کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
عنكبوت: آيات 1تا69 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 1
در آداب قرائت قرآن‏

چنان كه در مقدمه‏هاى گذشته ذكر كرديم بعضى از اقوال عارف باللَّه و عبد صالح خدا مرجع بزرگوار حضرت آيت اللَّه العظمى امام خمينى روحى فدا كه ايشان چون مراد دست سالكان را گرفته و در طريق حق و حقيقت بمنزل مقصود رسانده. اميدمان آنكه بتوانيم باز گوش بفرامين و روش ايشان داده و چنان كه او خود رفته و راه را نشان داده بسير و سلوك پردازيم و بعد از جهاد اصغر كه پيروزى بر كفار و ملحدان و منافقان بود اينك در جهاد اكبر مسلط گشتن بر نفس شيطانى موفق گرديم.

حضرت امام در باب قرائت قرآن و شروطى كه دارد در ششمين شرط ميفرمايند:

يكى از آداب مهمه قرائت قرآن كه انسان را به نتايج بسيار و استفادات بى شمار نائل كند تطبيق است و آن چنان است كه در هر آيه از آيات شريفه كه تفكر ميكند مفاد آن را با حال خود منطبق كند و نقصان خود را بواسطه آن مرتفع كند و امراض خود را بدان شفا دهد.

مثلا در قصه شريفه حضرت آدم (ع) به بيند سبب مطرود شدن شيطان از بارگاه قدس با آن همه سجده‏ها و عبادتهاى طولانى چه بوده خود را از آن تطهير كند زيرا مقام قرب الهى جاى پاكان است با اوصاف و اخلاق شيطانى قدم در آن بارگاه نتوان گذاشت.

از آيات شريفه استفاده شود كه مبدء سجده ننمودن ابليس خود بينى و عجب بوده كه كوس أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ زد و اين خود بينى اسباب خود خواهى و خود فروشى كه استكبار است شد و آن اسباب خود رائى كه استقلال و سرپيچى از فرمان است شد پس مطرود درگاه شد ما از اول عمر شيطان را ملعون و مطرود خوانديم و خود باوصاف خبيثه او متصف هستيم و در فكر آن برنيامديم كه آنچه سبب مطروديت درگاه قدس است در هر كس باشد مطرود است شيطان خصوصيتى ندارد آنچه او را از درگاه قرب دور كرد ما را نگذارد كه با آن درگاه راه يابيم ميترسم لعن‏هايى كه بابليس ميكنيم خود نيز در آن شريك باشيم.

و نيز تفكر كنيم در همين قصه شريفه و سبب مزيت آدم و برترى او را از ملائكه اللَّه به بينيم چه بوده خود نيز بمقدار طاقت بآن متصف شويم مى‏بينيم تعليم اسماء سبب آن بوده و چنانچه فرمايد وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها و مرتبه عاليه تعليم اسماء تحقق بمقام اسماء اللَّه است چنانچه مرتبه عاليه از احصاء اسماء كه در روايت شريفه است‏

 (ان للَّه تسع و تسعين اسما من احصاها دخل الجنة)

تحقق بحقيقت آنها است كه انسان را بجنت اسمايى نائل كند.

انسان با ارتياضات قلبيه ميتواند مظهر اسماء اللَّه و آيت كبراى الهيه شود و وجود او وجود ربانى و متصرف در مملكت او دست جمال و جلال الهى باشد و در حديث قريب به اين معنى است كه همانا روح مؤمن اتصالش بخداى تعالى شديدتر است از اتصال شعاع شمس بآن يا بنور آن.

و در حديث صحيح وارد است كه بنده چون با نافله بمن نزديك شد او را دوست دارم و چون دوست داشتم او را، من گوش او شوم كه با آن ميشنود و چشم او شوم كه بآن مى- بيند و زبان او شوم كه با آن نطق ميكند و دست او شوم كه با آن اخذ ميكند.

و در حديث است كه على عين اللَّه و يد اللَّه الى غير ذلك و در حديث است كه نحن اسمائه الحسنى «1» و در اين خصوص شواهد عقليه و نقليه فراوان است بالجمله كسى كه بخواهد از قرآن شريف حظ وافر و بهره كافى بردارد بايد هر يك از آيات شريفه را با حالات خود تطبيق كند تا استفاده كامله كند مثلا در آيه شريفه در سوره انفال فرمايد إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ «2» الخ.

شخص سالك بايد اين اوصاف ثلاثه را به بيند با او منطبق است آيا وقتى ذكر خدا ميشود قلب او فرو ميريزد و ترسناك ميشود؟ و وقتى آيات شريفه الهيه بر او خوانده ميشود نور ايمان در قلبش افزايش پيدا ميكند و اعتماد و توكلش بحق تعالى است؟ يا در هر يك از مراتب راجل و از هر يك از اين خواص محروم است اگر بخواهد بفهمد كه از حق ترسناك است و قلبش از ترس خداوند فرو ميريزد با عمال خود نظر كند انسان ترسناك در محضر كبريايى جسارت بمقام مقدسش نكند و در حضور. حضرت حق هتك حرمات الهيه ننمايد اگر با آيات الهيه ايمان قوى شود نور ايمان بمملكت ظاهرش نيز سرايت كند.

ممكن نيست قلب نورانى باشد و زبان و كلام و چشم و نظر و گوش و استماع نورانى نباشد بشر نورانى آنست كه تمام قواى ملكيه و ملكوتيه‏اش نور بخش باشد و علاوه بر آنكه خود او را هدايت بسعادت و طريق مستقيم كند بديگران نيز نور افشانى كند و آنها را براه انسانيت هدايت كند.

چنانچه اگر كسى بخداى تعالى توكل و اعتماد داشته باشد قطع طمع از دست ديگران كند و بار احتياج خود را بدرگاه غنى مطلق افكند و ديگران را كه چون خود او فقير و بينوايانند مشكل گشا نداند پس وظيفه سالك الى اللَّه آنست كه خود را بقرآن شريف عرضه دارد و چنانچه ميزان در تشخيص صحت و عدم صحت و اعتبار و لا اعتبار حديث آن است كه آن را بكتاب خدا عرضه دارند و آنچه مخالف آن باشد باطل و زخرف شمارند ميزان در استقامت و اعوجاج و شقاوت و سعادت آن است كه در ميزان كتاب اللَّه درست و مستقيم درآيد.

و چنانچه خلق رسول اللَّه قرآن است خلق خود را با قرآن بايد موافق كند تا با خلق ولى كامل نيز مطابق گردد و خلقى كه مخالف كتاب اللَّه است زخرف و باطل است و هم چنين جميع معارف و احوال قلوب و اعمال باطن و ظاهر خود را بايد با كتاب خدا تطبيق كند و عرضه دارد تا بحقيقت قرآن متحقق گردد و قرآن صورت باطنى او گردد (و انت الكتاب المبين الذى باحرفه تظهر المضمر) و در اين مقام آداب ديگرى است كه ذكر آنها منجر بتطويل شود از اينجهت از آنها صرف نظر شد و اللَّه العالم.

خاتمه در ذكر ترجمه پاره‏اى از روايات شريفه است براى تتميم فائده و تبرك بكلام عترت طاهره در كافى شريف سند بسعد ميرساند از حضرت باقر العلوم عليه السلام كه فرمود اى سعد تعلم كنيد قرآن را زيرا كه قرآن ميآيد در روز قيامت در بهترين صورتها پس فرمود فريب باين معنى كه در هر يك از صفوف خلايق از مؤمنين و شهداء و انبياء و در صف ملائكه اللَّه عبور كند و آنها همه گويند اين از ما نورانى‏تر است تا آنكه رسول ختمى معرفى آن كند الى آخر الحديث. و از حضرت صادق روايت كند كه خداى تعالى وقتى كه جمع فرمايد اولين و آخرين را ناگاه آنها شخصى را مى‏بينند كه پيش مى‏آيد كه هرگز صورتى از او بهتر ديده نشده و احاديث به اين مضمون بسيار است و دليل واضح بر گفته اهل معرفت است كه از براى موجودات اينعالم در آخرت صورتهاى اخروى است.

و از احاديث اين باب صورت اخروى اعمال نيز مستفاد ميشود كافى شريف سند بحضرت باقر العلوم عليه السلام مى‏رساند كه فرمود رسول خدا فرمود من و كتاب خدا و اهل بيتم اول كسى هستيم كه وارد ميشويم بر عزيز جبار پس از ما امت من وارد شوند پس از آن سؤال كنيم كه چه كرديد با كتاب خدا و اهل بيت من. و در حديث ديگر است كه ميفرمايد جبار عز و جل بقرآن بعزت و جلال و بلندى مقامم قسم كه البته اكرام كنم كسى را كه اكرام كرده است تو را و اهانت كنم كسى را كه اهانت كرده تو را و بايد دانست كه اگر احياء احكام و معارف قرآن را بعمل بآن و تحقق بحقيقت آن نكنيم در آن روز جواب رسول خدا را نتوانيم داد كدام اهانت بالاتر از آنست كه پشت پا بمقاصد و دعوتهاى آن زده شود اكرام قرآن و اهل آن كه اهل بيت عصمت است فقط ببوسيدن جلد آن و ضريح مطهر اينها نيست اين يك مرتبه ضعيفه از احترام و اكرام است كه اگر بدستورات آن و فرمايشات اينان عمل كرديم مقبول است و الا شبيه باستهزاء و بازيچه است و در احاديث شريفه تحذير سخت شده است از قارى قرآن كه عامل بان نباشد.

چنانچه از عقاب الاعمال شيخ صدوق رضوان اللَّه عليه منقول است بسند خودش از رسول خدا (ص) كه فرمود در حديثى كه كسى كه تعلم قرآن كند و عمل بآن نكند و حب دنيا و زينت آن را بر آن ترجيح دهد و اختيار كند مستحق سخط خدا شود و ميباشد در درجه با يهود و نصارى كه كتاب خدا را به پشت سر خود انداختند و كسى كه قرائت قرآن كند و اراده كند بآن، سمعه «3» و وصول بدنيا را ملاقات كند خدا را در صورتى كه روى او استخوانى است كه گوشت بر آن نميباشد و قرآن به پشت گردن او زند تا داخل آتش شود و بيفتد در آتش با كسانى كه افتادند و كسى كه قرائت قرآن كند و عمل بآن نكند محشور كند خدا او را روز قيامت كور ميگويد پروردگارا چرا مرا كور محشور كردى با اينكه بينا بودم فرمايد چنانچه آيات ما آمد تو را و نسيان آنها را كردى دهمين طور امروز نسيان شدى پس امر شود كه او را در آتش اندازند و كسى كه قرآن را بخواند براى رضاى خدا و براى ياد گرفتن معالم دين ميباشد از براى او از ثواب مثل جميع آنچه عطا شده است بملائكه و انبياء مرسلين.

و كسى كه تعلم كند قرآن را و اراده كند بان رياء و سمعه را تا مجادله كند با آن با سفهاء و مباهات كند بان بر علماء و طلب كند بآن دنيا را از هم جدا كند خدا استخوانهاى او را در روز قيامت و نميباشد در آتش، عذاب كسى از او شديدتر و هيچ نوعى از انواع عذاب نيست مگر آنكه بآن معذب شود از شدت غضب و سخط خدا بر او.

و كسى كه تعلم قرآن كند و تواضع كند در علم و تعليم كند بندگان خدا را و خواهش كند از ثواب آنچه نزد خدا است نميباشد در بهشت كسى كه ثوابش بزرگتر باشد از او و هيچ منزل و درجه رفيعه نفيسه نيست در بهشت مگر آنكه در آن نصيب او وافرتر و منزل او شريف‏تر است و در خصوص تفكر در معانى قرآن و اتعاظ بآن و تاثر از آن.

نيز روايت كثيره وارد است چنانچه در كافى شريف سند بحضرت صادق رساند كه فرمود همانا در اين قرآن است محل نور هدايت و چراغهاى شبهاى تار پس جولان دهد جولان دهنده بصر خود را و باز كند از براى روشنايى نظر خويش را زيرا كه تفكر زندگانى قلب بينا است چنانچه طالب نور بنور راه ميرود در ظلمات انتهى.

مقصود حضرت آن است كه انسان چنانچه با نور ظاهرى در ظلمات بايد مشى كند تا از خطر پرتگاه‏ها مصون باشد با قرآن كه نور هدايت و مصباح المنير راه عرفان و ايمان است بايد در راه ظلمانى سير الى الاخره و الى اللَّه مشى كرد تا در پرتگاههاى مهلك نيفتند.

و در معانى الاخبار در حديثى از حضرت امير مؤمنان عليه السلام منقول است كه فرمود فقيه حقيقى آن است كه ترك نكند قرآن را از روى بى ميلى و بغير آن متوجه شود آگاه باش كه خيرى نيست در علمى كه در آن تفهم نباشد و خيرى نيست در قرائتى كه در آن تدبر نباشد و خيرى نيست در عبادتى كه در آن تفقه نباشد.

و در خصال و معانى الاخبار از رسول خدا (ص) حديث كند كه فرمود حمله قرآن، عرفاء و اهل بهشت ميباشند و معلوم است مقصود از اين حمل، حمل معارف و علوم قرآن است كه نتيجه آن در آخرت آن است كه در عداد اهل معرفت و اصحاب قلوب است چنانچه اگر حمل صورت آن كند بدون اتعاظ از مواعظ آن و تحمل معارف و حكم آن و عمل باحكام و سنن آن مثل چنان است كه خداى تعالى فرمايد مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً» «4».

و احاديث شريفه در شئون قرآن شريف و آداب آن بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد و السلام على محمد و آله.

نهضت زنان مسلمان 11/ 5/ 1361

__________________________________________________

 (1)- مائيم اسماء حسنى (نامهاى زيباى) الهى.

 (2)- مؤمنان تنها كسانى هستند كه چون ياد خدا بميان آيد دلهاشان ترسناك شود و چون قرآن بر آنان تلاوت شود ايمانشان فزونتر گردد و بر پروردگارشان توكل داشته باشند. [.....]

 (3)- سمعه از اقسام ريا است و آن عبارت است از اينكه عبادت خود را بگوش مردم برساند براى جلب قلوب آنها.

 (4)- كسانى كه تورات بر دوش آنان گذاشته شد ولى آنان بزير بار نرفتند مانند درازگوشى است كه كتابهايى بر پشت او باشد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 2

سورة العنكبوت‏

مكيّة و قيل مدنيّة و هى تسع و ستّون آية

 [سوره العنكبوت (29): آيات 1 تا 7]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

الم (1) أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ (2) وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ (3) أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ أَنْ يَسْبِقُونا ساءَ ما يَحْكُمُونَ (4)

مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (5) وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ (6) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ (7)

ترجمه‏

آيا مردم چنين گمان مى‏كنند كه بمحض اينكه بگويند ايمان آورديم آنان را واميگذاريم و آنها را در مورد امتحان و آزمايش در نميآوريم (2)

 (چنين نيست) و حقيقة ما آزمايش و امتحان نموديم كسانى را كه پيش از آنها بودند تا اينكه خدا بداند (و ظاهر گردد) كه چه كسانى در دعوى ايمان راستگو بودند و چه مردمانى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 3

 دروغگو (3)

آيا آنهايى كه عمل بد مى‏كنند چنين گمان مى‏كنند كه توانند بر ما سبقت گيرند بد حكم و قضاوتى است كه از آنها ناشى مى‏گردد (4)

كسى كه اميدوار باشد بملاقات رحمت خدا محققا آن مدّتى كه (خدا معيّن نموده) هر آينه خواهد آمد و خدا شنوا و دانا است (5)

كسى كه مجاهده نمود جز اين نيست كه نفعش عايد خودش مى‏گردد زيرا كه خداوند غنى و بى‏نياز از تمام عالميان است (6)

و كسانى كه ايمان آوردند و عمل نيكو نمودند البته ما محو مى‏كنيم اعمال بد آنها را و محققا و البته بآنان پاداش خواهيم داد بنيكوتر از آنچه عمل نمودند (7).

توضيح آيات‏

الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ‏

سخنان مفسرين در شأن نزول آيه‏

 (1) اين آيه در شأن گروهى نازل شد كه از مكه خواستند هجرت كنند بمدينه مشركين راه را بر آنان بستند و آنها را بمكه برگردانيدند و چون شنيدند كه اين آيه در باره آنها نازل گرديده با مشركين جنگ نمودند و گروهى از آنان كشته شدند و گروهى از دست آنها جستند و بمدينه رسيدند. (قتاده و شعبى) (2) اين آيه در شأن عمّار ياسر فرود آمده كه مشركين در مكه وى را اذيت نمودند و او بر جفاى آنها صبر نمود. (ابن جريح و ابن عمير) (3) اين آيه در شأن مردى فرود آمد كه نام وى مهجع بود و او را روز بدر كشتند مادرش جزع مينمود خداى تعالى اين آيه را فرستاد و رسول اكرم «ص» فرمود او اول كسى بود از شهداء جنگ بدر كه ببهشت خوانده شد. (مقاتل) و بعضى از مفسرين در توجيه (الم) گفته‏اند الف اشاره به اللَّه، لام به لطيف ميم به مجيد، يعنى اللَّه منم روى نما بطاعت من لطيف منم اخلاص در عبادت فرو مگذار مجيد منم بزرگى ديگران را مسلّم مدار.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 4

 و بقول ديگر حروف مقطّعه اشاره باين است كه خلق عاجزند كه بحقيقت اين كتاب راه بيابند و عقل هيچ عاقلى پى بكنه آن نبرد (منهج الصادقين) و آراء ديگرى نيز از مفسرين نقل شده لكن چنانچه در جاهاى ديگر گفتيم حروف مقطعات را در اوائل سور از متشابهات قرآن بشمار ميرود و علمش نزد خدا است.

أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ (همزه أ حسب) همزه استفهامى انكارى است و براى تقرير مى‏آورند.

معنى آيه چنين مى‏شود كه آيا گمان مردم اين است كه بقول آنان كه گويند ايمان آورديم رها مى‏گردند و حال آنكه آنها امتحان و آزمايش نشوند نه چنين است بايستى در مورد آزمايش در آيند و آيه اگرچه در مورد خاص هم وارد شده باشد مورد مخصص نيست آيه اطلاق دارد و اطلاقش شامل مى‏گردد كه بهمه طور امتحانى آزمايش شوند خواه بمال و جان بازى باشد يا بلاء و آفات از فقر و مرض و مصيبت و غير اينها امتحان گردند تا معلوم گردد كه چه كس در ايمان ثابت قدم گرديده و هنگام ورود ناملايمات استقامت و بردبارى مينمايد يا ايمانش صورى است و در مورد بلاء از رحمت حق تعالى مأيوس مى‏گردد.

وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ذات متعال بمردم خبر ميدهد كه بدانند هميشه عادت اللَّه بر اين جارى بوده كه مردم را امتحان كند كه چه كس در دعوى ايمان راستگو است و چه كس دروغگو و همين طورى كه تابعين انبياء پيش را بواجبات و فرائض و تكليفات شاقه و بآفات و محن و غيره آنان را امتحان نموديم شمايى كه در اين زمان اظهار ايمان مى‏كنيد البته در مورد امتحان واقع ميگرديد و از بعض احاديث نقل شده كه قبلا مؤمنينى بودند كه اگر ارّه بفرق آنان مى‏گذاشتند از دين خود برنمى‏گشتند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 5

 فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ در علت و سبب امتحان فرموده آزمايش حق تعالى براى اينست كه ظاهرا بفرمايد كه چه كس در دعوى ايمان صادق و راستگو است و چه كس منافق و دروغگو است.

ممكن است در اينجا اشكالى پيش آيد كه خدايى كه علمش بهمه چيزها احاطه دارد البته ازلا و ابدا ميداند راستگو كى است و دروغگو كيانند و آزمايش براى كسى خواهد بود كه جاهل باشد بحقيقت حال و بامتحان خواهد بداند و تميز دهد بين راستگو و دروغگو اين است كه مفسرين از اين اعتراض پيش بينى نموده و جوابهايى داده‏اند.

مثل اينكه بعضى فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ را به فليميزين اللَّه «1» و بعضى به فليزين اللَّه «2» و بعضى ديگر به فليظهرن اللَّه «3» تأويل نموده‏اند.

فخر رازى در تفسير كبير راجع بآيه بيانى دارد كه براى وضوح اجمالى از آن را ترجمه مينمايم.

پس از توجيهات مفسرين چنين گفته مفسرين گمان كرده‏اند اگر آيه حمل شود بر ظاهرش لازم آيد كه علم خدا حادث باشد نه قديم در صورتى كه خداى تعالى قبل از اختبار و بعد از آن تغييرى در علم او نخواهد گرديد پس چگونه ممكن است گفته شود امتحان مى‏كند تا بداند راستگو كى است و دروغگو كيانند، پس از آن چنين گفته ميگويم آيه را حمل بر ظاهرش مينمائيم زيرا علم خدا صفتى است كه ظاهر مى‏گردد در آن هر چيزى كه واقع است بآنطورى كه واقع است مثل اينكه قبل از تكليف خدا ميدانسته كه زيد مثلا مطيع مى‏گردد و عمرو عاصى خواهد گرديد پس از آن موقع تكليف و اتيان عمل كه ميرسد ميداند كه زيد مطيع است و عمرو عاصى و بعد از انجام عمل ميداند كه زيد اطاعت نموده و عمرو عصيان كرده و علم‏

__________________________________________________

 (1) تميز داده شود مؤمن از كافر.

 (2) يا خدا بشناساند مؤمن را از كافر.

 (3) تا اينكه خدا ظاهر گرداند راستگو را از دروغگو.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 6

او در هيچ حالى از احوال تغيير پذير نخواهد گرديد آنچه تغيير پذير است معلوم است نه علم.

و گفته ما اين مطلب را بمثالى از حسيّات ظاهر مى‏گردانيم (و للَّه المثل الاعلى) و آن اين است كه اگر آينه مصفّايى را در جايى معلق گردانند و آن را هيچ حركت ندهند پس از آن شخصى با لباس سفيد از برابر آن آينه گذر نمايد آن شخص با همان لباس سفيد در آينه ظاهر ميگردد و وقتى كس ديگرى با لباس زردى عبور نمود در آينه همانطورى كه هست ظاهر خواهد گرديد آيا كسى تصور مى‏كند كه آينه در آهن بودن در آن تغيير پيدا شده يا در مدور بودن آن يا در صفاتش تبديلى پديد گرديده يا بقلبش خطور مى‏نمايد كه آينه جابجا گرديده البته هيچ يك از اين احتمالات در قلب وى خطور نخواهد نمود بلكه يقين دارد كه اين تغييرات از جهتى است كه خارج از آينه است و از اين مثال بفهم كه علم خدا نسبت به موجودات بچه نحو است بلكه بالاتر از آن در آينه ممكن است تغييراتى پديد گردد و علم خدا محال است تغيير پذيرد فقوله فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا يعنى واقع مى‏گردد آن چيزى را كه خدا ميداند اطاعت نموده پس باين علم مى‏داند كه او مطيع است «وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ» يعنى كسى كه گفت من مؤمنم صدق وى موقع فرض عبادات ظاهر مى‏گردد و دانسته مى‏شود و كسى كه گفت من مؤمنم و منافق باشد آن نيز هنگام عمل ظاهر مى‏گردد.

و در قوله تعالى «الَّذِينَ صَدَقُوا» كه بصيغه فعل آورده و قوله «الكاذبين» كه بصيغه اسم فاعل آورده نكته‏اى است با اينكه اختلاف در لفظ بالاترين چيزى است در فصاحت و او اين است كه در بسيارى از موارد اسم فاعل را براى ثبوت مصدر و رسوخ آن در فاعل مى‏آورند و فعل ماضى چنين نيست يعنى دلالت بر ثبوت مصدر در فاعل ندارد مثل اينكه گفته شود فلانى خمر آشاميده و فلانى شارب- الخمر است و فلانى امر وى نفوذ نموده و فلانى نافذ الامر است كه صيغه فعل دلالت بر تكرار و رسوخ ندارد و اسم فاعل دلالت بر تكرار و رسوخ دارد. (پايان)                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 7

 طبرسى در تفسيرش گفته «وَ لَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ» يعنى در موقع امتحان بداند كى راستگو و كى دروغگو است و هميشه خداى تعالى عالم بآن است و لكن نميداند موجود را مگر وقتى كه موجود ميگردد و بسيارى از مفسرين گفته‏اند (فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ) يعنى تا خدا آنچه از عمل ناكرده كه خواهند كرد بداند كه آن را كرده و موجود شده زيرا حق تعالى معدوم را بعنوان موجود نداند بلكه تا موجود نشود آن را بصفت موجود نداند لكن اينطور بيان موهم اين است كه بحدوث اشياء علم خدا حادث ميگردد و چنين نيست علم حق تعالى بگذشته و آينده يكسان است هيچ تغييرى در علم ازلى او نخواهد بود.

و بگفته فخر رازى كه هر چيزى كه واقع است بآنطورى كه واقع است ميداند نزديكتر بحقيقت مينمايد اگر مقصودش چنين باشد كه آنچه در عالم واقع است بدون اينكه زمان گذشته و آينده در آن مدخليت داشته باشد مى‏داند درست است زيرا كه علم حق تعالى باشياء از جهت علم بعلت آنها است نه از جهت معلول و علت و سبب اشياء ذات مقدس او است كه علم بخودش از جهت اينكه علت و سبب موجودات است بعينه علم بآنها است.

لكن از اين مثال كه علم خدا را تشبيه بآينه نموده كه هر چه واقع گردد همان طور ميداند با علم ازلى سابق وفق نمى‏دهد و چنين معلوم مى‏شود كه ميخواهد بگويد حادثات را هنگام حدوث ميداند نه قبلا ولى اگر چه گفته‏اند (المثال يقرّب من وجه و يبعّد من وجوه) لكن از اينكه استظهار نموده كه فعل دلالت بر ثبوت مصدر ندارد و اسم فاعل دلالت بر ثبوت مصدر دارد موهم اين است كه خواهد بگويد «فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ» چون فعل است دلالت بر دوام مصدر كه علم باشد ندارد يعنى حادثات را هنگام حدوث بر آن وجهى كه حادث شده ميداند نه قبل از آن.

و چون يكى از معارف بلكه بالاترين آنها علم حق تعالى است بخود و مخلوقاتش اين است كه بر هر مؤمن فرض است كه و لو اجمالا بداند و تصديق نمايد كه علم مبدء تعالى بموجودات ازلى است.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 8

 لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ و بين حكماء و متكلمين خلاف و اشكالى نيست در اينكه علم حق تعالى بذاتش حضورى است يعنى ذات او سبحانه هميشه نزد خودش مكشوف است و خلاف و اشكال بين آنان در اين است كه آيا علم او بغير خودش از مخلوقاتش حضورى است و علم حضورى عبارت از انكشاف ذات معلوم است نزد عالم- يا حصولى است و علم حصولى انكشاف صورت معلوم است نزد عالم آنهم دو قسم است فعلى و انفعالى علم فعلى حصولى مثل علم مهندس و معمار پيش از بناء كه او اول صورة بناء را در ذهن ترسيم مى‏كند و بعد مطابق آن بناء را ميسازد و علم حصولى انفعالى بعكس آن است كه پس از رؤيت بناء صورتى مطابق آن در ذهن حاصل مى‏گردد.

و نزد فحول علماء مثل محقق طوسى و بعضى از حكماء اسلامى از اشراقيين علم حق- تعالى را بذاتش و بمخلوقاتش حتى حوادث يوميه قبل از وجود آنان و بعد از پيدايش آن ازلا و ابدا علم حضورى دانسته‏اند نه حصولى يعنى عين و حقيقت و نحوه وجود معلوم هميشه نزد او سبحانه و تعالى حاضر است و بسيارى از حكماء مشائين و متكلمين علم خدا را بمخلوقاتش حصولى فعلى دانسته‏اند نه حضورى.

دليل بر اينكه علمش بذات خودش حضورى است اين است كه ذات بى زوال او مجرد از ماده و لوازم ماده و جسم و جسمانيات است و هر مجردى چنين است كه علمش بخودش حضورى است و از خود غائب نيست.

و دليل بر اينكه علمش بغير خود از معلولاتش حضورى است اين است كه او علت و سبب موجودات است و در محل خود مبرهن گرديده كه علم بعلت تامه علم بماهيت و وجود و عوارض و خصوصيات معلول وى است و چون محقق و ثابت است كه خداى تعالى عالم بذات خود است لازمه آن اين است كه بجميع موجودات عالم باشد زيرا كه او سبب و علت موجودات ميباشد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 9

 أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ

اعتراض‏

چگونه توان تصور نمود موجودى كه در يك قطعه‏اى از زمان پديد گرديده بعينه هميشه نزد حق تعالى حاضر باشد بلكه چگونه توان تصديق نمود كه چيزى كه هنوز پا بعرصه وجود نگذاشته متعلق علم واقع گردد مگر نه اين است كه علم تابع معلوم است شيئى معدوم متعلق علم نخواهد گرديد

پاسخ‏

گوئيم چون حق تعالى علت و سبب موجودات است علم بخودش بعينه علم بمعلولات او است زيرا كه علم بسبب همان علم بمسبب خواهد بود و از اينجا براى ما معلوم ميگردد كه همين متجددات زمانى كه على الدوام از نظر ما ميگذرند با تجدد و حدوث و عدم بقاء و زوالشان حتى موجودات آنى الحصول هميشه نزد مبدء حدوثشان حاضر و متعلق علم ازلى او خواهند بود و هر موجود زمانى با حدودش و زمان حدوثش در احاطه علميه او منطوى گرديده و عدم استمرار وجود ممكن و حدوث و محدوديت او منافات با علم حضورى حق تعالى ندارد درست است كه علم تابع معلوم است و محال است چيز معدوم متعلق علم واقع گردد لكن چنانچه در جاى خود مبرهن گرديده اين در علم (حصولى است) كه علم تابع معلوم ميگردد آنهم در قسمت انفعالى آن نه قسمت فعلى آن زيرا علم فعلى ارتسامى مثل علم نقاش و معمار نسبت بآن نقشه‏ايكه در ذهن خود مرتسم ميگرداند و خود علت و سبب آن نقشه و عمارت است پيش از وجود خارجى آن نقشه و او علت و سبب صورى آن بناء است پيش از وجود خارجى آن، و نه اين است كه آن نقاش و آن معمار در اين حال علم بمعدوم داشته باشند بلكه متعلق علم آنها همان صورت بنا و نقشه‏اى خواهد بود كه در ذهن خود مرتسم گردانيده‏اند كه آن در ذهنشان موجود است و علمشان بصورت بنا و نقشه از خودشان است نه از بناء و نقشه خلاصه و لو آنكه ما علم حق تعالى را بموجودات علم حصولى بدانيم و گوئيم                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 10

 چنانچه مشائين از حكماء گفته‏اند علم خدا نسبت بموجودات قبل از وجود آنها علم حصولى فعلى است يعنى صورت موجودات نزد او تعالى حاضر است نه اعيانشان باز نتيجه اين ميشود كه هميشه صور موجودات قبل از وجودشان و بعد از وجودشان و در حال وجودشان نزد او حاضر خواهند بود زيرا كه او علت صور و حقيقت موجودات است و و بتغيير موجودات علم ازلى حق تعالى همان طورى كه بوده و هستند باقى و تغيير پذير نخواهد گرديد لكن بنا بر آنكه علم خداى تعالى بموجودات حضورى باشد چنانچه دانشمندان گفته‏اند يعنى اعيان و اشخاص موجودات نزد او هميشه حاضر باشند و در نظر آن كسى كه چشم دلش بنور حق باز شده باشد قول حق و درست همين است بدليل اينكه ذات او علت و سبب وجود موجودات است نه صور اشياء و چون علمش بذاتش حضورى است علم بمعلولاتش كه ناشى از ذات مقدس او است آن نيز علم حضورى است و چون علم او محيط بهمه اشياء است كه در قرآن مجيد مكرر اشاره بآن شده اينست كه زمان و زمانيات نسبت باحاطه علميه او مثل آنى مينمايد و مكان و مكانيات مانند نقطه‏اى نمايش ميدهد و بتغيير موجودات تغييرى در علم ازلى او پديد نخواهد گرديد زيرا كه تقدّم و تأخّر بعضى بر بعض ديگر باعتبار حدود و تجدد زمانى آنها پديد گرديده و ساحت قدس الهى از تقييد بزمان و مكان مبرّا و منزّه خواهد بود و زمانى و مكانى بودن موجودات منافى با اجتماع آنها در علم الهى نخواهد بود زيرا كه علم او بممكنات از قبل علم او بخودش كه علت و سبب است پديد گشته نه از قبل وجود اشياء پس از اين بيان معلوم خواهد شد (قوله تعالى) در آيه بالا (فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا) كه بصيغه مضارع آورده اگر چه در ظاهر چنين مينمايد كه خداوند امتحان ميكند براى اينكه بداند صادق و راستگو كى است و دروغگو كدام است و به لام كه براى علت و سبب آرند و نون تأكيد كه براى مؤكّد گردانيدن فعل است جمله را مؤكّد گردانيده لكن اين در نظر بدوى چنين مينمايد و براى اين نيست كه خودش بداند، مسلّما خودش ميدانسته زيرا كه شكى نيست كه او سبحانه و تعالى عالم‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 11

 بحقايق موجودات است شايد مقصود اين باشد كه آنچه خود ميدانسته از صدق و كذب مدّعين ايمان در معرض ظهور خارجى درآورد تا براى خود مدّعى و ديگران صدق و كذب آن ظاهر گردد.

شيخ كلينى در كافى در ذيل حديث مفصلى از ابى عبد اللَّه صادق آل محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين روايت ميكند كه فرمود

 «كان ربّا اذ لا مربوب و الها اذ لا مألوه و عالما اذ لا معلوم و سميعا اذ لا مسموع»

اعتراض‏

اين صفات و غير اينها را صفات ذات اضافه مينامند كه تحقق نميگيرد مگر بمتضائفين چگونه ذات ايزدى در ازل عالم و اله و رب است آن وقتى كه معلوم و مألوه و مربوبى وجود ندارد

پاسخ‏

آرى چنين است لكن براى جمع بين ادلّه عقليه و نقليه گوئيم موجودات را بدو اعتبار توان نگريست باعتبار ذات و ماهيات متكثّرات و متفرقاتند هر يك محدود بحد زمان و در قطعه‏اى از زمان و مكان واقع گرديده‏اند و باعتبار نسبتشان بمبدء آفرينش مجتمعات و مرتبطات بيكديگر و تحت اراده و قدرت و علم يك مبدء و قائم باقتدار يك مدبر حكيم واقعند و باين اعتبار صادق آيد قوله عليه السلام «كان ربّا اذ لا مربوب تا آخر» و از اينجا معلوم ميشود اينكه اهل علم گفته‏اند موجودات «شئون يبديها لا شئون يبتديها» يعنى هر موجودى در موقع خود شأنى از شئون حق تعالى است كه آن را در آن وقت ظاهر گردانيده نه اينكه آن وقت آن را ابداء و ايجاد گردانيده باشد خلاصه پس از اين بيانات ظاهر شد كه مقصود از قوله تعالى «فليعلمنّ» آن چيزى خواهد بود كه متعلّق علم ازلى او واقع گرديده يعنى آزمايش ميكند تا آنچه از حوادث ميدانسته از صدق و كذب قول آنان در مرتبه ظهور و بروز رسد بهمان نحوى كه در علم ازلى او گذشته
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 12

 چنانچه قاريان قرآن ميدانند در بسيارى از آيات آينده را بصيغه ماضى آورده و گذشته را بصيغه مضارع و در سببش ممكن است گفته شود آنجا كه آينده را بصيغه ماضى آورده مثل بسيارى از اوضاع قيامت نظر بعلم خود او است كه اوضاع قيامت نزد او حاضر است و آنجا كه گذشته را بصيغه مضارع آورده نسبت بفهم ديگران است چون علم بشر علم انفعالى است نه فعلى و از قبل حواس عالم بمحسوسات ميگردند اينست كه پس از حدوث حادثات يوميه عالم ميشوند بحادثات نه قبل از آن.

أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ أَنْ يَسْبِقُونا ساءَ ما يَحْكُمُونَ (ام) استفهام جمله را منقطع از ما قبلش ميگرداند و بمعنى اضراب است و اعتراض به آنهايى است كه مرتكب گناهان ميگردند و گمان ميكنند در مورد سخط و غضب الهى واقع نميگردند و چنين گمان ميكنند كه توانند بر خدا پيشى گيرند و خدا را از مجازاتشان عاجز گردانند اين گمان آنان غلط است و قضاوت آنها بر ضرر خودشان تمام خواهد گرديد (هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ) (يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ دست ديگرى است روى دستها مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ذات متعال بمحبين و كسانى كه آرزوى لقاء رحمت خدا را در دل خود ميپرورانند مژده ميدهد كه موقع ملاقات خواهد رسيد شايد اشاره باين باشد كه خود را مهيّا و آماده گردانيد كه وقتى موقع ملاقات رسيد بآنچه اميدوار ميباشيد نائل گرديد قوله تعالى «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» وعده الهى حق است و تخلّف پذير نخواهد بود اكثر مفسرين «لِقاءَ اللَّهِ» را حمل نموده‏اند بر ملاقات ثواب و آيه را چنين تفسير نموده‏اند: آن وقتى كه براى ثواب معين گرديده خواهد آمد و گويا اين دانشمندان جز نعمتهاى جسمانى از رسيدن ببهشت و نعمتهاى آن فضيلت و سعادتى براى بشر قائل نميباشند و اين را ندانسته‏اند كه شرافت و فضيلت منحصر بنعمتهاى جسمانى نيست سعادت انسان در قرب جوار احديت و ارتباط بمقام روحانيين تحقق پذيرد
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 13

 آيه بدوستان خود وعده ميدهد كه بآنچه اميدواريد از درك فيوضات روحانى كه در اثر قرب جوار رحمت الهى ميسّر ميگردد بزودى خواهيد رسيد و خدا شنوا است نداء درونى قلب شما را كه در (آناء شب و اطراف روز) با چشم گريان و دل بريان محبوب خود را ميخوانيد و از او پوزش ميطلبيد ميشنود و جواب شما را ميدهد و باسرار باطنى و سرّى شما آگاهست و بوعده خود كه دعاى مضطرين را ميپذيرد وفا خواهد نمود وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ گويا در اين آيه بكسانى كه آرزوى ملاقات قرب جوار احدى را دارند ارشاد مينمايد كه اگر خواهيد كامياب گرديد و بمطلوب خود برسيد بايستى با نفس شرير خود و قواى سبعى و بهيمى مجاهده نمائيد و كسى كه در مقام مجاهده و جنگيدن با نفس خود بر آمد نفع آن عايد خودش ميگردد زيرا كه خداوند غنى بالذات است و هر چه غير او است فقير الى اللَّه خواهند بود قوله تعالى «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ) (عالمين) جمع عالم است اشاره به اينكه عالم منحصر بهمين عالم محسوسات كه شما مينگريد نيست عالم بسيار است و اهل آن بيشمارند و همه نيازمند باويند و او از همه بى نياز خواهد بود وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ بيشتر آياتى كه در وصف مؤمنين آمده يا راجع بكسانى است كه ايمان آنها با تقوى يا با عمل صالح توأم گرديده از اينجا معلوم ميشود كه ايمان بدون تقوى و عمل صالحى كه منبعث از تقوى نباشد چندان مورد اعتناء نخواهد بود در آيه دو فضيلت بزرگ بمؤمن با تقوى وعده داده و آنان را گرامى داشته يكى هر گاه گناهى از آنان صادر گرديد غمض عين نموده عفو ميكند زيرا كه ايمان واقعى نورى ماند كه ظلمت كفر و خطا را ميبرد و نابود ميگرداند و ديگر پاداش عمل نيك
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 14

 آنها را بهتر و زيادتر مثل يك بده كه در جاى ديگر وعده داده بلكه يك به هفتصد و زيادتر چنانچه در انفاق تعيين فرموده پاداش خواهد داد.

 [سوره العنكبوت (29): آيات 8 تا 18]

وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ (9) وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِي صُدُورِ الْعالَمِينَ (10) وَ لَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِينَ (11) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (12)

وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَيُسْئَلُنَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَمَّا كانُوا يَفْتَرُونَ (13) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسِينَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ (14) فَأَنْجَيْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِينَةِ وَ جَعَلْناها آيَةً لِلْعالَمِينَ (15) وَ إِبْراهِيمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (16) إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْكاً إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (17)

وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ (18)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 15

ترجمه‏

ما بانسان توصيه نموديم كه بپدر و مادر خود احسان و نيكى نمايد و اگر آنها با تو جنگ و جدال كنند كه چيزى را كه تو علم بآن ندارى شريك من (خدا) قرار دهى در اين مورد آنان را اطاعت منما بازگشت شما بسوى من است (يعنى شما بسوى خدا) بازگشت مينمائيد پس من شما را خبر دار مينمايم بآنچه كه بوديد عمل مينموديد (8)

و كسانى كه ايمان آوردند و عمل شايسته نمودند ما البته آنها را در نيكوكاران داخل ميگردانيم (9)

و بعضى از مردم كسانى هستند كه ميگويند بخدا ايمان آورديم و هر گاه بسبب ايمان بخدا بوى اذيّتى وارد گرديد از دين برميگردد و عذاب مردم را عذاب خدا پندارد و وقتى فتحى و غنيمتى بدست آمد البته ميگويند كه حقيقة ما با شما مؤمنين ميباشيم آيا چنين نيست كه خدا داناتر است بآنچه در سينه (و باطن) عالميان است (10)

و خدا ميداند آنهايى را كه ايمان آوردند و ميداند منافقين را (آنهايى كه در ادّعاى ايمان) دروغگويانند (11)

كسانى كه كافر شدند بمؤمنين گفتند تابع روش ما گرديد ما گناهان شما را بگردن ميگيريم (در صورتى كه چنين نيست) كافرين حامل گناهان آنان نميشوند

و هر آينه در قيامت سنگينى گناه خود را با سنگينى گناه آنها برخواهند داشت و البته در روز قيامت از آنان از آنچه افتراء زدند و دروغ بستند پرسيده خواهد شد (13)

و حقيقة ما نوح (ع) را بسوى قوم خودش فرستاديم و نوح عليه السلام در بين آنها هزار سال مگر پنجاه سال (نهصد و پنجاه) سال آنان را دعوت نمود (و پس از مخالفت آنها را طوفان گرفت در حالى كه آنان بنفس خود ستم نمودند (14)

و ما نوح (ع) و اصحاب كشتى را (از غرق) نجات داديم و قرار داديم كشتى يا واقعه قوم نوح (ع) را آية و نشانه براى عالميان (15)

و ياد كن ابراهيم را وقتى كه بقومش گفت خدا را عبادت كنيد و تقوى را پيشه خود گردانيد و اين كار براى شما بهتر است اگر دانا باشيد (16)

 (و بقومش گفت) شما غير از خدا عبادت بتها را ميكنيد و بدروغ نسبت خدايى بآنان ميدهيد حقيقة آنهايى را كه پرستش مينمائيد قدرت ندارند بشما روزى بدهند پس بايد روزى خود را از نزد خدا بخواهيد و خدا را عبادت كنيد و شكر

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 16
او را بجاى آوريد زيرا كه بازگشت شما بسوى او است (17)

 (اى اهل مكه) اگر شما رسول من را تكذيب كنيد محقّقا مردمانى كه پيش از شما بودند پيغمبران خود را تكذيب كردند و بر رسولان ما چيزى نيست مگر تبليغ نمودن واضح و هويدا (18)

توضيح آيات‏

وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً خداى متعال از راه مهر و شفقت انسان را مأمور ميگرداند كه بپدر و مادر نيكى كند، اطلاق آيه شامل هر پدر و مادرى ميگردد و لو اينكه كافر باشند كه وظيفه اولاد احسان و نيكى نمودن بآنان و اطاعت آنها است مگر در جايى كه باولاد امر نمايند كه شريك براى خدا قرار دهد يا خلاف شرعى مرتكب گردد كه در همچه موردى ديگر نبايد اطاعت آنها را نمود وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما پس از آنكه بطور كلّى امر فرموده كه اولاد بايد بپدر و مادر نيكى و احسان كند در جايى كه آنها وى را امر بشرك نمايند در چنين موردى حكم الغاء ميگردد بلكه مخالفت آنان واجب ميشود زيرا و لو اينكه پدر و مادر علّت مادى اولادند و حق تربيت دارند اين است كه اين قدر در آيات قرآن سفارش در باره آنها شده بخصوص مادر، در حديث است كه بهشت زير قدم مادر است در سوره بنى اسرائيل آيه 24 فرموده «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ» بلكه در جاى ديگر احسان بپدر و مادر را رديف عبادت خود گردانيده لكن خداى تعالى علّت حقيقى وجود تمام موجودات است كه همه را او از كتم عدم بفضاء وجود آورده و او بقدرت كامله خود پدر و مادر را اينقدر به اولاد مهربان گردانيده كه چه فداكاريها در باره اولاد خود مينمايند بيچاره مادر كه در پرورش اولاد خواب و استراحت را از خود سلب مينمايد مفسّرين در شأن نزول آيه چنين گويند: سعد بن ابى وقّاص وقتى اسلام آورد بمادرش خبر دادند مادر او (حمنه) بنت ابى سفيان بن بنى اميّة بن عبد شمس ابن                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 17

 عبد مناف بود بسعد گفت اى پسر اين چه كيش و رويّه‏اى است كه اختيار نموده‏اى و اللَّه زير سايه ننشينم و غذا نخورم و آب ننوشم تا تو بمحمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كافر شوى سعد گفت من هيچ وقت باو كافر نخواهم شد مادرش يك روز و دو روز تا سه روز غذا نخورد و آب ننوشيد تا آنكه مريض گرديد و نزديك بهلاكت رسيد مردم سعد را ملامت نمودند كه مادرت مريض شده و ممكن است بميرد سعد نزد حضرت رسول (ص) آمد و قضيّه را بعرض مبارك رسانيد، اين بود كه اين آيه فرود آمد لكن چنانچه در جاى ديگر گفتيم در صورتى هم كه آيه در اين مورد نازل شده باشد مورد مخصص نيست و آيه اطلاق دارد كه احسان بپدر و مادر در جايى واجب است كه پدر و مادر به اولاد حكمى نكنند كه در آن خلاف مقام وحدت و الوهيت كبريايى باشد يا خلاف گفته رسول (ص) و كتاب اللَّه لازم آيد.

اين است كه در آيه فرموده اگر پدر و مادر با تو جدال كنند كه با خدا چيزى را كه تو علم بآن ندارى شريك گردانى نبايد مطيع آنان گردى «ما ليس به علم» دو شق پيدا ميكند يكى آنجايى كه اصلا بآن چيزى كه تو را امر ميكنند بعبادت آن خبردار نيستى كه لايق عبوديت باشد و ديگر آنجايى كه بدليل توحيد براى تو ثابت گرديده كه براى حق تعالى شريك و نظيرى نخواهد بود، در اين شق دوم عدم العلم بمعنى عدم المعلوم است يعنى چون شريك خدا معلوم البطلان است تو علم بآن ندارى و در واقع آيه ارشاد بحكم عقل است كه چيزى را كه تو علم ندارى كه لايق الوهيّت و خدايى باشد عقل سليم اجازه نميدهد كه در عبادت و پرستش او را شريك خداى تعالى گردانى در صورتى كه تمام آثار او را در خود و در اشياء مشاهده مى‏نمايى.

إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ مردم را خبردار ميكند كه بازگشت شما بسوى من است كه بايستى روز رستاخيز در ديوان قضاء پاى ميزان عدل الهى بايستيد و من كه خداى عادلى ميباشم شما را خبردار ميكنم بآنچه در حيات و زندگانى دنيايتان كرده‏ايد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 18

 وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّهِ اين آيه اشاره است به آنهايى كه بزبان ميگويند ايمان آورديم و ايمان در قلبشان نفوذ ننموده و چون در مورد امتحان واقع ميگردند يا از جهت ايمان در مورد اذيّت كفار واقع ميگردند يا مأمور ميشوند كه با كفار بجنگند و در راه خدا جان بازى كنند اذيّتى كه از كفار بآنها اصابت مينمايد مثل عذاب خدا ميدانند و از دين بر ميگردند لكن وقتى فتح و فيروزى از جانب پروردگار تو رسيد خود را داخل مؤمنين ميگردانند وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِي صُدُورِ الْعالَمِينَ ظاهرا آيه در مقام بيان روش منافقين است كه آنان بزبان شهادتين ميگفتند و وقتى در مورد امتحان واقع ميگرديدند و از جهت دين بنا ملائمى مثل جهاد با كفار يا غير آن برخورد ميكردند از دين اعراض مينمودند و هر وقت فتح و ظفرى براى مؤمنين پيش ميآمد براى گرفتن غنيمت خود را داخل مؤمنين ميكردند كه ما از شمائيم و قسمت ما را بدهيد اين است كه خداى تعالى باستفهام انكارى در مقام اعتراض بر آمده و آنها را تهديد مينمايد كه آيا چنين نيست كه خدا عالم‏تر است بآنچه در باطن عالميان است يعنى البته ميداند آنچه را كه منافقين مخفى ميدارند.

در اينجا نكته‏اى بنظر ميرسد و آن اينست كه چون اذيّت و فتنه را نسبت بناس ميدهد و فتح و فيروزى را نسبت بپروردگار از اينجا ميتوان استفاده نمود كه آنچه در عالم از فساد مثل جنگ و غارت و ظلم و تعدّى و شرّ پديد ميگردد بازگشت آن بسوى اختيار بشر خواهد بود و آنچه خير و فتح و نعمت در عالم واقع ميگردد منشأ او فضل و احسان مربّى و خالق عالميان است زيرا كه او خير محض است و از خير جز خير نيايد و منشأ شرّ و فساد نقائض بشرى است مفسّرين در شأن نزول آيه بالا از قوله تعالى «وَ مِنَ النَّاسِ تا آخر فِي صُدُورِ الْعالَمِينَ» از كلبى نقل نموده‏اند كه آيه در باره عيّاش بن ابى ربيعه مخزومى فرود
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 19

 آمده كه وقتى اسلام آورد از ترس كسان خود پيش از آنكه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بمدينه هجرت نمايد بمدينه هجرت نمود مادر او اسماء بنت مخزمة بن ابى جندل تميمى سوگند ياد نمود كه سر نشويد و آب ننوشد و غذا نخورد و در خانه نرود تا وقتى كه عيّاش از اسلام برگردد، ابو جهل و حرث كه دو برادر مادرى عيّاش بودند چون بى‏تابى مادر بديدند سوار شده و بطلب عيّاش بمدينه رفتند و او را ملاقات نموده و قضيّه مادر را بر او گفتند و هر قدر خواستند او را برگردانند ميسّر نشد تا آخر عيّاش با برادران عهد و ميثاق بست كه اگر با آنها برگردد او را از اسلام برنگردانند لكن آنها بعهد خود وفاء ننمودند و چون از مدينه بيرون شدند او را گرفته و بستند و هر يك صد تازيانه باو زدند تا آنكه بى طاقت گرديد و از دين برگشت و چون حرث بيشتر او را زده بود عيّاش قسم ياد نمود كه هر وقت دست يافتم بيرون از حرم مكّه او را ميكشم و حرث بعد از هجرت پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مسلمان شده بود لكن عيّاش نميدانست در ظهر مسجد قبا باو رسيد و گردن او را زد، وقتى فهميد مسلمان شده بوده پشيمان گرديد و بسيار گريه نمود و حكايت را بعرض مبارك رسول (ص) رسانيد آن وقت آيه نازل گرديد «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً» لكن بسيارى از مفسّرين چنانچه از صدر و ذيل آيه استظهار ميشود گفته‏اند راجع بمنافقين است وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ در صدر اسلام مؤمنين در فشار كفّار بودند و خيلى زجر ميكشيدند لكن كلمه توحيد چنان در اعماق قلوب آنها فرو رفته بود كه هر طور جفايى ميكشيدند صبر و متانت و استقامت خود را محفوظ ميداشتند و دست از دين بر نميداشتند، گاهى بزدن و فحش و گاهى بمكر و خدعه و تدليس شيطانى ميخواستند آنها را فريب دهند مثل اينكه بمؤمنين ميگفتند شما تابع روش ما گرديد و اگر گمان ميكنيد خطا كار ميگرديد ما گناهان شما را بگردن ميگيريم، گويا بعضى از مسلمانهاى امروزه ما روش كفّار سابق را فرا گرفته‏اند كه شنيده شده بعضى ببعض مقدّسين كه بعض كارها را خلاف و خطاء                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 20

 ميدانند و نميخواهند مرتكب آن گردند گويند گناه فلان عمل بگردن من نترس و وارد شو، اين است كه اين آيه جواب سابقين و لاحقين را بطور نيكو ميدهد.

وَ ما هُمْ بِحامِلِينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (من اول) براى تبيين است و (من دوم) زائده است يعنى كفار بزبان چنين گويند لكن بردارنده چيزى از خطاهاى آنان نخواهند بود زيرا كه چنين قدرتى ندارند قوله تعالى «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏» و بزبان چيزى ميگويند كه در دل معتقد بآن نميباشند زيرا اگر واقعا روش خود را خطاء ميدانستند در مقام علاج آن بر ميآمدند نه اينكه بخواهند ديگران را نيز مثل خود گردانند وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَيُسْئَلُنَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَمَّا كانُوا يَفْتَرُونَ فقط چيزى كه بر كفار زياد ميشود اين است كه باين گفتار ركيك خود كه از راه خدعه و تدليس ميخواستند مؤمنين را اغوا نمايند چنين ميشود كه در اثر سخنشان گناهان خودشان را سنگين‏تر ميكنند و سنگينى ديگرى بر سنگينى خود اضافه مينمايند و البته روز قيامت در دادگاه الهى پاى ميزان عدل از آنان سؤال خواهد شد كه اين چه دروغى بود كه بخود بستيد كه بار گناه ديگرى را بتوانيد كشيد.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ پس از بيان سخن ركيك كفار براى تسلّى دل رسولش «ص» در مقام بيان داستان نوح «ع» بر ميآيد كه با اينكه مدت تبليغ او بين جماعت مردم كه نهصد و پنجاه سال بود چنانچه در آيات ديگر تصريح نموده با كمال كوشش و جديت در شب و روز در خفاء و علانية مردم را بيكتا پرستى دعوت مينمود مردم از او نپذيرفتند و از هيچگونه اذيّت و آزار و توهينى در باره آن بزرگوار خود دارى ننمودند تا اينكه پس از اتمام حجّت عذاب طوفان آنان را فرا گرفت زيرا كه آنها ستمكار بودند اين بود كه بپاداش عمل خود گرفتار شدند و همگى غرق گرديدند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 21

 فَأَنْجَيْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِينَةِ وَ جَعَلْناها آيَةً لِلْعالَمِينَ داستان طوفان و حكايت كشتى نوح يكى از داستانهايى است كه كهنه‏گى ندارد زيرا كه آن يكى از آيات بزرگ الهى است و اعجاز آن از جهاتى مورد تعجّب تمام اهل عالم ميباشد و تمام تذكره نويسان و اهل ملل در كتب تواريخ نوشته و ضبط كرده‏اند احدى و لو طبيعيين كه همه چيز را حمل بر طبيعت ميكنند نتوانند در اعجاز آن خدشه‏اى وارد نمايند و اعجاز آن يكى از جهت سنّ آن حضرت است و اين طورى كه ضبط شده و آيه هم تصريح فرموده نهصد و پنجاه سال قبل از طوفان بين مردم انجام رسالت ميداد و گويند پس از طوفان مدّت مديدى باقى بود كه اولاد بسيار از او متولّد شد در سنّ شريفش پنجاه بقول بعضى و بروايت ابن عباس در چهل سالگى مبعوث برسالت گرديده بود و در حدود عمرش از شيخ ابو جعفر بابويه روايت ميكنند كه در كتاب نبوت فرموده كه عمرش بدو هزار و پانصد سال رسيده و هنگام مردنش ملك الموت از او پرسيد دنيا را چگونه يافتى گفت مثل خانه‏اى ديدم كه از يك در درآمدم و از در ديگر بيرون رفتم و اعجاز ديگر آنكه داستان طوفان كه تمام روى زمين را يك دفعه آب بگيرد و تمام اهل زمين را هلاك گرداند از اول پيدايش زمين تا حال نظيرش واقع نگرديده و اعجاز ديگر آنكه حكايت كشتى ساختن حضرت نوح عليه السلام كه ظاهرا تا آن وقت بذهن كسى خطور نميكرده كه چنين صنعتى ميتوان اختراع نمود، البته معلوم است آن معجزه و بالهام خدايى بوده كه خداى تعالى براى حفظ جان رسولش و عدّه كمى از مؤمنين كه در آن وقت بودند كشتى سازى را بنوح (ع) تعليم نمود و از آن وقت كشتى سازى اختراع گرديد، اينست كه در آخر آيه فرموده وَ جَعَلْناها آيَةً لِلْعالَمِينَ عالمين جمع عالم است اشاره به اينكه طوفان نوح (ع) نشانه قدرتى است كه بر تمام خلق اولين و آخرين هويدا گرديده
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 22

 وَ إِبْراهِيمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ پس از داستان طوفان و كشتى ساختن نوح نبى (ع) در مقام حكايت حضرت ابراهيم عليه السلام و ارشاد نمودن او برآمده كه عمده چيزى كه منظور نظر آن بزرگوار و نيز باقى پيمبران بوده عبادت و پرستش خداى يكتا و ايمان و تقوى است زيرا كه سعادت بشر در تحصيل دو حكمت تحقّق ميپذيرد يكى را حكمت نظرى نامند كه اول خدا را از طريق برهان و نظر بشناسد زيرا كه ثمر و نتيجه (حكمت نظرى) همين است كه معارف از طريق نظر و استدلال حاصل گردد نه از راه تقليد و عادت و ديگر (حكمت عملى) كه از آن (تقوى) پديد ميگردد زيرا (بحكمت عملى) است كه ميتوان صفات و ملكات نفسانى را روى ميزان و حدّ معتدل قرار داد بطورى كه از آن عدالت كه حد وسط بين افراط و تفريط است پديد گردد و تقوى ثمره و نتيجه عدالت خواهد بود و بدون تحصيل اين دو علم ايمان واقعى و تقواى حقيقى پديدار نخواهد گرديد، اينست كه در آخر آيه فرموده خير و سعادت شما در عبادت خدا است (كه پديده شناسايى اوست) و در تقوى است كه اثر و نتيجه تهذيب اخلاق و صفات شما خواهد بود إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْكاً إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً آيه بدو مطلب اشاره مينمايد يكى در مقام سرزنش و ركاكت عمل مشركين برآمده كه اينان از روى جهالت و بى خردى بتها را پرستش مى‏نمودند «افك» دروغى‏

را گويند كه برهم بافته شده باشد و مشركين بدروغى كه بهم بافته‏اند بتها را اله ميگفتند و ديگر ارشاد بحكم عقل مينمايد كه آدم عاقل چگونه پرستش مينمايد غير از خدا بتهايى را كه شعور و عقل ندارند در صورتى كه شما مشركين ميدانيد كه بتها چنين قدرتى ندارند كه بشما روزى بدهند فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ خطاب بافراد بشر است كه اگر خدا را بطور شايستگى عبادت نمائيد و دنبال كسب و عمل برويد و شكر گذار نعمتهاى او باشيد روزى شما را از راه (لا يحتسب)                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 23

 بآسانى و از راهى كه گمان نداريد ميرساند زيرا كه روزى هر كس نزد حق تعالى تعيين و معيّن گرديده و شكر او سبب زيادتى نعمت ميگردد و كفران نعمت عذاب مى‏افزايد قوله تعالى «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ» وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ خطاب بكفار نموده كه اگر شما محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را تكذيب ميكنيد و نسبت ناروا باو ميدهيد همين طور جماعت پيشينيان نيز چنين بودند كه نسبت دروغگويى به پيمبران ميدادند و وظيفه پيمبران جز اين نيست كه رسالت خود را ابلاغ نمايند و مردم را براه حق و حقيقت ارشاد گردانند و امثال اين آيه در آيات قرآن بسيار آمده كه براى تسلّى دل رسولش سرگذشت پيشينيان و امّتهاى پيمبران و مخالفت آنان بلكه بيان زجر و اذيّتهايى كه كفار نسبت بسفراى الهى روا ميداشتند ابلاغ مينمايد كه از تكذيب دشمنان دين نگران نباشد و دل مباركش خوش باشد كه خواه كسى ايمان بياورد يا نياورد، حضرتش پس از ابلاغ كلمه توحيد وظيفه خود را انجام داده زيرا كه در آيه تذكر ميدهد كه فقط وظيفه پيمبران تبليغ است چيز ديگرى نخواهد بود تكليف آنها چنين نيست كه بايستى مردم را بزجر وادار بر ايمان و عمل نمايند.

 [سوره العنكبوت (29): آيات 19 تا 30]

أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (19) قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (20) يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ (21) وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (22) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (23)

فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (24) وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ مَأْواكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ (25) فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى‏ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (26) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ وَ آتَيْناهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ (27) وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ (28)

أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَ تَأْتُونَ فِي نادِيكُمُ الْمُنْكَرَ فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (29) قالَ رَبِّ انْصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ (30)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 24

 (ترجمه)

آيا اين منكرين قيامت نمى‏بينند كه چگونه خداوند خلق را از نيستى بهستى پديد مى‏آورد پس از آن وى را بر ميگرداند محقّقا اين كار بر خدا آسان است (19)

بگو اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در زمين گردش كنيد و بنگريد از راه تفكّر كه چگونه موجودات را پديد گردانيده پس از آن خدا نشئه آخرت را ظاهر ميگرداند بدرستى كه خداوند بر هر چيزى توانا است (20)

هر كس را بخواهد عذاب ميكند و بهر كس كه خواهد رحم ميكند و بسوى او بازگشت مينمائيد (21)

و شما نتوانيد خدا را عاجز نمائيد نه در زمين و نه در آسمان و براى شما غير از خدا نه دوستى است و نه يارى
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 25

 كننده‏اى (22)

آنهايى كه بآيات خدا و بملاقات او كافر گرديدند چنين مردمانى از رحمت من (خدا) مأيوس خواهند بود و براى آنان عذاب دردناك آماده گرديده (23)

پس جواب (تبليغ و اندرزهاى ابراهيم عليه السلام) نبود مگر اينكه گروه (نمروديان) گفتند ابراهيم (ع) را بكشيد يا او را بسوزانيد و خداوند او را از آتش نجات داد حقيقة (در اين داستان ابراهيم «ع») آيات و نشانه‏هايى است براى گروهى كه ايمان آورده‏اند (24)

 (و نيز ابراهيم عليه السلام بقومش گفت جز اين نيست كه شما غير از خدا بتها را بخدايى گرفتيد براى اينكه در زندگانى دنيا دوستان شما باشند پس از آن در روز قيامت بعضى از شما ببعض ديگر كافر ميگردند و بعضى بعض ديگر را لعنت ميكنند و جايگاه شما آتش است و براى شما كسى نيست كه شما را يارى نمايد (25)

پس لوط عليه السلام بابراهيم عليه السلام ايمان آورد (و ابراهيم «ع») گفت من هجرت كننده‏ام بسوى آنجا كه امر پروردگارم ميباشد زيرا كه او است غالب و درستكار (26)

و بابراهيم اسحق و يعقوب را بخشيديم و در ذريّه آنان نبوّت قرار داديم (و بآنها كتاب عطاء نموديم) و در دنيا باو اجر و پاداش عطا كرديم و حقيقة ابراهيم (ع) در آخرت از شايستگان خواهد بود (27)

و ياد كن وقتى را كه لوط بقومش گفت شما مرتكب عمل قبيحى ميگرديد كه در اين عمل احدى از پيشينيان و عالميان بر شما پيشى نگرفته‏اند (28)

آيا شما با مردها مقاربت ميكنيد و راه‏ها قطع مينمائيد و در محفل خود عمل زشت و قبيح انجام ميدهيد و جواب قوم لوط نبود مگر آنكه گفتند عذاب خدا را بر ما بياور اگر تو از راستگويان ميباشى (29)

 (پس از انكار قوم) لوط گفت پروردگار من مرا يارى گردان (و مسلّط گردان) بر اين گروه تباه‏كاران (30)

توضيح آيات‏

أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ (يروا) دو طور قرائت شده، اهل كوفه بتاء خطاب قرائت نموده‏اند يعنى آيا شما نمى‏بينيد و باقى قرّاء بياء غيبت قرائت نموده‏اند يعنى آيا كفار نميبينند چگونگى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 26

 اوضاع آفرينش را كه خداى تعالى خلق را از نيستى و عدم بهستى و وجود پديدار نموده تا آنكه از حاضر غائب را بنگرند و بدانند همان كس كه پديد آورنده موجودات است پس از آن عود دهنده آنها خواهد بود إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ اشاره به اينكه عود دادن موجودات بحال اول آسان‏تر از ابداء و آفرينش او خواهد بود چنانچه در سوره روم آيه (26) فرموده «وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ» و در توضيح آيه در وجه اهونيّت گفته شده كه عود دادن انسان بحالت اول با بقاء روح و حقيقت او البته بنظر سطحى بشر بمراتب بسيار آسان‏تر از آفرينش ابتدايى اوست كه از عدم آن وقتى كه «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً» بوده بوجود آورده اگرچه براى قادر متعال همه چيز آسان است قوله تعالى «كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ» قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ اين آيه بيان و تأكيد آيه قبل است كه طريق فكر و تدبّر را بمردم ميآموزد و پيمبر گراميش را مخاطب قرار ميدهد كه اى محمد (ص) باين منكرين معاد بگو در زمين گردش كنيد و فكر خود را بكار بيندازيد و آثار گذشتگان را ببينيد كه با چه بناهاى عالى و با چه قوت و شوكتى كه داشتند آنان را چگونه بتازيانه عذاب معذّب نمود تا اينكه قدرت خدايى را بنگريد و بدانيد كه آن كسى كه خلق را از نيستى بهستى آورده و اين نشئه دنيا را پديدار نموده و هر يك از افراد بشر را پس از آنكه بكمال لايق بخود رسانيده آنان را با خاك يكسان گردانيده، قدرت دارد كه پس از نشئه دنيا نشئه و عالم ديگرى را ابداء نمايد زيرا اگر نظر و تدبّر كنيد بعقل خود خواهيد فهميد كه آن كسى كه توانا بر نشئه اول است بر نشئه و عالم بعد نيز توانا خواهد بود.

يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ اين آيه راه اميدوارى را براى انسان باز مينمايد زيرا كه عذاب گنهكاران و رحمت و مغفرت بر نيكوكاران را معلّق بر مشيّت خود فرموده و اين هم يكى از الطاف                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 27

 الهى نسبت بگنهكاران خواهد بود كه با كثرت گناه باز از رحمت پروردگارشان مأيوس نباشند و در همه حال روى اميد و نيازمندى بدرگاه بينياز مطلق آورند و از او پوزش بطلبند و بدانند سر انجام كارشان بسوى ربّ كريم خواهد بود وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ شايد آيه اشاره باين باشد كه چون تمامى امور شما راجع بمشيّت و خواست الهى انجام ميگيرد اگر در مورد غضب حق تعالى واقع گرديد هيچ قدرت نداريد كه جلوگيرى از عذاب او كنيد اگر در قعر زمين پنهان گرديد يا فرضا در جوف آسمانها وارد شويد هرگز چنين قدرتى نداريد كه او را از عذاب ناتوان گردانيد و غير از خدا براى شما نه دوستى است كه بتواند شما را از عذاب برهاند و نه ياورى داريد كه جلوگيرى از عذاب نمايد پس بايد خود را در مورد رحمت و كرم او در آوريد كه اگر چنين شد چون تمام موجودات قشون حق تعالى و زير فرمان اويند همه مشفق و مهربان و يار و ياور شما خواهند گرديد وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ آيه اشاره است به اينكه كسانى كه كافر گرديدند بآيات خدا و لقاء او كه معاد باشد آنان از رحمت خداى تعالى مأيوس خواهند بود، آيات شامل آيات تكوينى آفاقى و انفسى و آيات تدوينى قرآنى هر سه ميگردد و ايمان بغير اين سه چيز كامل نخواهد گرديد، و نيز آنهايى كه بلقاء رحمت الهى كه معاد و روز رستاخيز است كافر گرديدند يعنى انكار معاد نمودند، نتيجه انكار آيات خدا و معاد دو چيز خواهد بود: يكى مأيوس بودن از رحمت خدا در صورتى كه رحمت رحمانى او تمام موجودات را فرا گرفته كافرين بمبدء و معاد بانكارشان خود را از آن رحمت واسعه فيض سبحانى محروم گردانيده‏اند و ديگر آنكه خود را در معرض عذاب اليم كه منتج دورى از رحمت او است واقع گردانيده‏اند، و در سوره يوسف (ع) آيه (86) حضرت يعقوب نبى (ع) بپسران خود                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 28

 امر مينمايد كه برويد و تجسّس كنيد از يوسف و برادران او «وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ «فقط كفّارند كه از رحمت خدا مأيوسند فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ از آيه (18) «وَ إِنْ تُكَذِّبُوا» تا آخر آيه اخير «وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ» جملات معترضه بود كه در بين حكايت حضرت ابراهيم (ع) واقع شده اين آيه بازگشت بداستان حضرت ابراهيم عليه السلام است كه پس از آنكه امّتش را بعبادت و تقوى ارشاد مينمايد و در مقام اندرز و نصيحت آنها كوشش مينمايد جماعت كفار كمر قتل او را مى‏بندند كه بايد او را بكشيم يا بآتش بسوزانيم اين بود كه آتش نمرودى را برافروختند و بگمان فاسد خود خواستند براى يارى بتهاى خود جسد مباركش را بسوزانند ديگر ندانستند كه «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» در سوره انبياء آيه 69 فرموده وقتى آتش افروختند خطاب بآتش ميرسد كه «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِيمَ» اين بود كه رحمت خدا بر نار كبر و حسد آنان سبقت گرفته و آتش تبديل بگل و رياحين گرديد و خداى جليل خليل خود را از دست دشمن نجات داد إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ تبديل گرديدن آتش بگل و رياحين يكى از آيات بزرگ الهى بشمار ميرود كه حق تعالى براى نجات حضرت خليل الرحمن و اثبات پيمبرى او و اظهار بزرگى و عظمت و قدرت بى منتهاى خود در معرض ظهور و بروز درآورده و آتش را تبديل بگل گردانيده‏

 (اعتراض)

بنا بر قاعده مسلّمه بين حكماء كه گويند قلب ماهيّت محال است چگونه ممكن است آتش گل گردد در صورتى كه گل و آتش ضدّ يكديگرند و ممكن نيست در يك محل جمع گردند

 (پاسخ)

درست است كه ممكن نيست ماهيتى بعينه ماهيّت ديگر گردد مثل اينكه آتش با آتش بودن گل گردد لكن در اينجا بقدرت ايزدى صورت آتش را محو گردانيده                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 29

 و گل را ايجاد نموده، چنانچه تمام موجودات طبيعى چنينند مثل اينكه نطفه وقتى انسان ميگردد نه اين است كه يك شيئى هم نطفه باشد و هم انسان خداوند صورت نطفه را معدوم ميگرداند و بمادّه نطفه صورت انسانيت ميپوشاند، در اينجا نيز چنين است كه صورت آتشى را از آتش گرفته و ماده آن را بصورت گل و رياحين درآورده و چنين عمل و امثال آن براى خداى تعالى آسان است بلكه چنانچه مشاهده مينمائيم موادّ موجودات على الدوام در خلع صورت و لبس صورت ديگرى ميباشند و چه مانعى دارد كه در اين مورد باراده حق تعالى از روى حكمت خلع صورت نارى و لبس صورت گلى بفوريت انجام گرفته باشد وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ مَأْواكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ و ابراهيم (ع) به آنان گفت اين بتها را براى دوستى كه بين شما بت پرستان دائر ميباشد فراگرفتيد كه بيكديگر بپيونديد و در زندگانى دنيا با هم الفت گيريد و بر عبادت بتها اتفاق نمائيد و در روز قيامت بعضى از شما كه متبوع بود از تابع خود بيزار گردد و دوستى با او را انكار نمايد و بعضى از شما كه پيروان بودند بعض ديگر را كه پيش روان بودند لعنت كنند و بازگشت تمام شما جهنم خواهد بود و در آن روز يارى و مددكارى براى شما نخواهد بود كه از آتش دوزخ خلاص يابيد آنچه ابراهيم در تبليغ و اندرز آن جماعت پا فشارى نمود ذرّه‏اى در گوش سنگين آنان تأثير ننمود فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ پس از آنكه حضرت ابراهيم عليه السلام وظيفه رسالت خود را انجام داد و در ارشاد و نصيحت بنمروديان بسيار مبالغه نمود و با آن اظهار معجزه بزرگى كه بچشم خود ديدند كه آن توده آتش كذايى براى او گلستان گرديد با اين حال از او اعراض نمودند و گويند اول كسى كه بابراهيم (ع) ايمان آورد لوط (ع) بود، بقولى لوط خواهر زاده و بقول ديگر برادر زاده او بود                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 30

 تفسير سورة العنكبوت وَ قالَ إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى‏ رَبِّي ابراهيم عليه السلام پس از آنكه از قوم خود بسيار جفاء ديد گفت من هجرت كننده‏ام بآن جا كه امر پروردگار من است، گويند هجرت او از كوهى بود كه از سواد كوفه است و از آنجا بنجران روانه گرديد و از نجران بشام رفت و در تمام مسافرت لوط (ع) و ساره زنش با او همراه بودند، از مقاتل روايت شده كه ابراهيم (ع) در وقت هجرت هفتاد و پنج سال داشت إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ اشاره است به اينكه من ميروم بامر پروردگار خودم كه او غالب و مقتدر و دانا و درستكار است و مرا مغلوب دشمنان خود نخواهد نمود وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ خداى متعال در مقام اظهار قدرت و كرم خود بپيمبرش خبر ميدهد كه بپاداش زحمات ابراهيم (ع) و صبر او بر اذيّت كفّار وى را بدو موهبت بزرگ سر افراز نموديم يكى اينكه او را در كبر سنّ و زن عقيم پير نازاد (ساره) بوى فرزندى اسحق نام و نبيره‏اى يعقوب نام عطا نموديم، و ديگر اينكه در ذريّه او نبوّت و كتاب قرار داديم كه پيمبران از زمان حضرت ابراهيم تا آخر همه از نسل شريف او بودند، و مقصود از كتاب جنس كتاب است كه تمام كتب آسمانى كه بعد از او فرود آمده مثل تورات و انجيل و زبور و فرقان را شامل ميگردد، اين بود كه محبوب القلوب اهل ملل گرديد وَ آتَيْناهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ و اين دو موهبت بزرگ پاداش و اجر دنيوى وى بود كه ذريّه او پيمبران و صاحب كتاب آسمانى باشند، و بالاتر از اينها اينست كه آن بزرگوار را در آخرت گرامى داشتيم و او را در تعداد صلحاء قرار داديم وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ و او (و لوطا) عطف بر ابراهيم (ع) است بعد از حكايت ابراهيم در مقام حكايت لوط كه گويند پسر برادر ابراهيم يا پسر خواهر او بود برآمده و پس از

آنكه او

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 31

 بابراهيم (ع) ايمان آورد هميشه و در مهاجرت بشام با حضرتش همراه بود، و در اين آيه خبر ميدهد كه وقتى لوط را براى اهل سدوم فرستاديم و ديد كه آنان مشغولند بآن عمل قبيح كه مقصود لواط باشد لوط نبى عليه السلام در مقام نصيحت و اندرز آنان برآمد و آنها را متذكّر گردانيد كه اين عمل قبيح و زشتى است كه طبيعت منزجر از آن است حتى حيوانات از اين عمل نفرت دارند و احدى از عالميان در اين عمل بر شما سبقت نگرفته‏اند أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَ تَأْتُونَ فِي نادِيكُمُ الْمُنْكَرَ چون عمده حكمت ازدواج زن و مرد براى پديد شدن افراد بشر است در انسان و افراد حيوانات است در حيوان و اين عمل (لواط) بر خلاف حكمت زناشويى واقع ميگردد و مفسرين گويند عمل جماعت سدوم چنين بوده كه راه را بر رهگذران مى بستند و هر غريبى كه وارد ميشد وى را ميگرفتند و بزور با وى لواط ميكردند و اگر مالى همراه داشت سرقت مينمودند، و بروايتى بر سر راه مى‏نشستند و هر كس وارد ميشد بر او سنگ مى‏انداختند هر كدام بوى اصابت مينمود او را گرفته و با وى لواط مينمودند و آنچه مال همراه داشت اول از وى ميگرفتند سپس سه درهم بوى ميدادند و اين عمل را بحكم قاضى شهرستان مينمودند، و قوله تعالى «وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ» هر دو معنى را شامل ميگردد كه باين عمل هم قطع راه نسل مينمائيد زيرا راه نسل از طرف زنها باز ميگردد و بعمل لواط طريق نسل بسته خواهد گرديد و هم راه آمد و شد مردم را مى‏بنديد كه كسى ديگر جرئت نخواهد نمود بشهر شما وارد گردد و شما در هتّاكى و بيحيايى چنين شده‏ايد كه صفت حيا كه از خوّاص انسانيّت است بكلّى متروك نموده و در مجلسهاى خود رو بروى يكديگر مرتكب اين عمل قبيح ميگرديد و نيز از هيچ عمل زشتى پروا نداريد فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ آن جماعت چون تصديق بنبوّت حضرت لوط (ع) نداشتند و حضرتش آنان را
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 32

 تهديد بعذاب مينمود در مقام سخريّه و استهزاء برآمدند كه اگر تو راست مى‏گويى و پيغمبر خدايى يا اگر راست مى‏گويى و ما بر اين عمل مورد عذاب ميگرديم عذاب خدا را بر ما بياور قالَ رَبِّ انْصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ وقتى لوط (ع) از هدايت آنان مأيوس گرديد در مقام مناجات برآمد و گفت پروردگارا مرا مظفّر و منصور گردان بر جماعتى كه فاسد و فاسد كننده‏اند زيرا كه اگر اشرار و آنهايى را كه در زمين فساد ميكنند اعدام نگردانى و بر همين عمل باقى مانند تمام مردم را فاسد خواهند گردانيد آرى اگر عمل زشتى و قبيحى در بين مردم شايع گردد بكثرت استعمال قبح واقعى آن ممكن است در نظرها بعمل نيكو تبديل گردد و اعمال بد چون مناسب بعض طبيعتهاى اشرار است بد خوب مينمايد و بعكس خود بد مينمايد، همان طورى كه در آخر الزمان مردم چنين ميشوند و امروزه برأى العين مى‏بينيم كه بسيارى از آنچه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و ائمه طاهرين عليهم السلام خبر داده‏اند بعينه واقع گرديده و باقى هم واقع خواهد گرديد.

 [سوره العنكبوت (29): آيات 31 تا 40]

وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى‏ قالُوا إِنَّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَها كانُوا ظالِمِينَ (31) قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ (32) وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِي‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ امْرَأَتَكَ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ (33) إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى‏ أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (34) وَ لَقَدْ تَرَكْنا مِنْها آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (35)

وَ إِلى‏ مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (36) فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ (37) وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَساكِنِهِمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ كانُوا مُسْتَبْصِرِينَ (38) وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى‏ بِالْبَيِّناتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ما كانُوا سابِقِينَ (39) فَكُلاًّ أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا وَ ما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (40)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 33

ترجمه‏

هنگامى كه فرستادگان ما (ملائكه) براى بشارت و مژده دادن ابراهيم (ع) را بفرزند آمدند گفتند بدرستى كه ما هلاك كنندگان اهل اين قريه ميباشيم زيرا كه اهل اين قريه از ستمكاران ميباشند (31)

ابراهيم گفت لوط در ميان اين جماعت است ملائكه عذاب گفتند ما بآنكسى كه در ميان آنها است داناتريم البته لوط و اهل او را نجات خواهيم داد مگر زن او را كه از باقى ماندگان در عذاب خواهد بود (32)

و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند لوط اندوهگين گرديد و سينه او تنگ شد كه مبادا بآنها رنجى اصابت نمايد رسولان باو گفتند نترس و محزون مباش محقّقا ما تو را و اهل تو را نجات ميدهيم مگر زن تو را كه از بازماندگان و هلاك شوندگان خواهد بود (33)

بحقيقت ما بر اهل اين قريه عذابى فرود خواهيم آورد بسبب آنچه از فسق و فجور عمل مينمودند (34)

و ما نشانه‏اى از عذاب (اهل آن قريه را) باقى گذاشتيم كه حجّت                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 34

 روشن باشد براى جماعتى كه تعقّل ميكنند (35)

و برادر آنها شعيب را بسوى اهل مدين فرستاديم شعيب گفت اى جماعت من، خدا را عبادت نمائيد و بروز قيامت اميدوار باشيد و از جمله فساد كنندگان در زمين نباشيد (36)

پس از آنكه آن جماعت شعيب را تكذيب نمودند آنان را زلزله گرفت و داخل صبح گرديدند در حالى كه آنها بزانو درآمدگان بودند (37)

اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ياد كن قوم عاد و ثمود را كه حقيقة از خانه‏هاى آنها هلاكت آنها براى شما روشن شده و شيطان اعمال بد آنان را در نظرشان آراسته گردانيده و آنها را از راه (حق) باز داشته در حالى كه آنها بينا (يعنى صاحب عقل و دانش بودند) (38)

و ياد كن قارون و فرعون و هامان را كه حقيقة براى آنها موسى (ع) با معجزه‏هاى بسيار آمد و آنان در زمين سركشى نمودند (در صورتى كه) سبقت گيرندگان بر حكم الهى نبودند (39)

پس تمام (كفّار و سركشان را) بسبب نافرمانيشان بعذاب خود گرفتيم بعضى از آنها را ببارش سنگ ريزه عذاب نموديم و بعضى از آنان كسانى بودند كه بصيحه آسمانى و فرياد هولناك (هلاك گردانيديم) و بعضى را بزمين فرو برديم و بعضى را (برود نيل) غرق گردانيديم و چنين نبود كه خدا بآنها ظلم كرده باشد بلكه آنان خودشان بنفس خود ستم نمودند (40)

توضيح آيات‏

وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى‏ قالُوا إِنَّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ مقصود از رسولان ملائكه است كه براى دو مطلب نزد ابراهيم (ع) آمدند يكى او را مژده دهند به اينكه زن تو ساره كه عقيم و پير و نازا است باسحاق حامله ميگردد در آيه 26 همين سوره فرموده «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ» اسحق پسر خود حضرت ابراهيم عليه السلام و يعقوب (ع) نبيره او بود مطلب دوم بحضرتش خبر دهند كه ما مأمور گرديده‏ايم اهل اين قريه كه (سدوم) ناميده شده آنان را هلاك گردانيم زيرا كه اينان هم تكذيب لوط عليه السلام را نموده‏اند و هم مرتكب عمل قبيح و فحشاء و منكر گرديده‏اند
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 35

 خلاصه ملائكه كه رسولان حق تعالى بودند حضرت ابراهيم (ع) خبر دادند كه ما اهل سدوم را هلاك خواهيم نمود و چون مقام ابراهيم بلندتر از مقام لوط بود و ظاهرا لوط از طرف او مأمور برسالت گرديده، اين بود كه نظر بشأن ابراهيم (ع) ملائكه اول بابراهيم خبر دادند كه چون اهل سدوم «كانُوا ظالِمِينَ) كان تامّه را براى دوام ميآورند يعنى چون آنان مداومت در ستم‏كارى نمودند از قبيل كفر و ايذاء و تكذيب پيمبرشان اين بود كه اعمال بد و ستم كارى آنها موجب عذاب و هلاكت آنان گرديد اشاره به اينكه خودشان بدست خود عذاب را بر خود فراهم نمودند قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ گويا حضرت ابراهيم (ع) از خبر هلاكت اهل سدوم نگران گرديد و گفت چگونه بر اهل آن قريه عذاب ميفرستيد در صورتى كه لوط و مؤمنينى در آنجا ميباشند و ظاهرا خبر هلاكت قوم لوط (ع) بر ابراهيم (ع) بسيار ناگوار بود زيرا چنانچه در سوره هود آيه 74 در شأن او فرموده «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ» شايد مقصود چنين باشد ابراهيم (ع) نسبت ببدكاران بسيار بردبار و در انتقام كشيدن از اشرار عجله نمينمود و بحال آنان متأسف و آه سرد ميكشيد و بسوى پروردگار خود بازگشت مينمود ملائكه گفتند ما داناتريم بآنكسى كه در بين آنها است يعنى ما بخوبى ميدانيم كه لوط در بين آنها است و او و اهل او را از آنهايى كه ايمان آورده‏اند از عذاب نجات خواهيم داد مگر زن او را «لننجينّه» دو طور قرائت شده، بعضى از قرّاء براى تأكيد بتشديد جيم خوانده‏اند و بعضى بتخفيف «لننجيه» قرائت نموده‏اند و در معنى يكى است إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ اهل شخص كسانى را گويند كه يا از جهت قرابت و يا از جهت خصوصيات ديگرى مخصوص بوى باشند اينجا ملائكه گويند ما لوط و مخصوصان بوى را از عذاب نجات ميدهيم مگر زنش را كه از باقى ماندگان در عذاب خواهد بود زيرا كه زنش كافر و نمّامه است‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 36

 وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِي‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَكَ ضيق ذرع يا ذراع عبارت از فقد طاقت است مثل اينكه در مثل گويند «فلانى ضاقت يده» دست وى بسته شده، و در مقابل او گويند فلانى «رحب ذراعه بكذا» يعنى دست او باز است وقتى ملائكه براى هلاكت جماعت قريه سدوم نزد لوط (ع) آمدند چون بصورت مرد جوان زيبايى مجسّم گرديده بودند و ظاهرا اول لوط آنها را نشناخت و گمان كرد بشرند چون عمل قوم خود را ميدانست تنگ دل و غمگين گرديد و ترسيد مبادا مردم آنان را ببينند و آنها را بگيرند و بخواهند با آنان عمل قبيح نمايند و بقولى چون خود لوط و اهل او ميان جماعت كفّار بودند ترسيد كه عذاب آنان را هم بگيرد و شايد تنگى دل حضرتش براى اهل سدوم بود زيرا كه پيمبران مظهر رحمت خدا ميباشند واقعا جاى تأسّف و نگرانى است كه نوع بشر اين طور در غفلت و مخالفت مصرّند تا بالاخره بعذاب دنيوى و اخروى گرفتار گردند اينست كه ملائكه وقتى لوط عليه السلام را چنين ديدند بلوط گفتند نترس و محزون مباش ما تو را و كسان تو را از عذاب نجات خواهيم داد مگر زنت را كه داخل در هلاك شدگان خواهد بود مفسّرين گفته‏اند وقتى ملائكه بصورت مردان زيبايى بخانه لوط آمدند جماعت مردم خبردار شدند ريختند بخانه او ملائكه پر خود را بصورت آنها زدند همه كور گرديدند مردم از خانه لوط بيرون دويدند و گفتند لوط ساحر است پس از آن لوط مأمور ميگردد كه با اهل خود بطورى كه كسى آنها را

نبيند از خانه بيرون رود و بآنان ميرسد آنچه بايد برسد از عذاب الهى جلّ شأنه إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى‏ أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ ملائكه وقتى ديدند لوط بسيار بغلق و اضطراب افتاده گفتند نترس ما از جانب حق تعالى مأمور گرديده‏ايم كه بر آنها فرود آوريم «رِجْزاً مِنَ السَّماءِ» «رجز» و «رجس» در لغت بمعنى عذاب شديدى است كه معذّب را بغلق و اضطراب اندازد                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 37

 در سوره هود آيه 80 است كه ملائكه گفتند «إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ» ما رسولان پروردگار تو ايم و براى رفع شرّ اين مردم آمده‏ايم هرگز آسيبى بتو نخواهد رسيد و نيز قوله تعالى در همان سوره آيه 80 «فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ» حضرت لوط مأمور ميگردد كه خود با اهلش بطورى كه كسى غير از زنش ملتفت نشود از شهر بيرون روند، و نيز در سوره هود آيه 81 «فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ» يعنى وقتى امر ما بعذاب جارى گرديد آن شهر را سرنگون گردانيديم و بر آن جماعت بارانيديم سنگهايى پى در پى از گل پخته كه نزد پروردگار تو اى محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) نشان دار و معين بود بِما كانُوا يَفْسُقُونَ اشاره به اينكه عذاب آنها در اثر و پاداش فسق و كفر و گناه آنان بوده «وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» وقتى جماعتى هتّاكى و فسق و فساد را بانتهاء رسانيدند روى ميزان عدل چون آنان مثل مكروبهاى مضرّ مسريه مانند كه فسق و فساد آنها بباقى تأثير ميكند اين است كه بمقتضاى حكمت بايستى از روى زمين برطرف گرديده و اعدام شوند وَ لَقَدْ تَرَكْنا مِنْها آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ عذاب قوم لوط و اعدام آنان دو فايده در برداشت يكى رفع فساد آنها و ديگر تنبّه و تذكّر ديگران كه مردم آثار خرابى قريه سدوم را ببينند و اگر آثارش اين زمان محو شده البته حكايتش در داستانها و تواريخ و افواه باقى خواهد بود و سبب عبرت ديگران خواهد گرديد وَ إِلى‏ مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ (و الى) متعلّق بكلام محذوف است يعنى «و ارسلنا الى مدين) برادر آنها شعيب را (بمدين) فرستاديم، و نيز واو عطف بآيه بالا است قوله تعالى «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ» كه چنين ميشود «و كذلك ارسلنا الى مدين اخاهم» در جنّات الخلود مينويسد شعيب بقولى پسر نوبه پسر مدين پسر ابراهيم بوده
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 38

 و بقول ديگر نام پدرش منكيل بن يشحب پسر ابراهيم عليه السلام و منكيل دختر لوط است و نزد بعضى نام آن حضرت مشيرون پسر صيفون پسر عنقا پسر ثابت پسر مدين پسر ابراهيم است و بهر حال شعيب عليه السلام يكى از پيمبران عظيم الشأن است كه بر اهل مدين فرستاده شده بود و آنان بت پرست و كم فروشى ميكردند و مجموع اهل مدين يكصد هزار نفر بودند كه چهل هزار آنها بد و شصت هزار از آنان نيك و ايمان آوردند و حضرت شعيب مدّتها آنها را دعوت نمود فائده نبخشيد آخر در باره آنها دعاء كرد گرما بر آنان غالب گرديد بطورى كه نه سايه و نه آب بحال آنان فائده نميبخشيد و بدنهايشان نزديك بگداختن گرديد آخر قطعه ابرى پديد گرديد چون بگمان نجات زير درخت رفتند يك دفعه درخت آتش گرفت و زمين زير پاى آنان زلزله شد كه همه سوختند و خاكستر شدند، و بروايتى آن شصت هزار نيك هم سوختند براى اينكه قدرت بر منع آنان داشتند و آنها را منع نكردند، و عمر شريفش بدويست و چهل دو سال رسيد و پس از هلاكت «اهل مدين» با جمعى كه ايمان آورده بودند مراجعت بمكّه نمود، و در آنجا بود كه حضرت موسى (ع) بخدمتش رسيد و دختر او را بنام حميرا خواستگارى نمود.

پايان خلاصه شعيب عليه السلام در مقام تبليغ و اندرز بجماعت مدين فرمود خداى يكتا را عبادت كنيد و اميدوار باشيد بروز قيامت يعنى عمل كنيد كه سبب اميدوارى شما باشد كه در روز قيامت از آن نفع ببريد، در اينجا مسبّب كه عبارت از اميدوارى باشد بجاى سبب كه اعمال نيك و اجتناب از معاصى است گذاشته شده، و بقول بعضى رجاء بمعنى خوف نيز آمده يعنى از روز آخرت بترسيد و دست از بت پرستى و اعمال بد برداريد وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ در سوره هود در وصف امّت شعيب (ع) چنين دارد كه عمل آنان كم فروشى بود كه حضرت شعيب هر قدر آنها را نهى ميفرمود فائده نمى‏بخشيد نه دست از بت پرستى برميداشتند و نه از كم فروشى فَكَذَّبُوهُ علاوه بر آن شعيب عليه السلام را متّهم بكذب مينمودند و ميگفتند تو                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 39

 پيمبر نيستى وقتى كه بر آنان اتمام حجّت شد و ايمان نياوردند عذاب آنان را گرفت فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ پس از آنكه طغيان و كفر را از حد گذرانيدند يا بزلزله سخت بنا بروايتى يا بصيحه آسمانى بنا بروايت ديگر داخل صبح شدند در حالى كه همه بزانو درآمده‏گان و مردگان بودند وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَساكِنِهِمْ در تقدير «اذكر» اى محمّد (ص) ياد كن جماعت عاديان را كه قوم لوط نبى بودند، و چنانچه مفسرين لوط (ع) معرّفى نموده‏اند خاله زاده ابراهيم عليه السلام بوده، و بقول ديگر برادر زاده او است و گويند ساره زن ابراهيم (ع) خواهر لوط بود و براى اهل مؤتفكات كه هفت شهر بهم پيوسته بود از طرف ابراهيم (ع) مبعوث برسالت گرديد و از اهل آنجا زنى بنام الهه گرفت و از وى چهار دختر پيدا نمود و سى سال در ميان آنان تبليغ رسالت مينمود و پس از آنكه لواط بين اهل عاد دائر گرديد كه مردها بمردها و زنها بزنها مى‏پرداختند و ارشاد و اندرز لوط در آنان مؤثر نگرديد اين بود كه بعذاب كه در آيات بالا بيان آن گذشت معذّب گرديدند.

 «و ثمود» عطف «بعاد» است، ياد كن قوم ثمود را ثموديان قوم صالح نبى (ع) بودند، گويند صالح نسب او بسه پشت بنوح نبى (ع) ميرسد و در سنّ شانزده سالگى مبعوث برسالت گرديد و يكصد و بيست سال در ميان ثموديان تبليغ رسالت نمود پس از آنكه از او طلب معجزه نمودند بدعاى حضرت از ميان كوه شتر آبستنى بيرون آمد و بنوبه خود كه يك روز آب ده براى او و يك روز براى اهل شهر مقرر شده بود همه آب را ميخورد، اين بود كه دو نفر مرد يكى بنام قدّار و ديگرى بنام مصداع كه رئيس قوم بودند با دو زن زانيه يكى بنام قطام ديگر بنام مليكا همدست شدند و ناقه را كشتند و چون چنين كردند در مورد عذاب واقع گرديدند و اين عذاب بباد عظيمى بود كه آنان را بهوا بلند ميكرد و بزمين ميزد تا اينكه همگى كفّار هلاك گرديده و خانه‏ها و مسكنهاى آنها ويران گرديد و گويا تا وقت فرود آيه اثر خرابى شهرستان قوم عاد                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 40

 و ثمود باقى بوده كه فرموده از منزلهاى آنان اثر نزول عذاب ظاهر و هويدا است وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ كانُوا مُسْتَبْصِرِينَ از آيه چنين استفاده ميشود كه علاوه بر اينكه قوم عاد و ثمود قوى هيكل و زورمند و با عظمت بودند از حيث قواى دماغى نيز نيرومند و صاحب نظر بشمار ميرفتند لكن با اين قوت و فطانت چون تابع هواى نفس خود گرديدند شيطان بر آنان غالب گرديد و اعمال بدشان را در نظرشان جلوه داد و راه عقلشان را سدّ گردانيد وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى‏ بِالْبَيِّناتِ (واو) عطف، آيه را بآيه بالا «و عادا و ثمود» عطف داده و در معنى «و اذكر» اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم، ياد كن قوم موسى را كه وقتى موسى با معجزه‏هاى بسيار مثل عصا و يد بيضاء و باقى معجزات نه گانه براى ارشاد فرعون و فرعونيان مأمور گرديد آنان از روى كبر و منيّت كه ميخواستند در زمين فساد كنند دعوت حضرت موسى را نپذيرفتند و قارون با آنكه گويند از بنى اسرائيليان و منسوب بخود حضرتش بوده مخالفت ورزيد و فرعون دعوى خدايى مينمود و بنى اسرائيليان تحت فشار و جفاى فرعون و هامان كه وزير فرعون بود اسير بودند و حضرت موسى پسر عمران بود و نسب عمران بسه پشت بابراهيم (ع) ميرسد در شمايلش گويند بلند قد موى پيچيده گندم گون بود و عمر شريفش بيكصد و بيست و شش سال رسيد

معجزات نه گانه حضرت موسى (ع)

آن طورى كه در قرآن مجيد خبر ميدهد يكى عصاء كه وقتى بزمين مى‏انداخت بقدرت ايزدى اژدها ميگرديد و ديگر دست مبارك در يقه داخل مينمود وقتى بيرون مى‏آورد نورى مثل قرص ماه از كفش ظاهر ميگرديد ديگر از معجزات او وقتى ملخ و وقت ديگر شپش، وقت ديگر غورباغه و غير اينها باذن خدا براى تهديد بر آنان مسلّط ميگردانيد، ديگر برافراشتن كوه بر سر بنى اسرائيليان وقتى اين معجزات با اين تهديدات فائده نبخشيد قارون با آن مال زياد بزمين فرو رفت كه عبرت ديگران باشد و فرعون و فرعونيان برود نيل غرق گرديدند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 41
 فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ما كانُوا سابِقِينَ اشاره به اينكه فرعون و امثال او گمان ميكنند كه بتوانند بر خدا سبقت گيرند و نور خدا را كه از افق پيمبران كه سفراء و خلفاء الهى ميباشند طلوع نموده بظلمت فسق و فساد خود خاموش گردانند ديگر ندانستند كه «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ) مكر و تدليس آنان در مقابل عظمت الهى ناچيز بشمار خواهد رفت، وقتى حكم بعذاب تعلّق گرفت تمام موجودات: آب، خاك، باد، آتش، تمام حيوانات حتى گياه ها چون همه اجزاء عالمند و زير فرمان و قشون او ميباشند و با دوستان حق تعالى دوست و با دشمنان او دشمنند كمر ضديّت را با دشمنان الهى خواهند بست، اين بود كه فرعون با آن حشمت و جلالى كه بغلط در خود تصوّر مينمود آب بروى غالب گرديد و خود و سپاهش را هلاك گردانيد فَكُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ ذات احديّت براى تذكّر فرموده تمام اين كفّارى كه گفته شد بگناهشان گرفتيم بعضى از آنان را فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِ حاصِباً مثل جماعت عاد و قوم لوط نبى عليه السلام كه بباد سخت كه در آن سنگ ريزه بود هلاك گردانيديم و بعضى از آنها را وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ و آنان قوم ثمود و اهل مدين بودند كه در اثر مخالفت شعيب (ع) بصيحه آسمانى همگى هلاك شدند وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ مثل قارون كه مال زياد وى را مغرور گردانيد و كمر ضدّيت و دشمنى و مخالفت را با حضرت موسى عليه السلام بست و بالاخره كبر و منيّت او را بزمين فرو برد وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا مثل قوم نوح (ع) كه بطوفان هلاك گرديدند و فرعونيان كه برود نيل همگى غرق شدند
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 42

 وَ ما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ خداى مهربان باينها ستم ننمود كه آنان را مبتلا بعذاب گردانيد بلكه اعمال و افعال خودشان چنان اينان را از خوى انسانيت خارج گردانيده كه شالوده فساد گرديدند و وجودشان گويا مانند شراره آتشى گرديده بود كه ممكن بود عالم را فاسد و تباه گردانند اين بود كه اعمال آنان موجب طغيان غضب الهى گرديد و اسم «شديد العقاب» بر شرارت نفوس خبيثه آنها غالب گرديد و باسفل سافلين فرو رفتند براى اينكه زمين از لوث كثافت آنها پاك گردد

 [سوره العنكبوت (29): آيات 41 تا 52]

مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (41) إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (42) وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ (43) خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ (44) اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ (45)

وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُكُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (46) وَ كَذلِكَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ فَالَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الْكافِرُونَ (47) وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لارْتابَ الْمُبْطِلُونَ (48) بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ (49) وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آياتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ (50)

أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى‏ عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَرَحْمَةً وَ ذِكْرى‏ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (51) قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ شَهِيداً يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ كَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (52)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 43

 (ترجمه)

مثل كسانى كه بغير از خدا دوستانى (يعنى خدايانى) گرفتند در سستى و بى اعتمادى مثال خانه عنكبوت ماند كه براى خود خانه‏اى تهيه مينمايد و اگر بدانيد سست ترين خانه‏ها خانه عنكبوت است (41)

محقّقا خدا ميداند آنچه را كه بغير او ميخوانند و خداوند غالب و درستكار است (42)

و چنين مثلهايى براى مردم ميزنيم (لكن) تعقّل نميكنند و نميفهمند مگر دانايان (43)

خداوند آسمانها و زمين را بحق و درستى آفريده و هر آينه (در آفرينش آنها) آيت و نشانه‏اى است براى آنهايى كه ايمان آورده‏اند (44)

اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آنچه از كتاب (قرآن) بر تو وحى گرديده براى مردم بخوان و نماز را بپاى دار محقّقا نماز (انسان را) از كارهاى زشت (غير عقلايى) و آنچه از آن نهى شده باز ميدارد و هر آينه ياد خدا بزرگتر است و آنچه ميكنيد خدا ميداند (45)

 (اى مؤمنين) با اهل كتاب مجادله و بحث نكنيد مگر بآنچه آن نيكوتر باشد مگر از آنها كسانى را كه ستم كرده بودند و بگوئيد به آنچه بر ما نازل گرديده و آنچه بر شما نازل گرديده ما ايمان آورديم و خداى ما و خداى شما يكى است و ما تسليم شدگان آن خداى واحد ميباشيم (46)

اى محمد (ص)                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 44

 همين طورى كه بر پيمبران گذشته كتاب فرستاديم بر تو هم كتاب فرستاديم و كسانى را كه بآنها كتاب عطاء نموديم بقرآن ايمان ميآورند و بعضى از آن جماعت كسى است كه باو ايمان آورده و بآيات ما انكار نميكنند مگر كافرين (47)

 (اى رسول اكرم «ص») تو قبلا كتابى نخوانده بودى و بدست خود كتابى ننوشته بودى و اگر خوانده يا نوشته بودى تباه كاران راهى براى شك و گمراه كردن عوام پيدا مينمودند (48)

بلكه قرآن آيات روشن است در سينه‏هاى كسانى كه بآنها علم عطاء گرديده و جحود و انكار آيات ما را نميكنند مگر ستمكاران (49)

و (كافرين) گفتند چرا بر (محمّد ص) آيات و معجزاتى فرود نيامده بگو تمام آيتها نزد خداست و من از جانب خدا تهديد كننده و ترساننده هويدايى ميباشيم (50)

آيا براى آنها كافى نيست كه ما براى تو كتابى نازل نموديم كه بر آنها خوانده شود و حقيقة در نازل كردن قرآن رحمت و تذكّر و اندرزى است براى جماعتى كه ايمان آورند (51)

اى محمّد (ص) بگو خدا كافى است كه بين من و شما گواه باشد و خدا ميداند آنچه را كه بين آسمانها و زمين است و آنان كه بباطل ايمان آورده‏اند و بخدا كافر گرديدند آن گروه زيان كاران خواهند بود (52)

توضيح آيات‏

مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً در آيات قرآن براى غافلين و كسانى كه بجز محسوسات و مادّيّات توجّهى بمعنويّات ندارند مثالهايى زده شده كه معقولات را در پرده محسوسات بنگرند و تعقّل بنمايند اگرچه مثال بوجهى مقرّب و بوجوهى مبعد خواهد بود لكن مثال اندازه‏اى معقول را نزديك بذهن ميگرداند اين است كه در اين مبارك آيه دوستى با غير خدا را در بى اعتبارى تشبيه بخانه عنكبوت نموده و تشبيه بخانه عنكبوت بدو اعتبار مطلب را بذهن نزديك ميگرداند يكى باعتبار صورت و ديگرى باعتبار معنى خانه عنكبوت با آن اشكال هندسى و نازك كارى بسيار جالب توجّه است بطورى كه هيچ مهندس و رياضى دان شايد نتواند چنين                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 45

 نقشه‏اى باين ظريفى و طرّارى در ذهن خود نقشه نمايد چه جاى آنكه در خارج در مقام عمل بياورد و اين يكى از نمايشهاى قدرت الهى بشمار ميرود و ديگر از جهت سستى و بى‏اعتبارى كه اين نقشه باين شكيلى و قشنگى بيك باد مختصرى يا يك نفس آهسته‏اى بزودى پراكنده ميگردد و هيچ دوامى و استقرارى ندارد و نيز هيچ فائده‏اى در آن متصوّر نميباشد وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ سست ترين خانه‏ها خانه عنكبوت است اگر بدانيد، چنين است دوستى با غير خدا مثل دوستى با كفّار يا بتها كه بسا ميشود در ظاهر جالب توجّه و طبيعت بغلط مايل بآن ميگردد و نفس خيانت كار بوسوسه شيطانى آن را در نظر آراسته ميگرداند لكن در واقع و حقيقت مثال همان خانه عنكبوت ماند كه نه دوام دارد و نه استقرار و نه فائده و نتيجه مطلوبى از آن عايد ميگردد لكن دوستى با حق تعالى چنانچه در سوره صف آيه 4 در وصف مؤمنين مجاهدين فرموده «كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ» تشبيه ميكند آنان را ببناء استوار كه پايه آن در قعر دل موحّد ريخته شده و بناء آن چنان محكم و استوار گرديده مانند كوه پا برجا كه بادهاى مخالف اوهام و شكوك وى را تكان نخواهد داد قوله تعالى در سوره ابراهيم آيه 29 «كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ» كلمه طيّبه «لا اله الّا اللَّه» را تشبيه نموده بدرخت پاكيزه‏اى كه در زمين پاك غرس گردد كه ريشه آن در قعر دل موحّد جاى گزين ميگردد و شاخهاى آن سر بفلك ميكشد و همه وقت ميوه و ثمره آن تازه است و موحّد از آن كامياب خواهد گرديد و آن «عروة الوثقى» است كه گسستگى ندارد و آن ريسمانى است كشيده شده از سماء رحمت بارض ممكنات هر كس چنك بآن زد از مرتبه خاك سر بفلك آرد إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ اين آيه متفرّع بر آيه بالا است كه خداى تعالى عالم و دانا است و بر ظاهر و باطن شما مطّلع است و ميداند آنچه را كه بغير خدا پرستش مينمائيد شايد «ما» استفهام باشد در موضع نصب بيدعون و جايز نيست منصوب باشد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 46

 بيعلم لكن جمله «ما يدعون» در محل نصب بيعلم ميباشد و «من» تبيينى است يعنى خدا ميداند چه چيز را ميپرستيد، و شايد «ما» نافيه باشد و «من» زائده و «شيئى» مفعول «يدعون» و بنا بر اين توجيه چنين ميشود كه خدا ميداند مشركين چيزى را نمى پرستند زيرا كه بتها در حكم لا شيئى ميباشند، و شايد «ما» در «ما يدعون» موصوله باشد بمعنى «الّذى» و از خدا وعيد باشد بر كفّار كه خدا ميداند آنچه را كه اين كفّار عبادت ميكنند وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ اعتراض بمشركين نموده و اشاره است به اينكه شما چگونه جمادى را پرستش ميكنيد كه نه شعور دارد نه ادراك، خداى شما كه مستحق پرستش و عبادت است غالب و قاهر و حكيم و درستكار است و او مستحق پرستش و عبادت است نه غير او وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ «تلك» از اسماء اشاره است، اشاره به اينكه اين مثلهايى كه در آيات مثل عنكبوت در آيه بالا و بسيارى از آيات ديگر براى فهم عموم مردم مثلهايى زده شده كه اندازه‏اى معقولات را در پرده محسوسات بنگرند زيرا كه نوع افراد بشر از بس در محسوسات فرو رفته‏اند براى آنان امكان ندارد كه معانى و امور عقلى را بتوانند مجرّد از محسوسات تعقّل بنمايند لكن علماى حقيقى كه عالم بحقايق و معنويات گرديده‏اند ديگر محتاج باين مثالها نخواهند بود بدون مثال بتعقّل بعض حقايق امور براى آنها مكشوف خواهد

شد خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ «حق» را مقابل باطل آرند، شايد آيه در مقام بيان معرفى علماء باشد كه علماء و دانشمندان كسانى ميباشند كه بروح پاك و عقل مجرّد و ايمان حقيقى كه در قلب و ذاتشان نفوذ نموده آنان «كشجرة طيّبة» مانند كه «اصلها فى الارض و فرعها فى السماء» كه حق و كلمه توحيد در باطن جانشان ريشه دوانده و شاخهاى آن بتمام جدولهاى قواى روحيّه‏شان سركشيده چنين اشخاصى تمام موجودات ارضى و سمائى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 47

 را بنظر عبرت مينگرند و همه را آيات تكوينى و نشانه‏هاى قدرت و علم ازلى مى‏بينند و در اثر مؤثّر را مينگرند و ميدانند كه آسمانهاى با اين عظمت و زمين با اين وسعت بيهوده آفريده نشده دست تواناى قدرت براى مصلحت بزرگى آنها را از عدم و نيستى بعالم وجود آورده و البتّه غايت و فائده بزرگى در نظر خواهد بود اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ خطاب برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است كه براى مردم بخوان آنچه را كه از آيات قرآن از طريق وحى بتو رسيده و مردم را بوعد و وعيد آن متذكّر گردان و نماز را بپاى دار و استقامت و پايدارى بنما در آن زيرا كه نماز معجونى ماند كه اثرش چنين خواهد بود كه اگر با اجزاء و شرايط واقع گردد مخصوصا با حضور قلب و توجّه كامل مثل آب طاهر ماند كه غسل در آن تمام كثافات بدن را رفع مينمايد، نماز صحيح نيز چنين خواهد بود كه تمام چركيها و قذارات درونى نماز گذار را پاك ميگرداند و زنگ هر عمل قبيحى و هر صفت ناشايسته‏اى كه موجب فحشاء و عمل زشت يا آنچه را كه باعث خلاف دستورات شرع مطهّر ميگردد از آينه دل پاك ميكند و قلب را جلاء ميدهد و برايمان و يقين مؤمن افزوده خواهد گرديد لكن متأسّفانه نميدانم چه شده و چه سببى پيدا نموده كه چنين معجونى كه بايستى دواى دردهاى مزمن ما باشد در بيشترين مردم اثر واقعى خود را از دست داده و غالبا امراض درونى مؤمنين را رفع نميكند، فلان مؤمن چهل يا پنجاه سال نماز ميكند و مى‏بينيم ذرّه‏اى در اخلاق و روحيّه او تأثير ننموده و اين عبادتهاى چند ساله او جلوگيرى از هيچ فحشاء و منكر او نكرده آيا عيب دركى است و از كجا ناشى گرديده (البته از ما است كه بر ما است) كه ماها بصورت قانع گرديده‏ايم و از معنى و حقيقت غافل شده‏ايم قشر را گرفته‏ايم و لبّ را رها نموده‏ايم از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است «كه فرموده‏

من لم تنهه صلاته عن الفحشاء و المنكر لم تزدد من اللَّه الّا بعدا

» كسى كه نمازش وى را از فحشاء و منكر باز ندارد براى او                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 48

 از جانب خدا چيزى زياد نميگردد مگر دورى (طبرسى) بعضى از مفسّرين در توجيه آيه فحشاء و منكر را بموقع نماز تخصيص داده‏اند كه نماز گذار در حال نماز البتّه فحشاء و منكرى از وى صادر نميگردد، لكن اطلاق آيه آبى از اين توجيه است زيرا كه آيه چنين ارائه ميدهد كه اثر نماز چنين است كه نماز گذار را از هر عمل زشت و آنچه در آن منع رسيده باز ميدارد، و وقتى مشاهده ميكنيم كه بسيارى از نماز كنندگان مشغول اعمال ناشايسته ميباشند معلوم ميشود كه اين نمازى كه مطلوب شارع است نخواهد بود وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ‏

سخنان مفسرين در توجيه آيه‏

1- «اكبر» افعل التفضيل و بمعنى بزرگتر بودن است يعنى نماز از باقى طاعات ديگر كه خالى از ذكر باشد بزرگ‏تر است و وجه افضليّت صلاة براى اين است كه چون نماز مشتمل بر ذكر و حمد و تسبيح و دعاء و باقى اذكار است اين است كه از باقى عبادات افضل خواهد بود و نماز را ذكر ناميده چنانچه فرموده «فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ» گويا گفته نماز بزرگتر از هر چيزى است زيرا كه در آن ذكر و ياد خدا است، و از ابن عباس روايت شده «و لذكر اللَّه ايّاكم برحمته اكبر من ذكركم ايّاه بطاعته» (طبرسى) 2- ياد كردن خدا شما را بزرگتر خواهد بود از ياد كردن شما خدا را زيرا كه ياد او نسبت بما مهتر و بهتر از ياد كردن ما است او را زيرا كه خواندن ما بطور تعبّد و تذلّل است و ياد او نسبت بما بوجه رحمت و لطف و مغفرت است 3- از ابو درداء و قتاده و ابن زيد نقل شده كه گفته‏اند معنى آيه چنين است «ذكر خدا بزرگتر و فاضل تر و بهتر از هر چيزى است» (ابو الفتوح رازى) در آيات و احاديث و اخبار بقدرى تعريف و تمجيد از ذاكرين شده كه ذكر تمام آنها محتاج بكتاب على حده خواهد بود در سوره بقره آيه 147 «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» در اين آيه ياد كردن بنده خدا را
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 49

 مقدّم انداخته بر ياد خدا بنده را يعنى مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم در سوره آل عمران آيه 188 در تعريف ذاكرين فرموده «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ذاكرين كسانى خواهند بود كه در همه حال ايستاده و نشسته و خوابيده متذكّر حقّند و در حقيقت آسمانها و زمين فكر ميكنند در سوره احزاب آيه 41 «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا» خطاب بتمام مؤمنين است كه بسيار خدا را ياد كنيد و در سبح و شام او را تسبيح و ستايش نمائيد و امثال اين آيات و اخبار بسيار است بايد دانست كه ذكرى كه اين همه تعريف و تمجيد در باره آن رسيده همين تلفّظ نمودن بكلمات بتنهايى وافى بمقصود نيست زيرا كه اصل و حقيقت ذكر تذكّر و بياد بودن خدا و آثار عظمت و تفكّر در عجائب خلقت او است منتهى الامر زبان حاكى و ترجمان از قلب است، اگر انسان در اكثر اوقات بدل متوجّه بخداى تعالى باشد و بزبان اذكارى كه از طريق شرع رسيده مداومت نمايد با خلوص نيّت مسلّما باندك وقتى انس بحق تعالى پيدا ميكند و از انس محبّت توليد ميگردد و از محبّت قرب پديد ميشود آن وقت مقام بنده را بجوار احديّت نزديكتر خواهد گردانيد وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ آيه بمؤمنين تذكّر ميدهد كه آنچه از اطاعت مثل نماز و ذكر و باقى اعمال ديگر از كارهاى خوب كه يا بارشاد عقلتان و يا بحكم رسول انجام ميدهيد و نيز آنچه از اعمال قبيح و زشت كه بر خلاف رويّه عقلايى و خلاف حكم شارع بوده عمل نموده‏ايد همه آنها در احاطه علم حضورى حق تعالى ظاهر و بارز خواهد بود و بايد مؤمنين بدانند كه هر عملى را در خور آن پاداشى خواهد بود كه البته بآن خواهند رسيد وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ مجادله بر وزن مفاعله آن است كه بين دو نفر باشد كه هر يك در مقام محاجّه و مباحثه بخواهد ديگرى را ملزم گرداند در اين آيه بمؤمنين دستور ميدهد كه موقعى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 50

 كه خواستيد با اهل كتاب مثل يهود و نصارى مجادله كنيد و راجع بدين بحث نمائيد جديّت نمائيد كه به هر طورى كه نيكوتر باشد با آنان سخن گوئيد مثل اينكه اول با رفق و مدارا و كلام جالب توجّه دل آنها را بسوى خود جذب كنيد و از سخنان خشن و ركيك خودارى نمائيد كه اصلا مايل گردند با شما مكالمه نمايند و بعدا حتى الامكان مسلّميات خود آنها را بگيريد و بطريق خودشان آنان را بدين حق ملزم گردانيد و اصلا طريق ارشاد چنين است كه اول از راه رفق و مدارا سخن گفته شود و اگر از اين راه نشد بعدا از طريق جهاد آنهم از كفّار كسانى كه ستمكار باشند كه در مقام اذيّت مؤمنين و فساد در اسلام برآمده‏اند كه علاجى براى رفع فساد آنان نشود مگر بجهاد وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُكُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ آيه‏

ارشاد باين است كه براى تأليف قلوب اهل كتاب بطريق مجادله و بحث با آنها برآئيد و چنين دستور ميدهد كه اول از طريق اتّحاد و يگانگى با آنان مكالمه نمائيد و بگوئيد ما در اصل دين كه در حديث دارد «اول الدين معرفة الجبّار» با شما يكى ميباشيم و بآنچه بر ما (يعنى قرآن) و آنچه بر شما مثل تورات و انجيل و زبور و باقى كتابهاى آسمانى نازل گرديده متّفقيم و خداى ما و شما يكى است و ما تسليم همان خداى يگانه ميباشيم و باين طريق آنان را بدين اسلام مائل گردانيد و محسّنات آن را بآنان ابلاغ نمائيد كه شايد آنها راغب گردند و بطور رضا و دانستگى مايل گردند كه اسلام بياورند و اگر باين طريق مايل نگرديدند و بناى دشمنى و خصومت را گذاشتند چنانچه در آيه فرموده «إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا» آن وقت با آنان بجنگيد وَ كَذلِكَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ فَالَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ «كذلك» از اسماء اشاره است يعنى همين طورى كه براى پيمبران پيش كتاب مثل تورات و انجيل فرستاديم بسوى تو «قرآن» فرود آورديم كه تصديق كننده باقى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 51
كتب سماوى است و به آنهايى كه قبلا كتاب عطاء شده بود مثل عبد اللَّه بن سلام و امثال او بقرآن ايمان مى‏آورند «وَ مِنْ هؤُلاءِ» يعنى از اهل مكّه كسانى هستند كه ايمان مى‏آورند بقرآن، و بقول بعضى مفسّرين مقصود از «هؤلاء» كه بآنان كتاب داده شده آنهايى بودند كه پيش از زمان حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و در زمان خود حضرت رسول بعلاماتى كه در كتب آسمانى ديده بودند قبلا ايمان آورده بودند وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا الْكافِرُونَ بقدرى آيات قرآن در اعجاز ظاهر و هويدا است كه ديگر براى احدى جاى شكّ و ترديد باقى نگذاشته و انكار نميكنند مگر آنهايى كه از روى عناد و ضديّت بخواهند كفر ورزند و اين آيات ظاهر هويدا را بكفر و جحود خود بپوشانند وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ اين آيه در مقام بيان اعجاز قرآن است كه رسول خود را مخاطب گردانيده كه اى پيمبر گرامى تو پيش از آنكه رسالت خود را بمردم ابلاغ گردانى و بعض آياتى كه بر تو فرود آمده بر آنان بخوانى كتابى نديده و نخوانده بودى و بدست خود هم خطّى ننوشته بودى كه ياد داشت تو باشد و اين مطلب بر همه معلوم و مسلم است كه تو بظاهر امّى و ناخوانده ميباشى و اين قرآن وحى است و براى اثبات پيمبرى تو نازل گرديده زيرا كه براى هيچ عاقلى شكّ و ترديدى باقى نخواهد بود كه چنين آياتى كه بزرگترين دانشمندان و متبحّر ترين فيلسوفان عالم بكوچكترين اسرارش پى نبرند از عهده بشر خارج است پس چگونه ممكن است كه آدم بى‏سواد امّى بتواند از خود چنين آياتى انشاء نمايد، با اين حال مردمانى كه در مقام ابطال دين تو ميباشند در آيات قرآنى تشكيك مينمايند مثل اينكه بعضى از اهل كتاب ميگفتند كه در كتاب ما رسول خاتم را معرفى نموده كه او امّى است نه چيزى خوانده و نه كلمه‏اى نوشته و اين همان رسولى است كه در كتب ما آن را توصيف نموده، و بعضى ديگر مى گفتند حضرتش در راه مسافرت بشام كه براى تجارت ميرفته با بعضى از رهبانيّين تماس گرفته و اين آيات را از آنان آموخته، و بعضى ديگر چنين ميگفتند يك نفر نصرانى
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 52

 بنام بلعام در مكّه آهنگرى ميكرد و شمشيرهاى خوب ميساخت پيمبر اكرم گاهى كه از جلو دكّان وى گذر مينمود قدرى ميايستاد و صنعت او را مينگريست و شايد او را باسلام نيز دعوت مينمود و مشركين از اينجا سوء استفاده نموده ميگفتند محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از اين مرد چيز ميآموزد و بنام وحى برخ مردم ميكشد، در قرآن كريم براى ردّ قول آنها در سورة النحل آيه 105 فرموده «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ» توده عرب براى اينكه مردم را باشتباه اندازند ميگفتند كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم داستان پيمبران را از اين مرد رومى مى‏آموزد قرآن براى ردّ قول آنان فرموده آن شخص رومى عجمى است نه عرب و قرآن كلام عربى فصيح است و نكته كلام اينجا است كه يكى از اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت در كلام‏

عربى است و اگر قرآن از جانب خدا نيست شما آن حكايات را بگيريد و بزبان عربى فصيح بياوريد إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ يعنى اگر تو ميخواندى يا مى‏نوشتى اهل باطل راهى براى بشك انداختن پيدا ميكردند و لكن چون كه تمام اهل مكّه ميدانستند كه رسول اكرم (ص) امّى است و درس نخوانده است كه كتابى ديده باشد و حكايت و داستان گذشتگان را فرا گرفته و بر آنان بخواند با اين حال ديگر جاى شكّ و ريبى باقى نميماند كه كسى انكار حجيّت قرآن را بنمايد مگر آنهايى كه در مقام ابطال و خاموش كردن چراغ اسلام ميباشند كه شبهه تراشى نموده و گمان ميكردند بسخنان مزخرفشان مى‏توانند نور هدايت را خاموش نمايند ديگر نميدانستند (وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ) اگرچه در قرآن مجيد حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را «امّى» معرفى نموده و آيه مطلق است و چنين مينمايد كه تا آخر عمر حضرتش باين صفت باقى بوده، لكن نظر به اينكه بايستى پيمبران و خلفاء آنها در تمام كمالات نفسانى و روحانى سر آمد و بالاتر از اهل زمانشان باشند زيرا كه در تمام جهات آن بزرگواران پيش رو آنها و پيشواى همه ميباشند مخصوصا نبى خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كه البتّه بايستى در تمام صفات كماليّه از تمام                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 53

 افرادى كه تا قيامت بوجود ميآيند برتر و بالاتر باشد و شكّى نيست كه از جمله كمالات نفسانى خواندن و نوشتن است پس باين لحاظ ميتوان گفت كه حضرتش قبل از بعثت امّى بوده زيرا كه با امّى بودنش اعجاز قرآن را ظاهرتر ميگرداند لكن ممكن است پس از آن بانزال وحى و شرح قلب مباركش كه در سوره «الم نشرح» آيه اول فرموده «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» سينه او چنان باز گرديده كه حتّى نوشتنيها و خواندنيها نزد او ارائه داده شده باشد و شاهد بر اين مطلب آن روايت متّفق عليه بين شيعه و سنّى است كه هنگام موتش فرمود قلم و دوات بياوريد كه براى شما چيزى بنويسم كه هيچ وقت گمراه نگرديد و عمر ممانعت كرد و نسبت هذيان بآن عقل كل داد بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ «بل» را براى اضراب و ردع مى‏آورند و ارائه ميدهد كه نه چنين است كه مردمان باطل و گزاف گو گمان كرده‏اند كه آيات قرآن ساخته شده و پرورش داده شده دست بشرى است بلكه اين آيات از محلّ صدق و حقيقت در قلب و روح صاحبان علم و دانش فرود آمده و آنها علومشان از سر چشمه علم ازلى ريزش نموده اشخاصى كه بآنان علم عطاء شده در مرتبه اول پيمبران و اوصياء آنانند كه علومشان از مصدر علم ازلى بدون ترتيبات قوانين منطقى و علوم كسبى گرفته شده و علوم آنها موهبتى است كه بدون سابقه فكر و ترتيب مقدّمات نظرى از مبدء فيّاض بقلب مباركشان ريزش نموده، و در مرتبه ثانى كسانى ميباشند كه تحت الشعاع نور وجود آنها واقع گرديده‏اند و در اثر متابعت و بندگى قلب و دل خود را بنور دانش اولياى حق تعالى رونق داده و علم حقيقى در اعماق روح و جان آنان نفوذ نموده بطورى كه ديگر در معارف حقّه محتاج بادلّه فلسفى نخواهند بود بلكه از طريق علم بوجدان رسيده‏اند وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ كسانى بآيات روشن و واضح جحود و انكار ميكنند كه از روى جهل و بيخردى بخود ستم نموده و خود را از اولياء حق تعالى دور گردانيده و از نور دانش آنها استضائه نمينمايند و در تاريكى جهل فرو رفته و چشم دلشان كور گرديده
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 54

 وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آياتٌ مِنْ رَبِّهِ و آنان كسانى ميباشند كه از اين آيات جلىّ و واضح قرآنى كه نزد اهل خرد هر آيه‏اى از آن اقيانوس كبيرى ماند كه در قعر آن خروارهاى جواهر و گوهرهاى شب نماى علوم و معارف مندرج گرديده و اهل دانش غوّاص وار در قعر آن فرو رفته و هر كس بقدر استعداد و نيروى دانشى كه دارد اندازه‏اى از آن جواهرات قيمتى را بدست مى‏آورد و امور دنيا و عقباى خود را رونق ميدهد و ديگر بچيز ديگرى نيازمند نخواهد بود چشم پوشيده و بحضرتش اعتراض مينمودند ايراد كفّار و مشركين بر نبى اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اين بود كه چرا معجزه‏اى مثل معجزه باقى پيمبران مثل معجزه موسى (ع) و عيسى (ع) كه عصا

اژدها گردد يا مرده زنده شود يا شترى مثل ناقه صالح از كوه بيرون آيد يا آنچه ما بخواهيم از تو بتوانى غير از آنچه خدا بدست تو جارى كرده بدلخواه ما براى ما بياورى چنين نيستى، قوله تعالى حكاية از آنها كه ميگفتند «وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً سوره بنى اسرائيل آيه 92 با اينكه پيغمبر خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چنانچه بتواتر رسيده مثل شق القمر و بيرون آمدن چشمه آب از انگشتان مباركش و غير اينها كه بسيار نقل شده معجزه‏هاى زياد داشت با اين حال اعرابى كه در باره آنان فرموده «الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً» در مقام ضدّيت و خورده گيرى ايرادهاى بى‏مورد ميگرفتند و گمان ميكردند باين چيزها ميتوانند نور اسلام را خاموش كنند قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ اين است كه از جانب ربّ العزة خطاب بسفير اعظمش مينمايد كه باين مشركين بگو تمام معجزه‏ها كه بدست پيمبران اجراء ميگرديده نزد خدا است و در هر موقعى از روى حكمت و علم بصلاح براى اثبات رسالت آنچه را كه بخواهد بدست پيمبران خود ظاهر ميگرداند، پيمبران باراده خود كارى نه از گفتار و نه از كردار از پيش خود انجام نخواهند داد بلكه مطيع امر پروردگارند آنچه را او بخواهد بدست آنها اجراء                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 55

 ميگرداند و من موظّفم كه شما را تهديد نمايم و بترسانم و بشما تذكّر دهم كه براى اين اعمال و افعال بدتان پاداش بدى است و مجازات ناگوارى خواهيد ديد أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى‏ عَلَيْهِمْ همزه «أَ وَ لَمْ» استفهام انكارى است و در مقام اعتراض بكفّار برآمده كه اى رسول اكرم اين قرآن اين كتابى كه براى تو از سماء علم و قدرت فرود آورديم كه براى آنان تلاوت نمايى با اين همه اعجاز و رموز و اسرارى كه در آن منطوى گرديده بطورى كه عقلاى عالم در مقابل عظمت آن زانو ميزنند آيا در اعجاز آن كافى نيست و همين بس نيست كه با اينكه فصحاء و دانشمندان عرب كه اهل لسان و ادبيت ميباشند با كمال كوشش كه در معارضه نمودن با آن داشتند و باعتراف خود قرآن اگر سوره‏اى مثل آن مى‏آوردند اعتبار قرآن از بين ميرفت از آوردن سوره‏اى بلكه آيه‏اى از آن عاجز مانده و اظهار عجز مينمايند با اين حال ديگر در نظر متدبّر شكّى باقى نخواهد ماند كه با بودن قرآن ديگر براى اثبات نبوّت محتاج بدليل ديگرى نميباشيم إِنَّ فِي ذلِكَ لَرَحْمَةً وَ ذِكْرى‏ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ پس از آن كلام را مؤكّد گردانيده و اشاره بقرآن مينمايد كه آيات قرآنى چراغ هدايت است براى جماعت مؤمنين كه از آن استضائه و استفاده كامل مينمايند و طريق هدايت و سعادتشان را پيدا نموده و در اثر پيروى آن بمقصد خواهند رسيد قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ شَهِيداً يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خطاب برسولش نموده كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم باين كافرين كه در آيات قرآن مناقشه ميكنند و چنين گمان ميكنند كه قرآن ساخته شده دست بشرى است بگو خدا را گواه ميگيرم كه اين قرآن از مقام صدق و حقيقت فرود آمده و گواهى خدا بين من و شما كافى خواهد بود زيرا كه او آنچه در آسمانها و زمين است ميداند و بر او چيزى مخفى نخواهد بود وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ كَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ آنان كه بحق ايمان آوردند فائز گرديده و رستگار شدند و آنان كه بباطل پيوستند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 56

 و از حق و بحق كافر گرديدند آنها زيانكارانند كه مايه عمر خود را ببازيچه تلف نمودند و از عملشان سودى عايدشان نخواهد گرديد بلكه ضرر و خسران بردند

 [سوره العنكبوت (29): آيات 53 تا 69]

وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجاءَهُمُ الْعَذابُ وَ لَيَأْتِيَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (53) يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ (54) يَوْمَ يَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ يَقُولُ ذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (55) يا عِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ (56) كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ (57)

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ (58) الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (59) وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (60) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ (61) اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ (62)

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ (63) وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (64) فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ (65) لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ وَ لِيَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (66) أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ (67)

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ (68) وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ (69)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 57

 (ترجمه)

كفار (از روى استهزاء و سخريّه) از تو تعجيل عذاب ميطلبند و اگر نبود آن مدت معين ناميده شده هر آينه عذاب آنان را فرا ميگرفت و البته عذاب براى آنها بغتة مى‏آيد در حالى كه آنها غافل و بيخبرانند (53)

بعجله از تو عذاب ميطلبند و بدرستى كه جهنم احاطه بكافرين دارد (54)

روز قيامت از بالاى سرشان و از زير پاهايشان عذاب آنها را ميپوشاند و بآنها ميگويند (پاداش) اعمال خود را بچشيد آن اعمالى كه (در دنيا) قبلا عمل مينموديد (55)

 (خطاب بمؤمنين نموده) كه اى بندگان من كه ايمان آورده‏ايد حقيقتا زمين من وسيع است پس مرا عبادت نمائيد (56)

هر جاندارى چشنده مرگ خواهد بود پس از آن بسوى ما بازگشت مينمائيد (57)

و كسانى كه ايمان آوردند و عمل نيكو كردند فرود ميآورم آنان را در بهشت در غرفه‏هايى كه جايگاه آنها باشد و از زير آن غرفه‏ها آبهايى جريان دارد و در آن غرفه‏ها جاويدان خواهند بود و آن پاداش خوبى است براى عمل كنندگان (58)

و آنان كسانى ميباشند (كه در سختيها) صبر كردند و بر پروردگارشان توكل نمودند (59)

و چه بسيار از جنبندگان كه نميتوانند روزى خود را ذخيره و آماده كنند و خدا آنها را روزى ميدهد و نيز شما را خدا روزى ميدهد و اوست شنوا و دانا (60)

و اگر از                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 58

 كافرين سؤال كنى كه چه كس آسمان و زمين را آفريده و خورشيد و ماه را مسخر گردانيده هر آينه ميگويند البته خدا پس كجا باز گرديده ميشوند (61)

خدا است كه روزى هر كس از بندگانش را كه بخواهد وسيع ميگرداند و روزى هر كس از بندگانش را بخواهد تنگ ميگرداند و بحقيقت او بهر چيزى دانا است (62)

اى محمّد اگر (از كافرين) پرسش نمايى كه چه كس از آسمان آب را فرود آورده و زمين را بآب زنده گردانيده پس از مردن آن هر آينه البته ميگويند خدا بگو حمد و سپاس مخصوص بخدا است بلكه اكثر آنها تعقل و فكر ندارند (63)

و نيست اين زندگانى دنيا مگر لهو و بازيچه بچه‏گانه و اگر شما حقيقة ميدانستيد عالم آخرت عالم حيات و زندگانى (جاويدانست) (68)

وقتى كه در كشتى سوار شدند خدا را ميخوانند در حالى كه دين را براى خدا خالص ميگردانند و وقتى (از طوفان نجات يافتند) و بخشكى رسيدند براى او شريك قرار ميدهند (65)

تا اينكه كافر بشوند بآنچه ما بآنها عطا نموديم و آنان (از عمرشان) تمتعى ميبرند پس از آن بزودى خواهند دانست (66)

آيا نديدند كه ما حرم را جاى امن قرار داديم و مردم از اطراف آن ربوده ميشوند آيا بباطل ايمان مى‏آورند و بنعمت خدا كفران مى‏ورزند (67)

آيا كى است ستمكارتر از كسى كه بخدا افتراء بزند يا وقتى كه حق بروى (ثابت گرديد) تكذيب نموده آيا جهنم جايگاه كافرين نمى‏باشد (68)

و كسانى كه در راه ما مجاهده و كوشش نمودند البته ما آنها را براه خودمان هدايت خواهيم گردانيد و محققا خدا با نيكوكارانست (69)

توضيح آيات‏

وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجاءَهُمُ الْعَذابُ مشركين و كفار از آن غيظ و غضبى كه با رسول اكرم «ص» داشتند مثل نضر بن حارث و امثال او از روى سخريه و استهزاء از حضرتش در خواست عذاب مينمودند و ميگفتند آن عذابهايى را كه ما را بآن تهديد مى‏نمايى بعضى از آن را در همين جا
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 59

 بما نشان بده (فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ) امر كن از آسمان سنگ بر ما ريزش كند اين بود كه آيه بپيمبرش خبر ميدهد كه اگر نبود كه براى هر چيزى در ازل مطابق نظام عالم و حكمت الهى وقت معين تعيين گرديده بزودى عذاب آنان را فرا مى‏گرفت.

وَ لَيَأْتِيَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ و البته و مسلما بغتة و يك دفعه عذاب آنها را خواهد گرفت در حالى كه غافل ميباشند يا در همين دنيا بعذاب مبتلا ميگردند همين طور كه بجنگ بدر مبتلا گرديدند يا اينكه نظر به اينكه يكى از اوصاف حضرتش «ص» اين بود كه او را (رحمة للعالمين) وصف نموده و خداوند وعده فرمود كه عذاب استيصال مثل امتهاى سابق مثل قوم عاد و ثمود و غير اينها بامتش اين طور عذاب نفرستد مقصود از عذاب يك دفعه عذاب قبر يا قيامت باشد كه يك دفعه واقع خواهد گرديد و كافرين بعذاب و شكنجه سخت گرفتار خواهند شد و آن وقتى كه آنان در مورد عذاب واقع مى‏گردند در حالى خواهد بود كه آنان قبلا ملتفت و متوجه عذاب نميباشند كه آن موقع مرگ يا ظهور قيامت باشد.

يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ اين بيخردان عجله مى‏كنند و از تو عذاب مى‏طلبند ديگر نميدانند كه الان جهنم بكافرين احاطه دارد و اينان در همين عالم دنيا در جهنم شرك و كفر كه در معنى و حقيقت جهنم واقعى است غوطه‏ورند و جهنم بآنها احاطه دارد و قيامت محل بروز و ظهور آن است.

بعضى از مفسرين (لمحيطة) كه صيغه فاعل است و براى حال آرند حمل بر استقبال نموده‏اند و گويند اينكه (لمحيطة) بصيغه فاعل آورده براى تحقق وقوع عذاب جهنم و ثبوت و دوام آن است كه در قيامت تحقق مييابد لكن تا ضرورت ايجاب نكند نبايد كلام را از ظاهرش منصرف گرداند در سوره همزه آيه 5 در وصف (الحطمه) فرموده (نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ) از ظاهر آيه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 60

 چنين بر مى‏آيد كه در همين دنيا جهنم در باطن كفار تعبيه شده.

يَوْمَ يَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ گويند عامل در يوم (لمحيطة) در آيه بالا است اشاره بكيفيت احاطه جهنم است كه در آن روز از بالاى سر آنها و زير پاهايشان عذاب بآنان احاطه خواهد نمود بطورى عذاب آنها را فراگرفته مانند لباسى كه از سر تا قدم را بپوشاند و جايى را فرو گذار ننموده.

وَ يَقُولُ ذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ آيا گوينده اين قول كى است مفسرين گويند خدا ميگويد و بقول ديگر خزنه دوزخ بكفار ميگويند اين عذابى است كه باعمال زشت خود در دنيا مهيا نموده‏ايد و امروز كه روز پاداش و نتيجه اعمال است طعم عذاب را بچشيد.

يا عِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ

 آيه خطاب به مؤمنين نموده و بلفظ عبادى آنان را معزز و محترم گردانيده و اشاره به اينكه اى كسانى كه در دار كفر گرفتار اشقياء و مردمان خطا كار ميباشيد بدانيد كه زمين وسيع است از وطن خود مهاجرت نمائيد در جاى امن كه باطمينان قلب خدا را پرستش نمائيد و در اين عمل تأسى نمودن بابراهيم عليه السلام و محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است چنانچه ابراهيم «ع» از شرّ نمرود بشام هجرت نمود و محمد «ص» از شر كفار از مكه بمدينه گريخت.

فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ‏

 بقاعده عربيت هر جا كه مفعول را جلو فعل و فاعل آورند افاده حصر ميكند و (فا) جواب شرط محذوفست و شايد اشاره باين باشد كه اگر خواهيد عبادت شما خالص باشد و از شائبه تقيه و ترس از دشمن و غير آن بكلى خالى و خالص براى خدا انجام گرفته باشد از وطن خود مهاجرت كنيد بجايى كه كسى شما را نشناسد كه هم از آفت دشمنان دين مصون باشيد و هم عبادت شما بكمال خلوص برسد و بكلى از شائبه رياء و خود نمايى خالص گردد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 61
كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ هر نفسى ناگوارى مرگ را خواهد چشيد چه در خانه و وطن خود باشيد يا در جاى ديگر وقتى آن موقعى كه در قضاء الهى تعيين گرديده رسيد (لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ) دقيقه و آنى نه عقب افتد نه پيش اين آيه مربوط بآيه جلو است و اشاره به اينكه گمان نكنيد اگر از وطنتان بيرون رفتيد دچار آفات ميگرديد و مرگ شما را مى‏گيرد در منزلتان باشيد يا جاى ديگر مزه مرگ را خواهيد چشيد.

و پس از چشيدن مزه مرگ بازگشت شما بسوى ما خواهد بود همين طورى كه خداى تعالى علت فاعلى موجودات است علت غايى هم همان خواهد بود (هو المبدء و المعيد) همان كسى كه موجودات را برحمت رحمانى خود وجود داده بازگشت هم يا بسوى رحمت او است اگر مؤمن و صالح باشيد و يا بسوى غضب او است اگر كافر و شقى باشيد وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ شايد مقصود از اين مؤمنين كسانى خواهند بود كه در اثر اعمال نيكشان در بهشت صاحب مقام عالى و غرفه‏هاى مجلل با شكوه گرديده‏اند و در جوار قرب الهى متمكن گشته و در مقام امين ساكن گرديده و جاويدانند و آنان همان اشخاصى باشند كه در آيه بالا اشاره بآن شده كه براى حفظ ايمانشان از وطن مألوفشان فرار نموده مثل مهاجرين از مكه بمدينه و جماعت ديگر كه از ترس مشركين عرب بحبشه رفتند لكن آيه اطلاق دارد و هر كس مثل اينها بهر نحوى كه باشد و در راه حق فداكارى كند و داراى ايمان كامل و عمل صالح باشد چنين مقام عالى و منزلت نصيب او خواهد گرديد اين است كه در آخر آيه فرموده (نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ) چه نيك است پاداش كسانى كه در راه دين زحمت كشيدند و از جان و مال در يارى اسلام بهر نحوى كه باشد فداكارى نمودند تا بيرق اسلام را بلند گردانند.

الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 62

 در مقام معرّفى مؤمن صالح كه داراى چنين مقام و جايگاه عالى ميباشند بر آمده كه و دو صفت از اوصاف حميده آنان را تذكر ميدهد

اول صبر و دوم توكل‏

مقام و منزلت يافتن در غرفه‏هاى بهشتى نصيب كسى ميگردد كه براى حفظ دين با نفس خود مجاهده نمايد و بر ناگواريها و سختيهاى روزگار و جفاى دشمنان صبر و بردبارى كند و نيز در تمام امور اتّكاء و اميدش بپروردگارش باشد آرى صبر و توكل دو اصل و دو پايه از نردبان سعادت و كاميابى بشمار ميرود بدون اين دو صفت كسى بمرتبه عالى و متمكّن در مقام صدق نخواهد گرديد، شنيده نشده در عالم كسى داراى رتبه بلندى و مقام ارجمندى شده باشد مگر در اثر اين دو صفت حميده صبر و متانت و استقامت كوه‏هاى مشكلات را در زير پا هموار مينمايد زيرا كه صبر در عبادت و خوددارى در ترك معصيت و نيز بردبارى در مشقّتهاى دنيا با اتّكاء بحق تعالى نفس انسان قوى ميشود و روح وى جلاء مى‏يابد، همين مصيبات و مشقّتها است كه گل وجود انسانى را فشار ميدهد تا آن عطرى كه در باطن روح وى پنهان است ظاهر گردد آن وقت مشمول رحمت الهى ميگردد قوله تعالى در سورة البقرة آيه 153 در باره صابرين فرموده «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ) وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ من براى تبيين است نه تبعيض و ظاهرا اين آيه نيز مرتبط بآيه بالا است و تذكر ميدهد كه چه بسيار از جنبنده‏ها چنينند كه خودشان نتوانند روزى خود را مهيّا نمايند و بقول بعضى نتوانند روزى خود را ذخيره نمايند چنانچه اكثر حيوانات از وحوش و سباع و طيور چنينند كه وقتى شكارى بدست آنان آمد بقدر اشتهاشان ميخورند و ما بقى آن را رها مينمايند لكن وقتى گرسنه ميشوند و طلب روزى مينمايند رزّاق متعال از راهى كه بگمان انسان نميرسد آنها را سير ميگرداند.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 63

 واقعا اگر كسى فكر كند در فصل زمستان كه گياهى در زمين روئيده نميشود و برگى نيز در درختها وجود ندارد و همه را يخ و برف فرا گرفته وحوش و هوامّ و پرندگان از كجا روزى ميخورند اندوخته‏اى هم كه ندارند مگر اندكى از حيوانات مثل مورچه و موش و امثال اينها كه بآنها امرار حيات نمايند و انسان متدبّر از اينجا ميفهمد كه تمام امور بدست قدرت حق تعالى انجام ميگيرد آن وقت اتّكاء و توكّل او در تمام امور بخلّاق و مدبّر و مربّى عالم ميگردد بزرگ و بزرگوار است رزّاق موجودات كه تمام جنبنده‏ها از انسان و حيوانات و آنچه محتاج بروزى است هر يك را در خور خود روزى ميدهد و همه را ميسازد و مينوازد زيرا كه او هم شنوا است كه ناله درونى محتاجين بروزى را ميشنود و هم دانا است كه طريق روزى رسانيدن بهر موجودى را ميداند وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ اشاره به اينكه هر بشرى مفطور بتوحيد است همين مشركين كه در عبادت بتها را شريك خدا ميگردانند و نيز هر كافر ملحدى كه منكر وحدت صانع باشد وقتى از وى پرسش نمايى اين آسمانهاى با عظمت و اين زمين با اين سعه را چه كسى آفريده و كى است كه خورشيد و ماه را اينطور مسخّر گردانيده كه از خدمت مرجوعه خود ذرّه‏اى تخلّف نمينمايند در پاسخ باقتضاء فطرت گويد خدا و ظاهرا مقصود از آنهايى كه مورد سؤال واقع گرديده‏اند و از آنها سؤال شده چه كس آسمان و زمين را خلق نموده مشركين عرب باشند كه آنان منكر صانع و خالق آسمان و زمين نبودند و شايد چنين گمان ميكردند كه خداوند تدبير امر عالم را ببتها تفويض نموده و آنها بغلط چنين گمان ميكردند كه بتها واسطه در فيض و مقرّبين درگاه احديّت ميباشند و عبادت آنها سبب قربشان بخدا ميگردد اين بود كه ميگفتند ما اينها را عبادت نميكنيم «إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏» فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ بايد باينان گفته شود وقتى شما بوجود حق تعالى كه آفريننده و ناظم و مربّى
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 64

 عالم است اعتراف نموديد چنين امرى عقلايى نيست از خالق خود بگريزيد و روى نيازمندى بغير او آوريد و از وى حاجت بخواهيد و روزى بطلبيد و آن را مؤثر در امور بدانيد همان كسى كه شما را از نيستى بهستى آورده و تمام امور شما بدست قدرت او انجام ميگيرد بحكم عقل و و جدان بايستى روى نيازمندى بسوى آن واحد احد بياوريد و كسى را نه در آفرينش و نه در تربيت و نه‏

در عبادت با او شريك نگردانيد زيرا كه همين طورى كه در اصل آفرينش محتاج بكسى نيست در تدبير امور و نظام عالم نيز محتاج بمعاون و شريك نخواهد بود اگر چنين باشيد البته كامياب خواهيد گرديد.

اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ اين آيه نيز مربوط بآيه بالا است و بمشركين تذكر ميدهد كه گمان نكنيد بتهايى را كه پرستش مينمائيد در روزى و امور زندگانى شما يا در نظام عالم تصرّف داشته باشند و امر خلقت تفويض بآنان شده باشد خدايى كه آفريننده و پديد آورنده موجودات است بدست قدرت خود مى‏آفريند و روزى هر جنبنده‏اى را اندازه‏گيرى نموده از روى حكمت و صلاح بينى براى هر كس بخواهد روزيش را وسيع ميگرداند و براى هر كس كه بخواهد روزيش را تنگ ميگرداند و او بهر چيزى دانا و عالم است كه از روى علم بصلاح و طبق مصلحت، امور عالم را انجام ميدهد وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ، وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ «ماء نافيه» و «الّا استثنائيّه» بطور عموم ببشر تذكر ميدهد كه زندگانى دنيا چيزى نيست مگر عبث و بيهوده «لهو» كار باطل را گويند «لعب» بازى كودكان و جوانان است كه از روى شهوت ساعتى خود را مشغول بآن مينمايند و نتيجه‏اى بدستشان نيامده ميگذارند و ميروند وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ «حيوان» در اصل «حييان» بوده براى تأكيد معنى حيات كه بمعنى حركت
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 65

 است مقابل موت كه بمعنى سكون و بى حركتى است ياء دوم را قلب بواو كردند حيوان شده بر وزن فعلان زيرا فعلان مثل غليان بمعنى شدّت حركت است و عالم آخرت را عالم حيوان ناميده زيرا كه حيات حقيقى و زندگانى دائمى كه در شرف مرگ نباشد و انسان دائما از لذت حيات كامياب باشد مخصوص بآخرت است دنيا مثل (سرابى) ماند كه (يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً) چنين گمان نشود كه مقصود اين است كه بطور اطلاق حيات دنيا لهو و لعب و كار بيهوده باشد اگر چنين بود هرگز آفريده نميشد كار لهو و لعب از ساحت قدس كبريايى و حكيم على الاطلاق صادر نخواهد گرديد.

بلكه بقرينه اينكه آخرت را مقابل دنيا انداخته چنين ارائه ميدهد كه مقصود از دنيايى كه لهو و لعب بشمار ميرود آن دنياى مذموم است كه مقدمه كسب سعادت اخروى نباشد لكن دنيايى كه بآن زراعت آخرت و كسب سعادت گردد بسيار ممدوح و نيكو خواهد بود چگونه ميتوان بطور كلى دنيا را مذموم و بيهوده دانست در صورتى كه تا دنيا نباشد آخرت اصلا معنى ندارد زيرا كه دنيا اول محل پيدايش وجود انسان است و آخر محل كمالش آخرت خواهد بود.

خلاصه آيه تذكر ميدهد كه غايت و فايده حيات دنيا حيات حقيقى پاكيزه دائمى اخروى است و اگر غير از اين شد حيات دنيا جز بازيچه‏اى نخواهد بود اين است كه در آخر آيه فرموده (لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ) يعنى اگر ميدانستيد كه غايت و فائده دنيا كسب سعادت اخروى است نه همين تعيش طبيعى حيوانى.

فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ مشركين چنينند وقتى در كشتى مى‏نشينند آن وقت بآن فطرتى كه جبلى آنهاست رو باو آرند و خدا را ميخوانند در حالى كه دينشان و توجهشان فقط بخدا است از او نجات از غرق شدن و بسلامت بمنزل رسيدن خود را ميطلبند.

فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ و چون آنان را از غرق نجات داديم و بخشكى رسيدند بمقتضاى طبيعتشان‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 66

 براى خدا شريك قرار ميدهند گويا آنها گمان ميكنند كه بتها و اللَّه آنها را از مرگ نجات دادند.

لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ وَ لِيَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ظاهرا لام (ليكفروا) لام غايت است يعنى غايت و فايده نعمتهايى را كه ما بآنان عطا نموديم و از غرق و هلاك آنها را نجات داديم اين شد كه بنعمتهاى ما كافر گرديدند و اينها اندك مدتى از حيات دنيا بهره‏مند ميگردند پس از آن بزودى جزاء و پاداش عمل خود را خواهند دانست.

أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ همزه (أَ وَ لَمْ) همزه استفهام و براى تقرير و توبيخ است آيا اين اهل مكه ندانستند و نفهميدند كه ما حرم كعبه را محل امن و امان قرار داديم كه در آنجا همه در امان باشند و بعضى ببعض ديگر تعدى و ظلم نكنند و در اطراف مكه بعضى مال ديگرى را سرقت مينمايد و وى را ميربايد و ميكشد يا حبس مينمايد و اهل مكه در امن و امان نميباشند.

أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ بچنين مردمانى كه بنعمت امنيت شكر نميكنند اعتراض نموده كه آيا بباطل ايمان آورده‏ايد يعنى آيا تصديق ميكنيد بعبادت بتها و حال آنكه آنها باطل و مضمحل ميباشند و بنعمت امنيت كه خدا بشما اهل مكه داده و آنجا را محل امن قرار داده كافر ميشويد و سپاس‏گزارى نمى‏نمائيد.

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً ستمكارترين مردم كسى خواهد بود كه بر خدا دروغ ببندد دروغ بستن بر خدا بچند وجه تصور دارد يا اين است كه براى خدا شريك قرار مى‏دهد يا صفاتى كه لايق ذات احديت نيست مثل دروغ و ظلم و غير آن باو نسبت مى‏دهد يا از پيش خود چيزى ميگويد و چنان اظهار مى‏كند كه اين كلام خدا است يا خود را رسول و فرستاده خدا معرفى مى‏نمايد يا غير اينها آنچه را كه سزاوار مقام الوهيت نيست                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 67

 نسبت بخدا مى‏دهد.

أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ يا آنچه را كه از جانب حق آمده و حقانيتش بروى محرز گرديده انكار مينمايد مثل رسالت پيمبران و نبى خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و قرآن و ساير كتب آسمانى مثل تورات و انجيل و غيره كه با اينكه محقق و ثابت گرديده كه آنها از طرف حق تعالى فرود آمده انكار مينمايد مثل بسيارى از عربهاى قريش كه حقانيت قرآن نزد آنان محرز و مسلّم بود و از روى كبر و حسد و عصبيت جاهليت انكار مينمودند، شكى نيست كه چنين مردمانى ستمكارترين مردم و بدترين خلق بشمار ميروند.

أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ بهمزه استفهامى گويا سؤال مى‏كند كه اى اهل عقل و دانش آيا نبايد منزل و جايگاه چنين كسى كه هم بخدا دروغ بندد و هم بحقايقى كه بر او ثابت گرديده نسبت دروغ دهد جهنم و دار عذاب باشد اشاره به اينكه در اين صورت با چنين جنايت و گناهى آيا مستحق جهنم نيست و نبايد جايگاه هميشگى او جهنم باشد هر عاقلى تصديق مى‏نمايد كه البته بمقتضاى عدل و حكمت الهى كه هر چيزى را در جاى خود قرار داده بايستى قرارگاه چنين كسى دار عذاب باشد.

وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا پس از تهديد و توبيخ آنهايى كه بحق و حقيقت افتراء زدند كه جايگاه چنين كسانى جهنم خواهد بود در مقام اوصاف مؤمنين برآمده و طريق نجات و رستگارى آنها را تذكر ميدهد به اينكه آنها اشخاصى ميباشند كه در راه وصول و رسيدن بقرب احدى و كسب سعادت اخروى مجاهده و كوشش مينمايند.

جهاد و مجاهده را بمعنى عرفى در جايى ميآورند كه شخص با دشمن رو برو شود لكن مجاهده بمعنى حقيقى اعم است زيرا كه دشمن يا دشمن ظاهرى است كه فقط دشمن جان و مال انسان است و يا دشمن باطنى است مثل نفس اماره و شيطان چنانچه در حديث است كه فرموده‏

 (جاهدوا اهوائكم كما تجاهدون اعدائكم)

و نيز                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 68

 در حديث است كه فرموده‏

 (اعدى عدوّك نفسك الّتى بين جنبيك)

يعنى دشمن ترين دشمنان تو نفس تو است كه ميان دو پهلوى تو جا دارد و دشمنى شيطان با بنى آدم آنهم معلوم است و در قرآن مجيد مكرر تذكر داده شده كه شيطان دشمن روح و حقيقت شما است تابع شيطان نگرديد.

لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا راغب گفته (السبيل الطريق الذى فيه سهولة) و سبل جمع سبيل است و شايد اشاره باين باشد كه راههاى هدايت بسيار است و گفته‏اند (الطريق الى اللَّه بعدد انفاس الخلائق)

سخنان مفسرين در توجيه هدايت‏

 (1) مقصود از (سبلنا) يعنى راه سير بسوى ما و وصول بما (2) مقصود مهاجرين و انصارند كه آنها با مشركين و كفار در راه خدا جهاد نمودند و بر آنان غالب گرديدند ابن عباس (3) معنى هدايت در اينجا ثابت گردانيدن برايمان و تقويت ايمان است زيرا كه حق تعالى در مجاهدين هدايت مى‏افزايد و در كافرين ضلالت قوله تعالى (وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً) سوره محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آيه 19 و در حديث است‏

 (من عمل بما يعلم ورثه اللَّه علم ما لم يعلم)

كسى كه بآنچه ميداند عمل كند خداوند باو آنچه نميداند عطاء ميكند و در حديث ديگر

 (من اخلص للَّه اربعين صباحا انفجرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه)

كسى كه چهل روز قلب خود را براى خدا خالص گرداند چشمه‏هاى حكمت از قلبش بر زبانش جارى مى‏گردد.

در مثنوى گفته:

         گر گران و گر شتابنده بود             آنكه جوينده است يابنده بود

         در طلب زن دائما تو هر دو دست             كه طلب در راه نيكو رهبر است‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 69

اعتراض‏

اگر بمجاهده راه بحقيقت باز ميگردد چرا فيلسوفان و رهبانان بمقام مشاهده و مكاشفه نرسيده‏اند در صورتى كه آنان با جديت با نفس خود مجاهده مينمايند.

پاسخ‏

اينان با نفس خود مجاهده مينمايند لكن مراعات شرط عمده آن را نميكنند يعنى مجاهده و رياضتشان براى اين نيست كه بمشاهده برسند چنانچه در آيه فرموده (جاهَدُوا فِينا) يعنى (خالصا لنا) و غالبا اينها مجاهده و كوشششان از روى هوى و دنيا و خلق و ريا و سمعه و شهرت و طلب رياست و علو در زمين و تكبر بر خلق انجام گرفته.

و طريق مجاهده در راه خدا چنين است كه بايستى اول محرمات را ترك نمود پس از آن از مشتبهات احتراز كرد پس از آن از مكروه‏ها پرهيز نمود پس فضولات (يعنى رسوم و عادات كه زائد بر ضروريات معاش است) ترك نمود پس از آن براى تزكيه نفس تعلقات طبيعى را از خود زائل گردانيد پس از آن قلب را در همه اوقات از آنچه او را مشغول ميگرداند تنقيه و پاك گردانيد پس از آن دل را از اوصاف ذميمه تخليه نمود پس از آن از كونين قطع التفات كند و قطع طمع نمايد از دارين (دنيا و آخرت و پس از آنكه نفس خود را اين طور تخليه نمود روح وى تخليه ميشود) (وَ الَّذِينَ جاهَدُوا) آنها كسانى ميباشند كه با نفس خود در قطع نمودن از اغيار بسبب انقطاع و انفصال از خلق و اغيار مجاهده نمودند (لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا) (بالوصول و الاتصال) فينا يعنى بحق تعالى (تفسير روح البيان) وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ قوله تعالى (هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ) معيّت حق تعالى با مخلوقات معيّت قيوميّت است و از حيثية عليّت و خالقيّة نسبت او تعالى بتمام موجودات يكسان است و خصوصيت او نسبت بنيكوكاران از جهت خصوصيتى است كه در خود آنها است چنانچه گويند در زبور است كه (انا المطلوب فاطلبنى تجدنى) يعنى من مطلوبم پس مرا طلب كنيد                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏10، ص: 70

 مى‏يابيد مرا.

مسلما هر كس با خلوص نيت در راه طلب برآيد و با كمال كوشش با نفس و شيطان و هواى نفس مجاهده نمايد و بهمان طريقى كه پيشوايان بشر رفتند قدم پشت قدم آنان گذارد آن وقت بقدر استعداد و كوششى كه از راه صحيح و بدستورات صاحب شريعت انجام گرفته پيش برود كامياب خواهد گرديد.