کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
أحزاب: آيات 1 تا 73 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 190
سورة الاحزاب‏

اين سوره مدنى است و هفتاد و سه آيه است و هزار و دويست و هشتاد هشت كلمه و پنج هزار و هشتصد و نود و شش حرف است.

 [سوره الأحزاب (33): آيات 1 تا 6]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (1) وَ اتَّبِعْ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً (2) وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكِيلاً (3) ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللاَّئِي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِكُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ (4)

ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَوالِيكُمْ وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (5) النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‏ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً (6)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 191
ترجمه قسمتى از آيات سوره الاحزاب‏

 (بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص)

اى پيمبر اكرم (پرهيزگار باش) و خدا را نگاه‏دار و مطيع كافرين و منافقين مشو بحقيقت و درستى كه خداوند دانا و درستكار است (1)

و متابعت نما آنچه را كه از جانب پروردگارت بسوى تو وحى ميگردد محقّقا خدا بآنچه ميكنيد آگاهست (2)

اى محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) توكّل كن بر خدا و بس است خدا (براى اينكه) مهمّات را كفايت نمايد (3)

خدا براى هيچ مردى در درون او دو قلب قرار نداده و قرار نداده زنهايى را كه ظهار ميكنيد (و بآنان مى‏گوييد پشت تو چون پشت مادر من است) باين گفتار اينان مادرهاى شما نميشوند و نيز پسر خوانده‏هاى شما را قرار نداده اولاد شما اينها حرفى (بى معنى است) كه بزبان مى‏گوييد و آنچه خدا ميگويد حقّ است و او است كه براه (راست) هدايت مينمايد (4)

پسر خوانده‏ها را باسم پدرانشان بخوانيد آن راست‏تر است نزد خدا و اگر پدرهايشان را نميدانيد آنها برادران دينى و دوستان شما خواهند بود و بر شما گناهى نيست در آنچه خطا كرديد (در نسبت اولاد دادن آنها بخودتان) لكن گناه آن چيزى است كه عمدا دل شما خطا كار باشد و هميشه خداوند آمرزنده و مهربان است (5)

پيغمبر اولى است بمؤمنين از نفسهاى آنها و زنهاى او بمنزله مادرهاى مؤمنين ميباشند و خويشاوندان در ارث بردن بعضى در كتاب خدا اولويّت دارند بر بعض ديگر از مؤمنين و مهاجرين مگر آنكه نسبت بدوستان خودتان بطور معروف عمل كنيد اين طور در كتاب ثبت گرديده (6).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 192

توضيح آيات‏

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ (ممكن است اينجا سؤالاتى پيش آيد) 1- چرا حضرتش را باسم نخوانده همان طورى كه پيمبران ديگر را باسم مخاطب قرار داده: يا آدم، يا موسى، يا عيسى، يا داود، يا نوح، يا زكريا و غير آنها بلكه در قرآن بالقاب متعدّده او را مخاطب قرار داده مثل اينجا (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ) و در جاى ديگر (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ) بلكه به (يس) و (طه) و غير اينها او را ستوده و معرّفى نموده.

 (پاسخ)

مسلم و معلوم است كه زيادتى اسماء و القاب دليل بر علوّ شرف و عظمت مسمّى خواهد بود و اينكه حضرتش را بنام نخوانده بلكه باوصاف و القاب بسيار خوانده براى آنكه مقام و منزلت و علوّ مرتبه او را بر باقى پيمبران ظاهر بفرمايد و لكن قوله تعالى در آنجا كه فرموده (محمّد رسول اللَّه) براى اين است كه مردم او را بمرتبه رسالت بشناسند.

2- امر برسول اللَّه (باتّق اللَّه) بچه معنى است مگر پيمبر اولوا العزم صاحب تقوى نبود كه مأمور بتقوى گردد و در صورتى كه مسلّما داراى تقوى بود امر باو تحصيل حاصل خواهد بود و نيز نهى باو كه مطيع كافرين و منافقين مشو مگر نبىّ اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ممكن بود مطيع آنان گردد تا مورد نهى گردد كه مطيع آنها مشو؟

 (پاسخ)

آرى رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم داراى كمال تقوى بلكه ما فوق آن بود و نيز در رتبه و مرتبه يقين بدرجه‏اى بوده كه براى آن ما فوقى متصوّر نميشد لكن در اينجا اگر چه مفسّرين توجيهاتى نموده‏اند مثل اينكه گويند امر بثبات تقوى است و تأكيد در مداومت بر آن است زيرا كه كفّار مثل ابو سفيان و عكرمه و تابعين آنان با كمال جديّت
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 193

 كوشش مى‏كردند كه پيمبر اكرم مدتى دست از تبليغ بردارد و ميگفتند بگذار ما عبادت الهان خود كنيم تا ما نيز دست از تو برداريم و منافقين مثل ابن ابى و معتب بن قشير و حدب بن قيس و امثال آنها از منافقين رأى كفار را تصويب مينمودند اين بود كه اين آيه نازل گرديد كه اى پيمبر گرامى از خدا بترس و تابع آنان نگرد لكن اين توجيه بنظر درست نميآيد زيرا خدا ميدانست هيچوقت رسولش دست از وظيفه خود برنخواهد داشت و آنان را بحال خود وانميگذارد.

شايد آيه براى قطع طمع كافرين و منافقين باشد كه آنان بدانند حضرتش از جانب خداى تعالى مأمور بر تبليغ است و ممكن نيست دست از وظيفه و مأموريت خود بردارد و لو آنكه اجزاء بدن مباركش را قطعه قطعه كنند إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً عليم و حكيم دو صفت از اوصاف جلال و جمال الهى است خطاب برسولش نموده و اشاره به اينكه او عالم است ميداند كه كفار كاذب و دروغگويانند تمام گفتارشان از روى تدليس و توطئه براى اغواء گردانيدن تو و تابعين تو انجام گرفته، حكيم است آنچه در باره آنان حكم كند بجا و بموقع خواهد بود.

وَ اتَّبِعْ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ (الخ) براى آرامش دل رسولش فرموده اى نبىّ اكرم (ص) تو فريفته گفتار ركيك كافرين و منافقين مشو اتّكاء و اعتماد تو فقط بر خدا باشد و او بر دشمنانت كافى خواهد بود.

ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ (الخ) قلب جسمانى يك پارچه گوشت كوچكى است صنوبرى در جانب چپ سينه و بدو رگ پيوسته و آن محل علوم و معارف است و در عرف جوف انسان را شكم او نامند.

گويند جميل كه كنيه او ابو معمّر است مردى بود اديب و قوّه حافظه او بسيار زياد بود و حافظ امور مردم گرديده و باين جهت ميگفت من دو قلب دارم و بهر يك از اينها تعقّل ميكنم بهتر از عقل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و قريش او را صاحب دو قلب مى‏ناميدند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 194

 و وى را (ذو القلبين) لقب نمودند، براى ردّ ادّعاء آنان اين آيه نازل شده كه خداى براى احدى دو قلب قرار نداده.

و شايد آيه راجع بمنافقين باشد كه خدا براى كسى دو دل قرار نداده كه بيكى ايمان قبول كند و بديگرى كفر بلكه چنانچه مكرّر گفته شد مورد مخصّص نيست ممكن است مقصود چنين باشد كه چون حقيقت انسان قلب و دل او است كه آن محل علوم و ايمان و معارف و حبّ است و آن يك حقيقت وحدانى است اين است كه دو چيزى كه ضدّ و مباين هم باشند در آن جمع نخواهد گرديد كسى كه قبول ايمان نمود و ايمان در دل وى جاى گزين گرديد چگونه ممكن است قبول كفر نمايد، اين است كه گفته‏اند محبّت دنيا و نفس پرستى با محبّت خدا و يكتا پرستى جمع نخواهد گرديد زيرا كه در يك دل دو محبّت ضدّ هم نشايد و آيات بعد نيز مشعر بر همين معنى است.

النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ چون پيمبر برگزيده و رسول خدا است و بآن قوّه قدسيّه و روح حقيقت و بصيرت دل آنچه صلاح بشر است آنان را ارشاد بآن مينمايد بخصوص نسبت بمؤمنين كه نسبت بآنان مهربان و مشفق بلكه پدر روحانى آنها است اين است كه در همه كار دين و دنياى آنان آنچه امر فرمايد عين صلاح و سبب نجات آنها خواهد بود و بايستى او را از نفس خود دوست‏تر و اولى‏تر دارند و اوامر او را بجان بپذيرند زيرا كه نفس بشر (امّارة بالسّوء) ميباشد اگر بچراغ هدايت پيشوايان دين راه سعادت را پيدا ننمايد او را بچاه مضلّت و خود سرى خواهد كشانيد، و زنهاى پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چون نسبت بپيمبر دارند بمنزله مادرهاى مؤمنين ميباشند كه بايستى آنها را از اين جهت محترم شمارند و پس از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نظر زنا شويى بآنها نداشته باشند قوله تعالى (وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً).
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 195

 وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ مفسّرين گفته‏اند آيه راجع بميراث است كه ميراث را مخصوص ميگرداند بخويشاوندان كه بعضى از آنها در ارث اولى‏ترند از بعض ديگر از مؤمنين مهاجرين كه صاحب رحم نباشند و اولويّت و برترى دارند (فِي كِتابِ اللَّهِ) در لوح محفوظ يا در قرآن يا در دفتر خلقت هر چه مقصود باشد كه آنها در ارث بردن از مؤمنين و مهاجرين سزاوارتر خواهند بود و نيز بعضى از خويشان و اقرباء از بعض ديگر به سهم ارث سزاوارتر از بعض ديگر ميباشند، و اولويّت در اينجا اولويّت تعيينى ميباشد.

إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‏ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً (الّا) براى استثناء اعمّ است كه اول بطور اطلاق ارث را مخصوص باولى الارحام از مهاجرين گردانيده بعد موارد وصيت را استثناء گردانيده خلاصه مقصود چنين ميشود كه ارث مخصوص بخويشان و نزديكان است آنهم هر كس نسبت بدرجه نزديكى خود بميت آن طورى كه در كتاب خدا مقرر گرديده مگر اينكه شخص در ايام حيات بخشش بدوستان و نزديكان خود بكند يا بطور معروف متداول وصيت كند و از ثلث مال خود سهمى براى دوستان خود معين نمايد.

كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً جمله مستأنفه در مقام بيان اين است كه احكام ارث و قسمت بين طبقات آن عام است اختصاص ببعضى دون بعضى ندارد و محقق و ثابت و در قوانين كليّه الهيّه مقرر گرديده.

بعضى از علماى اماميّه باين آيه بر اولويت خلافت و امامت على بن ابى طالب «ع» استدلال نموده‏اند نظر به اينكه در اول آيه فرموده (النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) و بعد فرموده (وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ) يعنى خويشان او بعضى ببعضى اولى ترند پس از آن خويشان او را كه اولويت دارند بدو صفت معرفى نموده يكى ايمان و ديگرى هجرت پس اولى باولويت منوط بسه چيز ميشود يكى قرابت دوّم ايمان سوّم هجرت با رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و هر دسته‏اى از امّت امامت را در يكى از پنج نفر

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 196

 ادّعا نموده‏اند (مرتضى على عليه السلام ابو بكر، عمر عثمان، عباس و ابو بكر و عمر و عثمان اگرچه در ظاهر مسلمان و از مهاجرين بودند لكن با رسول قرابت نداشتند و عباس اگرچه ايمان و قرابت داشت از مهاجرين نبود پس امامت و خلافت منحصر ميگردد به امير المؤمنين (ع) پس از اينجا معلوم ميشود كه پس از رسول (ص) على (ع) والى و حاكم بر همه خواهد بود.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 197

 [سوره الأحزاب (33): آيات 7 تا 16]

وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً (7) لِيَسْئَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً أَلِيماً (8) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً (9) إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (10) هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدِيداً (11)

وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً (12) وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَ يَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلاَّ فِراراً (13) وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ يَسِيراً (14) وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ كانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً (15) قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِيلاً (16)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 198

 [ترجمه‏]

 (اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ياد كن) وقتى را كه (در اجراء كلمه توحيد) از پيمبران و از تو و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى عهد و ميثاق گرفتيم و پيمان را سخت و محكم گردانيديم (7)

تا آنكه (خداوند) در قيامت از صادقين از صدق و راستى و وفاء بعهد (و انجام دادن وظيفه) آنها سؤال كند و براى كافرين عذاب سخت آماده شده (8)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد متذكّر گرديد نعمت خدا را بر شما وقتى كه لشگرهاى (كفّار) بر شما وارد گرديدند پس ما بر آنها بادى و لشگرهايى فرستاديم كه شما آنها را نمى‏بينيد و خداوند بآنچه عمل ميكنيد بينا است (9)

ياد كنيد وقتى را كه از بالاى شما (از اعلاى وادى) و از پائين‏تر آمدند كه چشمها خيره گرديد و قلبها (از ترس دشمن) بحنجره‏ها رسيد و بخدا گمان بد برديد (10)

آنجا بود كه مؤمنين در معرض آزمايش درآمدند و بدن آنان بسختى بلرزش درآمد (11)

 (اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) ياد كن وقتى را كه منافقين و آنهايى كه در قلب آنها مرض بود گفتند آنچه را كه خدا و رسولش بما وعده داده‏اند نيست مگر مكر و فريب (12)

و ياد كن وقتى را كه جماعتى از منافقين گفتند اى اهل مدينه ديگر در لشگرگاه (محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) جاى شما نيست برگرديد و جماعتى از آنان در برگشتن از پيمبر (ص) رخصت مى‏طلبيدند و ميگفتند در خانه‏هاى ما خلل و خرابى است در صورتى كه در خانه‏هاى آنها خلل نبود و آنان قصدى نداشتند مگر فرار (13)

و اگر از اطراف مدينه كفّار بر آنها وارد گردند و پس از آنها طلب فتنه نمايند (يعنى آنان را مشرك) گردانند آنها نيز اجابت نمايند و مشرك گردند و آنان تلبّث و درنگ بآن فتنه ننمايند مگر اندكى (14)

و حقيقة آنان كسانى بودند كه قبلا با خدا عهد بسته بودند كه پشت بجنگ نكنند و محقّقا آنها از عهد خدا سؤال گرديده خواهند شد (15)

 (اى محمّد ص) (بمنافقين) بگو اگر از مرگ يا كشته شدن فرار ميكنيد آن گريختن براى شما سودى نخواهد داشت و از دنيا بهره نميبريد مگر اندكى (16).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 199

توضيح آيات‏

وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ رسول خود را تذكّر ميدهد بآن عهد و معاهده‏اى كه در عالم قضاء و قدر در اول پيدايش خلقت با سفراء و رسولان خود نموده كه احكام رسالت را بخوبى بمردم برسانند و در انجام وظيفه سستى ننمايند و مردم را براه حق و حقيقت رهبرى گردانند و اين آيه نظير آن عهدى است كه از بنى آدم گرفته آنجا كه فرموده (أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ) و آنجا كه خطاب ببشر نموده (أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏) وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ پنج نفر از پيمبران اولوا العزم را در اين آيه مخصوص بذكر گردانيده و اول آنها (نبىّ خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) را تذكّر داده اشاره بعلوّ شأن و برترى آن بزرگوار از تمام پيمبران اولوا العزم خواهد بود كه اگرچه در عالم طبيعت آخرى آنان واقع گرديده لكن در عالم (ما فوق الطبيعة) و در شرافت اول همه و مقدّم بر تمام پيمبران محسوب گرديده.

وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً، لِيَسْئَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ و اينكه عهد و ميثاق را مؤكّد گردانيده شايد براى اين باشد كه كفّار و منافقين كه منتظر اينند كه بدسيسه و خدعه ميتوانند رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در عقيده با خود همراه گردانند و يا حضرتش دست از رسالت بردارد و آنان را بحال خود بگذارد قطع طمع نمايند و بدانند ممكن نيست كه او دست از رسالت بردارد زيرا كه خداوند از او عهد و ميثاق محكم گرفته كه در انجام وظيفه پافشارى نمايد كه اگر فرضا بقيمت جانش تمام شود هرگز دست از تبليغ برنخواهد داشت زيرا كه در ديوان جزاء مورد سؤال واقع خواهد گرديد.

وَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً أَلِيماً در مقام انذار و تهديد برآمده كه كسى كه حقّ را بپوشاند و مخالفت عهد و ميثاق
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 200

 نمايد عذاب و شكنجه سخت دردناك براى وى آماده گرديده.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ خداى متعال از روى امتنان و كرم و رأفت مؤمنين را مخاطب گردانيده و آنان را متذكّر ميگرداند بواقعه جنگ (خندق) وقتى كه لشگرهاى احزاب از قريش و غطفان و كنانه و يهود و قريظه و نضير كه ده هزار نفر بودند و اين جماعت بسيار براى استيصال مؤمنين و اعدام رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اجتماع نمودند فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها از روى كرم ما رسول خود را يارى گردانيديم بباد تندى كه ديگر آنها طاقت مكث نمودن نداشتند و نيز آنان را يارى نموديم بقشونهايى كه شما آنها را نميديديد يعنى آنها ملائكه بودند كه مؤمنين را قوّت ميدادند و يارى ميكردند.

اين آيات راجع بجنگ احزاب است و مختصرى از آن را در اينجا تذكّر ميدهيم حكايت آن بنا بر آنچه تذكره نويسان نقل نموده‏اند از اين قرار است.

مفسّرين بروايت محمد بن كعب قرطبى و غيره چنين گفته‏اند كه پس از آنكه بحكم رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بنى النضير از مدينه بيرون رفتند رؤساء يهود مثل سلام بن ابى الحقيق و حىّ بن اخطب و كنانت بن ربيع با جماعتى از ابى النضير و بنى وائل در مكّه اجتماع نمودند و ابو سفيان كه از سادات قريش بود وى را بر جنگ با پيمبر اكرم تحريص نمودند و گفتند بيائيد و همه متّفق الكلمه همّت بگماريم كه محمّد (ص) و ياران او را مستأصل گردانيم.

پس از تصميم همگى از مكّه بيرون آمدند و بقبيله غطفان رفتند و آنان را بر اين عمل شنيع دعوت نمودند و آنها قبول نمودند بهمين طور هر يك از قبيله‏هاى عرب را خواندند و اجابت نمودند پيشوا و رئيس قريش ابو سفيان بن حرب بود و رئيس غطفان عيينة بن حفص بن زيد و رئيس بنى كنانه مرّة بن حارث بن عوف، و مسعر بن جبله رئيس اشجع و طليحة رئيس بنى اسد و ابو اعور رئيس بنى اسلم، و عامر بن طفيل رئيس هوازن و اشاره باين جماعت بسيار دارد قوله تعالى:
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 201

 إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ از بالاى و زير وادى و بيابان چنان قشون كفّار وارد گرديدند و چنان خوف و هراسى بمؤمنين دست داد كه قلبهايشان بحنجره‏هايشان كشيده شد.

خلاصه وقتى اين جماعت بسيار براى استيصال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و مؤمنين از اطراف بمدينه هجوم آوردند چون اين خبر بحضرت رسول (ص) رسيد با سه هزار نفر از مدينه بيرون آمدند و در جلو كوه سلع فرود آمدند، و قريش و قشون آنها در كنار وادى فرود آمدند و بنى غطفان كه هزار نفر بودند در طرف احد منزل كردند و رسول خدا زنان و كودكان خود را از مدينه بيرون آورد و بحصارى كه در آنجا بود فرستاد، و حىّ بن اخطب در ما بين قلعه كعب بن اسيد قرطبى فرود آمد و بين كعب و رسول عهدى بود حىّ گفت در را بگشا تا بحصن تو آيم و حامى تو باشم كعب گفت تو مرد شومى هستى و بين من و محمّد (ص) عهدى است و من آن عهد را نميشكنم حىّ در اين باب مبالغه بسيار نمود بالاخره گفت تو مرد بخيلى هستى ميترسى ما از تو غذايى بخواهيم كعب از روى حميّت درب را باز نمود حىّ گفت از تو تعجّب ميكنم تو گمان ميكنى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با ما ميتواند مقاومت نمايد در صورتى كه اهل مكّه با اين قبيله‏هاى بسيار همه با هم در اعدام و استيصال او متّفق گرديده‏ايم چگونه تو با ما متّفق نميگردى حىّ بقدرى افسون گرى كرد تا كعب را فريب داد و كعب عهدى كه با رسول اللَّه (ص) بسته بود شكست آن وقت حىّ با او عهد بست كه اگر محمّد ظفر يابد ما با تو در اين قلعه وارد ميگرديم كه آنچه بتو رسد بما هم برسد چون اين خبر بحضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم رسيد چند نفر را فرستاد تا اين مطلب را تحقيق نمايند و بآنان دستور داد كه اگر كعب عهد را شكسته آشكار نگويند چون آنها برگشتند تكبير گفتند حضرت فهميد كه كعب عهد را شكسته و با قشون كفّار همدست گرديده مؤمنين وقتى فهميدند كعب با كفّار همراه شده بسيار ترسيدند حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آنان را بوعده فتح و فيروزى دل گرم مينمود وقتى قشون كفّار خواستند بمدينه هجوم آرند سلمان فارسى كه از عجم بود گفت در مملكت ما اينطور است كه براى جلوگيرى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 202

 از هجوم دشمن دور شهر را خندق ميكنيم كه دشمن نتواند وارد شهر گردد چون اين رأى بسمع همايون حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم رسيد تصويب نمود و آن وقت زمين را بر اصحاب قسمت گردانيد كه هر قطعه آن بعهده يك نفر باشد و آنها مشغول كندن خندق شدند و خود حضرتش نيز در بالا آوردن خاك كمك مينمود و مؤمنين را بوعده مظفريّت در دنيا و مقامات بهشتى اخروى تشويق مينمود و ميفرمود (عيشى نيست مگر عيش آخرت) و بروايت سلمان كه گفته من و حذيفة بن يمان و نعمان بن مقرن و عمر با شش نفر ديگر از انصار چهل ذرع از خندق را كنديم و اصحاب هر يك بر قدر قسمت خود كه رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بر آنها مقرر نموده بود ميكندند در اثناى كندن بسنگ بسيار بزرگ و سختى برخورد نمودند كه تيشه و تبر بر آن كارگر نميشد چون برسول (ص) خبر دادند آن حضرت با سلمان بسر سنگ آمدند حضرت كلنگ را گرفت و بسم اللَّه گويان بر آن سنگ زد دو دانگ از آن سنگ شكست و از آن نورى مانند نور برق كه مثل چراغ در وسط شب تاريك بود جستن نمود و چشم سيد عالم در آن روشنايى برق بر قصرهاى شام افتاد گفت (اللَّه اكبر) مفاتيح شام را بمن دادند مؤمنين نيز تكبير گفتند مرتبه ديگر نيز ضربت ديگر بر آن سنگ زد دو دانگ ديگر آن شكست نور ديگرى از آن ظاهر گرديد قصرهاى يمن بنظر مباركش جلوه نمود فرمود (اللَّه اكبر) مفاتيح يمن را بدست من دادند مسلمانها همه تكبير گفتند مرتبه سوم ضربت ديگر بر آن سنگ زد و سنگ خورد گرديد و نورى از آن بدرخشيد قصرهاى كسرى بر حضرتش نمايان گرديد گفت (اللَّه اكبر) كليدهاى مملكت فارس را بقبضه اقتدار من دادند مؤمنين باز گفتند (اللَّه اكبر) و حمد و شكر خدا را نمودند و منافقين گفتند محمد (ص) وعده مملكت كسرى و قيصر بما ميدهد با اينكه امروز بقدرى خوف و ترس ما را گرفته كه نمى‏توانيم براى تخليه‏

غائط بيرون رويم.

ايمن مخزومى از جابر بن عبد اللَّه چنين روايت كرده كه روزى كه خندق مى‏كنديم سنگى نمايان گرديد و مانع كندن شد گفتيم يا رسول اللَّه سنگى پديد گرديد                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 203

 و مانع كندن گرديده فرمود آب بر آن بپاشيد پس از آنكه آب بر آن پاشيديم برخواست و از شدت گرسنگى سنگ بر شكم بسته بود بيل و تيشه برداشت و آن سنگ را مانند پشته ريگ گردانيد گفتم يا رسول اللَّه (ص) اجازه فرما بمنزل روم بمنزل رفتم و بزن خود گفتم هيچ طعامى هست رسول خدا بسيار گرسنه است گفت يك صاع جو و بزغاله‏اى هست جو را آرد نمودم و بزغاله را كشتم و پوست كندم و بزن خود گفتم طعام درست كن ساعتى رفتم و از حضرت اذن گرفتم و برگشتم طعام حاضر بود گفتم يا رسول اللَّه نزد ما غذاى اندكى هست كه سه چهار نفر سير ميشوند فرمود چقدر است گفتم يك صاع جو و يك بزغاله حضرت همه مسلمانها را امر فرمود كه برخيزيد تا غذا بخوريم جابر گويد من از كمى غذا و كثرت مسلمان‏ها خجل گرديدم آمدم منزل بزنم گفتم گفت مگر نگفتى غذا اندك است گويد گفتم زنم گفت خدا و رسولش عالم تر است.

آن وقت رسول با اصحاب رسيدند رسول فرمود ظرفى حاضر كن حضرت نان را در آب گوشت طريد نمود و گوشت را تكه تكه كرد و بر اصحاب قسمت نمود و همه سير شدند و هنوز ديگ و تنور از نان و گوشت پر بود بعد از آن بزنم گفت بخور و به اقوام خود بده و اين روايت را (بخارى) نيز در صحيح خود آورده است.

 (منهج الصادقين) خلاصه گويند مدت شش روز اصحاب جز سنگ و خاك كشيدن بكار ديگر مشغول نشدند پس از تمام شدن خندق بيرق لشگر كفار ظاهر گرديد و از اطراف مدينه از جانب شرقى كه بنى غطفان بودند و از طرف مغرب كه قريش بودند وارد گرديدند و مسلمانها از شدت خوف دلهايشان بسينه رسيد منافقين گمان مى‏كردند كه لشگر اسلام تاب نياورده شكست خواهند خورد و مؤمنين با اينكه قلبهايشان مطمئن بايمان بود مضطرب گرديدند اين است كه در آيه فرموده:

 (هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ) در اين موقع مؤمنين در مورد آزمايش در آمدند (وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِيداً) و از هول و هراس بدنهايشان سخت بلرزش آمد.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 204

 گويند تا بيست روز دو قشون كفر و اسلام در برابر هم نشستند و فقط بهم سنگ و تبر مى‏انداختند و چون كار سخت شد حضرت رسول بسعد بن معاذ و بسعد بن عباده گفت من در اين فكرم كه مدينه را بثلث ميوه آن بخرم تا غطفان با سائر قبائل برگردند و فتنه كوتاه شود شما در اين باب چه رأى داريد گفتند يا رسول اللَّه اگر حكم خدا چنين است اطاعت ميكنيم و گر نه جان و مال خود را فداى خدا و رسول ميكنيم حضرت فرمود در اين باب وحى نيامده اما من مى‏بينم كه همه عرب متفق- الكلمه شده‏اند و من ميخواهم شر آنها را از اين شهر رفع كنم سعد بن معاذ گفت يا رسول اللَّه (ص) در زمان جاهليت هرگز اين قوم طمع نداشتند كه بآنان از ميوه خود نصيبى دهيم مگر ببهاء و مهمانى امروز كه حق تعالى ما را باسلام گرامى داشته چگونه مال خود را بآنها دهيم و مقابل آنها اظهار عجز نمائيم قسم بخدا بآنها جز شمشير چيز ديگرى نخواهيم داد آن وقت حضرت دانست كه آنان در ايمان ثابت قدمند.

خلاصه احزاب در مدت بيست روز يا بيست و هفت روز در اطراف مدينه توقف ميكردند روزها بكنار خندق مى‏آمدند و تير مى‏انداختند و شبها شبيخون ميزدند و حضرت رسول (ص) با جماعتى از اصحاب سوار ميشد و آنان را رد مينمود روزى عمرو بن عبد ود سوار شد با جماعتى از سواران قريش مسلّح و مكمل شده بقصد مبارزه بيرون آمدند و گرد لشگرگاه برآمدند و ببنى عامر و بنى كنانه گفتند مشغول مبارزه شويد تا بر شما معلوم گردد كه آنچه محمد گفته دروغ است و چون آمدند كنار خندق گفتند اين مكر و كيد از غير عرب است آن وقت اسبان را بجولان درآوردند و از خندق با زحمت جستن دادند آن وقت امير المؤمنين (ع) با چند نفر ديگر جلو راه آنان را گرفتند از ميان ايشان عمرو اسب خود را بيرون تاخت و او در شجاعت بى نظير بود كه وى را با هزار سوار مقابل ميكردند وقتى حضرت امير (ع) در نبرد مقابل او آمد عمرو گفت تو كيستى فرمود من پسر ابو طالب هستم گفت اى على برگرد                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 205

 نمى‏خواهم تو در دست من كشته شوى زيرا كه من با پدرت دوستى داشتم على (ع) گفت من ميخواهم تو بدست من كشته گردى ولى من شنيده‏ام كه تو گفته‏اى كسى نيست كه از من دو چيز طلب كند مگر آنكه اجابت كنم و من از تو يك چيز ميخواهم عمرو گفت آن چيست گفت اينكه بخدا و رسول او ايمان آرى گفت مرا بآن احتياجى نيست خواهش دوم را بگو فرمود اينكه پياده شوى تا با هم جنگ كنيم گفت على نميخواهم بدست من كشته شوى امير المؤمنين گفت از كجا كه تو بدست من كشته نشوى عمرو غضب كرد و پياده شد و يك دو نوبت بگرد هم گشتند عمرو پيش دستى نمود و شمشيرى بر على عليه السلام زد آن حضرت سپر بر سر كشيد شمشير از سپر گذشت و كلاه خود را پاره كرد سر مباركش را زخم دار گردانيد حضرت امير (ع) در گوشه‏اى رفت كه زخم را ببندد عمرو گمان كرد كه حضرت شهيد شده مبارز ديگر طلبيد على (ع) ثانيا آمد مقابل او گفت تو كيستى گفت من همانم كه اول بودم عمرو گفت من گمان نميكردم كسى از ضربت من جان بدر برد على (ع) فرمود ديگر نوبت من است گفت بيار تا چه دارى على عليه السلام بر او حمله كرد سپر بر سركشيد حضرت امير (ع) ضربتى در ران او زد بزمين افتاد على (ع) بسينه او نشست و سر او را از بدن جدا نمود و بدست گرفت تا دو لشگر بديدند.

بروايت زهرى وقتى عمرو بن عبد ود اسب خود را از خندق بيرون زد حضرت رسول (ص) باصحاب فرمود كى است او را دفع كند على (ع) برخاست فرمود اى على بنشين اين عمرو است تا سه مرتبه كسى برنخاست مگر على (ع) و اذن طلبيد و وارد مبارزه گرديد.

بروايتى حضرت رسول (ص) درع خود را باو پوشانيد و شمشير خود را بدست او داد و فرمود اى على در جنگ تعجيل مكن اميدوارم ظفريابى و بر عمرو غالب گردى و در باره او دعا كرد پس از آنكه عمرو كشته گرديد آنان كه با وى بودند فرار كردند و نوفل بن ازرق كه از رفقاى او بود در خندق افتاد مسلمانها بروى سنگ ميزدند حضرت امير (ع) وارد خندق گرديد و سرش را از بدنش جدا نمود وقتى على عليه السلام فاتح‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 206

 شد و نزد پيغمبر اكرم برگشت حضرت در باره او دعا كردند و فرمودند ضربت على بر عمرو ابن عبد ود بهتر از عبادت جن و انس بشمار ميرود.

و در روايات آمده كه پيغمبر اكرم از جنگ احزاب دلتنگ بود نعيم بن مسعود نزد او آمد و گفت يا رسول اللَّه من بتو ايمان آوردم و از ترس قوم خود نتوانم بتو اظهار نمايم اكنون كارى بمن رجوع نما كه از دست من برآيد حضرت فرمود اگر در اين كار تدبيرى دارى بكن زيرا كه اكثر كار جهاد و جنگ بخدعه تمام ميشود نعيم نزد بنى قريظه رفت و بآنان گفت اى بنى قريظه شما مودت و نصيحت مرا در باره خود ميدانيد و دانسته‏ايد كه من در نصيحت متهم نيستم گفتند (لا و اللَّه) كه از تو تهمت دور است و نصيحت تو محض شفقت است گفت بدانيد كه قريش و غطفان كه بجنگ محمد (ص) آمدند و شما را از جاى خود حركت دادند و از منزلهاى خود بيرون آوردند من عاقبت آن را نيك نمى‏بينم زيرا كه اينان در اينجا غريبند و در اين شهر زنى و فرزندى و ملكى ندارند اگر نتوانند با محمد (ص) مقاومت نمايند فرار ميكنند و زنان و فرزندان و املاك شما اينجا است و ميدانم طاقت جنگ با محمد را نداريد شما كشته ميگرديد و زنان و فرزندان شما اسير خواهند گرديد و مالهاى شما را بغارت ميبرند و من چنين صلاح ميدانم تا عهد و ميثاق محكم از آنان نگيريد با آنها در اين عمل اتفاق نكنيد گفتند خوب گفتى پس از آن نزد ابو سفيان و جماعت قريش آمد و گفت شما دوستى و نصيحت مرا دانسته‏ايد و ميدانيد با محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم يكى نيستم گفتند چنين است گفت امروز من سخنى شنيدم كه از اسرار است اگر عهد مى‏كنيد كه فاش نكنيد بگويم پس از آنكه عهد كردند گفت يهوديها بجنگ محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آمدند و شما را وادار نمودند كه از منزلهاى خود بيرون آئيد حال پشيمان شده‏اند و بمحمد (ص) پيغام فرستاده‏اند كه ما بر عهد توايم اگر از ما راضى شوى ما براى آن عهدى كه با تو بسته‏ايم جماعتى از اشراف قريش و غطفان را بگيريم و نزد تو فرستيم تا همه را گردن زنى و محمد (ص) باين رضا داده و هم عهد شده زنهار هوشيار
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 207

 باشيد و تدبير و انديشه‏اى در كار خود بكنيد كه سر انجام كار شما را بد مى‏بينم آنان از اين خبر بسيار پريشان شدند و كسى را نزد يهوديان فرستادند كه ما تا كى اينجا بنشينيم اگر براى جنگ آمده‏ايم بايد شروع نمود يهوديان گفتند فردا روز شنبه است و ما روز شنبه هيچ كار نميكنيم و ديگر تا از شما وثيقه نگيريم مشغول جنگ نميشويم مصلحت چنين است كه از مردان خود چند نفر پيش ما فرستيد تا آنان نزد ما وثيقه باشند و ايمن باشيم از اينكه شما فرار كنيد و ما را در دست محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بگذاريد قريش و غطفان گفتند نعيم راست گفته جواب دادند ما بر شما اعتماد نداريم آنان گفتند ما نيز با شما دست يكى نداريم آن وقت خلاف و نزاع بين آنها افتاد حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روز دوشنبه و سه شنبه در مسجد براى فتح دعاء نمود روز چهار شنبه بين نماز ظهر و عصر اثر فتح ظاهر گرديد و حق تعالى باد سردى و سختى بر آنها فرستاد بطورى كه خيمه‏هاى آنها را ميدريد و طنابها را ميگسيخت و ديگهاى آنان را ميافكند و خاك و خاشاك در چشمهاى آنان مى‏انداخت و آتشهاى آنان را خاموش گردانيد و همه اسبها رم كردند مفسرين گويند اين باد صبا بود كه بر قوم عاد وزيد و آنان را هلاك نمود و چون اين حادثه را ديدند بسيار ترس در دل آنها پديد گرديد و فرشتگان در دل آنان ترس انداختند و چنان ترس آنها را گرفت كه بزرگ هر قومى بقوم خود ميگفت مرا نگاه داريد و طلحة ابن خويلد اسدى گفت محمد (ص) با شما سحر كرده راه نجات طلبيد و بگريزيد ابو سفيان گفت اى جماعت قريش ما در اينجا بقصد توطن نيامده‏ايم اسبان و چهارپايان ما سقط شدند و بنو قريظه و بنو نظيره وعده‏اى كه بما داده بودند خلاف كردند پس برخواست و از شدت ترس بر شترى كه سوار شده بود عقال بپاى آن بسته بود هر قدر او را ميزد نميرفت نگاه كرد ديد پاى آن بسته است خلاصه ترس‏

در دل قشون افتاد و همه فرار نمودند و پراكنده شدند و رفتند.

هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِيداً اشاره به اينكه در اينجا مؤمنين در مورد آزمايش واقع گرديدند و چنان ترس و رعبى عارض آنان گرديد كه بشدت بدن آنها بلرزه افتاد لكن مؤمنين استقامت نمودند                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 208

 و خود را نباختند و تسليم امر حق گرديدند لكن منافقين و آنان كه در قلبشان مرض نفاق بود گفتند (ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً) چنين گمان كردند كه وعده فتح و فيروزى كه پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از طرف حق تعالى داده براى فريب دادن و اغوا گردانيدن آنان خواهد بود.

وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا جماعتى از منافقين بانصار و اهل مدينه گفتند بمنزلهاى خود برگرديد شما تاب مقاومت با اين لشگر انبوه را نخواهيد داشت.

وَ يَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ جماعتى از منافقين يا آنهايى كه شايد منافق نبودند لكن در مقابل آن لشكر انبوه كفار طاقت استقامت نياوردند از رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم طلب اذن نمودند و گفتند خانه‏هاى ما خالى است اذن بده ما بخانه‏هاى خود برگرديم اين بود كه خداى تعالى بپيغمبرش خبر ميدهند كه:

وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِراراً عورة در لغت بمعنى خلل است اى رسول گرامى اينان دروغ مى‏گويند در خانه‏هايشان خلل و خرابى نيست مقصود اينان فرار از جنگ است و در اينجا بود كه مؤمن كامل از غير كامل تميز داده شد.

وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلَّا يَسِيراً ظاهرا آيه راجع بآنكسانى است كه ببهانه اينكه در مدينه خانه‏هاى ما خراب است و حفاظى ندارد از پيغمبر اكرم اذن مى‏طلبيدند كه از جهاد فرار كنند آيه تذكر ميدهد كه اينان كسانى مى‏باشند كه اگر دشمن از اطراف مدينه براى غارت بر آنها هجوم آورند و از آنان تقاضا نمايند كه بكفر اوليشان برگردند اينها اجابت خواهند نمود در صورتى كه اندك زمانى بيشتر با آنها مكث نخواهند كرد.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 209

 وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ كسانى كه ببهانه جويى از جهاد ميخواهند فرار كنند آنهايى خواهند بود كه در موقع بيعت با رسول اللَّه (ص) از آنها عهد و ميثاق گرفته شد كه پشت بجنگ نكنند و آنان عهد خدا را شكستند و خواهند پشت بجنگ كنند.

وَ كانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا مسلّم و محقّق است كه در قيامت در ديوان عدل الهى كه موقع پرسش از اعمال خواهد بود از آن عهدى كه با خدا در موقع بيعت بسته بودند جدّا سؤال ميشود و اينان براى شكستن عهد معذّب خواهند گرديد.

قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا خطاب برسولش نموده اى محمّد (ص) باينها بگو شما از خوف مرگ يا كشته شدن از جنگ فرار ميكنيد و گمان ميكنيد بفرار نمودن جان خود را حفظ نموده‏ايد بدانيد كه عمر دنيا كوتاهست بر فرضى كه باقى بمانيد يك مدت كمى حيات داريد پس از آن خواهيد مرد و بعذاب سخت مخالفت عهدى كه با خدا بسته‏ايد هميشه معذّب خواهيد بود در صورتى كه شخص عاقل هرگز ضرر بسيار را در مقابل نفع يسير قبول نخواهد نمود.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 210

 [سوره الأحزاب (33): آيات 17 تا 25]

قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً (17) قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَ الْقائِلِينَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنا وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِيلاً (18) أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشى‏ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً (19) يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْرابِ يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ وَ لَوْ كانُوا فِيكُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَلِيلاً (20) لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً (21)

وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إِيماناً وَ تَسْلِيماً (22) مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً (23) لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ إِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً (24) وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزاً (25)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 211

ترجمه قسمتى از آيات سوره الاحزاب‏

اى محمّد (ص) باين مردم بگو كى است كه بتواند شما را از خدا نگاه دارد اگر اراده سويى بشما داشته باشد يا اراده كند بخششى كه بشما عنايت نمايد و شما بغير از خدا نه دوستى داريد و نه يارى‏كننده‏اى خواهيد داشت (17)

حقيقة خدا ميداند آنهايى را كه شما را (از جنگ باز ميدارند) و كسانى را كه ببرادران خود گويند بيائيد بسوى ما (و منافقين بجنگ) نمى‏آيند مگر اندكى (18)

در حالى كه بر شما بخل ورزند و چون آنان را ترس از دشمن فرا گرفت (آن وقت) تو آنها را چنين بينى كه چشمهاى آنان دور ميزند مانند كسى كه مرگ آن را فرا گرفته و وقتى خوف و ترس آنها تمام گرديد شما را بزبانهاى تند برنجانند در حالى كه (در غنيمت) گرفتن حريصند و (در انفاق نمودن) بخيلند و چون اينان (منافقند) و ايمان نياورده‏اند خداوند اعمال آنان را حبط ميكند و حبط (و بى اثر گردانيدن اعمال) بر خدا آسان است (19)

 (منافقين) گمان ميكنند كه لشگر كفّار نرفته‏اند و اگر لشگر كفّار بار ديگر بيايند آنها دوست دارند كه در ميان عربها در صحرا نشينند و از خبرها و اسرار شما تفتيش كنند و اگر اينان در ظاهر با شما مؤمنين باشند داخل در جنگ نميگردند مگر كمى از آنها (20)

محقّقا مر شما را در كار پيغمبر اقتداى پسنديده است براى كسى كه اميد بثواب خدا و روز جزا دارد و ياد خدا بسيار كند (21)

و چون مؤمنين لشگرهاى كفّار را ديدند گفتند اين آنست كه خدا و رسولش بما وعده داده‏اند و خدا و رسولش راست گفتند و براى مؤمنين زياد نميگردد مگر ايمان و تسليم گرديدن امر خدا (22)

از مؤمنين مردانى هستند كه راست آوردند (و عمل نمودند) بآنچه با خدا عهد بستند و بعضى از آنها كسى است كه بعهد خود وفا نمود و كشته شد و بعضى از آنها كسى است كه انتظار ميكشد (شهيد گردد) و اين مؤمنين عهد با خدا را تبديل ننمودند

البته خدا پاداش ميدهد راست گويان را بسبب راستى و درستى آنان و اگر بخواهد منافقين را عذاب ميكند يا توبه آنها را قبول ميكند اگر توبه كردند بدرستى و حقيقت كه خدا پذيرنده توبه و مهربان است (24)

و برگردانيد خدا كفّار احزاب را                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 212

 با غيظ و غضب آنها از اينكه فاتح نشدند بر مسلمانان و غنيمتى نبردند و كفايت كرد خدا مؤمنين را از جنگ كردن با كفّار بارسال باد سخت و ملائكه را بر فرار دادن كفار و خداوند قوى و غالب است (25).

توضيح آيات‏

قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً تا آخر ذات متعال در اين آيات و آيات بالا در مقام بيان بعضى اوصاف نكوهيده منافقين و اوصاف حسنه مؤمنين برآمده كه منافقين وقتى در مورد آزمايش در مى آيند و لشگر كفار از بالا و پائين آنان را احاطه نمودند جماعتى از منافقين كه بظاهر ايمان آورده و قلبشان از ايمان تهى بوده آنان را بصفاتى معرفى مينمايند اين است كه فرموده در آن وقت آنهايى كه مبتلا بمرض نفاق بودند بصفات و آثارى شناخته شدند.

1- گفتند آن وعده‏هايى كه رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بما ميدهد كه فتح و فيروزى نصيب ما ميگردد جز فريب و اغوا كردن ما چيز ديگرى نخواهد بود.

2- جماعتى از آنان گفتند اى اهل مدينه برگرديد بمنزلهاى خود و بهانه جويى ميكردند كه خانه‏هاى ما ويران است و از رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اذن مى‏طلبيدند كه از جنگ فرار كنند.

3- منافقين چنين بودند كه اگر كفار بر آنها وارد ميشدند با آنها همدست ميگرديدند اين است كه خداى تعالى به پيمبر امر فرموده كه باينان بگو اگر خدا بخواهد بشما ضرر رساند يا رحمت بفرستد كى تواند جلوگير آن گردد و غير از خدا نه دوستى داريد و نه يار و ياورى خواهيد داشت.

4- (قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَ الْقائِلِينَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنا).

ديگر از اوصاف نكوهيده منافقين چنين بود كه مؤمنين را از جهاد باز ميداشتند
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 213

 و بسوى خود مى‏كشيدند و از منافقين كسى داخل جنگ احزاب نميشد مگر اندكى.

5- از اوصاف منافقين اين بود كه (أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ) بخل ميورزيدند و بآنها انفاق نميكردند و ديگر از حالات آنان چنين بود كه فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشى‏ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ چون منافقين ايمان واقعى نداشتند وقتى آن قشون انبوه كفار را ميديدند گويا چشمهاى آنها ميخواست از كاسه سر بيرون آيد يا مثل آدم محتضرى بودند كه چشمش پوشيده ميگردد اشاره به اينكه مبهوت ميگرديدند.

6- نيز از اوصاف خبيثه منافقين اين بود كه وقتى ترس آنان برطرف ميگرديد بزبانهاى تند مؤمنين را ميرنجانيدند و بر امر خير و انفاق بمؤمنين بخل ميورزيدند و در غنيمت گرفتن حريص بودند و در انفاق نمودن بخيل.

7- (أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا) منافقين حقيقة ايمان نياورده بودند و چون هيچ عملى بدون ايمان قبول نخواهد شد اين است كه خدا اعمال آنان را حبط ميكند يعنى بى اثر ميگرداند.

8- منافقين گمان ميكردند كه قشون كفار (لَمْ يَذْهَبُوا) لكن اينان چنين بودند كه اگر قشون احزاب بار ديگر بيايند با آنها همدست گرديده و اسرار شما مؤمنين را بآنها خبر دهند.

9- منافقين كسانى خواهند بود كه با مؤمنين داخل در جنگ نميگردند مگر كمى از آنها (كه بطمع غنيمت) داخل ميگردند اين‏ها بعضى از اوصاف رذيله منافقين بود كه در اين چند آيه تذكر ميدهد.

لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ اول مؤمنين را ارشاد مى‏نمايد بخصلتها و اوصاف نيكى كه در رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به نحو اتم موجود است كه شما مؤمنين بايستى اقتداء و پيروى از آن حضرت بنمائيد و باين وسيله خود را بحضرتش نزديك گردانيد.                     
  مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 214

 لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً اگر شما مؤمنين برحمت و فضل الهى اميدواريد و معتقد بروز جزاء يعنى روز قيامت ميباشيد و خود را از مؤمنين ميدانيد بايد صفت نيك رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را ببينيد و پيرو نبى اكرم (ص) باشيد و در امر جهاد و باقى اوامر و نواهى و دستورات آن سر اطاعت و فرمان بردارى فرود آوريد و نيز بايستى ياد خدا بسيار نمائيد شايد مقصود از ذكر كثير توجه دائمى بحق تعالى و انوار قدس او باشد.

وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ پس از آنكه در آيات بالا صفات نكوهيده منافقين را تذكر ميدهد بعضى از فضائل و مناقب مؤمنين را نيز ياد آورى مينمايد تا مؤمن از منافق تميز داده شود.

1- از صفات مؤمنين چنين بود كه وقتى منافقين لشگر انبوه كفار را ديدند گفتند وعده‏هاى پيمبر اكرم دروغ است و ميخواهد ما را اغوا نمايد در مقابل آنان مؤمنين وقتى آن لشگر كذايى را ديدند ابدا ذره‏اى سستى بر آنها طارى نگرديد بلكه بر ايمانشان افزوده گرديد و گفتند اين همان است كه خدا و پيمبرش قبلا بما خبر دادند و برايمان ثابت قدم ماندند.

2- مؤمنين گفتند (صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ) خدا و رسولش راست و درست گفتند كه بما وعده چنين روزى را داده بودند و ما قول خدا و رسولش را تصديق مينمائيم.

3- وَ ما زادَهُمْ إِلَّا إِيماناً وَ تَسْلِيماً و در آن وهله با آن لشگر كذايى كه اطراف مسلمان‏ها را احاطه نموده بودند چيزى از شك و ريب يا خيال فاسدى در دل مؤمنين خطور ننمود مگر ايمان و تسليم گرديدن امر حق تعالى و آنان (كبنيان مرصوص) مثل كوه پا برجا ذره‏اى تكان نخوردند.

مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ 4- بروايت ابن عباس مقصود از مردانى كه بعهد خود كه با رسول اللَّه بسته بودند عمل نمودند و ثابت بودند تا كشته و شهيد گرديدند حمزة بن عبد المطلب بود
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 215

 و كسانى كه با او بودند و انس و ياران او.

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا بعضى از مجاهدين بنا بر عهدى كه بسته بودند شهيد گرديده و بعض ديگر منتظر شهادتند يعنى خود را براى شهادت آماده كرده‏اند كه در موقع جهاد ثابت قدم باشند كه يا كشته شوند يا بر دشمن ظفر يابند و هيچ يك از مجاهدين فى اللَّه عهد خود را تبديل نميدهند از حضرت امير (ع) چنين روايت شده كه فرموده (و اللَّه من منتظر شهادت بودم و اين آيه در باره ما فرود آمده) لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ إِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ (لام ليجزى) براى تعليل است يعنى خداى تعالى مؤمنين را مبتلى بجهاد و و خونريزى ميگرداند براى اينكه راستگو از دروغگو، مؤمن از منافق تميز داده شود چنانچه در آيات بالا فرموده (هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ) تا اينكه بكسانى كه بعهد خود وفاء كردند و در امر جهاد استقامت نمودند بآنان جزاء و پاداش نيكو دهد و منافقين را نيز در اثر نفاقشان مجازات نمايد.

و در اينجا مجازات منافقين را موكول بمشيت نموده كه اگر خدا خواست آنها را عذاب مينمايد و اگر حكمت اقتضاء نمود آنها را مى‏بخشد و توبه آنان را مى‏پذيرد و عذاب را از آنها رفع مينمايد يعنى اگر توبه كردند.

إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً ظاهرا اين آيه اشاره باين دارد كه منافقين هم نبايد از كرم حق تعالى مأيوس باشند زيرا ممكن است آنها نيز از نفاقشان برگشت نمايند و با مؤمنين همراه گردند وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً پس از آنكه قشون كفار از باد صبا و ملائكه و كشته شدن عمرو ابن عبد ود بدست على بن ابى طالب (ع) منهزم گرديدند و با غيظ و غضب فرار كردند كه نه فاتح شدند و نه غنيمت بردند آن وقت بحال غضب برگشتند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 216

 وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزاً قوله تعالى (وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ) قوت و قدرت و عظمت الهى غالب و همه ممكنات ذليل و تحت اختيار خداوندى او ميباشند هر كس را خواهد قوى و عزيز ميگرداند و هر كس را خواهد ذليل و همه مقهور اراده او خواهند بود.

در قرائت عبد اللَّه بن عباس و عبد اللَّه بن مسعود چنين است كه (و كفى اللَّه المؤمنين القتال بعلى بن ابى طالب). منهج الصادقين‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 217

 [سوره الأحزاب (33): آيات 26 تا 34]

وَ أَنْزَلَ الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصِيهِمْ وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً (26) وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ كانَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيراً (27) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَمِيلاً (28) وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظِيماً (29) يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً (30)

وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَرِيماً (31) يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (32) وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (33) وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى‏ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ لَطِيفاً خَبِيراً (34)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 218

 (ترجمه)

خداى تعالى از اهل كتاب جماعتى را از قلعه‏هايشان فرود آورد كه آنان با كفّار پشتيبانى كردند و در دل آنها ترس انداخت و (مؤمنين) جماعتى از آنها را كشتند و جماعتى را اسير نمودند (26)

 (و خداوند) زمين و خانه‏ها و مالهاى آنها را بشما مؤمنين ارث داد و نيز زمين كه شما گام بر آن ننهاده بوديد (بشما ارث داد) و خداوند بر هر چيزى توانا است (27)

اى نبى اكرم (ص) بزنهاى خودت بگو اگر مراد و مقصد شما زندگانى دنيا و زينت آنست پس بيائيد تا شما را بهره‏مند گردانيده رها كنم و طلاق دهم طلاق نيكو (يعنى شما را رضا كنم و رها گردانم) (28)

و اگر مراد شما خدا و رسول و خانه آخرت است خداوند براى نيكوكاران شما اجر و پاداش بزرگ مهيّا نموده (29)

اى زنهاى رسول از شما كسى كه كار زشت ظاهرى از وى بروز نمايد عذاب او بدو برابر زياد ميگردد و چنين كارى براى خدا آسان است (30)

و از شما (زنهاى نبى) كسى كه خدا و رسولش را اطاعت نمايد و اعمال وى نيكو باشد اجر و پاداش وى دو برابر ميگردد و براى آنان روزى نيكو آماده گردانيده‏ايم (31)

اى زنهاى رسول شما مثل يكى از زنهاى (مسلمين) نميباشيد اگر پرهيزكارى كنيد پس نبايد در موقع سخن گفتن (با مردان) نرم و نازك سخن بگوئيد تا اينكه كسى كه در قلبش مرض است در شما طمع نمايد و گفتار پسنديده بگوئيد (32)

 (اى زنهاى رسول) در خانه‏هاى خود بنشينيد و زينت خود را ظاهر ننمائيد و بروش زمان جاهليت از خانه بيرون نيائيد و نماز را بپاى داريد و زكاة بدهيد و خدا و رسول را اطاعت نمائيد جز اين نيست كه خدا ميخواهد اى اهل بيت كه خباثت و پليدى را از شما خانواده پيمبر ببرد و شما را از هر خباثتى پاك گرداند

و در خانه‏هاى خود از آيات و حكمت آنچه بر شما خوانده ميشود متذكر گرديد بدرستى كه خدا لطف كننده (و بر اعمال شما آگاهست) (34).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 219

توضيح آيات‏

وَ أَنْزَلَ الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصِيهِمْ (الصيصة، ما تحصن به) و آن حصار و قلعه‏اى را گويند كه در آن شخص از شرّ خارج محفوظ گردد.

اين آيات راجع ببنى قريظه است كه اينان قبلا با رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم عهد بسته بودند كه با كفّار همدست نشوند و در جنگ احزاب عهد خود را شكستند و با كفّار قريش متّحد گشته و بجنگ رسول اللَّه (ص) قيام نمودند و پس از آنكه احزاب متفرّق گرديدند بنى قريظه رفتند در قلعه‏هاى خود «وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ» در حالى كه ترس و خوف آنان را فرا گرفته بود «فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً» مسلمانها بحكم خدا و رسول آنها را محاصره نموده و جماعتى از آنان را كشتند و جماعتى را اسير نمودند.

حكايت بنى قريظه بطورى كه در روايات رسيده چنين است كه صبح روزى كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از جنگ خندق بمدينه برگشته بودند جبرئيل فرود آمد و گفت يا رسول اللَّه (ص) ملائكه اسلحه خود را برنداشته‏اند و خدا تو را امر مينمايد كه بروى بجنگ بنى قريظه حضرت رسول (ص) باصحاب اعلام فرمود كه بحكم خدا بايد نماز عصر را نكنيد مگر در بنى قريظه، بروايتى بيرق بدست على عليه السلام داد و او را پيشرو لشگر گردانيد و خود با اصحاب در عقب رفتند تا نزديك قلعه آنها رسيدند و ملائكه ترس و خوف را در دل بنى قريظه انداختند و اصحاب بعد از نماز عشاء بآن جا رسيدند حضرت رسول (ص) بر سر چاهى از چاههاى بنى قريظه با اصحاب فرود آمدند، بروايتى ده روز و بروايت ديگر بيست روز و بروايت صحيح بيست و پنج روز در آنجا توقّف نمودند پس از آنكه آنان از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم درخواست عفو و گذشت نمودند حضرت سعد بن معاذ را كه يكى از اهل آنها بود بين آنها حكم قرارداد و آنان بحكم او راضى شدند و بعضى از آنها در همه راه باو ميگفتند كه رسول اللَّه (ص) تو را                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 220

 حاكم گردانيده باينها احسان كن سعد گفت من كسى نيستم كه براى ملامت كنندگان طرف حكم خدا را نگيرم، سعد ببنى قريظه گفت خدا و رسولش مرا حكم قرار داده‏اند كه راجع بشما حكم نمايم شما چه نظر داريد گفتند ما بحكم و داورى تو راضى ميباشيم، سعد بن معاذ حكم نمود كه مردان آنها را بكشند و زنهاى آنها را اسير نمايند و مالهاى آنها را بين مسلمانها قسمت نمايند رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود (اللَّه اكبر لقد حكمت فيهم بحكم اللَّه من فوق العرش) «1».

وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها پس از كشته شدن بنى قريظه زمين و منزل آنان را مؤمنين بارث بردند و نيز مسلمانها بارث بردند زمينى را كه هنوز پا در آن ننهاده بودند.

بقول بعضى مقصود از زمينى كه پا در آن ننهاده بودند زمين خيبر است و بقولى زمين مكّه يا فارس و روم و بقول ديگر مقصود زمينى است كه بتاخت و تاز در آن پا ننهاده بودند، عكرمه گفته مقصود هر زمينى است كه تا قيامت بحوزه اسلام درآيد وَ كانَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيراً خداوند بر همه چيزها قادر و توانا است بهر كس خواهد عزّت ميدهد و بهر كس خواهد ذلّت ميدهد (وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ) اوّلا و بالذات عزّت و بزرگى و كبريايى مخصوص بخدا است پس از آن برسولش داده كه صفير و نماينده او است در زمين پس از آن بمؤمنين كرامت نموده زيرا كه مطيع و فرمان بردار امر خدا گرديده‏اند.

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها اين آيات چنين ارائه ميدهد كه حضرت از زنهاى خود و ايراد آنان بسيار زجر ميكشيد بطورى كه گويند در سال نهم هجرت قسم ياد نمود كه يك ماه با آنان‏

__________________________________________________

 (1) بزرگ است خدا اى سعد تو بين آنها حكم كردى بآنچه خداى تعالى از بالاى عرش حكم نموده بود

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 221

متاركه نمايد زيرا كه زيادتر از حق خود از حضرت مطالبه مينمودند و چون حضرت تمكن ظاهرى نداشت كه بدلخواه آنها عمل نمايد اين بود كه آنها را مخيّر نمود بين طلاق گرفتن و رها شدن يا بقناعت زيستن.

گويند ام السلمه از او بردى خواست، ميمونه حلّه، زينب بنت جحش برد يمنى، امّ حبيبه جامه عالى، حفصه جامه مصرى، جويريه چادر، سوده گليم، و در آن وقت حضرت نه زن داشت: عايشه، حفصه، امّ حبيبه بنت ابى سفيان، سوده دختر زمعه، امّ سلمه دختر ابى اميّه اين پنج نفر از قريش بودند، صفيّه دختر حىّ خيبريّه، ميمونه دختر حرث هلاليّه، زينب دختر جحش اسديّه، جويريه دختر حرث اين چهار نفر از غير قريش بودند.

و چون زنها حضرتش را اذيّت مينمودند بامر خدا از بين آنها بيرون رفت و تا يك ماه در غرفه مسجد كه خزينه او بود منزل گرفت پس از آن اين آيه فرود آمد (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ) تا آخر اين بود كه آنان را جمع نمود و اين آيات را بر آنان خواند و آنان را مخيّر گردانيد بين طلاق و قناعت كه اگر زينت و متاع دنيا خواهيد حاضر گرديد براى طلاق گرفتن و اگر خدا و رسول و خانه آخرت خواهيد فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظِيماً خدا براى نيكوكاران شما اجر بزرگ مهيّا نموده.

 (من) در (منكنّ) براى تبيين است نه تبعيض زيرا كه تمام زنها شقّ دوّم را اختيار كردند كه خدا و رسول و خانه آخرت باشد.

چگونه ممكن بود طلاق گرفتن را اختيار كنند زيرا همان شرافتى كه زوجيّت با پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كه سلطان دنيا و آخرت بود داشتند براى آنان كافى بود.

يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ اول خطاب بخود رسول اللَّه (ص) بود (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ) در اين آيه خطاب بخود ازواج است و آنان را تهديد مينمايد كه هر گاه بعضى از شما كار زشتى كه در خور مقام شما نباشد از وى صادر گرديد عذاب شما چون منسوب بپيغمبريد دو برابر عذاب                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 222

 ديگران خواهد بود.

وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً اشاره به اينكه گمان نكنيد چون زن پيمبر و هم خوابه او هستيد شما از عذاب مصون ميباشيد چنين نخواهد بود همانطورى كه براى نيكوكاران شما اجر بزرگ دو برابر آماده شده براى بدكاران و گناهكاران از شما نيز عذاب مضاعف ميگردد وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَرِيماً و در مقابل آن كسى از شما كه مطيع خدا و رسول گردد و عمل نيكو نمايد دو برابر بوى اجر داده ميشود و براى وى روزى با احترام مهيّا است.

معلوم است ثواب و عقاب هر كسى بسته بدرجه و مقام وى است چنانچه بعضى از پيمبران براى ترك اولى در مقام مؤاخذه واقع ميگرديدند، و نيز بسيار فرق است بين عمل شخص عالم عاقل و آدم نادان كم عقل، خلاصه هر كس مقامش بلندتر اجر و پاداش بر اعمال خوب و عذاب و سخط بر اعمال بد وى زيادتر خواهد بود.

يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ تا آخر در اين آيات زنان پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مأمور بچند حكم گرديده‏اند و اگرچه اين آيات و احكام را ظاهرا مخصوص بزنهاى نبىّ اكرم (ص) گردانيده لكن شايد شامل زنان امّت رسول (ص) نيز بشود زيرا كه حكمت در همه يكى است منتهى الامر در زنان رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مهمّ‏تر است.

1- اى زنان پيمبر اگر شما با تقوى ميباشيد در سخن گفتن با مردان چنين نرم و نازك سخن نگوئيد زيرا آنهايى كه مبتلا بمرض اخلاقى ميباشند چون زن رسوليد ممكن است در شما طمع نمايند و خيال فاسدى در باره شما بنمايند بلكه بطور معمول و متعارف با آنها گفتگو نمائيد.

2- اى زنان پيمبر در خانه‏هاى خود بنشينيد و زينت خود را ظاهر ننمائيد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 223

 آن طورى كه در زمان جاهليت قبل از بعثت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم زنان چنين بودند كه زينت نموده و جلوه گرى مينمودند و مثل حيوانات مردان و زنان با هم مخلوط بودند مثل زنهاى امروزى كه گويا روش زمان جاهليت را پيش گرفته‏اند و قوانين اسلام را بكلّى فراموش كرده‏اند و نميدانم عايشه كه او را امّ المؤمنين مى‏نامند چگونه اين حكم صريح قرآن را كه مأمور گرديده بود در خانه بنشيند و مثل زمان جاهليت كه زنها با مردها بجنگ ميرفتند و داورى مينمودند فراموش كرده و در جنگ جمل بجنگ حجّت خدا و امام وقت بيرون رفته ببهانه خون خواهى عثمان با على عليه السلام طرف گرديد و حق حرمت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و حكم قرآن را نگاه نداشته با اين حال جماعت اهل سنت وى را امّ المؤمنين و بهترين زنهاى پيمبر ميدانند.

3- اى زنان رسول نماز را بپاى داريد همان طورى كه بشما دستور داده شده است 4- زكاة مال خود را بدهيد.

5- فرمان بردارى بنمائيد خدا و رسول او را.

إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً براى توضيح آيه مختصرى از تفسير مجمع البيان طبرسى رحمه اللَّه را ترجمه مينمايم، چنين گويد: ابن عباس گفته رجس عمل شيطان است و شامل ميگردد آنچه را كه در آن رضاى خدا نباشد، و الف و لام (البيت) براى عهد است و مقصود از بيت خانه نبوّت و رسالت است و آنچه را كه شخص ملتجى بآن ميگردد عرب آن را بيت نامند اين است كه انساب را بيوت نامند.

بقولى مقصود از بيت (بيت الحرام) است و اهل آن بطور اطلاق اشخاص با تقوى ميباشند بدليل اينكه دوستان خدا منحصر باهل تقوايند.

و بقول ديگر مقصود از بيت (مسجد رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) و اهل او كسانى ميباشند كه در آنجا مكان دارند و از آنجا بيرون نشدند و درب خانه‏شان از مسجد سدّ نگرديد و تمام امّت متّفقند كه مقصود از اهل بيت در آيه اهل بيت رسولند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 224

 بقول عكرمه آنان زنهاى پيمبرند زيرا كه اول و آخر آيه در باره آنها فرود آمده. ابو سعيد خدرى، انس بن مالك، واثلة بن اسقع و عايشه و امّ سلمه تماما گفته‏اند آيه مختص است (برسول اللَّه و على و فاطمه و حسن و حسين صلوات اللَّه عليهم) ابو حمزه ثمالى در تفسير خود از شهر بن حوشب و او از امّ سلمه چنين نقل ميكند فاطمه براى پدرش حريره‏اى آورد حضرت باو فرمود شوهر و دو فرزندان خود را حاضر گردان كه از اين طعام بخورند وقتى آنها جمع شدند كساء خيبرى روى آنها انداخت و گفت‏

 (اللّهم هؤلاء اهل بيتى و عترتى فاذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهيرا)

امّ سلمه گويد گفتم يا رسول اللَّه من هم از آنها ميباشم فرمود عاقبت تو بخير است لكن از آنان نميباشى.

و نيز ثعلبى در تفسيرش با اختلاف كمى همين طور از امّ سلمه نقل نموده.

و باز ثعلبى بسند خود از مجمع روايت كرده و چنين گويد روزى من با مادرم نزد عايشه رفتيم مادرم باو گفت ديدى چگونه در روز جمل خروج كردى و از حكم خدا كه فرموده (وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ) عدول نمودى عايشه در پاسخ گفت بقضاء و قدر الهى بود پس از آن مادرم از حال على عليه السلام سؤال نمود عايشه گفت سؤال نمودى از دوست ترين مردم نزد خداى تعالى و از شوهر دوست ترين خلق باو بخدا قسم من ديدم كه پيغمبر (ص) على و فاطمه و حسن و حسين (ع) را جمع نمود و جامه‏اى در سر ايشان كشيد و گفت خدايا اينها اهل بيت و خويشان نزديك منند رجس و پليدى را از ايشان دور گردان و اينها را پاك و پاكيزه گردان عايشه گويد من گفتم يا رسول اللَّه (انا من اهلك) من هم از اهل تو ميباشم فرمود دور شو.

و نيز بروايت ابو احمد كه گفته حاكم ابو القاسم از زراره و او از حسن بن على (ع) چنين نقل ميكند كه وقتى آيه تطهير نازل گرديد رسول اللَّه (ص) ما را جمع نمود و عبا بر سر ما انداخت و گفت خدايا اينها اهل بيت و عترت منند و روايات از طرف عامه يعنى سنّيها و خاصه يعنى شيعيان بسيار است اگر بخواهيم بيان كنيم كتاب طولانى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 225

 ميشود و در آنچه گفته شد براى اهل بصيرت كافى خواهد بود و تمام جماعت شيعه نظر بهمين روايات آيه را مخصوص بآل عبا دانسته‏اند بدليل اينكه لفظ (انّما) محقّق آن چيزى است كه بعد از آن است و غير آن را نفى مينمايد مثل اينكه كسى گويد (انّما لك درهم و انّما فى الدار زيد) اين دو جمله چنين معنى ميدهد كه از تو نزد من نيست مگر درهمى و در خانه كسى نيست مگر زيد.

و وقتى اين معنى را فهميدى مى‏گوييم يا مقصود از اراده اراده محضه است يا اراده‏اى است كه تعلق بتطهير و پاك گرديدن از پليديها گرفته و نميشود گفت مقصود از اراده اراده محضه باشد زيرا كه حق تعالى از هر مكلفى اين را خواسته مختص باهل بيت نيست.

و ديگر بدون شك و شبهه اين طور بيان براى اهل بيت مقتضى مدح و تعظيم است و در مطلق اراده مدح منتفى است پس مراد وجه دوم است و باين طور كه بيان گرديد معصوم بودن آل عباء و طاهر بودن آنها از تمام افعال قبيح ثابت ميگردد و از بديهيات و ضروريات است كه غير از اين پنج نفر آل عبا كسى معصوم نبوده پس اين آيه مختص بآنها ميگردد نه غير آنها و پس از اين بيان گفته اينكه صاحب كشاف گفته است كه آيه دليل بر اين است كه زنهاى نبىّ صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از اهل بيت او ميباشند. و بيضاوى گفته تخصيص دادن شيعه اهل بيت را بفاطمه و على و حسن و حسين ضعيف است كلام آنها ضعيف است و اگر گفته شود اول آيه و آخر آن در باره ازواج است پس مراد باهل بيت زنهاى پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ميباشند در پاسخ گوئيم در عرف و عادت بين فصحاء شايع و متداول است كه در اثناى كلام خطاب بغير ميكنند و بعد باز بكلام اول برميگردند و قرآن از اين طور بيان پر است و نيز كلام و اشعار عرب باين مضمون بسيار واقع شده و اين طور بيان مثبت مدعاء نخواهد شد. (بيان شيخ طبرسى بپايان رسيد) وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى‏ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ چنانچه گفته شد در اين آيات چند حكم راجع بزنهاى نبىّ (ص) تأسيس فرموده:

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 226

 اول- غلظت در گفتار موقعى كه با مردهاى اجنبى سخن گويند بايستى نازك و آهسته حرف نزنند و بطور معمول بلكه با خشونت سخن گويند.

دوم- در خانه خود بنشينند و مثل زمان جاهليت كه زنها زينت كرده از منزل بيرون مى‏آمدند نباشند.

سوم- نماز را بپاى دارند. چهارم- زكاة بدهند.

پنجم- متذكّر بشوند آنچه را كه خوانده ميشد در خانه‏هاى آنها از آيات خدا و حكمت‏ها. و شكى نيست كه اين احكام شامل تمام زنهاى امت ميشود منتهى الامر نسبت بآنها مهم‏تر خواهد بود.

إِنَّ اللَّهَ كانَ لَطِيفاً خَبِيراً محقّقا خداوند لطيف است كه از راه لطف و كرم بندگان خود را بآنچه صلاح آنها در آنست ارشاد مينمايد و خبير و بينا بمصالح عباد است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 227

 [سوره الأحزاب (33): آيات 35 تا 40]

إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً (35) وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً (36) وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى‏ زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (37) ما كانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً (38) الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ حَسِيباً (39)

ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيماً (40)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 228

 (ترجمه)

بحقيقت مردهاى مسلمان و زنهاى مسلمان، مردهاى مؤمن و زنهاى مؤمنه، مردهاى مطيع (امر خدا و رسول) و زنهاى مطيع، مردهاى راستگو و زنهاى راستگو، مردهاى صبر كننده و زنهاى صبر كننده، مردهاى فروتنى كننده و زنهاى فروتنى كننده مردهاى صدقه دهنده و زنهاى صدقه دهنده، مردهاى روزه دار و زنهاى روزه دار، مردهاى نگاه دارنده فرجهاى خود و زنهاى نگاه‏دارنده فرجهاى خود، مردهاى بسيار ذكر كننده خدا و زنهاى بسيار ذكر كننده. خداوند براى اينها مغفرت و اجر بزرگ آماده نموده (35)

نميباشد براى مرد مؤمن و نه زن مؤمنه‏اى اختيارى در در جايى كه از جانب خدا و رسولش در باره آنان حكمى رسيده (بايستى مطيع امر خدا) باشند و كسى كه نافرمانى خدا و رسول او را كند محقّقا گمراه گرديده گمراهى هويدا (36)

و ياد كن (اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) آن را كه گفتى بآنكسى كه خدا باو نعمت داده و تو نيز باو انعام و بخشش نموده‏اى كه زن خود را نگاه دار و بپرهيز از مخالفت خدا و در خود پنهان گردانيدى آنچه را كه خدا ظاهركننده است و از سرزنش مردم ميترسيدى و خدا سزاوارتر است بترس (از مردم) پس چون زيد حاجت خود را از زنش گرفت (و او را طلاق داد) ما زينب زن زيد را با تو تزويج نموديم تا آنكه براى مؤمنين حرجى نباشد در تزويج نمودن پسر خوانده‏هايشان وقتى كه آنها حاجت خود را از آنان گرفته (و رهاشان نموده‏اند) و حكم خدا واقع شدنى است (37)

نيست بر پيغمبر وزرى در آنچه خدا بر او واجب گردانيده و سنت و طريق حق تعالى چنين است در آن (پيمبرانى كه) پيش از او بودند و امر خدا حكمى است نافذ (و قبلا) اندازه گرفته شده (38)

 (از پيمبران گذشته) آن كسانى كه رسالت و احكام خدا را بمردم ميرسانيدند و از خدا ميترسيدند و از احدى (در آنچه منوط بتبليغ رسالت بود) نميترسيدند و بس است خدا براى نگاهدارى اعمال بندگان (39)

محمد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) پدر احدى از مردان شما نبود لكن رسول خدا و آخرين پيمبران است و خدا بهمه چيز عالم و دانا است (40)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 229

توضيح آيات‏

إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بروايتى وقتى كه اسماء بنت عميس با شوهر خود جعفر بن ابى طالب از حبشه مراجعت نمود آمد نزد زنهاى پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و گفت آيا در قرآن در باره ما چيزى نازل شده است گفتند نه پس از آن نزد رسول اكرم (ص) رفت و گفت زنها نااميدند حضرت فرمود از چه چيز گفت براى اينكه اينها بخوبى ياد نشده‏اند آن طورى كه مردها ياد شده‏اند و بروايت ديگر زنان رسول چنين گفتند يا رسول اللَّه (ص) آيا در ما فضيلتى نيست و طاعت ما قبول نيست اين بود كه اين آيه نازل گرديد و مردها و زنها را در فضيلت و ثواب اعمال رديف هم قرار داد، و در اين مبارك آيه ده فضيلت و منقبت مشترك بين زنان و مردان را تذكّر ميدهد:

اول و دوم اسلام و ايمان است (اسلام مأخوذ از انقياد و تسليم شدن اوامر الهى است) و (ايمان اقرار بلسان و تصديق بجنان و عمل باركان است) و بيك معنى ايمان اخص از اسلام است زيرا كه بگفتن شهادتين اسلام بمعنى اعمّ حاصل ميگردد قوله تعالى (قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا اسلمنا) هر مؤمنى مسلمان هست لكن هر مسلمانى مؤمن نيست مگر وقتى كه ايمان كه عبارت از عقد قلب و تصديق جزمى بمقدسات اسلام باشد در باطن وى نفوذ نمايد و همان طلوع ايمان در قلب است كه محرك عمل باركان ميگردد.

و بمعنى ديگر اسلام اخصّ از ايمان است كه هر مؤمن مسلم نيست و هر مسلمى مؤمن است و اسلام باين معنى تسليم گرديدن بتمام قوى و مشاعر در مقابل تمام اوامر شرعى تدوينى و اوامر تكوينى و ترك اعتراض و رأى انديشى در مقابل دستورات الهى اين است كه بمؤمنين پس از ايمان خطاب ميكند (ادخلوا فى السّلم كافّة) وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ 3- از فضائل ده‏گانه كه در اين آيه مشترك بين مردها و زنها قرار داد قنوت                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 230

 است (و قنوت بمعنى ثبوت است) و آنها مردها و زنهايى ميباشند كه در اطاعت احكام الهى ثابت قدم و در طاعات و عبادات مداومت مينمايند و در هيچ وقت سستى نخواهند نمود وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ 4- از فضائل مشترك بين مردها و زنها اينست كه راست گفتار و راست كردارند و هر دو صنف در ثواب مساوى هستند و اعمالشان مصدق گفتارشان و گفتارشان منبعث از نيّاتشان در دعوى ايمان صادق و در عمل درستكارند.

وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ 5- از فضائل مشترك بين آنها اينست كه اينان صبر كنندگانند (صبر بطور اطلاق شامل ميگردد صبر بر عبادت، صبر بر ترك معصيت، صبر در مصيبات و آنچه را كه تحمّل آن ناگوار باشد و بالاترين اقسام صبر چنانچه تجربه شده صبر بر ترك معاصى و خوددارى نمودن از مشتهيات نفسانى خود از آنچه مخالف احكام الهى است.

وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ 6- از فضائل مشتركه بين زن و مرد اين است كه اينان هميشه بقلبشان و دلشان ترسناك و ببدن و جسدشان در مقابل اوامر الهى متواضع و منقادند وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ 7- از فضائل مشترك بين زن و مرد انفاق مال است. و (متصدّق، كسى است كه مال خود را در امور خيريه بذل و بخشش مينمايد مثل بذل زكاة و مطلق انفاق فى سبيل اللَّه).

وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ 8- از فضائل مشترك بين آنها روزه دارى و باز داشتن قواى حيوانى است در مدّت معيّن همان طورى كه از طرف شريعت مقدّسه اسلام رسيده بلكه خود دارى نمودن از مشتهيات نفسانى زيادتر از قدر حاجت در همه وقت مطلوب است.

وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ 9- از فضيلت مشترك بين آنها حفظ فروج است از ارتكاب معاصى و خوددارى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 231

 نمودن از زنا و لواط و از آنچه از طريق مطهر اسلام نهى از آن رسيده مثل استمناء و غير آن.

وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ 10- از فضائل مشتركه بين آنها ذكر كثير است و مصداق كامل ذاكرين كسانى ميباشند كه هميشه بدل بياد حق تعالى و بزبان گوياى حمد و ثناى الهى باشند و در هيچ موقعى و در هيچ شغلى كه باشند خدا و حكم خدا را فراموش ننمايند.

و از مجاهد نقل ميكنند كه گفته بنده از ذاكرين اللَّه كثيرا نباشد مگر اينكه نشسته و ايستاده و خوابيده بذكر خدا مشغول باشد.

ابو سعيد خدرى و ابو هريره از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين نقل كرده‏اند كه هر كس در شب بيدار شود و اهل خود را بيدار كند و دو ركعت نماز با آنها بخواند خداوند نام آنان را در جمله ذاكرين ثبت گرداند.

و از ابى عبد اللَّه عليه السلام چنين روايت شده كسى كه در شب وقت خواب تسبيح فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها را خواند از (ذاكرين اللَّه كثيرا و الذاكرات) محسوب گردد.

أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً اشخاصى كه از زن و مرد متّصف باين اوصاف ده‏گانه در آيه باشند خداى تعالى براى آنان آمرزش و پاداش بزرگ آماده نموده، و ضمير (لهم) كه جمع مذكّر آورده براى تغليب است و شامل مردان و زنان هر دو ميشود.

وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ در شأن نزول آيه گفته‏اند حضرت رسول (ص) زينب بنت جحش اسديّه كه دختر اميمه دختر عبد المطلب و عمّه رسول اللَّه (ص) بود براى زيد بن حارثه كه آزاد كرده و پسر خوانده خود بود خواستگارى نمود زينب بگمان اينكه براى خود حضرتش ميخواهد قبول نمود وقتى دانست براى زيد ميخواهد اباء كرد زيرا جمال زيبايى داشت و دختر عمّه رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و از زنان اشراف قريش بود گفت چرا زن                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 232

 آزاد كرده شوم برادرش عبد اللَّه نيز باين وصلت راضى نبود اين بود كه اين آيه فرود آمد و خلاصه معنى آيه چنين ميشود نيست براى مرد مؤمن و زن مؤمنه كه در مقابل حكم خدا و رسولش بر خلاف آن اظهار رأى نمايند.

وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِيناً (من موصوله) عموم دارد اشاره به اينكه هر كس كه از امر خدا و رسولش در آنچه بآن حكم كنند سر پيچى كند و اطاعت ننمايد و بميل خود عمل كند چنين كسى از طريق هدايت منحرف گرديده و در چاه خودسرى فرو خواهد رفت.

پس از نزول آيه زينب راضى شد و گفت (رضيت يا رسول اللَّه) رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم زينب را با زيد عقد بست.

وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ بعضى از سنّيها در تفسير آيه چنين گفته‏اند رسول خدا زيد را بسيار دوست ميداشت هر وقت دير نزد حضرتش مى‏آمد بسراغ او ميرفت روزى آمدن او دير شد رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بمنزل او رفت ديد زينب در وسط حجره نشسته چون وى بسيار وجيهه و زيبا بود چون چشمش باو افتاد گفت‏

 (سبحان اللَّه خالق النور تبارك اللَّه احسن الخالقين)

وقتى زيد آمد زينب واقعه را باو گفت زيد گفت شايد تو در قلب پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم افتاده‏اى ميخواهى طلاقت بدهم تا پيغمبر (ص) تو را بگيرد، زينب جواب داد ميترسم طلاقم بدهى و پيغمبر (ص) مرا نگيرد، پس زيد آمد نزد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و گفت ميخواهم زينب را طلاق دهم حضرت بوى فرمود زنت را نگاه‏دار.

لكن اين طور تفسير از چند جهت منافى با مقام نبى خاتم (ص) است: يكى عصمت كه ما جماعت اماميّه در باره انبياء قائل ميباشيم مخصوصا پيغمبر خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كه مقام خاتميّت آن بزرگوار شاهد بر افضليّت او است و عاشق شدن بزن غير مناسبتى با مقام عصمت نخواهد داشت.

ديگر بدلالت نص صريح كه در سوره نور آيه 27 فرموده (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا) كه نهى فرموده از دخول در خانه
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 233

 غير بدون اذن اهلش وقتى تمام مؤمنين مأمور باشند بدون اذن داخل خانه احدى نشوند پيمبر اكرم (ص) اولى باين حكم ميباشد و مخالف نهى صريح نمودن منافى با مقام عصمت خواهد بود.

و ديگر كسى كه رجوع بعقل خود نمايد بشهادت عقلش ميفهمد كه اين توجيهى كه اهل سنّت در آيه نموده‏اند بكلّى بى اساس است زيرا كه زينب دختر عمّه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بود ممكن نيست كه در كوچكى و بزرگى قبل از فرود آمدن آيه حجاب او را نديده باشد چطور شد قبلا كه موقع بروز حسن و زيبايى او بود خواستگار او نشد و پس از مدّتى كه زن پسر خوانده او شده و مسلّما از طراوت جوانى او كاهيده شده بود بيك نظر عاشق وى گرديد و كلامى بگويد كه مشعر بر دل باختگى او باشد هرگز چنين نخواهد بود و سزاوار نيست چنين نسبتى بيك شخص عادى متعصّب داده شود چه جاى نبىّ خاتم (ص) كه شأن او اجلّ از اين نسبتها خواهد بود چيزى كه باعث اشتباه شده تتمه آيه است كه فرموده:

وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ در توجيه آيه ممكن است گفته شود چون پيغمبر (ص) ميدانست كه تقدير چنين جارى شده كه زينب زن او گردد لكن چون در نظر عرب پسر خوانده حكم پسر را داشت كه حرام ميدانستند كه شخص زن پسر خوانده‏اش را كه طلاق داده بگيرد و پيغمبر (ص) ميخواست كه اين حكم جاهليت را نسخ بنمايد لكن از گفتار عرب مى‏ترسيد اين بود كه از ترس زبان مردم اظهار نمينمود و چون تقدير چنين شده بود خود زيد چنانچه مفسرين گويند بزرگ منشى زينب و مباهات او و بى‏اعتنايى بوى باعث شد كه حاضر گردد او را طلاق دهد و حكمت اينكه خداوند چنين اراده نمود كه زينب زن حضرت رسول (ص) شود شايد همان باشد كه آيه بيان فرموده فَلَمَّا قَضى‏ زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً چون در عرب جايز نبود كه كسى زن پسر خوانده خود را بگيرد اين بود كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 234

 خداى تعالى بر خلاف عقيده عرب زينب را براى محمّد (ص) كه زن پسر خوانده او بود تزويج نمود كه اين عادت شوم از ميان عربها برداشته شود وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا آيه اشاره باين دارد كه خداى تعالى خودش زينب را برسولش تزويج نمود زيرا كه امر خدا و اراده او در زمين واقع است.

ما كانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ چون در نظر مردم چنين كارى كه شخص زن پسر خوانده خود را بگيرد جائز نبود خداوند براى رفع تهمت كه چرا رسول چنين كارى نمود گويا در آيه تذكّر ميدهد كه چون نبىّ اكرم آنچه كند بامر خدا است و اطاعت امر حق تعالى براى او فرض و واجب است و حرج و گناهى براى او نيست و لو آنكه در نظر مردم گناه باشد چنانچه روش و سنّت انبياء پيش هم چنين بوده كه مطيع امر حق تعالى بودند وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً و حكم خدا و امر او آن چيزى است كه در قضاء سابق و لوح محفوظ اندازه گيرى شده و واقع گرديده.

الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ (الّذين) محلا مجرور است بنا بر اينكه صفت (الّذين خلوا) در آيه بالا باشد يا مبتدا و مرفوع المحل است يعنى پيمبران گذشته كسانى بودند كه در آنچه در امر رسالت مأمور بودند پيغام خدا را بمردم ميرسانيدند و چنين بودند كه فقط از خدا ميترسيدند و از احدى غير از خدا نميترسيدند.

آرى خوف و خشيت از خدا مخصوص كسانى است كه عارف باو باشند قوله تعالى (إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ) كسى كه عظمت و جلال و كبريايى حق تعالى در قلبش نفوذ نموده خوف و ترس او بقدر معرفت وى است (و آن را خشيت نامند نه خوف اصطلاحى كه موجب فرار ميشود) و انبياء چون معرفتشان بمقام احديّت از تمام مردم زيادتر بود اينست كه از تمام خلق بيشتر از خدا ترسان بودند و فقط از                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 235

 خدا ميترسيدند نه از خلق چون بحقيقت ايمانشان ميدانستند كه تمام امور بدست قدرت او انجام ميگيرد.

وَ كَفى‏ بِاللَّهِ حَسِيباً و خدا براى نگاهدارى حساب اعمال خلائق و جزاء دادن بآنها كافى است.

ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ پس از ازدواج رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با زينب منافقين كه پى بهانه ميگشتند كه حضرتش را تنقيد نمايند و پسر خوانده را بجاى اولاد صلبى بحساب ميآوردند جنجال راه انداختند كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم زن پسر خود را گرفته اين بود كه آيه بالا بر ردّ آنان فرود آمد كه محمّد (ص) پدر احدى از مردان امّت نخواهد بود و بقيد (رجالكم) مقيّد ميگرداند پدر نبودن را بامّت.

و آيه دلالت ندارد كه پدر احدى از مردها نيست زيرا كه طاهر و قاسم و ابراهيم از پسرهاى او بودند كه پيش از وفات پيمبر اكرم (ص) از دنيا رفتند، و نيز منافات ندارد كه حسن و حسين عليهما السلام پسران حضرتش بشمار آيند چنانچه احاديث شاهد بر آنست كه پيمبر اكرم (ص) آنها را پسران خود ميدانست.

وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيماً قرّاء (خاتم) را دو طور قرائت نموده‏اند بعضى بفتح تا و معنى آيه چنين ميشود كه بوجود (محمّد بن عبد اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) نبوّت و رسالت مهر خورده و دفتر رسالت بوجودش پيچيده شده و خاتمه پيدا نموده، و بعضى خاتم را بكسر تاء خوانده‏اند يعنى محمّد بن عبد اللَّه (ص) آخرين پيمبران خواهد بود كه پس از او تا قيامت پيمبر و رسولى نخواهد آمد زيرا كه خداوند داناى اسرار است و ميداند دين اسلام بطورى كامل است كه ديگر اقتضاء ندارد دين كامل‏ترى بيايد و آن را نسخ گرداند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 236

 [سوره الأحزاب (33): آيات 41 تا 50]

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً (41) وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً (42) هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً (43) تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً كَرِيماً (44) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً (45)

وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً (46) وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً كَبِيراً (47) وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكِيلاً (48) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِيلاً (49) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ اللاَّتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ بَناتِ عَمِّكَ وَ بَناتِ عَمَّاتِكَ وَ بَناتِ خالِكَ وَ بَناتِ خالاتِكَ اللاَّتِي هاجَرْنَ مَعَكَ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَها خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَيْهِمْ فِي أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (50)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 237

 [ترجمه‏]

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد (بانواع و اقسام ذكر از تحميد و تهليل و تسبيح) خدا را بسيار ياد كنيد (41)

و او را در صبحگاه و شام ستايش نمائيد (42)

او كسى است كه بر شما رحمت ميفرستد و ملائكه بر شما درود و طلب رحمت مينمايند تا اينكه شما را از ظلمتهاى (كفر و نفاق و جهل) بنور ايمان آورند و هميشه خداوند بمؤمنين مهربان خواهد بود (43)

براى آنان است درود (و رحمت) خدا روزى كه او را ملاقات نمايند و سلام يعنى سلامتى (از هر آفتى) و خدا براى آنها اجر بزرگى آماده كرده است (44)

اى رسول گرامى بدرستى كه ما تو را فرستاديم كه گواهى دهنده و مژده دهنده و تهديد كننده باشى (45)

و خواننده بسوى خدا باذن او و بوده باشى چراغ روشن (46)

اى محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) بمؤمنين مژده بده به اينكه از جانب خدا براى آنان فضل بزرگى است (47)

و اطاعت نكن كافرين و منافقين را و دست بدار از آنها و بر خدا توكّل نما و خدا كافى است كه كار تو را كفايت نمايد (48)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد وقتى با زنهاى مؤمنه ازدواج نموديد و پس از آن قبل از آنكه با آنان تماس بگيريد آنها را طلاق داديد پس براى شما بر آنها هيچ عدّه‏اى نيست كه آنها نگاه دارند پس آنها را (از مال خود) بهره‏مند گردانيد و رهاشان كنيد رهايى نيكو (49)

اى نبىّ گرامى بدرستى كه ما بر تو حلال نموديم زنان تو را آنهايى كه مهرشان را عطاء نموده‏اى و آن زنانى را كه در جنگى كه بدست خود نموده و مالك آنان گرديده‏اى و نيز دختران عموهايت و دختران عمّه‏هايت و دخترهاى دايى‏هايت و دخترهاى خاله‏هايت آن زنانى كه با تو (از مكّه بمدينه) مهاجرت نمودند و زن مؤمنه كه نفس خود را بنبى بخشيد اگر پيغمبر بخواهد با او ازدواج كند (حلال است بر تو) در صورتى كه اين حكم مخصوص بتو است و براى ساير مؤمنين نيست) يعنى اگر زنى خودش را به پيغمبر (ص) بخشيد حلال ميشود و براى ساير مؤمنين حلال نيست) بدرستى كه ما دانسته‏ايم آنچه را كه واجب كرده‏ايم بر امّت تو از شرائط عقد در باره زنان ايشان و در باره ملك يمين آنها يعنى كنيزان آنها و ما حلال كرديم زنان را بر تو بمجرّد بخشيدن خودشان را بتو بدون مهر و عقد تا نباشد بر تو تنگى و حرجى و هست خدا آمرزنده و مهربان (50)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 238

توضيح آيات‏

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً سخنان مفسرين در توجيه ذكر كثيرا 1- از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه مقصود از ذكر كثير اين است كه در هيچوقت خدا را فراموش نكنيد. (مجاهد) بنا بر اين حديث مقصود از ذكر كثير توجه قلبى است كه مؤمن بايستى هميشه متذكّر و بياد حق تعالى باشد زيرا كه ذكر لسانى دائمى نميشود.

2- مقصود از ذكر كثير محبّت قلبى است چنانچه گفته‏اند (من احبّ شيئا اكثر ذكره) نشان دوستى ذكر و بياد بودن محبوب است زيرا كه محبّت نگذارد زبان از ذكر دوست و قلب از فكر او خالى ماند.

3- مراد از ذكر كثير تسبيح و تنزيه حق تعالى از نقايص امكانى و ستايش او است بصفات علياء و اسماء الحسنى.

4- مقاتل از ائمه عليهم السلام نقل نموده كه مقصود از ذكر كثير مداومت نمودن بر تسبيحات اربع است‏

 (سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اكبر).

5- از زراره و حمران چنين نقل كرده‏اند كه هر كس تسبيح حضرت زهراء عليها السلام را بگويد ذكر بسيار كرده است.

وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا و ذات كبريايى احدى را در صبحگاه و شام تنزيه كنيد و مبرّا گردانيد او را از تمام نقايص امكانى ذكر خاص بعد از عام شايد اشاره بنماز صبح و شام باشد و شايد نمازهاى پنجگانه مراد باشد.

هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ مرجع (هو) (اللَّه) در آيه بالا است و در اين مبارك آيه ذات احديّت خود را بصفت رأفت و رحمت معرّفى مينمايد كه آن خدايى كه بايستى شما دائما بياد و
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 239

 ذكر او مشغول باشيد آن خداى مهربانى است كه از راه فضل و كرم بر شما درود و رحمت ميفرستد و ملائكه مقرّبان درگاه احديّت آنها نيز براى شما طلب رحمت و مغفرت ميكنند تا اينكه شما را از تاريكى كفر و جهل بنور اسلام و دانش و معرفت هدايت نمايند و خداوند هميشه نسبت بمؤمنين مهربان خواهد بود.

تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً كَرِيماً (تحيّتهم) مصدر بمفعول اضافه شده يعنى درود و رحمت خدا بر مؤمنين در روزى كه مؤمنين رحمت خدا را دريابند سلام است كه مژده سلامتى از هر آفت و بليّه‏اى خواهد بود شايد مقصود از روز ملاقات موقع مردن باشد و ممكن است مقصود روز قيامت باشد كه مؤمنين در آن وقت درجات كمال را پيموده و هر كس بدرجه استعداد و مقامش بمنتها درجه قرب ميرسد زيرا ديگر حالت منتظره‏اى براى احدى باقى نمانده و شايد موقع ورود مؤمنين باشد ببهشت قوله تعالى (وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ) «1» يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً در اين مبارك آيه و آيه بعد (وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً) چند منصب و مقام براى نبىّ رحمت خود تذكّر ميدهد و آن بزرگوار را بالقاب و خصوصيّاتى سر افراز ميگرداند.

1- او را بشاهد و گواه معرّفى فرموده كه تو در دنيا و آخرت گواه امّت خود ميباشى و در باره آنان شهادت بحق ميدهى و حكم تو در باره آنها جارى است.

2- از خصوصيّات مقام تو چنين خواهد بود كه بمؤمنين مژده ميدهى برحمت و مغفرت حق تعالى و فائز گرديدن آنان بدرجات بهشتى و متنعّم گرديدن آنها

__________________________________________________

 (1) سوره رعد آيه 24 وقتى مؤمنين وارد بهشت ميگردند ملائكه از هر درى بر آنها وارد ميگردند و گويند سلام و سلامتى بر شما باد اى مؤمنين بواسطه اينكه صبر كرديد در دنيا پس نيكو است عاقبت اين خانه شما.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 240

بفيوضات غير متناهى سرمدى.

3- (وَ نَذِيراً) اى نبىّ گرامى از خصوصيّات تو چنين است كه در عين حالى كه مؤمنين و نيكوكاران را مژده ميدهى بفيوضات غير متناهى ايزدى آنها را ميترسانى و تهديد مى‏نمايى بعذاب و سخط الهى تا آنكه هميشه بين خوف و رجاء باشند نه بعبادت خود مغرور گردند و نه از رحمت حقّ تعالى مأيوس شوند 4- تو مطابق فرمان الهى آن طورى كه مأمور گرديده‏اى بدون رأى انديشى و دلخواهى خود و بدون كم و زياد مردم را بسوى خداى تعالى ميخوانى و راه هدايت و وصول بقرب احدى و فائز گرديدن بفيوضات غير متناهى را بآنان ميآموزى.

5- (وَ سِراجاً مُنِيراً) حضرت را متّصف گردانيده بچراغ روشن اشاره به اينكه همين طورى كه در شب تاريك كه ظلمت روى زمين را پوشانيده بچراغ روشن تاريكى بر طرف ميگردد. در اين زمان تاريك كه ظلمت كفر و شرك اهل عالم را فرا گرفته تو چراغ روشنى ميباشى كه بنور وجود تو ظلمت كفر و جهل و خود خواهى و خود پسندى بكلّى مرتفع گرديده.

وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا كَبِيراً پس از آنكه ذات احديّت رسول گرامى خود را بفضائل و مناقب چندى بمؤمنين معرفى مينمايد بحضرتش دستور ميدهد كه مؤمنين را مژده بده و آنان را دل خوش دار كه از طرف پروردگارتان براى شما فضيلت بزرگ آماده شده.

معلوم است آن فضل و شرافتى را كه خداى تعالى بزرگ بشمار آورده بالاتر از آن خواهد بود كه ذهن كوچك بشر بتواند آن را محدود بحدّى بنمايد از نعمتهاى جسمانى دنيوى بلكه نعمتهاى اخروى جسمانى مثل بهشت عنبر سرشت و حور و غلمان بلكه شايد اشاره بهمان تفضّلاتى است كه در باره آن فرموده (نه گوشى شنيده و نه چشمى ديده و نه بخاطر احدى خطور نموده.

وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ پس از آن حضرتش را امر ميفرمايد كه مطيع مردمان كافر و منافق مشو با اينكه

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 241
 حق تعالى ميدانست كه حضرتش هرگز مطيع كفّار و منافقين نخواهد شد، شايد امر (لا تطع) براى رفع طمع كفّار و منافقين صادر شده زيرا چنانچه آيات بسيار ارائه ميدهد دشمنان اسلام در صدد بودند كه بانواع و اقسام حيله‏گرى حضرت را از امر تبليغ باز دارند وقتى آيات منزل را بشنوند ديگر ميدانستند كه چون او مأمور به تبليغ و شكستن بتها است قطع طمع نمايند و دست از دسيسه‏كارى بردارند.

وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكِيلًا باز امر فرموده كه كفّار و منافقين را بخودشان واگذار و از انتقام كشيدن از آنها و ايذاء آنان دست بردار و اتكاء و اعتماد تو بر خدا باشد كه او كافى است براى اينكه آنان را بمجازات اعمالشان برساند.

شايد آيه اشاره باين باشد كه پس از اينكه تو كمال جديّت و كوشش خود را در هدايت گرديدن آنها نمودى و بر آنها گران آمد كه دست از دين و رويّه خود بردارند و از هدايت يافتن آنها مأيوس گرديدى ديگر دست از آنها بردار و ديگر با آنها جهاد مكن و آنها را بر كفرشان مؤاخذه مكن و اعتماد و توكّل بر خدا كن كه اگر مشيّت الهى مقتضى گردد آنان را هدايت خواهد نمود.

از ابن عباس روايت شده كه اين آيه به آيه جهاد نسخ گرديده.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِيلًا آيه خطاب بمؤمنين نموده و راجع بازدواج آنان با زنهاى مؤمنات احكامى مقرّر فرموده كه از جمله آنها چنين است كه هر گاه زن مؤمنه‏اى را عقد كرديد و پيش از آنكه با آن تماس بگيريد يعنى جماع واقع گردد او را طلاق داده و رها نموديد در اين مورد چند حكم را بايستى مراعات نمائيد:

1- براى چنين زنى عدّه‏اى نيست يعنى اگر بخواهد پس از طلاق فورا شوهر كند از طرف شرع مطهّر مانعى ندارد.

2- براى همين ازدواجى كه شده و لو اينكه شوهر تماس با زن نگرفته بايد از                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 242

 مال خود او را متمتّع گرداند يعنى بقدر وسعت خود چيزى بوى بدهد قوله تعالى (عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ) يعنى هر كس بقدر استطاعت در چنين موقعى بايد زن را راضى گرداند و اطلاق آيه (فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ) مقيّد بجايى است كه در موقع عقد مهر معيّن نكرده باشند لكن بدلالت آيات ديگر مثل قوله تعالى (وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ) در جايى كه مهر معيّن شده بايستى شوهر نصف مهر زن را بدهد مگر اينكه زن يا ولىّ او عفو نمايد و ببخشد.

3- (وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِيلًا) اين جمله تأكيد مينمايد همان جمله (فمتّعوهنّ) را يعنى زنهاى مطلّقه را بطور خوب و رضايت بخش رها كنيد نه بطور نگرانى و نارضايتى آنها.

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ در اين آيات در مقام بيان زنهايى برآمده كه ازدواج با آنها را بر پيمبر اكرمش مباح نموده و نظر به اينكه رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با مؤمنين در بسيارى از احكام مساوى ميباشند مگر در بعض احكام استثنايى كه اختصاص برسولش داده مثل زيادتر از چهار زن عقدى گرفتن و مثل بعض فروعات ديگر كه در اين آيات اشاره شده يكى (مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ) آن زنهايى كه بفى‏ء و غنيمت بدست خود پيغمبر آمده كه مؤمنين در آن حقّى نداشتند مثل صفيّه كه از غنائم خيبر است و ريحانه كه از غنائم بنى قريظه مخصوص بپيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم گرديده وَ بَناتِ عَمِّكَ وَ بَناتِ عَمَّاتِكَ وَ بَناتِ خالِكَ وَ بَناتِ خالاتِكَ اللَّاتِي هاجَرْنَ مَعَكَ و ديگر دخترهاى عمو و دخترهاى عمّه‏ها و دخترهاى دايى و دخترهاى خاله‏هاى تو آنهايى كه با تو از مكّه بمدينه مهاجرت نمودند، آيه مشعر بر اين است كه آن دخترهايى كه با حضرتش مهاجرت ننمودند ازدواج آنان بر او جايز نيست.

وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَها خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 243

 و ديگر زنى كه خود را بپيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم هبه كند و مهر از او مطالبه ننمايد و اين حكم مخصوص تو است اى پيغمبر و براى مؤمنين جايز نيست كه اگر زنى خودش را بآنها بخشيد بدون عقد زن آنها بشود.

قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَيْهِمْ فِي أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ يعنى بتحقيق كه ما دانسته‏ايم آنچه را كه واجب كرده‏ايم بر امّت از عقد و شرائط آن در باره زنهايشان و در داشتن مملوكات يعنى كنيزان ايشان.

لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً خداوند از راه لطف و كرم نسبت بنبى گرامى خود ازدواج با بسيارى از زنها را براى پيمبر برگزيده خود مباح گردانيده تا اينكه از اين جهت در مضيقه نيفتد و كار ازدواج بر او آسان باشد و نيز زنهاى او بدانند كه تمام كار او بحكم خدا و امر او است كه از طريق وحى باو دستور ميرسد و انجام ميدهد.

و البتّه در تعدّد ازواج هم حكمتهايى مندرج بوده نه اينكه از روى شهوت رانى و نفس پرستى حضرتش بسيار زن گرفته باشد چنانچه دشمنان دين نسبت ميدهند زيرا كه دانسته شده كه غير از عايشه كه باكره بوده تمام زنان پيغمبر شوهر مرده و بيوه زن بودند و رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نظر بمصلحتى وى را ميگرفتند (كار نيكان را قياس از خود مگير).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 244

 [سوره الأحزاب (33): آيات 51 تا 55]

تُرْجِي مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَ لا يَحْزَنَّ وَ يَرْضَيْنَ بِما آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً (51) لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلاَّ ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَ كانَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ رَقِيباً (52) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى‏ طَعامٍ غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيماً (53) إِنْ تُبْدُوا شَيْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيماً (54) لا جُناحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ وَ اتَّقِينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيداً (55)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 245

 [ترجمه‏]

اى محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) با هر يك از زنهاى خود كه بخواهى همخوابى را ترك كن و هر يك را كه خواهى بسوى خودت جاى ده، يا هر كدام را كه خواهى طلاق بده و هر كدام را كه خواهى براى خود نگاه دار و نيز بر تو گناهى نيست كه آن زنانى را كه از آنان عزلت گزيده‏اى (و پس زده‏اى) باز بطلبى (و دلجويى كنى و اين عمل نزديك تر است كه چشم آنها روشن شود و دل خوش كردند بآنچه بآنان عطاء و بخشش مى‏نمايى تمام آنها را (يعنى تمام آنها اميدوارى‏شان بتو زيادتر ميگردد) و خدا ميداند آنچه را كه در قلبهاى شما است و خداوند هميشه دانا و بردبار است (51)

و بعد از اين (نه زن) ديگر بر تو زن عقدى جايز نيست و نيز اى رسول اكرم براى تو جايز نيست زنهاى خود را تبديل نمايى بزنهاى ديگر (كه يكى از اينها را طلاق دهى و زن ديگر بگيرى) و لو آنكه حسن و زيبايى او تو را بشگفت و تعجّب آورد مگر آن زنى كه زر خريد تو و برده باشد و خداوند بر هر چيزى نگهبان است (52)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد داخل خانه‏هاى پيمبر (ص) نشويد مگر پس از آنكه دعوت شويد براى غذا خوردن و زودتر از وقت نرويد و منتظر پخته شدن طعام باشيد و لكن وقتى براى طعام خوانده شديد و غذا خورديد پراكنده شويد (و برويد) و پس از آن با هم مشغول صحبت كردن و حديث نشويد و چنين عملى اذيّت است برسول و او از شما حياء ميكند و خدا از سخن حق حيا نميكند (و اى مؤمنين) وقتى از زنهاى پيغمبر متاعى خواستيد با آنان (رو برو) نشويد بلكه از پشت پرده و حجاب با آنها صحبت نمائيد و اين طور سؤال نمودن از آنها باعث پاكى قلب شما و آنها است و جايز نيست براى شما (مؤمنين) كه رسول خدا را اذيّت نمائيد و نيز بر شما جايز نيست كه زنهاى رسول را تزويج نمائيد ابدا نه در حال حيات او اگر طلاق داد و نه پس از رحلت او چنين عملى نزد خداوند بسيار بزرگ است (53)

اگر شما مؤمنين عملى را ظاهر نمائيد يا مخفى گردانيد خدا بهر چيزى عالم و داناست (54)

بر زنهاى پيمبر (ص) گناهى نيست كه با پدرهايشان و پسرانشان و برادرانشان و پسران برادرانشان و پسران خواهرانشان و زنهايشان و آنهايى را كه مالك آنها گرديده‏اند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 246

 كه بدون پرده و حجاب سخن گويند و بايد زنها از مخالفت امر حق تعالى خوددارى نمايند (و متقى و پرهيزگار كردند) بدرستى كه خدا بر هر چيزى گواهست (55)

توضيح آيات‏

تُرْجِي مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ (ترجى) با همزه و بدون همزه هر دو قرائت شده است.

مفسرين گفته‏اند چون زن‏هاى رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم هر يك ايرادى به حضرتش ميگرفتند و بحق خود راضى نبودند و او را اذيّت مينمودند بطورى كه حضرت يك ماه با آنها متاركه نمود اين بود كه آيه تخيير در باره زن‏هايش نازل گرديد كه يا مطيع امر خدا و رسول شويد يا براى طلاق حاضر گرديد آنان شق اول را اختيار نمودند پس از آن در باره خود حضرتش راجع به همخوابى و قسمت بين آنها نيز اختيار تام داده شد كه هر يك از آنها را كه خواسته باشى نزد خود جاى بده و هر كدام را كه خواهى از وى عزلت نما و بعض مفسرين در توجيه آيه چنين گفته‏اند هر كدام را كه خواهى نگاه دار و هر كدام را كه خواهى طلاق بده لكن ظاهرا بدو جهت معنى اول كه عزلت باشد بسياق آيه مناسب‏تر مينمايد اول بدلالت قوله تعالى.

وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَ لا يَحْزَنَّ وَ يَرْضَيْنَ بِما آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وقتى از طرف حق تعالى اختيار قسمت بدست تو داده شده و آنها خود را از طرف خدا ذيحقّ نميدانند آن وقت بآنچه تو بين آنها تسويه نمايى و هر كدام را خواهى نزد خود آورى و از هر كدام خواهى عزلت نمايى راضى ميگردند و چشم آنها روشن ميگردد و دل آنان خوش ميشود و حسد از بين آنها برداشته ميشود و تمامشان بقسمتى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 247

 كه بين آنان مى‏نمايى چون ميدانند بحكم خداست آزرده نميشوند، دوم آيه بعد كه لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ و ظاهرا اين آيه بعد از آيه تخيير زنهاى پيمبر اكرم است كه يا مطيع امر خدا و رسول شوند يا براى طلاق حاضر گردند پس از آنكه آنها شق اول را اختيار كردند اين آيه بالا فرود آمده و دلالت دارد كه راجع بنفقه و هم‏خوابى با آنها را اختيار بدست خود حضرت داده كه براى حضرتش قسمت بين آنها شاقّ نباشد و آنها نيز بقسمت بندى حضرت راضى باشند نه آنكه طلاق را بدست حضرتش داده باشد بلكه از تبديل كردن بعضى از آنها را ببعض ديگر نهى نموده.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ خطاب بمؤمنين نموده كه شمايى كه ايمان آورده‏ايد ادب را نگاه داريد بدون اذن داخل خانه رسول نشويد.

معلوم ميشود هنوز عادات زمان جاهليت و وحشى گرى آنان باقى بوده كه هيچ مراعات ادب نمينمودند و بدون رخصت داخل خانه پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ميشدند اين بود كه آيه نهى فرموده بلكه در جاى ديگر بطور اطلاق از دخول در خانه غير بدون اذن صاحب خانه نهى فرموده.

إِلى‏ طَعامٍ غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ گويند وقتى پيمبر اكرم (ص) بعض اصحاب را براى ضيافت ميطلبيدند آنان بعد از صرف غذا مى‏نشستند و با هم صحبت مينمودند يا سؤالاتى از حضرت ميكردند اين بود كه آيه نازل گرديد.

إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ خلاصه آيه اينكه مؤمنين را از اين عمل نهى ميفرمايد كه شما باين عمل پيغمبر را اذيت ميكنيد و شرم حضور مانع از اين است كه شما را از منزلش بيرون
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 248

 كند لكن چون حياء يكى از فضائل نفسانى است از ساحت قدس پروردگار جهان خارج است اين است كه شما را از اين عمل نهى مينمايد.

وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ شكى نيست كه مرجع (هنّ) در سالتموهنّ و قلوبهن هر دو زنهاى پيمبر اكرمند و در شأن نزول آيه گويند وقتى رسول اللَّه (ص) اصحاب را ضيافت نموده و طعام ميداد و عايشه رفت و آمد ميكرد و دست مردى بدست عايشه تماس نمود حضرتش بسيار نگران شد آن وقت آيه حجاب فرود آمد.

وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً بروايتى پس از آيه حجاب بعضى گفتند پيمبر اكرم ما را نهى فرموده كه با دختر عموهاى خود صحبت ننمائيم مگر از پس پرده وقتى پيمبر وفات نمود من عايشه را ميگيرم از مقاتل نقل ميكنند كه آن شخص طلحة پسر عبيد اللَّه بوده اين بود كه براى قطع اميد مردمان بو الهوس آيه نازل گرديد كه شمايى كه مدعى ايمان ميباشيد نبايد پيمبر خود را ايذاء نمائيد و بايد بدانيد زن‏هاى پيمبر بمنزله مادرهاى شما ميباشند نه در حيات پيمبر هر گاه آنها را طلاق دهد و نه بعد از فوت آن حضرت براى هيچ احدى حلال نيستند.

إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيماً زيرا عظمت و مقام رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چه در حيات و چه در ممات نزد خدا خيلى بزرگ است و احترام آن بزرگوار بر هر مؤمنى واجب است و طمع بزن‏هاى او بر هيچ شخص مؤمنى جايز نخواهد بود.

إِنْ تُبْدُوا شَيْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيماً گويند بعضى در دل خيال ميكردند كه وقتى پيمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مرد زن‏هاى او را ميگيريم و بعضى بزبان ميگفتند اين بود كه آيه خبر ميدهد كه چه بزبان گوئيد يا بدل گذرانيد و بزبان نياوريد خدا از ظاهر و باطن شما آگاهست.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 249

 لا جُناحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ تا آخر مفسرين گفته‏اند وقتى آيه حجاب فرود آمد مخصوصا آيه بالا كه مردها مأمور گرديدند اگر كارى با زن‏هاى پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم پيدا نمايند و متاعى خواستند از پشت پرده سؤال كنند پسرها و نزديكان آنها گفتند يا رسول اللَّه ما هم نسبت بآن‏ها مثل باقى مردم نبايد حضورا با آنها تكلم نمائيم بايستى از پشت پرده و حجاب با آنان حرف بزنيم اين بود كه اين آيات فرود آمد كه پدر و پسر و برادر و اولاد برادران و اولاد خواهران و زنهاى مؤمنات و برده‏ها كه مالك آنها گرديده‏اند از اين حكم خارج گرديدند و كليه زنهاى پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و زنهاى امت مأذون گرديدند كه خود را از اينها نپوشانند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 250

 [سوره الأحزاب (33): آيات 56 تا 65]

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً (56) إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً (57) وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً (58) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (59) لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلاَّ قَلِيلاً (60)

مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً (61) سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً (62) يَسْئَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيباً (63) إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكافِرِينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً (64) خالِدِينَ فِيها أَبَداً لا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً (65)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 251

 [ترجمه‏]

بدرستى كه خدا و ملائكه او بر پيمبر درود ميفرستند اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد شما نيز درود و سلام بر پيمبر بفرستيد (و تسليم گرديد) (56)

محقّقا كسانى كه خدا و رسولش را ميرنجانند خدا آنان را در دنيا و آخرت (از رحمت خود) دور گردانده و براى آنان عذاب خوار كننده مهيّا نموده (57)

و آنهايى كه مردهاى مؤمن و زنهاى مؤمنات را اذيّت كنند بغير آنچه كسب كرده‏اند (يعنى بدون حقّ) محقّقا اينان بر خود حمل نموده‏اند بهتان و گناه هويدا (58)

اى نبىّ اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بزنها و دختران خود و زنهاى مؤمنين بگو (وقت بيرون آمدن از خانه) بخود نزديك كنند خمار و چادرهاى خود را تا اينكه بعفّت و نجابت) شناخته شوند و از مردمان هوس‏رانان اذيّت نكشند و هميشه خداوند آمرزنده و مهربان است (59)

اگر منافقين و آنهايى كه بمرض قلبى گرفتارند و مردمانى كه خبر ترسناك در مدينه انتشار ميدهند اگر از عملشان باز نايستند تو را بجنگ آنان بگماريم پس آنها در جوار تو نمانند مگر اندكى از آنها (60)

در حالى كه اينان از رحمت خدا دورند هر جا يافت گردند گرفته و كشته شوند (61)

عادت و سنّت خدا در پيشينيان چنين بوده و هرگز تو نمييابى در سنّت خدا تبديلى (62)

اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مردم از تو سؤال ميكنند قيامت چه وقت واقع ميگردد بگو علم آن نزد خدا است چه ميدانى تو شايد ساعت قيامت نزديك باشد (63)

محقّقا خداوند كافرين را لعنت نموده و براى آنان آتش سوزان مهيّا گردانيده (64)

و در جهنّم هميشه جاويدان خواهند بود و براى آنان نه دوستى است و نه ياورى (65).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 252

توضيح آيات‏

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ خداى متعال در اين آيه رسول خود را برگزيده و اظهار كرم و رحمت خود را نسبت بآن بزرگوار مبذول ميگرداند تا اينكه جلالت و عظمت او بر جهانيان ظاهر گردد و بدانند كه مقام و مرتبه او بدرجه‏اى است كه مورد رحمت و الطاف خاص خداوندى واقع گرديده و نيز ملائكه هميشه بر روان پاك او سلام و درود ميفرستند.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً در تفسير مجمع البيان طبرسى از ابو حمزه ثمالى چنين نقل ميكند: قال حدثنى السّدى و حميد بن سعد الانصارى و يزيد بن ابى زياد عن عبد الرحمن ابى ليلى عن كعب بن عجزه كه گفته چون اين آيه فرود آمد گفتيم يا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم سلام بر تو را دانستيم آيا بايد چگونه بر تو صلاة بفرستيم فرمود بگوئيد

 (اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد كما صلّيت على ابراهيم و آل ابراهيم انّك حميد مجيد و بارك على محمّد و آل محمّد كما باركت على ابراهيم و آل ابراهيم انّك حميد مجيد).

و از عبد اللَّه بن مسعود است كه گفته وقتى شما بر نبىّ صلوات فرستيد نيكو صلوات بفرستيد زيرا شما نميدانيد شايد بعرض مبارك او برسد گفتند بما تعليم گردان چگونه صلوات بفرستيم گفت بگوئيد

 (اللّهم اجعل صلواتك و رحمتك و بركاتك على سيّد المرسلين و امام المتّقين و خاتم النبيّين محمّد عبدك و رسولك امام الدين و قائد الخير و رسول الرحمة اللّهم ابعثه مقاما محمودا يغبطه به الاوّلون و الاخرون اللّهم صلّ على محمّد و ال محمّد كما صلّيت على ابراهيم و آل ابراهيم انّك حميد مجيد).

و از ابى بصير است كه گفته از ابا عبد اللَّه از معنى اين آيه سؤال نمودم و گفتم كه صلاة خدا بر رسولش چگونه است فرمود تزكيه او و بپاكى ستايش نمودن او را در آسمانهاى بلند، گفتم شناختم كيفيّت صلوات فرستادن ما را بر او، چگونه است تسليم بر او فرمود در تمام امور تسليم شدن امر او، پس طبرسى رحمة اللَّه عليه گفته                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 253

 على هذا معنى قوله تعالى (وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً) منقاد شدن اوامر او و كوشش نمودن در آنچه را كه بشما امر نموده و بعضى گفته‏اند معنى آيه اين است كه (سلّموا عليه بالدعاء) يعنى بگوئيد السلام عليك يا رسول اللَّه.

و عن انس بن مالك عن ابى طلحة كه گفت بر نبىّ صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم داخل شدم و نديدم روزى را كه باين قدر حضرتش بشّاش و خرّم باشد گفتم يا رسول اللَّه (ص) هرگز تو را باين مسرورى و خوشحالى نديده بودم فرمود چگونه خوشحال نباشم و حال آنكه جبرئيل آمد و گفت كسى كه بر تو يك دفعه صلوات فرستد من بروى ده مرتبه صلوات فرستم و محو كنم از نامه عمل او ده گناه و ده حسنه در نامه عمل او مينويسم. پايان إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً در اين آيه تذكّر ميدهد كه آنهايى كه بخدا و رسولش اذيّت ميكنند در دنيا و آخرت بلعنت خدا گرفتارند و براى آنان عذاب خواركننده مهيّا گرديده.

سؤال- اذيّت رسول معلوم است كه كفّار و مشركين نسبتهاى ناروايى بحضرتش ميدادند ساحر و كذّابش ميگفتند نسبت جنون بآن شخص اول امكان ميدادند زجرش ميكردند لكن اذيّت بخدا را چگونه توان تصوّر نمود اوّلا كسى را بسرادق جلال احديّت راهى نيست او غالب بر تمام موجودات است و ثانيا چنين فهمى نداشتند كه بتوانند و لو اجمالا تصوّر واجب الوجودى كه منزّه و مبرّا از تمام صفات ممكنات باشد را بنمايند و جحود و انكار آنان از همين جهت بوده و وقتى آنها بكلّى به هيچ وجه خدا را نميشناختند اذيّت باو نمودن معنى ندارد.

 (پاسخ)

آرى اذيّت بمعنى حقيقى عرفى نسبت بذات احديّت معنى ندارد لكن مخالفت نمودن امر او و تشبيه او بآنچه منزّه از او است و اذيّت نمودن برسولش بلكه اذيّت نمودن بمؤمنين و دوستان خدا كانّه اذيّت باو است اين است كه مجازا اذيّت برسولش                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 254

 و مؤمنين را اذيت بخدا بشمار آورده.

وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً و الّذين عطف بآيه بالا است، اذيّت بمؤمنين و مؤمنات را عطف باذيّت خدا و پيمبرش داده اشاره به اينكه اذيّت بمؤمنين بدون حق بازگشت باذيّت خدا و رسول او مينمايد و سرّش شايد چنين باشد كه چون در اثر ايمان محبت خدا و رسول و اولياء او در قلب مؤمن تمركز پيدا نموده و محبّت جذابه الهى است در هر قلبى كه پديد گرديد محب را بمحبوب خود مرتبط ميگرداند اين است كه اذيّت باو بدون حق بازگشت باذيّت خدا و پيمبرش مينمايد و معلوم است اذيت بخدا و رسول گناه ظاهر و هويدايى است.

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ اهل لغت گفته‏اند جلباب جامه وسيعى است كوچكتر از عباء و بزرگتر از خمار و مقنعه‏اى است كه زنهاى عرب بر سر مياندازند و بطورى است كه اطراف سينه‏هاى ايشان را فرا ميگيرد.

و از ابن عباس روايت شده كه جلباب عبايى است كه از سر تا پا را ميگيرد و بعضى گفته‏اند جلباب بمعنى ملحقه يعنى لفافه‏اى است كه تمام بدن را ميگيرد. پايان در اين آيه ايزد متعال خطاب برسولش (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) نموده كه اى محمّد (ص) بزنها و دختران خود و زنهاى مؤمنين بگو در موقع بيرون آمدن از منزل عباها و چادرهاى خود را بر سر بيندازيد و خود را بپوشانيد تا آنكه بعفّت و نجابت شناخته شويد ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ (ذلك) از اسماء اشاره و ارشاد بعلّت حكم است كه حكم جلباب براى اين است كه خانم از كنيز شناخته شود و نيز خانم هرزه‏گرد و عفيف از هم تميز داده شوند و مردمان اراذل و اوباش دنبال آنها نيفتند و بخانمهاى محترم اذيّت نرسانند.

وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً آيه ارشاد باين است كسى كه مخالفت نمود و بر خلاف امر حق تعالى خلافى از
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 255

 وى صادر گرديد درب توبه باز است اگر از روى حقيقت توبه كند پذيرفته خواهد شد لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلَّا قَلِيلًا آيه در مقام تهديد منافقين و آنهايى است كه مرض نفاق در قلبشان توليد گرديده اگر اينان از كيد و دشمنى و فسق و اذيّت بزنان مسلمين دست برندارند و نيز اراجيف آنهايى كه اخبار دروغ منتشر ميگردانند اگر اينان دست از عمل ركيكشان برندارند هر آينه بتو امر مينمائيم كه آنان را بگيرى و ملجأ گردانى كه جلاء وطن نمايند يعنى آنها را از مدينه بيرون كنى آن وقت آنان در مدينه باقى نمانند مگر اندكى.

مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلًا و از چنين مردمان اراجيف گو هر كس در مدينه ماند ملعونند و از رحمت خدا دورند اى مؤمنين هر كجا چنين مردمانى را يافتيد بگيريد و بكشيد بكشتن سخت.

سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا عادت و سنت خدا در تمام زمانهاى پيمبران پيشين نيز چنين بوده كه آنهايى كه در زمين فساد ميكردند پيمبران بامر خدا آنها را گرفته و ميكشتند كه مؤمنين از شرّ آنان راحت گردند اى پيمبر گرامى تو نمييابى عادت و سنّت خدا در هيچ زمانى تبديل نموده باشد.

يَسْئَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ كفّار و مشركين يا از روى سخريّه يا واقعا براى اينكه بفهمند قيامتى كه پيمبر اكرم (ص) هميشه آنها را بآن ميترساند و تهديد مينمايد بنظر مبارك او كى و چه وقت واقع ميگردد اين بود كه از او سؤال مينمودند قيامت در چه وقت واقع ميگردد و شايد چنين گمان ميكردند قيامت هم روزى است از روزهاى دنيا ديگر نميدانستند كه قيامت پس از انقضاء عالم دنيا ظهور مينمايد و علم بمدت دنيا نزد علام الغيوب خواهد بود.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 256

 وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيباً در هر آنى كه مشيّت الهى تعلّق گيرد بمنحل گرديدن عالم دنيا همان موقع قيامت خواهد بود و از جمله چيزهايى كه غير از خدا كسى نميداند همان وقوع قيامت است كه آيه اشاره باين دارد حتّى تو كه بافاضه حق تعالى عالم بعلوم اوّلين و آخرين ميباشى تو هم نميدانى قيامت كى واقع ميگردد و چه مى‏دانى در هر آنى ممكن است قيامت واقع گردد مقدّمه وقوع قيامت همين عالم دنيا است وقتى عالم دنيا سير خود را باتمام رسانيد و افراد بشر هر يك بمنتهاى كمال لايق بخود رسيدند نتيجه و غايت عمر دنيا همان قيامت است كه يك دفعه واقع خواهد گرديد و هر كس به نتيجه اعمال دنيوى خود خواهد رسيد.

إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكافِرِينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً خالِدِينَ فِيها أَبَداً لا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً آن موقع قيامت است كه كفّار از رحمت دورند و براى آنان آتش سوزان جهنم آماده شده و جهنّم جايگاه هميشه‏گى آنها خواهد بود و در آن وقت ديگر نه دوستى براى آنان يافت ميگردد و نه يار و ياورى كه از عذاب آنها را نجات دهد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 257

 [سوره الأحزاب (33): آيات 66 تا 73]

يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولا (66) وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلا (67) رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً (68) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسى‏ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ كانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهاً (69) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِيداً (70)

يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً (71) إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً (72) لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ وَ يَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (73)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 258

 (ترجمه)

 (در بيان حال كفّار است) ياد كن روزى را كه صورتهاى آنان در آتش گردانيده ميشود ميگويند اى كاش ما خدا و رسول او را اطاعت نموده بوديم (66)

و ميگويند پروردگار ما ما اطاعت نموديم رؤساء و بزرگان خود را و آنها بودند كه ما را (از جاده حقّ) منحرف گردانيدند (67)

پروردگار ما عذاب آنان را دو برابر گردان و آنها را لعنت كن لعنت بزرگ (68)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد شما مثل كسانى نباشيد كه بموسى عليه السلام اذيّت نمودند و خدا موسى را از آنچه (باو تهمت زدند) تبرئه گردانيد و او نزد خدا مقرّب بود (69)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد متّقى و پرهيزكار باشيد و در گفتار استوار گرديد (يعنى سخن لغو نگوئيد) (70)

تا اينكه (خدا) اعمال شما را اصلاح گرداند و گناهان شما را بيامرزد و كسى كه خدا و رسولش را اطاعت نمايد محقّقا فائز گرديده و رستگارى بزرگى (نصيب وى گشته) (71)

بحقيقت ما امانت را عرضه كرديم بر آسمانها و زمين و كوه‏ها و همه آنان از برداشتن آن اباء نمودند و از برداشتن آن ترسيدند و انسان برداشت (آن بار امانت را) و بدرستى كه انسان بسيار ستمكار و بسيار جاهل و نادان است (72)

تا اينكه خدا مردهاى منافق و زنهاى منافقه را و نيز مردهاى مشرك و زنهاى مشركه را عذاب نمايد و تا آنكه خدا برحمت خود بپذيرد مردهاى مؤمن و زنهاى مؤمنه را و هميشه خداوند آمرزنده و مهربان است (73).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 259

توضيح آيات‏

يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا (يوم) متعلّق (باعدّ) در آيه بالا است، روز قيامت روزى است كه صورتهاى كفّار را ميگردانند در آن آتش سوزانى كه براى كفّار آماده شده، اشاره به اينكه اهل جهنّم از شدّت عذاب و اضطراب در آتش ميغلطند و از پشيمانى و بيچارگى هميشه آرزو ميكنند كاش مطيع حق تعالى و رسولان او شده بوديم.

وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا مردم دو دسته‏اند بعضى دانايان و اهل علم و دانشند و قوّه تميز و ادراك دارند و ميتوانند حق و باطل را از هم تميز دهند و از چنين اشخاص بيشتر آنها حبّ رياست و پيشوايى بر آنان چيره‏گشته و براى اينكه مبادا برياست و پيشوايى آنها لطمه‏اى وارد آيد زير بار فرمان پيمبران نرفته و نميروند و بعضى از عوام كالانعام را مطيع خود گردانيده و براى دوام رياستشان آنها را اغواء مينمايند كه بار بر دوش آنان گذارند و آنها نيز كور كورانه يا از روى فقر يا جهل و نادانى زير بار آنان ميروند و آن سيه بختان در دنيا بظلمت جهل و نادانى و در آخرت بآن عذابهاى كذايى مبتلا خواهند گرديد امان از جهل و نادانى كه خود عذاب بزرگى است كه همه مبتلا بآن هستيم و نمى‏فهميم.

رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً اين است كه ضعفاء بناى نفرين را ميگذارند و از خدا درخواست ميكنند كه عذاب رؤساء را دو برابر گردان و آنان را از رحمت خود دور دار در منتهى دورى اين نفرين ضعفاء نسبت برؤساء ردّ ندارد زيرا كه محقّقا عذاب رؤساء كه در مقام اغواء و فريب دادن ضعفاء باشند دو برابر بلكه زيادتر از عذاب ضعفاء خواهد بود زيرا اوّلا غالبا رؤساء از روى فهميدگى نخواستند پيرو اهل حق گردند و ثانيا سبب گمراهى ديگران شدند اين است كه روى ميزان عدل الهى بايستى عذاب آنان                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 260

 بمراتب زيادتر از عذاب ضعفاء باشد اصلا عذاب و ثواب بر اعمال بد يا خوب انسان بمقتضاى عقل و دانش وى خواهد انجام گرفت.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسى‏ شايد خطاب بمنافقين باشد كه بظاهر ايمان آورده و در باطن در مقام ايذاء پيمبر اكرم (ص) بودند كه آنان را تشبيه ميگرداند به آنهايى كه بحضرت موسى عليه السلام افتراء زدند.

سخنان مفسرين در توجيه آيه‏

1- آيه اشاره بزيد و زينب است كه پس از طلاق دادن زيد زينب را و ازدواج رسول (ص) با او بعضى از منافقين طعنه بر رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم زدند كه عاشق زن پسر خوانده خود شده و چنين عمل بر حضرتش سزاوار نبود اين بود كه آيه آمد و حضرتش را تبرئه نمود كه بامر خدا اين عمل انجام گرفته.

2- راجع باذيّت موسى (ع) است بقولى قارون نسبت زنا بحضرتش داد كه گويند مال زيادى بزن زانيه‏اى داد كه وقتى حضرت موسى عليه السلام مشمول موعظه است بين مردم بلند شود و بگويد موسى (ع) با من زنا كرده و آن زن زانيه بعكس از بين مردم برخواست و گفت قارون بمن چنين و چنان گفته و من هرگز بپيغمبر خدا نسبت دروغ نخواهم داد.

و بقول ديگر مردم حضرت موسى (ع) را بقتل هارون برادرش متّهم نمودند وقتى كه هارون (ع) در كوه طور وفات نمود گفتند موسى (ع) او را كشت ملائكه جسد هارون را بيرون آوردند و ارائه دادند تا مردم بفهمند كه او بمرگ خدايى مرده كسى او را نكشته است.

فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ كانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهاً (ما) در (ممّا) مصدريّه است، پس از آنكه نسبت ناروا بحضرت موسى عليه السلام داديد خداوند او را تبرئه نمود و بمردم عصمت و پاكى او را ظاهر گردانيد زيرا كه موسى (ع) نزد خداى تعالى مقام بلند و خصلتهاى نيكو دارد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 261
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً ذات احديّت از روى شفقت در مقام اندرز و نصيحت مؤمنين برآمده كه شمايى كه در جادّه حقّ رهسپار گرديده‏ايد و ايمان آورده‏ايد اوّلا در عمل متّقى و پرهيزكار باشيد و ثانيا مواظب گفتار خود باشيد نفهميده از روى گمان و تخمين يا القاء شيطانى يا از روى گفتار مردم سخن نگوئيد بلكه بايستى مواظب باشيد كه گفتار شما از روى درستى و فكر انديشى صادر گردد و سخن محكم پا برجا بگوئيد تا در عوض يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ اين آيه اخير متفرّع بر آيه بالا است كه اگر شما مؤمنين داراى صفت تقوى باشيد و در گفتار استوار گرديد كه سخن بيجا نگوئيد باين دو خصلت نيكو اعمال و افعال شما را خدا اصلاح ميگرداند و بدرجه قبول ميرسد چنانچه فرمود (إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ) و گناهان شما را مى‏بخشد.

وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً كسى كه مطيع امر خدا و رسولش گردد چنين كسى بدرجات بلند فائز گرديده آرى كسى كه مطيع امر خدا و رسول گرديد البته از اطاعت نفس امّاره بالسوء و شيطان بيرون مى‏رود (ديو چه بيرون رود فرشته درآيد) آن وقت دل و روان او ميدان جولان‏گاه ملائكه و محل اشراق و تجلّى نور معرفت جلال و اوصاف جمال احدى مى‏گردد و چنين كسى بفيوضات غير متناهى و مقامات ارجمند انسانى فائز خواهد گرديد إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ سخنان مفسرين در توجيه آيه كه مقصود از امانت چيست.

1- مقصود طاعت است كه اداء آن لازم است مثل امانت ظاهرى كه بايد به صاحب امانت برگرداند (ابو العاليه) 2- حدود شرع از فرائض و احكام كه آنهم امانت است (ابن عباس و مجاهد) 3- نماز و روزه و زكاة و حجّ و جهاد و يا امانت مردم يا وفاء بعهود و                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 262

 نگاه داشتن زبان از زياد سخن گفتن.

4- غسل جنابت است كه بر هر مكلّفى واجب گرديده و اداء كردن و نكردن آن را جز خدا كسى نمى‏داند.

بروايتى ابو درداء از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين نقل مينمايد كه پنج چيز است كه هر كس آن را اداء كند البته در بهشت وارد ميگردد: اول اداء نماز يوميّه با شرائط و اركان. دوم اداء زكاة بطيب نفس و براى خدا كه اين دو را غير از مؤمن نكند.

سوم اداء روزه رمضان. چهارم حج با استطاعت، پنجم اداء امانت گفتند اداء امانت چيست فرمود غسل جنابت و اين حديث با ضعف سند اگرچه جامع توجيهات مفسرين است لكن ظاهرا در مقام معنى آيه نيست زيرا كه در آن نفرموده مقصود از اين آيه چنين است.

خلاصه توجيهات بسيارى راجع باين آيه از مفسرين نقل شده لكن با هيچكدام نصّ صريحى يا آيه‏اى كه شاهد بر آن باشد كه بتوان مطمئن بآن گرديد نگرديده پس بنا بر اين آيه از متشابهات قرآن بشمار ميرود و علم آن نزد خدا است.

فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ پس از آنكه آسمانها و زمين و كوه‏ها امانت را قبول نكردند و از تحمّل آن ترسيدند انسان آن امانت را حمل نمود و قبول كرد. بقول شيخ حافظ شيرازى‏

          آسمان بار امانت نتوانست كشيد             قرعه فال بنام من ديوانه زدند

 شايد مقصود از آسمان و زمين و كوه‏ها اهل آنها از موجودات صاحب شعور باشد زيرا بر جماد عرضه كردن بطور معنى حقيقى درست نميآيد مگر آنكه آيه از قبيل قوله تعالى باشد كه اشاره بعظمت قرآن دارد آنجا كه فرموده (لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ) و چنين اشاراتى در كلام عرب بسيار است إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا محقّقا انسان بسيار ظالم بنفس خود ميباشد و بسيار جاهل و نادان است زيرا كه نه قدر آن امانت خدايى را شناخته و بآن دانا گرديده و نه حقّ او را اداء نموده                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 263

 آيا امانتى بزرگتر و شريفتر از آن روح ملكوتى انسانى كه از عالم امر پروردگار كه در باره آن بعد از خلقت بدن عنصرى فرمود (وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي) عظيم‏تر و شريف‏تر تصوّر دارد كه انسان ظالم نادان قدر او را نشناخته و آن را پرورش نداده و آن را اسير سر پنجه قواى نفسانى قرار داده در صورتى كه اين فضيلت را كه از روح خودم نفخه بانسان دميدم در باره خلقت هيچ موجودى از موجودات نفرموده و براى همان روح ملكوتى آدم بود كه تمام ملائكه مأمور گرديدند بآدم سجده كنند و كسى كه اين امانت الهى را درست نگاهدارى كرده و آن را قوى و نيرومند گردانيده و در روز موعود بصاحبش برگردانيده چنين كسى حقّ امانت را ادا نموده.

         اين جان عاريت كه بحافظ سپرده دوست             روزى رخش ببينم و تسليم وى كنم‏

 نخواستم آيه را اين طور تفسير كنم چنانچه گفته شد از متشابهات قرآن بشمار ميرود و علم واقعى آن نزد خدا است لكن ميشود آيه را باين معنى تطبيق نمود.

اللَّه عالم بحقايق كلامه‏