنها قشون الهى و مطيع امر اويند عوض آنكه شفيع شما گردند دشمنان شما ميشوند و بر عبادت كردن شما ناسپاسند.

وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا سِحْرٌ مُبِينٌ از اين آيه چنين استفاده مى‏شود كه آيات قرآن در نظر كفّار امر خارق العاده مينموده زيرا با اينكه قرآن بزبان عربى فصيح و بليغ فرود آمده و مشركين عرب اهل لسان بودند مى‏فهميدند كه چنين آياتى از عهده آنان خارج است و آن عصبيّت جاهليّت و آن كبر و نخوتى كه در باطن آنان تمركز داشته نميگذاشت كه تصديق برسالت نبى خاتم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بنمايند و اعتراف كنند كه اين كلام خدايى است اين بود وقتى آيه‏اى را مى‏شنيدند نسبت ساحرى و جادوگرى بحضرتش ميدادند.

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِيضُونَ فِيهِ كَفى‏ بِهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ خطاب برسول اكرم است كه اى محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم آيا كفّار چنين گمان ميكنند و گويند اين قرآن ساخته و پرداخته خود تو است و از جانب خدا نيست تو در پاسخ آنان بگو اگر من براى هدايت شما قرآن را بدروغ نسبت بخدا ميدهم و افترا بخدا مى‏بندم البته بر اين عمل مستحق پاداش سخت ميگردم و شما قدرت نداريد و از طرف خدا مالك نيستيد كه بنفع من كارى بكنيد و عذاب را از من رفع نمائيد و خدا خودش عالم‏تر است بآنچه در آن خوض مى‏كنيد از تنقيد نمودن و طعنه زدن در آيات الهى و مرا خدا كافى است                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 125

 كه شاهد و گواه باشد بين من و بين شما و خدا آمرزنده و مهربان است.

قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى‏ إِلَيَّ وَ ما أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ اى محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم باين كفار بگو من نيستم اول پيمبرى كه مبعوث شده باشم و پيش از من هيچ پيمبرى نيامده باشد و چنين نيست كه شما خبرى از پيمبران سابق نداشته باشيد تا آنكه رسالت مرا مستبعد دانيد بلكه عادت خدا در نظام خلقت چنين بوده كه از روى شفقت و كرم در هر زمانى پيمبران و سفرايى براى هدايت خلق فرستاده كه حجت خود را بر خلق تمام كند.

و من نميدانم خدا با من و شما چه عملى خواهد نمود شايد مقصود چنين باشد كه من با اين مرتبه رسالت و پيمبرى احاطه كامل بعالم قضا و قدر الهى ندارم و نميدانم چه حكمى در باره من دارد و چه دستوراتى بمن خواهد داد كه برسالت و رساندن آن بشما مأمور گردم و نيز نميدانم در باره شما با اين انكار و مخالفت الهى چه خواهد نمود شما را مبتلا بعذاب دنيا باضافه از عذاب اخروى مى‏گرداند يا شما را مهلت ميدهد و كيفر اعمال شما را در آخرت مياندازد و من از پيش خود و براى و سليقه خودم بشما امر و نهى نمى‏نمايم تابع و مطيع وحى هستم آنچه از جانب حق تعالى مأمور گردم مأموريّت خودم را انجام ميدهدم و من ادّعايى غير از پيغمبرى ندارم و خود را مستقلّ در رأى و صلاح بينى نميدانم و نمى‏باشم من مگر مأمور گرديده‏ام كه شما را بخبث اعمال بدتان مطّلع گردانم و از عذابى كه در اثر اعمال نكوهيده و پاداش صفات رذيله دامن‏گير شما خواهد گرديد شما را بترسانم.

بروايتى وقتى اين آيه (وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ) فرود آمد مشركين گفتند كار ما و محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم يكسان است همين طورى كه ما از عاقبت كار خود بى‏خبريم او نيز خبر از عاقبت كار خود ندارد كه خدا با او چه خواهد نمود آن وقت‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 126

 اين آيه (لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ) «1» فرود آمد اصحاب گفتند (هنيئا لك يا رسول اللَّه) بر تو معلوم شد كه خدا با تو چه خواهد نمود و بر ما معلوم نيست كه با ما چه خواهد كرد اين آيه (لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ الخ) «2» فرود آمد. (منهج الصادقين) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ كَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى‏ مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بگو مرا خبر دهيد كه چه مى‏گوييد اگر اين قرآن از جانب خدا باشد و بر حقانيّت آن شاهدى از بنى اسرائيل شهادت دهد و شما تكبر ورزيديد و بآن كافر شديد حال شما چگونه خواهد بود آيا شما از ستمكاران نميباشيد و خدا ستمكاران را هدايت نخواهد نمود.

گويند مقصود از شاهد عبد اللَّه سلام است كه از مرتاضين و دانشمندان بنى اسرائيل بوده و مقصود از (مثله) آيات و معانى توراة است كه مصدق قرآن و در معارف الهى مطابق او است و نيز در وعد و وعيد مثل وى است خلاصه از مفهوم و منطوق آيه چنين استفاده ميشود كه پيمبر اكرم از طرف حق تعالى مأمور مى‏گردد كه به يهوديان از باب ارشاد بگويد اگر بشهادت دانشمندان خودتان ثابت گردد كه اين قرآن از نزد خدا فرود آمده و شما از روى كبر انكار نمائيد آيا ظالم نيستيد و وقتى ظالم باشيد ديگر قابل هدايت نمى‏باشيد.

__________________________________________________

 (1) سوره فتح آيه دوم (هر آينه خدا مى‏آمرزد گناهانى را كه پيش كرده‏اى و آنچه را كه عقب انداخته‏اى‏

2- سوره فتح آيه پنجم (تا آنكه مردهاى مؤمن و زنهاى مؤمنه را داخل گرداند در بهشتهايى كه از زير آن نهرها جريان دارد [.....]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 127

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ مقصود يا كفّار قريشند يا يهوديان يا مطلق كفار كه در زمان حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بودند كه چون آنها خود را عالم و دانشمند ميدانستند و مؤمنين اصحاب رسول صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم مثل عمار و صهيب و ابن مسعود و غير اينان چون فقير و بى مال بودند در نظر كفّار حقير و ضعيف مينمودند و خود را نظر به اينكه صاحب مال و ثروت و عشيره ميدانستند بزرگ و دانشمند مى‏پنداشتند اين بود كه براى اغواى مؤمنين بآنان مى‏گفتند اگر در پيروى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم فضيلت و سعادتى بود ما كه از شما داناتر و دانشمندتريم در ايمان بر شما سبقت ميگرفتيم.

وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَدِيمٌ آيه خبر مى‏دهد كه چون كفار بسوى سعادت و فضيلت خود راه نيافتند و هدايت نگرديدند و كبر و عصبيّت آنها نگذاشت كه نور قرآن در قلوب آنان طلوع نمايد و بحقانيّت قرآن اعتراف كنند اين است كه تجاهل ميكنند و گويند اين قرآن افترايى است كه محمّد بخدا نسبت ميدهد و اين آيه نظير قوله تعالى است كه حكايت از كفار فرموده (إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ) سوره انعام آيه 25 يعنى كفّار مى‏گفتند نيست اين قرآن مگر دروغ‏هاى پيشينيان.

وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى‏ لِلْمُحْسِنِينَ مرجع ضمير (من قبله) قرآن است كه پيش از نزول قرآن كتاب موسى كه توراة بود از جانب حق تعالى فرود آمد كه در آن وقت پيش رو و مقدم بود بر تمام كتب آسمانى و براى مردم رحمت بود كه طريق هدايت از الواح توراة بيابند و بآن هدايت گردند و اين كتاب يعنى قرآن كه بزبان عربى فصيح است تصديق مينمايد آنچه را كه در تورات و سائر كتب آسمانى ثبت گرديده تا آنكه مخالفين را از عذاب دنيا و آخرت بترساند و كفار و مشركين را تهديد نمايد و نيز مؤمنين و                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 128

 نيكوكاران را به بهشت و مقاماتى كه براى آنان بپاداش عمل نيكشان مهيّا گرديده بشارت دهد إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ پس از تهديد مخالفين و بشارت بمؤمنين نيكوكار در مقام بيان صفات مؤمنين ثابت قدم برآمده كه آنان كيانند و پاداش عمل نيك آنان چيست (محسنين) كسانى مى‏باشند كه بزبان گفتند و بقلب تصديق نمودند كه پروردگار و آفريننده ما خدا است و پس از آن در ايمان استقامت نمودند و ثابت قدم ماندند و از جاده شريعت منحرف نگرديدند چنين كسانى كه در ايمان و عمل ثابت قدم ماندند بر چنين اشخاصى ديگر نه خوفى است كه از آينده ترسناك باشند و نه حزنى است كه بر گذشته متأسف و محزون گردند شايد مقصود از عدم خوف و حزن نسبت بمؤمنين ثابت قدم خوف و حزن در امور اخروى باشد كه آنان در قيامت در جوار قرب الهى قرار گرفته و از فزع اكبر آن روز در امانند در آنجا ديگر آنان را نه خوفى است از عذاب و نه محزونند چون آيه اطلاق دارد شايد نفى خوف و حزن از نيكوكاران اعم باشد كه شامل گردد دنيا و آخرت آنان را كه چنين اشخاصى در دنيا براى آنان خوفى از آينده نيست زيرا كسى كه از خدا ترسيد از هيچ چيز نمى‏ترسد و خود را در حصن (لا اله الا اللَّه) متحصن مى‏بيند و نيز براى آنها حزنى هم نيست زيرا كسى كه دل بخدا بست و هدف و آرزوى او رسيدن بلقاء حق تعالى شد ديگر از فقدان چيزى از امور دنيا محزون نميگردد بلكه داخل كسانى گرديده كه در باره او (رضى اللَّه عنهم و رضوا عنه) صادق مى‏آيد.

بايد دانست كه انسان بكمال ايمان و يقين فائز نمى‏گردد مگر در اثر متانت و استقامت و مجرد اقرار زبانى و تصديق قلبى در كمال ايمان كافى نيست مؤمن كامل                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 129

 انسانى است كه آنچه سدّ راه او است شكسته و از آن گذر نموده و بمرتبه (عين اليقين) يا (حق اليقين) رسيده و آن وقتى وى را ميسّر ميگردد كه با يك اراده متين و استقامت در عمل همراه باشد.

آرى متانت و استقامت است كه كوه‏هاى مشكلات كه دمبدم در مقابل او رژه ميدهند و سدّ راه وى گرديده‏اند از جا كنده و زير پا هموار نموده و راه او را باز مى‏گرداند هر قدر نفس ضعيف باشد در اثر ثبات و مجاهده قوى مى‏گردد.

خلاصه تحصيل ايمان كامل منوط بمتانت و استقامت و ثبات است كه شخص در مقام مجاهده و جهاد با نفس برآيد و طريق شياطين را به بندد تا آنكه راه تردّد ملائكه در قلب وى بازگردد و بمقام نفس مطمئنّه برسد آن وقت چنين كس را مؤمن كامل گويند و مصداق اين آيه ميگردد كه ديگر براى وى خوف و حزنى نيست.

أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ مزيّت و كرامت ديگرى كه در اين آيه راجع به نيكوكاران و كسانى كه در ايمان استقامت دارند تذكر مى‏دهد اين است كه چنين اشخاصى از ياران بهشتند يعنى بهشت نامزد آنان است و هميشه در بهشت متمكن و جاويدانند و بهشت و خلود در آن پاداش اعمال نيكوى آنها است كه در دنيا اقرار بوحدانيت خدا نمودند و در ايمان راسخ و پا برجا ماندند و هيچ تزلزلى در يقين و ايمان آنان در حيات دنيا پديد نگرديد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 130

 [سوره الأحقاف (46): آيات 15 تا 23]

وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (15) أُولئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَيِّئاتِهِمْ فِي أَصْحابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ (16) وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما أَ تَعِدانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِي وَ هُما يَسْتَغِيثانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ ما هذا إِلاَّ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (17) أُولئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ (18) وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (19)

وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ فِي حَياتِكُمُ الدُّنْيا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ (20) وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (21) قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِكَنا عَنْ آلِهَتِنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (22) قالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أُبَلِّغُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ وَ لكِنِّي أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (23)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 131

ترجمه‏

بانسان توصيه نموديم كه بپدر و مادرش نيكويى بنمايد مادرش وى را بكراهت حمل كرد و وضع حمل نمود او را بكراهت (و سختى) و حمل او و از شير باز گرفتن او سى ماهست تا وقتى كه برسد بكمال قوّت خود و بچهل سالگى رسيد گفت پروردگارا بمن الهام نما كه شكر كنم ترا كه نعمت بخشيدى بمن و بر پدر و مادر من و اينكه عمل شايسته نمايم كه موجب رضا و پسند تو باشد و اصلاح كن مرا در ذرّيّه من (يعنى اولاد صالح بمن عطاء نما) و محققا من بازگشت نمودم بسوى تو و بحقيقت من از مسلمانانم (15)

اين گروه كسانى مى‏باشند كه از آنان قبول ميكنيم بهتر از آنچه را كه عمل كرده‏اند و از گناهان آنها درميگذريم (و آنها) از اصحاب بهشت باشند و اين وعده وعده صدق است كه بآنها در دنيا وعده داده ميشد (16)

و آن كسى كه بپدر و مادرش گفت (اف) بر شما آيا وعده ميدهيد مرا كه (از كفر خارج شوم و ايمان آورم) محققا قرنهايى گذشته (و قيامت نيامده) و پدر و مادر بخدا استغاثه مى‏كنند (و بوى) گويند واى بر تو ايمان آور وعده خدا حقّ است (در پاسخ) مى‏گويد نيست اين مگر افسانه پيشينيان (17)

اين گروه (از مردم) كسانى مى‏باشند كه محقق شده بر آنها كلمه عذاب و در زمره اممى مى‏باشند كه پيش از آنها بودند از جنّ و انس و بدرستى كه آنان زيان‏كارانند (18)

و براى تمام اينها درجاتى است از آنچه عمل كرده‏اند تا اينكه خداوند (بهر كسى جزاى) عملش را تمام بدهد و آنها ستم گرديده نشوند (19)

و ياد كن روزى را كه                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 132

 كافرين بر آتش جهنم عرضه كرده شوند (و بآنان گفته شود) صرف نموديد چيزهاى پاكيزه خود را در زندگانى دنياى خودتان و از آن تمتع (طبيعى) گرفتيد پس امروز جزاء داده ميشويد عذاب خوارى و رسوايى بسبب آنچه بوديد بدون استحقاق در زمين تكبر كننده‏گان و براى آنكه فاسق (و گنه‏كار) بوديد (20)

اى محمّد ياد كن برادر عاد را يعنى (هود عليه السّلام) را وقتى كه ترسانيد و تهديد نمود قوم خود را در وادى پر ريك و انبوه شده و محققا پيمبرانى پيشتر از (هود عليه السّلام) و بعد از او آمده و بآنان گفته بودند عبادت نكنيد مگر خدا را بدرستى من ميترسم بر شما از عذاب روز بزرگ (قيامت) (21)

 (قوم عاد بهود عليه السّلام) گفتند آيا تو آمده‏اى كه ما را از خدايانمان بگردانى پس اگر راست مى‏گويى بياور آنچه را كه بما از عذاب وعده مى‏دهى (22)

 (هود عليه السّلام) گفت محققا علم بوقوع (قيامت) نزد خدا است و من تبليغ مى‏كنم شما را بآنچه فرستاده شده‏ام بآن و لكن مى‏بينم شما را گروهى كه نادانى مى‏كنيد (23)

توضيح آيات‏

وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ چون اساس زندگانى بشر و كاميابى و ترقيات انسان روى پايه اتفاق و محبّت و معاونت بهم نوع خود قرار گرفته و نزديك‏ترين اشخاص به آدمى پدر و مادر ويند كه از علل مادّى وجود او بشمار مى‏روند اين است كه خداى متعال بانسان توصيه و سفارش مى‏فرمايد كه به پدر و مادر خود نيكى بنمايد.

مخصوصا مادر كه محبت مادر نسبت بفرزند يكى از عجائب عالم و از اسرار خلقت بشمار ميرود زيرا كه با وجود آن همه دردها و مشقاتى كه مادر متحمل ميگردد اولاد هر قدر زشت صورت يا زشت سيرت باشد محبتش تبديل به نفرت نمى‏گردد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 133

 و نيز زحمت مادر از حمل و باركشى در مدّت نه ماه و آن درد مخاض كه در موقع وضع حمل بايستى تحمّل نمايد و شير دادن و در دامن پرورش اولاد نمودن كه اقل مدت حمل و از شير گرفتن بچه چنانچه آيه تعيين مينمايد سى ماه ميشود نظر باين جهات زحمت مادر زيادتر از پدر است اگر چه پدر هم از جهات ديگر زحمت او نسبت باولاد بسيار است.

خلاصه پدر و مادر در تربيت اولاد از تهيه خوراك و پوشاك و آموزگار چه مشقاتى متحمل ميگردند تا وقتى كه اولادشان بحد رشد برسد.

در اينجا سياق آيه بارشاد عقلى ميماند نه امر مولوى زيرا كه هر منصفى بعقل خود احسان بپدر و مادر را لازم ميداند و آيه ارشاد بهمين حكم عقل است در سوره الرحمن آيه 60 فرموده (هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ) اشاره به اينكه آيا بحكم عقل پاداش نيكى غير از نيكى است.

لكن وقتى اين آيه را با آن آيه كه در سوره نساء آيه 40 فرموده:

 (وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً) كه در چهار سوره براى تأكيد اين آيه تكرار شده و بضميمه احاديث و اخبار بسيار كه از معصومين (ع) رسيده كه اگر بخواهيم احاديثى كه راجع با طاعت پدر و مادر و احسان و نيكى كه در باره آنها بايستى مراعات نمود شرح دهيم سخن طولانى ميگردد و جاى آن كتب اخبار است.

خلاصه وقتى آيات و اخبار را با هم جمع كنيم علاوه بر ارشاد عقلى امر مولوى نيز مى‏توان از آن استفاده نمود زيرا كه احسان به پدر و مادر را مقترن گردانيده بعبادت و بندگى خود يعنى بحكم خدا واجب و لازم است بر اولاد كه علاوه بر احسان بپدر و مادر مطيع و فرمان‏بردار آنان نيز گردد مگر در آنچه مخالف حكم خدا و رسول باشد و در باره آنها از هيچ نوع احسان و محبت خوددارى ننمايد و حتى الامكان در همه وقت رضايت آنان را تحصيل نمايد زيرا كه اطاعت و رضايت آنها اطاعت و رضايت خدا است.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 134

 وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي كمال رسد جسمانى و عقلانى بشر در سن چهل سالگى بانتهاء مى‏رسد آن وقت معلوم مى‏شود كه آن در راه سعادت قدم ميزند يا در بيراهه افتاده اين است كه خداوند از سعادتمندان خبر ميدهد كه اگر انسان در مدت چهل سال در راه سعادت افتاد بحال نيازمندى و شكر گذارى گويد اى پروردگار من بمن الهام گردان كه به نعمت‏هاى فراوانى كه بمن بخشوده‏اى از جسمانى و روحانى و به پدر و مادر من عطا فرموده‏اى شكرگزار باشم و بشكرانه نعمت‏هاى تو بر طبق رضاء و خشنودى تو عمل نمايم.

و چنين آدمى نه فقط در باره خود دعا ميكند بلكه در باره اولادان و ذرية خويش از خدا صلاح و سعادت آنان را ميطلبد و روى نيازمندى بدرگاه بى‏نياز مطلق آورده و از روى حقيقت گويد خدايا من روى بتو آوردم و بازگشت بتو نمودم.

إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ و بحقيقت من بازگشت بتو نموده‏ام و تسليم امر تو گرديده‏ام و بآنچه امر فرمايى فرمان بردارم و فقهاء از اين جمله (وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً) بضميمه قوله تعالى (وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ) چنين استفاده نموده‏اند كه اقل مدّت حمل شش ماهست كه شش ماه ايّام حمل و دو سال شير دادن با هم سى ماه تمام ميشود.

أُولئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَيِّئاتِهِمْ فِي أَصْحابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ (اولئك) اشاره بهمين جماعتى است كه در آيه بالا بعض اوصاف آنان را بيان نمود در اين آيه در مقام پاداش اعمال نيك و حسن نيت آنها برآمده كه ما از چنين اشخاصى قبول ميكنيم و مى‏پذيريم از آنان بهتر از آنچه عمل نموده‏اند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 135

 و از گناهان آنها ميگذريم و خدا بچنين اشخاصى وعده بهشت داده و وعده خدا صدق و محقّق الوقوع و تخلّف ناپذير است.

از اين آيه چنين استخراج ميشود كه اينهمه لطف و مرحمتى كه نسبت بچنين اشخاصى نموده بازاء سه عمل نيك آنها است.

 (اول) احسان بپدر و مادر (دوم) دعاء و نيازمندى آنان از بى‏نياز مطلق كه موفّق گردند بشكر نعمت‏هايى كه نسبت بخود و والدين آنها عطاء نموده (سوم) توبه و بازگشت نمودن آنها از مخالفت بموافقت هر گاه گناه و خطايى از آنان صادر شده باشد زيرا كه دعاء و التجاء بدرگاه قادر مطلق و نيز توبه و پشيمانى از خطاء دو درى است از درهاى رحمت الهى چنانچه اشاره بعلو مرتبه دعا دارد قوله تعالى (قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ) سوره الفرقان آيه 77 خطاب برسولش نموده كه (بمردم بگو اگر دعاء شما نبود پروردگار من بشما اعتنايى نداشت و راجع بتوبه فرموده (فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ) سوره (فرقان) آيه (80) راجع بتوبه‏كنندگان فرموده خداوند علاوه بر اينكه گناهان آنان را مى‏بخشد بديهاى عملشان را تبديل بحسنات مينمايد. (وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ) شايد بيان حال آنان است كه چنين اشخاص بمقام سلم و تسليم رسيده‏اند لكن اگر انسان بعد از رشد و بلوغ در بيراهه افتاد و باغواء شيطان و نفس اماره آن گوهر گران‏بهايى كه مبدء عالم در باطن او بوديعه گذارده بود تلف گردانيد بعكس آن دسته اول بجاى نيكى و احسان به پدر و مادر ميگويد (اف لكما) در مفردات در لغت (اف) گفته) (اصل الاف كل مستقذر من وسخ و قلامة ظفر و ما يجرى مجراهما) پايان وسخ بمعنى چركى است (و قلامة ظفر) ناخنى است كه ميگيرند و اين معنى اصل كلمه (اف) است لكن در استعمال عرفى (افّ) گفته ميشود هر چيزى كه بخواهند آن را خفيف و بى‏قدر گردانند مثل قوله تعالى (أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُون‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 136

 مِنْ دُونِ اللَّهِ)

 سوره انبياء آيه 67 مفسرين گفته‏اند اين آيه در باره عبد الرحمن بن ابى بكر فرود آمده كه وقتى پدر و مادر بوى گفتند ايمان آور بعد از توهين بآنها بكلمه (اف) گفت شما عبد اللَّه جدعان و مشايخ قريش از مرده‏ها را زنده كنيد تا من از آنها سؤال كنم اينكه راجع بمبدء مى‏گوييد اگر آنان نيز تصديق نمودند من ايمان ميآورم آنها در حال استغاثه بوى گفتند واى بر تو ايمان بياور بدرستى و حقيقت وعده خدا حق است او در جواب ميگفت اين وعده‏هايى كه شما ميدهيد از اوضاع قيامت اينها نيست مگر همان افسانه‏هاى پيشينيان.

 (خلاصه) شأن آيه هر چه باشد چنانچه گفته شد آيه مطلق است و در مقام حال اين قسم از مردمانى كه عاق والدين و منكر معاد و زنده شدن در قيامت و ثواب و عقاب و گفتار پيمبرانند و كلمات وحى را افسانه مى‏پندارند و نيز بپدر و مادر هر گاه در مقام اندرز و خير خواهى آنان برآيند توهين نموده و سخن آنان را لغو مى‏پندارند و آنها از راه بيچارگى كه نميتوانند اولاد خود را در اثر مخالفت در آتش و عذاب ببينند بخدا استغاثه مى‏نمايند و هدايت فرزندشان را طلب مى‏نمايند.

أُولئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ (اولئك) اشاره باشخاصى است كه در آيه بالا وصف آنان را نمود كه چنين مردمانى از جن و انس براى آنان محقق گرديده كلمه عذاب آرى كسى كه منكر مبدء و معاد گردد و بپدر و مادر توهين نمايد و سخنان مهر آميز و صلاح بين آنان را افسانه پندارد بدون آنكه در مقام برآيد و رجوع بعقل خود كند تا آنكه از روى برهان و دليل عقل شهادت دهد بر صدق گفتار پيمبران و حقوق پدر و مادر را نگاه دارد بلكه بخدعه نفس و اغواء شيطان فريب خورده و خود را باسفل سافلين طبيعت پرتاب نموده براى چنين اشخاصى چه گذشتگان از امم سابقه باشند چه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 137

 آينده‏گان و چه مردمان حاضر از جنّ و انس عذاب محقق و ثابت گرديده و اينان زيانكارانند كه عمر گرانبهاى خود را اسير سرپنجه قواى شهويّه و غضبيّه نموده زيرا كه همان كفر آنان منشأ عذاب آنها گرديده و در باطن خودشان در اثر كفر جهنّم را افروخته گردانيده‏اند.

وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (واو) در (و لكل) عطف بدو آيه بالا است كه آيه اول آن اشخاصى كه بعد بلوغ و رشد ايمان آوردند و تسليم امر حق تعالى گرديده و از خدا موفقيت براى خود و والدين خود طلبيدند و توبه و بازگشت بحق تعالى نمودند و آن دسته دوم كه بعكس بپدر و مادر توهين نموده و منكر معاد گرديدند براى هر يك از آنان درجه‏اى است از درجات صعود بقدر عملشان يا درجه‏اى است از درجات نزول كه آن هم نيز بميزان عملشان ميباشد و جزاى عمل هر كسى بالتّمام و كمال داده ميشود و از حقّ احدى كاسته نميگردد تا آنكه بر او ستم شده باشد در سوره زلزال آيه 7 فرموده:

 (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ) خلاصه ظاهرا آيه اشاره باين است كه درجات ناشى از اعمال است و چون مردم در عمل تفاوت بسيار دارند اين است كه در درجات نيز تفاوت بسيار دارند و درجه هر كسى روى ميزان اعمال و صفات و اخلاق وى تعيين گرديده كه در واقع خودش در حيات و زندگانى دنيوى خود بنا نهاده.

از اين آيه ميتوان استفاده نمود كه انسان در اعمال خود مختار است زيرا كه (لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا) مشعر بر اين است كه درجه هر كسى در قيامت ناشى از عمل خود او است و بوى ظلم و ستم نشده اگر آدمى در عمل مجبور بود چگونه درجه او ناشى از عملش و متفرّع بر كردارش ميگرديد و هر گاه درجه او اسفل سافلين گرديده چگونه صحيح بود كه گفته شود بر او ستم نشده بلكه ظلمى بالاتر از اين تصوّر نداشت كه انسان را مجبور گردانند بر اعمال نكوهيده‏اى پس از آن وى را در دركه عذاب واقع گردانند و باو گفته شود اين كيفر مجازات                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 138

 اعمال بد تو است.

وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ فِي حَياتِكُمُ الدُّنْيا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ آيه در مقام بيان عذاب روز قيامت است كه وقتى آتش دوزخ عرضه ميشود بر كافرين يعنى آتش جهنّم رو بآنان آرد بآنها گفته ميشود آن چيزها و نعمت‏هاى نيكى كه در دنيا بشما عطاء شده بود چه از نعمت‏هاى خارجى مثل سلامتى بدن و مال و ثروت و اطعمه‏هاى لذيذ و چه از نعمتهاى باطنى مثل عقل، هوش ذكاوت، شجاعت و غير اينها را در غير محلّ خود كه بايستى بآنها سعادت و فضيلت و كمال انسانيّت خود را تحصيل نمائيد صرف گردانيديد و تمام آنها را صرف تمتّعات نفسانى نموديد و چون كفران نعمت كرديد امروز كه روز قيامت است بايستى بكيفر اعمال نكوهيده كه در دنيا نموديد و از روى كبر و منيّت زير بار اطاعت و فرمان حق تعالى نرفتيد و مشغول فسق و فجور گرديديد بچشيد عذاب خوار كننده را (جَزاءً وِفاقاً) چون جزاء بايستى موافق عمل باشد مجازات كبر خوارى است و مجازات فسق عذاب است اين است كه فرمود (عذاب الهون) از (سدى) كه يكى از روات و مفسرين سنيها است چنين نقل مى‏كنند كه گويد عادت رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم اين بود كه هر وقت سفر مى‏رفت آخرين كسى را كه وداع مى‏كرد فاطمه «ع» بود و وقتى برميگشت اولين كسى را كه ملاقات مى‏كرد فاطمه بود روزى از سفر برگشت بعادت معهود وقتى بدر خانه فاطمه «ع» رسيد ديد پرده گليمى برسم تجمل و زينت بدر خانه خود آويخته وقتى حضرت پرده را ديد برگشت فاطمه «ع» بعد از آنكه قدرى انتظار كشيد و ديد پدرش نيامد رفت بحجره رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم و گفت چرا ترك عادت كرديد و مرا از ديدارت محروم گردانيدى فرمود آمدم درب خانه تو ديدم پرده‏اى آويخته‏اى برگشتم اينها عادت جبابره است آل محمّد را را با زينت دنيا چه كار است من بسيار متنفرم فاطمه «ع» پرده را خدمت پدر فرستادمخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 139

 و پس از آن بقناعت و سختى مى‏گذرانيد. (منهج) وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ خطاب برسول خود نموده‏اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ياد كن برادر عاد يعنى (هود نبى عليه السّلام) را گويند هود عليه السّلام برادر نسبى عاد يا از قبيله عاد بود كه بوى امر شد اى هود بترسان و تهديد كن قبيله خود را (بالاحقاف) (احقاف) جمع (حقف) بمعنى رمل مستطيل مايل باعوجاج است و آن ريگستانى بوده نزديك حضرموت در ولايت يمن مشرف بر درياى عمّان و آن موضع را شجر گويند و گويند احقاف يك محلى است ميان عمّان و مهره و اهل آن وادى اهل خيام بودند از قبيله‏هاى ارم كه در باديه مى‏نشستند و هود عليه السّلام براى ارشاد آنها مبعوث گرديد.

وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ در اين جمله مفسرين چند احتمال داده‏اند شايد جمله حاليه باشد يعنى هود عليه السّلام برسالت براى اهل باديه مبعوث گرديد در حالى كه پيمبرانى پيش از هود عليه السّلام (وَ مِنْ خَلْفِهِ) و بعد از او براى ارشاد مردم بتوحيد و پرستش خداى يكتا آمده بودند.

و ممكن است جمله معترضه باشد نه حاليه (أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ) خلاصه خداى سبحان هود عليه السّلام را برسالت بگروه عاديان فرستاد و هود آنان را بپرستش خداى يكتا دعوت نمود كه عبادت و پرستش ننمائيد مگر او را زيرا كه فقط مستحقّ پرستش او است و بس و گوش زد آنها نمود كه اگر بر خدا شريك قرار دهيد من بر شما مى‏ترسم از عذاب روز بزرگ.

اهل عاد گفتند اى هود (أَ جِئْتَنا لِتَأْفِكَنا عَنْ آلِهَتِنا) آيا آمده‏اى كه ما را از خدايان ما بگردانى (فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ) هميشه وعده عذاب بما مى‏دهى اگر راست مى‏گويى اين عذاب را براى ما بياور.

قالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أُبَلِّغُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ وَ لكِنِّي أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 140

 هود عليه السّلام در پاسخ اعتراض آنان گفت علم بموقع عذاب نزد خدا است من بشما ميرسانم آن اندازه‏اى را كه بمن ارسال گرديده و مأمور گرديده‏ام كه بشما ابلاغ نمايم كه ايمان آريد و مطيع فرمان خدا گرديد و چون شما مردمان جاهل و نادان ميباشيد و اطّلاعى از عاقبت اعمال نكوهيده خود نداريد و نميدانيد كه پيمبران از طرف حق تعالى ارسال گرديده‏اند كه مردم را از عذابى كه در اثر طغيان و كفر آنها بروز مينمايد آنها را تهديد نموده و بترسانند لكن نه وقوع عذاب و نه رفع آن هيچ يك بدست پيمبران نيست.

پس از آنكه از سخن هود عليه السّلام و وعد و وعيد او متنبه نگرديدند و بر طغيان خود افزودند چنانچه مفسرين گفته‏اند خداى متعال آنان را بقحطى مبتلا نمود و سه سال براى آنها باران نيامد كه شايد متنبه گردند و حضرت هود عليه السّلام بآنان ميگفت ايمان آريد تا خدا بشما باران فرستد و گر نه عوض باران بر شما عذاب ريزان خواهد شد بالاخره از راه اضطرار بمحلّ كعبه كه آن وقت پشته ريگ سرخ رنگى بود پناه بردند و مرتد نامى كه يكى از تابعين هود عليه السّلام بود بآنها گفت بحضرت هود عليه السّلام ايمان آريد تا از اين بلا نجات يابيد و بدعاى شما باران نخواهد آمد عاديان بسخن او اعتنا ننمودند و او را حبس نمودند خلاصه اهل عاد در آن موضع مشغول شدند بدعاء و طلب باران نمودند آن وقت سه قطعه ابر پديد گرديد و صدايى شنيدند كه يكى از اين سه قطعه ابر را اختيار كنيد اينان ابر سياه را كه مانند دل خودشان سياه بود بگمان اينكه ابر سياه بيشتر باران دارد اختيار نمودند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 141

 [سوره الأحقاف (46): آيات 24 تا 35]

فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِيحٌ فِيها عَذابٌ أَلِيمٌ (24) تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْ‏ءٍ بِأَمْرِ رَبِّها فَأَصْبَحُوا لا يُرى‏ إِلاَّ مَساكِنُهُمْ كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ (25) وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِذْ كانُوا يَجْحَدُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (26) وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا ما حَوْلَكُمْ مِنَ الْقُرى‏ وَ صَرَّفْنَا الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (27) فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَ ذلِكَ إِفْكُهُمْ وَ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (28)

وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلى‏ قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ (29) قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى‏ طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ (30) يا قَوْمَنا أَجِيبُوا داعِيَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ (31) وَ مَنْ لا يُجِبْ داعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءُ أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (32) أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى‏ أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى‏ بَلى‏ إِنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (33)

وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلى‏ وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (34) فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ ما يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ (35)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 142

ترجمه‏

پس چون گروه عاد ديدند ابر پهن شده و صحرا و رودخانه‏هايشان را گرفته گفتند اين ابرى است كه باران آرد. (هود عليه السّلام) گفت بلكه اين آن عذابى است كه بآن عجله ميكرديد اين بادى است كه در آن عذاب دردناك است (24)

و باذن پروردگار هر چيزى را هلاك ميگرداند پس صبح كردند در حالى كه ديده نمى‏شد مگر منزلهايشان (همه هلاك شده بودند) چنين پاداش مى‏دهيم گروه ستم‏كاران را (25)

محققا قوم عاد را متمكن گردانيده بوديم بآنچه را كه شما را متمكن نگردانيديم و براى آنان قرار داديم گوش و چشم و قلب پس بى‏نياز ننمود آنها را (از عذاب) نه گوش و نه چشم و نه قلب آنها زيرا كه آنان جماعتى بودند كه آيات خدا را انكار مى‏نمودند و آنها را فرو گرفت آنچه را كه بآن استهزاء و مسخره مى‏نمودند (26)

 (خطاب بكفّار است كه) بحقيقت ما هلاك گردانيديم آنچه اطراف شما بود از قريه‏ها و ما مكرّر گردانيديم آيات را شايد آنان بازگردند (27)

پس چرا آنها را يارى ننمودند آن كسانى كه بغير خدا بآنها نزديكى مى‏جستند و آنان را اله و اله خود قرار ميدادند بلكه (در موقع عذاب) گم شدند (و پديدار نبودند) و اين است دروغ آنها و آنچه را كه افتراء ميزنند (28)

و اى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 143

 محمّد ياد كن وقتى كه گروهى از جن را بسوى تو گردانيديم كه استماع قرآن مينمودند و چون حاضر شدند گفتند خاموش باشيد و (بشنويد) و چون آيات را شنيدند بسوى قوم خود برگشتند در حالى كه آنان تهديد كننده‏گان بودند (29)

 (جنيّان) گفتند اى گروه جنيان بدرستى ما شنيديم كتابى كه بعد از موسى عليه السّلام فرود آمده (كه آن كتاب) تصديق كننده آن چيزى است كه پيش از او بوده و آن كتاب (قرآن) راه‏نمايى ميكند بسوى حق و مينمايد راه راست را (30)

 (و نيز جنيان با هم گفتند) اى گروه ما اجابت كنيد خواننده بسوى خدا (محمد را صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم) و باو ايمان آوريد تا خداى تعالى بيامرزد گناهان شما را و از عذاب دردناك در پناه او باشيد (31)

كسى كه اجابت نكند داعى الى اللَّه را (چنين كسى) نتواند احدى را در زمين عاجز نمايد و نه براى او دوستانى است غير از خدا و اين جماعت در گمراهى آشكارند (32)

آيا كفار نديدند و ندانستند كه خدايى كه (بقدرت كامله خود) آسمانها و زمين را آفريده و در خلقت آنها خسته‏گى و آزار نكشيده (چنين كس قدرت) دارد كه مرده‏ها را نيز زنده گرداند آرى محققا او بر هر چيزى توانا است (33)

اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ياد كن روزى را كه كفار بر آتش جهنم عرضه شوند (و بآنان گفته شود) آيا براستى و حقيقت اين آتشى نيست كه بشما وعده داده شده (در پاسخ گويند) آرى قسم بپروردگار ما آن گاه (خازن جهنم بآنها گويد) پس بچشيد عذاب را بسبب آنكه كافر شديد (34)

اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم صبر كن بر جفاى كفار همانطورى كه پيمبران اولو العزم صبر نمودند و عجله نكن در عذاب آنها گويا آنها مى‏بينند روزى را كه بآنها وعده داده شده (35) كه (در دنيا) درنگ نكردند مگر يك ساعتى از روز (اين هايى كه در اين سوره گفته شد) تبليغى است پس آيا هلاك گرديده ميشوند مگر گروه گنه‏كاران‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 144

توضيح آيات‏

فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِيحٌ فِيها عَذابٌ أَلِيمٌ گروه عاد وقتى ديدند سه قطعه ابر بالاى سر آنان پديد گرديد گفتند اين ابرى است كه از آن باران ريزش ميكند و بآن منتفع ميگرديم لكن گمان آنها درست نبود بلكه بعكس آن ابر باعث هلاكت آنها گرديد و آن همان عذاب عظيمى بود كه حضرت (هود) عليه السّلام قبلا بآنها خبر داده كه اگر ايمان نياوريد و عبادت نكنيد مگر خداى يكتا را مبتلا ميگرديد بعذاب بزرك و آنان از روى جهالت و نفهمى باور ننموده و گفتند اگر راست مى‏گويى بياور آن عذابى را كه بما وعده ميدهى و شايد (بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ) سخن هود باشد وقتى كه ابر بالا آمد حضرت هود گفت اين همان ابرى است كه در آن عذابى است كه بآن عجله مينموديد.

خلاصه چنانچه مفسرين گويند در آن ابر بادى بود و چنان وزيدن گرفت كه آنان را مستأصل نمود و اموال و حيوانات و تمام اثاثيه آنها را پراكنده گردانيد و خود آنان را نيز هلاك نمود.

بروايت منهج از عمر و بن ميمون است كه گفته آن باد خيمه‏ها و شتران را با هودجهاى آنها بالاى هوا ميبرد و مانند ملخ در هوا پرواز ميداد و بروايت ديگر اول كسى از آنها كه آن عذاب را مشاهده نمود زنى بود كه بآنها گفت بادى ميبينم كه در آن شعله‏هاى آتش است و هود عليه السّلام مؤمنين را از ميان آنان بيرون برد وقتى همين باد بمؤمنين ميخورد روح آنها را تازه مينمود و بدن آنان را نرم ميگردانيد و از آن لذت و راحتى ميبردند و محظوظ ميگرديدند.

آرى بايستى چنين باشد زيرا كه تمام موجودات قشون خدا و زير فرمان اويند با دشمنان خدا دشمن و با دوستان خدا دوستند و مسخّر امر حق تعالى و منتظر فرمانند و اگر چهار صباحى با دشمنان خدا موافقت نمايند و آنها                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 145

 بدلخواه خود روزگارى را بگذرانند از روى حكمتى است كه مربّى عالم بآنها مهلت داده كه عالم دنيا تعمير گردد گويند وقتى عاديان از شدّت وزيدن باد مستأصل گرديدند در منزلهاى خود رفتند و درب را روى خود بستند و باين وسيله گمان كردند از عذاب خدا ميتوانند فرار نمايند باد شدّت نمود و درب‏ها را از جاى كند و هفت شبانه روز مى‏وزيد و پشته‏هاى ريگ احقاف را بر آنان ميريخت تا همه در زير آن پنهان گرديدند و هلاك شدند.

فَأَصْبَحُوا لا يُرى‏ إِلَّا مَساكِنُهُمْ كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ و گروه عاديان بعد از ورود اين عذاب اليم طورى مندك و نابود گرديدند كه ديگر اثرى از آنان پديدار نبود مگر منزلها و محلى كه در آن زندگانى مينمودند معلوم ميشود پس از آرامش باد جسدهاى آنها نيز مضمحل و ناپديد گرديده زيرا چنانچه گفته‏اند باد آنان را بلند ميكرد و بكوه ميزد تا آنكه بدنهاى آنها را ريز ريز ميگردانيد بطورى كه ديگر اثرى از آنها ظاهر نميگرديد چنين است كيفر و مجازات گنهكاران كه اضافه بر عذاب اخروى در دنيا نيز اگر حكمت اقتضاء نمايد بايستى بمكافات اعمال و افعال خود برسند تا ديگران متنبه گردند.

وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ (ان) در آيه نافيه است و خطاب باهل مكه است كه اى قريش جماعت عاد از حيث مال و ثروت و قوّت و بلندى قامت و استحكام در عمل متمكن‏تر از شما بودند گويند قوّت جسمانى آنان بقدرى شديد بوده كه از كوه سنگ ميكندند و براى خود خانه ميساختند چنان تمكن و قوّت و قدرتى بآنها داديم كه بشما نداده‏ايم و شايد (ان) زائده باشد اشاره به اينكه قوم عاد با اين قوّت و زور و بازو و با آن عظمت جثه و استحكام منازل و بناء عالى نتوانستند خود را از بادى كه ناشى از غضب الهى بود حفظ نمايند شما كه ضعيف‏تر و ناتوان‏تريد چگونه از عذاب خدا                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 146

 احتراز نمى‏نمائيد.

وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِذْ كانُوا يَجْحَدُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ و با آنكه بآنها گوش شنوا و چشم بينا و قلب درّاك داديم يعنى آنان را از تمام شئونات انسانيّت برخوردار نموديم هم از جهت قوّت و قدرت جسمانى و هم از جهت قوّت نفسانى لكن با اين حال نتوانستند از نعمت‏هاى الهى خود را بهره‏مند گردانند و سعادت و فضيلت روحانى خود را تأمين نمايند بلكه نعمت‏هاى خود را در بيراهه صرف تعيشات طبيعى خود نمودند و آيات خدا را منكر گرديدند و رسول الهى را مورد مسخره قرار دادند اين بود كه عاقبت كار آنها اين شد كه عذاب آنها را فرو گرفت و نتيجه استهزاء و سخريّه آنان را بازگشت بخودشان نمود.

وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا ما حَوْلَكُمْ مِنَ الْقُرى‏ وَ صَرَّفْنَا الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (و لقد) عطف بآيه بالا است و اشاره به اينكه همين طورى كه عاديان را در اثر مخالفت پيمبرشان هلاك گردانيديم اهل قريه‏هايى كه اطراف شما يعنى در اطراف مكّه بودند آنان را نيز هلاك نموديم و قوم (هود عليه السّلام) را در يمن و قوم صالح عليه السّلام در حجر، و ثمود در، سدوم و قوم لوط در راه شام كه در رهگذار شما است به‏بينيد و عبرت گيريد كه پس از آنكه بر آنان آيات و نشانه‏هاى قدرت خود را مكرر نمايانيديم كه شايد آنان از كفر بايمان بازگردند وقتى بازنگشتند بكيفر اعمال خود مبتلا بعذاب گرديدند.

آيه اشاره باين است كه خدا پيش از اتمام حجّت كسى را مبتلا به عذاب نميگرداند آيات خود را مكرر ميگرداند گاهى بمعجزه و گاهى بتهديد و انذار و گاهى بوعده بهشت و نعمت‏هاى بهشتى و گاهى نعمت‏ها و آثار قدرت خود را تذكر ميدهد و گاهى بفقر و سختى مردم را مبتلا ميگرداند و آنان را در فشار روزگار وا مى‏گذارد كه شايد متنبه گردند و دست از لجاجت و خودسرى بردارند پس از آنكه‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 147
دانسته و فهميده بناى انكار و ضديّت و اذيّت به پيمبران و مؤمنين را گذاشتند آنان را بعذاب مستأصل ميگرداند كه شايد ديگران متنبّه گردند.

فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَ ذلِكَ إِفْكُهُمْ وَ ما كانُوا يَفْتَرُونَ در مقام اعتراض بكفار برآمده كه آنهايى كه در اثر كفر و شرك گرفتار عذاب گرديدند و بگمان فاسد خود خدايانى را كه ساخته شده دست خودشان بود پرستش مينمودند و ميگفتند كه (ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏) تا اينكه باين وسيله بخدا تقرب جويند (فلولا بمعنى فهلا است) پس چرا در موقع عذاب آنان را يارى ننمودند.

 (بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ) بلكه خدايان آنان در موقع عذاب گم شدند و مشركين معبودان خود را نيافتند و همين است نتيجه دروغ آنها كه بخداى يگانه افترا ميزنند و شريك براى او قرار ميدهند.

اشاره به اينكه اگر آنها منزلت و مقام و فضيلتى نزد خدا داشتند بايستى عبادت كننده‏گان را خود را از عذاب نجات دهند نه آنكه خودشان در عذاب مضمحل و نابود گردند.

وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلى‏ قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ خطاب بشخص رسول است كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ياد كن وقتى را كه جماعتى از جنيّان را بسوى تو گردانيديم كه استماع قرآن مينمودند.

بقول بعضى آنها از بلاد و مسكن خود بتوفيق الهى ملهم گرديدند كه براى استماع قرآن حاضر گردند بقول ديگر وقتى شياطين ديدند راه آسمان بسوى آنان بسته شده كه هر گاه ميخواستند بآسمان عروج نمايند بستاره شهاب رانده ميشوند گفتند يك امر بزرگى در زمين واقع گرديده كه راه آسمان را بروى ما بسته گردانيده در مقام تجسر                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 148

 برآمدند و در زمين ميگشتند تا بتهامه رسيدند و با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در وادى نخله ملاقات نمودند و استماع قرآن كردند و دانستند كه سبب ممنوعيت آنها از صعود بآسمان همين بوده.

و در اينكه مقصود از (نفرا) از جنيان چند عدد بوده گفتارى از مفسرين نقل شده از ابن عباس است كه آنان هفت نفر بودند، ديگرى گفته نه نفر بودند و ده نفر، و دوازده نفر، و هفتاد نفر نيز گفته شده لكن چون بقاعده عربيّت (نفر) بر زيادتر از ده عده گفته نميشود باين لحاظ بايد يا ده نفر يا كمتر باشند.

 (خلاصه وقتى جنيان براى استماع قرآن حاضر شدند با هم گفتند ساكت باشيد و گوش دهيد چون استماع نمودند بسوى قوم خود برگشتند در حالى كه گروه خود را تهديد مى‏نمودند گويند جنيان پس از استماع قرآن ايمان آوردند و مسائل چندى استفسار نمودند و حضرت آن چند نفر را برسالت براى قومشان تعيين فرمود.

قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى‏ طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ وقتى بطائفه خود برگشتند گفتند اى قوم ما شنيديم آيات كتابى را كه بعد از موسى عليه السّلام فرود آمده گويند آنان يهودى بودند يا نامى از انجيل نشنيده بودند يا بآن ايمان نداشتند اين بود كه اسمى از انجيل نبردند وقتى جنيان برگشتند بقوم خود گفتند ما شنيديم كتابى كه تصديق كننده كتب آسمانى و مشتمل بر حقانيّت انبياء و راه‏نماى بحق و نماينده طريق مستقيم بود.

يا قَوْمَنا أَجِيبُوا داعِيَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ جنيان باز بطريق ارشاد خطاب بكسان خود نموده و گفتند اى قوم و عشيره ما اجابت كنيد داعى الى اللَّه را و باو ايمان آوريد تا آنكه خدا گناهان شما را                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 149

 بيامرزد و شما را از عذاب سخت دردناك جهيم پناه دهد.

وَ مَنْ لا يُجِبْ داعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءُ أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ هر كس اجابت نكند خواننده بسوى خدا يعنى محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم را در اثر نافرمانى و اعراض از داعيان حق تعالى مبتلا گردد بعذاب و كى است كه بتواند از عذاب خدا جلوگيرى نمايد و او را عاجز گرداند كه نتواند عذاب كند و كسى كه در مورد غضب و عذاب الهى واقع گرديد و خود را از نظر رحمت او انداخت ديگر دوست و يار و ياورى براى او نيست كه بتواند وى را از عذاب برهاند زيرا كه تمام موجودات دوست دوستان خدا و دشمن دشمنان خدا ميباشند و چنين كسانى در گمراهى هويدا قدم ميزنند.

مفسرين راجع باين قضيه بالا چنين گفته‏اند كه پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم پس از وفات ابو طالب كه حامى او بود سخت در مورد جفاى قريش واقع گرديد و ميدانست كه تبليغ و دعوت او در دل سخت كفار قريش اثرى ندارد چگونه ممكن بود سخنان او در دل سهمگين قريش كه بر خلاف عادات چندين ساله آنان است نفوذ نمايد.

اين بود كه پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم جان خود را در معرض خطر مى‏بيند اگر چه از اين جهت هم وحشتى نداشت لكن براى اينكه وظيفه خود را انجام دهد در مقام حامى و پشتيبان برآمد و خواست مكّه را ترك كند رو بطائف نمود كه سه روز راه بود تا بمكّه و در دامن كوه شهر سبز و خرمى واقع بود و طائفه ثقيف كه دائيان او بودند در آنجا مسكن داشتند حضرت بگمان اينكه شايد باو كمك نمايند در آنجا نزول نمود.

و با سه نفر رئيس آنها بنام عبد ياليل، و مسعود و حبيب فرزندان عمرو وارد صحبت گرديد و آنان را بيارى خود دعوت نمود ولى آنها علاوه بر اينكه دعوت او را نپذيرفتند مسخره و استهزايش نمودند و اوباش را بر عليه او تحريك كردند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 150

 ثقيفيها كه مردمان ثروتمند بودند و با قريش داد و ستد داشتند و شهر آنان مركز يكى از بزرگترين بتهاى قريش بود و آن بت را (لات) ميناميدند تحمّل ننمودند كه آن مهمان خود را اقلا بخوبى از نزد خود برانند.

پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم وقتى ديد دعوت او را نپذيرفتند از آنها تقاضا نمود كه اين امر را پوشيده گردانند تا سبب تجرّى قريش نگردد بعكس تقاضاى او شورش نموده و اوباش را تحريك كردند كه او را سنگ باران نمايند تا آنكه پاى مباركش مجروح گرديد و با پاى مجروح و بدن خونين از شهر بيرونش كردند.

حضرت از شهر بيرون رفت و در بين راه باغى بود بنام نخيله چند روزى در آنجا توقّف نمود وقتى از شرّ اوباش اهل طائف آسوده گرديد دلش شكست احساساتش تحريك شد زيرا خود را بدون پناه و ملجأ ميديد با اشگ ريزان و دل بريان روى دل بخداى خود نمود و گفت:

 (اللهم اليك اشكو ضعف قوتى و قلة حيلتى و هوانى على الناس يا ارحم الراحمين) چون پسران ربيعه چنين حال افسرده‏گى از او مشاهده نمودند، عرق قرابت آنها بحركت آمده طبق انگورى بغلام نصرانى كه نام او (عداس) بود دادند و نزد حضرتش فرستادند وقتى عداس طبق انگور را خدمتش گذاشت بسم اللَّه گفت و بخوردن انگور مشغول گرديد عداس حيرت زده بر او نگريست و گفت اهل اين شهر چنين كلمه‏اى نميگويند تو از كدام شهرى گفت از مكّه‏ام حضرت فرمود تو از كدام شهرى و دين تو چيست غلام گفت ترسايم يعنى عيسويم و از اهل نينوى گفت آيا از دهكده مرد پارسا يونس بن متى عليه السّلام ميباشى عداس پرسيد چه ميدانى كه يونس كيست محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم گفت يونس برادر من پيمبر بود من هم پيمبرم.

عداس وقتى اين سخن را شنيد افتاد روى زمين و دست و پاى پيمبر اكرم را بوسيد فرزندان ربيعه از دور تماشا ميكردند و تعجب مى‏نمودند لكن دست از دين خود برنميداشتند همين كه عداس برگشت باو گفتند اين مرد تو را از دينت

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 151
 برنگرداند دين تو بهتر است غلام گفت من سخنى از او شنيدم كه غير از پيغمبر كسى نميداند گفتند اين مرد ساحر و خدّاع است.

خلاصه وقتى حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم از ايمان آوردن اهل طائف مأيوس گرديد برگشت بمكّه و چون ببطن نخله فرود آمد و در شب بنماز تهجّد و قرائت قرآن مشغول گرديد آن وقت جنيان استماع قران نمودند و ايمان آوردند اين بود بيان آيه بالا كه خدا خبر مى‏دهد (وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ الخ).

اين آيه و آيات سوره (جنّ) و غير آن دو مطلب را بطور وضوح براى ما ثابت ميگرداند يكى اينكه (جن) مقابل انس وجود دارد و غير از نوع انسان بشمار ميرود و ديگر آنكه نبى خاتم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بر جنّ و انس رسالت داشت نه فقط بر افراد بشر.

و كسانى كه تابع طبيعيين گرديده و منكر وجود جنند آيه را حمل بر معنى لغوى نموده‏اند و گويند جن در زبان عربى بچيزى اطلاق ميشود كه پوشيده و مستور باشد و ديده نشود چنانچه طفل در شكم مادر اجن و جنين نامند و بمعنى وحشت نيز آمده اين است كه نظر بهمين معنى لغوى آيه را حمل بر افرادى از بشر نموده‏اند كه در خارج از آبادى‏ها زندگانى مينمودند آنها در اشتباهند زيرا وقتى كه اين آيه را با آيات سوره (جنّ) جمع كنيم دلالت صريح دارد كه مقصود از (جن) در اينجا نوع ديگرى است از موجودات كه مقابل انسان است نه اينكه بعضى از افراد بشر باشد چگونه جايز است كه اين آياتى كه بضميمه آيات سوره جن ظاهر و واضح است كه جن غير از انس است و از محكمات قرآن بشمار ميرود حمل بر معنى غير ظاهرش نمود.

زهى نفهمى و بيخردى كه انسان عوالمى را كه از فيض رحمت نامتناهى قادر مطلق بروز و ظهور نموده محصور گرداند بمحسوسات خود و آنچه را كه بحواس ظاهره درك نشود از انواع و اقسام ملائكه و انواع جنّ و غير آن و لو اينكه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 152

 در كلمات وحى تصريح بآن شده باشد حمل بر محسوسات نمايد.

خلاصه چون وجود جنّ امرى است ممكن و همچنين طبقات و انواع و اقسام ملائكه كه از آن در سوره ملائكه توصيف با جنحه نموده آن نيز ممكن الوقوع است و مخبر صادق خبر بوقوع آنها داده بايستى بدون ترديد قبول نمود آيا منكرين جنّ و ملائكه بعوالم خلقت احاطه نموده‏اند و دانسته و فهميده‏اند كه چنين موجوداتى در عالم وجود ندارند يا بعقل ناقص خود غير از اجسام كثيف اجسام لطيف مثل جن و ملائكه را محال عقلى ميدانند.

آيا در قدرت خدا قصورى است آيا در خلقت ممكنات مانع و جلوگيرى است كه از نفوذ قدرت او كاسته ميگرداند ماها مانند كردم در وسط سيب ميمانيم كه شايد گمان كند عالم منحصر بهمان محوطه‏اى است كه در آن است ما نيز گمان ميكنيم عالم منحصر بعالم جمادات و نباتات و حيواناتست و خبرى از عوالم غير متناهى الهى نداريم همين طور كه فيض او بى‏انتهاء است مستفيض نيز بى‏انتهاء است كسى كه خدا را قادر مطلق داند و باحاطه علميّه او ايمان دارد و نيز ايمان دارد كه قرآن از معدن وحى صادر گرديده و تصديق دارد قوله تعالى را كه در باره پيمبرش فرموده (ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏) ديگر چه داعى دارد كه كلمات وحى را كه از محكمات قرآن بشمار ميرود حمل بر غير ظاهرش نمايد و يك توجيهات بعيده در باره آن بنمايد مگر اينكه بخواهد آيات قرآن را مطابق آراء ماديين و طبيعيين تفسير و توجيه نمايد و اين نيست مگر از قصور فهم و عقل كه پا از دائره محسوسات بالا نگذاشته و همه چيز را حمل بر معلومات و محسوسات خود نموده أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى‏ أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى‏ بَلى‏ إِنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ براى نفى استبعاد منكرين معاد و اثبات زنده شدن مردگان در قيامت و بيان عموم قدرت بهمزه استفهامى كه در مقام انكار مى‏آورند فرموده (أَ وَ لَمْ يَرَوْا) آيا كفّار ندانستند كه بحقيقت خدا آن كسى است كه آسمان‏ها و زمين را آفريده‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 153

 و هيچ تعب و رنج و زحمتى از خلقت آنها نكشيده كسى كه چنين قدرتى دارد كه آسمانهاى با آن عظمت را كه مملو از كرات و سيّارات و كهكشانها است و مخلوقاتى در آن است كه عدد آن را نميداند مگر خالق آن و نيز زمين را با سعه آن از كوه‏ها و اقيانوسها و انواع و اقسام موجودات زمينى، كه همه آنها را بيك اراده وحدانى خلقت فرموده در سوره بقره آيه (111) فرموده (وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ) (كن) در آيه اشاره بسرعت اجابت ممكنات است كه بمحض امر تكوينى از نيستى و عدم بهستى و وجود آيند چگونه قدرت ندارد كه زنده كند مرده ها را چنين نيست كه گمان كرده‏اند بلكه خدا بر هر چيزى توانا است.

اشاره بعموم قدرت دارد كه آنچه را شما بعقل ناقص خود درك نميكنيد نبايد انكار نمائيد و قدرت خدا را محدود گردانيد بمحسوسات و آياتى كه خارج از محسوسات است آن را بفهم و سليقه خودتان تأويل و توجيه نمائيد.

وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلى‏ وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ ذات متعال به پيمبر گرامى خود خبر ميدهد كه در روز قيامت وقتى كه كفار را بر آتش جهنم عرضه ميدارند يعنى در معرض آتش واقع ميگردانند بآنها گفته ميشود آيا آنچه پيمبران گوش زد شما نمودند از جهنم و عذاب حقيقت نداشت چنانچه شما دروغ مى‏پنداشتيد و باور نمى‏نموديد آنان گويند آرى قسم بپروردگار ما كه آنچه بما خبر دادند تماما حق و درست بود و ما وعد و وعيد آنها را نپذيرفتيم ملائكه عذاب يا خازن دوزخ بآنان گويد در دنيا عناد ورزيديد و قبول ننموديد امروز بكيفر اعمال نكوهيده خود سختى عذاب را بچشيد.

بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ شايد اشاره باين باشد كه شراره آتش جهنم ناشى از خبث باطن و انكار حقّ و مخالفت نمودن پيمبران و سفراى الهى سر ميزند و خود انسان در آن وقت با نفس خود در مقام سرزنش و خصومت برمى‏آيد و بخود خطاب كند كه آيا سخن پيمبران حق نبود و تو انكار نمودى و وقتى كه عذاب را معاينه مينمايد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 154

 تصديق مى‏كند ولى ايمان وى ديگر سودى ندارد بايد بچشد عذابى را كه در اثر كفر براى او آماده گرديده.

فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ ما يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ (من) در (من الرسل) يا بيانى است يعنى تمام پيمبران يا تبعيضى است يعنى بعضى از رسل كه اولو العزم بودند و در تبليغ رسالت صاحب عزم قوى و متانت استوار گرديدند.

خطاب برسول خود نموده كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بر جفاى كفار و آن نسبتهاى ناروايى كه بتو ميدهند و سخنان تو را افسانه مى‏پندارند و تو را بزجر از خود ميرانند صبر نما همان طورى كه اولو العزم از پيمبران بر جفاى كفار صبر نمودند و در پاداش عمل آنان عجله مكن زيرا كه حيات دنيا چنان زود گذر است كه وقتى كفار عذاب را معاينه نمودند چنان پندارند كه در دنيا نمانده‏اند مگر يك ساعتى از روز آرى حيات و زندگانى دنياى فانى نسبت بآخرت باقى مثل آنى مينمايد سالهايى از عمر بشر ميگذرد وقتى فكر ايّام گذشته خود را ميكند مانند رؤيايى در نظر وى جلوه ميكند و هيچ از آن لذائذ خيالى كه هميشه همّ خود را مصروف بر آن نموده جز نكبت و قساوت و تيره‏گى قلب چيزى در دست ندارد و شايد مقصود از قوله تعالى (الّا ساعة) همان آن سيّال باشد كه تعبير از آن بزمان ميشود و على الدّوام در كون و فساد است وجود ثابت مستقرّى ندارد و عالم آخرت عالم ثابت و باقى و عالم لا يتغير و عالم حيات است يعنى حيات جاودانى چنانچه در وصف او فرموده: (وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ) سوره عنكبوت آيه 64

سخنان مفسرين در تعداد اولو العزم‏

در (منهج) از امام محمد باقر و امام جعفر صادق (ع) نقل ميكند كه اولو العزم پنج نفرند كه ناسخ شريعت غير خود بودند:                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 155

 نوح (ع)- ابراهيم (ع)- موسى (ع)- عيسى (ع)- محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم كه آنها را سادة النبيّين گويند و از ابن عباس و قتاده نيز همين طور نقل شده.

قول ديگر اولو العزم پيمبرانى ميباشند كه در بلاء بسيار صبر نمودند و آنان شش نفر بودند اول نوح (ع) كه بر اذيت مردم اهلش خيلى صبر نمود و خود را سپر تير بلاء ساخت دوم ابراهيم (ع) كه بر آتش صبر كرد و خود را هدف تير بلاء گردانيد و از بوته امتحان خالص بيرون آمد سوم اسحق (ع) يا اسمعيل (ع) كه براى ذبح حاضر گرديد چهارم يعقوب (ع) كه در فراق يوسف (ع) و فقدان چشم صبر نمود پنجم يوسف (ع) كه در بليّه چاه و زندان صبر و شكيبايى نمود تا آنكه باوج جاه و رفعت رسيد ششم ايوب (ع) كه بر ضرر بيمارى شكيبايى كرد.

و بعضى داود (ع) و موسى (ع) و عيسى (ع) را داخل نموده‏اند و بقول ديگر آنها هيجده نفر بودند و در بعضى از تفاسير تمام پيمبران را اولو العزم بشمار آورده مگر يونس كه در موقع نزول عذاب از ميان قومش بيرون رفت و بكيفر آن عمل در شكم ماهى محبوس گرديد. (منهج الصّادقين) خلاصه اولو العزم باعتبار معنى لغوى بر تمام پيمبران صادق آيد زيرا تمام آن بزرگواران در تبليغ رسالت صاحب عزم قوى و داراى متانت و استقامت بودند و چون گفتار آنها بر خلاف عقيده و روش مردمان زمانشان بود مسلما از جفاى آنان بسيار اذيّت ميكشيدند و براى اجراى فرمان حق تعالى صبر مينمودند و شايد آيه اشاره باين باشد كه اى محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم همين طورى كه تمام پيمبران از جفاى كفار صبر مينمودند تو نيز همان طور صبر بنما.