کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
جاثية: آيات 1 تا 37 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 84
سورة الجاثية

سبع و ثلاثون آية كوفىّ ستّ فى الباقين و هى مكّية اختلافها آية (حم)

 [سوره الجاثية (45): آيات 1 تا 17]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

حم (1) تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (2) إِنَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ (3) وَ فِي خَلْقِكُمْ وَ ما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (4)

وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (5) تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ (6) وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (7) يَسْمَعُ آياتِ اللَّهِ تُتْلى‏ عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ (8) وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آياتِنا شَيْئاً اتَّخَذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (9)

مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ ما كَسَبُوا شَيْئاً وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (10) هذا هُدىً وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ (11) اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (12) وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (13) قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِيَ قَوْماً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (14)

مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها ثُمَّ إِلى‏ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ (15) وَ لَقَدْ آتَيْنا بَنِي إِسْرائِيلَ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِينَ (16) وَ آتَيْناهُمْ بَيِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (17)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 85

ترجمه‏

سوره جاثية در مكّه فرود آمده 26 يا 27 آيه است‏

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

نازل گرديده شده قرآن از طرف خداوندى كه مقتدر و غالب و درستكار است (2)

بحقيقت در آسمانها و زمين هر آينه آيات و نشانه‏هايى است براى كسانى كه ايمان آورده‏اند (3)

و در آفرينش شما و آنچه پراكنده ميشود از جنبنده‏ها هر آينه آياتى است براى اشخاصى كه يقين ميكنند (4)

و اختلاف شب و روز و آنچه را كه خدا فرود آورده از آسمان كه روزى شما است (از باران و برف و غير آن) كه زنده ميكند زمين را يس از مردن (خشك شدن) آن و در گردانيدن بادها نشانه‏هاى (قدرت) براى كسانى است كه تعقل ميكنند (5)

اين آيات خدا است كه ميخوانيم بر تو براستى و درستى پس بكدام سخن پس از سخن خدا و دلائل قدرت او (كفّار) ايمان ميآورند (6)

واى بر هر دروغگوى گنهكار (7)

كه مى‏شنود آيات خدا را كه بر وى خوانده ميشود پس از آن بر كفر خود اصرار ميكند در حالى كه گردن‏كش است (بطورى كه) گويا آن را نشنيده پس اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم چنين كسى را مژده بده بعذاب دردناك (8)

و چون از آيات ما

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 86
چيزى دانست آن را باستهزاء گرفت آن گروه (از مردم) براى آنان است عذاب خوار كننده (9)

از پيش روى آنها جهنّم است و آنان را بى نياز نمى‏گرداند آنچه را از مال و اولاد كه كسب نموده‏اند و نيز بى‏نياز نميگرداند آنان را (از عذاب) آنچه را كه غير خدا دوستان و معبودان خود گرفتند و براى آنها است عذاب بزرگ (10)

اين (قرآن) طريق هدايت است و كسانى كه كافر شدند بآيات پروردگارشان براى آنها از شديدترين عذاب دردناك مهيّا است (11)

خدا آن كسى است كه دريا را براى شما مسخر گردانيده تا آنكه بامر او كشتى در آن روان گردد و براى آنكه بجوئيد از فضل و رحمت او و شايد شما شكر گذار باشيد

و براى شما مسخر گردانيد آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است بحقيقت در تمام اينها هر آينه آياتى است براى جماعتى كه تفكّر ميكنند (13).

بگو اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بآن كسانى كه ايمان آورده‏اند (آنهايى كه بشما اذيت كرده‏اند) و منتظر جزاى عمل خود نميباشند شما درگذريد و ببخشيد (و انتقام از آنان مكشيد) تا پاداش دهد خدا گروهى را بآنچه بودند كه بآن عمل ميكنند (14)

كسى كه عمل نيكو كند (فائده آن) عايد نفسش ميشود و كسى كه عمل بد مى‏كند بدى آن بازگشت بخودش ميگردد پس از آن شما بسوى پروردگار بازگشت ميكنيد (15)

و محققا ما ببنى اسرائيل عطاء نموديم كتاب (توراة) و نبوت و قضاوت (بين مردم) را و روزى داديم آنان را از چيزهاى پاكيزه و فضيلت و برترى داديم آنها را بر تمام عالميان (16)

و بآنان عطاء كرديم دلائل و بيّنات روشن (در امر دين) پس آنها اختلاف نكردند مگر پس از آنكه آمد آنها را دليل و عالم گرديدند (و اختلاف بين آنان) از روى طغيان و سركشى بود و محققا پروردگار تو در قيامت بين آنان حكم ميكند در آنچه در آن اختلاف مينمودند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 87

توضيح آيات‏

حم تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ‏

سخنان مفسّرين در توجيه (حم)

 (1) اسم سوره است و از ابن عباس نقل شده كه (حم) بزرگترين اسماء الهى است.

 (2) حم اشاره بآن اسماء الحسناى است كه اول آن (حاء) يا (ميم) باشد مثل حميد، حليم، حامد، حىّ، حقّ، حكيم، حاكم، حفيظ، حافظ، حنّان، ملك، مالك، مجيد، ماجد، مبدء، معيد، معز، مهيمن، منّان.

و مؤيد اين توجيه (روايتى است كه از انس نقل ميكنند كه روزى اعرابى از رسول صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم سؤال نمود كه حم چه لغتى است كه در كلام ما نيست فرمود مبادى اسماء اللَّه و مفاتيح سوره‏ها است. (عطاء خراسانى) (3) حم بمعنى (حمّ و قضى ما هو كائن) يعنى مقدّر و مقضى گرديد آنچه بود و هست و خواهد بود. (كلبى) و نيز از بعض عرفاء است كه حم بمعنى حمّ بضم حاء و تشديد ميم يعنى (قضى ما هو كائن) يعنى بودنى همه بودم كردنى همه كردم راندنى همه راندم گزيدنى همه گزيدم پذيرفتنى همه پذيرفتم برداشتنى همه برداشتم افكندنى همه افكندم آنچه خواستم كردم آنچه خواهم كنم آن را كه پذيرفتم بدان ننگرم كه از وى جفاء ديدم بلكه عفو كنم و درگذرم و از گفته او باز نيايم (ما يبدّل القول) (روح البيان) (4) حم قسم بحلم و ملك حق تعالى است يعنى قسم ياد ميكنم بحلمم و ملكم كه عذاب نميكنم كسى را كه از خلوص قلب گفت (لا اله الا اللَّه مخلصا) (5) گفته‏اند حاء و ميم دو حرف است در وسط الرّحمن و در وسط اسم محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم و اشاره بسرى است كه ميانه حق تعالى و حبيبش محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بوده و غير اينها توجيهاتى در (حم) شده لكن چون ظاهرا حروف تهجى كه در اوائل                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 88

 سوره‏هاى قرآن است كه از متشابهات بشمار ميرود بهتر اين است كه علم آن را محوّل گردانيم بخدا و (راسخين فى العلم) و در آن تصرف ننمائيم چنانى كه مكرر ذكر شد (تنزيل) مصدر و بمعنى مفعول است يعنى قسم بحم كه اين قرآن از جانب خدايى فرود آمده كه غالب و مقتدر و حكيم و درست كار است كه باراده ازلى خود هر چيزى را از روى حكمت بجاى خود قرار داده و در نظام آفرينش هيچ خلل و قصورى پديدار نيست.

إِنَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ در محل خود مبرهن گرديده كه در اثبات علوم نظرى يعنى هر امرى كه از مرتبه حس و محسوس خارج است و نميتوان از راه حواس پنجگانه نفسانى آن را اثبات نمود بايستى يا از راه برهان لمّى كه از مؤثر پى به اثر بردن است و يا از طريق برهان (انّى) كه از اثر پى بمؤثر بردن ميباشد آن را اثبات نمود.

و چون وجود حق تعالى (ما فوق الطّبيعة ميباشد) بلكه ما فوق ادراك هر مدركى است و بحواس ظاهره درك نتوان نمود و علت ندارد و خود علت العلل است برهان (لمّ) ندارد پس باين لحاظ برهان براى اثبات وجودش منحصر ميگردد ببرهان (انّى) كه بايستى از آثار پى بمؤثر ببريم و از طريق آثار بوجود و صفات جلال و جمال او ايمان بياوريم و يقين قطعى پيدا نمائيم.

اين است كه همان طورى كه مشاهده مينمائيم در بسيارى از آيات قرآن مجيد براى اثبات مبدء و تحصيل ايمان وجود آسمانها و زمين را دليل قرار ميدهد و در اين مبارك آيه اشاره باين است كسى كه اين جهان پهناور و اين دستگاه گيتى را از طبقات آسمانها و زمين و گردش موجودات را بگرد هم بنگرد اگر فكر وى مشوب بگفتار طبيعيّين و ماديّين نباشد بنظر اول تصديق مى‏نمايد و ايمان ميآورد بآفريدگار و خداى دانا و توانايى كه سر چشمه پيدايش جهان از آب رحمت او پديد گرديده و ناظم و مربى تمام عالميان است.

         بنزد عقل هر داننده‏اى هست             كه با چرخنده چرخاننده‏اى هست‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 89

          از آن چرخه كه گرداند زن پير             قياس چرخ گردان را همان گير

 (البعرة تدلّ على البعير و اثر الاقدام تدل على المسير فهذا الهيكل العلوى بهذه اللطافة و هذا الهيكل السفلى بهذه الكثافة كيف لا يدلان على اللطيف الخبير) بشهادت فطرت سليم هر بنائى را بنائى، و هر حادثى را محدثى و هر محركى را متحركى و هر شيئى مركبى تركيب كننده‏اى لازم دارد و تمام موجودات علوى و سفلى آيات و نشانه‏هايى ميباشند براى كسانى كه ايمان دارند اين است كه هر گاه با ديده باز و فكر روشن براى تحصيل ايمان و اعتقاد بوجود خالق يكتا و علم و قدرت و حكمت او بآسمانها و زمين نگاه شود كافى خواهد بود و ديگر محتاج بادلّه فلسفى نميباشيم و لو آنكه بكيفيّت تركيب و سلسله علل و معلولات و اين نظام بديع بين كرات و موجودات ارضى و سمائى عارف نگرديده باشيم.

 (لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ) تخصيص بمؤمنين براى اين است كه مؤمن چشم دلش باز است و غير مؤمن در اثر هوا پرستى چشم دلش را كور گردانيده و از اشعه نور وجود حق تعالى كه در اطراف عوالم پرتو افكنده خود را محروم گردانيده و چشم قلبش تاب ديدن آن را ندارد.

وَ فِي خَلْقِكُمْ وَ ما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ در آيه بالا وجود آسمانها و زمين را براى مؤمنين آيات و نشانه قرار داده و در اين آيه اخير خلقت انسان و تمام جنبنده‏هاى زمين را آيات و نمونه قرار داده براى اشخاصى كه ايمانشان بمرتبه يقين رسيده زيرا كه مرتبه يقين فوق مرتبه اعتقاد است و مرتبه دانى يقين (علم اليقين) و فوق آن (عين اليقين) و بالاى آن (حق اليقين است).

 (علم اليقين) يقينى است كه از طريق برهان پديد گرديده و برهان (انّى بر اثبات واجب الوجود در سراسر عالم گيتى پديدار است لكن تحصيل (عين اليقين) كه نسبت (بعلم اليقين) مثال ديدن است نسبت بشنيدن بآسانى براى كسى ميسّر نميگردد و مجاهده فراوان لازم دارد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 90

 و شايد آيه اشاره باين باشد كه تحصيل يقين كه مرتبه كمال ايمان است منوط بشناختن حقيقت و روح انسانى و هر جنبنده‏اى است كه داراى روح باشد

 (من عرف نفسه فقد عرف ربّه)

تا خود و روح و روان خود را نشناسى خداى خود را نخواهى شناخت روح انسانى آيت بزرگ الهى است زيرا كه در همين جثه كوچك عالمى بلكه تمام عوالم وجود منطوى است‏

 (أ تزعم انك جرم صغير- و فيك انطوى العالم الاكبر «1».

و مقصود از شناختن خود نه فقط دانستن هيكل و جسميّت و قواى مندرجه در آن است بلكه اين شناسايى وقتى براى شخص ميسر ميگردد كه پس از ايمان در مقام تصفيه نفس برآيد و با كوشش بسيار روح و روان خود را جلا دهد و از خوديّت خود عارى و برهنه گردد و از عالم طبيعت سفر كند بعالم روحانيّت و آن روح ملكوتى الهى كه در آن بوديعه گذارده شده تقويت دهد و پس از (علم اليقين) ترقى كند تا آنكه بمجاهده كه فرمود (من جاهد فينا لنهدينهم سبلنا) بهدايت الهى راهى بعالم (ما فوق الطبيعة) پيدا نمايد و از علم بيقين رسد و قلب او آينه مانند ارائه دهد عالم ربوبى و عالم ملكوت در آن منعكس گردد و آثار الهى را بعيان يعنى بچشم باطن كه در قلب و جان وى پديد گرديده معاينه نمايد آن وقت چنين كسى از (علم اليقين) ترقى نموده و (بعين اليقين) فائز گرديده اين است كه خداى تعالى خلقت انسان را آيت و نشانه قرار داده براى كسانى كه بمرتبه يقين رسيده‏اند.

وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ در اين آيه ذات متعال اوضاع عالم را از گردش ليل و نهار و نزول باران و زنده شدن زمين در فصل بهار پس از خشگى و مردگى آن در فصل زمستان و نيز

__________________________________________________

 (1) منسوب بحضرت امير است (ع) كه فرموده آيا تو چنين گمان ميكنى كه يك جسم كوچكى ميباشى در صورتى كه در تو عالم بزرگى منطوى و پيچيده شده است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 91
ببادهاى بهارى و زنده شدن اشجار و روئيدن نباتات تمام اينها را آيات و نشانه قدرت خود بشمار ميآورد براى كسانى كه تعقل ميكنند و در اوضاع عالم و رموز خلقت فكر خود را بكار مياندازند.

آرى قوّه عقل و فكر بالاترين فيض سبحانى است و منبع قدرت‏هاى بيكران خدايى است شخص متفكر تجليات و ظهورات قانون ازلى و فيض سبحانى را در هر يك از ذرّات كائنات جلوه‏گر مى‏بيند و شناختن نفس خود عبارت از همين است.

بديهى است كه محتويات فكر انسان هر قدر عاليتر باشد آن فكر كاملتر و عاليتر است زيرا كه فكر و عقل با محتويات آن خود انسان و حقيقت انسان است بنا بر قول دانشمندان حقيقت بشر همان قوه ادراك و محتويات آن است و از آن تعبير (باتحاد عاقل و معقول) بلكه (اتحاد حاس و محسوس) مينمايد.

مولوى گويد:

         اى برادر تو همين انديشه‏اى             ما بقى تو استخوان ريشه‏اى‏

         گر بود انديشه‏ات گل گلشنى             ور بود خارى تو خار گلخنى‏

 ببين فصاحت كلام و آيات معجز نماى قرآنى را كه چگونه در اين سه آيه مباركه آيات و نشانه‏هاى قدرت خود را سه قسمت نموده و هر يك را اختصاص بجماعتى داده گويا براى حصول اصل ايمان و اذعان بوجود مبدء آفرينش همان وجود آفاقى از آسمانها و زمين را كافى دانسته كه فطرت هر بشرى شاهد بر آن است لكن چون همين قدر اعتراف بوجود خالق يكتا در استكمال ايمان كافى نيست بايستى انسان متدبّر فكر خود را توسعه دهد و در خود فرو رود و حقيقت خود را بشناسد و بداند كه در ذات او گوهر گران‏بهايى نهفته شده و آن را از كثافات طبيعى و اخلاقى تصفيه نمايد تا آنكه بمبدء خود آشنا گردد و از راه باطن سير الى اللَّه نمايد تا بمرتبه يقين برسد اين است كه در آيه دوم بآيات آفاقى اكتفاء ننموده و آيات انفسى را ضميمه نموده براى كسانى كه بمرتبه يقين رسيده‏اند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 92

 و در آيه سوم راجع بصاحبان عقل و فكر است كه آنان منطويات فكرشان را توسعه داده و پس از كمال معرفت و يقين بمقام قدس بارى تعالى در مقام معرفت اثار برآمده و عقل و فكرشان را بكار انداخته كه وحدت حقه حقيقيه حق را در كثرات موجودات بنگرند و مشاهده نمايند و بر يقينشان افزوده گردد.

ناگفته پيدا است وقتى اوضاع آفاقى و انفسى از آيات الهى بشمار ميرود كه بنظر مرآتى بآنها نگريست نه بنظر استقلالى چنانچه مخترعين صنايع از طبيعيين و آنهايى كه هدف و وجهه نظرشان شناختن آثار و خواص اشياء است كه اكثر آنها از بس در طبيعيّات دقت مينمايند هر قدر رموز و اسرار خلقت بر آنان مكشوف‏تر گردد چون نظرشان را بالا نميبرند كه عالم ما فوق الطبيعة را بنگرند و بهمان آثار خشك محدود طبيعت قانع ميگردند از حقيقت دورتر ميشوند و بجز عالم طبيعت كه در معرض فناء و زوال است عالم وسيع‏ترى كه فوق آن است نميبينند بلكه بعضى از آنها اصلا منكر عالم فوق الطبيعه ميگردند واقعا چقدر جاى تأسف است كه آدمى پس از آن زحمات طاقت فرسا كه در راه علوم و دانش متحمل ميگردد فقط نتيجه آن اين باشد كه بفهمد فلان فلز يا فلان گياه يا چيزهاى ديگر از طبيعيات چه خواص و آثارى دارد و يك قدمى پا از عالم طبيعت بالا نگذارد.

ما منكر شرافت تحصيل علوم جديده نيستيم زيرا كه هر علمى در مرتبه خود شريف است لكن غرض اين است كه شرافت علم بقدر شرافت معلوم او است هر قدر معلوم شريفتر علم بآن شريفتر است و چنانچه گفته شد شرافت انسان بسته بمنطويات عقل وى است هر قدر مدركات عقلى شريفتر باشد بهمان نسبت روح و حقيقت انسان شريفتر و عاليتر ميگردد، چقدر فرق است بين آنكه قلبش محل جلوه‏گاه عالم ربوبى گشته و ديده دلش نگران عالم الوهيت گرديده و هميشه باوصاف احديت و آثار جلال و جمال يزدانى خورسند زيسته يا آنكه روح و قلب خود را در پرتگاه عالم طبيعت پراكنده نموده (تفاوت از زمين تا آسمان است)                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 93

 تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ خطاب برسول خود نموده كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم اين آياتى كه بحق و حقيقت بر تو تلاوت نموديم اگر بچنين آيات معجز نمايى كه از مصدر جلال احديّت فرود آمده و مطابق منطق صحيح و عقل سليم و فطرت انسانى است اين كفار ايمان نياورند و تصديق بحقانيت آن ننمايد با وضوح آن پس ديگر بچه حديثى از گفتار انبياء و كتب آنها يا از سخنان حكماء پيشينيان ممكن است ايمان بياورند اشاره به اينكه آيات قرآن چنان ثابت و محكم و مطابق فطرت سليم واقع گرديده و آياتش طريق هدايت را براى خلق واضح گردانيده كه ديگر جاى انكار و اعتراض براى احدى باقى نگذاشته كسى كه اين براهين محكم در او تأثير نكند ديگر هيچ سخن حقّى در وى تأثير نخواهد نمود بلكه چنين كسى از فطرت انسانيست ساقط گرديده.

ْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ يَسْمَعُ آياتِ اللَّهِ تُتْلى‏ عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ‏

 گفته‏اند (ويل) چاهى است در درك آخر جهنم و جاى كفار و اشقياء است يا اينكه (ويل) كلمه وعيد است و بمعنى واى يعنى واى بحال هر كذّاب بسيار گناه كاريست و گويند مرجع ضمير در (يسمع) نضر بن حارث است كه آيات خدا را ميشنود و عوض آنكه ايمان بياورد بر كبر خود ميافزايد و بى اعتنايى ميكند بطورى كه گويا اصلا نشنيده پس اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم تو وى را بشارت بده بعذاب دردناك شأن نزول آيه هر كه باشد آيه شامل ميگردد هر كسى را كه چنين است كه اعتناء بآيات قرآنى و كلام حقانى ننمايد كه براى او عذاب اليم مهيّا است.

وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آياتِنا شَيْئاً اتَّخَذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ ما كَسَبُوا شَيْئاً وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 94

 در مقام اوصاف ديگرى از اوصاف نكوهيده كفار متكبر لجوج برآمده كه آنان علاوه بر اينكه آيات خدا را پس از استماع نشنيده مى‏انگاشتند در مقام هرزه‏گويى و استهزاء برميآمدند براى چنين مردمانى عذاب خوار كننده مهيّا گرديده.

آرى نظر به اينكه بايستى جزا در خور عمل باشد پاداش توهين، توهين است (جزاء وفاقا) چون كفار مثل ابو جهل و نضرب بن حارث و امثال آنان بعض آيات را كه مى‏شنيدند اضافه بر اينكه بى‏اعتنايى مينمودند در مقام سخريه و استهزاء نيز برميآمدند و نسبت‏هاى ناروايى كه در خور خودشان بود بمقام مقدس آن شخص اول امكان ميدادند اين است كه عذاب بسيار شديد و خوار كننده براى آنان مهيّا گرديده.

 (مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ) وراء چيزى را گويند كه از نظر غائب باشد و بر جلو و عقب هر دو صادق آيد و شايد اشاره باين باشد كه اگر چه جهنّم فعلا از نظر آنها پوشيده است لكن در واقع آنان در جهنم‏اند و اعمال نيك آنها بدون ايمان بى‏اثر و سبب نجاتشان نميگردد و نيز آنهايى را كه بغير خدا دوستان براى خود گرفتند آنها را از عذاب بزرگ جهنم نجات نخواهند داد.

هذا هُدىً وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ هذا اشاره بآيات قرآن است كه اين قرآن براى هدايت و رهنمايى بشر فرود آمده و كسانى كه بهدايت قرآن هدايت نيافتند و كفر ورزيدند و آيات پروردگارشان را كه از روى لطف و كرم بتوسط سفير اعظم خود محمد بن عبد اللَّه صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم براى ارشاد و حصول سعادتشان فرود آمده بنظر حقارت نگريستند براى آنان شكنجه و عذاب مهيا است.

اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ذات كبريايى حق تعالى بشر را بالطاف بى‏نهايت خود متذكر ميگرداند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 95

 كه نظر كن و ببين و خداى خود را بشناس و بدان كه پروردگار تو آن كسى است كه اين درياهاى پهناور را با آن سعه و جريان و قوّت و وفور آب چگونه بر تو آرام و مسخر گردانيده تا آنكه بامر حق تعالى كشتيها بآسانى در آن روان گردد و باين واسطه از فضل و رحمت پروردگارتان بهره برداريد اگر متذكر نعمتهاى پروردگارتان گرديد شايد شكر گذار گرديد.

وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ در اين آيه تذكر ميدهد كه نه فقط درياها براى نفع شما افراد بشر مسخر گرديده بلكه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين از كرات و ستارگان و سيارات موجود گرديده همگى را براى پيدايش وجود بشر و تأمين معاش و آسايش آنان مسخر گردانيده و بحركت درآورده و هر يك براى انجام كارى موظف گرديده‏اند.

انسان خردمند وقتى اين دستگاه مجلّل پهناور گيتى را با چشم خود بنگرد و نظام عالم را مورد مطالعه قرار دهد بدون تأمل سر تسليم فرود مى‏آورد و اعتراف مينمايد كه اين چرخهاى عظيم آفرينش كه على الدّوام در گردشند خورشيد ميدرخشد ماه نورافشانى ميكند ستارگان هر يك بوضع معينى طلوع و غروب ميكنند زمين مانند گهواره براى آسايش بشر بزير قدم وى بآرامى ميچرخد مواد و عناصر با تضاد و تباينى كه بين آنان موجود است براى مدت معينى كه در نظام آفرينش تعيين گرديده دست در آغوش هم كرده و مسخر امر تكوينى حق تعالى گرديده‏اند و براى انجام زندگانى انسان ميكوشند.

آيا در نظر عاقل چنين خلقت عظيمى بيهوده مينمايد البته غايت و فايده بزرگى در بر دارد و پس از تفحص چنين بنظر ميآيد كه فائده بزرگش خلقت عجيب بشر است كه از نيستى بهستى و از نقص بكمال آيد و براى حيات ابدى آماده گردد و دليل بر شرافت و برترى انسان بر تمام موجودات همين بس كه تمام ملائكه مقربين مأمور گرديدند كه بآدم سجده كنند و نيز بسيارى از ملائكه را براى انجام امور بشر

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 96
مسخر گردانيده و هر يك از آنان بكارى راجع بنفع انسان مأمور گرديده‏اند.

         ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند             تا تو نانى بكف آرى و بغفلت نخورى‏

         همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار             شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى‏

 (سعدى) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ چنانچه گفته شد كمال و شرافت انسان بسته بطرز فكر و دانش اوست اين است كه در بعض احاديث دارد

 (تفكر ساعة خير من عبادة سنة)

يك ساعت فكر كردن بهتر از عبادت يك سال بشمار ميرود در حديث ديگر

 (تفكر ساعة خير من عبادة ستين سنة)

يك ساعت فكر كردن بهتر از عبادت شصت سال است.

و معلوم است كه تفاوت بين اخبار راجع بفكر باعتبار اقسام و مراتب فكر است كه فكرى كه راجع بمقدمات عبادت باشد اگر چه در مورد خود داراى مزيّت و ستايش است لكن هيچ طرف مقايسه با آن فكرى كه راجع بمعرفت صفات و افعال و آثار الهى صورت ميگيرد نميباشد اين اصل است و آن فرع عبوديت و بندگى وقتى محقق ميگردد كه معبود بدرستى شناخته شود اين است كه دانشمندان كلمه (ليعبدون) در آيه را كه فرموده (ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ) تفسير كرده‏اند به (ليعرفون) سوره و الذاريات آيه 56 قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِيَ قَوْماً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ خطاب برسول خود نموده كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بكسانى كه ايمان آورده‏اند بگو از كسانى كه بشما اذيت نموده‏اند و منتظر ايام خدا يعنى روزهاى عذاب نيستند گذشت نمائيد و در مقام انتقام برنيائيد تا آنكه خدا آنان را بكيفر اعمالشان بگيرد و ظالمين را مجازات نمايد بآنچه عمل نمودند.

مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها كسى كه عمل نيك نمايد خوبى عملش بازگشت بخودش ميكند و كسى كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 97

 عمل بد كند آن نيز ضررش عايد خودش ميگردد ثُمَّ إِلى‏ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ شايد اشاره بروز قيامت باشد كه بازگشت تمام امور و حاكم روز جزا پروردگار شما است كه بعدل بين شما داورى مينمايد شايد آيه اشاره باين باشد كه چون اعمال بشر از خوب و بد آنچه هست در اين نشئه دنيا كاملا اثرش ظاهر نيست زيرا كه امور طبيعى پرده و حجاب است بسا ميشود بد را خوب بنظر ميآرايد و نمايش ميدهد و نيز اعمال خوب را آن طورى كه بايستى خوبى آن معلوم گردد در نظر شما جلوه ننمايد لكن وقتى از اين عالم طبيعت رهايى پيدا نموديد و رجوع بمبدء خود كرديد آنجا عالم حقيقت است كه واقعيّات و حقائق تظاهر مينمايد و اعمال و آثار آن پديدار ميگردد و هر عملى بنتيجه ميرسد.

وَ لَقَدْ آتَيْنا بَنِي إِسْرائِيلَ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِينَ آيه در مقام بعض تفضلات و نعم الهى است كه از جمله آنها چيزهايى است كه نسبت ببنى اسرائيل فرزندان يعقوب اجراء گردانيده.

اول- كتاب تورات كه در آن حكمت نظريه و عمليّه مندرج گردانيد و بآنان عطاء نموده (دوم) نبوت را در ميان آنها دائر گردانيده مثل داود و سليمان و موسى و عيسى «ع» روايت است كه از زمان موسى «ع» تا زمان عيسى «ع» يكهزار پيمبر براى ارشاد آنها مبعوث گرديدند (سوم) از چيزهاى طيب و پاكيزه مثل (منّ و سلوى) بآنها روزى داد (چهارم) آنان را برترى و فضيلت داد بر تمام عالميان زمان خودشان و اين از بالاترين نعمتهايى است كه بآنان عطاء نموده.

وَ آتَيْناهُمْ بَيِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ و نيز در اين آيه فرموده از جمله تفضلاتى كه ببنى اسرائيل عطاء نموديم اين بود كه امور دين و دنياى آنان را ظاهر و روشن گردانيديم يعنى بآنها علم و دانش
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 98

 عنايت نموديم كه امور معاش و معادشان را بخوبى بتوانند انجام دهند و بعضى گفته‏اند مقصود از بيّنات دلالات ظاهر بود كه در كتاب تورات راجع بنبىّ خاتم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم مشاهده مينمودند و پس از اينهمه نعم و تفضلاتى كه در باره آنها اجراء گرديده آنان از روى دانستگى و فهميدگى طغيان ورزيدند و بدستورات تورات و آنچه در آن از احكام و خبر بعثت رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بود عمل ننمودند و انكار پيمبر اسلام را نمودند و محققا در قيامت پروردگار تو بين آنها حكم مينمايد در آنچه كه در آن اختلاف نمودند.

 [سوره الجاثية (45): آيات 18 تا 26]

ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى‏ شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ (18) إِنَّهُمْ لَنْ يُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ (19) هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (20) أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ (21) وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزى‏ كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (22)

أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (23) وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ (24) وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ ما كانَ حُجَّتَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (25) قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (26)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 99

ترجمه‏

پس اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم قرار داديم تو را بر شريعت و طريقه از امر (ديانت اسلام) و بايد تابع همان شريعتى گردى (كه بآن مأمورى) و تابع هواى كسانى مشو كه جاهل و نادانند (18)

اين مردمان نادان هرگز تو را بچيزى از خدا بى‏نياز نميگردانند و حقيقة ستمكاران بعضى از آنان دوست بعض ديگرند و خدا دوست پرهيزكاران است (19)

اين (قرآن) بينايى است براى مردم و هدايت و رحمت است براى جماعتى كه يقين كننده‏گانند (20)

آيا كسانى كه مرتكب اعمال بد گرديدند (چنين گمان ميكنند) كه قرار ميدهيم آنان را مساوى با كسانى كه ايمان آورده و عمل نيكو نموده‏اند و حيات آنها و ممات آنها يكسان است (چنين نيست) اين بد حكمى است كه آنان ميكنند (21)

خداوند آسمانها و زمين را بحق و راستى (بعدل) خلقت نموده و تا آنكه جزاء و پاداش دهد هر نفسى را بآنچه كسب كرده و آنها ستم گرديده نميشوند (22)

اى محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم آيا ديدى تو كسى كه هواى خود را معبود خود گرفت و او را خدا گمراه گردانيد بر علم (يعنى دانسته و فهميده چنين كرد) خدا مهر زد بر گوش و قلب او و قرار داد بر چشم وى پرده‏اى پس كيست كه پس از (چنين پرده) هدايت يابد آيا چرا متذكر نميگردند (23)

 (كفار) گفتند نيست چيزى جز حيات دنيا ميميريم و زنده ميشويم و ما را هلاك نميگرداند مگر دهر نيست براى آنان علم (بآنچه ميگويند) و نيست براى آنها دانشى مگر                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 100

 اينكه چنين گمان ميكنند (24)

و وقتى بر كفار آيات و حجتهاى روشن خوانده ميشود براى آنان حجت و بيّنه‏اى نبود مگر اينكه ميگفتند بياوريد پدرهاى ما را اگر شما راست مى‏گوييد (25)

اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بگو بآنان خدا است كه زنده مى‏كند و پس از آن ميميراند و پس از آن شما را در روز قيامت جمع ميكند و در آن شكى نيست و لكن بيشتر مردم نميدانند (26)

توضيح آيات‏

ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى‏ شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ در لغت، راه باز شده بسوى نهر آب را شريعه نامند و در عرف طريق پيمبران را شريعت گويند خطاب برسول خود نموده كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم تو را بر شريعت و طريقتى از امر خود قرار داديم كه بر ديگران قرار نداديم پس تابع هواهاى مردمان نفهم مشو شايد مقصود از امر در آيه عالم امر مقابل عالم خلق و عالم طبيعت باشد كه شريعت و طريقه تو از عالم امر پروردگار در اين عالم طبيعت فرود آمده اگر چه تمام شرايع و كتابهاى پيمبران از عالم ما فوق الطبيعة فرود آمده و همه مشتمل بر آيات الهى و حكمت و معارف و شريعت حقانى است لكن بين آنها از جهاتى تفاوت بسيار است يكى از جهت مقتضيات زمان و اهل آن چنانچه از قرائن معلوم ميشود كه مردمان پيشينيان با حيوانات چندان تفاوتى نداشتند پس باين لحاظ احكام و شريعت آنها بمناسبت فهم آنان فرود ميآمده.

و شايد باين مناسبت بعضى از پيمبران تفضل و برترى داشتند بر بعض ديگر قوله تعالى در سوره (بقره) آيه (254) (تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ) كه پيمبر هر زمانى بمناسبت اهل آن زمان برترى برساترين داشته.

و ديگر چون بين تمام پيمبران پنج نفر از آنها اولو العزم ناميده شده نه تمام آنها و دفتر رسالت و نبوت بوجود پيمبر خاتم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم مهر گرديده و بوجود او رسالت خاتمه پيدا نموده و معلوم است هر چيزى وقتى بانتهاء ميرسد كه بغايت و فايده خود رسيده باشد آن وقت ختم ميگردد و از اينجا معلوم ميشود كه شريعت و قانون‏
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 101
محمّدى صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم هم بمناسبت وجود خود رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم كه از حيث مقام و رتبه اول ما خلق اللَّه بشمار ميرود و هم بمناسبت تماميت كه كامل و فوق كمال است و هم بمناسبت زمان و اهل آن كه هر قدر اهل آن كامل گردند بايستى قوانين و احكام الهى طورى ثابت و كامل باشد كه كمال و تماميّتى فوق آن تصوّر نشود و براى هر دوره و زمانى كافى و احكام و قوانينش باقتضاء هر زمانى تطبيق شود، و شايد آيه نظر بهمين دارد كه شريعت محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم را پس از شريعت موسوى يادآورى مينمايد و خطاب بحضرتش مينمايد و باو تذكر ميدهد كه شريعت تو از عالم امر و ما فوق هر شريعتى است و بايستى تو تابع همين شريعت گردى و تابع هواهاى جهال و مردمان نفهم نگردى زيرا كه تو را تخصيص داده‏ايم بحقائق و سننى و دين و شريعت تو را چنان محكم نموده‏ايم كه تا قيامت باقى خواهد بود و ما فوق بر آن تصوّر ندارد و چنان شريعت و قانونى است كه فرضا اگر موسى و عيسى در زمان تو بودند تابع همين قوانين ميگرديدند.

إِنَّهُمْ لَنْ يُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ چون كفّار چه از مشركين و چه از يهوديان چنانچه آيات اشاره بآن دارد بانواع و اقسام حيله‏گرى‏ها بگمان فاسد خود ميخواستند پيمبر اسلام را تابع مذهب خود گردانند اين است كه در اينجا و نيز در آيات ديگر برسول خود تأكيد مينمايد كه تابع آنان مشو زيرا كه آنها چنين قدرتى ندارند كه تو را از حق تعالى بى‏نياز گردانند و ستم‏كاران يعنى كفار بعضى دوست بعض ديگرند لكن خدا دوست مردمان با تقوى است.

اشاره به اينكه دوستى كفّار نسبت بيكديگر سودى ندارد نه در موقع بلاها و آفات دنيوى توانند از بلا جلوگيرى نمايند و نه در قيامت توانند عذاب را از دوستان خود رفع نمايند لكن چون دوست مردمان با تقوى خدا است و او توانا و قادر مطلق است در همه جا دوستان خود را يارى ميكند و آنان در مقام امين و در                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 102

 حفظ و حمايت اويند (إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ) سوره دخان آيه (51) هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ظاهرا (هذا) اشاره بقرآن است و در اين آيه سه فضيلت از فضائل قرآن را تذكر ميدهد.

اول اينكه قرآن بينايى است همين طورى كه ببينايى و ديدن اشكال و الوان بچشم سر ميسّر ميگردد قرآن بينايى چشم دل است كه بتوسط آن چشم دل باز ميگردد و معارف و علوم بر قلب ريزش مينمايد كسى كه بديده تحقيق اندكى در آيات قرآن تأمل نمايد آن نورى كه معصوم «ع» فرموده‏

 (العلم نور يقذفه اللَّه فى قلب من يشاء من عباده)

آن نور در قلب وى تابش ميكند و از تاريكى جهل او را بروشنايى علم و معرفت رهبرى مينمايد.

دوم اينكه قرآن هدايت و ارشاد بسوى راه سعادت و رهبر و پيشرو راه نجات است اگر انسان قرآن را در پيش رو نگاه دارد و دنبال آن برود او را از كج روى بجاده مستقيم هدايت مينمايد.

سوم اينكه قرآن رحمت است كه شخص با ايمان بتوسط عمل بدستورات و احكام آن مشمول رحمت و مغفرت و فضل الهى ميگردد و اين فضائل و مناقب مخصوص كسانى است كه از روى يقين و با تأمل از آيات قرآن استفاده مينمايند.

أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ‏

 ام منقطعه بمعنى همزه انكارى است و اجتراح بمعنى اثم است راغب گفته و اصله من الجراحة كما انّ الاقتراف من قرف القرحة قال تعالى ام حسب الذين اجترحوا السيئات «1» (مفردات) آيا كفار چنين گمان ميكنند كه ما كسانى را كه مرتكب سيّئات و گناه‏

__________________________________________________

 (1) راغب گفته اجتراح بمعنى گناهست و از جراحة مأخوذ گرديده مثل اينكه زخم دمل را قرف القرحة گويند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 103

گرديده و مخالفت ورزيده‏اند با مؤمنين كه بهدايت قرآن هدايت يافته‏اند و چشم دلشان بنور قرآن روشن گرديده و مشمول رحمت حق تعالى گرديده‏اند و عمل نيكو كرده‏اند آيا اين دو دسته از مردمان را مساوى و مرادف هم قرار ميدهم هرگز چنين نيست.

چگونه در باره آنها چنين حكم ناروايى ميكنيد حيات و ممات مؤمن و كافر يكسان نيست مؤمنين چنگ زده‏اند (بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لَا انْفِصامَ لَها) «1» يعنى خود را پيوند نموده بحلقه محكمى كه پاره شدن ندارد حيات دنياى خود را باتكاء و اميدوارى برحمت حق تعالى و استمداد از او و بآن نور معرفتى كه در قلب آنان جاى گزين گرديده و دل و قلب آنها را رونق داده و ميدانند در همه حال مورد نظر او ميباشند بهمين اميد هميشه دل خوش و شادمانند در صحت و مرض در فقر و غنا در خوشى و ناخوشى صابر و راضى و تسليمند زيرا ميدانند كه همه بتقدير ازلى او واقع گرديده و آنچه در باره آنان اجراء مينمايد مطابق علم و حكمت يزدانى انجام گرفته و نيز هرگز مردن مؤمن و مردن كافر يكسان نميباشد كافرين پس از مرگ باسفل سافلين طبيعت كه روش حيات دنيوى آنان بوده فرود مى‏آيند چنان كه خداى تعالى در سوره (انفال) آيه (52) فرموده (الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ) ملائكه هنگام مردن كفار برو و پشت آنان ميزنند و بسختى جان آنها را از بدنشان خارج ميگردانند لكن مؤمنين بمردن از اين تنگ ناى عالم طبيعت عروج مينمايند بعالم وسيع ملكوت كه آن نيز طريق روش زندگانى و حيات دنيوى آنها بوده و ملائكه رحمت آنان را ببهشت و دار كرامت الهى مژده ميدهند (جَزاءً وِفاقاً) سوره عمّ آيه 26 جزاء و پاداش عمل در ميزان عدل الهى بايستى با عمل مساوى باشد (ساءَ ما يَحْكُمُونَ)

 كسى كه قلب و دلش بنور حق روشن گرديده چگونه چنين كسى را توان مقايسه نمود با كسى كه ظلمت كفر قلبش را سياه گردانيده.

__________________________________________________

1- سوره بقره آية الكرسى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 104

وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزى‏ كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ خدا آسمانها و زمين را بحقّ و حقيقت و براى اظهار قدرت خود آفريده و عبث و بيهوده كارى از ساحت قدس پروردگار جهان بيرون است.

ازلام (لتجزى) و (باء بما كسبت) چنين توان استفاده نمود كه غايت و فائده خلقت آسمانها و زمين پيدايش وجود بشر است كه در اين عالم نشو و ارتقاء بنمايد و بكمال رسد و در قيامت كه آخرين سير استكمالى وى است بجزاى اعمال خود برسد چنانچه در همين سوره فرموده (وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ) كه براى نفع و استكمال انسان آسمانها و زمين را مسخر گردانيده كه بحركت آنها لوازم و احتياجات حيات بشرى را انجام دهند و آنان را بكمال برسانند (وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ) اشاره به اينكه آن خداى رحمانى كه اين خلقت عظيم و اين نظام بديع جهان را براى نفع انسان مسخر امر خود گردانيده هرگز نسبت بوى ظلم و تعدى روا نميدارد اگر عمل نيك كند پاداش آن نيك و اگر عمل بد كنند پاداش و نتيجه آن بد خواهد بود أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ بهمزه استفهامى خطاب برسولش نموده كه اى محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم آيا چگونه ديدى آن را كه گرفته است خداى خود را هواى نفس خود يعنى اطاعت خواهش‏هاى خود را مينمايد و در اثر چنين عملى خدا آنان را گمراه گردانيده و بر گوش و قلب آنها مهر زده كه ديگر حرف حق را نميشنوند و قلبشان مايل بحقيقت نميگردد و بر چشم آنها پرده‏اى كشيده كه ديگر آثار تكوينى و آيات تشريعى الهى را بچشم بصيرت نمى‏بينند و كسانى كه اينطور خدا چشم و گوش و دل آنها را بسته گردانيد، ديگر چه كسى تواند بعد از خدا آنان را هدايت نمايد آيا چرا متذكر نمى‏شوند.

آرى كسى كه دنبال دلخواه خود رفت و معبود خود را هواهاى نفسانى طبيعى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 105

 خود قرار داد همين هواهاى نفسانى پرده ميگردد و روى چشم و گوش و دل او را ميگيرد اين است كه ديگر كلمات حقانى در وى تأثير نميكند و چون ديگر لايق هدايت نيست گمراه ميگردد زيرا كه خدا اسباب هدايت را در دسترس انسان گذاشته وقتى كه خودش بخود ظلم ميكند و تابع نفس ميشود از هدايت حق تعالى بى‏نصيب ميگردد نه آنكه خدا بخواهد وى را گمراه گرداند بلكه هدايت نيافتن او عين گمراهى است اين است كه در آخر آيه فرموده آيا چرا و چگونه اينها متذكر نميگردند.

وَ قالُوا ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ و (قالوا عطف بآيه بالا است) (ا فرأيت) يعنى آنهايى كه اله خود را هواى نفسانى خود گرفته و مطيع شيطان و نفس امّاره گرديده‏اند و در اثر آن قوه عقل خود را ضعيف گردانيده‏اند حيات را همين حيات ناچيز دنيا مى‏دانند و حيات اخروى را انكار نمودند و گفتند نيست زندگانى مگر همين زندگانى دنيا كه در آن مى‏ميريم و زنده مى‏شويم و ما را هلاك نميگرداند مگر گردش زمان و آنان را بگفتارشان علم و دانش نيست زيرا كه در اثر پيروى هواى نفسانى فطرت انسانى خود را از دست داده‏اند و قدرت خدا را محدود نموده‏اند و بگمان فاسد خود چنين تصور مينمايند كه عالم منحصر باين عالم است.

(وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ) مقصود كفار از اين كلام گردش روزگار بوده نه آن معنايى كه دانشمندان در معنى دهر گفته‏اند.
سخنان مفسرين در توجيه دهر

1- در قاموس چنين گفته (الدهر الزمان الطويل و الامد المحدود و الف سنة).

2- در تفسير مجمع البيان شيخ طبرسى از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم روايت ميكند كه فرموده‏

 (لا تسبوا الدّهر فان اللَّه هو الدهر)

و در بيان آن چنين گويد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 106

 چون در زمان جاهليت بلاها و حوادث را نسبت بدهر ميدادند و ميگفتند دهر فلان و فلان كرده و بدهر دشنام ميدادند حضرت فرمود تمام امور بدست خدا است و او فاعل و مدبّر امور است و فحش (بفاعل) يعنى (خدا) ندهيد و ديگرى در معنى حديث گفته يعنى گرداننده دهر و مدبّر امور خدا است و معنى اول نيكوتر است پايان (3)- دهر روح زمان و باطن زمان و مجموعه زمان است و آن عبارت از آن سيّال و امتداد زمان است و دهر نسبت بزمان مثل حركت توسطيه است نسبت بحركت قطعيه يعنى اجزاء زمان چون متصرّم الذاتند و نيز اجزاء آن بالقوّه موجودند نه بالفعل يعنى وجود مستقل ندارند و چيزى كه وجود مستقل ندارد چگونه توان فاعل و مؤثر واقع گردد اين است كه در حديث فرموده دهر خدا است يعنى اين امورى كه شما نسبت بدهر مى‏دهيد و غرض شما اين است كه گردش روزگار در امور شما دخالت دارد خلاف است اين طور نيست بلكه دهر روح و حقيقت زمان است و آن محل اجراء فرمان خدا است و مستقل در عمل نيست و تمام امور و حوادث بدست قدرت خدا انجام مى‏گيرد و در سوره (و العصر) جلد چهارم اين تفسير راجع بمعنى دهر تا اندازه‏اى بحث نموديم رجوع بآن جا شود وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ ما كانَ حُجَّتَهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (و اذا) عطف بآيه بالا است در مقام گفتار كفار برآمده كه وقتى آيات و براهينى كه براى اثبات معاد بر آنان خوانده مى‏شود و از جواب عاجز مى‏گردند مى‏گويند اگر شما پيمبران در گفتارتان در اثبات قيامت و حشر و نشر راست گو مى‏باشيد پدران ما را زنده كنيد تا آنكه آنها بما خبر دهند اگر آنان تصديق شما را نمودند ما كلام شما را قبول مى‏كنيم.

قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 107

 اى محمد باين كفار منكرين قيامت بگو خدا زنده ميكند شما را در حيات دنيا پس از آنكه نطفه مرده بوديد و پس از حيات دنيا شما را ميميراند و پس از آن در روز قيامت شما را جمع ميگرداند و اين مرگ و حيات و جمع شدن در روز قيامت شك و ريبى در آن نيست لكن بيشتر مردم نميدانند.

اشاره به اينكه اگر شما عالم بوديد بترتيب خلقتتان و نظام خلقت و حكمت آفرينش خودتان را ميدانستيد و چگونگى حيات و ممات خود را در نظر مى‏آورديد مى‏فهميديد و بيقين ميدانستيد كه مرگ و حيات در بشر حكمت بزرگى در بردارد مرگ دنيوى مقدمه حيات ابدى است زيرا كه غايت و فائده حيات و ممات دنيوى براى اين است كه آنچه مبدء آفرينش در استعداد انسان گذارده بمرگ بفعليت و غايت برسد و وقتى شيئى بفعليت اخير خود رسيد قابل بقاء ميگردد و چون غايت خلقت انسان بقاء و حيات جاودانى است ديگر فناء پذير نيست اين است كه پس از انقضاء عالم دنيا افرادى كه بتعاقب در اين عالم آمده و رفته‏اند در نشئه قيامت براى بقاء هميشگى با هم جمع ميگردند و بجزاء و كيفر اعمال خود ميرسند و اگر غير از اين بود وجود انسان بلكه خلقت عالم لغو و بيهوده مى‏گرديد و كار لغو از ساحت قدس الهى بيرون است (و لا رَيْبَ فِيهِ) يعنى شكى در آن نيست زيرا كه اين مطلب نزد دانشمندان واضح و ظاهر است لكن مردمان جاهل و نفهم كه نه خود را ميشناسند و نه مبدء و نه معاد خود را و عقلشان پابند هواهاى نفسانى آنان گرديده و غير از محسوسات چيزى را نتوانند درك كنند گويند مرده‏ها زنده شوند و بما بگويند تا ما بحيات بعد از مرگ تصديق بنمائيم.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 108

 [سوره الجاثية (45): آيات 27 تا 37]

وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ (27) وَ تَرى‏ كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى‏ إِلى‏ كِتابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (28) هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (29) فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ (30) وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَ فَلَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى‏ عَلَيْكُمْ فَاسْتَكْبَرْتُمْ وَ كُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِينَ (31)

وَ إِذا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ السَّاعَةُ لا رَيْبَ فِيها قُلْتُمْ ما نَدْرِي مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلاَّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ (32) وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (33) وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنْساكُمْ كَما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا وَ مَأْواكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ (34) ذلِكُمْ بِأَنَّكُمُ اتَّخَذْتُمْ آياتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ لا يُخْرَجُونَ مِنْها وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ (35) فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمِينَ (36)

وَ لَهُ الْكِبْرِياءُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (37)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 109

ترجمه‏

پادشاهى آسمانها و زمين مخصوص بخدا است و روزى كه قيامت بپا گردد در آن روز تباه كاران زيان و ضرر برده‏اند (يعنى كسانى كه عمر خود را بيهوده صرف نموده‏اند) (27)

و اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم تو در آن روز مى‏بينى هر گروهى را كه بزانو درآمده‏اند و هر امّتى خوانده مى‏شوند بسوى كتاب خودشان يعنى نامه اعمالشان امروز جزاء داده ميشويد بآنچه (در دنيا) عمل مى‏نموديد (28)

اين است كتاب ما كه براستى و درستى با شما سخن مى‏گويد و بدرستى ما مينوشتيم آنچه را كه شما عمل ميكرديد (29)

اما كسانى كه ايمان آوردند و اعمال شايسته نمودند پروردگار آنها داخل مى‏گرداند آنان را در رحمت خود اين است سعادت و رستگارى هويدا (30)

و اما كسانى كه كافر گرديدند (گويا بآنها گفته شود) آيا نبود كه آيات خدا بر شما خوانده مى‏شد و شما تكبّر كرديد (و بآن اعتناء ننموديد) و شما جماعتى بوديد گنهكاران (31)

و وقتى گفته مى‏شد (بشما) كه وعده‏هاى خدا حق است و ساعت قيامت شكى در آن نيست (اى كفار) شما مى‏گفتيد ما نمى‏دانيم چه چيز است قيامت ما گمان نداريم مگر ظنّى و ما نيستيم يقين كنندگان (بقيامت) (32)

و براى آنان ظاهر مى‏شود آن بديها و لغزشهايى را كه كرده‏اند و فرود مى‏آيد بآنها آنچه را كه بآن استهزاء مى‏كردند يعنى عذاب قيامت (33)

و بآنان گفته مى‏شود امروز ما فراموش نمائيم شما را چنانچه شما فراموش نموديد امروزتان را و جايگاه شما آتش است و براى شما هيچ يارى كننده‏اى نيست (34)

اين است (جزاى شما) كه آيات خدا را باستهزاء گرفتيد (35) و زندگانى دنيا شما را مغرور گردانيد پس امروز از آتش (كه منزل آنها است) خارج نميگردند و نيست براى آنان (در آن وقت عملى) كه رضايت بخش باشد (36)

و حمد و ستايش مخصوص پروردگار و مربى آسمانها و زمين و پروردگار تمام جهانيان است (37)

و سلطنت و كبريايى او در آسمانها و زمين هويدا است و او است غالب (بر هر چيزى) و حكيم و درست كار است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 110

توضيح آيات‏

وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ اين آيه مربوط بآيه بالا است مالك و سلطان آسمانها و زمين خدا است و همه چيز تحت سلطنت و قيّوميّت آن پادشاه مقتدر است كه تمام عوالم خلقت بخواست و اراده آن قادر متعال از نيستى بهستى و از عدم بوجود آمده و همين طورى كه او سبحانه علت و جور ممكنات است علت بقاء آنها نيز ميباشد كه علت موجده همان علت مبقيه است و تغيير و تبديل و تحوّل هر موجودى بدست قدرت او انجام ميگيرد.

و روزى كه تبديل ميگردد عالم دنيا بعالم آخرت و روز قيامت بپا ميگردد در آن روز زيان و ضرر برند تباهكاران و آنان كسانى مى‏باشند كه عمر خود را بيهوده و در غفلت گذرانيده و مصرف نموده‏اند آرى دنيا دار تجارت است و عمر سرمايه تاجر است كه بايستى از آن منافع باقيه اخروى و حيات پاكيزه جاودانى و مقامات روحانى تحصيل نمايد كسى كه باين سرمايه حيات چنين ربح و منفعتى تحصيل نكرد مثل تاجر ورشكسته است و در آخرت بعلاوه بر اينكه از حيات دنيا سودى نبرده سرمايه خود را نيز از دست داده و بجز حسرت و ندامت و عذاب كه در اثر تباه نمودن اين سرمايه دارد چيزى عايد وى نخواهد گرديد وَ تَرى‏ كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى‏ إِلى‏ كِتابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ خطاب را متوجه برسول خود نموده كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم تو مى‏بينى در آن روز قيامت هر امّت و گروهى را كه از هول بزانو در آمده‏اند و هر امّتى خوانده ميشود بصحيفه عملش.

شايد مقصود (از تدعى الى كتابها) چنين باشد كه پس از آنكه تمام افراد بشر در آن روز موعود از شدت هول و اضطراب ياراى حركت ندارند و بدو زانو مى‏نشينند آن وقت صحيفه و كتاب اعمالشان باز مى‏گردد و هر كسى بنام صحيفه عملش خوانده مى‏شود و معرفى مى‏گردد زيرا كه در آن روز هر شخصى باعمالش‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 111
شناخته و نمايش مى‏يابد نه باسم و حسب و نسبش و مطابق اعمالش جزاء داده ميشود و بعضى گفته‏اند هر كسى خوانده ميشود بنام آن كتاب آسمانى كه بر پيغمبر زمانش فرود آمده و سؤال مى‏شود كه نسبت بدستورات آن چه كردى.

هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ اين صحيفه اعمال شما همان كتاب ما است كه بر شما بحق و درستى شهادت مى‏دهد كتاب مصدر است و بمعنى كتابت و محل جمع مطالب متفرقه و ضبط آن است.

و ممكن است گفته شود كتاب اعمال هر كسى كه در روز قيامت باز ميگردد همان دفتر نفس خود او است كه از اول عمر تا آخر آنچه از خوب و بد كرده در صفحه نفس وى نقش بسته گرديده و مادامى كه در دنيا است اين دفتر بدست كرام الكاتبين است كه كرام الكاتبين از اين دفتر استنساخ نموده و رونوشت برمى‏دارند و بامر حق تعالى بهم پيچيده و در روز (يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ) اين دفتر از هم باز ميگردد و بر جهانيان تظاهر مى‏نمايد زيرا كه اين عالم دنيا عالم قوّه و استعداد است وقتى انسان بتدريج از آنچه در آن بالقوّه موجود بود بفعليت رسيد آن وقت دفتر وجودش پيچيده مى‏گردد و در آخرت كه منتهى غايت وجود وى است باز ميگردد و گويا بوى گفته ميشود (اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى‏ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً) سوره بنى اسرائيل آيه 15 بخوان كتاب اعمالت را امروز خودت كافى هستى كه حساب عمل خود نمايى آن وقت انسان چنان مضطرب ميگردد و از روى تعجب گويد (ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها) سوره كهف آيه 47 و نيز گويد (يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ) سورة الزمر آيه 57 (و هذا كِتابُنا) شايد (هذا) اشاره (بقرآن) باشد كه قرآن كتابى است كه از عالم امر پروردگار فرود آمده و بحقّ و حقيقت با شما سخن مى‏گويد و شايد اشاره بكتاب آفرينش و كتاب تكوينى باشد كه پيش از ظهور آن                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 112

 در عالم خلق در عالم قضاء و لوح محفوظ (كه‏

جف القلم بما هو كائن‏

) اشاره باين است در آنجا بقلم قدرت در دفتر آفرينش ثبت گرديده و پس از آن در اين عالم ظهور و بروز مينمايد و در عالم آخرت كه هر چيزى باصل خود برميگردد باصل خود بازگشت مى‏نمايد (كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ) از همان جا كه ابداء گرديده بهمان جا رجوع مينمايد و چون علت فاعلى همان علت غايى است اين است كه كتاب اعمال را نسبت بخودش ميدهد يعنى همانطورى كه ما علت و خالق نفس ناطقه بشر ميباشيم مرجع و بازگشت آن كتاب تكوينى بشرى نيز بسوى ما است.

بقول حافظ شيرازى:

         من اگر خارم اگر گل چمن آرايى هست             بهمان دست كه مى‏پروردم مى‏رويم‏

 و اين بيان منافى با اختيار نيست زيرا كه اعمال همان طورى كه از روى اختيار در اين عالم واقع مى‏گردد در عالم ما فوق الطبيعه در ازل نوشته شده و ضبط گرديده.

فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ پس از بيان آنكه در قيامت هر كسى مطابق كتاب اعمال و سجلّ حالاتش جزاء و پاداش مى‏بيند در مقام بيان حال كسانى برآمده كه ايمان آورده‏اند و عمل نيكو نموده‏اند كه آنان پس از رسيدگى بصحيفه اعمالشان پروردگارشان آنها را در رحمت خود داخل مى‏گرداند و مشمول رحمت غير متناهى الهى مى‏گردند (ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ) آرى همين است سعادت، همين است فضيلت، همين است رستگارى، همين است غايت وجود بشر بلكه حكمت خلقت تمام موجودات كه بطفيل وجود انسان خلقت گرديده‏اند جز اين نخواهد بود، و اگر چنين انسان كاملى بوجود نمى‏آمد صفت رحيميت حق تعالى محلّ ظهور و بروز پيدا نمى‏نمود بلكه وجود عالم لغو ميگرديد اين است كه در حديث قدسى اشاره بهمين دارد قوله تعالى‏

 (لولاك لما خلقت الافلاك)

خطاب برسولش نموده كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم اگر تو نبودى افلاك را خلقت
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 113

 نمينمودم زيرا كه غايت وجود عالم انسان كامل است.

وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَ فَلَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى‏ عَلَيْكُمْ فَاسْتَكْبَرْتُمْ وَ كُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِينَ وَ إِذا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ السَّاعَةُ لا رَيْبَ فِيها قُلْتُمْ ما نَدْرِي مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ پس از بيان حال مؤمنين نيكوكار و بيان مقام بلند آنان در مقام اعتراض و سرزنش كفّار برآمده و بآنان خطاب سرزنش آميز مينمايد كه اى كسانى كه كافر گرديده و امروز كه روز جزاء و پاداش اعمال است گرفتار عذاب و شكنجه گرديده‏ايد آيا چنين نبود كه آيات ما بتوسط سفراء الهى و پيمبران بر شما خوانده ميشد عوض اينكه آن را بپذيريد و از اين عذاب كه در اثر اعمال خودتان بآن گرفتار شده‏ايد نجات يابيد بگفتار پيمبران بى‏اعتنايى مينموديد و عوض آنكه آن را قبول نموده و تسليم امر حق تعالى گرديد استكبار نموديد و شما جماعت گنهكاران ميباشيد و هر گاه پيمبران بشما ميگفتند وعده‏هاى خدا حقّ است و شكّى در وقوع قيامت نيست كه البته واقع است شما در پاسخ ميگفتيد چه چيز است قيامت و ما بوقوع قيامت يك گمان و ظنّى بيش نميبريم و ما يقين بچنين ساعتى نداريم.

وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ و در آن روز قيامت بر آنان ظاهر ميگردد بديهاى اعمال زشتى كه در اين حيات دنيا بر آنان مخفى بود يعنى كفّار انكار و استكبار خود را نسبت بآيات الهى و نيز قبح باقى اعمال خود را كه از روى هواهاى نفسانى و قواى طبيعى انجام ميدادند نميفهميدند و آب گل آلوده دنيا چشم و گوش آنها را پر نموده و چنان از حقيقت بى‏بهره بودند كه افعال خود را نيكو ميدانستند و از عاقبت خود بى‏خبر بودند اين بود كه در اثر استهزاء و سخريّه آنان نسبت بآيات الهى يك دفعه مشمول عذاب گرديدند.

وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنْساكُمْ كَما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا وَ مَأْواكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 114

 (و قيل) عطف بآيه بالا است يعنى وقتى كه كفار گرفتار عذاب ميگردند از طرف حق تعالى بتوسط ملائكه عذاب بآنها گفته ميشود همين طورى كه شما قبلا كه در دنيا حيات داشتيد و آنچه پيمبران و سفراء ما چنين روزى را بشما تذكر ميدادند و شما مسخره مينموديد و وعده چنين روزى را بخاطر نگاه نميداشتيد ما نيز امروز كه روز درماندگى و بيچارگى شما است با شما همان معامله را ميكنيم كه شما با ما كرديد و در عذاب شما را وا ميگذاريم بطورى كه گويا شما را فراموش كرده‏ايم و جايگاه شما جهنم است و در آن جاويدانيد و يار و ياورى نداريد كه شما را از عذاب نجات دهد.

ذلِكُمْ بِأَنَّكُمُ اتَّخَذْتُمْ آياتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ لا يُخْرَجُونَ مِنْها وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ و نيز بآنان گفته ميشود اين است جزاء و پاداش اعمال و گفتار شما كه آياتى كه از معدن صدق و حقيقت فرود آمده مسخره نموديد و بگفته‏هاى پيمبران اعتناء ننموديد و حيات دنيا شما را مغرور گردانيده و مبدء و معاد خود را فراموش نموديد و همين طورى كه از كفر و زندقه بيرون نيامديد امروز نيز از جهنم بيرون نخواهيد آمد و ديگر قدرت بر عملى نداريد كه رضايت بخش باشد زيرا كه وقت عمل گذشته و امروز روز جزاء است.

فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ لَهُ الْكِبْرِياءُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ حمد و ستايش مخصوص پروردگار و پرورش دهنده آسمانها و زمين و آنچه در آن است از ارواح و اجسام و آنچه در زمين است از جمادات و نباتات و حيوانات و او جلّت عظمته مربّى تمام عالميان است.

تعميم بعد از تخصيص افاده عموم ميكند يعنى همان پروردگار آسمانها و زمين پروردگار تمام عوالم است از عالم مادّيّات گرفته تا عوالم غير طبيعى از عقول و نفوس و عوالم غير متناهى كه در بين آنها است و عدد آن را نداند كسى مگر خالق                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 115

 آن و عظمت و جلال و پادشاهى او در آسمانها و زمين نمايان است و او است سلطان مقتدر و غالب و درست‏كار كه هر چيزى را بجاى خود از روى حكمت و موافق نظام عالم مرتب گردانيده پس مخصوص باو است عظمت و بزرگوارى.

و در احاديث قدسيه است كه خداوند تعالى فرموده‏

 (الكبرياء ردائى و العظمة ازارى فمن نازعنى فى واحدة منهما القيته فى جهنّم)

سلطنت و بزرگوارى لازم ذات من است كسى كه در اين دو صفت با من منازعه كند وى را در جهنم مى‏اندازم تشبيه به رداء و ازار اشاره باحاطة و قيوميّت وى است كه همين طورى كه رداء و ازار محيط ببدن و مستولى بر آن است ذات حق تعالى نيز محيط بر تمام عوالم و جهانيان است كسى كه در يكى از اين دو صفت بخواهد با خدا مقابلى نمايد وى را در آخرين دركات دوزخ سرنگون مينمايد.