کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
حج: آيات 1 تا 78 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

                       

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 318
سورة الحج‏

مكية و قيل مدنية غير ستّ آيات ثمان و سبعون آية

 [سوره الحج (22): آيات 1 تا 8]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‏ءٌ عَظِيمٌ (1) يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى‏ وَ ما هُمْ بِسُكارى‏ وَ لكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِيدٌ (2) وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَرِيدٍ (3) كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْدِيهِ إِلى‏ عَذابِ السَّعِيرِ (4)

يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ (5) ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ أَنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (6) وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ (7) وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ (8)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 319

سورة الحجّ بروايت ابن عباس و عطاء در مكه فرود آمده مگر چند آيه، و بروايت حسن در مدينه نازل شده مگر آياتى كه در سفر فرود آمده و بقولى غير از شش آيه، و بقول ديگر غير از چهار آيه و عدد آيات آن 78 آيه است بعدد كوفى و هفتاد و هفت بعدد مكّى و هفتاد و پنج بعدد بصرى و هفتاد و چهار نزد شامى‏ها و اختلاف آنها در پنج آيه است (الحميم) و (الجلود) هر دو كوفى است (و عاد و ثمود) غير شامى و (قوم لوط) حجازى و كوفى (سمّيكم المسلمين) مكى راجع بفضيلت قرائت سوره، رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلّم چنين فرموده: هر كس سوره حج را بخواند خداوند باو ثواب تمام كسانى را دهد كه حج و عمره نموده‏اند و آنهايى كه بعدا حج و عمره خواهند نمود. و از ابى عبد اللَّه عليه السّلام روايت شده كسى كه در هر سه روزى يك دفعه بخواند آن سال تمام نميشود مگر اينكه بزيارت بيت اللَّه مشرّف گردد و اگر در سفر فوت گردد داخل بهشت ميشود.

 (مجمع البيان)

ترجمه آيات‏

بنام ايزد هستى‏بخش صاحب رحمت عامّ و خاص‏

اى مردم (متّقى و پرهيزكار) و خدا ترس باشيد زيرا كه زلزله روز قيامت حادثه بسيار عظيم و واقعه سختى خواهد بود (1)

وقتى هنگام آن روز بزرگ رسد مشاهده ميكنيد كه هر زن شيردهى از هول طفل خود را فراموش ميكند و هر صاحب حملى بار خود را فرو مينهد و مردم را از وحشت آن روز مست و بيخود مينگرى در صورتى كه مست نيستند و لكن عذاب خدا شديد است (2)

برخى از مردم از جهل و نادانى در كار خدا جدل ميكنند و از پى هر شيطان فريبنده‏اى ميروند (3)

در كتاب آفرينش چنين مقرر شده كه هر كس شيطان را دوست و پيشواى خود گرفت وى او را گمراه گرداند و بسوى عذاب جهنم او را رهبرى خواهد نمود (4)

اى مردم اگر شما از مبعوث شدن (در قيامت) در شكّ و ريب هستيد (بدانيد) بحقيقت ما شما را نخست از خاك آفريديم پس از آن نطفه (گردانيديم) پس علقه (خون                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 320

 بسته) و پس از علقه مضغه (پاره گوشت كوبيده شده) تمام (خلقت) يا ناتمام تا آنكه آيات (و تحوّلات قدرت) خود را براى شما ظاهر گردانيم و در رحم‏ها ثابت ميگردانيم آنچه را بخواهيم تا وقت معيّن و پس از آن شما را طفلى از رحم بيرون آوريم پس از آن شما را (ترقّى) ميدهيم تا بمنتهاى رشد رسيده و پاره‏اى از شما در بين بميرند و بعضى بسنّ پيرى و ضعف و ناتوانى رسند تا آنكه پس از دانش و هوش (خرفت گردند) و چيزى ندانند و نيز از جمله قدرتهاى الهى اين است كه تو مى‏بينى زمين را وقتى كه خشك و بى‏گياه باشد آن گاه كه بر آن باران فرود آريم بجنبش آيد و سبز و خرّم گردد و از هر نوع گياه زيبا برويد (5)

 (و اينها دليل بر اين است) كه حقيقة خدا است و او بر حق است و اينكه او است كه مرده‏ها را زنده ميگرداند و او بر هر چيزى توانا است (6)

و براى اينكه (بدانيد) كه در ساعت قيامت شكّى نيست و همانا خدا برمى‏انگيزاند كسانى را كه در قبرهايند (7)

و برخى از مردم بدون علم و بى‏هيچ كتاب و (حجة روشن) در خدا مجادله ميكند (8).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 321

توضيح آيات‏

يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ خطاب (يا أَيُّهَا النَّاسُ) شامل ميگردد تمام مكلّفين را از زن و مرد و سفيد و سياه و مؤمن و كافر و عبد و آزاد كه همه مشمول اين خطابند غير از كودك و ديوانه كه از تحت اين خطاب خارجند، اى افراد بشر (اتّقوا ربّكم) از سخط پروردگار خود بترسيد و حذر كنيد.

إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‏ءٌ عَظِيمٌ زلزله و زلزال شدّت حركت را گويند كه اشياء را از مركز و قرارگاه خود خارج گرداند ميشود (زلزلة) اضافه بفاعل باشد از قبيل اضافه مصدر بظرف بتقدير (انّ الساعة تزلزل الاشياء) يا اضافه بمفعول فيه باشد بتقدير (فى) باعتبار اتّساع در ظرف و جارى گرديدن آن مجراى مفعول به مثل قوله تعالى بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ.

خداى متعال تقوى و پرهيزكارى را مترتب نموده بهول بزرگ زلزله ساعت اشاره به اينكه از سختى آن روز بترسيد و تقوى و پرهيزكارى را شعار خود گردانيد شايد مقصود از ساعت قيامت باشد كه در سوره واقعه آيه سوّم در بيان بروز قيامت فرموده إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا زيرا كه زلزله عظيم بوصف عظمت دلالت دارد بر شدّت و حركت و آن وقتى خواهد بود كه زمين باراده خالقش مندكّ و پراكنده ميگردد و اثر و فائده حقيقى تقوى در آن وقت ظهور و بروز مينمايد، و از ابن عباس و جماعتى نقل شده كه اين زلزله مقارن روز قيامت واقع ميگردد.

يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ‏

 مرجع ضمير (ترونها) ميشود زلزله باشد و ميشود ساعت باشد و (يوم) منصوب است به (تذهل) و مقصود از (مرضعة) طفل شيرخوار است، آيه
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 322

 در مقام بيان عظمت آن روز است كه از شدّت هول آن روز بقول ابن عباس مشغول گرداند، ضحاك گفته دل خوش گرداند، مقاتل گفته فراموش كند هر زن شير دهنده را از آن طفلى كه شير ميدهد يعنى هول اين زلزله ناگهانى طورى است كه زن شيرده با آن علقه و محبتى كه بطفلش دارد بچه را رها ميكند و بچه شيرخوار پستان را از دهن مى‏افكند.

وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى‏ وَ ما هُمْ بِسُكارى‏ وَ لكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِيدٌ

 و هر زن آبستنى از هول بچه را سقط ميكند، بعضى سكارى و بسكارى مثل (كسالى) قرائت نموده‏اند، و بعضى سكرى و بسكرى مثل (عطشان) خوانده‏اند مردمان را در آن وقت تشبيه نموده بآدم مست كه حالت جنون بوى دست ميدهد، آرى مستى آنان از شرب خمر نيست بلكه از شدّت سختى عذاب آن روز است كه از هول از خود بى‏خود ميگردند.

بروايت عمران بن حصين و ابو سعيد خدرى در شبى اين آيات فرود آمد كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلّم در جهاد با بنى المصطلق بود و آنها قبيله‏اى بودند از بنى خزاعه و مردم در راه بودند، رسول (ص) امر فرمود صدا زند و مردم ايستادند حضرت اين آيات را براى آنها خواند همه گريان گرديدند چون روز شد لشكر خيمه نزدند و زين از اسبها برنداشتند بعضى مشغول گريه و جماعتى بحال دلتنگى بنشستند حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود آن روزى است كه خداى تعالى بآدم گويد برخيز و از فرزندانت گروه دوزخى آنان را بجهنم بفرست او برخيزد و از هزار نفر نهصد و نود و نه نفر را بدوزخ فرستد و يكى را ببهشت، اين سخن بر مسلمانها ناگوار آمد بگريه آمدند و گفتند يا رسول اللَّه ناجى كه خواهد بود فرمود (ابشروا فانّ معكم خليقتين) مژده باد شما را همانا با شما دو خلقند (بنام) يأجوج و مأجوج و عدد آنها بقدرى است كه شما نسبت بآنها مانند موى سفيدى مانيد در گاو سياه، پس از آن فرمود اميدوارم شما ربع اهل بهشت باشيد اصحاب                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 323

 تكبير گفتند بعد گفت اميدوارم شما ثلث اهل بهشت باشيد باز فرمود اميدوارم شما دو ثلث اهل بهشت باشيد، اهل بهشت يكصد و بيست صفند هشتاد صف آنها امّت منند و از امّت من هفتاد هزار نفر بدون حساب داخل بهشت ميگردند، و در بعضى روايات است كه عمر بن خطاب گفت يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلّم هفتاد هزار فرمود آرى و با هر يك هفتاد هزارند عكاشه برخواست و گفت يا رسول اللَّه (ص) دعاء كن كه من يكى از آنان باشم حضرت گفت (اللهمّ اجعله منهم) بعد مردى از انصار گفت از خدا بخواه كه مرا از آنها قرار دهد فرمود عكاشه بر تو سبقت گرفت ابن عباس گفته كه آن انصارى منافق بود اين بود كه حضرت در باره او دعا ننمود (خلاصه از مجمع البيان) وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَرِيدٍ (من) اول تبعيضى و (من) دوم نكره موصوف است، مفسرين در شأن نزول آيه گفته‏اند شخصى بنام نضر بن حارث زنده شدن در قيامت را انكار مينمود و ميگفت قرآن اساطير پيشينيان است و ملائكه را دخترهاى خدا ميدانست اين بود كه اين آيه در ردّ او نازل گرديد، و بقولى آيه عموم دارد و اعتراض بهر كسى است كه در اوصاف الوهيت و آنچه سزاوار مقام احديت نيست و بر آنچه از صفات و افعال نسبت بمقام قدس او روا است يا روا نيست بدون دليل و برهان و علم و دانش بحث و جدال ميكند و در اين عمل تابع گرديده هر شيطان مريد را.

 (مريد) در لغت بمعنى متجرّد از خيرات است و شامل ميگردد هر كسى كه بر فساد مهيّا گرديده و براى اغواء گردانيدن مردم از طريق راستى و درستى آماده باشد و وى بدون اينكه مدركى از برهان و دليلى در دست داشته باشد مجادله مينمايد.

كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْدِيهِ إِلى‏ عَذابِ السَّعِيرِ بعض مفسرين گويند مرجع ضمير (عليه) شيطان است و مرجع ضمير (تولّاه) كسى است كه تابع شيطان گردد، و بقول بعضى ديگر مرجع ضمير                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 324

 (عليه) مجادله كننده است كه آن نيز شامل شالوده فساد است هر كدام باشد، (كتب عليه) نوشته شده و در لوح محفوظ ضبط گرديده كه كسى كه شيطان را دوست دارد و پيرو وى گردد شيطان يا شيطان‏صفتان وى را از طريق حق گمراه گردانند و او را بسوى آتش سوزان سعير رهبرى خواهند نمود.

آرى چون حقيقت شيطان و فلزّ او فساد است و دوزخ جايگاه هر فساد كننده‏اى خواهد بود البته هر كس وى را دوست داشت و تابع وى گرديد سر انجام و جايگاه وى و مآلش بجهنم خواهد كشيد بحكم اينكه در قيامت هر دوستى با دوست خود قرين ميگردد اين است كه شيطان با تابعين خود بآتش سعير سوخته خواهند گرديد.

يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ الخ بطور عموم خطاب بتمام افراد بشر است و بخصوص اعتراض به آنهايى كه منكر خلقت جديد پس از مرگ و زنده شدن در قيامتند كه چگونه شما در مبعوث شدن شكّ ميكنيد در صورتى كه ما بقدرت ازلى خود آن وقتى كه شما هيچ نبوديد پدر شما آدم عليه السّلام را از خاك آفريديم و عنصر غالب شما نيز از پست‏ترين اشياء كه خاك است تهيه شده پس از آن از نطفه يعنى منى شما را خلقت نموديم و پس از استحاله و گذشتن چهل روز آن قطره منى خون بسته شده گردانيديم و پس از گذشتن چهل روز آن را مضغه يعنى مثل پارچه گوشت جويده گردانيديم.

مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ و پس از گذشتن چهل روز و استحالات و تغييراتى كه در مضغه بعمل ميآيد بقدرت مبدء متعال و مصوّر عالم صورت‏بندى ميشود (مخلّقه) خلقت تمام بدن بدون نقص يا ناتمام كه بعلّتى بعضى از اجزاء ناقص ماند يا خلقت تمام ميگردد و طفل سالم متولّد ميگردد يا سقط ميشود.

لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ در حذف مفعول (لنبيّن) ايماء و اشاره بقدرت تامّه و علم ازلى و حكمت
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 325

 الهى است كه اطوار خلقت را چنين ترتيب داديم تا براى شما ظاهر گردانيديم كه همان طورى كه ما قدرت داريم كه در رحم تنگ تاريك از قطره آب منى بى‏مقدار آنچه بخواهيم از صورتهاى زيبا و تعادل اعضاء و قوى و مشاعر بمجرد اراده بدون مئونه و كمك انشاء و تصوير مينمائيم البته قدرت داريم كه انسان آفريده شده را به ابقاى حقيقت انسانيت او كه در محل لايق بخود محفوظ است در سراى ديگر پس از تحوّلاتى با جسم و بدن وى حيات نوينى كه بمراتب كامل‏تر و قوى‏تر از اين بدن ضعيف ناتوان است كه هميشه در معرض فناء و اضمحلال قوى و مشاعر مدت زندگانى حيات دنيوى خود را گذرانيده بخشوده گردانيم.

إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى مضغه پس از آنكه جنين گرديد و در رحم صورت‏بندى شد بحكمتى بايستى مدّتى در رحم بماند تا قواى وى محكم گردد و براى تحوّل از نشئه رحم بنشأه دنيا صلاحيت پيدا نمايد اين است كه پس از چهار ماه كه خلقتش تمام ميگردد و نفخه روح باو دميده ميشود شايد براى استحكام قوى و طبيعت وى است كه بايد پنج ماه ديگر در فضاء تاريك رحم بماند و خون بخورد و پس از نه ماه يا شش ماه كه اقلّ ايّام حمل بسر رسيد و خلقت او كامل گرديده راه بيرون آمدن بوى بنمايد ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ پس از آنكه اين مرحله از كمال انسانى بپايان رسيد تحوّل ديگرى برايش پديدار ميگردد و باين عالم خارج قدم ميگذارد بحالت طفلى كه ابتداء نه مى‏بيند و نه ميشنود و نه فكر و انديشه دارد حتى مادر خود را هم نميشناسد ظاهر ميشود پس از آن بتدريج بدست مربّى ازل بحدّ رشد و بلوغ ميرسد و قواى عقلى او از پس قواى طبيعى ظاهر ميگردد و آغاز كش مكش زندگانى فرا ميرسد، دانشمندان گفته‏اند كه حدّ رشد و كمال عقل بين سى و پنج و چهل سالگى است، وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً بعضى از شما افراد بشر بزودى و در جوانى حيات دنيا را بدرود گفته ميميرد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 326

 و پاره ديگر به (ارذل العمر) عمر دراز مى‏يابيد و بپيرى ميرسيد و بپائين درجه كمال و خرافت نازل ميگرديد بحدى كه ضعيف البنيه، سخيف العقل، قليل الفهم ميشويد كه آنچه ميدانسته فراموش ميكنيد.

شايد علت جمله اخير كه كسى كه به (ارذل العمر) رسيد آنچه ميدانسته فراموش ميكند، اين باشد كه چون در سنّ پيرى قواى ظاهرى وى از بينايى و شنوايى و قواى حسّاسه او ضعيف گرديده اين است علومى كه از قبل مسموعات و محسوسات فرا گرفته بود چون قواى محسوسه‏اش ضعيف گرديده ديگر آنها را نميتواند حفظ كند و در دل نگاه دارد و تجديد نظر كند لكن علوم موهبتى كه از طريق عقل و قواى روحانى و القائات رحمانى كسى را ميسّر گرديده باشد چنين نيست زيرا كه هر قدر از قواى طبيعى كاسته گردد بر قواى روحانى وى افزوده خواهد گرديد.

آرى علومى كه از دهنها گرفته شده يا از دفاتر و گفته‏هاى دانشمندان اخذ گرديده چنين علومى بعوارض ماند و گويند (العرض لا يبقى زمانين) پس البته آنها در انحطاط و پيرى و اشتغال ببدن درش بسوى وى بسته خواهد گرديد يعنى آنچه بتوسط گوش و چشم از ديگران آموخته و صور ذهنى گرديده وقتى در اثر پيرى چشم و گوش آدمى ضعيف گرديد راه ورود اين علوم بسته ميگردد اين است كه كم‏كم و بتدريج صور ذهنيه چون عرضى است محو ميشود لكن معقولاتى كه بعقل ادراك شده يا علوم و معارفى كه از مبدء روحانى بقلب القاء گرديده چنين علومى از عوارض نيست كه زائل گردد بلكه جوهرى ماند و (باتّحاد عاقل و معقول) با نفس ناطقه بشرى يكى ميگردد و فناءپذير نخواهد شد بلكه بضعف بدن و قواى حسّى بر قوّت او افزوده خواهد گرديد قوله تعالى در آية الكرسى وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لَا انْفِصامَ لَها آيه ارشاد باين است كسى كه بريسمان محكم توحيد چنگ زد ديگر گسيخته‏گى ندارد، و اينكه مى‏بينيم بعضى از اين اشخاص در پيرى در ظاهر خرفت مينمايند براى اينست كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 327

 بضعف قوى و مشاعر حسّى اندازه‏اى از ظاهر انصراف نموده و در باطن خود فرو رفته‏اند آن وقت وجود رابطى‏اش بديگران ضعيف گرديده نه وجود نفسى او يعنى راه ظاهرش بسته ميگردد و هر قدر ضعف بدن چنين مردمانى زيادتر گردد بر قوّت روحانيشان افزوده خواهد گرديد نمى‏بينى چگونه مرتاضين بدن و قواى طبيعى را ضعيف ميگردانند تا اينكه قواى روحانيشان قوى گردد و در حديث دارد

 (موتوا قبل ان تموتوا).

و ظاهرا آيه منصرف باكثر مردم است كه علومشان همان جزئيّاتى است كه از قبل محسوساتشان بدست آورده‏اند بلكه اكثر علماء سطحى كه مأخذ علومشان گفته‏هاى ديگران است چنين مردمانى وقتى بپيرى ميرسند و ضعيف البنيه و عليل المزاج ميشوند و مشغول بخود ميگردند و در اثر ضعف قواى حسّى محسوسات و علومى كه از قبل محسوسات و مفاهيم الفاظ يافته‏اند زبون ميگردد آن وقت است كه (لا يعلم شيئا) نه علماى حقيقى كه پس از مجاهده با نفس قلب و روحشان مهيّا گرديده براى اشراق نور علمى كه‏

 (يقذفه اللَّه فى قلب من يشاء من عباده)

كه آنها بمقام نفس مطمئنّه رسيده‏اند و در جايگاه صدق قرار گرفته‏اند چگونه ممكن است انسانى كه در نردبان ترقّى و تعالى صعود نموده و در طريق استكمال قدم ميزند از مقام شامخ علم حقيقى پرت گردد و راه فناء را بگيرد هرگز چنين نخواهد بود.

و نيز بلام (لكيلا) كه براى غايت آرند ارشاد بمنكرين معاد مينمايد كه نظر كنيد بآفرينش خود و تغييرات و تحوّلات خود را از اول آفرينش تا آخر حيات دنيويشان را در نظر گيرند و ببينند چگونه وقتى بپيرى رسيدند عود ميكنند باول و همان طورى كه در كودكى چيزى نميدانستند در پيرى نيز خرفت و كم فهم و زبون ميگردند، و از اينجا بفهمند آن كسى كه قدرت دارد چنين تغييراتى در آنان بدهد البته قدرت دارد پس از مردن در سراى ديگرى بآنها حيات نوينى ببخشد.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 328

 وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ راغب گفته (يقال همدت النار طفئت و منه ارض هامدة لا نبات فيها و نبات هامد يابس، قال تعالى وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً. (پايان) آيه خطاب است يعنى اى خواننده تو زمين را خشك و پژمرده مى‏بينى كه اثرى از آن نمايان نيست وقتى آب باران بر آن ريخته گرديد بجنبش و حركت و نشاط ميآيد، و (ربت) تشبيه بخمير مايه نموده كه قابل هر صنفى از نبات و گياه ميگردد كه از آن روئيده شود. اشاره به اينكه انسان نيز پس از مردن حقيقت انسانيتش قابل ميگردد كه پس از تحوّلاتى حيات نوينى بوى بخشوده گردد.

و نيز در مقام اظهار قدرت و امكان زنده شدن مردگان تذكر ميدهد و مردگان را تشبيه مينمايد بزمين مرده خشك فصل زمستان كه بفرود آمدن باران (اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ) بحركت ميآيد و تر ميگردد و سبز و خرّم ميشود و حبوبات و اشجار از آن ميرويد.

در آيات بسيار زنده شدن مردگان را در روز معاد تشبيه مينمايد بزنده شدن زمين در فصل بهار پس از خشك گرديدن آن در فصل زمستان، و وجه تشبيه چنانچه در جاى ديگر گفته شده شايد چنين باشد كه همان طورى كه عين زمين در زمستان باقى است و آثارش از سبزى و خرّمى و روئيدن نباتات از آن مفقود گرديده و در تابستان بنزول باران و تابش آفتاب از خمودى بيرون ميآيد و حيات نباتى ديگرى در آن پديد ميگردد، انسان هم نيز بمردن حقيقت انسانيش مفقود نگرديده آثار حيات و اعمال از وى سلب گرديده در بهار قيامت بآب رحمت الهى زنده ميگردد و آثار حياتى از وى بروز و ظهور مينمايد.

و نيز از جهت ديگر همانطورى كه بذر در پائيز در زمين ريخته ميشود در قعر زمين فرو مى‏رود و در آنجا پس از استحالاتى و پوسيدگى از مغز او دانه
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 329

 ميرويد چنين است اعمال و افعال انسان كه پس از مردن و پوسيدگى بدن در حقيقت انسانيّتش مرتكز گرديده و نمو ميكند و بنتيجه ميرسد و در بهار قيامت كه هر چيزى بحقيقت خود ظهور و بروز مينمايد با آثار و لوازمش تظاهر مينمايد.

ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ أَنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (ذلك) از اسماء اشاره است و اشاره بآيات بالا دارد از خلقت انسان و مراتب آفرينش وى از آن وقتى كه نطفه و در پشت پدر بوده و پس از آن در رحم مادر و از آنجا نقل مكان كرده تا آن وقتى كه بپيرى و هرم برسد و خرافت و ضعف بنيه وى را عارض گردد، و نيز زمين و حبوباتى كه از آن روئيده ميشود تمام اينها دلالت واضح دارد بر حقانيّت مبدء متعال كه او حق و محقّق الحقايق و مذوّت الذوات است مبدء كائنات او است و رجوع اشياء بسوى او است (هو المبدء و المعيد) همين طورى كه مى‏آفريند و حيات و ممات ميدهد همين طور بقدرت ازلى خود مرده‏ها را در سراى ديگر زنده ميكند زيرا كه او بر هر چيزى توانا است.

وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ ثابت و محقق است و شكّى نيست كه ساعت قيامت آمدنى است (من) موصوله عموم دارد اشاره به اينكه گمان نشود بعضى از افراد مبعوث ميگردند و بعضى مبعوث نميگردند چنين نيست بلكه تمام مرده‏ها زنده خواهند گرديد.

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ تكرار همان آيه بالا است و بازگشت اين آيه بهمان آيه بالا است با اين تفاوت كه در آنجا جدال كننده را بعضى از مردم مثل نظر بن حارث باشد يا هر كس كه در امر اله جدال و بحث كند از تابعين شيطان مفسد مريد معرّفى نموده كه همان طورى كه خودش بكيد شيطانى اغواء گرديده ميخواهد ديگران را نيز اغواء گرداند و در اينجا وى را چنين معرفى نموده كه گفتار چنين كسى نه مستند بعلم و دانشى است و نه او را سند و كتابى است كه سخن لغو خود را مستند بآن گرداند بلكه سخن لغو بيهوده‏اى است كه قابل اعتناء نيست.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 330

 [سوره الحج (22): آيات 9 تا 18]

ثانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ نُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَرِيقِ (9) ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ يَداكَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ (10) وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ (11) يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ (12) يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلى‏ وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ (13)

إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيدُ (14) مَنْ كانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ ما يَغِيظُ (15) وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يُرِيدُ (16) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ (17) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَ كَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ (18)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 331

 (ترجمه)

با تكبر و نخوت از حق اعراض نموده تا خلق را از راه خدا گمراه گرداند چنين كسى را در دنيا ذلّت و خوارى است و در قيامت بوى ميچشانيم عذاب آتش سوزان جهنم را (9)

 (باو گفته ميشود كه) اين آتش (نتيجه) همان اعمال زشتى است كه بدست خود پيش فرستاده‏اى و بسبب آنست كه خداوند ستم ببندگان نخواهد نمود (10)

و بعضى از مردم كسى است كه خدا را بحرف و زبان مى‏پرستد (نه بحقيقت) و هر گاه خيرى و نعمتى بآن برسد بايمان اطمينان پيدا ميكند و هر گاه فتنه و آزمايشى (مثل فقر و آفتى) باو اصابت نمايد از دين خدا رو برميگرداند (چنين كسى) در دنيا و آخرت از زيان‏كاران است و آن زيانى است آشكارا (11)

بغير خدا چيزى را ميخواند كه نه تواند باو ضرر رساند و نه نفعى عايد گرداند و اين گمراهى است بسيار دور از حقيقت (12)

بغير خدا ميخواند كسى را كه ضررش نزديك‏تر از نفع وى است و او بد يارى گرفته و بد مصاحبى اختيار نموده (13)

حقيقة خدا داخل ميگرداند كسانى را كه ايمان آورده‏اند و عمل نيكو نموده‏اند در بهشتهايى كه از زير اشجار آنها آبهايى جريان دارد بحقيقت خدا آنچه خواهد ميكند (14)

كسى كه چنين گمان ميكند كه هرگز خداوند نه در دنيا و نه در آخرت وى را (رسولش را) يارى نخواهد نمود پس طنابى بسقف خانه‏اش درآويزد و بگردن افكند و سپس طناب را قطع كند آن گاه بنگرد آيا باين حيله كيد و غيظ او از بين ميرود (15)

اين طور ما آيات روشن خود را فرود آورديم و محققا خدا هدايت ميكند هر كس را كه بخواهد (16)

و بدرستى و حقيقت كه خداوند در روز قيامت جدا ميكند بين كسانى كه ايمان آورده‏اند و يهوديان و ستاره‏پرستان و نصرانيان و مجوس و مشركين زيرا كه او بر هر چيزى گواهست (17)

آيا (بچشم دل) مشاهده ننمودى كه سجده ميكنند خدا را كسانى كه در آسمانها و كسانى كه در زمينند و خورشيد و ماه و ستارگان و كوه‏ها و اشجار و چهارپايان و بسيارى از مردم (كه بعبادت خدا مشغولند) و بسيارى از مردم براى آنان عذاب محقق و ثابت گرديده و هر كسى را كه خدا
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 332

 خوار و ذليل گرداند ديگر كسى او را عزيز و گرامى نتواند نمود و خداى (حكيم) بآنچه اراده‏اش تعلّق گيرد عمل خواهد نمود (18).

توضيح آيات‏

ثانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ (ثانى عطفه) يعنى پهلو برگردانيده و اين جمله عبارت از دو چيز است يكى تكبّر، عرب گويد (جاء مستكبرا متجبرا) يعنى فلانى متكبرانه و متجبرانه آمد، و ديگر عبارت است از عدول و اعراض و آيه محتمل هر دو معنى است و (ثانى) منصوب و حال است از ضمير (يجادل) در آيه بالا و نظير آن قوله تعالى است وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً و نيز قوله تعالى لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ. (ابو الفتوح رازى) (لام ليضلّ) بيان علّت و سبب عمل است كفار و مشركين چنين كنند براى اينكه راه دين حق يا راه توحيد را ببندند.

لَهُ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ نُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَرِيقِ براى عامل چنين عملى در دنيا ذلّت و خوارى و رسوايى است، شايد مقصود هلاك گرديدن چنين كسى كه اين طور كرده در جنگ بدر باشد و در قيامت بوى آتش سوزان جحيم را بچشانيم.

ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ يَداكَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ (ذلك) مبتداء و (بما) جار و مجرور و بجاى خبر مبتداء است، و ميشود (ذلك) خبر مبتداء محذوف باشد، و بنا بر اين در معنى چنين ميشود (الامر ذلك). (طبرسى) و (قدّمت) خطاب بحاضر است و اينكه از ضمير غائب در آيه بالا بضمير حاضر عدول نموده شايد براى تهديد باشد نه اينكه در اينجا كلامى محذوف است                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 333

 چنانچه بعضى گفته‏اند، و اشاره بعلّت خذلان دنيوى و عذاب اخروى است تا اينكه دانسته شود كه آنچه خوارى و عذاب را ايجاب مينمايد عمل شوم ركيك خود آدمى است.

شكى نيست كه هر چيزى را سببى و اثرى است و كبر و نخوت كه از صفات نكوهيده كفار است سبب اعراض نمودن و پهلو تهى كردن از آيات الهى است و چنين عمل خذلان دنيا و عذاب جهنم را ايجاب مينمايد اين است كه ذات متعال خود را از ظلم و تعدّى نسبت ببندگان خود تبرئه مى‏نمايد و بصيغه مبالغه (ظلّام) از خود نفى ظلم ميكند كه بهيچ وجه نسبت ظلم و ستم بمقام كبريايى روا نيست.

آرى يكى از صفات حقيقى او عدل است خدا غنىّ بالذّات و بى‏نياز از غير است و نسبت ظلم و ستم نمودن بر كسى رواست كه محتاج باشد و از راه تعدّى بر ديگران بخواهد رفع احتياج خود را بنمايد تمام تفضلات و نعمتها از خوان نعمت او ظهور نموده و رحمت رحمانى او است كه بر تمام ممكنات احاطه كرده و خود را بكرم و فضل و احسان معرفى كرده چگونه با اين سعه رحمت نسبت ببنده ضعيف ناتوان كه بدست كرم خود وى را از ظلمت عدم و نيستى بفضاء وجود آورده و تمام ما يحتاج وى را با حسن وجه در دست‏رس وى گذارده و در كلام مجيدش در موارد بسيارى او را اميدوار بكرم و بخشش و فضل و احسان خود نموده حتى بنده گنهكار خود را از در خانه خود نرانده و ببندگى خود با اينكه طغيان نموده او را ستوده و بقوله تعالى يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ تا آخر وى را اميدوار گردانيده با اين حال چگونه ممكن است بر او ستم نمايد هرگز چنين نخواهد بود.

و باين آيه و امثال آن بخوبى ظاهر ميگردد بطلان مذهب اشاعره كه بنده را بكلى در عمل مجبور ميدانند زيرا چه ظلمى است بالاتر از اينكه مسلوب الاختيار را عذاب كنند بر عمل غير اختيار وى بهيچ ظالمى نميشود چنين نسبتى دارد چه جاى خداى مهربان بخداى رءوف مهربان، و شايد مقصود آنها چيزى باشد غير از                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 334

 آنچه از ظاهر كلمات آنان معلوم ميگردد زيرا ظاهر كلام آنها عقلايى نيست و باين ميماند كه مولايى دست و پاى بنده ناتوان خود را محكم ببندد و با اين حال بوى امر كند برخيز و چنين عملى را انجام بده و اگر نكرد وى را اذيت نمايد و مجازات كند.

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ (حرف) در لغت بمعنى طرف و جانب آمده و (اطمأنّ) بمعنى تمكّن و اطمينان است، در شأن نزول آيه گويند جماعتى وارد مدينه شدند و ايمان آوردند و آنان چنين بودند كه هر گاه سالم و خوش و مال زياد و اولاد پسرى نصيب آنان ميگرديد قلبشان بايمان مطمئن ميگرديد و هر گاه بر خلاف ميلشان از مرض يا ضرر يا اولاد دخترى پيدا ميكردند فال بد ميزدند و ميگفتند اين اثر اين است كه ما بمحمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم ايمان آورديم و عبادت آنها را طرف ناميده نه در وسط كه ثابت باشد، تشبيه بكسى كه در جبهه جنگ در طرفى پشت قشون ميايستد كه اگر نشانه فتح و ظفر پديد گرديد خود را داخل گرداند و غنيمت ببرد و اگر علامت شكست ظاهر گرديد فورا فرار كند و از جنگ بگريزد.

اين است كه آيه خبر ميدهد كه بعضى از مردم از روى دانستگى و حقيقت ايمان نياورده‏اند بلكه ايمان و عبادت آنان مجازى است نه حقيقى و بزبان ايمان آورده‏اند و در دل بكفر باقى مانده‏اند و علامتش اين است كه اگر فيضى و منفعتى بطور دلخواهشان نصيبشان گرديد مطمئنّ بايمان ميگردند و گويند اين مبارك دينى است كه ما اختيار نموده‏ايم و دل بآن مى‏بندند و ثابت ميمانيد.

وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ و اگر فتنه و بليّه‏اى باو اصابت نمود از اسلام رو بر ميگرداند و فال بد ميزند و مرتد ميگردد بگمان اينكه اسلام شوم است و در اثر شومى آن مبتلا گرديده است.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 335

 خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ چنين كسى هم در دنيا زيان و خسران برده زيرا كه گمان ميكند بليّاتى كه در اثر ايمان گرفتار گرديده بكفر و ارتداد رفع ميگردد وقتى مرادش بكفر حاصل نگرديد سرمايه دين و دنياى خود را از دست داده و هم در دنيا بمراد خود نرسيده و هم در آخرت زيان و خسران برده كه عمر خود را در كفر و ارتداد گذرانيده و عذاب سخت براى خود آماده گردانيده.

ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ (ذلك) اشاره بهمان كسانى است كه ايمانشان بحرف است نه قلب مطمئن دارند نه رأى ثابت كه در امرى پاى‏بند باشند (مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ) نه بر كفر ثابتند و نه بايمان پاى‏بندند و اينان مصداق (همج رعاع) ميباشند كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در روايتى مردم را سه قسمت نموده‏

 (عالم ربّانى، و متعلّم على سبيل نجاة و همج رعاع «1» اتباع كلّ ناعق يميلون مع كلّ ريح الخ)

زيرا كه چنين مردمانى بر امرى ثابت نيستند.

يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ آيه مربوط بآيه بالا است و معرّفى مينمايد خاسرين و زيان‏بردگان دنيا و آخرت را كه آنان عمل و رويّه ايشان چنين است كه ميخوانند و عبادت ميكنند چيزى را كه نه در ترك عبادت ضررى بآنها اصابت مينمايد نه عبادت آنها بحال اينها

__________________________________________________

 (1) الهمج جمع همجة مگسهاى كوچكى را گويند كه بر روى حيوانات مى‏نشينند و (همج رعاع) مردم فرومايه و عوام و سفله و امثال آنها ميباشند. خلاصه در اين روايت على (ع) مردم را سه قسمت نموده (عالم ربّانى) آنهايى كه علومشان را از طرف حق تعالى اخذ نموده‏اند. و متعلّم بر راه نجات، كسانى ميباشند كه تابع چنين علمايى شده‏اند. و غير از اين دو دسته باقى مردم را تشبيه ميفرمايد بمگس‏هايى كه بر روى حيوانات مى‏نشينند و آنان چنينند كه از هر راهى كه باد بوزد بآنطرف ميروند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 336

نفع مى‏بخشد و اين گمراهى بسيار دور از حقيقت است.

آرى آدمى كه راه مطلوب خود را گم كرده اگر توقّف كند و راه خطاء را نگيرد ممكن است بارشاد راهنمايى راه مستقيم را پيدا نمايد و پس از سلوك در آن بمطلوب و مقصود خود برسد لكن كسى كه راه را گم كرده و بدون راهنما راه خطايى را گرفت البته هر چه پيش رود از مطلوب و مقصود خود دورتر خواهد گرديد چنين است حال مشركين كه راه بسوى حقيقت را گم كرده‏اند و براهنمايى سفراء و اولياء الهى در طريق مستقيم قدم نگذارده و بفهم ناقص خود آلهه‏اى براى جود انتخاب نموده‏اند بگمان اينكه بعبادت اينها بمقصود خواهند رسيد ديگر ندانسته‏اند كه آنچه بيشتر در عبادت معبودان خود پافشارى كنند از مطلوب دورتر ميگردند همين است (ضلال بعيد).

يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلى‏ وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ آرى مشركين و كسانى كه غير خدا را ميخوانند و از آن خير و نفع ميطلبند گمان ميكنند اين عمل بنفع آنها تمام ميشود ديگر نميدانند كه روى نياز و طلب بغير خدا و معبود بحق آوردن ضررش زيادتر از نفع او است.

 (سؤال)

در عبادت و خواندن غير خدا اصلا نفى تصوّر ندارد تا اينكه بصيغه (افعل التفضيل) گفته شود ضررش زيادتر از نفع وى است با اينكه در آيه بالا بكلّى در عبادت غير خدا ضرر و نفع را نفى نموده و اظهار مينمايد كه در عبادت بتها نه نفعى است و نه ضررى و در اين آيه گويا اثبات مينمايد كه در عبادت غير خدا نفع دارد لكن ضررش زيادتر از نفع وى است.

 (پاسخ)

ظاهرا آيه بالا (لا يضرّه) در مقام نفى ضرر است كه اگر عبادت غير خدا را نكنيد ضررى و منقصتى براى شما نخواهد داشت و در اين آيه اخير در عبادت غير خدا اثبات ضرر و نفى نفع مينمايد يعنى بگمان نفع عبادت بتها ميكنيد
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 337

 در صورتى كه ضررش زيادتر از نفع موهومى شما است و دو آيه منافى با هم نيست خلاصه جمع بين آيات چنين ميشود كه براى تنبّه مشركين گوش‏زد آنان مينمايد كه اگر عبادت غير خدا را نكنيد ضررى عايد شما نخواهد گرديد و اگر بكنيد براى شما مضرّ است و در گمراهى بسيار دور از حقيقت واقع ميگرديد و در اثر گمراهى خسران و زيان دنيا بخزى و خوارى و قتل و زيان و خسران آخرت و عذاب اليم واقع خواهيد گرديد.

إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ پس از بيان سوء اعمال كفّار و خزى و ذلّت و بى‏مقدارى آنان هم در دنيا بگمراهى و سرگردانى و هم رسوايى آنها در آخرت و ابتلاى آنان بعذاب در مقابل همان طورى كه دأب قرآن بر اين است كه هر جا ذكرى از كفار و مشركين و خسران و زيان‏كارى آنها بشود در مقابل يادى از مؤمنين و حسن حال آنها و سعادت و فضيلتى كه نصيب آنها گرديده و درجات ارجمندى كه در آخرت بر ايشان مهيّا گرديده ميشود و بعكس هم چنين است كه غالبا هر جا تعريفى و حسن حال مؤمنين بشود در مقابل ذكرى از سوء حال كافرين و مشركين را نيز تذكر ميدهد زيرا كه چنانچه دانشمندان گفته‏اند قرآن خلق محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم است و يكى از اوصاف نبىّ اكرم (ص) آن طورى كه قرآن او را ستوده اين است كه او را به (بشيرا و نذيرا) معرّفى نموده كه مؤمنين را برحمت و درجات بهشتى بشارت دهد و كفّار و ملحدين را بعذابهاى كذايى تهديد نمايد.

إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيدُ آيه اشاره است به اينكه دخول مؤمنين در بهشتهاى كذايى و جايگاه كفار در دار عذاب بخواست و اراده حق تعالى انجام ميگيرد جزافى و اتّفاقى نيست و آن آثارى خواهد بود كه مترتب بر عمل آنان است و جزاى اعمال آنها خواهد بود.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 338

 مَنْ كانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ ما يَغِيظُ (ما) در (ما يغيظ) ميشود موصوله باشد و ميشود مصدريّه باشد، و در اينكه مرجع ضمير غائب در (ينصره اللَّه) كيست بين مفسرين دو قول است:

بقول اكثر مفسرين رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلّم است، و بقول بعض ديگر كه نسبت به ابن عباس ميدهند كسى است كه گمان ميكند خدا روزى او را نميدهد.

و بنا بر اينكه مرجع ضمير رسول باشد چنين ميشود: آن كسى كه گمان ميكند خداوند هرگز رسول خود را نه در دنيا و نه در آخرت يارى نميكند كه او را بر اعداء غالب گرداند و دين او را شوكت دهد و بلند كند و اين آرزو در دلش جايگزين گرديده چيزى غيظ و حقد و حسد او را فرو نمى‏نشاند مگر اينكه ريسمان و طنابى بگردن خود ببندد و بكشد ببالا و آن را قطع كند تا خفه شود آيا بچنين عملى كه منجرّ بهلاكت او گرديده غيظ و سخط وى زائل ميگردد هرگز چنين نيست، و اين مثل عرفى است كه گويند تو اگر خود را بكشى آرزوى تو برآورده نخواهد شد.

و اگر مقصود اين باشد كه كسى كه گمان ميكند خدا روزى او را نميدهد و امورات وى را اصلاح نميگرداند بسببى خود را هلاك گرداند آيا در اين عمل چيزى هست كه غيظ او را ببرد و بنا بر اينكه (ما) موصوله باشد يا بنا بر اينكه (ما) مصدريه باشد آيا هلاكتش غيظش را ميبرد.

وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يُرِيدُ اين چنين ما فرود آورديم آيات ظاهر روشن خود را از حال متكبّرين و متجبّرين و خذلان و سوء عاقبت آنان و ذكر مقامات و درجات مؤمنين و سعادت و فضيلت آنها و اشاره به اينكه خداى تعالى (فعّال ما يشاء) است آنچه بخواهد از درجات بهشتى بمؤمنين تفضّلا عطاء مينمايد و آنچه بخواهد از مجازات دوزخى‏ها از نيران و عذابهاى كذايى بكافرين بپاداش اعمال و حركات آنها                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 339

 مهيّا ميگرداند.

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ الخ تابعين موسى را يهود نامند، ستاره‏پرستان را صائبين گويند و نصارى را عيسويان نامند و مجوس مشهور بتابعين زردشتند و گويند كتابى داشتند بنام كتاب المقدس لكن نه تاريخ حيات زردشت معلوم است و نه كتاب او و نه مذهب معيّنى دارد و اينان دو مبدء قائلند مبدء خير و شرّ بنام يزدان كه آن را مبدء خير نامند و اهريمن كه مبدء شرّ نامند و بسائط عنصريه را مخصوصا آتش را محترم ميشمارند و در ايران و هند آتشكده‏هايى دارند و گويند آنان سه مذهب دارند الصابئه و الرهبانيه و البوزيه.

آيه تذكر ميدهد كه عالم آخرت غير از عالم دنيا است كه يهودى و نصرانى و مجوسى و ستاره‏پرست همه مخلوط بهم ميباشند و در صورت انسانيّت همه شبيه بيكديگرند و در بعض اوقات بين آنها تميزى نيست، عالم قيامت چنين نيست همه از هم جدا ميگردند و هر يك را بپاداش ايمان يا كفر و اعمال و رويه‏شان محل معينى و مقامى و منزلى براى آنان آماده شده و حقيقة خداوند بر هر چيزى و بر هر يك آنها گواهست فعل و عمل و رويّه هر كسى در احاطه علم ازلى او موجود است و هر كسى را بنتيجه كارش ميرساند (ان خيرا فخيرا و ان شرا فشرا).

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ رؤيت بمعنى علم است و (بهمزه انكارى) خطاب برسولش نموده كه آيا تو نمى‏بينى يعنى البته مى‏بينى و خطاب اگر چه ظاهرا بنبى اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلّم است لكن شامل تمام امت ميشود.

مفسرين گويند (أَ لَمْ تَرَ) مقصود از رؤيت وضوح دلالت موجودات است بر مدبر حكيم و مقصود از سجده آنان مسخر و مطيع و منقاد بودنشان است بامر تكوينى و شايد مقصود از (من) موصوله كه براى ذوى العقول ميآورند اهل آسمانها
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 340

 و اهل زمين از عقلاى آنها و ملائكه و جنّ و افراد بشر مراد باشد كه آنها از روى عقل و دانش و اختيار و فهم و عبادت خدا را سجده منمايند نه از روى غريزه.

وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ و چون سياق آيه اين طور مينمايد كه سجده تمام موجودات بيك و تيره و بيك معنى در اينجا مراد است باين لحاظ ممكن است گفته شود كه مقصود از سجده يك معنى عام‏ترى مراد است كه تمام موجودات از ذوى العقول و غير ذوى العقول را شامل ميگردد و آن مطيع و مسخر بودن تحت اراده و خواست مبدء حكيم و خاضع و منقاد بودن تحت مشيت ازلى او مى‏باشد و باين معنى شامل ذوى العقول و غير آنها تمام موجودات ميگردد كه همه مطيع و فرمان بردارند بامر تكوينى ازلى نه سجده اصطلاحى.

آيات راجع بسجده كردن و مطيع و منقاد بودن تمام انواع ممكنات از صاحبان عقل و دانش و غير آنها و نيز تسبيح و تمجيد نمودن تمام ذرّات دانسته و ندانسته باكراه و اجبار بسيار است قوله تعالى وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ اين آيه چنين ارائه ميدهد كه هر موجودى را ذكرى و تسبيحى است مخصوص بخود كه شايد دانسته و از روى اختيارى كه در جبلّه وى مأخوذ است مبدء خود را تسبيح و تمجيد مينمايد و از او روزى و بقاء خود را مى‏طلبد و لو آنكه علم بعلم خود ندارد چنانچه بسيارى از افراد بشر نيز همين طورند بفطرت خداى خود را مى‏شناسند و رو باو دارند لكن از دانش خود غافلند وَ كَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ در اين آيه تذكر ميدهد كه بسيارى از مردم خدا را سجده ميكنند و بسيار ديگر و لو آنكه فطرتشان بر توحيد است كه در حال اضطرار بدون اختيار رو باو ميآورند و حاجت مى‏طلبند لكن جحود ميكنند و دعوت پيمبران را نمى‏پذيرند بلكه انكار مينمايند براى چنين مردمانى عذاب محقق و ثابت گرديده و كسى را كه خدا خوار كند ديگر هيچ عزّت و كرامتى براى وى نخواهد بود و خدا بخواست و مشيّت خود هر چه ميكند كسى را بر او بحثى نيست.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 341

 [سوره الحج (22): آيات 19 تا 30]

هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِيمُ (19) يُصْهَرُ بِهِ ما فِي بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ (20) وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِيدٍ (21) كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ (22) إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ (23)

وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى‏ صِراطِ الْحَمِيدِ (24) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ (25) وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ (26) وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى‏ كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ (27) لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى‏ ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِيرَ (28)

ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ (29) ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعامُ إِلاَّ ما يُتْلى‏ عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ (30)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 342

ترجمه آيات‏

اين دو گروه مؤمن و كافر كه در دين خدا با هم جدال نمودند مخالف و دشمن يكديگرند و براى كافرين لباسى از آتش بقامت آنان بريده‏اند و بر سر آنها آب سوزان جهنم ريزند (19)

گداخته ميشود بآن آب جوشان آنچه در شكم آنها است و پوست بدن آنها يعنى اثر آن حرارت بظاهر و باطن آنها ميرسد (تا پوست و آنچه در شكم آنها است بآب جوشان گداخته گردد) (20)

و گرز آهنين براى آنها مهيّا باشد (21)

هر وقت اراده كنند از جهنم بيرون آيند و از غم برهند (ملائكه عذاب) آنان را برميگردانند و گويند بچشيد عذاب آتش سوزان را (22)

آنان كه ايمان آوردند و عمل نيكو نمودند محققا خداوند آنها را داخل ميگرداند در بهشتهايى كه از زير درختهاى آنها نهرها جريان دارد و آنان بدست‏بندهاى طلا و مرواريد زينت شده‏اند و بلباس حرير آراسته گرديده‏اند (23)

و بگفتار پاكيزه هدايت شده‏اند و بسوى راه راست رهبرى گرديده‏اند (24)

حقيقة كسانى كه كافر شدند و راه خدا را بستند و مسجد الحرامى كه براى اهل شهر و باديه‏نشينان حرمت (و احكام) آن را مساوى قرار داديم مانع گرديدند و كسى كه در آنجا الحاد و تعدّى نمايد بوى عذاب دردناك را مى‏چشانيم (25)

 (اى رسول اكرم) ياد آور وقتى را كه معيّن نموديم براى ابراهيم جاى ساختن خانه كعبه را و وحى نموديم باو كه با من هيچ شريك و انبازى نگيرد و باو امر نموديم كه خانه مرا براى طواف كننده‏گان و نمازگذاران و ركوع و سجده كنندگان طاهر گرداند (26)

و نداء كن و بخوان مردم را بحج تا                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 343

 مردم پياده و بر شتر لاغرى سوار شوند و از هر راه دورى بيايند

تا حاضر شوند منافعى را كه براى آنها مهيّا شده است و ياد كنند نام خدا را در روزهاى معيّن بر آنچه روزى كرده آنها را از بهائم (شتر و گاو و گوسفند) پس خودتان از آنها بخوريد و بفقيران و مستمندان نيز اطعام كنيد (28)

پس از آن مناسك حج را بجاى آورند و بنذر خود وفا نمايند (و خانه عتيق) بيت اللَّه الحرام را طواف كنند (29)

اين است (مناسك حج) كسى كه احكام خدا را حرمت گذارد نزد پروردگارش خير و خوبى يابد و حلال شده است براى شما چهارپايان مگر آنچه خوانده ميشود بر شما كه حرام است مثل ميته و خوك پس از پليدى كه بت‏ها مى‏باشند دورى نمائيد و اجتناب كنيد از سخن دروغ (30).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 344

توضيح آيات‏

هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ (خصمان) يعنى جمعان (خصم) اسم جنس است و صفت فوج ميباشد بر مفرد و جمع و مذكر و مؤنث اطلاق ميشود مثل اينكه گفته ميشود (رجل خصم و رجلان خصم و رجال خصم و نساء خصم).

اين آيه خبر ميدهد كه اين دو گروه كه دشمنان يكديگرند در دين پروردگارشان با هم جنگ و جدال ميكنند، و تثنيه (خصمان باعتبار لفظ است نه معنى.

سخنان مفسرين راجع بشأن نزول آيه‏

1- از صحيح بخارى نقل شده كه آيه در شش نفر از مؤمنين و كافرين نازل گرديده كه در روز بدر با كفار مجاهده نمودند، حمزة بن عبد المطلب عتبة بن ربيعه را كشت، على بن ابى طالب عليه السّلام وليد بن عتبه را بقتل رسانيد و عبيد بن حرث بن عبد المطلب شيبة بن ربيعه را بدرك رسانيد، و از ابى ذر غفارى و عطاء نيز همين طور نقل شده ابى ذر بخدا قسم ياد نموده كه آيه در باره اينها فرود آمد 2- اين آيه در اهل قرآن و اهل كتاب نازل گرديده. (ابن عباس) 3- راجع بمؤمنين و كافرين است و اين قول از حسن و مجاهد و كلبى است لكن آنها نگفته‏اند در روز بدر يا غير آن. (مجمع البيان) 4- پس از آنكه حق تعالى قبلا آنچه را كه براى كلّ از اين دو فرقه از مؤمنين و كافرين بيان نمود بعد از آن فرمود (هذانِ خَصْمانِ) يعنى جمعان و فرق پنجگانه (در آيه بالا) يعنى با مؤمنين خصم يكديگرند و اين دو فرقه از مؤمنين و يهود و صابئين الخ با هم راجع بدين پروردگارشان جدال نمودند يهود و نصارى بمؤمنين گفتند ما اولى ميباشيم از شما زيرا كه پيمبر ما پيش از پيمبر شما بوده و دين ما قبل از دين شما است، و مسلمانها گفتند ما در حقانيت
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 345

 اولى هستيم از شما زيرا كه شما كافر شديد بدين ما و كتاب ما و ما تصديق نموديم پيمبر شما و كتاب شما را و اين بود جدال آنها، و بقولى آنهايى كه (اختصموا) با مؤمنين جدال كردند در روز بدر كشته شدند.

و بقولى (هذان) اشاره بدو قبيله‏اى است كه در آيه پيش دلالت دارد بر آن قوله تعالى إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ و آيه بعد وَ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَ كَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذابُ لكن اين توجيه بعيد است كما لا يخفى.

فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِيمُ الى قوله تعالى: ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ آيه در مقام بيان سختى عذاب كفار و كيفيت لباس آنها در جهنم برآمده و چهار نوع عذاب را در آيه يادآورى مينمايد و تذكر ميدهد كه اول براى آنان لباسى از آتش بقد و قامتشان بريده شده چون لباس هر كسى بقدر قامتش اندازه‏گيرى ميشود شايد اشاره باين باشد كه لباس جهنمى هر كافرى بقدر جحودش و آن صفات خبيثه باطنى و اعمال ركيك ظاهرى وى بقامتش آراسته ميگردد نه كم و نه زياد قوله تعالى أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ اين لباسى است كه كافر بدست خود تهيه نموده نه اينكه باو ستم شده باشد.

دوم- از بالاى سر آنها آب جوشان ريخته ميگردد (يُصْهَرُ بِهِ ما فِي بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ) كه از شدّت حرارت آب آنچه در شكم آنها است و پوستشان گداخته ميگردد، شايد ريخته شدن آب جوشان بر سر آنان بمناسبت آن كبر و نخوتى است كه در كلّه آنها جايگزين گرديده بود، از ابن عباس نقل شده كه اگر قطره‏اى از آن آب بر كوه‏هاى دنيا ريخته شود همه گداخته ميگردد.

سوم- وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِيدٍ گرزهاى آهنين بدست ملائكه غلاظ و شداد نهاده كه بشدت بر سر آنها ميكوبند كه بآن كلّه آنان خالى گردد.

چهارم- كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ عذاب چهارمى كفار كه شايد از همه سخت‏تر و ناگوارتر

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 346

 باشد اين است كه هر وقت اراده ميكنند كه از جهنم خارج گردند و از غم برهند باز ملائكه غضب آنها را برميگردانند، و شايد برگردانيدن آنها بجهنم نتيجه همان كفرى باشد كه در باطن آنان رسوخ نموده زيرا كه خود آن كفر و جحود آنها ايجاب آتش نموده و آن در باطن آنها نهفته و صفت آنان گرديده و بجهنمشان ميكشاند همان طورى كه در دنيا چنين بودند كه اگر وقتى اراده بازگشت ميكردند صفت نفسانيشان كه ملكه آنها بوده و رسوخ در قلبشان نموده آنان را بكفر ميكشانيد اين است كه همان ملكه در قيامت صورت گرفته و نميگذارد از دار عذاب خارج گردند (اعوذ باللّه من النار و من غضب الجبار).

إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ الخ پس از آنكه آيه در مقام عذاب شديد كفار مخصوصا آن جماعتى كه راجع بمقام كبريايى الهى با مؤمنين مخاصمه و مجادله مينمودند توصيف نموده در مقابل نعمتها و كرامتهايى كه بمؤمنين و آنهايى كه در راه خدا جهاد نمودند كرامت نموده تذكر ميدهد.

و همان طورى كه در بالا اشاره نموديم چهار نوع عذاب براى معاندين و كفار مهيّا نموده: اول- لباسى از آتش مطابق قامتشان. دوم ريختن آب جوشان از بالاى سرشان. سوم گرزهاى آهنين كه بسر آنان ميكوبند. چهارم در جهنم جاويدانند. در مقابل هر يك از اين عذابها تفضّلاتى براى مؤمنين آماده كرده چنانچه مقابل لباس آتشين لباس حرير و دست‏بندهاى طلا و لؤلؤ براى قامت رساى آنها مهيّا گرديده و در مقابل آب حميم جهنمى كه مغز كفار را كباب ميگرداند اهل ايمان هدايت و راهنمايى ميگردند بگفتار پاكيزه و كلام طيّب كه شايد مقصود كلمه طيّبه (لا اله الّا اللَّه) باشد كه اصل آن در قلب و روح مؤمن تمركز نموده و ثابت است و فرع آن عمل صالح آنها (فى السماء) در عالم طنين‏انداز گرديده كه دل و روح و قلب آنها را شاداب ميگرداند و جلاء ميدهد و آنان را مفتخر ميگرداند، و در مقابل اراده نمودن آنان كه از عذاب جهنم                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 347

 برهند زبانه آتش آنها را بخود ميكشاند زيرا اهل آنند در مقابل مؤمنين هر قدر در مقام بلندشان بالا ميروند فيض و رحمت الهى آنها را بالاتر ميكشاند تا بمقام لائق بخود نائل گردند و در مقام امين (فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ) تمكّن نمايند.

 (نكته جالب توجّه)

اى مؤمن موحّد متّقى نظر كن و شيرينى و ملاحت كلمات معجزنماى آيات قرآنى را بچشم دل بنگر و ببين آنجا كه در سوره نبأ آيه 26 فرموده جَزاءً وِفاقاً چگونه پاداش نيك و بد و آثار هر يك را مطابق هم قرار داده كافر چون ما دام حيات دنيوى بآن عادات و ملكات رذيله كفر و ارتداد بدست خود و عمل خود جهنم و دار عذاب را در خود تعبيه نموده قوله تعالى وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ در همين دنيا جهنم بآنان احاطه نموده اين است كه در قيامت كه هر چيزى بحقيقت ظاهر ميگردد چنين كسى چون جهنم در خور او است اين است كه هر وقت بخواهد خارج گردد آتش و نفس خبيثش او را بخود ميكشاند زيرا كه منزلگاه حقيقى وى (اسفل سافلين) است بايستى در مقام خود تمركز نمايد و در مقابل مؤمن موحد چون مرام و سجيه او چنين بوده كه هميشه در مقام ترقى و تعالى رو بحق و حقيقت صعود مينموده و هميشه طالب علوّ و عروج بدار كرامت يزدانى بوده اين است كه در باره او فرموده وَ هُدُوا إِلى‏ صِراطِ الْحَمِيدِ على الدوام بسوى رحمت خدا و راه هدايت بسوى مقام حمد و شكر پروردگار رهسپار گرديده و هر چه پيش برود بر قرب وى افزوده خواهد گرديد، اللهمّ ارزقنا بحقّ محمد و آله (ع).

در تفسير قمّى است كه وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ التوحيد و الاخلاص وَ هُدُوا إِلى‏ صِراطِ الْحَمِيدِ قال الولايه.

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الخ در شأن نزول آيه گويند در سال حديبيه كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلّم با اصحاب                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 348

 بعزم زيارت مسجد الحرام در حديبيه فرود آمدند و مشركين مكّه مانع ورود حضرتش گرديدند و نگذاشتند وارد مكه گردند اين بود كه اعتراضا بآنان اين آيه فرود آمد لكن آيه اطلاق دارد و شامل ميشود تمام كفارى كه راه مسلمانان را از مسجد الحرام بستند.

و در وصف آنها است كه آن كفار راه عبادت خدا و مسجد الحرام را كه ما براى تمام مردم قبله قرار داديم و محل عبادت‏گاه عموم است سد نموده‏اند.

سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ (سواء) مصدر است كه بمعنى فاعل است، و عكوف در مكان اقامت در آن است، و البادى مأخوذ از بدو است يعنى آنهايى كه وارد ميگردند.

و گويند حفص از عاصم و روح و زيد از يعقوب (سواء) بنصب قرائت نموده بنا بر اينكه مفعول ثانى باشد براى (جعلناه) و بنا بر اين معنى آيه چنين ميشود كه (جعلنا المسجد الحرام مستويا فيه العاكف و الباد) عاكف كسى است كه در مسجد الحرام اقامت دارد، و بادى آنهايى ميباشند كه از باديه‏ها و اطراف براى زيارت ميآيند، و باقى قرّاء (سواء) برفع خوانده‏اند بنا بر اينكه خبر مبتداء مقدّم باشد و كسى كه تعدّى و الحاد نمود نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ بوى عذاب دردناك قيامت ميچشانيم.

وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ (وَ إِذْ بَوَّأْنا) قال الراغب (اصل البواء مساواة الاجزاء فى المكان خلاف النبوة الذى هو منافاة الاجزاء يقال مكان بواء اذا لم يكن نابيا بنازله و بوّأت له مكانا سوّيته فتبوّأ).

يعنى ياد كن اى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم وقتى را كه شناسانيديم بابراهيم (ع) خانه كعبه را كه ديوار در اطراف آن بناء بنمايد و نيز وحى نموديم بابراهيم (ع) كه براى ما شريكى قرار مده و نيز بابراهيم امر نموديم كه خانه كعبه را از اصنام                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 349

 و قذارات پاك بگردان براى طواف كنندگان و ايستادگان بقيام و ركوع و سجود يعنى خانه مرا براى عبادت كنندگان پاكيزه و مهيّا گردان.

وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى‏ كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ ابراهيم (ع) مأمور گرديد كه مردم را اعلام كند كه پياده و سواره بر هر شتر لاغرى و از هر راه دورى كه باشد بيايند بسوى حج و بصداى بلند نداء كند و بگويد (عليكم بالحج) حج خانه كعبه بر شما واجب گرديده.

بروايتى رفت بالاى كوه ابو قبيس و گفت اى مردم خانه پروردگار خود را حج كنيد و خداى تعالى صداى او را شنوانيد بهر كسى كه در علم ازلى او گذشته بود كه تا روز قيامت بحج خواهد رفت و بتلبيه (لبّيك) او را در صلبهاى پدران اجابت نمودند.

و از حسن روايت شده كه خطاب (اذّن) برسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلّم است در حجة الوداع كه امر نمود براى حج پياده و سواره بيايند (رجالا) جمع راجل است مثل اينكه جمع قائم قيام است، و راجل يعنى پياده (و على كل ضامر) حال و عطف است به (رجالا) گويا گفته رجالا و ركبانا سواره و پياده بيائيد، و (يأتين) صفت است براى هر ضامرى زيرا كه در معنى جمع است و حضرت صادق عليه السّلام بضمّ را مشدّده قرائت نموده و گفته (هم الرّجّالة) (فجّ عميق) يعنى از راه دور.

لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ الخ (منافع) را نكره آورده يعنى منافعى كه مخصوص باين عبادت است از دينيه و دنيويه و بقولى منافع اخرويه است از عفو و مغفرت.

و در اينكه مقصود از ايّام معلومات در آيه چيست چند قول است از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه آن روز نحر و سه روز بعد از آن است يعنى ايّام تشريق، و بقول ابن عباس ايّام معلومات دهم ذى الحجّة است و گفته ذكر دلالت دارد بر تسميه موقع ذبح و نحر، و از حضرت صادق عليه السّلام است كه مقصود از ذكر                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 350

 تكبير است، در (منى) در عقب پانزده نماز كه اول آن نماز ظهر روز قربان است كه بايد بگويد

 (اللَّه اكبر اللَّه اكبر لا اله الّا اللَّه و اللَّه اكبر اللَّه اكبر و للَّه الحمد اللَّه اكبر على ما هدانا و الحمد للَّه على ابلانا و اللَّه اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام).

 (طبرسى) ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ بقولى مقصود از اين طواف طواف زيارت است و بمذهب اماميه آن طواف نساء است كه بآن مقاربت با زنهايشان مباح ميگردد و اين طواف بعد از طواف زيارت است (و عتيق) يعنى خانه قديم زيرا كه آن اول محلى بود كه براى عبادت مردم وضع گرديد و معانى ديگر هم براى (عتيق) ذكر شده و در تفاسير مشروح است ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ (ذلك) خبر مبتداء محذوف يعنى امر و شأن چنين است و اشاره بعظمت و جلالت قدر خانه كعبه دارد كه آنچه را خداوند راجع بمناسك حج و غيره تكليف نموده بايستى مراعات عظمت آن را بنمايند و هتك احترام آن را ننمايند و چنين عملى براى مؤمنين نزد پروردگارشان خير و خوبى است و شايد چنانچه بعضى گفته‏اند آيه عامّ باشد نسبت بتمام تكاليف شرعيه كه بايستى هر يك را در محل خود بزرگ بشمارند و محترم دارند.

وَ أُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعامُ إِلَّا ما يُتْلى‏ عَلَيْكُمْ و براى شما مؤمنين تمام چهارپايان حلال گرديده مگر آنهايى كه در آيات ديگر استثناء گرديده در سوره مائده حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ الخ.

فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ پس از آنكه حق تعالى مردم را تحريص و ترغيب نموده كه حرمات خدا را بزرگ شمارند و تعظيم و تكريم نمايند در عقب امر فرموده كه از عبادت بتها و اوثان اجتناب نمايند و عبادت و بندگى را منحصرا بذات او سبحانه گردانند و ذات واحد احد را ستايش نمايند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 351
 و گويند مقصود از (قول زور) گفتار اهل زمان جاهلية است، و بقول ديگر مراد دروغ گفتن است، و شايد قول زور يك معنى عام‏ترى در بر دارد كه شامل ميگردد تمام كلمات و گفتار ركيك و آنچه را كه از طرف شارع از گفتار و كردار منع در آن رسيده است. (و اللَّه العالم)

 [سوره الحج (22): آيات 31 تا 40]

حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكانٍ سَحِيقٍ (31) ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ (32) لَكُمْ فِيها مَنافِعُ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ (33) وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلى‏ ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ (34) الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرِينَ عَلى‏ ما أَصابَهُمْ وَ الْمُقِيمِي الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (35)

وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيها خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْها صَوافَّ فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (36) لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْكُمْ كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى‏ ما هَداكُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ (37) إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ (38) أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ (39) الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ (40)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 352

ترجمه آيات‏

امر فرموده كه از پرستش بتها و از كلام باطل اجتناب نمائيد و خالص و بدون شائبه شرك خدا را بپرستيد و كسى كه براى خدا شريك قرار دهد بكسى ماند كه از آسمان بيفتد و مرغان هوا (با منقار) وى را بربايند يا بادى تند او را بمكانى دور پرتاب گرداند (31)

اين است (سخن حق) و كسى كه شعائر دين خدا را بزرگ شمارد اين صفت دلهاى با تقوى است (32)

و در اين شعائر براى شما منافعى است تا وقت معيّن پس محل ذبح شعائر و حرم كعبه است (33)

و براى هر امّتى مناسكى قرار داديم و خداى شما اله يكتا است باوامر او تسليم گرديد (اى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم) بخاضعين و خاشعين بشارت بده (34)

آن كسانى را كه وقتى ذكر خدا برده شود قلبهاى آنها لرزان ميگردد و آنهايى كه بر آنچه بآنها (از مصيبات برسد صبر مينمايند و بپادارندگان نمازند و از آنچه ما بآنان روزى داده‏ايم انفاق ميكنند (35)

 (و قربانى كردن) شتران و گاوان از شعائر (دين) خدا است و براى شما در آن خير و خوبى است و مادامى كه شتران صف‏زده و                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 353

 ايستاده‏اند اسم خدا را ياد كنيد و وقتى بپهلو بزمين افتاد (و كشته شد) از گوشت آن بخوريد و بفقير و سائل نيز بخورانيد اين چنين ما اين (حيوانات را) براى شما مسخر نموديم شايد شما شكرگزار باشيد (36)

گوشت و خون آن بخدا نخواهد رسيد لكن باين كار تقوى نصيب شما ميگردد اين چنين اينها را براى شما مسخّر نموده تا اينكه خدا را بر آنچه شما را هدايت نموده بزرگ شماريد و اى رسول نيكوكاران را بشارت بده (37)

كه حقيقة خداوند از مؤمنين هر شرّى را دفع ميكند بدرستى كه خدا دوست نميدارد هر خيانت كننده ناسپاسى را (38)

بمؤمنين اذن داده شده كه با كفار جنگ كنند زيرا بمؤمنين ستم وارد شده بود همانا خداوند بر يارى كردن مؤمنين قادر و توانا است (39)

كسانى را كه بغير حق از وطنشان بيرون كردند جز اين نبود كه ميگفتند پروردگار ما خدا است و اگر نبود دفع كردن خدا بعضى را ببعض ديگر هر آينه صومعه‏ها و ديرها و كنشت‏هاى يهوديها و مسجدها كه در آن ياد خدا بسيار مى‏شود خراب ميگرديد و خدا يارى ميكند كسى را كه او را يارى نمايد حقيقة خداوند قوىّ و غالب و ارجمند است (40).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 354

توضيح آيات‏

حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكانٍ سَحِيقٍ اين آيه مربوط بآيه بالا است وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ، (حنفاء) جمع حنيف و بمعنى مايل گرديدن از اطراف است بحاقّ وسط يعنى ميل كردن از ضلالت باستقامت، راغب گفته (حنفاء: هو ميل عن الضلال الى الاستقامة) يعنى بر طريق امر خدا استقامت نمائيد و از دين حق مائل باطراف نگرديد.

و (حنفاء للَّه) و (غير مشركين) هر دو حال است از فاعل (فاجتنبوا) يعنى از عبادت بتها اجتناب كنيد در حالى كه مائل بحق تعالى باشيد.

وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ الخ حال مشركين را تشبيه نموده بكسى كه از آسمان بيفتد و پرندگان بسرعت وى را بربايند و اجزاء وى را متفرّق گردانند يا مثل كسى ماند كه باد تندى بوزد و اجزاء او را متفرّق گرداند و هر جزئى از وى را در مكان دورى افكند.

چه تشبيه خوبى است در كلام اللَّه زيرا كه محل نور ايمان بخدا قلب مؤمن است كه از سماء عظمت قدرت الهى در قلب مؤمن طلوع نموده و كسى كه اين موهبت الهى را نگاه ندارد و پرورش ندهد از محل رفعت باسفل سافلين طبيعت نزول خواهد نمود و در حين نزول افكار متفرّق و موهومات و آرزوهاى مالا مال كه تشبيه بپرندگان نموده هر يك بمنقار خود وى را بخود ميكشانند و خوردش ميگردانند و هواهاى متضادّ وى را ببيابان دور و دراز آمال پرتاب ميگردانند چنانچه مى‏بينيم كسى كه در قلبش ايمان واقعى متمركز نگرديده و ارتباط بعالم اله پيدا ننموده اسير جنود وهم و غضب ميگردد و مغلوب افكار دور از حقيقت گرديده و هموم و غموم بر وى مستولى ميگردد هر گوشه خاطرش را تشويشى فرا گرفته گاهى در كشاكش هواهاى مختلف گاهى در خوف تلف مال                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 355

 گاهى جاه ميخواهد و نميرسد و گاهى منصب ميخواهد و دست‏رس بآن ندارد خار حسد و كبر و غضب هر آنى وى را بدرّه‏اى پرت مينمايد و خانه دلش از ظلمات وهم و طبع تيره گرديده از هر طرف رو بگرداند سيل روزگار خوردش ميكند و بهر جا پاى نهد خارى بپايش فرو رود چنين است حال آدمى كه از مبدء خود اعراض نموده و رو بغير او آورده مگر وقتى كه رو بحق آرد و ايمان در قلبش نفوذ نمايد و هدف او يكى و وجهه دلش بسوى او نگران باشد چنين كسى از تضادّ خاطرات و موهومات بقدر درجه ايمان و تقوايش باندازه‏اى راحت ميگردد كه بوصف نيايد زيرا كه هدف او يكى است و آن قرب بجوار احدى است و همه امور را بدست قدرت ازلى و فيض سرمدى ميداند و بدل و جان تسليم مقدّرات ميگردد آن وقت است كه داراى مقام رضا و تسليم كه بالاترين مقام مقرّبين الى اللَّه ميباشد فائز ميگردد.

ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ (ذلك) خبر مبتداء محذوف است و اشاره بآيه بالا دارد يعنى حال مشركين چنين است كه گفته شد اينان در اثر شرك و گفتار ركيك خود را بهلاكت انداخته‏اند، و (شعائر) جمع شعيره است و بمعنى علامت است يعنى معالم دين خدا، و ظاهرا مقصود در اينجا اعلامى است از احكام حج كه خداى تعالى براى اطاعت خود نصب نموده قوله تعالى إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ و بزرگ شمردن و مراعات نمودن شعائر را علامت تقواى قلب بشمار آورده زيرا كه حقيقت تقوى آن حالت و ملكه‏اى است در قلب كه او را از هر خطايى باز ميدارد.

لَكُمْ فِيها مَنافِعُ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى بقولى مقصود از شعائر هدى است يعنى شتر قربانى و منافع آن سوار شدن بر پشت او و آشاميدن شير آن تا موقع ذبح ميباشد، و از ابى جعفر (ع) همين طور روايت شده و عطاء كه يكى از مفسرين است او نيز چنين گفته.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 356

 ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ بقول كسى كه گفته مقصود از شعائر اللَّه (بدن) يعنى شتر قربانى است گفته محل هدى و بدن كعبه است و بقولى تمام حرم مكّه است و اصحاب ما اماميّه گفته‏اند اگر هدى براى حج باشد محل قربانى آن منى است و اگر براى عمره مفرده باشد محل آن مكّه مقابل كعبه است، و بقول كسى كه گفته مقصود از (شعائر اللَّه) در آيه بالا مناسك حج باشد معنى آيه چنين ميشود كه منتهاى محل حج و عمره و طواف بيت عتيق است زيرا محل شدن (از احرام) منوط بطواف است و طواف مختص ببيت يعنى بكعبه است.

و كسى كه گفته است مقصود از (شعائر اللَّه) تمام دين است شايد چنين باشد كه مقصود از بيت عتيق عباداتى است از حج و عمره و نماز و توجّه و طواف و شايد مقصود اين باشد كه اجر اعمال بر پروردگار بيت عتيق است.

 (مجمع البيان) وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلى‏ ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ الخ (منسك) محل عبادت را گويند يعنى براى هر امّت و قومى محلّى براى عبادت و ذكر خدا قرار داديم و بقرينه (عَلى‏ ما رَزَقَهُمْ) تا آخر آيه مقصود قربانى حج است و محلّ عبادت مناسك حج و عمره و باقى وظائف آنست.

 (بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ) چهارپايانند، از آيه معلوم ميشود كه براى هر امّتى يك نحو قربانى از جنس انعام مقرر گرديده تا موقع ذبح آن خدا را ياد كنند و اين يك نوع عبادت و طاعتى است كه متذكر خدا باشند.

فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ پس اى افراد بشر بدانيد كه اله و خداى همگى شما يك و يگانه است تسليم اوامر حق تعالى گرديد و اى رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلّم مژده و بشارت بده بسعادت و فضيلت و نجات از عذاب و عيش گوارا بكسانى كه متواضع و مطيع امر الهى گرديده‏اند.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 357

 الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرِينَ عَلى‏ ما أَصابَهُمْ وَ الْمُقِيمِي الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ در اين آيه چهار صفت حميده از صفات (مخبتين) را تذكر ميدهد كه بآن صفات آنها شناخته ميشوند:

اول- از اوصاف نيكوى مخبتين چنين است كه وقتى اسم خدا برده ميشود از هيبت اشراق نور معرفت و اشعّه جلال ربّانى و انوار عظمت الهى قلبهاى آنها لرزان ميشود و از ترس سخط ايزدى دلهاى آنان ترسان ميگردد.

دوم- از صفت نيك آنها چنين است كه بر آنچه از مكروهات و ناملائمات طبيعى و نفسانى و ناگواريها كه بآنها اصابت مينمايد صابر و بردبارند و خوددارى مى‏نمايند.

سوم- از اوصاف مخبتين آنست كه آنان در نمازها ايستادگى مينمايند و نماز را اهميت ميدهند و هر نمازى را با مراعات اجزاء و شرائط آن در وقتش كه براى آن مقرر گرديده بجا ميآورند.

چهارم از صفات برجسته (مخبتين) چنين است كه از آنچه بآنها روزى داده‏ايم در راه خدا انفاق مينمايند (انفاق) در آيه اطلاق دارد واجب و مستحبّ هر دو را شامل ميگردد.

وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ الخ (بدن) جمع (بدنه) است مثل خشب و خشبه، و شتر نر ضخيم را (بدنه) نامند، و (من) براى تبعيض است يعنى انتخاب نمودن قوى را براى قربانى بعضى از (شعائر اللَّه) قرار داديم و براى شما در اين عمل خير و خوبى است.

خلاصه اين آيه اشاره باين است كه چون در شتر چاق محبت زيادتر است زيرا كه نفع آن بسيار است اين است كسى كه چنين شترى را در راه خدا قربانى كند آن دليل بر قوّت دين و تعظيم (شعائر اللَّه) و اطاعت امر ميباشد.

پس چون شتر ايستاده است و ميخواهيد آن را نحر بنمائيد يعنى نيزه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 358

 بگلويش بزنيد بسم اللَّه بگوئيد پس چون افتاد و روح از بدنش رفت از گوشت آن بخوريد و بفقير بدهيد و بدانيد كه خداى تعالى اين حيوانات را اين طور مسخر شما گردانيده كه شايد شما متذكر گرديد و شكرگزار باشيد.

لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْكُمْ كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى‏ ما هَداكُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ اشاره به اينكه خدا مستغنى و بى‏نياز است محتاج بعمل و قربانى شما نيست و لكن از راه لطف قوانين و دستوراتى امر نموده و باعمالى شما را موظّف گردانيده كه شايد داراى مرتبه ارجمند تقوى گرديد و نيز اين حيوانات را مسخّر شما گردانيده تا اينكه خدا را تكبير و ستايش نمائيد بر اينكه شما را براه سعادت و فضيلت رهسپار گردانيده و اى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم بنيكوكاران مژده و بشارت بده.

إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ (يدافع) از باب مفاعله و مبالغه است در دفع دشمن و (خوّان) اسم مبالغه و مأخوذ از خيانت است و چنين است (كفور) از كفر.

و مقصود از مؤمنين در اين آيه مؤمنين صدر اسلامند كه از دست كفار مكه جفاها و آزارهاى فراوان كشيدند و چون حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلّم تا زمانى كه در مكه تشريف داشت مأذون بجهاد با كفار نگرديده بود و هر قدر مؤمنين از جور كفار بحضرتش شكايت مينمودند بآنان امر بصبر مينمود و ميفرمود من مأمور بجهاد نيستم تا وقتى كه بمدينه هجرت نمود آن وقت مأذون بجهاد گرديد با كفارى كه بسيار در كفر و خيانت مبالغه نموده‏اند.

أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ از قوله تعالى (اذن) چنين برميآيد كه اول مرتبه بوده كه بمؤمنين اذن بجهاد با كفار داده شده، و حفص كه يكى از قراء است بفتح (تاء) بصيغه مجهول قرائت نموده يعنى بآن كسانى كه كفار با آنها جنگ ميكنند دستور داديم كه با آنها بجنگند و خدا بر يارى كردن و غلبه دادن آنها بر كافرين توانا است.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 359

 الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ مؤمنين مأذون گرديدند كه با كسانى كه آنان را از شهر و وطنشان آواره نمودند بجنگند (بغير حقّ) حال است يعنى در حالى كه چنين حقّى نداشتند و مؤمنين را تقصيرى نبود مگر اينكه ميگفتند پروردگار ما خدا است و موحّد بودند و به بت سجده نميكردند و قربانى را براى خدا و بنام او ميكردند نه براى بت و باسم بتها و سزاوار چنين بود كه همه تمكين نمايند و باين كلمه تصديق كنند نه اينكه در مقام ضدّيت و اذيت برآيند.

وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً ظاهرا اين آيه اشاره بعلّت و حكمت مجاهده و جهاد با كفار دارد كه اگر چنين مقرر نگرديده بود كه بعضى از مردم مسلّط بر بعضى ديگر گردند و از خود دفع ضرر نمايند مشركين بر اهل ملل غالب ميگرديدند و عبادت‏گاه آنان را خراب مينمودند و ديگر نه براى نصارى كليسا باقى ميماند و نه بر رهبانان صومعه و نه بر يهوديان محل عبادت و نه مسجدها كه در آن ذكر خدا بسيار ميشود وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ (و لينصرنّ) را مؤكّد بنون تأكيد ثقيله و لام تأكيد گردانيده يعنى كسى كه دين خدا را يارى كند البته خدا او را يارى ميكند.

معلوم و مسلّم است كه حق تعالى منزّه و مبراء از احتياج بيارى كردن ميباشد و مقصود از يارى خدا يارى دين خدا و يارى رسول او و مؤمنين است و او قوى و غالب و مستولى بر همه اشياء است هر كس دين خدا را بهر نحوى كه ممكنش باشد يارى كند حق تعالى بوعده خودش وى را يارى خواهد نمود چنانچه مؤمنين صدر اسلام با آن قلّت عدد و فقر ظاهرى بر اكثر بلاد عرب و عجم فاتح گرديدند و بمؤمنين وعده داده كه وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ روى اين وعده بايستى مؤمنين بدين اسلام در هر زمانى بر اهل عالم علو و برترى داشته باشند آيا چه شده كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 360

 در زمان ما بعضى از ملل كفار بر بلاد مؤمنين استيلاء پيدا نموده‏اند معلوم ميشود آن شرطى كه در آيه نموده إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ در اكثر اهل ملّت اسلامى مفقود است زيرا كه فرموده شما علوّ و برترى داريد اگر مؤمن باشيد چون ايمان و حقيقت اسلام در بسيارى از مؤمنين مرده و حيات ايمانى بدرود گفته عوض اينكه ما مسلمانها بر كفار علوّ و برترى داشته باشيم آنان بر ما سيادت و آقايى مينمايند و ما تحت فشار آنان ميباشيم (فانّا للَّه و انّا اليه راجعون)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 361

 [سوره الحج (22): آيات 41 تا 51]

الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (41) وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ (42) وَ قَوْمُ إِبْراهِيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ (43) وَ أَصْحابُ مَدْيَنَ وَ كُذِّبَ مُوسى‏ فَأَمْلَيْتُ لِلْكافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ (44) فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ (45)

أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ (46) وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (47) وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَها وَ هِيَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها وَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ (48) قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ (49) فَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (50)

وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (51)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 362

 (ترجمه)

ياران خدا (دين خدا) كسانى ميباشند كه آنها را در زمين تمكّن داديم و نماز را برپا ميدارند و امر بمعروف و نهى از منكر ميكنند و انجام تمام كارها بدست خدا است (41)

اى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم اگر اين كفار تو را تكذيب ميكنند همانا مردمان پيش از آنها از قوم نوح و ثمود پيمبران را تكذيب نمودند (42)

و قوم ابراهيم و قوم لوط (43)

و اصحاب مدين نيز پيمبران خود را تكذيب نمودند و نيز موسى تكذيب شد پس از اينكه كافرين را مهلت داديم سپس آنان را بعذاب گرفتيم و چگونه بود (پاداش) انكار آنها (44)

و چه بسيار از قريه‏اى كه اهلش را هلاك گردانيديم در حالى كه آنان ستمكار بودند و اينك آن شهرها از بنياد ويران گرديده و چه قدر چاها بى‏كار افتاده و قصرهاى عالى آراسته كه (اهلش را هلاك گردانيديم) (45)

آيا اين كفار مكه در زمين سير نمى‏نمايند و آثار عذاب پيشينيان را بنگرند تا اينكه بينش يابند و براى آنان قلبهايى باشد كه بآن تعقل كنند و گوشهايى كه بآن بشنوند و چشم سر اين كافرين كور نيست (مى‏بينند) لكن چشم دل آنها كه در سينه‏هايشانست كور است (46)

اى محمد (صلى اللَّه عليه و آله و سلّم) اينها در عذاب عجله ميكنند و خداوند هرگز خلف وعده نميكند و همانا يك روز از روزهاى شما نزد پروردگار چون هزار سال بحساب شما است (47)

و چه بسيار از دهى و شهرى كه اهلش را مهلت داديم در حالى كه ستمكار بودند پس از آن آنها را بعقوبت گرفتيم و بازگشت امور بدست ما است (48)

اى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم بگو اى مردم من براى شما تهديد كننده ظاهرى مى‏باشم (49)

همانا آن كسانى كه ايمان آوردند و عمل نيكو نمودند براى آنها مغفرت و روزى با كرامتى مهيّا گرديده (50)

و آنهايى كه در ردّ آيات ما كوشش نمودند كه عاجز كنندگان باشند آنان ملازمان جهنم ميباشند (51).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 363

توضيح آيات‏

الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ (ان مكنّاهم) در محل نصب است و صفت (من) است فى قوله (من ينصره) در آيات پيش يا خبر است براى مبتداء محذوف يعنى (هم الذين).

 (سخنان مفسرين در توجيه آيه)

1- آيه در مقام تعريف مؤمنين و معرّفى آنان است و خبر ميدهد بآنچه در پرده غيب است و بزودى ظاهر ميگردد كه از جمله اوصاف آن مؤمنين چنين خواهد بود كه هر گاه در زمين تمكّن و بسط پيدا نمودند در قيام نمودن بامر دين كوشش ميكنند.

و از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه فرموده‏

 (نحن هم و اللَّه)

يعنى آن مؤمنين كه داراى چنين اوصافى ميباشند مائيم قسم بخدا. (طبرسى) 2- مقصود از آن كسان مهاجرين و اذن داده شدگان در جهادند كه اگر در زمين تمكّن پيدا نمودند بامر دين قيام مينمايند و نماز را بپاى ميدارند و زكاة ميدهند و امر بمعروف و نهى از منكر را در بين مردم فاش ميگردانند (منهج) و بقول ديگر ضمير (هم) در (مكنّاهم) راجع بتمام مؤمنين ميباشد كه در اول آيات بعض اوصاف آنها بيان شده لكن اين قول بنظر درست نميآيد زيرا كه روى قاعده بايستى ضمير نزديك بمرجع باشد و بنا بر اين توجيه ضمير از مرجع دور مى‏افتد.

3- اكثر مفسرين آيه را حمل بمهاجرين و امّت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم و يارى كنندگان دين نموده‏اند كه آنان چنينند اگر بر كفار و مشركين غالب گردند بامر دين قيام مينمايند و قوانين را اجراء ميگردانند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 364

 وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ مرجع و بازگشت تمام امور بسوى خدا است هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ اشاره به اينكه پس از فناى عالم كسى نيست كه مدعى مالكيت باشد قوله تعالى لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ اگر بديده تحقيق بنگرى امروز هم چنين است عالم ملك و ملكوت و آنچه هست ملك خدا و تحت اراده و تصرف او است.

وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ، الى قوله ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ نظير اين آيات در كلام اللَّه بسيار آمده كه براى تسلّى دل رسولش صلى اللَّه عليه و آله و سلّم باو خبر ميدهد كه گمان مكن فقط اين جماعت زمان تو چنينند اين طور نيست عصر پيشين مثل قوم نوح (ع) و عاديان قوم هود (ع) و ثموديان قوم صالح (ع) و نيز گروه نمروديان و گروه لوط (ع) و (اصحاب مدين) اصحاب شعيب (ع) و فرعونيان گروه قبطيان چنين بودند و ما بكافرين مهلت داديم و عجله در عذاب آنان نكرديم تا وقتى كه در قضاء الهى تعيين شده بود ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ وقتى بر آنان اتمام حجت شد آن وقت آثار عصيان كه ناپسند بود ظاهر گرديد و نعمت آنها تبديل بعذاب گرديد.

فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ پس چه بسيار از ده‏ها يا شهرها كه در اثر تكذيب نمودن آنان پيمبران را در حالى كه ظالم بودند بر نفس خود كه خانه‏هاى آنها را خراب كرديم بطورى كه ديوار آنها بر سقفهاى آن افتاده يعنى اول سقف آن خراب شده و بعد ديوار آن افتاده و آن ده خراب گرديده و ديوارهاى آن بر سقف آن افتاد و چه بسيار از چاه‏ها كه بى‏ثمر گرديده و كسى از آن آب‏كشى نميكند و چه بسيار از قصرهاى مجلّل كه سكنه آن هلاك گرديدند و شبح و نمونه‏اى از آن ظاهر نيست و صدايى از آن شنيده نميشود.
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 365

 اين آيه مربوط بآيه بالا است وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ عطف است بر قريه و در تفسير اهل بيت (ع) است كه (بئر معطّلة) عالمى است كه مردم باو مراجعه نميكنند و از علم او منتفع نميگردند، و گفته‏اند آن قصرى است كه پسر عاد ثانى كه او را منذر گويند بنا كرده و در روايات شهرت زيادى دارد كه وقتى قوم ثمود هلاك گرديدند صالح با چهار هزار نفر از مؤمنين بشهر يمن رفتند در بين راه صالح فوت گرديد اين بود كه آن مكان را (حضرموت) ناميدند و بر سر آن چاه كه (بئر معطّلة) اشاره بآن است قصرهاى عالى ساختند و پس از مدّتى بت‏پرستى بين آنان آغاز گرديد و از دين حق برگشتند و حنظلة بن صفوان كه مردى شتربان بود به پيمبرى بر آنها مبعوث گرديد او را بخوارى در بازار كشتند اين بود كه خداى تعالى آنان را مستأصل گردانيد و قصر آنها خراب و چاه آنان معطّل و بى‏فائده گرديد. (منهج) آرى ظاهر مثال باطن است وقتى نفس بهيمى بر حكم عقل غالب گرديد و طبيعت بر عرش روح غلبه نمود آن وقت است كه قلب كه آن را (عرش الرحمن) ناميده‏اند از مقام خود تنزّل مينمايد و خراب ميشود و قلبى كه بايستى محل ورود و مرور ملائكه رحمت باشد در اثر صفات و اخلاق نكوهيده‏اى كه در آن نفوذ نموده جايگاه شياطين و محل جولانگاه اهريمن ميگردد آن وقت است كه در اثر خبائث نفس روح انسانى و قلب ملكوتى نيز بطريق مستقيم دين حق پايدار نميماند و منحرف ميگردد و خراب ميشود و ديگر از آب خوشگوار علم ربّانى كه بايستى از ته چاه قلب مصفّى گرديده بعلم و عمل تراوش نمايد محروم ميماند.

أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها الخ بهمزه استفهامى (أ فلم) حثّ و ترغيب ميكند كه بايستى مشركين و مؤمنين در اين ديارها و زمينها سير نمايند و بديده عبرت بنگرند و از سرگذشت و داستانهاى اهل آن مطلع گردند تا اينكه در اثر تدبّر و فكر عقلشان قوى گردد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 366

 و در اثر قوّت و جلاء قلب داراى گوش شنوا و عقل درّاك گردند و چشم دلشان باز شود و در اثر باز شدن گوش و دل آنها حقايق بر ايشان آشكار گردد زيرا كه اينان گوش و چشم ظاهرشان كر و كور نيست لكن چشم دلشان كور است كه آيات خدا را نمينگرند و نيز گوش دلشان كر است كه كلمات حقّانى در گوش سنگين آنها تأثير نمينمايد.

وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ كفار و مشركين از روى استهزاء ميگفتند اين وعده‏هاى عذاب كه ما را بآن تهديد ميكنى كى خواهد رسيد، در اين آيه حكاية از قول آنان فرموده كه اى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم اينها در ورود عذاب عجله ميكنند باينان بگو هرگز خداى تعالى خلف وعده نميكند و وعده عذاب شما روزى فرا ميرسد كه آن روز نزد پروردگار شما مثل هزار سال از آن ايّامى است كه شماره ميكنيد.

اين آيه بما ميفهماند كه علم خداى تعالى علم حضورى است و گذشته و آينده نسبت بعلم او يكسانست و تمام زمانها در احاطه علميّه او آنى مينمايد لكن چون سنّت او بر اين جارى شده كه براى هر چيزى وقتى تعيين نموده اين است كه موقع عذاب شما كه در قيد زمان ميباشيد روزى ميرسد كه بحساب شما آن يك روز مثل هزار سال بشمار ميرود و او تعالى (حليم است) در عذاب عجله نميكند.

و براى جلوگيرى عجله آنها و تسلى دل رسولش فرموده وَ لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ و مفسرين (يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ) در آيه را دو طور توجيه نموده‏اند:

بقولى مقصود از (يوم) روز آخرت است كه يك روز آن مطابق هزار سال دنيا است.

و بقول ديگر چگونه شما در عذاب عجله ميكنيد در صورتى كه عذاب آن يك روز مطابق با هزار سال بحساب شما است زيرا كه روزهاى سختى دراز مينمايد و معنى اول بحقيقت نزديك‏تر مينمايد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 367

 وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَها وَ هِيَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها چه بسيار از اهل ده‏ها و شهرها كه آنان را مهلت داديم و عذاب آنها را عقب انداختيم در حالى كه ستمكار بودند پس از آنكه ظلم و تعدّى و مخالفت را بمنتها رسانيدند آنان را بعذاب گرفتيم.

وَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ اشاره است به اينكه چون بازگشت تمام امور بدست قدرت ايزدى جارى ميگردد و از روى علم بصلاح و عموم قدرت براى هر چيزى موقعى و وقتى در ازل براى آن تعيين گرديده اين است كه در گرفتن كافرين را بعذاب عجله نميكند بلكه بموقع و وقت موقّت آنها را ميگيرد لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ، الى قوله أَصْحابُ الْجَحِيمِ خطاب برسولش نموده كه بمردم بگو من از جانب خداى تعالى فرستاده شدم كه شما را اعلام كنم بر آنچه سبب خذلان و باعث فرو رفتن و هلاكت شما در دركه جهنم ميگردد و بشما تذكر دهم كه آنچه سعادت و فضيلت و برترى شما را ايجاب مينمايد آن ايمان و عمل نيكو است و آنهايى كه ايمان آورده و عمل شايسته نموده‏اند براى آنان آمرزش و رزق كريم در بهشت موعود مهيّا گرديده.

وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (سعى) سرعت در حركت است، در اينجا كنايه از كوشش و جديّت نمودن مشركين است در باطل گردانيدن آيات قرآنى بگمان اينكه ميتوانند ما را عاجز گردانند و نتوانيم حجت خود را تمام كنيم عمل چنين مردمانى بر ضرر خودشان تمام خواهد گرديد و نتوانند جلو قدرت خدا را بگيرند و اينان از اهل جهنّم خواهند بود.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 368

 [سوره الحج (22): آيات 52 تا 62]

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (52) لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ (53) وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (54) وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ (55) الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (56)

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (57) وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (58) لَيُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ (59) ذلِكَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (60) ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (61)

ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (62)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 369

 (ترجمه)

و ما پيش از فرستادن تو هيچ رسولى و هيچ نبى را نفرستاديم مگر اينكه چون آيات الهى را تلاوت كرد شيطان در تأويلات او چيزى افكند بطورى كه بر مردم مشتبه گرديد و گمان كردند پيغمبر خوانده و خداوند القاء شيطان را نسخ گردانيد و آيات خود را محكم كرد و خدا دانا و درست‏كار است‏

و چنين كرد تا اينكه بآن القائات شيطانى كسانى را كه در قلبشان مرض شك و نفاق و شقاوت است بيازمايد و همانا ستمكاران در خلاف و شقاق بى‏پايانند (53)

و نيز براى اينكه اهل علم و دانش بدانند كه (اين آيات قرآن) حق و از جانب پروردگار تو است و بآن ايمان آورند و نزد آن دلهايشان خاضع و مطيع گردد و حقيقة خداوند بسوى راه راست هدايت مينمايد كسانى را كه ايمان آوردند (54)

و آنهايى كه كافر شدند هميشه در شكند (در اينكه قرآن از طرف خدا است) تا وقتى كه آنان را ساعت مرگ و يا ساعت قيامت يك دفعه فرا گيرد يا بيايد آنها را عذاب روز عقيم (55)

در آن روز (قيامت) ملك و سلطنت مخصوص بخدا است كه بين آنها حكم مينمايد و آنهايى كه ايمان آوردند و عمل نيكو نمودند در بهشتهاى پر نعمتند (56)

و آنان كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب نمودند براى آنها عذاب خوار كننده‏اى مهيّا گرديده (57)

و كسانى كه در راه رضاى خدا از وطنشان هجرت نمودند پس از آن كشته شدند يا مردند همانا خداوند آنان را روزى ميدهد روزى نيكو و خدا بهترين روزى دهندگان است (58)

و خدا در بهشت بآنها منزلى ميدهد كه خشنود باشند و خداوند دانا و بردبار است (59)

كسى كه انتقام كشد بقدر آنچه بر او ستم شده باز بر او ستم وارد گرديد همانا خداوند او را يارى ميكند و او از گناهان خلق گذرنده و آمرزنده است (60)

و قدرت او چنان است) كه شب را در روز در ميآورد و روز را در شب داخل ميگرداند و همانا خدا شنوا و بينا است (61)

حقيقت اين است كه او خداى يكتا و حق مطلق است و آنچه را غير او خوانند باطل صرف است (62).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 370

توضيح آيات‏

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ (من) در رسول زائده و معنى آيه چنين ميشود (و ما ارسلنا من قبلك رسولا و لا نبيا) و رسول آن كسى است كه از طرف حق تعالى برسالت فرستاده شده باشد و نبى كسى است كه با بزرگى شأنش تابع رسول باشد.

سخنان مفسرين در فرق بين رسول و نبى‏

1- فرق بين رسول و نبى اين است كه رسول كسى است كه صاحب شريعت باشد، و نبى در شريعت تابع او است چون حضرت لوط كه بشريعت ابراهيم (ع) دعوت مينمود و مثل يوشع و موسى (ع) و شمعون و عيسى (ع)، يا رسول مخصوص بشريعتى است و نبى عام است و آن هر كسى است كه مقرر شريعت سابق باشد پس نبى عام‏تر است از رسول (اين است كه هر رسولى نبى هست لكن هر نبى رسول نيست) و گفته‏اند رسول كسى است كه داراى معجزه و كتابى باشد كه بر او نازل گرديده و گويند رسول آنست كه فرشته بوحى بر او فرود آيد و نبى آواز ميشنود يا ملهم ميگردد يا در خواب بيند. (تفسير كاشفى) 2- رسول آنست كه بر امتى و جماعتى مبعوث شده باشد و نبى چنين نيست 3- رسول آن كسى است كه احكام و قوانين وضع ميكند و نبى آن كسى است كه قوانين و شريعت رسول قبل را حفظ ميكند.

و در كافى بسند صحيح از حضرت صادق (ع) چنين روايت كرده كه انبياء و مرسلون بر چهار طبقه ميباشند: طبقه اول- (فنبى منبأ فى نفسه) نبى آن كسى است كه فقط در نفسش خبردار شود (يعنى نمى‏بيند نه ملك را و صداى ملك را نيز نشنود نه در خواب و نه در بيدارى) طبقه دوم- در خواب ملك را مى‏بيند و صداى ملك را ميشنود و در بيدارى ملك را معاينه نمى‏نمايد (و اين نبى است) و بر احدى مبعوث نگرديده و بر او امامى است مثل اينكه ابراهيم (ع) بر لوط امام بود.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 371
طبقه سوم- آن كسى است كه در خواب ملك را مى‏بيند و صداى او را ميشنود و ملك را معاينه مى‏بيند و او بر طائفه‏اى كم باشند يا زياد رسول است (كما قال اللَّه ليونس: وَ أَرْسَلْناهُ إِلى‏ مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ) مقصود از (يزيدون) سى هزار نفرند، يعنى چنين كسى بر جماعتى رسول است، طبقه چهارم- آن پيمبرى است كه در خواب ملك را ببيند و صداى او را بشنود و در بيدارى هم او را معاينه نمايد و چنين كسى امام است (يعنى پيشواى تمام خلق است) مثل پيمبران اولو العزم (كه هم نبى بودند و هم رسول) و ابراهيم نبى بود و امام نبود تا اينكه قال اللَّه تعالى إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً وقتى خداى تعالى بابراهيم فرمود تو را امام قرار دادم ابراهيم عليه السّلام اين موهبت را براى ذريّه خود نيز طلبيد جواب رسيد عهد من بظالمين نميرسد يعنى كسى كه عبادت صنم يا وثن نموده چگونه لايق پيشوايى تمام افراد بشر است.

و چون پيمبران اولو العزم هم نبى بودند و هم رسول اين بود كه خداى تعالى نبى خاتم صلى اللَّه عليه و آله و سلّم را گاهى بنبى خطاب نموده (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ) و دفعه‏اى برسول او را ستوده (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ) و رسول شامل ملائكه‏اى كه حامل وحيند نيز ميشود لكن نبى اختصاص ببشر دارد اين است كه در بعض آيات بين رسول و نبى جمع نموده قوله تعالى (وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا) در اينجا بين رسول و نبى جمع ننمود مگر از جهت تمنّى.

إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ‏

سخنان مفسرين در توجيه آيه‏

1- تمنّى يا بمعنى تلاوت است چنانچه حسان بن ثابت گفته (تمنّى كتاب اللَّه اول ليلة و آخرها لاتى حمام المقادرى) و از صحاح نقل شده (تمنيت لكتاب قراءته) و فى المصادر الزوزنى و الكنز (التمنى) يعنى قرآن خواندن و آرزو كردن است، و راغب گفته (إِلَّا إِذا تَمَنَّى) يعنى در تلاوت آن.

2- اگر تمنّى را بمعنى ظاهر گرفتيم كه بمعنى آرزوى دل است معنى آيه                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 372

 چنين ميشود كه ما ارسال رسول و نبى نكرديم مگر وقتى دل او آرزوى چيزى ميكرد شيطان در آن بباطل وسوسه مينمود و او را بر خلاف حق ميخواند و حديث‏

 (انّه ليغان على قلبى فاستغفر اللَّه سبعين مرّة)

مشعر بر آنست.

فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ پس خدا آنچه را كه شيطان از كلمات كفر و وسوسه القاء مينمود باطل مينمود ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ و آيات خود را محكم ميگردانيد و دلائل آن را در قلبها واضح مينمود و نشانه‏هاى باطل را دفع ميكرد (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ) خدا بحالات بنده‏گان خود دانا است و در آنچه حكم كند محكم‏كار است.

 (منهج الصادقين) لكن اين قول درست نيست بجهت اينكه در آيات عديده است كه شيطان بر انبياء و امام‏ها تسلّطى ندارد من جمله قوله تعالى إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ پس (تمنّى) بمعنى تلاوت و خواندن ميباشد نه آرزو.

3- از سيد مرتضى (ره) است كه تمنّى در آيه نيست مگر يكى از دو معنى يا بمعنى تلاوت است چنانچه حسان بن ثابت گفته (تمنّ كتاب اللَّه) تا آخر و يا بمعنى آرزوى قلب است، و اگر مقصود قرائت باشد معنى آيه چنين ميشود كه رسولانى كه پيش از تو بودند وقتى براى قومشان آيات الهى را ميخواندند قومشان آيات را تحريف و كم و زياد مينمودند همان طورى كه يهوديان چنين ميكردند، و اينكه نسبت چنين عملى را بشيطان داده از جهت اين است كه عمل آن قوم باغواء شيطان بوده فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ يعنى خداوند باظهار حجت عمل شيطانى را باطل و زائل ميگرداند و آيه براى تسلّى دل رسولش كه او را تكذيب مينمودند نازل گردانيده.

و اگر مقصود تمنى قلب باشد چنين است كه وقتى رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلّم براى امرى آرزوى چيزى مينمود شيطان او را بباطل وسوسه مينمود خداوند وسوسه شيطان را از او رفع مينمود و او را بمخالفت شيطان ارشاد ميگردانيد، امّا احاديثى كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 373

 در اين باب روايت شده نزد اصحاب ما ضعيف و مطعونست زيرا كه متضمن چيزى است كه انبياء منزّه از آنند چگونه ممكن است آنهايى كه گفته‏اند بر نبى جائز باشد در صورتى كه خداوند در وصف او فرموده كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ و قال سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى‏ الى آخر). (پايان) 4- سبب نزول آيه اين بود كه وقتى پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم در جماعت قومش سوره (و النجم) را قرائت نمود و رسيد بقوله تعالى وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى‏ شيطان انداخت فى امنيّته يعنى در قرائت وى (تلك الغرانيق العلى و انّ شفاعتهنّ لترجى) «1» مشركين گمان كردند كه وصف آلهه آنها است حضرت دلتنگ گرديد اين بود كه اين آيه وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ، تا آخر براى تسلى دل رسولش نازل گردانيد.

و معنى آيه چنين است كه (رسول و پيمبرى مبعوث نگرديد مگر اينكه وقتى او آرزويى مينمود شيطان در آن مغالطه مينمود و چيزى در قرائت او كه موهم اين بود كه از جمله وحى باشد مى‏انداخت و خداوند بآيات محكمش آنچه را كه شيطان القاء نموده بود برميداشت، و بقولى بعضى از كفار چنين ميكردند و اضافه آن بشيطان نظر باغواى او است، و از چيزهايى كه ظاهر ميگرداند كه (تمنّى) بمعنى تلاوت آمده است قول حسان بن ثابت است الى آخر.

 (خلاصه كلام طبرسى) 5- موقعى كه وحى تأخير ميافتاد حضرت آرزو ميكرد وحى نازل شود آن وقت شيطان در آرزوى او وسوسه ميانداخت و خداوند وسوسه شيطان را نسخ نمود و او را ارشاد نمود بچيزى كه القاء شيطانى را زائل و باطل گردانيد (و غرانيق) اشاره بملائكه است يعنى آنها شفعاء ميباشند نه اصنام، و غرانيق جمع غرنوق است و آن جوان جميل خوش صورت را نامند. (مجاهد)

__________________________________________________

 (1) يعنى آنها نيكو و بلند مرتبه‏اند و بدرستى بشفاعت آنها اميدوارى هست.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 374

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ خداى تعالى عالم است بعلم ازلى خود ميداند رسالتش را در كجا و در چه كسى قرار بدهد و آن كسى خواهد بود كه شيطان نتواند بر او ظفر يابد و بالقاء وسوسه او را فريب دهد و اغواء گرداند و حكيم است كه آنچه بر وفق حكمت و مطابق نظام عالم است مرتب ميگرداند.

لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ لام (ليجعل) لام علّت است و در مقام بيان حكمت القاء شيطانى است و شايد مقصود چنين باشد كه ما شيطان را تمكّن داديم كه در تلاوت پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم چيزى بيندازد تا اينكه آزمايش كسانى باشد كه در قلب آنان مرض نفاق است و مرض شك و نفاق آنان زياد گردد (وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ) مشركين و تكذيب كنندگان و سركشانى ميباشند كه در دشمنى و ضدّيت بسيار از حقيقت دور افتاده‏اند.

وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ و ديگر چنين تمكن را بشيطان داديم براى اينكه امتحان و آزمايش باشد كسانى را كه بآنها علم و دانش عطاء شده كه بدانند آنچه را كه از جانب خدا برسولش ارسال مينمايد و بزبان او جارى ميگردد آن حق است يعنى براى مصلحت و آزمايش است و شكّ و شبهه‏اى بر آنها طارى نشود و لو حكمت آن را ندانند و بدانند كه آن از طرف پروردگار تو است و بآن ايمان آورند و بر ايمانشان افزوده گردد و دلهايشان نزد عظمت حق تعالى خاضع و مطمئن گردد و آنهايى كه ايمان آورده‏اند در راه مستقيم كه سر انجام آن قرب جوار احدى است ثابت قدم گردند وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ بيان حال كفار است و شايد مقصود مشركين باشند كه آنان در تمام عمر
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 375

 در شك و ريب ميباشند و بآيات معجزنماى قرآن ايمان نخواهند آورد تا وقتى كه ساعت مرگ بغتة و يك دفعه آنها را بگيرد، و شايد مقصود از (الساعة) روز قيامت باشد زيرا كه قيامت يك دفعه واقع ميگردد، و در بسيارى از آيات قيامت را بلفظ (الساعة) تعبير نموده يا بر آنها وارد شود روزى كه نسل آنها را فانى گرداند، مفسّرين گفته‏اند كه مقصود جنگ بدر است كه بنياد آنها كنده شد الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (جنّات) جمع جنّة است و (نعيم) مبالغه در نعمت است.

در آن روز يعنى روز قيامت ملك و مملكت مخصوص بخدا است اختصاص بقيامت با اينكه ملك و سلطنت حقيقى هميشه مخصوص بخدا است نه در دنيا و نه در آخرت كسى مالكيت و سلطنتى براى وى نيست مگر اينكه از روى حكمت بعضى را مجازا نه حقيقة مالك پاره‏اى از اشياء گردانيده لكن در قيامت اين مالكيت مجازى نيز مرتفع خواهد گرديد كسى را نميرسد كه ادّعاء مالكيت بنمايد و حكم و داورى نيز مخصوص بخداوند است و روى ميزان عدل آن طورى كه بخواهد بين مردم حكم ميكند و آن روزى است كه مؤمنين نيكوكار در بهشتهاى پرنعمت كه دار رحمت الهى است جايگزين ميگردند و در مقابل آنها اهل جهنم در عذاب اليم كه در آيات شرح حال آنها را بيان نموده متمركز ميگردند.

وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا پس از بيان مقام مؤمنين و تفضّلاتى كه در باره آنها ميشود از بهشتهاى پر نعمت و عذاب و خوارى كافرين بيان فرموده مرتبه بلند آنهايى كه از وطن خود بيارى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم (فى سبيل اللَّه) يعنى براى رضاى خدا نه براى منصب و مال و غيره از مكه بمدينه مهاجرت نموده و دست از مال و اولاد برداشتند و آنها يا در جهاد كشته شدند يا مردند.

لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِين‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 376

 بعضى از مفسرين در شأن نزول آيه گفته است كه مجاهدين فى اللَّه بعرض مبارك پيغمبر اكرم رسانيدند كه جماعتى از ما بجهاد كفار ميرويم و بعضى از ما شهيد و بدرجه بلند شهادت و حيات ابدى دائمى نزد پروردگارشان ميرسند و ارتزاق مينمايند، و بعضى از ما بجهاد ميرويم و شهيد نميگرديم آيا از اين منزلت و مقام محروم ميمانيم اين بود كه اين آيه براى تسلّى دل آنان فرود آمد كه آنهايى كه در راه رضاى خدا با نيّت خالص بجهاد روند فرق نميكند خواه شهيد گردند يا بميرند هر دو نزد خدا مقام بلند در جوار الهى و روزى نيكو از نعمتهاى بهشتى براى آنها مهيّا گرديده زيرا كه خدا دائم الفضل و كثير الاحسان است لَيُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا يَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ (مدخل) شايد اسم مكان باشد يعنى كسانى كه با خلوص نيّت از مكه بمدينه هجرت نمودند چه در جهاد كشته شده باشند يا بميرند به لام در (ليدخلنّهم) با نون تأكيد ثقيله جمله را مؤكّد ميگرداند و اشاره است به اينكه مهاجرين فى سبيل اللَّه اضافه بر آن نعمتهايى كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه بخاطر احدى خطور نموده منزل و جايگاه آنان را بطورى بلند مرتبه و مجلل قرار ميدهيم كه موجب رضايت و مطابق دلخواه آنها باشد زيرا كه خدا دانا و عالم است و جايگاه هر كسى را در خور مقام وى تعيين مينمايد و حليم و بردبار است كه عجله در مجازات ستمكاران نميكند و هر چيزى را در موقع خود مطابق صلاح و نظام عالم اجراء ميگرداند.

ذلِكَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ (ذلك) اشاره بآيات بالا است كه در توصيف و فضيلت مهاجرين فى سبيل اللَّه نازل گرديد و بيان مؤاخذه و انتقام كشيدن آنها از كسى است كه بوى ستمى بغير حق واقع گرديده بمثل يعنى ستم‏ديده انتقام بكشد بقدر ستمى كه بر او واقع گرديده جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها.

و در شأن نزول آيه از تفسير تبيان نقل شده كه جماعتى از مشركين در شب
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 377

 آخر محرم ميخواستند با مؤمنين جنگ كنند و اهل اسلام چون ماه حرام بود از جنگ خوددارى نمودند و گفتند صبر كنيد تا ماه محرم تمام شود و مشركين راضى نشدند و در مقام مبارزه برآمدند مسلمانها براى دفع و قصاص با آنها جنگ نمودند و منصور و مظفّر گرديدند پس از آن حق تعالى اين آيه را فرستاد وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ الخ.

هر كس از اهل اسلام كه انتقام بكشد از كفار و قصاص كند بمثل آنچه بر او ستم وارد شده پس از آن باز كفار بر او طغيان كند.

لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ البته خداى تعالى كسى كه بر او ظلم شده است يارى ميكند و او را غالب ميگرداند، و شايد عفوّ و غفور در آخر آيه اشاره باين باشد كه و لو اينكه مؤمنين نبايد در شهر محرّم كه يكى از اشهر حرم است جهاد نمايند لكن چون در اين مورد براى دفع ضرر و حفظ جانشان و انتقام كشيدن از كفار مبارزه نمودند كه آنها را از شهر و وطنشان آواره كرده بودند پس از آنكه چه جفاها كه بر مسلمانها در مكه وارد نمودند، چون جنگ با آنها در اين مورد بوده اين خلاف آنها را عفو نموده و بخشيده و آنها را بر مشركين مظفر و منصور گردانيده و جهاد با آنها را مباح و جائز نموده.

ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ و ولوج شب در روز و ولوج روز در شب حلول هر يك در ديگرى است، ذلك شايد اشاره بهمان ظفر يافتن مظلوم ستم ديده بر ظالم ستمكار باشد كه حكمت آن نظام عالم است و همين طورى كه تاريكى شب را داخل در روشنايى روز ميگرداند و نور و روشنايى روز را داخل در تاريكى شب ميكند همين طور خير و شرّ در عالم مثل دو نقطه پرگار بدور هم ميچرخند گاهى شرّ مثل ظلم ظالم كه مانند تاريكى شب و ضدّ نور است غالب ميگردد بر خير و عدالت كه مانند روز روشن است و آن را تاريك ميگرداند و گاهى عدالت كه ضد شرّ و فانى كننده آن است غالب                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 378

 ميگردد و ظلم و فساد را مرتفع ميگرداند، تا اين عالم بپا است ظلم و عدالت، خير و شرّ در مقابل يكديگر عرض اندام ميكنند.

ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ (ذلك) اشاره بآيه بالا است كه خداى تعالى اضداد را اين طور با هم جمع نموده و تا مدت مديدى بين اضداد الفت داده و هر گاه يكى از اضداد غالب گرديده بقدرت و حكمت خود زيادتى را برطرف مينمايد تا آنكه بين آنان مساوات پديد گردد چنانچه گاهى ظالم را غالب ميگرداند بر مظلوم و گاهى بعكس مظلوم را بر ظالم مسلّط ميكند و سنّت الهى در نظام عالم بر اين طور استوار گرديده و مثال آن آيه بالا است كه بنا بر توجيهى كه گفته شد اصحاب رسول اللَّه و مهاجرين كه در مكه نسبت بآنها مثل شب تار بود دچار ستمكاران مشركين مكه واقع بودند و بمهاجرت نمودن بمدينه شب تاريك آنها تبديل بروز روشن گرديد و بالاخره مؤمنين كه خير محض بودند غالب گرديدند بر كفارى كه شرّ محض و ظلمت بودند و خداى تعالى حقانيت خود را اين طور نشان ميدهد تا آنكه بدانند كه او است حق و حقيقت و آنچه را كه مشركين از بتها پرستش ميكنند باطل است.

وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ و ثابت و محقق است كه خداى تعالى بزرگ و بزرگوار و صاحب كبريايى و عظمت است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 379

 [سوره الحج (22): آيات 63 تا 72]

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ (63) لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (64) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ وَ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ (65) وَ هُوَ الَّذِي أَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ (66) لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ فَلا يُنازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَ ادْعُ إِلى‏ رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلى‏ هُدىً مُسْتَقِيمٍ (67)

وَ إِنْ جادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ (68) اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (69) أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذلِكَ فِي كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (70) وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ (71) وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (72)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 380

 (ترجمه)

 (اى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم) آيا نديدى كه خدا آب را از آسمان فرستاد و زمين (خشك) سبز و خرّم گرديد حقيقة خدا لطف كننده و آگاهست (63)

آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ملك او و در تصرّف او است و هر آينه خداوند بى‏نياز و بهمه اوصاف كمال آراسته است (64)

آيا نديدى كه آنچه در زمين است خدا براى شما مسخّر نموده و كشتى در دريا بامر او روان ميشود و آسمان را نگاه ميدارد كه بر زمين فرود نيايد مگر باذن او حقيقة خداوند نسبت بافراد بشر رءوف و مهربان است (65)

و خدا آن كسى است كه بشما حيات داد پس از آن شما را ميميراند پس از آن شما را زنده ميكند حقيقة آدمى بسيار ناسپاس است (66)

و ما براى هر امّتى دينى و شريعتى قرار داديم كه آنها عمل ميكنند باو يا محل عبادت‏گاهى قرار داديم كه در آن عبادت نمايند و نبايد در امر دين با تو نزاع و جدال كنند و تو خلق را بسوى خدا دعوت كن زيرا كه تو در راه راست و هدايت ميباشى (67)

و اگر يهود و نصارى با تو جدال و نزاع نمودند در ذبيحه بگو كه خدا داناتر است بآنچه عمل ميكنيد (68)

و روز قيامت خدا در آنچه اختلاف ميكرديد بين شما حكم ميكند (69)

 (اى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم) آيا نميدانى (البته ميدانى) كه آنچه در آسمان و زمين است خدا ميداند و حقيقة آنها در كتاب (لوح محفوظ) ثبت است و آن بر خدا آسان است (70)

 (اين مشركين) چيزى را بغير خدا عبادت ميكنند كه حق تعالى به پرستش آنها حجت و برهانى نفرستاده و چيزى را عبادت ميكنند كه بآن علمى ندارند و براى ستمكاران يار و ياورى نميباشد (71)

وقتى كه خوانده شود آيات ظاهر و هويداى ما براى آنان تو آنهايى كه كافر شدند و انكار قرآن را نمودند در صورت آنها را ميشناسى و نزديك بود مشركين كه از شدّت غيظ بزنند آنها را كه آيات ما را بر آنها ميخوانند بگو كه ميخواهيد شما را خبر دهم بشرىّ بدتر از اين عمل شما و آن آتشى است كه خدا به آنهايى كه كافر شدند وعده داده و براى آنان بد بازگشتى است (72)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 381

توضيح آيات‏

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً در مقام بيان عموم قدرت و علم و كمال آفرينش بهمزه استفهامى كه براى تقرير ميآورند خطاب برسولش نموده كه آيا تو نديدى يعنى البته مى‏بينى و ميدانى كه از كمال قدرت و نظام آفرينش چگونه آب باران را از سماء يعنى طرف بالا بسوى زمين فرود ميآورد و زمينى كه در موقع زمستان مرده و خشك گرديده و هيچ گياهى از آن پديدار نيست چگونه بريزش آب باران زنده و سبز و خرّم ميگردد و نبات و اشجار از آن روئيده ميشود.

إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ اين آيه ببشر تذكر ميدهد كه بايستى بآثار نظر كنند و فكر خود را بكار اندازد و در نظام خلقت تدبّر نمايند تا اينكه از اثر پى بمؤثّر ببرند و از معلول علّت را بشناسند و از انزال باران و خرّمى زمين پس از پژمردگى و خشكى آن بعموم قدرت و احاطه علم و لطف و كرم الهى و بباقى صفات ذو الجلال دانا گردند و سر تسليم فرود آورند و تابع گردند و بدانند كه آسمانها و زمين ملك او و در تصرّف قدرت او است و او غنى بالذات و از غير بى‏نياز است.

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ وَ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ در اين آيه عموم قدرت و كمال لطف و شمول رحمت خود را نسبت بافراد بشر مؤكّد ميگرداند و در مقام امتنان بنوع انسان بپيمبرش خطاب مينمايد كه آيا تو نديدى يعنى البته مى‏بينى اگر چه بظاهر در اين دو آيه خطاب بپيمبر است لكن مقصود تمام بنى نوع انسانيت كه قدرى بخود آيند و لطف و كرم سبحانى را در آثار بنگرند و ببينند كه چگونه زمين و آنچه در آنست از انواع و اقسام موجودات از جمادات، نباتات و اكثر حيوانات برّى و بحرى با عظمت جثّه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 382

 و قوّت چنانچه معلوم است بعض حيوانات مثل اسب و شتر چندين برابر قوّه آنها زيادتر از انسان است همه را براى پيدايش و بقاء و رفع احتياجات شما مسخّر نموديم كه بر آنها تسلّط يابيد و عمل كنيد و تأمين معاش بنمائيد و نيز دريا را مسخر شما گردانيديم كه كشتى بسازيد و بر روى آب روان گردانيد.

وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ و نيز از كمال قدرت و علم ازلى و حكمتى كه در سراسر موجودات ظاهر مينمايد چنين است كه آسمانها و كرات با آن عظمت و سنگينى و با آن كثرت عدد كه عدد كرات و آسمانها را جز پديد آورنده آن كسى نتواند تعداد و شماره نمايد و بطورى كه كشف كرده‏اند گويند در جوّ هوا براى هر يك از كرات كه آن را آسمان ميناميم دائره و منزل‏گاهى است كه على الدوام بدور خود ميچرخد و از قدرت آفريننده آنها چنانست كه با اين حركت سريع دائمى سر سوزنى از محل خود تجاوز نمى‏نمايند و همان طورى كه در نظام آفرينش مقرر شده بيك قوّه جاذبه هر يك در محل خود قرار گرفته و مثل ماهى بدور خود شناورند قوله تعالى در سوره يس كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ و از دائره خود منحرف نميگردند و بهم استكاك نميكنند تا وقتى كه در ازل مقرر شده كه عالم مضمحل و پراكنده و خراب گردد و تمام اينها از روى لطف و رحمت و كرم او است نسبت بنوع بشر.

وَ هُوَ الَّذِي أَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ و نيز براى معرفى خود و بيان رأفت و كرمش نسبت بنوع بشر تذكر ميدهد كه خدا و آفريننده عالم آن كسى است كه شما را پس از نيستى و عدم بعالم وجود آورده و حيات داده و پس از آن شما را ميميراند و پس از آن در قيامت شما را زنده ميگرداند.

از اين آيه ميتوان استفاده نمود كه غايت و فائده عالم و مسخر گردانيدن موجودات براى پيدايش نوع انسانى است و اين مراتبى كه بشر مى‏پيمايد از حيات دنيوى و نشو و ارتقاء و مردن وى پس از كمال طبيعى براى اين است كه بنشأه
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 383

 (براى هر امتى از امتهاى پيشين عبادت گاهى مقرر گرديده) ديگرى كه ما فوق عالم مادى دنيوى است تحوّل نمايد و غايت وجود بشر با اين همه تشريفات كه براى پيدايش و استكمال وى تنظيم داده غير از اين نيست كه وجود انسانى بمنتهاى كمال خود برسد و حديث قدسى‏

 (لولاك لما خلقت الافلاك)

شاهد بر اين است.

إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ چه قدر انسان ظلوما جهول ناسپاس است كه تمام نعمتها را ناديده انگاشته و سر بندگى و عبوديت در برابر مولاى كريم و ولىّ نعمت خود فرود نميآورد و بوظيفه خود عمل نميكند كه آن نيز براى نفع وى است اله عالم غنىّ بالذات است نه از عبادت و بندگى بندگان نفعى عائد او ميگردد و نه از عصيان آنان ضررى باو اصابت مينمايد.

         گر جمله كائنات كافر گردند             بر دامن كبرياش ننشيند گرد

 لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ (منسك) مصدر ميمى است بمعنى نسك و عبادت يا اسم مكان است بمعنى محل عبادت يا جايى كه براى عبادت الفت گيرند و اصل منسك در عبادت جايى را گويند كه مردم با هم براى عبادت يا كارى الفت گيرند.

اين آيه خبر ميدهد كه ما براى هر امّت و گروهى از امتهاى پيشين عبادت‏گاهى قرار داديم و مناسك حج از همين بابست.

ابن عباس گفته (منسكا) يعنى عيدا، ما براى هر امتى عيدى قرار داديم مجاهد و قتاده گفته‏اند مقصود از (منسكا) جاى قربانى است. (ابو الفتوح) فَلا يُنازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ الخ وقتى چنين است كه براى هر امّتى محلى براى اجتماع در كارى مثل عبادت يا مناسك حج يا عمل ديگرى كه با هم جمع گردند مثل محل قربانى يا غير آن ديگر جاى ندارد كه اين مردم با تو در حكمى نزاع كنند.

در شأن نزول آيه گويند جماعتى از مشركين باصحاب رسول گفتند چگونه                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 384

 است كه ذبيحه‏اى كه شما بدست خود ميكشيد ميخوريد و آن را كه خدا ميكشد يعنى ميميرد نميخوريد اين بود كه براى ردّ آنها اين آيه فرود آمد:

وَ ادْعُ إِلى‏ رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلى‏ هُدىً مُسْتَقِيمٍ خطاب برسولش نموده كه تو مردم را بدين حق دعوت كن زيرا كه تو بر طريق مستقيم ميباشى.

و اگر در امرى با تو جدال و نزاع كنند حواله آنان را بمن واگذار و بگو خدا باعمال شما داناتر است.

اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ حاكم روز جزاء خدا است و در قيامت بين شما بعدل و حق حكم ميكند و در آنچه با هم اختلاف و نزاع مينمائيد بين شما داورى مينمايد و پاداش گفتار و كردار هر كسى را بتمام و كمال باو خواهد داد.

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ آيه مربوط بآيه بالا است و بمنزله علّت و سبب است گويا فرموده خدا در قيامت بين شما حكم ميكند و او حاكم روز جزاء است و ميداند آنچه را كه در آسمان و زمين است زيرا كه علم او محيط بتمام اشياء است هيچ امرى نه در ظاهر و نه در باطن بر او مخفى نيست.

إِنَّ ذلِكَ فِي كِتابٍ شايد مقصود از كتاب لوح محفوظ باشد كه كوچك و بزرگى نيست مگر آنكه در او ثبت است؟ و شايد مقصود از كتاب كتاب تكوينى آفاقى باشد يعنى هر چه بوده و هست و خواهد بود تماما در ازل در دفتر آفرينش در علم حضورى حق تعالى موجود است إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ يعنى حضور موجودات نزد او نسبت بعلم ذاتى و قدرت و كبريايى و عظمت و احاطه علميه او كه عين ذات او است چيز اندكى بشمار ميآيد.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 385

 وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ مشركين مكه يا عموم مشركين عمل آنان چنين است كه پرستش و عبادت ميكنند غير خدا چيزى را كه بپرستش آن خدا فرو نفرستاده است حجتى را و نيز مى‏پرستند شيئى را كه باو علم ندارند.

علم دو قسم است: اول- علم ضرورى بديهى كه يا از طريق حواسّ پنجگانه ديدن، شنيدن، بوئيدن، احساس نمودن، چشيدن معلوم ميگردد و اينها را محسوسات نامند يا بديهيّات اوليه‏اش نامند مثل دو دو تا چهار تا است و امثال آن از علومى كه در اثبات آن محتاج بدليل و برهان نميباشد.

دوم- علم نظرى و آن دانستن معلومى است كه در اثبات آن محتاج بدليل و برهان ميباشيم و آدم عاقل هيچوقت در علوم نظرى بدون موافقت با دليل ترتيب اثر نميدهد و آيه اعتراض بمشركين نموده كه اين بى‏خردان بتهايى را عبادت مينمايند كه نه با خود اينها علوّ و مرتبه‏اى هست كه مشاهده كنند و سر تسليم در مقابل آنان فرود آورند و نه خداوند تعالى براى پرستش آنها حجة و دليلى نازل فرموده و نه آنها علمى باين پرستش دارند بلكه صرف تقليد پدران است.

وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ اشاره به اينكه ستمكاران كه با خداى واحد احد در عبادت و پرستش چيزى را شريك قرار داده‏اند بگمان اينكه شفعاء و ياران آنان باشند در اشتباهند بتهايى را كه مى‏پرستند بآنها كمك و يارى نخواهند نمود.

وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ منكر مصدر ميمى است مثل مكرم و بمعنى انكار است و مقصود عبوس بشره است كه اثر مخالفت را ظاهر ميگرداند، و اين آيه در وصف منكرين و كافرين بپيمبرش خبر ميدهد كه چنان غيظ و سخط و حسد در باطن آنها رسوخ نموده كه وقتى آيات ربانى كه از معدن صدق و حقيقت فرود آمده بر آنها خوانده ميشود اثر انكار در صورت آنان نمودار ميگردد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 386

 آرى ظاهر آينه و نماينده باطن است مخصوصا صورت و چشم كه صفات باطنى را خوب نمايان ميگرداند براى آنان كه علم فراست دارند از چشم و نظر نمودن و سخنان اشخاص مطالبى را كشف مينمايند (رنگ رخساره خبر ميدهد از سرّ ضمير) يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا (يسطون) مأخوذ از سطوة است (سطا يسطو سطوة) و گويند يسطو اظهار حالى است كه خوف آورد يعنى وقتى آيات قرآن كه ظاهر و واضح است براى منكرين خوانده ميشود آن غيظ و حسد باطنى آنها بحركت ميآيد بطورى كه نزديك است از جاى بجهند و آنهايى را كه آيات ما را بر آنها ميخوانند بگيرند و بزنند و بيازارند.

قُلْ أَ فَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ برسولش امر نموده كه بآنان بگو ميخواهيد شما را خبردار كنم بشرّى كه نتيجه عمل ركيك شما و بپاداش ستمكارى شما نسبت بمؤمنين است كه آيات قرآنى را بر شما ميخوانند و شما انكار مينمائيد دامن‏گيرتان ميگردد آن آتشى است كه خدا وعده داده است براى كسانى كه كافر شدند و آن بد آتشى است كه سر انجام كار و بازگشت شما بسوى آن خواهد كشيد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 387

 [سوره الحج (22): آيات 73 تا 78]

يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ (73) ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ (74) اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (75) يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (76) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (77)

وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصِيرُ (78)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 388

 (ترجمه)

 (خطاب بتمام افراد بشر است) كه اى مردم مثلى زده ميشود گوش بدهيد بحقيقت كسانى را كه غير از خدا ميخوانيد براى آنان هرگز ممكن نيست مگسى را بيافرينند و لو اينكه در خلقت آن اجتماع نمايند و هر گاه مگسى از آنها چيزى بربايد نتوانند از آن بگيرند ضعيف است طالب (مشركين) و مطلوب (بتها) (73)

نشناختند خدا را حق شناسايى او حقيقة خدا قوىّ و توانا و غالب است (74)

خدا از فرشتگان (رسولانى) برميگزيند و نيز از بشر رسولانى برمى‏انگيزاند زيرا كه خداوند شنوا و آگاهست (75)

ميداند آنچه را كه بين دستهاى آنها و آنچه را كه پشت سر آنها است و بازگشت تمام امور بدست خدا است (76)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد ركوع كنيد و سجده كنيد و پروردگار خود را پرستش نمائيد و اعمال خوب بجا آوريد شايد شما رستگار گرديد (77)

و در راه خدا مجاهده كنيد آن طورى كه شايسته جهاد او است، او است كه شما را برگزيد و در دين براى شما كار حرجى و دشوارى قرار نداده ملّت پدر شما ابراهيم است و او شما را قبلا مسلمين ناميد و در اين (قرآن) نيز ابراهيم (ع) نام گذارد شما را در آنجا كه گفت وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ پس ملازم ملّت ابراهيم باشد محمد (صلى اللَّه عليه و آله و سلّم) بر عمل شما گواه و شما باشيد گواه بر مردم پس نماز را بپاى داريد و زكاة مال خود را بدهيد و بدين خدا چنگ بزنيد او است دوستدار شما و خوب دوستى است براى شما و خوب يارى كننده‏اى است (78).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 389

توضيح آيات‏

يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ الخ ذباب جمع قلّه ذاب اذبّة و جمع كثرتش ذبان بر وزن غراب و غربان و مثل در وصف چيزى آورند كه آن در حالى از حالات شبيه ممثل باشد و آن وصف خواه متحقق باشد يا متخيّل يعنى بخيال و فرض اين است كه گفته‏اند، مثال بوجهى مقرّب و بوجوهى مبعّد است.

در اين آيه خطاب بتمام افراد بشر نموده كه براى شما مثلى ميآورم گوش بدهيد و بشنويد و نظر كنيد در حال آلهه و خدايانى كه شما مشركين بغير از خدا آنها را عبادت ميكنيد و گمان ميكنيد كه آنها نزد خدا مقرّبند و كارى از دستشان برميآيد و بايد بدانيد كه آنان قادر بر هيچ عملى نميباشند نه قدرت بر ايجاد دارند و نه در امرى توانند تدبير نمايند حتى يك مگس كه يك حيوان كوچكى است نتوانند بيافرينند و لو اينكه همگى آن سيصد و شصت بتى كه در اطراف كعبه نصب كرده‏اند يا تمام بتها اگر همه با هم همدست شوند و بكمك و معاونت يكديگر بخواهند چنين عمل كوچكى را انجام دهند هرگز قادر بر آن نخواهند بود و آنان بقدرى ضعيف و ناتوانند كه بقدر مگسى هم ارزش ندارند و بطورى عاجزند كه بفرض اگر مگسى از آنان چيزى را ربود نتوانند از آن بگيرند.

ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ هم طالب كه مشركين ميباشند و هم مطلوب كه بتهايند هر دو ضعيفند و اين مثال شامل ميشود آنچه را كه مشركين غير از خدا پرستش مينمايند خواه بت باشد كه جماد است خواه غير بت مثل انسان يا ستارگان و خورشيد يا غير اينها زيرا كه جز اله واجب الوجود احدى و لو در عظمت و بزرگوارى اول مخلوقات بشمار رود قدرت بر ايجاد و آفرينش ذرّه‏اى از ذرّات ممكنات را ندارد چه جاى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 390

 مگس كه حيوانى است و بتهاى مشركين جمادى بيش نبودند، و شايد مقصود از (طالب) مگس باشد كه عسل يا چيز ديگرى را ميربايد و ضعيف است و (مطلوب) يعنى صنم كه بخواهد آنچه را كه مگس ربوده از او بگيرد نميتواند چگونه قابل پرستش باشند ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ اين آيه بيان آيه بالا است و در مقام سرزنش مشركين برآمده كه اينان خداى خود را آن طورى كه حقّ شناختن او بود نشناختند و مرتبه عظمت و وحدت حقيقى و مقام كبريايى و اوصاف جلال و جمال الوهيت او را بقدرى كه در خور استعداد بشرى است نفهميدند اگر چه احدى از ممكنات بكنه ذات بى‏زوال و صفات ذاتيه آن فرد متعال پى نبرده چگونه ممكن ضعيف محدود بحدود عدمى را رسد كه بسرادق عظمت كبريائيش پى ببرد خاك را چه نسبتى است با عالم پاك و آنچه گفته شده كه‏

 (تفكّروا فى آلاء اللَّه و لا تفكّروا فى ذات اللَّه)

و قول امير المؤمنين عليه السّلام در خطبه نهج البلاغه‏

 (الحمد للَّه الّذى لا يبلغ مدحته القائلون و لا يحصى نعمائه العادّون و لا يؤدّى حقّه المجتهدون الخ)

بيان همين معنى است.

آرى چنين است لكن براى بشر ممكن است كه پس از مجاهده بسيار در تزكيه نفس و تحصيل ايمان كامل و تقوى و عمل صالح آثار رحمت الهى و فيض منبسط صمدانى را در آينه موجودات مشاهده نمايد و نفس خود و موجودات را از جهت اينكه آثار وجود حقّند بنگرد نه از جهت شيئيت خودشان و بامر حق تعالى كه فرموده فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها در خود و موجودات نظر مرآتى نمايد تا آثار رحمانى را دريابد زيرا كه نفس انسانى آينه جمال ايزدى است، در حديث نبوى صلى اللَّه عليه و آله و سلّم است كه‏

 (من عرف نفسه فقد عرف ربّه)

هر كس خودش را يعنى نحوه وجودش را بحقيقت شناخت خدا را بوجه شناخته است اين است كه گفته‏اند (خودشناسى كليد خداشناسى است) و بقول آن شاعر عارف:

         تا تو با خويشى عدد بينى همه          چون شوى بى‏خود احد بينى همه‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 391

 إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ باين دو صفت از اسماء اللَّه خود را معرفى مينمايد و گويا بمشركين خطاب مينمايد كه اى مشركين گمراه كه از جهل و بيخردى بپست‏ترين موجودات متمسّك ميشويد و نمى‏فهميد كه الهيت و سزاوار پرستش آن كسى است كه توانا و غالب است و مغلوب نخواهد شد و خدايان شما عاجزتر و ضعيف‏تر از كوچك‏ترين موجوداتند كه نه بر خلقت مگسى قدرت دارند و نه از خود دفاع توانند نمود حتى نتوانند شيئى را كه مگسى ربوده از او بگيرند و بخود برگردانند با اين حال چگونه آنان قابل پرستش ميباشند.

اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ اصطفاء مأخوذ از صفو است يعنى خالص چيزى، راغب گفته (الاصطفاء تناول صفو الشي‏ء كما انّ الاختيار تناول خيره و الاجتباء تناول جبايته).

ظاهرا آيه در مقام ردّ اعتراض كافرين است كه در بعض آيات بيان نموده كه ميگفتند چگونه از بين ما افراد بشر يك نفر را براى پيمبرى و رسالت خود انتخاب نموده همه در لوازم بشريت مانند هم ميباشيم در پاسخ آنان فرموده:

خدا شنوا و بينا است از بين انواع ملائكه و افراد بشر خالص‏ترين و زبده‏ترين آنها را براى رسالت خود انتخاب مينمايد.

آرى كفار ظاهر را مينگرند و چشم باطن‏بين ندارند فقط جسم رسول را مى‏بينند و از حقيقت او بى‏خبرند نميدانند كه چه گوهر گران‏بهايى و چه روح قدسى در جان و روان او پنهان است قوله تعالى (اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ) يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ خدا ميداند آنچه بين دستهاى خلق است از حالات قيامت و آنچه در آينده براى آنها است (وَ ما خَلْفَهُمْ) و آنچه را كه از دنياى خود بجا گذاشته‏اند و مرده‏اند و بقولى يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ يعنى ميداند اول اعمال آنها را (وَ ما خَلْفَهُمْ) ميداند آخر اعمالشان را، و بقول ديگر ميداند آنچه را كه پيش از
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 392

 خلقت انبياء و ملائكه چگونه بوده و آنچه را عقب آنها خواهد بود و در قيامت بازگشت تمام امور بسوى خدا است و براى احدى غير از او نه امرى است و نه نهيى (مجمع البيان) و شايد مقصود از (بَيْنَ أَيْدِيهِمْ) انبياء باشند و اشاره باشد به اينكه خدا ميداند از بين افرادى كه در جلو شمايند چه كسى مصفّاتر و لايق‏تر است براى پذيرفتن منصب رسالت (وَ ما خَلْفَهُمْ) چنانچه ميداند از بين ملائكه كه عقب شما يعنى از شما پنهانند چه كس لايق رسالت است كه رسالت را بوحى بپيمبران برساند مثل جبرائيل كه حامل وحى است.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ پس از مذمّت و اعتراض بكفار و مشركين و بيان عجز آلهه و خدايان آنها و قدرت و عظمت و احاطه علم و حكمت الهى در ارسال رسل بمؤمنين خطاب مينمايد كه در مقابل كبريايى و اقتدار اله عالم اظهار تواضع نمائيد و سر بندگى مقابل الوهيت حق تعالى فرود آوريد و ركوع و سجده كنيد و پروردگار خود را پرستش نمائيد و اعمال خوب و خير بجا آوريد شايد شما رستگار گرديد.

اشاره به اينكه پس از ايمان و ركوع و سجود كه شايد مقصود نماز باشد و عبادت و اعمال خير در طريق هدايت واقع ميگرديد كه اميد رسيدن بمقصود ميرود وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ اى مؤمنين در راه خدا آن خدايى كه بنعمت اسلام شما را برگزيد و گرامى داشت آن طورى كه بايستى مجاهده نمود جهاد نمائيد، جهاد در راه خدا دو قسم است: جهاد با اعداء دين و جهاد با نفس لكن بقرينه آيه پيش و بعد ظاهرا مقصود مجاهده در اينجا مجاهده با نفس است يعنى در طريق بندگى كه از جمله آنها جهاد با كفار است كوشش نمائيد و فريب شيطان و نفس خود را نخوريد قوله تعالى وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا سوره كهف آيه 69، و بايستى بطورى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 393

 مجاهده كنيد كه شما را بسعادت و رستگارى و كمال انسانيت كه مقصود از خلقت همين است برساند.

وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا در مقام امتنان بر مؤمنين بر آمده كه آنها را بدين حق رهبرى نموده و نيز امتنانا بر آنها دين را سهل و آسان گردانيده كه نه در اصل حرجى و نه در احكام آن زحمتى است و شريعت شما شريعت سهله سمحه است و آن ملّت پدر شما ابراهيم است و حنيف است كه او شما را مسلم ناميده و دين شما را توسعه داده، ضمير (هو) راجع بابراهيم عليه السّلام است كه در كتب سماويّه قبل و در قرآن شما را مسلمان نام نهاده قوله تعالى حكاية از ابراهيم (ع) كه در دعاى خود (وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ و بقولى در (هذا) كلامى در تقدير است يعنى (فى هذا القرآن).

لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ جمله لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً متعلق بآيه جلو (سمّيكم) ميباشد يعنى ابراهيم شما را مسلمان ناميد و باين نام شما را معزز و محترم گردانيد تا اينكه در قيامت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم گواه شما باشد و باين نام بزرگ شناخته گرديد و شما مؤمنين براى ديگران از افراد بشر گواهان باشيد كه آنان بدين پيمبران پيشين استوار بودند يا مخالفت نمودند، شايد ذيل آيه نظر بشرافت و فضيلت شريعت اسلام دارد بر باقى شرايع و اديان گذشته كه مؤمنين بايستى گواهان اعمال امم ديگر باشند قوله تعالى در شرافت امّت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم (وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً) خطاب بمؤمنين نموده كه شما امّت وسط ميباشيد كنايه از جامعيت و كامليت دين اسلام است كه در اصول و فروع آن بمنزله نقطه وسط دائره است و باقى شرايع بمنزله نقطه‏هاى اطراف ميباشند چنانچه ظاهر و هويدا                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏8، ص: 394

 است كه تمام احكام و قوانين آن مطابق عقل و منطق استوار گرديده.

فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصِيرُ اين آيه متفرّع بر آيه بالا است و خطاب بمؤمنين است كه چون خدا بر شما منّت گذارده و بدين اسلام موفق گرديديد پس نماز را بپاى داريد و زكاة مال خود را بمستحقان بدهيد و بريسمان محكم توحيد چنگ بزنيد و بدانيد فقط خدا است كه مولى و دوست شما است و خوب دوستى است كه اگر رو باو آريد و مطيع امرش گرديد در همه حال شما را يارى خواهد نمود.

پايان‏