کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
إبراهيم: آيات 1 تا 52 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 57
سورة ابراهيم (ع)

سورة ابراهيم (ع) مكية الّا آيتان، احدى و خمسون آية بصرى، اثنتان كوفى و نسب الى ابن عباس و الحسن و قتاده كه سوره مكيه است الّا دو آيه.

 [سوره إبراهيم (14): آيات 1 تا 8]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى‏ صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (1) اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ وَيْلٌ لِلْكافِرِينَ مِنْ عَذابٍ شَدِيدٍ (2) الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ (3) وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (4)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (5) وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ (6) وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ (7) وَ قالَ مُوسى‏ إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ (8)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 58

سوره ابراهيم بقول ابن عباس و قتاده و حسن در مكه نازل كرديده مگر دو آيه كه در جنگ بدر راجع بمشركين فرود آمده و آن (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً، الى قوله: فَبِئْسَ الْقَرارُ).

عدد آيات آن پنجاه و پنج است شامى، چهار حجازى، دو كوفى، يك بصرى و اختلاف در هفت آيه است. (مجمع البيان)

 [ترجمه‏]

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

اين قرآن كتابى است كه بر تو (اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرود آورديم تا اينكه مردم را از تاريكى (كفر) بيرون آورى بسوى نور ايمان بفرمان پروردگارشان و ارشاد نمائى آنها را بسوى راه خدا غالب ستوده (1)

آن خدائى كه براى او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و واى براى كافرين است از عذاب سخت (2)

آنكسانيكه دوست ميدارند حيات دنيا را و ترجيح ميدهند بر آخرت و باز ميدارند مردمان را از راه خدا و ميطلبند براى راه حق كجى را اينها در گمراهى دور هستند (3)

و ما رسولى نفرستاديم مگر بزبان ملّتش تا براى آنها (طريق حق را) ظاهر گرداند و خدا وا ميگذارد در گمراهى هر كسى را كه بخواهد و هدايت مينمايد هر كس را كه بخواهد و او غالب و درستكار است (4)

و همانا ما موسى را با آيات خودمان فرستاديم و گفتيم بيرون آور قومت را از تاريكى بسوى نور و آنها را متذكّر گردان بروزهاى خدا همانا در اين تذكر نشانه‏هائى است براى هر صبر كننده شكر كننده (5)

ياد كن وقتى را كه موسى بقومش گفت ياد كنيد نعمت خدا را بر شما وقتى كه شما را از قوم فرعون نجات داد كه بشما چه عذابهاى سختى مى‏چشانيدند پسرهاى شما را ميكشتند و دختران                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 59

 شما را زنده نگاه ميداشتند و در آن محنت آزمايشى بود شما را از جانب پروردگارتان (6)

و ياد كنيد اى بنى اسرائيل وقتى را كه پروردگار شما اعلام نمود شما را كه اگر شكر كنيد البته بر نعمت شما ميافزايم و اگر كفران نعمت كنيد همانا عذاب من سخت است بر ناسپاسان (7)

موسى بقومش گفت اگر شماها و هر كس كه در زمين است كافر گرديد خداوند بى‏نياز است از شكر شما و ستوده است بى‏ستايش خلق (8).                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 60

 (توضيح آيات)

الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى‏ صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ ظاهرا (كتاب) خبر مبتداء محذوف است يعنى (هذا كتاب) انزال مقابل نزول كه غالبا بمعنى فرود آمدن دفعى است، انزال فرود آمدن تدريجى است (صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ) بدل از نور است بتكرار عامل.

اين قرآن كتابى است كه بتدريج و آيه آيه بسوى تو خطاب برسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است فرود آورديم، لام (لِتُخْرِجَ) ظاهرا لام غرض است نه لام غايت يعنى غرض و مقصود از انزال قرآن اين است كه افراد بشر را از ظلمت كفر و شرك و گمراهى و ضلالت خارج گردانى و آنان را ارشاد نمائى بنور هدايت و ايمان.

شايد مقصود از (اذن) در (بِإِذْنِ رَبِّهِمْ) چنين باشد كه تو باعتبار جهات بشريت خود چنين قدرتى ندارى بسته بمشيّت الهى است كه هر كسى را خواهد هدايت مينمايد قوله تعالى در سوره قصص آيه 56 (إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ) و نسبت خارج گرديدن ناس را برسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از جهت واسطه بودن او است در هدايت كردن بشر و راهنمائى او آنها را بطريق خارج گرديدن از ظلمت كفر بسوى نور ايمان و رهسپار شدن مردم بسوى خداى غالب حميد خلاصه آيه ارشاد است بر اين كه اى رسول اكرم ما قرآن را بسوى تو فرستاديم و غرض و مقصودمان اين است كه مردم را ارشاد نمائى و بآنان بفهمانى كه در اثر كفر و شرك در ظلمت و تاريكى قلبشان فرو رفته‏اند و بتعليمات قرآن قلب و دلشان را روشن گردانى.

دانشمندان در معنى و حقيقت نور گفته‏اند نور (ظاهر بذاته مظهر لغيره) نور چيزى را گويند كه بخود ظاهر و ظاهر كننده غير باشد.

ايمان نور است و كفر ظلمت وقتى بتعليمات قرآنى نور معرفت در قلبى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 61

 پديد گرديد و باشراق آن جدول‏هاى قلب را روشن نمود اضافه بر اينكه تاريكى جهل را برطرف ميگرداند اخلاق و صفات نكوهيده مثل كبر و نخوت و خودپسندى و باقى اوصاف رذيله كه تمام اينها ناشى از جهل و عدم ايمان و معرفت بمقام ربوبى است تبديل مينمايد بصفات و ملكات حميده انسانى و اينكه ظلمات را بلفظ جمع آورده و نور را بلفظ مفرد در آيه (لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ) شايد سرّش همين باشد كه وقتى نور ايمان و معرفت بمقام ربوبى در قلبى پديد گرديد تمام رذائل نفسانى كه منبعث از جهل است برطرف ميگرداند.

اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ وَيْلٌ لِلْكافِرِينَ مِنْ عَذابٍ شَدِيدٍ (اللَّهِ) عطف بيان است يا بدل براى (الْحَمِيدِ) بنا بر مجرور بودن (اللَّهِ) كه سياهى قرآن است و اگر مرفوع باشد مبتداء است يعنى خداى عزيز حميد آنكسى است كه آنچه در آسمانها و زمين است ملك او و در تصرف او است.

ذات متعال بدليل (انى) كه از اثر پى بمؤثّر بردن است خود را بآثار جلى از آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است يعنى بجهان و جهانيان معرفى مينمايد كه افراد بشر صفات جلال و جمال احديت را از قبل آثار بشناسند و بدانند كه او است مالك ملك و ملكوت و زمام تمام امور بدست قدرت او است و ويل و عذاب شديد براى كسانى است كه بتعليمات قرآن ارشاد نشدند و قلب و روحشان بنور ايمان روشن نگرديده الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ (الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ) مبتداء، خبرش (أُولئِكَ) يستحبون از باب استفعال از محبّت است.

آيه در مقام معرفى كافرين در آيه بالا برآمده كه آنان كسانى ميباشند كه حيات دنيا را دوست ميدارند و اختيار ميكنند آن را بر آخرت و دنيا را بر آخرت ترجيح دادند و راه خدا را مى‏بندند بر مردم و طلب ميكنند براى راه خدا                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 62

 كجى و عيب را و اينها در گمراهى بسيار دورى افتاده‏اند كه راه هدايت را نمييابند وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ ضمير در (قَوْمِهِ) راجع برسول است و ضمير لهم راجع بقوم است و لام (لِيُبَيِّنَ) ظاهرا لام غايت است كه در مقام اتمام نعمت بر بشر تذكر ميدهد كه ما پيمبرى را نفرستاديم مگر بزبان قومش كه آنها سخن او را بفهمند و او طريق هدايت را بتواند بزبان خودشان بآنها بفهماند كه ديگر براى احدى عذرى باقى نماند و البته علت اينكه هر پيمبرى بزبان قومش ارسال شده نسبت بپيمبرانى كه براى قومى و جماعتى مبعوث گرديده‏اند ظاهر است لكن آن پيمبرانى كه بر تمام مردم رسالت داشتند مثل پيمبران اولوا العزم مخصوصا پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه در باره او فرموده (وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ) سوره سبأ آيه 27، چگونه با اين آيه تطبيق ميگردد.

در پاسخ ممكن است گفته شود چون رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در ابتداى رسالت مأمور گرديد كه نزديكان و قوم خود را هدايت نمايد قوله تعالى (وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ) وقتى عشيره را بزبان خودشان تبليغ مينمود اگر آنها همان ابتداء هدايت يافته بودند البته بطريق آنها امر رسالت فاش ميگرديد و مردم از دور و نزديك در مقام بر ميآمدند كه سخن پيمبر را بشنوند و طريق هدايت را بيابند و تحصيل لغت عربى بين مردم دائر ميگرديد و اين خود يك طريق هدايت است كه مردم در مقام علم و دانش برآيند اين است كه در ابتداء رسالت بايد هر رسولى بزبان قوم و اطرافيانش سخن گويد تا اينكه مطلب او فاش گردد.

و باضافه از جهت بيان كردن پيمبر احكام رسالت را بقوم خود بايستى بزبان آنها باشد نه از جهت رسالت او بر تمام مردم كه البته هر پيمبرى و امامى بتمام لغات عالم بوده و در مواردى كه ضرورت ايجاب مينمود بزبان آنها سخن ميگفت.

فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ همان طورى كه در جاهاى ديگر اين تفسير تذكر داده شده كه اگر چه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 63

 اين آيه و امثال آن بظاهر رأى اشاعر مرا كه قائل بجبرند تأييد مينمايد لكن وقتى اين آيه را با آيات ديگرى كه دلالت دارد كه انسان مجازات ميگردد بآنچه كه عمل نموده (فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ) (وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ) و امثال آن بسيار است جمع ميكنيم چنين ميشود كه خداوند در گمراهى واميگذارد كسى را كه ميداند ايمان نميآورد و هدايت ميكند كسى را كه در طريق هدايت قدم زند زيرا كه او غالب و مستولى است تمام امور را بنحو درستى و حكمت انجام ميدهد جور و منعى در كار حكيم نيست.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ الخ (أَنْ أَخْرِجْ) آن بيان است و بمعنى قول آمده، برسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم خبر ميدهد كه ما موسى را با آيات خود از عصاء و يد بيضاء و باقى معجزات بسوى قبطيان ارسال نموديم و باو گفتيم كه قوم خود بنى اسرائيليان را از ظلمتهاى كفر فرعونيان و از گمراهى بيرون بياور بسوى نور ايمان و هدايت و آنان را متذكر گردان بايّام خدا.

 (سخنان مفسرين در توجيه: ايّام اللّه) 1- بموسى امر نموديم كه قومش را متذكر گرداند بآنچه در امم سابقه واقع گرديده از هلاكت كسانى كه هلاك گرديدند براى اينكه از مخالفت بترسند (ابن زيد و بلخى) 2- بآنها ياد آورى نما نعمتهاى خدا را در باقى ايّام خدا يعنى غير ايام عذاب (ابن عباس و ابى بن كعب و حسن و قتاده و مجاهد) و از ابى عبد اللّه عليه السّلام نيز روايت شده 3- مقصود از ايام سنّت او و افعال او است از بنده‏گان خود از نعمتها و نقمتها و كنايه آورده ايّام را از نعمت و نقمت براى اينكه ايام ظرف است براى نعمتها و انتقامات و جامع كلّ آنها است. (از ابى مسلم)
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 64

 و اين جمع بين آن دو قول است. (مجمع البيان) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ اين جمله توجيه سوم را تأييد مينمايد زيرا كه انسان مؤمن در حاليكه در نعمت و رفاهيت است شكرگزار است و در حاليكه در بلاء و نقمت است صابر و راضى است.

وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ آيه اگر چه ظاهرا مقول قول حضرت موسى است لكن مناط آيه همه را مستوعب ميگردد، يعنى ياد آور اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قول موسى (ع) را كه در مقام اندرز و نصيحت قومش را متذكر گردانيد بموقعيكه اسير قبطيان و فرعونيان بودند و چگونگى عذاب آنها را بيادشان آورد كه ياد كنيد وقتى را كه شما در شكنجه فرعون بوديد پسرهاى شما را ميكشتند و زنهاى شما را باقى ميگذاردند و در اين بلاى بزرگى بود و حال كه خداوند شما را از بلاى فرعون نجات داده نعمتهاى خدا را بياد آوريد و شكر نمائيد.

وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ آيه عطف بآيه بالا است يعنى ياد آور اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وقتى را كه خدا اعلام نمود، به اين كه ياد كنيد اى بنى اسرائيل وقتى را كه خدا خبر داد اگر شما نعمتهاى خدا را شكر گذارى نموديد و اطاعت امر حق را نموديد نعمتها را بر شما زياد ميگرداند و اگر كفران نعمت نموديد و اطاعت فرمان الهى را ننموديد همانا بقطع و يقين بدانيد كه عذاب خدا سخت است.

هر كس شكر نعمت نمايد به اين كه هر نعمتى را بآن مصرفيكه براى آن اعطاء شده صرف نمايد، اگر مال است انفاق نمايد اگر علم يا قوّت بازو يا رياست يا غير اينها است هر نعمتى را در آنچه غرض از عطاى آن است در همان مصرف نمايد چنين كسى شكر آن نعمت را نموده و خداى تعالى بوعده‏ئى كه داده نعمت را زياد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 65

 ميكند لكن اگر كفران نعمت نمود و در غير وجه خودش مصرف گردانيد علاوه بر اينكه نعمت را از او ميگيرد وى را در مورد مجازات سخت واقع ميگرداند وَ قالَ مُوسى‏ إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ موسى (ع) بنى اسرائيليان را متنبّه گردانيد و گفت اينكه خداوند شما را از شكنجه فرعونيان نجات داده و اين قدر نعمت بشما عطاء نموده گمان نكنيد احتياجى بشما يا بايمان آوردن و عمل نيكو كردن شما داشته باشد او غنىّ بالذات است و بذات و حقيقت سرمديّت خود از همه بى‏نياز است نه ايمان كسى باو نفع مى‏بخشد و نه از كفر كسى ضررى بساحت كبريائى او وارد ميگردد اگر شما و هر كس كه در زمين است كافر گردد او غنى و بى‏نياز از خلق است.

         گر جمله كاينات كافر گردند             بر دامن كبرياش ننشيند گرد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 66

 [سوره إبراهيم (14): آيات 9 تا 17]

أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللَّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُرِيبٍ (9) قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُرِيدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (10) قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ ما كانَ لَنا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطانٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (11) وَ ما لَنا أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَيْتُمُونا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ (12) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ (13)

وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامِي وَ خافَ وَعِيدِ (14) وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ (15) مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ يُسْقى‏ مِنْ ماءٍ صَدِيدٍ (16) يَتَجَرَّعُهُ وَ لا يَكادُ يُسِيغُهُ وَ يَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ما هُوَ بِمَيِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِيظٌ (17)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 67

 [ترجمه‏]

آيا اخبار پيشينيان شما مثل قوم نوح و عاد و ثمود و آنهائيكه بعد از آنها بودند و بجز خدا كسى بر حال آنها مطلع نيست بشما نرسيده كه پيمبران بر آنها آمدند با معجزات روشن و آنها دستهايشان را برگردانيدند در دهن‏هايشان و گفتند ما بآنچه فرستاده شده‏ايد كافريم و حقيقة ما در شك هستيم از آنچه ما را بسوى آن ميخوانيد (9)

پيمبران گفتند آيا در وجود خدا شكى است كه او آفريننده آسمانها و زمين است خدا شما را بايمان ميخواند تا بعضى گناهان شما را بيامرزد و عذاب شما را عقب بيندازد تا وقت معين (كافرين) در پاسخ گفتند شما نيستيد مگر بشرى مثل ما ميخواهيد ما را بازداريد از آنچه پدرهاى ما عبادت مينمودند (و اگر راست ميگوئيد) معجزه و آيات ظاهرى براى ما بياوريد (10)

پيمبران گفتند (در ظاهر) ما نيستيم مگر بشرى مثل شما و لكن خدا بر هر كس از بندگانش بخواهد منت ميگذارد و ما را ميسر نيست معجره بياوريم مگر باذن خدا و مؤمنين بايد بر خدا توكل نمايند (11)

و چيست ما را و چه عذرى داريم كه بر خدا توكل ننمائيم و همانا او ما را براه راست هدايت نموده و قسم بخدا كه البته صبر ميكنيم بر آنچه بر ما اذيت ميكنيد و بايد بر خدا توكل كنند توكل كنندگان (12)

كسانيكه كافر شدند برسولان گفتند البته شما را از زمين خودمان بيرون ميكنيم يا عود كنيد بملت ما پس وحى نمود بسوى رسولان پروردگار آنها كه البته ستمكاران را هلاك ميكنم (13)

و شما را بعد از آنها در زمين ساكن ميگردانم و اين فضيلت براى كسى است كه از مقام كبريائى حق تعالى ترسناك باشد و بترسد از وعيد عذاب من‏

پيمبران از خدا طلب يارى نمودند و نااميد و بى‏بهره گرديد هر جبار سركشى (15)

و عقب (عذاب دنيا) جهنم است و از عذاب چرك جهنميان مى‏آشامانند (16)

و موت از هر مكانى بر آنها ميآيد و آنان مرده نيستند و در پس اين عذاب عذاب سخت‏تر است و آن خلود در جهنم است (17).                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 68

 (توضيح آيات)

أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ پس از حكايت موسى (ع) و اندرز او بگروهش، ظاهرا آيه خطاب بقوم نبىّ خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مينمايد و بهمزه (أَ لَمْ) كه براى تقرير ميآورند بآنها خطاب ميكند كه آيا شما خبردار نشديد يعنى البته خبردار شده‏ايد بامم گذشته‏گان مثل قوم نوح كه بطوفان هلاك شدند و عاديان كه بصيحه آسمانى هلاك گرديدند و ثموديان كه مبتلا بسنگ ريزه شدند و كفاريكه پس از آنها بودند كه عدد آنها را جز خدا كسى نميداند كه بر تمام آنها پيمبران ارسال گرديدند با معجزات بيّن و ظاهر.

بمقتضاى لطف و كرم خداوندى و اتمام حجت بر خلق چنانچه اين آيه خبر ميدهد پيمبران بسيارى بر امّتهاى بيشمارى براى ارشاد خلق پى در پى آمده‏اند و چون زمان خيلى امتداد دارد عدد پيمبران و امم را جز خدا كسى نميداند بروايت ابن عباس كه از كتاب معالم نقل ميكند كه گفته بين اديان و ابراهيم گذشته و از اهل آن زمان و پيمبرانشان كسى اطلاعى ندارد.

فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُرِيبٍ (سخنان مفسرين در توجيه آيه) 1- رسولان مى‏آمدند با معجزه‏ها و حجتهاى ظاهر و كفار نميگذاردند كه پيمبران تكلّم بحق نمايند و طريق تكلم را بر آنها سدّ مينمودند، و بنابراين تفسير دو ضمير در (أَيْدِيَهُمْ) و (أَفْواهِهِمْ) هر دو راجع برسل است و كنايه از اجبار آنها است بر اينكه تكلم ننمايند و ساكت نمودن آنها را و بازداشتنشان را از تكلم نمودن بحق كنايه آورده به اين كه بدستهايشان دهنهاى آنها را گرفته‏اند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 69

 و نميگذارند تكلم نمايند و تأييد ميكند اين توجيه را قوله تعالى (إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ).

2- وقتى پيمبران با حجتهاى ظاهر آمدند و كفار را ارشاد بحق نمودند آنها از غيظ و غضب يا از روى تعجب يا استهزاء دستهايشان را بدهانشان ميگذاردند مثل كسيكه خنده بر او غلبه ميكند دست بدهان ميگيرد.

3- دستهاى خود را بر دهان رسولان ميگذاردند كه تكلم نكنند.

4- مقصود بيد نعمت است يعنى نعمت پيمبران را كه عبارت از مواعظ و حكم و شرايع بوده بدهنهاى خود پيمبران ردّ ميكردند و آراء ديگرى نيز از مفسرين نقل شده لكن قول اخير كه از قتاده و مجاهد نقل شده نزديك‏تر بواقع مى‏نمايد.

قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى وقتى كافرين مانع از گفتار پيمبران ميشدند و نميگذاردند آنها سخن بگويند كافرين را ارشاد بعقلشان مى‏نمودند، و بهمزه انكارى آنان را متنبه ميگردانيدند و ميخواستند بآنها بفهمانند كه ما چيزى بر خلاف حكم عقل نميگوئيم شما رجوع بعقل خودتان بنمائيد و بنظر تدبّر خلقت آسمانها و زمين را بنگريد و نظام عالم را تحت بازرسى قرار دهيد و ببينيد آيا ديگر براى شماها شكى باقى ميماند در اينكه اين عالم را مدبّرى است قادر و حكيم.

آيه ارشاد باين است كه در اصل وجود خالق محتاج بدليل و ارشاد پيمبران نميباشيد زيرا كه وجود ممكنات و نظام خلقت بلكه هر يك از اجزاء عالم شهادت ميدهند بر وجود آفريننده خود.

و گويا پيمبران آنها را از اصل فطرتشان كه بر توحيد سرشته شده آگاه ميگردانيدند و بآنها تذكر ميدادند كه خداى شما ما را فرستاده كه شما را بخوانيم بسوى خداى واحد احد و در الوهيت و در تدبير عالم كسى را با او شريك نياوريد
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 70

 و از روى لطف و شفقت شما را ميخواند براى اينكه بيامرزد گناهان شما را و پاداش اعمال نكوهيده شما را عقب بيندازد تا وقت معيّن، شايد مقصود پس از مرگ يا عالم قيامت باشد.

و اينكه (مِنْ) در قوله تعالى (مِنْ ذُنُوبِكُمْ) كه براى تبعيض هم ميآورند در اينجا براى چيست، شايد مقصود (مِنْ) بيانى باشد نه (مِنْ) تبعيضى و شايد مقصود از (مِنْ) تبعيضى چنين باشد كه خداوند شما را ميخواند كه گناهانى را كه قابل بخشش است بيامرزد نه گناهانى كه قابل بخشش نيست مثل شرك يا ظلم بعباد اللّه و امثال اينها.

قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا تُرِيدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِينٍ عمده ايراد كفار در هر زمانى بپيمبران يكى اين بود كه ميگفتند شما هم بشرى ميباشيد مثل ما غذا ميخوريد و ازدواج مينماييد در بازار راه ميرويد چه امتيازى است شما را بر ما كه از جانب خدا بر ما رئيس و فرمانفرما باشيد و ما تحت اطاعت شما در آئيم و بر ما حكومت نمائيد.

و ديگر راجع بمعاد انكار داشتند و تعجب مينمودند و ميگفتند چگونه ما وقتى مرديم و خاك گرديديم در سراى ديگر زنده ميشويم و در حكومت الهى واقع ميگرديم.

اگر خوب بنگرى تمام اشكالاتيكه در هر موردى وارد ميآيد از روى جهل و بى‏خبرى است، در اشكال اول منكرين رسالت جسم رسول را ميديدند و از آن گوهر گران‏بهائى كه مبدء عالم در باطن و حقيقت او مخفى گردانيده هيچ خبرى نداشتند مثل اينكه شيطان جسم آدم را ديد و خبر از روح الهى كه در كمون او گذارده شده بود اطلاعى نداشت اين بود كه چون خود را شريف‏تر از آدم مى‏پنداشت از سجده اباء نمود و بلعنت ابدى گرفتار گرديد.

و نيز نسبت بانكار معاد چون انسان را همين جسم خاكى ميدانستند و از

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 71
روح جاودانى وى اطلاعى نداشتند اين بود كه زنده شدن پس از مرگ را محال ميپنداشتند و پيمبران را در امر معاد سخريه ميكردند و انكار مينمودند و ميگفتند اگر شما راست ميگوئيد و از جانب خدا رسوليد معجزه‏هائى يا حجتهاى ظاهرى بياوريد.

قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ ما كانَ لَنا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ الخ پيمبران در پاسخ سخن كفار گفتند همين طورى كه ميگوئيد ما هم مثل شما بشرى مى‏باشيم و از پيش خود و بقدرت خودمان نتوانيم بدلخواه شما معجزه بياوريم مگر باذن خدا يعنى آنچه را كه خدا بخواهد بدست ما جارى ميگرداند و اميد و اتّكاء ما بر خدا است و بايستى بر خدا توكل كنند مؤمنين.

وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَيْتُمُونا الخ رسولان در پاسخ اعتراضات كفار گفتند براى ما چيزى نيست يعنى وقتى ما بوظيفه خود كه مأمور بتبليغ بوديم عمل نموديم و طريق تبليغ را بما فهمانيد و ما ديگر چاره‏ئى نداريم مگر اينكه بر آزار و اذيت شما صبر نمائيم و مجازات شما بر خدا است و بايد بر خدا توكّل كنند توكل كنندگان.

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا كفار در مقام تهديد برسولان گفتند و قسم ياد مينمودند كه البته شما را از شهر خودمان خارج ميگردانيم مگر اينكه شما بر گرديد بملت ما ميدانستند كه آنها حقيقة دين و ملّت آنان را نمى‏پذيرند، شايد مقصودشان اين بوده كه شما را مجبور ميگردانيم كه از روى تقيّه با دين ما موافقت نمائيد و انكار ما را ننمائيد فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ- وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامِي وَ خافَ وَعِيدِ مرجع ضمير (إِلَيْهِمْ) و (رَبُّهُمْ) هر دو پيمبرانند يعنى وحى كرد بسوى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 72

 رسولان پروردگار آنها و به (لام) (لَنُهْلِكَنَّ) با نون ثقيله كلام را مؤكّد گردانيده كه ما البته ستمكاران را كه بپيمبران و رسولان ما ستم نمودند آنها را هلاك ميگردانيم و بجاى آنها زمين را در تصرف شما پيمبران قرار ميدهيم، (ذلِكَ) از اسماء اشاره است يعنى اين فوز و رستگارى براى كسانى است كه از مقام كبريائى و عظمت الهى ترسان و از وعيد حق تعالى هراسان باشند و مصداق كامل اين اشخاص پيمبرانند زيرا كه خوف و خشيت بقدر شناسائى پديد ميگردد اين است كه فرموده (إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ) و پس از آنها مؤمن كامل كه خوف و خشيت هر مؤمنى بقدر يقين وى است.

وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ، مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ يُسْقى‏ مِنْ ماءٍ صَدِيدٍ و چون انبياء پس از نااميد گرديدن از ايمان آوردن كفار از خدا طلب فتح كردند كه از دست ستمكاران نجات يابند كافرين مبتلا بعذاب گرديدند و هر جبّار سركشى نااميد گرديد اين عذاب دنياى آنان بود و در پشت آنها يعنى پس از مرگشان يا در قيامت جهنم مأواى آنها است و از آب صديد كه گويند آب صديد چرك و زردآبى است كه از بدن جهنّميان ريزش ميكند بآنها ميخورانند يَتَجَرَّعُهُ وَ لا يَكادُ يُسِيغُهُ آيه در بيان چگونگى آشاميدن آب صديد است كه آشاميدنى جهنميان است و اشاره به اين كه اين قدر اين آب تلخ و بد بو و بد مزه و غليظ است كه جرعه جرعه فرو مى‏برند و بآسانى از گلوى آنها پائين نميرود. و از ابو امامه نقل ميكنند كه از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه آن شربتى است كه وقتى جهنمى نزديك روى خود برد گوشت و پوست روى و سرش سوخته ميگردد و چون بخورد امعائش پاره پاره گردد و از زيرش بيرون آيد كقوله تعالى (وَ سُقُوا ماءً حَمِيماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ). (منهج)                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 73

 وَ يَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ما هُوَ بِمَيِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِيظٌ جهنميان با اينكه از تمام اطراف عذاب بآنها احاطه نموده كه هر يك از آنها اقتضاء موت دارد با اينحال اينها نميميرند تا از عذاب برهند و نظر بقوله تعالى كه در حال جهنميان فرموده (لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى‏) اينان نه زنده و داراى حيات پاكيزه لذت بخشند و نه مرده‏اند كه درك عذاب نكنند بلكه بين موت و حياتند مثل آدم محتضر كه بين حيات و مرگ است و با اين همه عذابهاى ناگوار در عقب آنان عذاب سخت مهيّا گرديده كه خلود در جهنم است (نعوذ باللّه من النار).                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 74

 [سوره إبراهيم (14): آيات 18 تا 23]

مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلى‏ شَيْ‏ءٍ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ (18) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ (19) وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ (20) وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَيْناكُمْ سَواءٌ عَلَيْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِيصٍ (21) وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (22)

وَ أُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ (23)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 75

 [ترجمه‏]

مثل اعمال افرادى كه بخدا كافر شدند بخاكسترى ماند كه در روز وزيدن باد سختى (همه بباد فنا رود) و قدرت ندارند از آنچه كسب نموده‏اند چيزى بهره ببرند و اين پندار كفار گمراهى دور است (18)

اى محمد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) آيا ندانستى آنرا كه خداوند آسمانها و زمين را بحق و حقيقت آفريده و اگر بخواهد اى كفار شما را ميبرد و خلق جديدى مى‏آورد (19)

و چنين كارى بر خداى تعالى دشوار نيست (20)

و در قيامت جميع مردم براى حساب حاضر ميشوند و ضعفاى كفار پيشوايانشان را كه طلب رفعت ميكردند بآنان گويند همانا ما در دنيا تابع شما بوديم آيا شما چيزى از عذاب خدا را از ما دفع كننده ميباشيد متكبرين گويند اگر خدا ما را هدايت نموده بود همانا ما شما را هدايت مينموديم براى ما يكسان است جزع كنيم يا صبر كنيم براى ما گريزگاهى نيست (21)

پس از آنكه حساب خلق تمام شد شيطان گويد خداوند بشما وعده حق داد و من هم بشما وعده دادم و خلف وعده نمودم و مرا بر شما تسلّطى نبود مگر اينكه شما را خواندم و شما دعوت مرا اجابت نموديد و من را ملامت نكنيد بلكه خودتان را ملامت كنيد من فريادرس شما نيستم و شما هم فريادرس من نميباشيد همانا من كافر شدم بآنچه مرا با خدا در فرمان بردارى شريك ميگردانيديد و براستى كه براى ستمكاران عذاب دردناك مهيّا گرديده (22)

و آنهائى را كه ايمان آورده بودند و عمل صالح كرده‏اند داخل ميگردانند در بهشتهائى كه در زير درختهاى آن نهرها جريان دارد و در آن بهشتها باذن پروردگارشان جاويدانند و تحيت ملائكه بر آنها يا تحيت مؤمنين بر يكديگر در بهشت سلام ميباشد (23)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 76

 (توضيح آيات)

مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلى‏ شَيْ‏ءٍ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ (مَثَلُ الَّذِينَ) مبتداء و خبرش محذوف است پس از بيان اوصاف كفار كه در آيات شرح داده شده و كيفر اعمال آنان كه در اثر انكارشان دامن گيرشان گرديده اعمال خير آنها را در بى‏ثباتى و بى‏اثرى بخاكسترى تشبيه ميكند كه در روز عاصف يعنى روز طوفانى كه باد بشدّت ميوزد در بين چنين بادى واقع گردد كه در اين حال كسى را قدرت نيست كه اجزاء خاكستر را نگاه دارد و از او نفع ببرد چنين است اعمال كفار اين است گمراهى دور از صواب، قوله تعالى در جاى ديگر (وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً) آرى جزاء عمل نيك در آخرت بسته بايمان است زيرا كه ايمان عمل قلبى است و قلب رئيس بدن است اگر عمل جوارح از روى ايمان و نيّت صحيح واقع گردد عمل نتيجه بخش خواهد بود، در حديث مشهور منسوب برسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه فرموده‏

 (نيّة المؤمن خير من عمله)

و مقصود از نيّت آن چيزى است كه در اعمال هدف و منشأ عمل ميگردد و آن اصل در عمل است كه متصف گرديدن عمل بخوبى و بدى بسته باين است كه نيّت و قصد عامل چه بوده اگر هدف اطاعت امر حق تعالى و رضاى او باشد و پس از معرفت بمقام الوهيت واقع گردد آن مثال همان شجره طيّبه‏ئى ميماند كه (أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ) و اگر اعمال از روى ايمان و خلوص واقع نگردد آن بشجره خبيثه‏ئى ميماند كه ريشه و ثمره‏ئى ندارد و ثباتى براى او نيست زيرا حقّ است كه ثابت و پايدار است و غير او همه باطل و عاطل اين است كه هر كس از جهت ايمان قلب و روحش را پيوند بحقيقت زند خود و اعمالش ثابت و پاينده است و الّا اعمالش هباءا منثورا است كه هيچ ثباتى براى آن تصوّر ندارد. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 77

 أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ همزه (أَ لَمْ تَرَ) همزه تقريرى است و رؤيت بمعنى علم است خطاب برسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و مقصود تذكر امت است كه آيا تو ندانستى يعنى البته بعين اليقين بچشم دل مى‏بينى كه خداوند آسمانها و زمين را بحق و از روى حقيقت و مشتمل بر حكمت و غايت استوار گردانيده و آنچه غير حق است باطل است يعنى غايت و فائده‏ئى در آن تصوّر ندارد، حق را مقابل باطل ميآورند و باطل چيزى را نامند كه عبث و هجو و بيهوده و بدون غايت انجام گرفته باشد و در معرض تباه و فناء است و اثرى از او باقى نخواهد ماند.

 (إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ، وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ) آيه اشاره بعموم قدرت مينمايد كه با اينكه خلقت شما شايد مقصود كفار مكه باشد از روى حكمت و استحكام آفريده شده لكن با اين حال اگر حكمت و مشيت الهى اقتضاء نمايد تمام شما را معدوم ميگرداند و بيك اراده وحدانى خلقت جديدى ميآورد و چنين كارى بر قادر متعال دشوار نيست چنانچه در زمان نوح (ع) تمام كفار و مشركين را بطوفان هلاك گردانيد و پس از آن افراد ديگرى را بوجود آورد.

وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ (مِنْ) در (مِنْ عَذابِ اللَّهِ) بيانيه است و (مِنْ) در (مِنْ شَيْ‏ءٍ) تبعيضيه است، ظاهرا آيه راجع بقيامت است و (بَرَزُوا) بصيغه ماضى آورده چنانچه غالبا اوضاع قيامت را بصيغه ماضى تذكر ميدهد، و شايد براى اين است كه اوضاع قيامت محقق الوقوع است و گويا واقع است البته همه چيز آنچه نسبت بما واقع گرديده و آنچه بعدا واقع ميگردد در احاطه علم حق تعالى واقع است زمان گذشته و آينده نسبت بما است كه زمانى و در ظرف زمان واقعيم و مكان ما را محدود نموده، نه آنكسيكه آفريننده زمان و زمانيات و مكان و مكانيات است و بتمام موجودات                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 78

 احاطه علميه دارد (لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ) سوره سبأ آيه 3.

ذات متعال تذكر ميدهد وقتى كه تمام مرده‏ها پس از اخفاء آنها بمرگ ظاهر ميگردند آنوقت ضعفاء و تابعين كفار و مشركين خود را در عذاب مى‏بينند رو برؤساء و پيشوايان و متبوعان خود نموده و بآنها التجاء مى‏نمايند و درخواست ميكنند كه شمائى كه در دنيا اين قدر طلب رفعت و بلند پروازى مينموديد و ما مطيع شما بوديم بگمان اينكه از دست شما كارى برميآيد حال كه ما را فريب داديد و ما مبتلا بعذاب گرديده‏ايم آيا شما بعضى از عذاب ما را دفع مينمائيد.

قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَيْناكُمْ سَواءٌ عَلَيْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِيصٍ (مَحِيصٍ) مشتق از حيص و بمعنى فرارگاه است، رؤساء و مستكبرين در پاسخ ضعفاء و تابعين ميگويند اگر خدا ما را هدايت نموده بود البته ما شما را هدايت كرده بوديم صبر ما و جزع ما مساوى است ما را فرارگاهى نخواهد بود بعضى از مفسرين نظر ببعض اخبار چنين گفته‏اند: وقتى ضعفاء از پيشوايان خود مأيوس ميگردند با هم ميگويند ما ديگر چاره‏ئى نداريم بيائيد با هم جزع كنيم پانصد سال جزع ميكنند فائده‏ئى نمى‏بخشد پس از آن ميگويند بر عذاب صبر كنيم شايد فرج ما برسد باز پانصد سال بر عذاب تحمّل ميكنند باز فائده‏ئى نمى‏بخشد وقتى نااميد شدند گويند جزع ما و صبر ما مساوى است براى ما گريزگاه و راه مفرّى نيست.

وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ظاهرا پس از آنكه امر بنى آدم تمام گرديد و حساب خلق كشيده شد و كفار و مشركين مال امرشان بعذاب و جهنم كشيد و شيطان كه قسم ياد نموده بود بعزّت حق تعالى كه همه را گمراه گرداند مگر مخلصين را بمراد خود رسيد و پرده از                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 79

 كارها برداشته شد و آنچه مخفى بود ظاهر گرديد آنوقت ابليس لعين كه شالوده فساد و اغواء است نيز بر انسان ظاهر ميگردد و اهل دوزخ خواهند گناه را بگردن شيطان گذارند ابليس در پاسخ جهنّميان خواهد در آن مقام نيز مكر شيطانيت خود را بكار برد و خود را تبرئه نمايد اينست مقول قول او كه گويد خداى تعالى بشما بتوسط رسولانش وعده‏ئى داد وعده بحق و وعده حق تعالى حق است و عين واقع و تخلّف‏پذير نخواهد بود و من نيز بشما وعده بباطل و خلاف حق دادم و خلف وعده نمودم و شما وعده خدا را كه موافق با حكم عقل خودتان بود قبول ننموديد و وعده مرا چون موافق باميول نفسانى خودتان بود پذيرفتيد و من بر شما سلطنتى نداشتم يعنى قوّت و قدرتى نداشتم كه شما را باجبار بر تكذيب پيمبران و مخالفت امر خداى تعالى وادار نمايم مگر اينكه شما را خواندم و شما دعوت باطل مرا پذيرفتيد و ابليس لعين در اينجا نميگويد من چگونه از اطراف بر شما وارد گرديدم و دنيائى كه جيفه گنديده‏ئى ماند در نظر شما زينت دادم و آنرا بزر و زيور بى‏اصل آن آراسته گردانيده و شما را اغواء گردانيدم و شما دعوت مرا اجابت نموديد و در اينجا نبايد مرا ملامت نمائيد بايستى نفس خود را ملامت كنيد كه نفس خبيث شما مهيّا بود براى پذيرفتن اغواء من و امروز نه من توانم بفرياد شما برسم و شما را از عذاب نجات دهم و نه شما توانيد بفرياد من برسيد.

بعضى از مفسرين چنين گفته كه از اين آيات دو مطلب ميتوان استفاده نمود يكى آنكه انسان خودش مسئول عمل خود است كسى را بر عمل او سلطنتى نخواهد بود اين است كه بايد نسبت باعمال بدش خود را ملامت كند نه غير خود را، و ديگر رابطه تابعيت و متبوعيت كه در دنيا يك امر وهميّه خيالى بيش نيست در قيامت قطع ميگردد انسان باقى ميماند با نتيجه اعمالش: ان كان عمله خيرا فكان جزائه خيرا و ان كان عمله شرا فكان جزائه شرّا.

إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ (سخنان مفسرين در توجيه آيه)                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 80

 1- شيطان گويد من كافر شدم بآنچه مرا در دنيا با خدا شريك قرار ميداديد 2- بخدا كافر شده بودم پيش از اشراك شما يا كافر شدم بخدا پيش از آنكه شما مرا شريك خدا گيريد در آنوقتيكه از سجده بآدم امتناع نمودم و من امروز از شرك شما بيزارم.

3- (ما) در (بما) مصدريه است يعنى امروز كافر شدم پيش از شريك گردانيدن مرا در دنيا با خدا و امروز از شما بيزارم.

إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ شايد اين جمله از تتمه سخن ابليس باشد كه آن ستمكاران كه بر خود و بر اهل حق جفاء نمودند و خود را بدرك جهنم سرنگون گردانيدند براى آنها است عذاب اليم، و شايد جمله استيناف باشد و ابتداء كلام الهى باشد كه خبر ميدهد كه ستمكاران كه مطيع شيطان گرديدند براى آنان عذاب دردناك آماده شده.

وَ أُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ پس از حكايت اهل جهنم و اعتراض ضعفاء آنها بر رؤساء و نيز اعتراض آنها بر ابليس كه گاهى ميخواهند گناه را بگردن رؤساء گذارند و گاهى بگردن شيطان و آنها اعتراضات آنها را برميگردانند همين طور كه عادت قرآن بر اين است كه پس از شرح حال و عذاب اشقياء، در مقابل راجع بمؤمنين و نعمتهائيكه در آخرت براى آنها مهيّا گرديده از بهشتهاى پر نعمت و نهرهاى جارى و بالاتر از همه جاويد بودن آنها در بهشت كه فوق تمام آنها است و ديگر از بزرگترين نعمتها كه باهل بهشت تذكر ميدهد سلام و تحيت است كه از جانب خدا يا از طرف ملائكه و شايد اهل بهشت بيكديگر تحيت مينمايند و سلام كه مأخوذ از سلامتى است بهم يادآورى ميكنند كه ما هميشه در دار كرامت الهى بسلامتى از تمام آفات و بليات در امان ميباشيم.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 81

 [سوره إبراهيم (14): آيات 24 تا 34]

أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ (24) تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (25) وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ (26) يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ (27) أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ (28)

جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ (29) وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّارِ (30) قُلْ لِعِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَ يُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خِلالٌ (31) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ (32) وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ (33)

وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ (34)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 82

 [ترجمه‏]

آيا نديدى كه خدا چگونه مثل آورده كلمه طيّبه (توحيد) را بشجره طيّبه‏ئى كه اصل و ريشه او ثابت است در زمين و فرع و شاخه‏هاى آن در بالا (24)

و آن درخت باذن پروردگارش در هر وقت ميوه‏هاى خوش مزه ميدهد و خداوند براى مردم مثلهائى ميآورده شايد آنها متذكر گردند (25)

و مثل كلمه خبيثه (كفر) مثل شجره خبيثه (ناپاك) است كه ريشه‏اش از زمين كنده شده و بالاى زمين افتاده كه قرار و ثباتى براى آن نيست (26)

خدا كسانى را كه ايمان آورده‏اند ثابت ميگرداند بسخنى كه ثابت است نزد آنها در حيات دنيا و در آخرت و ستمكاران را در گمراهى ميگذارد و آنچه بخواهد ميكند (27)

آيا نديدى كسانى را كه نعمتهاى خدا را تبديل بكفر نمودند آنان خودشان و قومشان را بدار هلاكت انداختند (28)

و آن دار جهنم است كه در ميآيند در آن و بد قرارگاهى است جهنم (29)

 (و آنان) براى خدا مانندهائى قرار دادند براى اينكه مردم را از طريق حق تعالى گمراه گردانند اى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بگو (مدّت كمى از حياتتان تمتع ببريد پس بدرستيكه بازگشت شما بسوى آتش است (30)

بگو ببندگان من آنكسانيكه ايمان آورده‏اند كه نماز را بپاى دارند و از آنچه بآنها روزى داده‏ايم پنهان و آشكار انفاق نمايند پيش از آنكه بيايد روزى كه نه خريد و فروشى است و نه دوستى (31)

خدا آنكسى است كه آسمانها و زمين را آفريده و از آسمان آب را نازل گردانيده و بآب از زمين بيرون ميآورد از ثمرات و ميوه‏جات كه روزى شما باشد و براى شما كشتى را مسخّر گردانيده تا جارى شود در دريا بامر خدا و براى شما نهرها را مسخر گردانيده‏

و خورشيد و ماه را براى شما مسخر گردانيد در حاليكه در عمل خود مستمرند و براى شما شب و روز را مسخر گردانيده (33)

و بشما عطاء نمود بعض چيزها كه نخواسته بوديد از او يا خواسته بوديد و نتوانيد نعمتهاى خدا را احصاء و شماره نمائيد بدرستيكه انسان بسيار ستمكار و بسيار ناسپاس است (34).                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 83

 (توضيح آيات)

أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ آيا ندانستى چگونه خداوند مثل آورده يعنى تشبيه كرده و اين مثل را تفسير نموده و گفته (كَلِمَةً طَيِّبَةً) و آن كلمه بقول ابن عباس توحيد و شهادت به (لا اله الا الله) است و بقول ابى على آن هر كلامى است از طاعات كه خدا امر بآن نموده و آنرا طيّبه ناميده براى آنكه آن پاك و نموّ دهنده خيرات است و براى صاحبش مثل شجره طيّبه‏ئى ماند كه (اصلها ثابت و فرعها فى السماء) يعنى پاك و نموّ دهنده‏ئى است كه ريشه و اصول آن در زمين است و شاخه‏هاى آن بالا ميرود بسوى آسمان و مقصود مبالغه در رفعت است كه ريشه آن در سافل و فرع آن در عالى مگر اينكه از اصل ريشه متوسل بفرع ميگردد يعنى از اصل بالا ميرود تا بفرع و ميوه برسد.

و انس از نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت ميكند كه شجره طيّبه نخل خرما است و بقول ابن عباس آن درختى است در بهشت و از ابى جعفر عليه السّلام روايت شده كه شجره رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و فرع آن على (ع) و عنصر آن شجره فاطمه (ع) و ثمره آن اولاد فاطمه (ع) است و شاخه‏ها و اوراق آن شيعيان مايند پس از آن فرمود هر گاه مردى از شيعيان ما بميرد يك برگى از شجره ميافتد و مولودى از شيعيان ما جاى او را ميگيرد.

و نيز از ابن عباس روايت شده كه گفته جبرئيل بپيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفت تو شجره طيّبه‏ئى و على (ع) شاخه او است و فاطمه (ع) برگ او است و حسن و حسين (عليهما السّلام) ميوه آن.

و بقولى مقصود از (كَلِمَةً طَيِّبَةً) ايمان است و (كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ) مؤمن (تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ) يعنى در شش ماه الى آخر كلامه. (مجمع البيان)
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 84

 و اشتغال بسخنان مفسرين در اينكه مقصود از شجره طيبه چه درختى است درخت بخصوصى است يا هر درختى و امثال اين قال و قيل‏ها انسان از اصل مطلب كه مقصود معارف قرآنى و ارشاد بآيات كلام اللّه باشد باز ميدارد.

قوله تعالى (أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا الخ) مفسرين گفته‏اند (كَلِمَةً) بدل اشتمال از (مَثَلًا) است و شجرة صفت بعد از صفت كلمة است يا كلمة مفعول اول (ضرب) است و مؤخّر شده و مثلا مفعول ثانى او يا خبر مبتداء محذوف است و در تقدير (هى شجرة) ميباشد و در معنى (ضرب اللّه كلمة طيّبة كشجرة طيبة).

خلاصه ظاهرا مقصود از شجره طيّبه همان كلمه توحيد است كه اصل هر مطلبى و ريشه و لبّ هر كمالى است و اصل آن در قعر قلب مؤمن ريشه دوانيده و ثابت و استوار است و فرع آن آثارى است از اوصاف حميده و اعمال پسنديده كه از ريشه توحيد كه تمام ارض قلب مؤمن را فرا گرفته سر بدر آورده و بالا رفته و در بلندى و رفعت منزلت بافق آسمان كمال نزديك گرديده.

تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها آرى شجره توحيد درخت با بركتى است كه ثمره و ميوه آن قطع شدنى نيست شخص موّحد على الدوام از ميوه آن ارتزاق مينمايد و محظوظ ميگردد و از راه اعمال دو مرتبه در قلب و دل موّحد فرو ميرود و ميوه تازه‏ئى ببار ميآورد (نُورٌ عَلى‏ نُورٍ) و از اكل ميوه آندرخت كه خوراك روحانى وى است و خود موّحد در قعر قلب خود غرس نموده بر قوّت و سعه روحانى او افزوده ميگردد و در هر حالى از نفحات رحمانى فرجى و گشايش تازه‏ئى در خود مى‏يابد.

وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ براى نزديك شدن مطالب بزرگى كه اكثر نفوس ضعيفه بشر تاب تحمل آنرا ندارند در كلام اللّه مثال‏هائى آورده كه از آن مثل قدرى مطلب نزديك بذهن گردد.                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 85

 وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ شايد مقصود از كلمه خبيثة مقابل كلمه توحيد كلمه كفر و شرك باشد كه همان طورى كه كلمه توحيد امر ثبوتى واقعى است در مقابل آن كلمه شرك و كفر امر عدمى است زيرا كه ناشى از عدم ايمان و معرفت بمقام الوهيت و وحدت است اين است كه شرك را مقابل وحدت و ايمان بمقام الوهيت را تشبيه نموده بدرخت خبيثة كه در زمين ريشه ندوانيده يعنى ثبات و بقائى براى آن تصور ندارد و همان طورى كه سه خصوصيت نسبت بشجره طيبه توحيد بيان شده در مقابل آن سه صفت نسبت بشجره خبيثه شرك و كفر نيز معلوم ميگردد:

يكى اينكه كلمه توحيد را شجره طيّبه ناميده مقابل آن كلمه شرك و كفر را بشجره خبيثه موصوف گردانيده.

و ديگر از اوصاف شجره طيّبه توحيد اين است كه اصل آن در قعر قلب موّحد ثابت و ريشه دوانيده و تمام قوى و مشاعر موحد را فرا گرفته و از خود اثرى در آنها نمودار گردانيده، در مقابل شجره كفر اصل و ثباتى براى آن تصوّر ندارد و بزودى خشكيده و فانى ميگردد.

و ديگر از حيث اثر ميوه درخت طيبه توحيد مأكول و على الدوام لذّت بخش جان و روح موّحد است و چون درخت خبيثه كفر ريشه ندارد كه مثمر گردد بالاخره خشگ و بى‏ثمر ميگردد و چيزى از آن عايد كافر و مشرك نخواهد گرديد و (ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ).

يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ اين آيه تأييد ميكند همان توجيه بالا را كه گفتيم ظاهرا مقصود از كلمه طيبه كلمه توحيد است.

و همين است قول ثابت كه خداى تعالى در روحيه موحد متمركز گردانيده و مؤمن موّحد را بر همين قول در دنيا و در آخرت ثابت و پايدار ميگرداند و رفعت روحى بوى كرامت مينمايد، خلاصه وقتى شخص موحد بكلمه توحيد تصديق‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 86
نمود خداى تعالى ايمان را در قلب او ثابت و متمركز ميگرداند و اگر تثبيت خدا نبود ايمان در قلب ثابت نميماند قوله تعالى (إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ) سوره فاطر آيه 11.

كاشفى در تفسيرش گفته حق تعالى درخت ايمان را تشبيه كرده بدرختى كه اصل آن در دل مؤمن ثابت است و اعمال او بجانب اعلى عليّين مرتفع و ثواب آن در هر زمان باو واصل ميگردد مثل درخت خرما كه بيخ آن در منبت مستقر است و فرع آن متوجه بجانب علو و در هر وقت نفع آن بخلق رسنده است.

و در حديث نبوى صلى اللّه عليه و آله و سلم وارد شده كه فرموده: مثل اسلام مثل شجره‏ئى است ثابت كه اصل آن ايمان بخدا است و نمازهاى پنجگانه تنه او است و زكات شاخه‏هاى آن است و روزه ماه رمضان پوست او و خشخوئى برگهاى آن (منهج) وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ كسانيكه بحق نگرويدند و ستم نمودند خداوند آنان را در گمراهى وا ميگذارد اگر چه خداى تعالى نسبت گمراهى را بخودش ميدهد كه خدا ستمكاران را در گمراهى واميگذارد لكن خود ستمكاران بقول و عملشان گمراهى را ايجاب نموده يعنى خود را از قابليت هدايت انداخته‏اند و ديگر قابل هدايت نميباشند.

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ بهمزه تقريرى خطاب برسول اكرم است كه اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيا نديدى يعنى البته ديدى آنكسانى را كه نعمت خدا را تبديل بكفر نمودند، شايد مقصود اين است كه بجاى شكر گذارى از نعمت اسلام كفران نعمت نموده و كافر گرديدند، بروايتى مردى از امير المؤمنين عليه السّلام از اين آيه سؤال نمود حضرت فرمود آنها افجران از قريش يعنى بنو اميّه و بنو مغيره بودند، اما بنو اميه مدتى از حيات تمتع بردند و اما بنو مغيره تمتع آنها تا روز جنگ بدر بود كه خود آنان و تابعين آنها كه كافر شده بودند حلول كردند (بدار البوار) جهنّم عطف بيان است براى دار البوار                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 87

 يعنى درآمدند آنان بجهنم و جهنم بد قرارگاهى است (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً) يعنى كفار كه نعمت خدا را تبديل بكفر كردند علاوه بر كفر و جحودشان نظراء و امثالى در عبادت قرار دادند (لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِهِ) تا اينكه مردمان را از راه خدا گم نمايند، لام در (لِيُضِلُّوا) لام غرض نيست زيرا كه مشركين عبادت اوثان را بغير خدا ننمودند و غرض آنها هلاك خودشان باشد و كسيكه (لِيُضِلُّوا) را بضمّ ياء قرائت كرده معنى چنين ميشود تا اينكه مردم را از راه خدا گمراه گردانند (قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّارِ) بگو باين كفاريكه وصف كرديم از حيات دنيا تمتع ببريد (تَمَتَّعُوا) بصورت امر است و مراد تهديد است زيرا كه بازگشت شما بسوى آتش است. (مجمع البيان) قُلْ لِعِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَ يُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خِلالٌ پس از بيان حال كسانيكه نعمت خدا را تبديل بكفر نمودند و سوء عاقبت آنها، خطاب برسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نموده و مؤمنين را معزّز و مكرّم بعبادى گردانيده كه بآنها بگو نماز را بپاى دارند و از آنچه بآنها روزى داده‏ايم انفاق نمايند در پنهانى و آشكارا پيش از آنكه روزى بيايد كه در آن روز نه داد و ستدى است و نه دوستى و رفاقتى.

آيه بدو ركن از اركان ايمان اشاره ميكند: يكى نمازهاى پنجگانه است و ديگرى انفاق كه اطلاق آن شامل ميگردد تمام اقسام انفاقات را از نعمتهائيكه روزى انسان كرده و اجازه داده كه انفاق بهر دو قسم آن بنمايند خواه پنهانى باشد و خواه علنى لكن بعضى از دانشمندان را عقيده بر اين است كه در واجبات مثل زكات و امثال آن علنى انفاق نمودن بهتر است براى اينكه متّهم بمنع زكات نگردند.

مفسرين گفته‏اند قوله تعالى (يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَ يُنْفِقُوا الخ) هر دو مجزومند زيرا كه جواب امر واقع گرديده‏اند و مقول قول محذوف است و دو فعل (يُقِيمُوا
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 88

 و يُنْفِقُوا) بر آن دلالت دارند و در معنى (قل اقيموا الصلاة و انفقوا) ميباشد اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً الخ ذات متعال مقابل قول كفار و مشركين كه براى خدا ندّ و ضدّ قرار داده‏اند خود را معرفى مينمايد كه (اللَّهُ) آنكسى است كه آسمانها و زمين را آفريده و از آسمان آب باران فرود ميآورد و ميوه‏جات را بآب باران از زمين بيرون مى‏آورد كه روزى شما باشد و موجودات را براى شما مسخّر گردانيده كشتى بامر او در درياها جريان دارد و نيز ماه و خورشيد را براى نفع شما افراد بشر مسخّر گردانيده (دائِبَيْنِ) راغب گفته (الدّأب) ادامة السير دأب فى السير دابا، قال تعالى (وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ) و الدأب العادة المستمرة دائما على حالة، قال تعالى (كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ) اى كعادتهم التى يستمرون عليها.

 (پايان) خلاصه آيه ارشاد بر اين است كه همين طورى كه حق تعالى در ذات و صفات حقيقة متفرّد بذات است و مثل و ضدّى و ندّى ندارد در ظهور آثار نيز مستقل در افاضه و آفرينش است و بذات بى‏زوال و اراده ازلى خود مى‏آفريند نشو و ارتقاء ميدهد، جان ميدهد و جان ميگيرد، در امر خلقت و تدبير عالم محتاج بشريك و معاون نخواهد بود.

وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ در مقام اظهار تفضّلاتى است كه نسبت بنوع بشر اجراء گردانيده كه بعض از آنچه سؤال نكرده‏ايد يا بكنيد بشما عطاء كرده چنانچه در مقام امتنان امر فرموده (ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ).

از اين دو آيه و امثال آن ميتوان استفاده نمود كه آنچه انسان از پروردگارش سؤال كند مسئول او را عطاء مينمايد و در اين آيات قيدى و شرطى ذكر نشده كه متعلّق بمصلحت باشد يا نباشد يا اينكه چنانچه بعضى گفته‏اند دعائى كه ردّ نميشود                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 89

 آن دعائى است كه بزبان استعداد باشد نه فقط زبان قال، آرى ممكن است گفته شود آنچه را كه واقعا انسان محتاج باو است هر گاه از مبدء خود كه عالم بحوائج او است طلب كند ردّ نميشود لكن اگر از روى احتياج نباشد بلكه از روى هوا و هوس طلب كند آن معلّق بحكمت و مصلحت باشد (أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ) ارشاد بهمين مطلب است.

بقولى نظر بمن تبعيضيه و ماء موصوفه عطاء ميكند بعض از آنچه را كه محل احتياج شما است خواه سؤال بكنيد يا نكنيد.

وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ آيه در مقام امتنان ببشر است و اينكه انسان كفران نعمتهاى غير متناهى الهى را ميكند كه با اين همه نعمتها كه احصاء نميشود از نعمت وجود كه از نيستى و عدم بوجود و هستى آمده و روزى و اسباب پرورش او را پيش از آمدنش بدنيا باحسن وجه مهيّا گردانيده و اعضاء او را معتدل گردانيده و از ضعف صغر و كودكى وى را بجوانى و نيرومندى رسانيده و تمام احتياجات او را رفع گردانيده و انسان ظلوم و جهول تمام اينها را ناديده انگاشته و كفران نعمت ولىّ نعمت خود را مينمايد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 90

 [سوره إبراهيم (14): آيات 35 تا 43]

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ (35) رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (36) رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ (37) رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ وَ ما يَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ (38) الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ (39)

رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ (40) رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ (41) وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصارُ (42) مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُؤُسِهِمْ لا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ (43)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 91

 [ترجمه‏]

ياد كن اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وقتى را كه ابراهيم گفت اى پروردگار من اين شهر را امر امن قرار بده و من و اولاد مرا دور گردان از اينكه بتها را پرستش نمائيم (35)

اى پروردگار من اين بتها بسيارى از مردم را گمراه گردانيدند كسيكه تابع من گرديد او از من است و كسيكه مرا مخالفت نمود همانا تو آمرزنده و مهربانى (36)

اى پروردگار ما همانا بعض از ذريه خودم را در بيابان لم يزرع نزد بيت الحرام براى بپاى داشتن نماز ساكن گردانيدم پس قرار بده دلهاى بعض مردم را مايل بسوى آنها و آنان را روزى بده از ميوه‏جات شايد آنها شكرگزار باشند (37)

اى پروردگار ما تو ميدانى آنچه را كه ما مخفى و پنهان داريم و آنچه را ظاهر و هويدا سازيم و پوشيده نيست بر خدا نه در زمين و نه در آسمان چيزى (38)

حمد و ستايش مخصوص بخدائى است كه در سنّ پيرى بمن اسماعيل و اسحاق را عطاء نمود همانا پروردگار من شنونده و اجابت كننده دعاء است (39)

پروردگار من قرار بده مرا بپاى دارنده نماز و فرزندان مرا نيز مواظب ساز بنماز و اجابت كن دعاء مرا (40)

اى پروردگار ما بيامرز مرا و پدر و مادر من را و جميع مؤمنين را روز كه بر پا ميشود حساب خلائق (41)

و نپندار البته خدا را غافل از آنچه ستمكاران ميكنند جز اين نيست كه مجازات آنها را عقب انداخته براى روزى كه راست مى‏ايستند و خيره ميشود چشمها در حاليكه شتابنده‏اند بسوى داعى حق تعالى‏

و سرهاى خود را ببالا بلند ميكنند (از شدّت هول) برنميگردد بسوى آنها چشمهايشان و دلهاى آنها خالى بود از فهم و عقل بواسطه دهشت و حيرت‏.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 92

 (توضيح آيات)

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ (اذكر) در تقدير است يعنى اى محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم ياد كن زمانى را كه ابراهيم عليه السّلام در مقام مناجات گفت اى پروردگار من قرار بده اين بلد را يعنى شهر مكّه را امن و دور كن مرا و فرزندان مرا كه من جمله از آنها اسماعيل بود كه با خود حضرت ابراهيم (ع) متكفّل بناء كعبه شده بودند و شرح اين در تفسير سوره بقره تا اندازه‏ئى بيان شده از عبادت اصنام، و نظير اين آيه است قوله تعالى (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ) سوره بقره آيه 120.

در اين آيات حضرتش راجع بشهر مكه دو چيز طلب مينمايد: يكى امنيت و ديگر روزى دادن اهلش را از ميوه‏جات و البته دعاى آن بزرگوار بهدف اجابت رسيده چنانچه معلوم است، و ديگر دعاى او نسبت بخود و اولادش كه من جمله اسماعيل است كه در مناجات عرض ميكند خودم و اولادانم را كه اسمعيل هم مراد بوده از عبادت بتها دور دار و ظاهرا دعاى حضرت پس از اتمام قواعد و بناء بيت الحرام بوده قوله تعالى (وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ الخ) سوره بقره آيه 121.

رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ابراهيم (ع) در مقام مناجات عرض ميكند همانا اين اصنام بسيارى از مردم را گمراه گردانيدند يعنى سبب گمراهى شدند، در اينجا سبب گمراهى بتها را بجاى مسبب كه گمراهى بت پرستان باشد آورده پس هر كس از اولادان من يا غير آنها در خدا پرستى تابع من گرديدند از من است و كسيكه عصيان مرا نمود و مشرك                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 93

 گرديد من از او بيزارم و امر او بدست تو است اگر خواهى ببخشى و عفو نمائى زيرا كه تو بسيار آمرزنده و مهربانى و چون (من) موصوله عموم دارد شامل فرزندان او و غير آنها نيز شده.

رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ ابراهيم (ع) عرض كرده كه اى پروردگار من (من) تبعيضى بعنى بعض از ذريه خودم را كه باتّفاق اسماعيل (ع) پسر هاجر بوده كه پس از تولد او ساره زن حضرت چون ظاهرا تا آنوقت اولاد نداشت و گويند هاجر كنيز ساره بوده كه بابراهيم بخشيده بود وقتى هاجر اولاد پيدا نمود ساره حسد برد و بابراهيم گفت دلم ميخواهد كه هاجر و اسماعيل را ببرى بجائى كه در آنجا آب و گياهى نباشد ابراهيم (ع) متحيّر گرديد وحى بوى رسيد كه هر چه ساره گويد عمل بكن اين بود كه ابراهيم سوار شد و هاجر و اسماعيل را برد در وادى مكه كه در آنوقت بيابان لم يزرع بود نه آبى داشت و نه گياهى و محل سكونتى در آن يافت نميگرديد پس از آنكه اسماعيل در همان وادى بزرگ شد بامر خداى تعالى ابراهيم (ع) و اسماعيل (ع) ببناء كعبه مأمور گرديدند و در جلد دوم اين تفسير تا اندازه‏ئى راجع بداستان آنها بيان شده بآن جا رجوع شود.

دعاى سوم ابراهيم (ع) كه در اينجا تذكر ميدهد چنين بوده كه اى پروردگار ما بدرستيكه من بعضى از ذريه خودم را در اين وادى بى آب و گياه نزد خانه خودت كه بيت الحرام قرار داده‏ئى يا قرار ميدهى ساكن گردانيدم تا اينكه نماز را بپاى دارند دلهاى مردم را بسوى آنها مايل بگردان و آنها را از ميوه‏جات و حبوبات روزى بده شايد آنها شكرگزار باشند.

بدعاى حضرت ابراهيم (ع) چنانچه در سوره بقره بيان شده باندك وقتى در اثر پاى اسماعيل چشمه آب زمزم پديد گرديد و اول كبوترها اطراف آب را گرفتند و سپس مسافرين خبردار گرديده و باين ترتيب شهر مكه بپا گرديد.
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 94

 رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ وَ ما يَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ ابراهيم (ع) نيز در مقام مناجات خدا را توصيف مينمايد ببزرگ‏ترين صفات جلال احديت و او را ستايش مينمايد بعلم، و به (ما) موصوله كه عموم دارد (و بقوله مِنْ شَيْ‏ءٍ) كه براى استغراق است عرض كرد اى پروردگار ما بآنچه ما تمام افراد بشر يا مقصود مجموع ممكنات است از اعمال و صفات و عقايد كه آنرا از انظار خلايق مخفى ميگردانيم و آنچه را ظاهر ميكنيم و تو بر آن عالمى پيش از ظهور آن و پس از آن و در حال آن و چيزى نه در زمين و نه در آسمان بر تو مخفى نيست يعنى علم تو بتمام موجودات احاطه دارد و همه نزد تو يكسانست.

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ ابراهيم (ع) پس از دعاء و مناجات با قاضى الحاجات در مقام شكرگزارى و ستايش يزدان پاك برآمده و نظر به اين كه (أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ) بزرگترين نعمتهائى را كه بآن كرامت نموده اظهار مينمايد و گويد حمد و ستايش مخصوص بآنخدائى است كه پس از پيرى و شكستگى بمن دو پسر كه اسماعيل و اسحق باشند كرامت فرموده و همانا پروردگار من دعاء و ستايش را ميشنود زيرا كه او (سميع و بصير) است.

رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ ظاهرا اين قسمت از دعاى ابراهيم پس از اتمام بناء كعبه بوده و اين دعاى چهارم او كه نسبت بخود و ذريه خود از خدا مى‏طلبد اين است كه ما را طورى قرار بده كه بپاى دارنده نماز باشيم، شايد مقصود حضرتش نه اين بوده كه فقط خود و ذريه‏اش نماز خوان باشند، بلكه شايد چنانچه از آيه چنين برميآيد مقصود اصلى ابراهيم (ع) اين بوده كه از طرف خود و ذريه‏اش نماز بپاى داشته شود و امر نماز دائر گردد، و در اين آيات ابراهيم در دعاهاى خود دو اصل بزرگى كه جامع تمام كمالات انسانى است از پروردگار خود طلب ميكند يكى راجع بايمان (وَ اجْنُبْنِي                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 95

 وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ)

 يعنى در مقام توحيد و يكتاپرستى كامل گرديم و در عبادت با خدا چيزى را شريك نياوريم، و ديگر در عمل بپاى دارنده نماز و اجراء كننده آن باشيم و كعبه را خانه عبادت قرار دهيم.

رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ دعاء و طلب آمرزش براى خود و پدر و مادر و مؤمنين آخرين دعائى است كه در اينجا حكاية از ابراهيم (ع) تذكر ميدهد.

در مجمع البيان راجع بتوجيه آيه بيانى دارد كه براى وضوح اجمالى از آنرا در اينجا ترجمه مى‏نمايم:

اصحاب ما يعنى جماعت اماميه باين آيه استدلال نموده‏اند بر آنچه رأى آنها بر اين است كه ابوين ابراهيم (ع) كافر نبودند بدليل اينكه سؤالش اين است كه روز معاد پدر و مادر مرا و مؤمنين را بيامرز و اگر آنها كافر بودند چنين سؤالى نمى‏نمود زيرا قوله تعالى (فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ) پس صحيح است گفته شود آن پدر كه كافر بود جدّ مادرى او يا عموى او بوده بنا بر اختلاف علماء در آن، و قول كسيكه گفته چون باو وعده داده بود كه اسلام بياورد دعاء كرد پس وقتى كه بر كفر مرد ابراهيم (ع) از او بيزارى جست، بنابر روايت حسن و اين قول فاسد است زيرا كه اين دعاى ابراهيم (ع) پس از پيرى بود و پس از اينكه خدا اسماعيل و اسحق را باو داده بود و در آنوقت ديگر براى او ظاهر شده بود عداوت پدرى كه كافر بود بخدا اين است كه براى او جايز نبود كه مقصود همان پدر باشد.

وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ و نيز بيامرز مؤمنين را روز كه خلق براى حساب قيام مينمايند، و بقولى روز كه وقت حساب ظاهر ميگردد كما يقال (قامت السوق) (پايان) وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصارُ آيه تهديد ميكند كافرين را و اميدوار ميگرداند مؤمنين را كه چنين گمان‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 96

 نشود همين طورى كه خداى تعالى در دنيا ستمكاران را مهلت داده و اسباب تعيّش دنيا را تا اندازه‏ئى در دسترس آنان گذارده در آخرت نيز همين طور است چنين نيست دنيا جاى عمل و مهلت است و آخرت دار حساب و پاداش است و بايد دانست كه خدا از اعمال ستمكاران غافل نيست پاداش آنها را عقب انداخته براى روزى كه چشمها از شدّت هول راست مى‏ايستد و نتوانند بر هم گذارند، و بقولى براى اجابت داعى حق تعالى چشمها راست مى‏ايستد، و بقول ديگر چشمها باز ميماند و نتوانند بر هم گذارند بجهت حيرت و ترس.

مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُؤُسِهِمْ لا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ مهطعين حال است براى ظالمين در آيه بالا در آنروزيكه يعنى روز قيامت كه چشمها از شدّت هول راست مى‏ايستد در آن روز ستمكاران در حالى ميباشند كه شتاب كننده‏اند داعى حق را، بعضى از مفسرين گفته‏اند مقصود صور اسرافيل است كه آنها مى‏شتابند بسوى او در حاليكه سرهاى خود را ببالا بلند كرده‏اند و چنان چشمهاى آنان باز و خيره مانده كه نتوانند زير پاى خود را بنگرند و نيز گفته‏اند (وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ) يعنى دلهاى آنها خالى از فهم است.

خلاصه ظاهرا مقصود از اين دو آيه اخير شدّت هول و وحشت ظالمين يعنى كفار و مشركين است كه در موقع احضارشان در موقف حساب وقتى اوضاع قيامت را مينگرند چنان هول و اضطراب آنان را فرا ميگيرد كه چشمانشان راست مى‏ايستد و سر بسوى آسمان نموده و بسوى داعى حق شتاب ميكنند و بطورى از خود غافل ميگردند كه در شتاب نمودن بى‏اختيارند و ديگر خبر از خود ندارند مثل آدم بهت زده كه از خود بى‏خبر ميگردد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 97

 [سوره إبراهيم (14): آيات 44 تا 52]

وَ أَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى‏ أَجَلٍ قَرِيبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَ وَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَكُمْ مِنْ زَوالٍ (44) وَ سَكَنْتُمْ فِي مَساكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَكُمُ الْأَمْثالَ (45) وَ قَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَ إِنْ كانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ (46) فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقامٍ (47) يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (48)

وَ تَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ (49) سَرابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشى‏ وُجُوهَهُمُ النَّارُ (50) لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ (51) هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ وَ لِيُنْذَرُوا بِهِ وَ لِيَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ لِيَذَّكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ (52)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 98

 [ترجمه‏]

اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مردم را بترسان از روز كه آنها را عذاب فرا گيرد در آن روز ستمكاران ميگويند اى پروردگار ما عذاب ما را در مدّت كمى عقب انداز تا دعوت تو را اجابت كنيم و رسولان را متابعت نمائيم (در پاسخ آنها گفته ميشود) آيا شما قبلا قسم ياد نميكرديد كه ما را زوال و فنائى نيست (44)

و ساكن گرديديد در مساكن كسانيكه بنفس خود ستم نمودند در حاليكه براى شما ظاهر و روشن گرديده بود چگونگى عذابى كه بر آنان وارد گردانيديم و ما براى شما مثالهائى از (پيشينيان) زديم (45)

و آن ستمكاران مكر كردند و منتهاى مكر خود را بكار بردند و نزد خدا است جزاى مكر آنها اگر چه مكرشان كوهها را متزلزل ميگرداند (46)

هرگز گمان نكن كه خداوند وعده رسولانش را تخلّف ميكند همانا خداى تعالى غالب و صاحب انتقام است (47)

در روزى كه تبديل گردد زمين بغير اين زمين و نيز آسمانها مبدّل گردد بآسمان ديگر و ظاهر گردند مردمان از قبرها براى محاسبه خداى واحد قهّار (48)

و در آن روز مى‏بينى گنهكاران را كه بسته شده‏اند در زنجيرها (49)

پيراهنهاى آنها از (قطران) است و آتش فرا ميگيرد روهاى آنها را (50)

تا اينكه هر نفسى بكيفر اعمالش كه در دنيا كسب كرده برسد همانا خداوند بسرعت بحساب همه رسيدگى مينمايد (51)

اين تبليغى است براى مردم تا اينكه بترسند و بدانند كه او اله واحد است و تا اينكه پند بگيرند صاحبان عقل (52).                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 99

 (توضيح آيات)

وَ أَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى‏ أَجَلٍ قَرِيبٍ امر برسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه مردم را بترسان و تهديد كن از روز كه عذاب آنها را فرا گيرد در آنوقت ستمكاران كه بكفر يا بشرك يا بعصيان بنفس خود ستم نمودند يا بمقدسات دين و اسلام ستم نمودند كه هتك احترام آنها را كردند و فرمان خدا را اطاعت ننمودند چنين مردمانى وقتى كه عذاب را بعين اليقين معاينه ديدند پشيمان ميگردند.

و در اينكه آيا مقصود از آنروزيكه عذاب آنها را ميگيرد عذاب استيصالى دنيوى است مثل جنگ بدر بنا بر اينكه مراد از ناس اهل مكه باشند، يا عذابهاى آسمانى دنيوى است يا تلخى جان كندن يا عذاب اخروى است از مفسرين گفتارهائى نقل شده و هر يك محتمل است.

طبرسى و كاشفى نظر بآيه (رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ) سوره مؤمنون آيه 101 و سوره انعام آيه 38 آنجا كه خداى تعالى خبر ميدهد (وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ) گفته‏اند مقصود از (يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذابُ) روز قيامت است و مقصود از (أَخِّرْنا إِلى‏ أَجَلٍ قَرِيبٍ) اين باشد كه از خدا درخواست ميكنند ما را برگردان بدنيا تا (نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ) و اين قول را ترجيح ميدهند، و بعضى آيه بعد را (أَ وَ لَمْ تَكُونُوا الخ) مؤيّد همين معنى گرفته‏اند لكن آيه چنين ظهورى ندارد و با هر دو معنى ميسازد.

بلكه توان گفت اگر عذاب دنيوى يا وقت مردن مراد باشد بقرينه آخر آيه (نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ) اقرب بواقع بنظر ميآيد زيرا در قيامت كه هر چيزى بحقيقت ظاهر ميگردد كافرين ميدانند كه ديگر رسول و دعوتى نيست كه اينها تابع او بگردند يا نگردند مگر اينكه گفته شود كافرين بقدرى در گودال جهالت فرو
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 100

 رفته‏اند كه در آن عالم نيز حقيقت براى آنها مخفى است.

أَ وَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَكُمْ مِنْ زَوالٍ شايد آيه جواب خواهش ظالمين باشد كه هنگام نزول عذاب از پروردگارشان تا مدّت كوتاهى تأخير عذاب را ميطلبند كه تدارك ما فات بنمايند در پاسخ آنها بهمزه استفهامى كه در مورد انكار آورند در مقام سرزنش و توبيخ آنها فرموده آيا شما قبلا چنين نبوديد كه قسم ياد مينموديد و بقوّت و قدرت خود مغرور شده ميگفتيد هرگز براى ما زوال و فنائى نخواهد بود.

وَ سَكَنْتُمْ فِي مَساكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَكُمُ الْأَمْثالَ شايد آيه اشاره باين باشد كه پس از آنكه حجت بر شما تمام شد و بر حال و مآل امر ستمكاران از پيشينيان مثل قوم عاد و ثمود و فرعونيان و امثال اينها از كافرين و بر عذاب آنها مطّلع گرديديد و ساكن شديد در خانه‏هاى آنها و خود را در مسكنهاى ظلم و ستمكارى آنها قرار داديد اشاره به اين كه عمل خود را مشابه عمل آنها قرار داديد و بر شما ظاهر گرديد كه ما پاداش اعمال و كفر آنها را چگونه داديم و مثلهائى براى شما آورديم از عذابها و شكنجه‏هائى كه در اثر اعمالشان پاپيچشان گرديده بشما تذكر داديم تا اينكه حجّت براى شما تمام گردد و امروز كه روز حساب و پاداش است نتوانيد عذرى بياوريد كه ندانستيم و نفهميديم ديگر گفتن (أَخِّرْنا إِلى‏ أَجَلٍ قَرِيبٍ) سودى ندارد.

وَ قَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ (سخنان مفسرين در توجيه آيه) 1- خطاب برسول است كه كفار بانبياء پيش از تو مكر كردند آن اندازه‏ئيكه براى آنها ممكن بود مكر كنند همين طورى كه بتو مكر كردند و خدا آنها را از مكر كفار نگاه داشت همان طورى كه تو را از مكر اينها نگاه ميدارد.

2- مقصود كفار قريشند آنهائيكه در امر رسول تدبير كردند و حيله نمودند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 101
و بمؤمنين نيز مكر و خدعه كردند (وَ عِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ) يعنى جزاء مكرشان مضاف حذف شده همان طورى كه حذف شده از قوله تعالى (تَرَى الظَّالِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا كَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ) يعنى خدا مكر آنها را ميداند و پاداش مكرشان بر خودشان واقع گرديده و خدا آنها را بر مكرشان مجازات مينمايد (وَ عِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ الخ) يعنى مكر آنها باطل نميگرداند حجّتهاى قرآن و آن دلائل نبوّتيكه با تو است وَ إِنْ كانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ يعنى چنين نيست كه مكر آنها باطل گرداند حجّتهاى قرآن را و نه آنچه با تو است از دلائل نبوّت زيرا كه آنها بدليل و برهان ثابت گرديده و مكر آنها زائل نميگرداند كوه را چگونه زائل ميگرداند دينى كه ثابت تر از كوه است، و بنا بر قرائت ديگر اگر چه مكرشان بمنتهى برسد دين خدا را زائل نميگرداند (مجمع البيان) 4- (لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ) استعاره است براى احكام شرايع انبياء و يا معجزات رسل و يا امر قرآن يا شريعت حضرت رسالت يعنى كافرين حيله‏ها انگيختند تا چيزى را كه در ثبات و رسوخ مثل جبال راسياتست زائل گردانند، و اكثر برآنند كه (إِنْ) نافيه و (لام) تأكيد است مثل قوله (وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ) يعنى مكر آنها نبود كه كوهها را زايل گرداند.

و در بعض تفاسير از امير المؤمنين عليه السّلام چنين نقل كرده‏اند كه اين آيه در داستان نمرود بن كوش بن كنعان است و حكايت آن اين طور است كه چون نمرود ديد ابراهيم خليل عليه السّلام از آتش بسلامت بيرون آمد گفت ابراهيم خدائى بزرگ دارد كه از اين آتش عظيم او را رهانيد من ميخواهم بآسمان بروم و او را ببينم اشراف مملكت گفتند آسمان در منتهى ارتفاع است و بآسمان رفتن ميسّر نيست نمرود امر نمود تا مناره‏ئى در مدّت سه سال ساختند و بر آن بالا رفت آسمان را همان ديد كه در زمين ميديد روز ديگر آن مناره افتاد و بسيارى را هلاك گردانيد چون چنين ديد گفت بر آسمان مى‏روم و با خداى ابراهيم جنگ ميكنم، چهار
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 102

 كركس را پرورش داد تا بسيار قوى گرديدند و صندوقى چهار گوشه ترتيب داد و در آن دو درب يكى فوقانى و ديگرى تحتانى قرار داد و در چهار طرف آن چهار نيزه نصب گردانيد و آن چهار كركس را چند روز گرسنه نگاه داشت و چهار مردار بر سر نيزه‏ها گذارد و اطراف صندوق را بر كركسان بستند آنها از شدّت گرسنگى ميل ببالا كردند و صندوق كه در آن نمرود و يك نفر ديگر در آن نشسته بودند بطرف مردارها بالا بردند پس از يك شبانه روز نمرود درب فوقانى را باز نمود آسمان را همان طورى ديد كه در زمين ميديد برفيقش گفت درب تحتانى را بگشا و ببين چه مى‏بينى آنگاه نگاه كرد و گفت جز آب چيزى نمى‏بينم پس از يك شبانه روز ديگر درب فوقانى را باز نمود باز آسمان را همان طور ديد رفيقش درب تحتانى را باز نمود بجز دود و تاريكى چيزى نديد نمرود ترسيد و صدائى شنيد كه (ايّها الطاغيه اين تريد) اى طاغى كجا ميروى از عكرمه نقل شده كه برفيقش گفت تيرى بينداز و تيرى انداخت تير خون آلوده برگشت گفت كار آسمان را تمام كردم، و گفته‏اند آن تير بر يك ماهى دريائى كه در آسمان بود اصابت نموده، و بروايت ديگر تير بمرغى در هوا خورد و خون آلوده گرديد، خلاصه نمرود نيزه‏ها را با مردارها سرنگون گردانيد و كركسان بزمين آمدند و در موقع فرود آمدن كركسان از بالهاى آنها صداى مهيبى ظاهر گرديد كه نزديك بود كوهها از جاى خود كنده شوند اين است كه خداى تعالى خبر ميدهد كه مكر نمرود طورى بود كه نزديك گرديد كوهها از جاى خود كنده شوند. (منهج الصادقين) فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقامٍ در چند آيه حق تعالى خود را (ذُو انتِقامٍ) معرّفى نمود و آنرا باسم (العزيز) مقارن گردانيده قوله تعالى در سوره آل عمران آيه 4 (وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ) در سوره مائده آيه 95 (أَ لَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انْتِقامٍ) و غير اينها از آيات                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 103

 (اعتراض)

انتقام يا براى تشفّى است يا براى تنبيه جاهل يا عقلى است تشفّى راجع بافراد بعضى نسبت ببعض ديگر براى اين است كه پس از انتقام دل مظلوم خنك شود و از قبل ظلمى كه بر او وارد گرديده زجر نكشد و عقلى راجع است بنظام جامعه كه جلوگيرى از فساد بشود.

و مجازات حق تعالى بنده ضعيف جاهل نادان خود را در قيامت كه نه تشفى بحساب ميآيد زيرا كه بزرگ‏تر از آنست كه بعذاب نمودن بنده ضعيف خود تشفى پيدا كند و نه راجع است بصلاح جامعه و نه تنبيه است زيرا در آنجا جامعه‏ئى تصور ندارد پس انتقام كشيدن خدا يعنى چه آنهم بخلود در جهنم با آن عذابهاى سخت (پاسخ) ظاهرا استعارة مجازات را انتقام ناميده و انتقام حق تعالى در معاد نه براى تشفّى و نه براى صلاح جامعه و نه براى تنبيه است زيرا كه انتقام عمل جزائى است مقابل عمل عدوانى و موردش در جائى است كه عمل ناروائى از ظلمى بر مظلومى وارد گردد قوله تعالى (فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ).

و انتقاميكه افراد از يكديگر ميكشند غالبا براى تشفّى است كه پس از انتقام كشيدن از عمل ظالم دل مظلوم آرام ميگيرد و ديگر در مقام ضدّيت و دشمنى برنمى‏آيد و صلاح جامعه منوط بهمين است، امّا مجازات در قيامت شايد يكقسمش براى اين است كه حق هر مظلومى گرفته شود و بصاحبش برگردد و چون ميتوان گفت كه تمام كافرين و مشركين و فساق ظالم و ستمكارند كه اعتناء بسخن انبياء و گفتار اولياء و كتابهاى آسمانى ننمودند و باين اعتبار بآنها ستم وارد نمودند چنانچه در مواردى از قرآن آنها را از ظالمين معرفى نموده و چون اينها ستمكارند بمقتضاى عدل الهى كه هر چيزى را در جاى خود قرار ميدهد ستمكاران را بايست بكيفر اعمالشان برساند و اگر غير از اين باشد كه در روز جزاء متقى و كافر ظالم                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 104

 را يك طور بحساب آورد بعدل عمل ننموده.

اين است كه كافرين و مشركين مستحق عذاب ميگردند و در مورد عذاب بايد واقع گردند تا اينكه بر عالميان ظاهر گردد كه گفتار انبياء كه نسبت كذب و افتراء بآنها ميدادند در وعد و وعيدشان حق و صدق بوده چنانچه از اين آيه اين معنى بخوبى ظاهر ميگردد زيرا كه آيه شايد ارشاد بهمين مطلب باشد كه كسى گمان نكند كه چون خداى تعالى خود را بكرم و عفو و بخشش معرفى نموده در قيامت همه را ببخشد و عذاب نكند در اينجا تذكر ميدهد كه خداوند هرگز وعده‏ئى كه بپيمبران و سفراء خود داده كه آنها را يارى ميكند بر دشمنانشان خلف نخواهد نمود.

و راجع بخلود در جهنم چنانچه بعضى گفته‏اند شايد نسبت بكسانى باشد كه چنان در كفر و جحود و نفس پرستى ولوع نموده‏اند كه آن لطيفه انسانى روحانى خود را بكلى فاسد گردانيده و خود را بكلى از قبول عفو و بخشش الهى بى‏نصيب گردانيده‏اند لكن ديگران كه باين درجه نيستند شايد اميد نجاتى براى آنها باقى مانده باشد و رحمت الهى آنان را دريابد و پس از پاك گرديدن قذارات از جهنم نجات يابند و بعض آيات و اخبار اشاره باين مطلب دارد.

يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (يَوْمَ) يا بدل است از (يَوْمَ يَأْتِيهِمُ) يا ظرف زمان است و متعلق است بآيه بالا (ذُو انتِقامٍ) و ظاهرا الف و لام (الْأَرْضُ) الف و لام عهد است يعنى همين زمين معهود كه در آن ميباشيد و همين آسمانها كه بالاى سر شما است روز قيامت تبديل ميگردد و طور ديگر بروز و ظهور مينمايد، و لام (لِلَّهِ) شايد براى ملك باشد نظير قوله تعالى (لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ) همان طورى كه در آنجا مالكيت را تخصيص ميدهد بواحد قهّار در اينجا بروز و ظهور زمين و آسمانها را بحقيقت و واقعيّتشان اختصاص ميدهد بحق تعالى، و در توجيه آيه (لِمَنِ الْمُلْكُ) مفسرين گفته‏اند اشاره بوقتى است كه بصور اسرافيل ذى حياتى در عالم باقى نميماند كه
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 105

 مدعى مالكيت باشد و اين نداء از حق بخود او است كه خود متكلم و خود جواب دهنده است.

و شايد موقع صدور آيه بالا آن وقتى باشد كه زمين و آسمانها مندك گرديده و از لبّ و مادّه اثيريه آن زمين و آسمانهائى كه در خور عالم قيامت است بپا گردد زيرا كه تمام دانشمندان معترفند كه در اين عالم همه چيزها صورت و قشر است و لبّ و حقيقت آن در آخرت نمودار ميگردد و چنانچه در محل خود مبرهن گرديده عالم قيامت عالم جمع و عالم تام و تمام و عالم اتّحاد و وحدت و عالم حيات و عالم حقيقت است و تمام موجودات در آنجا حىّ و ناطق‏اند قوله تعالى (وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ) خلاصه عالم آخرت جامع تمام عوالم امكانى است و عالميست كه روحانيت بر جسمانيت آن غلبه دارد زيرا كه در آخرين مرتبه كمال واقع است و در آن عالم آخر هر چيزى ظهور همان بدايت او است (كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ) شيئى وقتى بانتهاء ميرسد كه باوّل وجودش بپيوندد در مقاله پنجم (كتاب معاد) يا (آخرين سير بشر) تذكر داديم كه كمال و تماميت هر چيزى وقتى محقق ميگردد كه داراى مراتب زيرين گردد يعنى آخرش مرتبط گردد باولش و با وحدت و بساطتش جامع تمام مراتب زيرين گردد و اين مطلب در قيامت كبرى تحقّق مى‏پذيرد.

و همين طورى كه انسان در قيامت دارا ميگردد تمام كمالاتيكه در راه نوردى و عوالمى كه در آن سير نموده كه از هر عالمى كه گذشته توشه‏ئى برداشته و جزء حقيقتش گرديده و در عالم قيامت كه عالم جمع است با نتائج و آثار آن بروز و ظهور مينمايد البته باين مناسبت بايستى در خور او عالم ديگرى كه از ماده همين عالم باشد ظهور نمايد و همين طورى كه اصل بدن انسان از ماده اثيريه اين طورى كه گفته‏اند تكوّن پيدا نموده در قيامت نيز از ماده اصليه همين بدن دنيوى بدن اخروى بمناسبت همان عالم تشكيل ميشود آسمان و زمين عالم قيامت نيز بايد چنين باشد زيرا كه عالم قيامت آخرين منزل كمال انسانى بشمار ميرود اين است كه بايد آن
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 106

 نيز عالم كامل باشد.

 (سخنان مفسرين در توجيه آيه) 1- زمين تبديل بنقره ميگردد و آسمان بطلا.

2- زمين و آسمان پاك ميگردد مثل نقره.

3- زمين جهنم ميشود و آسمانها بهشت ميگردد.

4- اوصاف زمين و آسمان تبديل ميگردد و كوهها سير ميكند و درياها جارى ميگردد و در آن كجى يافت نميگردد.

5- روز كه تبديل ميگردد اين زمينى كه ميشناسيد بزمين ديگر غير از آن و چنين است آسمانها و تبديل بمعنى تغيير است و تغيير گاهى در ذات است مثل اينكه گوئى تبديل كردم دراهم را بدنانير و از آن است قوله تعالى (بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها) و گاهى تبديل در اوصاف است مثل اينكه گوئى حلقه را تبديل كردم بخاتم الخ. (طبرسى) و نيز راجع بآيه اخبار مختلف نقل شده و معلوم ميشود كه اختلاف روات ناشى از اختلاف روايات است و شايد منشأ اختلاف روايات بزرگى مطلب و عدم فهم روات باشد كه ائمه معصومين عليهم السلام پاسخ سؤال هر يك از روات را بقدر فهم آنها ميدادند كه قانع گردند زيرا براى عموم بشر ماداميكه در لباس دنيوى طبيعى مى باشند ممكن نيست كيفيت و كميت اوضاع عالم قيامت را بدرستى بفهمند مگر بطور كلّى اجمالا بعض نفوس زكيه را ميسّر گردد كه در قشر لب را بنگرند و در شاهد غائب را ببيند آنهم بطور اجمال آيا طفل ماداميكه در رحم مادر است ممكن است بتواند تصورى از اين عالم داشته باشد هرگز ممكن نيست و قوله تعالى در سوره زمر آيه 69 (وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها) و امثال اين آيات كه اشاره بعظمت عالم قيامت دارد نميتوان تطبيق كرد بنور شمس يا نقره و طلا و غيره زيرا امر قيامت چنانچه آيات بسيارى اشاره بآن دارد و نبأ عظيم آنرا ناميده نميتوان بامور اين عالم پست دنىّ كه از جهت دنائت دنيايش ناميده‏اند تطبيق كرد بلكه ما افراد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏7، ص: 107

 بشر همين قدر كه بدلالت عقل فهميديم دنيا را آخرتى است و در پشت اين پرده اسرارى است و غايت و فائده انسان و عالم دنيوى عالم اخروى است و چون عالم قيامت آخرين مرتبه سير كمال بشر است بايستى در خور مرتبه كمال انسانى عالمى كامل انجام گيرد و مخبر صادق نيز بآنچه سعادت يا شقاوت بشر را در آن نشأه ايجاب مينمايد اطّلاع داده و تماما مطابق حكم عقل صحيح است اين است كه بايستى تصديق نمود و در تحصيل كمال ايمان و تقوى كوشش كرد.

وَ تَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ، سَرابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشى‏ وُجُوهَهُمُ النَّارُ خطاب برسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نموده كه تو در آنروز يعنى روز كه زمين و آسمانها تبديل بغير آن گرديد گنهكاران را چنين مى‏بينى كه بهم پيوسته و جمع گرديده‏اند و بستگى آنها بيكديگر يا بجهت اتحاد آنها است در شرك و كفر و شايد مقصود چنين باشد كه هر يك با شيطانى كه قرين او بوده بسته ميگردد و پيراهن‏هاى آنها از قطران است، قطران روغن سياهى است و آنرا صبغ ابهل نامند و آنرا مى‏پزند و بر شتر جرب‏دار مى‏مالند و در قيامت يكى از عذابهاى مجرمين قطران است و نيز رويهاى آنها را آتش فرا ميگيرد.

لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ گويند آيه متعلق بآيه جلو يا متعلق بفعل محذوف است يعنى خداى تعالى چنين ميكند يعنى پاداش ميدهد هر كسى را بآنچه كسب نموده زيرا كه او بسرعت حساب همه را ميكشد حساب بعضى او را از حساب ديگران باز نميدارد.

هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ وَ لِيُنْذَرُوا بِهِ وَ لِيَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ لِيَذَّكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ معنى آيه واضح است و محتاج ببيان نيست، و اشاره به اين كه آنچه در اين آيات گفته شد كافى است مردم را كه متذكر گردند و بترسند و بدانند كه خداى آنها يكى است و براى اينكه پند بگيرند و متّعظ شوند صاحبان عقل.