کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
زخرف: آيات 1 تا 89 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 1
جزو بيست و پنجم از سوره (الزخرف) الى آخر سوره (القمر) بقلم:

كمترين خادمه‏اى از خدام آل رسول (ص) و كوچكترين ذريه‏اى از ذرارى بتول (ع) و امة من اماء اللَّه تعالى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 2

 هدف عالى هستى و روح حقيقت و صداقت در خلال كلمات روح افزاى الهى نمايان است‏

سورة الزخرف‏

تسع و ثمانون آية و هى مكية

 [سوره الزخرف (43): آيات 1 تا 21]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

حم (1) وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ (2) إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (3) وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ (4)

أَ فَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحاً أَنْ كُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِينَ (5) وَ كَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِيٍّ فِي الْأَوَّلِينَ (6) وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (7) فَأَهْلَكْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضى‏ مَثَلُ الْأَوَّلِينَ (8) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ (9)

الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلاً لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (10) وَ الَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ تُخْرَجُونَ (11) وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ (12) لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ (13) وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ (14)

وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ (15) أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاكُمْ بِالْبَنِينَ (16) وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ (17) أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِينٍ (18) وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ (19)

وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ (20) أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ (21)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 3

 (ترجمه)

سوره زخرف 89 آيه است و در مكه فرود آمده‏

 (بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص)

 (حم)

قسم بكتاب ظاهر و روشن (قرآن)

بحقيقت ما آن كتاب مبين را (بلغت) عرب قرار داديم شايد شما در آن تعقّل نمائيد (3)

و محققا اين كتاب در ام الكتاب (دفتر آفرينش كه در آن همه چيز ثبت گرديده) نزد ما است و هر آينه (قرآن) بلند مرتبه و مشتمل بر حكمت بسيار است (4)

آيا باز داريم شما را از قرآن (و شما را از فيض آن محروم گردانيم) زيرا كه شما جماعتى ميباشيد (كه در لجاجت) اسراف ميكنيد (5)

و چه بسيار كه ما فرستاديم پيمبرانى در اوائل (زمان پيشين) (6)

و نيامد بر آنها پيمبرى مگر آنكه باو استهزاء و سخريه مينمودند (7)

پس ما هلاك گردانيديم از آنها كسانى را كه در قوت و توانايى شديدتر و سخت‏تر بودند و در مواضعى از قرآن قصه پيشينيان گذشته (8)

اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اگر از اين مشركين سؤال كنى كى آسمان و زمين را آفريده البته آنان (در پاسخ) گويند آنها را خداى غالب عالم توانا آفريده (9)

و خدا آن كسى است كه براى شما زمين را گهواره                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 4

 قرار داده و براى شما راههايى در زمين مقرر نموده شايد شما هدايت يابيد (10)

و خدا آن كسى است كه از آسمان فرود آورد آب (باران را) باندازه معين و بآب زنده گردانيديم زمين‏هاى مرده را همين طور (شما را پس از مردن زنده ميگردانيم) و بيرون مى‏آئيد (11)

و خدا آن كسى است كه تمام زوج‏ها را آفريده و براى شما قرار داده از كشتى‏ها و چهار پايان آنچه را كه سوار مى‏شويد (12)

تا اينكه بر پشت آنها سوار شويد پس از آن متذكر گرديد نعمت پروردگار خود را و بگوئيد منزه است (از هر عيب و نقصى) آن كسى كه براى ما اين موجودات را مسخر گردانيده (و بگوئيد) ما چنين قدرتى نداشتيم كه اين موجودات را مطيع خود گردانيم (13)

و محققا ما بسوى پروردگار خود بازگشته‏گانيم (14)

 (كفار با آنكه اعتراف دارند كه آفريننده آسمانها و زمين خداست) از بندگانش براى او جزء قرار ميدهند و ملائكه را دختران خدا مينامند) بحقيقت انسان آشكارا كفران ميورزد و ناسپاس است (15)

آيا خدا از بين مخلوقاتش براى خود دختران انتخاب نموده و شما را برگزيده و فضيلت داده به پسران (16)

وقتى بيكى از كفار بشارت داده شود بآنچه از براى (خداى) رحمن مثلى زده شد روى وى از شدت غيظ و غضب سياه ميگردد (17)

آيا كسى كه در تزيين و آراستگى و جلوه‏گرى (يعنى دختران) نشو و نما نموده و در مقام مخاصمه و مجادله غير روشنند (يعنى) نتوانند طرف را ملزم گردانند (و اثبات حق خود نمايند) آنان را دختران خدا مينامند (18)

و ملائكه كه بندگان پروردگار رحمانند دختران مى‏نامند (آيا) در وقت خلقت آنها حاضر بودند بزودى نوشته ميشود شهادت آنها (و در روز حساب از آنان سؤال ميشود) (19)

كفار گفتند اگر خدا ميخواست ما عبادت آنها را نميكرديم (در صورتى كه آنان علم بگفتارشان ندارند) آنها نيستند مگر دروغگويان (20)

آيا پيش از قرآن براى (كفار) كتابى و نوشته‏اى از طرف (ما) آمده و بآن تمسك نموده‏اند (21)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 5

توضيح آيات‏

حم وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ راجع به (حم) در سوره‏هاى بعد گفتارى از مفسرين نقل شده كه (حم) اسم سوره يا قسم يا اشاره باسماء الحسنى مثل حميد، مجيد، حنان، منان، حافظ، ماجد و امثال اينها است.

لكن چنانچه گفته ميشود ظاهرا تمام حروف هجاء كه در اوّل بعضى از سوره‏ها است رمز است بين حق تعالى و رسولش و از متشابهات قرآن بشمار ميرود و علمش نزد خدا و راسخين فى العلم است پس سكوت در آن اولى است.

و او، قسم سوگند بكتاب ظاهر و هويدا يعنى قرآن كه هم از حيث الفاظ و فصاحت و بلاغت ظاهر است كه چنين كلامى از عهده بشر خارج است و هم از حيث معانى و اسرار و رموز منطوى در آن و كسى كه اندك تدبّرى در آيات قرآنى بنمايد تصديق مينمايد كه دانشمندترين و متبحرترين از عقلاء بشر بكوچكترين اسرارش پى نبرند هر چند كمال جديت و سعى و كوشش در فهم آن بنمايند و نيز احكام و قوانينش ظاهر و هويد است.

إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ اين جمله جواب قسم است يعنى قسم بقرآن كه آن را عربى قرار داديم شايد شما عربها چون زبان خودتان است در معانى و اسرار آن تدبر نمائيد.

اينكه قرآن بزبان عربى فرود آمده در آن اسرارى نهفته است، يكى زبان عربى فصيح‏ترين و جامع‏ترين زبانها است و بتصديق دانشمندان روى قاعده جامع و مضبوطى وضع گرديده و مطلب هر قدر هم مهم باشد تاب تحمل آن را دارد و ديگر نظر بقوله تعالى (وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ) پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم مأمور گرديد كه اول نزديكان خود را هدايت نمايد و آنان قريش و عربى لسان بودند اين بود كه قرآن بزبان آنها فرود آمد و البته اسرار ديگرى نيز دارد كه اهلش ميدانند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 6

 وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ در اين آيه سه صفت ديگر از اوصاف قرآن را تذكر ميدهد.

 (اوّل) اينكه قرآن قبل از فرود آمدن آن در اين نشئه طبيعت در امّ الكتاب و دفتر آفرينش يا لوح محفوظ ثبت گرديده و نزد ما حاضر است.

 (دوم) بزرگ مرتبه است و بر تمام كتابهاى آسمانى علوّ و برترى دارد و ناسخ و جامع تمام آنها است و تا قيامت بين افراد بشر ابراز فعاليت مينمايد و نسخ پيرامون آن نميگردد.

 (سوم) قرآن حكيم است يعنى ظاهر كننده حكمت است و تمام احكام و قوانين آن روى ميزان عقل و منطق استوار گرديده و آيات آن منطبق با براهين عقلى است و روى نقطه وسط اعتدال قرار گرفته اين است كه تمام عقلاء و حكماء عالم اگر اندكى در آن تدبّر نمايند در مقابل آن زانو ميزنند و اعتراف مينمايند كه از نزد مبدء حكيم فرود آمده.

أَ فَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحاً أَنْ كُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِينَ آيه عطف بآيه بالا است (أ فنضرب) استفهام و در مقابل انكار است كه آيا شما را در جهالت واگذاريم و قرآن را از شما باز داريم تا از اين فيض محروم مانيد زيرا كه در كفر و عناد زياد روى ميكنيد و در وادى گمراهى سرگردان و بر انكار حق اسراف مينمائيد.

شايد اشاره باين باشد كه اگر چه شما كفار در لجاجت و انكار زياده روى ميكنيد و اين كلام معجزه نمايى كه از منبع فيض رحمانى ترشّح نموده و براى هدايت و سعادت شما فرود آمده از آن اعراض مينمائيد لكن با اين حال براى اتمام نعمت و اينكه حجّت بر خلق تمام گردد و چون خداى تعالى دائم الفضل و كثير الاحسان است منع فيض نميكند و قرآن را در ميان شما باقى ميگذارد.

وَ كَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِيٍّ فِي الْأَوَّلِينَ- وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ فَأَهْلَكْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضى‏ مَثَلُ الْأَوَّلِينَ                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 7

 براى تسلى دل رسول خود و تهديد مشركين تذكر ميدهد كه اى محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم چه بسيار پيغمبرانى در ميان پيشينيان كه مشرك و مسرف بودند فرستاديم و كفر آنان ما را از فرستادن پيغمبران مانع نگرديد و نيامد از نزد ما براى كفار پيشينيان هيچ پيغمبرى مگر آنكه مردمان آن ملّت او را مسخره و استهزاء مينمودند اين بود كه بكيفر اعمال آنها قويترين آنان را هلاك گردانيديم و شوكت و قوّت آنان ما را عاجز نگردانيده و چندين جا در قرآن حكايت پيشينيان كه با پيغمبرانشان چه كردند و چگونگى عذاب آنها را تذكر ميدهد براى آنكه بقيه متنبه گردند.

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ خطاب متوجّه برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم است كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم اگر از اين كفار و مشركين سؤال كنى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده البته بدون تامل ميگويند خداى داناى غالب و قاهر آنها را آفريده.

اشاره به اينكه چون فطرت بشر بر توحيد است بهمان فطرت اوليّه خود بوجود خالق يكتا شهادت مى‏دهد زيرا كه عقل شاهد بر اين است كه هيچ بنائى بى بنّاء و هيچ حركتى بدون محرّك و هيچ حادثى بدون محدث تحقق نخواهد پذيرفت انسان وقتى بوجود خود نظر ميكند كه از نيستى بهستى و از عدم بوجود آمده و نيز نظر ميكند باين نظام مرتب آفرينش و اين كاخ مجلل پهناور جهانى و رموز آفرينش كه از سرتاسر عالم خلقت هويدا و پديدار است و همه تحت قوانين معينى اداره ميشوند در چنين حالى چگونه وى را ميسر است كه بموجود خالق يكتا اعتراف ننمايد لكن با اين اعتراف انسان (ظلوما جهولا) از غايت جهل و بى‏خردى بتها و چيزهاى ديگر را در عبادت شريك خدا قرار ميدهد و بعقل ناقص خود چنين توهم مى‏كند كه غير خدا چيزى مؤثر و كارى از دست آنان برمى‏آيد.

و شايد سرّ اينكه هر طائفه و ملّتى در طريق عبادت و شناسايى حق تعالى تمسك بچيزى نموده اين باشد كه از يك طرف بفطرت اوّليه خود قلب و دلشان نگران بتوحيد است و از آن طرف عقل بشر كوتاه است بخودى خود و بطور مستقيم                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 8

 بدون قائد و پيشوا و رهنمايى كه اين راهرا رفته و برگشته و براى هدايت خلق از طرف حق تعالى مبعوث گرديده بطريق مستقيم نتوانند بسوى مبدءشان سلوك نمايند و زير بار پيمبران هم نميروند اين است كه مسلما براه كج افتاده گمراه ميگردند

          همه را ديده برويت نگرانست و ليكن             خود پرستان بحقيقت نشناسند خدا را

 و آيه در مقام الزام بچنين مردمانى است كه تابع پيمبران نميشوند و در مقابل ربّ جليل كه هر كس بفطرت اوليّه خود شاهد بر آن است و تمام موجودات علوى و سفلى مخلوق و مسخّر امر تكوينى اويند چگونه بمخلوق ضعيفى تمسك نموده و آن را كه ضعيف‏تر و بيمقدارتر از خود آنها است چون جمادات پناهنده گرديده و آن را معبود خود قرار ميدهند.

الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ وَ الَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ تُخْرَجُونَ پس از آن ذات متعال در مقام توحيد افعال برآمده و خود را بآثار كه دليل (انّى) و از اثر پى بمؤثر بردن است معرّفى مينمايد.

و تذكر ميدهد آن خدايى كه شما معترفيد خالق آسمانها و زمين است او خالق و پديد آورنده همه چيز است و از روى فضل و بخشش زمين را براى شما گهواره قرار داده تشبيه بگهواره شايد اشاره بحركت دورى زمين است همين طورى كه گهواره رفت و آمد ميكند بنا بر كشف جديد زمين هم على الدوام بدور خود ميچرخد و رفت و آمد ميكند.

چون علماى هيئت قديم همگى آنان چنين گمان ميكردند كه زمين ساكن و هيچ حركت ندارد و هر شبانه روزى يك دفعه خورشيد بدور زمين ميگردد و از گردش خورشيد بدور زمين شب و روز پديد ميگردد.

اين بود كه مفسّرين (مهد) را بسكونت و آرامش تفسير نموده‏اند در صورتى كه (مهد) كه بمعنى گهواره‏ايست كه براى اطفال تهيّه مينمايند آن است كه برفت و آمد آن طفل آرامش پيدا نمايد و بنا بر صحت اين كشف جديد اين خود يكى از                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 9

 معجزات و اسرار قرآن بشمار ميرود زيرا كه در آن وقت احدى چنين گمانى نداشت كه زمين حركت دورى ميكند.

و ديگر از تفضلات خالق متعال اين است كه در زمين راههايى قرار داده كه بشر نظام زندگانى خود را بآسانى فراهم نمايد.

و ديگر از تفضلات او است كه بقدر معين از آسمان آب فرود مى‏آورد كه زمين مرده فصل زمستان در موقع بهار زنده و سبز و خرم گردد.

 (كَذلِكَ تُخْرَجُونَ) همين طورى كه زمين مرده كه در زمستان اثرى از وى نمايان نيست در بهار از خمودى بيرون ميآيد و گويا روح تازه‏اى در آن پديد ميگردد شما افراد بشر نيز در قيامت تحوّل نموده و حيات ديگرى و زندگانى هميشگى بشما بخشوده ميگردد.

در بسيارى از آيات زنده شدن در قيامت را تشبيه مينمايد بد و حالتى كه براى زمين در فصل زمستان و تابستان پديد ميگردد، شايد سرّش اين باشد كه همين طورى كه زمين در زمستان بعينه باقى است منتهى آثارش كه بروز نباتات و گياه‏ها است از آن مفقود گرديده آنهم نه بكلى فاقد اثر شده باشد بلكه براى اين است كه بقدرت و حكمت قادر متعال در زمستان آب و حرارت و دانه را در باطن خود پرورش دهد و در تابستان بصورت گياه و نباتات سر درآورد و بثمر برسد.

انسان نيز بمردن فانى نمى‏گردد بلكه آثارش از اين عالم قطع ميگردد و تمام آثار و اعمال و افعالش كه در ايّام حيات دنيوى كسب نموده و بفعليت رسيده و بآن تحقق يافته و در باطنش مخفى گرديده نموّ مى‏نمايد و در روز موعود كه آخرين سير انسانى است از خمودى بيرون آمده و باراده قادر متعال حيات ديگرى كه جامع تمام مراتب سير او بشمار ميرود بوى بخشوده مى‏گردد آن وقت است كه ثمره و ميوه وجودش ظاهر ميگردد اگر در مزرعه وجودش تخم حشيش و گياه تلخ بى‏ثمر پاشيده مسلما در قيامت كه موقع درو و نتيجه گرفتن است همان سبز گرديده (گندم از گندم برويد جو ز جو):                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 10

          دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر             كى نور چشم من بجز از كشته ندروى‏

 وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ و نيز ذات متعال در مقام عموم قدرت خود ببشر تذكر ميدهد كه هيچ نر و ماده‏اى نيست مگر آنكه ما آن را آفريده‏ايم و با هم جفت گردانيده‏ايم چنانچه در جاى ديگر گفته شد تمام موجودات از نر و ماده تشكيل يافته‏اند حتى مواد اوليه كه در محل خود ثابت گرديده كه از دو عنصر مثبت و منفى كه بمنزله نر و ماده در حيوانات ميباشند تركيب گرديده شده‏اند و وحدت حقيقى و فرديت واقعى منحصر بذات (واجب الوجود تعالى است).

و نيز پس از آنكه بباقى تفضّلاتى كه براى انتفاع بشر مهيا نموده مثل كشتيها كه بآسانى توانند از روى آب گذر نمايند و چهارپايان كه براى سوارى و باقى احتياجات بشر مهيا گردانيده امر ميفرمايد كه وقتى بپشت كشتى و نيز بپشت چهارپايان سوار گرديديد متذكر گرديد كه اينها نعم پروردگار شما است و بگوئيد منزه و مبرا است از هر عيب و نقص آن خدايى كه اين موجودات ارضى و سمائى را براى آسايش ما مسخر گردانيده و ماها عاجز و ناتوان هستيم و چنين قدرتى را نداشتيم كه براى نفع خود چنين موجودات عظيمى را مسخر خود گردانيم، غرض آنكه در همه حال متذكر حق تعالى و نعمت‏هاى بى‏پايان او باشيد و از ياد ولى نعمت خود غافل نگرديد.

 (وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ) و نيز بگوئيد ما بسوى پروردگارمان بازگشت مينمائيم اشاره به اينكه لازمه اعتراف بمبدء اعتراف بمعاد است كسى كه در امر خلقت تدبر بنمايد (و بعلم اليقين) اعتراف كند كه خداى متعال تمام موجودات را براى نشو و ارتقاء بشر مسخّر نموده و براى هر موجودى غايت و فائده‏اى قرار داده براى اينكه بشر بمنتهاى كمال لايق بخود برسد البته اعتراف مى‏نمايد كه همانطورى كه براى هر چيزى فائده و غايتى است كه بايستى بآن برسد انسان هم نيز كه غايت الغايات‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 11
است بايستى بغايت وجود خود و كمال لايق بخود كه بازگشت و رجوع بمبدء است نائل گردد و آن در قيامت كبرى كه آخرين سير بشر است انجام ميگيرد و بازگشت بحق تعالى براى مؤمنين نيكو كار فوز برحمت رحمانى و رحمت رحيمى است كه دو اسم از اسماء الحسنى و اوصاف جمال او است لكن بازگشت كفار و منافقين بسوى غضب و اسم شديد العقاب و قهار و غير آن است.

وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ، أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاكُمْ بِالْبَنِينَ آيه راجع بجهالت و بيخردى كفار است كه اولا مخلوق خدا را جزء او قرار مى‏دهند چنانچه ملائكه را كه مخلوق خدا ميباشند دختران خدا ميناميدند و اين نسبت ناروا كفريست آشكار و ثانيا بهمزه انكار (ام اتخذ) در مقام سرزنش آنها برآمده كه چگونه مخلوق ضعيف‏تر را نسبت بخدا مى‏دهند آيا سزاوار است كه خدا از ميان مخلوقات براى خود دختران را انتخاب نمايد و شما را برگزيند و فضيلت دهد بپسران و اين طور نسبت ناروا كمال سفاهت و نفهمى آنها را ميرساند زيرا كه اولاد، دختر باشد يا پسر جزء پدر و مادر است و از آنها زائيده شده، و واجب الوجود مبدء عالم است و واحد واحد و بسيط الحقيقة و منزّه و مبرّا از جسم و جسمانيات است چنانچه خودش خود را توصيف نموده بقوله (لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ) اين است كه در آخر آيه بالا مى‏فرمايد بحقيقت انسان علانيه كفران مى‏ورزد.

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِينٍ در مقام مذمّت كفار است كه وقتى بيكى از آنان بشارت و خبر مى‏دادند باولاد دخترى كه آن را براى خدا مثل قرار ميدادند يعنى دختران خدا ميناميدند روى وى ار غيض و غضب سياه ميگردد زيرا كه دختر داشتن را بر خود عار ميدانستند و از خبث باطن زنان را نسبت بخدا ميدادند و دختران خدا ميناميدند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 12

 بعد اعتراضا بآنها دو صفت از صفات نكوهيده زن را تذكر ميدهد يكى آنكه طبيعت زن مايل بتزيين و در زر و زيور نشو و نما مى‏نمايد يعنى زن بالطبع مايل بجلوه‏گرى و خود آرايى است و خود را بطلا آلات و لباسهاى حرير زينت مى‏دهد و شايد باين جهت لباس ابريشمى و زينت نمودن بطلا براى مردها ممنوع و حرام گرديده كه با زنان فرق داشته باشند و نيز چون زن بالطبع مايل بآرايش است امر شده كه زينت خود را از اجانب مخفى گرداند.

و ديگر از اوصاف زن اين است كه فرموده (وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِينٍ) غالبا زن در مورد مخاصمه و استيفاء حق خود از روى قياس برهانى و گفتار منطقى نتواند طرف را ملزم گرداند و استيفاء حق خود بنمايد بلكه بطور قياسات جدلى غير بيّن در مقام گفتگو بر مى‏آيد و اين دو صفت نقطه ضعف وجود و نقص عقل وى را ميرساند و كفّار مخلوق ضعيف‏تر را نسبت بخدا ميدهند و پسران كه در نظر آنان نيرومندتر و بزرگ‏منش‏ترند نسبت بخود ميدهند.

و در اينكه بطور كلّى مرد شريف‏تر و نيرومندتر و قوى‏تر از زن است حرفى نيست لكن اولا اين نسبت كلّى است بكلّى و درست است كه اكثر مردها از حيث عقل و تدبير و عمل شريفتر از زن بشمار ميروند لكن نه آنكه هر فردى از مرد بهتر از هر فردى از زن باشد لكن چنانچه تاريخ نشان ميدهد و بمشاهده و عيان ديده شده كه زنهايى در عالم پديد گرديده‏اند كه بمراتب بهتر از بسيارى از مردها بوده و هستند.

و ثانيا چنانچه دانشمندان گفته‏اند اگر چه مرد در عقل و دور انديشى غالبا قوى‏تر از زن است لكن زن حسّاس‏تر از مرد است و نيز در رقّت قلبى و بعض خصوصيات زن بهتر از مرد است.

و چنانچه از سياق آيه معلوم مى‏شود ذات متعال در مقام اعتراض بكفّار است كه اينها وقتى بشارت دختر بآنها داده ميشد از شدّت غيض روى آنها سياه ميگرديد در صورتى كه خالق دختر و پسر يكى است و هر دو انسان و اولاد آنها ميباشند، ديگر چرا آن فردى كه بنظر شما ضعيفتر و پست‏تر است نسبت بخدا ميدهيد و فرد قويتر را نسبت بخود                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 13

 وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ و نيز در مقام بيان آراء نكوهيده و سخنان ركيك بى‏مأخذ آنها برآمده كه آنان ملائكه را كه بندگان پروردگار رحمانند دختران مى‏نامند آيا آنان در موقع خلقت آنها در عالم قضاء و مبدء آفرينش حاضر بودند و كيفيّت خلقت آنها را مشاهده نمودند و چگونگى آنها را كه زن باشند يا مرد ميديدند بزودى شهادت و گفتار ركيك آنان نوشته ميگردد و در قيامت در موقع حساب از آنها سؤال ميگردد و بمجازات اعمال خود خواهند رسيد.

وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ كفّار و مشركين گفتند اگر خداى رحمن ميخواست كه ما عبادت بتها و غير آن را نكنيم ما عبادت نميكرديم و ظاهرا باين سخن ميخواستند خود را از گناه تبرئه نمايند و بگويند بخواست خدا و رضاى او بود كه ما عبادت غير او را بكنيم.

در جواب آنها فرمود اين سخن آنها نيز مثل باقى سخنان ركيك آنان بدون فهم و دانش و رويّه سرزده و آنان دروغگويانند يعنى خلاف واقع ميگويند و خدا كفر كافر را نخواسته چنانچه فرموده (وَ لا يَرْضى‏ لِعِبادِهِ الْكُفْرَ) سوره (زمر) آيه (9)

 [سوره الزخرف (43): آيات 22 تا 39]

بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ (22) وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ (23) قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى‏ مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (24) فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (25) وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ (26)

إِلاَّ الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ (27) وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (28) بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِينٌ (29) وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ كافِرُونَ (30) وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ (31)

أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (32) وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ (33) وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ (34) وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ (35) وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ (36)

وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (37) حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ (38) وَ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ (39)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 15

 (ترجمه)

بلكه كفّار گفتند چون ما حقيقتا آباء و اجداد خود را ديديم بر ملت و طريقى (سلوك مينمايند) ما نيز بروش آنان سلوك نموده هدايت مى‏يابيم (22)

و همچنين اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ما پيش از تو در هيچ قريه و دهى هيچ پيمبر و رسول تهديد كننده‏اى نفرستاديم مگر آنكه متموّلين آنها گفتند بحقيقت ما پدران خود را بر ملّت و طريقه‏اى يافته‏ايم و ما بر آثار آنها پيروى كننده‏گانيم (23)

پيمبران (در پاسخ آنها) گفتند آيا شما متابعت پدران ميكنيد اگر چه ما براى شما ملّت و روشى آورده‏ايم كه راه‏نماتر باشد از آنچه پدران خود را بر آن يافته‏ايد (كفّار) گفتند محققا ما بآنچه شما فرستاده شده‏ايد ناگرويدگانيم (24) (يعنى تابع شما نميشويم)

پس ما از آنان انتقام كشيديم، اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم نظر كن و ببين چگونه بود عاقبت تكذيب كنندگان (25)

اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ياد كن وقتى كه ابراهيم بپدرش (عمويش) و قومش گفت بدرستى من از آنچه شما عبادت ميكنيد بيزارم (26)

 (و بندگى و عبادت نميكنم) مگر آن كسى را كه مرا آفريده و بزودى مرا بسوى حق هدايت مينمايد (27)

و ابراهيم (كلمه توحيد را) در اعقاب خود باقى گذاشت كه شايد (پدر و قومش) از كفر بازگشت نمايند (28)

بلكه ما آن جماعت و پدران آنان را از (دنيا) متمتع و بهره‏مند گردانيديم تا وقتى كه كلمه حق (توحيد) بر آنها فرود آمد و پيمبرى با معجزات ظاهر و آشكار (29) (براى هدايت آنان فرستاديم)

و چون رسول با معجزات بسوى آنها آمد گفتند اين سحر است و ما بآن كافرانيم (30)

كفّار گفتند چرا قرآن فرود نيامد بر مردى كه (بوده باشد) از يكى از دو ده و قريه‏اى باشد كه شأن و منزلت آن بزرگ است (31)

 (اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم) آيا اين مردم رحمت پروردگار تو را قسمت ميكنند (در صورتى كه) ما معاش دنيوى آنان را ما بين آنها قسمت كرده‏ايم، و بلند گردانيديم درجات بعضى را فوق بعض ديگر تا آنكه بعضى بعض ديگر را تسخير نموده و بكار بدارند (اى محمد) رحمت پروردگار تو بهتر (از آن مال و ثروتى است) كه جمع نموده‏اند (32)

و اگر نبود براى آنكه بايستى مردم ملّت واحده باشند (و باجتماع زندگانى نمايند) هر آينه قرار ميداديم‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 16
سقف خانه كسانى كه بپروردگار رحمن كافر گرديده‏اند نقره و نردبانها كه بر آن بالا روند ببام از نقره (33)

و نيز قرار ميداديم درب خانه‏هاى آنان و تختهايى كه بر آن تكيه كنند از نقره (34)

و جواهرات و تمام اينها نيست مگر بهره اندكى از زندگانى دنيا، و آخرت و حضور يافتن نزد پروردگار تو براى پرهيزكاران است (35)

 (اى محمد) كسى كه اعراض كند و چشم بپوشد از ياد پروردگار تو شيطان را بر او برگماريم و همنشين او گردانيم (36)

محققا شياطين راه آنان را مى‏بندند و آنان گمان ميكنند كه راه يافته شدگانند (37)

تا وقتى كه در روز محشر (كافر) نزد ما آمد با همنشين خود (شيطان) گويد اى كاش بين من و تو بقدر دورى دو مشرق دورى بود و تو بد هم‏نشينى براى من ميباشى (38)

 (بآنها گويند) امروز هرگز دورى شما از هم نفع نمى‏بخشد زيرا كه شما بخود ظلم نموده (و خود را از رحمت الهى دور گردانيده‏ايد) و محققا شما در عذاب مساوى مى‏باشيد (39)

توضيح آيات:

بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ خداى متعال به پيمبرش خبر مى‏دهد كه پيش از تو پيمبرانى نفرستاديم مگر آنكه متموّلين و ثروتمندان كفّار در پاسخ سخنان هدايت آميز آنان كه ميگفتند همگى شماها در راه باطل سلوك مينمائيد و ما فرستاده شدگان از طرف خداى جهانيان ميباشيم كه شما را از كج روى بسوى طريق مستقيم ارشاد نمائيم و راه نجات و سعادتان را بشما بفهمانيم تا آنكه بدانيد كه خداى عالم يكى است و در حقيقت وجود و الهيت شريك و انبازى براى او نيست، باراده خود مى‏آفريند و بقدرت خود روزى مى‏دهد نه جزء چيزى است و نه چيزى جزء او است منزّه و مبرّا از تمام صفات اجسام و جسمانيّات است نه زايش مى‏كند و نه زائيده شده (لم يلد يولد است او از قدم) (نه پدر دارد و نه فرزند و نه عم) و متصف بتمام                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 17

 صفات كمال است ازلى و ابدى و فرد و سرمدى است چنين خدايى لايق پرستش و بندگى است نه اجسام بى‏شعور كه قدرت بر كارى ندارند.

كفار در پاسخ سخنان حكيمانه آنها بدون آنكه رجوع بعقل و و جدان خود نمايند و در آن تأمل كنند ميگفتند چون آباء و اجداد ما بر طريقى سلوك مينمودند ما نيز تابع آنان گرديده بروش آنها عمل ميكنيم قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى‏ مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ پيمبران آنها را ارشاد بعقلشان نموده كه رجوع بعقل خود نمائيد كه اگر ما بطريق روشن‏ترى از آنچه پدران شما بر آن بودند شما را بفضيلت و سعادتان راهنمايى كنيم آيا بحكم عقلتان نبايد بپذيريد و بفيوضات رحمانى نائل گرديد.

پس از آنكه بر آنان حجت تمام گرديد و آنان نسبت بپيمبران ظلم و اذيت را از حدّ گذرانيدند و بطورى عصبيّت و كبر و لجاجت آنان را فرا گرفته بود كه ديگر اميد بازگشت نسبت بآنها تصور نداشت بلكه آنان از كسانى گرديدند كه در باره آنها صادق مى‏آمد (صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ) سوره بقره آيه (166) آن وقت موقع انتقام رسيد (فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ) و در مورد غضب پروردگار واقع گرديدند و بعذابهاى گوناگون مثل غرق و خسف، باد صرصر، و امثال اينها گرفتار شدند.

اين است كه در اينجا خطاب برسول اكرم نموده كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ببين چگونه بود سر انجام مردمانى كه پيمبران را تكذيب مينمودند ظاهرا اگر چه خطاب برسول است لكن مقصود كفّار و مشركين است.

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ياد كن وقتى كه ابراهيم عليه السّلام بپدرش يعنى (عمويش) و قومش گفت از آنچه را كه شما عبادت ميكنيد من برى و بيزارم مگر كسى را كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 18

 مرا آفريده كه بزودى هدايتم مينمايد.

 (ما) در (مِمَّا تَعْبُدُونَ) شايد ما مصدريه باشد و از باب مبالغه بجاى وصف گذاشته شده باشد يعنى من از عبادت شما براى غير خدا برى و بيزارم و شايد ما موصوله باشد بحذف عائد يعنى بيزارى ميجويم از آنچه را كه شما معبود خود قرار داده‏ايد.

 (إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي) (الا) استثناء منقطع كه خدا را از بتها استثناء نموده يعنى من معبود شما را عبادت نمينمايم لكن آن كسى را عبادت ميكنم كه مرا از نيستى بهستى و از عدم بوجود آورده زيرا فطر در لغت بمعنى چاهى است كه ابتداء فطر كنند يعنى براى بيرون آمدن آب بكنند و در اينجا استعاره و اشاره بپيدايش انسان است بدون مثال سابق.

 (فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ) از سين سيهدين ميتوان استمرار استفاده نمود و اشاره به اينكه همين طورى كه فعلا مرا هدايت نموده در هدايت و ارشاد من ميافزايد تا مرا بمنتهاى كمال برساند و اين بيان چنين ارائه ميدهد كه حضرت ابراهيم (ع) چون آثار كمال و هدايت و انوار معرفت على الدّوام در خود مشاهده مينمود اطمينان داشت كه آنا فآنا بر معارف و دانشش افزوده خواهد گرديد اين بود بسين سوف كه براى استقبال آرند كلام خود را خاتمه ميدهد.

وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ سخنان مفسرين در اينكه مرجع (ها) در جعلها چيست بقولى كلمه (لا اله الا اللَّه) است كه اين كلمه در ذرية و اعقاب او هميشه باقى است و بقول ديگر همان كلمه (إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ) است كه برائت از شرك در ذريه ابراهيم (ع) باقى مانده و نيز در اينكه مقصود از (فى عقبه) كيانند بعضى گفته‏اند اولاد و ذريه اويند و بقول ديگر آل محمدند صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم كه تا قيامت امامت بين آنها دائر است (مجمع البيان) بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِينٌ                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 19

 بل اضراب از آيه بالا است و اشاره به اينكه با آنكه ابراهيم (ع) (كلمه باقيه) در عقب خود گذاشته است كه ذريه او در طريق حق ثابت قدم باشند آنان از كلمه توحيد برگشتند و مشرك گرديدند اين است كه بعد از بيان حكايت ابراهيم (ع) برسول خود خبر ميدهد كه (هؤلاء) كه شايد مقصود قريش باشند كه از ذريه ابراهيم (ع) بشمار ميروند آنان را از امتعه و نعمتهاى دنيا برخوردار نموديم و آنها را مهلت داديم تا وقتى كه آمد فرستاده حق و رسولى كه رسالت او ظاهر و هويدا بود (يعنى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم).

وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ كافِرُونَ از آيه چنين استفاده ميشود كه قريش و نيز باقى مشركين نظر بآنچه پيمبران پيش خبر از بعثت پيمبر خاتم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم داده بودند منتظر قدوم چنين پيمبرى بودند لكن بآن حسد جبلّى و فطرى و تعصب ذاتى نخواستند قبول كنند كه همان پيمبر است كه اوصاف وى را در كتابهاى آسمانى خوانده‏اند اين بود كه بآيات قرآن افتراء كذب و سحر ميدادند و غرضشان اين بود چنين بنمايند كه اين آيات را پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم از روى حيله و تمويه بهم بسته كه چشم و گوش ما را ببندد و ما را تابع خود گرداند و ما قبول نخواهيم نمود كه اين قرآن كلام خدا باشد.

وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ مشركين ايراد مينمودند ميگفتند چرا اين قرآن فرود نيامد بر يك مرد عظيم الشأن كه از اهل يكى از اين دو شهر بزرگ (از اهل مكه يا از اهل طائف باشد).

در اينكه مقصود از آن مرد چه كس بود چند قول است.

بقولى وليد بن مغيره يا عتبة بن ربيعه يا اخنس بن شريف كه اينان ثروتمندترين اهل مكه بودند.

و بقول ديگر يا عروة بن مسعود ثقفى يا حبيب بن عمر يا كنانة بن عيد يا بيل                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 20

 كه اينان از ثروتمندان و رؤساء طائف بودند.

چون اين مردم از روى جهالت پا از دائره امور طبيعى بالا نگذارده بودند و عزّت و عظمت و جلال روحانى را مقايسه بعزّت و حشمت طبيعى حسّى مينمودند و بعقل ناقص خود چنين گمان ميكردند كه هر كس در دنيا بنظر مردم عظيم‏تر و نيرومندتر مينمايد بايستى در پيشگاه آفريننده جهان نيز بزرگ و مقتدر باشد و صاحب مقام وحى گردد بلكه چنين مى‏پنداشتند كه هر كس نزد خدا شريف و گرامى است خدا وى را بمال و نيرومندى دنيوى امتياز ميدهد. ديگر نميدانستند كه مقام روحانى غير از مقام طبيعى و فوق آن است كسى لايق مقام نبوّت و رسالت ميگردد كه قبلا داراى مقام ولايت باشد.

مقام ولايت چيست و واصلين بآن كيانند

چنانچه دانشمندان گفته‏اند كسى داراى مقام ولايت گرديده كه از تمام مقامات گذشته و در حاق وسط اعتدال قرار گرفته و مقام ولايت طورى است وراء طور عقل متعارفى يعنى مرتبه كمال عقل است چنانچه گفته‏اند نهايت كمال عقلاء بدايت اولياء است و نهايت اولياء بدايت انبياء است و بين انبياء نيز مراتبى است، اول نبى، دوم رسول، سوم اولو العزم، چهارم خاتميّت كه منتهى درجه كمال انسانى است.

و نبوّت مخصوص باشخاصى است كه علوم و معارف آنها كسبى و مأخوذ از مقدمات منطقى نگرديده و موهبتى است الهى كه از شدت قرب آنها بمبدء متعال قلب و جانشان در گرفته بنور توحيد گرديده و على الدّوام علوم و معارف بر قلب منور آنها ريزش ميكند و مطالب و علومى درك مينمايند كه باقى مردم حتى عقلاء و حكماء عاجز از درك آنند.

در كتاب اصول كافى از ابى عبد اللَّه عليه السّلام چنين نقل ميكند كه فرموده انبياء و مرسلين در چهار مرتبه ميباشند اول مرتبه آن‏

 (نبى منبئى فى نفسه)

و نبى يا مأخوذ از نبأ است كه بمعنى ارتفاع شأن باشد يا مأخوذ از بناء و بمعنى خبر است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 21
و از كلمه (منبئى) فى نفسه كه اول مقام نبوّت است معلوم ميشود كه نبوت در خور مقام كسى است كه معلومات او كسبى نباشد بلكه داراى نفس قدسى و ولايت كليّه الهيّه باشد و آن كسى است كه (منبأ فى نفسه) يعنى بنفس و روح خود مرتبط بعالم ما فوق الطبيعه گرديده و از آنجا اخذ علوم مينمايند تا آنجا كه امام عليه السّلام فرموده‏

 (و قد كان ابراهيم نبيّا و ليس بامام حتّى قال اللَّه تعالى إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ)

از اينجا معلوم ميشود كه آخر مرتبه نبوّت مقام امامت و پيشوايى كل است.

خلاصه ولايت كه مقدمه نبوت است در خور مقام هر كسى نيست بلكه مخصوص بكسانى است كه كاملا روح و قلب آنها مرتبط بملإ اعلا گرديده و بآن ربطى كه بين آنها با خالق آنها است يا بدون واسطه ملك يا بواسطه ملك حامل وحى اخذ علوم و معارف مينمايند.

أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ اين آيه بيان آيه بالا است كه اين مردمان جهّال نفهم چگونه توهّم ميكنند كه ميشود هر كسى مخصوص بمقام نبوّت و انزال وحى گردد، آيا اينها را قدرت بر اين هست كه رحمت پروردگار تو را يعنى (رسالت) را تقسيم نمايند در صورتى كه قسمت معاش و روزى آنها كه از امور طبيعى بشمار ميرود و امور طبيعى نسبت بامور روحانى چندان قابل اعتناء نيست و ملائكه مدبّرين و حامل ارزاق و گماشته شده از طرف پروردگار و موكلين امور زندگانى بشر بسيارند و با اين حال چون آنها مسخر امر حقند تقسيم ارزاق خلائق و باقى امور زندگانى بشر از حيات و ممات و غير آن بدست قدرت حق تعالى انجام ميگيرد آن هم از روى حكمت و استعداد براى هر كس مقدارى تعيين نموده تا آنكه بعضى مسخّر بعض ديگر گردند و نظام عالم مرتب گردد. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 22

 چون چنين است پس اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم چگونه گمان ميشود كه ممكن است انزال قرآن كه از معدن رحمت پروردگار تو فرود آمده بدون استعداد سابق كه همان مقام ولايت باشد كه هر كسى استعداد چنين مقامى را ندارد بلكه مخصوص كسانى است كه لايق آن باشند و آن نصيب كسى ميگردد كه در مورد لطف الهى و فيض ربانى واقع گرديده و بدلخواه مردم انجام نميگيرد.

بلكه امامت و خلافت كه منصب خدا دادگى است آن نيز بايستى بدست او و بحكم او بدون توسط غير انجام گيرد اين است كه يكى از ادلّه ما شيعيان بر خلافت بلافصل على بى ابى طالب «ع» اين است كه امامت كه تالى تلو نبوّت و منصب الهى است ممكن نيست بدون تعيين پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم كه آنهم باذن حق تعالى است بدست مردم داده شود زيرا كه خليفه بايستى حافظ دين و مفسّر قرآن و داراى مقام عصمت و برگزيده مرتبه ولايت كليّه الهيّه باشد تا آنكه بشود بقول و حكمتش اعتماد نمود.

چگونه شخص عاقل قبول ميكند دينى كه بايستى تا قيامت باقى و بايد در بين مردم ابراز فعاليت كند حافظ و نگهبان و مجرى آن بدست مردمانى تعيين گردد كه تا چند سال قبل بت پرست و مشرك بودند و مسلما مطلع بر اسرار و نكات قرآن نبودند و نيز باتفاق تمام مسلمانها فاقد مقام عصمت نيز بودند پس چگونه توان قبول نمود كه چنين كسانى بجاى پيغمبر صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم اسلام نشينند و احكام اسلام را جارى نمايند و براى خود قرآن را تفسير و تأويل نمايند البته عقل سليم قبول نخواهد نمود.

وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ- وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ اين آيات متفرع بر آيات بالا و در مقام بيان بى‏اعتبارى و حقارت مال و جاه و ثروت دنيا است كه هميشه نزد مردم بسيار با اهميّت مينمايد،                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 23

 و با آنكه عالم مادّيّات و طبيعيات يكى از عوالم حق تعالى است بلكه عالمى است كه انسان كه گل سرسبد موجودات بشمار ميرود در همين عالم از عدم بوجود و از نقص بكمال ميآيد و باين اعتبار شايسته تمجيد است لكن چون عالم طبيعت در آخرين مرتبه عوالم وجود واقع گرديده و مقدمه عالم آخرت و علّت مادى است و غايت و فائده آن كمال اخروى است نه آنكه مقصود اصلى باشد اين است كه طالبين آن مردمانى ميباشند كه در وصف آنان فرموده (كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا) و فوق عالم طبيعت عالم ملكوت و آن عالم معانى و فوق آن عالم جبروت و عالم مجرّدات است كه مبرّا از جسم و جسمانياتند و فوق آن عالم لاهوت است و فوق آن عالم اله كه از حدّ وصف و توصيف بيرون است.

و چون عالم ملك و طبيعت كه آن را عالم ناسوت نيز گويند در آخرين و پست‏ترين عوالم واقع گرديده و اهل آن نيز پست‏ترين موجودات ميباشند در اين آيه در مقام برآمده گوش زد بشر نمايد كه گمان نكنيد هر كس از مال و ثروت و رياست و جاه زيادتر نصيب دارد نزد خدا ارجمندتر و عزيزتر است و بايستى چنين كس داراى منصب نبوّت و وحى گردد بلكه مال و جاه دنيا نسبت بمقام انسانى بسيار پست و بى مقدار است (وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً) عامه مفسرين در توجيه آيه چنين گفته‏اند اگر براى اين نبود كه مردم اجتماع در كفر نمايند و در كفر يك ملّت و يك فرقه گردند يعنى وقتى ديدند كفّار چنين ثروت و سلطنتى دارند همگى مايل بكفر گردند و كافر شوند براى كسانى كه كافر بخداى رحمن بودند بقدرى از مال و ثروت بآنها عطا مينموديم كه سقف خانه‏هايشان را از نقره بنا ميكردند و پله‏ها و درب‏ها و تختهايى كه بر آن تكيه نمايند از نقره و قرار ميداديم براى كفار طلاها و آنچه آرزو ميكنند و تمام اينها نيست مگر يك متاع اندكى از حيات دنيا و عالم آخرت كه فوق عالم دنيا است و نزد پروردگار تو است مخصوص بمردمان با تقوى است و شايد مقصود از آيه (وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً) بقرينه آيه بالا (لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا) چنين باشد اگر نبود براى اينكه بايستى درجات افراد
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 24

 بشر در امور زندگانى و امور معاششان نزديك بهم باشد كه جامعه و تمدّن روى يك نظام مرتب گردد و بعضى بعض ديگر را در عمل و كار تسخير نمايند بكفّار چنين مال و ثروتى عطا مينمودم.

از اين آيه دو مطلب توان استخراج نمود يكى عطاى مال و جاه و عزت دنيوى يك تفضلى است نسبت بكفار زيرا بمقتضاى صفت رحمانى كه هر كس بقدر استعداد بايستى از آن بهره‏مند گردد چون كفار از آخرت نصيبى ندارند و مقصودشان هم زراعت دنيا است از دنيا بآنها عطا مينمايد (وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ) و ديگر بى‏مقدارى مال و جاه دنيوى را ميرساند و اشاره به اينكه پست‏ترين نعمت خود را تخصيص ميدهد بپست‏ترين مردم يعنى كفار زيرا كه آنان ركود بعالم طبيعت نموده‏اند و بازگشت آنها نيز باسفل السافلين طبيعت خواهد گرديد.

در حديث است كه اگر دنيا بقدر بال مگسى نزد خداوند ارزش داشت شربت آبى بكافر نميداد.

اين است كه چون خداوند متعال دائم الفضل و كثير الاحسان است هر يك از آنان را بقدر استعدادشان بهره‏مند ميگرداند لكن نزد دانشمندان زر و زيور دنيا هيچ ارزش ندارد و مانند بازى بچه‏گانه مينمايد (وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ) دار آخرت و مقام عنديّت كه عبارت از قرب جوار احديت است مخصوص مردمان پرهيزكار است كه پشت بدنيا و روى بحق تعالى آورده‏اند و از دنيا طلب نميكنند مگر بقدر ضرورت معاش و باقل ما يقنع قانع ميگردند.

وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ از راغب اصفهانى است (عشا ظلمة تعترض فى العين يقال رجل اعشى و امرأة عشواء) كسى كه از ياد خدا و از تأمل در آيات قرآنى رو گردانيد و بامور طبيعى مايل گرديد شيطان را بر وى مى‏گماريم كه قرين و همنشين و مصاحب وى گردد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 25

 شكى نيست در اينكه كسى كه مشغول ياد خدا و اوصاف عظمت او نگرديد و در آيات قرآنى و اسرار و نكات مندرجه در آن تأمل ننمود تا آنكه حقانيّت دين اسلام بر او روشن گردد البته مشغول بباطل ميگردد و دل و قلب او ميدان جولان‏گاه شياطين ميشود و آنان اطراف قلب آدمى را فرا ميگيرند و راه حق و طريق تردّد ملائكه را مى‏بندند آن وقت قلب محل قرارگاه شياطين ميگردد و ديگر براى انسان راهى براى طرد شياطين نيست مگر ذكر و فكر در اوصاف الهى و بدايع خلقت تا آنكه باستعانت حق تعالى راه شياطين بسته گردد (ديو چه بيرون رود فرشته در آيد).

از حضرت رسول چنين روايت شده (اگر نبود كه شياطين اطراف قلب بنى آدم را گرفته‏اند هر آينه نظر ميكرد بملكوت آسمانها و زمين) از اين حديث معلوم ميشود كه هر فردى از بشر لايق چنين مقامى هست لكن وقتى تابع نفس و هوى گرديد شياطين بر وى مسلّط ميگردند و اطراف قلب را گرفته و چشم قلب كه بآن بايستى بملكوت آسمانها و زمين نظر كند و حقايق معنوى بر وى مكشوف گردد كور ميگردانند و البته كسى كه بكورى و تاريكى نفس گرفتار گرديد بيراهه و بقهقرا ميرود و گمان ميكند براه مستقيم حركت ميكند.

حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ وَ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ آيه در مقام وصف اشخاصى برآمده كه در اثر اعراض از حق تعالى در دنيا شياطين مونس و جليس آنان گرديده.

 (حَتَّى إِذا جاءَنا) تا وقتى كه بعالم آخرت بازگشت نمودند و خود را با شياطين كه در دنيا رفيق آنها بوده در جهنم و عذاب مى‏بينند آن وقت برفيق خود كه شيطان است ميگويد اى كاش بين من و تو بقدر دو مشرق دور بود.

شايد مقصود از مشرقين مشرق و مغرب باشد كه بين آنها فاصله زياد است و از باب تغليب مشرقين ناميده چنانچه گويند شمسين و قمرين و شايد مقصود از مشرقين‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 26
همان طور كه ظاهر آيه است مشرق زمستانى و مغرب تابستانى باشد و بين آن نيز خيلى فاصله است.

خلاصه اشخاصى كه از حق تعالى و آيات الهى رو گردانيده و در عوض شياطين را قرين و دوست خود گرفته‏اند نظر به اينكه در قيامت هر كسى با دوست خود محشور ميگردد آنان با شياطين كه جايگاه آنان جهنم است قرين هم خواهند گرديد آن وقت از روى تأسف و پشيمانى گويد اى كاش هرگز من با تو رفيق و دوست نگرديده بودم و بين من و تو بسيار دورى بود.

و گويا بآنان گفته ميشود اين حسرت و پشيمانى ديگر سودى ندارد روز عمل گذشته امروز روز جزاء است و چون شما بخود ظلم نموده و از مبدء و مرجع خود گسيخته و مطيع نفس و هوى گرديديد و محل براى شيطان باز نموديد تا بر شما مسلط شده و شما را اغواء گردانيده و همان طور كه در دنيا با هم دوست و رفيق بوديد حال نيز بايستى در عذاب شركت نمائيد.

 [سوره الزخرف (43): آيات 40 تا 62]

أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ مَنْ كانَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (40) فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ (41) أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذِي وَعَدْناهُمْ فَإِنَّا عَلَيْهِمْ مُقْتَدِرُونَ (42) فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (43) وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ (44)

وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ (45) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآياتِنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَقالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ (46) فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآياتِنا إِذا هُمْ مِنْها يَضْحَكُونَ (47) وَ ما نُرِيهِمْ مِنْ آيَةٍ إِلاَّ هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِها وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (48) وَ قالُوا يا أَيُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ (49)

فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ (50) وَ نادى‏ فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَ فَلا تُبْصِرُونَ (51) أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَ لا يَكادُ يُبِينُ (52) فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ (53) فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ (54)

فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ (55) فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِينَ (56) وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ (57) وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلاَّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (58) إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنِي إِسْرائِيلَ (59)

وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ (60) وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (61) وَ لا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (62)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 28

ترجمه‏

اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم آيا تو (توانا ميباشى) كه بشنوانى كران را يا راه بنمايى كوران را و كسى كه در گمراهى آشكار باشد هدايت نمايى (40)

اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم اگر ما تو را بجوار رحمت خود ببريم بحقيقت ما از آنان (در دنيا و آخرت) انتقام كشنده‏ايم (41)

و اگر اراده نمائيم بتو بنمايانيم آنچه را از عذاب بآنها وعده داده‏ايم محققا ما بر آن تواناييم (42)

پس اى رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم چنگ بزن و تمسك نما بآنچه بسوى تو وحى نموده‏ايم بحقيقت تو بر راه راستى (43)

و قرآن محققا براى تو و امت تو تذكر و اندرز (و شرف و عزتى است) و بزودى در موقع سؤال واقع ميگرديد (كه راجع بقرآن چگونه عمل نموديد) (44)

اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم از پيمبرانى كه پيش از تو بودند سؤال كن كه آيا ما غير از خداى رحمن خدايانى براى آنان قرار داديم كه آنها را پرستش نمايند (45)

و ما موسى را بحقيقت فرستاديم بسوى فرعون و گروه او با آيات و معجزاتى (كه شاهد و دليل پيمبرى او باشد) پس موسى بآنان گفت من فرستاده پروردگار عالميانم (46)

پس از آنكه موسى با معجزاتى از نزد ما آمد در آن حال آنان از آن معجزات ميخنديدند (و موسى را مسخره مينمودند) (47)

و بآنها معجزه‏اى نشان نداديم مگر آنكه از خواهرش بزرگتر بود (يعنى هر معجزه‏اى بزرگتر از معجزه جلوتر بود) و آنها را بعذاب گرفتيم شايد كه بازگشت نمايند (48)

 (فرعونيان بموسى) گفتند اى ساحر بخوان پروردگار خودت را بآنچه نزد تو است از عهدى كه پروردگار تو با تو بسته است حقيقتا ما هدايت شدگانيم (49)

پس از آنكه بدعاى موسى عذاب را از آنها برداشتيم در همان حال آنان عهد خود را ميشكنند و از آنچه گفته بودند برگشتند (50)

و فرعون در گروه خود ندا داد و گفت اى جماعت آيا من مالك ملك مصر نيستم و اين نهرهايى كه از زير قصر من جريان دارد آيا چرا شما (عظمت و حشمت مرا) نمى‏بينيد (51)

آيا من بهترم يا اين (موسى) كه خوار و ضعيف و بى‏مقدار است (52) و بجهت لكنت زبان
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 29

 سخن خود را نتواند ظاهر نمايد (53)

 (اگر پيمبر بود) چرا بر وى دست بندهايى از زر و سيم افكنده نشده يا اينكه ملائكه با او بيايند و با او پيوسته باشند (54)

و فرعون گروه خود را باين گفتار (ركيك) سبك عقل يافت (و آنان را فريب داد) و وى را اطاعت نمودند زيرا كه آنان گروهى بودند فاسق (55)

وقتى ما را بغضب آوردند ما از آنها انتقام كشيديم و تمام آنان را غرق گردانيديم (56)

و حكايت آنها را براى ديگران مثل قرار داديم كه متنبه گردند (57)

اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم وقتى براى پسر مريم مثلى زده شد (شايد مقصود از مثل داستان عيسويان باشد كه عيسى را پسر خدا ميناميدند) آن گاه گروه تو از آن فرياد ميكردند (58)

و گفتند آيا خدايان ما بهترند يا او و قوم تو اين مثال را نزدند مگر از راه جدال و خصومت بلكه آنان گروهى ميباشند از خصومت كننده‏گان (59)

نبود عيسى مگر بنده‏اى كه ما بر وى نعمت بخشيديم و او را مثل قرار داديم براى بنى اسرائيل (60)

و اى كافرين اگر بخواهيم هر آينه ملائكه را ميآوريم در زمين كه جانشين شما باشند (61)

 (بآمدن عيسى عليه السّلام بزمين محققا وقوع قيامت دانسته ميشود پس شك در وقوع قيامت نكنيد و مرا (كه رسول خدايم اطاعت نمائيد) و همين است راه مستقيم (62)

و شيطان شما را از راه حق باز ندارد زيرا كه شيطان براى شما دشمنى است آشكارا (63)

توضيح آيات‏

أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ مَنْ كانَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ همزه استفهامى در مقام انكار خطاب بپيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم نموده كه آيا تو چنين انتظار ميبرى كه بتوانى كران را بشنوانى يا بتوانى كوران را هدايت و براه حق ارشاد گردانى و نيز كسانى كه در گمراهى هويدا ميباشند از گمراهى و كج روى بطريق مستقيم شريعت رهسپار گردانى چنين كارى از عهده تو خارج است.

آرى كسى كه پرده ظلمانى غفلت و خود خواهى و خود پسندى روى قلب وى را گرفته و چشم و گوش دل وى را كور و كر گردانيده چگونه ممكن است در چنين دلى آيات قرآنى و سخنان وحى آميز رسول الهى تأثير نمايد و بطريق حق رهسپار                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 30

 گردد هرگز ممكن نيست.

فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ پس از آن براى تسلّى دل پيمبر خود فرمود اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم اگر ما پيش از آنكه عذاب كفّار را بتو بنمايانيم و تو را بجوار رحمت خود ببريم و تو از آنها انتقام نكشيده باشى ما از آنها انتقام خواهيم كشيد.

و بقولى مقصود اين است كه اگر ما تو را از مكه ببريم و تو از قريش انتقام نكشيده باشى در روز (بدر) ما از آنها انتقام كشيم.

و در تفسير اهل بيت آمده (فانا بعلى منهم منتقمون) (ابو الفتوح رازى) از اين آيه دو مطلب توان استخراج نمود يكى اشاره به اينكه رسول اكرم ص (رحمة للعالمين) بود زيرا با آن همه اذيت‏هايى كه كفار بآن وجود شريف مينمودند همه را تحمل كرده و معلوم نيست كه هيچ وقت در باره آنان نفرين كرده باشد بلكه از راه لطف و رحمت براى آنها طلب آمرزش مينمود شاهد بر آن قوله تعالى است كه خطاب برسولش نموده (اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ «1» سوره توبه آيه 81)، و ديگر عذاب استيصالى غير از جنگ و جهاد كه بامر خدا انجام ميگرفت شايد منافى با خلق شريفش بوده زيرا چون كفّار قريش ارحام و خويشان حضرتش بودند با آنكه از آنان بسيار اذيت و جفا ديده نميخواست بعذاب آسمانى معذّب گردند اين است كه لطفا بحضرتش فرموده وقتى تو را از دنيا برديم بنا بر معنى اول يا وقتى كه از مكّه مهاجرت نمودى بنا بر معنى دوم از آنها انتقام مى‏كشيم و شاهد بر اين توجيه قوله تعالى است در سوره انفال آيه (33) (وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ) «2»

__________________________________________________

1- براى آنان طلب آمرزش بكنى يا طلب آمرزش نكنى اگر چه هفتاد مرتبه استغفار نمايى هرگز ما آنها را نميآمرزيم.

2- و چنين نبود كه خدا آنان را عذاب كند در حالى كه تو بين آنها باشى.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 31

أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذِي وَعَدْناهُمْ فَإِنَّا عَلَيْهِمْ مُقْتَدِرُونَ (او) عطف بآيه بالا است كه براى تسلّى دل رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم فرموده بعد از آنكه تو از ميان آنها بمردن يا بهجرت از مكه بمدينه رفتى ما از آنها انتقام ميكشيم شايد مقصود تهديد اهل مكه باشد كه يا در حيات تو در جنگ بدر از آنان انتقام ميكشيم يا بعدا و چه قبلا و چه بعدا قدرت داريم از آنها انتقام كشيم.

فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ- وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ گويا خطاب برسولش نموده كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بسبب هدايت نگرديدن كفّار و سخنان ناروايى كه در باره تو ميگويند نفس شريفت را مشوب نگردان و تمسكّ نما بآنچه از آيات قرآنى و احاديث قدسى و غير اينها كه از طرف خداى تعالى بتو وحى ميگردد و دل خوش دار كه محققا تو بر طريق مستقيم ميباشى ظاهرا مرجع ضمير (انه) قرآن است كه اين قرآن براى تو و پيروان تو شرف و عزّت و راه هدايت است و بزودى در قيامت راجع بقرآن و اين كتاب آسمانى كه مملوّ از حكمت و اندرز و علائم طريق سعادت و فضيلت بشرى است از تو و ملّت تو سؤال ميشود كه با اين كتاب آسمانى و وديعه الهى چگونه عمل نموديد.

وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ خطاب متوجّه برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم نموده اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم از پيمبران پيش سؤال نما كه آيا غير از خداى رحمن براى آنان خدايانى قرار داديم كه آنها را عبادت نمايند.

سخنان مفسرين در توجيه آيه‏

 (و اسئل) اكثر مفسرين گفته‏اند در اينجا مضاف كه (امم باشد در تقدير است و مضاف اليه را بجاى مضاف گذارده‏اند و معنى آيه چنين ميشود كه از مؤمنين اهل كتاب                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 32

 و آنهايى كه براى آنان پيمبران آمدند سؤال كن كه آيا پيمبرى بر آنها آمد مگر آنكه آنها را بغير توحيد ارشاد نمايد.

2- از اهل كتابين يعنى توراة و انجيل سؤال كن كه (أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ) و آنها اگر چه كفارند لكن از باب اتمام حجّت و اثبات اينكه تمام پيمبران امت خود را بعبادت خداى واحد ارشاد مينمودند چنين امر مينمايد كه بدانند آنها نيز بخداى يگانه مردم را دعوت مينمودند و خطاب اگر چه بحضرت رسول است لكن مقصود امتند كه از تمام اهل كتاب بپرسند و اجماع آنها مفيد علم گردد.

3- جماعتى از مفسرين گفته‏اند آيه در شب معراج نازل گرديده على بن ابراهيم قمى بسنده الى الهشام چنين روايت ميكند گويد با ابى جعفر محمّد باقر عليه السّلام حج نموديم و نافع بن ازرق با من بود نافع چون جماعتى را ديد دور شخصى را گرفته‏اند سؤال كرد كه اين كى است هشام گفت اين محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليه السلام است نافع گفت من ميروم نزد وى و از او سؤالاتى مينمايم كه جواب آن را نتواند بدهد مگر نبى يا وصى او وقتى رفت خدمت حضرت و گفت سؤالاتى دارم فرمود بپرس گفت بين حضرت عيسى عليه السّلام با محمد چقدر فاصله بود فرمود بعقيده تو بگويم يا برأى خودم گفت هر دو فرمود برأى من پانصد سال و برأى تو ششصد سال گفت پس چه معنى دارد قوله تعالى (وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ) ابى جعفر عليه السّلام اين آيه را تلاوت نمود (سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ) تا آخر آيه و فرمود از جمله آيات الهى كه در آن شب بر حضرتش نمودار گرديد اين بود كه وقتى ببيت المقدس رسيد تمام انبيا و مرسلين عليهم السلام در آنجا اجتماع نمودند و جبرئيل اذان گفت و تمام پيمبران بنبى حاتم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم اقتداء نمودند آن وقت خطاب رسيد اى محمد از اين پيمبران بپرس‏

 (أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً)

تا آخر حديث كه مفصل است و محل شاهد ما اين آيه بود كه بنا بر اين حديث لازم نمى‏آيد چيزى در تقدير گرفت و آيه بظاهر خود باقى است.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 33

 زيرا كه آيه در شب معراج نازل گرديده وقتى كه بنا بر اخبار بسيار هفتاد نفر از انبياء عليهم السلام كه از جمله آنها موسى عليه السّلام و عيسى عليه السّلام حاضر بودند و اين خطاب براى تذكر اهل كتاب است كه همه پيمبران متفقا بامت خود گفتند خداى يگانه را بپرستيد و در عبادت كسى را با خدا شريك نگردانيد و گر نه پيمبر اكرم محتاج بسئوال نبود از آن رابطه معنوى و حضور روحانى كه با پيمبران داشته مى‏دانست كه هيچ پيمبرى براى امت خود غير از خداى يكتا اله و معبودى تعيين ننموده.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآياتِنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ فَقالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآياتِنا إِذا هُمْ مِنْها يَضْحَكُونَ ظاهرا براى تسلّى دل رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در مقام حكايت حضرت موسى (ع) برآمده كه ما موسى را با معجزات بسيار از عصا، يد بيضا، جراد، قمّل، ضفادع، خون و غير اينها از علامات واضح كه شاهد بر صدق رسالتش بود فرستاديم و حضرتش بامر (رب العالمين) براى هدايت نمودن فرعون و بزرگان مملكتش مأمور گرديده بود وقتى حضرت موسى (ع) اظهار نمود كه من فرستاده پروردگار عالميانم و عصا و يد بيضا را براى اثبات پيمبرى خودش ارائه داد فرعون و تابعين او عوض آنكه رجوع بعقل خود نمايند و بين سحر و معجزه تميز دهند و برسالت او تصديق نمايند (يضحكون) از روى مسخره‏گى ميخنديدند.

وَ ما نُرِيهِمْ مِنْ آيَةٍ إِلَّا هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِها وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ و هر قدر فرعون و فرعونيان بر انكار و كفر مى‏افزودند خداى تعالى براى اتمام حجت معجزه بزرگترى بدست حضرت موسى جارى مينمود و آنان را بعذاب ميگرفت مثل اينكه گاهى آنها را مبتلا بملخ مينمود و پس از التماس و درخواست معاهده مينمودند كه اگر اين بلا از ما رفع گردد ايمان مى‏آوريم پس از رفع عذاب عهد خود را شكسته و بكفر خود باقى مى‏ماندند گاهى آنها مبتلا بشپش، گاهى بوزغ، گاهى بخون كه آب آنها خون مى‏گرديد و با مثال اين عذاب‏ها آنان مبتلا                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 34

 ميگرديدند كه شايد بخود آيند و بازگشت نمايند.

معجزات خارق العاده حضرت موسى (ع) اگر چه بسيار بود لكن تمام يا اكثر آن راجع بامور طبيعى انجام ميگرفت و در مواد موجودات تصرف مينمود و همين طور باقى پيمبران لكن پيمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم اگرچه در امور طبيعى نيز بسيار خارق العاده اظهار مينمود لكن عمده معجزه آن بزرگوار قرآن بود كه منشأ آن از امر معنوى ملكوتى و نشان دادن اسرار ملك و ملكوت و آشنا نمودن مردم بعوالم غير محسوسات سر چشمه گرفته تا آنكه باين وسيله روح و حقيقت مردم از عالم طبيعيات قدرى بالا رود و بعالم فوق الطّبيعه آشنا گردند.

و همين طورى كه مشاهده مينمائيم كه عالم مخصوصا نوع بشر چنانچه سنة اللَّه بر آن جارى است على الدّوام رو بكمال بالا ميرود و دين اسلام بايستى تا قيامت بين خلق ابراز فعاليت نمايد اين است كه بايد معجزه پيمبر از امور حسّى طبيعى بالاتر باشد و درب معنويات را بروى مردم بگشايد كه حجت بر خلق تمام گردد و هر كسى بقدر استعداد و قابليتش از اين كلام معجزنماى الهى بهره‏مند گردد لكن معجزه باقى پيمبران فقط براى اهل زمانشان سودمند بود.

وَ قالُوا يا أَيُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ- فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ بنا بر آنكه مفسرين گويند وقتى فرعونيان بعذاب مبتلا ميشدند ملتجى و پناهنده بحضرت موسى (ع) ميگرديدند و چون اينقدر مردم فهم نداشتند كه بين سحر و معجزه تفاوت بگذارند اين بود كه او را بزرگ ساحرين ميدانستند و گويا ميگفتند اى شخص بزرگ كه داراى علم سحر بلكه استاد ساحرين ميباشى پروردگار خود را بخوان بآن عهدى كه با تو بسته شايد مقصود عهد نبوت يا استجابت دعاى او يا آن قرار دادى باشد كه با او بسته‏اى كه هر كس مخالفت كند وى را بعذاب گرفتار نمايد و از او درخواست نما كه عذاب را از ما بردارد ما ايمان مى‏آوريم و هدايت مى‏يابيم وقتى بدعاى حضرت موسى (ع) از آنان عذاب برداشته مى‏شد نقض عهد
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 35

 نموده و بكفر خود ادامه مى‏دادند.

وَ نادى‏ فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَ فَلا تُبْصِرُونَ- أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَ لا يَكادُ يُبِينُ پس از آنكه فرعون با آن قوّت و شوكت و اقتدارى كه داشت نتوانست با موسى (ع) مقاومت نمايد و ديد روز بروز پيروان موسى (ع) زياد ميگردند بناى تدليس را گذاشت و امر كرد مردم را جمع نمودند و براى آنكه مردم را بسلطنت و مكنت خود فريب دهد و خود را بنظر آنان بزرگ نشان دهد ببنى اسرائيليان كه ايمان آورده بودند خطاب مى‏نمايد كه آيا من مالك و سلطان مصر نيستم و اين نهرهايى كه جريان دارد در تحت اختيار من نيست آيا شما نمى‏بينيد آيا من كه چنين سلطنت و اقتدارى دارم بهترم يا اين شخص خوار كه نه مال و سلطنت دارد و نه زبان فصيح كه با بيان خوب بتواند با شما تكلم نمايد.

از بعض مفسرين چنين نقل شده كه وقتى خداى تعالى موسى (ع) را نزد فرعون فرستاد لكنت را از زبان او برداشت بدليل قوله تعالى حكاية از موسى كه گفت (وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي) و جواب او (قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى‏) و غرض فرعون اين بود كه زمان پيش را بياد مردم آورد و نقطه ضعف موسى را بنماياند.

فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ- فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ فرعون بر سخنان ركيك خود مى‏افزايد و گويد اگر موسى از طرف خداى تعالى مبعوث گرديده چرا دست بند زرين بر دست ندارد گويند فرعون بهر كس حكومت ميداد دست‏بند طلايى بدست او ميكرد و بگردنش طوق زرين مى‏انداخت و اين را علامت فرمانروايى او قرار ميداد.

و باين گفتار چنين وانمود مينمود كه موسى لايق رسالت نيست زيرا نه صاحب مال و مكنت است و نه موجودات غيبى مثل ملائكه با او همدوش و با وى پيوسته‏اند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 36

 كه او را كمك نمايند و شما بچه جهت پيرو وى گرديده‏ايد.

فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ فرعون چون باين گفتار گروه خود را اغواء كرد و عقل آنان را سبك گردانيد اين بود كه عزّت خدايى را مقايسه نمودند بعزّت طبيعى چنانچه عادت اكثر مردم در هر زمانى چنين است كه فرق نميگذارند بين عزت روحانى حقيقى و عزّت مجازى دنيوى و نميدانند كه عزت خدايى كه مصداق كاملش رسالت و نبوّت است از منشأ ديگرى تراوش نموده.

فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ- فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلًا لِلْآخِرِينَ خداى تعالى برسولش خبر ميدهد كه پس از آنكه فرعون سركشى و طغيان را از حد گذرانيد و رسولان ما را خشمناك گردانيد و ما را بغضب آورد از وى و تابعين او انتقام كشيديم و تمام آنها را غرق گردانيديم و آنان را براى كافرين بعد پيش‏رو و مثال قرار داديم كه ببينند و بدانند كه حق تعالى در موقع غضب (شديد الانتقام است) چنانچه در موقع رحمت (ارحم الراحمين) و اكرام الاكرمين است.

وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ چون براى مردم مثل زدند عيسى را بآدم كه بى‏پدر و مادر بدنيا آمده چنانچه در قوله تعالى (إِنَّ مَثَلَ عِيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ) يعنى مثال عيسى نزد خدا مثال آدم است كه همان طور كه آدم را از خاك آفريديم عيسى را نيز بى‏پدر خلقت نموديم (إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ) خطاب برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم است كه وقتى چنين مثلى زده شد قوم تو از او برميگردند.

مفسرين در توجيه آيه چنين گفته‏اند مشركين وقتى اين مثل را شنيدند فرياد برآوردند كه محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ميخواهد ما باو سجده كنيم مثل عيسويان كه عيسى را خدا و پسر خدا ميگفتند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 37

 (يصدّون) دو طور قرائت شده بعضى بضم صاد مأخوذ از صدود كه بمعنى اعراض است خوانده‏اند (قال اللَّه تعالى) (يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً) و باقى قراء بكسر صاد قرائت نموده‏اند و در معنى آن نيز گفتارى از مفسرين نقل شده.

1- از ابن عباس است كه (يصدون) يعنى (يصفحون) وقتى اين مثل را ميشنوند فرياد ميزنند.

2- سعيد بن مسيب گفته (يصدّون) يعنى (يضجون) بانك ميزدند.

3- ديگرى گفته (يصدون) يعنى (يجزعون) جزع ميكنند.

4- شيخ طبرسى گفته (يصدّون) يعنى (يضجون) ضجيج مجادله در موقع مخاصمه است و آراء ديگرى نيز از مفسرين نقل شده.

وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ مفسرين در شأن نزول آيه گفته‏اند كفّار قريش چون اين مثل را شنيدند گفتند آيا خدايان ما بهتر از عيسى نيستند اگر عيسى براى اينكه او را بغير از خدا عبادت كردند در آتش باشد خدايان ما نيز همين طور باشند يعنى آنها هم در آتش باشند (ابن عباس و مقاتل) در تفسير اهل بيت از امير المؤمنين عليه السلام چنين نقل شده كه فرمود روزى آمدم نزد رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم و او ميان جمعى از صناديد قريش نشسته بود چون مرا ديد قدرى در من نگريست آن گاه فرمود (يا على مثل تو در اين امت مثل عيسى بن مريم است كه جماعتى در محبّت او افراط نموده و او را خدا دانسته و هلاك گرديدند و گروهى در بغض و دشمنى او افراط نمودند و هلاك گرديدند و جماعتى اقتصاد و ميانه روى نمودند و آنان نجات يافتند.

وقتى قريش اين سخن را از پيغمبر اكرم شنيدند خنده مسخر آميز نمودند و گفتند محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ميخواهد پسر عم خود را تشبيه بانبياء كند آن وقت اين آيه فرود آمد كه چون بعيسى بن مريم مثل زده شد يعنى چون على را تشبيه بعيسى (ع)                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 38

 نمودى قوم تو از سفاهت كلام تو را ضعيف انگاشتند و خدا عالم است بتمسخر و عدم تصديق آنان بگفتار تو و گفتند اگر على مثل عيسى باشد خدايان ما از عيسى بهتر خواهند بود و غرض آن جماعت خصومت و جدال بود.

إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ عيسى نيست مگر بنده‏اى كه بر او انعام و تفضل نموديم و او را مثل قرار داديم براى بنى اسرائيل شايد مقصود چنين باشد كه براى نشان دادن قدرت خود او را بدون پدر آفريديم و همين طورى كه قدرت داشتيم يك پسرى بى‏پدر بيافرينيم همين طور اگر بخواهيم قدرت داريم كه شما را فانى گردانيم و ملائكه را جانشين شما قرار دهيم.

وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ وَ لا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ آيه بالا اشاره بعموم قدرت بود و آيه اخير شايد اشاره بسعه علم باشد و ممكن است مرجع ضمير (انّه) عيسى (ع) باشد كه بنزول عيسى (ع) از آسمان نزديك شدن ساعت قيامت دانسته ميشود.

و شايد مرجع ضمير قرآن باشد چنانچه بعضى گفته‏اند يعنى بآيات قرآن دانسته ميشود وقوع قيامت پس در قيامت شك نكنيد و تابع قرآن باشيد كه پيش‏رو و رهنماى شما است و من پيمبر شما ميباشم و همين است راه مستقيم كه شما را بجوار رحمت حق تعالى نزديك ميگرداند و شيطان شما را از طريق حقّ و فوز برحمت او باز ندارد زيرا كه شيطان براى شما دشمنى است آشكارا تابع او نگرديد و فريب او را نخوريد كه شما را از طريق حق و هر گونه فضيلت و سعادتى دور مى‏گرداند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 39

 [سوره الزخرف (43): آيات 63 تا 80]

وَ لَمَّا جاءَ عِيسى‏ بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (63) إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (64) فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ (65) هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (66) الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِينَ (67)

يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (68) الَّذِينَ آمَنُوا بِآياتِنا وَ كانُوا مُسْلِمِينَ (69) ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُكُمْ تُحْبَرُونَ (70) يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنْتُمْ فِيها خالِدُونَ (71) وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (72)

لَكُمْ فِيها فاكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِنْها تَأْكُلُونَ (73) إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ (74) لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ (75) وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ (76) وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ (77)

لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (78) أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ (79) أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى‏ وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ (80)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 40

ترجمه‏

وقتى عيسى با معجزه‏هايى آمد (كه دلالت بر صدق نبوتش ميكرد) ببنى اسرائيل گفت من شريعت و دين ظاهر و روشنى آورده‏ام كه مشتمل بر حكمت و بيان كننده آن چيزى است كه با هم اختلاف داريد پس از عذاب خدا بترسيد و تقوى را پيشه خود نمائيد و مطيع (اوامر و نواهى) من گرديد (64)

بحقيقت خدا است آن كسى كه پروردگار من و پروردگار شما است و همين است راه راست (65)

پس (در بين آنها) اختلاف افتاد و فرق متعدّده گرديدند واى بر آنهايى كه ستم كردند از عذاب روز دردناك (66)

آيا آنها انتظار نميكشند مگر اينكه قيامت بغتة در حال غفلت ناگهان بر آنها واقع گردد (67)

در آن روز بعض دوستان (از كفّار) دشمن بعض ديگرند مگر پرهيزكاران (68) (كه در آن روز دوست هم و با هم اتفاق دارند)

 (از جانب حق تعالى ندا رسد) اى بندگان من امروز براى شما خوفى نيست و شما محزون نميباشيد (69)

و آنان كسانى ميباشند كه بآيات ما ايمان آوردند و (باوامر حق تعالى) تسليم گرديدند (70)

 (اى مؤمنين مسلمين) داخل بهشت گرديد و با ازواج خود شادمان (و گرامى باشيد) (71)

 (غلمان بهشتى) با كاسه‏هاى طلا و كوزه‏هاى بى دسته بر آنان دور ميزنند و در آن بهشت براى آنها مهيّا است آنچه را كه نفسهاى آنان مايل باشد و آنچه را چشمها از آن لذّت ببرد (و اى مؤمنين متقين) شما در بهشت جاويدانيد (72)

و اين است آن بهشتى كه بارث بشما رسيده بسبب اعمال نيكى كه كرده بوديد (73)

و در آن بهشت براى شما مهيّا است ميوه‏هاى بسيار كه از آن ميخوريد (74)

محققا گنه‏كاران در عذاب جهنّم جاويدانند (75)

و عذاب از آنان كم نميشود و آنها در جهنّم (مى‏مانند) و اميد نجات ندارند (76)

و ما بآنان ستم ننموديم بلكه آنها (خودشان بخود ظلم نمودند) و از ظالمين بودند (77)

اهل جهنم ندا كنند (و گويند) اى مالك دوزخ از پروردگار خودت (درخواست نما) كه حكم كند بر مرگ ما (تا از اين عذاب برهيم) مالك گويد شما بايد هميشه در عذاب بمانيد (78)

 (و در جواب كفّار گفته شود) محققا ما سخن حق را بر شما

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 41
آورديم و لكن بيشتر شما از حقّ كراهت داشتيد (79)

بلكه (نافرمانى را) محكم كردند ما نيز (عذاب را) محكم كننده‏گانيم (80)

آيا (اين كفار چنين گمان ميكنند كه آنچه در باطن خود مخفى گردانند) و آنچه آهسته (با يكديگر) گويند ما نميشنويم آرى ميشنويم و بعلاوه فرشتگان ما نزد آنهايند و مينويسند (81)

توضيح آيات‏

وَ لَمَّا جاءَ عِيسى‏ بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ پس از بيان عذاب جهنّميان خبر ميدهد ببعثت عيسى عليه السّلام كه چون عيسى بن مريم بپيمبرى مبعوث گرديد و براى اثبات پيمبرى خود معجزات بسيارى از قبيل مرده زنده كردن و از گل پرنده ساختن و بقوه خدا داد خود نفخه دميدن و پرنده گرديدن گل و غير اين‏ها از معجزات محير العقول كه بدست خود بفرمان خداى متعال جارى مينمود.

با اين دلائل واضح ببنى اسرائيل گفت من رسول خدايم و براى هدايت شما آمده‏ام و گفتار من مشتمل بر حكمت و از روى حقيقت انجام گرفته و آيات الهى يعنى كتاب انجيل را براى شما آورده‏ام كه اختلاف را از ميان شما بردارم و صحيح و فاسد آراء شما را از هم جدا نموده بشما بنمايانم پس از آن ببنى اسرائيل خطاب نمود كه از مخالفت و خطاء احتراز نمائيد و حكم خدا را بپذيريد و آنچه را بشما امر ميكنم اطاعت نمائيد.

إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ بحقيقت او است خدايى كه پروردگار من و پروردگار شما است فقط او را پرستش نمائيد همين است راه راست كه سر انجام آن قرب جوار ربّ العالمين است (هو) ضمير غائب و يكى از اسماء الحسنى و مرجعش (اللَّه) است و اشاره بآن                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 42

 واحد بسيطى است كه غائب از حواس بشر است كه بحواس پنجگانه نفسانى نميتوان آن ذات مقدس را ادراك نمود و او است پروردگار من و شما فقط بايستى او را بندگى و اطاعت نمائيد تا بفضيلت و سعادت برسيد و برحمت غير متناهى او فائز گرديد.

و با اينكه حضرت عيسى عليه السّلام فرمود من از طرف پروردگار آمده‏ام كه از بين شما اختلاف را بردارم كه از طريق حق انحراف و اعوجاج پيدا ننمائيد و در طريق توحيد و وحدت متفق الكلمه باشيد با اين حال (فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ) پس از آن بين كسانى كه از تابعين او بشمار ميرفتند در اثر معجزات خارق العاده كه از او مشاهده مينمودند در باره حضرت عيسى عليه السّلام كه آيا او خدا يا پسر خدا يا (ثالث ثلاثه) است اختلاف واقع گرديد و آنان چند فرقه گرديدند مثل يعقوبيه، فسطوريّه، ملكاتيّه، مرقوسيّه، شمعونيه.

فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ اشاره به اينكه پس از آمدن پيمبران با براهين محكم و گفتار حكمت آميز و كتاب آسمانى و معجزات بسيار كه هر يك شاهد عادلى است بر صدق گفتارشان واى بحال افرادى كه بخود ظلم نمودند و پس از اتمام حجت در اثر مخالفت خود را مستحق عذاب دردناك گردانيدند.

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (ان تأتيهم) بدل از (السّاعة) است يعنى اينان انتظار ندارند مگر اينكه بغتة بر آنها قيامت بيايد واو (و هم) حاليه است يعنى در حالى كه آنان غافل باشند.

 (هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ) بهل استفهامى در مقام سرزنش كفار بر آمده كه اينان اگر فكر داشتند از همين حيات درويشان پى بحيات اخرويشان ميبردند چنانچه در سوره واقعه اشاره بهمين دارد قوله تعالى وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى‏ فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ راجع باين آيه در سوره واقعه آيه (92) بيانى شده رجوع بآن جا نمائيد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 43

 الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ اول بطور عموم فرمود دوستان و رفقاء در دنيا روز قيامت بعضى دشمن بعض ديگرند بعد پرهيزكاران را از عموم دوستان استثناء نموده يعنى هر دوستى كه دوستى او راجع بامور طبيعى و مادّى دنيوى پديد گرديده كه در لهو و لعب با هم دوست و رفيق باشند يا در امور ديگر در روز قيامت دشمن هم ميگردند قوله تعالى (وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً) و هر يك بديگرى دشنام ميدهد.

و سرّ دشمنى آنان با يكديگر معلوم است زيرا كه رفقاء در دنيا يا در عمل قبيح و معاصى با هم رفيق ميگردند و عمل بد را در نظر هم شيرين مينمايند يا در كسب و كار و عمل با هم همكارى مينمايند و يكديگر را از طريق حق باز ميدارند و اشتغال بامور دنيوى و لو آنكه در نظر شارع مباح باشد باز آدمى را مشغول بدنيا نموده و از حق تعالى دور ميگرداند و چون در روز موعود اسباب آن لذائذ حسيّه مفقود گرديده و وزر و وبال معاصى و اشتغال بدنيا وى را گرفته كسانى را كه وى را در اين كار كمك نموده لعن و نفرين مينمايد.

 (إِلَّا الْمُتَّقِينَ) تمام دوستان و رفقاء در قيامت دشمن هم ميگردند مگر مردمان با تقوى و آنان كسانى ميباشند كه در همه حال چشم دلشان بسوى حق تعالى نگران است كسب و عمل مباح آنها را از حقّ و حقيقت باز نمى‏دارد و همان طورى كه اهل دنيا در فسق و معاصى بعضى معاون بعض ديگرند اهل ايمان و تقوى نيز چنينند زيرا كه فطرى بشر است كه هم عقيده و هم مسلك خود را دوست مى‏دارد و دوستى متقين با هم يكى از دو راهست يا اتفاق آنها در امور روحانى است كه مسلك و روش آنان در سير و سلوك الى اللَّه يكى و با هم متحد و معاون يكديگرند و آنها همين طورى كه در دنيا جسما و روحا با هم دوست و يگانگى بينشان استوار گرديده در قيامت كه حقيقت هر چيزى نمايان مى‏گردد البته اتحاد بين آنان استوارتر مى‏گردد.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 44

 و گمان ميرود كه مأخذ شفاعت نيز همين باشد كه هر دوستى با دوست خود شفع و قرين ميگردد و وى را بسوى خود و مقام خود ميكشاند زيرا كه محبّت جذابه الهى است و اصل محبّت همان ارتباط روحانى است و اگر ما با اولياء الهى باعتبار مقام روحانى آنها از طريق اطاعت و پيروى آنان محبت آنها را در دل خود بپرورانيم و آن بزرگواران را بمقام روحانيت بشناسيم و دوست داريم و مطيع آنها گرديم در قيامت شفع ما و شفيع ما خواهند گرديد.

قسم دوم از متقين دوستانى ميباشند كه از جهت صفات حميده و اخلاق فاضله با يكديگر دوستى و رفاقت پيدا مى‏نمايند مثل محبت فضلاء و مؤمنين پرهيزكار با هم و يكديگر را بطريق رضاى حق و عمل نيكو توصيه مينمايند و چنين اشخاص نيز همين طور كه در دنيا دوست صادق و خيرخواه يكديگرند در قيامت دوستى و رفاقت بين آنها تزايد پيدا مينمايد و با هم رفيق مشفق ميگردند.

 (يا عباد) خطاب بهمين اشخاص مؤمن با تقوى مينمايد كه داخل بهشت گرديد امروز كه روز قيامت است از فزع اكبر در امانيد و نه خوف و ترسى از عذاب يا بليات و آفاتى كه در دنيا دم بدم متوجّه و رو بروى شما مى‏آورد ترسناكيد و نه بر گذشته عمر خود محزون ميباشيد زيرا كه حيات دنيوى خود را بيهوده مصرف ننموديد كه امروز كه روز جزا است پشيمان و محزون باشيد و چنين خطاب بلفظ (يا عباد) چنين ارائه مى‏دهد كه اشخاص با تقوى مشمول لطف و رحمت بى‏پايان حق سبحانه و تعالى واقع گرديده‏اند.

الَّذِينَ آمَنُوا بِآياتِنا وَ كانُوا مُسْلِمِينَ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُكُمْ تُحْبَرُونَ در مقام معرّفى (عباد) ببعض صفات آنان اشاره مى‏نمايد كه آنهايى كه ببندگى ستوده شده‏اند كسانى ميباشند كه بآيات الهى (قرآن) ايمان آورده‏اند و تسليم اوامر و نواهى و دستوراتى كه از طرف حق تعالى بتوسط سفير اعظم خود محمّد بن عبد اللَّه صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بآنها ابلاغ شده بدون چون و چرا و استحسانات عقلى خود                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 45

 قبول نموده و عمل مى‏نمايند.

آيات اعم از آيات تكوينى و آيات تشريعى است كه شخص متفكر اول نظر ميكند بآيات تكوينى و نظام خلقت و ارتباط موجودات بيكديگر و عجائب و اسرارى كه در كمون موجودات منطوى است در نظر مى‏گيرد و در آن دقت مينمايد و از اثر پى بمؤثر مى‏برد.

ايمان از اينجا سر چشمه ميگيرد زيرا كه پس از آنكه شخص از اثر پى به مؤثر برد و مبدء موجودات را بعلم و قدرت و حكمت شناخت از اينجا نتيجه ديگرى عايدش ميگردد و بعقل و زكاوت خود پى ميبرد كه اين دستگاه مجلّل جهانى بى‏هوده خلقت نگرديده البتّه مقصود بالاترى در نظر است و انسان بعقل ناقص خود نتواند به آن پى ببرد و نيز بخودى خود طريق سعادت و فضيلت خود را نمى‏شناسد.

و از اين دو مقدمه نتيجه ديگرى نيز عايد او مى‏گردد كه بمقتضاى لطف و كرم خداوندى بايستى هميشه براى بشر پيشوا و قائد و رهنمايى باشد كه راه سعادت و فضيلت آنان را نشان دهد كه بيراهه نروند و بچاه هلاكت دنيوى و اخروى واقع نگردند و نيز عقل حاكم بر اين است كه بايد با آن پيشوا كه مؤيد من عند اللَّه و سفير الى اللَّه است كتاب قانونى باشد كه وظيفه روزانه بشر را تعيين نمايد.

و چنانچه معلوم و محرز است بالاترين كتاب‏هاى آسمانى قرآن عزيز است كه هم كتاب قانونى و هم معجزه سيّد ما نبى خاتم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم است و اين كتاب (قرآن) چون مشتمل بر اسرار و نكات و قوانين و اسرارى است كه همه كس نتواند بآن پى ببرد اين است كه محتاج به مفسّر و مبيّن است زيرا كه دين و قانونى كه بايستى تا قيامت بين خلق ابراز فعاليّت نمايد و در قرآن محكمات و متشابهات و عام و خاص و مطلق و مقيّد و ناسخ و منسوخ بسيار است و علم باينها فقط نزد (راسخين فى العلم) است اين است كه بايستى رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم امام و خليفه بعد از خود را خود حضرتش بفرمان خداى تعيين نمايد هر كس لايق اين منصب نيست.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 46
(ادخلوا) خطاب بآن كسانى است كه در مقابل عوامل تشريعى و تكوينى و آنچه براى آنها بقلم تقدير جارى گرديده تسليم گرديده و مطيع و فرمان بردارند كه خودتان با زوجه‏هايتان آنهايى كه لايقند داخل بهشت گرديد در حالى كه خوشحال و مسرور ميباشند.

يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنْتُمْ فِيها خالِدُونَ وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ لَكُمْ فِيها فاكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِنْها تَأْكُلُونَ پس از آن بمؤمنين وعده ميدهد بانواع و اقسام نعمت‏هاى بهشتى و دستگاه مجلّلى كه براى آنها تهيه شده از كاسه‏هاى زرّين و كوزه‏ها و ليوانها از دسته دار و بى‏دسته و بعد نعمت بهشتيان را بسه نوع تعميم ميدهد.

 (اوّل) مهيّا گرديده براى بهشتيان هر چه را نفس آنان مايل بآن گردد (دوم) آنچه را كه از آن لذت برند و اطلاق (تلذّ الاعين) شامل ميگردد هم لذائذ روحانى و هم لذائذ جسمانى و آنچه را كه از آن محظوظ گردند (سوم) كه از بالاترين نعمتها بشمار ميرود خلود آنها است كه اهل بهشت هميشه در بهشت جاويدانند.

إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ رسم قرآن بر اين است كه غالبا هر جا بيان نعمتهايى را كه بمؤمنين وعده داده تذكر ميدهد پس از آن كافرين را تهديد مينمايد بعذاب و شكنجه و بعكس هر جا كافرين را تهديد بعذاب نموده پس از آن مؤمنين را وعده مى‏دهد بنعمتهاى بهشتى شايد سرش اين باشد كه بايستى انسان هميشه بين خوف و رجا باشد اين است كه پيمبر اسلام با آنكه بفرموده خداى تعالى (رحمة للعالمين) بود او را (ببشيرا و نذيرا) ستوده و معرفى نموده و همين طورى كه مؤمنين متنعّم بنعمت‏هاى بى‏اندازه و بهشت منزل هميشه‏گى آنها است در مقابل آنان كفّار و گنهكاران نيز گرفتار عذاب بسيار و در جهنّم جاويدانند و بدلالت آيات قرآن آنى عذاب آنها سست نميگردد و از نجات
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 47

 نااميد گرديده‏اند.

 (و ما ظلمناهم و لكن كانوا هم الظّالمين) نظر بفرموده خداى (وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏) يعنى چيزى براى انسان نيست مگر آنچه را كه در آن سعى و كوشش نموده (سوره النجم آيه 40) در اينجا تذكر ميدهد كه گمان نشود كسانى را كه ببهشت ميبرند و بآن نعمتهاى بهشتى آنان را مستفيض ميگرداند يك خصوصيت زائدى در اصل خلقت با آنها همراه بوده كه بدون اختيار و مجاهده عمل نيك از آنان صادر گرديده و نيز كسانى را كه بجهنم ميبرند و بآن عذابهاى كذايى مبتلا ميگرداند يك منقصتى در خلقت آنها قرار داده و بدون اراده و اختيار عمل بد از آنها ناشى ميگردد چنانچه رأى (اشاعره) بر اين است چنين گمانى فاسد است زيرا كه منافى با عدل پروردگار جهانيانست اگر چنين باشد بر عاصى ظلم وارد ميگردد ذات متعال بالاتر از اين است كه بنده ضعيف خود را بصفتى كه در او گذاشته و بدون اختيار مرتكب معاصى گرديده وى را عذاب نمايد كه چرا چنين و چنان كردى.

اين است كه در بسيارى از آيات قرآن باهل عذاب و اهل جهنم تذكر ميدهد كه ما بشما ظلم ننموديم بلكه خودتان دانسته و فهميده از روى اختيار بنفس خود ظلم نموده و مستحق عذاب شده‏ايد و عذاب الهى از روى عدل است كه هر چيزى در موقع خود قرار گرفته و و هر كه را به بخشد و عذاب نكند از روى رحمت و كرم او است.

وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ اهل جهنم از شدت عذاب التجاء بمالك دوزخ نموده و بآن پناه مى‏آورند و بطور استغاثه و التماس گويند اى مالك دوزخ از پروردگار خود بخواه كه بر مرگ ما حكم كند و ما بميريم و از اين عذاب سخت برهيم مالك در پاسخ گويد شما بايستى هميشه در اين عذاب سخت بمانيد.

اعتراض‏

اگر گفته شود آدم گنه كار در مدّت كمى گناه نموده چگونه بايستى براى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 48

 اين مدّت كم هميشه در عذاب شديد باشد و اين طور مجازات منافى است با فرموده خداى تعالى (جزاء وفاقا) يعنى جزا بايد مطابق عمل انجام گيرد و بنا بر اين كفّار بايد بقدر عمر دنيويشان كه در كفر و عصيان گذرانيده‏اند در جهنّم معذب باشند نه آنكه در جهنم جاويدان گردند.

پاسخ‏

چون كفر و ايمان راجع بقلب انسانى است نه جسد و روح حيوانى وقتى در اثر مخالفت و طغيان و نفس پرستى قلب و روح و روان آدمى فاسد گرديد و نور توحيد و ايمان در آن نفوذ ننمود و قلب لطيف انسانى كه بايستى آينه صفات الهى و نماينده اوصاف ايزدى باشد مثل سنگ خارا بلكه (شديدتر) يعنى سخت‏تر از سنگ گرديد كه ديگر قابل نفوذ آب رحمت رحمانى نيست و پس از مرگ ديگر محلى براى تدارك باقى نخواهد ماند زيرا چون انسان مادامى كه در دنيا زيست مينمايد استعداد كمال در او باقى است لكن بمردن آنچه در آن بالقوّه موجود بوده بفعليت رسيده اين است كه عالم آخرت براى انسان دائمى و هميشگى است و آخر ندارد و كافر در اثر تاريكى قلبش و دورى وى از رحمت خدا هميشه بعذاب گرفتار خواهد بود و همين اثر تيرگى قلب كافر است كه اگر فرضا كافر بعمر دنيا زنده و زندگانى مى‏نمود بكفر خود باقى بلكه بر طغيان و سركشى خود مى‏افزود و چون عالم آخرت هميشه باقى است اين است كه كافر كه فعليّت اخير او كفر و دورى از رحمت خداى تعالى است هميشه معذب خواهد بود.

لكن مؤمنين و لو آنكه گنهكار باشند چون جوهر قلبشان فاسد نگرديده منتهى جرم معاصى روى قلبشان را گرفته و نميگذارد نور الهى در آن نفوذ نمايد اين است كه اگر بدون توبه از دنيا بروند بايستى مدتى در عذاب بمانند تا آنكه مثل طلاى مغشوش كه در بوته زرگرى آب نمايند غش آنها سوخته گردد و زر ناب گرديده لايق مقام مقربين گردند.

لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 49

 اين آيات اخير شاهد بر بيان آيه بالا است كه ذات احديت خطاب بكفّار مينمايد و در پاسخ كفّار آنان كه راه نجات ميطلبند فرموده ما در دنيا طريق حق را بر شما ظاهر گردانيديم يعنى پيمبران و سفراى خود را با اسباب هدايت براى راه‏نمايى و هدايت شما فرستاديم لكن شما افراد بشر از پيروى طريق حقّ كراهت داشتيد بلكه نه فقط كفار سخن پيمبران را نپذيرفتند و ردّ نموده و قبول ننمودند بلكه ضديّت و انكار را محكم گردانيده و در مقام اذيّت آنها بر آمدند چون چنين كردند جزا و پاداش اعمال آنان چنين است كه ما نيز عذاب آنها را محكم گردانيم (جَزاءً وِفاقاً) يعنى مجازات مطابق عمل است.

أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى‏ وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ آيا كفار و منافقين چنين گمان ميبرند كه ما از اسرار و آن كينه و ضديّتى كه در باطن خود مخفى گردانيده و آنچه را كه سرا با هم نجوى ميكنند بى‏خبريم چنين نيست كه گمان كرده‏اند اگر شما بگوش سر فقط سخنان يكديگر را ميشنويد و از باطن هم بيخبريد ما بگوش و چشم حقّانى همين طور كه سخنان ظاهر شما را ميشنويم و اعمال شما را مينگريم همين طور سخنانى كه در قلبتان و سرّتان با خود حديث ميكنيد و در طريق ضديت با اهل اسلام انديشه مينمائيد و پس از آن با يك ديگر مخفيانه سخن مى‏گوييد تمام آنها را ميشنويم و كرام الكاتبين كه گماشته شده بر ضبط اعمال شما ميباشند نزد شما حاضرند و سخنان شما را مينويسند.

آرى دو اسم از اسماء اللَّه يكى سميع و ديگرى بصير است بعضى گفته‏اند بازگشت اين دو اسم شريف بهمان علم ازلى او است كه باعتبار آنكه علم بمبصرات و علم بمسموعات دارد خود را سميع و بصير ناميده اگر چه چنين است لكن چنانچه در صفحات جلو اشاره نموديم شايد براى اين دو اسم شريف خصوصيات زائدى هم باشد كه بخواهد ببشر بفهماند كه همين طورى كه نزد شما آنچه را كه بچشم ميبينيد و بگوش ميشنويد بطور مشاهده و عيانست همين طور علم حق تعالى بتمام موجودات بطور مشاهده حضورى و عيانست و تمام ممكنات ناشى و پديد گرديده از                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 50

 قدرت مطلقه و علم حضورى و در احاطه علميّه اويند كه علم او بتمام آنها احاطه نموده (لا يعزب عن علمه مثقال ذرة فى السماء و الارض).

 [سوره الزخرف (43): آيات 81 تا 89]

قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ (81) سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ (82) فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ (83) وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (84) وَ تَبارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (85)

وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (86) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ (87) وَ قِيلِهِ يا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا يُؤْمِنُونَ (88) فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (89)

ترجمه‏

اى محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بگو اگر براى خداى (يكتا) فرزندى بود من اول كسى بودم كه او را پرستش مينمودم (82)

منزّه و مبرّا است پروردگار آسمانها و زمين و خداوند عرش از آنچه او را توصيف مينمائيد (83)

اى محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم كافران را بخود واگذار كه در لهو و لعب (بازى كنند) تا وقتى كه روزى را به‏بينند (يعنى قيامت را) كه بآنان وعده داده شده (84)

و آن خدايى است كه آفريننده و اله آسمان‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 51

 و آفريننده و اله زمين است و او حكيم و درست كار و عالم بهمه چيز (و دانا است) (85)

و بزرگوار (و بلند مرتبه است) آن كسى كه براى او است پادشاهى و سلطنت آسمانها و زمين و آنچه بين آنها است و نيز نزد او است علم بوقوع قيامت و شما بازگشت بسوى او مينمائيد (86)

 (و معبودان مشركين كه از آنان شفاعت ميطلبيد) آنان مالك شفاعت نيستند و مالك شفاعت نيست مگر كسى كه بحق شهادت داده باشد در حالى كه بشهادت خود عالم باشند (يعنى از روى علم و دانش بحق شهادت دهد) (87) اى‏

محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم اگر از اين مشركين سؤال كنى كه چه كس شما را آفريده البته ميگويند خدا پس آنان چگونه از او رو گردانيده ميشوند (88)

 (و نزد خدا است علم و ميداند قول رسول را كه ميگفت) اى پروردگار من محققا اينها جماعتى ميباشند كه ايمان نميآورند (89)

 (پس از جانب حق تعالى برسول امر ميگردد) كه روا از آنها بگردان و از دعوت آنان اعراض نما و بگو (بين من و شما) از منازعه و مجادله مسالمت است و بزودى ميدانيد (و بجزاى اعمال خود خواهيد رسيد)

توضيح آيات‏

قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ- سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ اين آيات متفرع بر آيات بالا است كه كفار و مشركين ملائكه را دختران خدا مى‏ناميدند و عيسويان مسيح را پسر خدا و يهوديان عزير را پسر خدا ميدانستند.

خطاب برسول اكرم نموده كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم باينها بگو اگر براى خدا اولاد بود چنانچه شما مى‏گوييد من اول كسى بودم كه وى را پرستش مينمودم.

اشاره به اينكه چون من راجع بمعرفت حق تعالى و صفات او داناتر از شما ميباشم بر فرض محال اگر احتمال ميدادم كه براى خدا اولادى باشد من در عبادت و پرستش او بر غير سبقت ميگرفتم.

طبرسى در توضيح آيه گفتارى از مفسرين نقل مينمايد

1- اگر بقول و بگمان شما براى خداى رحمن اولادى بود پس من اول                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 52

 كسى هستم كه خدا را بوحدانيّت و يگانگى پرستش مينمايم و كسى كه خدا را به يگانگى پرستش نمايد نسبت ولد را از او دفع نموده، و معنى اين سخن چنين ميشود كه من اول موحدينم و قول شما را در ولد داشتن خدا انكار مينمايم. (مجاهد) 2- ان بمعنى ماء نفى است و معنى آيه چنين ميشود كه براى خداى رحمن ولد نيست و من اول عبادت كننده‏گان و اقرار كننده بنفى ولد از او ميباشم. (ابن عباس و قتاده و ابن زيد) 3- اگر براى خدا اولاد بود من اول كسى بودم كه از عبادت او اعراض مينمودم زيرا كسى كه براى وى اولاد باشد نميباشد مگر جسم و حادث و كسى كه چنين باشد مستحق عبادت نيست زيرا كه قدرت ندارد بر نعمتهايى كه بآن مستحق عبادت گردد. (جبائى و غيره) 4- چنين گويد چون من اول عبادت كننده‏گان ولد خدا نيستم پس براى خدا ولد نيست و اين سخن باين ماند كه تو بگويى اگر من نويسنده بودم حسابدان هم بودم و مقصود چنين باشد كه من نه نويسنده ميباشم و نه حساب دان. (سفيان بن عينه) 5- اگر براى خدا اولاد بود من اول كسى بودم كه او را عبادت ميكردم بلحاظ اينكه براى او ولد ميباشد و لكن براى او ولد نيست. (سدى و ابى مسلم) و اين مطلب مثل اين است كه گفته شود اگر حكمت بعبادت غير خدا اقتضاء مينمود من او را عبادت ميكردم لكن حكمت مقتضى عبادت غير او نيست و اگر دليل دلالت ميكرد كه براى او اولاد است من نيز مى‏گفتم لكن بر اينكه براى خدا ولد باشد دليل نداريم و اين طور بيان براى اين است كه ثابت و محقق ميگرداند كه براى خدا اولادى نيست و نسبت ولد بخدا دادن بعيد است زيرا كه امر محالى را معلّق نموده بمحال ديگر. (پايان) نظر بسياق آيه بهترين توجيهات در آيه توجيه اخير است كه به (ان) شرطيه امر
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 53

 محالى را كه اولاد داشتن خدا باشد معلّق نموده بر محال ديگر كه عبادت او است.

خلاصه شايد ميخواهد بمردم بفهماند اگر بفرض محال براى خدا اولاد بود محال بود من او را پرستش نمايم من خدايى را پرستش مينمايم كه منزه و مبرا باشد از توليد مثل زيرا كه توليد مثل صفت اجسام است نه خالق اجسام.

لكن نظر ببعض روايات چنانچه بعضى گفته‏اند بهترين توجيهات رأى دوم است زيرا چنين نقل ميكنند كه روزى (نضر بن حارث) در لاف‏گاه خود نشسته و بسيارى از صناديد قريش نزد او بودند (نضر) در يك آيه‏اى از آيات قرآن خوض نمود و آغاز استهزاء كرد (وليد بن مغيره) در آن وقت ميل باسلام داشت و پيوسته از قرآن ستايش مينمود گفت اى (نضر) بقرآن استهزاء ميكنى قسم بخدا كه محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم نميگويد مگر حق (نضر) در جواب او گفت من نيز حق مى‏گويم محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ميگويد (لا اله الا اللَّه) من هم ميگويم (لا اله الا اللَّه) اما اضافه مى‏كنم به اينكه گويم ملائكه بنات اللَّه ميباشند اين سخن بگوش پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم رسيد و اندوهناك گرديد پس از آن جبرئيل اين آيه را آورد (قل ان كان للرحمن ولد) تا آخر (نضر) نزد (وليد) آمد و آيه را براى او خواند و گفت خداى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ما را در اين آيه تصديق نموده (وليد) گفت اى احمق خدا تو را تكذيب كرده زيرا كه (ان) بمعنى نفى است ميگويد نيست و نبوده براى خدا فرزندى بگو اگر فرزندى داشت من اول كسى بودم كه او را پرستش مينمودم و چون آنها اهل لسان بودند و قرآن بزبان آنها فرود آمده و (نضر) با آن عنادى كه داشت نتوانست گفتار خشن وليد را كه گفت اى احمق رد كند پس بهتر اين است كه گفته شود در اينجا (ان) بمعنى نفى است.

سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ آيه متعلق بآيه بالا است كه پس از آنكه تذكر ميدهد كه مبدئى كه بگمان شما صاحب اولاد باشد قابل عبادت و پرستش نيست گويد منزّه و مبرّا است از توليد مثل و آنچه صفت اجسام است آن كسى كه پروردگار و مربى آسمانها و زمين و
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 54

 پروردگار عرش است از آنچه آنها بعقل ناقص خودشان او را توصيف مينمايند.

اشاره به اينكه آن كسى كه خالق و مربّى آسمانها و زمين و عرش عظيم است كه محيط بر تمام اجسام است چگونه ممكن است مثل اجسام توليد مثل نمايد اگر چنين بود او نيز مثل باقى اجسام محتاج بغير و محدود بحد معين و متصف بصفت اجسام و قابل تبديل و تغيير و در معرض فنا و زوال بود و خالق و مربى عالم بايستى از اين صفات منزّه و مبرّا باشد.

فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ پس از آن خطاب برسولش نموده كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم اين مردمان نفهم جاهل چنان در امور طبيعى فرو رفته‏اند كه خالق و مربى عالم را نيز تشبيه بطبيعيات نموده و نسبت ناروا باو مى‏دهند ديگر قابل هدايت نميباشند آنان را بخود واگذار كه در لهو و لعب خوض نمايند تا وقتى كه برسند بان روزى (روز قيامت) كه بآنها وعده داده شده.

وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ وَ تَبارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (و هو) واو (هو) را عطف ميدهد برب يعنى پروردگار آسمان و زمين آن كسى است كه در آسمانها اله است و در زمين اله است (وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ) و در امر خلقت و نظام موجودات بروش حكيمانه هر چيزى را بجاى خود قرار داده و بمصالح و مفاسد امور عالم است و علم حضورى او بهمه چيز محيط و اوضاع عالم تحت قيوميّت او انجام گرفته.

مفسرين در اينجا (اله) را بمعنى معبود دانسته‏اند و گفته‏اند خدا آن كسى است كه مربى و معبود اهل آسمانها و اهل زمين و اهل عرش است از ملائكه مدبرين و غير آنها.

و شايد مقصود از (اله) الوهيت و خالقيت باشد كه او سبحانه و تعالى هم خالق آسمانها و زمين و اهل آن است و هم مربى و تربيت دهنده آنها است و شاهد بر اين                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 55

 معنى قوله تعالى است كه در اخر آيه فرموده (وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ) كه خلقت او محكم و متقن و از روى علم و دانش و بوجه نيكو انجام گرفته.

بعد در مقام بيان عظمت و بزرگوارى و كبريايى خود برآمده كه بزرگوار خدايى كه مملكت آسمان‏ها و زمين و آنچه بين آنها است ملك او و در قبضه اقتدار و تصرّف او است و دائم الفضل و كثير الاحسان است (وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ) احدى نميداند ساعة وقوع قيامت را مگر او و بازگشت تمام امور بدست قدرت او است.

در اين آيات پنج اسم از اسماء الحسنى و پنج صفت از اوصاف جمال احديت خود را تذكّر ميدهد، ربوبيّت، الهيّت، حكمت، عالميّت، مالكيّت اين پنج صفت و پنج اسم اصول و جامع اسماء الحسنى است و باقى اسماء مأخوذ از اينها و در تحت اينها بشمار ميروند.

وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (الّا) در آيه شايد استثناء متّصل باشد در صورتى كه مقصود از (الذّين) تمام معبودان از قبيل بتها و ملائكه و غير آنها از آنچه را كه مشركين عبادت مينمودند باميد آنكه شفيع آنان باشند، لكن اگر مقصود خصوص بتها باشد استثناء منقطع ميگردد.

خلاصه آيه- در بيان ردّ عقيده فاسد مشركين برآمده كه گمان مى‏كردند بتها يا غير بتها از قبيل ملائكه يا حضرت عيسى عليه السّلام يا غير آن شفيع آنها مى‏گردند و آنان را از عذاب مى‏رهانند تذكّر مى‏دهد كه كسى نتواند شفاعت كند مگر در باره كسى كه بحق شهادت داده باشد در صورتى كه شهادت آن نيز از روى علم و يقين انجام گرفته.

اين آيه دليل بر اين است كه شهادت لسانى بتنهايى در تحقق ايمان كافى نيست بلكه بايستى شهادت از روى علم و يقين باشد و شايد اشاره باين باشد كه‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 56
شفعاء شفاعت نمى‏كنند مگر اهل توحيد را بدليل فرموده خداى تعالى (لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏).

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ خطاب برسول مى‏نمايد كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم اگر از اين مشركين سؤال كنى چه كس شما را آفريده (بلام و نون تأكيد ثقيله ليقولنّ) مؤكدا گويند ما را خدا آفريده (فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ) بسيار جاى تعجّب است وقتى اينها بفطرت ذاتى خود بطور جديّت اعتراف نمايند كه خالق و آفريننده ما خدا است چگونه از او رو مى‏گردانند و غير او را عبادت و پرستش مى‏نمايند و از وى طلب حاجت مى‏كنند و خود را بهلاكت و عذاب ابدى دچار مى‏نمايند.

در اينجا گفته شده:

         ليس العجب ممن نجا كيف نجا             انما العجب ممن هلك كيف هلك‏

 يعنى با آن سعه رحمة اللَّه و كثرة الدلائل چگونه خود را بهلاكت ابدى مى‏اندازند.

وَ قِيلِهِ يا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا يُؤْمِنُونَ بعضى (و قيله) را بكسر لام خوانده‏اند بنا بر اينكه عطف باشد بآيه بالا (وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ) و معنى آيه چنين مى‏شود (و عنده علم قيله) يعنى نزد خدا است دانستن قول رسول كه ميگفت يا رب اين جماعت ايمان نمى‏آورند و صاحب كشاف گفته اين توجيه غير وجيه است زيرا كه بين معطوف و معطوف عليه بچيزى كه موجه نيست و جمله معترضه است فاصله شده با آنكه موجب تنافر نظم عطفين نيز مى‏باشد (منهج الصادقين) و باقى قراء (قيله) را بنصب قرائت نموده‏اند (القول، و القيل، و القال، تماما مصدر مى‏باشند (و قيله) شايد قول رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم باشد كه در مقام شكايت گفت يا رب اين جماعت گروهى مى‏باشند جاهل و نادان و ايمان نمى‏آورند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 57

 فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ خداوند در پاسخ رسولش فرموده چون نادانند آنان را عفو كن و بگو سلامتى و تحيّت براى ملت ما و امان براى شما است و بعضى گفته‏اند اين آيه بآيه جهاد نسخ شد، (فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ) اگر در دنيا چشم و گوش آنان در اثر پيروى هواهاى نفسانى بسته شده و نتوانند علم بحقّانيّت كلام رسول پيدا نمايند بزودى پس از مرگ و در قيامت كه همه چيز بحقيقت ظاهر ميگردد خواهند دانست اگر چه آن دانستن ديگر براى آنان سودى ندارد.

بعد>