کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
فرقان: آيات 1 تا77 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

 


                       

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 159
سورة الفرقان‏

مكيّة الّا ثلاث آيات منها نزلت بالمدينة من قوله وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ- الى قوله- غَفُوراً رَحِيماً و هى سبع و سبعون آيه بلاخلاف‏

 [سوره الفرقان (25): آيات 1 تا 10]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً (1) الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً (2) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً (3) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً (4)

وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى‏ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً (5) قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً (6) وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً (7) أَوْ يُلْقى‏ إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً (8) انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً (9)

تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً (10)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 160

بروايت مجاهد و قتاده سوره فرقان تمامش در مكّه نازل گرديده و بروايت ابن عباس تمامش در مكّه نازل شده مگر سه آيه از قوله تعالى وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ تا غَفُوراً رَحِيماً كه در مدينه فرود آمده و هفتاد و هفت آيه است بلا خلاف. (مجمع البيان)

 (ترجمه)

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عامّ و خاصّ‏

بزرگ و بزرگوار و بلند مرتبه است آن كسى كه بر بنده خود (محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) فرقان را فرود آورد تا اينكه بيم دهنده و تهديد كننده جهانيان باشد (1)

 (فرستنده فرقان) آن كسى است كه مخصوص باو است پادشاهى آسمانها و زمين و فرزند نگرفته و براى او در مملكت شريكى نخواهد بود و هر چيزى را كه آفريده اندازه‏گيرى كرده (2)

 (مشركين) غير از خداى (واحد احد) خدايانى فرا گرفتند كه آنها نتوانند چيزى بيافرينند در حالى كه آنان آفريده شده‏اند و آنها توانا نميباشند كه از خودشان ضررى را دفع بنمايند يا بخود نفعى برسانند و نيز قدرت ندارند نه بر موت و نه بر حيات و نه بر نشر گردانيدن كسى (3)

و كسانى كه كافر شدند گفتند نيست اين قرآن مگر دروغى كه (محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) بهم بافته و بر اين دروغ گروهان ديگر او را كمك و اعانت نمودند و حقيقة اينان آمدند با سخن دروغ ناحق و ستم نمودند (4)

و گفتند اينها افسانه‏هاى پيشينيان است كه آن را نوشته‏اند و بر او صبح و شام خوانده ميشود (5)

اى محمّد (ص) بگو اين (فرقان) را فرود آورده آن كسى كه ميداند (آنچه) در آسمانها و زمين پنهان‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 161
است و بحقيقت او آمرزنده و مهربان است (6)

و گفتند چيست اين رسول را كه طعام ميخورد و در بازارها راه ميرود چرا فرشته‏اى بر او نازل نشود تا با او در انذار و تهديد كمك نمايد (7)

و چرا گنجى باو داده نشده يا اينكه براى او بوستانهايى باشد كه از آن بخورد و ستم كاران گفتند شما پيروى نميكنيد مگر مردى را كه سحر گرديده شده است (8)

اى محمّد (ص) بنگر چگونه (كفّار) براى تو مثلهايى زده‏اند و گمراه گرديداند و نتوانند راه هدايت را (پيدا نمايند) (9)

بزرگ و بزرگوار است آن خدايى كه اگر بخواهد براى تو قرار ميدهد بهتر از اين كه آنها ميگويند بوستانهايى كه نهرها از زير آن روان است و نيز بدهد تو را قصرهاى (مجلّل عالى) (10).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 162

 (توضيح آيات)

تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً (تبارك) بر وزن تفاعل مأخوذ از بركة و واقع گرديدن پرنده در آب و در خيرات الهيه استعمال شده و در محسوسات در جايى آورند كه زيادتى حسّى پديد آيد و در معنويات ترقيات روحانى حاصل گردد يعنى بزرگ است بركات او و كثير است نعمتهاى او.

و بركت نسبت بمقام الوهيّت بدو اعتبار مى‏توان تصوّر نمود يكى برترى و بزرگوارى او در ذات و صفات و افعال از آنچه بتصوّر در آيد و موجود ممكن هر قدر بلند مرتبه باشد در مقابل عظمت او ناچيز بشما ميآيد و عظمت و بزرگوارى آن فرد متعالى بالاتر از آنست كه بذهن كوچك بشر خطور نمايد يا محدود بحدّى گردد بلكه او سبحانه محيط و مستولى بر تمام كائنات است.

و ديگر بركت باعتبار فيض وجود و بخشش او است آن فيض منبسط و رحمت واسعه كه سراسر موجودات در تحت استيلاء و سيطره قدرت و اقتدارش نشو و ارتقاء مينمايند كه از آن تعبير بمشيّت تامّه و فيض مقدّس ميشود، و رحمت رحمانيّه آن چنانى است كه همه موجودات را فرا گرفته قوله تعالى أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً سوره فرقان آيه 42.

بزرگوار خدايى كه طائر افكار دور انديش در پيرامون كوچكترين آثارش و اولين مرتبه اوصاف جلال و كمالش ره نبرد و چشم عقل در اشعّه نور جلالش كليل و زبور گرديده و اظهار عجز مينمايد و صفات كمالش را حدّى نيست كه خرد بسرادق جمال الهيّتش راهى پيدا نمايد و بوى بپيوندد و آثار كبريائيش بر تمام موجودات استيلاء و احاطه نموده و همه را بزيور وجود آراسته و خلعت نوينى بآنان پوشانيده.

خلاصه در اين مبارك آيه ذات متعال خود را ببزرگوارى و كثرت نعمت                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 163

 و فضل بى‏پايان ستايش نموده و اشاره به اينكه نزول قرآن و فرقان از مبدء احسان او تراوش نموده و بر بنده خود محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرود آورده، بروايت ابن عباس (عظمت بركاته و كثرت خيراته) بزرگ است بركات او و بسيار است خيرات او.

لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً شايد (نذير) بمعنى ترساننده باشد و شايد مصدر و بمعنى انذار باشد و به (لام) تعليل (ليكون) علّت نزول فرقان كه جدا كننده بين حق و باطل است و نيز اينكه هر يك از آيات آن بتدريج در موارد خاص فرود آمده بيان مينمايد، و اشاره به اينكه فرقان را بر آن كسى كه از فرط بندگى بمقام عبوديت رسيده بود و بهمين لحاظ لايق منصب رسالت و خلافت گرديده فرود آورديم تا اينكه بر تمام جهانيان از جنّ و انس پيمبر و انذار كننده باشد.

الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ (الّذى) يا بدل از موصول اوّل است يعنى (الّذى نزّل) يا مرفوع است بنا بر اينكه محلّا مبتدا باشد يا در محلّ نصب و مدح است.

بنا بر اول يعنى آن كسى كه فرقان را نازل گردانيد او همان است كه پادشاهى آسمانها و زمين مخصوص بوى است. و بنا بر معنى دوّم بزرگ است آن كسى كه آسمانها و زمين بيد قدرت او و ملك او است. و بنا بر معنى سوم در مقام مدح و ستايش است يعنى ستايش و ثناء براى خدايى است كه متّصف باين صفات است 1- سلطنت آسمانها و زمين مخصوص باو است و كسى را در ملك او تصرّفى نيست بذات بى‏زوال خود هر چه خواهد ميآفريند، حيات ميدهد، بنشو و ارتقاء مى‏پروراند، روزى ميدهد و تا مدتى كه ميخواهد و حكمت اقتضاء نمايد آفريده خود را نگاه ميدارد.

وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً 2- از توليد مثل و ولد و فرزند منزّه و مبرّا است، صمد و بسيط است، جوفى براى او نيست تا بشود چيزى از او خارج گردد (بسيطة الحقيقة) است                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 164

 ولد و توليد مثل كسى را سزد كه تركيب شده از اجزاء باشد تا بشود از وى چيزى خارج گردد.

وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ 3- از اوصاف جلال او جلّت عظمته اينست كه در سلطنت و مملكت دارى خود شريك و انبازى نگرفته.

وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً 4- تمام ممكنات را بيد قدرت بدون شريك و معاون آفريده و هر يك را بطور نيكى كه در خور آنست اندازه گيرى نموده و بين اجزاء و قواى آن تعادل و توازن قرار داده و هيئت انسان را طورى اندازه گيرى نموده كه براى فكر و نظر و تعقّل و تدبّر و اختراعات آماده گردد.

وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ بارشاد بحكم عقل مشركين را متذكّر ميگرداند كه رجوع بعقل خود نمايند كه اين بتها كه بدست خود ميتراشند يا غير آن از آنهايى كه آلهة و خدايان براى خود قرار ميدهند آيا قادر و توانا ميباشند كه چيزى را از نيستى بهستى بياورند و حال آنكه خودشان آفريده شده‏اند آيا ممكن است كسى كه نه قدرت بر آفرينش دارد و نه قدرت بر ادامه وجود و آسايش خود دارد و نتواند چيزى را بيافريند آن را در الوهيّة و پرستش شريك پروردگار جهانيان قرار داد حاشا و كلّا.

وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً بتها مالك خود نيستند كه بتوانند ضررى از خود دفع نمايند يا نفعى عايد خود گردانند نه بر مرگ ديگرى استيلاء دارند و نه بر حيات ديگرى، نه جان ميدهند و نه جان ميگيرند و نه توانند روح را بر گردانند و نشر بدهند.

انسان خردمند ميداند كسى كه فاقد اين صفات از خلق و اماته و بعث و ضارّ و نافع باشد هرگز لايق الوهيّت نخواهد بود، كسى كه نتواند از خود ضررى دفع نمايد چگونه تواند از ديگرى دفع نمايد.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 165

 وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ وقتى كفّار پس از تحدّى از معارضه بمثل عاجز مى‏ماندند ميگفتند اين آيات دروغى است كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم بافته و او را جماعتى مثل حبر موالى عامر و يسار غلام علاء بن حضرمى يا عبد حبشى يعنى حضرمى يا عداس موالى حويطب بن عبد العزّى يا فكيهه رومى يا جمعى ديگر از يهود او را كمك مينمايند و اخبار و قصص پيشينيان را بر او ميخوانند و محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم آن اخبار را بعربى در آورده و نسبت بخدا ميدهد.

فَقَدْ جاءُوا ظُلْماً وَ زُوراً آنهايى كه چنين گفتند ستم نموده و از حقّ تجاوز كرده و سخن ناحق گفتند و شايد (ظُلْماً وَ زُوراً) منصوب بنزع خافض باشد و در معنى چنين شود (جاءوا بالظلم و الزّور).

وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى‏ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا ميشود (اكتتبها) بمعنى استكتاب باشد چون كفار ميدانستند حضرتش امّى و بى‏سواد بود ميگفتند اين آيات افسانه‏هاى پيشينيان است كه ديگران نوشته و صبح و شام بر او خوانده‏اند و حفظ نموده و بزبان عربى فصيح در آورده قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم در پاسخ گفتار اين ستمكاران دروغگو بگو اين كلامى كه مشتمل بر اخبار غيبى است و از حكايت گذشتگان و امور آينده خبر ميدهد و رموز و اسرارى از آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است در آن مندرج است كه كسى مطّلع بر آن نيست مگر خدا چگونه ميشود ساخته دست بشرى باشد و آن كسى كه قرآن را فرود آورده كسى است كه متصف بصفات جلال و جمال و كبريايى و عظمت است كه از آن جمله آمرزنده گناهان خطاء كاران است وقتى باز گشت نمايند و كريم و مهربان بر بندگان پرهيزكار ميباشد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 166

 وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً كافرين از صناديد قريش مثل ابو جعل و عتبه و اميّه و عاص و امثال آنها ميگفتند اين چه پيمبرى است كه مثل ماها طعام ميخورد و در بازارها براى رفع حوائجش راه ميرود و چرا يك ملائكه‏اى بر او فرود نميآيد كه در امر رسالت او را كمك و يارى نمايد.

آرى اينان چون از عالم مادّيّات و طبيعيات قدمى بالاتر نگذاشته بودند فقط جسم رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم را مى‏ديدند و از آن حقيقت و معنويّت روحيّه آن بزرگوار خبرى نداشتند كه چه گوهر گران بهايى و چه روح قدسى الهى در سريره او پنهان است و از روى جهالت و بى‏خردى گمان ميكردند ميشود رسول ملائكه باشد يا لا اقل ملكى با او همراه گرديده معاون او گردد ديگر نميدانستند كه اوّلا آنها باين چشم دنيوى نتوانند ملك را ببينند مگر اينكه بشكل بشر ظاهر گردد، قوله تعالى وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ سوره انعام آيه 9، يعنى اگر پيغمبر را ملائكه قرار ميداديم او را بصورت مردى ميكرديم و بآنها لباس بشرى ميپوشانيديم.

و در ثانى بايستى رسول انسان باشد تا اينكه بتوانند با او انس بگيرند و قوانين و مقررات دين را بياموزند.

أَوْ يُلْقى‏ إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها ميگفتند اگر محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم پيمبر است چرا داراى مال و ثروت از گنجها و بوستانها و باقى نعمتهاى دنيوى نگرديده كه از آنها متمتّع گردد و بطور فراغت خاطر بتواند وظيفه پيمبرى را انجام دهد.

وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً گفته‏اند سحر مأخوذ از سحر است و آن مخلوط شدن ضوء و ظلمت است در يكديگر بدون اينكه از هم جدا گردند و او را دو روى ميباشد، رويى بسوى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 167

 حق و رويى بسوى باطل يعنى ساحر حق و درستى را در باطل ميگنجاند.

آنهايى كه بنفس خود برسول و مؤمنين ستم نمودند و عزّت و عظمت را فقط در مال و جاه دنيوى ميدانستند بمؤمنين طعنه ميزدند كه اينها تابع و پيرو نگرديدند مگر مردى را كه وى را سحر كرده‏اند.

دشمنان دين گاهى نسبت جنون بحضرتش ميدادند و آن عقل كلّ را ديوانه ميناميدند و گاهى ساحر و گاهى شاعرش ميگفتند و گاهى از مبتلا شدگان بسحر او را معرفى مينمودند و چنين نسبتها براى اين بود كه مردم از او متنفّر گردند و بوى نگروند.

انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا خطاب برسولش نموده كه نظر كن و بديده بصيرت باطن و سريره خود كفار را بنگر و ببين چگونه اين جهّال بى‏خرد از طريق حق و حقيقت گمراه گرديده‏اند و مثلها و ياوه گوئيها در باره تو ميگويند و بگفتار و اعمال ركيك خودشان طريق هدايت و فضيلت را بروى خود بسته گردانيده‏اند و بطورى خود را از قابليت هدايت انداخته‏اند كه ديگر قدرت ندارند راهى براى نجات خود بيابند.

تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً (جنات) بدل از (خيرا) است، بزرگ و بزرگوار است آن خدايى كه اگر مشيتش تقاضا نمايد بهتر از اين هايى كه آنها در باره تو گفته‏اند از گنج و مال براى تو قرار ميدهد از بوستانها و نهرهاى جارى كه در زير آن درختان جريان داشته باشد و قصرهاى مجلّل با شكوه و آنچه را بخواهى از نعمتهاى دنيا بتو عطا مينمايد.

بروايت ابن عباس وقتى مشركين بحضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم بفقر و فاقه طعنه زدند حضرت دلتنگ گرديد جبرئيل عليه السّلام فرود آمد و گفت يا رسول اللَّه (ص) حق تعالى تو را سلام ميرساند و ميگويد اين مشركين چنين ميگويند (ما لِهذَا                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 168

 الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ‏

 الخ) پس از آن براى تسلّى دل مباركش اين آيه را آورد كه وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي الْأَسْواقِ حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود وقتى جبرئيل (ع) اين آيه را بر من خواند ديدم منقبض و كوچك گرديد و بقدر دانه عدسى شد من گفتم يا امين اللَّه تو را چه شد گفت يا رسول اللَّه (ص) درى از درهاى بهشت گشوده شد كه قبلا نگشوده بودند نميدانم برحمت مفتوح گرديده يا بعذاب و من از خوف اينكه مبادا عذاب بر جماعتى كه تو را طعنه زدند نازل شود ايمن نيستم پس از آن حال جبرئيل بحالت اول برگرديد و گفت يا رسول اللَّه (ص) تو را بشارت ميدهم كه اين در را براى تو گشادند و آن فرشته‏اى كه ميآيد رضوان خازن بهشت است كه از جانب حق تعالى تو را مژده بدهد كه خداى تعالى از تو خوشنود است آن گاه رضوان فرود آمد و بحضرت سلام كرد و سفطى با او بود گفت اين كليدهاى گنجهاى دنيا است اگر خواهى بردار و هيچ حظّى و ثوابى و لو بقدر پشه‏اى باشد از تو كم نخواهد گرديد رسول (ص) مثل كسى كه مشورت كند رو بجبرئيل (ع) نمود او اشاره بزمين كرد يعنى تواضع كن حضرت گفت مرا حاجت بمال نيست فقر و درويشى را دوست‏تر دارم تا اينكه بنده صابر و شاكر باشم، رضوان گفت خوب گفتى (اصبت اصاب اللَّه بك الرشاد) خدا تو را ارشاد نمايد نداء آمد اى جبرئيل سر بلند كن جبرئيل ديد درهاى آسمان تا زير عرش گشوده و خدا ببهشت عدن وحى نمود كه شاخى از از شاخه‏هاى خود را فرود آورد و در آن شاخه خوشه‏اى و بر آن خوشه غرفه‏اى بود از زبرجد سبز كه در آن هفتاد هزار در بود از ياقوت سرخ جبرئيل گفت يا رسول اللَّه سر بالا كن حضرت چون سر بالا كرد منزلهاى انبياء را ديد و منزل خود را بالاى همه ديد. نداء رسيد اى محمد (ص) راضى شدى گفت راضى شدم، بار خدايا آنچه خواستى در دنيا بمن بدهى ذخيره كن و عوض آن در قيامت شفاعت امّتم باشد (تفسير ابو الفتوح رازى)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 169

 [سوره الفرقان (25): آيات 11 تا 24]

بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً (11) إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً (12) وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً (13) لا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً كَثِيراً (14) قُلْ أَ ذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصِيراً (15)

لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ خالِدِينَ كانَ عَلى‏ رَبِّكَ وَعْداً مَسْؤُلاً (16) وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِي هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ (17) قالُوا سُبْحانَكَ ما كانَ يَنْبَغِي لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ أَوْلِياءَ وَ لكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَ كانُوا قَوْماً بُوراً (18) فَقَدْ كَذَّبُوكُمْ بِما تَقُولُونَ فَما تَسْتَطِيعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً وَ مَنْ يَظْلِمْ مِنْكُمْ نُذِقْهُ عَذاباً كَبِيراً (19) وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي الْأَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصِيراً (20)

وَ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرى‏ رَبَّنا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبِيراً (21) يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى‏ يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً (22) وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً (23) أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِيلاً (24)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 170

 (ترجمه)

بلكه سبب گفتار ركيك كفار اين بود كه قيامت را انكار نمودند و ما براى آنهايى كه معاد را تكذيب نموده‏اند آتش بر افروخته مهيا نموده‏ايم (11)

وقتى كفار آتش را بينند و از جاى دور او از جوشيدن از خشم و نعره آن را ميشنوند (12)

و وقتى از دوزخ بمكان تنگى افكنده شوند در حالى كه در بند كشيده شده‏اند در آنجا هلاكت خود را ميخوانند (13)

امروز را يك هلاكت نخوانيد (بلكه آن هلاكت) در بر دارد هلاكت بسيار (14)

اى محمد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) باين ملحدين بگو آيا چنين جايگاهى با اين عذاب بهتر است يا بهشت جاودانى كه بمتقين وعده داده شده كه پاداش و بازگشت آنها است (15)

كه در آن بهشت خلد آنچه خواهند براى آنان آماده شده و در آن جاويدانند و اين وعده‏اى است (از طرف) پروردگار تو كه هميشه خواسته شده (16)

روزى كه مشركين و آنچه را كه بغير از خدا پرستش مينمودند محشور ميگردند (بمعبودان) آنها گويند آيا شما اين گروه از بندگان مرا گمراه گردانيديد يا آنها راه را گم كرده بودند (17)

معبودان آنها گويند تو منزّهى سزاوار نبود براى ما كه بغير تو دوستانى بگيريم لكن آنان و پدران آنها را در بهره بردارى از دنيا طورى گردانيدى كه ياد تو را فراموش نمودند و آنان جماعت هلاك شدگان بودند (18)

پس اى مشركين وقتى معبودان شما در آنچه مى‏گوييد تكذيبتان كردند ديگران معبودان نتوانند عذاب را از شما برطرف نمايند و نه اينكه شما را از عذاب نجات دهند و از شما مكلّفين هر كس بشرك آوردن ستم كند بوى عذاب بزرگ دوزخ را بچشانيم (19)

 (اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) ما پيش از تو از پيمبران رسولى نفرستاديم                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 171

 مگر اينكه آنها طعام ميخوردند و در كوچه و بازارها راه ميرفتند و ما بعضى از شما را قرار داديم سبب آزمايش براى بعض ديگر كه آيا (در مشقّتها و طريق بندگى) صبر ميكنيد يا جزع مينمائيد و پروردگار تو بهمه چيزها بينا است (20)

و آنهايى كه اميد ملاقات رحمت ما را نداشتند گفتند چرا ملائكه بر ما فرود نيامد يا اينكه ما پروردگار را ببينيم حقيقتا آنان در نفسهاى خود تكبّر و سركشى و علو بزرگ نمودند (21)

روزى كه گنهكاران ملائكه را مى‏بينند بآنان گويند براى شما دورى است و شما محجور شدگانيد (22)

و ما پيش مى‏اندازيم آنچه از اعمالى كه كفار عمل نمودند پس آن را پراكنده و نابود ميگردانيم (24)

در آن روز اهل بهشت مسكن و قرار گاهى و بازگشتى بهتر (از اين دوزخيان خواهند داشت (24).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 172

 (توضيح آيات)

بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً مفسّرين گفته‏اند جمله (بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ) عطف است بر آنچه از كفار حكايت نمود يعنى تعجّب نكن در اينكه تو را تكذيب ميكنند و آنان بسخن عجيب‏تر آمده‏اند زيرا قيامت را انكار ميكنند و تكذيب نمودن قيامت عجيب تر از تكذيب پيمبرى تو است چنانچه در سوره واقعه آيه 61 قوله تعالى وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى‏ فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ كه بطور تعجّب فرموده شمايى كه بنشأه دنيا عالم شده‏ايد چگونه بعالم آخرت متذكّر نميگرديد زيرا كه هر مرتبه دانى مرتبه فوقى دارد و هر پائينى بالايى دارد، و براى كسانى كه قيامت را انكار نموده‏اند آتش برافروخته آماده نموده‏ايم، و گويند سعير نامى است از نامهاى جهنّم.

إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً وقتى آتش منكرين معاد را از راه دور ببيند بغرّش و غليان در آيد.

سخنان مفسّرين در توجيه آيه 1- مقصود اينست كه وقتى كافرين نظر آنها بسعير كه براى آنان مهيّا شده افتد صداى التهاب آن را ميشنوند، و تشبيه نموده صوت آتش را بصوت آدم غضبناك كه از شدّت غيظ بالتهاب آمده، و بقولى تغيّظ صفت آتش است و زفير صفت اهل آنست. (طبرسى) 2- نسبت ديدن بآتش مجاز است، و نكته نسبت رؤيت بنار با آنكه حقيقة رؤيت مستند بمشركين است براى ابلغيّت كلام است يعنى گويا آنها آتش را مانند شخص غضبناك بينند، و تأنيث فاعل براى اينست كه سعير بمعنى نار است، و گويند كلامى در اينجا محذوف است و در تقدير (اذا رأتهم زبانيتها) يعنى وقتى كافرين زبانيه آتش را از مكان دور كه صد سال راه باشد و بقولى پانصد سال راه و از ابا عبد اللَّه عليه السّلام روايت شده بقدر يك سال راه ديدند غيظ و التهاب آن را
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 173

 ميشنوند. (منهج الصادقين) 3- بدلالت آيات بسيار و احاديث كه موجودات عالم قيامت همه صاحب حياتند چنانچه قوله تعالى در وصف معاد در سوره عنكبوت آيه 64 فرموده (وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ) و نيز در سوره زلزال آيه 4 در وصف زمين قيامت فرموده (يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها) و غير اينها از آياتى كه دلالت صريح دارد كه اجزاء قيامت صاحب حياتند و در جاى خود مبرهن گرديده، مادامى كه بشود كلام را حمل بظاهر نمود نبايد حمل بر معناى مجازى كرد، چه ضرر دارد كه گفته شود همين طور كه ظاهر آيه چنين است وقتى آتش مقابل با اشقياء گردد و آنان را ببيند بغيظ و زفير و التهاب در آيد بطورى كه صداى آتش شنيده شود.

خلاصه چون در كون موجودات قوّه و استعداد حيات و شعور مخفى است وقتى موجودى از صورت كنونى دنيوى بصورت جمعى اخروى تحوّل پيدا كند آنچه از قوّه و استعداد حيات در باطنش نهفته بفعليّت و ظهور ميرسد و همين است سرّ شهادت دادن اجزاء بدن آدمى بر عليه او، بلكه ممكن است گفته شود بطورى كه از آيات بر ميآيد قوّه شعور در تمام موجودات دنيوى نهفته است قوله تعالى (وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ).

وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ آيه در مقام بيان حال منكرين معاد بر آمده و سعير كه يكى از نامهاى جهنّم بشمار ميرود و سختى اهل آن را در اينجا (بمكانا ضيّقا) تذكّر ميدهد كه براى اهل جهنّم انواع عذاب جمع شده: يكى از آنها تنگى مكان و ديگرى تاريكى آن در حالى كه دستهاى آنها بگردنشان بسته گرديده، ديگرى سوختن، ديگرى طعام زقّوم، ديگرى (ماء حميم) الى غير ذلك از عذابهاى كذايى كه در آيات ديگر تذكر ميدهد.

بروايتى پس از آنكه از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم از اين آيه سؤال شد فرمود بحقّ آن كسى كه جان من بدست قدرت او است آنها را چنان در دوزخ كشند مثل                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 174

 ميخى كه در ديوار بكوبند در حالى كه دست آنها را بگردنشان بسته باشند.

دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً لا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً كَثِيراً ثبور بمعنى هلاكت است يعنى از شدّت وجع و خوف، هلاكت خود را ميطلبند و ملائكه عذاب بآنها ميگويند امروز يك هلاكت نطلبيد بايستى هلاكت بسيار بخواهيد.

و بقول ديگر ثبور بمعنى وا ويلا است كه گويند اى واى بر ما، و بقولى كفّار در قيامت با شياطين در سلاسل بسته ميگردند و آنها گويند وا ثبورا.

قُلْ أَ ذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصِيراً آيه متّصل بآيه بالا است كه پس از بيان سعير كه براى كافرين و آن عذابهاى كذايى آن كه آنان را بآن تهديد كرده خطاب برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم نموده كه آنها را متذكّر گردان و بگو شماها رجوع بعقل خود بنمائيد و با خود انديشه كنيد و بارشاد عقلتان مقايسه نمائيد بين عذابهاى سختى كه در اثر تكذيب و طغيان ما را بآن ميترسانند و آن بهشت خلد كه منزلگاه هميشه‏گى و بمؤمنين با تقوى وعده داده شده كه پاداش عمل نيك آنان و محلّ بازگشت آنها باشد و ببينيد كه آيا كدام يك از آنها بهتر است پس قطعا عقل حكم ميكند به اينكه بهشت كه دار كرامت الهى است بهتر است.

شايد آيه اشاره باين باشد كه اگر شما يقين بقول پيمبران بمعاد و زنده شدن در روز حشر هم نداشته باشيد لا اقلّ احتمال ميدهيد كه شايد واقع باشد و بحكم عقل دفع ضرر محتمل با قدرت داشتن واجب است آنهم چنين ضرر دائمى با اين حال با اين همه اعلان ضررى كه از طرف سفراى الهى راجع بمبدء و معاد با اتفاق آنها در بيان اوضاع آخرت از حساب و كتاب و ميزان و بهشت و جهنّم با ادلّه صدق گفتارشان گوشزد شما شده و با اينكه با عقل سليم مطابق است باز انكار مينمائيد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 175

 لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ خالِدِينَ كانَ عَلى‏ رَبِّكَ وَعْداً مَسْؤُلًا در مقام بيان بهشت خلد كه بمتّقين وعده داده بر آمده و دو فضيلت بزرگ بهشت خلد را در اين آيه تذكّر ميدهد: اول آنجا مكانى است كه آنچه بخواهند از نعمتهاى جسمانى و روحانى براى آنها آماده و مهيّا خواهد بود، و ديگر خلود و دائمى بودن آن نعمتهاى زيرا كه نعمتهاى دنيا هر قدر در نظر بزرگ نمايد در معرض فناء و زوال است لكن بهشت خلد كه باشخاص با تقوى وعده داده شده فناء و زوال در آن راه ندارد و اهل آن هميشه در آن جاويدانند.

در (وَعْداً مَسْؤُلًا) سه قول است: 1- ابن عباس گفته خداوند وعده جزاء داده پس سؤال ميكنند چگونه وفاء بوعده نموديد. 2- محمد بن كعب گفته ملائكه از خدا سؤال كردند در قولشان كه گفتند (رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدْتَهُمْ). 3- مؤمنين سؤال كردند از خدا بهشت را وقتى كه در دنيا بودند پس اجابت كرد آنها را در آخرت و بآنها ميدهد آنچه را كه طلب كردند در دنيا. (مجمع البيان) وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِي هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ، الى قوله تعالى: قَوْماً بُوراً خلاصه اينكه در اين آيات خداى تعالى بپيمبرش خبر ميدهد كه وقتى مشركين را با آنچه كه بغير خدا پرستش مينمودند در روز محشر با هم جمع مينمائيم از مصدر جلال احدى خطاب عتاب آميز بمعبودان آنها ميرسد كه آيا شما اين بنده‏گان مرا گمراه نموديد يا آنها خود راه هدايتشان را گم نمودند و بى‏راهه رفتند.

شايد مقصود از معبودان حضرت عيسى و عزيز و امثال آنها از ذوى العقول باشند و شايد مقصود اعم از صاحبان عقل و بتها و غيره باشد، نظر به اينكه در قيامت همه اشياء صاحب حيات و نطق ميگردند چنانچه از (ما يعبدون) كه موصوله است و معنى اعمّ از آن فهميده ميشود چنين ميشود كه در قيامت بتها بزبان در ميآيند                       

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 176

 و خود را تبرئه مينمايند.

و معلوم است كه اين سؤال براى الزام مشركين است كه گناه را بگردن غير نگذارند و بگويند معبودان ما ما را فريب دادند و ما را ببندگى و عبادت خود گرفتند و گر نه چيزى از احاطه علم ازلى الهى مخفى نخواهد بود تا محتاج بسئوال باشد.

معبودان در پاسخ خواهند گفت اى پروردگارا تو منزّه و پاكى از شريك و نظير چگونه سزاوار است كه ما بغير تو دوستانى بگيريم و آنان را بعبادت و پرستش خود وادار نمائيم اين جماعت مشركين و پدران آنها را چنان بتمتّعات دنيوى و حظوظات نفسانى و عيّاشى مشغول گردانيدى تا آنكه ياد تو را فراموش نمودند و خود را باسفل سافلين طبيعت و چاه مذلّت پرتاب گردانيدند و اين جماعت در هلاكت خود پافشارى نمودند زيرا كه از هلاكت شدگان بودند.

فَقَدْ كَذَّبُوكُمْ بِما تَقُولُونَ فَما تَسْتَطِيعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً الخ (تستطيعون) را حفص كه يكى از قرّاء است بتاء قرائت كرده چنان كه سياهى قرآن است، و خطاب بمشركين است بحذف قول وفاء براى مفاجات است و معنى آيه چنين ميشود كه پس از آنكه معبودان انكار مينمايند از مصدر جلال خداوندى بمشركين خطاب ميرسد كه امروز شما از خود نتوانيد عذاب مرا دفع نمائيد و يكديگر را يارى دهيد و از عقوبت برهائيد.

و گفته‏اند ضمير فاعل در (كذّبوكم) راجع بمشركين است، و ضمير خطاب راجع باهل ايمان، يعنى مشركين بآنچه شما مؤمنين راجع بقيامت گفتيد شما را دروغگو دانستند و امروز نتوانند از خود عذاب را رفع نمايند يا شما پيمبران نتوانيد عذاب را از آنها رفع كنيد و بشفاعت آنها را يارى نمائيد.

و بعضى از قرّاء (يستطيعون) بياء قرائت نموده‏اند و بنا بر اين معنى آيه چنين ميشود كه امروز معبودان شما قدرت ندارند. از شما عذاب را رفع نمايند و نه اينكه شما را يارى كنند و از شما كافرين كسى كه از قبل كفر بخود ستم نمود                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 177

 عذاب بزرگ دوزخ را بوى مى‏چشانيم، وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي الْأَسْواقِ (انّهم) صفت است براى موصوف محذوف و در تقدير، و معنى آيه چنين ميشود كه ما پيش از تو رسولى از مرسلين و پيمبران نفرستاديم مگر اينكه آنها هم غذا ميخوردند و هم در بازارها راه ميرفتند و اين آيه جواب گفتار ركيك كفّار است كه در آيه 6 اين سوره بيان كرده كه يكى از ايرادهايشان بپيمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم اين بود كه گفتند (ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ) اين بود كه براى رفع اعتراض آنها خبر ميدهد كه تمام پيمبران چنين بودند و ما پيغمبرى نفرستاديم مگر اينكه از جهات بشريّت مثل باقى افراد بلوازم بشريت عمل مينمودند.

وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصِيراً ظاهرا براى تسلّى دل رسولش خبر ميدهد كه سنّة الهى بر اين جارى شده كه ما هميشه بعضى مردم را فتنه و آزمايش قرار ميدهيم براى بعضى ديگر كه هر كس را طورى امتحان نمائيم حتّى پيمبران را كه آنها را مورد جفاء جهّال ميگردانيم تا اينكه اندازه صبر و متانت و استقامت هر يك ظاهر گردد، اى رسول اكرم (ص) پروردگار تو بصير و بينا است بحال تو و جفايى كه از كفّار بتو ميرسد و بايد تو صبر و بردبارى نمايى.

وَ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرى‏ رَبَّنا الخ از جمله ايراد كفّار و مشركين اين بود كه ميگفتند چرا بر ما ملائكه فرود نميآيد تا مصدّق گفتار تو باشد يا اينكه ميگفتند چرا ما پروردگار خود را نمى‏بينيم، شايد مقصودشان اين بود كه اگر راست مى‏گويى و رسول خدايى چرا خدا را بما نشان نميدهى تا ما بتو ايمان آوريم و آنان باين سخنانشان علوّ و استكبار كردند و از حدّ خود بى‏اندازه تجاوز نمودند مثل قوم موسى (ع) كه
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 178

 گفتند (لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً) و آنها يا از روى جهل و نادانى چنين سخنان ميگفتند يا ميدانستند كه رؤيت حق تعالى محال است و مقصودشان تعنّت بود كه براى تكذيبشان عذرى بياورند و چيزى كه مقدور رسول نيست از او طلب نمايند.

يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى‏ يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً (يوم) منصوب است بفعل مقدّر يعنى (اذكر) و (يومئذ) يا تكرار (يوم) است يا خبر (بشرى) و (حجر) بمعنى منع است يعنى اى محمد (ص) ياد كن روزى را كه گنهكاران پس از مرگ يا در قيامت ملائكه را مى‏بينند (و يقولون) عطف بر كلام جلو است آن وقت ملائكه بآنان مژده نميدهند و ميگويند خداوند بهشت و نعمتهاى آن را در اثر شرك و كفرتان براى شما ممنوع گردانيده و معنى ديگرى هم براى اين آيه گفته‏اند كه براى اختصار ذكر نكرديم.

وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً آيه تشبيه مينمايد عمل مجرمين را از انفاق نمودن و صله رحم كردن و كمك بفقراء و بينوايان و باقى اعمال خيرى كه در ايّام حيات دنيويشان كرده‏اند به (هباء) و غبارى كه در هوا پراكنده گرديده كه نتيجه و فائده‏اى از اعمال نيكشان عايدشان نخواهد گرديد.

اشاره به اينكه اعمال نيك وقتى نتيجه بخش و صاحب اثر و فائده ميگردد كه با ايمان توأم باشد و البتّه هر قدر ايمان محكم‏تر و ثابت‏تر باشد پاداش آن زيادتر خواهد بود.

أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِيلًا (مقيل) مكانى ميباشد كه براى استراحت وضع گرديده و گويند لفظ (احسن) رمز است و راجع بمقيل يعنى مكان استراحت بهشتيان بانواع و اقسام جواهرات و اشياء قيمتى مزيّن گرديده و آنها با ازواجشان در آن منزلگاه مجلّل مى‏آرامند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 179

 [سوره الفرقان (25): آيات 25 تا 41]

وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيلاً (25) الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَ كانَ يَوْماً عَلَى الْكافِرِينَ عَسِيراً (26) وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً (27) يا وَيْلَتى‏ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلاً (28) لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً (29)

وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (30) وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ وَ كَفى‏ بِرَبِّكَ هادِياً وَ نَصِيراً (31) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلاً (32) وَ لا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيراً (33) الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ إِلى‏ جَهَنَّمَ أُوْلئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ سَبِيلاً (34)

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِيراً (35) فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِيراً (36) وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ عَذاباً أَلِيماً (37) وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيراً (38) وَ كُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ كُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبِيراً (39)

وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَ فَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَها بَلْ كانُوا لا يَرْجُونَ نُشُوراً (40) وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (41)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 180

 (ترجمه)

و ياد كن روزى را كه آسمانها شكافته ميشود با ابر و ملائكه فرود ميآيند (25)

در آن روز پادشاهى حقيقى مخصوص بپروردگار رحمان است و آن روز بر كافرين سخت دشوار است (26)

و ياد كن روزى را كه ستمكار دست خود را بدندان ميگزد و ميگويد اى كاش من (در دنيا) با رسول (راه طاعت) پيش گرفته بودم (27)

اى واى بر من اى كاش فلان كس را دوست خود نگرفته بودم (28)

كه حقيقة او مرا از ياد خدا يا موعظه پيغمبر يا قرآن پس از آمدن آن گمراه گردانيد و هميشه شيطان براى انسان گمراه كننده است (29)

رسول اكرم (ص) در مقام شكايت گويد اى پروردگار من قوم من اين قرآن را بهجو و مسخره گرفتند (30)

و همين طور ما براى هر پيمبرى قرار داديم دشمنانى از گنهكاران (اى محمد) پروردگار تو كافى است كه هدايت كننده و ياور تو باشد (31)

و كافرين گفتند چرا بر او قرآن يك دفعه و يك جمله واحده فرود نيامد لكن ما چنين كرديم تا دلت را بآن ثابت گردانيم (و آيات) قرآن را جدا جدا (نازل گردانيديم) با تأنّى و مهلت (32)

و كفّار مثلى براى تو نميآوردند مگر آنكه ما مى‏آوريم براى تو جواب آنها را بآنچه نيكوتر است (33)

آن كسانى كه محشور ميگردند و برويهاى خود بسوى جهنّم (كشيده ميشوند) آنان بد جايگاهى دارند و از راه گمراه گرديده‏اند (34)

بحقيقت ما بموسى (ع) كتاب عطاء نموديم و قرار داديم برادرش هارون را كه وزير او باشد (35)

پس گفتيم برويد بسوى جماعتى كه آيات ما را

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 181
تكذيب نمودند پس آنان را هلاك نموديم (و دمار از روزگار آنها بر آورديم) (36)

و چون قوم نوح (ع) پيمبران را تكذيب نمودند آنها را غرق گردانيديم و قرار داديم آنها را براى مردم علامت و نشانه و براى ستمكاران عذاب دردناك آماده نموده‏ايم (37)

و عاد و ثمود و اصحاب (رسّ) و اهل قرنهاى بسيار كه در بين آن اقوام بودند

و براى همه آنها مثلهايى زديم و همه را هلاك گردانيديم (39)

و كفّار گذر نمودند بر آن شهرى كه بارانيديم بر آن باران عذاب را آيا آنان نبودند كه در عبور آيات را ديدند بلكه اينان اميدوار بحشر و نشر نبودند (40)

وقتى كافرين تو را مى‏بينند نگرفتند تو را مگر بسخريّه و گفتند آيا اين مرد همان است كه خدا او را برسالت مبعوث گردانيده (41).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 182

 (توضيح آيات)

وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيلًا (واو) عاطفه (يوم) را عطف داده به (يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ) در آيه قبل كه منصوب به (اذكر) مقدّر بود.

يعنى اى محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) ياد كن روزى را كه آسمان شكافته شود (بالغمام) غمام ابر سفيدى را گويند كه در بالاى آسمانها نمايان است و شايد همانست كه در اين زمان آن را كهكشانها نامند و گويند بابر سفيد نازل تنگى ماند كه شبها در زمين مانند طريق و خطى كشيده نمايان است و آن از همه آسمانها بزرگتر و فوق همه كرات است و شايد اشاره بهمين دارد قوله تعالى در سوره بقره آيه 206 (هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ).

 (سخنان مفسّرين در توجيه آيه)

1- باء در (بالغمام) بمعنى (من) است يعنى آسمان از غمام شكافته گردد 2- باء (بالغمام) بمعنى (مع) است مثل اينكه گفته شود (اخذت برمته و اشتريت الدار بآلاتها) يعنى آسمان با ابر شكافته ميشود.

3- باء (بالغمام) بمعنى (على) است مثل اينكه گفته شود (ركب الامير بسلاحه و خرج بثيابه) يعنى آسمان در حالى كه شكافته ميشود بالاى او ابر باشد 4- باء بمعنى (عن) است مثل (رميت بالقوس و عن القوس) و بنا بر اين قول چنين ميشود آسمان بشكافد و از بالاى آن ابر پديد آيد.

بروايت ابن عباس آسمان دنيا شكافته ميگردد و اهلش فرود ميآيند و آنها زيادترند از آنچه در زمين است از جنّ و انس پس از آن آسمان دوم شكافته ميگردد و اهلش فرود ميآيند و آنها از آنچه در آسمان اول بود زيادترند و همچنين هر آسمانى شكافته ميگردد اهل و آن زيادتر از آسمان پائين‏تر آنند تا آسمان هفتم. (مجمع البيان)                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 183

 5- در تفسير طنطاوى راجع باين آيه بيانى دارد كه براى وضوح اجمالى از آن را ترجمه مينمائيم:

چنين گفته: قبلا از اين تفسير دانا شدى كه ستارگانى كه بشر بر آن متفطن شده‏اند صدها مليونها ميباشند و در علوم ظاهر شده كه اطراف سيّارات قمرها و شمسها و ستارگانى است همين طورى كه اطراف شمس ما است و اينكه خورشيدهاى عظيمى كه بزرگتر از خورشيد ما است از آن بغمام طائر تعبير مينمودند و آن را سديم جمع او سدم ميناميدند و ميگفتند روزى اين شمسها بر ميگردد بسيرت اول يعنى منحل و منهدم خواهند گرديد و در جوّ پراكنده ميگردند همان طورى كه اوّل چنين بودند و پس از مليونها سال خلقت تازه‏اى پيدا مينمايند و بهيئت كواكب جديد ميآيند و خداى تعالى در آنها مخلوقات تازه‏اى مى‏آفريند.

و قبلا دليل علماء گذشتگان را بر اين مطلب گفتيم و در اين زمان ما مشاهده كرده‏اند كه شصت هزار ستاره كه تازه پديد گرديده بعضى از آنها نزديك است خلقتش تمام گردد و بعضى تازه شروع بآفرينش آنان شده و بعضى بين بينند و تمام مجهّز و آماده گرديده‏اند براى اينكه عوالمى گردند مثل عالم شمسى ما و سيّارات ما و قمرهاى ما پس اين بود دليل بر اينكه علماء ميگفتند اين شمس و آنچه اطراف وى است قديم است و آن عبارت از غمام طائر دائر است چنانچه امروز او را مى‏بينند.

و در اينجا مى‏گوييم قوله تعالى (وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ) يعنى خورشيد ما و ستارگان و بعض خورشيدهاى ديگر و سيّارات آنها شبيه‏ترند بغمام (ابر نازك) و آن بالاخره نارى ميگردد متفرّق در جوّ، و آسمانى كه ما مشاهده مينمائيم از اين عالم لطيفه پديد گرديده كه ما آن را برنگ ازرق مشاهده مينمائيم و ممكن نيست رنگ بدون متلوّن (يعنى بدون جسمى) ظاهر گردد و آن متلوّن همين عالمى است كه آن را (اثير) مينامند، و در سوره بقره گفتيم كسى كه آسمان اثيريّه را انكار نمايد او بعلوم متقدّمين و متأخّرين جاهل گرديده زيرا تماما                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 184

 خلاء را محال ميدانند و همه ميگويند فضاء مملوّ است بچيزى كه آن را (اثير) نامند و آن جسمى است كه ضوء كواكب را بخود ميگيرد و بما ميرساند، و در آنجا گفتيم كه در برهان قدماء و محدّثين در قوله تعالى (ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ) نظر كن و تعجّب كن كه چگونه آسمانها را دخان و غمام ناميده، و نيز فرموده (انهما كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما) پس تعجّب كن از قرآن و حكمت و عجائبه و انظر كيف يقول هنا (وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيلًا الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ الخ). (پايان) الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَ كانَ يَوْماً عَلَى الْكافِرِينَ عَسِيراً، وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا (تا قوله تعالى) وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا در اين آيات برسولش خبر ميدهد كه اى محمد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) ياد كن ظالم ستمكار را كه وقتى آثار عذاب را معاينه مينمايد چنان حسرت و ندامتى وى را ميگيرد كه مثل آدم متأسّف غضبناك دست خود را بدندان ميگزد و لبهاى خود را ميجود و دندانهاى خود را بهم ميمالد و از روى ندامت و پشيمانى ميگويد اى كاش تابع رسول گرديده بودم و قدم پشت قدم رهنمايان و هاديان حق تعالى گذارده بودم و چنين روز سختى را نديده بودم.

و نيز ميگويد اى واى بر من اى كاش با فلان دشمن خدا كه در مقام اغواء و گمراهى من بود دوستى نكرده بودم كه پس از آنكه طريق هدايت بر من آمد مرا گمراه گرداند.

شأن نزول آيه بروايت ابن عباس اين آيه در باره عقبة بن ابى معيط و ابىّ بن خلف فرود آمده كه اين دو نفر با هم رفاقت و دوستى داشتند و عادت عقبه چنين بود كه هر وقت از سفر برميگشت مردم را بضيافت خود ميطلبيد وقتى بعادت معهود ضيافت نمود چون با حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله و سلم مجالست قديمى داشت حضرتش را دعوت نمود وقتى طعام حاضر شد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود من غذا نميخورم                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 185

 مگر وقتى كه شهادتين بگويى عقبه گفت (اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد انّ محمدا رسول اللَّه) آن وقت حضرت غذا خورد. وقتى اين خبر بابى بن كعب رسيد نزد وى آمد و او را ملامت نمود و گفت مگر از دين برگشته‏اى كه سخن محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم ميپذيرى عقبه گفت از دين خود برنگشته‏ام لكن چون و مهمان من بود و گفت غذا نميخورم مگر اينكه اين كلمه را بگويى و بر من گوارا نبود و حياء كردم كه مهمان من غذا نخورده از خانه‏ام بيرون برود، ابى بوى گفت از تو راضى نميشوم هرگز مگر اينكه بروى نزد او و آب دهن بر روى او بيندازى، عقبه پس از آن كه قبول كرد چنين كند نزد پيغمبر اكرم (ص) آمد در حالى كه آن حضرت در دار الندوه در سجده بود آب دهن نجس خود را حواله روى مباركش نمود حضرت فرمود اى عقبه تو را چنين مى‏بينم كه از مكّه بيرون نميروى مگر اينكه سر تو را بشمشير برداريم، اين بود كه در جنگ بدر عقبه را اسير نمودند و بعد از اتمام جنگ سر او را از تنش جدا گردانيدند و ابى بن خلف را رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلم بدست خود در جنگ احد كشت، و بروايت ضحاك آب دهن آن كافر دو شعله آتش گرديد و برگشت و هر دو طرف صورتش را سوزانيد و تا وقتى كه مرد اثرش در صورتش باقى ماند.

و بعضى گفته‏اند آيه اطلاق دارد و شامل ميگردد هر كافر و ظالمى را كه در ظلم و كفر تابع ظالم و كافر ديگرى گردد، و ابى عبد اللَّه عليه السلام فرموده مردى از قريش نيست مگر اينكه در باره او يك آيه يا دو آيه نازل نشده باشد كه او را ببهشت رهنمايى نمايد يا بجهنّم و آتش كشاند و بعد از آن فرمود جارى ميشود حكم در اين آيات در باره كسانى كه بعد از آنها ميباشند (ان خيرا فخيرا و ان شرا فشرا). (مجمع البيان) وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (مهجور) مشتق از (هجر) است و بمعنى سخن بيهوده و هذيان است يعنى (جعله مهجورا فيه) و مفسّرين آيه را دو طور تفسير كرده‏اند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 186
اول- گمان كفار چنين بود كه قرآن سخن باطل و متضمّن هذيان و از اساطير اوّلين است.

دوّم- هر وقت قرآن را ميشنيدند سخنهاى لغو و هذيان در ميان ميانداختند قوله تعالى (لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ) و بنا بر اين معنى مهجور بمعنى كلامى است كه كفّار موقع استماع آن سخن لغو در ميان مى‏انداختند كه ديگران استماع ننمايند.

خلاصه خداى تعالى حكاية از قول رسولش خبر ميدهد كه حضرتش در مقام شكايت از قوم چنين گفته يا در قيامت چنين ميگويد اى پروردگار من اين مردم قرآن را مهجور گردانيدند.

بروايت انس بن مالك حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود (هر كس قرآن را بياموزد و بداند و مصحف را در جايى بياويزد و آن را تعهد نكند و در آن ننگرد قرآن روز قيامت آيد و در وى بياويزد و گويد خدايا اين بنده مرا مهجور كرد ميان من و او حكم فرما.

وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ وَ كَفى‏ بِرَبِّكَ هادِياً وَ نَصِيراً (عدوّ) را صفت ميآورند هم براى مفرد و هم براى جمع و گفته ميشود (رجل عدوّ و قوم عدوّ) و جمع آن (اعداء) است.

ظاهرا آيه در مقام تسلّى دل رسولش بر آمده وقتى كه از قوم خود شكايت مينمود و گويا فرموده اى رسول اكرم غم مخور مردم گنهكار نفس پرست هميشه همين طور بوده و هميشه خواهند بود كه با هاديان الى اللَّه و سفر اى الهى دشمنى مينمودند و براى هر پيمبرى دشمنانى از مردمانى پست پليد عصيان كار قرار داديم و بايد دانست قرار دادن چنين دشمنانى از روى اجبار نيست تا جبر لازم آيد بلكه در اثر امر ما كه پيمبران دعوت بيكتا پرستى مينمودند و آن خلاف ميل و عادت آنها بود با پيمبران دشمنى ميكردند و چون طبيعت آنها چنين بود و مجاهده با نفس خود ننمودند كه عقلشان را بكار بيندازند ما آنها را بحال خود                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 187

 ميگذاريم و آنان باقتضاى عملشان دشمن پيمبران ميشدند.

خلاصه دعوت پيمبران كه بامر خدا بود سبب دشمنى آنها گرديده در اينجا سبب را بجاى مسبّب قرار داده و دشمنى آنان را بجعل خود بحساب آورده و پروردگار تو براى تو كافى است كه راهنما و يار و ياور تو باشد يعنى تو رسول و پيمبر ما ميباشى بچنين مردمانى اعتنا مكن و آنان را بحال خود واگذار.

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ (نزل) بمعنى (انزل) مثل (اخبر) كفّار گفتند چرا قرآن يك دفعه و در يك وقت مثل تورات و انجيل و باقى كتب آسمانى نازل نگرديد.

 (كذلك) جواب سخن آنها است و خطاب برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم است كه ما اين طور قرآن را آيه آيه فرود آورديم و در اين ترتيب حكمتهايى منطوى گرديده:

1- لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ (لام) تعليل است يعنى براى تقويت و استحكام قلب تو چنين كرديم تا اينكه بصيرت تو زياد گردد زيرا در هر حادثه‏اى كه رخ دهد و در هر موقع لزوم كه بتدريج وحى فرود آيد قلب تو را قوى ميگرداند و بصيرت تو را زياد ميكند در محل خود بدليل و تجربه مبرهن گرديده كه يكى از سباب نفوذ علم و دانش در قلب آدمى القائات است كه شيئا فشيئا مطلبى يا بتوسط گفتار يا از جهات ديگر القاء بنفس گردد همين طور كه مى‏بينيم تمام علوم و معارف ابتدائا بتوسط القاء و آموزش استادان و دانش آموزان پديد گرديده كه بتدريس و تعليم متدرجا از راه گوش تلقين بدانش جويان نموده‏اند.

ببين طفل كه ابتدائا قدرت بر سخن گويى ندارد چگونه بتلقين مادر و پدر و دايه كم كم سخن‏گو ميگردد اگر اين القائات تدريجى نبود ابدا طفل هيچ وقت سخن‏گو نميگريد.

در مدّتى از زمان پيش پس از آنكه در ذهنم خطور نمود كه چه حكمتى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 188

 است كه ما مأمور گرديده‏ايم كه نماز و دعاء را بزبان بگوئيم خداى عالم كه از ما فى الضمير ما آگاهست اگر معانى همين اذكار را در قلب خود خطور دهيم كافى خواهد بود، متفطّن گرديدم كه شايد يكى از حكمتهاى آن همين القاء بنفس است كه الفاظ آيات و دعاء و غير آن از دهن و زبان ما بيرون آيد و از راه گوش وارد (حسّ مشترك) ما گردد و در خزينه قوّه خيال محفوظ گردد و بكثرت تلاوت معانى و حقائق اذكار ملكه نفسانى ما گردد و در قلب ما رسوخ نمايد و همين القائات اگر با توجّه توأم گردد نفس بقدر استعداد بصفت علم و صفات حميده متّصف ميگردد زيرا كه نفس بشر بوجهى مؤثّر است و بوجه ديگر متأثّر.

2- بقول بعضى كتب انبياء كه يك دفعه فرود آمده براى اين بود كه آنها با سواد و نويسنده بودند آنچه بآنها وحى ميشد ميخواندند و مينوشتند و آن را محفوظ ميداشتند و نبىّ خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم امّى بود يعنى چيزى نمى‏نوشت اين بود كه براى اينكه آيات قرآن را حفظ نمايد بتدريج آيه آيه بر او نازل ميشد.

ولى ظاهرا اين توجيه بنظر درست نميآيد زيرا كه در جايى خطاب بحضرتش نموده كه تو در حفظ قرآن عجله نكن (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ) سوره حجر آيه 9.

3- در آيات قرآن ناسخ و منسوخ هست و نميشود ناسخ و منسوخ يك دفعه نازل گردد كه اجتماع ضدّين ميشود زيرا كه بازگشت ناسخ و منسوخ بامر و نهى ميگردد.

و نيز بعضى از آيات جواب سؤال است كه البته سؤال جلوتر از جواب واقع ميگردد. و نيز در بعض آيات انكار چيزى است كه قبلا واقع گرديده يا حكايات چيزى است كه فعلا جارى است، اين توجيهاتى است كه مفسرين راجع بآيه نموده‏اند.

وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا (ترتيل) بمعنى تبيين است يعنى آيات را بيك نسق و استقامت و سهولت                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 189

 و تأنّى فرود آورديم (قال الراغب: الرّتل اتساق الشي‏ء و انتظامه على استقامة يقال رجل رتل الاسنان، و الترتيل ارسال الكلمة من الفم بسهولة و استقامة، قال تعالى و رتّل القرآن ترتيلا. (پايان) و از عبد اللَّه بن عباس نقل ميكنند كه گفته (ترتيلا) يعنى آيات را مبيّن و ظاهر گردانيديم.

ديگرى گفته يعنى آيات را متفرّق گردانيديم و در مدّت بيست و سه سال بتدريج نازل گردانيدم.

وَ لا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيراً شايد مقصود از ضمير جمع در (يأتونك) كفّار مكّه باشند كه هميشه در مقام اين بودند كه دسيسه چينى كنند و بمثلهاى عجيب و كنايات و اعتراضات ركيك جلو كلام خدايى را بگيرند اين آيه برسولش خبر ميدهد كه اينان هر مثل باطل يا هر سخن مزخرفى بياورند و بخواهند جلو آيات را بگيرند ما در مقابل آن كلام حقّى و بيان واضحى ميآوريم كه مثلهاى آنها را باطل گرداند (جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً) باطل مقابل حقّ چطور ميتواند عرض اندام نمايد بلكه حقّ و اهل حقّ و سخن حقّ هميشه جلو باطل را ميگيرد و باطل را زاهق و معدوم ميگرداند.

الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ إِلى‏ جَهَنَّمَ جار و مجرور (عَلى‏ وُجُوهِهِمْ) در موضع نصب است بنا بر اينكه حال است يعنى مشركين بسوى جهنّم كشيده ميشوند در حالى كه منكوس باشند كه بسر كشيده شوند يا بصورت كشيده ميشوند تا بجهنّم واصل گردند.

أُوْلئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ سَبِيلًا بيان بدى حال كفّار و مشركين و منزلگاه آنان است كه بد جايگاهى براى آنها تهيّه و آماده شده، و نيز راه مرورشان كه از طريق حق گمراه گرديدند بدترين راهها است كه منجرّ باين حال سختى گرديده كه از سر كشيده ميشوند                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 190

 بجايگاه خودشان در دوزخ يا بصورت كشيده شوند پس مكانشان بدترين مكانها است و طريق سيرشان كه منجرّ بچنين مكانى ميگردد كج‏ترين و بدترين راه سلوك آنها است.

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ (تا قوله تعالى) وَ أَصْحابَ الرَّسِّ پس از نقل كلام مشركين و اعتراضات آنان و پاسخ گفتار و پاداش اعمال آنها در اين آيات شروع مينمايد بداستان پيمبران پيشين مثل موسى (ع) و نوح (ع) و باقى پيغمبران كه چون آنها را تكذيب نمودند (فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِيراً) ما آنان را هلاك گردانيديم و دمار از آنها بر آورديم يعنى آنها را بسخت‏ترين عذاب اعدام نموديم و قوم نوح را بطوفان غرق گردانيديم و آيت و نشانه براى مردم قرار داديم.

وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيراً

 (سخنان مفسرين در توجيه اصحاب رسّ)

1- ابن عباس گفته آنها جماعتى بودند كه در بيابانها صاحب چاه‏ها بودند 2- (رسّ) نام چاهى است معروف كه جماعتى در آنجا فرود آمده و داراى چهارپايان و بت پرست بودند خداى تعالى شعيب را برسالت بر آنها فرستاد شعيب آنان را باسلام دعوت نمود نپذيرفتند و شعيب را اذيّت نمودند بشعيب وحى رسيد كه اين كافرين را هلاك خواهم نمود شعيب هر قدر آنها را تهديد بعذاب نمود فائده نبخشيد بالاخره زمين آنها را فرو برد.

3- (رسّ) نام دهيست در طرف يمامه خداى تعالى براى اهل آنجا پيمبرى فرستاد آن پيمبر را كشتند اين بود كه آنها بعذاب هلاك گرديدند. (قتاده) 4- (اصحاب الرسّ) بقيه قوم صالح بودند و رسّ آن چاهى بود كه در آنجا فرود آمده بودند و اين همان چاهى است كه در قرآن در وصف او است (و بئر معطّلة و قصر مشيد).

5- (اصحاب الرسّ) جماعتى بودند و پيمبرى بين آنان بود بنام حنظلة بن

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 191
صفوان و در آنجا كوه بلندى بود كه آن را فتح ميناميدند و سيمرغ مرغ بزرگى بود كه از همه مرغها بزرگتر بود و بر پرهاى وى همه طور الوانى نقش زده شده بود و نظر به اينكه دراز گردن بود آنها آن مرغ را عنقا ميناميدند آن از آن كوه پائين ميآمد و تمام مرغها را صيد ميكرد روزى صيد نيافت كودك كوچكى را بر بود، روز ديگر دخترى صيد نمود مردم آنجا شكايت بحنظله نمودند دعاء كرد صاعقه او را هلاك گردانيد و نسلى از او باقى نگذاشت، اين بود كه عرب چيزهاى نايافت را بعنقاء مغرب مثل ميزدند، پس از آن جماعت حنظله نبىّ (ع) را كشتند خداى تعالى آنان را هلاك گردانيد. (سعيد بن جبير) و غير اينها راجع به اينكه مقصود از (الرّسّ) چيست گفتارى از مفسّرين نقل شده، ما براى اختصار در همين جا سخن را كوتاه ميگردانيم.

وَ كُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ كُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِيراً (كلّا) منصوب بفعل مضمر است و در معنى ما آنها را تهديد نموديم و حذر داديم بمثالها و حكايات عجيب گذشتگان از انبياء و امم آنها و عذابهايى كه در اثر مخالت بر كفار و فسّاق فرود آمده و همه را خورد كرديم و مثل خاشاك در زمين فرو برديم.

وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَ فَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَها بعض مفسّرين گفته‏اند: مقصود قريه سدوم از قوم لوط است و (مطر سوء) سنگ بارانى است كه آنها را خورد نمود و در زير زمين پنهان گردانيد و اثر خرابى قريه سدوم در زمان حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم باقى بوده، و چون اثر خرابى قريه سدوم تا زمان رسالت حضرت رسول (ص) باقى مانده و قريش در تجارتشان از قريه سدوم گذر مينمودند و اثر خرابى آن را ميديدند و سدوم قريه‏ئيست از مؤتفكات و گويند مؤتفكات پنج ده بوده و چهار عدد آن در اثر عذاب بر اهلش خراب گرديده بود و يكى از آنها را كه اهلش مرتكب آن عمل قبيح نميشدند باقى گذارده بود اينست كه در اين آيه آنان را تهديد مينمايد و تذكّر ميدهد كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 192

 همان طورى كه اهل سدوم در اثر مخالفت هلاك گرديدند شما هم مبتلا بعذاب خواهيد گرديد.

بَلْ كانُوا لا يَرْجُونَ نُشُوراً (بل) اضراب است و (لا يرجون) بمعنى (لا يتوقّعون) ميباشد يعنى چون آنان منتظر جزاى عمل خود نبودند از آنجا گذر مينمودند و مثل حيوانات كه قوّه تدبّر و فكر در آنها مفقود است هيچ تدبّر نميكنند تا اينكه متنبّه گردند و سبب اعدام اهل آنجا را بفهمند.

وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا (ان) نافيه و (الّا) استثنائيّه يعنى كفّار تو را نمى‏بينند مگر اينكه از روى استهزاء و سخريّه با هم ميگويند آيا اين آن كسى است كه خدا وى را برسالت مبعوث گردانيده.

آرى آنان جسم رسول را ميديدند و بنظر خوردى او را مينگريستند و خبر از آن روح ملكوتى و قوّه قدسى الهى او نداشتند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 193

 [سوره الفرقان (25): آيات 42 تا 59]

إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلاً (42) أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً (43) أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً (44) أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً (45) ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً (46)

وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (47) وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (48) لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً (49) وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبى‏ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً (50) وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيراً (51)

فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِيراً (52) وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (53) وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً (54) وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُهُمْ وَ لا يَضُرُّهُمْ وَ كانَ الْكافِرُ عَلى‏ رَبِّهِ ظَهِيراً (55) وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً (56)

قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِيلاً (57) وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ كَفى‏ بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً (58) الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً (59)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 194

 (ترجمه)

كافرين گفتند نزديك بود محمد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) ما را از خدايان خود گمراه گرداند اگر نبود كه ما شكيبايى نموديم (و بر بت‏پرستى ثابت مانديم) (در جواب آنها فرموده) آن وقتى كه عذاب را معاينه بينند بزودى ميدانند كه كيست گمراه‏تر از آنها (42)

اى محمد آيا تو ديدى كسى را كه خواهش خود را اله خود گرفت آيا تو بر چنين كسى و كيل ميباشى (43)

اى محمد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) آيا گمان ميكنى بيشتر آنان گوش شنوا و تعقّل دارند آنها نيستند مگر مثل چهارپايان بلكه آنها گمراه‏تر از حيوان ميباشند (44)

آيا تو نديدى چگونه پروردگار تو سايه را بگسترانيد و اگر ميخواست سايه را ساكن قرار ميداد پس شمس را بر آن سايه دليل قرار داديم (45)

سپس آن سايه را تدريجا بسوى خود ميگيريم (46)

خدا آن كسى است كه شب را براى شما پوشش قرار داده و خواب را سبب آسايش شما و روز را قرار داد براى جنبش و حركت شما (47)

و خدا آن كسى است كه باد را از بين دست رحمت خود فرستاده كه بشارت دهنده باشد (بنزول باران) و از آسمان آب (باران) طاهر و طاهر كننده نازل گردانيديم (48)

تا آنكه بآن باران بلدهاى مرده را زنده گردانيم و چهارپايان و مردمان بسيارى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 195

 را سيراب كنيم (49)

و ما آب باران را در اوقات مختلفه بين مردم گردانيديم براى اينكه متذكر نعمتهاى ما گردند و بيشتر مردم ابا كردند و نگرفتند مگر كفر و ناسپاس (گرديدند) (50)

و اگر ميخواستيم براى هر دهى پيمبرى ميفرستاديم (51)

اى رسول كافرين را اطاعت نكن و با آنان جنگ كن جنگهاى بزرگ (52)

خدا آن كسى است كه دو دريا را بهم آميخته يكى آب شيرين گوارا و ديگر آب شور تلخ و بين آن دو دريا وسطى قرار داده كه حائل و مانع بين آنها گردد (53)

و خدا آن كسى است كه از آب بشر را آفريد پس بين آنها نسب و پيوند قرار داد و پروردگار تو توانا است (54)

اين مشركين بغير خدا عبادت ميكند چيزى را كه نه عبادتش بآنها نفع ميرساند و نه در تركش بآنها ضرر ميزند و كافر بر نافرمانى پروردگار خود ياور شيطان است (55)

اى رسول ما تو را نفرستاديم مگر مژده دهنده (مؤمنين) و تهديد كننده (كافرين) (57)

 (بآنان) بگو من از شما هيچ اجر و مزدى نميطلبم مگر كسى را كه بخواهد بسوى پروردگار خود راهى را بگيرد (57)

اى محمد (ص) اعتماد كن (بر خداى) زنده‏اى كه هرگز نميرد و بحمد او تسبيح كن و بس است كه او ببندگان خود آگاهست (58)

آن كسى كه آسمانها و زمين و آنچه بين آسمانها و زمين است در شش روز آفريده پس بر عرش خداى رحمان مستولى گرديد پس از او سؤال كن كه او خبير (و دانا است (59).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 196

 (توضيح آيات)

إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها از اين آيه چنين فهميده ميشود كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم خيلى در امر رسالت و تبليغ جديّت مينموده بطورى كه نزديك بود در اثر كوشش آنها را بتوحيد بكشاند.

 (ان) مخفّفه از مثقّله و ضمير شأن در آن مستتر است كه در تقدير (انّه) ميشود و جواب (لولا) محذوف است يعنى اين رسول (ص) اين مشركين نگرفته‏اند تو را مگر در مورد استهزاء و چنين گويند: نزديك بود محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم ما را گمراه گرداند و ما را از عبادت بتهايمان باز دارد اگر نبود كه ما در عبادت و پرستش بتهايمان جديّت نموده و صبر كرديم. و شايد غرض آنان چنين بوده كه ما چون در عبادت بتها استقامت نموديم باعجاز بتها بود كه فريب اين مردم را نخوريم و ايمان بخداى يكتا آوريم.

وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلًا تمام جواب گفتار مشركين است كه چنين گمان ميكردند اگر تابع رسول و قرآن و دين حقّ گردند از طريق راستى و درستى گمراه گرديده‏اند و سعادت خود را در پرستش بتهايى كه بعضى از آنها بدست خود تراشيده بودند ميدانستند و اينان غافل بودند و نميدانستند كه چقدر منحرف گرديده‏اند وقتى در قيامت يا هنگام مرگ كه بآنها خيلى نزديك است عذاب را معاينه مينمايند آن وقت خواهند دانست كه آنها گمراه بودند يا اشخاصى كه تابع دين حق گرديد (مَنْ أَضَلُّ سَبِيلًا) پاسخ سخن آنها است اشاره به اينكه بزودى ميدانند كه گمراه كى است.

أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا بهمزه استفهامى كه در مقام تعجّب آرند خطاب برسولش نموده كه آيا ديدى آن كسى را كه هواى خود را اله خود گرفت آيا تو نسبت بچنين كسى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 197

 كه هواى نفسانى خود را اله خود قرار داده اعتماد ميكنى و اميدوارى كه بدين حقّ بگرود و ايمان آورد و آيا توانى وى را اجبار نمايى هرگز نتوانى، قوله تعالى در سوره غاشيه آيه 22 (لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ) يعنى نيستى تو بر اينها مسلّط زيرا كه فردا بشر بايستى باختيار ايمان بياورند ايمان اجبارى نتيجه بخش نخواهد بود.

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ در اين آيه به (ام) منقطعه خطاب برسولش نموده اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم تو چنين گمان ميكنى كه اكثر اين مشركين و كفّار گوش شنوا دارند كه سخن تو را استماع نمايند يا صاحب عقل و رويّه‏اند و تعقّل مينمايند و در ادلّه توحيد و آيات قرآن تدبّر ميكنند تا اينكه صحّت گفتار تو را بيابند و ايمان آورند چنين نيست كه گمان كرده‏اى نيستند اكثر آنها يعنى آنان كه ايمان نياوردند مگر مثل چهارپايان در عدم تعقّل و فكر.

بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا (بل) اضراب است يعنى چنين نيست كه گمان كرده‏اى بلكه آنها گمراه‏تر از حيواناتند زيرا حيوانات بهمان طريقى كه وظيفه آنها است سلوك مينمايند و براه كج نميروند و مطيع امر تكوينى اله گرديده و از آنچه براى آن آفريده شده‏اند تخطّى نمينمايند و آن قوّه و استعدادى كه براى ترقّى و تعالى ببشر داده شده و وسائلى كه در دسترس وى گذارده شده براى اينكه درجات كمال را بپيمايد و خود را بكمال انسانيت برساند برايگان از دست داده و بيراهه رفته‏اند و خود را باسفل سافلين طبيعت پرتاب گردانيده‏اند اين است كه اينان از چهارپايان گمراه‏تر محسوب ميگردند.

أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً

 (سخنان مفسرين در توجيه آيه)

1- براى ايضاح معنى آيه مختصر و خلاصه‏اى از بيان شيخ طبرسى (ره)                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 198

 در اينجا ترجمه مينمائيم:

 (أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّكَ) آيا نظر نكردى بصنعت پروردگار خودت و قدرت او كه چگونه سايه را كشيد يعنى آن را ممتدّ و منبسط قرار داد براى آنكه مردم از آن منتفع گردند و اگر ميخواست قرار ميداد آن را ساكن يعنى آن را ملتصق ميگردانيد باصل هر ذى ظلّى از بناها و درختها و اگر چنين بود احدى از آن منتفع نميگرديد، خداى سبحان انبساط ظلّ (سايه) و امتداد آن را حركت ظلّ ناميد و عدم حركت و امتداد آن را سكون ناميد و معنى قوله تعالى (ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا) اين است كه مردم بخورشيد و حالات آن از سير و حركت آن بحال ظلّ پى ميبرند كه در مكان ثابت است يا زائل، وسيع است يا متقلص و اگر شمس نبود ظلّ و سايه شناخته نميگرديد و نيز اگر نور نبود ظلمت شناخته نميشد و معنى (قبضته اليه) يعنى سايه را ميگيرد و بتدريج كم ميكند تا موقع ضحى يعنى وسط روز و در اين طور گرفتن منافع بسيارى منطوى است و اگر يك دفعه سايه گرفته ميشد اكثر امور مردم معطل ميگرديد زيرا كه تمام امور مبتنى بر شمس و سايه آن است، اما فائده (ثمّ) در اين دو جا براى بيان فضائلى است كه بين امور سه‏گانه منطوى است و تباعدى كه بين آنها است تشبيه نموده بتباعدى كه ما بين حوادث در وقت است. (پايان) شايد مقصود از فضائل سه‏گانه در بيان طبرسى: اول- امتداد ظلّ و عدم سكونت آنست. دوم- دلالت نمودن شمس بر سايه. سوم- قبض كردن و گرفتن سايه و وقوع تدريجى آن بدست قدرت حق تعالى.

بقولى چون ظلّ امريست متوسط بين ضوء خالص و ظلمت خالص و آن ما بين طلوع فجر است تا بر آمدن آفتاب و چنين است كيفياتى كه داخل سقف و ديوارها است اينست كه بعض از مفسرين گفته‏اند مقصود از امتداد سايه همان سايه بين الطلوعين ميباشد كه در آن وقت نه ظلمت است نه آفتاب. (فخر رازى) لكن ممكن است در اين آيه توجيه ديگرى بشود و گفته شود شايد آيه                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 199

 اشاره دارد بحركت زمين چنانچه در هيئت جديد ثابت نموده‏اند كه زمين حركت وضعى و انتقالى دارد و در هر شبانه روز يك دفعه بدور خود ميچرخد و شب و روز از حركت دورى آن پديد ميگردد و آن طور نيست كه علماء هيئت قديم ميگفتند كه زمين هميشه ساكن و خورشيد متحرّك است و هر شبانه روزى يك دور بگرد زمين ميچرخد و شب و روز پديد ميگردد.

و شكى نيست كه ظلّ از حائل شدن چيز ضخيمى پديد ميگردد كه بين شمس و ما وراء آن حاصل گردد اينست كه چون زمين جسم ضخيم است در موقع حركت طرفى كه مقابل خورشيد واقع گرديده بنور خورشيد روشن و روز است و آن طرف ديگرش كه پشت وى است تاريك و شب است.

بنا بر صحّت اين كشف معنى آيه واضح‏تر ميگردد و ميتوان آيه را اين طور توجيه نمود كه خداى تعالى بپيمبرش خبر ميدهد كه اى رسول گرامى آيا نديدى يعنى بنظر عبرت ببين و بنگر كه چگونه پروردگار تو بحركت دورى زمين سايه را ممتدّ گردانيده و آن را گستردانيده تا آنكه زمين از حرارت دائمى آفتاب كاهيده نگردد اگر امتداد سايه زمين نبود از تابش هميشگى خورشيد تمام موجودات زمين هلاك ميگرديدند.

وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً يعنى اگر ميخواست زمين را ساكن و بى‏حركت ميگردانيد تا آنكه سايه نيندازد و نور آفتاب را نپوشاند لكن مصلحت ايزدى چنين اقتضاء نموده كه زمين حركت دائمى داشته باشد و از اقبال آن بشمس و ادبار آن شب و روز پديد گردد كه در شب زمين و اهل آن استراحت نمايند و از حرارت زمين كاهيده گردد و نيز تا اينكه اشجار و گياهها و باقى موجودات زمينى امرار حيات كنند و روز بنور آفتاب استضائه نمايند و امور زندگانى خود را تأمين گردانند.

ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا يعنى خورشيد را دليل و سبب قرار داديم بر امتداد سايه زمين يعنى بقرب                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 200

 و بعد زمين بطرف خورشيد شب و روز پديد ميگردد كه اگر خورشيد نبود و زمين حركت نداشت سايه‏اى وجود نداشت يعنى اگر شمس نبود سايه‏اى شناخته نمى‏شد و اگر نور نبود ظلمت دانسته نميگشت و در زمين موجودى پديد نميگرديد.

ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً شايد مقصود چنين باشد كه پس از آنكه سايه زمين در شب پهن گرديد و تمام روى زمين را پوشانيد سايه را گرفتيم و زمين را بتدريج كشانيديم بطرف خورشيد، گرفتن سايه بگرفتن آن چيزى است كه مانع گرديده از اينكه نور خورشيد بما وراى آن برسد و چنين كرديم تا اينكه خورشيد در آن طلوع نمايد و موجودات زمينى از تاريكى شب نجات پيدا نمايد.

وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً (الى قوله تعالى) فَأَبى‏ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً خداى متعالى در اين آيات و آيه بالا كمال قدرت و شمول رحمت خود را ارائه ميدهد كه افراد بشر بنظر تدبّر آثار الهى را بنگرند و از اثر پى بمؤثّر برند (جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً) تاريكى شب را لباس و ساتر ناميده و شب را بدو جهت تشبيه نموده بلباس: اول- همين طورى كه لباس بدن را ميپوشاند شب نيز روشنايى روز را مى‏پوشاند. دوم- همانطورى كه لباس بدن را از سرما و گرما محفوظ ميدارد شب هم پوشش زمين است كه زمين را از حرارت آفتاب حفظ مى‏گرداند.

و اينكه نوم را (سبات) ناميده و روز را (نشور) خواب شب را تشبيه گردانيده بمردن و بيدار شدن از خواب را بزنده شدن در قيامت زيرا كه خواب و بيدارى شبيه بموت و حياتند.

و بقولى (سباتا) يعنى شب را راحت بدن قرار داد از مشقّت عمل (وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً) و روز را براى اينكه براى كسب معاش و حاجاتشان متفرق گردند (نشر و نشور) بمعنى زنده شدن و حيات پيدا نمودن بعد از مرگ است و مفرد و جمع آن يكسانست (هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً) (نشرا) تخفيف‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 201

 (نشر) است و (بشرا) تخفيف (بشر) يعنى پروردگار شما آن كسى است كه باد را بشارت دهنده آمدن باران در موقع خود قرار داده (بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ) يعنى پيش از آمدن باران اشاره به اينكه باد و باران از سر چشمه رحمت و فيض منبسط فياض وجود تراوش نموده.

وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (واو) عطف به جلو (هو الذى) است، يكى از بزرگترين نعمتهاى الهى آب است قوله تعالى (وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ) و آب را طهور ناميده زيرا كه آب هم طاهر است هم مطهّر تمام خباثات و كثافات بآب مرتفع ميگردد و اضافه بر اينكه بآب قذارات رفع ميگردد طهارت آور است و نيز آب را سبب حيات موجودات قرار داده.

لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً (تا قوله تعالى) إِلَّا كُفُوراً (لام) علت است در مقام علت و سبب انزال باران است يعنى آب طهور را از آسمان فرود آورديم براى اينكه زمين مرده‏اى كه در زمستان هيچ گياهى از آن روئيده نميشد و مرده‏اى مى‏ماند آن را بآب زنده گردانيديم تا آنكه آثار حياتى پيدا كند و از آن نباتات پديدار گردد باضافه آنچه را كه آفريده شده از چهارپايان و حيوانات و افراد بشر را سيراب گردانيم و اعتراض باكثر افراد بشر نموده كه اينها نعمتهاى الهى را اباء و انكار كرده‏اند و آن را نديده مى‏انگارند و عمل و رويّه آنان جز كفران نعمتهاى الهى چيز ديگر نخواهد بود.

وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيراً پس از آنكه در آيات بالا گفتار كافرين را بپيمبرش تذكّر ميدهد كه بگمان آنها پيروى كردن تو گمراهى و ضلالت است و پس از آن آيات قدرت و حكمت خود را در آفرينش و سعه رحمت در باد و باران يادآورى نمود در اين آيه شايد اشاره بشأن و مقام رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم مينمايد كه اگر ميخواستيم در هر دهى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 202

 و شهرى رسولى و پيمبرى ميفرستاديم لكن نظر بمقام بلندى كه از جانب حق تعالى دارى بايستى بر جنّ و انس تا روز قيامت رسول و پيشوا باشى و دين تو چون جامع تمام اديان است و قانون تو بر تمام قوانين علوّ و برترى دارد زيرا كه تمام احكامش در وسط نقطه اعتدال واقع گرديده اين است حكمتش اقتضاء ننموده كه بر هر دهى رسولى جداگانه‏اى بفرستيم تو و دين تو براى هدايت كافى خواهد بود.

فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِيراً پس تو با اين مقام بلندى كه دارى نبايد تابع كافرين گردى كه ميخواهند تو را بمكر و خدعه تابع خود گردانند از آنان احتراز بنما و با آنها بقرآن كه برهان بزرگى است در دست تو يا با نفس خود مجاهده نما و خود را از دسيسه كارهاى آنها محكم نگاه دار كه مبادا فريب گفتارشان را بخورى.

وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ الخ (مرج) ارسال و جارى گردانيدن آب است در مجراى خود مثل فرستادن حيوانات را در چراگاه، و بقولى (مرج) مخلوط گرديدن و در هم ريختن اشيايى است بيكديگر قوله تعالى (فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ) يعنى مختلط.

آيه باز گشت بآيات بالا است كه عموم قدرت و فضل غير متناهى خود را ببشر تذكّر ميدهد كه از سعه علم و حكمت او چنين است كه دو دريا يكى را آب شيرين و خوش گوار گردانيد مثل شطّ فرات و جيحون و امثال آن و ديگرى را در منتهاى تلخى و بين آن دو دريا فاصله قرار داد بطورى كه بكلّى از هم جدا گردند با اينكه طبيعت آب سريان است بقدرت كامله الهى چنان از هم جدا گرديده كه گويا بزبان حال هر يك بديگرى گويند (حجرا محجورا) من بكلّى از تو مهاجرت و دورى مينمايم.

وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً الخ (واو) آيه را عطف بآيات بالا داده يعنى آن كسى كه شب را لباس قرار داد و آن كسى كه باد را فرستاد و آن كسى كه آب را از آسمان نازل گردانيد و آن كسى كه دو دريا را جارى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 203

 گردانيد همان است كه از آب منى بشر را آفريده.

از كمال قدرت مربّى جهان چنين است كه بشر را از آب نطفه منى آفريده و بين آنها نسبى و سببى قرار داده يعنى بين بشر از يكى از دو راه اتفاق و دوستى قرار داده كه با هم آميزش نموده و در امور زندگانى يكديگر را كمك نمايند يكى از راه نسب و خويشاوندى و ديگر از راه سبب و پيوند گرديدن زناشويى.

از امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده كه سبب آنهايى ميباشند كه ازدواج با آنها را حرام نموده، و از ضحّاك و قتاده و مقاتل نقل شده كه نسب هفت است كه خداى تعالى فرموده (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ) و صهر پنج است كه در همان آيه بيان نموده (وَ أُمَّهاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ (الى قوله) إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ).

ابن سيرين گفته آيه در باره امير المؤمنين عليه السّلام وارد شده كه او نسبت برسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلم جامع هر دو منصب بود هم پسر عمّ رسول اللَّه (ص) بود و هم داماد او هيچ يك از صحابه داراى چنين مقامى نبودند.

وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُهُمْ وَ لا يَضُرُّهُمْ آيه در مقام مذمت كفار بر آمده و آنان را سرزنش مينمايد كه آنها عبادت نميكنند غير خدا را و آنچه كه پرستش مينمايند نه در عبادت آنها نفعى عايدشان ميگردد و نه در ترك آن ضررى بآنها اصابت مينمايد.

وَ كانَ الْكافِرُ عَلى‏ رَبِّهِ ظَهِيراً (ظهير) بر وزن فعيل و بمعنى اسم فاعل در زبانها شايع است و در اينجا بمعنى مظاهر و معاونت آمده اشاره به اينكه كافرين در پرستش بتها و عبادت آنچه غير خدا است در دشمنى و عداوت و شرك و مخالفت معاون شيطان گرديده‏اند، و بقول بعضى (ظهير) بمعنى هيّن است كه كافر نزد حق تعالى ذليل و حقير است.

وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِيراً پس از اظهار قدرت و شمول نعمت در اين آيه بالاترين تفضلاتى كه بافراد                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 204

 بشر مبذول گردانيده تذكر ميدهد و خطاب برسولش نموده كه ما تو را برسالت نفرستاديم مگر براى دو مطلب يكى مژده دهنده باشى بمؤمنين ببهشت و مقامات اخروى، ديگر تهديد و انذار كننده كافرين و عذابهايى كه در اثر كفر و جحود پيرامون آنان خواهد گرديد.

قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِيلًا اى محمد (ص) باين مردم كه شايد گمان ميكنند كه تو براى تبليغ رسالت مال و جاه مى‏طلبى و غرض تو بدست آوردن متاع دنيوى و حظوظات نفسانى است بگو من از شما مزدى نميخواهم مگر آنچه را كه خدا خواسته عمل كنيد از انفاق مال (فى سبيل اللَّه) و طلب رضاى او تا آنكه از اين طريق راهى بسوى پروردگار خود پيدا نمائيد.

 (ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ) مقول قول رسول است كه اجر و مزد رسالت خود را در نزديكى مؤمنين بخدا تذكر ميدهد كه گويد همين است اجر و پاداش من و اين كلام بر صدق ادعاء و اخلاص او شهادت ميدهد و بما ميفهماند كه منتهاى سعادت اين است كه عمل نيك لذاته محبوب باشد نه براى غايت و فائده ديگرى و چون نبوّت براى تكميل بشر است و انبياء نسبت بمردم مثل پدرها ميباشند نسبت باولادها و همين طورى كه پدرها از تربيت اولادشان طلب نميكنند مگر ترقى و سعادت آنان را همين طور نه انبياء و نه ملائكه و نه علمايى كه صاحب خلوصند هيچ يك از آنها طلب نميكنند مگر هدايت بشر را و در آن لذّتى است كه در مال و جاه نيست، و در حديثى از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل شده كه بعلى عليه السّلام فرموده:

 (اگر يك نفر بدست تو هدايت گردد براى تو بهتر است از

 (حمر النعم).

وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ كَفى‏ بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً اى رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم تو در تحمّل بار رسالت و ايذاء مردم اتّكاء و توكل نما بر آن كسى يعنى آن خدايى كه حى و زنده است و هرگز مرگ و نيستى پيرامون او نميگردد و ما بتو چيزى عطاء ميكنيم كه كفايت امورت را نمايد و از تو                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 205

 باز ميداريم شرّ آنچه را كه بتو اذيت كند اينست معنى (وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ).

و از بعض علماى گذشته نقل شده كه گفته (باء) (به) زائده است و آيه اين طور است (كفاك اللَّه) و (خبيرا) تميز يا حال است يعنى چيزى از امور بندگان بر ما مخفى نيست ايمان آرند يا كافر گردند و مادر پاداش دادن آنان كافى ميباشيم، و شايد غرض چنين باشد كه امور بنده‏گان راجع بما است اگر خواستيم آنها را عذاب ميكنيم يا آنان را از اعمال بدشان عفو مينمائيم.

الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ بقول بعضى (الذى) صفت (الحىّ) در آيه جلو است و در محل جرّ است و بقول ديگر ممكن است خبر مبتداء محذوف باشد يعنى آن خدايى كه آسمان و زمين و آنچه بين آنها است در شش روز يعنى در مدّتى آفريده كه در مدّت معادل با شش روز ميگردد.

ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً پس از آفرينش آسمانها و زمين آن را مستوى بر عرش گردانيده، و بيان (استوى) و (عرش الرحمن) در سوره سجده آيه سوم (اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ الخ) در جلد هشتم اين تفسير مشروحا بيان شده تكرار نشود.

سخنان مفسرين در توجيه (فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً) 1- سؤال كن از مردى كه بخدا عارف و عالم باشد كه چون از خدا سؤال كنى او را بشناسد آن طورى كه حقّ شناختن او است و تو را بحقّ جواب دهد.

2- (فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً) مقصود بخبير خدا است يعنى او را از او بپرس و باين معنى (به) در آيه بمعنى (عنه) ميباشد يعنى كسى كه خبير باشد.

 (ابن جرير) 3- يعنى از خلقت آسمانها و زمين در شش روز و استواء رحمن على العرش‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 206

 سؤال كن از عالمى كه تو را بحقيقت آن خبر دهد زيرا كه آفرينش آسمان و زمين در شش روز معنايى دارد غير از آنچه عامه مردم ميفهمند الخ.

 (طنطاوى)

 [سوره الفرقان (25): آيات 60 تا 77]

وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً (60) تَبارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً (61) وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً (62) وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً (63) وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً (64)

وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً (65) إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (66) وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً (67) وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً (68) يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فِيهِ مُهاناً (69)

إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (70) وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً (71) وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً (72) وَ الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً (73) وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً (74)

أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ يُلَقَّوْنَ فِيها تَحِيَّةً وَ سَلاماً (75) خالِدِينَ فِيها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (76) قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزاماً (77)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 207

 (ترجمه)

وقتى (بكافرين) گفته شد كه براى خداى رحمن سجده كنيد آنان گفتند خداى رحمن كيست آيا ما سجده كنيم براى آنكه شما ما را امر ميكنيد و نفرت آنها افزوده گرديد (60)

بزرگوار و مبارك است آن كسى كه قرار دار در آسمانها برجها و در آنها قرار داد چراغى و ماه درخشنده روشن (61)

و او آن كسى است كه شب و روز را در پى هم قرار داد براى كسى كه بخواهد متذكر گردد يا بخواهد شكرگزارى نمايند (62)

و بنده‏گان خداى رحمن كسانى ميباشند كه بآرامى در زمين راه ميروند و وقتى جهّال بآنها خطاب نمودند با سلامت (و خوش رويى) بآنان جواب ميدهند (63)

و آنها كسانى ميباشند كه شب را بسجده و قيام براى پروردگار خود بروز ميآورند (64)

و آنها كسانى هستند كه ميگويند پروردگار ما عذاب جهنّم را از ما بگردان زيرا كه عذاب جهنم دائمى است (65)

و جهنم بد جايگاه و مقامى است (66)

 (و بنده‏گان خدا) كسانى ميباشند كه وقتى انفاق نمودند زياده روى نميكنند و تنگ هم نميگيرند و بين اين دو اعتدال را نگاه ميدارند (67)

و اينكه آنها با خدا خداى ديگرى را نميخوانند و نميكشند آن                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 208

 نفسى را كه كشتن او را خدا حرام نموده مگر بحقّ و آنها زنا نميكنند و هر كس چنين كند بكيفر عملش خواهد رسيد (68)

و در قيامت عذابش دو برابر گردد و در جهنم بخوارى مخلد ميگردد (69)

مگر كسى كه توبه كند و عمل صالح بنمايد و چنين كسانى را خداوند گناهانشان را تبديل بحسنات مينمايد و خداوند هميشه آمرزنده و مهربان است (70)

و كسى كه توبه كند و عمل صالح نمايد او بسوى خدا بازگشت نموده (71)

و آنها كسانى ميباشند كه شهادت ناحق نميدهند و وقتى بامر بيهوده‏اى (بر خورد نمودند) بزرگوارانه ميگذرند (72)

و آنان كسانى ميباشند كه وقتى بآيات پروردگارشان پند داده شوند برو نيافتند بطور كران و كوران بلكه بگوش هوش ميشنوند و بچشم دل مى‏بينند (73)

و آنها كسانى هستند كه ميگويند پروردگار ما ببخش بما از ازواج ما و اولادان ما كسى را كه روشنى چشم ما باشد و ما را پيشواى پرهيزكاران قرار بده (74)

بچنين جماعتى بپاداش صبرشان از غرفه‏هاى (بهشتى) جزاء داده ميشود و در آن غرفه‏ها مييابند تحيّت و سلام (75)

در حالى كه در آن غرفه‏ها جاويدانند و براى آنها خوب جايگاه و مقامى است (76)

اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم بگو پروردگار من عنايتى بشما نكند اگر نبود خواندن و دعاى شما و محقّقا شما (آيات خدا را) تكذيب نموديد پس بزودى ملزم ميگرديد (بهلاكت).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 209

 (توضيح آيات)

وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً اين آيه از گفتار و سخنان نكوهيده كفار خبر ميدهد كه اينان چنينند وقتى رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم يا مؤمنين بآنها بگويند براى (رحمان) يعنى خدايى كه متّصف بصفت رحمانى است سجده كنيد آنان انكار نموده و گفتند (الرحمن) كيست ما رحمان را نميشناسيم.

مفسرين گفته‏اند چون مشركين خدا را باسم (الرحمن) ستايش نميكردند و مسيلمه كذّاب خود را باسم (الرحمن) ملقّب نموده بود اين بود كه ميگفتند (ما الرّحمن) ما رحمان را نميشناسيم مگر آن كسى كه در يمامه است يعنى غير از مسيلمه كسى را باين نام نميشناسيم.

ظاهرا سؤال آنها (بما الرحمن) (ما) حقيقيه بوده نضير قول فرعون كه وقتى حضرت موسى عليه السّلام باو گفتِ‏نَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ)

 سوره شعراء آيه 16، فرعون گفت (وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ) در آنجا در توجيه آيه گفتيم تعريف حقيقت شيئى كه در جواب (ما) حقيقيه ميآورند بايستى يا بذات يا باجزاء ذاتيه او يا بلوازم داخلى يا خارجى آن باشد يا بآثار جلىّ.

و چون معرّفى نمودن ذات پروردگار جهانيان بذات و اجزاء و لوازم ذاتيه او محال است معرّفى آن منحصر ميگردد بآثار جلىّ اين است كه آنجا موسى عليه السّلام خدا را بربوبيت و الوهيت معرفى مينمايد، و در اينجا نيز وقتى مشركين گفتند حقيقت (الرحمن) چيست آيات ما بايد براى يك نام و اسم بلا مسمائى چون شما بما امر مينمائيد سجده كنيم اين است كه حقّ تعالى در آيه بعد خود را بآثار جلىّ معرفى مينمايد.

تَبارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيرا

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 210
(بروج) جمع برجهاى دوازده‏گانه: حمل، ثور، جوزاء، سرطان، اسد، سنبله، ميزان، عقرب، قوس، جدى، دلو، حوت. (سراج) خورشيد يا خورشيدها (قمر) ماه درخشنده.

 (تبارك) در لغت مأخوذ از (برك) است و واقع گرديدن پرنده در آب و در ثبوت خيرات الهيه استعمال گرديده.

بزرگ و بزرگوارى مر خدايى را سزد كه طائر افكار دور انديش در پيرامون كوچكترين از اوصاف جمال و جلالش ره نبرد و چشم عقل در اشعّه نور جلالش زبون گرديده و اظهار عجز مينمايد و صفات كمالش را حدّى نيست كه خرد بتواند بسرادق الهيش راهى پيدا نمايد و بوى بپيوندد و آثار كبريائيش بر تمام موجودات احاطه نموده و استيلاء دارد قوله تعالى (إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ) و بقدرت غير محدود و علم و حكمت ازلى آسمان را ببرجهايى كه جاى گردش ستارگان و سيارات و محل خورشيد درخشنده است و بتلألؤ ماه روشن زينت داده.

براى توضيح آيه مختصرى از بيان شيخ طنطاوى را در اينجا ترجمه مينمايم گويد بدان اينكه خداى تعالى در قرآن مكرر از ستارگان و بروج و شمس و قمر نام برده مقصود امر عظيمى است جدا (و در بيان آن گفته) حق تعالى حضرت آدم عليه السّلام را از گل چسبنده آفريده و كسى كه از گل خلقت گرديده اگر او با چيز ديگرى كه او را بلند گرداند مخلوط نشود هميشه بهمان حال گل بودن باقى ماند اينست كه خداوند اضواء و نور شمس و كواكب را سبب حيات ما قرار داد اگر حرارت نبود ابرها سيران نمينمودند و از درياها بخار ارتفاع نميگشت پس حرارت بخار را بالا ميبرد بادهايى كه ابرها را حركت ميدهد و جارى ميگرداند نيست اثر آن مگر حرارت اينست كه اصل حيات ما حرارت است و همچنين ضوء و اگر ضوء و روشنى نبود ما نه راه را ميشناختيم و نه روزها و ماه و سال را تميز ميداديم و بضوء ظاهر ميگردد سبزى نباتات و نماء آن و اگر نبود ضوء شمس و ستارگان نه حيات در زمين پديد ميگرديد و نه نظام و ترتيبى در آن يافت ميشد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 212

 و چسبيده بزمين ميباشيم پس حال ما چگونه است وقتى بروح خودمان از زمين بسوى آسمان توجّه نموديم و باقى نماند مانعى كه ما را از مباشرت رحمت منع گرداند پس در آنجا مى‏بينيم چيزى را كه چشمى نديده و گوشى نشنيده.

 (پايان) وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً از راه لطف و كرم براى افراد بشر زمان را توسعه داده و تذكّر ميدهد كه شب و روز هر يك جانشين ديگرند در تمام ساعات شب و روز محلّ و موقعى است براى كسانى كه بخواهند متذكّر حق تعالى گردند و او را حمد و ستايش كنند يا بخواهند شكر گذارى نمايند، اشاره به اينكه اگر در شب كارهاى روزانه او را خواب گرفت و نتوانست مشغول عبادت و ذكر گردد روز را جانشين آن گردانيديم كه جبران عبادت شب را بنمايد، و همچنين اگر در روز بواسطه كسب معاش و تأمين زندگانى مجال براى ذكر و شكر و عبادت باقى نماند در شب كه جانشين روز است جبران نمايد.

وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً پس از آنكه حسن ابداع و جمال و صفاى عالم سماوات را از ستارگان و ماه و خورشيد و چگونگى نور افشانى آنها را در آيه بالا تذكّر ميدهد و در آيات ديگر بشر را گرامى داشته و در مقام امتنان بوى يادآورى مينمايد كه ماه و خورشيد و اوضاع سماوى را براى انتفاع بشر مسخر گردانيديم و راجع بزمين فرموده (هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً) سوره بقره آيه 27. و در اين آيات بعد تذكّر ميدهد كه انسان وقتى بمقام عبوديت ميرسد و متصف بصفت عبديّت ميگردد كه داراى دوازده صفت نيكو باشد و آن را شماره نموده.

1- بندگان خداى رحمان چنينند كه در زمين بطور وقار و سكينه و لين راه ميروند چون در هر عملى حدّ وسط آن نيكو است در راه رفتن نيز چنين است
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 213

 كه بايستى حدّ وسط را مراعات نمود نه متكبرانه و بسيار آهسته راه رفت و نه متجبّرانه و كوبان بزمين راه برود.

گفته‏اند (هونا) ميشود مصدر و موصوف به باشد و در معنى (يمشون مشيا هيّنا) يعنى بطور خوارى و شكستگى راه ميروند، يا منصوب باشد بر حاليت بمعنى هينين يعنى در حالتى كه متواضع و متذلل باشند، يكى از وصاياى لقمان بپسرش اين بود (وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً).

وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً 2- از صفات عباد الرحمن اين است كه وقتى جهال و سفهاء با وى بخشونت خطاب نمايند و بسخن ركيك وى را بيازارند غمض عين نموده و بجواب نيكو آن را ردّ نمايد.

سلام مأخوذ از سلامتى است، شايد اشاره باين باشد كه در پاسخ گفتار جهال كلامى ميگويند كه خود را از اذيت آنها نگاه دارد يا سخنى گويند كه سلامتى جهال و مردمان بى‏خرد در آن باشد و سبب هدايت آنان گردد.

بعضى از مفسرين گفته‏اند اين آيه به آيات جهاد نسخ گرديده لكن اين توجيه وجهى ندارد زيرا كه اين طور معاشرت حتى با كفار از حسن اخلاق بشمار ميرود.

ديگرى گفته مقصود از (سلاما) اين است كه وقتى آنها را ببينند بآنها سلام كنند كه از شرّ آنان ايمن گردند قوله تعالى (وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ).

وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً 3- واو (و الذين) عطف به آيه بالا است يعنى عباد الرحمن چنينند كه شب را بروز مى‏آورند در حالى كه سجده كنندگان و ايستادگان ميباشند كه تمام شب يا بعضى از شب را بنماز و سجده و قيام ميگذرانند و نافله شب ميكند.

از عبد اللَّه بن عباس روايت شده كه هر كس در شب دو ركعت نماز كند يا                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 214

 بيشتر داخل كسانى باشد كه در اين آيه او را توصيف نموده.

بقول بعضى مقصود نافله مغرب و عشاء است، ديگرى گفته هر كس احياء نمايد بعض شب يا تمام شب را و يك نماز بكند خواه در جزء اول شب باشد يا آخر داخل در اين آيه است.

واو (و الّذين) و دو آيه بعد نيز حرف عطف است و آيات را بهم مربوط نموده وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً 4- از اوصاف آنان اينست كه هميشه از عذاب جهنّم ترسانند و بطور ذلّت از پروردگار خود مسئلت ميكنند و گويند پروردگارا عذاب جهنم را از ما بگردان زيرا عذاب دوزخ ملازم و دائمى است.

إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً و آن بد جايگاه و مقامى است، در اين آيه از حال بندگان مطيع خبر ميدهد كه اينان با اينكه هميشه ملازم تقوى و مراقب حال خود ميباشند كه خلافى از آنان صادر نگردد با اين حال از نفس خود مطمئن نمى‏باشند و خود را تخطئه مينمايند و از پروردگار خود در خواست مينمايند كه آنها را از عذاب جحيم نگاه دارد.

وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا 5- از اوصاف ممتازه عباد اللَّه چنين است كه وقتى انفاق مينمايند اسراف و زياد روى در بذل و بخشش نمى‏كنند و از حدّ شرع خارج نميگردند و مال خود را در عمل نامشروع و بيهوده صرف نمى‏كنند و نيز در انفاق بخل نمى‏ورزند و گويند اسراف بذل مال در محارم است اگر چه يك حبّه باشد و تقتير منع حقّ واجب است.

وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً چون طريق عدالت ميانه روى در تمام اعمال است حتّى در انفاق مال، و شخص عادل كسى است كه در تمام امور حدّ وسط بين افراط و تفريط را اختيار                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 215

 نمايد و چون شناختن نقطه وسط اعتدال در امور كه مطلوب شارع و تمام عقلاى عالم است مقدور هر كسى نيست و محتاج بوضع قانون صحيح است و نخستين شرط قانون گذار اين است كه بحدّ وسط عارف باشد و عالم بطبايع موجودات و تميز عدل و تساوى حقوق مردم را مراعات نمايد و آن اعتدال حقيقى است كه از طرف وحدت صادر ميگردد اين است كه بشر پيش خود نميتواند مقنّن قانون عدل گردد زيرا كه طبيعت وى مشوب بكثرت است و از كثرت امر واحد يعنى قانون عدل و مساوات هرگز صادر نخواهد شد، اين است كه گوئيم قانون گذار بايستى خداى تعالى باشد كه حدّ وسط هر چيزى را بداند و بتوسط انبياء مردم را بمراعات آن موظّف گرداند و قانون خدايى را بين مردم اجراء نمايد.

وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ 6- از خصوصيات آنها اين است كه با خداى واحد احد اله ديگرى را نميخوانند وجهه قلبشان و چشم دلشان بمبدء خود نگرانست و در عبادت و طلب حاجت فقط روى اميد بدرگاه رحمت او دارند.

وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ اين آيه نيز عطف بآيه بالا است.

7- از صفات ممتازه بندگان خدا چنين است كه آنها قتل نفس نميكنند مگر آنجايى كه از طرف حق تعالى مأذون باشند مثل قصاص نفس بنفس يا در حدودى كه از طرف شرع حكم باعدام كسى صادر شده باشد.

8- وَ لا يَزْنُونَ در اين آيات سه گناه بزرگ را تذكّر ميدهد كه بندگان خاصّ خدا كسانى ميباشند كه از آنها اجتناب مى‏نمايند، اول و بالاترين آنها شرك بخدا است و شرك بخدا خواه در ذات يا در صفات يا در افعال يا در عبادت هر كدام باشد گناهى است كه بدون توبه صحيح آمرزيده نخواهد شد لكن بدلالت قوله تعالى در سوره نساء آيه 15 (إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 216

 از استثناء در اين آيه توان چنين استفاده نمود كه باقى گناهان غير از شرك اگر مشيّت الهى تعلق گيرد ممكن است بدون توبه آمرزيده شود.

پس از آن در مرتبه دوم قتل نفس بدون حق و در مرتبه سوم زنا است (و لا يزنون) و نظر بعظمت اين سه گناه است كه در اين آيه تخصيص بذكر داده.

وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً (آثام) بمعنى گناهست، كسى كه مرتكب اين سه گناه عظيم گرديده پاداش بدكاريش بوى خواهد رسيد.

بروايتى (آثام) وادى است در جهنم كه زناكاران را در آنجا مجازات خواهند نمود. (ابن عمر و قتاده و عكرمه و مجاهد) يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ آيه بدل (يلق آثام) است زيرا كه در معنى اينست كه هر كس مرتكب اين سه گناه بزرگ گردد عذاب او در قيامت دو برابر گردد.

يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فِيهِ مُهاناً خلود در جهنم با خوارى و خفت براى كسى خواهد بود كه مرتكب اين سه گناه بزرگ كه در آيه تذكّر داده: شرك، قتل نفس، زنا گردد.

از بعض مفسرين است دو برابر بودن عذاب بازاء ضميمه شدن گناهست بشرك زيرا كه شرك بخدا گناه را چندين برابر ميگرداند.

إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً

 (سخنان مفسرين در توجيه آيه)

1- مگر كسى كه توبه كند و بپروردگارش ايمان آورد و اعمالى كه بين او و خدا مى‏باشد صالح گرداند و گناه و عصيان را بطاعت تبديل گرداند و ياد كند خدا را پس از آنكه او را فراموش نموده و عمل خير كند پس از شرّ.

2- خداى تعالى اعمال قبيح آن را كه در حال شرك نموده تبديل مى‏گرداند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 217

 بمحاسن اعمال در اسلام مثل اينكه شرك را بايمان تبديل ميگرداند و قتل مؤمنين را تبديل ميگرداند بجهاد با كفار و زنا را تبديل ميگرداند بعفت و احصان.

 (ابن عباس و مجاهد و سدى) 3- معنى آيه سيئات را از بنده محو مينمايد و آن را بدل مينمايد بحسنات.

 (سعيد بن مسبب و مكحول و عمر بن ميمون) و احتجوا بحديث صحيح مسلم مرفوعا از ابى ذرّ نقل نموده كه ابا ذرّ گفت رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلم چنين فرمود در قيامت مردى را ميآورند و گفته ميشود گناهان كوچك او را بر وى عرضه كنيد و گناهان بزرگ وى را بپوشانيد آن شخص هر گناهى كه نموده حسنه‏اى بوى بدهيد گنهكار ميگويد براى من گناهانى است كه آن را نمى‏بينم ابا ذر گويد ديدم رسول اللَّه (ص) تبسّم نمود بطورى كه دندانهايش نمايان گرديد (وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً) گناهان بندگانش را ميپوشاند (رحيما) يعنى بفضل و رحمت خود بآنها انعام مينمايد. (مجمع البيان) وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ 9- از صفات ممتاز بندگان خدا چنين است كه براى شهادت ناحق حاضر نگردند، و بقولى در مجلس دروغگويان و هوس‏رانان حاضر نميشوند و از زجّاج نقل ميكنند كه (زور) در لغت بمعنى كذبست و هيچ كذبى قبيح‏تر از شرك نيست و بقول ديگر آنها كسانى ميباشند كه بمجلس عيد اهل ذمّه يعنى يهود و نصارى حاضر نميگردند يا بمجلس غنا و لهو و لعب نميروند و اين قول را بابى جعفر عليه السّلام و ابى عبد اللَّه عليه السّلام نسبت ميدهند.

خلاصه ممكن است از (لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ) يك معناى اعمّ اراده شده باشد كه شامل تمام مجالسهاى باطل گردد از شهادت ناحق و تمام اقسام فسق و فجور از غناء و كذب و غيره آنچه را كه در نظر عقل و شرع قبيح نمايد زيرا كه اصل                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 218

 (زور) تمويه و آراستن باطل است بصورت حق، و (تزوير) مأخوذ از زور است و گويند در آيه كلامى محذوفست يعنى (لا يشهدون شهادة الزور).

وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً 10- از اوصاف برجسته آنان چنين است كه هر كجا كار لغوى ديدند بگذرند در حالى كه بزرگواران باشند.

طبرسى (رحمه اللَّه) در مجمع گفته (اللغو) شامل تمام گناهان ميگردد (وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً) مرّوا به مرّ الكرماء الذين لا يرضون باللغو لانهم يجلّون عن الدخول فيه، يعنى بزرگان بطور بزرگى مرور ميكنند و آنها كسانى ميباشند كه راضى بعمل لغو نميباشند زيرا كه جلالت قدرشان بالاتر از آنست كه در كار لغو داخل شوند و با اهلش مخلوط گردند. (حسن و كلبى) و در معنى وقتى كه آنها باهل لغو و صاحبان لغو ميگذرند نفس خود را تنزيه نموده و از آنان اعراض مينمايند و با آنها در عمل لغو نزديكى و خوض نمينمايند و اين است صفت كرام (يقال تكرّم فلان عمّا يشينه اذا تنزّه و اكرم نفسه عنه) مرور مردمان بزرگ نفس چنين است كه هر گاه گذر كند بكسى كه بآنها فحش ميدهد چشم ميپوشند و كسى كه از آنها طلب يارى كند اعانتش مينمايند (پايان) وَ الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً 11- از صفات عباد اللَّه بلكه بالاترين اوصاف برجسته آنها اين است كه وقتى بآيات پروردگارشان يادآورى ميشوند چنين نيستند كه برو بيفتند در حالى كه كران و كوران باشند بلكه در آيات نظر ميكنند و تدبّر مينمايند و مثل كران نباشند كه گويا نشنيده‏اند و مثل كوران نباشند كه گويا نديده‏اند بلكه آنان چنينند كه آيات تشريعى قرآنى را ميشنوند و در آن تدبّر مينمايند و از آن منتفع ميگردند و آيات تكوينى آفاقى را ميبينند و بچشم باطن در آن مينگرند و آثار رحمت خدايى را در آنها مشاهده مينمايند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 219

 از اين آيه چنين بر ميآيد كه قرائت قرآن بدون توجّه بمعنى و فهم بعضى رموز و اسرار آن چندان فائده‏اى بر آن مترتّب نميگردد زيرا كه الفاظ براى دلالت بر معنى وضع گرديده كسى كه كلماتى بگويد و هيچ متوجّه معناى آن نگردد مثل آدم ديوانه مينمايد كه بدون شعور بآنچه ميگويد تكلّم نمايد چيزى ميگويد و نميداند كه چه ميگويد، يا مثل آدم كر ماند كه صدا را ميشنود و كلمات را از هم تميز نميدهد، يا مثل آدم كور ماند كه از راهنمايى رهنما راه را پيدا ننمايد.

رهنماى ما بطريق سعادت قرآن است كسى كه بخواهد سعادت يابد و رستگار گردد بايستى اين كتاب قانونى كه قرآن است و جامع تمام فضائل است و هم فرقان است كه جدا كننده بين حق و باطل است اين كتاب عظيم كه نور و روح است پيش روى خود گذارد و در آيات آن خوض نمايد و بدستورات و احكام آن عمل كند وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ 12- از اوصاف آنان چنين است كه در مقام مناجات و دعاء از پروردگارشان ازواج و اولاد صالح ميطلبند كه چشم آنها را روشن گردانند.

گويند (من) براى بيان است يعنى بما ببخش روشنى چشم پس از آن (قرّة اعين) بيان مينمايد (مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا) و اين مثل اين است كه گفته شود (رأيت منك اسدا) يعنى تو شيرى. و شايد (من) ابتدايى باشد يعنى بما ببخش از جهت ازواج ما و اولادان ما چيزى كه چشم ما را روشن گردانند يعنى آنها عالم و صالح و با تقوى باشند كه ما را در دين و دنيا كمك گردانند و دل ما خوش شود. (قرّة) را نكره آورده بتقدير مضاف گويا گفته (هب لنا منهم سرورا و فرحا).

وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً يعنى ما را پيشرو متّقيان گردان و چنان تقوايى بما عطاء نما كه از همه متقيان در مرتبه تقوى جلوتر گرديم. از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرموده                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 220

 (هذه فينا) يعنى مائيم امام و پيشواى اشخاص با تقوى، و بعضى گفته‏اند اين كلام قلب شده و مقصود اينست كه متقيان را امام و پيشواى ما گردان، اين آيات همه عطف بهم و مربوط بيكديگر است كسى كه در اين آيات نظر كند بنظر تدبّر ميفهمد كه گويا تمام محاسن اخلاقى و حقايق ايمانى را جمع نموده و تذكر داده از وظيفه انسانى راجع بخدا كه شريك براى او قرار ندهد، و وظيفه او نسبت بنفس خود از اجتناب گناهان كه بالاترين آنها قتل نفس و زنا است و آداب نفسانى از انفاق و وقار در مشى و طريق معاشرت با جهّال و طريق عبادت از قيام ليل در نماز و طاعت و دعاء و تدبّر در آيات خدا و مخلوط نگرديدن با اهل فساد و تذكر ميدهد كه اينها صفات بندگان خدا است و كسى كه متّصف باين صفات گردد مستعد ميگردد براى قبول فيض رحمانى (و از اسفل سافلين طبيعت ترقى و تعالى مينمايد بمرتبه كمال انسانيت چنانچه در آيه بعد فرموده:

أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ يُلَقَّوْنَ فِيها تَحِيَّةً وَ سَلاماً (الغرفة) اعلى درجه بهشتى است و اسم جنس و بمعنى غرفات است.

 (اولئك) اشاره بآن بنده‏گان خاصى است كه در آيات بالا از بعض محسنات اخلاقى آنان نام برده شده و اين مقامات بلند كه خبر از قرب معنوى آنها ميدهد بپاداش صبرى است كه در حيات دنيا در مقابل خدعه نفس و طبيعت و وسوسه شياطين جنّى و انسى نموده‏اند و از طرف حق تعالى بآنها تحيت و سلامت دائمى عطاء گردد.

خالِدِينَ فِيها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً بالاترين تفضلى كه بنيكوكاران عطاء ميگردد خلود و دائمى بودن آنها است در آن مكان بلند كه شايد اشاره بآن جايگاه دارد قوله تعالى در سورة القمر آيه 55 (فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ) و آن خوب جايگاه و مقامى است كه خداى رحمان ببندگان مؤمن و اهل تقوى عطاء مينمايد.

قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزاماً (يعبؤا) مأخوذ از (عبأ) و عبأ بمعنى مبالات و مهيّا گرديدن است مثل اينكه‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 221

 گفته ميشود (عبئت الجيش) وقتى كه جيش را مهيّا كرد.

خلاصه آيه تأكيد بدعاء نموده و خطاب برسول خود مينمايد كه باينها تذكر بده و بگو كه اگر دعاء شما و استعانت شما نبود پروردگار من بشما اعتنايى نمينمود و از ابن عباس در تفسير آيه چنين نقل ميكنند كه گفته (لو لا دعاؤه ايّاكم الى الدين و الاسلام) يعنى اگر براى دعوت شما بدين اسلام و قبول كردن شما نبود پروردگار من هيچ اعتنايى بشما نداشت، و اضافه ضمير غائب از قبيل اضافه مصدر است بمفعول، از اينجا معلوم ميشود چيزى كه بنده را بخدا نزديك ميگرداند همان عبادت و ذكر و دعاء است كه سبب مزيت انسان ميگردد نزد خدا و بهمين واسطه او را گرامى ميدارد و مورد نظر لطف پروردگارش قرار ميگيرد و شما چون پيمبران را تكذيب نموديد عمل شما ملازم شما است و از شما جدا نخواهد گرديد، عبد اللَّه بن عباس گفته (لزاما) يعنى موتا.