کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
شعراء : آيات 1 تا 227 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

 

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 222
سورة الشعراء

مكية كلّها الّا قوله تعالى (وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ الى آخرها) و هى مائتان و سبع و عشرون آية

 [سوره الشعراء (26): آيات 1 تا 22]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

طسم (1) تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ (2) لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ (3) إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ (4)

وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ كانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ (5) فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتِيهِمْ أَنْبؤُا ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (6) أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ (7) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (8) وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (9)

وَ إِذْ نادى‏ رَبُّكَ مُوسى‏ أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (10) قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا يَتَّقُونَ (11) قالَ رَبِّ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ (12) وَ يَضِيقُ صَدْرِي وَ لا يَنْطَلِقُ لِسانِي فَأَرْسِلْ إِلى‏ هارُونَ (13) وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ (14)

قالَ كَلاَّ فَاذْهَبا بِآياتِنا إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ (15) فَأْتِيا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ (16) أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ (17) قالَ أَ لَمْ نُرَبِّكَ فِينا وَلِيداً وَ لَبِثْتَ فِينا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ (18) وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ (19)

قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ (20) فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ (21) وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرائِيلَ (22)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 223

 (ترجمه)

سوره شعراء در مكّه نازل گرديده مگر قوله تعالى (وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ) تا آخر سوره كه در مدينه فرود آمده و دويست و بيست و هفت آيه و هزار و دويست و بيست و شش كلمه و پنج هزار و پانصد و چهل و دو حرف است.

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عامّ و خاصّ‏

اين آيات كتاب (ظاهر) و روشن كننده است (2)

 (اى محمد) شايد تو هلاك كننده نفس خود باشى براى اينكه مردم ايمان نميآورند (3)

اگر ما بخواهيم از آسمان آيتى ميفرستيم تا آنكه (بجبر و اضطرار گردنهايشان خاضع گردد (4)

و هيچ موعظه تازه‏اى از طرف پروردگار رحمن نميآيد مگر اينكه آنها از آن اعراض مينمايند (5)

پس حقيقة اينها آيات را تكذيب نمودند بزودى بآنان خبر كسانى كه بآيات استهزاء نمودند خواهد رسيد (6)

آيا اينها نگاه نميكنند بسوى زمين كه چه بسيار از هر جفت‏هاى نيكويى رويانيديم (7)

بحقيقت در اينها آيات و نشانه‏اى است و بيشتر آنها از مؤمنين نميباشند (8)

و محققا پروردگار تو غالب و مهربان است (9)

و ياد كن وقتى را كه پروردگار تو بموسى نداء داد كه اينك برو بسوى قوم ستمكاران (10)

گروه فرعون آيا آنان (از غضب خدا) نميپرهيزند (11)

موسى گفت اى پروردگار من ميترسم مرا تكذيب نمايند (12)

و دل من از تكذيب آنها تنگ گردد و زبانم بهدايت آنها باز نگردد و هارون برادرم را با                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 224

 من بفرست (13)

و از اينها بر من گناهى است ميترسم (قبطيان) مرا بكشند (14)

 (خدا فرمود اى موسى) هرگز مترس با برادرت هارون با معجزات برويد بدرستى ما با شما هستيم و گفتار شما را ميشنويم (15)

هر دو بسوى فرعون برويد و بگوئيد ما رسول پروردگار عالميانيم (16)

بنى اسرائيل را با ما بفرست (17)

فرعون بموسى گفت آيا تو نه آن كودكى بودى كه تو را تربيت نموديم و سالهايى از عمرت نزد ما گذشته (18)

و كردى آن كارى كه (از كشتن قبطى) كردى و تو (بنعمت ما) از ناسپاسان بودى (19)

موسى گفت آرى چنين كردم و در آن هنگام من از گمراهان بودم (غافل بودم كه از مشت زدن ميميرد) (20)

و چون از شما ترسيدم فرار نموده پس پروردگار من بمن حكمت آموخت و مرا از جمله رسولان خود قرار داد (21)

و اين چه نعمتى است كه بر من منّت مينهى كه اولادان يعقوب را ببندگى گرفته‏اى (22).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 225

 (توضيح آيات)

طسم سخنان مفسرين در معنى (طسم) 1- حروف مقطعه در اوائل سور از اسرار غامضه است و آن سرّ محكمى است كه (لا يعلم سرّه الّا اللَّه) و بعضى گفته‏اند براى هر كتابى سرّى است و سرّ قرآن در حروف مقطّعات است اين است كه بحث نمودن از معنايى كه نه از زبان در آن حظّى متصوّر و نه قلم را از آن نصيبى است بى‏معنى خواهد بود لكن چون براى هر حقيقتى لوازمى است كه اشاره بحقايق است از اين جهت براى بيان آن راهى هست كه بشود بآن اشاره نمود اين است كه در توجيه آن چند وجه گفته شده بقولى طاء اشاره بطيران سائرين باللّه. و سين سائرين الى اللَّه. و ميم مشى روندگان بسوى خدا.

اول- مرتبه اهل نهايت. دوم- مرتبه متوسّطين. سوم- مرتبه اهل بدايت. و براى هر سالكى قدمى است و براى هر طائرى بالى است.

و بقول ديگر طاء اشاره بطهارت اسرار اهل توحيد. و سين اشاره بسلامت قلبهاى آنها از ورود و مسكن هر مخلوقى. و ميم اشاره بمنّت خالق است بر آنها بقول ديگر طاء طرب توبه كنندگان در ميدان رحمن. سين سرور عارفين در ميدان وصلت. ميم مقام محبين در ميدان قربت.

 (خلاصه بيان تفسير روح البيان) 2- طسم و طس از نامهاى قرآن است. 3- از ابن عباس در روايت والبى طسم قسم است و او از اسماء اللَّه است. 4- از قرطبى است (طسم) يعنى بخدا قسم ميخورم بطوله و سنائه.

و بروايتى از ابن الحنفية و او از على عليه السّلام و او از نبىّ صلّى اللَّه عليه و آله و سلم كه فرموده چون طسم نازل گرديد فرمود: طاء طور سينا. سين اسكندريه. ميم مكّه.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 226

 و بقول ديگر طاء شجره طوبى. سين سدرة المنتهى. ميم محمّد مصطفى صلّى اللَّه عليه و آله و سلم (مجمع البيان) تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ (تلك) از اسماء اشاره است و اشاره بآيات اين سوره نموده كه اين آياتى كه براى شما خوانده ميشود آيات ظاهر و روشن است.

و شايد اشاره باين باشد كه اين آياتى است كه حقيقت و معنويت آن از امّ الكتاب يا لوح محفوظ گرفته شده و از مقام عالى و سماء قدرت تنزّل نموده و در ارض قابليات بشكل حروف و كلمات فرود آمده كتاب روشنى است.

لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ چون اين سوره در مكه فرود آمده و مادامى كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم در مكه بودند مؤمنين بسيار كم بودند زيرا كه در اوائل بعثت بود از يك طرف قريش بناء ضديت داشتند نه خود ايمان ميآوردند و نه ميگذاردند ديگران ايمان آرند بلكه حضرتش را زجر مينمودند و از طرف ديگر اين بار سنگين رسالت بگردن مباركش بود و شايد ميترسيد نتواند انجام وظيفه دهد زيرا كه آنچه در تبليغ و ارشاد جديت مينمود بر انكار آنان افزوده ميگرديد.

اين بود كه بسيار دلتنگ و در مضيقه بود و پروردگار مهربان براى تسلّى خاطر رسول گرامى خود آيه ميفرستد و از روى شفقت باو خطاب مينمايد كه شايد تو براى اينكه اهل مكه ايمان نميآورند ميخواهى خود را از غم و غصّه هلاك گردانى ممكن است اشاره باين باشد كه تو نبايد اين طور خود را بمشقت بيندازى وظيفه تو فقط تبليغ و تذكر آنها است بطريق مستقيم اسلام و آنان را مژده دهى ببهشت در صورتى كه مطيع فرمان الهى گردند و آنها را تهديد نمايى و بترسانى از جهنم اگر مخالفت نمايند وقتى وظيفه خود را انجام دادى ديگر جاى نگرانى نيست.

إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ (اعناق) جمع عنق است، و خضوع ظهور ذلت در اعضاء است.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 227

 خلاصه ذات متعال برسولش خبر ميدهد كه اين مشركين ملحدين مقهور و تحت اقتدار ما ميباشند اين عالم دنيا جاى مهلت است و حكمت چنين اقتضاء نموده كه افراد بشر در افعالشان مختار باشند و باراده و اختيار پس از آنكه راه سعادت و شقاوت براى آنان باز گرديده و بتوسط رسول باطن يعنى عقل خودشان و رسول ظاهرى يعنى پيمبران و سفراء الهى كه رهنماى آنها ميباشند خير و شرّ را تميز دادند هر طريقى را بخواهند اختيار نمايند و اگر ما بخواهيم عذابى براى آنها بفرستيم كه منقاد امر تو گردند و سر فرود آورند و ايمان بياورند قدرت داريم لكن (لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا) سنّت خدا بر اين جارى گرديده كه هر كس باختيار و اراده خود عمل نمايد زيرا كه ايمان اجبارى هرگز سعادت و فضيلت‏آور نخواهد گرديد و باضافه نقض غرض ميشود زيرا غرض اينست كه انسان در اعمال شخصيه خود مختار باشد.

ابو حمزه ثمالى گفته مقصود از اين آيه آوازى است كه در نيمه رمضان از آسمان شنيده ميشود و از آن صدا همه خاشع و منقاد ميگردند.

و در تفسير اهل بيت است كه در آخر الزمان از آسمان ندايى ميرسد كه‏

 (الا انّ الحقّ مع على و شيعته).

از ابن عباس نقل ميكنند كه گفته اين آيه راجع بما است كه خداوند وعده داده كه دولت و خلافت را از بنى اميّه بستاند و بما بدهد و گردنهاى آنان ذليل و منقاد ما گردد.

در كتب تواريخ تذكره نويسان چنين نوشته‏اند كه چون دولت بنى اميّه منتقل ببنى عباس گرديد بنى عباس از بنى اميه انديشه مينمودند و بآنان احترام ميگذاشتند و آنها را بر كرسيهاى زرّين مينشانيدند تا وقتى كه خلافت بمنصور رسيد او پسر عمّ خود عبد اللَّه بن على را بشام فرستاد و او بدار الاماره فرود آمد و مجلسى تهيّه نمود و تمام اعيان و اشراف بنى اميه را دعوت نمود و آنان هشتاد مرد بودند و همه را بر كرسيهاى زرين مرصع نشانيد وقتى همه نشستند بخدمتگذاران                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 228

 خود اشاره نمود و گفت (عليكم بالكافرين) آنها با عمودهاى آهنين كه قبلا تهيه نموده بودند يك دفعه بر سر آنها ريختند و همه را كشتند و در ميان عمارت ريختند آن وقت امر نمود سفره گستردند و روى جسد آنها انداختند در حالى كه بعضى مرده و بعضى در حال مردن ميناليدند و بمردم غذا دادند.

 (تفسير ابو الفتوح رازى) وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ بين اشاعره كه جماعتى از سنّيها ميباشند و معتزله كه جماعت ديگر از آنانند در خلقت قرآن بحث مفصّلى است، اشاعره چنين اظهار مينمايند كه قرآن قديم است، و معتزله قائل بحدوث آنند. و فخر رازى كه از اشاعره و امام آنها است در تفسير اين آيه چنين گويد: معتزله براى اثبات حدوث قرآن استدلال نموده‏اند بقوله تعالى (وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ) و گفته‏اند مقصود از ذكر قرآن است بدليل قوله تعالى (وَ هذا ذِكْرٌ مُبارَكٌ) و در اين آيه بيان نموده (ذكر محدث) و از جمع بين اين دو آيه (ذكر مبارك) و (ذكر محدث) لازم ميآيد حدوث قرآن. و همچنين استدلال بقوله تعالى (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً) و بقوله تعالى (فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ) و پس از آنكه ثابت شد كه قرآن حادث است و براى او خالقى است پس لا محاله مخلوق است.

الجواب- باز گشت تمام اين ادله راجع ميگردد بالفاظ و ما ميدانيم كه الفاظ حادث است و ما ادّعاء ميكنيم قدم امر ديگرى را كه وراء اين حروف است و در آيه بر آن دلالتى نيست. (پايان) ظاهرا نزاع بين اشاعره و معتزله در اينكه قرآن حادث است يا قديم نزاع لفظى است نه معنوى زيرا گمان نميكنم عاقلى گفته باشد اوامر قرآن و الفاظ آن قديم باشد.

لكن ممكن است در جمع بين اقوال گفته شود الفاظ قرآن كه بتوسط ملك وحى بر رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم وارد ميگرديد مسلّم حادث است زيرا كه معنى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 229

 حدوث غير از اين نيست كه چيزى در زمان نبوده و بعدا موجود گردد چگونه حادث نباشد در صورتى كه الفاظ قرآن از حيث ورود هم زمانى و هم متجدّد است يعنى بتدريج و شيئا فشيئا فرود آمده لكن حقيقت و معنويت قرآن از جهت منطوى بودن آن در علم ازلى حق تعالى و عالم قضاء و لوح محفوظ و دفتر آفرينش البته قديم است در زمان واقع نشده تا آنكه حدوث زمانى داشته باشد.

خلاصه آنكه ميگويد قرآن قديم است شايد مقصودش از جهت منطوى بودن آن در علم ازلى الهى و عالم امر باشد كه در آن مرتبه لفظا و معنى قديم است حدوثى در كار نيست، و آنكه ميگويد حادث است از جهت ورود الفاظ آن در عالم خلق و عالم متجدّدات و متغيرات زمانى است پس بنا بر اين توجيه نزاع بين اشاعره و معتزله مرتفع ميگردد.

أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ ذات متعال براى اظهار قدرت و حكمت خود اشاره ميكند بگياهها و نباتاتى كه از زمين روئيده ميشود و در آنها نظام خلقت و حسن تدبير لم يزلى خود را ارائه ميدهد و بهمزه استفهامى كه در مقام تعجّب آرند كفار را متنبّه ميگرداند كه آيا اينها بزمين نظر عبرت نمينمايند تا اينكه خلقت عجيب نباتات را بنگرند و ببينند چگونه موجودات نباتى از حبوبات گرفته تا گلها و رياحين كه چطور از هر يك از انواع و اقسام آنها زوج و جفت نيكو آفريديم.

گويند نباتات ارضى 320 هزار نوعند و براى هر يك منافع و مناظر و خواص و طبيعت جداگانه‏ايست كه مخالف ديگرى است و وى را اثر مخصوصى است.

 (كريم) صفت نباتات است و گياهها و نباتات را متصف بكريم گردانيده براى اينكه بعضى غذاى انسان و بعضى دواء او است.

خلاصه از هر يك از انواع آن نفعى عايد انسان ميگردد زيرا كه غرض از آفرينش زمين و نبات وجود انسان و بقاء نوع او است. (پايان) در علوم جديد ثابت نموده‏اند كه تمام موجودات از نباتات و گياهها و حيوانات                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 230

 زوج و جفت آفريده شده‏اند حتى عناصر و موادّ اوليّه و آن اجزاء و موجودات ذرّه بينى همه و همه زوج تركيبى ميباشند و وحدت و فرديّت منحصر بذات بارى تعالى است و چنانچه در جاى خود مبرهن گرديده كه يكى از ادلّه بر وجود و وحدت حق سبحانه و تعالى همان تركيب موجودات است زيرا بحكم عقل هر مركّبى تركيب كننده لازم دارد تا برسد بموجودى كه واحد بسيط و مجرّد از ماديات باشد و آن فرد ازلى است عزّ و جلّ و بس.

وَ إِذْ نادى‏ رَبُّكَ مُوسى‏ أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ، قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا يَتَّقُونَ (اذ) توقيتى است يعنى اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم ياد كن وقتى را كه پروردگار تو بموسى (ع) گفت جماعت ستمكاران را بياور يعنى بآنها يادآورى كن زيرا اينها قوم فرعونيانند كه پرهيزكار نميباشند.

چون در آيات قرآن حكايت حضرت موسى عليه السّلام و فرعون مكرّر بيان شده اگر چه در هر جايى خصوصياتى در آن منطوى است لكن چون غرض ما اختصار است و نيز معنى تحت اللفظى آن را درج نموده‏ايم از توضيح مكررات آن خوددارى مينمائيم.

خلاصه وقتى موسى پس از آنكه بخلعت نبوّت مفتخر گرديد مأمور شد با آن دو معجزه‏اى كه بوى داده شده بود برود فرعون و فرعونيان را هدايت و ارشاد نمايد موسى (ع) گفت از براى آنها بر من گناهى است يعنى كشته شدن آن قبطى (وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ) و ميترسم مرا تكذيب كنند و بكشند و برادرم هارون را با من بفرست.

قالَ كَلَّا فَاذْهَبا بِآياتِنا إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ، فَأْتِيا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ، أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ پروردگار عالم سخن موسى كه ميگويد ميترسم قول من را قبول نكنند و بجرم گناهى كه كرده‏ام مرا بكشند انكار مينمايد و او را مطمئن ميگرداند كه من با شما ميباشم و سخن شما را ميشنوم برو و رسالت خود را اظهار نما و بگو ما دو

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 231
برادر رسول پروردگار عالميانيم و بنى اسرائيل را با ما بفرست.

قالَ أَ لَمْ نُرَبِّكَ فِينا وَلِيداً وَ لَبِثْتَ فِينا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ فرعون بموسى در مقام امتنان و منت گذارى گفت آيا تو سالهايى نزد ما نبودى و تحت تربيت ما رشد ننمودى. بقولى هيجده سال و بقولى سى سال و بقول كلبى چهل سال موسى در منزل فرعون بود و تحت تربيت او واقع گرديده.

وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ فرعون گفت اى موسى تو بجاى حق نعمت و تربيتى كه بر تو داشتم چنين كردى و يكى از ما را كشتى و تو از كافرين نعمت بودى و حق نعمت را بجاى نياوردى و حالا ميخواهى مرا مطيع خود گردانى.

قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ موسى عليه السّلام در مقام عذرخواهى در پاسخ قول فرعون گفته آرى چنين كردم لكن اين عمل از من بطور غفلت و بغير موقع واقع گرديد، شايد موسى (ع) ميخواسته بگويد قصد كشتن آن قبطى را نداشتم و نميدانستم از يك سيلى كشته ميگردد يعنى كشتن من بعمد نبوده تا مورد ملامت واقع گردم و شما از من قصاص بكنيد.

فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ موسى در پاسخ منت گذارى فرعون گفته پس از قتل قبطى كه قصد كشتن مرا داشتيد از ترس از شما فرار نمودم پس از آن خداوند بمن حكمت و نبوّت عطاء نمود و مرا از جمله رسولان خود گردانيد و من مأمور گرديدم براى هدايت نزد تو بيايم.

وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرائِيلَ اى فرعون اين چه منتى است بر من مينهى كه بنى اسرائيل را تحت فشار خود و بنده خود گردانيدى، اشاره به اينكه تو بر من منتى ندارى چون اولادان بنى اسرائيل را ميكشتى مادرم از ترس تو مرا در صندوق نهاد و بدست تو افتادم و آيا تعبيد كردن بنى اسرائيل اين منتى است بر من.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 232

 [سوره الشعراء (26): آيات 23 تا 51]

قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ (23) قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ (24) قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ (25) قالَ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ (26) قالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ (27)

قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (28) قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ (29) قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكَ بِشَيْ‏ءٍ مُبِينٍ (30) قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (31) فَأَلْقى‏ عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ (32)

وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرِينَ (33) قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ (34) يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ (35) قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ (36) يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ (37)

فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ (38) وَ قِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ (39) لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ كانُوا هُمُ الْغالِبِينَ (40) فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ (41) قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ (42)

قالَ لَهُمْ مُوسى‏ أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ (43) فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِيَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ (44) فَأَلْقى‏ مُوسى‏ عَصاهُ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ (45) فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ (46) قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ (47)

رَبِّ مُوسى‏ وَ هارُونَ (48) قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ (49) قالُوا لا ضَيْرَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ (50) إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطايانا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ (51)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 233

 (ترجمه)

فرعون بموسى عليه السّلام گفت كيست ربّ العالمين كه (تو رسول او ميباشى (23)

موسى گفت او است پروردگار آسمانها و زمين و آنچه بين آسمانها و زمين است اگر بيقين باور داريد (24)

فرعون باطرافيانش گفت آيا شما نميشنويد (25)

موسى گفت پروردگار شما و پروردگار پدران پيشينيان شما است (26)

فرعون (باز بدرباريانش) گفت پيمبرى كه بسوى شما فرستاده شده ديوانه است (27)

موسى گفت او است پروردگار مشرق و مغرب و آنچه بين آنها است اگر شما فكر و تعقّل كنيد (28)

فرعون بموسى گفت اگر جز من خدايى پرستش كنى البته تو را بزندان خواهم انداخت (29)

موسى گفت اگر چه براى تو معجزه‏اى ظاهر بياورم (30)

فرعون گفت اگر راست مى‏گويى معجزه خود را بياور (31)

موسى عصاى خود را انداخت ناگاه اژدهاى عظيمى پديدار گرديد (32)

و نيز دست از گريبان خود بيرون آورد در آن هنگام روشنى شديدى در نظر بينندگان نمودار گرديد (33)

فرعون باطرافيان خود گفت اين مرد حقيقة يك ساحر دانايى است (34)

و بسحر خود ميخواهد شما را از مملكت و شهرستان بيرون كند شما چه صلاح                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 234

 ميدانيد (35)

درباريانش گفتند او و برادرش را مهلت بده و بفرست در شهرها (سحره را) جمع آورى كن (36)

تا اينكه ساحران ماهر دانا را بياورند (37)

و در روز معينى معلوم تمام ساحرها جمع گرديدند (38)

و بمردم گفته شد آيا شما در آن روز معين (در آن محل ميقات اجتماع مينمائيد تا واقعه را بنگريد)

اگر ساحرين غالب گردند شايد ما تابع آنها گرديم (39)

وقتى ساحرها آمدند بفرعون گفتند آيا اگر ما بر موسى غالب گرديم پاداش (بزرگى) براى ما خواهد بود (40)

فرعون گفت آرى اگر چنين باشد شما از مقرّبان درگاه خواهيد گرديد (41)

موسى بساحرها گفت آنچه از سحر تهيّه كرده‏ايد بيندازيد (42)

آن گاه ساحرها طنابها و عصاهايى كه بآن سحر كرده بودند انداختند و گفتند قسم بعزّت فرعون كه محقّقا ما غالب خواهيم گرديد (44)

پس از آن موسى عصاى خود را انداخت كه ناگاه (اژدها گرديد) و همه وسائل سحر ساحرين (كه بدروغ نمايش داده بودند) فرو برد (45)

ساحرين وقتى (چنين معجزه‏اى ديدند) بسجده افتادند (46)

و گفتند ما بپروردگار عالميان ايمان آورديم (47)

پروردگار موسى و هارون (48)

فرعون (بساحرها) گفت پيش از آنكه من اجازه بدهم شما ايمان آورديد اين استاد بزرگ شما است كه بشما تعليم سحر نموده و بزودى خواهيد دانست كه براى خلافى كه كرده‏ايد دست و پاى شما را قطع ميكنم و شما را بدار ميكشم (49)

ساحرها گفتند (از تهديد) تو ضررى بما نخواهد رسيد بحقيقت كه ما بسوى پروردگار خود بازگشت كنندگانيم (50)

و ما از خداى خود تمنّا داريم كه خطاهاى ما را ببخشد بجهت اينكه ما اول گروندگانيم (51).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 235

 (توضيح آيات)

قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ پس از آنكه موسى عليه السّلام و هارون (ع) نزد فرعون آمدند و گفتند ما فرستادگان پروردگار عالميانيم فرعون گفت كيست پروردگار جهانيان كه شما فرستادگان او ميباشيد.

سؤال فرعون از (ما) حقيقيّة بود كه حقيقة پروردگار خود را بيان نما كه او چيست و چون تعريف حقيقت شيئى كه در جواب سؤال از (ما) حقيقيه ميآورند يا بايد بخود حقيقت باشد يا باجزاء حقيقيه او يا بچيزى كه از لوازم داخلى و خارجى آن باشد يا بآثار جلىّ آن.

امّا معرّفى نمودن ذات پروردگار جهانيان كه مورد سؤال فرعون بوده بخود حقيقت محال است زيرا كه معرف بايستى اجلى از معرّف باشد و حقيقت را بحقيقت معرّفى نمودن درست نيست مثل اين ماند كه گفته شود حقيقة حقيقت است.

اما معرفى نمودن ذات واجب را باجزاء حقيقيّة آنهم راجع بحق تعالى محال است زيرا كه او سبحانه مجرّد و بسيط است تركيب شده از جنس و فصل نيست كه در تعريف ماهيّات و انواع ممكنات ميآورند و او منزه و مبرّا است از مركب بودن. و نيز معرفى نمودن او را بلوازم داخلى و خارجى آن هم ممكن نيست زيرا وقتى كه حقيقت ذات مجهول باشد لوازم ذاتى آن نيز براى بشر مجهول است.

اين است كه براى معرّفى نمودن حقيقت واجب و پروردگار جهانيان فقط يك راه باقى است و آن استدلال بآثار جلىّ و واضح است كه شناسايى حقيقت واجب براى هر ممكن خواه ملك باشد يا جنّ يا انسان محال است.

آرى شناسايى حقيقت هر شيئى باحاطه بآنست و ذات الهى محيط است نه محاط هر چه در عقل و وهم و فهم و حواس آيد خداى تعالى منزه از آنست زيرا

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 236
كه همه حادثند و حادث جز مثل خود را نتواند درك نمود.

         آنكه او از حدث برآرد دم             چه شناسد كه چيست سرّ قدم‏

         علم را سوى حضرتش ره نيست             عقل نيز از كمالش آگه نيست‏

 (مثنوى) آرى انسان كامل را ممكن است پس از مجاهده تامّ و سلوك الى اللَّه در اثر ايمان و تقوى قلبش باز گردد و چشم دلش بينا شود و در اثر مؤثّر را بيند و بطريق و جدان ارتباط خود و موجودات را بمبدء متعال بقدر طاقت بشريت فى الجمله بفهمد و علامت چنين انسانى اينست كه بهر چه نظر ميكند آن را اثرى از آثار ربوبيّت و الوهيّت مربّى عالم ميبيند (و لا مؤثّر فى الوجود الّا اللَّه) را نصب العين خود نموده ديده دلش بسوى مبدء خود نگرانست.

قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ موسى عليه السّلام در پاسخ سؤال فرعون كه گفت (و ما ربّ العالمين) و بماء حقيقيّه سؤال از حقيقت ربّ جهانيان ميكند گويد او است آفريننده آسمانها و زمين و آنچه بين آنها است اگر شما اهل يقين ميباشيد و ميدانيد كه هيچ اثرى بدون مؤثّر نميشود و هيچ حادثى بدون محدث و پديد آورنده تحقّق نپذيرد.

قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ چون فرعون خود را بالوهيّت معرّفى كرده بود از روى تعجب باطرافيانش گفت آيا شما نميشنويد كه چه ميگويد ميخواهد غير از من خدايى براى شما معرّفى نمايد.

قالَ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ موسى عليه السّلام براى اينكه مطلب را واضح‏تر نمايد دليل را عوض كرد بدليل واضح‏تر و گفت كه اگر شما شك داريد كه آسمانها و زمين حادث و محتاج بآفريننده باشند در اينكه شما و پدران شما پس از عدم بوجود آمده‏ايد و هر چه نيست و بعد موجود گردد شكّى نيست كه آورنده و پديد كننده‏اى لازم دارد                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 237

 و ممكن نيست شيئى معدوم بخودى خود بدون علت و سبب موجود گردد چگونه حادث بدون محدث پديد ميگردد.

قالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ اينكه فرعون اول نسبت جنون بحضرت موسى داد خواست بقومش تذكر دهد كه اصلا اين آدم ديوانه‏ايست كه نميفهمد من از حقيقت اله عالمين سؤال ميكنم و او از آثار جواب ميدهد ديگر نميدانست كه خودش ديوانه و از عقل تهى است كه از حقيقت واجب الوجود سؤال ميكند اين بود كه موسى نسبت جنون را بخود فرعون ميدهد.

قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ اشاره به اينكه اگر شما عقل و تعقل داشتيد ميدانستيد كه شناسايى حقيقت مبدء جهانيان براى بشر و هر موجود ممكنى محال است.

و شايد اينكه در آخر استدلال مشرق و مغرب را معرف قرار داده خواسته استدلال نمايد بحركت موجودات سماوى از ماه و خورشيد و ستارگان و غيره كه از حركت و طلوع و غروب آنها بفهمند آفريننده آنها غير خودشانست زيرا بدليل عقل ظاهر است كه هر متحركى محتاج بمحرك است هرگز شيئى خود نتواند خود را حركت دهد اين بود كه حضرت ابراهيم عليه السّلام نيز در اول وهله نظر بطلوع و افول ماه و خورشيد و ستارگان نمود و بمردم تذكر داد كه خداى شما كسى است كه پديد آورنده اوضاع سماوى است و من از موجودى كه افول و ذبول دارد بيزارم.

قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ فرعون وقتى از جواب عاجز ماند موسى (ع) را تهديد نمود و گفت اگر غير از من خدايى اختيار كنى تو را از جمله مسجونين و زندانيان قرار ميدهم.

الف و لام (المسجونين) الف و لام عهد است يعنى تو را از زندانيان ميگردانم و تو حال آنها را ميدانى. چنانچه روايت دارد كه زندان فرعون از كشتن بدتر                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 238

 بود زيرا كه زندانيان را در گودال عميقى مى‏انداختند كه در آنجا نميديدند و نمى‏شنيدند و بيرون نميآوردند مگر مرده او را و اين طور خواست موسى (ع) را بترساند كه دست از تبليغ بردارد. (منهج) قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكَ بِشَيْ‏ءٍ مُبِينٍ ظاهرا موسى (ع) خواست جلو غضب فرعون را بگيرد و آن ملعون را آرام نمايد گفت مرا زندانى ميكنى و لو اينكه برهان ظاهرى براى اثبات مدّعاى خور بياورم، كلمه (واو) را براى حال آورده با همزه و فعل در تقدير است و در معنى (أ تفعل ذلك و لو جئتكم بشي‏ء مبين).

قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ فرعون چون از موسى اين سخن را شنيد فهميد معجزه‏اى براى اثبات مدعاى خود دارد گفت آنچه دارى بياور اگر از راستگويانى.

فَأَلْقى‏ عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ وقتى موسى عليه السّلام عصا را انداخت بقدرت ايزد متعال عصا اژدها شد.

و گويند آن اژدها دهن باز نمود و شايد بتخت فرعون حمله نموده كه او را با تختش فرو برد و مردمى كه در آنجا ازدحام نموده بودند فرار نمودند و گويند فرعون از ترس بموسى گفت بحق آن كسى كه تو رسول او ميباشى بگير آن را موسى دست برد و دهن اژدها را گرفت اژدها عصا گرديد.

وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرِينَ فرعون پس از آن بموسى گفت آيا علامت ديگرى هم دارى حضرتش دست در بغل و گريبان خود نمود و چون بيرون آورد سفيدى و درخشندگى بسيار جلىّ كه از لمعان و درخشندگى آن چشمها را خيره مينمود پديدار گرديد.

قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ، يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ فرعون ديگر با ظهور چنين معجزه‏اى چاره‏اى نديد مگر اينكه نسبت سحر                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 239

 و جادوگرى بموسى عليه السّلام بدهد اين بود كه هم نسبت سحر بحضرتش داد و هم آنان را ترسانيد كه ميخواهد شما را از وطن آواره نمايد.

و چون ناموس الهى بر اين جارى شده كه بايد معجزه هر پيمبرى از سنخ هنر اهل زمانش باشد براى اينكه اهل خبره معجزه را از اعمال كسبى و صنعتى تميز دهند، چنانچه در زمان عيسى بن مريم (ع) اطبّاء بسيار بودند كه مرضهاى مزمن را معالجه مينمودند اين بود كه معجزه او مرده زنده كردن و كور را بينا كردن بود كه فوق عمل آنها باشد، و همچنين در عصر نبى خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم معجزه او قرآن و از سنخ كلام گرديد زيرا كه در آن زمان فصاحت و بلاغت و ادبيات بين اهل آن زمان دائر و از كمالات آنها بشمار ميرفت، اين بود كه قرآن كه از بالاترين مراتب فصاحت و بلاغت بشمار ميرود معجزه آن سرور قرار داد زيرا كه در عصر هر پيغمبرى بايستى اشخاصى باشند كه معجزه را از سحر يا عمل ديگر تميز دهند و گر نه مردمان عارى از دانش كجا توانند معجزه را از سحر كه شايد در صورت شبيه بهم ميباشند تميز بدهند.

خلاصه فرعون با اينكه خود را اله جهانيان و ما فوق همه اهل زمانش ارائه ميداد وقتى خود را مضطر ديد از ملّتش اتّخاذ رأى نمود و گفت شما در باره موسى چه رأى داريد.

قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ، يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ، فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ اركان مملكت چنين رأى دادند كه امر موسى و برادرش را تأخير بينداز و در شهرها و مملكتها بفرست تا آنچه ساحر عالم هست جمع‏آورى نمايند و وقتى را معين نما كه مردم جمع گردند و معارضه كردن ساحرها را با موسى مشاهده نمايند تا اينكه بر مردم ظاهر گردد كه موسى ساحر است.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 240

 فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ وقتى ساحرها نزد فرعون اجتماع نمودند چون بعمل سحر خود بسيار اطمينان داشتند و غلبه خود را مسلّم ميدانستند زيرا كه از زبر دست‏ترين ساحرهاى زمان خود بودند بفرعون گفتند آيا از براى ما مزدى هست اگر غالب شويم فرعون از فرط علاقه‏اى كه بغالب شدن خود و مغلوب گرديدن موسى داشت در جواب آنها گفت آرى اجر و مزد براى شما هست و بعلاوه از اجر و مزد از مقربان درگاه ميشويد.

قالَ لَهُمْ مُوسى‏ أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ، فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِيَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ وقتى ساحرين در آن مكان و زمان معلوم با موسى (ع) جمع شدند و مردم همه منتظر مشاهده بودند كه كدام يك غالب ميگردند موسى بآنها امر نمود كه آنچه را تهيّه نموده‏ايد از سحر بيندازيد آنان ريسمانهايى و چوبهايى كه گويند هفتاد هزار ريسمان و هفتاد هزار عصا بود و آنها را مجوف نموده و بزيبق پر كرده بودند كه بتابش آفتاب بحركت آيند و بصورت مار گرديدند و آن سحر بزرگى بود كه سحره ماهر تهيّه كرده بودند و از مردم غوغا برخواست و بقدرى ساحرين بغالب گرديدن خودشان مطمئن بودند كه قسم ياد نمودند بعزّة فرعون كه ما البتّه غالبيم.

فَأَلْقى‏ مُوسى‏ عَصاهُ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ (جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً) پس از نمايش سحر ساحرها موسى عصا را انداخت فورا عصا باراده ايزد متعال اژدها گرديد و آنچه را كه بتزوير و سحر نمايش داده بودند تمام را فرو برد، آرى در مقابل حق باطل عرض اندام نخواهد نمود وقتى نور آمد تاريكى باقى نميماند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 241
فأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ، قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ، رَبِّ مُوسى‏ وَ هارُونَ‏

 سحر انواع و اقسام بسيارى دارد بعضى از آنها داخل در امور طبيعى است و از دواها و معجونها گرفته و استعمال ميكنند مثل اينكه دارويى ببدنش ميمالد كه آتش آن را نميسوزاند و داخل آتش ميشود.

و اين قسم از عمل ساحر كارهاى غير عادى بنظر ميآورد در صورتى كه عمل غير عادى نيست بنظر چنين ميآورند.

قسم دوم شعبده كه از حركات سريع شعبده باز بحاضرين غير واقع نشان ميدهد و اينها نيز از امور طبيعى خارج نيستند.

قسم سوم از اقسام سحر كه بالاترين اقسام آنست از قوّت نفس و شدت عزم و اراده ساحر انجام ميگيرد و آن را علوم ليميا گويند و اين نحو از سحر پس از رياضات صعبه و ترك عادات و رسوم نفس مرتبط ميگردد بنفوس عاليه و ارواح قويه و تسخير جنّ و ارواح بشريه و اطلاع بر بعض مغيبات و خواب مغناطيسى و امثال اينها از شعب آنست لكن سحر هر اندازه كامل باشد از مرتبه نفوس بالا نميرود و تماما عمل شيطانى است كه در قوّه واهمه مردم تأثير ميكند قوله تعالى در سوره طه آيه 69 راجع بسحره فرعون فرموده (يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى‏) آيه سحر را از اقسام تخيّل معرفى مينمايد لكن منشأ معجزه پيمبران از عالم ما فوق الطبيعة ظهور نموده و در موادّ خارجى تصرف مينمايد و در جلد دوم اين تفسير تا اندازه‏اى راجع باقسام سحر بحث نموده‏ايم بآن جا رجوع شود.

پس چون ساحرها كه اهل خبره بودند و تمام خصوصيات و اقسام سحر را ميدانستند چنين ديدند بيقين دانستند كه عمل موسى خارج از سحر است و از عالم (ما فوق الطبيعة) بروز و ظهور نموده اين بود كه بسجده افتادند و گفتند ما بپروردگار عالميان آن پروردگارى را كه موسى و هارون ميپرستند ايمان آورديم.

قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ فرعون چون ديد خود ساحرها كه اهل فن ميباشند اعتراف نمودند بحقانيت
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 242

 موسى و هارون عليهما السلام و اين براى ادعاى الوهيت و رياست خودش شكست فاحشى خواهد بود در غضب شد و گفت پيش از اجازه من شما ايمان آورديد و براى اينكه مردم را اغواء و گمراه كند چنين وانمود ميكند كه كار موسى هم سحر است منتهى علم او يعنى سحرش بالاتر از شما است.

لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ آن لعين ساحرهاى مؤمن كه از روى حقيقت و دانستگى ايمان آورده براى اينكه ديگران ايمان نياورند تهديد سخت مينمايد كه اول دست راست و پاى چپ شما را ميبرم و پس از آن شما را بدار ميكشم كه عبرت ديگران گرديد قالُوا لا ضَيْرَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ ساحرين در پاسخ فرعون گفتند عقاب كردن تو ضررى براى ما ندارد ما بسوى پروردگارمان رجوع ميكنيم پس جزاء ميدهد ما را بر ايمان و صبر ما بنعمت هميشگى آخرت.

إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطايانا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ آرى اگر نور ايمان در قلب كسى نفوذ نمايد تمام جدولهاى قلب مؤمن را فرو ميگيرد و اثر آن در تمام قوى و مشاعر او ظاهر ميگردد و قواى طبيعى و حيوانى تمام مسخّر و تابع آن روح ايمانى ميگردند آن وقت نفس سبعى و بهيمى اراده خود را تحت سلطان عقل كم ميكنند ديگر حكم حكم عقل ايمانى خواهد بود و چون در آن وقت چنين ايمان كاملى در ساحرين نفوذ پيدا نمود اين بود كه از تهديدات و عذاب سخت انديشه ننمودند و دانستند كه مجازات سخت فرعون بنفع آنها تمام ميشود و آنها را از گناهان پيش پاك ميگرداند تا آنكه لايق مشمول رحمت و فيض غير متناهى الهى گردند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 243

 [سوره الشعراء (26): آيات 52 تا 104]

وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ (52) فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ (53) إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ (54) وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ (55) وَ إِنَّا لَجَمِيعٌ حاذِرُونَ (56)

فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (57) وَ كُنُوزٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ (58) كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها بَنِي إِسْرائِيلَ (59) فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ (60) فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى‏ إِنَّا لَمُدْرَكُونَ (61)

قالَ كَلاَّ إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ (62) فَأَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ (63) وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِينَ (64) وَ أَنْجَيْنا مُوسى‏ وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِينَ (65) ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ (66)

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (67) وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (68) وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ (69) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ (70) قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ (71)

قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72) أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ (73) قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ (74) قالَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (75) أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ (76)

فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلاَّ رَبَّ الْعالَمِينَ (77) الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ (78) وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ (79) وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ (80) وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ (81)

وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ (82) رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ (83) وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ (84) وَ اجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ (85) وَ اغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كانَ مِنَ الضَّالِّينَ (86)

وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ (87) يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ (88) إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (89) وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ (90) وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغاوِينَ (91)

وَ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (92) مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنْصُرُونَكُمْ أَوْ يَنْتَصِرُونَ (93) فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَ الْغاوُونَ (94) وَ جُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ (95) قالُوا وَ هُمْ فِيها يَخْتَصِمُونَ (96)

تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (97) إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (98) وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ (99) فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ (100) وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ (101)

فَلَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (102) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (103) وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (104)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 245

 (ترجمه)

و بموسى وحى نموديم كه با بنده‏گان من شب بيرون رو شما را تعقيب خواهند نمود (52)

پس از آن فرعون براى جمع آورى لشگر در اطراف شهرها فرستاد (53)

و گفت بنى اسرائيل يك جماعت اندكى ميباشند (54)

و حقيقة آنان ما را بخشم آوردگانند (55)

و حقّا ما جماعتى ميباشيم مهيّا (و بر آنها غلبه كننده‏گانيم) (56)

و آنان را از بوستانها و چشمه‏ها بيرون كرديم (57)

و از گنجها و مقامات عاليه (مصر) آنها را خارج نموديم (58)

همين طور ما بنى اسرائيل را وارث (شهر مصر و مقامات عالى آن) گردانيديم (59)

صبحگاهى (فرعونيان بنى اسرائيل را) تعقيب نمودند (60)

وقتى (فرعونيان ببنى اسرائيل) نزديك شدند ياوران موسى گفتند محقّقا بما خواهند رسيد (61)

موسى گفت چنين نيست (كه گمان كرده‏ايد) با من است پروردگار من بزودى مرا براه نجات هدايت خواهد نمود (62)

پس از آن ما بموسى وحى نموديم كه عصاى خود را بدريا بزن چون موسى عصا را بدريا زد دريا شكافته شد و هر قطعه‏اى از آن مثل كوهى بزرگ (روى هم ريخته گرديد (63)

و ديگران را در آنجا كه شكافته شده بود نزديك گردانيديم (64)

و موسى و كسانى كه با او بودند تمامشان را نجات داديم (65)

پس از آن ديگران (فرعونيان را) هلاك گردانيديم (67)

بحقيقت در اينها آيت و نشانه (حكمت و قدرت الهى نمودار است) و لكن بيشتر مردم ايمان نميآورند (68)

و حقيقه پروردگار تو مقتدر و مهربان است (69)

 (اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) خبر ابراهيم را بر اينها بخوان (70)

هنگامى كه بپدر (عمويش) و گروه او گفت چه چيز است كه شما پرستش مينمائيد (71)

گفتند ما بتها را ميپرستيم و بر عبادت آنها ثابت ميباشيم (72)

ابراهيم بآنان گفت وقتى شما آنها را ميخوانيد سخن شما را ميشنوند (73)

يا توانند بشما نفع رسانند يا ضرر بزنند (74)

در پاسخ گفتند ما پدران خود را يافته‏ايم كه چنين ميكردند (ما تابع آنان ميباشيم) (75)

ابراهيم بآنها گفت آيا شما بيقين ميدانيد كه چه چيزى را عبادت ميكنيد (آيا معبود خود را ميشناسيد)(75)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص‏246
و آنچه پدران پيشينيان شما عبادت مينمودند (76)

اينان دشمن منند (77)

آن كسى كه مرا آفريده پس از آن هدايتم نموده (78)

و آن كسى كه مرا طعام ميدهد و سيرابم ميگرداند (79)

وقتى مريض شدم مرا شفا ميدهد (80)

و آن كسى كه مرا ميميراند و پس از آن مرا زنده ميكند (81)

و آن كسى كه اميدوارم در روز معاد گناهانم را ببخشد (82)

پروردگار من (علم) و حكمت بمن عطا نما و مرا ببندگان صالح خود ملحق گردان (83)

و براى من در آينده‏گان ثناى نيكو قرار بده (84)

و مرا از وارثان بهشت پر نعمت گردان (85)

و پدرم (عمويم) را بيامرز كه حقيقة او از گمراهانست (86)

و روز بعث و قيامت مرا رسوا نگردان (87)

آن روزى كه مال و اولاد نفع نبخشد (88)

مگر كسى كه با قلب سليم وارد محشر گردد (89)

 (در آن روز) بهشت بمتقين نزديك ميگردد (90)

و دوزخ بر گمراهان پديدار خواهد گرديد (91)

و بآنان گفته خواهد شد كجايند آنهايى را كه شما عبادت مينموديد (92)

آيا بغير خدا (امروز) ميتوانند شما را يارى كنند يا خود يارى ميجويند (93)

پس در آن حال مشركين با معبودانشان برو در جهنم مى‏افتند (94)

با تمام لشكريان ابليس (95)

و در دوزخ با هم مجادله و نزاع ميكنند (96)

 (گويند) قسم بخدا ما در گمراهى هويدا بوديم (97)

وقتى بتها را با خداى عالميان برابر ميكرديم (98)

و ما را گمراه ننمودند مگر گنهكاران (99)

و براى ما امروز نه از غريبه‏ها شفيعى است (100)

و نه از خويشان دوستى است (101) كه از ما حمايت نمايد

و اگر براى ما بدنيا باز گشتى بود از مؤمنين ميگرديديم (102)

بحقيقت در اينها آيت و نشانه‏ايست و اكثر آنان از گروندگان نميباشند (103)

و بحقيقت پروردگار تو غالب و مهربان است (104).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 247

 (توضيح آيات)

وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ پس از اظهار معجزات موسى عليه السّلام و ايمان آوردن جماعتى از بنى اسرائيل از طرف حق تعالى بموسى (ع) وحى گرديد كه بندگان مرا در شب از مصر بيرون ببر بطورى كه قبطيان و گروهان فرعونيان نفهمند كه مانع شما گردند و محقّقا بعقب شما خواهند آمد.

فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ، إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ گفته‏اند كه روز آن شبى كه موسى (ع) با بنى اسرائيليان از مصر بيرون رفتند فرعون و قبطيان نفهميدند روز بعد خبر بفرعون رسيد كه موسى با بنى اسرائيل از شهر مصر بيرون رفته‏اند فرعون امر نمود اعلان نمودند و از اطراف چندين هزار قشون جمع نمود و بآنان گفت و لو اينكه اينها جماعت اندك و بى مقدارند لكن ما را بغضب آورده‏اند كه بدون اجازه ما از شهر گريخته‏اند.

آرى فرعون گمان ميكرد كه با قشون بسيار و اوضاع سلطنتى خود بر موسى عليه السّلام غالب خواهد گرديد و آنها را گرفته و ببدترين عذاب آنان را معذّب خواهد نمود ولى ديگر نميدانست كه دست ديگرى است روى دستها و فرعون بهلاكت خود و تابعينش شتاب مينمود.

وَ إِنَّا لَجَمِيعٌ حاذِرُونَ (حاذرون) را دو طور معنى كرده‏اند. بعضى بمعنى حذر كننده‏گان گفته‏اند يعنى و لو آنكه اينها جماعت اندك بى‏مقدار ميباشند لكن دأب سلاطين چنين است كه از دشمن و لو خورد و حقير باشد بايستى حذر كنند (دشمن نتوان حقير و بى‏چاره شمرد).

و بقول ديگر (حاذر) بمعنى مستعدّ و با قوّه و اسلحه پوشيده است فرعون                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 248

 گفت ما داراى اسلحه و مهمّات جنگى ميباشيم و آنان فاقد آنند و البته مغلوب خواهند گرديد زيرا كه آنها حقير و زبونند.

فرعون گمان ميكرد كه قوم موسى (ع) چون اسلحه ندارند و نيز جماعت اندكى ميباشند بر آنها غالب خواهد گرديد ديگر اين را نميدانست كه آنان اسلحه معنوى كه ايمان بخدا و وثوق باو و تقوى باشد با آنها همراهست.

ابن عباس گفته فرعون با هزار هزار سوار شجاع سوار شد و در عقب موسى روان گرديد.

فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ، وَ كُنُوزٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ چون مدّت سلطنت و اقتدار فرعون بپايان رسيده بود اسباب هلاكتش بدست خودش فراهم گرديد و براى هلاكت موسى و هارون (ع) و بنى اسرائيليان از شهر مصر كه مشتمل بر بستانها و چشمه‏هاى روان و گنجهاى مال و آن مقامات عالى بود بخواست خداوندى بيرون رفت و خود را بهلاكت انداخت.

كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها بَنِي إِسْرائِيلَ و آن بوستانها و چشمه‏ها و آن مقامات عالى بارث ببنى اسرائيل عطاء گرديد بقولى پس از هلاكت فرعون و قشون وى موسى و بنى اسرائيل برگشتند بمصر و تمام ذخاير و بوستانها و مقامات عالى آنجا را تحت تصرّف خود در آوردند.

و بقول صحيح‏تر اين است كه در زمان دولت داود سليمان (ع) بر مملكت مصر استيلاء يافت. (منهج الصادقين) فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ، فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى‏ إِنَّا لَمُدْرَكُونَ فرعون و قشون وى چون در عقب موسى و بنى اسرائيل رفتند بقولى در طرف صبح بآنها نزديك گرديدند و بقول ديگر مقصود از (مشرقين) طرف مشرق است چون بطرف مشرق رفته بودند آنها نيز بطرف مشرق رفتند، وقتى كه چشم بنى اسرائيل بآن قشون انبوه مسلّح افتاد ترسيدند و گفتند الان ما بدست دشمن ميافتيم از جلو ما دريا و از عقب ما دشمن چگونه ممكن است ما نجات پيدا كنيم.                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 249

 قالَ كَلَّا إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ وقتى موسى (ع) اضطراب بنى اسرائيل را ديد گفت چنين نيست كه شما گمان كرده‏ايد حقيقة بدانيد كه نصرت پروردگار من با من است.

از بعض مفسرين است كه گويد اهل تحقيق چنين گفته‏اند كه موسى عليه السّلام در كلام خود معيّت خود را مقدّم داشت چنانچه گفته (إِنَّ مَعِي رَبِّي) و نبىّ خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم معيّت حق تعالى را مقدم داشت آنجا كه فرموده (إِنَّ اللَّهَ مَعَنا) موسى (ع) معيّت حق تعالى را تأخير انداخته براى اينكه در ضمائر عرفاء روشن گردد كه كليم از خود بحق نگريست و اين مقام مريد است و حبيب (ص) از حق بخود نظر كرد و اين مرتبه مراد است، مريد را هر چه گويند آن كند و مراد هر چه گويد چنان كنند.

         آن يكى را روى او در روى دوست             و آن دگر را روى او خود روى دوست‏

 (روح البيان) و (معنا) در قول حضرت خاتميت كه صيغه جمع است نيز دلالت بر شدّت شفقت و فرط مرحمت آن حضرت نسبت بامّت است چنانچه قوله تعالى در باره او است وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ بخلاف موسى (ع) كه معيت را بخودش تخصيص داد.

فَأَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ پس از آنكه موسى (ع) با بنى اسرائيل بر لب رود نيل كه ما بين ايله و مصر است و بقول ديگر بدرياى قلزم كه ميان يمن و مكه است رسيدند موسى (ع) بامر حق تعالى و باراده او عصا را بدريا زد دريا شكافته شد و هر پاره از آن آبهايى كه در هم ريخته شده بود (كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ) مانند كوهى نمودار ميگرديد و دوازده راه بعدد اسباط بنى اسرائيليان كه دوازده سبط بودند پديد گرديد، و گفته‏اند كه باد تندى وزيد و راه آنها را خشكانيد و هر سبطى از راهى وارد دريا گرديده                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 250

 و عبور نمودند.

وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِينَ فرعونيان را بآن جايى كه دريا شكافته شده بود نزديك گردانيديم.

از ابو عبيده نقل ميكنند كه گفته (ازلفنا) بمعنى جمعنا است يعنى فرعونيان را در آن موضع جمع آورديم.

گفته‏اند چون فرعون بكنار دريا رسيد و دريا را شكافته ديد خواست سفهاء گروهان خود را فريب دهد گفت مى‏بينيد چگونه دريا از هيبت من شكافته شده هامان وزير او باشاره بفرعون گفت تو خود ميدانى كه دريا بدعاء موسى (ع) شكافته شده وارد نشو كه خود و كسان خود را هلاك خواهى نمود.

گفته‏اند فرعون خواست برگردد جبرئيل بر ماديانى سوار گرديد خود را پيش از فرعون بدريا افكند اسب فرعون چون چشمش بماديان افتاد خود را در دريا انداخت وقتى لشگريان ديدند فرعون داخل دريا گرديد همه دنبال او در دريا در آن راههايى كه خشك شده بود وارد شدند وقتى همه وارد دريا شدند باراده ايزدى آبهايى كه از هم جدا شده بود بهم وصل گرديد و فرعون و فرعونيان همگى غرق گرديدند و هلاك شدند و بنى اسرائيل بسلامت از دريا گذشتند.

اين است كه فرموده:

وَ أَنْجَيْنا مُوسى‏ وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِينَ، ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ موسى و كسانى كه با او بودند نجات داديم و فرعون و تابعين وى را غرق گردانيديم إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ، وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ شكّى نيست كه شكافتن دريا و نجات بنى اسرائيل يكى از آيات بزرگ سبحانى بشمار ميرود.

 (لآية) را نكره آورده اشاره به اينكه اين (آية) چه آيتى است بلكه اين معجزه بزرگى بود كه دلالت بر قدرت و اقتدار الهى دارد.

و اينكه همه قبطيان غرق شدند و هلاك گرديدند براى اين بود كه بيشتر

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 251

 آنها كافر بودند و گويند در فرعونيان فقط يكى از مردها بنام حزقيل ايمان آورده بود و با موسى (ع) از مصر بيرون رفت و از زنها فقط آسيه زن فرعون ايمان آورده بود و فرعون او را كشت و اعدام نمود، و زن ديگر كه تابوت يوسف را نشان داد گويند يوسف دعا كرده بود كه تا تابوت او را از رود نيل بيرون نبرند بنى اسرائيل از مصر بيرون نتوانند رفت و هيچكس اطلاع بر محل آن نداشت مگر پيره زنى نشان داد بشرط اينكه در قيامت زن حضرت موسى (ع) باشد و موسى قبول نمود.

آيه اشاره باين است كه چون آنها و اكثر آنها كافر بودند بعد از اتمام حجت و معجزات حضرت موسى مستحق عذاب گرديدند زيرا كه پروردگار تو غالب و قاهر و مهربان است.

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ خطاب برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم نموده كه اى محمّد بخوان بر مشركين عرب كه خود را منتسب بابراهيم خليل عليه السّلام ميدانند و باو افتخار ميكنند حكايت آن حضرت را و براى آنها بيان نما كه بدانند ابراهيم بت پرست نبود وقتى ابراهيم عليه السّلام ديد مردم زمانش حتى آن كسى كه بجاى پدرش بود كه گويند عموى حضرتش بوده زيرا كه جماعت اماميه متّفقند بر اينكه پيمبران بايستى از اصلاب طاهرين بوجود آيند، عقل اباء دارد از اينكه پدر اصلى همچه پيمبرى مثل ابراهيم (ع) بت‏پرست باشد چگونه ممكن است نطفه طاهر از نجس پديد گردد.

إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ خلاصه وقتى ابراهيم ديد همه مردم حتى آن كسى را كه بجاى پدرش ميدانست و آذر نام داشت تماما ببت سجده ميكنند در مقام سؤال بر آمد با آنكه ميدانست كه اينها بت ميپرستند و از روى تحقير گفت اين چيست كه شماها آن را پرستش ميكنيد اشاره به اينكه اينها لايق پرستش نميباشند.

قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 252

 در پاسخ سؤال ابراهيم (ع) گفتند ما صنمها را عبادت ميكنيم و همه روز در پرستش آنها مداومت داريم زيرا كه (ظلّ) بمعنى انجام كار در روز است يا مقصود از (فنظلّ) تمام اوقات شب و روز باشد.

گويند فرق است بين (صنم) و (وثن) اصنام جمع صنم است و صنم بتى را گويند كه صورتى داشته باشد و بت بدون صورت را مثل حجر و شجر آن را (وثن) نامند.

قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ، أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ ابراهيم (ع) آنان را ارشاد بدليل عقلشان مينمايد و بطور سؤال پرسش ميكند كه آيا اين بتهايى را كه ميپرستيد و از آنها استغاثه و طلب حاجت ميكنيد آيا اينان صداى شما را ميشنوند يا توانند بشما نفعى رسانند يا ضررى بزنند.

قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ مشركين در پاسخ سؤال ابراهيم (ع) جوابى نداشتند مگر اينكه گفتند چون پدران ما چنين ميكردند ما نيز تابع آنها گرديده‏ايم.

و گفته‏اند كه شبهه مشركين در عبادت (صنم) و (وثن) از چند جهت بوده كه شياطين جنّى و انسى آنها را باشتباه انداخته بودند:

يكى ميگفتند چون عبادت ما آلوده بتقصير است شايسته مقام ربوبى نيست ما از مخلوقات چيز بزرگى را واسطه قرار ميدهيم كه چون او بخدا نزديك است بواسطه آن ما نيز بخدا نزديك گرديم، قوله تعالى حكايت از مشركين فرموده ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏.

و ديگر باعث بت‏پرستى آنان اين بود كه آنها بصورت بعضى از ستارگان مجسّمه ميساختند و آن را قبله خود قرار ميدادند بگمان اينكه ستارگان موجودات عظيمى ميباشند و اساس آفرينش روى پايه اينها قرار گرفته و آنان جماعتى از هندوها هستند.

و ديگر بعضى از جبابره كه دعوى خدايى مينمودند وقتى نزديك بمرگ                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 253

 او رسيد گفتند پس از تو ما چه كسى را پرستش نمائيم امر نمود مجسّمه‏اى از طلا بصورت او ساختند و گفت بعد از من اين صورت را پرستش نمائيد گفتند همه جا كه نميتوان آن را برد گفت مثل اين را بسيار بسازيد گفتند همه تمكن ندارند كه از طلا بسازند گفت از هر چه خواهند بسازند گفت از آهن و برنج و چوب و سنگ هر چه باشد كافى است و شبهه بزرگتر آنها تقليد از آباء آنها بوده كه چون پدران ما چنين ميكردند ما پيرو آنها ميباشيم و ميگفتند (هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ). (تفسير ابو الفتوح رازى) قالَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ، أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ، فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي (ما) در (ما كنتم) موصوله است و (انتم) تأكيد در (كنتم) و (آباؤكم) عطف بانتم است و (عدوّ) يا مصدر است يا جنس.

خلاصه آن طورى كه مفسرين گفته‏اند مقصود ابراهيم عليه السّلام چنين بوده كه آنچه را شما و پدران پيشين شما عبادت ميكنيد اينان دشمنان من هستند، اشاره به اينكه چون چنين است بتها دشمن منند و من آنها را عبادت نخواهم نمود.

 (فرّاء) گفته اين جمله مقلوب است و معنى آن اينست كه من دشمن آنها هستم نه اينكه آنها دشمن من ميباشند، و آن بتها را مثل دشمن قرار داده در ضرر زدن چون كه عبادت بتها ضرر ميزند بشخص مثل اينكه دشمن ضرر ميزند.

إِلَّا رَبَّ الْعالَمِينَ استثناء منقطع است، يعنى آن عبادتى كه نفع دارد و ضرر ندارد عبادت پروردگار جهانيان است.

الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ در اين آيات ابراهيم (ع) هفت صفت از صفات ربوبى كه راجع بعبد و افاضه نعمت و پرورش وى است بمردم تذكر ميدهد كه بدانند آن كسى كه مستحقّ بنده‏گى و پرستش است آن مبدء و الهى است كه منشأ تمام فيوضات است نه وثن و صنمى كه جمادى بيش نيستند.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 254

 اول- پروردگار جهانيان آن كسى ميباشد كه مرا پس از نيستى و عدم آفريده و نعمت وجود و هستى بمن عطاء نموده.

دوم- پس از آفرينش مرا بطريق صلاح زندگانيم راه نمائيم نموده مثل اينكه در ابتداء تولّد گرفتن پستان مادر را بمن آموخته و پس از آن طريق كسب و عمل آنچه در خود صلاح ديد من بوده بروى من باز نموده و نيز مرا بسوى معرفت و وظائف بنده‏گى خود ارشاد فرموده.

وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ سوم و چهارم- مربّى جهانيان آن كسى است كه وقتى گرسنه ميشوم مرا طعام ميدهد و روزى مرا باحسن وجه ميرساند، و وقتى تشنه گردم مرا سيراب ميگرداند تا اينكه حيات من تا مدّتى كه مقرّر گرديده باقى بماند.

وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ پنجم- اله عالم آن كسى است كه وقتى مريض گرديدم مرا شفا ميدهد، در اينجا حضرت ابراهيم (ع) مرض را نسبت بخود ميدهد و شفاء را از طرف حق تعالى زيرا كه مرض از نقص قواى عمّاله و ضعف بنيه توليد ميگردد كه بازگشت آن بجهات عدمى (و عدم ملكه) خواهد بود، و يكى از اسماء اللَّه (الشافى) است و از اوصاف كمال و فيض حق تعالى بشمار ميرود كه بقدرت تامه و فيض غير متناهى مرض را كه ناشى از غلبه ميكروبهاى موذيه در بدن انسان است بتوسط دواء كه آنهم يكى از نعمتهاى الهى است يا بدون دواء تبديل بصحت ميگرداند.

و جهت ديگر اينكه مرض را بخودش نسبت داده نه بخداوند مراعات حسن ادب نموده، نظير قول خضر (ع) كه گفت (فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها) و نظير قول ايّوب (ع) كه گفت (مَسَّنِيَ الضُّرُّ) و حال آنكه تمام از خدا بوده.

وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ ششم و هفتم- اله جهانيان آن كسى است كه مرا بوقتى كه مقرّر فرموده ميميراند و از بدن عاريتى موقتى طبيعى رهايم ميگرداند و پس از آن در عالم                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 255

 قيامت زنده‏ام ميگرداند بحيات سرمدى حقيقى نوين و اين منتهاى تفضّل است نسبت ببشر كه او را از حالى بحالى و از نشئه‏اى بنشأه ديگر تحوّل دهند تا هر فردى بكمال لايق بخود برسد.

وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ هشتم خداى عالميان آن كسى است كه اميدوارم كه در روز قيامت خطاها و گناهان مرا بيامرزد با اينكه حضرتش معصوم بود و هرگز خطا و گناهى از او سر نزد از روى ادب و اظهار بنده‏گى در مقابل ربّ جليل خود را مقصّر ميداند و چنين وانمود مينمايد كه من آن طورى كه وظيفه بنده‏گى خودم و بزرگوارى مولاى من است بندگى ننمودم و مقصرم.

آرى وظيفه پيمبران خيلى سنگين است بيك چشم بهم زدن بدون امر پروردگار جهانيان خود را مقصر ميدانند و اعمالشان را لايق پيشگاه حضرت احديت نميدانند اينست كه گفته‏اند

 (حسنات الأبرار سيّئات المقرّبين)

و بزرگى و عظمت و خشيت حق تعالى چنان بر قلب و جهان آن بزرگواران غالب گشته كه با مقام عصمت و طهارت هميشه لرزانند كه مبادا خطايى از آنها صادر گردد.

رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ ابراهيم عليه السّلام پس از ارشاد قومش روى نيازمندى بدرگاه بى‏نياز آورده و دعاء ميكند و اول چيزى كه از خداى خود مسئلت مينمايد اين است كه بمن حكمت عطاء نما، مقصود از حكمت همان حكمتى است كه در كلام اللَّه فرموده (وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً).

و بروايت ابن عباس مقصود از حكمت نبوّت است تا كسى داراى مقام حكمت كه شايد آن علم لدنى باشد كه بدون تعليم و تعلّم علوم و معارف بر قلب نبى ريزش مينمايد و مقام نبوّت چنين است كه هر پيمبرى بدرجه مقامش بدون واسطه بشر عالم ميگردد بحقيقت اشياء، و در روايت در وصف نبى فرموده نبى كسيست كه (منبأ فى نفسه) باشد و چنين كسى البته متصف بحكمت است كه بالهام الهى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 256

 عارف ميگردد بحقيقت اشياء آن چنانى كه هست.

دوم- طلب ميكند كه مرا ملحق گردان بنيكوكاران و كسانى كه شايسته پيشگاه قرب تو ميباشند كه آنها هم در درجه اول همان پيمبرانند.

سوم- وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ مفسرين گويند مقصود از زبان صدق كه ابراهيم عليه السّلام از خدا طلب نمود نام نيك او بود يعنى هميشه نام نيك و ثناء جميل از من در دنيا باقى ماند تا قيامت اين بود كه دعاى او باجابت رسيده و اهل تمام اديان از مجوس و يهود و نصارى و مسلمين تماما او را بنام نيكو ستايش مينمايند و او را ببزرگوارى و عظمت ميشناسند وَ اجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ چهارم- از دعاهاى ابراهيم (ع) اين بود كه مرا از وارثين بهشت قرار بده در احاديث رسيده كه خداوند براى هر فردى از بشر منزلى در بهشت معين نموده و منزلى در جهنم و كسانى كه اهل جهنم ميگردند منزل بهشت آنها را مؤمنين بارث ميبرند، قوله تعالى در وصف مؤمنين فرموده الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ.

وَ اغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كانَ مِنَ الضَّالِّينَ پنجم- از دعاهاى ابراهيم (ع) طلب مغفرت و آمرزش براى پدرش يعنى عمويش بود.

گويند خواهش ابراهيم آمرزش پدرش را براى اين بود كه قبلا باو وعده ايمان داده بود، قوله تعالى وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ شايد ابراهيم (ع) باين اميدوارى كه ايمان آورده و تقية مخفى داشته طلب آمرزش براى او كرده و در باره او دعاء و طلب آمرزش ميكند و گر نه براى پيمبران جايز نيست در باره كفار دعاء كنند.

وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ، يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ ششم- از دعاهاى ابراهيم عليه السّلام در باره خود گويد پروردگارا مرا در قيامت
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 257

 رسوا و خوار مگردان در آن روزى كه ديگر نه مال و نه اولاد بحال كسى نفعى ندارد هر كس از رسوايى و فضيحت آن روز نجات يافت فقط بفضل و احسان تو است و لو آنكه ابراهيم (ع) معصوم و داراى مقام نبوّت و رسالت بوده لكن با اين حال باز از جهت نقص امكانى كه ممكن آنچه دارد از طرف واجب الوجود بوى رسيده و بنفسه در معرض فناء و زوال خواهد بود اين است كه از فزع بزرگ قيامت از خدا يارى ميطلبد.

إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ سخنان مفسرين در معنى (قلب سليم) 1- قلبى كه از شرك و شك سالم باشد. (حسن و مجاهد) 2- سليم قلبى است كه از فساد و معاصى سالم باشد، و تخصيص دادن قلب بسلامت براى اينست كه وقتى قلب سالم شد باقى اعضاء نيز از فساد سالم ميگردند زيرا كه فساد اعضاء ناشى از فساد قلب است.

3- از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه قلب سالم قلبى است كه از محبت دنيا خالى باشد، و تأييد مينمايد آن را قول نبى صلّى اللَّه عليه و آله و سلم كه فرموده‏

 (حبّ الدنيا راس كل خطيئة).

 (مجمع البيان) آرى قلب سالم قلبى است كه از آنچه غير خدا است خالى باشد زيرا قلبى كه مشوب بمحبّت دنيا است هرگز جاى محبت خدا و جايگاه ملائكه نيست بلكه محل دخول و ورود شياطين ميباشد.

وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ، وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغاوِينَ بهشت بمتقين نزديك ميگردد و جهنّم براى طغيان كنندگان ظاهر ميشود واو (و ازلفت) عطف است بآيه بالا (يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ) و دو صفت از صفات روز قيامت را تذكر ميدهد، و شايد از تتمه اندرز و نصايح ابراهيم عليه السّلام باشد كه در اوصاف قيامت براى ارشاد مشركين آورده.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 258

 وَ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (تا قوله تعالى) وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ در مقام اوصاف غاوين و سوء حال طغيان كنندگان بر آمده كه آنان را در روز محشر در دادگاه عدل الهى در مقام مؤاخذه نگاه ميدارند و از آنها سؤال ميشود معبودانى كه شما چشم شفاعت بآنان داشتيد كجا ميباشند چرا در اين روز سختى و بيچارگى بفرياد شما نميرسند آيا توانند شما را يارى كنند و از عذاب رهايى دهند، وقتى كه آنان از جواب وامانده شدند.

فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَ الْغاوُونَ تمام مشركين و لشگريان ابليس كه پيشوايان آنها بودند در جحيم ريخته ميگردند و چنانچه در آيات ديگر تذكر داده وقتى شياطين جنّى و انسى با تابعين آنها در جهنم مى‏افتند با هم نزاع و جدال ميكنند، مشركين گويند شما ما را فريب داديد و بتان را براى ما آراسته گردانيديد و ما را از عبادت پروردگار جهانيان باز داشتيد و در مقام شكايت و عذر خواهى گويند ما را گمراه ننمودند مگر آنهايى كه خود گنهكار بودند و امروز (روز قيامت) براى ما نه دوستى است و نه شفيعى و اگر ما ثانيا بدنيا برگرديم از مؤمنين ميگرديم.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ظاهرا آيه بازگشت بحكايت ابراهيم عليه السّلام است كه در آن موعظه و حكمت و بيان حيات انسانى از خلق و هدايت مندرج است و اشاره بآنچه موجب حيات جسمانى او از مأكول و مشروب و دواء و غذاء و موت و حيات است، پس از آن وصف حال مشركين و سر انجام اشقياء و كيفيت پشيمانى آنان است در روزى كه حقايق بر آنها مكشوف ميگردد و ميفهمند سعادت براى كسى ميسّر گشته كه سر انجام او با قلب سالم از امراض نفسانى و اوصاف نكوهيده خاتمه يافته، اين است كه از خدا تمنّا ميكنند كه دفعه ديگر بدنيا برگردند و تدارك ما فات بنمايند لكن متأسّفانه برگشتن ديگر ممكن نيست زيرا آنچه در ابتداء خلقت از كمالات براى انسان بالقوّه موجود بوده بالفعل گرديده و بانتهاء رسيده. بقول مولوى:
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 259

 (هيچ انگورى ديگر غوره نشد) چگونه ممكن است آفرينش از ابتداء گرفته شود هرگز ممكن نيست.

وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ شايد اشاره باين باشد كه اى محمد (ص) پروردگار تو غالب و قادر است كه در همين دنيا نيز از مشركين و كافرين انتقام بكشد لكن از روى حكمت و مصلحت دنيا را جاى مهلت قرار داده كه هر كس خواهد باختيار كار نيك كند و مستحق رحمت و ثواب گردد و هر كس خواهد عمل بد نمايد و مستحق عذاب گردد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 260

 [سوره الشعراء (26): آيات 105 تا 140]

كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ (105) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (106) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (107) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (108) وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِينَ (109)

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (110) قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ (111) قالَ وَ ما عِلْمِي بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (112) إِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلى‏ رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ (113) وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِينَ (114)

إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُبِينٌ (115) قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ (116) قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ (117) فَافْتَحْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِي وَ مَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (118) فَأَنْجَيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (119)

ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِينَ (120) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (121) وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (122) كَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِينَ (123) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ (124)

إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (125) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (126) وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِينَ (127) أَ تَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ (128) وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ (129)

وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ (130) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (131) وَ اتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُمْ بِما تَعْلَمُونَ (132) أَمَدَّكُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِينَ (133) وَ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (134)

إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (135) قالُوا سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظِينَ (136) إِنْ هذا إِلاَّ خُلُقُ الْأَوَّلِينَ (137) وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ (138) فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْناهُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (139)

وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (140)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 261

 (ترجمه)

قوم نوح (ع) فرستادگان را تكذيب نمودند (105)

ياد كن هنگامى كه برادر آنها نوح بآنان گفت آيا شما نميترسيد از خدا كه ترك عبادت او ميكنيد (106)

بدرستى كه من براى شما پيمبر امينم (107)

از خدا بترسيد و فرمان بردار من گرديد (108)

و من از شما اجر و مزدى سؤال نميكنم پاداش من نيست مگر بر خداى عالميان (109)

بپرهيزد از خدا و مرا فرمان ببريد (110)

گفتند آيا بتو ايمان بياوريم و حال آنكه مردمان پست بتو ايمان آورده‏اند (111)

نوح گفت من دانا نيستم بآنچه آنها عمل ميكنند (112)

نيست حساب آنها مگر بر پروردگار من اگر شما ميدانيد (113)

من گروندگان را (از خود) نميرانم (114)

نيستم من مگر ترساننده و تهديد كنند هويدا (115)

قوم گفتند اى نوح اگر از دعوتت دست برندارى از سنگسار شدگان خواهى بود (116)

نوح (ع) (در مقام مناجات) گفت پروردگار من گروه مرا تكذيب نمودند (117)

باز كن بين من و آنها گشايشى و مرا و كسانى كه با منند نجات بده (از كافرين) (118)                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 262

 (دعاى نوح بهدف اجابت رسيد) پس نوح و كسانى كه با او بودند در كشتى كه پر بود نجات داديم (119)

پس باقى را بآب غرق گردانيديم (120)

در اين (حكايت) هر آينه آيت و نشانه ايست و بيشتر قوم نوح (ع) از گروندگان نبودند (121)

و بدرستى كه پروردگار تو غالب و مهربان است (122)

جماعت عاد نيز فرستادگان را تكذيب نمودند (123)

ياد كن وقتى برادر آنان هود نبى (ع) گفت آيا پرهيزگار نميگرديد (124)

حقيقة من براى شما پيمبر امينم (125)

از خدا بترسيد و مرا اطاعت نمائيد (126)

و من از شما اجر و مزدى طلب نميكنم پاداش من نيست مگر بر پروردگار جهانيان (127)

آيا بنا ميكنيد بهر سرزمينى عمارتى و كاخ بلندى براى اينكه لهب و لعب كنيد (128)

و قصرهاى بلندى بپا مينمائيد كه شايد در آن جاويدان باشيد (129)

و در آن هنگام (بر مردم) سخت ميگيريد سخت گرفتن گردن كشان (130)

از خدا بترسيد و مرا اطاعت نمائيد (131)

و بترسيد از آن كسى كه شما را امداد نموده بآنچه ميدانيد (132)

شما را مدد داد بچهارپايان و پسران (133)

و بوستانها و چشمه‏ها (134)

هود (ع) بآنها گفت من بر شما از روز عذاب بزرگ (قيامت) ميترسم (135)

گفتند اندرز و موعظه كردن و نكردن تو بر ما يكسانست (ما ايمان نميآوريم) (136)

و اين نيست مگر سجيّه و عادت پيشينيان (137)

و هرگز ما از عذاب شدگان نخواهيم بود (138)

و چون هود را تكذيب كردند ما آنان را هلاك گردانيديم و در اين حكايت آيت و نشانه‏اى است و بيشترين قوم عاد ايمان نياوردند (139)

و حقيقة پروردگار تو غالب و مهربان است (140).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 263

 (توضيح آيات)

كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ پس از حكايت ابراهيم عليه السّلام و اندرزها و نصايح او حكايت نوح نبىّ عليه السّلام را تذكّر ميدهد كه آن جماعت همين طورى كه پيمبران را تكذيب كردند و نسبت دروغ بآنها دادند نوح (ع) را هم كه از جمله رسولان بود او را نيز تكذيب نمودند ضمير مؤنّث در (كذّبت) باعتبار قوم است كه بمعنى جماعت است، و ارجاع ضمير مذكّر در آيه بعد (لهم) باعتبار لفظ قوم است.

و كسى كه يك پيمبر را تكذيب نمود در واقع همه پيمبران را تكذيب نموده زيرا كه همه آنها در كلمه طيّبه (لا اله الّا اللَّه) و واقعه قيامت متّفقند و همه خود را رسول يك خداى واحد احد معرّفى مينمايند اينست كه انكار يكى از آنها انكار تمام آنها است.

و بروايت ابو جعفر عليه السّلام مقصود از (مرسلين) نوح است و انبيايى كه بين او و آدم بودند. (مجمع البيان) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ، إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ گفته‏اند نوح (ع) برادر نسبى آن جماعت بود و چون آن جماعت نوح (ع) را براستگويى و پاكدامنى بخوبى ميشناختند اين بود كه بآنها تذكّر ميدهد كه از جانب حق تعالى برسالت براى هدايت شما فرستاده شده‏ام و همين طورى كه مرا بصدق و امانت و درستى ميشناسيد من رسول امين ميباشم و هر چه گويم حق ميگويم.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ، وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِينَ نوح (ع) در مقام ارشاد قوم گفته از خدا بترسيد و عملى كه خلاف تقوى و ايمان باشد نكنيد و مطيع من گرديد تا شما را بطريق تقوى و ايمان بمقام ربوبيّت و آنچه صلاح شما باشد و مأمورم شما را بآن ارشاد نمايم رهبرى كنم تا از ظلمت كفر                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 264

 بنور ايمان بيائيد و براى ارشاد شما اجر و مزدى از شما مطالبه نخواهم نمود پاداش من نزد آن كسى است كه مرا برسالت بسوى شما فرستاده و او پروردگار جهانيان است.

قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ همزه در (أ نؤمن) در صورت استفهام است و در معنى جحد و انكار، و (ارذلون) جمع (رذل) است و بمعنى اشخاص پست ميباشد.

قوم در پاسخ نوح (ع) گفتند آيا ما بتو ايمان بياوريم و حال آنكه مردمان اراذل و پست كه نه مال و مكنت دارند و نه جاه و منصب تابع تو گشته‏اند.

شايد مقصود از اراذل عوام و كسبه مردم باشند زيرا چنانچه معلوم است اگر مردم را بقسمت اولى سه قسمت كنيم: يك قسمت متموّلين و ثروتمندان و رؤساء ميباشند، قسمت دوم متوسطين و كسبه و اهل فنّ، قسمت سوم فقراء و مستمندان و بيچارگانند.

ثروتمندان و اغنياء مخصوصا رؤساء بسيارى از آنها چنان بمال و جاه خود غرّه شده‏اند كه گويا خود را از خداى تعالى بى‏نياز ميدانند و اگر حق بر آنها ثابت گردد بيشترين آنها كبر و نخوت بقدرى آنان را گرفته كه عار ميدانند مطيع پيمبران و اهل اللَّه گردند.

فقراء و مستمندان نيز فقر و بيچارگى و نكبت چنان دامن گير آنها گرديده كه تمام فكر و همّشان تهيّه معاش و اداره كردن خرج زندگانى و عيالاتشان گرديده ديگر هيچ همّى ندارند، دانشمندان گفته‏اند (من لا معاش له لا معاد له) كسى كه طريق معاش و لو باقلّ ما يقنع تأمين نداشته باشد چگونه تواند دنبال اصلاح نفس و معادش برود خيلى مشكل است با فقر و تنگدستى كسى بتواند امور معاد خود را اصلاح نمايد مگر فقيرى كه ايمان قوى داشته باشد مثل فقراء صدر اسلام و فقراء صفّه.

باقى ميماند آن قسمت دوم كه متوسطين باشند كه طريق معاششان يا از                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 265

 طريق كسب و عمل يا بطريق ديگر باندازه‏اى تأمين است، و آن طورى كه بتجربه معلوم شده در هر زمانى اول چنين مردمانى تابع پيمبران ميگرديدند و نيز غالبا در هر امر خيرى اينها پيش قدم ميباشند و ثروتمندان بنظر پستى اينان را مينگرند در صورتى كه در واقع بيشترين آنها مردمان بلند پايه ميباشند كه بر خود عار نميدانند استماع كلام حق كنند و تابع علماء و پيمبران گردند.

قالَ وَ ما عِلْمِي بِما كانُوا يَعْمَلُونَ، إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلى‏ رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ (ما) نافيه است يعنى نميدانم صنعت و كسب آنها چيست و من با دنائت و خساست كسب و كار آنها كارى ندارم وظيفه من دعوت آنها است بايمان بخدا و روز جزاء و آن وظيفه را انجام دادم و آنها هم ايمان آوردند.

يا اينكه مقصود قوم نوح (ع) كه گفتند اتباع تو اراذل هستند اين بوده كه اينها در ظاهر پيرو تو شده‏اند و در باطن ايمان ندارند و مخالف و منافقند پس نوح عليه السّلام در پاسخ آنها گويد من از وضعيت داخلى و مقصود و مراد آنان اطلاع ندارم و من مأمور بظاهرم.

وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِينَ، إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ هر كس بظاهر تابع گرديد و كلمه توحيد بزبان جارى نمود او را مى‏پذيرم و حساب هر كسى با خدا است او (عالم السرّ و الخفيات) است و شما مردم اگر فهم و شعور داشتيد مى‏فهميديد كه وظيفه پيمبران جز اين نيست كه مردم را بحق ارشاد نمايند، و نوح (ع) بكلمه (لو تشعرون) كلام آنان را ردّ كرد كه اگر شما شعور داشتيد مى‏فهميديد عزّت و غناء عزت دين و غناء ايمانست نه مال.

كفار و مشركين قريش نيز در ابتداء امر رسالت نبى خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم از روى استهزاء و سخريه ميگفتند يك مشت مردمان بى‏بضاعت مثل اصحاب صفّه و امثال اينان كه نه منزل دارند و نه خوراك و نه پوشاك دور محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم را گرفته‏اند كه باين وسيله فضله طعامى از عربها بدست آرند و سد رمق كنند و بر خود عار ميدانستند با آنها بنشينند اين بود كه ميگفتند اينها را از مسجد بيرون كن تا ما

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 266

 با تو مجالست كنيم و آيه بر ردّ آنها آمد.

قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ وقتى نوح (ع) دعوت و اصرار را از حدّ گذرانيد چنانچه در سوره نوح حكاية از قول او فرموده من شب و روز آشكارا و پنهان آنها را دعوت نمودم و بجز انكار چيزى نشنيدم، آن جماعت در مقام تهديد نوح بر آمدند كه اگر دست از تبليغ بر ندارى تو را سنگسار خواهيم نمود.

قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ، فَافْتَحْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِي وَ مَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ نوح (ع) وقتى از هدايت آن جماعت مأيوس گرديد و آنان قصد اعدام او را نمودند دست بدعاء برداشت و در مقام مناجات و شكايت از كفار فتح و نجات خود را طلب نمود.

فَأَنْجَيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ، ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِينَ دعاى نوح بهدف اجابت رسيد و خداوند او را و مؤمنين را كه با او بودند در كشتى كه مملو و پر از آدميان و امتعه و مأكولات و حيوانات بود كه از هر حيوانى يك جفت در كشتى نهاده بود از غرق نجات داد و تمام مردم و آنچه با آنها بود همگى غرق شدند.

و چون حكايت نوح و كشتى او و گرفتن آب تمام روى زمين را مكرّر در قرآن بيان شده و لو اينكه در هر جايى مزايا و خصوصياتى دارد لكن چون بناى ما بر اختصار است در اينجا از بيان خصوصيات آن خوددارى مينمائيم.

ببين چقدر فرق است بين رسول اولوا العزم حضرت نوح (ع) كه وقتى او را باعدام تهديد نمودند و از ايمان آوردن كفار مأيوس گرديد نفرين نمود و تمام موجودات زمينى بطوفان هلاك گرديدند، و بين سيّد و نبىّ ما محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم كه مشركين اهل مكّه چه جفاها و سرزنشها و اذيّتها كه بوجود مباركش وارد نمودند و نسبت كذب و سحر و غيره باو دادند تا بجايى رسانيدند كه براى اعدام او دور منزلش را گرفتند و از روى ناچارى پسر عمو و دامادش را بجاى خود خوابانيد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 267

 و از خانه و منزل و وطن خود فرار نمود و آواره گرديد و با اين حال در باره آنها دعاء ميكرد كه خدا آنان را هدايت نمايد، اين بود كه در قرآن مجيد او را (برحمة للعالمين) توصيف نموده.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ، وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ طوفان نوح (ع) يكى از آيات و معجزه‏هاى بزرگى است كه چشم روزگار مثل آن را نديده و تذكره نويسان تمام ملل دنيا در كتب تواريخ نوشته و ضبط نموده‏اند و آن را معجزه نوح عليه السّلام ميدانند و با اين حال بيشتر مردم متنبه نميگردند و بگفتار پيمبران سر تسليم فرود نمى‏آورند.

كَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِينَ، إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ (تا قوله تعالى) إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِينَ مرجع تأنيث (كذبت) قبيله است يعنى قبيله عاديان برادر نسبى خود هود را تكذيب نمودند. پس از حكايت و سخنان ابراهيم (ع) و نوح (ع) حكايت هود (ع) و عاديان را تذكّر ميدهد.

شايد آيه (إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ) كه در سخنان انبياء مكرر گرديده براى اينست كه دانسته شود كه هدف و مقصود تمام پيمبران ايمان بوحدانيت حق تعالى و تحصيل تقوى و عمل خالص بوده و همه بيك كلام و بيك قول خود را رسول و فرستاده پروردگار جهانيان معرّفى مى‏نمودند.

أَ تَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ، وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ‏

 (سخنان مفسرين در توجيه آيه)

1- آيا بهر مكان بلندى بنائى ميكنيد. (عبد اللَّه بن عباس) 2- بقول ديگرى بهر راهى بنائى ميكنيد. (مقاتل و ضحاك و كلبى) 3- راهى بود ميان دو كوه يا بر هر بلندى عمارتى بنا ميكنيد. (مجاهد) 4- از سليمان نقل ميكنند كه جماعت در مسافرت بدلالت ستارگان راه مى‏جستند و براى همين در بيابانها علامتى گماشته بودند اين بود كه هود (ع)                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 268

 بآنها گفت شما باينها خود را بازى مى‏دهيد.

و از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم چنين نقل ميكنند كه فرموده (هر بنائى در قيامت براى صاحبش و بال است مگر بقدرى كه محتاج بآن است).

و بقولى آنان در مكانهاى بلند عمارت بناء ميكردند براى اينكه ببينند كسانى را كه از آنجا گذر ميكردند كه با آنها در آويزند، و مأخذ آب را مصانع نامند.

خلاصه هود (ع) در مقام نصيحت و اندرز بقوم عاد گفت شما براى لهو و لعب در هر مكان مرتفعى عمارتى بناء ميكنيد و در جايى كه محل جريان آب است براى عياشى و كارهاى قبيح عمارت عالى ميسازيد و گمان ميكنيد هميشه در دنيا جاويدانيد وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ اخذ بشدّت و قوّت را بطش گويند، و نيز هود عليه السّلام بقوم خود گفت شما جماعتى ميباشيد كه بر مردم سخت گيرى ميكنيد و وقتى بر كسى غالب گشتيد جابرانه و متكبرانه از او مؤاخذه ميكنيد يا بشمشير يا بتازيانه آنها را اذيت مينمائيد و هيچ رحم و شفقت در دل شما نيست.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ، وَ اتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُمْ بِما تَعْلَمُونَ از خدا بترسيد و مرا اطاعت نمائيد و خود را باز داريد از مخالفت آن كسى كه شما را امداد نموده بآنچه ميدانيد از نعمتهاى بسيار.

أَمَدَّكُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِينَ، وَ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ هود (ع) در مقام تفصيل نعمتهاى الهى كه بر آنان افاضه شده بر ميآيد براى اينكه متذكر گردند و از اعمال ركيك دست بردارند اين است كه گويد اطاعت نمائيد خدايى را كه بشما مال و اولاد و بوستانهاى پر نعمت و چشمه‏هاى جارى عنايت نموده و بشكرانه نعمتهاى الهى تقوى پيشه خود نمائيد و پيرو گفتار من گرديد كه از جانب خدا برسالت براى هدايت شما فرستاده شده‏ام.                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 269

 إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ باز هود (ع) در مقام نصيحت گويد اى جماعت من بر شما از عذاب روز بزرگ ترسانم، عذاب دنيا كه هود از آن ميترسيد بر آن قوم همان باد صرصر بود كه همگى آنها را هلاك نمود، و عذاب آخرت جهنم و آتش دوزخ خواهد بود.

قالُوا سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظِينَ عاديان در پاسخ اندرزهاى هود (ع) گفتند خواه تو ما را موعظه و نصيحت كنى يا نكنى مساويست ما نصيحت تو را نمى‏پذيريم.

إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ شايد مقصود آنها اين بوده كه هميشه عادت ما و پيشينيان ما چنين بوده كه هم بت‏پرست بوديم و هم دنبال لهو و لعب و هم جبّار و خونخوار.

يا اينكه هميشه كسانى كه ميآمدند و دعوى پيمبرى ميكردند و ما را بتوحيد و حساب و كتاب و قيامت و عذاب تهديد مينمودند ما نميپذيرفتيم و دست از عادت خود بر نميداشتيم.

وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ ما و پيشينيان ما چنين بودند و ما پيرو آنان ميباشيم و بر ما عذاب فرود نخواهد آمد فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْناهُمْ چون جماعت عاد هود (ع) را تكذيب نمودند و پيرو همان اعمال نكوهيده خود گرديدند ما آنان را بباد صرصر هلاك گردانيديم.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ اشاره به اينكه چون بيشترين آن جماعت كافر و بت‏پرست و شرور و مرتكب اعمال قبيح بودند بعد از تبليغ و ارشاد و اتمام حجّت آنان را هلاك گردانيديم.

وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ اى محمد (ص) پروردگار تو نسبت بكافرين غالب و شديد العقاب است و نسبت بمؤمنين رءوف و مهربان است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 270

 [سوره الشعراء (26): آيات 141 تا 175]

كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ (141) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (142) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (143) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (144) وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِينَ (145)

أَ تُتْرَكُونَ فِي ما هاهُنا آمِنِينَ (146) فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (147) وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِيمٌ (148) وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً فارِهِينَ (149) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (150)

وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ (151) الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ (152) قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ (153) ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (154) قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ (155)

وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ (156) فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ (157) فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (158) وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (159) كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ (160)

إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ (161) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (162) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (163) وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِينَ (164) أَ تَأْتُونَ الذُّكْرانَ مِنَ الْعالَمِينَ (165)

وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ (166) قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ (167) قالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالِينَ (168) رَبِّ نَجِّنِي وَ أَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ (169) فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ (170)

إِلاَّ عَجُوزاً فِي الْغابِرِينَ (171) ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ (172) وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ (173) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (174) وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (175)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 271

 (ترجمه)

تكذيب نمودند جماعت ثمود فرستادگان را (141)

ياد كن وقتى كه برادر آنها صالح (بقوم) گفت آيا از عذاب خدا نميترسيد (142)

بحقيقت من براى شما رسول امينى ميباشم (143)

از خدا بترسيد و مطيع من گرديد (144)

و براى رسالت خودم از شما اجر و مزدى طلب نميكنم پاداش من نيست مگر بر پروردگار جهانيان (145)

آيا شما هميشه در زمين دنيا در حال امن و امان بازگذاشته خواهيد بود (146)

و نيز در بوستانها و چشمه‏ها (147)

و كشتهاى خود و درختهاى خرما و شكوفه‏هاى لطيف آن (باقى خواهيد ماند) هرگز چنين نخواهد بود (148)

و از كوه‏ها خانه‏ها ميتراشيد در حالى كه در تراشيدن ماهر ميباشيد (149)

از خدا بترسيد و مرا فرمان بردار باشيد (150)

و مطيع امر فساد كنندگان مشويد (151)

آن كسانى كه در زمين فساد ميكنند و اصلاح نمى‏نمايند (152)

آن جماعت بصالح گفتند تو از سحر شدگانى تو را سحر كرده‏اند (153)

نيستى تو مگر يك بشرى مثل ما اگر راست مى‏گويى معجزه‏اى بياور (154)

صالح گفت اين است ناقه‏اى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 272

 كه شما طلب كرديد آب نهر يك روز براى شتر و يك روز براى شما (155)

و هرگز قصد سويى باين ناقه نكنيد كه روز سخت عظيمى شما را فرا ميگيرد (156)

 (قوم صالح) ناقه را پى كردند (كشتند) پس از آن صبحگاهى از پشيمان شدگان گرديدند (157)

 (بپاداش عملشان) آنان را عذاب فرا گرفت حقيقة در اين واقعه آيت و نشانه‏ايست (و با اين معجزه آن جماعت ايمان نياوردند) (158)

و حقّا پروردگار تو مقتدر و مهربانست (159)

قوم لوط نيز پيمبران را تكذيب نمودند (160)

ياد كن وقتى را كه برادر آنها لوط بآنان گفت آيا چرا پرهيزگار نميگرديد (161)

حقيقه من براى شما رسول پروردگار و امينم (162)

از خدا بترسيد و فرمان بردار من گرديد (163)

و من از شما اجر و پاداشى سؤال نميكنم مزد من نيست مگر بر پروردگار جهانيان (164)

آيا عمل (زشت خود را) با مردها انجام ميدهيد (165)

و زنان را وا ميگذاريد بلكه شما از طريق درستى تعدى نموده‏ايد (166)

جماعت گفتند اى لوط اگر از ما دست برندارى تو را از شهر بيرون ميكنيم (167)

لوط گفت حقيقة من از اعمال شما دشمن (و بيزارم) (168)

و در مقام مناجات گفت پروردگارا مرا و اهل مرا از آنچه اينان ميكنند نجات بده (169)

او و اهلش را تماما نجات داديم (170)

مگر پيره زنى كه از وامانده‏گان در عذاب گرديد (171)

و ديگران را هلاك گردانيديم (172)

و بر آنها بارشى بارانيديم و بد بارشى بود باران تهديد شدگان (173)

بحقيقت در اين حكايت آيت و اعجازى است و با اين حال اكثر آنان از مؤمنين نگرديدند (174)

و هر آينه پروردگار تو غالب و مهربان است (175).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 273

 (توضيح آيات)

كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ، إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (الى قوله تعالى) إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِينَ شايد يكى از اسرار تكرار نمودن اين آيات از قول پيمبران اين باشد كه در اين چند آيه خداوند برسولش خبر ميدهد و بمردم ميآگاهاند كه تمام پيمبران در اعلان كلمه توحيد و امر بتقوى همه يكسان بودند و بين آنها هيچ اختلاف و تشتّت رأى راجع باصول ديانت از شناسايى معارف الهى و صفات جلال و اوصاف جمال احديّت و امر معاد از حساب و كتاب و ميزان و صراط و بهشت و جهنّم و خوشى حال سعداء و تيره‏بختى و سختى حال اشقياء در آن روز يافت نميشود بلكه در اصول و كليات احكام و قوانين الهى از واجبات و محرمات همه يكسان بودند و تفاوت در جزئيات اعمال بوده نه در كليات آن.

أَ تُتْرَكُونَ فِي ما هاهُنا آمِنِينَ، فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ، وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِيمٌ همزه (ا تتركون) استفهام انكارى است يعنى نه چنين است كه شما گمان ميكنيد، صالح بجماعت عاديان گويد آيا خداوند شما را در اين نعمتهاى دنيا از بوستانها و چشمه‏هاى جارى و زراعت و كشتها و نخلستانهاى خرما وا ميگذارد وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً فارِهِينَ گويند (فارهين) مشتق از فراهت و بمعنى نشاط است، صالح گويد شما از كوه‏ها خانه‏ها ميسازيد و در تراشيدن سنگها حاذق و ماهريد و در اعمال خود بشاش و خوشحاليد.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ، وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ (فا) آيه را متفرّع گردانيده بآيات بالا يعنى آن خدايى كه اين قدر بشما نعمت عنايت نموده بشكرانه اين نعمتها بايد متّقى و پرهيزگار باشيد و منكه رسول و فرستاده اويم مرا اطاعت نمائيد زيرا كه اطاعت من اطاعت خدا است و پيرو مردمانى كه در معصيت اسراف نموده‏اند نگرديد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 274

 الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ اين مردمان مسرف كه شايد مقصود رؤساء و ثروتمندان آن جماعت باشند در زمين فساد ميكنند و كارى كه صلاح و سعادت شما در آن باشد و شما را از شقاوت بسعادت آورد پيش نهادتان نخواهند نمود.

قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ، ما أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ آن جماعت بصالح عليه السّلام گفتند تو را سحرت كرده‏اند و عقلت ضايع گرديده كه بما چنين سخنان مى‏گويى و تو يك بشرى ميباشى مثل ما چطور ادّعاى پيمبرى ميكنى و اگر تو پيمبرى و راست مى‏گويى يك معجزه و آيتى براى ما بياور كه نشانه صدق گفتارت باشد.

مفسرين گفته‏اند پس از آنكه قوم از صالح معجزه خواستند صالح گفت چه ميخواهيد گفتند ميخواهيم از اين كوه ناقه آبستنى كه ده ماهه باشد بيرون آيد و فورا وضع حمل نمايد صالح متحيّر ماند بوى وحى رسيد دو ركعت نماز بخوان و از خدا بخواه كه چنين معجزه‏اى را بدست تو جارى گرداند صالح چنين كرد فورا كوه شكافته شد و يك شتر ماده آبستن ده ماهه بقدرت ايزد متعال از كوه بيرون آمد.

قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ، وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ ثموديان آبى داشتند كه همه روزه براى انجام كارهاى خود اعمال مينمودند صالح بآنها گفت اين آب يك روز مال شتر باشد و يك روز مال شما روزى كه آب قسط شتر بود ميآمد لب آب و تمام آب را ميخورد و در مقابل آن شير ميداد و روزى كه آب قسمت ثموديان بوده شتر لب آب نميآمد و شير هم نميداد، و صالح بآنها سفارش نمود كه مبادا متعرّض اين شتر بشويد اين ناقة اللَّه است اگر باو صدمه‏اى وارد بياوريد عذاب بزرگى در روز عظيمى بشما اصابت خواهد نمود.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 275

 فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ، فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ بيشتر آن جماعت با اين معجزه بزرگ ايمان نياوردند و برگشتن و پى كردن شتر چنانچه در آيات ديگر شرح آن داده شده و داستان آن چنين بوده كه در آن جماعت دو مرد بنام قدّار و مصدع كه رئيس قوم بودند و با دو زن زانيه يكى بنام قطام و ديگرى بنام ملكاء تمهيد نمودند و متصدى قتل شتر گرديدند و شتر را پى كردند وقتى آثار عذاب را ديدند از عمل خود پشيمان گرديده و ديگر پشيمانى بحال آنان سودى نداشت و همه آن جماعت بصيحه آسمانى هلاك گرديدند با اينكه چنانچه گفته‏اند اين عمل بدست دو مرد و دو زن انجام گرفت لكن چون همگى آنها بر اين عمل راضى بودند و اصلا اكثر آنها ايمان نياورده بودند اين بود كه همگى مبتلا بعذاب گرديده و هلاك شدند.

وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و تكرار اين آيه پس از فرود آمدن عذاب و هلاك گرديدن مشركين و كافرين اشاره بدو صفت از اوصاف جلال و جمال الهى است، و خطاب برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم نموده كه بدان پروردگار تو هم غالب و قاهر فوق عباد است و هم رحيم و مهربان در موقع غضب سخت انتقام و شديد العقاب است و در موقع رحمت رحيم و مهربان است و كفار و اشقياء باعمال خودشان خود را در موقع غضب و سخط الهى واقع گردانيده‏اند.

كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ، إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ (الى قوله تعالى) إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِينَ تكذيب نمودند قوم لوط پيغمبران را و نيز لوط نبى (ع) كه از رسولان بود تكذيب نمودند و لوط (ع) كه برادر نسبى آنها بود مثل سائر انبياء در مقام تبليغ رسالت بر آمد و آنان را امر بتقوى و اطاعت نمودن امر حق تعالى نمود، و چنانچه گفته شد تكرار اين آيات براى اينست كه دانسته شود كه روش تمام‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 276

 پيمبران در اعلان كلمه حق بيك منوال و يك روش بوده.

أَ تَأْتُونَ الذُّكْرانَ مِنَ الْعالَمِينَ، وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ (من العالمين) شايد (من) تبيين باشد يعنى از اولاد آدم با ذكور و طى ميكنيد با آنكه اناث در آنها بسيار است.

و شايد (من) تبعيضى باشد يعنى شما عضو مباح از ازواج خود را ميگذاريد و از آن تجاوز مينمائيد بعضو غير مباح.

بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ شما جماعتى هستيد كه از روش عقلى و طريق انسانيت تجاوز نموده‏ايد زيرا محلى كه براى نسل مقرّر گرديده و بايد توليد مثل شود و افراد بشر در عالم زياد شوند ميگذاريد و مشغول عملى ميگرديد كه عقل از آن تنفّر دارد.

قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ جماعت گفتند اى لوط اگر دست از تبليغ و مذمّت و تقبيح ما بر ندارى بلام و نون تأكيد ثقيله (لتكوننّ) كه هر دو را براى تأكيد ميآورند مؤكدا لوط (ع) را تهديد مينمايند كه تو را از شهر بيرون ميكنيم.

قالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالِينَ لوط عليه السّلام در پاسخ بآنها گفت من از اين عمل ركيك شما يكى از دشمنانم و با عمل شما بسيار مخالف و بيزارم.

رَبِّ نَجِّنِي وَ أَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ وقتى لوط (ع) از ارشاد يافتن آن جماعت نااميد شد و آنها بناى ضدّيت و دشمنى با او را گذاردند در مقام مناجات بر آمد و گفت اى پروردگار من مرا و اهلم را از اينها و از عقوبت اعمال بد آنان نجات بده و دعاى او بهدف اجابت رسيد فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ، إِلَّا عَجُوزاً فِي الْغابِرِينَ لوط و اهل او را تماما نجات داديم مگر پير زن او را كه در عذاب شدگان باقى ماند، وقتى از طرف حق تعالى بوى وحى شد كه خودش و اهلش و تابعينش                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 277

 بيرون روند همه بيرون رفتند، بقولى زن لوط چون ايمان نداشت با لوط بيرون نرفت و از هلاك شدگان گرديد، و بقولى بيرون رفت و بامر لوط كه فرموده بود روى خود را برنگردانيد اطاعت ننمود و عذاب بوى اصابت نمود و هلاك گرديد وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ الف و لام (المنذر بن) جنس است و معرفه زيرا (مطر) كه فاعل (ساء) ميباشد اضافه شده است بمنذرين يعنى بد است باران تهديد شدگان و مطرى كه بر آنها باريد آب نبود بلكه سنگ ريزه بود كه چنان سنگ بر آنان باريدن گرفت كه همانطورى كه در جاهاى ديگر گفته شد تمام آنها هلاك گرديدند و جسدهايشان در زير سنگ مخفى گرديد.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ از اينجا دو مطلب توان استفاده نمود يكى آيه خبر ميدهد كه حكمت عذاب اين جماعت و نيز باقى مشركين براى اتمام حجت و ارسال پيمبران بود زيرا كه اكثر عذاب شدگان ايمان نياورده بودند اين بود كه مستحق عذاب گرديد نه اينكه باينها بدون استحقاق ستم شده باشد.

و ديگر براى تنبّه ديگران كه شايد وقتى آثار عذاب گذشتگان كه در اثر نافرمانى و كفر مبتلا گرديدند ببينند از مخالفت و خود سرى بيرون آيند و موافقت نمايند.

وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ اى پيمبر گرامى بدان كه پروردگار تو هم غالب و ارجمند و هم رحيم و مهربان است. اشاره به اينكه كفار و اشقياء خودشان عذاب دنيا و آخرت را براى خود فراهم نمودند و در عذاب واقع گرديدند.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 278

 (قسمتى از آيات)

 [سوره الشعراء (26): آيات 176 تا 227]

كَذَّبَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ (176) إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ (177) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (178) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (179) وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِينَ (180)

أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ (181) وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ (182) وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (183) وَ اتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ (184) قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ (185)

وَ ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ إِنْ نَظُنُّكَ لَمِنَ الْكاذِبِينَ (186) فَأَسْقِطْ عَلَيْنا كِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (187) قالَ رَبِّي أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ (188) فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كانَ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (189) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (190)

وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (191) وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ (192) نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ (193) عَلى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ (194) بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ (195)

وَ إِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ (196) أَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِي إِسْرائِيلَ (197) وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى‏ بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ (198) فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ (199) كَذلِكَ سَلَكْناهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ (200)

لا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ (201) فَيَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (202) فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ (203) أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ (204) أَ فَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِينَ (205)

ثُمَّ جاءَهُمْ ما كانُوا يُوعَدُونَ (206) ما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ (207) وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ (208) ذِكْرى‏ وَ ما كُنَّا ظالِمِينَ (209) وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطِينُ (210)

وَ ما يَنْبَغِي لَهُمْ وَ ما يَسْتَطِيعُونَ (211) إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (212) فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ (213) وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ (214) وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (215)

فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (216) وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ (217) الَّذِي يَراكَ حِينَ تَقُومُ (218) وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ (219) إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (220)

هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى‏ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ (221) تَنَزَّلُ عَلى‏ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (222) يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ (223) وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ (224) أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ (225)

وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ (226) إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ (227)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 280

 (ترجمه)

جماعت (ايكة) پيمبران را تكذيب نمودند (176)

هنگامى كه شعيب بآنها گفت آيا از عذاب خدا نميترسيد (177)

حقيقة من براى شما رسول امينم (178)

از خدا بترسيد و مرا اطاعت كنيد (179)

و من از شما اجر و پاداش نمى‏طلبم مزد من نيست مگر بر پروردگار جهانيان (180)

پيمانه فروش را تمام بدهيد و از كاهندگان و زيان رسانندگان نباشيد (181)

 (و جنس خود را) بميزان راست و بى‏عيب بسنجيد (182)

و از اجناس مردم كم نكنيد و در زمين فساد ننمائيد (183)

و از عذاب آن كسى كه شما را و گذشتگان را آفريده بترسيد (184)

آن جماعت بشعيب گفتند حقيقة تو را سحر كرده‏اند (185)

تو بشرى نيستى مگر مثل ما و گمان ميكنيم تو از دروغگويانى (186)

اگر راست مى‏گويى (و پيمبرى) پاره ابرى كه (در آن عذاب باشد) از آسمان بر ما فرود آور (187)

شعيب گفت پروردگار من عالم‏تر است بآنچه شما عمل ميكنيد (188)

و چون شعيب را تكذيب نمودند آنان روز سايه بعذاب سخت مبتلا گرديدند و حقيقة آن عذاب بزرگى بود (189)

و آيت و نشانه (قدرت الهى) بدرستى در آن هويدا بود و با اين حال بيشتر آنها از گروندگان نبودند (190)

و هر آينه پروردگار تو مقتدر و غالب و مهربان است (191)

و حقيقة اين قرآن (بزرگوار) فرستاده شده از طرف پروردگار جهانيان است (192)

 (بتوسط) روح الامين (جبرئيل)

بقلب تو نازل گرديده (193) تا آنكه از تهديد و اندرز دهندگان بوده باشى (194)

و اين قرآن بزبان عربى فصيح هويدا گرديد (195)

و نام اين قرآن در كتابهاى پيمبران پيشينيان ثبت‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 281
 گرديده (196)

آيا نشانه بر صحت قرآن يا نبوّت پيغمبر براى مشركين بس نيست اينكه علماى بنى اسرائيل آن را (در كتب خود خوانده‏اند) و آن را ميدانند (197)

و اگر قرآن را نازل كرده بوديم بزبان عجمى (غير عربى) بهمين لغت‏

و رسول بر آنان قرائت مينمود آنان بآن ايمان نميآوردند (199)

ما قرآن را اين طور بقلب گنهكاران گذرانيديم (200)

و آنها ايمان نميآورند مگر وقتى كه عذاب دردناك (جهنم را) ببينند (201)

و يك دفعه آنان را عذاب فرا گيرد در حالى كه وقت آن را ندانند (202)

آن وقت گويند آيا بر ما مهلتى هست كه ايمان آوريم (203)

آيا اينان بعذاب ما عجله ميكنند (204)

اى محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) آيا نميدانى اگر ما سالهايى آنها را مهلت دهيم (205)

سپس بيايد آنچه را كه بآنها وعده داده شده بود (206)

آنها را بى‏نياز نميكند آنچه را كه از دنيا بهره بردند (207)

و ما اهل هيچ مملكتى را هلاك ننموديم مگر پس از آنكه پيمبرانى براى آنان فرستاديم (208)

اين قرآن تذكرى است و ما بكسى ظلم و ستم ننموديم (209)

اين قرآن را شياطين فرود نياوردند (210)

و نزول قرآن هرگز شايسته شياطين نخواهد بود و قدرت بر آن ندارند (211)

زيرا كه آنها از استماع وحى معزولند (212)

اى محمّد (ص) با خداى يكتا خداى ديگرى مخوان كه از عذاب شدگان خواهى بود (213)

و عشيره و نزديكان خود را از عذاب بترسان (214)

و فروتنى و مهربانى كن با آن مؤمنينى كه پيرو تو گرديدند (215)

و اگر با تو مخالفت نمودند بگو من از آنچه شما ميكنيد بيزارم (216)

و بر خداى غالب مهربان توكّل نما (217)

آن كسى كه تو را مى‏بيند وقتى كه بنماز ايستاده‏اى (218)

و آن وقتى كه با سجده كنندگان بسجده ميروى (219)

آن خدايى كه هم بگفتار مردم شنوا و هم دانا است (220)

آيا آگاه كنم شما را كه شياطين بر چه كسانى فرود ميآيند (221)

بر هر آدم دروغگوى گنهكارى نازل ميگردند (و بر آنان ظفر مى‏يابند (222)

و از فرشتگان استماع ميكنند و بيشتر آنها دروغگويانند (223)

و شاعرهاى دروغگو پيروى گمراهان را ميكنند (224)

آيا نديدى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 282

 كه شعراء در هر وادى سر گشته‏اند «1» (225)

و آنان چيزى ميگويند كه عمل نميكنند (226)

مگر كسانى كه ايمان آورده‏اند و عمل نيكو نمودند و ذكر خدا را بسيار ميكنند و پس از آنكه ستم كشيدند از خدا طلب يارى نمودند و كسانى كه ظلم و ستم نمودند بزودى خواهند ديد كه بازگشت آنان بكجا خواهد كشيد (227).

__________________________________________________

 (1) آيا نمى‏بينى كه شعراء در هر وادى از فنون سخن سرگردانند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 283

 (توضيح آيات)

كَذَّبَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ، إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ (الى قوله تعالى) إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِينَ گويند شعيب (ع) از اهل ايكه نبود و از اهل مدين بود اين بود كه نگفت (اخوهم شعيبا).

اين آيه خبر ميدهد كه اصحاب (ايكه) مثل اصحاب باقى پيمبران شعيب را تكذيب نمودند، ياد كن وقتى را كه بآنها گفت من رسول امينم و از طرف پروردگار براى هدايت شما آمده‏ام كه بشما بگويم از غضب و عقاب خدا بترسيد و از معاصى احتراز نمائيد و از من كه رسول او ميباشم فرمان بردار باشيد و من براى رسالت خود از شما اجر و مزدى طلب نميكنم پاداش من بر پروردگار جهانيان است.

أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ گويا در زمان شعيب كم فروشى مثل زمان ما بين مردم دائر بوده كه اول چيزى كه شعيب عليه السّلام بمردم آن وقت امر ميكند اينست كه كيل را تمام بدهيد و در كيل و وزن خسران نكنيد.

وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ متاع خود را وزن كنيد بميزان عدل كه به هيچ وجه خسران و زيانى در آن نباشد قسطاس مأخوذ از قسط و بر وزن فعلال و گويند بزبان رومى بمعنى عدل است.

اگر چه آيه راجع بكيل و وزن است لكن شايد يك معناى عام‏ترى از قسطاس مستقيم اراده شده باشد و اشاره باشد بتمام حقوقى كه بين شما هر يك نسبت بديگرى بايستى مراعات نمائيد تمام را روى ميزان مستقيم عدل نگاه داريد و هر يك بديگرى ظلم و تعدّى ننمائيد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 284

 وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ آيه بالا راجع بكيل و وزن است (اوفوا الكيل) كه در كيل و وزن كم نكنيد و در اين آيه بطور اطلاق فرموده از حقوق مردم چيزى كم نكنيد يعنى حقوق هر كس را بطور عدل مراعات نمائيد.

وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ دوم از نصايح شعيب (ع) اين بود كه بآن جماعت گفت در زمين فساد نكنيد معلوم ميشود جماعت ايكه هم كم فروشى ميكردند چنانچه گفته‏اند آنان دو ميزان و دو سنگ داشتند و دو كيل يكى كم نشان ميداد و ديگرى زياد. وقتى ميخريدند بآن كيل و وزن زياد معامله ميكردند وقتى ميفروختند كم ميفروختند قوله تعالى وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ تا آخر تهديد كم فروشان است.

و ديگر در زمين فساد مينمودند از قتل و غارت و همه طور ظلم و تعدّى را نسبت بهم روا ميداشتند اين بود كه بآنها از فساد نهى ميفرمود.

وَ اتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ (جبلّة) بمعنى خلقت است و بمعنى خلق و طبيعة استعمال شده، راغب گفته (الجبلّة) يعنى مجبولين على احوالهم الّتى بنوا عليها و سبلهم الذي فيضوا لسلوكهم يعنى كافرين مجبولند بر حالاتى كه بنا بر او گذارده در روششان و اشاره بهمين دارد قوله تعالى قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ (پايان) يعنى بترسيد و مخالفت نكنيد آن كسى را كه شما را و كسانى را كه پيش از شما بودند از آباء و اجداد شما و تمام خلايق را آفريده.

قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ، وَ ما أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا وَ إِنْ نَظُنُّكَ لَمِنَ الْكاذِبِينَ جماعت ايكة مثل باقى افراد در پاسخ نصايح و اندرزهاى شعيب (ع) گفتند تو را سحر كرده‏اند و در اثر سحر عقل خود را از دست داده‏اى كه چنين سخنانى مى‏گويى تو نيز بشرى ميباشى مثل ما و ديوانه شده‏اى كه مى‏گويى من رسول پروردگارم و بدرستى كه ما گمان داريم كه تو از دروغگويانى.                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 285

 فَأَسْقِطْ عَلَيْنا كِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ چون شعيب آنان را تهديد بعذاب و امر بتقوى نمود آنها گفتند تو اگر راست مى‏گويى و ما در مورد عذاب واقع ميگرديم امر كن پاره‏اى از آسمان بر سر ما بيفتند.

قالَ رَبِّي أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ شعيب (ع) گفت پروردگار من عالم‏تر است بآنچه شما عمل ميكنيد يعنى خدا اعمال و اقوال شما را ميداند از كم فروشى و بت‏پرستى و فساد در زمين و غير اينها و بجزاى اعمال خود خواهيد رسيد گويا آن جماعت در بى‏دينى چنان محكم و مصر بودند كه در ذهن آنان خطور نميكرد كه شايد مورد عذاب گردند و اگر آنها كوچك‏تر احتمال ميدادند كه ممكن است سخنان شعيب (ع) راست باشد و در مورد عذاب واقع گردند هرگز چنين حرفى نميزدند.

فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كانَ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (ظلّة) در لغت بمعنى سايبان است، مفسّرين گفته‏اند چون آن جماعت انكار و مخالفت را از حدّ گذرانيدند و تبليغ شعيب (ع) كوچك‏تر تأثير در اعمال نكوهيده آنان ننمود مورد عذاب واقع گرديدند و عذابشان چنين بود كه هفت شبانه روز هوا بقدرى گرم گرديد كه آب چشمه‏ها و چاههاى آنها بجوش آمد و از شدّت گرما نفسهايشان گرفته شد در سردابها و جاهاى خنك ميرفتند فائده نميبخشيد در بيشه‏ها رفتند هر يك زير درختى افتادند از گرما پخته شدند ناگاه ابر سياهى پديد گرديد و از آن باد خنكى وزيدن گرفت همگى زير سايه آن درختها جمع شدند وقتى همه زير درختها جمع شدند آتشى پديد گرديد و همه آنها را سوزانيد، اين است كه آن روز را در آيه يَوْمِ الظُّلَّةِ يعنى روز سايبان ناميده كه در اثر تكذيب جماعت (ايكه) در زير سايبان هلاك گرديدند و اين عذاب در روز عظيمى واقع گرديد، و بقول ديگر از شدّت گرما در سايبان كوهى رفتند و آتشى از كوه نمايان گرديد و همه را هلاك گردانيد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 286
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ اين نيز مثل باقى عذابهايى كه بپاداش انكار منكرين و شرك مشركين واقع گرديده حكمتهايى در آن مأخوذ بوده يكى آيت و معجزه پيمبر آن وقت و اثبات مدّعاى او، دوم عظمت و قدرت الهى، سوم تنبّه ديگران كه شايد اثر عذابهايى كه بر ديگران واقع گرديده ببينند و از خود سرى و كبر و لجاجت بيرون آيند و پيمبران را تصديق نمايند، چهارم تسلّى دل رسولش كه بداند همه مردم در هر زمانى چنين بودند و غير اينها از حكمتهاى بسيار.

وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ اين آيه كه پس از حكايت و داستانهاى هفت پيمبر از پيمبران نامى آمده شايد اشاره باين باشد كه اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم بدان پروردگار تو هم غالب و شديد الانتقام و هم مهربان است ظلم و تعدّى نسبت ببندگان خود روا نميدارد كفار و مشركين خودشان بخود ظلم كردند و مورد عذاب واقع گرديدند.

وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ اعراب (تنزيل) ممكن است رفع باشد بتقدير (هو) و ممكن است نصب باشد بتقدير (اعنى) يا (نزل) و شايد جرّ باشد بتقدير (و القرآن الحكيم).

فرق است بين تنزيل و نزول، تنزيل صيغه تكثير و مصدر است و براى مبالغه آمده و بمعنى فرود آمدن بتدريج در دفعات است، و نزول بر وزن فعول فرود آمدن دفعى است.

و راجع بقرآن بهر دو قسم نزول آمده آنجا كه تنزيل فرموده مثل همين جا مقصود فرود آمدن آيات است بتدريج در مدّت بيست و سه سال از جانب پروردگار جهانيان.

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ باء (به) يا براى متعدّى كردن (نزل) آمده يعنى (انزله) و شايد براى ملابست باشد يعنى روح الامين با قرآن فرود آمده، ظاهرا مفسّرين متفقند كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 287

 مقصود از روح الامين جبرئيل امين (ع) است زيرا كه او امين وحى است، و او را روح ناميده نظر به اينكه همان طورى كه حيات جسد بروح حيوانى است حيات روح انسانى از موت جهل بآيات قرآنى است كه بتوسط جبرائيل بر قلب رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرود آمده، قوله تعالى (يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ) عَلى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ لام در (لتكون) تعليل و بيان علت نزول قرآن است يعنى قرآن بر قلب تو نازل شد كه از جمله پيمبران باشى.

نزل، دلالت دارد كه نزول جبرائيل بقلب رسول اكرم دفعى بوده، دفعى بودن آن ممكن است نسبت بهر آيه‏اى باشد، و شايد مقصود آن معنويت قرآن باشد قوله تعالى إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ كه در شب قدر حقيقت قرآن بقلب مباركش فرود آمده.

و شايد آنجا كه (تنزيل) ميگويد مقصود آيات و الفاظ قرآن باشد كه بتدريج بتوسط ملك وحى بر جسد مباركش فرود آمده و آنجا كه نزول فرموده آن معانى و حقيقت قرآن است كه از عالم ما فوق الطبيعه بر آن روح قدسى آن بزرگوار كه در گرفته بنور توحيد بود و قلب منور او است نزول نموده و بعد آيه آيه در موارد خاصّ بتوسط ملك وحى نازل گرديده زيرا علوم انبياء كه آن را وحى نامند بر عكس علوم حكماء و دانشمندان است.

علوم حكماء از مرتبه دانى بتوسط تعليم و تدريس اول مطالبى وارد حس مشترك ميشود و از آنجا بقوّه ذاكره و خيال سپرده ميگردد پس از آن بسلطان عقل عرضه ميشود و عقل از محسوسات و بديهيّات كليات را انتزاع مينمايد و قضايا ترتيب ميدهد و نتيجه ميگيرد و باين طريق امر مجهولى را معلوم ميگرداند.

لكن انبياء در علومشان محتاج باين مقدمات نميباشند آنچه از خدا خواهند بآنها بفهماند اول معانى بطريق وحى بقلبشان القاء ميگردد و از آنجا بقوّه خيال و ذاكره فرود ميآيد تا ميرسد بحسّ مشترك و ملك وحى را بصورت مى‏بينند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 288

 پس از حكايت انبياء و گذارش امم و عذابهايى كه در اثر مخالفت امّتشان فرود آمده بمنقبت و فضيلت رسول گرامى خود سوره را خاتمه ميدهد و بزرگتر فضيلت حضرتش را كه فرمود آمدن جبرئيل بالقاء وحى و آيات قرآن مجيد بقلب مباركش را تذكّر ميدهد و چنين فضيلتى در باره هيچ يك از پيمبران و كتابهاى آنها نفرموده بلكه تورات كه اينقدر فضيلت در باره آن رسيده ظاهرا بتوسط الواح و صحيفه بر حضرت موسى (ع) نازل گرديده.

بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ در اين دو آيه دو فضيلت براى قرآن تذكّر ميدهد: اول آنكه قرآن بزبان عربى فصيح نازل گرديده و عربى بودن قرآن از جهاتى بر شرافت آن افزوده اول چون خود حضرتش عرب بود و بزبان عربى تكلّم ميفرمود از اين جهت زبان عربى كه نسبت بخود او دارد بر باقى لغات افضل است، و نيز بحكم (وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ) كه مأمور شد اول نزديكان خود را تبليغ نمايد كه اگر قرآن بغير زبان آنها فرود آمده بود آنها نميفهميدند و در نپذيرفتن معذور بودند، و همچنين تمام قبيله‏هايى كه در اطراف مكّه بودند همه عرب بودند اگر اول آنان ايمان نميآوردند باقى مردم بطريق اولى ايمان نميآوردند مخصوصا عربهاى متعصب متكبر كه زبان عجمى كه غير عربى خودشانست عار ميدانند.

و ديگر بتصديق اهل لسان زبان عربى جامع‏تر و كامل‏تر از همه لغات بشمار ميرود بطورى كه مطالب بزرگ را ميتوان در آن گنجانيد زيرا تحت قواعد و قانون مضبوطى پايه گذارى شده و اگر بقاعده صحيح حجازى تلفظ گردد متصف بفصاحت و بلاغت خواهد گرديد اين است كه يكى از اعجاز قرآن همان فصاحت و بلاغت آنست.

وَ إِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ دوم وصف قرآن و فضيلت آن در كتابهاى پيشينيان آمده و ضمير (انّه) شايد راجع بقرآن باشد كه اوصاف قرآن در كتب آسمانى ثبت گرديده. و بقول                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 289

 ديگر مرجع ضمير خود رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم است يعنى فضائل و خصوصيات نبىّ خاتم (ص) و علامات او در كتب پيمبران پيشين نوشته شده.

أَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِي إِسْرائِيلَ، وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى‏ بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ، فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ (يكن) فعل مضارع مذكر و (آية) منصوب و مفعول او و جمله (ان يعلمه) بتأويل مصدر اسم كان ميباشد.

و بعضى (تكن) بتأنيث قراءت نموده‏اند و (آية) را برفع خوانده‏اند بنا بر اينكه در (تكن) ضمير مستتر است و (آيه) خبر مبتداء و مبتداء (ان يعلمه) بتأويل مصدر و جمله خبر كان، يعنى آيا نبود علم علماء بنى اسرائيل مثل ابن سلام و غيره بر آمدن محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم دلالت كننده بر صحت نبوّت او قوله تعالى وَ إِذا يُتْلى‏ عَلَيْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ.

 (طبرسى) كَذلِكَ سَلَكْناهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ قرآن را همين طورى كه وارد شده در ميآوريم يا خطور ميدهيم در قلبهاى گنهكاران يعنى رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم قرآن را براى آنها قراءت مينمايد و چون آيات قرآن بزبان خودشانست هم فصاحت و بلاغت آن را كه بنحو اعجاز است ميفهمند و هم ببعضى از معانى و اسرار آن مطّلع ميگردند.

لا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ، فَيَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ با اينكه اعجاز و حقانيت قرآن نزد كفار و مشركين ثابت و محرز گرديده آنان ايمان نميآوردند تا وقتى كه عذاب دردناك را ببينند در دنيا مثل اينكه مبتلا گردند بعذاب آسمانى يا جنگ و كشته شدن و اسارت و غير اينها چنانچه بر امم پيشينيان وارد گرديده، يا عذاب اخروى از جحيم و نار و نيران و غير اينها و عذاب استيصال چه از عذابهاى دنيوى باشد يا اخروى يك دفعه و بغتة وارد ميگردد و ديگر چاره پذير نخواهد بود.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 290

 فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ وقتى يك دفعه عذاب بگنهكاران اصابت مينمايد گويا آنان اميدوارند كه بآنها مهلت داده شود كه تدارك ما فات نمايند اين است كه از روى حسرت و ندامت آرزو ميكنند و ميگويند آيا بما مهلت ميدهند ديگر نميداند كه وقت عمل گذشته و هنگام پاداش رسيده.

أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ اينان در موقع امنيت و فرصت عمل نيك نميكنند بلكه از روى استهزاء و سخريه ميگويند چه وقت قيامت ميرسد و آن عذابهايى كه ما را بآن تهديد مى‏نمايى چه وقت خواهد رسيد وقتى موقع عذاب ميرسد آرزو ميكنند كه بدنيا بر گردند و عمل نيك نمايند و از عذاب برهند لكن متأسفانه خواهش آنان پذيرفته نخواهد شد أَ فَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِينَ، ثُمَّ جاءَهُمْ ما كانُوا يُوعَدُونَ ما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ اين آيه بخوبى پاسخ ميدهد اعتراض كسانى را كه هر گاه بگويند كافر و مشرك و عاصى در مدّت كوتاهى از عمر دنيايشان خلاف و خطاء كرده‏اند چگونه خداى كريم و مهربان آنان را در جهنم و عذاب مخلّد ميگرداند در صورتى كه خودش در كلام مجيدش در باره پاداش اعمالش فرموده (جَزاءً وِفاقاً) جزاء بايد بر طبق عمل انجام گيرد.

خلاصه اينكه اين آيه خبر ميدهد كه اگر كفار را سالهاى بسيار از زندگانى دنيا متمتّع و بهره‏مند گردانيم و بر آنها وارد شود آنچه را كه بآنها از عذاب وعده داده‏ايم زندگانى دراز دنيا دافع عذاب آنان نخواهد گرديد.

از اينجا توان استفاده نمود كه اگر كافر و مشرك سالهاى بسيار در دنيا باقى باشند و از نعمتهاى دنيا بهره‏مند گردند اگر بر كفر و طغيانشان كه سبب عذاب آنان است افزوده نگردد چيزى كم نخواهد گرديد زيرا كه آن ملكات و صفات نكوهيده‏اى كه باعث كفر و زندقه و طغيانشان گرديده ملكه نفسانى شده
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 291

 و در قلب آنها نفوذ نموده اين است كه بر فرض محال اگر هميشه در دنيا بودند بهمين كفر باقى ميماندند و كفر دائمى آنها ايجاب ميكند عذاب دائمى آنها را و باين لحاظ گوئيم بخوبى (جَزاءً وِفاقاً) در باره آنها صادق آيد و در باره آنان ظلم و ستمى واقع نگرديده.

وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا لَها مُنْذِرُونَ، ذِكْرى‏ وَ ما كُنَّا ظالِمِينَ خداى تعالى در اين آيه خود را از ظلم و ستم نمودن بكفار در هلاك گردانيدن آنها تبرئه مينمايد كه عذاب آنان پس از اتمام حجت و ارسال رسل و انزال كتب آسمانى و اقامه دليل انجام گرفته.

مفسرين گويند (ذكرى) بمعنى تذكّر و اندرز است و ميشود منصوب و بمعنى عليّت باشد يعنى علت هلاكت كفار نپذيرفتن انذار پيمبران بوده و ميشود بمعنى مصدرى باشد زيرا كه انذار و ذكر در واقع يكى ميشود چون انذار پيمبران تذكرى است، و ميشود مرفوع و صفت (منذرون) باشد و در هر حال در محل نصب يا رفع ميباشد نه لفظا.

خلاصه آيه چنين تذكر ميدهد كه اول پيمبران را با معجزات بر آنان فرستاديم وقتى آنها دانسته و فهميده از روى لجاجت و خودسرى نصايح رسولان را نپذيرفتند و انواع و اقسام ظلم و اذيت را نسبت بآن بزرگواران روا داشتند آن وقت مستحق عذاب گرديدند.

وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطِينُ، وَ ما يَنْبَغِي لَهُمْ وَ ما يَسْتَطِيعُونَ (شياطين) جمع شيطان است چون بساتين و دهاقين در جمع بستان و دهقان و در اصل شيطان دو قول است يكى بر وزن فيعال و ديگرى بر وزن فعلان.

چون بعضى از مشركين شايد گفته باشند كه محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم آيات قرآن را از شيطان گرفته براى ردّ قول آنان و تأكيد آيات بالا كه قرآن بتوسط روح الامين يعنى جبرئيل بقلب مبارك رسول اكرم (ص) فرود آمده، در اين آيه تصريح فرموده كه ممكن نيست قرآن بالقاء شياطين نزول نموده باشد و عدم امكان                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 292

 آن بدو جهت است: يكى شياطين قدرت و علمى ندارند كه توانند چنين آيات معجز نمايى را القاء نمايند.

إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ و ديگر چون راه آسمانها بسوى آنها بسته شده چنانچه در آيات ديگر بيان نموده كه هر گاه شياطين بخواهند بآسمانها عروج كنند و كلمات ملائكه را استماع نمايند بتير شهاب زده و پرت ميكردند اين است كه شياطين نه در خودشان چنين علم و دانشى است كه آيات قرآنى را بقلب مبارك رسول القاء بنمايند و نه توانند از ملائكه و ساكنان جبروت بياموزند.

فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ مسلّم و معلوم است كه پيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم با آن مقام توحيد و عصمتى كه جبلى او بود هيچ وقت با خداى واحد احد، الهى قرار نميداد. پس مخاطب گر چه بظاهر پيغمبر (ص) است ولى مراد تمام مردم ميباشند، بعلاوه در اخبار رسيده كه خطابات قرآن از باب (اياك اعنى و اسمعى يا جارة) ميباشد و معنى اين شعر همان است كه بفارسى ميگويند «بدر ميزنم ديوار تو بشنو».

و شايد اين طور خطاب براى قطع طمع مشركين بوده كه ميگفتند تو قدرى با ما همراهى كن و يك دفعه بخدايان ما سجده كن تا ما نيز با تو همراهى كنيم و خداى تو را پرستش نمائيم اين آيه و امثال آن براى قطع طمع آنها فرود آمده كه بدانند رسولى كه شالوده مقام توحيد است هرگز سر ببت فرود نخواهد آورد وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ مفسرين گفته‏اند وقتى اين آيه فرود آمد كه عشيره و نزديكان خود را از عذاب خدا بترسان آن حضرت فرستاد و تمام فرزندان عبد المطلب را در خانه ابو طالب جمع نمود و آنها چهل نفر بودند و بحضرت امير (ع) امر نمود كه يك پاى گوسفند طبح نمايد و با يك ظرف شير نزد آنان بياورد و چون آن چهل نفر مردمان پر خور بودند خنديدند و گفتند اين خوراك يك نفر از ما نميشود حضرت                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 293

 فرمود (بسم اللَّه) بگوئيد و بخوريد آنها ده نفر ده نفر ميآمدند و ميخوردند و سير ميشدند آن شير را نيز همه خوردند و سيراب شدند، ابو جهل گفت اين مرد ما را سحر نموده پس پيمبر (ص) آن روز حرفى نزد و باز فرداى آن روز بهمين طريق آنان را دعوت نمود پس از صرف غذا بلند شد.

و فرمود اى پسران عبد المطلب بدانيد كه خداى تعالى مرا بر عموم خلق فرستاده و بر شما بخصوص و آيه (وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ) را بر آنان قرائت نمود و من شما را بدو كلمه كه در زبان آسان و در ترازوى اعمال سنگين است دعوت مينمايم كه باين دو كلمه بر عرب و عجم فاتح شويد و همه مطيع شما گردند، و نيز از دوزخ نجات يافته بهشت نصيب شما گردد و اين دو كلمه اين است كه گواهى دهيد كه خداى بحق يكى است و من رسول اويم و هر كس مرا در اين كار اجابت كند و معاون من گردد برادر و وزير و وصىّ و خليفه بعد از من باشد هيچكس باو جوابى نداد مگر على بن ابى طالب (ع) بپا برخواست و گفت من در اين كار تو را يار و مددكار باشم و او بسال از همه كهتر و بساق از همه باريكتر و بجسم از همه دردمندتر بود، رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود بنشين سه مرتبه حضرت اين سخن را تكرار نمود كسى جواب نداد مگر على بن ابى طالب (ع) در مرتبه سوم بامير فرمود بنشين‏

 (فانّك اخى و وصيى و وزيرى و وارثى و من بعدى خليفتى)

آن وقت آن جماعت از آنجا برخواستند و از روى استهزاء و سخريه بابو طالب گفتند پسرت را اطاعت كن كه او را بر تو امير نموده و اين روايت را ثعلبى در تفسيرش آورده.

 (مجمع البيان) و نيز بروايت ابن عباس وقتى آيه وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ نازل گرديد حضرت بر كوه صفا بالا رفت و فرمود (يا صباحاه) و اين كلمه را در وقتى ميگفتند كه امر مهمّى مثل هجوم دشمن يا بليّه ديگر واقع شده باشد چون قريش اين كلمه را شنيدند دور حضرتش جمع شدند و گفتند براى تو چه پيش آمده فرمود اگر بشما خبر دهم كه در صبح يا شام دشمن ميرسد آيا قبول ميكنيد، و بروايت‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 294
ديگر اگر بگويم زيرا اين كوه جمعى سوار آمده‏اند مرا تصديق مينمائيد گفتند آرى فرمود من شما را تهديد ميكنم و ميترسانم از عذاب سختى كه در پيش داريد آن جماعت از استماع اين سخن در حال غضب متفرّق گرديدند، ابو لهب گفت (تبّا لك) خسران باد تو را ما را براى اين خبر دعوت نمودى حق تعالى در جواب او سوره‏اى فرستاد تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ تا آخر سوره.

 (ابو الفتوح رازى) وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ، فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ خفض جناح استعاره از خفض جناح طائر است وقتى كه خواهد انحطاط نمايد امر برسولش نموده كه با مؤمنين بنرمى و مهربانى و خوش خلقى عمل نما كه بسوى تو راغب گردند و پس از آنكه تو نزديكان خود را دعوت بايمان نمودى و مخالفت نمودند بگو من بيزارى ميجويم از آن اعمال بد شما مثل بت‏پرستى و خيانت و ظلم و غير اينها از اعمال ركيك شما.

وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ، الَّذِي يَراكَ حِينَ تَقُومُ وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ، إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ برسولش امر فرموده كه پس از آنكه بوظيفه خود و تبليغ رسالت عمل نمودى و آنان عصيان و نافرمانى كردند تو اتّكاء و توكل نما بر خداى غالب قاهر مهربان، آن خدايى كه مى‏بيند تو را كه چگونه در امر رسالت ايستادگى و مقاومت نموده‏اى يا آن خدايى كه مى‏بيند تو را آن وقتى كه در شب براى تهجّد بپا مى‏ايستى و نيز مى‏بيند تو را كه بين نمازگزاران در نماز جماعت سجده ميكنى و اظهار ذلّت و بندگى مى‏نمايى زيرا كه او هم شنوا است كه مناجات درونى تو را ميشنود و هم داناى آشكار و نهان است.

و از ائمه عليهم السلام روايت شده كه (تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ) يعنى تو را در اصلاب طاهرين گردانيده تا اينكه تو را نبىّ قرار داده. (طبرسى)
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 295

 هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى‏ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ، تَنَزَّلُ عَلى‏ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (افّاك) يعنى كذّاب كسى كه بسيار دروغ ميگويد و آدم گنهكار كه كار قبيحى را انجام دهد او را (اثيم) نامند.

چون در آيه بالا خبر ميدهد كه قرآن بتوسط (روح الامين) ملك وحى بقلب رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرود آمده نه از طرف شياطين در اين آيه خبر ميدهد و معرّفى مينمايد اين هايى را كه از كهنه كه با شياطين مراوده پيدا مينمايند و گويند كهنه مثل طليحه و مسيلمه كذّاب و امثال آنان كه در آن زمان بوده‏اند و آنها را بچند صفت معرّفى نموده: يكى اخبار دروغ ميگويند و ديگر از ارتكاب هيچ گناهى باك ندارند و صفت ديگر آنها چنين است كه:

يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ مفسرين گفته‏اند شياطين پيش از نزول قرآن بطرف آسمانها ميرفتند و القاء سمع مينمودند و بعضى از آنچه را كه از ملائكه شنيده بودند بكهنه كه دوستان خودشان بودند با دروغ آميخته و بآنها ميآموختند تا وقت بعثت رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم بتير شهاب راه شياطين بسوى آسمانها بسته گرديد، قوله تعالى در وصف قرآن فرموده وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ، وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطِينُ آرى قلب مبارك رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم جولانگاه شياطين نبوده بلكه مكان ورود و مرور ملائكه رحمت بوده.

خلاصه آيه خبر ميدهد كه آيات و اخبارات قرآن از قبيل خبرهايى كه اهل كهانت و ساحرين ميدهند نميباشد بدو دليل: يكى ساحرين و كاهنين اصلا مردمان دروغگو و خطاكارند و غالب اخباراتشان مشوب بدروغ و خلاف واقع است و شياطين فرود ميآيند بر كسانى كه مثل خودشان باشند تا دوستى بين آنها پديد گردد و اين دوستى بين محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم و شياطين مفقود است و اخبارات قرآن تماما صدق و حقيقت و مطابق باقى كتب آسمانى است و از معدن صدق فرود آمده.

دوم- تجربه شده كه اهل سحر و كهانت غالبا مردمان ناقص العقل ميباشند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 296
و قواى دماغى آنها در اثر رياضت ضعيف گرديده و از همان نقطه ضعف آنها است كه با شياطين مراوده پيدا مينمايند و بتخيّلات قوّه واهمه بالقاء شياطين امورى را تخيّل ميكنند كه اكثر آنها مطابق واقع نيست اگر چه ممكن است بعضى از آنچه را كه بامارات و ظنون خود يافته‏اند مطابق واقع باشد لكن اكثر آنها دروغگويانند وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ طبرسى در جامع المجامع راجع باين آيه بيانى دارد در اينجا ترجمه مينمائيم:

 (الشعراء) مبتداء (يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ) خبرش يعنى تابع شعراء نميگردند بر دروغشان و باطلشان و سخنان هجوشان و مدح مردمان غير لايق مگر (غاون) يعنى سفهاء، و بقولى (الغاون) الراون، و بقولى شياطين، و بقولى آنها شعراء مشركينند مثل عبد اللَّه زبعرى و ابو سفيان بن حرث ابن عبد المطلب و ابو غرّه و اميّة بن ابى الصلت و غير آنها كه آنان ميگفتند ما سخنانى مى‏گوييم مثل آنچه محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم گفته و سخنان هجو ميگفتند و اعراب دور آنها جمح ميشدند و استماع اشعار و كلمات هجوشان را مينمودند، و قوله تعالى:

أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ، وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ مثل عمل آنها است كه در هر شعبه‏اى از سخنان دروغ وارد ميكردند و هيچ پروا نداشتند از غلوّ در كلام و تجاوز از حق و قذف و تهمت بخلق.

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا مؤمنين را از (غاون) استثناء نموده كه آنها بيشتر اشعارشان راجع بذكر خدا و تلاوت قرآن است و هر وقت شعرى ميگويند توحيد خدا و حكمت و موعظه و آداب نيكو و مدح رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلم و صلحاء مؤمنين است و اگر هجوى در اشعارشان باشد غرضشان يارى كردن مؤمنين و رد كردن هجوى است كه نسبت بمسلمين نموده‏اند و آنان عبد اللَّه رواحه و كعب بن مالك و كعب بن زهير                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 297

 و حسان بن ثابت، حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم بكعب بن مالك گفت (آنهايى كه مؤمنين را هجو ميكنند) تو هجوشان كن و فرمود قسم بآنكسى كه نفس من بيد او است كه هجو كردن بر آنها شديدتر از تير است و بحسان گفت بگو و روح القدس يارى ميكند تو را. (پايان) وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ يعنى (اىّ منصرف ينصرفون) ستمكاران را تهديد شديد مينمايد، و شايد مقصود چنين باشد آنهايى كه بپيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلم و مؤمنين ظلم نموده‏اند و بسخنان ركيك مثل شاعرى و كهانت و كذب آنها را ستم كردند بزودى خواهند دانست كه بكدام محل و مكانى منقلب و بازگشت خواهند نمود.

و شايد بطور عموم اشاره باين باشد كه ستم كنندگان منقلب بدوزخ ميگردند يعنى سر انجام آنها بعذاب ميكشد.

و از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه آيه را اين طور قرائت مينمود

و سيعلم الذين ظلموا آل محمد حقهم‏

و شايد اين طور قرائت بطور تأويل باشد يعنى آيه را اين طور تأويل نموده. (طبرسى)