کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
نور: آيات 1 تا64 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 73
سورة النور

مدنية اربع و ستون آية

 [سوره النور (24): آيات 1 تا 10]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فِيها آياتٍ بَيِّناتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (1) الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (2) الزَّانِي لا يَنْكِحُ إِلاَّ زانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ الزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُها إِلاَّ زانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ (3) وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِينَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (4)

إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (5) وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلاَّ أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ (6) وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كانَ مِنَ الْكاذِبِينَ (7) وَ يَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكاذِبِينَ (8) وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْها إِنْ كانَ مِنَ الصَّادِقِينَ (9)

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ (10)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 74

سوره نور مدنى است بلا خلاف و آيات آن نزد عراقى و شامى شصت و چهار است و شصت و دو در نظر حجازى و هزار و سيصد و شانزده كلمه است و پنج هزار و ششصد و هشتاد حرف است.

 [ترجمه‏]

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عامّ و خاصّ‏

اين سوره‏اى است كه آن را فرستاديم و واجب گردانيديم احكام آن را و نازل گردانيديم در آن آيات واضح و روشن شايد شما متذكّر گرديد (1)

بهر يك از زن زناكار و مرد زناكار صد تازيانه بزنيد و شما را مهربانى باين دو نفر در فرمان بردارى خدا فرا نگيرد اگر بخدا و روز قيامت ايمان داريد و بايد عذاب آن دو نفر را جماعتى از مؤمنين مشاهده نمايند (2)

مرد زناكار نكاح نكند مگر زن زانيه يا زن مشركه را و زن زناكار را نكاح نكند مگر مرد زناكار يا مرد مشرك و اين حرام شده بر مؤمنين (3)

و آن كسانى كه زنهاى عفيفه را بزنا نسبت ميدهند و براى اثبات آن چهار شاهد نميآورند بآنها هشتاد تازيانه بزنيد و ديگر در هيچ وقت شهادت آنها را نپذيريد و آنها فاسقند (4)

مگر آن كسانى كه بعد از آن توبه كردند و صالح گرديدند حقيقة خدا آمرزنده و مهربان است (5)

و آنهايى كه بزنهايشان نسبت زنا ميدهند و براى آنان گواهانى نيست مگر خودشان بايد براى هر يك از آنها چهار گواهى باشد بخدا كه بحقيقت او از راستگويانست (6)

و در گواهى پنجم اينكه لعنت خدا بر او است اگر از دروغگويان باشد (7)

و آن زن شكنجه و عذاب را از خود دفع مينمايد اگر شهادت بدهد چهار شهادت بخدا كه شوهرش از دروغگويان است (8)

و در دفعه پنجم بگويد غضب خدا بر من يعنى بر آن زن اگر آن مرد از راستگويان باشد (9)

و اگر نبود فضل خدا و رحمت او بر شما و اينكه حقيقة خدا پذيرنده توبه و درستكار است دروغگو را رسوا ميكرد (10)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 75

 (توضيح آيات)

سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فِيها آياتٍ بَيِّناتٍ (سورة) خبر مبتداى محذوف (هذا) يعنى (هذا سورة) و موصوف (بانزلناها) اين سوره‏اى است كه آن را نازل گردانيديم، ابن كثير و ابو عمرو (فرّضناها) بتشديد بر وزن فعّل از باب تفعيل كه براى مبالغه آورند خوانده‏اند و معنى چنين ميشود اين سوره را فرود آورديم و عمل باحكام آن را واجب گردانيديم و با آن آيات ظاهر هويدا فرود آورديم. و بقولى تشديد (فرضناها) براى تأييد احكام و بقاى آن است كه آيات اين سوره از وقت نزول تا قيامت در بين خلق ابراز فعاليت ميكند، و باقى قرّاء (فرضناها) بتخفيف قرائت نموده‏اند، (و انزلناها) صفت سوره است (و فرضناها) احكام آن را واجب و فرض گردانيديم.

لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (تذكرون) را بعضى بتشديد ذال قرائت نموده‏اند و بعضى بتخفيف اشاره به اينكه اين سوره را نازل گردانيديم و در آن براى مؤمنين حدود و قوانين واضح مقرر گردانيديم كه شايد آنان از خود سرى و هوا پرستى باز آيند و اعمال قبيح خود را متذكّر گردند و بحدود الهى مؤدّب شوند.

الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي الى قوله تعالى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ در اين آيات حكم زنا و حدّ آن را بيان نموده و لام (الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي) الف و لام جنس است و عموميت دارد و خلافى در آن نيست كه زن زناكار و مرد زناكار بشهادت چهار مرد عادل كه رؤيت كرده باشند يا باقرار كردن هر كدام چهار مرتبه بايستى حاكم شرع بهر يك صد تازيانه بزند لكن آن طورى كه در كتب فقهيّه فقهاء گفته‏اند اين حكم زنا غير محصنه است، زن زناكارى كه در عقد مردى نباشد و نيز آزاد باشد يعنى كنيز نباشد و از روى رضايت بر اين عمل ركيك حاضر گردد پس از اثبات بايستى صد تازيانه بخورد، امّا حكم زناى محصنه زن‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 76

 شوهردار يا مردى كه زن دائمى داشته باشد و بنده نباشد در محل خود ثابت شده رجم است كه هر يك از آنها را بايد سنگسار نمود، و حكم امه كنيز بدليل قوله تعالى (فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ) نصف حدّ است يعنى پنجاه تازيانه و حكم را مؤكّد نموده و بمؤمنين خطاب كرده (وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ).

رأفت و شفقتى كه نسبت بمؤمنين بعضى ببعضى از محسنات اخلاقى و ايمانى بشمار ميرود در حدود و قوانين الهى اثر خود را از دست داده و مؤمنين را ملزم گردانيده كه در اجراء حدود بر خلاف رويّه و ميل نفسانى پا فشارى نمايند و قانون شرع را بدستورى كه رسيده جارى گردانند و باضافه بر اينكه زناكار را مجازات نمايند وى را بين مردم مفتضح و رسوا گردانند تا ديگران متنبّه گرديده و چنين عمل قبيحى بين مردم دائر نگردد.

الزَّانِي لا يَنْكِحُ إِلَّا زانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ الزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُها إِلَّا زانٍ أَوْ مُشْرِكٌ‏

 (سخنان مفسّرين در توجيه آيه مأخوذ از تفسير مجمع البيان)

1- مقصود از نكاح عقد است و در شأن نزول آيه گفته‏اند مردى از مسلمانها آمد نزد رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلم كه اذن بطلبد كه زن فاحشه‏اى را كه مشهور بود و بر درب خانه خود علامتى گذارده بود كه باين عمل شناخته شود با وى ازدواج نمايد اين بود كه اين آيه فرود آمد.

 (ابن عباس و ابن عمرو و مجاهد و قتاده و زهرى) و مقصود از آيه نهى است اگر چه ظاهر آن خبر است و اين قول را تأييد مينمايد روايتى كه از ابى جعفر (ع) و ابى عبد اللَّه (ع) نقل ميكنند كه در عهد رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلم مردانى و زنانى مشهور بزنا بودند مثل امّ مهزول و خداوند از چنين مردان و زنان ازدواج آنان را نهى كرد و كسى كه باين عمل مشهور گردد و بر او حد جارى گردد نبايد ازدواج كند مگر وقتى كه توبه او معلوم گردد.

2- مقصود از نكاح در اينجا جماع است يعنى وطى نكند زانى مگر بزانيه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 77

 يا مشركه و بعكس (ضحاك و ابن زيد و سعيد بن جبير) و اين معنى نظر بقوله تعالى است (الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ).

3- اين حكم عام است در هر زانى و زانيه پس از آن بآيه (وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ) نسخ گرديده.

4- مقصود عقد است و اين حكم ثابت است در كسى كه با زنى زنا كند كه پس از آن جايز نيست با او تزويج نمايد و اين رأى جماعتى از صحابه است.

و اينكه خداى سبحانه و تعالى زانى و مشرك را مقارن هم انداخته براى بزرگى فخامت و قباحت امر زنا است و جايز نيست گفته شود اين آيه خبر است كه چنين امرى واقع نميگردد زيرا كه مى‏يابيم كه زانى غير زانيه را تزويج مينمايد لكن در اينجا حكم كلّى و نهى است چه مقصود از نكاح عقد باشد يا جماع زيرا كه نكاح در لغت بمعنى وطى است.

وَ حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ يعنى نكاح زنهاى زانيه حرام است يا زنا بر مؤمنين حرام است و نبايد با آنها ازدواج كنيد يا با آنها وطى نكند مگر مرد زناكار و مشرك. (پايان) خلاصه (لا ينكح) كه بظاهر اخبار است نه انشاء ممكن است مقصود چنين باشد كه مؤمنين از جهت عدم سنخيت رغبت نميكنند در ازدواج نمودن با زناكار يا مشرك نه اينكه اخبار از عدم وقوع باشد تا اينكه (لا ينكح) حمل بر نهى گردد و بنا بر اين معنى (وَ حُرِّمَ ذلِكَ) اشاره باشد بحرمت زنا نه حرمت نكاح و ازدواج با زناكار.

لكن اگر حمل بر نهى گردد همان طورى كه از بعضى نقل شد بايد گفته شود آيه نسخ شده بآيه (وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ) و اين آيه معنى دوم را تأييد مينمايد زيرا كه امر ميكند كه با شايستگان از بندگان ازدواج نمائيد. و نيز آيات ديگر مثل (الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ الخ) آن نيز مؤيّد همين معنى است، و اگر حمل بر نهى شود ممكن است گفته شود كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 78

 نهى تنزيهى است نه تحريمى و بمعنى كراهت باشد نه حرمت و بنا بر اين فرض لازم نيست گفته شود آيه نسخ شده بلكه جايز است ازدواج نمودن مرد زناكار و زن زناكار با غير كسانى كه مثل خودشان باشند لكن كراهت دارد مگر پس از آنكه توبه كرده باشند و احكام آن موكول بعلم فقه است اينجا جاى بحث در آن نيست وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِينَ جَلْدَةً پس از آنكه حق تعالى حكم زنا و حدّ آن را معين فرمود در عقب آن قذف محصنات يعنى حكم نسبت زنا دادن بزنهاى محصنات را بيان نموده و محصنات از زنها آنهايى ميباشند كه واجد شرايطى باشند از بلوغ و كمال عقل و حرّيت و اسلام و عفّت هر زنى كه اين اوصاف در آن جمع باشد اگر شخص مكلّفى خواه مرد باشد يا زن از روى اختيار نسبت زنا باو بدهد و چهار شاهد عادل براى اثبات مدّعاى خود نياورد بحكم قرآن بايستى حاكم شرع او را هشتاد تازيانه حدّ بزند و گويند نسبت زنا دادن بمردهايى كه واجد همين شرايط باشند نيز همين حكم را دارد و اختصاص آيه بزن محصنه براى اين است كه اين نسبت بزن قبيح‏تر و شنيع‏تر بنظر ميآيد.

وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ و چنين كسانى كه نسبت زنا بمحصنات دادند و نتوانستند بچهار شاهد عادل مدّعاى خود را اثبات نمايند اينان از فاسقين بشمار آيند و نه در اين موضوع و نه در غير آن در هيچ جا شهادت آنها قبول نخواهد گرديد.

ببين لطف خدا و ستاريّت آن فرد متعال بچه درجه‏اى است كه راضى نيست سرّ بنده گنهكار خطاء كار خود فاش گردد اينست كه اثبات آن را بقدرى مشكل گردانيده كه عادتا ممكن نيست ثابت گردد و باضافه اگر يك نفر و دو نفر و سه نفر در جايى كه شاهد چهارمى نباشد حتّى اگر قضيّه را رؤيت كرده و مشاهده نموده باشند حق گفتن نداشته و خطاء كرده و اگر ابراز نمايند آنها به هشتاد تازيانه تعزير و مجازات ميشوند و محكوم بفسق ميگردند و لو آنكه دروغ نگفته                        مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 79

 باشند مگر وقتى كه از اظهار چنين نسبتى توبه كنند.

إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ آيه ظاهرا استثناء از كسانى است كه پس از اين كار قبيح يعنى شهادت بر زناى محصنات بدون سه شاهد ديگر توبه كردند و خود را اصلاح نمودند كه ديگر پيرامون چنين عمل ركيكى نگردند و شهادت ناحق ندهند خداوند آمرزنده و مهربان است توبه آنان را قبول ميكند.

وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ در شأن نزول آيه گفته‏اند وقتى آيه قذف نازل شد كه كسى كه زن عفيفه‏اى را بزنا نسبت دهد و چهار نفر عادل گواه نياورد بايستى هشتاد تازيانه وى را حدّ زنند، ضحاك از ابن عباس چنين روايت ميكند عاصم بن عدىّ برخواست و گفت يا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلم اگر از ما مردى ببيند زنش را با اجنبى زنا ميكند اگر بخواهد چهار شاهد عادل پيدا كند آنها از كار خود فارغ شده‏اند و اگر بخواهد بگويد بايد هشتاد تازيانه بخورد. حضرت فرمود اى عاصم آيه اين طور نازل شده عاصم برگشت در حالى كه سامع و مطيع بود و هنوز بمنزل خود نرسيده بود ديد هلال بن اميّه وى را استقبال نمود و بعاصم گفت شرّى را يافتم ديدم سحقا بر شكم زن خودم (خوله) عاصم برگشت نزد نبى (ص) و گفت هلال گويد چنين ديدم حضرت فرستاد (خوله) زن هلال را حاضر نمود و باو فرمود شوهر تو چه ميگويد گفت يا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلم سحقا هميشه خانه ما ميآمد و بما تعليم قرآن مينمود و بعضى اوقات نزد ما ميماند و شوهرم بيرون ميرفت و من نميدانم از روى غيرت چنين گفته يا از بخل كه طعامى نزد ما بخورد پس از آن آيه (و الّذين يرمون ازواجهم الخ) نازل گرديد.

و از حسن روايت شده وقتى آيه قذف محصنات نازل شد سعد بن عباده گفت يا رسول اللَّه (ص) آيا چنين مى‏بينى اگر مردى مردى را با زن خود ببيند و او را بكشد تو آن مرد را ميكشى و اگر خبر دهد بآنچه ديده وى را صد تازيانه ميزنى آيا جايز نباشد كه او را بشمشير دفع كند بدون قصاص حضرت فرمود (كفى
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 80

 بالسيف شاه) خواست حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم بگويد (شاهدا) خوددارى كرد يعنى بس است شمشير براى شاهد بودن و بعد آن آيه لعان نازل گرديد.

و نيز عكرمة از ابن عباس روايت ميكند كه سعد بن عباده پس از نزول آيه قذف گفت يا رسول اللَّه (ص) اگر من در خانه بروم و مردى را بر شكم زنم خفته يابم وى را برنخيزانم و پى چهار گواه بروم تا باز آيم فارغ شده و رفته. اگر آنچه ديده‏ام بگويم هشتاد تازيانه بمن بزنند لكن اين امر عجيبى بنظر ميآيد حضرت فرمود اى جماعت انصار ميشنويد مهتر و بزرگ شما چه ميگويد گفتند يا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلم او را ملامت مفرما كه مرد غيوريست و هرگز زن نگرفته مگر (زن باكره) و طلاق نداده هيچ يك از زنانش را كه جرأت كرده باشد از ماها كه آن زن را تزويج بنمايد، سعد گفت جان من فداى تو باد مى‏دانم كه اين حكم خدا است و لكن من از اين حكم تعجّب ميكنم فرمود حكم خدا چنين است سعد گفت صدق اللَّه و صدق رسوله، هنوز سعد بخانه نرفته كه پسر عمّ وى هلال بن اميّه از نخلستانى كه داشت بازگشت در خانه خود ديد مردى را كه با زن او زنا ميكرد هيچ نگفت و نزد رسول رفت و گفت اين واقعه را بچشم خود ديدم و بگوش خود شنيدم رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم متغيّر گرديد و اثر كراهت بر جبين مباركش ظاهر گرديد هلال گفت يا رسول اللَّه (ص) ميدانم كه از اين سخن تو را خوش نيايد خدا ميداند كه من راست ميگويم و اميدوارم خداوند مرا فرج دهد رسول قصد كرد او را حدّ بزند انصار جمع شدند و گفتند آنچه را سعد گفت بآن رسيديم و مبتلا شديم اگر هلال را حدّ بزنى ديگر گواهى وى قبول نشود.

رسول (ص) در اين گفتگو بود كه آثار وحى ظاهر گرديد اصحاب ساكت شدند وقتى حضرت از حالت وحى باز گرديد اين آيه را بر آنها قرائت نمود.

 (پايان خلاصه مجمع البيان) وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ تا قوله تعالى تَوَّابٌ حَكِيمٌ اين آيات موسوم بآيات لعان است و پس از آيه قذف محصنات آيه بالا نازل‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 81

 گرديده و حكم كسانى را كه زنهاى خود را بزنا نسبت ميدهند و گواهانى غير از خود ندارند بيان فرموده.

فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ گفته‏اند پس از آنكه آيه لعان فرود آمد حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم هلال را با زنش خوله كه نسبت زنا بوى داده بود حاضر گردانيد و بهلال گفت بگو بخدا سوگند ميخورم كه خوله زنا داد و من در اين سخن راست ميگويم هلال گفت.

حضرت فرمود بگو بخدا قسم ميخورم كه من شريك را بر شكم او ديدم و من در اينكه ميگويم راست گويم هلال گفت.

مرتبه سوم باز گفت بگو بخدا سوگند ميخورم كه اين حمل خوله از من نيست و من راست ميگويم گفت.

مرتبه چهارم گفت بگو بخدا سوگند ميخورم كه من چهار ماه است با او خلوت نكرده‏ام گفت.

بار پنجم گفت بگو لعنت بر من اگر دروغ ميگويم اين را هم گفت بوى فرمود بنشين.

بخوله فرمود برخيز و بگو بخدا قسم ميخورم كه من زنا نداده‏ام و هلال دروغ ميگويد گفت. بار دوم گفت بگو بخدا سوگند ميخورم كه او شريك را با من در يك جا اين طورى كه ميگويد نديد و دروغ ميگويد خوله گفت. مرتبه سوم حضرت فرمود بگو بخدا سوگند ميخورم كه من از او آبستنم و او دروغ ميگويد خوله گفت. بار چهارم گفت بگو بخدا قسم ميخورم كه او هرگز مرا بر هيچ فاحشه‏اى نديده و او بمن دروغ مى‏بندد گفت. مرتبه پنجم گفت بگو غضب خدا بر خوله باد اگر اين مرد راست ميگويد اين را هم گفت، حضرت فرمود بين آنها بايد جدايى انداخت و آن طفلى كه بدنيا ميآيد اگر رنگ او بسياهى زد از شريك بن سحقا است و اگر سفيد رنگ و ساق پاى او سطبر باشد از او نيست وقتى خوله زائيد ديدند شبيه‏ترين مردم است بشريك. (ابو الفتوح رازى)
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 82

 فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ در كلمه شهادت بين علماء اختلاف است كه مقصود گواهى است يا قسم است برأى بيشتر مفسّرين و اماميّه سوگند و قسم است (شهادة باللّه) يعنى قسم بخدا وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ جواب (لو لا) محذوف و در تقدير است يعنى اگر نبود فضل و رحمت خدا بر شما بنهى از زنا و فواحش و اقامه حدود، مردم در اعمال شهوات بهلاكت ميرسيدند و نسل بشر فاسد ميگرديد. (ابى مسلم) و بقول ديگر اگر نبود فضل خدا و انعام او بر شما و اينكه خدا (توّاب) است كسى را كه از معصيت بتوبه و اصلاح نفس خود برگردد برحمت خود عود ميدهد و (حكيم) است بر واجب گردانيدن اقامه حدود الخ. (مجمع البيان)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 83

 [سوره النور (24): آيات 11 تا 22]

إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ (11) لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبِينٌ (12) لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ (13) وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ (14) إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ (15)

وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ عَظِيمٌ (16) يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (17) وَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (18) إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (19) وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ (20)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (21) وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبى‏ وَ الْمَساكِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (22)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 84

 (ترجمه)

بحقيقت كسانى كه بشما دروغ بزرگ بستند گروهى از شما ميباشند گمان نكنيد آن دروغ براى شما شرّ (و بد) بود بلكه براى شما خير است و براى هر مردى از آنان از گناه آن چيزى است كه كسب نموده و آن كسى كه از شما بزرگ‏تر و شنيع‏تر آن را فرا گرفت براى او است عذاب بزرگ (11)

چرا مؤمنين و مؤمنات وقتى اين خبر دروغ را شنيدند بنفسهاى خودشان (بهم دينان خود) گمان نيكويى نبردند (بايد گفته باشند) اين دروغى است ظاهر (12)

چرا بر سخن خود چهار گواه نياوردند و چون گواه نياوردند آنها نزد خدا دروغ گويانند (13)

و اگر نبود بر شما افزونى كرم خدا و مهربانى او هر آينه در آنچه در آن خوض كرديد از دروغ (بر عايشه) بر شما عذاب بزرگ اصابت مينمود (14)

وقتى شما (سخن منافقين را) از يكديگر تلقى ميكنيد و بزبان حرفى ميزنيد كه بآن علم نداريد و اين عمل را سهل و كوچك ميشماريد در صورتى كه نزد خدا بسيار بزرگ است (15)

چرا وقتى از منافقين چنين سخن شنيديد نگفتيد هرگز براى ما تكلّم نمودن باين سخن حلال نيست خدا منزّه است و اين بهتان عظيمى است (16)

خدا شما را موعظه و اندرز ميكند كه هيچ وقت بچنين سخنانى عود نكنيد اگر با ايمان باشيد (17)

خدا آيات خود را براى شما بيان نمود و او دانا و بحقايق                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 85

 امور (و مصالح خلق) آگاهست (18)

حقيقة آنهايى كه دوست دارند بين مردم و مؤمنين كار منكرى را اشاعه دهند در دنيا و آخرت براى آنها عذاب دردناكى آماده خواهد بود خدا ميداند و شما نميدانيد (19)

و اگر نبود بر شما فضل خدا و رحمت او و اينكه خدا رءوف و مهربان است عقوبت سخت بر شما وارد مى‏آورد (20)

اى كسانى كه بخدا ايمان آورده‏ايد گامهاى شيطان را پيروى نكنيد كسى كه پيرو گامهاى شيطان گرديد البته شيطان وى را امر ميكند بفحشاء و منكر و اگر نبود فضل خدا و رحمت او احدى از اين گناه (افك) پاك نميگرديد لكن خدا است كه پاك ميگرداند هر كس را بخواهد و خدا شنوا و بينا است (21)

و بايد صاحبان فضل و ثروت از شما قسم ياد نكنند كه بخويشان خود و فقراء و مهاجرين در راه خدا نفقه ندهند و از بخشش و انفاق در راه خدا كوتاهى نمايند و بايد (مؤمنين) جرم يكديگر را عفو كنند و از انتقام كشيدن غماض بنمايند آيا دوست نميداريد كه خدا شما را بيامرزد شما نيز از گناه ديگران در گذريد و خدا آمرزنده و مهربان است (22).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 86

 (توضيح آيات)

إِنَّ الَّذِينَ جاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ الى قوله تعالى رَؤُفٌ رَحِيمٌ شأن نزول اين آيات حكايت عايشه و عبد اللَّه ابى سلول است بروايت زهرى از عروة بن زبير و سعيد بن مسيّب و غير اينها از عايشه كه گفته عادت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلم چنين بود كه وقتى اراده سفر ميكرد قرعه ميزد بين زنهايش بنام هر يك از زنها در ميآمد او را با خود ميبرد، عايشه گفته در جنگ بنى مصطلق قرعه بنام من در آمد و اين بعد از نزول آيه حجاب بود رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود براى من كجاوه‏اى ترتيب دادند و مرا با خود برد پس از آنكه فتح واقع شد در موقع مراجعت نزديك مدينه در شب منزل كرديم من با زن ديگر براى قضاى حاجت از لشگرگاه دور شديم وقتى بر گشتيم گردن بندى كه در گردن داشتم مفقود شده بود گمان كردم در همانجا كه رفته بودم افتاده بر گشتم و در تاريكى شب آنچه گردش كردم نيافتم چون طول كشيد و حضرت رسول (ص) از رفتن من بى‏خبر بود امر نمود لشگر حركت كردند وقتى برگشتم همه رفته بودند و كسى در آنجا نبود من همانجا نشستم خواب بر من غالب گرديد وقتى بيدار شدم صبح بود و صفوان نيز خواب رفته بود و لشگريان حركت كرده بودند بر شترى نشسته بود كه خود را بلشكرگاه برساند چون مرا ديد و شناخت و من چادر بر سرم انداخته بودم آمد جلو من و شتر را خوابانيد و با من هيچ حرف نزد من سوار شتر شدم جلو شتر را گرفت تا بمنزلى رسيديم كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم با اصحاب فرمود آمده بودند چون شتر من از دور پديدار گرديد عبد اللَّه بن ابى سلول با جماعتى از منافقين طعنه زدند و آهسته با هم گفتند كه ببينيد زن رسول اللَّه (ص) با يك مرد بيگانه تنها از اين بيابان ميآيد آيا در ميان آنان چه‏ها واقع شده باشد و من از سخن آنها بى‏خبر بودم و حسّان بن ثابت و حمنه بنت جحش و مسطح بن اثامة آنان نيز شريك سخن                     
  مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 87

 آنها بودند و ميديدم رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم بمن بى‏اعتناء گرديده و سبب آن را نميدانستم وقتى بمدينه رسيديم مريض گرديدم و تا يك ماه مرض من طول كشيد و هر وقت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم بخانه من مى‏آمد از اهل خانه ميپرسيد چگونه است حال مريض شما و يك ساعت پيش من نمى‏نشست وقتى بهبودى پيدا نمودم چون در خانه ما مستراح نبود شبى با زنها براى قضاء حاجت بيرون آمدم از جمله زنان امّ مسطح با ما بود پايش بچيزى خورد و بزمين افتاد (گفت تعس مسطح) هلاكت باد بر مسطح من گفتم چرا مرد مسلمان را دشنام ميدهى كه در جنگ بدر حاضر بوده و ابن مسطح از خويشان ابو بكر بود مادرش بمن جواب داد و گفت ميدانى كه وى در باره تو چه گفته گفتم نه گفت چنين و چنان گفته من دل تنك شدم و فهميدم بى التفاتى رسول (ص) بمن براى همين است از حضرت اذن گرفتم و بخانه پدر و مادرم رفتم بمادرم گفتم مردم در باره من چه ميگويند مادرم گفت چه‏ها ميگويند و رسول (ص) براى همين از تو دل تنگ است لكن بما هيچ نميگويد من بگريه افتادم و شب و روز گريه ميكردم شبها تا صبح خواب نميرفتم و براى همين مرض من عود كرد پس از آن رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم اسامة بن زيد و علىّ بن ابى طالب (ع) را طلبيد و در باره من با آنها مشورت نمود اسامة گفت سخن اصحاب از روى غرض است نبايد شنيد، علىّ بن ابى طالب عليه السّلام گفت يا رسول اللَّه (ص) دلتنگ مباش رأى تو اقوى و درست است بهر چه رأى تو بر آن قرار گرفت عمل نما و اگر ميخواهى بريره كه كنيز او است بخواه و از حقيقت كار او از وى استفسار نما حضرت بريره را طلبيد و گفت تو در باره عايشه چه مى‏گويى او گفت يا رسول اللَّه (ص) بحقّ آن خدايى كه تو را بحق فرستاده من تا حال از او هيچ خطايى نديدم.

عايشه گفته من گفتم بخدا سوگند كه من خود را از اين مبرّا ميدانم گمان نميكردم كه خدا در باره من آيه‏اى بفرستد لكن اميدوار بودم كه حضرت خوابى ببيند كه دليل بر تبرئه من باشد و حضرت از امّهات مؤمنين و صحابه از حال من تفتيش نمود همه بر پاكى من شهادت دادند، پس از آن حضرت در منبر رفت
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 88

 و پس از خطبه فرمود (اى گروه مؤمنين مرا معذور داريد از مردى كه مرا ميرنجاند در اهل من) و مقصود آن حضرت، عبد اللَّه بن ابى سلول بود. سعد بن معاذ برخواست و گفت يا رسول اللَّه اگر از اوس است بفرما تا گردنش را بزنم و اگر از خزرج است و از ياران و برادران ما است حكم كن تا سرش را ببرم، سعد بن عبادة كه پيشواى خزرج بود برخواست و با سعد گفتگو نمود كه عبد اللَّه بن ابى سلول خزرجى است نه اوسى حضرت او را ساكت نمود و از منبر پائين آمد و در حجره من آمد و من گريه ميكردم حضرت فرمود اگر از اين عمل مبرّايى خدا تو را عوض بدهد و اگر خطاء كارى توبه كن من گفتم يا رسول اللَّه خدا ميداند كه مبرّايم و از من چيزى صادر نشده كه از خدا شرم داشته باشم و دشمنان هر چه گفتند من صبر ميكنم و ميگويم آنچه را يعقوب گفت (فصبر جميل و اللَّه المستعان على ما تصفون) اين گفتم و روى بديوار نمودم و گريه را آغاز كردم ناگاه صداى شهپر جبرئيل بر آمد وقتى رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم از وحى فارغ گرديد فرمود

 (ابشرى يا عائشة اما و اللَّه فقد برأك اللَّه)

اى عايشه بتو مژده ميدهم كه خداوند تو را تبرئه نمود و اين آيه را قرائت فرمود.

إِنَّ الَّذِينَ جاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ الخ (افك) دروغى را گويند كه شديدترين اقسام كذب باشد و اصل (افك) بمعنى قلب كلام است بمعنى عظيمتر.

قال الراغب (الافك كلّ مصروف عن وجهه الّذى يحقّ ان يكون عليه و منه قيل للرياح العادلة عن المهاب مؤتفكة) و قال الطبرسى (اى بالكذب العظيم الّذى قلب فيه الامر عن وجهه) يعنى دروغ عظيمى كه مطلب را از وجه خود قلب گرداند و مقصود در اينجا دروغى است كه بر عايشه و صفوان بن معطل سلمى بستند و ده عدد از مردها كه ما بين چهل نفر باشند (عصبه) گويند و آن جماعتى كه چنين دروغى را بستند عبد اللَّه بن ابى سلول و زيد بن ابى رفاء و حسان بن ثابت شاعر و مسطح بن اتائة پسر خاله ابو بكر و حمئة بنت جحش خواهر                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 89

 امّ المؤمنين زينب و غير اينها بودند.

خلاصه اين آيات در مقام مذمّت كسانى فرود آمده كه چنين نسبت بزرگى را بعايشه و صفوان دادند.

لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ اين جمله كلام مستأنف است و ظاهرا ضمير جمع در (لا تحسبوه) حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم و عايشه و صفوان است كه در اثر چنين نسبت ناگوارى بسيار آزرده شدند و خداوند تعالى براى تسلّى دل آنها خبر ميدهد كه گمان نكنيد اين نسبت براى شما شرّ باشد بلكه خير است، و ممكن است خير بودنش از چند جهت باشد يكى همان دلتنگى و غم براى شما سعادت و اجر آورد و ديگر هيجده آيه براى تبرئه شما نازل گرديده و باضافه نفاق مخفى منافقين ظاهر شد و عذاب بزرگ براى آنها آماده گرديد.

لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ و نيز در مقام تسلّى دل رسولش تذكّر ميدهد كه هر كس هر عمل بدى نمايد باز گشت بخودش مينمايد و آن كسى كه اين نسبت را شديدتر كرده بود كه گويند عبد اللَّه بن ابى سلول يا مسطح بن اثاتة يا حسّان بن ثابت بوده براى او عذاب بزرگى مهيّا گرديده.

لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبِينٌ در مقام اعتراض بمؤمنين بر آمده كه چرا اينها وقتى چنين افترايى را نسبت بحريم رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلم شنيدند انكار ننمودند و مانع از گفتار منافقين نشدند بلكه ساكت شدند و هيچ نگفتند و سزاوار چنين بود كه مؤمنين آنان را از اين گفتار ركيك باز دارند و ناموس پيمبرشان را از اين افتراء تبرئه نمايند و بگويند اين افتراء بزرگى است.

لَوْ لا جاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 90

 چون در آيات بالا راجع بقذف محصنات چنين دستور رسيده بود كسى كه بزن محصنه نسبت زنا بدهد و چهار شاهد عادل گواهى بر آن ندهند بايد هشتاد تازيانه باو بزنند و او از فاسقين محسوب گرديده و ديگر شهادت او در هيچ موردى قبول نخواهد شد و اين آيه تأكيد ميكند همان آيه را و سرزنش بكسانى است كه نسبت زنا بزنهاى عفيفه ميدهند عموما و نسبت بعايشه خصوصا كه آنهايى كه چنين سخن ناروايى گفتند چرا چهار شاهد عادل براى گواهى گفتارشان نياوردند و چون شاهد نياوردند نزد خدا يعنى بحكم خدا و قانون اسلام از دروغ گويان محسوب خواهند گرديد.

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ الى قوله تعالى رَؤُفٌ رَحِيمٌ اين آيات چون قبلا ترجمه شده و نيز معانى آن واضح است براى اختصار از توضيح و تفسير آن خوددارى نمودم.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ الخ خطاب بتمام مؤمنين نموده كه شما در گفتار و رفتار و اعمالتان تابع شيطان نگرديد زيرا عمل شيطان جز اغواء و فريب دادن بنى آدم و امر بفحشاء و منكر چيز ديگرى نخواهد بود و شياطين در اعماق قلب شما فرو رفته و بتوسّط قواى حيوانى از شهوت و غضب و قواى وهميّه كه درى باز شده بسوى شيطان است بر شما چيره شده و بشر را از طريق سعادت منحرف گردانيده و بدانيد كه شيطان دشمن بزرگ شما است از او احتراز نمائيد و تابع او نشويد قوله تعالى (أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ) سوره يس آيه 60 «1»، و اگر نبود فضل و احسان حق تعالى احدى از بنى آدم از دست شيطان نجات پيدا نمينمود و لكن خدا هر كس را بخواهد تزكيه و پاك مينمايد و او را از شرّ

__________________________________________________

 (1) خطاب بتمام بنى آدم است كه آيا من در روز (الست) كه شايد مقصود عالم قضاء و قدر و اول پيدايش مخلوقات باشد با شما عهد و ميثاق ننمودم تابع شيطان نگرديد زيرا كه آن ملعون دشمن ظاهرى است براى شما.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 91
شيطان در پناه خود محفوظ ميدارد.

البته معلوم است خواسته خدا كه هر كس را بخواهد از شرّ شيطان حفظ مينمايد و او را از آلودگى صفات نكوهيده پاك ميگرداند جزافى نخواهد بود لطف حق تعالى و رحمت رحمانى او نسبت بتمام افراد بشر مساوى است البته كسانى كه مشمول رحمت گرديده‏اند و خداوند آنان را از شرّ شيطان حفظ گردانيده و تزكيه و پاك شده‏اند بى‏جهت نبوده آنان كسانى ميباشند كه باختيار خود را در معرض رحمت حق تعالى قرار داده و مطيع امر او گرديده‏اند.

وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبى‏ وَ الْمَساكِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ گفته‏اند (يأتل) يا مأخوذ از (ألية) بمعنى قسم است و يا مأخوذ از (الو) و بمعنى تقصير است. و بنا بر معنى اول (ان يؤتوا) كه بعد از آن است بمعنى على است يعنى (على ان يؤتوا) كه على محذوف است. و بنا بر معنى دوم كه بمعنى تقصير باشد فى در كلام مندرج است (فى ان يؤتوا).

خلاصه معنى آيه چنين ميشود كه صاحبان فضل و تمكّن و مال بايد تقصير نكنند يا اينكه قسم نخورند بترك انفاق كردن مال بنزديكان خود و بمستمندان و فقراى مهاجرين كه در راه خدا از وطنشان هجرت نموده‏اند و اگر حقّى نزد آنها دارند بايستى از حق خود بگذرند و اگر خطايى از آنها سر زده بپوشانند و انتقام نكشند بلكه از حق خود غمض عين نمايند.

وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ يعنى اگر ميخواهيد خدا از گناهان شما در گذرد شما هم بايد از ستم كننده بر شما در گذريد و هر كه ميخواهد مشمول عفو شود بايد عفو كند و همين طور نسبت بساير صفات الهى مثلا رحم كند تا مشمول رحم شود كما

فى الحديث (من لا يرحم لا يرحم)

و در مقام تحريص و ترغيب مؤمنين بر آمده و گويا گوشزد آنها ميكند كه كسى كه داراى اين چند صفت باشد يكى انفاق بارحام و فقراء و مهاجرين
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 92

 نمايد و ديگر اگر از كسى ظلم و ستم نسبت باو واقع گرديده عفو نمايد و انتقام نكشد و چشم بپوشد و نديده فرض كند ستم كسى را كه باو ستم كرده چنين شخصى در مورد مغفرت و رحمت حق تعالى واقع گرديده.

و اگر اين آيه را با آيه بالا جمع كنيم چنين نتيجه ميدهد كه اينهايند كه خدا خواسته تزكيه‏شان نمايد زيرا كه اين دو صفت يكى انفاق مال و ديگر غمض عين نمودن از انتقام كشيدن از كسى كه در باره او ظلم و تعدّى نموده البتّه چنين كسانى قلبشان مصفّى گرديده و مورد نظر لطف پروردگارشان گرديده‏اند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 93

 [سوره النور (24): آيات 23 تا 31]

إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (23) يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (24) يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ (25) الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (26) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى‏ أَهْلِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (27)

فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَ إِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكى‏ لَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (28) لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيها مَتاعٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ (29) قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ (30) وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (31)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 94

 (ترجمه)

كسانى كه زنهاى عفيفه مؤمنات را قذف ميكنند (يعنى نسبت زنا بآنها ميدهند) در حالى كه آنان از اين نسبت بى‏خبرند آنان در دنيا و آخرت از رحمت خدا دورند و براى آنها عذاب بزرگ خواهد بود (23)

بر آنها عذاب ثابت است روزى كه گواهى ميدهد بر ضرر آنها زبان و دستها و پاهاى آنها بآنچه (از گناهان) عمل ميكردند (24)

در آن روز (قيامت) خدا پاداش اعمال آنها را تمام ميدهد و در آن روز بعيان مى‏بينند كه او است حق ثابت بذات خود و ظاهر بالوهيّت (25)

زنهاى پليد براى مردهاى پليدند و مردهاى پليد براى زنهاى پليدند و زنهاى پاك براى مردهاى پاكند و مردهاى پاك براى زنهاى پاكند و آن جماعت پاكان برى هستند از آنچه در باره آنان مى‏گوييد و براى آنها است آمرزش و روزى خوب (26)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد در خانه‏اى كه غير از خانه شما است داخل نگرديد تا وقتى كه اذن بطلبيد و بر اهل خانه سلام كنيد و اين عمل براى شما بهتر است شايد شما پند بگيريد (27)

و اگر كسى را در خانه نيافتيد داخل نشويد تا وقتى كه بشما اذن داده شود و اگر بشما گفته شود برگرديد برگرديد و اين عمل براى شما پاكيزه‏تر (و بهتر است) و خدا بآنچه شما ميكنيد آگاهست                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 95

 (28)

و براى شما گناهى نيست كه داخل شويد در خانه غير مسكون كه كسى در آن نباشد اگر در آن متاعى داشته باشيد و خدا ميداند آنچه را ظاهر گردانيد و آنچه را مخفى نمائيد (29)

اى محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) بمردهاى مؤمنين بگو ديده‏هاى خود را بپوشند و فرجهاى خود را نگاه دارند اين براى آنها پاكيزه‏تر است حقيقة خدا بآنچه ميكنيد آگاهست (30)

و بگو بزنهاى مؤمنات كه چشمهاى خود را بپوشانند و فرجهاى خود را حفظ نمايند و زينت خود را ظاهر نگردانند مگر آنچه را از آن پيدا است و بايد مقنعه‏هايشان را بر گريبان‏هايشان بزنند يعنى در يخه پيراهن و زينت خود را آشكار نكنند مگر براى شوهرهايشان يا پدرهايشان يا پدرهاى شوهرهايشان يا پسرهايشان يا پسرهاى شوهرهايشان يا برادرهايشان يا پسران برادرهايشان يا پسرهاى خواهرانشان يا زنهاشان يا آنچه را دستهاى آنها مالك گرديده‏اند يا پيروان آنها از مردهايى كه محتاج (بزن) نباشند (يعنى از پيرى) يا اطفالى كه بر عورات زنها بى‏اطّلاعند و بايد زنها (موقع راه رفتن) پاهاى خود را بزمين نكوبند تا آنكه ظاهر گردد از زينت آنچه را مخفى گردانيده‏اند اى مؤمنين تمامتان بسوى خدا توبه كنيد شايد شما رستگار گرديد (31).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 96

 (توضيح آيات)

إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ بعضى از مفسّرين در شأن نزول آيه گفته‏اند اين آيه نيز در باره عايشه نازل گرديده، و اكثر مفسّرين همين طورى كه آيه دلالت دارد حمل بر عموم نموده‏اند زيرا كه شأن نزول آيه مخصّص نيست و آيه بعموم خود باقى است.

آنهايى كه بزنهاى مؤمنه عفيفه نسبت زنا ميدهند اينان ملعونند هم در دنيا كه بدون چهار شاهد عادل حكم حدّ بر آنها جارى است و هم در آخرت كه از رحمت خدا دورند و عذاب دردناك سخت براى آنها مهيّا است.

و اختصاص بمحصنات با اينكه چنين تهمتى نسبت بمردهاى مؤمن هم نيز عذاب اليم را ايجاب ميكند شايد براى اين است كه چنين نسبت بزن عفيفه شنيع‏تر و قبيح‏تر است و نوعا زن از اين نسبت زيادتر از مرد آزرده ميگردد و در نظرها خفيف و بى‏مقدار ميشود و متّهم ميگردد بفاحشه‏گى.

يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (تشهد) بتا و يا هر دو قرائت شده و معنى يكى است.

اين آيه گناه‏كاران و خطاء كاران را تهديد ميكند و بكلمه (عليهم) كه براى ضرر آورند خبر ميدهد و گويا گنهكاران را متنبّه ميگرداند كه گمان نكنيد كه سخنى بزبان آورديد و بدستها و پاهاى خود كارهاى ناشايسته نموديد و كسى مطلع بر آن نگرديد و نيز بر آن اثرى مترتّب نميگردد چنين نخواهد بود بلكه در دادگاه الهى علاوه بر گواهانى از كرام الكاتبين و غير آنها تمام اعضاء شما بحكم حق تعالى بر ضرر شما گواهى ميدهند و آنچه باين اعضاء عمل نموده‏ايد ارائه خواهند داد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 97

 (سخنان مفسرين در توجيه چگونگى شهادت اعضاء) 1- خداوند بنيه‏اى در آنها قرار ميدهد كه قدرت بر تكلّم پيدا نمايند 2- در آنها ايجاد كلامى ميكند كه متضمّن شهادت باشد پس متكلّم خدا است نه جوارح و چون اعضاء محلّ كلام واقع ميگردند كلام را نسبت باينها داده 3- خداوند در اعضاء علامتى قرار ميدهد كه علامت نطق بكلام و شهادت است امّا شهادت آنها بزبان براى اين است كه ميدانند ديگر انكار آنان فائده‏اى ندارد. و امّا قوله تعالى (الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ) جايز است زبان بيرون آيد و دهن بسته گردد و جايز است كه در حال شهادت دست و پا و دهن بسته گردد.

 (مجمع البيان) ولى همان معنى اول بحقيقت نزديكتر مينمايد باين طور كه گفته شود بدلالت قوله تعالى كه در وصف قيامت فرموده (وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ) سوره عنكبوت آيه 74. و در جاى ديگر در پاسخ اعتراض انسان باجزاء خود كه چرا بر ضرر من شهادت ميدهيد (قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ) كه بدلالت اين آيات اجزاء موجودات در قيامت همه صاحب حيات و منطقند و چنين عملى بر خدا آسان است و تا بشود نبايد آيات را از معنى تحت اللفظى آن بمعنى ديگر منصرف گردانيد.

يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ مقصود از دين روز جزاء است كه خداوند در آن روز ميعاد در دادگاه عدل الهى پاداش عمل هر كسى را بتمامه خواهد داد زيرا كه او است حق ثابت قائم بذات خود و ظاهر است بالوهيّت و حقانيّت و عادلى است كه جور و ستم نسبت بذات مقدّس او روا نيست البتّه حقّ هر مظلومى را از ظالم ميگيرد و بصاحبش ردّ خواهد نمود.                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 98

 الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ سخنان مفسرين در توجيه آيه 1- مقصود از خبيثات سخنان ناشايسته است چنانچه بعضى در باره عايشه و صفوان گفتند و چنين سخنان ركيك شايسته مردهاى ناشايسته است و سخنان پاكيزه و بى‏آلايش لائق مردمان پاكيزه و شايسته است زيرا سخن هر كسى ارائه و نشان ميدهد (ما فى الضمير متكلّم را) قوله تعالى (قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ) «1» و همين است نكته اينكه گفته‏اند (كلّ اناء يرشح بما فيه) «2» و اين تفسير از ابن عباس و حسن و ضحاك و مجاهد نقل شده.

2- مقصود از (خبيثات) زنهاى ناپاكند و مقصود از (خبيثون) مردهاى ناشايسته و ناپاكند. (ابى مسلم و جبائى) و همين معنى را از ابى جعفر (ع) و ابى عبد اللَّه (ع) نقل ميكنند. و آن آيات اوائل سوره (الزانى لا ينكح الّا زانية او مشركة الخ) مؤيّد همين معنى دوم است.

خلاصه بنا بر معنى دوم چون سنخيّت سبب الفت و اتّحاد ميشود هر كسى طالب هم سنخ و هم رويّه خود است، مردهاى پاك و طاهر طالب و مايل بزنهاى پاك و بى‏آلايشند و زنهاى پاك نيز همين طور طالب مردهاى پاكند، و مصداق كامل اين آيه در زمان ما بخوبى ظاهر و هويدا است كه مى‏بينيم هر مرد و زنى در ازدواج طالب هم سنخ و هم جفت خودش ميباشد مردهاى پاك و طاهر طالب زنهاى پاك و صالح و عفيف ميباشند، زنهاى پاك نيز همين طور طالب مردهاى صالح با تقوى ميباشند.

و شايد آيه چنانچه بعضى گفته‏اند اگر چه مطلق است و عموم دار لكن بدليل‏

__________________________________________________

 (1) بگو عمل هر كسى هم شكل گوينده وى است.

 (2) از هر ظرفى ترشّح ميكند آنچه را كه در او است (از كوزه همان برون تراود كه در او است).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 99

آخر آيه أُولئِكَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ مصداق كاملش عايشه و صفوان باشد كه اينها از اين نسبتى كه داده‏اند منزّه و مبرايند و چون عايشه نسبت برسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلم دارد و او پاك و طاهر است البته بايستى بحكم سنخيت زنهاى او از هر عمل خلاف عفّت پاك و طاهر باشند و زن پيمبر اگر چه ممكن است مثل زن نوح و زن لوط كافر باشند لكن بايد از عمل خلاف عفّت منزّه و مبراء باشند زيرا كه سزاوار نيست زوجه رسول با ديگرى هم بستر گردد و نظر بمقام بلند نبىّ خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم است كه آيات عذابى كه راجع بافك و نسبت ناشايسته كه بعايشه و صفوان داده شده اين قدر غليظ و شديد رسيده كه ظاهرا كمتر گناهى است در قرآن مجيد اين طور تهديد بعذاب و لعنت خدا در باره آن ذكر شده باشد.

راجع بآيه (الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ) در تفسير جواهر طنطاوى بيانى دارد كه براى توضيح مختصرى از آن را در اينجا ترجمه مينمايم:

چنين گفته بدان كه در اين آيه اخلاق و طبايع و غريزه‏ها و امور عجيب آن را شرح ميدهد و بيان ميكند كه انسان بلكه كليّه عالم موجودات ملازم و ارتباطى بين آنها نيست مگر بتناسب، و اتحاد در جايى پديد نميگردد مگر بمناسبت صفات مثل اينكه كره زمين متجاذبة الاجزاء است يعنى هر يك از اجزاء آن مجذوب ديگرى است، و همچنين است كره هوا و كره نسيم پس هر يك از اجزاء اين موادّ ملحق و چسبيده باصل خودشانند و تناسب و تشابه در صفات است كه تمام موارد را مطيع اصل گردانيده، همين طور است اخلاق مردم وقتى در صفات مشاكل و متناسب هم گرديدند اتّفاق و اتّحاد بين آنان پديد ميگردد و وقتى در صفات مختلف گرديدند متفرّق ميگردند، و در روز قيامت نيز همين طور است و مردم اجتماع نميكنند مگر وقتى كه متّفق گرديدند و تفرقه بين مسلمانهاى امروزه براى جهل و نادانى است كه بين آنها دائر گرديده و اگر اينها در معارف                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 100

 و علوم با هم مناسبت داشتند با هم اجتماع مينمودند و متّحد ميشدند لكن جهل بين آنها تفرقه انداخته. (پايان) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا استيناس مأخوذ از انس است و در اينجا بمعنى استعلام و دستور گرفتن است و اين آيه خطاب باهل ايمان نموده و نهى كرده كه نبايد در خانه غير خودتان وارد گرديد مگر پس از اذن گرفتن از صاحب خانه، و روى قاعده فقهيّه نهى از چيزى مثل امر كه وجوب ميآورد دلالت بر حرمت دارد، و بر هر مؤمنى وقتى خواست داخل خانه غير خودش بشود بر او لازم است كه اذن بگيرد اگر چه خانه پدر يا مادر يا اولادش باشد، و اذن گرفتن ميشود بقول حاصل گردد كه صريحا دستور گيرد و ميشود بطور ديگر و يا بعمل مثل اينكه در بزند يا طورى كند كه ورود خود را قبلا باهل خانه اعلام نمايد و رضايت آنان را بدست آورد وَ تُسَلِّمُوا عَلى‏ أَهْلِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ بقرينه (خير لكم) كه غالبا براى امر استحبابى مى‏آورند، بعضى نهى (لا تدخلوا) را حمل بر نهى تنزيهى نموده‏اند و امر (و تسلّموا) را بر امر استحبابى حمل كرده‏اند، و بعضى نهى از عدم دخول بدون اذن را حمل بر حرمت كرده‏اند و امر (و تسلّموا) را بر استحباب زيرا كه اجماعى است كه سلام مستحبّ است و جواب سلام واجب است و اينجا جاى بحث در آن نيست و راجع بكتب فقهيه است.

بروايت ابى ايّوب كه گويد گفتم يا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلم استيناس چيست گفت سخن گويد يا بتسبيح يا بتحميد يا بتكبير يا بتنحنح كه اهل خانه مطلع گردند. (طبرسى) فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَ إِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكى‏ لَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ آيه امر استيذان را مؤكد مينمايد كه پس از اذن اگر نيافتيد در خانه‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 101
كسى را كه بشما اذن دخول دهد يا اگر گفته شد بشما بر گرديد بايد برگرديد و بدون اذن صاحب خانه داخل نگرديد و چنين عملى باعث پاكى و صفاى نفس و روح شما ميگردد.

اين آيات كه امر باذن گرفتن و بدون اذن داخل خانه نشدن است مربوط بآيات بالا است كه حكم حدّ زنا و قذف محصنات و عذاب سختى كه بر مرتكب آن مهيّا گرديده را مؤكّد ميگرداند كه بدون اذن داخل خانه كسى نشويد، و شايد حكمت اين حكم چنين باشد كه مبادا نظر موجب فساد گردد و متّهم گرديد، اين است كه بايد براى جلوگيرى از تهمت و فساد اذن نگرفته داخل خانه غير نشويد.

لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيها مَتاعٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ پس از نهى از داخل خانه غير گرديدن بدون دستور اجازه ميدهد دخول در خانه غير مسكونى را كه براى شخص در آن متاعى باشد.

سخنان مفسرين در توجيه آيه 1- مقصود كاروانسراها و حمام‏ها و آسياب‏ها ميباشد و جايى كه در آن متاعى است يعنى استمتاع و فائده بردنى است. (قتاده) و از محمد حنفيه و امام صادق عليه السّلام نيز چنين روايت شده و بنا بر اين (متاع لكم) يعنى (استمتاع لكم).

2- در راه مدينه جاهايى مهيّا شده بود كه پالان و آلات شترها را در آنجا ميگذاشتند و ايمن بود و كسى از آنجا سرقت نمينمود وقتى دستور خواستند خداى تعالى اجازه داد كه در آنجا بروند و متاع خود را بردارند. (مجاهد) 3- خرابه‏هايى است كه از كار افتاده و مردم براى قضاء حاجت آنجا ميروند (عطاء) 4- كاروانسراها است كه در آن حجره‏هاى تجّار است كه در آن امتعه دارند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 102

 5- مطلق خانه‏هاى غير مسكون است كه از مردم و امتعه خالى باشد.

 (ابن جريح) قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ (من) تبعيضى است و مقصود پوشانيدن چشم است از آنچه را كه ديدن آن روا نيست و منحصر گردانيدن نظر بر آنچه ديدن آن جايز و مباح است و بنظر اخفش (من) زائده است. و از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه حفظ فروج در قرآن در تمام موارد عبارت از زنا است مگر در اينجا كه مقصود ستر و پوشيدن است بطورى كه احدى آن را نبيند و براى مرد جايز نيست كه بعورت برادرش نظر كند و نيز زن نبايد بعورت خواهرش نگاه كند، پس از بيان حكم در مقام تهديد خبر ميدهد كه خداوند ميداند بآنچه عمل ميكنيد و بر شما است كه از مخالفت اوامر الهى حذر كنيد و در هر حركت و سكونى مواظب باشيد كه خلاف نكنيد. (طبرسى) وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ پس از آن بزنها امر نموده كه چشمان خود را بپوشانند و فروج خود را حفظ كنند، و گويند مقصود از (غضّ) چشم در مرد و زن چنين نيست كه چشمان را بر هم گذارند و نه اينكه روى آن را بپوشانند بلكه ظاهرا مقصود اين است كه نگاه نكنند بآنچه نبايد نگاه كنند، و (من) در هر دو موضع تبعيضى است و زائده نيست چنانچه از اخفش نقل شده بلكه منع از بعض اقسام رؤيت است كه آن نظر بغير محارم باشد و معنى آيه چنين ميشود كه (اى رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم بگو بمردهاى مؤمن و زنهاى مؤمنه كه نظر نكنيد ببعضى از چيزهايى كه نبايد نظر كنيد و نيز بگو فرجهاى خود را نگاه داريد.

بروايت عبادة بن صامت كه گفته رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود شما براى من شش چيز را ضمانت كنيد تا من بهشت را براى شما ضمانت نمايم: 1- وقتى خبرى دهيد راست بگوئيد. 2- چون وعده كنيد وفا بوعده خود كنيد. 3- امانتى                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 103

 كه بشما دهند ادا كنيد. 4- فرجهاى خود را از حرام باز داريد. 5- چشم خود را از حرام نگاه داريد. 6- دست خودت را از لقمه حرام بكشيد.

أمير المؤمنين عليه السّلام از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم روايت نموده كه فرمود

 (النظر الى محاسن المرأة سهم مسموم من سهام ابليس)

نظر نمودن در حسن زن تير مسمومى است از تيرهاى ابليس.

بروايت امّ سلمه كه گفته من و ميمونه نزد پيمبر اكرم (ص) بوديم امّ مكتوم آمد حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم گفت پنهان شويد گفتيم يا رسول اللَّه امّ مكتوم اعمى است فرمود آيا شما نيز اعمى ميباشيد.

و بعضى از مفسّرين نقل ميكنند كه روزى رسول (ص) در حجره فاطمه سلام اللَّه عليها بود امّ مكتوم آمد فاطمه پنهان شد وقتى امّ مكتوم رفت فاطمه (ع) نزد پدر آمد حضرت فرمود اى فاطمه چرا پنهان شدى امّ مكتوم نابينا است گفت اگر او چشم ندارد من دارم اگر او مرا نمى‏بيند من او را مى‏بينم. (منهج) وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها يكى از جمله احكام خصوصى زنها اين است كه زينت خود را ظاهر نگردانند مگر آنچه را كه ظاهر است.

 (سخنان مفسرين در توجيه آيه)

1- مقصود از زينت محل زينت است يعنى آن اعضاء بدن را كه در آن زينت ميباشد در نظر غير محارم و كسى كه در حكم آنها است كشف آن جايز نيست و بايد ظاهر نگردانند و مقصود نفس زينت نيست زيرا كه نظر نمودن بآنها حلال است، و برأى بعضى زينت دو قسم است: زينت ظاهر و زينت باطن و زينت ظاهر پوشانيدن آن واجب نيست و نيز نظر نمودن بآن حرام نميباشد، لقوله (إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها) و در اينكه مقصود از زينت ظاهره چيست سه قول است (طبرسى) 2- زينت ظاهره ثياب و زينت باطن خلخالها و دو گوشواره و دو دست بند (ابن مسعود)                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 104

 3- زينت ظاهره سرمه و انگشتر و دو طرف صورت و خضاب دو كف دست (ابن عباس) 4- زينت ظاهر صورت و دو كف دست است. (ضحاك و عطاء) و در تفسير علىّ بن ابراهيم دو كف دست و انگشتان. (مجمع البيان) ظاهرا زينت بمعنى عرفى آن چيزى را گويند كه شيئى را بآن بيارايند مثل اينكه گويند مجلس را باسباب تجمّلات يا بسخنهاى حكمت آميز زينت داديم و زينت يافتن هر چيزى در خور خود و مناسب وى است و معلوم است اسبابى كه خارج از موضوع باشد زينت بشمار نميآيد، و انسان يا چيز ديگر وقتى به آلات زينت خود را آراسته گرداند گويند زينت كرده، و محل زينت نيز بدون پيراستگى بزينت متّصف بزينت نميگردد.

خلاصه ظاهرا در كلمه (زينتهنّ) دو قيد مأخوذ است يكى اعضاء بدن زن كه محل زينت است و ديگر آن اشيايى مثل گوشواره و دست بند و گردن بند و امثال آنها هر چيزى كه زن بآن آراسته گردد و بر حسن و زيبايى وى افزوده شود و هيچ يك بتنهايى بدون ديگر از مصاديق زينت بشمار نميايد چنانچه ميدانيم هيچ وقت جواهرات و طلا آلات بدون پيراستگى باعضاء در تعداد زينت محسوب نميگردد مگر اينكه گفته شود اينها آلات زينتند، و اينكه شيخ طبرسى گفته مقصود از (زينتهنّ) اعضاء بدن است بنظر درست نميآيد زيرا كه صرف نمودن كلام از ظاهرش بدون لزوم و قرينه مجوّز خلاف قاعده است بلكه در عطف جمله بعد (وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ) كه در بيان قدر لزوم از پوشانيدن اعضاء بدن است و نميشود عطف و معطوف يك چيز باشد معلوم ميشود مقصود از زينت منهىّ عنه اعمّ است كه شامل ميگردد اعضاء نامبرده شده در آيه و هر چه از اعضايى كه زن خود را بآن آراسته گردانيده و مزيد بر حسن و زيبايى وى گرديده و بنا بر اين لباس الوان خوش دوخت و مد و آلاتى كه بآن آرايش ميكنند از قبيل «يورد» و «ماتيك» و امثال اينها از مصاديق زينت بشمار ميرود زيرا كه تمام اينها مزيد                    
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 105

 بر حسن و زيبايى زن ميشود و بيشتر مورد توجّه مردهاى شهوت پرست قرار ميگيرند و غرض شارع جلوگيرى از آن است.

پس از اين بيان معلوم ميشود كه براى زن دو حالت است يكى وقتى كه از زينت عارى باشد آن وقت مشمول جمله اول است كه (وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ الخ) و ديگر آن وقتى است كه خود را باسباب زينت آراسته گردانيده كه در اين صورت از آيه چنين استفاده ميشود كه بايستى تمام اعضايى كه بزينت تزيين و آراسته شده از نظر غير محارم بپوشاند مگر آنچه را كه ظاهر است و نميشود آن را پوشانيد مثل چادر (و اللَّه العالم) وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُيُوبِهِنَّ (خمر) جمع خمار است و بمعنى مقنعه‏ها ميباشد و آن پارچه‏ايست كه زن بر سر مياندازد و كشيده ميشود تا سينه او و آيه امر ميكند كه بايستى زن مقنعه خود را در سينه‏اش بكشد براى اينكه گردن و گلوى وى را بپوشاند.

و بعضى گفته‏اند بايد زنها مقنعه خود را بيندازند تا پشت سرشان تا اينكه سينه آنها ظاهر نگردد و (جيوبهنّ) كنايه از سينه است.

و بقولى زنها اين طور مأمور گرديده‏اند براى اينكه مويها و گوشواره‏ها و گردنهاى آنها ظاهر نگردد، و از ابن عباس است كه بايد زن مو و سينه و اطراف آن را بپوشاند.

وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ يعنى زينت باطنه، و زينت باطنه آنهايى است كه در نماز كشف آنها جايز نيست، و ابن عباس گفته براى زن جايز نيست كه عباء و مقنعه خود را بيندازد إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ يعنى مگر براى شوهرهاى خود كه سبب ميل آنان و تحريك شهواتشان گردد و در روايت لعنت شده بر (سلتاء) يعنى بر زنى كه خضاب نكند و بر (مرهاء) يعنى زنى كه سرمه بچشم نكشد و لعنت شده بر (مسوقة و مفسلة) مسوفة زنى است‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 106

 كه وقتى شوهرش خواست با او نزديكى كند اجابت نكند و مفسله زنى است كه هر گاه شوهرش وى را خواست براى مقاربت بدروغ بگويد حائضم. (مجمع البيان) أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ (الى قوله تعالى) أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ سخنان مفسرين در توجيه (تابعين) مأخوذ از مجمع البيان 1- تابع كسانى را گويند كه وارد منزلهايى ميگردند تا طعامى بدست آرند و حاجت بزن ندارند يا ابله‏ها و اين قول مروىّ از حضرت صادق عليه السّلام است.

 (ابن عباس و قتاده و سعيد بن جبير) و از ابا عبد اللَّه (ع) نيز روايت شده 2- مقصود مردهاى عنّين ميباشند كه مايل بزن نيستند براى عجزشان.

 (عكرمه و شعبى) 3- خنثى كه رغبت بزن ندارد. (شافعى) 4- مقصود مرد پيرى است كه ديگر شهوتى در او نيست (يزيد بن ابى حبيب) 5- آن بنده كودك است كه هنوز در او شهوت ظاهر نشده.

 (ابى حنيفه و ياران او) أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ النِّساءِ از جمله مستثنيات حجاب كودكانى ميباشند كه اينان بر عورات زنان مطّلع نيستند و هنوز شهوت در آنها ظاهر نگرديده، و بقولى قدرت بر مجامعت ندارند و وقتى بمرتبه مردها رسيدند حكم آنها همان حكم مردها است. (پايان) وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ زنها باضافه بر حكم محجوب گردانيدن خود را از غير محارم مأمور گرديدند كه موقع راه رفتن پاهاى خود را محكم بزمين نكوبند تا اينكه زينتى مثل خلخال يا چيز ديگرى كه زير لباس مخفى نموده‏اند ظاهر شود و محرّك شهوات گردد، و تمام اين آيات ارائه ميدهد كه مقصود از حجاب و تستّر زن                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 107

 و غضّ نظر كه نه مرد بزن نظر كند و نه زن بمرد، و حدّى كه بر زناكار معيّن شده براى جلوگيرى از زنا است كه اختلال در انساب پديد نگردد و نطفه در محلّ طاهر واقع گردد.

وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ و امر (توبوا) شامل تمام مؤمنين از زن و مرد ميگردد زيرا كه هر فردى از بشر بمقتضيات قواى شهوت و غضب و باقى قواى حيوانى در معرض خطاء و گناه است مگر كسانى كه صاحب نفس قدسى باشند و قواى طبيعى آنها مطيع عقل لاهوتيشان گرديده كه از گناه مصون ميباشند، مخصوصا در آيات بالا كه راجع بزنا و حدّ آن و قذف و رمى محصنات و نظر بغير محارم احكامى بيان نموده شايد اين آيه اشاره باين است كه در هر جايى كه مخالفت اين احكام را نموديد توبه كنيد و از مخالفت امر الهى بموافقت بازآئيد كه اميد رستگارى براى شما هست.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 108

 [سوره النور (24): آيات 32 تا 38]

وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (32) وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتاكُمْ وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ (33) وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ آياتٍ مُبَيِّناتٍ وَ مَثَلاً مِنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (34) اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ (35) فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ (36)

رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ (37) لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (38)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 109

 [ترجمه‏]

 (اى اولياى عقد) بنكاح آريد زنان بى‏شوهر و مردان بى‏زن را و نيز بازدواج در آوريد شايستگان از غلامان و كنيزان خود را (كه بحال عزبيت نمانند) اگر فقير باشند خداوند از فضل خود آنها را بى‏نياز ميگرداند و خدا وسعت دهنده و دانا است (32)

و كسانى كه قدرت (مالى) بر نكاح ندارند بايد خوددارى كنند تا وقتى كه خداوند آنان را از فضل خودش بى‏نياز گرداند (و از بنده‏گان) آنهايى كه از شما طلب مكاتبه كنند (و خواهند خود را از شما بخرند) اگر در آنها خيرى يافتيد با آنها مكاتبه كنيد و از مالى كه خدا بشما عطا نموده بآنان بدهيد و بطور اكراه كنيزان خود را بزنا وا نداريد اگر مراد آنان تحصّن (و نگاه‏دارى از زنا) باشد تا آنكه از اين عمل نفعى بجوئيد و كسى كه آنها را باكراه بر اين عمل وا دارد پس از اكراه گردانيدن آنها خداوند آمرزنده و مهربان است (33)

حقيقة ما بسوى شماها آيات روشن و داستانهايى فرستاديم از كسانى كه پيش از شما بودند تا اينكه موعظه و اندرز باشد براى پرهيزكاران (34)

خدا نور آسمانها و زمين است و مثال نور او مانند چراغدانى است كه در آن چراغ باشد و آن چراغ در شيشه‏اى نهاده و آن شيشه گويا ستاره‏اى است درخشنده افروخته شده از شجره زيتون كه نه شرقى است و نه غربى نزديك است روغنش بر افروزد اگر چه آتشى بوى نرسد نورى است بالاى نور و خدا بنور خود هدايت مينمايد هر كسى را كه بخواهد و خدا براى مردم مثالها ميزند و او بهر چيزى دانا است (35)

در خانه‏هايى كه خدا رخصت داده كه در آن اسم آن برافراشته شود در بامداد و شبانگاه او را تسبيح و تمجيد ميكنند (36)

مردهايى هستند كه تجارت و بيع آنان را از ياد خدا و بپا داشتن نماز و اعطاء زكاة باز نميدارد و از روزى ميترسند كه در آن چشمها و قلبها مضطرب ميگردد (37)

براى اينكه خداوند از فضل خودش پاداش دهد نيكوتر و زيادتر از آنچه عمل كردند و او بهر كس بخواهد روزى بيحساب ميدهد (38).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 110

 (توضيح آيات)

وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ الخ (ايامى) جمع ايّم مثل يتامى كه جمع يتيم است و آن زنى است كه شوهر نداشته باشد خواه باكره باشد يا ثيّبه، و مرد بى‏زن را نيز (ايّم) گويند و (ايّم) شخص عزب است خواه زن باشد خواه مرد.

 (و انكحوا) امر استحبابى است و باولياء امر نموده كه سزاوار است زنهاى بى‏شوهر را شوهر دهيد و مردهاى بى‏زن را زن دهيد و نيز زنها و مردهايى كه در قيد بندگى شما ميباشند و صلاحيت ازدواج دارند آنان را در حال عزبيّت باقى نگذاريد، و اين آيه مربوط بآيه بالا است كه راجع بزنا و قذف محصنات و حدودى كه بر آنها مقرر گرديده و در اينجا براى جلوگيرى از زنا و كثرت نسل بشر را امر بازدواج مينمايد.

و بمردها وعده ميدهد كه اگر وسعت مالى نداريد و از خوف فقر و تنگدستى از امر ازدواج خوددارى مينمائيد خداوند از فضل و كرم خود شما را بى‏نياز ميگرداند زيرا كه او وسعت دهنده است و باحتياجات شما عالم است، و شايد اشاره باين باشد كه فيض او وسيع است و همه موجودات از خوان نعمت او روزى ميخورند همان زن و بچه‏هاى شما را نيز رزاق متعال روزى ميدهد، قوله تعالى (وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها) منتهى الامر از روى حكمت اين طور مقرر گردانيده كه نفقه زن و اولاد بدست شوهر و پدر باشد وقتى شما زن گرفتيد و اولاد پيدا نموديد روزى آنها هم خواهد رسيد.

در اخبار راجع بامر نكاح از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم بسيار تأكيد شده مثل اينكه فرموده‏

 (النّكاح سنّتى فمن رغب عن سنّتى فليس منّى)

يعنى ازدواج سنّت و طريقه من است كسى كه از آن اعراض نمايد از من نيست، و در موضوع نكاح احاديث بسيار وارد شده كه بيان آنها طولانى است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 111

 وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ‏

 (سؤال)

بين اين دو آيه تناقض بنظر ميآيد زيرا كه در آيه اول گويد اگر از فقر نتوانستيد ازدواج كنيد خدا شما را بى‏نياز ميگرداند. و آيه دوم گويد اگر فقيريد عفّت خود را نگاه داريد و ازدواج نكنيد تا وقتى كه غنى گرديد، يك جا ميگويد ازدواج بكنيد و از فقر نترسيد و يك جا ميگويد نكنيد تا وقتى غنى گرديد

 (پاسخ)

در آيه اول امر بازدواج نموده براى اينكه از زنا محفوظ مانيد و خوف از فقر را بوعده وسعت رزق مرتفع گردانيده و در اين آيه دوم امر بعفاف و صبر و خوددارى مينمايد كه واقع در خلاف نگرديد تا وقتى كه خدا از فضل خود شما را وسعت دهد، شايد اشاره باين باشد كه اگر پيش از وسعت مالى عفّت خود را نگاه داريد و در زنا واقع نگرديد همين خوددارى و عفّت شما سبب وسعت و غناى شما ميگردد كه بتوانيد ازدواج كنيد و مهر و نفقه بدهيد زيرا وقتى شما عفّت خود را نگاه داشتيد و چشم اميد بكرم حقّ تعالى دوختيد خداوند بشما تفضل نموده و بى‏نيازتان ميگرداند و وسائل ازدواج شما را فراهم آرد.

وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتاكُمْ (ما) موصوله در (ممّا) با صله‏اش مبتداء (فكاتبوهم) خبر او ميشود و باجماع فقهاى عامه و خاصه امر (فكاتبوهم) امر استحبابى است نه وجوبى مگر بعضى از مفسرين كه حمل بر وجوب نموده‏اند و در مقابل اجماع اعتنايى باين قول نميشود.

آيه راجع بحكم عبيد و اماء است آن غلامان و كنيزانى كه در بند بندگى شما ميباشند و زر خريد شما هستند اگر خواستند خود را از رقيّت بندگى آزاد كنند بايستى با صاحب خود مكاتبه كنند به اينكه يا بنويسند و يا قرارداد محكم                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 112

 نمايند كه بجاى نوشتن باشد و خود را بخرند بيك مبلغ معيّنى كه پس از اين قرار داد آزاد گردند و بروند بكسب و عمل يا طور ديگر مال الكتابه خود را بصاحب خود رد كنند.

در آيه امر ميفرمايد كه اگر شما آنان را شايسته و صالح ديديد و خواستند چنين كنند شما از آنها قبول كنيد و از مال خدا كه بشما كرامت نموده چيزى بآنان بدهيد كه براى آنها اداء مال الكتابه دشوار نگردد، و در اخبار و احاديث چقدر ثواب و فضيلت رسيده براى آنهايى كه بنده آزاد كنند يا در مال الكتابه تخفيف دهند.

وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا الخ آيه نهى فرموده كه كنيزان خود را براى اينكه مالى بدست آوريد وادار بزنا نكنيد اگر مراد آنان تحصّن و پاكى است.

 (سؤال)

و اشكال به اينكه چون (ان شرطيّه) متضمن شرط است معنى آيه چنين ميشود: اگر كنيزان اراده تحصّن و عفت نداشته باشند و بر آنها چنين عملى ناگوار نيايد واداشتن آنان بر عمل ناشايسته مانعى نداشته باشد.

 (پاسخ)

آيه مفهوم ندارد كه دلالت كند در چنين موقعى واداشتن آنها بر عملى كه خلاف عفت باشد جايز است بلكه آيه در مقام اينست كه شما كنيزان خود را بجبر بر چنين عمل وادار ننمائيد و از خود آيه اين معنى ظاهر است زيرا كه اكراه تصوّر نميشود مگر در موقع تحصّن و اگر وى مايل بنجابت و عفت نباشد ديگر اكراه معنى ندارد.

وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ (من) موصوله مبتداء (يكره) فعل و فاعل (هنّ) مفعول (من) مرجع ضمير (يكرههنّ) جمله (مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ) مضاف و مضاف اليه، يعنى اربابانى كه كنيزان خود را باجبار بر عمل زنا وادار نموده‏اند پس از توبه اگر معاودت بر اين                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 113

 عمل شنيع نكنند آنها آمرزيده ميگردند و ميشود (غَفُورٌ رَحِيمٌ) راجع بكنيزان باشد كه چون آنان را باجبار و اكراه بر اين عمل وادار نموده‏اند خدا غفور است وزر و بال آن نيست مگر بر اكراه كننده و بر اين عمل زنا بر آنان مجازاتى نخواهد بود (رحيم است) نظر بزجرى كه از آقاى خود ميكشند و بر عمل قبيح حاضر نميباشند مشمول رحمت حق تعالى واقع ميگردند، معنى دوم بنظر ظاهرتر ميآيد.

وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ آياتٍ مُبَيِّناتٍ وَ مَثَلًا مِنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ آيه در مقام بيان تفضلاتى است كه بنوع بشر نموده كه از جمله آنها همين آيات قرآنى و قوانين الهى است كه نسبت ببشر از بالاترين نعمتها بشمار ميرود زيرا كه آن آياتى است ظاهر و واضح و مشتمل بر فصاحت و بلاغت و مبيّن قوانين و حدود و احكام از حلال و حرام و بالجمله آنچه سعادت و فضيلت بشر را ايجاب ميگرداند ببليغ‏تر بيانى و فصيح‏تر كلامى در اين آيات واضحات روشن گردانيده و نيز براى نصيحت و اندرز بشر داستان پيشينيان از انبياء و امم آنها و عذابهايى كه قوم آنها در اثر مخالفت گرفتار گرديده‏اند بشما تذكّر ميدهد و اينها موعظه‏هايى است كه نسبت باشخاص با تقوى سودمند ميگردد، اشاره به اينكه غير پرهيزكاران از مواعظ قرآن متّعظ نميگردند و از آن بهره نميبرند.

اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏

 (سخنان مفسرين در توجيه آيه)

1- خدا هدايت كننده اهل آسمانها و زمين است بآنچه مصلحت آنها در آن است و آنها بنور او هدايت يافته‏اند و بآن از حيرت گمراهى نجات يابند.

 (ابن عباس) 2- خدا بشمس و قمر و ستارگان منوّر و نور دهنده آسمانها و زمين است.

 (حسن و ابى عاليه و ضحاك) 3- خدا زينت دهنده آسمانها است بملائكه و زينت دهنده زمين است                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 114

 بانبياء و علماء. (ابى بن كعب) 4- مقصود اين است كه هر نورى كه در آسمانها و زمين است از او پديد گرديده مثل اينكه گويند فلانى رحمت است و فلانى سخط است يعنى رحمت و سخط از آن دو شخص ميباشد و اين در وقتى است كه از آن دو نفر رحمت و سخط بسيار ظاهر گردد.

5- از غزالى نقل شده كه در شرح اسم (نور) چنين گفته: نور ظاهرى است كه هر ظاهرى باو ظاهر گرديده زيرا كه نور چيزى را گويند كه بخود ظاهر و ظاهر كننده غير خود است و وقتى وجود و عدم را مقابل هم گرفتيم لا محاله ظهور براى وجود است و ظلمتى نيست كه تاريك‏تر از عدم باشد پس چيزى كه ظلمت عدم را بظهور وجود منتفى ميگرداند سزاوار است كه آن نور ناميده شود و وجود نورى است كه از نور ذات حق تعالى بر تمام اشياء فائض گرديده اين است كه او نور آسمان و زمين است و همين طورى كه نيست ذرّه‏اى از نور شمس مگر اينكه دلالت دارد بر وجود شمس نورانى، همين طور از وجود آسمانها و زمين و آنچه بين آنها است ذرّه‏اى نيست مگر اينكه دلالت دارد بر وجود پديد آورنده او. (پايان) (مَثَلُ نُورِهِ) سخنان مفسرين در مرجع ضمير (نوره) 1- نور خدا است كه بآن مؤمنين را رهنمايى مينمايد و مقصود از نور القاء ايمان است در قلوب مؤمنين. (ابى بن كعب و ضحاك) 2- مثال نور خدا نور قرآن است كه در قلوب مؤمنين نور است.

 (ابن عباس و حسن و زيد بن اسلم) 3- مقصود نور محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم است و نظر بشرافت و مقام محمّدى نور را بخود اضافه نموده. (كعب و سعيد بن جبير) 4- نور او سبحانه ادلّه‏ايست كه بر توحيد و عدل او دلالت دارد كه در                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 115

 وضوح و ظهور مانند نور است. (ابى مسلم) 5- نور در اينجا بمعنى طاعت و عبادت خدا است كه در قلب مؤمن ظهور نموده، و طاعت را نور ناميده آنجا كه گويد (يَسْعى‏ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ) يعنى نور طاعت آنها و اين قول بروايت ديگر از ابن عباس است.

6- مقصود از نور خدا قوّه ناطقه يا مطلق قواى درّاكه انسانى است يا روح جاودانى وى است كه بنور ماند كه بخود ظاهر و ظاهر كننده علوم و معارف است و نظر بشرافت عقل و روح است كه نسبت بخود ميدهد.

اختلاف مفسّرين در تشبيه نور راجع بموضوع علوم آنها است كه هر كسى بموجب همّتش و مقامش در هر رشته‏اى از علوم كه در آن نبوغ داشته مثال نور خدا را حمل بر آن معنى ميكند مثل اينكه كسى كه موضوع علومش مراتب ايمان است نور را حمل بر ايمان ميكند. و كسى كه محطّ كلامش علوم قرآن است حمل بر قرآن ميكند. و نيز همين طور است آن كسى كه حمل بر توحيد و نبوّت و عدل نموده. و نيز آن كسى كه حمل بر نفس ناطقه و قواى درّاكه انسانى كرده. لكن چون نور مطلق است ممكن است بر يك معنى جامع حمل نمائيم و گوئيم آنچه در عالم ممكنات از كمالات وجودى و اخلاقى از آنهايى كه گفته شده يا نشده يافت گرديده شكّى نيست كه تماما از منبع فيض الهى و از درياى رحمت بى‏انتهاى سبحانى ترشّح نموده و بنور وجودش ظلمت عدم را از عوالم امكانى برداشته و همه از پرتو نور و وجود سرمدى او در صحراى وجود قدم زدند، و شايد مقصود از نور خدا رحمت رحمانى و فيض منبسط صمدانى باشد كه بتمام ممكنات احاطه نموده و همه را از فيض وجود خود بهره‏مند گردانيده.

كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ مشكات آن فانوس و چراغدانى را گويند كه مانند قنديل بر ديوارى نصب نمايند و در آن چراغ گذارند. و مصباح بر وزن (مفعال) يعنى چراغ.

بعضى گفته‏اند سراج و مصباح يك معنى دارد، و بقول بعضى ديگر مصباح‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 116
آلت و ظرفى است كه جاى روغن يا نفت و فتيله چراغ است، و سراج خود چراغ است و آن مهم‏تر است بدليل قوله تعالى (وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً) و (سِراجاً وَهَّاجاً).

الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ تشبيه مينمايد نور خدا را بچراغى كه آن چراغ در شيشه‏اى باشد كه روشنايى او از پشت شيشه هويدا گردد، و نيز از باد و آفات ديگر محفوظ گردد و آن چراغ در چراغدانى مثل كوّه و قنديل در سقف و ديوارى نصب گرديده الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ (زجاجه) را تشبيه نموده بستاره درخشان مثل مشترى و زهره، درّى منسوب بدرّ است يعنى ابيض كه از شدّت سفيدى و تلألؤ گويا درّى ماند.

 (درّى) دو طور قرائت شده بعضى (درئ) با همزه خوانده‏اند يعنى از شدّت درخشندگى گويا تاريكى باقى نميماند، و بعضى بدون همزه درى بر وزن (مريق) قرائت نموده‏اند يعنى آن ستاره مانند درى ماند درخشان.

يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ روغن آن چراغ از شجره مباركه با بركت زيتون گرفته ميشود كه آن شجره نه شرقى است و نه غربى.

و در قرائت (يوقد) بين قراء اختلاف است حمزه و كسايى و خلف و عاصم بروايت ابو بكر بتاء مضموم خوانده‏اند باعتبار مرجع ضمير كه (زجاجة) باشد يعنى زجاجه از شجره زيتونه افروخته ميگردد، و باقى قراء (توقّد) بفتح تاء و تشديد قاف و فتح دال قرائت نموده‏اند بر وزن (تصرّف) از باب تفعّل بنا بر اينكه مرجع ضمير (مصباح) باشد و سياهى قرآن (يوقد) ميباشد.

لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ

 (سخنان مفسرين در توجيه آيه)

1- اين درخت در زمينى است كه در اطراف آن كوه و ديوار و درخت                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 117

 و مزرعه‏اى نباشد كه آن را بپوشاند و در تمام روز آفتاب بر آن ميتابد و درخت زيتونى كه در چنين محلّى واقع گردد زيتون و روغن آن صاف‏تر و روشن‏تر باشد 2- آن درخت زيتونى است كه محلّ روئيدن آن معتدل باشد شرقى نيست كه سردسير باشد و غربى نيست كه گرمسير باشد. (ابن عباس و غيره) 3- اين درخت شامى است زيرا كه نه شرقى است و نه غربى بلكه وسط است. (زيد) گويند روغن درخت زيتون را اختصاص بذكر داده براى اينكه روغن آن روشنتر و صاف‏تر است و شاخه‏هاى آن از بالا تا پائين همه برگ دارد، و نيز در روغن گرفتن آن محتاج بفشردن نيست و اول درختى است كه بعد از طوفان نوح (ع) از زمين روئيده شده و محل روئيدن آن بيت المقدس است كه منزل اولياء و انبياء است.

و از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل شده كه فرموده‏

 (اللهم بارك فى الزيت و الزيتون).

و از مفسّرين گفتار ديگرى نيز راجع بشجره زيتون و مزيّت آن بر سائر اشجار نقل شده.

يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ اشاره بفضيلت و برترى آن بر باقى اشجار باين است كه بقدرى روغن زيتون روشن و نورانى است كه نزديك است خودش بدون اينكه آتشى بآن برسد نور دهد و آن نورى است بالاى نور هر نورى كه از آن روغن تابش ميكند نورى است فوق نور ديگر كه از آن تابش مينمايد و بالاى آن نور ديگرى نمايان ميگردد.

يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ خداوند هر كسى را كه مشيّتش قرار گيرد بنور خودش كه آن نور آسمان و زمين است هدايت و رهنمايى ميكند و براى مردم مثالهايى ميزند كه شايد هدايت گردند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 118

 وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ و خدا بهمه چيزها عالم و دانا است ميداند چه كسى بمثالها و اندرزهاى قرآن متّعظ گرديده و چه كسى كفران ميورزد و گمراه ميگردد.

 (سخنان مفسرين و دانشمندان در توجيه آيه)

1- (مشكاة) سينه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم است و (زجاجة) دل او است و چراغ در آن نور نبوت است (يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ) يعنى نزديك است نبوت و امر او آشكار گردد اگر چه او سخن نگويد مثل اينكه روغن زيت نزديك است بدون آتش از شدت درخشندگى روشنايى دهد. (ابن عباس) 2- بروايت ديگر (مصباح) محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم است خداى تعالى در اينجا او را مصباح خوانده و در جاى ديگر به (سِراجاً مُنِيراً) وى را ستوده و درخت مبارك كه اين چراغ از او گرفته شده ابراهيم عليه السّلام است و مباركش ناميده براى اينكه بيشتر انبياء (ع) از صلب او ميباشند، و شرقى و غربى نيست يعنى مسلمان است نه از نصرانيانست كه رو بمشرق نماز ميكنند و نه از يهوديانست كه رو بمغرب نماز ميكنند (يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ) نزديك است جلال و عظمت و حسن اخلاق او ظاهر گردد (وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ) نزديك است نور نبوت او ظاهر گردد اگر چه وحى نيامده باشد (نُورٌ عَلى‏ نُورٍ) پيمبرى از نسل پيمبرى.

3- (مشكاة) عبد المطلب (زجاجة) عبد اللَّه (مصباح) رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم كه نه شرقى است و نه غربى بلكه مكّى است كه مكّه وسط دنيا است (ضحاك) 4- و از حضرت رضا عليه السّلام چنين روايت شده كه گفته مائيم (مشكاة) كه در آن نور محمد (ص) است خدا بولايت ما هدايت ميكند هر كسى را كه دوست دارد و در كتاب توحيد ابى جعفر بن بابويه بسند خود از عيسى بن راشد از أبي جعفر باقر عليه السّلام چنين روايت ميكند كه در تفسير (كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ) فرموده مصباح نور علم است در سينه محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم كه مثل چراغدانست (زجاجة) سينه على عليه السّلام است كه علم رسول (ص) در سينه على (ع) تابش نموده (يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ) كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 119

 نه شرقى است و نه غربى، نه يهودى و نه نصرانى (يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ) آل محمد (ع) تكلّم بعلم مينمايند پيش از آنكه از آنها پرستش بنمايند (نُورٌ عَلى‏ نُورٍ) امامى مؤيّد بنور علم و حكمت در اثر امامى از آل محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم تا روز قيامت و آنها اوصياء خواهند بود و اين مطلب از اوّل خلقت آدم بوده تا روز قيامت پس اين اوصياء كسانى هستند كه خدا آنها را خليفه در زمين و حجّت بر خلق قرار داده و در هيچ عصر و زمانى زمين از حجّت خدا خالى نخواهد بود. (مجمع البيان) 5- مثال مؤمن است كه مشكاة نفس او و زجاجه قلب او و مصباح نور ايمان است در قلب او و علم قرآن درخت مباركه اخلاص است و او مثل درخت سبزى ماند كه آفتاب باو نرسد نه در وقت طلوع و نه در وقت غروب زيرا كه مؤمن در فتنه‏ها كه بديگران ميرسد در امان است و او متّصف بچهار صفت است شكر در وقت عطاء، صبر در موقع بلاء، عدل در وقت حكم، صدق در وقت قول در ميان مردم مثل زنده در ميان مردگان باشد (نُورٌ عَلى‏ نُورٍ) در ميان پنج نور گردش ميكند: كلامش نور، علمش نور، مدخلش نور، مخرجش نور، و در روز قيامت مرجعش با نور. (ابى بن كعب) 6- مصباح قرآن است، زجاجه دل مؤمن است، مشكاة دهن و زبان او است، درخت مبارك درخت وحى است (يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ) هر گاه كسى در آن تأمّل كند نزديك است حجّت قرآن بر او روشن گردد پيش از آنكه بر او خوانده شود (نُورٌ عَلى‏ نُورٍ) يعنى در آن ادله عقلى است بالاى ادله سمعى و خداوند بنور قرآن هدايت ميكند هر كسى را كه بخواهد.

7- مثال قواى درّاكه پنجگانه‏ايست كه بانسان عطاء شده براى اصلاح امر معاش و معاد او: اوّل- (حس مشترك) كه بآن محسوسات را درك مينمايد دوّم- قوّه خيال كه خزينه محسوسات است. سوّم- قوّه متخيله يا ذاكره.

چهارم- قوّه عاقله كه مدرك مفاهيم و حقايق كليات است.                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 120

 پنجم- قوّه قدسيه كه لوايح غيب در او تجلّى ميكند و مخصوص بانبياء و اولياء عليهم السلام است.

8- از ابن عباس نقل ميكنند كه مثال نور خدا هدايت او است در قلب مؤمن و همان طورى كه زيت صاف نزديك است خودش نور دهد پيش از آنكه بآن آتشى برسد وقتى تماس بآتش نمود بر نورش نورى افزوده ميگردد همين طور است قلب مؤمن هدايت مى‏يابد پيش از آنكه عالم گردد وقتى علم باو رسيد هدايت بر هدايت و نور بر نور او افزوده ميگردد. (طنطاوى) و غير از اينها گفتار ديگرى از مفسرين نقل شده لكن ممكن است گفته شود اختصاص دادن آيه را ببعضى از اين آراء تخصيص بلا مخصّص است و احاديثى كه در معنى آيه مسطور شده از براى بيان مصداق است و غرض حصر معنى آيه در آن نيست و اثبات شيئى نفى ما عدا نميكند و چون آيه صلاحيت براى تمام اينها دارد بهتر اين است كه آيه را حمل بر يك معنى عام ترى نمائيم كه شامل تمام اين معانى گردد.

و گفته شود شايد مقصود از (نُورُ السَّماواتِ) فيض منبسط و رحمت واسعه الهى است كه امام الموحدين حضرت على عليه السّلام در دعاى كميل عرض ميكند (و برحمتك الّتى وسعت كلّ شيئى) كه آن فيض وجود و رحمت رحمانى او است كه بتمام موجودات احاطه نموده، و مقصود از مشكاة وجود ممكنات است كه از مرتبه خفاء بمرتبه بروز و ظهور آورده و مصداق حقيقى اين فيض مقدس انسان كامل است كه در حقيقت محمدى صلّى اللَّه عليه و آله و سلم طلوع نموده، و مصباح و زجاجه و مشكاة مراتب مستنيرات از عالم ممكنات است، و شايد مشكاة اشاره بعالم طبيعت باشد (فِي زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ) مقصود از زجاجه كه در چراغدانست شيشه نفس و نفس در شيشه عقل باشد. (مِصْباحٌ الْمِصْباحُ) مصباح روح اعظم و انسان كامل است كه نور معرفت او بمقام الوهيت از پشت پرده‏هاى قواى طبيعى و نفسانى و روحانى او ميدرخشد، در حديث دارد كه بين بنده و خدا هفتاد هزار حجاب و پرده ظلمانى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 121

 و نورانى است، و مقصود از پرده‏هاى ظلمانى مراتب عالم طبيعت و نورانى مراتب نفوس و عقول و ارواح باشد، (نُورٌ عَلى‏ نُورٍ) شايد اشاره دارد بمراتب سير انسانى بمدارج كمال و قرب بحضرت ذو الجلال كه هر چه پيش برود معرفتى بر معرفت او و نورى بر نور قلب وى افزوده ميگردد (يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ) اشاره بهمين فيض رحمت رحمانى است كه هر كس قابل باشد وى را گرامى داشته و از فيض رحمت خود او را كامياب ميگرداند.

صدر المتألّهين صاحب اسفار راجع بآيه (نور) بيانى دارد كه براى ايضاح مطلب اجمالى از آن را در اينجا ترجمه مينمايم:

بعد از بياناتى چنين گويد پس از آنكه دانستى نور حقيقت بسيطه است و معناى شرح الاسم آن (ظاهر بذاته و مظهر لغيره) يعنى نور چيزى است كه بنفس و حقيقت خود ظاهر و ظهور اشياء باو است، و از آنچه گفتيم دانستى كه حقيقة نور (يعنى وجود) براى احدى ظاهر نميگردد مگر بمشاهده حضوريّه نه حصوليه (يعنى بعلم وجدانى) و بمشاهده قلبيّه توان او را شناخت نه بصورت حاصله در ذهن آن طورى كه اشياء شناخته ميگردند، زيرا كه صورت ذهنيّه (مثل مفاهيم و ماهيات امكانى) هميشه كلّى است و لو اينكه هزار مخصّص وى را تخصيص دهند پس صورت ذهنى مبهم است و شيئى مبهم هرگز متعيّن نميگردد مگر اينكه ظاهر گردد فى نفسه و بر فرض تخصّص در ظهور و تعيّن محتاج است بمتعيّن و مخصّص اين است كه ظهور عين ذات او نيست تا اينكه ظاهر بنفسه و مظهر لغيره باشد، و ايضا هر چه غير نور است يعنى (غير وجود است) مخفى و تاريك است و بنور وجود روشن ميگردد، پس چگونه ميشود او ظاهر كننده نور وجود و معرّف آن گردد و محققا خداى تعالى ظاهر بذاته و مظهر لغيره ميباشد زيرا كه ذات او عين ظهور ذات او است و نيز عين ظهور تمام موجودات است و بذات نيّر خود تاريكى ممكنات را روشن گردانيده و شمس عظمت او بر آفاق و حقايق ماهيات تابيده و عدم و ظلمت را از اقليم معانى و معقولات مطرود گردانيده، و اگر نبود                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 122

 طلوع ذاتش و اشراق وجودش نه براى ذرّه‏اى از موجودات در آفاق وجودى و نه براى شيئى از اشياء حصولى بود نه در عقل و نه در عين، و در حديث نبوى صلّى اللَّه عليه و آله و سلم است كه (خداى تعالى خلق كرد خلق را در ظلت پس از آن از نور خود بآنها ترشّح داد).

و باين حديث ظاهر ميگردد معنى قوله تعالى (يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ) و نيز قوله تعالى (أَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ) زيرا كه تدبير از خدا عين اشراق نور وجود او است در مرتبه ابداع بر وجه حكمت و مصلحت و همچنين عالميت او بر آنچه پنهان است عين ايجاد چيزهايى است كه مستور و ناپيدا است يعنى علم ازلى حقّ تعالى عين ايجاد اشياء است زيرا كه وجودات اشياء متأخر از اراده و مشيت او نيستند بلكه اراده او عين علم تفصيلى بوجود آنها است نه اينكه وجود موجودات متأخّر از علم ازلى او باشد و همين است معنى علم فعلى كه اشراقيين از علماء قائل بآنند.

خلاصه علم حق تعالى كه عين ذات او است سبب وجود موجودات است و آن عبارت از معلوميت موجودات است نزد او تعالى و اشراق نور وجود او بر آنها (هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ) و پس از اين بيان كشف ميگردد معنى قوله تعالى (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

پس از آن چنين گفته از بعض مشايخ اين طريق چنين نقل شده كه (نور) يعنى منوّر و آن كسى است كه قلوب عارفين را بتوحيد منوّر گردانيده و اسرار و بواطن دوستان را بتأييد خود روشن ميگرداند، و گويند نور آن چيزى است كه اشياء را بتصوير و تنوير مكوّن گردانيده، و نيز گفته‏اند نور است كه قلوب را بايثار حق هدايت نموده و او را برگزيده، و بهمين معنى اشاره دارد قوله تعالى (اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ) يعنى از باطل بحق هدايت نموده و از بعد بسوى قرب و از اسفل بسوى اعلى و از هاويه بسوى جنان رهبرى گردانيده. (پايان)                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 123

 فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ در اينكه جار و مجرور (فى بيوت) متعلّق بكجا است از مفسرين چند وجه نقل شده.

1- (فى بيوت) متعلق (بمشكاة) است يعنى مشكاتى كه در آيه بالا توصيف شده آن در خانه‏هايى است و مقصود از (بيوت) مسجدها است.

 (ابن عباس و حسن و مجاهد و جبائى) و مؤيّد اين قول است قول نبى صلّى اللَّه عليه و آله و سلم كه فرموده مسجدها خانه خدا است در زمين و آن مساجد باهل آسمانها نور و روشنى ميدهند همين طورى كه ستارگان بزمين روشنى ميدهند.

و گفته‏اند چهار مسجد است كه آنها را بنا ننموده است مگر پيغمبر:

1- مكّه، كه ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام بنا نموده‏اند. 2- مسجد بيت المقدس كه داود (ع) و سليمان (ع) بنا كرده‏اند. 3 و 4- مسجد مدينه و مسجد قباء كه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلم بنا كرده.

و بقولى آن خانه‏هاى انبياء است و بروايتى مرفوعا از نبى (ص) كه هنگام قرائت آيه از او سؤال شد آن بيوت چه بيوتى است گفت خانه‏هاى انبياء (ع) ابو بكر ايستاد و گفت خانه على عليه السّلام و فاطمه سلام اللَّه عليها از آنها است فرمود آرى افضل آنها است.

و مؤيّد اين حديث است قوله تعالى (إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) و قوله (رحمة اللَّه و بركاته عليكم اهل البيت) و اذن بارتفاع خانه‏هاى انبياء و اوصياء (ع) مطلق است و مقصود از آن رفعت و بلندى قدر و پاك بودن آنها است از رجس معاصى و ادناس.

و بقول ديگر مقصود از (ترفع) اين آيه است (يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ) حاجات را بخدا عرض ميكنند و در آن خانه‏ها صبح و شام نماز خوانده ميشود.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 124

 و ابن عباس گفته هر جا در قرآن تسبيح ذكر شده مقصود نماز است.

و بقولى مقصود از تسبيح تنزيه خدا است از آنچه جايز نيست باو توصيف شود و متّصف گردانيدن او بصفات ذاتيه و افعال حميده كه مشتمل بر حكمت و حسن تدبير او است. (مجمع البيان) و بنا بر بعض توجيهاتى كه در آيه نور شده، ميشود گفته شود مقصود از (بيوت) خانه دل مؤمن با تقوى است كه جايگاه مشكاة و مصباح نور خدا است و در حديث قدسى است‏

 (قلب المؤمن عرش الرحمن).

و مقصود از (ترفع) در آيه رفعت و ارتفاع و صعود او است بدرجات كمال بدوام ذكر و تسبيح و تقديس حق تعالى.

خلاصه قلبى كه بنور معرفت و محبت الهى روشن گرديد على الدوام مشغول بذكر و فكر و نماز و طاعت است تا اينكه باراده و يارى ايزد متعال درجه بدرجه ترقى و تعالى پيدا مينمايد تا برسد بمنتهى درجه كمال لايق بخود.

رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ شايد اشاره باشد بآن اشخاصى كه قلب و دلشان مشكاة و مصباح نور معرفت گرديده و در مقام معرّفى چنين اشخاصى بر آمده كه آنان در (مقعد صدق) چنان متمكن گرديده‏اند كه اشتغال بامر معاش از تجارت و عمل و تأمين معاش آنان را از ياد حق تعالى و نماز و زكاة باز نميدارد و ميترسند از روزى كه قلب‏ها و دل‏ها و بينش آنان منقلب گردد.

ممكن است مقصود از آن روز روز قيامت باشد كه (كلّ شيئى يرجع الى اصله) و شايد مراد همين حيات دنيا باشد كه چنين اشخاصى از نفس خود و وسوسه شيطانى ميترسند كه مبادا بوسوسه و خدعه نفس فريب خورند و از جاده حقيقت منحرف گردند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 125

 لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ لام (ليجزيهم) لام تعليل است يعنى آن مردان چنين عمل ميكنند براى اينكه خداوند از فضل خود آنها را برخوردار نمايد بنيكوتر از آنچه عمل نيك نموده‏اند، يا اينكه مردانى كه قلب و دلشان مشكاة نور معرفت گرديده غايت عمل آنها چنين ميشود كه مشمول فضل و كرم غير متناهى حق تعالى ميگردند و خداوند بآنها بغير حساب روزى ميدهد يعنى اجر و ثواب ميدهد و از فضل و كرم غير متناهى خود آنها را متمتّع ميگرداند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 126

 [سوره النور (24): آيات 39 تا 46]

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ (39) أَوْ كَظُلُماتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ (40) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ (41) وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ (42) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِيها مِنْ بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشاءُ يَكادُ سَنا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ (43)

يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ (44) وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى‏ بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى‏ رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى‏ أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ ما يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (45) لَقَدْ أَنْزَلْنا آياتٍ مُبَيِّناتٍ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (46)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 127

 [ترجمه‏]

آنان كه كافر شدند اعمال آنها مانند سرابى ماند در بيابان هموار كه آدم تشنه آن را آب پندارد وقتى بآن جا شتابد هيچ نيابد (پس از آن كافر) خدا را مى‏يابد نزد خود و خدا بسرعت بحساب همه ميرسد (39)

يا اينكه اعمال (كفار) مانند ظلماتى مانند در درياى عميقى كه موجى بالاى موجى آن را پوشانيده و بالاى آن ابر تاريكى است كه بعضى از آن بالاى بعض ديگر قرار گرفته بطورى كه وقتى دستش را بيرون آرد آن را نبيند و كسى را كه خدا براى او نورى قرار نداد براى او نورى نخواهد بود (40)

اى محمد آيا نديدى چگونه خدا را تسبيح و تنزيه ميكنند كسانى كه در آسمانها و زمين ميباشند و پرندگان كه در (هوا) صف زدگانند نيز تسبيح ميكنند و همه آنها بحقيقت ميدانند تسبيح و ستايش حقّ را و خدا بهر چه ميكنند آگاهست (41)

و مملكت آسمانها و زمين مخصوص بخدا و ملك او است و باز گشت همه خلايق بسوى او است (42)

آيا نديدى بدرستى خدا ابر را بهر طرف ميراند پس از آن بهم بپيوندند پس از آن متراكم گردند پس مى‏بينى دانه‏هاى باران از ميان ابر فرو ميريزد و از كوه‏هاى آسمان تگرگ فرود ميريزد پس اصابت كند بهر كس كه بخواهد و از هر كس نخواهد باز دارد (تا بوى زيان نرساند) و چنان روشنى برق بتابد كه نزديك است روشنى برق چشمها را ببرد (43)

خدا شب و روز را ميگرداند و بدرستى در اينها عبرت (و نشانه‏ايست) براى صاحبان عقل (44)

و خدا هر حيوانى را از آب آفريده بعضى از آنها (مثل مار) بر شكم راه ميروند و بعضى بر دو پا (مثل كبوتران) و بعضى بر چهار پا (مثل اسب و شتر و گوسفند) خدا هر چه بخواهد (بهر طورى كه مشيّتش قرار گرفته) ميآفريند و او بر هر چيزى توانا است (45)

حقيقة ما آيات ظاهر روشن را فرود آورديم و خدا هر كس را بخواهد براه راست هدايت مينمايد (46).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 128

 (توضيح آيات)

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً (سراب) شعاعى است آب نما كه در نيم روز بر زمين هموار اشراق ميگردد راغب گفته (السراب، اللامع فى المغازة كالماء).

 (قيعة) جمع قاع است مثل (جيرة و جار) وقاع زمين هموار وسيعى را گويند، و جمع آن را اقواع و قيعان نيز گفته‏اند.

آدم تشنه در بيابان بتابش آفتاب و سفيدى آب بنظر ميآورد و گمان ميكند در آنجا آبى است بسرعت خود را بآن جا ميرساند وقتى رسيد چيزى نمى‏يابد.

خلاصه آيه اعمال كفار را تشبيه مينمايد بسراب كه واقعيّت ندارد و بنظر تشنه آب مينمايد وقتى با جديّت خود را بآن جا رسانيد چيزى نمى‏يابد و در اثر نااميدى عطش او شدّت مى‏يابد آن وقت ميفهمد گمان او غلط بوده، چنين است اعمال كافر قوله تعالى (وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً).

آرى كافر از روى رويه و فكر و بدلالت عقل ناقص خود بگمان بيجا كارهاى نيكى انجام ميدهد باميد اينكه چنين اعمالى سعادت و فضيلت وى را تأمين ميگرداند مثل اينكه بفقراء و مستمندان انفاق مال مى‏نمايد يا تأسيس پلى يا مريضخانه‏اى يا اختراعى يا كارهاى ديگر كه نفع آن عام باشد انجام ميدهد و شايد منتظر پاداش نيز باشد لكن اين را ندانسته كه عمل نيك وقتى ارزش واقعى پيدا ميكند كه با ايمان و تقوى توأم گردد.

وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ مفسرين در توجيه جمله (وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ) گفته‏اند خدا را نزد كردار خويش حساب كننده مى‏يابد (فَوَفَّاهُ حِسابَهُ) و جزاى عمل او را تمام ميدهد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 129

 يعنى مطابق كردارش پاداش ميدهد زيرا كه بسرعت حساب همه را خواهد كشيد بروايتى از امير المؤمنين عليه السّلام سؤال شد چگونه خداى تعالى در يك حال حساب همه را يك دفعه ميكشد فرمود همين طورى كه همه را يك دفعه روزى ميدهد لكن وقتى اين آيه را با آن آيه در سوره (شورى) آيه 19 (مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ) جمع نموديم ميشود مقصود چنين باشد، اگر كافر عمل نيكى كند براى نفع دنيوى خود ميكند و برياء و شهرت يا تحصيل مال يا غير اينها عمل نموده نه براى رضاى خداى تعالى اينست كه پاداش عمل نيك خود را از جانب حق تعالى كه از راه تفضّل بوى عنايت ميكند نزد خدا مييابد و او را مى‏بيند كه حساب او را در همين دنيا بسرعت ميكشد و تمام ميكند كه ديگر در آخرت نصيبى نداشته باشد.

أَوْ كَظُلُماتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها ظاهرا آيه اول راجع باعمال نيك كفّار است كه اعمال آنها مثل سراب است كه از دور آب مينمايد و يك نمايش خوبى بنظر جلوه ميدهد لكن مثل همان سراب حقيقت ندارد و يك نمايش بى‏اصلى خواهد بود و براى تشنه آب خوشگوار رحمت الهى كه دل و جان موحّد و مؤمن را سيراب ميگرداند حاصل نخواهد گرديد.

و آيه دوّم شايد مقصود اوصاف بد كفّار است كه شدّت ظلمت و تاريكى دل كافر بلجّه دريايى ماند كه موجى بالاى موجى بالاى آن ابر ظلمانى ظلمتى فوق ظلمتى، تاريكى دريا يك طرف، تاريكى موجهاى دريا بالاى يكديگر در طرف ديگر و ابر تاريكى بالاى آن را پوشانيده، تاريكى دل و جان كافر چنانست كه اگر دستش را از درياى نفس تاريكش بيرون آورد نمى‏بيند و خود را در آن تاريكى و ظلمت كفر ناپديد گردانيده.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 130

 وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ دل و جان مؤمن با تقوى است كه بنور ايمان منوّر گرديده و خداى تعالى بنور رحمت خود وى را بجاده مستقيم و نور قرآن هدايت گردانيده.

بعضى از مفسرين چنين گفته: ظلمات: اعمال تيره كفار، بحر لجّىّ: دل او، موج: آنچه دل او را از شرك و جهل ميپوشاند، سحاب: مهر خذلان كه دل او را در گمراهى و سرگردانى فرو برده. اين است كه كردار و گفتارش ظلمت مدخل و مخرجش ظلمت و باز گشت او در قيامت در ظلمت بعكس مؤمن كه دخول و خروجش در نور است.

         مؤمنان از تيرگى دور آمدند             لا جرم نور على نور آمدند

         كافر تاريك دل را فكرتست             حال و كارش ظلمت اندر ظلمت است‏

 از بعض عرفاء است، ظلمات اشاره بصورت اعمالى است كه در حال غفلت بدون حضور قلب و خلوص نيّت انجام داده كه مثل ظلماتى ماند در درياى لجّى كه حبّ دنيا آن را پوشانيده و موجى از رياء فوق او و موجى از حبّ جاه بالاى آن و طلب رياست بالاى آن ابرهايى از شرك خفى همه اينها (ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ) يعنى ظلمت غفلت طبيعت، ظلمت حبّ جاه، ظلمت شرك اينها چنان متراكم شده كه هر گاه بخواهد دست طلب و سعى و كوشش خود را براى اصلاح حالش و مآل امرش و خالص شدن از اين ظلمات بيرون آورد براى او ميسّر نخواهد گرديد و بنظر عقلش راه خلاصى از اين ظلمات نمى‏بيند زيرا كسى كه در موقع قسمت شدن انوار الهى ترشّحى از آن نور باو نشده باشد براى چنين كسى از انوار الهى نصيبى نيست و وى را نورى نيست كه از اين ظلمات بيرون بياورد زيرا كه نور عقل چنين قوّتى ندارد و آن از خصوصيّت نور خدا است، قوله تعالى (اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ) تا آنجا كه در بيان (يخرجهم) گفته پس از آنكه تو را بنور ايمان و يقين و اخلاص از ظلمت شرك بيرون آورد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 131

 ابليس و باقى طاغوت‏ها ديگر قدرت ندارند كه تو را بشرك برگردانند.

 (تفسير روح البيان) در حديثى دارد كه از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم پرسيدند كه در روز قيامت امّت تو بر صراط چگونه ميگذرند فرمود امّت من بنور على عليه السّلام ميگذرند و على (ع) بر صراط بنور من ميگذرد و من بنور خدا، و نور امّت من از على است و نور على از من و نور من از خدا است و هر كس ولايت ما نداشته باشد وى را نور نباشد و اين آيه را خواند. (مثنوى گويد):

         مؤمنان از تيرگى در آمدند             لا جرم نور على نور آمدند

         كافر تاريك دل را فكرتست             حال و كارش ظلمت اندر ظلمت است‏

 أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ همزه استفهامى، خطاب برسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم نموده كه آيا تو نديدى يعنى البته به نورى كه خدا در قلب تو گذارده تو كيفيت تسبيح و تنزيه موجوداتى كه در آسمانهايند از ملائكه يا مطلق موجودات جوّى و سمائى از عقلاء و غير عقلاء و نيز موجودات ارضى از جنّ و انس و حيوانات و غير آنها را مى‏بينى و ميدانى كه چگونه هر يك بزبانى و حالى كه در خور خودشان است خدا را باوصاف جلال و عظمت ستايش مينمايند، و نيز از طريق وحى يا مكاشفه سرّى كيفيت تسبيح پرندگان كه در هوا صف زده‏اند ميدانى.

و تخصيص پرندگان بذكر اشاره بصنع بديع و خلقت عجيب آنها است كه با جسم ثقيل بالها را در هوا پهن نموده و صف ميزند، اين است كه وجود و كيفيت طيران آنان در نظر عجيب مينمايد و دلالت آن بر صنعت قادر حكيم ظاهرتر از دوابّ است كه در زمين چرا ميكنند، و لذا در آيه 11 سوره نحل فرموده (أَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ فِي جَوِّ السَّماءِ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 132

 كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ بقولى مرجع ضمير مستتر در (علم) لفظ (كلّ) است يعنى كلّ موجودات هر يك تسبيح خود را ميداند يا هر يك تسبيح خدا را ميداند، و بنا بر اينكه مصدر يعنى صلاة و تسبيح اضافه شده باشد بمفعول معنى چنين ميشود كه خدا ميداند تسبيح و كيفيت حمد و ستايش هر نوعى از موجودات را.

و علم هر يك از انواع موجودات بكيفيت تسبيح و ستايش حقّ تعالى باعتبار نحوه وجود وى است عقلا چون علم بخود دارند علم بعلمشان نيز دارند و بشهادت عقلشان تسبيح و ستايش مبدء خود را مينمايند، و غير ذوى العقول مثل حيوانات بغريزه طبعشان يا بالهام ستايش مينمايند، و غير حيوانات از جمادات و نباتات بدلالت وجود و كيفيت نظم و خلقت عجيبى كه در سراسر موجودات هويدا است نشان ميدهد قدرت و علم و حكمت مبدء خود را زيرا كه هر موجودى دلالت دارد بر وجود مبدء خود.

بعضى از حكماء چنين اظهار مينمايند كه همه موجودات حتّى جمادات صاحب شعور و ادراكند منتهى الامر در بعضى ظاهر و در بعضى مخفى است و بسته بقوّت و شدّت هر موجودى علم و شعور آنها تفاوت ميكند و بعضى از آيات و اخبار قول آنها را تأييد مينمايد مثل قوله تعالى (وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ) و مثل همين آيه كه تمام اهل آسمانها و زمين و طيور تسبيح و ستايش ميكنند و تسبيح خود را ميدانند، و اخبار بسيار كه دلالت دارد بر اينكه هر نوع از حيوانات را نطق مخصوصى است كه پروردگار خود را ستايش ميكنند نيز مؤيّد آن است.

در تفسير روح البيان از ابى ثابت روايت ميكند كه گفته من نزد أبي جعفر محمّد باقر عليه السّلام بودم گفت آيا ميدانى اين گنجشكها چه ميگويند گفتم نه، فرمود وقت طلوع فجر و بعد از طلوع پس از آنكه پروردگار خود را ستايش ميكنند روزى خود را ميطلبند. (پايان)                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 133

 و غير اينها در اخبار بسيار رسيده كه هر نوعى از حيوانات ذكر مخصوصى دارد كه پروردگار خود را ستايش مينمايد.

وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ پادشاهى و سلطنت و مملكت آسمانها و آنچه در آنست از كرات و ستارگان و كهكشانها و انواع ملائكه و مملكت زمين با آنچه در آنست از جمادات و نباتات و حيوانات و افراد جنّ و بشر تماما ملك حق تعالى و قائم باو و تحت اختيار اويند و همين طورى كه او سبحانه و تعالى علّت موجده تمام ممكنات است علّت غايى آنها نيز همان است و باز گشت همه موجودات بسوى او است.

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً آيه در مقام نفوذ قدرت و نظام آفرينش به پيمبرش بهمزه استفهامى تذكر ميدهد كه آيا تو نديدى يعنى البته مى‏بينى و ميدانى كه خداوند چگونه ابرها را ميراند و آنان را حركت ميدهد و قطعات ابر را بهم ميچسباند و با هم متراكم ميگرداند و باران را از خلال ابرها بيرون ميآورد.

وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِيها مِنْ بَرَدٍ و از كوه‏هايى كه در آسمان است تگرگ را نازل مينمايد يعنى تگرگ را فرو ميريزد، شايد مقصود از جبال قطعه‏هاى بزرگ ابر باشد كه با هم متراكم گرديده و مثال كوهى مينمايد، و مقصود از سماء همان طرف علو و بالاى زمين باشد، و شايد همين طورى كه ظاهر آيه است در بعضى از كرات كوه‏هايى باشد كه وقتى بخارات زمين متصاعد ميگردد اگر بآن كوه‏ها نرسد باران ميشود و بزمين ميريزد و اگر بآن كوه‏هاى آسمانى برسد از شدّت سردى در آنجا يخ ميگردد و در حين نزول وقتى كه برسد ببخاراتى كه در ابرها است اگر منجمد نشده خورد گرديده برف ميشود و اگر منجمد شده تگرگ ميگردد، و شاهد بر اين معنى بعض اخبارى است كه از ائمه طاهرين عليهم السلام رسيده كه در ستارگان كوه‏ها و درياهايى است مثل همين كوه‏ها و درياها و ابرهاى شما.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 134

 فَيُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشاءُ يَكادُ سَنا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ بحسن تدبير مدبّر حكيم شب و روز را متعاقب هم قرار داده و هر چه از هر كدام كم ميشود بر ديگرى افزوده ميگردد شب و روز، نور و ظلمت، خير و شرّ بقدرت تامّه سبحانى و فيض صمدانى و تقدير عزيز عليم مقابل هم مثل دو نقطه پرگار در اين عالم بدور هم ميچرخند، تمام موجودات روى پايه اضداد قرار گرفته و بايستى عقلاى عالم از همين ملتئم گرديده اشياء از اضداد عبرت بگيرند كه چگونه مدبّر حكيم بين اضداد الفت انداخته و هر موجود مادّى طبيعى را مركّب از اضداد قرار داده، هر كجا نورى است در مقابل ظلمتى است و هر كجا خيرى است در مقابل شرّى خود نمايى ميكند.

وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى‏ بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى‏ رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى‏ أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ ما يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ آيه در مقام عظمت آفرينش است كه دليل ظاهر و بارزى است بر وجود و صفات جلال و جمال و الوهيّت، و نيز اختلاف آنها در خلقت دليل ظاهر است كه او سبحانه در مرتبه وجود مخلوقات نميباشد زيرا نميشود علّت در مرتبه معلول واقع گردد بلكه او اجلّ و بالاتر از اين است كه متّصف بصفات ممكنات گردد در اصول كافى شيخ كلينى (ره) از ابى عبد اللَّه عليه السّلام در حديث مفصّلى چنين نقل ميكند كه ذعلب نامى از على عليه السّلام موقعى كه حضرتش در مسجد كوفه مشغول خطبه بود سؤال ميكند

 (هل رأيت ربّك)

آيا پروردگار خود را ديده‏اى در پاسخ فرمود پروردگارى را كه نديده باشم عبادت نميكنم، پس از آنكه ذعلب سؤال ميكند چگونه او را ديده‏اى ميفرمايد او را بمشاهده ابصار نديده‏ام بلكه او را بحقيقت ايمان ديده‏ام، تا آنجا كه در اوصاف پروردگارش گويد (بتشعيره المشاعر عرف ان لا مشعر له و بتجهيزه الجواهر عرف ان لا جوهر له و بمضادّته بين الاشياء                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 135

 عرف ان لا ضدّ له، ضادّ النور بالظلمة و اليبس بالبلل و الخشن باللين) تا آخر كلامش كه مفصّل است «1».

لَقَدْ أَنْزَلْنا آياتٍ مُبَيِّناتٍ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ آيه اشاره بآثار قدرتى است كه در آيات بالا تذكر داده از تضاد بين اشياء و ائتلاف و تركيب بين اضداد و اختلاف موجودات در وضع حركات آنها و باقى عجايبى كه در خلقت آنان هويدا است و اينكه هر كس را بخواهد و مشيّتش اقتضاء نمايد و بداند قابل هدايت است او را رهبرى مينمايد براه مستقيمى كه سر انجام آن قرب بجوار پروردگار عالميان است.

__________________________________________________

 (1) بجوهر كردن جواهر مثل اجسام و نفوس و قوى و مشاعر و قوايى كه در آنها نهاده معلوم ميشود كه خدا جسم و جسمانى نيست زيرا كه او علت وجود ممكنات است و محال است علت در مرتبه معلول واقع گردد و از كمال قدرت و حكمت او است كه بين اضداد نور و ظلمت و تر و خشك و خشن و لين ائتلاف نموده. (حاشيه)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 136

 [سوره النور (24): آيات 47 تا 57]

وَ يَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ (47) وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ (48) وَ إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ (49) أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (50) إِنَّما كانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (51)

وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ (52) وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَيَخْرُجُنَّ قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (53) قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ (54) وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (55) وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (56)

لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْسَ الْمَصِيرُ (57)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 137

ترجمه‏

 (و منافقين) ميگويند ما بخدا و رسول ايمان آورديم و فرمان بردارى كرديم پس از آن جماعتى از آنان روى ميگردانند و اينها از مؤمنين نميباشند (47)

و وقتى آنها خوانده شوند بسوى خدا و رسول او تا آنكه بين آنها حكم كند گروهى از آنان از حكم خدا اعراض مينمايند (48)

و اگر حكم پيغمبر بر نفع آنها باشد ميآيند بسوى پيغمبر فرمان برندگان و منقاد حكم حقّ ميباشند (49)

آيا در قلبهاى آنان مرض است يا شك دارند و يا ميترسند كه خدا و رسولش در باره آنها ستم كنند بلكه آنها جماعتى از ستمكارانند (50)

جز اين نيست كه مؤمنين چنينند وقتى بسوى خدا و رسولش خوانده شوند كه بين آنها حكم كند ميگويند شنيديم و اطاعت كرديم و آنها جماعت رستگاران ميباشند (51)

و هر كسى كه اطاعت نمايد خدا و رسول او را و از خدا بترسد و پرهيزكار گردد چنين كسانى جماعتى هستند كه سعادتمند و فيروزمندانند (52)

 (و جماعت منافقين) بجديّت قسم بخدا ياد نمودند كه اگر تو بآنها امر نمودى البته (بجنگ دشمن) بيرون ميروند بآنها بگو سوگند ياد نكنيد مطلوب از شما طاعتى است شناخته شده و خدا بآنچه ميكنيد آگاهست (53)

اى محمّد باينها بگو خدا و رسولش را اطاعت نمائيد پس اگر رو گردانيدند جز اين نيست كه بار تكليف تبليغ بر پيغمبر حمل گرديده شده و بر شما است آنچه را كه حمل شده فرمان بردارى نمائيد و اگر رسول را اطاعت نمائيد هدايت ميگرديد و بر رسول نيست مگر تبليغ نمودن (بطريق) ظاهر روشن (54)

خدا بكسانى كه از شما ايمان آورده‏اند و عمل نيكو كرده‏اند وعده داده كه شما را در زمين خليفه گرداند همين طورى كه خليفه گردانيد كسانى را كه پيش از شما بودند و هر آينه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 138

 ثابت گردانيد دين آنها را آن دينى كه خدا براى آنها پسنديده و پس از خوف و ترس (از دشمن) بآنها امنيّت دهد تا اينكه مرا عبادت كنند و براى من چيزى را شريك نياورند و كسى كه پس از آن كافر شد آنها از فاسقين محسوب خواهند گرديد (56)

و نماز را بر پاى داريد و زكاة مال خود را بدهيد و خدا و رسول را اطاعت نمائيد شايد شما رحم كرده شويد (57)

كسانى كه كافر شدند گمان نكنند عاجز كنندگان خدا هستند از عذاب در زمين جايگاه آنها آتش است و بد بازگشتى است براى آنها (58).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 139

 (توضيح آيات)

وَ يَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ مشار اليه (ذلك) اقرار بايمان و اطاعت است يعنى منافقين پس از اقرار به اينكه بخدا و رسول ايمان آورديم و مطيع فرمانيم دروغ گفتند و از حكم حقّ تعالى اعراض نمودند.

وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ اصلا منافقين بقلب ايمان نياورده بودند ايمان آنان صورى بود نه واقعى و آنهايى كه بزبان گفتند ايمان آورديم ايمان در قلب آنها نفوذ ننموده بود و اظهار آنان بايمان يا براى حفظ جان و مالشان بوده يا حبّ رياست يا بدست آوردن غنائم يا غير اينها از عناوين دنيوى كه در نظر داشتند محرّك عمل آنها گرديده اين است كه خداى تعالى برسولش خبر ميدهد بدان آنهايى كه پس از اقرار بايمان از حكم خدا بر ميگردند از اول از روى حقيقت ايمان نياورده بودند از اين آيه يك مناط كلّى بدست ميآيد كه هر كس بظاهر اظهار ايمان نمايد و در موقع عمل و آزمايش از حكم حق تعالى سر پيچد و اعراض نمايد از عمل وى كشف ميگردد كه چنين كسى از اول ايمان واقعى نداشته.

در شأن نزول آيه از ابى الاقسم بلخى نقل شده بين على عليه السّلام و عثمان نزاع واقع گرديد عثمان از على عليه السّلام زمينى خريده بود و در آن بسيار سنگ درآمد خواست بيعت رد كند امير المؤمنين (ع) گفت بيا نزد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلم رويم كه بين ما حكم كند و هر طورى حكم نمود عمل ميكنيم، حكم بن ابى العاص بعثمان گفت اگر نزد محمّد (ص) رويد بر ضرر تو و نفع على حكم ميكند زيرا على پسر عموى او است نه بر نفع تو، اين بود كه اين آيه فرود آمد. (طبرسى) وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ آيه در مقام بيان كسانى است كه پس از شهادت بخدا و رسول و اقرار گفتند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 140

 ايمان آورديم و اطاعت نموديم از گفته خود اعراض نموده و بر ميگردند.

و دليل بر اينكه اصلا از اول ايمان واقعى نياورده بودند اينست كه وقتى خوانده شوند بسوى خدا و رسول كه بين آنان حكم بحق نمايد جماعتى از آنها كه ايمان واقعى ندارند اعراض مينمايند و حاضر نميگردند.

وَ إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ و از اوصاف چنين مردمانى اينست كه اگر بدانند رسول بر نفع آنان حكم ميكند يعنى آن طورى كه دلخواه آنها است حكم صادر ميگردد منقاد و مطيع ميگردند و برغبت تمام حكم رسول را اذعان و قبول ميكنند و اگر بر ضررشان حكم صادر گردد اعراض مينمايند.

أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ همزه در (أ فى) استفهام و در مقام توبيخ و سرزنش چنين مردمانى است كه از حكم خدا و رسول او سرپيچيده و اعراض مينمايند آيا قلب آنها مريض است بمرض نفاق يا اصلا در حقانيّت رسول شك دارند يا ميترسند خدا و رسول در باره آنان ستم كنند و بدون حق بر عليه آنان حكم نمايد، نه چنين است.

بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (بل) اضراب و انكار از هر دو قسم است، نه اينطور است كه رسول در محل تهمت باشد زيرا همه ميدانند هيچ وقت حضرتش بدون حق بر نفع و ضرر كسى حكم نخواهد نمود.

يا ميترسند بر آنها ظلم و ستم وارد گردد، هيچكدام از اين دو قسم نيست بلكه اينان از ستم كارانند كه در آنجايى كه ضررى بر آنها وارد گردد و لو بحق باشد بحكم خدا راضى نيستند و خواهان نفع خودند و لو آنكه بر ضرر ديگران تمام شود.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 141
إِنَّما كانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ آيه مؤمنين و ظالمين را از هم امتياز ميدهد و گويا علامت ايمان و رستگارى را چنين وارد نمود ميكند كه مؤمنين مردمانى خواهند بود وقتى بسوى خدا و پيمبرش خوانده ميشوند كه بين آنان بحق و درستى قضاوت كند و بعدل بين آنها حكم صادر نمايد آنها مطيع و فرمان بردار امر خدا ميگردند و از حكم خدا و رسول سرپيچى نميكنند و هر طورى كه در باره آنها حكم صادر گردد گويند مطيع و فرمان برداريم و اينهايند سعادتمندان و رستگاران.

آرى چون هر چيزى را علامتى است كه صادق را از كاذب تميز ميدهد و بآن امتحان ميگردد قوله تعالى سوره عنكبوت آيه اول أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ آيا مردم چنين گمان ميكنند كه بمحض اينكه بگويند ايمان آورديم از آنها قبول ميشود و آنان آزمايش نميگردند هرگز چنين نخواهد بود بلكه كسانى كه پيش از شما بودند آنها را نيز در مورد امتحان قرار ميداديم تا مؤمن راستگو كه ايمان در قلبش نفوذ نموده و منافق دروغگو كه بزبان اقرار ميكند و بقلب انكار دارد و يا در شك است امتياز پيدا نمايند.

وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ آيه اعلام ميكند كه فائز گرديدن بمقامات عاليه منوط بچند چيز است:

اول اطاعت خدا و رسول او كه آنچه بر آن موظّف گرديده از عبادات و طاعات و ترك معاصى و اجراء حقوق الهى بدون كم و زياد و رأى انديشى از خود اطاعت نمايد و فرمان بردار باشد.

دوم از علامت نفوذ ايمان در قلب مؤمن خوف و خشيت و استيلاء عظمت و جلال خداوندى است، البته كسى كه خدا را ببزرگى و الوهيّت شناخت و بنفوذ قدرت او عارف گرديد بقدر معرفت و شناسايى وى خوف از عذاب و سخط (شديد العقاب) بر قلب او طارى ميگردد و از غضب و سخط او هراسان است.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 142

 سوّم تقوى است، تقوى در لغت بمعنى نگاهدارى است، بايد دانست كه ايمان واقعى منوط بمعرفت است بدون معرفت و شناسايى ايمان محقّق نخواهد گرديد و كسى كه خدا را شناخت باندازه معرفتش خوف و رجاء در قلبش پديد خواهد گرديد و چنين كسى در تمام حالات حكم خدا را نگاه ميدارد كه از جاده شريعت ذرّه‏اى منحرف نگردد، اينست كه در مقابل متمردين حكم خدا كه آنان را متّصف بستم كارى و اعمال نكوهيده گردانيده و اعلام نموده كه آنان بمرض قلبى گرفتارند، مؤمنى كه متّصف بچنين صفات حميده باشد از جمله فائزين برحمت بشمار آورده.

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَيَخْرُجُنَ‏

 منافقين با جديّت تمام قسم ميخورند بخدا كه ما چنان تابع حكم خدا و رسول ميباشيم كه هر وقت بما امر كنى بيرون رويم بيرون ميرويم شايد مقصود بيرون رفتن براى جهاد با كفار باشد، و بلام تأكيد و نون ثقيله قسم را مؤكّد ميگرداند كه هر وقت چنين امرى كنى ما اطاعت نموده و بيرون خواهيم رفت، و بقولى منافقين قسم غليظ و شديد ياد مينمودند كه ما چنان مطيع فرمان توايم كه اگر بگويى از وطنتان بيرون رويد بيرون ميرويم. و بقول ديگر منافقين برسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم ميگفتند هر كجا تو باشى ما آنجا هستيم و اگر بروى با تو ميرويم و هر جا بمانى ميمانيم و منقاد فرمان تو هستيم و منافقين چون متّهم بنفاق بودند ميخواستند بسوگندها خود را تبرئه كنند.

قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ‏

 (طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ)

 خبر است براى مبتداى محذوف، يعنى امر شما و آنچه از شما طلب ميشود آن طاعتى است معلوم كه شكّى در آن نيست مثل طاعت مؤمن خالص نه اينكه بزبان سوگند ياد كنيد و قبلهاى شما مطابق با زبانتان نباشد، يا (طاعة) مبتداء محذوف الخبر است يعنى طاعت معلومه براى شما اولى است از                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 143

 اين قسم دروغ و خدا خبير و دانا است بآنچه در باطن شما از نفاق مخفى است.

 (طبرسى) قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ الخ خطاب بپيمبر گرامى نموده كه باين مردم بگو مطيع امر خدا و رسول گرديد و اگر اعراض نمائيد بضرر خودتان تمام ميشود و وظيفه رسول همان است كه تبليغ رسالت نمايد و حكم خدا را بمردم برساند و وظيفه شما چنين خواهد بود كه اطاعت نمائيد و گفته‏هاى رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم بپذيريد اگر پذيرفتيد بطريق سعادت و فضيلت رهسپار ميگرديد و اگر اطاعت ننموديد البته گمراه خواهيد گرديد و بر رسول ما وظيفه‏اى نيست مگر تبليغ رسالت كه حكم خدا را بمردم برساند.

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ (من) در (منكم) بيانى است يعنى از شما مؤمنين. خداى تعالى بمؤمنين و گروندگان و تصديق كنندگان برسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم و ما جاء به النبى وعده داده كه اگر مطابق ايمانتان اعمال شايسته كرديد.

لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ بلام تأكيد كه متضمّن قسم است و نون ثقيله وعده را مؤكّد گردانيده مؤمنينى كه چنين باشند آنها را جانشين گرداند در زمين و زمين كفّار را از عرب و عجم بارث ببرند و سلطان و مالك روى زمين گردند همين طورى كه با كسانى كه پيش از شما از بنى اسرائيل بودند چنين كرد، زمين مصر را بارث بآنان منتقل گردانيد.

وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ بواو عطف جمله را متفرّع بر جمله بالا گردانيده يعنى چنين كند تا اينكه براى آنان متمكن و مستقرّ گردد آن دينى يعنى دين اسلام را كه براى آنها                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 144

 پسنديده و اختيار نموده.

وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً مؤمنين را بر زمين مستولى گرداند و سلطان زمين گردند تا اينكه خوف و ترس آنها از دشمن بأمن و امان تبديل گردد.

يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً چنين ميكنيم و خوف مومنين را تبديل بامن و امان ميگردانيم براى اينكه در حال امن و امان مرا عبادت كنند و در عبادت چيزى از بتها يا غير آن را شريك خدا قرار ندهند و در عمل رياء نكنند و عبادت را براى خدا خالص گردانند.

وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ اعلام ميكند كه پس از چنين عطيه و موهبتى كه خداوند بمؤمنين عطاء نموده كسى كه كافر شد بكفر انكار يا شرك جلى كه بت يا غير آن را در عبادت شريك گردانيد يا شرك خفىّ كه در عبادت رياء و سمعه يا غير اينها كه عبادت را از اثر مياندازد ضميمه نمود چنين كسانى از فاسقين محسوب خواهند گرديد و بقرينه فسق كه پس از كفر آورده معنى دوّم كه شامل كفر خفى نيز بشود بنظر ظاهرتر مى‏نمايد زيرا كه كفر بمعنى اوّل اعمّ است و شامل فسق هم ميگردد، و شايد ذكر خاص بعد از عام براى تأكيد در كفر باشد كه عمل ركيكشان كفرشان را شديدتر نموده.

 (سخنان مفسرين در توجيه آيه)

مأخوذ از تفسير مجمع البيان:

1- آيه در اصحاب نبى (ص) وارد گرديده. 2- آيه عموم دارد و تمام امّت محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم را شامل مى‏گردد. (ابن عباس و مجاهد) 3- از اهل بيت رسيده كه شأن نزول آن در مهدى آل محمد (عجّل اللَّه تعالى فرجه) است و عيّاشى (كه يكى از علماى سنّيها است) بسند خودش از على بن الحسين (ع) چنين روايت كرده كه آن حضرت اين آيه را قرائت نمود و                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 145

 گفت و اللَّه اين هايى كه در آيه وصف شده در باره ما اهل بيت وارد آمده كه خداوند بدست مردى از ما كه او مهدى اين امّت (عجّل اللَّه تعالى فرجه) است چنين كند و آن آن كسى است كه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود اگر از دنيا باقى نماند مگر يك روز خداى تعالى آن روز را بلند ميگرداند تا اينكه مردى از عترت من بيايد كه اسم او اسم من باشد و زمين را از عدل و مساوات پر كند همان طورى كه پر از ظلم و جور شده باشد، و از ابى جعفر (ع) و ابى عبد اللَّه (ع) نيز همين طور روايت شده.

و بدلالت اين روايات مقصود از الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ نبى صلّى اللَّه عليه و آله و سلم و اهل بيت او (صلوات الرحمن عليهم) است كه آيه بآنها بشارت ميدهد كه موقع قيام مهدى (عج) آنها در زمين خليفه و متصرّف ميشوند و در شهرها متمكّن ميگردند و خوف از آنها مرتفع گردد و مقصود از قوله تعالى كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ يعنى آنها براى خلافت صلاحيت دارند مثل آدم و داود و سليمان و بر اين معنى دلالت دارد قوله تعالى إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ) و قوله فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً و باضافه اجماع عترت طاهره بر آنست و اجماع آنها حجّة است‏

لقول النبىّ (انّى تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتى اهل بيتى لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض)

و نيز در هيچ زمانى چنين تمكّني براى مؤمنين محقّق نگرديده و بايد بعدا محقّق گردد زيرا كه خداى عزّ اسمه خلف وعده نخواهد نمود.

 (پايان)

__________________________________________________

باتفاق تمام مسلمين رسول اكرم (ص) در آخر عمر خود فرمود «من از بين شما ميروم و دو چيز بزرگ بين شما ميگذارم يكى كتاب خدا يعنى قرآن و ديگر عترت و ذريه من كه اين دو تا مادامى كه دنيا باقى است از هم جدا نميگردند تا وقتى كه در قيامت نزد من وارد گردند بر سر حوض كوثر». حاشيه‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 146

 [سوره النور (24): آيات 58 تا 64]

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَ حِينَ تَضَعُونَ ثِيابَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ ثَلاثُ عَوْراتٍ لَكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَ لا عَلَيْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (58) وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (59) وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (60) لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَواتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُمْ أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعاً أَوْ أَشْتاتاً فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (61) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى‏ أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (62)

لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (63) أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ وَ يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ (64)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 148

 [ترجمه‏]

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد آنهايى كه ملك يمين شما (يعنى غلام و و كنيز شمايند) و نيز كسانى كه بحدّ احتلام و بلوغ نرسيده‏اند (در موقع ورود بر شما) در سه موقع بايستى اذن بطلبند پيش از نماز فجر، و موقعى كه از روز جامه‏هاى خود را در ميآوريد (قبل از ظهر) و بعد از نماز عشاء (اين سه وقت براى شما) سه عورت است و بعد از اين سه وقت نه بر شما و نه بر آنان ديگر گناهى نيست هر وقت خواهند رفت و آمد كنند خداوند اين طور آيات خود را براى شما بيان مينمايد خدا دانا است بآنچه صلاح شما است و حكم كننده است بمراسم آداب (59)

وقتى اطفال محتلم گرديدند بايستى (براى ورود) دستور بگيرند همانطورى كه پيش از اينها اشخاص بالغ دستور ميگرفتند اين چنين خدا آيات خود را براى شما بيان مينمايد و خدا دانا و درستكار است (60)

و زنان بازنشسته‏گان كه (از جهت پيرى) ديگر اميد نكاح ندارند براى آنان باكى نيست كه جامه (و چادر) خود را بگذارند بدون اينكه ظاهر كنندگان زينت باشند و اگر عفّت خود را نگاه دارند براى آنها بهتر خواهد بود و خدا شنوا و دانا است (61)

بر آدم كور و شل و مريض باكى نيست و نيز بر خودتان كه از خانه‏هاى خود بخوريد يا از خانه پدرهايتان يا از خانه مادرهايتان يا خانه‏هاى برادرهايتان يا خانه‏هاى خواهرهايتان يا خانه‏هاى عموها و عمّه‏هايتان يا خانه‏هاى دايى‏ها و خاله‏هايتان يا آنچه را كه مالك كليد آن گرديده‏ايد يا دوستان خودتان بر شما گناهى نيست (از آن خانه‏ها) با هم يا جدا جدا بخوريد و وقتى داخل خانه‏اى شديد بر نفسهاى خود سلام كنيد و اين تحيّتى است از خدا كه مبارك و طيبه است خدا اين طور آيات خود را واضح مينمايد شايد شما تعقّل كنيد (62)

جز اين نيست كه مؤمنين كسانى ميباشند كه بخدا و رسول ايمان آورده‏اند وقتى براى امر جامعى با رسول اجتماع نمودند بيرون نميروند تا وقتى از پيغمبر اذن طلبند و بحقيقت آنان كه از تو طلب اذن ميكنند كسانى ميباشند كه واقعا بخدا و رسول ايمان آورده‏اند اى محمّد (ص) وقتى براى كارشان
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 149

 از تو دستور خروج گرفتند بهر كس از آنها كه خواسته باشى اذن بده و از خدا براى آنها طلب آمرزش نما زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است (63)

نداء رسول را بين خودتان قرار ندهيد مثل خواندن بعضى از شما بعض ديگر را حقيقة خدا ميداند كسانى را كه از روى كراهت اندك اندك از بين شما بيرون ميروند در حالى كه بيكديگر پناه ميجويند و بايد كسانى كه فرمان رسول را مخالفت ميكنند بترسند اينكه بآنان آزمايشى يا عذاب دردناكى اصابت نمايد (63)

آگاه باشيد كه آنچه در آسمانها و زمين است ملك خدا و مخصوص باو است و محقّقا ميداند آنچه را بر او هستيد و روزى كه بسوى او بازگشت مينمائيد خبر ميدهد بآنچه عمل كرده‏اند و خدا بهر چيزى آگاهست (64).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 150

 (توضيح آيات)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ در شأن نزول آيه از مقاتل نقل شده كه اسماء بنت مرسد غلام بزرگى داشت و در همه وقت آن غلام وارد منزل او ميشد و در بعضى اوقات اسماء از آمدن وى كراهت داشت آمد نزد رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم و شكايت نمود اين بود كه اين آيه نازل گرديد.

آيه خطاب بمؤمنين نموده بقاعده تغليب (آمنوا) اگر چه صيغه جمع مذكّر است لكن شامل زنهاى مؤمنات نيز ميگردد كه اى كسانى كه از زن و مرد ايمان آورده‏ايد بايستى عبيد و مملوكان شما از زنها و مردها كه مالك آنان ميباشيد و هنوز بحدّ احتلام كه يكى از علائم تكليف است نرسيده‏اند وقتى خواستند در منزل خلوت شما وارد گردند بايستى در سه موقع اذن بگيرند و وارد گردند:

1- مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ يعنى در آخر شب پيش از نماز فجر و آن بين طلوعين، طلوع فجر و طلوع آفتاب است كه غالبا هر كسى لباس شب پوشيده و شايد بعضى از اعضاى وى برهنه باشد و او چه زن باشد و چه مرد خوش ندارد كسى او را بنگرد و لو غلامش باشد.

2- وَ حِينَ تَضَعُونَ ثِيابَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ و موقعى كه در وسط روز لباس خود را فرو ميگذاريد شايد چون غالبا هر كسى در موقع ظهر براى استراحت لباس كار يا لباس بيرون رفتن خود را بر ميدارد و در آن وقت ممكن است بعض اعضاء او برهنه گردد و خوش ندارد در منزل خلوتش كسى وارد گردد اين است كه نهى رسيده غلامان بدون اذن وارد نگردند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 151

 3- وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ و نيز بعد از نماز عشاء بايد اذن بگيرند زيرا كه آن وقت بيرون آوردن لباس و داخل گرديدن در خوابگاه است.

ثَلاثُ عَوْراتٍ خبر مبتداء محذوف است يعنى اين اوقات سه عورت است براى شما و عورت در لغت بمعنى خلل است، و اعور كسى را نامند كه در چشمش خلل وارد گرديده.

خداى سبحان اين اوقات را سه عورت ناميده زيرا كه در اين سه وقت انسان لباس خود را بر ميدارد و عورتش ظاهر ميگردد. (طبرسى) (سدى) گفته جماعتى از صحابه دوست داشتند كه در يكى از اين سه وقت مجامعت بنمايند كه بعد غسل بكنند و بروند براى نماز پس خدا امر فرمود كه بايد اذن بگيرند در اين سه وقت.

لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَ لا عَلَيْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ پس از اين سه موقع ديگر حرجى و مانعى نيست نه براى شما و نه براى غلامان و مملوكين كه در اطراف شما رفت و آمد نمايند يعنى ديگر مانعى در كار نيست.

كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ آيه اشاره باين است كه خداوند عالم حكيم از راه لطف و كرم و اتمام نعمت چنين آيات و احكام خود را براى شما بيان فرموده كه در هر موقعى طريق صلاح خود را بدانيد و تمام اعمال و افعال شما بروش عقلايى انجام گيرد و در هيچ موقعى در بيراهه سير ننمائيد تا اينكه رستگار گرديد.

وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ الخ پس از بيان حكم غلمان و بنده‏گان حكم اطفال را بيان مينمايد كه بحدّ احتلام رسيده و محتلم گرديده‏اند كه حكم اينان همان حكم ديگران است كه موقع وارد شدن در خانه غير بايستى اذن بگيرند و وارد گردند و حكمش
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 152

 در آيات پيش بيان شده.

وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً قواعد جمع قاعده است و مقصود زنان باز نشسته‏اند كه از موقع حيض و حمل آنها گذشته و كسى آنها را بزنيّت نميگيرد.

اين آيه مربوط بآيه 29 و 30 همين سوره است كه در آنجا حكم غضّ بصر و حجاب تأسيس شده و در اينجا زنهاى مسنّ پير كه از موقع ازدواج آنان گذشته و در موقعى ميباشند كه ديگر نه زنها مايل بمردها ميباشند و نه مردها چنين زنهايى را بنظر شهوت مينگرند و رغبت بآنها ندارند اين است كه آنها را فى الجمله از حكم حجاب خارج گردانيده.

و معلوم است كه حكمت حجاب براى جلوگيرى از مفسده زنا است زيرا چنانچه بتجربه و علم روان‏شناسى معلوم شده قوّه مغناطيسيّه در چشم بسيار قوى است وقتى چشم مرد و زن مقابل هم واقع گرديد هر يك ديگرى را جذب مينمايد و بهم مايل ميگردند ديگر چه قوت نفسى ميخواهد كه خوددارى كند و مرتكب فحشاء و منكر نگردد اينست كه شارع مقدّس در قرآن مجيد اول امر فرموده بايستى هر يك از زن و مرد چشم خود را از نظر بنامحرم بپوشانند.

فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ در قرائت سياهى قرآن لفظ (من) نيست لكن در غير سياهى لفظ (من) هست و با بودن لفظ (من) از امامين همامين حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السلام روايتى هست، و اگر هم (من) نباشد معنى همين است كه بعض لباسشان نه تمام.

 (من) تبعيضى است كه براى چنين زنهايى كه يائسه گرديده و از حدّ شوهر كردن آنان گذشته و هيچ مردى بنظر شهوت‏آميز آنان را نمينگرد براى آنها باكى و گناهى نيست كه بعضى از لباس خود را فرو نهند.

و در اينكه مقصود از بعضى از لباس خود براى تخفيف مأذون گرديده‏اند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 153

 فرو گذارند چيست جلباب بالاى خمار است كه زنهاى عرب بسر ميبندند.

 (ابن مسعود و سعيد بن جبير) بقولى آن خمار و عباء است. (جابر بن زيد) و بقول ديگر آن مقنعه و غير آن است، كه بر زنهاى مسنّه جايز است با صورت و دست باز نزد اجانب بنشينند، و مقصود از برداشتن حجاب همين اندازه است نه همه لباس. (مجمع البيان) غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ آيه كشف حجاب زن مسنّه را مقيّد گردانيده در جايى كه زن قصد خود نمايى و جلوه‏گرى نداشته باشد و باز هم در اين صورت اگر عفّت و نجابت خود را نگاه دارد و خود را بپوشاند براى او بهتر خواهد بود.

لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ، تا قوله تعالى: أَوْ صَدِيقِكُمْ اين آيه مربوط بآيه 26 همين سوره نور است كه پس از آنكه در آنجا نهى شده از دخول در خانه غير بدون اذن صاحب خانه براى رفع عسر و حرج از مؤمنين كه در خوراك در مضيقه نباشند اين جماعتى را كه در اين آيه تذكّر داده استثناء نموده، و حرج در لغت مجتمع اشياء را گويند مثل درختى كه شاخه‏هاى آن بهم پيچيده و راه عبور از آن مشكل باشد و باين لحاظ ضيق و تنگى را حرج گويند سخنان مفسرين در توجيه آيه 1- چون مردم دوست نميداشتند با اشخاص كور هم غذا شوند زيرا كه كور نميبيند كه آنچه از غذا خوب‏تر است بخورد، و آدم اعرج نميتواند بنشيند و غذا بخورد و نيز مريض همه غذايى نتواند بخورد اينست كه نبايد با آنها هم غذا شويم (ابن عباس و فراء) 2- اين جماعت معيوبان از اشخاص سالم احتراز مينمودند كه شايد آنان خوش نداشته باشند با ما هم غذا شوند. (سعيد بن جبير و ضحاك)                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 154

 3- بعضى از صحابه وقتى مسافرت مينمودند كليد خانه و انبار خود را بدست چنين مردمان عاجز ميدادند تا هر وقت گرسنه شوند طعام بخورند و آن درويشان بتوهّم عدم رضاى صاحب خانه احتراز نموده و غذا نميخوردند.

 (سعيد بن مسيّب و زهرى) 4- اگر كسى يكى از اين جماعت عاجزان را بغذايى كه در خانه پدر و مادر و اقارب نزديك بآنها دعوت مينمود اجابت نميكردند. (مجاهد) خلاصه اينكه آيه از آدم كور و شل و مريض و صاحب خانه و از جماعت مؤمنين نفى حرج ميكند كه براى اينها مانعى نيست هر گاه بخواهند از خانه خود و خانه پدران و مادران و برادران و خواهران و عموها و عمّه‏ها و دايى‏ها و خاله‏هاى خود يا خانه‏هايى را كه كليد آن را مالك گرديده‏اند يا خانه دوستان خود غذا بخورند.

لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعاً أَوْ أَشْتاتاً خواه اين جماعت كه مأذون گرديده‏اند با هم باشند يا جدا جدا، در شأن نزول آيه گويند عادت بعضى از صحابه چنين بود كه تنها غذا نميخوردند، در اين آيه اذن داده شده كه براى شما مباح است و باكى نيست تنها و جدا جدا غذا بخوريد يا با هم در يك منزل اكل نمائيد سر يك سفره.

فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً در اينجا امر فرموده كه وقتى داخل خانه‏اى شويد بر خود سلام كنيد.

بقولى شايد مقصود از خود اهل خانه باشد كه در دين و ملّت يكى ميباشند،

قوله عليه السّلام (المؤمنون كنفس واحدة)

و قوله تعالى لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ. (حسن) بقول ديگر بر اهل خانه سلام كنيد تا آنها بشما جواب دهند زيرا چون جواب سلام واجب است گويا سلام كننده بر خود سلام كرده.

عبد اللَّه بن مسعود از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم چنين روايت ميكند: سلام اسمى است از اسماء اللَّه بين خودتان فاش نمائيد وقتى مرد مؤمنين بجماعتى گذر نمود                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 155

 و سلام كرد و جواب شنيد بر او فضل و درجه‏اى است براى اينكه آنان را بذكر سلام متذكّر گردانيده و اگر آنها سلام وى را ردّ ننمودند باو جواب ميدهد كسى كه بهتر و پاكيزه‏تر از آنها است يعنى ملائكه.

ابو هريره از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم روايت كرده چون يكى از شما وارد مجلسى گردد بر اهل آن مجلس سلام كند اگر خواهد بنشيند و چون خواهد برگردد نيز سلام كند كه اوّلى اولى‏تر از دوّمى است رسول (ص) فرموده‏

 (افشوا السلام تسلّموا)

سلام را فاش كنيد تا سلامتى يابيد.

و نيز فرموده‏

 (افشوا السّلام و اطعموا الطّعام و صلوا الارحام و صلّوا بالليل و الناس نيام تدخلوا الجنّة بسلام)

سلام را فاش كنيد و اطعام طعام نمائيد و صله رحم كنيد و در شب موقعى كه مردم خوابند نماز گذاريد تا داخل بهشت شويد بسلامت انس بن مالك گويد من مدتى خدمت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلم ميكردم هرگز بمن نگفت چرا چنين كردى و اگر چيزى ميشكستم نميگفت چرا شكستى روزى بر دست او آب ميريختم بمن فرمود بتو سه صفت ميآموزم كه از آن انتفاع ببرى گفتم پدر و مادرم فداى تو يا رسول اللَّه (ص) فرمود از امّت من هر كسى را ببينى بر او سلام كن تا عمرت دراز شود، وقتى در خانه خود روى بر اهل خانه سلام كن تا خير خانه‏ات زياد شود و نماز سنّت شب را بجاى آور، يعنى يازده ركعت نافله سحر را.

و بعضى ديگر در توجيه آيه گفته‏اند مقصود از خانه مسجد است.

عبد اللَّه مسعود در معنى آيه گفته مقصود از بيوت مساجد است يعنى وقتى وارد مسجد ميگرديد بگوئيد (السلام علينا و على عباد اللَّه الصالحين).

 (ابو الفتوح رازى) كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ اينطور خداى تعالى آيات و احكام و دستورات خود را براى شما بيان ميفرمايد كه شايد شما بخود آئيد و فكر و عقل خود را بكار اندازيد كه اگر چنين كرديد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 156

 اميدى هست كه عقل شما از پس قوى طبيعى سر در آورد و در آيات خدا تعقّل نموده و از روزنه عقل راه صلاح و فساد خود را پيدا نمائيد و اين كتاب مقدّس (قرآن) را جلو خود نهاده و روش زندگانى و فيروزى خود را پيدا كنيد و فاضلترين و سعادتمندترين مردم گرديد زيرا كه هيچ فعل و عملى براى انسان نيست مگر اينكه طريق نيكوتر آن را در اين كتاب آسمانى تذكّر داده و بتوسط نبىّ خاتم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم در دسترس مردم گذارده اگر تابعين اسلام بسعادت و كاميابى نرسيدند البته از جهت عمل ننمودن بدستورات قرآن است.

         اسلام بنفسه ندارد عيبى             هر عيب كه هست از مسلمانى ماست‏

 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى‏ أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ پس از آنكه در آيه بالا طريق معاشرت با اقرباء و مؤمنين را بيان نمود در اين آيه و آيه بعد طريق معاشرت با رسول (ص) را بيان مينمايد و در وصف مؤمنين آنهايى كه بحقيقت ايمان بخدا و رسول آورده‏اند ميفرمايد آنان چنينند كه وقتى با رسول در يك امر جامعى مثل موقع مشورت يا جهاد يا در نماز جمعه يا غير آن اجتماع نمودند اينها نميروند تا وقتى كه از رسول (ص) استيذان نمايند إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ آن كسانى كه از تو اذن ميگيرند اينها كسانى هستند كه واقعا ايمان بخدا و رسول دارند، و پس از بيان حكم مؤمنين كه نبايد بدون اذن از مجلس رسول بيرون روند بخود رسولش صلّى اللَّه عليه و آله و سلم نيز دستور ميدهد كه هر گاه بعضى از مؤمنين كارى پيدا كردند و از تو براى خروج اذن طلبيدند بآنان اذن بده و براى هر كس كه خواهى از خدا طلب آمرزش نما زيرا كه او آمرزنده و مهربان است.

شايد نظر به اينكه بر مؤمنين سزاوار نبود كه پيش از موقع و لو اذن طلبيده باشند از مجلس رسول خارج گردند، اينجا خداى مهربان براى اينكه بر مؤمنين
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 157

 حرج و سختى نباشد بپيمبرش امر مينمايد كه هر كس اذن طلبيد براى خروج اذن بده اگر ماندن براى وى دشوار باشد لكن طلب آمرزش براى او هم بكن زيرا كه يك عمل خارج از ادب كرده.

لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً آيه بمؤمنين نهى فرموده كه وقتى خواستيد پيمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلم را صدا بزنيد او را باسم يا محمّد و يا ابن عبد اللَّه آن طورى كه عادت عربها بر آنست كه باسم يكديگر را ميخواندند او را نخوانيد زيرا كه مقام رسول بالاتر از آنست كه باسم خوانده شود بلكه بگوئيد (يا رسول اللَّه، يا نبىّ اللَّه) در حالى كه با تواضع و آهسته صدا كنيد. (ابن عباس و قتاده و مجاهد) معنى ديگر نفرين پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلم را بر شما چون نفرين سايرين نگيريد و بترسيد از سخط و غضب او زيرا كه دعاء او بر عليه شما يعنى نفرين او در باره شما مستجاب است بدون شك. (ابن عباس بروايت ديگر) و بقول ديگر مقصود اينست كه آنچه را رسول بشما امر مينمايد و شما را بر آن عمل ميخواند مثل امر يكى از شما نسبت بديگرى نيست زيرا كه باقى گذاشتن امر او و عمل بر آن نكردن همان بازداشتن امر خدا و مخالفت او است.

 (ابى مسلم) قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً (تسلّل) در لغت بمعنى بيرون رفتن در پنهانى است مثل اينكه گفته ميشود (تسلّل فلان من بين اصحابه) يعنى فلانى مخفيانه از بين جماعت بيرون رفت، و (سلل) سرقت پنهانى. (لواذ) مستور گردانيدن چيزى را گويند از ترس اينكه ديده شود.

ابن عباس گفته چون خطبه روز جمعه بر منافقين خوانده ميشد (فيلوذون) آنان خود را بين اصحاب پنهان ميكردند و از مسجد بدون استيذان از رسول (ص) فرار مينمودند اين بود كه براى تهديد آنها اين آيه فرود آمد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏9، ص: 158

 فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ اين آيه منافقين و آنهايى كه عمل آنان چنين بوده تهديد مينمايد كه هر گاه از امر رسول مخالفت نمايند بايستى بترسند و حذر كنند از بليّه و آفتى كه در دنيا دامن گير آنان ميگردد يا مبتلا گردند بعذاب دردناك در دنيا از قتل و غارت يا عذاب آخرت كه مبتلا خواهند گرديد.

أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ وَ يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ ذات متعال مردم را متنبّه ميگرداند كه بدانيد و آگاه باشيد آنچه در آسمانها و زمين است ملك خدا و در تصرّف او است و ميداند و آگاهست بر آنچه بر او هستيد و روز بازگشت يعنى روز قيامت شما را متنبّه و دانا ميگرداند بر آنچه در دنيا از خوب و بد عمل نموده‏ايد و خدا بهر چيزى عالم و دانا است يعنى آنچه را ظاهر گردانيده يا پنهان داريد خدا ميداند و در روز معاد بجزاى اعمالتان خواهيد رسيد.