کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
نحل: آيات 1تا72 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 160
سورة النحل‏

سورة النحل مائة و ثمان و عشرون آية بلا خلاف، اربعون آية من اوّلها مكيّة و الباقى من قوله (وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ الى آخر سورة) مدنية. (عن الحسن و قتادة) و قيل مكيّة كلّها غير ثلاث آيات نزلت فى انصراف النبى صلى اللّه عليه و آله و سلم من احد (وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا) الى آخر سورة نزلت بين مكّة و مدينة، از ابن عباس و عطاء و الشعبى فى احدى الروايات.

عن ابن عباس بعضها مكّى و بعضها مدنىّ فالمكى من اولها الى قوله (وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ) و المدنى قوله (وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلًا) الى قوله (بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ). (مجمع البيان)

ابى بن كعب عن النبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم (من قرأها لم يحاسبه اللّه بالنعم التى انعمها عليه فى دار الدنيا و اعطى من الاجر كالذى مات و احسن الوصية و ان مات فى يوم تلاها او ليلة كان له من الاجر كالذى مات فاحسن الوصية)

 (طبرسى)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 161

 [سوره النحل (16): آيات 1 تا 9]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ (1) يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُونِ (2) خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ (3) خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ (4)

وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (5) وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ (6) وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى‏ بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغِيهِ إِلاَّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ (7) وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ (8) وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ (9)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 162

بنا بر قولى سوره نحل در مكه نازل گرديده و يكصد و بيست و هشت آيه است و در حديث است كسيكه اين سوره راى قرائت كند خداى تعالى نعمتهائيكه در دنيا باو عطاء نموده حساب نميكند و اگر در آنروز يا آن شبى كه آنرا تلاوت نموده مرد باو اجرى عطاء ميكند مثل كسيكه مرده است بنيكوتر وصيّت.

 [ترجمه‏]

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

امر خدا (قيامت) آمد (محقق و ثابت است) پس در آمدن آن عجله نكنيد منزّه و بزرگوار است (خداى تعالى) از آنچه مشركين باو نسبت ميدهند (1)

ملائكه با روح فرود ميآيد بر هر كسى از بندگان خود كه بخواهد براى اينكه اعلان كنند به اين كه نيست الهى (كه مستحق پرستش باشد) مگر من پس بترسيد از من و غير مرا نپرستيد (2)

آسمانها و زمين راى بحق و درستى آفريده بزرگتر از آنست كه براى او شريك آوريد (3)

انسان راى از نطفه آفريده پس او جدال كننده ظاهرى گرديد (4)

و چهارپايان راى خلقت نمود براى شما كه از آنها پوشش ميبابيد و منافع ديگر كه از آن ببريد و از آنها بخوريد (5)

و در اين چهارپايان براى شما جمال و آرايشى است آنوقتيكه از چرا بآرامگاه برميگردند و آنوقتيكه (در صبحگاه) باز بچراگاه ميروند (6)

و نيز بارهاى سنگين شما را حمل ميكنند بسوى شهرى كه شما نميتوانستيد حمل كنيد مگر بسختى نفس‏ها حقيقة كه پروردگار شما هر آينه رءوف و مهربان است (7)

و اسب و استر و خر را آفريد تا اينكه هم بر آنها سوار شويد و هم زينت باشند براى شما و بعدا براى شما مى‏آفريند چيزى راى كه حال نميدانيد (8)

و بر خدا است كه راه راست راى بشما بنماياند و بعض راهها كج است و اگر خدا بخواهد همه شما و جميعتان راى هدايت مينمايد (9).                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 163

 (توضيح آيات)

أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ (أَتى‏) را بصيغه ماضى آورده، اگر مقصود آمدن قيامت باشد و با اينكه اوضاع قيامت بنظر آينده ميآيد در بسيارى از آيات بصيغه ماضى كه دلالت بر گذشته دارد آورده، و ممكن است در وجه آن دو طور گفته شود يكى چون امر قيامت محقق الوقوع است اين است كه گويا واقع است، و ديگر بنا بر گفته بعضى از دانشمندان الان نيز اوضاع قيامت در باطن و حقيقت اين عالم و در لوح محفوظ و در علم حضورى حق تعالى موجود و از نظر ما غائب است قوله تعالى در سوره توبه آيه 49 (وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ) اين است كه صحيح است بصيغه ماضى بياورند

 (سخنان مفسرين راجع بتوجيه آيه)

1- امر خدا نزديك شده بعذاب مشركين آنهائيكه بر كفر و تكذيب ثابتند (حسن و ابن جريح) حسن گفته چون مشركين برسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم گفتند عذاب خدا را براى ما بياور در جواب آنها است كه امر خدا آينده است و هر آينده‏ئى نزديك است.

2- امر خدا احكام و واجبات او است. (ضحاك) 3- امر خدا روز قيامت است. (جبائى) و بهمين معنى از ابن عباس نيز نقل شده و (أَتى‏) بمعنى (يأتى) است و در اينجا جايز است ماضى بجاى فعل مضارع واقع گردد نظر بصدق خبر دهنده بآنچه خبر ميدهد كه بمنزله واقع گرديده است زيرا خداى تعالى امر قيامت را نزديك‏تر نشان ميدهد از لمح بصر از يك چشم بهم زدن و مثل قوله تعالى (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ). (مجمع البيان) ميشود (ما) در (عَمَّا) موصوله باشد و ميشود مصدريّه، اگر موصوله باشد چنين ميشود كه خدا منزّه است از آنچه شريك ميآورند، و اگر مصدريه باشد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 164

 يعنى خدا منزّهست از اشتراك آنها.

خلاصه آيه بمشركين و منكرين قيامت و عذاب خبر ميدهد كه امر خدا در وقوع قيامت يا عذاب كفار آمده عجله در وقوع آن نكنيد و محقق الوقوع است شايد اشاره باين باشد كه فقط پرده طبيعت كه در آن واقعيد حائل بين شما و پاداش اعمال شما گرديده و بجزاى اعمال خود خواهيد رسيد و خداوند منزّه و مبرّا است از آنچه مشركين باو نسبت ميدهند.
يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ يعنى فرود ميفرستد خدا ملائكه را بوحى يا بقرآن بر هر كس كه بخواهد از بندگانش و اينكه قرآن را روح ناميده بواسطه آنستكه قلب مرده بشر را كه بجهل مرده بود زنده ميكند.

أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ هاء در (أَنَّهُ) ضمير شأن است يعنى بايد بدانيد كه نيست الهى جز من و از من بترسيد و مخالفت منمائيد.

تقوى مأخوذ از وقايه و بمعنى نگاهدارى است، و شايد مقصود چنين باشد كه حقيقت واحد و احد را نصب العين خود نمائيد و در عبادت و پرستش كسى را با او شريك نياوريد سخنان مفسرين در اينكه مراد از روح چيست 1- اتّفاقى است كه روح يك حقيقت واحد است و آن مايه حيات هر چيزى است كه شعور و اراده از قبل او پديد ميگردد.

2- در مجمع البيان گفته روح بر ده قسم آمده: 1- روح حيات انسان بارشاد. 2- روح رحمت قوله تعالى (فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ) 3- روح نبوت مثل قوله (يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ). 4- روح عيسى روح اللّه زيرا كه بغير بشر يا بغير فحل آفريده شده. 5- روح جبرئيل. 6- روح نفخ گفته ميشود آتش را بنفخه خودم زنده كردم. 7- روح وحى (وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا). 8- روح ملكى است در آسمان از بزرگترين خلق خدا است
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 165

 و در قيامت آن در صفى ميايستد و تمام ملائكه در صف ديگر. 9- روح، روح انسانى است، ابن عباس گفته كه در انسان روح و نفس است، نفس آنچيزى است كه تميز ميدهد و تكلّم ميكند و روح آنچيزى است كه بواسطه او خورنش كشيدن در خواب و نفس كشيدن بآن است و وقتى كه انسان خوابيد نفسش خارج ميگردد و روحش باقى ميماند و وقتى مرد نفس و روحش هر دو خارج ميگردند. (پايان) و در اول گفته روح ده قسم است و در شماره همين نه چيز را شمرده.

و نظر به اين كه در بسيارى از آيات (روح و ملائكه) را بهم عطف داده مثل قوله تعالى (يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا) سوره نبأ آيه 38 (تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ) سوره معارج آيه 4، از اينجا معلوم ميشود كه روح موجود عظيمى است غير از ملائكه و مستقل در وجود زيرا كه روح را مقابل ملائكه قرار داده.

و نيز در پاسخ سؤال از روح فرموده (قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي) از اين آيات ميتوان استفاده نمود كه براى حق تعالى دو عالم است چنانكه فرموده (أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ) خلق كه شايد مقصود عالم طبيعت از جسم و جسمانيات باشد و عالم امر يعنى عالم مجرّدات است و در آن انواعى است از موجودات علوى از روح اعظم و عقول و نفوس كه در جاى خود مبرهن گرديده كه آنها مجرد از جسم و جسمانياتند و چون در سوره بنى اسرائيل در ذيل آيه 85 قوله تعالى (وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي) راجع به اين كه روح چيست تا اندازه‏ئى توجيه مفسرين را نقل نموديم رجوع بآن جا شود.

 (خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ) خداى متعال در اين آيه و آيه بعد بر اثبات الوهيت خود دليل آورده و اشاره به اين كه آنكسيكه آسمانها را بدون ستون آفريده و زمين را گسترانيده و بدون وسائل خارجى بحق و درستى آفريد و اجزاء آنها را محكم و متقن و بيك نظام و ترتيب نيكو هر چيزى را بجاى خود قرار داده و اجزاء آسمان و زمين را بطورى مرتبط بهم گردانيده كه گويا همه با هم يك وحدت تشكيل ميدهند و بسوى يك مقصد
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 166

 شتابانند و با اينكه هر يك را بكارى واداشته اگر خوب در آنها نظر كنى بچشم دل خواهى ديد كه تمام ذرّات عالم رو بيك حقيقت دارند و از او روزى و حيات و بقاء مى‏طلبند.

خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ تمام موجودات از آسمانها و زمين و آنچه بين آسمانها و زمين است از موجودات علوى و سفلى و عوالم ما فوق الطبيعه از عقول و نفوس همه مطيع امر تكوينى حق تعالى و تسليم فرمان او هستند (جمله ذرّات زمين و آسمان لشگر حقّند پيدا و نهان) از ميان تمام موجودات فقط انسان كه از منى گنديده متعفّن آفريده شده و در وصف او فرموده (إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا) سوره احزاب آيه 72، و بعضى از افراد جنّ كه از آيات ديگر معلوم ميشود اينها با سفراى الهى كه براى ارشاد و راهنمائى آنها فرستاده شده‏اند در مقام مخاصمه و دشمنى برميآيند و مطيع امر حق تعالى نميگردند.

وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ واو عاطفه در (وَ الْأَنْعامَ) عطف است به (خَلَقَ الْإِنْسانَ) و شايد (لَكُمْ) متعلّق باشد به (خَلَقَها) يعنى چهارپايان گاو و شتر و گوسفند و غيره را براى نفع شما افراد بشر آفريديم كه هم از گوشت و شير آنها تغذيه كنيد و بخوريد و هم از پوست و پشم و كرك آنها پوشش گرم براى خود تهيه نمائيد كه از سرما محفوظ مانيد وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ جمال يعنى زينت، در مجمع البيان گفته (الاراحة) بازگشتن از مراعى است در وقت شام بسوى منزلشان و مكانيكه در آن استراحت مينمايند، و سروح خروخ و بيرون رفتن بسوى مرعى است در صبح كه محل چراگاهشان ميباشد، گفته ميشود (سرحت الماشية سرحا و سروحا و سرحها اهلها).

خلاصه آيه در مقام بعض از تفضّلاتى است كه نسبت ببشر مرعى داشته و بوى تذكر ميدهد كه در خلقت انعام فوائد بسيارى است هم غذاى شما است و هم لباس                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 167

 شما و هم اسباب تجمّلات و زينت شما است و دو آيه بعد الى قوله تعالى (ما لا تَعْلَمُونَ) راجع ببقيه منافعى است كه از انعام استفاده ميشود، از جمله آنها بار و امتعه شما را از بلدى ببلد ديگر ميبرد مثل شتر و قاطر و خر و امثال اينها كه اگر شما ميخواستيد خودتان ببريد بردن آنها براى شما ميسر نبود مگر بمشقت بسيار و خداوند از باب رحمت و رأفت براى اينكه شما بمشقت نيفتيد اين حيوانات را مسخر شما گردانيد كه امور شما بآسانى انجام گيرد.

وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ پس از آنكه اقسام مركوبات را از قبيل اسب و قاطر و خر در آيه تذكر داده و از جمله نعمتهاى خود بحساب آورده براى مزيد نعمت ببشر وعده ميدهد كه اضافه بر اين مركوباتيكه در دسترس شما گذاشته شده مركوبات ديگرى يا چيزهاى ديگرى مى‏آفرينيم كه حالا شما نميدانيد.

شايد مقصود از (وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ) آن مركوباتى باشد كه آنوقت در دسترس بشر نبوده بلكه هنوز آفريده نگرديده و شايد همين مركوباتى باشد كه در اين زمانها اختراع شده مثل طيّاره و سيّاره و كشتى و غير اينها، و نظر به اين كه ما موصوله عموم دارد منحصر بمركوبات نيست چيزهاى ديگرى نيز ممكن است در آينده خلقت گردد، و شايد مركوبات ديگرى نيز در آينده اختراع شود كه امروز نميدانيم و اين يكى از پيش گوئيهاى قرآن است.

 (اعتراض)

شايد بعضى از كوته‏نظران بگويند اين مركوبات بدست انسان تهيه شده و از آية چنين برميآيد كه همان طورى كه اسب و قاطر و حمير بخلقت خدائى آفريده شده آن مركوباتيكه نميدانيد و بعدا خلقت ميشود آنهم همين طور باشد نه آنچه بدست بشر اختراع گرديده.

 (پاسخ)

همان طورى كه خلقت بشر باراده حق تعالى است خود بشر و اسباب كارش نيز                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 168

 باراده حق تعالى انجام گرفته قوله تعالى (اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ) يعنى شما و آنچه شما در آن عمل ميكنيد مخلوق خدا است او است كه چنين خصوصيتى در اشياء گذارده منتهى الامر بشر آنهم باراده حق تعالى علم بخصوصيت آنها پيدا نموده و اشياء را با هم بنحو مخصوصى تركيب نموده و چنين آثارى از آنها نمودار گرديده بشر نه چنين قدرتى دارد كه چيزى از مواد اصليه اين مركوبات كه نبوده ايجاد نمايد و نه چيزى را معدوم گرداند.

وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ كلمه (عَلَى) را در جائى آورند كه الزامى در كار باشد گويا خداى تعالى خود را ملزم گردانيده كه بر ما است كه راه راست و طريق هدايت را بانزال كتب و ارسال رسل و آنچه مقدمه ارشاد است از تمكّن و قدرت كه موصل بحق و طريق اسلام است در دسترس مكلّفين بگذاريم و چنين كرديم و (مِنْها جائِرٌ) و با اينكه تمام مقدمات وصول بمقصد و طريق سعادت براى شما فراهم بود بعضى از طريق مستقيم كج روى كردند و اگر خدا ميخواست و مشيّت اقتضاء كرده بود همه شما را هدايت مينموديم لكن مشيّت بر اين قرار گرفته كه پس از اتمام حجت و وسائل هدايت اگر شما كج روى كرديد و باختيار خود رو بباطل رفتيد ديگر خدا شما را هدايت ننمايد.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 169

 [سوره النحل (16): آيات 10 تا 19]

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ (10) يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (11) وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (12) وَ ما ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ (13) وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ مَواخِرَ فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (14)

وَ أَلْقى‏ فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَ أَنْهاراً وَ سُبُلاً لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (15) وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ (16) أَ فَمَنْ يَخْلُقُ كَمَنْ لا يَخْلُقُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (17) وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (18) وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ (19)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 170

 [ترجمه‏]

خداى تعالى آنكسى است كه براى شما از آسمان آب فرود آورد كه از آن ميآشاميد و از او است درخت كه از آن درختها چهارپايانتان را ميچرانيد (10)

بسبب آب زراعت روئيده ميشود و درخت زيتون و نخل خرما و درختهاى انگور و از كلّ ميوه‏ها (كه بآب روئيده ميشود) حقيقة در اينها هر آينه آيت و نشانه‏ئى است براى جماعتى كه فكر و تامّل ميكنند (11)

و براى نفع شما مسخر گردانيد شب و روز و خورشيد و ماه را و ستارگان رام شدگانند بامر او و در اينها همانا نشانه‏هائى است براى كسانيكه تعقل ميكنند (12)

و مسخر گردانيد براى شما آنچه را در زمين خلقت نموده در حاليكه رنگهاى آنها مختلف است همانا در اينها آيات و نشانه‏هائى است براى جماعتى كه متذكر باشند (13)

و خدا آنكسى است كه دريا را مسخر گردانيد تا اينكه از آن گوشت تازه لطيف بخوريد و زر و زيورى كه آنرا ميپوشيد از آن بيرون آوريد و مى‏بينى كشتى را رونده و شكافنده آب براى اينكه از فضل او بجوئيد و شايد شكرگزار باشيد (14)

و در زمين كوههاى بلند بنهاد براى اينكه شما را زمين حركت ندهد و نگرداند (و نيز در زمين) جوى‏ها و راههائى قرار داد شايد شما راه يابيد (15)

و براى روندگان در زمين قرار داد علاماتى و بستارگان (نيز) راه بيابند (16)

آيا كسيكه ميآفريند مثل كسى ميباشد كه نميآفريند آيا چرا متذكر نميگرديد (17)

و اگر نعمتهاى خدا را شماره كنيد هرگز نتوانيد شماره و احصاء نمائيد حقيقة خداوند آمرزنده و مهربان است (18)

و خدا ميداند آنچه را كه پنهان ميكنيد و آنچه را ظاهر ميگردانيد (19)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 171
(توضيح آيات)

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ نزديك‏ترين نعمتهاى الهى كه در دسترس انسان گذارده شده نعمت آب است كه آنرا سبب حيات هر موجود طبيعى قرار داده اين است كه در اين آيه بعضى از فوائد و آثار آب را تذكر ميدهد و بلام (لَكُمْ) كه دلالت بر اختصاص دارد چنين مينمايد كه خلقت آب براى فوائدى است كه انسان از آن بهره‏مند ميگردد كه از آن بياشامد و اشجار از آن روئيده شود و حيوانات و چهارپايان از برگ درختان تغذيه كنند و از فاكهه و ميوه درختان و باقى فوائديكه از درختها نصيب انسان ميگردد بهره‏مند شوند.

يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ و نيز براى نفع شما بسبب آب زراعت و گياهها و نباتات از زمين روئيده ميشود و درخت زيتون و نخل خرما و درخت انگور و تمام ميوه‏جات بآب از زمين روئيده ميشود و اختصاص اين سه شجره از بين اشجار شايد براى زيادتى منافع آنها است مخصوصا زيتون كه آنرا در آيه نور بشجره مباركه توصيف نموده و فوائد بسيارى در آن مندرج است.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (ذلِكَ) از اسماء اشاره است و ظاهرا اشاره بجميع مذكورات در آيات بالا است و بشر را متنبّه ميگرداند و گويا ميفرمايد اى انسانيكه ادّعاء عقل و دانش ميكنى عقل و فكر خود را بكار بينداز و در اسباب نزول باران كه از آسمان براى نفع تو ريزش ميكند نظر كن و در تمام جهات و اسباب آن تأمّل نما و ببين چگونگى اوضاع عالم طبيعى را كه بيك نظام حيرت بخشى مرتب گردانيده از ابر و باد و دخانات زمين و كيفيت صعود بخارات و تراكم ابرها و غير اينها كه تمام اوضاع عالم از روى علم و قدرت مدبّر حكيم مرتب گرديده و از روى علم بصلاح در هر
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 172

 موقعى بقدر لزوم آب باران را از آسمان يعنى طرف بالا آب را بر زمين فرود مى‏آورد قوله تعالى (وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ) سوره حجر آيه 21.

وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ از روى قاعده طبيعى نزديك‏ترين نعمتها نسبت بانسان آب است كه در دسترس او گذارده شده و چون حيات هر چيزى در زمين بآب است اين است كه اول نعمتها نعمت آب را تذكر ميدهد پس از آن موجودات بالاتر آنهائى را كه اصلا نظام عالم طبيعيات از جمادات و نباتات و حيوانات و نوع انسانى مترتب بر آن است تذكر ميدهد كه بمشيت الهى پس از آفرينش و تنظيم آنها مطابق حكمت ازلى و تدبير لم يزلى انسان بوجود آمده و بانسان تذكر ميدهد كه براى نفع تو و آفرينش تو جمله اوضاع سمارى از شمس و قمر و كواكب را مسخر گردانيدم كه بحركت اينها شب و روز پديد گردد و تو آرامش پيدا نموده و امرار حيات نمائى و بكمال انسانيت خود برسى.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ در آيه بالا آيت و نشانه بودن نعمت آب و غيره را تخصيص داده بجماعتى كه در امر خلقت تفكّر ميكنند و آثار رحمت الهى را در همين آبيكه از آسمان ريزش ميكند و فوائديكه در بر دارد بچشم دل مينگرند و بر ايمان فطريشان اضافه ميگردد و در آيه اخير آيات و نشانه‏هاى رحمت الهى را اختصاص ميدهد بجماعتيكه عقل دارند و عاقل ميباشند.

شرافت انسان بعقل است، عقل چراغ هدايت و پيش رو انسان است انسان خردمند در اثر مؤثّر را مينگرد وقتى اين عالم مجلّل را نگريست و اين نظام خلقت را تحت تدبّر و نظر قرار داد بدون اينكه محتاج بدليل ديگرى باشد عقل وى حكم ميكند كه اين نظام آفرينش تحت اقتدار و تدبير مدّبر عالم حكيم واقع گرديده خودسرانه نيست، و نيز بعقل درّاكش ميفهمد كه همان علت موجده                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 173

 علت مبقيه وى است و اگر جز اين نبود (بهم ريزند قالبها).

وَ ما ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ ذكر مقابل فراموشى است، مطلبيكه انسان ميدانسته و فراموش كرده باو گفته ميشود (اذكر) يعنى بياد آور و متذكر باش، و شايد آيه ذكر را اختصاص ميدهد بكسانى كه تا اندازه‏ئى اوضاع سماوى و ترتيب سير طبيعيات را ميدانند و شايد بعض از چنين اشخاص اوضاع عالم را مستند بطبيعت و گردش حركات فلكيات بدانند اين است كه گويا آيه آنان را متنبه ميگرداند كه نظام عالم از گردش شب و روز و خورشيد و ماه و ستارگان نيز بتقدير عزيز عليم است نه بتدبير موجودات بى‏شعور يا با شعور بلكه مسخر بتسخير غالب قاهر حكيم جلّ شأنه است وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا و نيز از جمله نعمتهائيكه بانسان تذكر ميدهد اين است كه دريا را مسخر گردانيده و وسائلى در دسترس شما نهاده كه از آن گوشت تازه لطيف از انواع و اقسام ماهيان دريائى آن قسم از آنها كه حلّيتش در علم فقه تعيين شده بخوريد وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ مَواخِرَ فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ، الى قوله: وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ و از دريا اسباب زينت مثل مرواريد و لؤلؤ و مرجان بيرون ميآوريد كه خود را بآن ميآرائيد و زينت ميدهيد و مى‏بينى چگونه كشتى دريا را ميشكافد و در آن روان ميگردد و اين از فضل و كرم او است كه احسان او را و زيادتى نعم و تفضلاتيكه در باره شما افراد بشر مرعى داشته بدست آوريد كه شايد شما شكرگزار باشيد.

اين آيات دليل واضحى است بر فضيلت انسان زيرا چنانچه در آيات تذكر ميدهد تمام موجودات سمائى و جوّى از شمس و قمر و ستارگان و گردش شب و روز و آب و زمين و اشجار و نباتات و درياها همگى را براى نفع انسان مسخّر گردانيده براى اينكه انسان در اينها تفكر و تعقّل و تذكر نمايد و از اين طريق
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 174

 بسعادت انسانى خود برسد، از اينجا معلوم ميشود كه اصلا غايت و فائده عالم ماديات وجود انسانى است كه بشر از قبل آثار پى بمؤثّر ببرد و عظمت و جلال خداوندى را نصب العين نمايد و آن كسى ميباشد كه صاحب فكر و رويّه و تعقّل و شكر گذار باشد، و از آيات بعد نيز همين نتيجه بدست ميآيد مثل افراشتن كوهها كه زمين شما را تكان ندهد و نهرها و راهها و باقى علامات (لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ) اشاره به اين كه نتيجه و فائده اين اوضاع هدايت يافتن شما افراد بشر است كه فضيلت و سعادت خود را بدست آوريد و شكر گذار باشيد.

أَ فَمَنْ يَخْلُقُ كَمَنْ لا يَخْلُقُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ اعتراض بمشركين نموده و بهمزه استفهام انكارى آنان را سرزنش مينمايد كه آيا آنكسى كه اين جهان مجلل و اين دستگاه گيتى را با اين نظم حيرت‏بخش مرتب آفريده با اينكه در آيات بالا تذكر داده كه همه را براى نفع شما افراد بشر خلقت نموده آيا هيچ عاقلى گمان ميكند كه او مثل كسى مى‏باشد كه حتى قدرت بر آفرينش يك مگسى هم ندارد آيا اين دو با هم مساوى ميباشند هرگز چنين نخواهد بود چگونه شما متذكر نميگرديد، چنانچه در سوره حج آيه 72 فرموده (يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ).

وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ پس از آنكه ذات متعال بعضى از انواع و اقسام نعمتهائى را كه ببشر كرامت كرده تذكر داده در اين آيه اخير اشاره بفضل و كرم و سعه رحمت خود نموده و ببشر تذكر ميدهد كه گمان مكن كه آثار قدرت او محدود باشد بهمين نعمتهائى كه در آيات بالا و نيز در آيات ديگر تذكر ميدهد زيرا كه نعمتهاى الهى محدود بحدّى نيست كه بشود تحت شماره و عدد برآيد قوله تعالى در سوره كهف آيه 109 (قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 175

 بِمِثْلِهِ مَدَداً)

 شايد مقصود از كلمات مخلوقات و آثار قدرت او باشد يعنى عدد موجودات و ممكنات بقدرى زياد است كه اگر درياها مركّب گردد درياها تمام ميشود اگر چه باز مثل درياها مدد بياوريم و آثار حق تعالى تمام نميشود.

آرى موجودات از درياى فضل الهى ترشّح نموده‏اند فضل و كرم غير محدود آثار غير محدود ايجاب مينمايد عفو و رحمت او نيز از درياى كرم او سر چشمه گرفته وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ آنچه را مخفى داريد و آنچه را ظاهر گردانيد تماما از احاطه علم غير متناهى او خارج نيست علم او محيط بر هر چيزى است، سوره سبأ آيه 3 (لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ) و سوره يونس آيه 62 (وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ).

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 176

 [سوره النحل (16): آيات 20 تا 29]

وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ (20) أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْياءٍ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ (21) إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ (22) لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ (23) وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (24)

لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ (25) قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ (26) ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُخْزِيهِمْ وَ يَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْكافِرِينَ (27) الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى‏ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (28) فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (29)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 177

 [ترجمه‏]

و آن بت‏ها را كه ميخوانيد نمى‏آفرينند چيزى را و حال آنكه خود آنها مخلوق خدا ميباشند (20)

اينها مرده و عارى از حياتند و نمى‏فهمند در چه هنگام مبعوث ميگردند (21)

خداى شما خداى يكتا است و كسانيكه بآخرت ايمان ندارند قلبهاى آنان انكار ميكنه در حاليكه (از اطاعت خدا) تكبر ميكنند (22)

حقيقة خدا ميداند آنچه را كه پنهان ميدارند و آنچه را ظاهر مينمايند بدرستيكه خدا متكبران را دوست نميدارد (23)

وقتى بكافرين گفته شود كه چه چيز نازل كرده پروردگار شما (از آيات قرآن) اينان گفتند اينها داستان پيشينان است (24)

نتيجه گفتار اينها اين است كه در قيامت بايد حمل كنند بار گناه خود و كسانى را كه بدون علم و دانش گمراه گردانيدند آگاه باشيد كه آن بد وزر و وبالى است كه بر خود حمل كردند (25)

بحقيقت كسانيكه پيش از اينها (در امر دين) مكر كردند پس بيامد فرمان خدا بآن كاخ برافراشته و بر سر آنها سقف خراب شد و آمد عذاب بر آنها از جائيكه نميدانستند (26)

پس از آن روز قيامت آنها را بعذاب خار و ذليل ميگرداند و خدا ميگويد كجايند شريكان من آنهائيكه شما در باره آنها (با مؤمنين) مشاقّه و نزاع مينموديد و كسانيكه بآنها علم عطاء شده ميگويند امروز رسوائى و ذلّت براى كافرين است (27)

كسانى را كه ملائكه قبض روح ميكنند در حاليكه آنها بخودشان ستم نمودند آنها سر تسليم پيش آرند (و گويند) ما كار بدى نكرديم جواب شنوند كه حقيقة خداوند عالم است بآنچه شما عمل ميكرديد (28)

پس داخل گرديد بدركات جهنّم در حاليكه در آن جاويدان خواهيد بود و هر آينه جايگاه متكبرين بد جايگاهى است (29)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 178

 (توضيح آيات)

وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ پس از آياتيكه بر نعمت و قدرت دلالت دارد اعتراض بمشركين و وثنيين نموده كه شمائى كه غير خدا را مؤثّر در نظام عالم ميدانيد و در رفع احتياجات خودتان دست توسل بدامن آنان ميزنيد و از آنان حاجت مى‏طلبيد اينها حتى ذوو العقول از آنهائيكه پرستش ميكنيد خواه ملائكه باشند و خواه پيغمبر مثل حضرت عيسى (ع) بايد بدانيد كه احدى غير از خداى واحد احد نه قدرت بر ايجاد چيزى دارد و نه بر اعدام آن و نيز مرّبى عالم و پرورش دهنده موجودات فقط ذات يكتاى پروردگار جهانيان است و همه موجودات تحت فرمان اويند او جلّت عظمته بذات بى‏زوال خود هم ميآفريند و هم روزى ميدهد و هم رفع احتياجات مخلوقات خود را مينمايد و چنانچه گفته شد مخترعين و صنعت گران علت صورى صنايع و مخترعات خود ميباشند نه علت فاعلى، علت فاعلى و غائى موجودات فقط ذات الهى است كه اشياء را از نيستى بهستى آورد و بقدريكه حكمت اقتضاء كند آنرا باقى ميگذارد.

أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْياءٍ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ الى قوله:

لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ ظاهرا مرجع ضمير (يَشْعُرُونَ) اصنام و بتهايند و مرجع ضمير (يُبْعَثُونَ) بت پرستان و مشركين ميباشند و آيه متعلق بآيه بالا است يعنى آنچه را كه غير از خدا ميخوانيد و طلب حاجت از آنها مينمائيد اينان مرده‏گانند و از نعمت حيات تهى ميباشند نه نداء شما را ميشنوند و نه قدرت بر رفع حاجات شما دارند و اصلا معبودان شما فاقد شعورند و علم ندارند كه عبادت كنندگانشان در چه زمانى مبعوث ميگردند و سر انجام كارشان بكجا خواهد كشيد.

و (أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْياءٍ) اگر چه ظاهرا شامل بتهائى است كه جمادند كه اينها                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 179

 فاقد حيات ميباشند و از عبادت عبادت‏كنندگانشان اطلاعى ندارند و نميدانند سر انجام آنها بكجا خواهد كشيد لكن بقرينه (الَّذِينَ) موصول در آيه بالا اطلاقش شامل ميگردد آنچه را كه مشركين بغير خدا پرستش مينمايند از ملائكه و انبياء مثل حضرت عيسى و جنّ و كواكب اين است كه براى جمع بين اين دو آيه چنانچه بعضى از مفسرين گفته چون حيات حقيقى منحصر بذات بارى است و در باقى عرضى است و در حقيقت همه غير از خدا مردگانند قوله تعالى (إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ) ميّت صفت مشبه است و دوام را ميرساند و همچنين علم بمبعوث شدن در قيامت منحصر بحق تعالى است اين است كه ميتوان آيه را تعميم داد كه شامل تمام معبودان مشركين بشود.

إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ الخ پس از اقامه حجت بر بطلان معبودان باطل كه اينها نه قادر بر ايجاد شيئى ميباشند و نه عالم بعابدين خودند نتيجه چنين ميشود كه بايستى چشم و دل خود را باز كنيد و عقل خود را حكم قرار دهيد و بدانيد كه اله و خداى شما آن حقيقت واحد احد است و آن كسى است كه تمام موجودات تحت اقتدار اويند و همه را روزى ميدهد و ميپروراند و در الوهيت و خلقت و ترتيب نظام عالم بهيچ وجه محتاج بشريك و معاون نخواهد بود و آنهائيكه ايمان بقيامت ندارند قلبهايشان از طريق حقيقت برگشته اين است كه انكار ميكنند در حاليكه استكبار كنندگانند.

گويند (لا جَرَمَ) كلمه تحقيق است يعنى محققا خدا ميداند آنچه را كه كافرين پنهان ميدارند و آنچه را ظاهر مينمايند و دوست نميدارد آنهائى را كه استكبار مينمايند.

وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (ما ذا) منصوب است به انزل يعنى (اىّ شي‏ء انزل ربكم) يا مرفوع است و مبتداء يعنى (اىّ شي‏ء انزله ربكم).                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 180

 ظاهرا آيات در بيان اوصاف منكرين معاد است كه از جمله آنها اين است كه وقتى كه از آنان پرسش شود كه پروردگار شما چه چيز نازل گردانيده در پاسخ گويند اينها داستان پيشينيان است نظر به اين كه انكار معاد متفرّع بر انكار وحدت اله است اين است كه مشركين در اثر معكوس بودن قلبشان هم انكار مبدء واحد ميكنند و هم انكار معاد مينمايند و از آيه ميتوان چنين استفاده نمود كه لازمه اعتراف بمبدء واحد حكيم اعتراف بعالم آخرت است، و شايد اين سؤال و جواب بين رؤساء كفار و سفله آنها باشد زيرا كه آيه بعد (لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ) تا آخر چنين مينمايد كه تابعين بفريب رؤساء گمراه گرديدند اين است كه در قيامت رؤساء بايستى حمل نمايند هم وزر گناهان خودشان را و هم بعض گناهان آنهائى را كه بدون دانش گمراه گردانيده‏اند.

قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ ذات متعال كافرين مكه را بحكايت پيشينيان تهديد مينمايد و بپيمبرش خبر ميدهد كه آنهائيكه پيش از اين كافرين بودند آنها نيز مكر كردند و در اثر مكرشان فرمان خداوند آمد و اساس خانه‏هاى آنها را متزلزل گردانيد تا اينكه سقف از فوق آنها فرود آمد اشاره به اين كه مكر كافرين بازگشت بخودشان نمود.

از بعض مفسرين نقل شده كه مقصود صرح نمرود است كه نمرود در بابل ساخته بود و ارتفاع آن پنج هزار زرع بود و گويند دو فرسخ عرض آن بود و چنين كرده بود كه بر آن رصد بالا رود و بر خداى ابراهيم مطلع (ع) گردد و با آن جنگ كند پس از اتمام باد مهيبى از هيبت الهى بوزيد و بناء را از بيخ و بنياد كند.

و از تفسير ثعلبى نقل شده كه سر آن بناء در دريا افتاد و باقى در خانه‏هاى نمروديان پراكنده شد و صداى مهيبى از آن پديد گرديد كه زبان آنها متبلبل گرديد يعنى بهم برآمد و سخن آنان مختلف گرديد اين بود كه آن شهر را بابل ناميدند با اينكه (كوتا) نام داشت و محمد بن جرير طبرى گفته قبلا زبان همه‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 181
مردم آنزمان سريانى بوده و چون سقوط صرح واقع گرديد زبانها مختلف گرديد و هر قومى بزبانى تكلّم نمودند و هيچ يك زبان ديگرى را نمى‏دانست و هفتاد و دو زبان مختلف در عالم پديد گرديد. (منهج) لكن ظاهرا چنانچه بعضى از مفسرين گفته‏اند سياق آيه مشعر بر اين است و كنايه به اين كه آنهائيكه مكر كردند خداوند بنياد مكر آنها را خراب نمود و از ريشه بر آورد و مكر آنها بازگشت بخودشان نمود قواعد اساس كار آنها است و فرود آمدن سقف خراب شدن عمل آنها است و از راهى عذاب آنها را گرفت كه مشعر بر آن نبودند و بنابراين معنى (وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ) عطف تفسيرى است كه تفسير نموده قوله تعالى را كه (فَأَتَى اللَّهُ بُنْيانَهُمْ الخ) باشد و مقصود بعذاب عذاب دنيوى است.

ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُخْزِيهِمْ وَ يَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ اين آيه تأييد ميكند معنى دوم را كه آيه ضرب المثل باشد كه آنهائيكه در مقابل اهل حق مكرى بناء كردند خدا بنياد مكر آنها را از ريشه برميآورد و بسر خودشان ميزند اين عذاب دنيوى آنها است پس از آن در قيامت خوار و ذليل ميگردند و خطاب ميرسد كه كجايند شريكان من كه شما با مؤمنين در باره آنها مشاقّه و نزاع ميكرديد آنوقت كسانيكه بآنها علم و دانش عطاء شده شايد مقصود مؤمنين باشند و نظر به اين كه (الَّذِينَ) عموم دارد شايد مقصود مؤمنينى باشند كه ايمانشان از روى علم و حقيقت انجام گرفته ميگويند رسوائى امروز و بدى عذاب بر كافرين است.

الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى‏ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (الَّذِينَ) صفت كافرين است كه در جاى ديگر فرموده بعضى از ملائكه و خدمه عزرائيل ملك مقرب كه او موكل بر قبض ارواح مؤمنين است و اعوان او روح كافرين را ميگيرند و آنان كسانى ميباشند كه بنفس خود ستم نمودند چون
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 182

 هنگام مرگ ميرسد تسليم ميشوند و گويند ما عمل بدى نكرديم گويا ملائكه در جوابشان ميگويند آرى عمل بد كرديد و خدا عالم است بآنچه قبلا عمل مينموديد.

فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ فاء (فَادْخُلُوا) متفرّع ميگرداند دخول جهنم را بمردن كفار و مشعر بر اين است كه بمجرد قبض روح آنها را داخل جهنم ميگردانند و شايد چنين باشد چنانچه از بعض احاديث برميآيد و در آيه (أَبْوابَ) فرموده يعنى دربى از جهنّم در داخل قبر آنها باز ميشود تا موقع قيامت كه داخل جهنّم ميگردند.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 183

 [سوره النحل (16): آيات 30 تا 36]

وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا خَيْراً لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِينَ (30) جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ كَذلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُتَّقِينَ (31) الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (32) هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (33) فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (34)

وَ قالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ (35) وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (36)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 184

 [ترجمه‏]

و چون باشخاص با تقوى گفته ميشود چيست آنچه را كه پروردگار شما نازل گردانيده آنها در پاسخ گفتند آن خير و خوبى است براى كسانيكه در اين دنيا نيكوئى كردند براى آنها مكافات نيكو است و هر آينه خانه آخرت بهتر است و بسيار خوب است جايگاه پرهيزكاران (30)

آنها را بهشتهاى ثابت و استوارى است كه در آن داخل ميگردند و از زير درختهاى آن آبها جريان دارد و براى آنها در او است آنچه را كه بخواهند اين چنين جزاء ميدهد خدا پرهيزكاران را (31)

آنكسانيرا كه فرشتگان قبض روح آنها را ميكنند در حالتى كه آنها پاكيزه از شركند ملائكه بآنها ميگويند سلام و سلامتى براى شما است داخل در بهشت گرديد بسبب آنچه بوديد كه عمل مينموديد از اعمال خير (32)

آيا اين كفار منتظرند اينكه ملائكه (غضب) بر آنها بيايند يا حكم پروردگار تو (بر هلاكت آنها برسد) چنين كردند كسانيكه پيش از اينها بودند و خدا بآنها ستم ننمود بلكه خود آنها بنفسهاى خود ظلم نمودند (33)

و به پيشينيان اصابت نمود جزاى آن بديها كه عمل نمودند و فرا گرفت آنان را آنچه را كه بودند بوى استهزاء مينمودند (34)

و آنهائيكه شرك آوردند گفتند اگر خدا ميخواست كه نه ما و نه پدران ما غير او را عبادت نميكرديم و چيزى را حرام نميكرديم چنين كردند آنهائيكه پيش از اينها بودند پس آيا براى رسول چيزى هست مگر تبليغ ظاهر (35)

و حقيقة بر هر امّتى رسولى فرستاديم كه بقوم خود گويد خدا را عبادت كنيد و از طاغوت دورى جوئيد پس بعضى از آنها كسى بود كه هدايت يافت و بعضى از آنها كسى بود كه عذاب بر وى محقق و ثابت گرديد شما در زمين سير نمائيد و بنگريد كه چگونه بود عاقبت تكذيب كننده‏گان (36).                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 185

 (توضيح آيات)

وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا خَيْراً لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِينَ (ما ذا) ما و ذا، مثل يك شيئى است و در معنى (اىّ شي‏ء انزل ربكم) يعنى چه چيز نازل گردانيد پروردگار شما (خيرا) منصوب است بنا بر اينكه جواب ماذا باشد يعنى پروردگار خير نازل نمود قوله (لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الخ) جايز است تفسير باشد براى قول او (خَيْراً) و جايز است كه ابتداء كلام باشد (وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِينَ) مخصوص بمدح محذوف است يعنى هر آينه خوب است جايگاه پرهيزكاران.

بيان آيه پس از آنكه خداى سبحان بيان نمود (در آيه 23) سخن كافرين را در آنچه بر پيمبرش نازل گردانيده از پى آن قول مؤمنين را بيان نموده و گفته شد بكسانيكه پرهيزكار گرديدند پروردگار شما چه چيز نازل گردانيده در پاسخ گفتند خدا خير و خوبى نازل گردانيد زيرا كه قرآن تمامش شفاء و هدايت است (لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ) جايز است كه ابتداء كلام باشد از خداى تعالى و در معنى براى نيكوكاران در همين دنيا نيكى است براى مكافات اعمال آنها و آن ثناء و مدح است بر زبانهاى مؤمنين و هدايت و توفيق آنها است بر نيكى كردن (وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ) يعنى آنچه از ثواب در آخرت بآنها ميرسد بهتر است از آنچه در دنيا بآنها ميرسد و جايز است كه تمام اينها از كلام متّقين باشد و (حسن) و (زجّاج) هر دو وجه را جايز دانند. (مجمع البيان) جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ كَذلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُتَّقِين‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 186

 (جَنَّاتُ عَدْنٍ) خبر مبتداء محذوف است يعنى (هى جنّات عدن) پس از بيان گفتار مؤمنين با تقوى و تصديق آنها بخير بودن كلام اللّه و عمل نمودن باحكام آن براى چنين اشخاصى آماده شده بهشتهائيكه جاى اقامتگاه آنها است و در آن داخل ميگردند و در اوصاف بهشت متقين همين طورى كه در آيات بسيارى بيان نموده دو نعمت تذكر ميدهد يكى نهرهائى كه على الدوام از زير درختان يا غرفه‏هاى آن جريان دارد و قطع شدنى نيست زيرا كه از سر چشمه فيض و رحمت الهى جريان دارد و ديگر آنچه بخواهند از نعم بى‏پايان رحمانى براى آنان آماده شده اين طور خداوند پاداش ميدهد اشخاص با تقوى را.

الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ پس از آنكه حق تعالى در آيه 28 بيان نمود چگونگى حال كفار را در موقع قبض روحشان و تسليم گرديدنشان و انكار نمودن كفرشان و داخل گرديدن آنها در ابواب جهنم، در مقابل اينجا در مقام بيان حال متقين بر آمده كه آن كسانى را كه ملائكه قبض روح آنها را مينمايند در حاليكه آنها از هر خباثتى از خباثات ظاهرى و باطنى مثل شرك و فسق و باقى اوصاف نكوهيده حيوانى طاهر و پاك گرديده‏اند ملائكه بآنها سلام و تحيّت ميگويند و آنها را ارشاد مينمايند ببهشت كه دار كرامت الهى است بپاداش اعمال نيك آنها.

ْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏

َلْ)

 براى انكار آمده شايد معنى آيه چنين باشد كه آيا اين كفار منتظر نيستند كه ملائكه بر آنها فرود آيند براى قبض روح آنها يا بيايد امر پروردگار تو بعذاب استيصال و آنها را فرا گيرد همان طورى كه پيشينيان را در اثر تكذيب و فسادى كه در زمين نمودند، مثل قوم عاد و ثمود و فرعونيان در همين عالم عذاب آنها را گرفت بايد منتظر چنين عذابى باشند.
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 187

 وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ، فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ سبب فرو گرفتن عذاب آنها را چه عذاب دنيوى از استيصال و چه عذاب اخروى از نار جحيم هر كدام باشد در اثر اين است كه خودشان بنفس خودشان ستم نمودند اين بود كه عذاب آنها را فرا گرفت و خدا بآنها ستم ننمود همان اثر اعمال بد آنها بود كه بآنها اصابت نمود و فرو گرفت آنها را آنچه بآن استهزاء مينمودند يعنى استهزاء آنها بازگشت بخودشان نمود.

ظاهرا آيه اشاره باين است كه هر عملى آثارى دارد كه خواهى نخواهى عكس العمل آن پديدار خواهد گرديد در دنيا بمكافات دنيوى و در آخرت بعذاب جهنّم خواهد كشيد.

وَ قالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا (لَوْ شاءَ اللَّهُ) كه جمله شرطيه است مفعولش حذف گرديده براى اينكه جزاء بر آن دلالت دارد يعنى مشركين گفتند كه اگر خدا ميخواست نه ما و نه پدران ما غير او چيزى را پرستش نمينموديم و فقط او را عبادت ميكرديم.

وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ و نيز اگر مشيّت و خواست او بر اعمال ما نبود از عبادت كردن اوثان و بر خود حرام گردانيدن (بحيره و سائبه) و غير اينها را ما نميكرديم گويا اين مشركين كه چنين ميگفتند جبرى بودند كه عمل خود را از فعل و ترك مستند بمشيت الهى مينمودند كه اگر خدا نميخواست ما نه عبادت غير او را مينموديم و نه چيزى را بر خودمان حرام ميكرديم.

كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ برسولش خبر ميدهد كه دأب مردم چنين است و مردمان پيش از اين كفار عمل و گفتار آنها همچنين بوده و غرض آنها تبرئه خودشان و رفع تكليف از خود و محوّل نمودن اعمال خود را بمشيّت و خواست الهى بوده (فَهَلْ) انكار و اعتراض
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 188

 بر آنها است كه آيا بر رسول چيز ديگرى است مگر تبليغ و ارشاد نمودن بآنچه وظيفه او است براه نمائى نمودن بطريق پرستش الهى.

چون مشركين ميگفتند اگر خدا نميخواست ما پرستش بتها را بكنيم يا چيزى را حرام نكنيم نميكرديم گويا در جواب آنها فرموده چون رضاى خدا در پرستش بتها نيست و همچنين در حرام كردن بعض چيزها اين است كه براى شما پيغمبر فرستاد كه بشما تذكر دهد كه طريق سير و عمل شما خلاف و خطاء است و حكم خدا و مشيّت او مقتضى ارسال پيمبران گرديده كه بر شما اتمام حجّت گردد.

وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ پس از بيان گفتار مشركين و تبرئه نمودن خود را از اعمال بدشان در مقام برآمده كه تذكر دهد كه ما براى اتمام حجت و ارشاد خلق در هر امت و قوم و طائفه‏ئى رسولى فرستاديم كه خدا را پرستش نمايند و از اطاعت و پيروى نمودن طاغوت (كه ظاهرا چنانچه مفسرين گفته‏اند مقصود از طاغوت شيطان است) اجتناب نموده و دورى جويند، بعضى از ملل كسانى بودند كه در اثر پيروى پيمبران خداوند آنها را هدايت گردانيد يعنى آنها را بسوى حق و حقيقت راهنمائى نمود و بسعادت عظمى رسيدند و بعضى مخالفت نمودند و در اثر مخالفت ضلالت و گمراهى بر آنان محقق گرديد.

آيه اشاره است به اين كه اگر چه هدايت يافتن بخواست خدا انجام ميگيرد لكن خدا كسى را هدايت مينمايد كه از روى اختيار تابع پيمبران گردد و همچنين كسى را گمراه مينمايد كه باختيار مخالفت ورزيده آنهم نه اينكه خدا كسى را گمراه گرداند وقتى بهدايت رسولان هدايت نگرديدند گمراه خواهند گرديد كسيكه بيراهه رفت و براه حق سير ننمود گمراهى برايش محقق ميگردد و چنين كسى ابد الاباد در گمراهى قدم ميزند و از طريق سعادت و فيروزمندى دورتر ميگردد 
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 189

 فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ امر بكفار نموده كه اى مشركين و كسانيكه از جاده حقيقت گمراه گرديده‏ايد در زمين سير و مسافرت كنيد و بنظر عبرت اثر خرابى شهرستانهاى متمرّدين را بنگريد و به بينيد چگونه بود عاقبت و سر انجام آنهائى كه پيمبران را تكذيب نمودند و نسبتهاى ناروائى بآنها دادند و از اطاعت امر خدا سرپيچى نمودند.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 190

 [سوره النحل (16): آيات 37 تا 50]

إِنْ تَحْرِصْ عَلى‏ هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ (37) وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلى‏ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (38) لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كانُوا كاذِبِينَ (39) إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (40) وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (41)

الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (42) وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (43) بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (44) أَ فَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا السَّيِّئاتِ أَنْ يَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ (45) أَوْ يَأْخُذَهُمْ فِي تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزِينَ (46)

أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلى‏ تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ (47) أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلى‏ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْ‏ءٍ يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ (48) وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِكَةُ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ (49) يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ (50)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 191

 [ترجمه‏]

 (اى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) اگر حرص بزنى بر هدايت يافتن كافرين حقيقة خدا هدايت نميكند كسى را كه گمراه گرديد و براى آنها نيست يارى كننده‏ئى (37)

و قسم ياد نمودند بخدا بجدّيت كه كسيكه مرد خدا او را مبعوث نميگرداند برخواهد انگيخت خدا مرده‏ها را و اين كار وعده‏ئى است از خدا كه بر خدا است وفا كردن بآن و درست و راست است و لكن بيشتر مردم نميدانند (38)

تا اينكه بر آنها بيان كند آنچه را كه در آن اختلاف مينمودند و براى اينكه كسانيكه كافر شدند بدانند كه بحقيقت آنان دروغگويان بودند كه ميگفتند مرده را زنده نخواهد كرد (39)

حقيقة حكم نافذ ما چنين است كه وقتى كه وجود چيزى را اراده نموديم باو گوئيم باش فورا موجود ميگردد (40)

كسانيكه در راه خدا هجرت نمودند پس از آنكه ستم ديده شدند ما البته بآنها در دنيا جايگاه نيكو ميدهيم و هر آينه اجر آخرت بزرگتر است اگر بودند ميدانستند (41)

آنها آنكسانى بودند كه صبر كردند و بپروردگارشان توكّل نمودند (42)

و نفرستاديم ما پيغمبرى پيش از تو مگر اينكه آنها مردانى بودند از بشر كه بسوى آنها وحى مينموديم و شما از اهل ذكر از آنهائيكه ميدانند سؤال كنيد اگر نميدانيد (43)

با هر رسولى معجزات و كتابهاى نوشته فرستاديم و بسوى تو نازل گردانيديم ذكر (قرآن) را تا اينكه براى مردم بيان كنى آنچه را كه بسوى آنها فرستاده شده و شايد آنها تفكّر نمايند (44)

آنانكه بر كارهاى بد خود مكر ميانديشند آيا مطمئنّند كه خدا آنها را بزمين فرو نمى‏برد يا بيايد آنها را عذاب از جائى كه نميدانند (45)

يا عذاب آنها را بگيرد در حال حركت و عمل آنها پس نيستند آنها عاجز كننده خدا (46)

يا آنها را در حال ترس و اضطراب بگيرد بعذاب بحقيقت پروردگار شما رءوف و مهربان است (47)

آيا نظر ننمودند بسوى آنچه خدا آفريده كه سايه او ميگردد از راست و چپ در حاليكه سجده كننده است خدا را در حاليكه آنها فروتنى كنندگانند (48)

و سجده ميكنند براى خدا آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از جنبنده‏گان و ملائكه و آنها تكبّر نميكنند (49)

ميترسند از پروردگارشان كه فوق آنها است و بر آنچه مأمور گرديده‏اند عمل ميكنند (50)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 192

 (توضيح آيات)

إِنْ تَحْرِصْ عَلى‏ هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ آيه ارائه ميدهد كه رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بسيار در اسلام آوردن كفار و مشركين جديّت مينمود و خيلى بر كفر آنها متأسف و محزون بود براى تسلّى دل رسولش صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و قطع اميد او را آنها خطاب مينمايد كه تو بيهوده خود را زحمت نده همين قدر بوظيفه خود كه تبليغ رسالت است عمل نما و بدان كه خدا هدايت نميكند آنكسى را كه در اثر اعمال نكوهيده خودش از قابليت هدايت افتاده و خدا او را بگمراهى واگذارده و كسيكه گمراه گرديد براى او يارى كننده‏ئى نخواهد بود معلوم است كه فقط يارى كننده خدا است كسيكه (بعروة الوثقى) توحيد تمسك نجويد و بطريق ايمان پيوند خود را بمبدأش محكم نگرداند چنين كسى در هيچ وقت نه در دنيا و نه در آخرت يارى كننده‏ئى نخواهد داشت.

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ در مفردات گفته (الجهد) بفتح جيم و ضم آن بمعنى طاقت و مشقت است و بعضى گفته‏اند كه بفتح جيم مشقت است و بضمّ جيم وسع است تا اينكه گفته و قوله تعالى (أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ) يعنى كفار قسم ياد نمودند و در قسم كوشش نمودند كه آنچه در قسم بليغ‏تر است بياورند. (پايان) و در مجمع در معنى آيه گفته آنها قسم را در كوشش بمنتهى رسانيدند (پايان) خلاصه كفار بطور جديت قسم خوردند كه خدا كسى را در قيامت مبعوث نميگرداند شايد غرضشان اين بوده كسيكه بمردن فانى گرديد ممكن نيست خلقت جديدى پيدا نمايد.

بَلى‏ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ آرى وعده ايست كه خدا داده وعده او حق است اشاره به اين كه اين چنين نيست كه اينها گمان كرده‏اند كه كسيكه مرد فانى گرديده و ممكن نيست                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 193

 حيات جديدى پيدا نمايد (وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ) شايد مقصود اين باشد كه بيشترين افراد بشر از مراتب سير انسانى و بقاء روح وى بى‏خبرند فقط جسم انسان را مى‏بينند كه بمردن مندك و پراكنده گرديده ديگر خبر از آن حقيقت روح او ندارند كه چنانچه در حديث است كه‏

 (خلقتم للبقاء لا للفناء)

حقيقت انسانى قابل بقاء است و حقيقت او آن جنبه روحانى او است و دنيا و آخرت دو حالتى است از حالات انسانى كه هر يك پس از ديگرى عارض او ميگردد و جوهر ذات او در همه حالات باقى است و فناءپذير نخواهد بود.

لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كانُوا كاذِبِينَ (لِيُبَيِّنَ) متعلق بفعل محذوف است يعنى (يبعثهم ليبيّن) لام (لِيُبَيِّنَ) و لام (لِيَعْلَمَ) هر دو بيان علت و سبب مبعوث گرديدن آنها است يعنى خدا آنها را در قيامت زنده ميكند براى اينكه براى آنها ظاهر گرداند آنچه را كه در امر معاد و باقى معارف و احكام اختلاف مينمودند يعنى در قيامت كه حقيقت هر چيزى عيان ميگردد واقع و حقيقت را دريابند، و نيز علت ديگر اين است كه كافرين بدانند كه آنان دروغگويانند، ظاهرا در اينجا مقصود اين نيست كه علت مبعوث گرديدن منحصر در اين دو چيز باشد زيرا كه البته علل بالاترى در كار است، شايد اشاره ببعض علت مبعوث شدن است نه تمام علل.

إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ظاهرا آيه در مقام رفع استبعاد آنها است در چگونگى زنده شدن مردگان در قيامت و سعه و استيلاء امر او، و شايد مقصود از قول (كُنْ) امر تكوينى و قضاء و حكم ازلى باشد، و بيان اينكه قدرت و اراده حق تعالى چنان در اشياء نفوذ دارد كه بمجرد اراده و امر ايجادى شيئى موجود ميگردد و لفظ (كُنْ) اشاره بسرعت اجابت ماهيات ممكنات است.

خلاصه آيه ارشاد بر اين است كه همان كسيكه ابتداءا اشياء را از عدم بوجود آورده در صورتى كه هيچ نبوده البته قدرت دارد بر اعاده آنها در صورتى كه
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 194

 اعاده اهون و آسان‏تر از ابداع خواهد بود زيرا كه در اعاده روح انسانى با مواد اصليه او موجود است در اين صورت هيچ جاى استبعاد در مبعوث شدن مرده‏گان نخواهد بود.

وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ بعضى از مفسرين در شأن نزول آيه گفته‏اند آيه در باره مهاجرين بحبشه نازل گرديده و آنها جماعتى از مؤمنين صدر اسلام بودند كه در مكه ايمان آورده بودند و گويا بزرگ آنها جعفر بن ابى طالب پسر عموى حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود و آنها از بس از كفار اهل مكه اذيت كشيدند باذن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مهاجرت بحبشه نمودند كه در پناه نجاشى در امان باشند.

لكن نظر باطلاق آيه شايد مقصود تمام مؤمنين كسانى باشند كه از مكه كه وطنشان بوده بيارى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مهاجرت بمدينه نمودند.

خلاصه خداى تعالى بمهاجرين وعده داده كه در دنيا جايگاه نيكو (مدينه) بآنها عطاء ميكند كه از شرّ كفّار در امان باشند و بر آنها غالب گردند و مقام آخرتى آنها بالاتر است اگر بدانند (لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ) ضمير (كانُوا) راجع بكفار است و جزاء شرط محذوف است يعنى اگر كفار بدانند.

الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ آنچنان مهاجرانيكه صبر نمودند و بر پروردگارشان توكّل كردند، شايد مقصود چنين باشد كه اين فضائلى كه راجع بمهاجرين گفته شد براى آن مهاجرينى خواهد بود كه آنها بر ايذاء كفار صبر نمودند و تمام اتّكاء و اميدشان بخدا بود و غرض ديگرى مثل رياست يا بدست آوردن غنائم يا چيز ديگرى در كار نبوده.

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ مفسرين در شأن نزول اين آيه گفته‏اند كه چون مشركين مكه انكار
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 195

 مينمودند كه بشرى برسالت مبعوث گردد اين بود كه اين آيه بر ردّ آنها نازل گرديد كه رسول بايد از جنس بشر باشد تا بتوانيد او را ببينيد و با او تماس بگيريد و اى رسول ما در امتهاى گذشته نفرستاديم رسولى مگر مردهائى از بشر كه بآنها وحى ميفرستاديم اگر اين مشركين نميدانند از اهل ذكر سؤال كنند سخنان مفسرين در اينكه مقصود از اهل ذكر كيانند، مأخوذ از مجمع البيان 1- آنهائيكه عالمند باخبار امم گذشته‏گان خواه مؤمنين باشند يا كافرين و علم را ذكر ناميد زيرا كه ذكر يافتن علم است و ضدّ سهو است و بمنزله سبب موصل بعلم است اين است كه نيكو است موقع علم واقع گردد و منبأ باشد از معنى آن. (رمّانى و زجّاج و ازهرى) 2- مقصود از اهل ذكر اهل كتابند يعنى اهل تورات و انجيل.

 (ابن عباس و مجاهد) (إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) خطاب بمشركين مكّه است زيرا كه اينها يهود و نصارى را در آنچه از كتبشان خبر ميدادند تصديق مينمودند و از شدّت عداوتشان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را تكذيب ميكردند.

3- مقصود از اهل ذكر اهل قرآنند زيرا كه ذكر قرآن است (ابن زيد) و قريب باين قول روايتى است كه جابر و محمد بن مسلم از ابى جعفر (ع) نقل ميكنند كه فرموده‏

 (نحن اهل الذكر)

مائيم اهل ذكر. (پايان) بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ) متعلق است به (أَرْسَلْنا) و تقدير اين ميشود كه نفرستاديم ببيّنات و زبر مگر مردهائى را يعنى مردهائى از پيمبران كه ميآمدند با دليلهاى واضح و كتابهاى نوشته شده و خطاب برسول است كه اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر تو قرآن را نازل گردانيديم تا اينكه براى مردم بيان نمائى آنچه را كه بسوى آنمردم نازل شده در قرآن از احكام و شرايع و دلائل بر توحيد شايد آنها فكر خود را

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 196
بكار بيندازند و حقائق را دريابند.

شايد يكى از حكمتهائى كه معجزه عمده نبىّ خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قرآن بود كه از سنخ كلام عرب است همين باشد كه حكايات و معجزات پيمبران گذشته را بمردم تذكر دهد كه هم اخبار بغيب باشد و هم جامع تمام كتابهاى آسمانى و ارائه دادن علوم تمام پيمبران سلف تا معلوم شود كه حضرتش داراى علوم اولين و آخرين بوده أَ فَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا السَّيِّئاتِ أَنْ يَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ، الى قوله: لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ (أَ فَأَمِنَ) بهمزه استفهام در مقام تهديد كفار و مشركين برآمده كه آيا آنهائيكه در كار پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مكرهاى بدى بكار بردند آيا مطمئنند و نميترسند كه در موقع غضب حق تعالى واقع گردند و زمين آنان را بگيرد همان طورى كه قارون را گرفت يا عذاب از جائيكه نميدانند بآنها اصابت نمايد همان طورى كه قوم لوط را فرا گرفت يا اينكه در حال آمد و شد يا در سفر يا در حال كسب و عملشان مبتلا بعذاب گردند وقتى كه عذاب آنها را گرفت قدرتى ندارند كه غالب گردند بر غضب خدا يا اينكه عذاب آنها را فرا گيرد در حال ترس.

فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ اشاره به اين كه كفار و مشركين در معرض همه طور عذاب و سخطى هستند لكن پروردگار شما اى مشركين نسبت بمخلوقاتش رءوف و مهربان است از راه لطف و كرم شما را مهلت ميدهد و عذاب را عقب مياندازد شايد بخود آئيد و متنبّه گرديد.

أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلى‏ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْ‏ءٍ يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ مقصود از (يَرَوْا) رؤيت حسى است نسبت باجسام جسمانى و گويند (ظل) سايه از صبح تا ظهر است و فيئى از بعد از ظهر تا غروب آفتاب.

بهمزه (أَ وَ لَمْ) اعتراض بكفار و مشركين نموده يعنى بايد آنها نظر كنند                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 197

 و چگونگى سجده كردن سايه اجسام را بنگرند كه سايه اجسام ثقيل مثل كوهها و اجساميكه بگردش خورشيد سايه مياندازند سايه آنها از طرف راست و چپ حركت ميكند در حاليكه سجده كننده‏گانند بسجده تكوينى يعنى مسخّر امر او و نماينده قدرت و اقتدار او ميباشند در حاليكه متواضع و مطيع و فرمان بردارند شايد آيه در مقام سرزنش بكفار است كه تمام موجودات حتى سايه بدن خودتان در حال حركتتان از راست بچپ بطور انقياد خدا را سجده ميكند و شما از سجده كردن اباء داريد. آرى كسيكه بنظر عبرت و چشم بصيرت بموجودات نظر افكند بنور قلبش مى‏بيند كه تمام موجودات حتى سايه‏ها كه هميشه در حركتند خاضع و ذليل و منقاد امر حقّند.

وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِكَةُ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ تمام موجودات آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از موجودات با شعور مثل ملائكه يا موجوداتيكه در ظاهر فاقد عقل و شعورند حتى جمادات همگى خدا را سجده ميكنند و آنها استكبار و تكبر نميكنند.

يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ جمله (يَخافُونَ) حال است براى فاعل (يَسْتَكْبِرُونَ) كه ملائكه ميباشند و ظاهرا سجده در اينجا اعمّ است از سجده معهود كه وضع جبهه بزمين باشد يا مطلق انقياد و تذلل و همچنين خوف اعم است از حالت نفسانى كه انقباض نفس و خود باخته‏گى را ايجاب ميكند و آن حالت انقياد و تذلل و انكسار ميباشد، و شايد در اينجا مقصود اين باشد كه تمام موجودات عالى و دانى همه منقاد و مسخر امر اويند و هم از غضب او ترسناكند.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 198

 [سوره النحل (16): آيات 51 تا 63]

وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ فَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ (51) وَ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَهُ الدِّينُ واصِباً أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ (52) وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْئَرُونَ (53) ثُمَّ إِذا كَشَفَ الضُّرَّ عَنْكُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْكُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ (54) لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (55)

وَ يَجْعَلُونَ لِما لا يَعْلَمُونَ نَصِيباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (56) وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ (57) وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ (58) يَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى‏ هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ (59) لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (60)

وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ (61) وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما يَكْرَهُونَ وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى‏ لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (62) تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (63)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 199

ترجمه آيات‏

 (ترجمه)

خدا امر فرموده كه دو خدا براى خود نگيريد همين است و جز اين اين نيست اله و آفريننده يكى است و از من بترسيد (51)

و مخصوص باو و ملك او است آنچه در آسمانها و زمين است و براى او است دينى كه واجب و لازم است آيا غير خدا را ميپرستيد (52)

و آنچه نعمت براى شما است آن از جانب خدا است وقتى كه سختى بشما اصابت نمود بسوى خدا تضرع ميكند (53)

پس از آن وقتى كه سختى را خدا از شما برداشت جماعتى از شما بپروردگارشان شرك مى‏آورند (54)

تا اينكه كافر گردند بآنچه بآنها اعطاء نموديم (بايد) از آن (نعمتها) بهره بردارى كنيد بزودى ميدانيد (و بنتيجه عملتان خواهيد رسيد) (55)

و اين كافرين قرار ميدهند براى چيزهائى كه علم ندارند (بتها) قسمتى از آنچه روزى آنها كرده‏ايم همانا قسم بخدا كه البته از آنها سؤال ميشود از آنچه بودند كه افتراء ميزدند (56)

و براى خدا دخترها قرار ميدهند خدا منزّه و مبراء از اين نسبتها است و براى آنان است آنچه را كه آرزو دارند (57)

و وقتى بيكى از اين كافرين بپيدا نمودن دختر مژده دهند صورت او سياه ميگردد از غم در حاليكه غضبناك است (58)

خود را از بدى آنچه بوى بشارت داده شده پنهان ميدارد (انديشه ميكند) كه آيا او را بطور خوارى نگاه دارم يا او را در خاك كنم آگاه باش بد است آنچه كه آنها حكم ميكنند (59)

براى كسانيكه بآخرت ايمان ندارند مثالهاى بدى است و مخصوص بخدا است مثل اعلا و او است غالب و درستكار (60)

و اگر خدا مردم را بسبب ظلمشان مؤاخذه مينمود باقى نميگذاشت بر روى زمين جنبنده‏ئى و لكن مؤاخذه آنها را عقب مى‏اندازد تا وقت معيّن وقتى مدت آن آمد نه ساعتى باز پس آيند و نه پيشى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 200

 مى‏گيرند (61)

و اين كافرين آنچه را كه بر خود نمى‏پسندند نسبت بخدا ميدهند و بدروغ ميگويند كه براى آنها پاداش نيكو است محققا براى آنها آتش است و بدرستيكه آنها پيش از همه بدوزخ ميشتابند (62)

قسم بخدا كه ما رسولانى فرستاديم بسوى كسانيكه پيش از تو بودند و شيطان اعمال آنها را در نظرشان آراسته گردانيد پس شيطان دوست آنها است در زمان رسالت تو و براى آنها است عذاب دردناك (63)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 201
 (توضيح آيات)

وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ فَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ (إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ) نفى عدد را مؤكّد ميگرداند آيا نمى‏بينى اگر همين قدر گفته شود اللّه اله است و مؤكد نگرداند بواحد وحدت از آن استفاده نميشود بلكه فقط الهيت از آن معلوم ميگردد (فَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ) كلام از غيبت بمتكلم آمده و نگفته (فاياه فارهبون) براى اينكه اين طور در ترسانيدن بليغ‏تر است با اينكه قبلا بلفظ متكلم آمده. (طبرسى) ممكن است در توجيه آيه گفته شود چون مشركين دو اله قائل بودند يكى را مبدء آفرينش ميدانستند و ديگر خدايانى كه آنها را آلهه ميناميدند و چنين گمان ميكردند كه تدبير عالم محوّل بآنها است و آن بتها را عبادت مينمودند بگمان اينكه اينها نزد حق تعالى مقام و منزلتى دارند و نظام عالم بدست آنها داده شده و آنان را شفعاء و واسطه بين خود و خدا قرار ميدادند اين بود كه وقتى از آنها سؤال ميشد براى چه بتها را پرستش ميكنيد ميگفتند (لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏) بنا بر اين توجيه مقصود از نهى (إِلهَيْنِ) چنين ميشود كه خداوند كه آفريننده عالم است، بذات بى‏زوال خود مى‏آفريند و امور عالم تحت تدبير خود او است و ديگرى در امر عالم دخالتى ندارد پس بايستى از من كه خداى منفرد بوجود و تدبير عالم ميباشم بترسيد و ديگرى نپرستيد.

بعبارت ديگر شايد نهى از اتخاذ الهين يكى اله خلق باشد و ديگر اله تدبير و ارشاد به اين كه اله متعدّد نيست اله خلق و اله تدبير يكى است در پرستش و عبادت كسى را با او شريك قرار ندهيد و از غضب و سخط حق تعالى انديشه نمائيد وَ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَهُ الدِّينُ واصِباً در مفردات گفته الوصب السقم اللازم و قد وصب فلان فهو وصب و اوصبه كذا فهو يتوصب نحو يتوجع قال تعالى (وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ) (وَ لَهُ الدِّينُ واصِباً)                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 202

 فتوعد لمن اتخذ الهين و تنبيه انّ جزاء من فعل ذلك عذاب لازم شديد الخ).

خلاصه معنى آيه چنين ميشود كه حق انسان اين است كه هميشه و در تمام حالات آفريننده آسمان و زمين را اطاعت نمايد و بر آنچه امر نموده عصيان نورزد همان طورى كه ملائكه را اين طور توصيف نموده قوله تعالى در باره آنها است (لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ).

أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ آيه پس از اعتراض بر آنهائى كه دو خدا براى خود فرا گرفته‏اند بهمزه استفهام كه در مقام انكار ميآورند آنها را تخطئه ميكند كه آيا شما بغير خداى واحد احد توجّه داريد و رو ميآوريد.

و در آيات امر بتقوى بسيار شده و تقوى مأخوذ از وقايه است چنانچه گفته ميشود (وقاه السوء يقيه وقاية) و قوله تعالى (اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ) و تقوى اسم وقايه است و تاء در آن بدل از واو است و ممكن است باقى گذاردن تقوى را بمعنى لغوى آن و بنا بر اين معنى (اتَّقُوا اللَّهَ) چنين باشد كه خدا را حفظ كنيد بدوام توجه و اقبال بسوى او و انقطاع از غير او بطوريكه امور دنيوى شما را از ياد حق تعالى مشغول نگرداند و حمل نمودن تقوى را بر ترك معاصى و محرمات و فعل طاعات از لوازم معنى تقوى است نه عين آن زيرا كه لازمه توجه كامل ترك معاصى و فعل طاعات است.

در معانى الاخبار باسناده از ابى بصير است كه گفته از ابا عبد اللّه (ع) سؤال كردم از قول حق تعالى (اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ) فرمود اين است كه اطاعت كند و عصيان نكند و متذكر باشد و فراموش نكند و شكر كند و كفران نكند الخ.

و شايد بهمين معنى حقيقى تقوى اشاره دارد اخباريكه تصريح نموده كه تقوى از امور قلبيه است نه از امور بدنيه از جمله آنها روايتى است كه در بحار از كتاب صفات الشيعه شيخ صدوق بسند خود از على بن عبد العزيز نقل ميكند كه گفته ابا عبد اللّه عليه السّلام فرمود يا على بن عبد العزيز مغرور نكند تو را گريه آنها                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 203

 همانا تقوى در قلب است.

و آيات بعد مثل (وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْئَرُونَ) مؤيّد همين معنى است كه چون هر نعمتى از او است پس بايد رو باو آوريد، و (ما) شرطيه باشد يا موصوله متضمن معنى شرط است و در معنى اخبار است به اين كه آنچه نعمت در دست شما است از صحت يا غناء يا غير آن از جانب خدا است و وقتى بشما سختى اصابت نمود از مرض يا فقر يا مصيبتى بسوى او تضرّع و زارى ميكنيد ثُمَّ إِذا كَشَفَ الضُّرَّ عَنْكُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْكُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ (مِنْكُمْ) من تبعيضى، آيه اخبار باين است كه بعضى از شما مردم اينطوريد كه وقتى سختى و مصيبتى بشما وارد گرديد رو بخدا ميآوريد و بتضرع و مسئلت رفع بلاء مى‏طلبيد و وقتى سختى از شما برطرف گرديد عوض اينكه شكر نعمتهاى الهى را نمائيد بپروردگارتان شريك ميآوريد، شايد مقصود از شرك در اينجا شرك در مقام افعال باشد يعنى رفع شدن بلا را مستند باسباب دانند و از مسبب الاسباب غافل گردند و شايد مقصود مشركين باشند كه هنگام بيچاره‏گى بآنفطرت توحيدشان رو بخدا آرند و پس از برطرف شدن بلاء باز بشركشان برگردند لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ اين آيه تأييد ميكند توجيح اول را كه در آيه بالا شد كه كفر آنها از قبل نعمتى است كه بآنها تفضل شده بعضى از نجات يافته‏گان كفران نعمت ميكنند يعنى نعمت را از خدا نميدانند پس بامر تهديدى فرموده بآنهائيكه بنعمتهاى خدا كافر شدند كه يك اندك مدتى از حيات دنيا متمتع گرديد پس بزودى يا قبل از مرگ يا پس از مرگ كيفر عملتان را خواهيد ديد.

وَ يَجْعَلُونَ لِما لا يَعْلَمُونَ نَصِيباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَفْتَرُونَ ضمير (وَ يَجْعَلُونَ) آيه را عطف داده بآيات بالا از خطاهاى كفار و در مقام بيان اعمال ركيك مشركين برسولش خبر ميدهد كه اينان از آنچه بآنها روزى داده‏ايم از كشتها و زراعتها و چهارپايان براى بتهايشان قسمتى ميگذارند قوله
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 204

 تعالى در سوره انعام آيه 126 راجع بمشركين فرموده (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَكائِنا الخ) و بقسم (تَاللَّهِ) و لام تأكيد و نون ثقيله آيه را مؤكّد ميگرداند كه آنان البته در موقع سؤال واقع ميگردند از آنچه افتراء ميزنند و بتها را شريك خدا قرار ميدهند.

وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ (وَ يَجْعَلُونَ) نيز عطف بآيه بالا است كه خبر ميدهد كه از جمله اعمال ركيك مشركين نيز چنين است كه براى خدا دختران قائل ميگردند (سُبْحانَهُ) يا براى تنزيه است از نسبت ولد يا براى تعجّب آمده كه اين نسبت عجيبى است كه بخدا ميدهند مفسرين گفته‏اند كه خزاعه و كنانه ميگفتند ملائكه دختران خدا ميباشند قوله تعالى (وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً) سورة الزخرف آيه 19، و بنو مدلج ميگفتند كه حق تعالى با جنّ ازدواج نموده و ملائكه متولد شدند قوله تعالى (وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً) سورة الصافات آيه 158، در اين آيه ذات متعال خود را تنزيه ميكند و خبر ميدهد كه اينان از روى شهوات و ميول نفسانى خود كه چون پسران را شريف و نيرومند ميدانند نسبت بخود ميدهند و دختران را چون پست و حقير ميپندارند نسبت بخدا ميدهند و خداوند منزّه و مبرّا است از اينكه نسبت اولاد باو بدهند.

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ، الى قوله ما يَحْكُمُونَ چون اعراب از روى نفهمى و بى‏خردى دختران را عار مى‏پنداشتند وقتى بآنها مژده دختر ميرسيد از شدّت غضب و عصبيت جاهليت روى او سياه ميگرديد و با خود انديشه مينمود كه چگونه او را از قوم مخفى كنم آيا او را در خاك پنهان گردانم يا با خوارى وى را نگهدارم اين است كه خداى تعالى فرموده كه (ساءَ ما يَحْكُمُونَ) رأى و حكم آنها بر خلاف روش نيك عقلائى است كه نسبت بدختر اين طور حكم ميكنند كه يكجا دختر را نسبت بخدا ميدهند و از طرف
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 205

 ديگر آنرا اين طور پست و حقير ميدانند.

لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ شايد مقصود از مثل صفت باشد يعنى آنهائيكه ايمان بآخرت ندارند اينان متصف باوصاف بدى ميباشند و رأى و انديشه آنان ركيك و غير عقلائى است چنانچه از روى نفهمى نسبت اولاد بخدا ميدهند در حاليكه براى خدا است مثل اعلا از صفات جلال و جمال و غناء ذاتى و الوهيت و وحدت و باقى صفات كماليه وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى بقرينه ناس در آيه مرجع ضمير (عَلَيْها) زمين ميشود يعنى اگر خدا مردم را بسبب ظلمشان در همين عالم مؤاخذه مينمود در زمين جنبنده‏ئى باقى نميگذاشت و همه را هلاكت ميگردانيد، و مقصود از (دَابَّةٍ) يا مطلق است كه تمام جنبنده‏ها از حيوانات و افراد بشر را شامل گردد چنانچه ظاهر آيه چنين مينمايد يا مقصود همان كفارند نظر به اين كه اگر دابّة را حمل بر عموم كنيم لازم ميآيد كه نسبت بمؤمنين و حيوانات بيگناه ستم شده باشد و آن منافى با عدل است اين است كه مفسرين آيه را دو طور تفسير نموده‏اند بعضى لفظ دابّه را باطلاق باقى گذارده‏اند و بعضى مقيّد نموده‏اند بكفار لكن ممكن است در آيه توجيه ديگرى بشود و گفته شود كه شايد مقصود از (دَابَّةٍ) مطلق جنبنده‏گان (و ما يدبّ على الارض) باشد از حيوانات و افراد بشر و تتمه آيه (وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى الخ) پيش بينى شده براى رفع همين محظور كه اگر خداى تعالى براى ظلم كفار تمام افراد بشر از مؤمنين و اطفال و حيوانات را هلاك گرداند ظلم و ستم ايجاب مينمايد و ظلم منافى با عدل است اين است كه گويا فرموده براى اينكه بافراد بيگناه ستم وارد نشود ما مؤاخذه را عقب انداختيم.

فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ لكن وقتى آن مدتيكه در عالم قضاء ازلى مقرر گرديده نه ساعتى عقب‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 206
مى‏افتد و نه ساعتى جلو و ظاهرا از ساعتى كه در آيات و احاديث نام برده شده آن ساعت معهود كه شصت دقيقه باشد نيست شايد مقصود از ساعت مثل يك دقيقه يا كمتر باشد.

وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما يَكْرَهُونَ وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى‏ لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ و قرار ميدهند آنچه را كه از آن كراهت دارند مثل دختران براى خدا و با اين نسبت زبان آنها وصف دروغ ميكند و چنين اظهار ميكنند كه براى آنها است نيكوئى از درجات بهشتى يا ثواب نيكو زيرا كه ميگفتند (وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى‏ رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْنى‏) سوره فصّلت آيه 50. يعنى اگر برگردانيده شوم من بسوى پروردگارم پس براى من حالتى نيكو خواهد بود.

تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ در اين آيه حق تعالى نظر باهميت ارسال پيمبران و كتابهاى آسمانى بذات خودش قسم ياد مينمايد و رسولش را متذكر ميگرداند كه همين طورى كه تو را بسوى امّتهائى ارسال نموديم پيش از تو نيز براى ارشاد و اتمام حجت بر خلق پيمبرانى فرستاده بوديم و شيطان اعمال آنان را در نظرشان جلوه داد و تابع نفس و شيطان گرديدند و (الْيَوْمَ) يعنى در زمان تو هم اى رسول اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) شيطان ولى و دوست آنها است همانطوريكه در زمان سابق بود و عذاب دردناك براى چنين كسانى آماده گرديده، و بعضى گفته‏اند كه الف و لام (الْيَوْمَ) براى عهد است و روز معهود قيامت است.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 207

 [سوره النحل (16): آيات 64 تا 72]

وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (64) وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (65) وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِينَ (66) وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (67) وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ (68)

ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (69) وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ (70) وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلى‏ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَواءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (71) وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ (72)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 208

 [ترجمه‏]

ما بر تو (اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) كتاب نازل ننموديم مگر آنكه براى كافرين ظاهر گردانى آنچه را كه در آن اختلاف نمودند (و اين قرآن) هدايت و رحمت است براى جماعتيكه ايمان آوردند (64)

و خدا از آسمان آب را فرود آورد و بآب زنده گردانيد زمين را پس از اينكه مرده بود حقيقة در اين آيت و نشانه‏ئى است براى جماعتيكه گوش شنوا دارند (65)

و آنچه براى نفع شما است در چهارپايان هر آينه عبرتى است از آنچه در بطن آنها است كه از بين سرگين و خون شير خالص بشما مى‏نوشانيم كه گوارا است براى كسانيكه مى‏آشامند (66)

و از ميوه‏جات نخل خرما و درخت انگور كه از آنها نوشابه‏هاى شيرين و رزق نيكو ميگيريد بحقيقت در آن آيتى است براى كسانيكه تعقّل ميكنند (67)

و پروردگار تو بزنبور (عسل) وحى نمود كه از كوهها و درختان و سقفها خانه‏ئى بگير (68)

پس از آن از ميوه‏هاى (شيرين) تغذيه نما و برو در راههاى پروردگارت رام شده بيرون ميآيد از شكم او شيرينيهائى كه رنگهاى آن مختلف است و براى مردم در آن شفاء است همانا در آن آيتى است براى جماعتى كه تفكّر ميكنند (69)

و خدا شما را آفريد پس از آن شما را ميميراند و بعضى از شما را بانحطاط پيرى ميرساند بطوريكه آنچه دانسته‏ايد فراموش ميكنيد حقيقة خدا عالم و توانا است (70)

و خدا بعضى شما را بر بعضى در روزى برترى داد پس آنكسيكه رزقش افزون گرديد بزيردستان و غلامان خود نميدهد تا آنكه آنها با او مساوى باشند آيا بنعمت خدا انكار ميكنيد (71)

و خدا قرار داد از نفسهاى شما ازواج و از زنهاى شما پسرها و نواده‏گان و شما را از طيّبات روزى داد با اين حال آيا بباطل ايمان مى‏آورند و بنعمت خدا آنها كفران ميكنند (72)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 209

 (توضيح آيات)

وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ بماء نافيه (ما أَنْزَلْنا) و الّاى استثنائيه (إِلَّا لِتُبَيِّنَ) منحصر ميگرداند غرض از انزال كتاب يعنى (قرآن) را بدو مطلب يكى اينكه براى آنها شايد مقصود از ضمير (لَهُمُ) مشركين باشد ظاهر گردانى آنچه را كه مشركين در آن اختلاف نمودند راجع بتوحيد و معاد و نبوّت خاتم الانبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و باقى امور و حقيقت هر مطلبى را بطور وضوح براى افراد بشر بيان نمائى تا اينكه راه و روش درستى و حقيقت را دريابند و در آن سلوك نمايند و ديگر نزول قرآن هدايت و رحمت است براى جماعتى كه ايمان ميآورند، هدايت است زيرا كه قرآن ريسمانى است كشيده شده بسوى پروردگار عالميان و راه نمائى است بطريق مستقيم كه سر انجام آن قرب بجوار ايزد متعال است، و رحمت است كه مؤمنين از قبل تعليمات قرآنى و عمل بآن مشمول رحمت خداوندى ميگردند، آيه مشعر بر اين است كه قرآن نسبت بكفار رهنماى بسوى حق تعالى و اتمام حجت است و نسبت بمؤمنين ايصال بمطلوب است.

وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ آيه در مقام تذكر دادن بعضى از نعمتهاى الهى است كه بالاترين آنها آب است كه سبب حيات تمام نباتات و اشجار و گياهها است و زمين مرده كه در فصل زمستان مرده‏ئى ميماند كه آثار حياتى نباتى در آن ظاهر نبود بباران آنرا زنده گردانيده و زنده شدن زمين در فصل بهار پس از مردن آن آيت و نشانه ايست براى آنكسانيكه گوش شنوا دارند.

و بقرينه (يَسْمَعُونَ) ميشود آيه را توجيه نمود و گفته شود شايد                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 210

 مقصود از (ماءً) قرآن باشد زيرا كه آيه بواو (وَ اللَّهُ) عطف داده شده بآيه بالا كه راجع باوصاف قرآن بود و مقصود از (فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ الخ) دل مرده بشر باشد كه بآيات قرآنى زنده ميگردد بحيات روحانى و (لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ) اشاره باين باشد كه قرآن زنده ميكند دلهائى را كه گوش شنوا دارند و از آيات قرآن متنبّه ميگردند و آنرا آيت و نشانه رحمت ميدانند.

وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِينَ ضمير (بُطُونِهِ) كه هم مذكر و هم مفرد است باعتبار لفظ است نه باعتبار معنى زيرا باعتبار معنى چنانچه در آيه ديگر آمده (بُطُونِها) ضمير مؤنّث خوانده شده و مقصود از انعام شتر و گاو و گوسفند است و (مِنْ بَيْنِ) من بيانيه متعلق است به (نُسْقِيكُمْ) يعنى از شير انعام بشما ميآشامانيم.

و از ابن عباس نقل شده كه گفته بهيمه چون علفى ميخورد در شكم او پخته ميشود و در آن سه طبقه پديد ميگردد قسمت اول آن فرث است (فضله او) و قسمت اعلاى آن خون است و قسمت وسط آن شير است كه از پستان او جارى ميگردد و خون در رگهاى آن جريان دارد و باقى ميماند فرث كه از ممرش خارج ميشود (مجمع البيان) وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ يعنى براى شما عبرت است در آن چيزيكه بيرون ميآوريم از ميوه درخت خرما و درخت انگور، واو (وَ مِنْ ثَمَراتِ) آيه را بآيه بالا عطف داده و اشاره بنعمتهاى ديگرى است از ثمرات اشجار و منافعيكه از آنها عايد بشر ميگردد كه از جمله آنها نخل خرما و درخت انگور است و تخصيص باين دو شايد از جهت شيرينى و لطافت آنها است و اينها را آيت و نشانه بحساب آورده براى آنهائيكه تعقل ميكنند و فكر خود را بكار مى‏اندازند كه چگونه از بين آب و خاك و باقى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 211

 عناصر از درخت خشگ چنين مأكولات لطيف شيرين زود هضم بيرون ميآيد و آنها كسانى خواهند بود كه از اثر پى بمؤثّر و از نظام عالم پى بمربى آن ميبرند و مؤثّر را در اثر مينگرند.

و در خرما و انگور دو فائده تذكر ميدهد (سَكَراً) و آن در موقعى است كه از آن مسكرات بعمل ميآيد، و ديگر (رِزْقاً حَسَناً) و آن در غير آن است و اينكه (رِزْقاً حَسَناً) عطف به (سَكَراً) داده ارشاد بر اين است كه از خرما و انگور خمر گرفتن رزق نيكو نيست.

وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ، الى قوله: يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها

 (سخنان مفسرين در توجيه آيه)

1- خدا بزنبور عسل الهام كرد. (حسن و ابن عباس و مجاهد) 2- بقولى خدا در غريزه زنبور چيزى قرار داد كه از غير او مخفى است.

3- ابو عبيده گفته وحى در كلام عرب بر چند وجه آمده: 1- وحى نبوت.

2- الهام. 3- اشاره. 4- كتاب. 5- سر گفتن وحى نبوت در قوله تعالى (أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ) الهام در قوله تعالى (وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ) (وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏) اشارة در قوله تعالى (فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا) مجاهد گفته يعنى بآنها اشاره كرد، و ضحاك گفته نوشته براى آنها.

و سرّ قوله تعالى (يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً) اصل وحى نزد عرب اين است كه انسان بپنهانى چيزى برفيقش القاء كند، و اما آنچه از ابن عباس روايت شده كه وحى نيست مگر قرآن مراد اين است كه قرآن وحى است و جبرئيل بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل كرده نه اينكه انكار كرده آنچه را كه ما گفتيم و گفته ميشود: اوحى له، و اوحى اليه.

حجاج گفته (اوحى لها القرار فاستقرت) يعنى خدا بزنبور عسل الهام كرد كه در كوهها و درختها و غيره براى عسل منزل بگيرد و احدى چنين قدرتى
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 212

 قدرتى ندارد كه مثل زنبور عسل خانه بسازد. (مجمع البيان) و چنانچه بعضى در معنى وحى گفته‏اند وحى اشاره خفيه و الهام القاء معنى است در قلب قوله تعالى (وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ) (وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ) و چون وحى و الهام در اصل معنى يكى است اين است كه وحى و الهام هر يك بجاى ديگرى استعمال گرديده و عرفا وحى مخصوص بانبياء و الهام مخصوص باولياء است و ظاهرا هر دو معنى مخصوص بذوى العقول است لكن وحى نسبت بنحل كه در آيه ذكر شده شايد مقصود غريزه‏ئى باشد كه خلاق متعال بجاى عقل و رويّه انسانى در حيوانات قرار داده و زنبور عسل بهمان غريزه خدا داده خانه مسدّس با آن ظرافت كاريها كه هيچ مهندس و نقاشى هر قدر ماهر باشد نتواند كوچك‏تر آنرا بناء كند آن بغريزه او است نه اينكه بطور الهام باشد، و شايد اينكه آنرا وحى ناميده نظر ببزرگى صنعت او است كه چنين عملى از حيوان بآن خوردگى و بى‏مقدارى از اسباب عادى خارج است و بكمك ملائكه عمّال واقع گرديده زيرا ظاهرا خود زنبور عسل علم بعلم و عمل خود ندارد، و الهام مخصوص باولياء است كه بسبب ارتباط آنها بعالم روحانيين و علم آنها بعوالم مافوق الطبيعه چنين كرامتى نصيب آنها گرديده، مگر اينكه وحى را تعميم دهيم و مشترك لفظى بدانيم و در هر موقعى با قرينه استعمال شود چنانچه استعمال آن در قرآن مجيد بسيار است يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ يعنى از بطن زنبور عسل آشاميدنى بيرون ميآيد برنگهاى مختلف بعضى در شدّت سفيدى و بعضى زرد رنگ و بعضى مايل بسرخى زيرا كه نحل الوان مختلف از نباتات و گلها را تناول ميكند و آنرا خداوند عسل ميگرداند.

فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ قتاده گفته كه عسل شفاء از دردها است، و روايت شده از عبد اللّه بن مسعود كه گفته (عليكم بالشفائين القرآن و العسل) قرآن شفاء باطن است و عسل شفاء ظاهر (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ) قرآن شفاء از امراض                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 213

 روحانى است از شرك و حقد و حسد و باقى اوصاف نكوهيده نفسانى و عسل براى رفع بلغم و بسيارى از امراض طبيعى نافع است.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ آيت و نشانه بودن همين كه از حيوان ضعيفى چنين نقشه و نظم بديع پديد ميگردد و اينطور اعمال كه نتيجه آن عايد انسان ميگردد و از بزرگترين آثار عجيب بشمار ميرود نسبت بكسانى است كه فكر و تدبّر دارند و در نظر نمودن در آثار مخلوقات بر علم و دانش و ايمان آنها افزوده خواهد گرديد.

راغب راجع بوحى بيانى دارد كه براى توضيح اجمالى از آنرا ترجمه مينمائيم: الوحى الاشارة السريعة و اشاره سريع گاهى بكلام است بطور رمز يا تعريض يا بصورتيكه تركيب از حروف نشده يا باشاره ببعض جوارح و بكتابت و حاصل از موارد استعمال آن اين است كه وحى القاء معنى است بنحويكه مخفى باشد بر كسيكه قصد فهم آنرا نداشته باشد پس الهام القاء معنى است در فهم حيوان از طريق غريزه و همچنين ورود معنى است در نفس از طريق رؤيا يا از طريق وسوسه يا باشاره تمام اينها از اقسام وحى است و در قرآن در تمام اين معانى استعمال شده مثل قوله تعالى (وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ) و قوله (وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏) سوره قصص، و قوله (إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِيائِهِمْ) سوره انعام، و قوله (فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا) سوره مريم، و از جمله وحى تكلّم الهى است با انبياء و رسل، قوله تعالى (وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً) سوره شورى و در آداب دينى مقرر گرديده كه در غير نبى اطلاق وحى نكنند (انتهى خلاصة كلامه) وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ اين آيه اشاره است باستيلاء و قوّت و قاهريت حق تعالى نسبت بافراد بشر كه متذكر گردند و بدانند كه تمام شراشر وجودشان از حيات و موت و جوانى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 214

 و پيرى تحت قيوميت مبدء متعال واقع است شما را آفريده و دگر باره شما را ميميراند و جسم شما را خاك مينمايد و بعموم قدرت بعضى از شما در جوانى حيات دنيا را بدرود گوئيد و بعضى بپيرى ميرسيد (أَرْذَلِ الْعُمُرِ) ارذل افعل التفضيل از رذل و بمعنى پستى است يعنى بقدرى عمر شما طولانى ميگردد كه قوّه عقل و شعور رو بانحطاط ميگذارد (لِكَيْلا يَعْلَمَ) لام عاقبت است يعنى سر انجام بجائى ميرسد كه پس از دانش چيزى نميداند و قوّه حافظه و فهم او نقصان پيدا مينمايد و بعضى گفته‏اند كفّار چنينند لكن مؤمن چنين نيست.

آرى بقرينه (كم) در (خَلَقَكُمْ و يَتَوَفَّاكُمْ و مِنْكُمْ) كه تماما خطاب است شايد مقصود مشركين و كافرين باشند نه مؤمنين زيرا كه شخص مؤمن بآن روح ايمانى چنگ زده و بعروة الوثقاى توحيد متمسك گرديده و آن رشته‏ئى است كه گسسته‏گى ندارد و نيز چون مؤمن با تقوى عملش از مشكوة نور ولايت و نبوت اقتباس گرديده و اندازه‏ئى از آن بقلبش اشراق شده و ظاهرا چنانچه در اهلش مشاهده شده اضافه بر اينكه بپيرى فانى نميگردد دائما در ازدياد است (نُورٌ عَلى‏ نُورٍ) و اگردر پيرى بنظر خرف آيد براى اين است كه قواى حسيّه بدنى مثل چشم و گوش او ضعيف گرديده و در اثر آن ارتباطش بديگران كم شده نه اينكه در عقلش خلل پديد شده باشد.

و حاجى سبزوارى (ره) در بعض تأليفاتش در برهان دهم كه راجع به بتجرد نفس ناطقه آورده چنين گويد (اگر نفس ناطقه جسم و جسمانى بود بايستى بكلال و ضعف بدن ضعيف شود در صورتى كه چنين نيست بلكه بكلال و ضعف بدن و رياضت دادن آن بر قوّت عاقله افزوده ميشود چنانچه فرموده‏

 (موتوا قبل ان تموتوا)

و اگر گفته شود كه مى‏بينيم در آخر شيخوخيت بكلال بدن در تعقل ضعف پديد ميگردد و خرافت هويدا ميشود.

پاسخ اين است كه عقل ضعيف نشده بلكه وجود رابطى‏اش بديگران ضعيف شده نه وجود نفس                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 215

 آن، و ديگر اينكه اينهائيكه نسبت ضعف بعقل ميدهند تميز ندارند و مغالطه ميكنند عقل را بمدارك جزئيه يا عقول كامله كلّ را قياس كنند بعقول جزئيه كه جز مشتى خيال و وهم چيزى نيست و در عقل و معقول بالقوّه مانده‏اند و همچنين در طرف قوّت عقل بقوّت تن مغالطه كنند عقل كلّى را بعقل جزئى (عقل جزئى عقل را بد نام كرد) مدارك جزئيه قوّت گرفته عقلش خوانند (العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان) يعنى (جنّة المعارف و جنة الاعمال) فراست وهميه كجا و فراست عقليه نوريه كجا (اتّقوا من فراسة المؤمن فانّه ينظر بنور اللّه) كجا، و نيز اشتغال نفس در آخر عمر بتدبير بدن و مبالات بآن اوغل و اوفر است و از جهت انجبار ضعف تن و ضعف آلات نيز ضعف ظهور تعقل را ايجاب مينمايد اگر چه عقل اجلّ است از تدابير جزئيه لكن طبعا كشانده ميشود.

         تا بود باقى بقاياى وجود             كى شود صاف از كدر جام شهود

         تا بود پيوند جان و تن بجاى             كى شود مقصود كلّ برقع گشاى‏

         تا بود قالب غبار چشم جان             كى توان ديدن رخ جانان عيان‏

 جناب مولاى مؤمنين على عليه السلام با آن قوّت و زيبندگى (علىّ ممسوس فى نور اللّه) وقت رفتن فرمود

 (فزت بربّ الكعبة)

و اينكه فرموده‏

 (لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا)

بحسب كميت انوار يقين است نه باعتبار كيفيت. (پايان) وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلى‏ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَواءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ ظاهرا آيه اعتراض بمشركين است كه خدا بعضى از شما را از قبل رزق بر بعض ديگر فضيلت داده و آنكسانيكه توانگر و مالك رقاب بعضى عبيد گرديدند چنين نيستند كه مملوك خود را در مال با خود شريك گردانند، و اين آيه نظير آنجا است كه در مقام اعتراض بمشركين در سوره روم آيه 37 فرموده (ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ) ابن عباس فرموده نزول آيه در نصاراى نجران است كه عيسى را شريك‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 216
خدا ميدانستند و ميگفتند (الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ). (منهج) خلاصه اينكه آيه ارشاد بعقل است كه شما مشركين رجوع بعقل خود و و رويّه و عمل خود كنيد آيا هيچ مولائى عبيد خود را در مال يا در جهات ديگر شريك خود ميگرداند وقتى عقلاء چنين نميكنند شما چگونه بعضى از مخلوقات را شريك خدا ميگردانيد و بنعمتهاى خدا جحود مينمائيد و در افاضه نعمتهاى او عمل ديگرى را مدخليت ميدهيد.

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً از جمله نعمتهائيكه در آيه ببشر تذكر ميدهد اين است كه خدا از جنس شما ازواج و زوجهائى براى شما قرار داده و از زنها پسران (وَ حَفَدَةً) بعضى مفسرين گفته‏اند مقصود از (حَفَدَةً) نبيره است و بقول بعضى دخترانند زيرا كه حافد بمعنى سرعت كننده در خدمت است، و بقول ديگر مقصود خدمه و خدمت كننده‏گانند و بقول ديگر دامادهاى شخصند و همين قول مروى است از ابى عبد اللّه عليه السّلام، و بقول ديگر نه دخترى شخص يعنى دختر زنش از شوهر قبلى او.

وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ (وَ رَزَقَكُمْ) عطف به (اللَّهُ) است و اشاره ببعض ديگر از نعمتهاى او است يعنى خدا روزى شما را از طيّبات قرار داده آيا شما مشركين بباطل ايمان آورده‏ايد شايد مقصود از باطل بتها باشند آنها باطلند يعنى منشأ اثر نميباشند و آنچه شما از آنها مى‏طلبيد قدرت بر آن ندارند، و بقولى مقصود از باطل شيطان است زيرا كه شيطان در مقابل حقّ باطل است، خلاصه آيه اعتراض بمشركين نموده كه از حق و ولىّ نعمت خود گريخته و رو بباطل آورده‏ايد و بنعمتهاى خدا كفران ميورزيد.