مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 173 سورة الزمر خمس و سبعون آية و هى مكيّة الّا قوله تعالى (قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا) الخ [سوره الزمر (39): آيات 1 تا 10] بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (1) إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ (2) أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي ما هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ (3) لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً لاصْطَفى مِمَّا يَخْلُقُ ما يَشاءُ سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (4) خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ (5) خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (6) إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (7) وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِيباً إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ ما كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلاً إِنَّكَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ (8) أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (9) قُلْ يا عِبادِ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ (10) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 174 ترجمه سوره زمر در مكه فرود آمده و هفتاد و پنج آيه و هزار و يكصد و هشتاد دو كلمه است بنام ايزد هستىبخش صاحب رحمت عام و خاص قرآن از جانب خداى غالب درستكار فرود آمده (2) اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم محققا ما كتاب (قرآن) را بحقّ و درستى بسوى تو فرود آورديم پس خدا را پرستش نما در حالى كه دين را براى او خالص كننده باشى (3) آگاه باشيد كه دين خالص مخصوص بخدا خواهد بود (4) آنهايى كه دوستانى بغير خدا گرفتند (چنين گويند) ما پرستش نميكنيم آنها را مگر براى اينكه ما را بسوى خدا نزديك كنند بحقيقت خدا بين آنان حكم خواهد نمود در آنچه در آن اختلاف ميكنند (5) البته خدا كسى را كه دروغگو و ناسپاس باشد هدايت نخواهد گردانيد (6) اگر خدا اراده كرده بود كه فرزندى بگيرد بر ميگزيد از آنچه خلق نموده آنچه را كه ميخواست منزه و مبرّا است (از اولاد و او خدايى است يگانه و قهار (7) آسمانها و زمين مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 175 را بحق و درستى آفريده شب را ميافزايد بر روز و روز را ميافزايد بر شب و خورشيد و ماه را مسخر گردانيده و تمام آنها (در مدار خود دور ميزنند) تا وقتى كه معين گرديده، آگاه باشيد كه او خدايى است غالب (و قاهر) و آمرزنده (8) شما (بنى آدم را) از يك نفس (و يك حقيقت) آفريده پس از آن از همان يك نفس جفتى براى او قرار داده و از چهارپايان هشت جفت براى شما فرستاده و شما را در شكمهاى مادرانتان آفريده خلقتى بعد از خلقتى، در تاريكيهاى سه گانه اين است پروردگار و پرورش دهنده شما، كه ملك و سلطنت مخصوص باو است و نيست خدايى مگر او پس بكجا بر گردانيده ميشويد (9) اگر شما كافر بشويد (بدانيد) كه خدا از شما بى نياز است و براى بندهگانش كفر نمىپسندد و اگر سپاسگزارى بنمائيد آن را براى شما مىپسندد بر نمىدارد باربردارى بار گناه كسى ديگر را پس از آن بازگشت شما بسوى پروردگارتان خواهد گرديد و خبردار ميگرداند شما را بآنچه كردهايد (10) محققا خداوند دانا و عالم است بآنچه در سينههاى شما (پنهان است) (11) وقتى بانسان ضررى رسد خدا را ميخواند و بازگشت باو مينمايد و وقتى بوى نعمتى عطاء ميكند فراموش مينمايد آنچه را كه قبلا (براى رفع ضررش) از او ميخواسته و براى خداوند همتا قرار داده تا اينكه از راه خدا مردم را گمراه گرداند اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم باين (بت پرستان) بگو حظّ اندكى از كفر خود ببريد لكن محققا از ياران آتش خواهيد بود (12) (آيا كسى كه براى خدا همتا قرار ميدهد بهتر است) يا كسى كه در ساعات شب ايستاده (و خدا را) سجده كننده است و از عذاب آخرت ميترسد و برحمت پروردگار خود اميدوار است اى محمّد باينان بگو آيا آنهايى كه ميدانند با آنهايى كه نميدانند يكسانند (هرگز چنين نخواهد بود) فقط عقلاء هستند كه پذيرنده (پند و اندرز ميباشند) (13) اى محمد بگو اى بندگان من اى كسانى كه پذيرنده ايمانيد خوددارى كنيد از مخالفت پروردگارتان، براى كسانى كه در اين دنيا نيكى كردهاند نيكى است و زمين خدا وسيع است و محققا (خداوند) بصبر كنندگان اجر تمام و بغير حساب عطا مينمايد (14) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 176 توضيح آيات تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ، إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ (تنزيل) يا خبر مبتداء محذوف است يعنى اين قرآن يا مبتداء و خبرش جمله بعد است. آيه اشاره بمقام قرآن و مقام نبى خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مينمايد كه چنين كتابى از مبدء آفرينش و از عالم ما فوق الطبيعة عالم قضاء و لوح محفوظ بتوسط ملك حامل وحى از طرف خداى غالب قاهر حكيم درست كار در اين عالم ناسوت طبيعت فرود آمده. و تذكر ميدهد كه قرآن از دو جهت پديده ايست كه مورد ستايش و پذيرفتن خواهد بود يكى از جهت مبدء نزولش كه از چنين مبدئى ظهور نموده و ديگر از جهت حقايق و رموزى كه منطوى در آن است و آن كتابى است بحق و حقيقت كه كجى و خلافى در آن راه ندارد. فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ با اينكه ميدانست كه رسولش در مرتبه بندگى ثابت قدم و با كمال خلوص عبادت مينمايد اول نظر باهميت خلوص در دين و عبادت رسول گرامى خود را مخاطب بخطاب گردانيده كه وقتى نزد تو محقق و ثابت گرديده كه قرآن حق و از طرف حق و حقيقت صادر گرديده خدا را بوحدت و يگانگى عبادت نما بطورى كه عبادت تو خالص گرديده و او را اهل عبادت و خود را بنده و موظف بر اطاعت امر مولى و تحت قهاريت او بدانى يا اينكه اين خطاب بامت ميباشد- گرچه ظاهرش خطاب به پيغمبر است كه در حديث است كه خطابات قرآن از باب (اياك اعنى و اسمعى يا جاره) ميباشد. أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ و در ثانى بطور عموم ببشر تذكر ميدهد كه بدانيد و آگاه باشيد كه دين خالص مخصوص بخدا است شايد مقصود از دين خالص كلمه توحيد باشد و اشاره مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 177 به اينكه در هر چهار مرتبه توحيد (توحيد در مقام ذات و صفات و افعال و عبادت خالص گرديد در مرتبه ذات بدانيد) كه (واجب الوجود) از مثل و ند و عديل و نظير منزّه و مبراء خواهد بود و در مرتبه صفات بعلم حقيقى بدانيد كه حق تعالى منزه و مبرّا از تمام صفات ممكنات است و صفات حقيقيّة او عين ذات اوست و در مرتبه افعال (لا مؤثر فى الوجود الّا اللَّه) را نصب العين خود گردانيد و مؤثر حقيقى را منحصر بذات متعال بدانيد و در مرتبه عمل خدا و مبدء خود را عبادت و ستايش نمائيد در حالى كه پرستش و عبادت شما از هر گونه غلّ و غش طبيعت پاك و خالى از شوب اوهام باشد و دينى كه رهرو و رهبر انسان باشد بمراتب چهارگانه توحيد فقط دين اسلام است و باين لحاظ ممكن است گفته شود مقصود از دين خالص دين اسلام خواهد بود. وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى اين آيه تأييد مينمايد آن توجيهى را كه گفتيم مقصود از دين خالص مراتب چهارگانه توحيد است زيرا كه از اين آيه چنين استفاده ميشود كه مشركين شركشان در مقام ذات و الوهيت نبوده بلكه در مقام عبادت مشرك بودند زيرا كه بگمان فاسد خودشان چنين مىپنداشتند كه اين بتها نزد خداى عالم شرف و منزلتى دارند و در مهماتشان متوسل به بتها مىگرديدند و در برابر آنان خضوع و خشوع مىنمودند تا باين وسيله بحق تعالى نزديك گردند و چون بتها را و لو از جهت واسطه آنان را مؤثر و لايق بندگى و عبوديت ميدانستند اين بود كه خداى تعالى پيمبران را فرستاده كه اين اشتباه را از بشر رفع كنند و بدانند كه در مقام عبادت نيز بايستى موحد باشند و فقط اله عالم را عبادت نمايند و از او حاجت بخواهند و بعلم اليقين بدانند كه در عالم مؤثرى غير از او نخواهد بود و در همه حال دست نيازمندى بسوى بىنياز مطلق دراز نموده و از او استمداد بجويند نه از بتهاى بىشعور. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 178 إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي ما هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ چون بين بتپرستان در انتخاب بتها اختلاف بود هر قوم و طائفهاى از آنان رأى و سليقهاى داشتند و براى خود بتى انتخاب مينمودند و نسبتهاى ناروايى بمقام الوهيت ميدادند عيسويان عيسى (ع) را پسر خدا مىدانستند يهوديها عزيز را پسر خدا ميدانستند دسته ديگر ملائكه را معبود قرار ميدادند جماعت ديگر ملائكه را دختران خدا ميپنداشتند بعض ديگر بتهايى را كه بدست خود ساخته عبادت مينمودند اين است كه قيامت كه دادگاه عدل الهى است از روى عدل حكم هر يك در خور عملشان تعيين ميگردد كسانى كه بخدا دروغ مى- بندند و حقّ را ميپوشانند خدا چنين اشخاصى را هدايت نخواهد نمود. لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً لَاصْطَفى مِمَّا يَخْلُقُ ما يَشاءُ سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ اعتراض بمشركين نموده كه اگر خدا خواسته بود اولاد بگيرد خودش از بين مخلوقاتش كسى را كه شايسته فرزندى او بود انتخاب مينمود لكن چون ذات متعال منزه و مبراء از توليد مثل و شبه و نظير خواهد بود و او واحد و احد و قاهر و غالب بر هر چيزى است زايش و جفت و همتا براى او محال است. خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى در مفردات در لغت (كور) چنين گفته «كور الشيء ادارته و ضم بعضه الى بعض ككور العمامة و قوله، يكور الليل على النهار و يكور النهار على الليل فاشارة الى جريان الشمس فى مطالعها و انتقاض الليل و النهار و ازديادهما» «1» __________________________________________________ (1) كور الشيء بمعنى دور زدن وى است و چسبيدن بعضى از وى ببعض ديگر مثل پيچيدن عمامه و قوله تعالى (يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ) تا آخر اشاره نموده بجريان خورشيد از محل طلوع خود و كم و زياد شدن شب و روز. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 179 و نيز در (المنجد) چنين گفته (كاريكور كورا) العمامة و نحوها على راسه لفّها و ادرارها «1». آيه براى اثبات نفى ولد و مبراء بودن خود از نسبتهاى نارواى كفار اشاره بخلقت عجيب عالم طبيعيات از آسمانها و زمين و حركت دورى آنها مىنمايد و از كلمه تكوير در آيه بمناسبت معنوى لغوى آن كه پيچيده شدن دورى است و تشبيه بعمامه شده و از مفردات و المنجد نقل نموديم دو مطلب مهم كه نظام عالم طبيعى بستگى بآن دارد مىتوان از آن استخراج نمود، يكى ادوار و دور زدن اشياء است بگرد خود كه تمام موجودات طبيعى از منظومه شمسى گرفته تا موجودات خورد و از جمله آنها زمين ما است كه بحركت اتصالى چنانچه هيئت جديد نشان مىدهد و بعض آيات شاهد بر آن است بدور خود ميچرخد و از همين حركت ادوارى موجودات است بگرد خود كه شب داخل در روز و روز داخل در شب مىگردد قوله تعالى (يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ) و عالم طبيعى روى همين نظام بر پا خواهد بود. دوم مطلبى كه از كلمه (يكور) در آيه ميتوان استخراج نمود اتصال و ارتباط موجودات و پيچيدگى آنان است در يكديگر، چنانچه در محل خود محرز و مبرهن گرديده كه تمام موجودات مادى طبيعى مثل حلقههاى زنجير يا مانند تار و پود يك پارچه بهم بستگى خواهند داشت اين است كه روز در شب و شب در روز پيچيده گرديده و باين نظر بين تمام موجودات يك وحدت اتصالى دائر است كه از پرتو وحدت حقه حقيقى اله عالم تشكيل گرديده. خلاصه از كلمه (يكور) و جريان شمس و قمر كه در آيه تذكر ميدهد دو مطلب مىتوان استفاده نمود يكى حركت دورى موجودات بگرد خود كه هر موجودى بگرد خود بحركت دائمى مىچرخد و باين حركت شب و روز و ماه و سال پديد خواهد گرديد، و ديگر پيچيدگى موجودات و اتصال آنان __________________________________________________ (1) (كاريكور كورا) يعنى عمامه و مانند آن پيچيده بر سرش و دور زد. [.....] مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 180 است بيكديگر و تشبيه آن بعمامه هر دو جهت را ميرساند زيرا كه عمامه هم گرد است و هم به هم پيچيده و از اين دو مطلب كه بمنزله دو مقدمه است نتيجهاى بدست مىآيد كه عالم با كثرتى كه در آن بنظر مىآيد يك وحدت اتصالى بين آنها حكمفرما خواهد بود و چون در جاى خود مبرهن گرديده كه يكى از ادله انّى براى اثبات توحيد وحدت موجودات و وحدت نظام عالم است و اين وحدت بخوبى بما نشان ميدهد وحدت اله عالم را زيرا كه اتفاقى بين تمام عقلاى عالم است كه وحدت صنع دليل بر وحدت صانع خواهد بود. و نزد عاقل متدبر مخفى نخواهد بود كه موجودات با تباين و ضديتى كه بين آنان دائر است چنان وحدت و يگانگى تامى بين آنها تشكيل يافته كه گويا مشاهده مينمائيم يك امر غير مرئى وحدانى و يك حقيقت محيطى تمامى آنان را تحت استيلاء و اقتدار خود در آورده و هر يك از اجزاء عالم را براى انجام كارى مسخر گردانيده و آن نيست مگر رحمت واسعه و فيض منبسط الهى- (برحمتك التي وسعت كل شيئى). پس از آنكه از وحدت عالم خلقت و وحدت مجموعه جهان وحدت اله عالم ثابت گرديده آن وقت بعلم يقينى ثابت مىگردد كه اله از ولد و فرزند و توليد مثل منزه و مبراء خواهد بود زيرا كه وحدت بسيط مجرد حقانى آبى از مثل و مانند است اين است كه ذات متعال بهمين آيه و امثال آن خود را تنزيه و تبرى مينمايد از پيدايش فرزند و توليد مثل زيرا كه توليد مثل با وحدت حقه حقيقيه الهية و بساطت او محال خواهد بود قوله تعالى: أَلا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ آگاه باشيد كه خدا غالب و قاهر و بسيار آمرزنده است.
خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها ذات متعال در بيان ابتداء خلقت بشر بر آمده كه شما افراد بشر را از يك حقيقت و يك وجود يعنى آدم ابو البشر آفريديم و ان يك حقيقت فرد بود و
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 181 چون فرديت منحصر بذات بارى تعالى است و همگى ممكنات زوج تركيبى خواهند بود اين بود كه جفتى (حواء) براى زوجيت او قرار داديم. حكماء نظر بآن قاعده مسلمه بينشان كه گويند (الواحد لا يصدر منه الا الواحد) گويند اول چيزى كه از مبدء آفرينش پديد گرديده يك حقيقت بود و آن را عقل اول نامند و از او عقل دوم و فلك اول پديد گرديد و از دوم و سوم بهمين ترتيب عقل و فلكى تا برسد بعقل فعال كه آن را عقل دهم نامند و از آن عناصر كه مواد طبيعيّات است پديد گرديده و بضم و تركيب عناصر مواليد ثلاث جمادات و نباتات و حيوانات ظاهر گرديدهاند. اگر چه باين ترتيبى كه آنان گفتهاند دليلى بر اثبات آن نداريم لكن چون مبدء هر كثرتى وحدت خواهد بود اين اندازه را توانيم تصديق نمائيم كه ذات واحده حقه حقيقيّة بسيطه من جميع الجهات معقول نيست كه ابتداء بدون جهت واحده كثراتى از او پديد گردد و اين آيه آن را تأييد مينمايد كه قادر تعالى انسان را از يك حقيقت آفريده كه حقيقت شيئى را نفس او گويند (جاء زيد نفسه) يعنى زيد خودش آمد و شايد مقصود از نفس واحده موجود مجردى باشد كه آن را عقل نامند در بعض احاديث كافى دارد كه اول چيزى كه خداى تعالى آفريده عقل بود در بعضى اخبار ديگر فرموده اول چيزى كه خلق گرديده قلم بوده در جاى ديگر اول چيزى كه آفريده شده حقيقت محمّديّه است (عباراتنا شتّى و حسنك واحد و كل الى ذاك الجمال نشير) خلاصه از اخبار بسيار بضميمه دليل عقلى ميتوان اثبات نمود كه اول چيزى كه از مبدء متعال صادر گرديده يك حقيقت بسيطه بوده و از آن حقيقت حقيقت ديگرى آفريده كه زوج او گرديد و آن را نفس نامند و از ازدواج عقل و نفس موجودات ديگرى پديد گرديدند. وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ پس از آفرينش آدم و حواء از چهار پايان هشت جفت كه يكى نر و ديگرى ماده است آفريده دو شتر، دو گاو، دو ميش، دو بز كه اينها هشت عدد و چهار جفت ميشوند. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 182 و شايد نزول در قوله تعالى (وَ أَنْزَلَ لَكُمْ) اشاره بمرتبه نازله حيوانات باشد كه باعتبار مراتب خلقت در مرتبه دانى واقعند اگر مقصود از (نفس واحده) كه در اول آيه استظهار نموديم و گفتيم شايد مقصود مخلوق اوّل و عقل كل باشد باين اعتبار حيوانات در مرتبه نازله واقع خواهند گرديد. يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُماتٍ ثَلاثٍ اين آيه در مقام بيان خلقت انسان و اظهار قدرت ذات متعال خود بر آمده و اشاره بمراتب خلقت نموده كه ابتداء آفرينش انسان از يك حقيقت واحده نشو نموده و پس از آن باعتبار وجود طبيعى او و پيدايش وى در عالم طبيعت در شكم مادرها در سه ظلمت يعنى تاريكى شكم تاريكى رحم تاريكى مشيمه براى او خلقتى پس از خلقتى پديد خواهد گرديد نطفه علقه، علقه مضغه و در مضغه صورت بندى ميشود از پوست و گوشت و استخوان تا آنكه چنين گردد و بصورت انسانى در آيد تا وقتى كه بوى روح حيوانى داده شود و پس از آن روح انسانى باو افاضه گردد ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (ذا) از اسماء اشاره است اشاره به اينكه آن كسى كه چنين قدرت و توانايى را دارد كه چنين عالم مجللى باين ترتيب نيكو از نيستى بهستى و از عدم بوجود آورد نخواهد بود مگر خداى يكتا كه آفريننده شماها و عالم ملك و ملكوت تحت اقتدار او خواهد بود و اله و خالقى نيست مگر او وقتى وجود و حيات و بقاى شما تحت قيوميّت او است شما چگونه از او رو مىگردانيد و بكجا ميرويد و بكى پناه آريد. إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ شما افراد بشر اگر بخدا كافر گرديد محققا بدانيد كه خداى تعالى از شما بىنياز است ايمان و كفر شما نفع و ضررى بذات كبريايى او نخواهد رسانيد و با اينكه غنى بالذات و از شما بىنياز است از راه رحمت و لطف راضى بكفر مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 183 بندگانش نخواهد بود زيرا كه كفر انسان را از آن مقام عالى كه براى رسيدن بآن آفريده شده اسقاط مينمايد و به پستترين مقام حيوانيت سرنگون ميگرداند و لكن اگر در مقابل نعمتهاى الهى سر بندگى و تسليم فرود آريد و بشكرانه بخششهاى بيكران الهى سپاسگزار باشيد از شما راضى خواهد گرديد. وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ وزر و وبال عمل بد كسى را گردن كسى ديگر نخواهند گذاشت. و انسان پس از حيات دنيوى رجوع و بازگشت وى بسوى پروردگار خود خواهد بود و در آن وقت كرام الكاتبين كه حافظ اعمال وى بودند وى را بآنچه از خوب و بد كرده خبردار مينمايند بلكه در آن وقت خود انسان تيزبين گرديده و صحيفه اعمالش را كه در نفس او نقش بسته مينگرد و از سر انجام كار خود خبردار خواهد گرديد و مقام و منزل خود را مىيابد. إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ محققا پروردگار عالم بآنچه در ظاهر و آنچه در باطن و در سينهها مخفى گردانيدهاند از حقد و حسد و نفاق و سوء ظن بمؤمنين عالم و خبير خواهد بود. وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِيباً إِلَيْهِ آيه در مقام حال انسان و ناسپاس بودن وى بر آمده كه از اوصاف نكوهيده او چنين خواهد بود كه وقتى ضرر و مصيبتى بوى ميرسد از روى ناچارى روى نيازمندى بدرگاه بىنياز مطلق آرد و از او يارى و رفع ضرر ميطلبد زيرا كه فطرت انسان بر توحيد است دانسته و ندانسته در حال بيچارگى و درماندگى به فطرت اولى خود پناهگاهى ميطلبد و چون از همهجا مأيوس گرديد رو بمبدء آفرينش ميآورد و از او كمك ميطلبد. از بعض احاديث نقل شده كه كسى نزد امام جعفر صادق عليه السّلام آمده و راجع بشناسايى حق تعالى سؤال نمود حضرت بوى فرمود هيچ وقت مسافرت دريا كردهاى گفت آرى فرمود وقتى شده كه كشتى شكسته باشد در جايى كه كشتى ديگر نيست مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 184 كه تو را نجات دهد و نزديك بساحل دريا نيست كه بتوانى بشناورى از غرق رهايى بيابى- عرض كرد بلى- فرمود در آن وقت آيا قلب تو متوجه شد كه كسى هست كه قادر بر خلاص و نجات تو ميباشد- گفت بلى- پس حضرت صادق عليه السّلام فرمود آن كس خدا است كه قادر بر نجات دادن است آنجا كه نجات دهندهاى نيست و قادر بر فريادرسى ميباشد آنجا كه هيچ فريادرسى نخواهد بود (ارشاد القلوب ديلمى باب 50) ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ ما كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِهِ و پس از آنكه ضرر از او رفع گرديد و نعمتى بوى بخشوده شد آن وقت ولى نعمت خود را فراموش مينمايد. آرى حال و سجيه نكوهيده آدمى چنين خواهد بود وقتى بلاء رو باو آرد بناى تضرع و زارى ميگذارد و از خدا رفع آن را ميطلبد لكن وقتى نعمت رو باو كرد بتعيشات طبيعى مشغول ميگردد و از شكر نعمت غافل ميشود و سپاسگزارى نمينمايد و باضافه بر اينكه شكر گذارى نميكند كفران نعمت نموده و غير خدا چيزى مثل بتها و امثال آن را در نعمت مؤثر ميپندارد (و لا مؤثر فى الوجود الا اللَّه) را منكر ميگردد يا غير را در عمل همتا با خداى تعالى قرار ميدهد و همين گمان فاسد كه جز خدا كسى از دستش كارى بر ميآيد آدمى را از راه حق تعالى گمراه گردانيده و وى را بچاه مذلت خواهد انداخت. قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ خطاب برسول خود نموده كه باين مشركين كه بتها يا غير آن را در عبادت شريك خدا ميگردانند بگو شما اندك مدتى با همين حال كفرى كه داريد زندگانى خواهيد نمود و بالاخره سر انجام كار شما بآتش كشيده خواهد شد زيرا كه غير از خدا براى شما فريادرسى نخواهد بود. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 185 بيان آيه (هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ) أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ شكى نيست كه بالاترين اوصاف حميده علم است. ترقى و تكامل بشر منوط بهمين صفت ارجمند دانش خواهد بود علم نورى ست كه از مصدر جلال احدى صادر گشته و پرتوى از آن بر قلب مؤمن اشراق نموده و اطراف دل را روشن گردانيده و از شبكه حواس از باطن بظاهر ظهور مينمايد و آيات و اخبار در فضيلت علم بقدرى زياد است كه احصاء و شماره نتوان نمود و در فضيلت علم همين بس كه در همين آيه بالا به (هل) استفهامى بطور تعجب فرموده. (هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ) يعنى هرگز عالم و جاهل مساوى نخواهند بود. از پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل ميكنند كه فرموده (العلماء ورثة الانبياء) در حديث ديگر (مداد العلماء افضل من دماء الشهداء) خلاصه فضيلت علم بقدرى زياد است كه محتاج بتوضيح نيست چيزى كه نزد مردم قدرى مشتبه شده اين است كه آيا علم نافع كه اينقدر در باره آن توصيف شده چه علمى است. متكلمين و حكماء علم نافع را علم كلام و حكمت ميدانند زيرا كه در آن بحث از حقيقت اشياء از الهيات و طبيعيات از روى دليل و برهان ميشود و سر انجام آن منتهى ميگردد بشناسايى مبدء و معاد. محدثين و مفسرين و كسانى كه موضوع بحثشان تفسير قرآن و احاديث است علم نافع را در حفظ اخبار و تفسير آيات قرآن دانستهاند. علماى اخلاق و آنهايى كه موضوع بحثشان صفات خوب و بد است نظر به اينكه اصل هر كمال و فضيلتى در تهذيب اخلاق ميسر خواهد گرديد و مقدمة بايستى صفات خوب و بد از هم تميز داده شود و آن تميز در علم اخلاق پديد خواهد گرديد. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 186 فقها علم نافع را منحصر در علم فقه ميدانند زيرا كه بآن عمل روى ميزان شرع صحيح واقع ميگردد و حلال و حرام از هم تميز داده ميشود. و مخترعين صنايع جديد و طرفداران آنان علم «نافع را» منحصر بهمان اختراعات محير العقول دست بشر دانستهاند لكن اين را ندانستهاند كه پيشوايان بشر اعتنايى بعالم طبيعت و دنياى فانى نداشتهاند و هر جا تعريف از علم كردهاند مقصودشان آن علمى بوده كه روحانيت انسان را تكميل نمايد و وى را بجاده تكامل و سر حد بين عبوديت و ربوبيت رهبرى نمايد. آرى هر علمى در مرتبه خود هر گاه مقدمه باشد براى صفاى باطن و قلب آدمى را مهيا گرداند براى پذيرفتن نور معرفت و محبت الهى و وى را رهبرى گرداند بجاده سعادت نافع خواهد بود زيرا كه علم نورى است كه از مبدء فياض بقلب مصفى از صفات حيوانى افاضه ميگردد چنانچه در حديث است كه (علم بكثرت تعلّم پديد نميگردد بلكه نورى است كه از مبدء فياض افاضه ميگردد بقلب هر كسى كه خدا خواسته باشد و هر علمى كه انسان را نزديكتر گرداند باين مقصود چنين علمى در نظر شارع بلكه نزد تمام عقلاى عالم شريفتر و عظيمتر خواهد بود. در آيه بالا گويا ذات متعال ارشاد بحكم عقل مينمايد كه رجوع بعقلتان نمائيد آيا آن كس كه در ساعات شب در مقام بندگى و عبادت بپا مىايستد و در مقابل مبدء خود سو تعظيم فرود آورده گاهى در قيام گاهى در سجده از روى دانستگى و شناسايى خالق يكتاى خود را ستايش مينمايد با آن كسى كه هيچ دانشى ندارد نه مبدء مىشناسد نه معاد آيا بحكم عقل اين دو نفر مساوى مىباشند هرگز چنين نخواهد بود. إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ بهترين وسيله براى درك حقايق تفكر و تذكر است كسى كه عقل خود را بكار انداخت و دو نفر را در نظر گرفت يكى عالم و عارف بعلوم روحانى كه در شناسايى مبدء و معاد عمر صرف نموده و نيز در معرفت طريق عبادت زحمتها كشيده تا آنكه بعلم ربوبى عالم گرديده. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 187 و ديگرى جاهل نادان كه نه مبدء ميشناسد نه معاد و در عبادت غير را شريك خدا ميگرداند و گمان مىكند بتها نزد خدا مقرب ميباشند و به بتها سجده مىكند و از اشياء پستى كه نه حس دارند و نه فهم شفاعت مىطلبد آيا نزد عاقل خردمند اين دو نفر مساوى ميباشند هرگز چنين نخواهد بود البته عابدى كه از روى علم و دانش با خلوص نيّت عبادت مىكند در فضيلت و پاداش هيچ طرف مقايسه نخواهد بود با آن عابدى كه عبادت وى بدون علم و معرفت انجام گرفته بايستى اول معبود را شناخت سپس در مقام بندگى و پرستش برآمد در حديث مشهور از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين نقل شده: (طلب العلم فريضة على كل مسلم و مسلمة) كه طلب علم را بر هر مرد مسلمان و زن مسلمان واجب بشمار ميآورد. و هر كس علم نافع را در آنچه هم خود قرار داده تصور مينمايد، فقها در علم فقه كه موضوع بحث آنها است، علماء علم اخلاق در تميز دادن اخلاق نيك و بد، محدثين در علم كتاب و سنت، متصوفه در علم تصوف كه عبد بآن مقام خود را در توحيد ميشناسد، متكلمين در علم كلام زيرا بآن خدا و صفات او شناخته ميشود. (احياء العلوم غزالى) آرى شكى نيست كه هر علمى در مرتبه خود نيكو است لكن چون مقصود اصلى شناسايى واجب تعالى و صفات و افعال او خواهد بود باين لحاظ هر علمى كه مقدمه علم توحيد باشد و راه انسان را بمبدء خود نزديك گرداند آن مطلوب خواهد بود و اگر غير از اين باشد ارزش واقعى نخواهد داشت مثلا علم فقه وقتى ارزش دارد كه اول خداى تعالى شناخته شود سپس طريق عبادت و پرستش او بطريقى كه بتوسط سفراء الهى بما ابلاغ فرموده دانسته شود. قُلْ يا عِبادِ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ خداى متعال به پيمبر خود امر ميفرمايد كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 188 از بندهگان من به آنهايى كه ايمان آوردهاند بگو از مخالفت پروردگار خودتان خوددارى نمائيد و از معاصى اجتناب و دورى كنيد و خود را به صفت حميده تقوى متصف گردانيد. لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ چون نيكى و نيكوكارى فقط در اثر ايمان و تقوى پديد خواهد گرديد اين است كه اشخاصى كه در اين عالم متصف باين دو فضيلت گرديدهاند آنان را به بندگى و عبوديت كه از بالاترين صفات ارجمند انسانى بشمار مىرود ستوده و از عباد خود ناميده و نظر به اينكه (هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ) براى چنين اشخاص در آيه بطور اطلاق فرموده براى آنان (حسنة است) يعنى آنها داراى هر فضيلتى و سعادتى خواهند بود. و چون ايمان بدون تقوى در معرض زوال و روى پايه محكمى استوار نخواهد بود اين است كه در اين مبارك آيه و بسيارى از آيات ديگر ايمان را با تقوى و با عمل صالح توأم گردانيده وقتى ايمان با تقوى و اجتناب از معاصى و عمل صالح اين سه فضيلت با هم جمع گرديد دارنده او جامع تمام فضائل و متصف بجميع كمالات انسانى خواهد بود آن وقت است كه جاى دارد داخل در عباد مكرمين گردد و تمام نيكىها بتمام معنى براى وى آماده گردد. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 189 [سوره الزمر (39): آيات 11 تا 24] قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ (11) وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ (12) قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (13) قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِينِي (14) فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ (15) لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ يا عِبادِ فَاتَّقُونِ (16) وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى فَبَشِّرْ عِبادِ (17) الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (18) أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِي النَّارِ (19) لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعادَ (20) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ (21) أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (22) اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّهِ ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (23) أَ فَمَنْ يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ قِيلَ لِلظَّالِمِينَ ذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ (24) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 190 ترجمه اى محمّد بگو من مأمور گرديدهام كه از روى اخلاص خدا را پرستش نمايم و دين (حق) كه مخصوص باو است همين خواهد بود و نيز مأمورم كه اول از گروندگان اين امت باشم (15) اى محمّد بگو حقيقتا من ميترسم اگر عصيان و نافرمانى پروردگار خود را نمايم بعذاب روز بزرگ (قيامت) مبتلا گردم (16) اى محمد بگو من خدا را عبادت مينمايم در حالى كه دين من براى او خالص گرديده (17) و شما نيز هر كس را غير او خواهيد پرستش نمائيد بآنان بگو محققا زيانكاران كسانى خواهند بود كه از نفسشان و كسانشان خسران و ضرر بردند (يعنى عمرشان را در بيهوده صرف نمودند) و در روز قيامت (نفعى عايدشان نخواهد بخشيد) بلكه خسران ظاهر و هويدا همين خواهد بود (18) از بالاى سر (كافرين) سايبانهايى است از آتش و از زير آنها نيز سايبانهايى است از آتش اين است كه خدا بآن بندگان خود را ميترساند اى بندگان من تقوى و پرهيزكارى را شعار خود گردانيد (تا از چنين عذابى نجات يابيد) (19) كسانى كه از پرستش طاغوت اجتناب نمودند و بخدا بازگشت نمودند براى آنان است مژده اى محمّد به بندگان من بشارت بده آن كسانى كه كلام حق را استماع مينمايند و نيكوتر آن را پيروى ميكنند اين جماعت كسانى ميباشند كه خداوند آنان را هدايت گردانيده و آنها صاحب عقل خواهند بود (20) اى محمد آيا كسى كه كلمه عذاب بر وى محقق گرديده تو ميتوانى وى را از عذاب برهانى (21) لكن كسانى كه متقى و پرهيزكار گرديدند براى آنها غرفهاى خواهد بود كه بالاى آن غرفه، غرفه ديگرى بنا شده و از زير آن مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 191 غرفهها آب جريان دارد خدا اينطور وعده داده و وعده خدا حق است و تخلف پذير نخواهد بود (22) اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آيا تو نديدى كه خداوند از آسمان آب فرو آورد و در زمين چشمههايى روان گردانيد پس از آن از زمين كشتهاى رنگارنگ بيرون آورد پس از آن خشك ميگردد پس آن را زرد مىبينى پس از آن چوب ميگردد حقيقتا (در اين ترتيب خلقت) تذكر و اندرزى خواهد بود براى كسانى كه صاحبان عقل و فكر ميباشند (23) آيا كسى كه خداوند سينه وى را براى اسلام گشاده گردانيد پس (چنين كسى كه) از جانب پروردگارش داراى نور است مثل كسى ميباشد كه سينه وى از قبول اسلام تنگ است پس شدت عذاب براى كسانى است كه دلهايشان از ياد خدا سخت گرديده و چنين كسانى در گمراهى هويدا خواهند بود (24) خدا نازل گردانيد بهترين كتابى (كه آيات آن) متشابه و شبيه يكديگر است (و در آن ثناى الهى و خاصان) او مكرر شده و از خوف ميلرزاند پوست كسانى را كه از پروردگارشان ميترسند پس از آن پوست آنان و قلبشان بذكر خدا نرم ميگردد اين است هدايت خدا كه هر كس را خواهد هدايت و راهنمايى مينمايد و هر كس را كه خدا گمراه نمود براى وى هدايت كنندهاى نخواهد بود (25) آيا آن كسى كه ذات و وجه خود را از سختى و بدى روز قيامت نگاه داشته (و پيرامون عمل بد نگرديده مثل كسى ماند كه از عذاب ايمن نگرديده) در آن وقت (روز قيامت) بستمكنندگان گفته ميشود جزاى عمل خود را بچشيد آن اعمالى را كه در دنيا كسب نمودهايد (26) توضيح آيات قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ چون كفار قريش در مقام بودند كه بهر تدبيرى هست نور خدا را خاموش مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 192 كنند و رسول خدا را از تبليغ كلمه (لا اله الا اللَّه) منصرف گردانند و او را با خود در عبادت بتها شريك گردانند باين اميد گاهى او را بقتل يا تبعيد تهديد مينمودند گاهى زجرش مىكردند گاهى بوعده سلطنت و مال و ثروت ميخواستند او را فريب دهند كه دست از ادعاى خود بردارد اين بود كه بحضرتش خطاب ميرسيد. اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم باين مشركين بگو طمع خود را از من ببريد كه من با شما در عبادت بتها شريك كردم زيرا كه من از روى دلخواهى و ميل نفسانى خودم چيزى نميگويم و عمل نميكنم بلكه من از طرف حق تعالى مأمور گرديدهام كه خدا را عبادت نمايم و عبادت من خالى از شرك و هواى نفسانى و آنچه بر خلاف رضاى حق تعالى باشد انجام گيرد. و نيز مأمور گرديدهام كه اول كسى باشم از گردن نهادهگان بفرمان حق تعالى. خلاصه شايد مقصود چنين باشد كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم باينان بگو من باين تهديدات و وعدهها و تدليسات شما دست از عمل خود بر نخواهم داشت زيرا كه من اول كسى ميباشم كه در ايمان و بندگى بر تمام افراد بشر سبقت گرفتهام و من پيش رو و پيش قدم مطيعين و موحدين مىباشم و در مقابل اوامر تسليم صرف گرديدهام با اين حال چگونه ممكن است در شرك با شما شركت نمايم هرگز ممكن نخواهد بود. قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ براى اينكه كفار را متذكر گرداند كه شرك بخدا و عبادت غير خدا سبب عذاب روز بزرگ قيامت مىگردد اين است كه به پيمبر خود خطاب مىنمايد كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم باين مشركين بگو هرگز مخالفت امر مولى خود را نمىنمايم چگونه توانم مخالفت نمايم در صورتى كه از عذاب روز بزرگ قيامت ترسناك خواهم بود. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 193 قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِينِي اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم باينان بگو من فقط از روى اخلاص و خلوص در دين، خدا را عبادت ميكنم و شما را نيز ارشاد مينمايم كه خداى يگانه را عبادت كنيد و در مقام عبادت شريك براى او قرار ندهيد. فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ وظيفه من اين است كه اول خودم با خلوص خدا را پرستش نمايم و سپس شما را بدين خالص رهبرى گردانم وقتى نپذيريد هر كس را خواهيد پرستش نمائيد من از عهده تكليف خود برآمدهام. قُلْ إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ باز خطاب برسولش مىنمايد كه گوشزد كفار كن و آنان را بضررشان خبردار نما كه شرك بخدا و عبادت غير خدا خسران و زيانكارى خواهد بود و در قيامت سودى براى آنها و اهل آنها نخواهد داشت. أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ آگاه باشيد و بدانيد كه عمل شما اضافه بر اينكه سودى ندارد و نتيجه بخش نيست زيان آور است و در قيامت ضرر آن ظاهر و هويدا خواهد گرديد. آرى عملى كه خالص براى خدا و وجهه حق در آن ملحوظ نشده باشد در روز معاد ارزشى ندارد بلكه جز اتلاف عمر و توليد عذاب چيزى بر آن مترتب نخواهد گرديد عمل وقتى ارزش واقعى دارد كه با خلوص و وجهه حقانى توأم گردد و آن از اقسام عبادت بشمار آيد يا مقدمه عبادت باشد حتى اعمالى كه راجع بتأمين معاش و از احتياجات زندگانى دنيا بشمار آيد بايستى وجهه حقانى در آن ملحوظ باشد كه اگر چنين باشد آنهم مقدمه عبادت محسوب خواهد گرديد. لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ يا عِبادِ فَاتَّقُونِ مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 194 در بيان حال كفار و مشركين و عذابهايى كه بپاداشت اعمال و افعال آنان دامنگيرشان گرديده بر آمده و آنها را تهديد مينمايد و اشاره به اينكه همين طورى كه در دنيا پردههاى كفر و نفسپرستى اطراف قلب آنان را گرفته و آنها را از حق و حقيقت دور گردانيده و نميگذارد نور ايمان داخل قلب آنان گردد در قيامت كه امور باطنى صورت خارجى بخود ميگيرد همين اعمال و افعال آنها است كه سايبانها و سراپردههايى مىگردد از آتش كه از بالا و زير بآنان احاطه خواهد نمود. ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ يا عِبادِ فَاتَّقُونِ (ذلك) از اسماء اشاره است و اشاره بعذاب كفار نموده و اول از روى شفقت و رحمت بندگان خود را از عذاب چنين روزى ميترساند كه شايد از عذاب بترسند و از كفر و شرك بر گردند و ايمان بياورند. پس از آن خطاب را متوجه بمؤمنين ميگرداند و بلفظ يا عباد كه اشاره بمقام عبوديت آنها است آنان را بتقوى و پرهيزكارى و خلوص مأمور ميگرداند و اين نحو خطاب مشعر بر كمال رأفت و شفقت او نسبت بمؤمنين خواهد بود كه اى كسانى كه در ايمان استوار گرديدهايد ايمان خود را بتقوى و خود دارى از آنچه بر خلاف رضاى خدا است تقويت نمائيد بطورى كه نخواهيد و نجوئيد مگر حق را و رضاى او را برضاى خود ترجيح دهيد اين است راه سعادت و رستگارى زيرا كه فضيلت بشرى فقط در پرتو ايمان حقيقى و تقوى پديد خواهد گرديد. وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى (البشرى و البشارة) آگاه كردن شخصى است ديگرى را بر چيزى كه سبب بشاشت و سرور وى ميشود و اثر آن در صورت نمايان ميگردد قوله تعالى در سوره يوسف (يا بُشْرى هذا غُلامٌ) و مقصود از طاغوت در مرتبه اول شيطان است، زيرا كه طاغوت مأخوذ از طغيان است و منشأ طغيان شياطينند قوله تعالى (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ) و در مرتبه ثانى نفس خطاكار انسانى باغواء شيطانى طغيان نموده و از طريق حق منحرف ميگردد. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 195 در اين آيه مباركه اشاره بكسانى مينمايد كه مخالفت شيطان و نفس اماره را نمودهاند كه هر گاه اينان عبادت شيطان را ننمايند و از روى خلوص خدا را عبادت كنند و انابه و توجه باو داشته باشند بآنان مژده و بشارت رحمت خواهد رسيد و صورت آنها اعلام مينمايد بآن سرورى كه در باطن آنها مركوز است در اينكه در چه موقع بمؤمنين مژده رحمت و سرور آمرزش ميرسد و در صورت آنان خورسندى هويدا ميگردد بقول بعضى شايد موقع مردن بزبان فرشتگان باشد و بقول ديگر مقصود همان بشارتهاى قرآن است بزبان نبى اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بقول ديگر بعد از مرگ باو ببهشت بشارت ميدهند. آرى تمام اين بشارتها هست و بشارت ديگرى كه مؤمنين با تقوى در همين عالم بآن خورسند ميگردند همان الطاف الهى و اشراقات انوار صمدانى خواهد بود كه گاه بگاهى در قلب مصفى و خالى از آلايش طبيعى بقدر صفاى آن اشراق ميگردد و بر ايمان و يقين وى افزوده خواهد گرديد قوله تعالىَهُمُ الْبُشْرى فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ) «1» شايد مقصود از بشارت دنيا همان اشراقات و لوائحى باشد كه در قلب طلوع نموده و اثر آن در صورت هويدا ميگردد و صورت او را نورانى و بشاش ميگرداند. فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ الف و لام (القول) عموم دارد و شامل ميگردد تمام اقسام سخنان را كه انسان بگوش ميشنود از كلام خدا كه بتوسط پيمبر و قرآن اعلام نموده و نيز ميشنود سخنان افراد بشر از مؤمن و كافر و منافق و غير آن را و شايد شامل گردد آنچه را كه در نفس بالهام ملك يا بالقاء نفس يا بوساوس شيطانى در قلب خطور مينمايد و سخنانى كه از راه گوش ميشنود وارد خزينه خيال ميگردد انسان عاقل خردمند كسى خواهد بود كه آنچه را كه بگوش سر يا گوش قلب شنيد اول در آن تأمل بنمايد و بين خوب و بد آن تميز بدهد و از شوائب اوهام آن را خالى نمايد سپس __________________________________________________ (1) سوره يونس آيه 65 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 196 بسلطان عقل عرضه نمايد و پس از آنكه خوب و بد و صحيح و فاسد آن را از هم جدا گردانيده از بين صحيح آنها آنچه خوبتر است انتخاب نموده مطابق آن عمل نمايد. أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ اينان كسانى ميباشند كه خدا آنان را هدايت نموده و پيمبر اكرم خود را مأمور ميگرداند كه بچنين اشخاصى از بندگان كه هدايت يافتهگان و صاحبان عقل خالص مىباشند بشارت و مژده بدهد كه اينها فائز گرديدهگان خواهند بود أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِي النَّارِ همزه (أ فمن) استفهام است و براى انكار آرند و اشاره به اينكه كسى كه بر وى عذاب محقق گرديد و بپاداش عمل خود مورد سخط و غضب الهى واقع گرديده آيا ممكن است عذاب از وى برداشته شود و نجات يابد هرگز ممكن نخواهد بود و كلام را تأكيد مينمايد به اينكه حتى تو كه رسول رحمتى آيا چنين كسى كه مشمول عذاب گرديده توانى وى را از آتش نجات دهى يعنى حتى شفاعت تو اگر در مقام شفاعت و نجات آنان برآيى نافذ نخواهد گرديد. لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعادَ (غرف) كه بر پرهيزكاران وعده ميدهد مقابل (ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ) در آيه بالا است كه براى زيانكاران مهيا گرديده زيرا كه رسم قرآن بر اين است كه هر جا آيه عذاب آمده مقابل آن آيه رحمت قرار داده و بعكس نيز چنين است زيرا كه يكى از اوصاف نبى خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بلكه تمام پيمبران چنين بوده كه مأمور گرديدهاند كه مردم را از عذاب تهديد نمايند و بنعمتهاى بهشت اميدوار گردانند كه شايد براه سعادت رو آرند و دست از خود سرى و لجاجت باز دارند. خلاصه آيه چنين است بكسانى كه حكم پروردگار خود را نگاه داشتند و مطيع مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 197 امر او گرديدند وعده ميدهد كه در بهشت غرفههايى و مكانهاى مجلل عالى تهيه شده كه بعضى بالاى بعضى ديگر بنا گرديده و از زير آنها نهرهايى كه از سر چشمه رحمت الهى جريان نموده هميشه مهيّا خواهد بود و اينها وعدههايى است كه از محل صدق نزول نموده و تخلف پذير نخواهد گرديد. أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً در بيان عموم فيض و الطاف غير متناهى كه در زمين ظاهر گردانيده بپيمبر رحمت خود خطاب مينمايد كه آيا نمىبينى يعنى البته مىبينى و ميدانى كه چگونه اله عالم از آسمان آب باران را فرود آورده و در زمين جارى گردانيده و از زمين گياهها و حبوبات و ميوههاى رنگارنگ بيرون آورده و آنها را پس از سبزى و خرمى بحالت زردى و خشگى در آورد. إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ اشاره به اينكه آدم عاقل در شاهد غائب را مىنگرد كسى كه اينطور قدرت او در زمين نافذ است كه گاهى آن را بگياهها سبز و خرم ميگرداند براى روزى مخلوقات خود و پس از انتفاع آن را خشك ميگرداند قدرت دارد كه در بهشت براى مطيعين غرفهها و قصرهاى مجلل با چشمههاى روان دائمى بپاى دارد كه هميشه به نعمتهاى الهى خوش و مسرور باشند. أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ همزه (أ فمن) استفهام انكارى است و (فا) جمله را عطف بآيه بالا داده (و من) يا موصوله يا موصوفه است و با جمله بعد مبتداء و خبرش محذوف است كه آيه در معنى اينطور باشد (أ فمن شرح اللَّه صدره للاسلام كمن قسا قلبه من ذكر اللَّه) يعنى آيا كسى كه سينه او بياد خدا باز گرديده مثل كسى خواهد بود كه قسى القلب گرديده و پرده ظلمانى طبيعت روى قلب وى را گرفته و نور معرفت و اسلام در آن مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 198 نفوذ نمىنمايد اين دو نفر هرگز مساوى نخواهند بود زيرا سينهاى كه بنور پروردگارش باز گرديده چگونه توان مقايسه نمود با قلب تاريك ظلمانى كه از نور معرفت تهى گرديده و در قعر طبيعت فرو رفته. بسه چيز سينه انسان باز ميگردد: اول- از طريق ادله و براهينى كه خداوند براى اثبات معارف نصب نموده (مثل معارفى كه از قرآن و احاديث مأخوذ ميگردد) و استنباط آن مخصوص بعلماء خواهد بود. دوم- بالطاف الهى و آن حالاتى است كه بعضى پس از بعضى در قلب اشراق ميگردد قوله تعالى (وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً). سوم- بمؤكد گرديدن ادله و حل شبهه و نفى خاطر. (تفسير مجمع البيان) آرى كسى كه دل او كه محل مهر و محبت و معارف الهى است هر گاه به نورى كه از الطاف ايزدى اشراق ميگردد باز نگردد و جدولهاى آن را روشن نگرداند در تاريكى و ظلمت جهل فرو خواهد رفت و پردههاى سياه طبيعت روى آن را فرا ميگيرد و ديگر محلى براى نفوذ نور اسلام در آن باقى نخواهد ماند آن وقت از ذكر و ياد خدا غافل مىگردد اين است كه فرموده واى بحال كسانى كه قساوت قلب آنان را گرفته و از ياد خدا غافل گرديدهاند چنين مردمانى در گمراهى هويدا ميباشند و اين همان شرح صدرى است كه حضرت موسى (ع) از خدا طلب نمود و گفت (رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي) و نيز حق تعالى در مقام امتنان برسولش فرموده (أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ) اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّهِ در اين آيه مباركه قرآن را بچند صفت از تمام كتب آسمانى فضيلت داده يكى باسم جلاله (اللَّه) كه در اول كلام آورده مشعر به اينكه قرآن بدون واسطه منسوب بخود او است و اين دليل بر عظمت قرآن خواهد بود دوم قرآن را (باحسن الحديث) به نيكوتر كلامى تمجيد فرموده اشاره به اينكه در عالم حديث و سخنى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 199 بخوبى قرآن از حيث فصاحت و بلاغت و ملاحت و از جهت رموز و اسرارى كه منطوى در او است و از حيث تأسيس قواعد و أحكام و آنچه را كه انسان در امور معاش و معاد و معارف و تهذيب اخلاق موظف بر آن است بنيكوتر وجهى و صحيحتر اسلوبى كه مشتمل بر اعجاز باشد نيامده و نخواهد آمد. سوم آيات قرآن را متشابه بيكديگر قرار داده مقصود از متشابه شايد چنين باشد كه همه آيات در اعجاز و فصاحت و بلاغت در گفتار و در نظم و اسلوب شبيه بيكديگرند سبك و سياق آيات بيك و تيره است. و شايد مقصود اين باشد كه با اينكه بعض آيات براى تأكيد و نفوذ در افهام بشر و حكمتهاى چندى تكرار شده همه آنها شبيه بهم است در آن اختلافى بنظر نمىآيد و مؤيد اين توجيه قوله تعالى است كه در مقام اعجاز قرآن در سوره نساء آيه 82 فرموده (أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً). چهارم از خصوصيات و امتيازات قرآن اين خواهد بود كه اشخاصى كه خوف و هيبت الهى بر قلبشان استيلاء گرديده وقتى آيات عذاب را ميشنوند از ترس بدن و پوست آنان مىلرزد زيرا كه آنان از يقين بمرتبهاى رسيدهاند كه گويا كلام را از متكلم ميشنوند و پس از آنكه آيات رحمت را شنيدند قلبشان نرم ميگردد. شايد اشاره بايد باشد كه يكى از صفات مؤمن اين است كه خوف و رجاء در قلب آنها مثل دو كفه ميزان خواهد بود بقدرى كه از عذاب خدا مترسند بهمان قدر به رحمت او اميدوارند. ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (ذلك) از اسماء اشاره و اشاره بآيه بالا نموده و در وصف مؤمنينى خواهد بود كه هيبت و عظمت الهى بر قلب آنان مستولى گرديده و آنان چنينند وقتى آيات قرآن را استماع مينمايند اول خوف و خشيت آنها را فرا ميگيرد پس از آن قلب آنان نرم ميگردد آنها هدايت شدگان خواهند بود، و شايد اين باشد معنى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 200 قوله تعالى كه فرموده خدا هدايت ميكند هر كسى را كه بخواهد و كسى را كه خدا گمراه گردانيد هدايت كنندهاى براى وى نخواهد بود. وقتى آيات را با هم جمع كنيم دلالت واضح دارد كه خدا هدايت مىكند كسى را كه در طريق هدايت قدم زند و هر سخن خوبى كه ميشنود آن را فرا ميگيرد و از بين آنها بهترين آن را گرفته و بآن عمل مينمايد البته كسى كه چنين باشد خداى تعالى وى را بطريق مستقيم هدايت مينمايد و بعكس آنهايى كه از آيات الهى و كلمات حقانى گريزانند ديگر قابل هدايت نخواهند بود و گمراهى آنان بعينه همان هدايت نشدن آنها خواهد بود نه اينكه خدا آنها را گمراه گرداند ذات حق تعالى بالاتر از اين است كه كسى را كه قابل هدايت است گمراه گرداند كسانى كه باختيار رو بطرف حق ننمودند اين است كه خود را از فيض هدايت انداختهاند أَ فَمَنْ يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ اشاره به اينكه آيا كسى كه از پرهيز نمودن از عذاب قيامت و سخط الهى خود را نگاه دارد و مطيع اوامر حق تعالى گردد مساوى خواهد بود با كسانى كه مخالفت نموده و خود را در معرض عذاب واقع گردانيدهاند هرگز اين دو نفر مساوى نخواهند بود. وَ قِيلَ لِلظَّالِمِينَ ذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ در موقع عذاب بكافرين گفته خواهد شد عذاب دوزخ را بچشيد و اين همان عذابى است كه بعمل خود مهيا نمودهايد و اين آيه مؤيد همان آيه بالا است كه در توجيه آن گفتيم گمراه كردن خدا كه فرموده (وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ) كه گمراهى را بخودش نسبت ميدهد همين هدايت نشدن آنها است كه چون در مقام هدايت نبودند گمراه گرديدند يعنى خداى تعالى آنها را هدايت ننمود. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 201 [سوره الزمر (39): آيات 25 تا 42] كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ (25) فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (26) وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (27) قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (28) ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (29) إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ (30) ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ (31) فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ كَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ (32) وَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (33) لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ (34) لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَ يَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ (35) أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (36) وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَ لَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انْتِقامٍ (37) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ (38) قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (39) مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ (40) إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ (41) اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (42) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 202 ترجمه پيش از كفار مكه كسانى بودند كه پيمبران خود را تكذيب نمودند پس عذاب آنها را گرفت از جايى كه نميدانستند و منتظر نبودند (27) پس در همين حيات دنيا خوارى و رسوايى بآنان چشانيديم و اگر ميدانستند عذاب اخروى بزرگتر و سختتر از (عذاب دنيا) خواهد بود (28) و محققا ما در اين قرآن از هر داستانى مثلى آورديم شايد اين مردم پند گيرند (29) قرآن را بزبان عربى نازل گردانيديم و هيچ كجى و خلافى در آن يافت نخواهد گرديد كه شايد اين كفار پرهيزكار گردند (30) خداوند مثل آورده بداستان غلامى كه چند آقا دارد كه با هم مخالفند و هر يك باو خدمتى رجوع كنند (و آن غلام نتواند هيچ كدام را راضى كند) و غلامى كه يك آقا دارد (و كس ديگر نيست كه باو فرمان دهد) آيا اين دو غلام مثل هم ميباشند (يعنى در راحتى و آسودگى) مانند هم خواهند بود (هرگز چنين نخواهد بود) حمد و ستايش مخصوص بخداى (يكتا است) لكن بيشتر مردم نميدانند (31) اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم تو خواهى مرد و اينان نيز ميميرند (32) پس مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 203 از آن محققا در قيامت نزد پروردگارتان جدال و نزاع خواهند نمود (33) كى است ستمكارتر از آن كسى كه بر خدا دروغ بست و بقرآن كه صدق و حقيقت است افترا زد آيا جايگاه كافرين جهنم نميباشد (34) آن كسى كه سخن راست (و حقيقت) آورد و آن كسى كه آن سخن راست را تصديق نمود چنين اشخاصى از پرهيزكاران بشمار مىروند (35) آنچه خواهند براى آنان نزد پروردگارشان مهيا و آماده است اين است پاداش نيكوكاران (36) براى اينكه خدا از آنها ميپوشاند بدترين عمل بدى كه كردهاند و بآنان پاداش ميدهد بنيكوتر عمل خيرى كه نمودهاند (37) آيا چنين نيست كه خدا امور بندگان خود را كفايت مينمايد اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم (كفار) تو را بكسانى غير از خدا ميترسانند و كسى را كه خدا گمراه گردانيد براى او هدايت كنندهاى نخواهد بود (38) و كسى را كه خدا وى را راه نمايى نمايد كسى نتواند او را گمراه گرداند آيا خدا غالب و قاهر و انتقام كشنده نميباشد (39) اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اگر از اين مشركين سؤال كنى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده البته گويند خدا، اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بگو بكفار آيا اين بتهايى را كه غير از خدا ميخوانيد اگر خدا بخواهد بمن (كه پيغمبر ميباشم) سختى و محنتى برساند، آيا اين بتها ميتوانند آن سختى و محنتى كه خدا رسانيده بر طرف نمايند يا اينكه اگر خدا بخواهد بمن رحمتى و منفعتى رساند آيا اين بتها قدرت دارند از رحمت خدا جلوگيرى نمايند كه بمن نرسد، اى محمد بگو خدا مرا كافى است و بر او اتكاء و توكل مينمايند توكل كنندگان (40) اى محمد بگو اى جماعت بجايگاه خود باشيد (و آنچه خواهيد بكنيد من نيز كار و عمل ميكنم و بزودى خواهيد دانست (41) آن كسى را كه عذاب بر وى وارد گردد آن عذابى كه او را خوار و رسوا گرداند و عذاب دائم او را فرا خواهد گرفت (42) بحقيقت ما قرآن را بحق و درستى بر تو فرود آورديم (براى راهنمايى مردم) كسى كه به هدايت قرآن راه هدايت را دريافت فائده آن عايد خودش خواهد گرديد و كسى كه گمراه گرديد آن نيز ضررش بر خودش وارد ميگردد و تو نگهبان مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 204 آنان نخواهى بود (43) نفسها را موقع مردنشان خدا ميگيرد آن نفسى را كه در موقع خواب نمرده است پس نگاه ميدارد آن نفسى را كه حكم مرگ بر آن جارى گرديده و رها ميكند آن نفسى را كه هنوز اجلش نرسيده تا وقت معين و حقيقتا در اين گرفتن و رها كردن (كه در وقت مرگ نفس آدمى را مىگيرد و در وقت خواب رها مىنمايد) هر آينه آيات و نشانههايى است (از قدرت خدا) براى كسانى كه تفكر مىنمايند توضيح آيات كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ جماعت پيشينيان مثل قوم عاد و ثمود و فرعونيان و جماعت بسيارى از كفار و مشركين بپاداش انكار حق و آن نسبتهاى ناروايى كه بمقام شامخ پيمبران و سفراى الهى مىدادند و آن جفاهاى بسيار كه نسبت بآنها روا ميداشتند بمكافات عملشان در حالى كه بىخبر بودند عذاب كه از سخط و غضب الهى بروز نموده آنان را يك دفعه گرفت. فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ با اينكه دنيا جاى عمل و محلّ مهلت است و آخرت دار جزاء است و هر كسى در آن دادگاه الهى بايستى حكم او صادر گردد و بمجازات اعمال خود برسد با اين حال وقتى طغيان از حد گذشت از آن جهنم موعود كه براى كفار و فجّار مهيا گرديده نمونهاى در اين عالم دنيا بروز مىنمايد لكن اصل و حقيقت آن در قيامت كه جايگاه هميشهگى آنان است ثابت و برقرار خواهد بود. و عذاب اخروى از جهاتى بزرگتر و شديدتر از عذاب دنيوى بشمار ميرود يكى از جهت شدت آن كه سختى عذاب دوزخ را نميتوان باين عذاب جزئى كه يك دفعه آنها را گرفته و فانيشان گردانيده طرف مقايسه قرار داد. و ديگر عذاب دنيوى فقط جسمانى است لكن عذاب اخروى هم جسمانى و هم روحانى خواهد بود چنانچه در وصف آن فرموده (الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 205 و ديگر عذاب دنيوى موقتى است و عذاب اخروى دائمى است انتهايى براى وى تصور نميگردد در قرآن كريم مكرر گوشزد بشر نموده كه اهل جهنم در جهنم و اهل بهشت در بهشت جاويدان خواهند بود عالم آخرت جايگاه هميشهگى انسان خواهد بود. وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ چون اكثر مردم نميتوانند امور معنوى را برهنه از لباس حسى طبيعى ادراك نمايند اين است كه عقلاء امور معنوى را در غالب مثال حسى ريخته كه شايد از راه محسوس پى بمعقول برده شود و قرآن كه حاقّ معنويات و لبّ معقولات است راجع بهر مطلبى تشبيهاتى و مثالهايى آورده كه شايد از راه مثال پى بحقيت برده شود. راجع بپاداش اعمال نيك و بد حكايات و سر گذشت امم پيشينيان و عذابها و بلياتى كه در اثر مخالفت پيمبران دامن گير آنان گرديده تذكر ميدهد، مثل قوم عاد و ثمود و فرعونيان و غير اينها و اشاره بهمين دارد آنجا كه فرموده (وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَكُمُ الْأَمْثالَ) و نيز براى اثبات عموم قدرت و علم خود مثلهايى ميآورد از قبيل مگس و عنكبوت و غير اينها كه شايد مردم پند گيرند و مراقب اعمال و افعال خود گردند. قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ در اين آيه دو صفت از محسنات قرآن را تذكر ميدهد يكى آنكه قرآن بزبان عربى فصيح فرود آورده، و ديگر آنكه از اوصاف قرآن چنين است كه در آن كجى و انحرافى نخواهد بود بلكه بر طريق مستقيم ثابت و استوار گرديده و چنين قرآنى براى شما مردم فرستاده شد كه شايد از تعاليم و اندرزهاى قرآن متنبه گرديده و پرهيزكار شويد. ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلًا اين آيه از جمله مثلهايى است كه در آيه بالا اشاره نموده و توضيح آن اين است كه آيه راه و طور مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 206 توان توجيه نمود يكى گفته شود آيه مشرك و موحد را تشبيه گردانيده بدو مردى كه يكى از آنان شركائى دارد مخالف هم كه در امر شركت با هم اتحاد و يگانگى ندارند هر كدام رأى و سليقهاى از خود اظهار مينمايند و روى همين اصل در عملشان سودى عايد آنان نخواهد گرديد و بر عكس مردى كه با يك نفر موافق و صحيح الرأى شركت نمايد آيا اين دو نفر مساوى ميباشند هرگز چنين نخواهد بود و استفهام (هَلْ يَسْتَوِيانِ) براى انكار آرند و بنا بر اين توجيه (فِيهِ شُرَكاءُ) در آيه بمعنى (معه) ميشود. و اكثر مفسرين اين دو نفر را تشبيه بدو غلام نمودهاند كه يكى از آنان مشترك بين دو نفر يا بنده چند نفر ارباب باشد و هر يك از آنان رأى و سليقهاى داشته و از آن توقعى دارند و اين غلام نتواند همه آنها را بخدمت راضى نمايد و اگر حاجتى دارد نميداند از كدام يك بخواهد ممكن است هر يك محول بديگرى نمايد در اينجا غلام متحير خواهد گرديد. و غلام ديگر منحصر بيك آقايى باشد كه از صفات بد وارسته گرديده شكى نيست كه چنين غلامى در آسايش و راحتى زندگانى مينمايد و هر چه خواهد از مولاى خود طلب ميكند و نيز مولاى او وى را بكارى كه در قوه وى نيست وادار نمينمايد چنين است حال مشرك و موحد مشرك چون خدايانى ميپرستد و هر يك از آنها طورى ميباشند و هيچ جهت اتحاد و يگانگى بين آنان نيست نميداند كداميك از آنها را بايستى عبادت كند و بچه نحو پرستش نمايد و از كدام يك از آنان طلب حاجت نمايد (مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ) لكن شخص موحد كه خود را معبود يك خداى (عزيز متعال) ميداند و بندگى و پرستش را منحصر بآن (واحد قهار) ميگرداند و او را (قاضى الحاجات) ميداند آيا توان حال اين دو نفر را بهم مقايسه نمود هرگز چنين نخواهد بود (هَلْ يَسْتَوِيانِ) استفهام انكارى است يعنى نه چنين است. و شايد آيه اشاره دارد بدو نفرى كه يكى از آنان محبت دنيا وى را مجذوب مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 207 گردانيده و مشغول كسب و عمل و در مقام جمع آورى مال و جاه و رياست و مقام است و هميشه در كش مكش موهومات و خاطرههاى شيطانى اوقات خود را مى- گذراند و آنى راحت نمىباشد و ديگرى از خلق بريده و يكدله و يك جهته رو بحق آورده آيا اين دو نفر مساوى ميباشند هرگز چنين نخواهد بود طالبين دنيا اگر عبادتى كنند بدنشان در ركوع و سجود و قلبشان مشغول بامور دنيا خواهد بود نظير اين آيه قوله تعالى است در سوره يوسف حكاية از قول يوسف كه با آن دو نفر از رفيق زندانى خود در مقام اندرز و نصيحت فرموده (أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ). الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ پس از مثال دو غلام يا دو شريك مردم را ارشاد ميگرداند كه بدانيد حمد و ستايش و بندگى مخصوص خداى واحد يكتايى است كه شريك و نظير و مثل و مانندى براى او نيست اگر طوق بندگى بگردن اندازيد و يگانه پرست گرديد در مهد امن و امان قرار خواهيد گرفت لكن عيب كار اينجاست كه اكثر مردم نادانند فكر خود را بكار نمياندازند تا مبدء و معاد خود را بشناسند. إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ اگر چه ميت صفت مشبه است و براى ثبوت و دوام آرند لكن در اينجا ميت بمائت تفسير شده گويند چون كفار قريش منتظر مرگ رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بودند اين بود كه خطاب مىرسد اى محمّد (ص) باينان بگو مآل من بمرگ خواهد كشيد و مآل همگى شما نيز بمرگ منجر خواهد گرديد. و بمعنى لطيفتر ممكن است آيه را بحال خود گذاشت و گوئيم چون در هر آنى انسان در شرف مرگ است بمرگ تدريجى كه در هر آنى در مرگ و حيات خواهد بود پس باين اعتبار در همه حال هم حىّ است و هم ميت و بعبارت ديگر حيات دنيوى براى انسان عاريتى است و مرگ صفت حقيقى وى است و باين لحاظ ميت بر وى صادق آيد. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 208 خلاصه آيه به پيمبر اكرم (ص) دستور ميدهد كه باين كفار بگو من ميميرم و شما هم خواهيد مرد و در روز قيامت در دادگاه الهى در مقابل پروردگارتان با هم جدال و خصومت مينمائيد و هر يك از شما خواهيد گناه را بگردن ديگرى اندازيد من گويم بوظيفه خود عمل نمودم و رسالت خود را بشما ابلاغ نمودم و سما عذر مى- آوريد كه رؤساء و شياطين ما را فريب دادند. فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ كَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ اشاره بعظمت و بزرگى دروغ بستن بر خدا دارد كه آيا چه كسى ممكن است ظالمتر باشد از آن كسى كه نسبت فرزند و شريك بخدا بدهد يا آياتى كه در وعده رحمت بمؤمنين و وعيد عذاب بكافرين داده حمل بر دروغ نمايد يا قرآنى كه از معدن صدق و حقيقت نزول نموده تكذيب نمايد. أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ آيا چنين كسى كه بخدا دروغ بندد و بمقام كبريايى نسبت ناروا بدهد و سفراء و فرستادگان او را رنج دهد و كلام آنان را تكذيب بنمايد آيا بحكم عقل نبايد مقر و جايگاه آنان جهنم باشد هر عقل سليمى البته حكم خواهد نمود كه چنين مردمانى مستوجب عذاب و شكنجه خواهند بود. وَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ «سخنان مفسرين در توجيه آيه» 1- مقصود از بالصدق قرآن است كه از محل راستى و درستى و حقيقت فرود آمده و مقصود از (صَدَّقَ بِهِ) مؤمنين و تابعين او خواهند بود. 2- مقصود از (جاءَ بِالصِّدْقِ) جبرئيل حامل وحى است كه آيات قرآن را بر محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرود آورده و مقصود از (صَدَّقَ بِهِ) خود پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است كه بآن تصديق نموده و ايمان آورده در سوره بقره فرموده (آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ الخ). 3- از ابن عباس نقل شده كه اگر تصديق كننده غير خود حضرت رسول مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 209 بود كلام اقتضاء مينمود كه چنين گفته شود (و الذى صدق به) و بنا بر اين معنى اينكه لفظ (اولئك) را جمع آورده اشاره بعظمت آن حضرت است. 4- مقصود از (بالصدق) انبياءاند (وَ صَدَّقَ بِهِ) تابعين آنها ميباشند و بنا بر اين (الذى) جنس ميشود اين است كه پس از آن فرموده (اولئك) بصيغه جمع آورده كه تابعين و متبوعين را شامل گردد. (عطا و ربيع) 5- ضحاك و حافظ و ابو نعيم از ابن عباس و مجاهد از ائمه هدى (ع) چنين نقل ميكنند كه (جاءَ بِالصِّدْقِ) محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است (و صدق به) على بن ابى طالب. (تبيان) 6- روايت است كه در شب معراج وقتى رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بملكوت اعلا رسيد باو خطاب شد برو و بآنچه ديدهاى مردم را خبردار نما گفت خدايا مردم تصديق نخواهند نمود خطاب ميرسد على بن ابى طالب تو را تصديق خواهد نمود و او صديق اكبر است. و در حديث نبوى است كه سنيها از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل نمودهاند كه فرموده (صديقين) سه نفرند حزبيل مؤمن آل فرعون، و حبيب نجار، و صديق آل ياسين على بن ابى طالب عليه السّلام. (منهج الصادقين) لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ مرجع (لهم) آيه بالا است آنهايى كه سخن راست آوردهاند و آنهايى كه تصديق وى را نمودهاند براى آنان فضائل چندى خواهد بود كه در آيه بيان فرموده: 1- اينان اهل تقوايند (أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ). 2- اينان نزد پروردگارشان مقام عنديت دارند و آنچه بخواهند براى آنان مهيا خواهد بود زيرا كه نيكوكارانند. لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا 3- خداوند از چنين كسانى كه سخن راست آورده و آنهايى كه تصديق آن را نمودهاند لغزش و اعمال بد آنان را ميپوشاند و از اعمال نكوهيده گذشته آنان مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 210 غمض عين نموده عفو ميفرمايد. آرى ايمان و تصديق بمقدسات شرع مقدس اسلام آب طاهرى ماند كه از سر چشمه قلب مؤمن جريان نموده و تمام جدولهاى قوى و مشاعر وى را فراگرفته و از تمام كثافات اخلاقى و طبيعى او را پاك مينمايد و خوار و خس خود پرستى و آرزو و آمال دنيوى كه از قواى حيوانى و شيطانى پديد گرديده بر طرف مينمايد وَ يَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ 4- بوعده حق تعالى پاداشت اعمالى كه از روى قلب تصفيه شده بنور ايمان و يقين صادر گرديده بنيكوتر از عملشان داده ميشود هر عملى ده برابر بلكه زيادتر بسته بدرجه ايمان و يقين تضاعف مينمايد. أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ كفار قريش در ابتداء بعثت بانواع و اقسام حيلهگرى ميخواستند حضرت رسول را از تبليغ منصرف گردانند اين بود كه گاهى او را تهديد بقتل و تبعيد و امثال آن مينمودند و گاهى بوعده مال و سلطنت ميخواستند او را منصرف گردانند كه دست از خدايان آنها بردارد و متعرض آنان نگردد بروايتى وقتى خالد بامر رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم خواست (عزى) بت بزرگ آنها را بشكند گفتند اى خالد بترس كه اين بت از تمام بتها شريفتر است مبادا از شكستن آن ضررى بتو وارد گردد خالد تبر را بر سر عزى فرود آورد و گفت اى بت تو نه پاكى و نه پاك كننده كسى ميباشى كه تو را ستايش نمايد. وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ كسى را كه خدا گمراه نمود چه كسى قدرت دارد او را هدايت نمايد و كسى كه از طرف پروردگارش راه هدايت يافت كسى يارايى بر گمراهى وى نخواهد داشت درست است كه گمراهى و هدايت هر دو از طرف حق تعالى انجام ميگيرد لكن نسبت خدا بتمام افراد بشر يكسان است همه از فضل احسان او متنعمند اگر انسان باختيار خدا دادى كه در كف اقتدار وى گذاشته شده براهى كه هاديان بشر مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 211 بوى نمودهاند راه سعادت را پيش گرفت و خود را مستعد نفحات رحمانى قرار داد البته خداى رحمان وى را هدايت نموده و او را بسر حد مقصود خواهد رسانيد لكن اگر باختيار خود راه شقاوت در پيش گرفت هرگز بهدايت حق تعالى نائل نخواهد گرديد يعنى چون خود را از قابليت انداخته خداى تعالى او را هدايت نخواهد نمود وقتى هدايت نيافت گمراه خواهد گرديد همين است معنى گمراه گردانيدن خدا نه اينكه خدا او را گمراه گردانيده. أَ لَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انْتِقامٍ اشاره به اينكه خداوند از كفار انتقام ميكشد و چون اينان در عبادت مشركند و تصديق پيمبران و سفراء الهى را نميكنند بلكه از هيچ نحو ظلمى در باره آنها فرو گذار نميكنند اين است كه راه سعادت بروى آنها بسته ميگردد و از نعمت هدايت محروم ميگردند. وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ چون مسلم و معلوم است كه هيچ عاقلى چنين گمان نميكند كه بتهايى كه از سنگ يا فلزى و جمادى ساخته شدهاند اينان خالق و پديد آورنده عالم باشند اين است كه باين آيه تذكر ميدهد و رسولش را آگاه ميگرداند كه اين مشركين در باطن معترف بخدا هستند و با اينحال براه كج افتادهاند وقتى از آنان سؤال كنى چه كس آسمان و زمين را آفريده بطور جديت گويند البته خدا. قُلْ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم باينها بگو رجوع بعقل خود كنيد و از خود بپرسيد آيا آن كسى كه اين عالم مجلل و اين دستگاه خلقت را كه در آن آثار علم و قدرت و اراده آفريننده او از وى پديدار است اگر اراده كند ضررى بر من وارد گردد آيا اين بتهايى را كه بغير او ميپرستيد ميتوانند از من رفع ضرر بنمايند يا اگر بخواهد بمن نفعى برساند اينان مىتوانند جلو نفع را بگيرند. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 212 اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كفارى كه تو را از شكستن بتها ميترسانند بآنها بگو خدا كافى است كه از من رفع ضرر بنمايد و اتكاء و توكل من و هر مؤمنى بر خدا است كه از او رفع ضرر بنمايد. قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ وقتى تبليغ رسول بدل سنگ كفار تأثير نكرد خطاب برسولش مينمايد كه باينان بگو بجايگاه خود باشيد و آنچه خواهيد بكنيد و مرا بحال خود گذاريد شما مطابق دلخواه خود اعمال و رويهاى داريد و من نيز در عمل خود رويهاى مطابق دستور الهى دارم كه بايستى انجام دهم و بجديت تمام ميكوشم كه از عهده وظيفه خود در تبليغ رسالت بر آيم و بزودى پس از مرگ يا پيش از آن شما نيز قبح اعمال و پاداش كردار خود را خواهيد فهميد. مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ آيات قرآنى بانواع و اقسام مختلف در مقام ارشاد افراد بشر بر آمده و به بيانات واضح جلى مطابق عقل و منطق آنان را از قبح اعمالشان و ركاكت رفتارشان و آن آثار بدى كه بر آن مترتب ميگردد آنها را مطلع ميگرداند. و در اين مبارك آيه بسه خصوصيت عذاب كفار را از حيث شدت و سختى و دوام از باقى بليات و مصيبات امتياز ميدهد. اول كسى كه در مورد عذاب واقع گرديد چه عذاب دنيا باشد مثل قتل و غارت و اسارت و غير آن و چه عذاب اخروى باشد كه عظيمتر و شديدتر و از روى غضب الهى ناشى گرديده خوارى و بى مقدارى مىآورد و آدمى را از درجه انسانيت ساقط خواهد گردانيد. دوّم بكلمه (يحل عليه) اشاره به اينكه عذاب الهى چون از حيث سريره عاصى بروز نموده ظاهر و باطن وى را فرا ميگيرد نه فقط در جسم وى وارد گردد بلكه در جسم و روح وى حلول مينمايد در وصف آتش جهنم فرموده (نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِي مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 213 تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ) «1» سوم بكلمه (مقيم) عذاب را مؤكّد ميگرداند كه آن عذابى است كه هميشه ثابت و پايدار خواهد بود زيرا كه آن آثارى است كه از قلب و جان كافر سر رشته گرفته و از باطن كه آلوده بصفات بهيمى و شيطانى وى است بروز نموده و همين طورى كه صفات نكوهيده ثابت و جزء طبيعت ثانوى وى گرديده آثار آن نيز ثابت و پايدار خواهد بود. آرى شراره آتش دوزخ از آن آتش كفر و نفاقى توليد ميگردد كه كافر و مشرك و منافق در دل و جان خود مخفى گردانيده و در قيامت كه پرده از روى كارها برداشته ميشود و هر چيزى بحقيقت خود ظاهر ميگردد آتش نفاق و شرك از قلب آنان شراره ميكشد و ظاهر و باطن آنها را ميسوزاند. إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها حق را مقابل باطل آورند و قرآن را بحق معرفى گردانيده زيرا كه تمام آيات آن از طرف حق و حقيقت فرود آمده و در آن خلاف و باطل راه ندارد. و چنين كتابى را كه از معدن صدق و حقيقت براى هدايت و راهنمايى افراد بشر فرود آورده و آنچه صلاح معاش و معاد آنها است در آن منطوى گردانيده براى اين است كه از طرف حق تعالى بر خلق اتمام حجت شده باشد و قاطع عذر گردد هر كس باندرز و نصايح قرآن متّعظ گرديده و براهنمايى آن پيرو سعادت شد نفع آن عايد خودش مىگردد زيرا كه خدا از عبادت خلق مستغنى و بىنياز ميباشد و كسى كه راه عناد ورزيد و مخالفت نمود آن نيز بخودش ضرر رسانيده. وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ خطاب به پيمبرش نموده كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بعد از ابلاغ چنين آياتى و تبليغ __________________________________________________ (1) سورة (الهمزة) آيه 8 آتش خدايى كه بر افروخته شده و آن آتشى است كه از غضب خدا شراره گرفته و قوت و شدت آن طورى است كه بقلب سرايت مينمايد. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 214 رسالت و انجام دادن وظيفه خود ديگر تو و كيل آنان نيستى يعنى در ايمان آوردن يا نياوردن آنها تو مسئول نخواهى بود. اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى (توفى) بمعنى تمام گرفتن و قبض نمودن است و الف و لام در (الانفس) مفيد استغراق است يعنى وقت رسيدن اجل آن موقعى كه (لا يستأخرون ساعة و لا يستقدمون) ذات متعال بواسطه ملائكه عماله نفس بشر را بالتمام از بدن ميگيرد و آن نفسى خواهد بود كه در موقع خواب نمرده است و آن را نفس حيوانى نامند و آن نفسى كه در خواب گرفته ميشود آن نفس ناطقه انسانى است كه در تعريف آن گفتهاند (جوهر مجرد دراك) و حقيقت انسانى همين عقل مجرد خواهد بود و شعور و فهم و ادراك كليّات از شئون وى بشمار ميرود و تعلق آن ببدن تعلق تدبيرى است نه آنكه حلول در بدن داشته باشد و موقع خواب بحكم ايزد متعال براى استراحت بدن موقتا از بدن و قواى حيوانى اعراض مينمايد و نفس حيوانى در بدن باقى ميماند و حيات بدن بآن نفس حيوانى باقى ماند و هر گاه حكم بر حيات دنيوى وى جارى گرديده آن نفس ناطقه گرفته شده ببدن بر ميگردد و انسان از خواب بيدار ميشود و اگر حكم بر مرگ وى جارى گرديده همان روح مجرد نفس حيوانى را از بدن ميگيرد و بدن را رها مينمايد زيرا كه نفس حيوانى كه آن را در عرف جان ميگويند شعاعى است از همان روح مجرد. خلاصه آن نفسى كه هنگام خواب خدا از نائم ميگيرد آن قوه عقل و تميز است كه در موقع خواب از آدم خواب گرفته ميشود و شعور و ادراكى در آن موقع براى وى نخواهد بود و آن نفسى كه موقع مرگ از وى گرفته ميشود آن نفس حيوانى است كه بآن تنفس ميكند و نوم مقابل يقظه و بيدارى و مرگ مقابل حيات است و مؤيد اين توجيه روايت طبرسى است از عياشى و او بدو واسطه از ابى جعفر عليه السّلام چنين روايت ميكند كه فرموده احدى نميخوابد مگر اينكه نفس وى بسوى آسمان عروج مينمايد و روح او در بدنش باقى ميماند و بين نفس و روح چيزى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 215 است مثل شعاع خورشيد وقتى خداى تعالى اذن دهد در قبض ارواح روح اجابت نفس مينمايد و اگر در ردّ روح اذن دهد نفس روح را اجابت مينمايد و همين است معنى قوله تعالى (اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها الخ) و آنچه را كه نائم در ملكوت آسمانها ميبيند آنست كه تأويل دارد و آنچه را كه بين آسمانها و زمين ميبيند آن از تخيلات شيطانى بشمار ميرود و تأويل براى آن نيست. (مجمع البيان) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ چون خواب و بيدارى و رؤياى صادقه يكى از آيات بزرگ الهى بشمار ميرود زيرا كه خواب هم نمونه مرگ است و هم نمونه عالم برزخ تعطيل قوى و مشاعر حسى نمونه سلب حيات و از آنچه در خواب ميبيند نمونهاى است از عالم برزخ و نشان ميدهد كه در انسان قواى ديگرى ميباشد غير از قواى ظاهرى كه در خواب بآن ميبيند و ميشنود و احساس مينمايد. اين است كه خواب و بيدارى را آيت و نشانه قرار داده براى كسى كه رجوع بعقل خود نموده و غائب را در ظاهر ميبيند و بفكر باز خود ميفهمد كه فوق اين عالم عالمى است و پشت اين پرده طبيعت داستان ديگرى ميباشد كه آن را خداى متعال در همين عالم طبيعت بما نشان داده كه در آن تعقل و فكر نمائيم. در حديثى حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرموده: «و اللَّه كما تنامون تموتون و كما تستيقظون تحشرون» يعنى قسم بخدا هم چنانى كه خواب ميرويد مىميريد و هم چنانى كه بيدار ميشويد در قيامت محشور خواهيد گرديد- و گفتهاند: «النّوم اخو الموت» يعنى خواب رفتن برادر كوچك مردن است- و لقمان حكيم بپسرش گفت اى فرزند اگر گمان ميكنى كه ميتوانى نميرى هر وقت خوابت گرفت نخواب و اگر گمان ميكنى كه ميتوانى در قيامت محشور نشوى هر وقت كه خواستى از خواب بيدار شوى بيدار نشو- يعنى تو نميتوانى با برادر كوچك كه خواب است مبارزه كنى چگونه با برادر بزرگتر كه مرگ است مبارزه ميكنى و همچنين خواهد بود بيدارى و محشور شدن در قيامت. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 216 [سوره الزمر (39): آيات 43 تا 59] أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ (43) قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (44) وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (45) قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبادِكَ فِي ما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (46) وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ (47) وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (48) فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (49) قَدْ قالَهَا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (50) فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِينَ (51) أَ وَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (52) قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (53) وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (54) وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (55) أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ (56) أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِي لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ (57) أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (58) بَلى قَدْ جاءَتْكَ آياتِي فَكَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَكْبَرْتَ وَ كُنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ (59) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 217 ترجمه بلكه كفار غير از خدا شفعائى بر خود فرا گرفتند، اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بآنان بگو آيا بتهايى كه مالك چيزى نيستند و نه عقل دارند و نه دانش چگونه توانند شما را شفاعت نمايند (45) بلكه همه شفاعتها مخصوص بخدا است و او است مالك آسمان و زمين و بسوى او بازگشت خواهيد نمود (46) وقتى نام خداى يكتا (نزد مشركين) برده شود قلبهاى آنان كه بآخرت ايمان ندارد رميده و گرفته مىگردد و وقتى نام غير خدا ياد ميشود آنها متبشر و خوشحال ميگردند (47) اى محمد بگو خدايا تو پديد آورنده آسمانها و زمين و بآنچه (از نظرها غائب) و آنچه ظاهر است دانايى تو بين بندگانت در آنچه اختلاف دارند حكم فرما (48) اگر ستمكاران آنچه در زمين است تماما دارا باشند و مثل آن را نيز تماما دارا باشند و همه آنها را فدا ميكردند از بدى و سختى روز قيامت نجات نخواهند يافت و از جانب خدا براى آنان ظاهر ميگردد آنچه را كه بحساب نميآوردند (49) و براى آنها ظاهر گردد بدى اعمالى كه (در دنيا) كسب نمودهاند و آنان را بگيرد آنچه را كه بآن استهزاء مينمودند (50) وقتى انسان بضررى مواجه گرديد ما را (خدا را) ميخواند وقتى كه از طرف خود بوى نعمتى بخشيديم گويد اين نعمتى است كه در اثر علم خودم نصيبم گرديده (چنين نيست كه گمان كرده) بلكه اين فتنه و آزمايشى است لكن مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 218 بيشتر آنان نميدانند (51) و بحقيقت كسانى كه پيش از اين كفار بودند همين كلمه را ميگفتند و آنان را بىنياز نگردانيد آنچه را كسب مينمودند (52) پس آنان بدى كسب و عمل خود را دريافتند و آنهايى كه ستم نمودند بزودى بدى آنچه كردهاند بآنان خواهد رسيد و آنها نتوانند خدا را عاجز نمايند (53) آيا نميدانند كه حقيقتا خدا است كه روزى هر كسرا بخواهد پهن مينمايد و براى هر كس بخواهد تنگ ميگرداند و محققا (در اين قبض گردانيدن و بسط نمودن رزق) براى كسانى كه گرويدهاند آيات و نشانه (قدرت هويدا خواهد بود) (54) اى محمد بگو اى بندگان من آن كسانى كه بر نفس خود اسراف نموده از رحمت خدا مأيوس نباشيد خدا تمام گناهان را ميآمرزد زيرا كه پذيرنده توبه و مهربان است (55) بسوى پروردگار خود بازگشت نمائيد و تسليم اوامر او گرديد پيش از آنكه عذاب شما را فرا گيرد پس از آن يارى كنندهاى نخواهيد داشت (56) و پيروى نمائيد بهتر چيزى (قرآن) كه از طرف پروردگار براى شما فرود آمده پيش از آنكه ناگاه عذاب بشما اصابت نمايد و شما مشعر بآن نبوده باشيد (57) آن گاه انسان (با كمال حسرت و اندوه) گويد وا حسرتا بر من بر آنچه در حضور حق تعالى از نفس خود تفريط نمودهام و من از مسخره كنندگان (پيمبران) بودم (58) يا گويد اگر خدا مرا هدايت نموده بود من از پرهيزكاران بشمار ميرفتم (59) يا وقتى عذاب را بيند گويد اگر براى من بازگشتى بود من از جمله نيكوكاران محسوب بودم (60) (بوى گفته ميشود) آرى بحقيقت آيات من بر تو آمد و تو دروغ انگاشتى و سركشى نمودى و از كافرين گرديدى (61) توضيح آيات أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ (ام) در اينجا بمعنى بل آمده بلكه اين كفار و مشركين غير از خدا شفيعهايى از بتها و غير آن براى خود انتخاب نمودند و بآن متوسل گرديدند مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 219 و بهمن معنى اشاره دارد قوله تعالى كه مىگفتند (هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ) اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم باينان بگو آيا ممكن است بتها شفيع شما گردند در صورتى كه ميدانيد اينها مالك چيزى نخواهند بود. جواب (لو) محذوف است و يعنى با اينكه بتها فاقد همه گونه كمالى ميباشند نه فهم دارند و نه عقل چگونه آنان را اله خود قرار ميدهيد و از آنها حاجت ميطلبيد روش عقلايى چنين نخواهد بود. قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ اى پيمبر گرامى آنها را متذكر گردان و بگو بتمام معنى شفاعت مخصوص بخدا است يعنى كسى را ياراى شفاعت نيست مگر باذن خدا در آية الكرسى فرموده (مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ) در آيه ديگر فرموده (وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى) شفعاء شفاعت نخواهند نمود مگر براى كسى كه خدا به پسندد. و مملكت آسمانها و زمين تحت اقتدار و سلطنت پروردگار و مربى عالميان است و باز گشت شماها و هر چيزى بسوى او خواهد بود زيرا كه او هم علت فاعلى موجودات است كه اشياء را از عدم بوجود آورده و هم علت غايى كه غايت و منتهى اليه همه چيز بسوى رحمت او است (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ). او اول است كه اول ندارد و آخرى است كه آخرى براى وجود بيزوال او تصور ندارد او ظاهرى است كه چيزى نور فيض او را پنهان نميگرداند بلكه در همه چيز ظاهر و هويدا خواهد بود و او باطنى است كه ما فوق ادراك هر مدركى است و عقلاى عالم از ادراك حقيقت و كنه ذاتش اظهار عجز مينمايند. وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ سخنان مفسرين در معنى «اشمأزت» 1- وقتى سخن از وحدت خدا بميان ميآيد دل مشركين و كسانى كه بقيامت معتقد نبودند تنگ و گرفته ميشد (ابن عباس و مجاهد و مقاتل) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 220 2- وقتى نام يك خدا برده شود كافر گردند و كبر نمايند. (كسايى) 3- كفار و مشركين جماعتى خواهند بود كه بآخرت ايمان ندارند زيرا اگر كسى بمبدء واحد احد كه متصف بتمام صفات جلال و جمال است ايمان آرد البته بمعاد نيز ايمان خواهد داشت. وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ حال مشركين و كفار چنين بود وقتى صحبت از خداى يكتا مطرح ميكرديد آنان گرفته و دلتنگ ميشدند و وقتى از غير خدا صحبت بميان ميآمد بشاش و خندهرو مىگرديدند. قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ پس از آنكه رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كفار را چنين ديد كه حتى حاضر نيستند اسمى از خداى يكتا بشنوند و گويا از هدايت يافتن آنها مأيوس گرديد خداى تعالى از روى مهر و شفقت باو خطاب مينمايد كه اى محمّد روى نيازمندى بدر خانه بىنياز مطلق آور و بگو اى خدايى كه آفريننده آسمانها و زمين ميباشى و بآنچه از نظرها غائب و آنچه ظاهر است دانا و عالم خواهى بود. أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبادِكَ فِي ما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ تو حاكم عادلى بين بندگانت حكم فرما. گويا بزبان نيازمندى عرض ميكند تو ميدانى كه من بجديت تمام انجام وظيفه دادهام و اينان نمىپذيرند تو (احكم الحاكمين) ميباشى خودت در قيامت بين بندگان خود در آنچه با هم اختلاف دارند حكم فرما زيرا كه ميدانى چه كسانى بر حق ميباشند و چه مردمانى بر باطل سير مينمايند. وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ ظاهرا آيه در مقام بيان حال آنهايى است كه بنفس خود ظلم نمودند و در اثر طغيان و پيروى هواى نفسانى آن گوهر گران بهاء نفس قدسى را پايمال خواهشهاى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 221 طبيعى خود گردانيدند و خود را از درجه انسانيت ساقط نمودند و نيز بسفراء و اولياء الهى و رسولان حق ستم كردند و پيرو آنها نگرديدند بلكه از هيچ نوع ظلمى در باره آنان خود دارى ننمودند و نيز بمؤمنين ستم نمودند و آنها را سفهاء و مورد مسخره قرار داده و مردمان نفهم پنداشتند. چنين كسانى بر فرض اگر داراى تمام مملكت روى زمين و دو برابر آن هم بودند و موقعى كه عذاب را معاينه مينمودند و ميخواستند آنها را فدا بدهند از آنان قبول نميگرديد و در همان روز قيامت كه هر چيزى بحقيقت خود ظاهر ميگردد آن وقت براى آنها ظاهر ميگردد آنچه را كه پيمبران گوشزد آنان مينمودند و آنان آن را بحساب نميآوردند و اعتناء بسخنان نصيحتآميز آنان نميكردند. وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ و در آن روز قيامت براى آنان هويدا خواهد گرديد قبح و زشتى اعمالى كه در دنيا نمودهاند. آرى هواهاى نفسانى و آرزو و آمال طبيعى پرده و حجاب ضخيمى است كه روى اعمال زشت اهل دنيا را گرفته و حقايق را از نظر آنان پوشانيده وقتى پرده طبيعت پاره گرديد حقائق ظاهر خواهد گرديد آن وقت مىفهمند آن استهزاء و سخريههايى كه باهل حق مىنمودند برگشت بخودشان گرديد و از قبل آن عذاب آنان را فرو گرفته. فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ ظاهرا فاء در (فاذا) جمله را عطف بجمله بالا يعنى (وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ) داده و آيات بعد از آن جملات معترضه بشمار ميآيند و در بيان خلق و رويه آن افرادى است كه چشم از حق پوشيده و عمل و كسب خود را منشأ اثر ميدانند و رويه چنين مردمانى اينطور است كه وقتى ضرر و بلائى بآنان رسيد باقتضاء فطرت توحيدشان رو بحق مينمايند و از او رفع ضرر ميطلبند و وقتى نعمت بآنان عطاء مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 222 شد گمان ميكنند از جدّ و جهد خود و از روى علم و دانش خودشان نعمت را بدست آوردهاند و حال اضطرار خود را فراموش مينمايند و خود و بتهاى خود را منشأ اثر ميدانند. بلكه اينان در اشتباهند و نميدانند نعمتهاى دنيوى كه بآنان عطاء شده فتنه و آزمايش خواهد بود كه تميز داده شود شاكر كدام است و كافرين به نعمت كيانند و نيز آنچه در باطنشان اندوخته ظاهر گردد و بيشتر مردم نميدانند كه نعمتهايى كه بكفار و مشركين عطاء ميشود در ظاهر رحمت است لكن در واقع بلاء و آفت بشمار مىرود زيرا كه بر طغيان آنان افزوده خواهد گرديد. قَدْ قالَهَا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ مردم پيشينيان از امم سابقه نيز چنين بودهاند كه اتكاء بنفس خودشان داشتند و چنين گمان ميكردند كه بدانش و عمل خود ميتوانند فضيلتى يا مالى را بدست آورند اين بود كه كسب و عمل و جديّت و كوشش آنان را از حق بىنياز نگردانيد و عمل آنها بضررشان تمام گرديد و چنين مردمانى از عملشان سودى نخواهند برد بلكه اعمال بد آنها بود كه سبب هلاكتشان گرديده. فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِينَ اين آيه راجع بمردمانى خواهد بود كه در آيه بالا روش آنان را توصيف كرده كه وقتى بضرر و بلائى برخورد مينمايند بمقتضاى فطرتشان رو بحق آورند و از او رفع بلاء ميطلبند و وقتى نعمتى بآنها رسيد مستند بدانش و جديّت خود مينمايند و چنين اشخاصى بزودى بپاداش عمل خود خواهند رسيد و ظاهر اين آيه چنين ارائه مىدهد كه مردم را دو قسمت نموده بعضى فقط ظلم بخود نموده و رو از حق گردانيده و خود و عمل خود را منشأ اثر ميدانند، و بعضى باضافه به پيمبران و اولياء الهى و مؤمنين تعدى مينمايند و آنها را زجر ميدهند اين دسته دوم آنهايى ميباشند كه علاوه بر مجازات اخروى بزودى پاداش عمل خود را در دنيا هم خواهند مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 223 ديد زيرا كه خدا غالب و قاهر و اهل حق نيز چون اتكاء بحق دارند هميشه مظفر و منصور خواهند بود. أَ وَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ظاهرا اين آيات بهم مربوط است و تماما براى تذكر و اندرز غافلين و كسانى خواهد بود كه در كسب و عمل و كار اتكاء و توكل بخدا ندارند و از- (لا مؤثر فى الوجود الّا اللَّه) غافل گرديده و خود يا غير از خدا را منشأ اثر ميدانند و اينان (موحد در مقام فعل) نخواهند بود و در توحيد ناقصند زيرا كسى كه غير از خداى قادر توانا چيزى را مؤثر بيند چنين كسى مشرك بشرك خفى خواهد بود (همزه أَ وَ لَمْ) استفهام است و در مقام انكار آورند آيا اين مشركين و كفار ندانستند در صورتى كه بايد بدانند كه حقيقتا خدا وسيع ميگرداند روزى هر كسرا كه بخواهد و نيز تنگ ميگرداند روزى هر كس را كه بخواهد و اين وسعت و تنگى روزى از روى حكمت آفرينش و نظام عالم پديد گرديده و همين تفاوت مردم در تنگى و سعه روزى آيات و نشانههايى است از علم و قدرت الهى جلّ شأنه و مطابق صلاحديد هر كسى انجام گرفته است لكن اشخاص با ايمان كه ميدانند و ايمان دارند كه آنچه واقع گردد باراده قادر حكيم است آنچه بينند بر ايمان و يقينشان افزوده خواهد شد و چون و چرا در كار مربى عالم نخواهند نمود و اين تخصيص در (لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ) براى اينست كه آنهايند كه از اين آيات بهرهمند ميشوند- مثل اينكه شخص بينا و چشم دار از روشنى بهرهمند ميشود نه شخص كور. قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ اى عاصى گنهكار قدرى بخود آى و لطف و كرم پروردگار خود را بنگر كه بنده گريخته از امر مولى كه در هر آنى بايستى مورد غضب و پاداش اعمال نكوهيده خود معذب گردد چگونه نواخته و از چند جهت وى را مورد لطف و كرم خود قرار مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 224 داده اول وى را از بندهگان ناميده و بلفظ (يا عِبادِيَ) وى را مخاطب گردانيده و اين خود لطف بزرگى است و اشاره به اينكه با اينهمه خطاء و نافرمانى باز تو را از بندگان خود بشمار آوردهام و تو را از درگاه فيض خود نراندهام. ببين لطف حق تعالى نسبت بانسان بچه درجهاى است كه شيطان چنانچه در احاديث رسيده چندين هزار سال عبادت نمود بطورى كه از كثرت عبادت مقام خود را بملائكه رسانيد و دقيقهاى از عبادت كوتاهى ننمود و بيك مخالفت كه در امر سجده بآدم كوتاهى نمود از محلّ و مقام خود رانده شد و تا ابد بلعنت خدا و ملائكه و انبياء و مؤمنين گرفتار خواهد بود. دوم با آنكه بدلالت آيه عاصى در معصيت اسراف نموده و سرمايه عمر خود را در مخالفت از دست داده باز وى را ميطلبد و وعده بخشش و رحمت بوى ميدهد كه تا مادامى كه حيات باقى است از رحمت خدا مأيوس مباش هر وقت رو بحق نمودى و لو آنكه عاصى و گنهكار باشى بلطف خود تو را پذيرفته و قبول وى خواهد بود سوم بطور عموم وعده داده كه تمام گناهان را مىبخشم و لفظ توبه در آيه ذكر نشده لكن بقرينه آيات ديگر در غير مورد توبه بخشش را بمشيت معلق نموده در آنجا كه فرموده (إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ) يعنى در آنجايى كه مشيتش اقتضاء نمايد تمام گناهان را مىبخشد مگر شرك) و نيز فرموده (يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ) معلوم است خواستن خداى تعالى جزافى نيست از روى قابليت محل تحقق مىپذيرد. و ظاهرا بقرينه آيات ديگر اطلاق كلمه (من يشاء) در جايى درست ميآيد كه عاصى توبه نكرده باشد لكن در جايى كه توبه كرده بوعده حق تعالى تمام گناهان بخشيده ميگردد حتى شرك. چهارم از خصوصيات آيه اين است كه بعد از (لا تقنطوا) رحمت را بر مغفرت مقدم انداخته و اين طور اظهار شفقت نسبت ببنده عاصى گنهكار براى اين است كه وى را اميدوار گرداند كه در هيچ حالى از رحمت خدا مأيوس نگردد و هميشه چشم مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 225 دلش بسوى مولاى خود نگران باشد و بوعده (سبقت رحمتى على غضبى) خود را در معرض رحمت خدا در آورد اگر نبود اميد رحمت و مغفرت بچه جرأتى بنده عاصى كه عمر خود را صرف در معصيت نموده رو بمبدء خود مينمود و اظهار پشيمانى كرده و پوزش ميطلبيد بلكه از خوف و وحشت معاصى از رحمت حق تعالى مأيوس ميگرديد و يأس از رحمت خدا صفات كفار خواهد بود كه خدا را باسماء الحسنى نمىشناسند در سوره يوسف (ع) آيه 87 فرموده: «إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ». پنجم- با اينكه در خود آيه ذكر رحمت شده براى مزيد اميدوارى عاصى آن را مؤكد گردانيده بقوله «هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ». واقعا اين آيه و امثال آن چقدر باعث اميدوارى ما گنهكاران خواهد بود كه اتلاف عمر نموده و در نافرمانى روزگار خود را تباه نمودهايم و در اينجا بما ميآموزد كه بايستى گنهكاران را بوعده رحمت و لطف و كرم اميدوار نمود كه از رحمت خدا مأيوس نگردند و بدانند تا مادامى كه حيات باقى است هر قدر هم گنهكار باشند اگر رو بحق نمايند آنان را بكرمش ميپذيرد و قبولشان مينمايد بلكه بدلالت آن آيه كه در باره توبهكنندگان فرموده (فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ) گناهان آنان را تبديل بحسنات مينمايد. لكن بايستى دانست كه اين لطفها نسبت بكسانى خواهد بود كه در اصول ديانات بر يقين باشند زيرا مقابل مشرك موحد است و از آيه «إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ» چنين استفاده ميشود كه خداوند ميآمرزد گناهان كسانى را كه موحد باشند و موحد كسى است كه بوحدت خدا و عدل و باقى صفات از علم و حكمت و قدرت او ايمان داشته باشد و عدل و حكمت و لطف مقتضى ارسال پيمبران و انزال كتب آسمانى است كه آنها مردم را براه حق تعالى ارشاد نمايند و كسى كه منكر پيمبران يا خلفاء آنها يا معاد باشد چنين كسى موحد نخواهد بود.
اين است كه در آن روايت مشهور وقتى حضرت رضا عليه السّلام باستحضار مأموم از
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 226 مدينه بخراسان تشريف ميبرد مردم نيشاربورى اجتماع نمودند و از حضرتش التماس حديث كردند حضرت سر از محمل بيرون آورد و فرمود (قال اللَّه تعالى كلمة لا اله الا اللَّه حصنى و من دخل حصنى امن من عذابى) و بعد فرمود بشرطها و شروطها (و انا من شروطها) يعنى در صورتى كلمه لا اله الا اللَّه قلعه محكم خدا است كه با ولايت ما ائمه توأم باشد. و جهتش هم معلوم است زيرا كسى كه داراى ولايت ائمه طاهرين باشد تمام اركان توحيد را فراگرفته و بتمام اصول ديانات متمسك گرديده و چنين كسى را مؤمن نامند و غير از او نسبت بيك ركن ايمان ناقص خواهد بود اين است كه امام (ع) يكى از شرائط ايمان ولايت را قرار داده. و نيز در آن حديث مشهور كه باتفاق سنى و شيعه از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين نقل مىكنند كه فرموده: (حب على حسنة لا تضر معها سيئة و بغض على سيئة لا تنفع معها حسنة) سرش معلوم است زيرا بازگشت محبت على عليه السّلام بمحبت رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است و محبت رسول بمحبت خداى تعالى متصل خواهد گرديد و كسى خدا را دوست ندارد از كافرين بشمار ميرود. و چون محبت خدا و اولياء او معجونى مىنمايد كه در هر قلبى كه نفوذ نمايد ميكروب امراض نفسانى و صفات حيوانى و شيطانى را برطرف مينمايد اين است سرّ اينكه در حديث فرموده (محبت على حسنهاى است كه با او گناه ضرر نميرساند) انتفاع ضرر بانتفاع موضوع وى است يعنى دوستى على انسان را از سيئات مخصوصا كبائر باز ميدارد و از چنين كسى گناهى كه باعث دورى وى از على عليه السّلام باشد ولى نخواهد گرديد. چگونه قلبى كه مملو از ولايت گرديده مرتكب فحشاء و منكر ميگردد هرگز چنين نخواهد بود زيرا كه محبت جذابهاى است كه محب را بسوى محبوب ميكشاند و وى را مطيع فرمان وى ميگرداند و مؤيد اين توجيه اخبار و احاديثى است كه از معصومين در صفات شيعيان خود رسيده كه شيعيان على عليه السّلام بچه صفاتى شناخته ميگردند مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 227 در آيه امر بتوبه و انا به مينمايد وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ پس از وعده رحمت و مغفرت نسبت بگنهكاران آنان را متذكر ميگرداند كه خدايى كه اينطور نسبت بشما اظهار لطف فرموده در صورتى در معرض رحمتش واقع ميگرديد كه بتوبه و پشيمانى روى نيازمندى بسوى او آوريد و تسليم اوامر او كه بتوسط رسولش بشما ابلاغ گرديده بشويد و از مخالفت بموافقت رو آوريد پيش از آنكه عذاب شما را بگيرد و در آن وقت يعنى پس از انقضاء عمر ديگر راه چاره براى شما مسدود خواهد گرديد و ديگر يار و ياورى نخواهيد داشت كه شما را از عذاب نجات دهد و تا وقت داريد بتوبه و انابه خود را از گناهان پاك نمائيد تا در مورد رحمت واقع گرديد. جماعتى از سنيها كه آنان را اشاعره نامند معتقدند كه خداوند بدون توبه تمام گناهان كبيره را مىبخشد و بآيه بالا و امثال آن تمسك نمودهاند كه لفظ توبه در آن نيست و گويا از آيات بعد مثل همين آيه كه امر مينمايد (أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ) و نيز در آيات ديگر كه مؤمنين را بعذاب تهديد مينمايد و امر مينمايد كه از گناه اجتناب نمائيد كه تماما دلالت واضح دارد بر رأى اهل حق كه عدليهشان نامند و آنها چنين معتقدند كه گناهان كبيره بدون توبه آمرزيده نخواهد شد مگر در جايى كه مشيت و حكمت مقتضى بخشش باشد و آنها از تمام اينها غافل گرديدهاند آرى اينها يك چشمه آيات و اخبار را مينگرند و برأى و سليقه خود حكم مينمايند وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ اگر چه (ما) در (ما انزلنا) عموم دارد و شامل تمام كتب آسمانى ميگردد لكن بقرينه (احسن) و بدليل قوله تعالى در همين سوره آيه 24 (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً) اختصاص بقرآن پيدا مينمايد و آيه در مقام ارشاد بر آمده و براى تسليم گرديدن مردم و بازگشت بسوى پروردگارشان چنين امر مينمايد كه بايستى متابعت نمائيد (قرآن) را كه آن بهتر كتابى است كه براى هدايت شما مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 228 نازل گرديده زيرا كه (قرآن) كتابى است جامع كه آنچه را در طريق سعادت بشر مدخليت داشته تماما و جميعا بطور كامل در اين دفتر مجلل فرو گذار ننموده چنانچه در معرفى (قرآن فرموده (لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ) هيچ تر و خشكى نيست مگر در كتاب مبين كه تفسير (بقرآن) شده ثبت گرديده. و در آيه بالا توجيهات ديگرى نيز از مفسرين نقل شده بقولى مقصود واجبات و مستحبات قرآن است كه امر بمتابعت شده و بقول ديگر مراد (باحسن ناسخ است نه منسوخ و غير اينها از توجيهاتى كه شده لكن بهتر همان معنى اول است. خلاصه (قرآن مجيد) بما مىآموزد كه طريق سعادت و رستگارى بشر و خلاصى از چنگال عفريت نفس و رهايى از كيدهاى نفسانى و شيطانى همان متوسل گرديدن بقرآن و عمل نمودن بدستورات آن خواهد بود اگر ما مسلمانها اين كتاب آسمانى را پيش روى خود قرار دهيم و بچراغ هدايت او قدم پشت قدم اولياء خدا گذاشته پيش رويم خوشبختترين و سعادتمندترين بشر خواهيم بود. أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ خداى متعال از راه كرم و رحمت بمردم تذكر ميدهد كه شمايى كه عمر خود را در معاصى صرف نموده بتوبه و انا به بسوى حق تعالى باز گشت نمائيد پيش از اينكه بموقعى برسيد كه راه چاره براى شما مسدود گردد و آن وقتى خواهد بود كه پشيمان و حسرت زده بخود گوئيد (و وا حسرتا و واويلا) بر آن عمر گران بهايى كه در حضور حق تعالى تفريط نموديم و از كسانى بوديم كه باولياء الهى سخريه مىنموديم و بمقدسات شرع توهين ميكرديم. أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِي لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ اين آيات شرح حال كسانى خواهد بود كه عمر خود را در معاصى گذرانيدهاند و بدون توبه و بازگشت از كفر مردهاند كه پس از مردن وقتى عذاب را معاينه مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 229 مىبينند بعضى از آنها خود را مقصر ميدانند و هميشه بحسرت و ندامت بخود عتاب و خطاب مينمايند، و بعضى از روى نفهمى خواهند خود را تبرئه نمايند گويند اگر خدا ميخواست ما از مؤمنين با تقوى باشيم ما را براه راست هدايت مينمود بعضى ديگر آرزو ميكشند كه اگر ما بدنيا برگرديم از نيكوكاران خواهيم بود. بَلى قَدْ جاءَتْكَ آياتِي فَكَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَكْبَرْتَ وَ كُنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ اين آيه اخير در مقام پاسخ گفتار تمام فاسقين و كافرين برآمده و اشاره به اينكه حجت خدا بر خلق تمام گرديده پيمبران و سفراى الهى با معجزات و براهين بسيار براى هدايت خلق و راهنمايى بشر فرستاده شدند و كتابهاى آسمانى نيز ارسال گرديد و شما دانسته و فهميده از روى كبر و نخوت آن بزرگواران را تكذيب نموده و زير بار فرمان حق تعالى نرفتيد و تا توانستيد در مقام خاموش گردانيدن چراغ هدايت كوشيديد و خواستيد حق را بپوشانيد و كافر گرديديد امروز ديگر بازگشتى براى شما نخواهد بود تا جبران ما فات نمائيد. [سوره الزمر (39): آيات 60 تا 75] وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَكَبِّرِينَ (60) وَ يُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ لا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (61) اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ (62) لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (63) قُلْ أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجاهِلُونَ (64) وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ (65) بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ (66) وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ (67) وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ (68) وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (69) وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما يَفْعَلُونَ (70) وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا بَلى وَ لكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْكافِرِينَ (71) قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (72) وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ (73) وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ (74) وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (75) مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 231 ترجمه (اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) روز قيامت تو مىبينى رويهاى كسانى را كه بخدا دروغ بستند سياه گرديده آيا (چنين نيست) كه جهنم منزلگاه سركشان خواهد بود (62) و خدا پرهيزكاران را براى ايمانشان نجات ميدهد و هيچ سختى و بدى احساس نميكنند و محزون هم نخواهند بود (63) آفريننده هر چيزى خدا است و او بر هر چيزى نگهبان است كليدهاى آسمانها و زمين بدست (قدرت) او است و كسانى كه بآيات خدا كافر گرديدند آنان كسانى ميباشند كه زيان بردند (و از عمرشان سودى عايدشان نگرديد) (64) اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم (باين كفار) بگو اى جهال آيا بمن امر مىكنيد كه غير خدا را عبادت نمايم (65) و محققا بتو (و پيمبرانى كه پيش از تو بودند) وحى نموديم كه اگر شرك آورى عمل تو نابود مىگردد و البته ميباشى از زيانكاران (66) بلكه خدا را بندگى نما و بوده باش از جمله شكر كنندگان (67) (و اين مشركين) عظمت خدا را نشناختند در صورتى كه در روز قيامت زمين در قبضه قدرت او است و آسمانها در دست قدرت او پيچيده شده (خداى تعالى) منزه و مبراء و بزرگتر است از آنچه براى او شريك آرند (68) و در صور نفخه دميده ميشود و آنچه در آسمانها و زمين است بيهوش ميگردند مگر كسى را كه خدا بخواهد پس از آن نفخه ديگرى دميده ميشود در آن هنگام همه برخواسته مىنگرند (69) و زمين بنور پروردگارشان روشن گردد و كتب اعمال گذاشته شود (در آن وقت) پيمبران و گواهان بياورند و بين مردم بحق (و عدالت) حكم كرده شود و بآنها ستم نخواهد گرديد (70) و پاداش عمل هر كسى بالتمام داده شود و خداى تعالى عالمتر است بآنچه عمل كردهاند (71) و كسانى كه كافر گرديدهاند گروه گروه آنان بسوى جهنم كشيده ميشوند تا هنگامى كه آمدند درهاى جهنم باز ميگردد و مالك دوزخ بآنان گويد آيا رسولان كه از جنس خودتان بودند نيامدند كه بر شما آيات پروردگارتان را ميخواندند و شما را از ملاقات امروز ميترسانيدند كفار گويند آرى (آمدند) و لكن كلمه عذاب براى كافرين محقق مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 232 گرديد (72) (بكافرين) گفته ميشود از درهاى جهنم داخل گرديد در حالى كه در آن جاويدانيد و جهنم براى گردن كشان بد جايگاهى است (73) و كسانى كه از مخالفت پروردگارشان خوددارى نمودند و متقى و پرهيزكار گرديدند گروه گروه به بهشت رانده ميشوند تا وقتى كه درهاى بهشت بروى آنان باز ميگردد و مالك بهشت بآنان ميگويد درود و سلام و سلامتى بر شما باد درآييد در بهشت در حالى كه جايگاه هميشهگى شما خواهد بود (74) اهل بهشت گويند حمد و ستايش مخصوص آن خدايى است كه وعده خود را راست گردانيد و زمين بهشت را بميراث بما داد كه از هر جاى بهشت كه بخواهيم جاى گيريم (چقدر) خوب است پاداش عمل- كنندهگان (75) (اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) تو در آن روزگار ملائكه را به بينى كه اطراف عرش را فرا گرفتهاند و بحمد و تنزيه و ستايش پروردگارشان (مشغول خواهند بود) و در آن روز قيامت بين مردم بحق و درستى حكم گرديده ميشود و گفته ميشود كه حمد و ستايش مخصوص پروردگار عالميان است (76) توضيح آيات وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَكَبِّرِينَ بيان حال آنهايى است كه نسبت دروغ بخدا دادند و ملائكه را دختران خدا ناميدند و نيز مسيح و عزيز را ابن اللَّه ناميدند و همچنين نسبتهاى ديگر مثل اينكه هدايت نيافتن خود را نسبت بخدا ميدهند كه اگر خدا ميخواست ما هدايت شده بوديم و غير اينها با اينكه بتها را شفعاء عند اللَّه ميدانند. خلاصه آيه بطور عموم اشاره دارد بكسانى كه برأى و سليقه خود نسبت ناروايى بخدا ميدهند حتى شايد آيه شامل گردد كسانى را كه بدون اذن نامى را كه در خور كبريايى او نيست وضع نموده و نسبت بمقام الوهيت ميدهند زيرا كه اسماء اللَّه توقيفى است هر كس را نرسد نامى براى خدا بگذارد مگر نامهايى كه بتوسط پيمبران اذن رسيده مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 233 چنين مردمانى كه بخدا دروغ مىبندند در قيامت روهاى آنها سياه است و منزل و جايگاه متكبرين كه خواهند اظهار فضل و دانش نمايند و نسبت ناروايى بخدا ميدهند مثل باقى كفار جهنّم خواهد بود و ظاهر آيه چنين مينمايد كه پيش از ورود بجهنم روهاى آنان سياه ميگردد كه اهل محشر آنها را بشناسند در منهج از سوده نقل ميكند كه گفته از امام محمد باقر عليه السّلام از معنى اين آيه سؤال نمودم فرمود مقصود هر كس است كه نسبت امامت بخودش دهد در صورتى كه خدا منصب امامت بوى نداده گويد من گفتم اگر علوى باشد فرمود آرى اگر چه علوى باشد گفتم اگرچه فاطمى باشد فرمود اگرچه فاطمى باشد. پايان وَ يُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ لا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ اشخاصى در قيامت اهل نجاتند كه در دنيا پرهيزكار گرديدند و تمام اعضاء و جوارح خود را كنترل نموده و همه را تحت فرمان عقل و شرع در آورده نميگويد مگر باذن حق و نميشنود مگر آنچه را شنيدنش مأذون گرديده و همين طور باقى اعضاء و جوارح هيچ كدام خود سرانه بمقتضاى طبيعت عمل نمىنمايند چنين كسانى فائز گرديدهاند بفيوضات ربّانى و از عذاب جهنم در امان خواهند بود و هيچگونه ناراحتى بآنان اصابت نخواهد نمود و نيز چيزى كه سبب حزن و ناراحتى گردد براى آنها نميباشد. خلاصه مؤمن با تقوى در قيامت در جوار قرب پروردگارش در مهد امن و امان هميشه آسايش خواهد داشت. اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مفسرين گويند حارث همدانى از حضرت امير عليه السّلام چنين روايت ميكند كه فرموده از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم پرسيدم مقصود از مقاليد آسمانها و زمين چيست فرمود يا على از چيز بزرگى سؤال نمودى مقاليد آسمان و زمين اين است كه بنده هر صبح و شام ده بار بگويد «لا اله الا اللَّه و اللَّه اكبر و سبحان اللَّه و الحمد للَّه و استغفر اللَّه و لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن له الملك و له مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 234 الحمد يحيى و يميت بيده الخير و هو على كل شيئى قدير» هر كس صبح و شام ده مرتبه اين كلمات را بگويد خداوند شش فضيلت بوى عطا مينمايد اول وى را از شر ابليس و لشگرش پناه ميدهد دوم قنطارى از بهشت باو دهد كه در كفه حسنات او از كوه احد سنگينتر باشد سوم او را بدرجه ابرار و نيكوكاران رساند چهارم از حور العين جفت او قرار دهد پنجم دوازده هزار فرشته حاضر گردند براى نوشتن اين كلمات و در قيامت براى او شهادت دهند و اگر در آن روز يا شب يا هفتهاى كه خوانده بميرد ثواب شهيدان بوى دهند كه تورات و انجيل و زبور و قرآن را خوانده و حج و عمره را نموده. (ابو الفتوح) در مقام عظمت و بزرگوارى خود چند صفت از اوصاف جلال احديت را تذكر ميدهد اوّل (اللَّه) كه نامى است مخصوص بمقام (الوهيّت) كه خود را باين نام مبارك ستوده (دوّم) (خالق) كه خالقيت بمعنى ايجاد ممكنات پس از عدم آنها مخصوص به (اللَّه) است كه هيچ شيئى از عدم بمرتبه وجود نخواهد آمد مگر باراده و مشيت اله عالم. و افعال عباد اگرچه باختيارشان از آنان صادر ميگردد لكن چون خود انسان و اسباب عملش بخالقيت حق تعالى انجام گرفته عملشان نيز بواسطه اختيارشان منسوب بخدا خواهد گرديد و شايد همين باشد مقصود از قوله تعالى: «وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ». سوم آن خدايى كه خالق و آفريننده همه چيز است حفظ و نگهبانى و كفالت هر چيزى بعهده خود او است زيرا كه (علّت موجده همان علت مبقيه است آنكه آفريده نگهبان آن هم خواهد بود. چهارم كليد آسمانها و زمين بيد قدرت او است يعنى درهاى خيرات چه از انواع و اقسام فيوضات باشد كه از آسمان بزمين فرود مىآيد از آفتاب و حرارت و غير آن و چه آن فيوضاتى كه از زمين بيرون مىآيد از انواع و اقسام گياهها و ميوهجات و گل و رياحين همه تحت اراده و اختيار او است و نعمت و بركت را براى مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 235 هر كس بخواهد زياد ميكند و وسيع مىگرداند و براى كسى كه بخواهد تنگ مىگيرد. وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ و آن كسانى كه بآيات و نشانهها و دلائل قدرت خدا از اوضاع آسمانها و زمين و گردش ليل و نهار و نيز بمعجزات پيمبران كافر گرديدند يعنى در اينها نظر عبرت ننمودند تا اينكه دانسته و فهميده بشهادت عقلشان ايمان آوردند و پيرو پيمبران گردند و بسعادت و فضيلت انسانى نائل گردند چنين مردمانى زيان كارانند كه سرمايه عمر خود را تلف نمودهاند و بالاخره جز حسرت و ندامت و عذاب اخروى چيزى عايدشان نخواهد گرديد. قُلْ أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجاهِلُونَ آيه چنين ارائه ميدهد چنانچه در بعض آيات ديگر نيز اشاره دارد مشركين مكّه بانواع و اقسام تدليس و حيلهگرى ميخواستند پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را با خود در عبادت بتها شريك گردانند اين بود كه بحضرتش خطاب مىرسيد كه باين مردمان جاهل نفهم بىشعور بگو آيا شما بمن امر ميكنيد كه غير خدا را عبادت كنم هرگز شما بمراد خود نخواهيد رسيد. وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ چگونه ممكن است كه تو غير خدا را عبادت كنى در صورتى كه قلب و سر تو در گرفته بنور توحيد است و از راه وحى بتو و هم چنين به پيمبران پيش از تو رسيده كه اگر كسى را در عبادت با خدا شريك گردانيد تمام اعمال شما حبط و بىاثر ميگردد و البته از زيان كاران خواهيد گرديد. اگر چه آيه راجع بحضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و پيمبران است لكن عمومش شامل تمام افراد بشر ميگردد اگر كسى در مقام عبادت مشرك باشد يعنى عبادتش خالص براى خدا نباشد اعمالش حبط ميگردد و بدرجه قبول نخواهد رسيد. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 236 بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم عبادت نكن آنچه را كه مشركين بتو امر مىنمايند بلكه عبادت و پرستش خود را مخصوص بخدا گردان و هميشه شكر گذار نعمتهاى بىانتهاء حق تعالى باش. وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ اين جماعت مشركين نشناختند خدا را آن طورى كه بايستى بشناسند نه وحدت حقه حقانى را مىشناسند نه قدرت و استيلاء و احاطه علميه او را توانند بفهمند اينكه فرموده زمين در روز قيامت در قبضه او است و آسمانها در دست راست او تشبيه معقول است بمحسوس و اشاره بفاعليّت و اقتدار او است كه تمام زمين مثل مومى ماند در دست قدرت او كه بهر شكلى خواهد وى را در مىآورد براى او زحمتى ندارد و نيز آسمانها با آن سعه نسبت بعظمت و كبريايى در طرف او چيز ناقابلى خواهد بود و اين طور احاطه و استيلاء كه تمام موجودات نسبت باحاطه و قيوميت او هيچ مىنمايند (كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ) اختصاص بقيامت ندارد حالا و در همه وقت هم چنين خواهد بود و شايد اختصاص بقيامت نسبت بفهم بشر است كه در دنيا چون امور طبيعى غالب است حقايق را پوشانيده لكن در قيامت كه همه چيز بحقيقت خود ظهور و بروز مىنمايد آن وقت بشر بىمقدارى عالم طبيعت را نسبت بعظمت آفريننده آن درك خواهد نموده آن وقت بدرستى تواند تصديق نمايد كه خداى عالم منزه و مبراء و بزرگتر از آن است كه نسبت شريك و نظير و مثل و مانند بمرتبه قدس و كبريايى او داده شود. وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ (نفخ در لغت بمعنى باد دميدن است و از آيه چنين استفاده ميشود كه در موقع مندك گرديدن اين عالم دنيا اول صداى عجيبى اسرافيل در صور ميدمد و مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 237 موجودات عالم تماما هلاك مىگردند مگر كسى را كه خدا بخواهد زنده بماند پس از آن نفخه ديگرى دميده ميشود آن وقت همه زنده ميگردند و قيامت بر پا ميشود و مفسرين در معنى (نُفِخَ فِي الصُّورِ) گويند در موقع خرابى عالم دنيا اسرافيل بامر خدا در صور كه مانند شاخى است نفخهاى ميدمد و از شدت آن صدا تمام جنبندههاى زمين بيهوش گردند يعنى بميرند و در حكمت آن گويند علامتى است كه عقلاء آخرين دار تكليف خود را بدانند و بفهمند كه خلقت ديگرى پس از آن تجديد خواهد گرديد و نفخ صور را تشبيه نموده ببوق رحيل و انتقال آنها بدار ديگر يعنى مردم بدانند كه موقع آن رسيده كه در منزل قيامت نزول نمايند و اين بهتر طريقى است براى نشان دادن فناء دنيا و پديد شدن عالم آخرت. و از قتاده نقل شده (نُفِخَ فِي الصُّورِ) يعنى نفخ در صورت خلق و در قرآن نفخ به پنج وجه آمده: اول نفخ جبرئيل (ع) در سينه مريم (ع) قوله تعالى «فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا» يعنى جبرئيل بامر ما در سينه مريم نفخه دميد، دوم نفخه عيسى (ع) در گل قوله تعالى «فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ»، سوم خداوند نفخه دميد در گل آدم (ع) قوله تعالى «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» يعنى بروح امر نمودم كه در آدم داخل گردد، چهارم ذى القرنين در آهن نفخه دميد قوله تعالى حكاية عنه «قالَ انْفُخُوا» منزه است خدايى كه بنفخه ذى القرنين حديد را مثل آتش گردانيد، پنجم نفخ اسرافيل (ع) در صور منزه است كسى كه بيك نفس ارواح را از ابدان بيرون مىآورد مثل اينكه چراغ بيك نفس خاموش ميشود و بنفس ديگر آتش روشن مىگردد و منزه است كسى كه بيك نفس ارواح را ببدنها برمىگرداند. (روح البيان) گويند صور شاخى است از نور و بدست ملك مقرب اسرافيل است كه بامر خدا وقتى در آن نفخه ميدمد تمام خلق مىميرند و وقت ديگر نيز بامر حق تعالى نفخه ديگرى ميدمد ارواح بابدانشان عود مىنمايند. و در نفخه اول آنچه در آسمانها از ملائكه و غير است و آنچه در زمين است مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 238 از افراد بشر و جن و حيوانات و گياهها همه بيهوش ميگردند گويند مقصود از (صعق) كه بمعنى بيهوشى است در اينجا بمعنى مرگ آمده كه همه مىميرند مگر كسى را كه خدا بخواهد زنده بماند. و در اينكه مقصود از (مَنْ شاءَ اللَّهُ) كه همه مىميرند مگر كسى را كه خدا بخواهد نميرد بين مفسرين چندين قول است بعضى گويند آن جبرائيل و ميكائيل و اسرافيل و ملك الموت است كه بآن صور اول نمىميرند و بعدا حكم بمرگ آنان مىرسد و ديگر ذى حياتى باقى نمىماند مگر ذات اقدس الهى كه از مرگ و زوال مصون است و در آن وقت جا دارد كه از مصدر جلال و عظمت خطاب رسد (لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ) ذات كبرياء خود گويد و خود جواب دهد اشاره بوحدت و مالكيت مطلقه خود او است كه در آن وقت كسى نيست كه مدعى مالكيت باشد. و بعضى گفتهاند آنكه حكم بمرگ آن نميرسد (حور العين) و خزنه بهشت و جهنم و موجودات بهشتىاند كه براى بقاء خلق شدهاند نه براى فناء و ديگرى گفته مقصود حمله عرشند كه بصور اسرافيل نميرند نظر به اينكه عرش و كرسى غير از آسمانها است كه در آيه فرموده بصور اسرافيل همه بيهوش ميگردند و شايد آن وجه اللَّه باشد كه در آيه فرموده (فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ) و آن مشية اللَّه است كه از معصوم رسيده و اول چيزى است كه خدا خلق نموده و همه چيزها را باو آفريده و اول ممكنى كه مشمول مشيت گرديده حقيقت محمّدى صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است كه آن موجودى است كه فناء در آن راه ندارد. وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ خلاصه در اين آيات در مقام منحل و مندك گرديدن عالم دنيوى و ظهور عالم قيامت بر آمده و بعض اوضاع قيامت را شرح مىدهد. كه پس از آنكه صور اول اسرافيل دميده شد و اينكه آن صور بچه شكل و كيفيتى ميباشد علمش نزد خدا است ما بظاهرش تصديق مينمانيم كه وقتى اراده مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 239 خدا تعلق گرفت عالم دنيا مندك گردد اسرافيل در صور ميدمد و همه موجودات ارضى و سمائى بيهوش مىگردند يا مىميرند مگر كسى را كه خدا بخواهد زنده بماند پس از آن صور ديگرى ميدمد و مدت بين اين دو صور را نيز خدا ميداند كه چهار صد سال باشد چنانچه بعضى نظر بپارهاى از روايات چنين گفتهاند و بقول ديگر شايد چهل سال باشد و شايد اصلا فاصله نباشد زيرا كه پس از فناء دنيا شب و روزى تصور ندارد تا زمان تحديد شود. وقتى صور دوم دميده شد آن وقت عالم قيامت بر پا مىگردد و در زمين قيامت ميزان عدل پروردگار كه در محكمه قضاء قرار گرفته و بعدل بين مخلوقات خود داورى مينمايد حكم هر كسى صادر ميگردد و بنور رحمت و فيض رحمانى خود كه ثانيا موجودات را پس از اعدامشان زنده ميگرداند و حيات نوينى بآنان افاضه مينمايد روشن ميگردد و از آيه چنين بر مىآيد كه اول پيمبران و شهداء را در ارض قيامت حاضر مىگرداند و دفتر اعمال گشوده ميشود و بين آنها بحق و درستى و عدالت حكم خواهد نمود. و شايد مقصود چنين باشد كه چون همه پيمبران در يك مرتبه و درجه نمىباشند قوله تعالى (تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ) مقام هر يك از آن بزرگواران را در خور خودشان مقرر ميگرداند و روى ميزان عدل پاداش زحمات هر يك را باحسن وجه عطاء مينمايد. وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما يَفْعَلُونَ پس از آن باعمال و افعال مردم رسيدگى مينمايد و چون هر كس هر عملى از نيك و بد كه در دنيا نموده در احاطه علميه حق تعالى چنانچه فرموده (وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ) سوره يونس آيه (62) و در ديوان قضاء نزد كرام الكاتبين ثبت و محفوظ گرديده آن وقت پاداش عمل هر كسى را در خور عملش (ان كان خيرا فخيرا و ان كان شرا فشرا) بوى داده خواهد گرديد و بفرموده حق تعالى (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ) سوره مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 240 زلزال آيه آخر ذرهئى از خوبى و بدى كه در اين عالم دنيا نموده مفقود نمىماند و نيز هيچ عملى از كوچك و بزرگ بىاثر نخواهد گرديد. وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا پس از آنكه در ديوان قضاء روى ميزان عدل پاداش اعمال و كردار هر كسى تعيين ميگردد و حكم الهى بر اجراء آن صادر ميشود آن وقت درهاى جهنم باز مىگردد و كفار گروه گروه بسختى بجهنم كشيده ميشوند مالك جهنم بكافرين و كسانى كه خود را مبتلا بچنين عذاب سختى نمودهاند سرزنش ميدهد و بآنان گويند مگر رسولان الهى نيامدند و شما را از اين بدبختى امروزتان مطلع ننمودند و آيات روشن كتابهاى آسمانى كه در آنها طريق نجات شما را بيان نموده بود برايتان بواضحتر بيانى و بنيكوتر حجتى توضيح ندادند و تلاوت ننمودند و شما مطيع نفس گرديديد و اعتنايى بآنها ننموديد امروز بايد عذاب را بچشيد. قالُوا بَلى وَ لكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْكافِرِينَ اهل جهنم در پاسخ سؤال مالك دوزخ گويند آرى پيمبران آمدند و كتابهاى آسمانى با حجتهاى واضح روشن براى هدايت ما فرود آمد لكن چون در علم خدا و قضاى الهى محقق و ثابت گرديده بود كه ما از روى دانستگى و اختيار پيرامون خطا و گناه مىگرديم اين است كه كلمه عذاب براى كافرين ثابت گرديد قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ پس از آنكه درهاى جهنم را بروى كفار باز مىگردانند و براى عذاب كفار حكم جارى مىگردد مالك دوزخ يا باقى ملائكه عمّال بكفار گويند اينك جهنم براى شما مهيّا گرديده وارد گرديد و اينجا جايگاه هميشهگى شما خواهد بود و جهنم بد منزلگاهى است براى كسانى كه از روى كبر و نخوت زير بار پيمبران نرفتند. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 241 از اينجا ميتوان فهميد كه منشأ تمام فسادها كبر است اين است كه در حديث وارد شده داخل بهشت نمىگردد كسى كه مثقال ذرهاى از كبر در قلب وى باشد قوله تعالى (وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ) شاهد بر اين است. وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ پس از آنكه دادگاه قضاء بر چيده ميشود و پاداش اعمال هر يك از افراد بشر تعيين ميگردد همين طورى كه درهاى جهنم براى كافرين باز ميگردد و فوج فوج كفّار را بجهنم ميكشانند درهاى بهشت نيز بروى اهلش باز ميگردد و فوج فوج بهشتيان را با عزت و احترام وارد بهشت مىگردانند و ملائكه مستخدمين آنان را استقبال نموده و سلام و تحيت ميگويند و نيز آنها را بشارت ميدهند كه بهشت دار كرامت و در آن جاويدان خواهيد بود. وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ بهشتيان وقتى از فزع اكبر نجات يافتند و وارد بهشت گرديدند زبان بحمد و ستايش پروردگار خود ميگشايند كه آنچه بما وعده داده بود باحسن وجه بما عطاء فرمود. وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ و نيز بهشتيان در مقام حمد و ستايش و اظهار امتنان گويند زمين وسيع بهشت را كه در آن آيه در وصف بهشت و سعه آن فرموده (عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ) بارث بما منتقل گردانيد. در بعض روايات رسيده كه خداوند براى هر فردى از بشر در ابتداء خلقتش منزلى در بهشت و محلى در جهنم معين فرموده آنهايى كه خود را از اين سعادت محروم نمودند منزل بهشت آنان را بمؤمنين خواهند داد اين است كه بهشتيان اضافه بر منزل خود در بهشت منزل باقى را بارث ميبرند. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج11، ص: 242 وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ پس از آنكه ذات كبريايى اوضاع قيامت و بيان شكنجه و عذاب كافرين و جنّة و بهشت و نعمتهاى متقين را بيان فرموده اشاره بمقام و منزلت خود رسول- اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مىنمايد كه مقام تو فوق مقام مؤمنين و متقين از مؤمنين خواهد بود (فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ) آن وقت تمام حقايق براى تو از عرش و حاملين عرش و حمد و ستايش نمودن ملائكه مقربين و چگونگى دادگاه قضاوت و ميزان عدل الهى و نيز تمام انواع و اقسام ملائكه و موجودات عالم اعلا براى تو ظاهر ميگردد و تو آنها را بعيان خواهى ديد. اگر چه در دنيا پيمبران مخصوصا نبى خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم باعتبار مقام ولايتشان بچشم دل عالم ما فوق الطبيعه را مينگرند و با آنها ارتباط كامل دارند و بتوسط آنها مورد وحى ميگردند لكن چون عالم طبيعت قشر و پرده است كمال معرفت آن بزرگواران در قيامت بروز و ظهور خواهد نمود. وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ملائكه و هم مؤمنين پروردگار خود را بزبان حال و قال تسبيح مينمايند يعنى او را هم تنزيه ميكنند از هر صفت نقصى كه در ممكنات ميباشد و هم تحميد ميكنند يعنى اظهار مينمايند كه ذات متعال متصف بتمام صفات حسنى و آلاء نيكو ميباشد.
|