کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
أنفال: آيات 1 تا 75 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

 

 


                       

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 348
سورة الانفال‏

مدنيّة و هى ستّ و سبعون آية

 [سوره الأنفال (8): آيات 1 تا 8]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (1) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (2) الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (3) أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (4)

كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ (5) يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ (6) وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ (7) لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (8)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 349

سورة الانفال بقول قتاده اين سوره مدنى است يعنى در مدينه فرود آمده، و مجاهد و عبد اللّه بن عباس گفته‏اند اين اول سوره‏ئى بود كه در مدينه نازل گرديده، و بروايت ديگر از عبد اللّه نقل شده كه گفته سوره مدنى است مگر هفت آيه كه در مكه فرود آمده و اول آن (وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا) است تا هفت آيه و اين سوره هفتاد و پنج آيه است در عدد كوفيان و هفتاد و هفت بعدد شامى و هفتاد و شش بعدد حجازى و بصرى، و هزار و دويست و سى يك كلمه است و پنج هزار و دويست و نود و چهار حرف است.

و ابىّ بن كعب از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه فرمود هر كس سوره انفال و برائة را بخواند من در قيامت شفيع و گواه او باشم كه او از نفاق بيزار است و او را بعدد هر منافق و منافقه‏ئى كه در دار دنيا بوده‏اند ده حسنه بدهند و ده سيّئه محو كنند و او را ده درجه بلند كنند و ماداميكه در دنيا زنده است عرش و حاملان عرش بر او صلوات بفرستند.

 [ترجمه‏]

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

اى رسول از تو از حكم غنيمتها سؤال ميكنند بگو غنيمتها مخصوص بخدا و پيغمبر او است پس از خدا بترسيد و بين خودتان اصلاح كنيد و امر خدا و رسول او را اطاعت نمائيد اگر از مؤمنين ميباشيد [1]

جز اين نيست كه مؤمنين كامل كسانى ميباشند كه چون خدا ياد كرده شود دلها آنها بترسد و وقتى كه آيات او بر آنها خوانده شود ايمانشان زياد ميگردد و اتّكاء و توكل آنها بر پروردگار آنها است [2]

 (و نيز مؤمنين) چنينند كه نماز را بپاى ميدارند و از آنچه بآنها روزى داده‏ايم انفاق ميكنند [3]

اينهايند مؤمنين درست و راست و براى آنها نزد پروردگارشان درجاتى است و مغفرت و روزى بزرگوار [4]

همچنانكه پروردگارت تو را از خانه‏ات بحق و درستى بيرون كرد و بدرستى كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 350

 جماعتى از مؤمنين كراهت داشتند [5]

و با تو در حق مجادله ميكنند پس از آنكه حق بر آنها ظاهر گرديده گويا آنان رانده ميشوند بسوى مرگ و آنها مينگرند [6]

و ياد كنيد وقتى را كه خداى تعالى بشما وعده داد يكى از دو طائفه را (يعنى كاروان يا لشگر قريش) و شما دوست داشتيد كه غير صاحب شوكت براى شما باشد (يعنى كاروان) و خداوند اراده كرده محقّق گرداند حق را بكلماتش و قطع كند و از بيخ بركند بنياد كافران را [7]

تا ثابت گرداند حق را و باطل گرداند باطل را و اگر چه گنهكاران كراهت دارند [8]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 351
 (توضيح آيات)

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ (الانفال) جمع نفل و بمعنى زيادتى است و نافله را براى همين معنى گفته‏اند زيرا كه نافله زيادى بر فريضه است.

آيه خطاب برسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه از تو از انفال سؤال ميكنند كه انفال يعنى غنيمت دار الحرب مال كى است بگو انفال مخصوص بخدا و رسول [ص‏] است، و بعضى از مفسرين گفته‏اند (عَنِ الْأَنْفالِ) (عن) بمعنى (من) است يعنى بعض انفال مفسرين در شأن نزول آيه از ابن عباس نقل ميكنند كه گفته سبب نزول آيه اين بود كه رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در غزوه بدر گفت هر كس بفلان جا رود از نفل بسيار باشد و هر كس كسى را بكشد او را چندين غنيمت باشد و هر كس اسيرى بياورد چندين مال باشد، وقتى جنگ درگير شد جوانان شتافتند و پيران و مردمان معروف با رسول در زير علم بايستادند چون خداى تعالى بمسلمانان فتح داد و فاتح گرديدند جوانها آمدند نزد رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آنچه رسول [ص‏] گفته بود مطالبه نمودند، پيران و بزرگان گفتند ما براى اين نشتافتيم كه با رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باشيم و علم را نگاه داريم كه آسيبى باو نرسد نه اينكه از جنگ عاجز بوديم ما خدمت رسول [ص‏] را مراعات نموديم كه مشركين مبادا بر او حمله كنند و ما مدد شما بوديم و خدمت ما كمتر از خدمت شما نبود، مردى از انصاريان بنام (ابو اليسر) برخواست و گفت يا رسول اللّه گفتى هر كس مردى را بكشد او را چندين غنيمت باشد و هر كه اسيرى بياورد او را چندين باشد، من هفتاد مرد را كشته‏ام و هفتاد اسير آورده‏ام، سعد معاذ گفت يا رسول اللّه [ص‏] ما نخواستيم تو را تنها رها كنيم، رسول توقف كرد و مردم در گفتگو افتادند اين بود كه اين آيه (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ) نازل شد، بعضى گفته‏اند (عن) زائده و صله است و عبد اللّه بن مسعود اين طور قرائت كرده (يسئلونك الانفال)                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 352

 [سخنان مفسرين در توجيه انفال‏]

1- بقول جماعتى مقصود غنيمتهاى جنگ بدر است كه اصحاب سؤال نمودند آن غنيمتها مال كيست اين آيه نازل گرديد كه مال خدا و رسول است [عبد اللّه عباس و عكرمه و مجاهد و ضحاك و قتاده‏] 2- مقصود از انفال سرايا است كه رسول سريّتى را يعنى جماعتى را بجائى فرستاد آمدند و غنيمتى آوردند اصحاب سؤال كردند اين غنيمت مال كى است اين آيه فرود آمد.

 [ابن زيد على بن صالح بن حى‏] 3- انفال آنچيزى است كه از مشركين بدون جنگ بدست مسلمانها ميافتاد از بنده و اسبى و ذره‏ئى و كلاه خودى و مانند اينها.

 [عطا] و مجاهد گفته كه خمس است زيرا كه مهاجرين گفتند خمس مال كى است خداى تعالى گفت مال خدا و پيغمبر او است.

در جامع الجوامع طبرسى از حضرت صادق ع روايت كرده كه انفال چند چيز است: 1- هر زمين خرابى كه آنرا مستحقى و اهلى نباشد و اگر باشد همگى بميرند. 2- هر زمينى كه بدون جنگ اهلش بدهند و آنرا فى‏ء گويند 3- سر كوهها و رودها و بيشه‏ها و زمينهاى موات كه در آن زراعت نكرده باشند و آنرا صاحبى نباشد. 4- اقطاع پادشاهان كه بغصب نگرفته باشند.

5- ميراث كسى كه او را وارثى نبوده باشد. 6- آجام و بطون اوديه تمام اينها مال خدا و رسول او (و لمن قام مقامه).

 [پايان‏] و نيز مفسرين از صادقين عليهما السّلام روايت ميكنند كه فرموده‏اند تمام اينهائيكه گفته شد مال خدا و رسول او است و بعد از آن هر كس كه قائم مقام او باشد كه هر طورى كه بخواهد صرف در مصالح مؤمنين نمايد و هيچكس از رعيت را حقّى بر او نيست.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ از اين آيه ميتوان استفاده نمود چنانچه بعضى گفته‏اند كه بين مجاهدين
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 353

 در امر غنائم دار الحرب نزاع واقع شده بود اين است كه آيه امر مينمايد بتقوى كه از خدا بترسيد و بين خودتان اصلاح كنيد و نزاع آنها راجع بانفال يعنى غنيمت دار الحرب بوده نه غنائم غزوه بدر يا فيئى كه مخصوص بخدا و رسول است و در اينجا بين مفسرين گفتگوهاى بسيار است و غرض ما اختصار است.

خلاصه آيه امر مينمايد بتقوى و اطاعت خداى تعالى و رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ايمان واقعى را مترتب بر اطاعت خدا و رسول ميگرداند يعنى اگر ايمان داريد مطيع امر خدا و رسول گرديد و با هم نزاع و تخاصم ننمائيد.

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ در اين آيه و آيه بعد مؤمنين را بفضائل و صفاتى توصيف مينمايد كه اين اوصاف تحقق نميپذيرد مگر در مؤمن كامل الايمان.

1- از صفات برجسته شخص مؤمن اين است كه وقتى ياد خدا كردند قلبهاى آنها ميترسد و از عظمت و جلال خداوندى لرزان ميگردند كه مبادا بر خلاف حكم او كارى انجام دهند و البته چنين كسى هميشه مراقب و مواظب كار خود است كه گناهى از او صادر نگردد مگر وقتى كه نفس امّاره و شيطان بر او غالب شوند 2- وقتى آيات خدا يعنى آيات قرآن بر آنان خوانده ميشود چون قلبشان در گرفته بنور توحيد است بر ايمانشان افزوده ميگردد و محكم‏تر ميشود قلبشان.

3- و نيز از صفات مؤمنين اين است كه بر خدا توكّل و اتكاء دارند آرى لازمه ايمان حقيقى همين است وقتى ايمان بمرتبه يقين و اطمينان قلبى رسيد و واقعا انسان بمرتبه (علم اليقين) يا (عين اليقين) رسيد و دانست كه همه امور بدست خلّاق عالم است و او مربّى و ناظم و مصلح و تنظيم كننده امور است و آنچه واقع شده و ميشود همه در لوح محفوظ و دفتر آفرينش ضبط و ثبت است و همه امور مطابق حكمت و صلاح ديد است و لو آنكه حكمت بعضى از چيزها         

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 354
 براى او مخفى باشد قطعا توكّل بر خدا مينمايد لكن عيب كار در اينجا است كه ما امور عالم را يك چشمه مينگريم فقط دلخواه خودمان و آنچه را براى خودمان خير و خوب ميدانيم همان را مى‏طلبيم نه بمصلحت خودمان اطلاع داريم و نه نظام عالم را در نظر ميگيريم فقط از روى ندانسته‏گى چيزهائى را طالبيم كه باضافه بر اينكه خلاف نظام عالم است بر ضرر خودمان تمام ميشود و نميدانيم كه موجودات مثل حلقه‏هاى زنجير يا تار و پود يكپارچه مرتبط بهم و متصل بيكديگر است.

خلاصه يكى از صفات برجسته مؤمن اين است كه در تمام امور اتكاء و توكل آن بر خدا است و بايد دانست كه توكل بر خدا منافى با كسب و عمل نيست، انسان عاقل بايد دنبال كسب و عمل برود و متّكى بخدا باشد نه بر اسباب ظاهريه دنيويه الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ دو صفت ديگر از اوصاف مؤمنين كه در اينجا تذكر ميدهد اين است كه نماز را بپاى ميدارند و از آنچه بآنها روزى داده‏ايم انفاق ميكنند اگر چه آنچه را كه خدا نصيب انسان كرده اعم است و شامل ميگردد هر چه را كه خداى متعال بانسان عطاء نموده از مال و علم و رياست و شهرت كه انفاق آنها اين است كه در راه خدا بمستحقين بذل و بخشش كند، لكن ظاهرا در اينجا بقرينه صلاة شايد مقصود زكوة باشد كه پس از ايمان دو ركن اعمال كه يكى صلاة و ديگرى زكوة است را بيان فرموده.

أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ اين جماعتى كه متصف باين پنج صفت ميباشند اينهايند مؤمنين حقيقى و براى آنها است درجاتى نزد پروردگارشان و براى مؤمنينى كه متّصف باين صفات باشند چهار فضيلت و پاداش نيكو مهيّا گردانيده.

1- اينها را مؤمن حقيقى ناميده، از اينجا معلوم ميشود كه غير از اينها مؤمن هستند لكن حقيقت ايمان در قلب و جانشان نفوذ ننموده يعنى مؤمن                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 355

 كامل نيستند.

2- براى آنها نزد پروردگارشان درجات و مقاماتى است كه براى ديگران نيست و اين بالاترين فضيلت از فضائل انسانى بشمار ميرود.

3- اينها مشمول مغفرت و آمرزشند از طرف پروردگارشان كه بآن مغفرت صفحه قلبشان را از هر قذاراتى پاك گردانيده.

4- براى اين بزرگواران روزى با شرافت و بزرگى كه در خور مقام آنها و كرم پروردگار است مهيّا گرديده و معلوم است كه رزقى را كه خداى جليل بزرگ بشمارد نه فقط روزى طبيعى دنيوى است بلكه روزى معنوى روحانى و حقيقى است نظير رزقى كه راجع بشهداء است كه در باره آنها است قوله تعالى كه در سوره آل عمران آيه 169 در باره شهداء فرموده (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).

كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ مفسرين گفته‏اند كه جار و مجرور يعنى (كما) يا در محلّ رفع است بر اينكه خبر مبتداء محذوف باشد و در معنى چنين ميشود كه (هذه الحال كحال اخراجك للحرب) يعنى حال مسلمانها در كراهت داشتن آنها از جنگ مثل حال آنان است در كراهت ايشان از خروج تو براى جنگ و يا منصوب المحلّ است بر اينكه صفت مصدر فعل مقدّر است در (الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ) يعنى انفال ثابت و مستقر است براى خدا و رسول ثباتى كه مثل ثبات اخراج پروردگار تو است تو را يعنى امر كردن خدا تو را كه از خانه‏ات كه مدينه است بيرون آئى.

خلاصه شايد آيه در مقام اين باشد كه همين طورى كه خداوند تو را بحق و از روى حكمت از خانه‏ات يعنى مدينه بيرون كرد و فريقى از مؤمنين كاره بودند، همين طور براى جنگ بدر جماعتى از مؤمنين كراهت دارند.

و داستان جنگ بدر چنانچه بعضى از مفسرين گفته‏اند اين است با كمى اختلاف (بدر) اسم چاهى بود، و در حديث ابى حمزه ثمالى است كه (بدر) مردى بوده‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 356

 از طائفه جهينه و چاه ملك او بوده، و آن چاه باسم او ناميده شده [مجمع البيان‏] و (بدر) بين مكه و مدينه است و قريش براى تجارت بشام رفته بودند و با متاع بسيار از شام برگشته بودند، چون نزديك (بدر) رسيدند جبرئيل ع آمد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را خبر داد و پيغمبر [ص‏] بمؤمنين قضيّه را بازگو فرمود پس جمعى با اسلحه و بى‏اسلحه از مدينه بيرون آمدند [خلاصه از منهج‏] و داستان جنگ بدر چنانچه بعضى مفسرين با كمى اختلاف گفته‏اند اين است كه بروايت ابى حمزه ثمالى و على بن ابراهيم و جمهور مفسرين چنين نقل كرده‏اند كه كاروان قريش با متاع بسيار از شام برگشته بودند و ابو سفيان با بعضى از صناديد قريش چون عمرو عاص و عمرو بن هشام و مخزون بن نوفل سردارى آن قافله ميكردند و اهل كاروان غير از اينها چهل سوار بودند چون نزديك (بدر) رسيدند جبرئيل حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را خبر داد و حضرت اين واقعه را بمؤمنين اظهار نمود آنها نظر بسيارى مال قريش و قلّت عددشان مايل شدند سر راه كاروان بگيرند اين بود كه جماعت بسيارى با اسلحه و بدون اسلحه باين قصد از مدينه بيرون آمدند و چون اين خبر بابى سفيان رسيد كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با اصحاب از مدينه بيرون آمدند ضمضم غفارى را بمكه فرستاد و از قريش مدد خواست ضمضم وارد مكّه گرديد و بآنها خبر داد و گفت در اين كار تهاون و سستى نكنيد كه مالها در معرض تلف است و شيطان بصورت سراقة بن جعثم بمكه آمد و نداء داد و گفت نترسيد امروز هيچ كس شما را مغلوب نتواند كرد من يار و مددكار شمايم اهل مكه چون شنيدند حميّت جاهليت آنها بحركت آمد و در مكه اعلان كردند هر كس باز ايستد و نرود از خانه‏اش او را بيرون كنند و مالش را بغارت ببرند.

وقتى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در وادى زفران نزول فرمود بوحى از آمدن لشگر قريش مطلع گرديد و جبرئيل باو گفت كه حق تعالى فرموده كه يكى از اين دو طائفه كه كفار و كاروانند تو را خواهد بود هر كدام را خواهى اختيار كن، از مدارك نقل شده كه حضرت باصحاب فرمود شما كاروان را بهتر ميخواهيد يا                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 357

 عير يعنى كفار قريش را، بعضى گفتند چون ما وسائل جنگ نداريم كاروان براى ما بهتر است، رسول متغيّر گرديد بزرگان مهاجر و انصار جنگ با قريش را اختيار كردند و هر يك برخواستند و گفتند ما كمال اطاعت و انقياد تو را داريم مقداد بن عمر برخواست و گفت يا رسول اللّه ما تابع و محكوم توايم هر حكمى فرمائى اجراء ميكنيم ما مثل بنى اسرائيل نيستيم كه بپيمبرشان گفتند (فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ) برو با پروردگارت، بار ديگر حضرت با آنها مشورت نمود باز همين طور گفتند و بعضى از آنها گفتند بخدا قسم اگر امر فرمائى بآتش برويم ميرويم خلاصه وقتى حضرت فهميد آنها مصمّم بر جهاد با قريشند فرمود

 (سيروا على اسم اللّه و بركته)

برويد بياد خدا و مژده ميدهم شما را كه خدا بمن وعده داده كه يكى از كاروان و قشون براى شما است در قشون قريش ابو جهل بود با جماعتى و در كاروان ابو سفيان بود با تابعين خود، و رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميدانست كه اگر قريش كشته شوند تمام مال آنها و كاروان نصيب مسلمانها ميگردد و آنهائى كه مايل بكاروان بودند نميدانستند كه اگر آنها رو بكاروان روند قريش در عقب درآيند و كاروان برود و مسلمانها را در ميان گيرند، و خداى تعالى از كراهت آنها خبر ميدهد.

يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ الى قوله تعالى: تَكُونُ لَكُمْ چون ترجمه آيات شده و نيز واضح است محتاج بتوضيح نيست.

و خلاصه آيات اين است كه خداى متعال خبر ميدهد كه جماعتى از مؤمنين از رفتن تو بجنگ بدر و طرف شدن با قشون مشركين قريش كراهت داشتند و با تو مجادله ميكنند در حق يعنى در اختيار حق كه جهاد است و كراهت آنها بقدرى است كه گويا آنان را بسوى مرگ ميكشانند و كراهت مؤمنين پس از آنكه حق بر آنها واضح گرديده براى قلّت عددشان و كمى مهمّات جنگى بوده زيرا كه تمام لشگريان اسلام سيصد و پنج نفر بودند هفتاد شتر و دو اسب و شش                        مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 358

 زره و هفت شمشير داشتند، و نيز هر كسى از مرگ و كشته شدن هراسان است و راحت ميطلبد، و لشگر قريش نهصد و پنجاه مرد بودند و عادة سيصد و پنج نفر بدون وسائل جنگى در مقابل نهصد و پنجاه نفر مقاومت نتوانند نمود اين بود علّت كراهت مؤمنين از رفتن بجنگ بدر.

وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ، لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (وَ يُرِيدُ اللَّهُ) در موضع حال است مشعر بر اينكه مؤمنين براى قلّت عددشان و كمى بضاعتشان از رفتن بجنگ بدر كاره بودند در حاليكه خدا ميخواست حق و حقيقت اسلام را بكلمات خود محقق و ثابت گرداند و دنباله كافرين را قطع كند تا اينكه آنچه حق است يعنى دين اسلام محقق گردد يعنى بر تمام جهانيان حقانيّت اسلام كه دين حق است ظاهر و هويدا گردد و بدانند كه دست ديگرى است روى دستها قوله تعالى در سورة الصافات آيه 173 (وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ) و قوله تعالى (يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ) سورة الصف آيه 8 و ظاهرا لام (ليحق) لام علّت است و ظاهرا متعلق است به (يعدكم اللّه) كه آنچه خداى تعالى بمؤمنين وعده داده كه آن فتح و فيروزى است محقق و ثابت گرداند و باطل يعنى اهل باطل كه مشركين و كافرينند باطل گرداند تا اينكه حجت بر خلق تمام گردد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 359

 [سوره الأنفال (8): آيات 9 تا 17]

إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ (9) وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (10) إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ (11) إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ (12) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (13)

ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْكافِرِينَ عَذابَ النَّارِ (14) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ (15) وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى‏ فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (16) فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى‏ وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (17)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 360

 [ترجمه‏]

ياد كنيد وقتى را كه شما طلب يارى و فريادرسى از پروردگارتان كرديد پس اجابت كرد براى شما به اين كه همانا من مدد كننده شمايم بهزار نفر فرشتگان كه از پى هم درآيند [9]

و خدا نگردانيد اين امداد را مگر براى مژدگانى تا اينكه قلبهاى شما آرام گيرد و يارى و مظفريت نيست مگر از نزد پروردگار بحقيقت خدا غالب و درستكار است [10]

و ياد كنيد وقتى را كه پينه‏گى يعنى خواب سبك انداخت براى ايمنى حاصل از نزد او و بر شما از آسمان آب را نازل گردانيد تا اينكه شما را پاك گرداند و وسوسه شيطان را از شما ببرد و بر قلبهاى شما اميدوارى پيوند كند و بآن باران قدمهاى شما را محكم گرداند (در زمين ريك آميز) [11]

اى محمد ياد كن وقتى را كه پروردگار تو بسوى ملائكه وحى كرد كه همانا من با شمايم پس استوار گردانيد كسانيكه ايمان آورده‏اند بزودى مياندازيم در قلبهاى كسانيكه كافر شدند ترس و رعب پس اى ملائكه كافرين را بزنيد (بشمشيرها) بر بالاى گردنهايشان و هر انگشتى از آنها را قطع كنيد [12]

و اين مجازات براى اين است كه آنان با خدا و رسول او مخالفت نمودند و هر كس كه خدا و رسولش را مخالفت نمايد بدرستى كه خدا سخت عقوبت كننده است [13]

اين است عقوبت شما اى كافران بچشيد و حقيقة براى كافرين عذاب آتش است [14]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد وقتى كه ملاقات كرديد آنهائى را كه كافرند در حاليكه انبوه و درهم پيوسته باشند پشت خود را بر آنها نگردانيد (يعنى از جنگ فرار نكنيد)

مگر كسى كه از طرفى بطرف ديگر (براى جهاد) رو كند يا پناه گيرنده بسوى گروهى (از مسلمانان) باشد اگر بدون يكى از اين دو جهت پشت بجنگ كند حقيقتا بازگشته بخشم بزرگى از خدا و جايگاه او جهنّم است و جهنّم بد بازگشتى است [16]

و شما مؤمنين كفار را نكشتيد و لكن خدا آنها را كشته اى رسول تو آن مشت خاك را بر روى كفار نيفكندى و تير نينداختى وقتى كه تير انداختى و لكن خدا تير انداخت و براى اينكه بيازمايد مؤمنين را از آن آزمايش نيكو (يعنى تا خدا عطا كند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 361
مؤمنين را از نزد خود عطائى نيكو و نصرت دهد آنها را بر دشمن و بدست آوردن غنيمتها) و همانا خدا شنوا و دانا است [17]

. (توضيح آيات)

إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ وقتى كه مؤمنين با مشركين مقابل گرديدند و جنگ حتمى شد مؤمنين ديدند مشركين هزار نفرند و آنها سيصد و سيزده نفر خوف و ترس بر آنها غالب گرديد اين بود مقول قول آنها كه خدا خبر ميدهد كه استغاثه نمودند و دعاء كردند كه خدايا ما را كمك بده، و چنانچه گفته‏اند خود رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نيز مضطرب گرديد و التجاء بحق تعالى نمود و از او درخواست كمك نمود و دعاى آنها بهدف اجابت رسيد و حق تعالى آنها را مدد داد بهزار نفر از ملائكه كه از پى هم درآمدند.

و بروايتى روز بدر جبرئيل با پانصد ملك و ميكائيل با پانصد ملك فرود آمدند، جبرئيل بميمنه ميرفت و ميكائيل بميسره همه با جامه‏هاى سفيد و عمامه‏هاى سفيد با مشركين جنگ كردند و آنها را مغلوب گردانيدند و در هيچ زمانى ملائكه مأمور بجنگ آدميان نبودند.

وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرى‏ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ چون حكمت بر اين استوار گرديده كه بايستى جنگ و جهاد بين خود افراد بشر باشد جنگ كردن ملائكه با آدميان كه او را نشناسند خلاف حكمت و عدالت است اين است كه آيه خبر ميدهد كه ملائكه براى قتال نيامده بودند بلكه چون عده مسلمانها كم بود براى اطمينان قلب آنها كه عددشان را بسيار ببينند آمدند كه آنها بقوت قلب با كفار بجنگند و قلبشان مطمئن گردد كه لطف حق تعالى با آنها است، اگر ملائكه مأمور بهلاكت كفار و مشركين بودند بقول بعضى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 362

 يك ملك براى هلاكت همه آنها كافى بود محتاج بهزار نفر نبود چنانچه گفته‏اند جبرئيل هفت شهر لوط را از زمين كند و در هوا بالا برد بطوريكه صداى مرغان آنها را اهل آسمان شنيدند و بزمين سرنگون گردانيد.

إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ ظاهرا وقتى مسلمانها اطمينان بفتح و مظفريت پيدا نمودند پس از خستگى خواب سبكى آنها را گرفت و چون كفار جلو آب را گرفته بودند و آنها از كمى آب در مضيقه بودند باران بر آنها نازل گرديد كه خوردند و اسبها را آب دادند و خودشان و لباسهايشان را طاهر گردانيدند.

و چنانچه مفسرين گفته‏اند در آنوقتى كه مؤمنين اين طور در سختى بودند از يكطرف كثرت دشمن و از طرف ديگر تشنگى و كمى آب شيطان در قلب آنها وسوسه نمود كه مبادا ما بر حق نباشيم كه باين هلاكت مبتلا گرديديم.

اين است كه آيه خبر ميدهد كه ما بر آنها آب را از آسمان نازل گردانيديم و در آن چند حكمت مندرج بود: يكى براى اينكه آنها از قذارات و نجاسات پاك گردند و ديگر خلجان و وسوسه‏هاى شيطانى از قلب آنها برود، و ديگر قلبهاى شما محكم گردد و قدمهاى شما در رملها بواسطه باران فرو نرود و در جهاد فى سبيل اللّه محكم و ثابت گردد.

إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ ياد كن اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وقتى را كه پروردگار تو بسوى ملائكه وحى كرد كه من با شمايم، شايد مقصود چنين باشد كه در كمك مؤمنين من با شمايم در اينكه قلبهاى آنها را محكم و ثابت گردانيد و ترس و رعب را از دل آنها زائل گردانيد و من در دل كفار رعب و ترس مى‏اندازم.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 363

فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ اگر چه ظاهر آيه چنين مينمايد و بعضى از مفسرين نيز همين طور گفته‏اند كه امر بملائكه شده كه گردنها و انگشتان كفار را بزنيد لكن بقرينه آيه بالا كه فرموده (وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرى‏ الخ) ما قرار نداديم ملائكه را مگر براى مژده بمؤمنين و براى اطمينان قلب آنها و مظفريّت و يارى نيست مگر از خدا باين قرينه ميتوان در توجيه آيه گفته شود كه امر (فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ، تا آخر آيه) امر بمؤمنين است كه وقتى ترس از دل شما بيرون رفت و قلب شما مطمئن گرديد گردنها و انگشتان مشركين را بزنيد.

ِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ‏

 (ذلك) اشاره است بضرب فوق الاعناق يا بامر باين نحو ضربت يعنى اين كشتن بسبب آنستكه اينها مخالفت و دشمنى نمودند با خدا و پيمبر او پس مستحق چنين عذاب گرديدند (شاقّوا اللّه) شقاق با پيغمبر معلوم است كه مشركين مخصوصا قريش چه ضدّيتها و جفاها كه بحضرتش وارد نمودند، امّا شقاق با خدا راجع بدين خدا است يعنى اسلام كه در سدد خاموش كردن چراغ هدايت بودند و خدا سخت انتقام است.

ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْكافِرِينَ عَذابَ النَّارِ (ذلكم) خطاب بكفار است يعنى امر عقوبت شما اين است اى كافران پس بچشيد آنرا در اين دنيا و از براى كافرين است در آخرت آتش دوزخ.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ اين آيه و آيه بعد چون قبلا ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست، خلاصه‏اش اين است كه حقّ جليل خطاب بمؤمنين نموده كه وقتى شما جماعت انبوه كفار را ديدند نترسيد و پشت بدشمن نكنيد و از شماها كسيكه پشت بدشمن بكند بدون آنكه بخواهد براى جنگ باين طرف و آن طرف رود و آنرا باصطلاح (كرّ و فرّ) گويند، يا در جماعت مسلمانان داخل گردد و در                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 364

 حمايت آنها باشد، خلاصه غرضش صلاح ديد جنگ باشد نه اينكه بخواهد از جنگ فرار كند براى چنين كسى گناهى نيست لكن اگر غير از اين باشد خود را در معرض سخط و غضب خدا قرار داده و جايگاه او جهنّم است و جهنّم بد بازگشتى است.

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى‏ وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ظاهرا آيه راجع بجنگ بدر است كه عدد مؤمنين اندك و بدون اسلحه كامل و اسباب مجهّز بودند كه گفته‏اند تمامشان دو اسب و هفتاد شتر داشتند و اغلبشان زره هم نداشتند، و مشركين با وسائل مجهّز و عدد بسيار، رو برو شدن اين دو دسته با هم عادة فيروزى براى عدّه قليل با عدم وسائل محال بنظر ميآمد، خداى جليل براى تنبيه مؤمنين كه مبادا بعمل خود مغرور گردند و بدانند كه اينها بزور و قوّت بازوى خود جنگ نكردند بلكه در واقع باراده حق تعالى براى يارى دين خود كه ملائكه را كمك فرستاده او كافرين را كشت و نيز اى رسول تو سنگ ريزه را بصورت كفار نپاشيدى بلكه خدا پاشيد گويند وقتى كه جنگ درگير شد رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بارشاد جبرئيل ع بعلى [ع‏] فرموده كه قبضه ريگى از وادى بمن بده و چون داد حضرت رسول [ص‏] ريگ را گرفت و بصورت مشركين پاشيد و گفت (شاهدت الوجوه) يعنى قبيح باد روى شما، پس از مشركى در آنان ريختند و كشتند و مال آنها را غارت كردند و چندين اسير گرفتند.

وقتى جنگ خاتمه پيدا نمود مؤمنين افتخار ميكردند و بعضى ميگفتند من چقدر كشتم و اسير كردم اين بود كه اين آيه فرود آمد كه شما بقوّت و قدرت خود فاتح نشديد بلكه فتح و فيروزى از جانب خدا بود كه ملائكه را براى اطمينان قلب شما فرستاد و در قلب شما اطمينان القاء كردند و خدا در قلوب مشركين رعب و ترس انداخت.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 365

 و نيز رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بقوّت جسمانى ريگ بصورت مشركين نپاشيد چگونه ممكن بود روى قانون طبيعت يك مشت ريگ بصورت هزار نفر اصابت نمايد بلكه هم كشتن شما و هم رسانيدن ريگ بصورت كفار از تحت اختيار طبيعى شما و رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خارج بود فقط بقدرت خلّاقه و قوّت و قدرت الهى شما فاتح گرديديد اين آيه و نظير آن از آيات مشعر بر اين است كه آنچه انسان كار نيك كند و لو آنكه ظاهرا صادر از او است لكن در واقع بحول و قوّه خالق متعال انجام ميگيرد زيرا فاعل خيرات خدا است كه خير محض است و تمام شرور و فسادهائى كه در عالم واقع ميگردد ناشى از حدود و جهات امكانى ممكن است زيرا كه ممكن محدود بحدّ عدمى است و چنانچه در محلّش مبرهن گرديده وجود خير است و شرّ امر عدمى است يا عدم و ملكه است اين است كه در سوره نساء آيه 81 قال اللّه تعالى (ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ) آنچه بتو ميرسد از نيكى پس از خدا است و آنچه ميرسد بتو از بدى از نفس تو است، و نيز در حديث نبوى [ص‏] است‏

 (من وجد خيرا فليحمد اللّه و من وجد غير ذلك فلا يلومنّ الّا نفسه)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 366
[سوره الأنفال (8): آيات 18 تا 27]

ذلِكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرِينَ (18) إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَكُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِيَ عَنْكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئاً وَ لَوْ كَثُرَتْ وَ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ (19) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20) وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ (21) إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ (22)

وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (23) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (24) وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (25) وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (26) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (27)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 367

 [ترجمه‏]

اشاره بآيه جلو است (يعنى اين است بلاى نيكو) و همانا خدا سست كننده كيد كافرين است [18]

خطاب بكافرين مكه است (بطور تحكم فرموده) اگر شما طلب فتح كرديد فتح براى شما آمد و اگر باز ايستيد اى كافرين براى شما بهتر خواهد بود و اگر بازگرديد بمحاربه با مسلمانها ما باز گرديم بيارى آنها (و بر عليه شما) و هرگز گروه شما شما را از بلاء بينياز نميگردانند و لو آنكه جماعت آنها زياد باشند و همانا خدا با مؤمنين است [19]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد اطاعت كنيد خدا و رسول او را و از او برنگرديد در حاليكه شما (آيات قرآن را) ميشنويد [20]

و نبوده باشيد مانند كسانيكه گفتند شنيديم در حاليكه آنان نميشنوند [21]

و براستى بدترين جنبدگان نزد خدا كران و گنگانند (يعنى كرند از شنيدن كلام حق و گنگند از گفتن آن) آن كسانيكه تعقل نميكنند [22]

و اگر خدا در آنها خيرى ميدانست آنان را ميشنوانيد و اگر ميشنوانيد از كفر برميگشتند در حاليكه اعراض كنندگان بودند [23]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد اجابت كنيد خدا و رسول او را وقتى كه خواند شما را بچيزيكه زنده ميكند شما را و بدانيد كه خدا حائل ميگردد بين مرد و قلب او و بدانيد كه بسوى او محشور ميگرديد [24]

و بترسيد از فتنه‏ئى كه البته نميرسد مگر بخصوص كسانى از شما كه ستم نموده‏اند و بدانيد كه خدا سخت عقوبت كننده است [25]

و ياد كنيد وقتى را كه شما در زمين مكه اندك و بى چاره بوديد و ميترسيديد كه مردم شما را بربايند و خدا شما را (در مدينه) جاى داد و مؤيّدتان گردانيد بيارى خودش و بشما از چيزهاى پاكيزه روزى داد شايد شكر گذار باشيد [26]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد با خدا و رسول او خيانت نكنيد بافشاء اسرار و خيانت نكنيد بامانات خودتان در حاليكه شما بدى خيانت را ميدانيد [27].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 368

 (توضيح آيات)

ذلِكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرِينَ (ذلِكُمْ) اشاره ببلاء نيكو يعنى فتح و فيروزى مؤمنين، و در محلّ رفع است بر خبريّت يعنى غرض همين بوده (وَ أَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ) عطف است بر مبتداء محذوف يعنى خدا باطل كننده كيد كافرين است.

إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَكُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِيَ عَنْكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئاً وَ لَوْ كَثُرَتْ وَ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ خطاب باهل مكه است بطور تحكم و خطاب براى اين بآنها شده كه وقتى ميخواستند براى جنگ با رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حركت كنند بپرده كعبه چنگ زدند و گفتند (اللهمّ انصر من الجندين اهدى الفئتين و اكرم الحزبين) و بروايتى روز بدر ابو جهل گفت (اللهم انصر احبّ الفئتين اليك) يعنى خدايا يارى كن هر كدام كه از اين دو دسته نزد تو محبوب‏ترند.

و بقولى (إِنْ تَسْتَفْتِحُوا) خطاب بمؤمنين است (وَ إِنْ تَنْتَهُوا) خطاب بكفار است يعنى اگر كافرين از عداوت با رسول اللّه باز ايستند آن براى شما بهتر است و اگر آنها نيز بمحاربه عود كنند ما نيز بيارى كردن شما مؤمنين عود ميكنيم.

و بقرائتى (وَ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ) بفتح همزه قرائت شده، و بقرائتى بكسر خوانده شده، و قرائت بكسر اولى است و مؤيّد آن قرائت عبد اللّه است (وَ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ).

 [جامع الجوامع طبرسى‏] يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ خطاب بمؤمنين است كه اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد خدا و رسول او را اطاعت كنيد و از او اعراض و پشت نكنيد در حاليكه شما كلام او را ميشنويد، اشاره به اين كه خداى تعالى بشما تفضّلا گوش شنوا عطا كرده كه شما آيات قرآن را                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 369

 بگوش سر بشنويد و بگوش دل استماع نمائيد و حقّانيّت آنرا بفهميد.

وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ يعنى شما نبوده باشيد مثل آنهائيكه گفتند شنيديم در حاليكه نميشنوند كفار البته بگوش سر آيات قرآن و دعوت رسول را ميشنيدند و لكن چون در آن تعقل نمى‏كردند كه حقانيت آن را بفهمند گويا اصلا نمى‏شنيدند و گوش دلشان كر شده كه آيات در آن نفوذ نمينمود اگر بگوش دل ميشنيدند تصديق ميكردند إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ، الى قوله تعالى:

وَ هُمْ مُعْرِضُونَ همانا بدترين جنبندگان در زمين كران و گنگانند چنين جنبندگان كفارند. كرند كه آيات حقانى را استماع نميكنند و از گفتن حق گنگند كه سخن حق بر زبان جارى نميگردانند و اعتراف نمينمايند و آنها كسانى ميباشند كه تعقّل نميكنند و عقلشان را كه بايستى تميز دهد بين حق و باطل در اثر فرو رفتن در شهوات نفسانى از دست داده‏اند.

از تبيان در شأن نزول آيه نقل شده كه مقصود جماعت بنى عبد الدار هستند كه ميگفتند (نحن صم بكم عمّا جاءنا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) كه از آنها كسى جز دو كس مصعب بن عمير و ابن حرمله ايمان نياوردند، و از ابى جعفر ع نيز همين طور روايت شده و اگر خدا ميدانست در آنها خيرى هست آنان را شنوا ميگردانيد و اگر آنها را شنوا ميگردانيد همانا پشت ميكردند در حاليكه از قبول حق اعراض كننده بودند.

و بعضى گفته‏اند مشركين قريش برسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفتند تو قصىّ بن كلاب را كه مرده است و مرد راست‏گوئى بود زنده كن و در باره تو شهادت دهد تا ما قبول كنيم اين است كه خداى تعالى فرموده اگر قصىّ بن كلاب را زنده كنيم و كلام او را بشما بشنوانيم باز شما ايمان نميآوريد.

اين آيه بما ميفهماند كه لطف حق تعالى نسبت بهمه افراد بشر يكسانست و                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 370

 آنهائيكه قبول حق نميكنند نه اين است كه از طرف حق تعالى منع لطف شده و خدا آنها را گمراه نموده باشد و گوش شنوا و چشم بينا بآنها نداده باشد چنين نيست بلكه آنچه از طرف فيّاض مطلق بايستى براى اتمام حجت ببشر عنايت كند با حسن وجه عطاء نموده لكن اكثر افراد بشر با چشم بينا و گوش شنوا از روى هواهاى نفسانى و كبر و نخوتى كه در خود تعبيه كرده‏اند نفس خبيث آنها اجازه نميدهد كه ترك هواى نفسانى كنند و كبر و نخوت را از خود دور كنند و زير بار فرمان حق بروند، اگر انسان واقعا از ابتداء عقل نداشت كه بتواند تميز بدهد بين حق و باطل اصلا تكليف كردن باو لغو بود ديگر چه رسد بمجازات او بر اعراض از حق.

خلاصه اينكه آيه اشاره باين است كه كفار و مشركين چنان در منجلاب طبيعت فرو رفته‏اند كه خود را از استعداد كمال محروم گردانيده‏اند اين است كه فرموده اگر خدا ميدانست كه در آنها خيرى هست يعنى استعداد قبول حق در آنها باقى است كلمه حق را بآنها ميشنوانيد لكن چون از قابليت افتاده‏اند اگر هم بآنها بشنواند باز اعراض ميكنند.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ خطاب بمؤمنين است كه اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد اجابت كنيد خدا و رسول او را وقتى كه شما را ميخواند براى اينكه زنده كند شما را بحيات طيّب پاكيزه، از حضرت باقر ع روايت شده كه (لِما يُحْيِيكُمْ) يعنى خود را زنده بداريد بولايت على بن أبي طالب [ع‏].

آرى حيات حقيقى حيات ايمان و توحيد است نظر به اين كه ايمان و توحيد حقيقى بدون شائبه شرك بدون ولايت على [ع‏] تحقق نمى‏پذيرد زيرا كه ايمان منوط باجابت رسول است و اجابت رسول و اطاعت او ايجاب ميكند اطاعت الوالامر كه خلفاى آن بزرگوار ميباشند چنانچه در حديث مشهور فرموده‏

 (من شهر علمم و علىّ درب آنشهر است)

و كسيكه طالب علم است بايد از در ولايت على عليه‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 371

 السّلام داخل گردد.

خلاصه فرق است بين حيات حيوانى و حيات انسانى، انسان در اين حيات دنيوى با حيوانات شركت دارد و اين حيات را خداى تعالى لهو و لعب ناميده، قوله تعالى (وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ) سوره عنكبوت آيه 64، و براى انسان حيات ديگرى است كه بآن از حيوانات امتياز پيدا مينمايد و آن حيات حقيقى روحى است و انسان بآن نميرسد مگر بنور ايمان و حقيقت عبوديت قوله تعالى در شأن چنين كسانى فرموده (أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ) سوره مجادله و در سوره انعام آيه 122 (أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها).

در اين آيات چنانچه مشاهده ميشود حيات حقيقى و نور معنوى كه قلب مرده آدمى بآن زنده ميشود و بآن حيات پاكيزه لذّت بخش جاودانى نصيب بشر ميگردد چنين حياتى در اثر نور ايمان و تقوى پديد ميگردد و مقام عبوديت حاصل نميگردد مگر باجابت كردن و متابعت نمودن امر رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم.

1-

 [سخنان مفسرين در توجيه آيه‏]

1- (إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ) يعنى وقتى كه شما را خواند براى جهاد نظر بمورد آيه كه در ضمن آيات جهاد آمده قوله تعالى در باره شهداء (بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ).

2- (اذا دعاكم الى الايمان) وقتى شما را خواند براى اينكه ايمان آوريد زيرا كه ايمان حيات قلب است و كفر موت آن است قوله تعالى (إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏) 3- وقتى كه شما را براى استماع قرآن و علم دين خواند كه حيات دل است قوله تعالى (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً) 4- وقتى كه شما را براى بهشت خواند زيرا كه در آن حيات دائمى و لذّت حقيقى است.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 372

 لكن چون آيه اطلاق دارد همان مقام ايمان كامل و توحيد حقيقى است كه حيات دل و جان آدمى است و جامع تمام احتمالاتيكه داده شده ميشود زيرا كه حيات حقيقى جاودانى همان حيات دل است كه در اثر معرفت و محبّت بمقام الوهيت دل و جان آدمى را زنده ميدارد بقول شاعر:

         آدمى ديده است و باقى پوست است             ديد آن باشد كه ديد دوست است‏

 وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ اى مؤمنين بدانيد كه خدا حائل ميگردد بين انسان و قلبش و اينكه شما بسوى او محشور ميگرديد، اين آيه نظير بسيارى از آيات ديگر مثال است و منتهى قرب حق تعالى را ببنده ميرساند مثل (نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ) (هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ) و اشاره است به اين كه خداى تعالى بر مكنونات قلب و سريره شما مطّلع است زيرا كه علم ازلى او بر تمام اشياء احاطه دارد گمان نكنيد كه چيزى بر علم حضورى و احاطه قيوميت او مخفى گردد.

وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ ظاهرا آيه براى ارشاد مؤمنين است كه شماهائى كه مرتكب گناه و فساد نميشويد آسوده ننشينيد بگمان اينكه ما چون مطيع خداى تعالى و رسول او صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميباشيم از هر فتنه و عذابى كه بديگران ميرسد در امانيم، چنين نيست وقتى كه آتش عذاب نازل گردد بقول عوام‏تر و خشك را با هم ميگيرد و بايست بدانيد كه خدا (شديد العقاب) است.

بايست مؤمنين همين طورى كه مراقب حال خود ميباشند كه گناهى مرتكب نگردند كه عذاب را ايجاب كند، همين طور مراقب حال ديگران باشند و بامر بمعروف و نهى از منكر كه دو قسم از واجبات فروعند بشدّت بقدر امكان مراقبت نمايند تا فتنه و عذابى واقع نگردد، از ابن عباس نقل ميكنند كه گفته چون اين آيه (وَ اتَّقُوا فِتْنَةً) نازل گرديد نبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفت‏

 (من ظلم عليّا مقعدى هذا بعد وفاتى فكانّما جحد نبوّتى و نبوة الانبياء قبلى)

يعنى رسول [ص‏] پس                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 373

 از نزول اين آيه گفت كسيكه بعلى ستم كند در نشستن بجاى من پس از وفات من گويا نبوّت من و تمام پيمبران پيش از من را انكار نموده.

وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ آيه بمؤمنين تذكر ميدهد كه در نظر آريد آنوقتيكه شما ضعيف بوديد يعنى عدد شما كم بود و از مشركين ميترسيديد كه شما را بربايند و خداى تعالى شما را در محلّ امن يعنى مدينه جاى داد و شما را يارى كرد تا اينكه مظفّر و منصور گرديديد و از پاكيزه‏هاى طعامها و نعمتهاى ديگر شما را روزى داد شايد شكر گذار باشيد و بوظائف خود عمل نمائيد.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ در شأن نزول آيه از جابر بن عبد اللّه انصارى نقل ميكنند كه گفته سبب نزول آيه اين بود كه جبرئيل نزد رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمد و گفت ابو سفيان در فلان محلّ فرود آمده با جماعتى از مشركين و شما بتهيه جنگ مشغول شويد و اين خبر را پوشيده داريد يكى از منافقين اطلاع پيدا نمود و ابو سفيان را مطّلع گردانيد، و از زهرى نقل شده كه اين آيه در باره (ابو لبابه) نازل گرديد و سببش اين بود كه رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يهوديهاى بنى قريظه را بيست و يك روز محاصره نمود آنها ملجأ شده طلب صلح نمودند بآنچه بنى نضير كرده بودند حضرت فرمود صلح نكنم مگر اينكه بر حكم سعد بن معاذ باشيد آنها گفتند ابو لبابه را نزد ما بفرست تا با وى مشورت كنيم و چون ابو لبابه با آنها مربوط بود يهوديها با او مشورت كردند و باو گفتند رسول گفته در حكم سعد بن معاذ باشيد ما اطاعت او را بكنيم يا نه ابو لبابه بانگشت اشاره بحلق خود كرد يعنى همه شما را خواهد كشت ابو لبابه گفته هنوز قدم برنداشته بودم كه فهميدم خيانت كرده‏ام و پشيمان و مضطرب گرديدم نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمدم اين آيه نازل گرديد، راوى خبر گفته ابو لبابه آمد و خود را بر ستون مسجد بست و قسم خورد كه غذا و آب نخورد تا اينكه بميرد يا خدا او را                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 374

 ببخشد يك هفته آب نياشاميد و غذا نخورد تا ضعف كرد خداى تعالى توبه او را پذيرفت، وقتى بوى گفتند خدا توبه تو را قبول نمود گفت خود را باز نكنم تا رسول مرا باز كند وقتى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم او را باز نمود گفت قبولى تماميّت توبه من اينست كه بروم آنجائيكه اين گناه از من صادر شده و اينكه تمام مال خودم را در راه خدا بدهم، حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود ثلث مال خود را صدقه بده تا كفّاره گناهان تو بشود.

 [مهنج‏]                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 375

 [سوره الأنفال (8): آيات 28 تا 36]

وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (28) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (29) وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ (30) وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (31) وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ (32)

وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (33) وَ ما لَهُمْ أَلاَّ يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (34) وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (35) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى‏ جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ (36)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 376

 [ترجمه‏]

و بدانيد كه مالهاى شما و اولادانتان فتنه و آزمايشند و همانا نزد خدا است اجر بزرگ [28]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد اگر خدا را نگاه داريد براى شما قرار ميدهد فرقان (يعنى قوّه‏ئى كه حق را از باطل جدا كند) و گناهان شما را ميپوشاند و شما را ميآمرزد و خدا صاحب فضل بزرگ است [29]

اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ياد كن وقتى را كه آنان كه كافر بودند در باره تو مكر نمودند كه تو را حبس كنند يا بكشند يا تو را از مكه بيرون كنند و آنها مكر كردند (و بپاداش مكر آنها) خدا با آنها مكر كرد و خدا بهترين مكر كنندگان است [30]

و وقتى آيات بر آنها خوانده شود كافرين گفتند همانا ما اين كلام را شنيديم و اگر ما بخواهيم مثل همين را ميگوئيم نيست اين مگر افسانه پيشينيان [31]

و ياد كن وقتى را كه گفتند خدايا اگر بوده باشد اين قرآن حق و از نزد تو از آسمان بر ما سنگ بباران يا براى ما بياور عذاب و شكنجه ناگوار [32]

و چنين نيست كه خدا آنها را عذاب كند در حاليكه تو بين آنها ميباشى و نيست كه خدا آنها را عذاب كند در حاليكه آنان طلب آمرزش ميكنند [33]

و چيست آنها را كه خدا آنها را عذاب نكند و حال اينكه آنها رسول و مؤمنين را باز ميدارند از مسجد الحرام و اينها نبودند متولّيان مسجد و سزاوار توليت مسجد نيستند مگر پرهيزگاران و لكن بيشترين (كفار) نميدانند [34]

و نماز آنها نزد مسجد الحرام نبود مگر صفير و دست بهم زدن پس اى كافرين بچشيد عذاب را بسبب آنچه بوديد كه كفر ميورزيديد [35]

بحقيقت آنهائيكه كافر شدند مالهاى خود را انفاق ميكنند براى اينكه مردم را از راه خدا باز دارند و آنها انفاق ميكنند و انفاق آنها سبب نصرت ميگردد پس از آن مغلوب ميگردند و آنهائيكه كافر شدند بسوى جهنّم محشور ميگردند [36].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 377

 (توضيح آيات)

وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ‏

 آيه خطاب بمؤمنين نموده و ارشاد باين است كه مال و اولاد شما آزمايشند خود را نبايد پا بند آنها كنيد و در دوستى با آنها مرتكب خيانت برسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گرديد ظاهرا آيه مربوط بهمان آيه بالا است كه ابو لبابه در محبّت مال و اولاد كه در دست يهوديان بنى قريظه بودند چنين خيانتى براى او ببار آورد، و آيه بشر را ميآگاهاند كه مال و اولاد بدبختى شما را ايجاب مينمايد نه سعادت شما را بايد بدانيد كه اجر عظيم و سعادت و فيروزى نزد خدا است رو باو آريد و در اطاعت و بندگى او و فرمان رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خود را مستحق اجر عظيم گردانيد.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ پس از آنكه آيه بالا انسان را متنبه ميگرداند كه مال و اولادى را كه اين طور دل بآن بسته‏ايد براى شما فتنه و آزمايشند كه شما آزمايش شويد كه آيا محبّت آنها را ترجيح ميدهيد بر حكم خداى تعالى و رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يا چنين نيستيد و اجر و پاداش بزرگ در اطاعت امر خدا نصيب شما خواهد گرديد، در اين آيه ارشاد باين است كه اجر عظيم در اثر تقوى و ترس از خدا و خوددارى از مخالفت امر رسول صلّى اللّه عليه و آله ميسّر ميگردد و فرقان بشما عطاء ميگردد، شايد مقصود از فرقان چنين باشد كه در اثر تقوى هدايتى و نور دانشى در قلب شما پرتو ميافكند كه بآن بين حق و باطل را تميز ميدهيد و آن لطفى است كه شما را از تاريكى جهل بروشنائى دانش رهبرى مينمايد و بطريق سعادت خود رهسپار ميگرديد، و نيز تقوى گناهان يعنى آنچه موجب سيئه و گناه ميشود از شما زائل ميگرداند، و نيز خدا شما را ميآمرزد زيرا كه او صاحب فضل بزرگ است كثير الخير و قديم الاحسان است.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 378

 وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ مفسرين از ابن عباس و جماعتى از مفسرين چنين نقل ميكنند كه چون انصار ايمان آوردند قريش ترسيدند و اكابر و رؤساء آنها در دار الندوه جمع شدند كه در كار محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با هم مشورت كنند و آنها جماعت بسيارى بودند و گويند اين عمل در وقتى بود كه اصحاب رسول [ص‏] بمدينه هجرت نموده بودند و غير از على [ع‏] و ابو بكر كسى در خدمت آن حضرت نبود.

خلاصه جماعت قريش در باره رسول با هم مشورت مينمودند ابليس بصورت پيرمردى بر آنها وارد گرديد گفتند تو كيستى گفت مردى از اهل نجد ميباشم و تجربه بسيار كرده‏ام خواستم با شما حاضر شوم و آنچه صلاح شما است ارشادتان نمايم، و ابو البخترى ابتداء بسخن آمد و گفت بايد او را در خانه محبوس گردانيد و درب خانه را محكم بست و از روزنه‏ئى آب و غذا باو رسانيد، ابليس اين رأى را نپسنديد و گفت ياران او بمدينه رفته‏اند و در مدينه تابعين بسيار دارد و نيز بنى هاشم هستند با شما جنگ ميكنند و او را از حبس بيرون ميآورند همه گفتند اى شيخ راست گفتى اين رأى پسند نيست، پس هشام بن عمرو گفت رأى من اين است كه او را بر شترى نشانيد و از شهر بيرون كنيد ابليس گفت بد رأيى است محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مردى است كه هر جا رود بخلق نيكو و فصاحت و بلاغت در گفتار و شيرين زبانى او مردم شيفته او ميگردند وقتى يارانش زياد شدند با شما جنگ ميكنند و دمار از روزگار شما برميآورند، پس ابو جهل گفت رأى من اين است كه از هر قبيله‏ئى از قريش يك نفر را بطلبيم تا باتفاق او را بكشند و بنى هاشم نميتوانند با تمام قبائل جنگ كنند ابليس اين رأى را پسنديد و بقولى خود شيطان اين طور رأى داد.

پس از آن ابو جهل از هر قبيله‏ئى از قريش كسى را طلبيد و مقرّر شد كه در شب معهود حضرت را بكشند، جبرئيل بحضرت خبر داد و گفت حق تعالى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 379

 فرموده تو بايد امشب از شهر بيرون روى حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم على ع را طلبيد و گفت من مأمورم كه امشب از اين شهر بيرون روم تو امشب در رختخواب من بخواب و لباس من را در بر كن و از آنجا با ابو بكر از ميان آنها بيرون رفت و چشمش بجماعت افتاد و آيه (إِنَّا جَعَلْنا فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا) تا آخر را قرائت نمود و مشتى خاك بصورت آنها پاشيد و بيرون رفت و در غار پنهان گرديد و مشركين بگمان اينكه در خانه خود خوابيده اطراف خانه را گرفتند تا نزديك صبح با تيغهاى كشيده يك دفعه بخانه او ريختند على ع برخواست و گفت براى چه كار آمده‏ايد گفتند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كجا است على [ع‏] گفت من نگهبان او نبودم، قريش بيرون رفتند و گفتند از شهر گريخته و همانا او بود كه خاك بر سر ما ريخت و رفت، پس در پى او رفتند و همه جا رفتند تا درب غار رسيدند خداى تعالى بعنكبوت الهام كرد كه درب غار تار بدمد وقتى نسج عنكبوت را ديدند گفتند كسى در اين غار نرفته بلكه از اينجا يا بزمين فرو رفته يا بآسمان بالا رفته و حضرت پس از سه روز از غار بيرون آمد و بسوى مدينه روان گرديد و خداوند در شأن حضرت امير ع آيه (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ) را نازل فرمود. اين بود شرح آيه (وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا الخ).

اى محمد [ص‏] ياد كن وقتى را كه كفار بتو مكر كردند يعنى رأى انديشى كردند كه يا تو را در جائى حبس نمايند و تو را ببندند بطوريكه حركت نتوانى بكنى يا تو را با شمشير بكشند يا تو را از مكه بيرون كنند و آنها با تو اين طور مكر كردند و بسزاى مكرشان رسيدند و عملى كه ميخواستند در باره تو انجام دهند بازگشت بخودشان نمود و بپاى خود در جنگ بدر حاضر شدند و بشمشير مؤمنين كشته شدند و بدرك واصل گرديدند (جَزاءً وِفاقاً) (وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ) و خدا بهترين جزاء دهندگان مكر كنندگان است كه مكر هر مكر كننده‏ئى را بصاحبش برميگرداند چنانچه فرموده (وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ) سوره فاطر آيه 41.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 380

 وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ گفته‏اند كه نضر بن حارث براى تجارت بشهر فارس رفته بود و داستان رستم و اسفنديار و غير آنها را از ملوك عجم خريده و بعربى ترجمه نموده و بمكه آورده بود و گفت افسانه شيرينى آورده‏ام كه از افسانه‏هاى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شيرين‏تر و بهتر است اين بود كه حق تعالى برسولش خبر ميدهد كه وقتى خوانده ميشود بر اينها آيات قرآن چنين گفتند ما شنيديم و اگر بخواهيم مثل اين را ميگوئيم نيست اين قرآن مگر افسانه‏هاى پيشينيان.

و چنانچه گفته‏اند يك نفر كه نضر بن حارث بود كه پس از آنكه افسانه‏هاى قديم را از عجم آورده بود چنين گفت لكن چون باقى مشركين تصديق او را كردند گويا همه آنها گفتند اين بود كه بضمير جمع (قالوا) و غيره نسبت بآنها داده.

و اگر اينها چنين قدرتى داشتند كه مثل قرآن را بياورند البته آورده بودند در صورتى كه قرآن اعلان كرده كه بگو اى محمد [ص‏] اگر جن و انس جمع شوند و بخواهند كه مثل اين قرآن بياورند نمى‏توانند اگر چه بعضى ببعض ديگر كمك بنمايند.

وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ مفسرين گفته‏اند كه آيه مقول قول همان نضر بن حارث است كه در مقام دعاء گفته خدايا اگر قرآن حق است و از نزد تو است بباران بر ما سنگ از آسمان يا بفرست بر ما عذاب دردناك يعنى همان طورى كه بر اصحاب فيل سنگ باراندى يا بعذاب ديگر ما را هلاك گردان، و مقصودش به (ان) شرطيه كه كلام را معلّق بر آن گردانيده اين بود كه حق نيست كه اگر حق باشد بايد بر ما عذاب نازل شود مثل امّت پيمبران گذشته و وقتى عذاب بر ما نازل نشده ما در انكار او مستحق‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 381
عذاب نيستيم.

در تفسير ابو الفتوح رازى از عثمان بن مطعون چنين نقل ميكند كه بنضر بن حارث گفت از خدا بترس محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حق ميگويد گفت من هم حق ميگويم گفت محمد [ص‏] ميگويد (لا اله الّا اللّه) گفت من نيز ميگويم (لا اله الّا اللّه) و لكن ميگويم (هؤلاء بنات اللّه) يعنى بتها دخترهاى خدايند، و (الحق) منصوب است بخبر مقدر بمعنى (عمّا قال اللّه تعالى) آن كافر گفت بار خدايا اگر اين كلام از نزد تو است از آسمان بر ما سنگ بباران ابو عبيده گفته در رحمت مطر گويند و در عذاب امطر.

 [پايان‏] وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ لام (لِيُعَذِّبَهُمْ) لام تأكيد در نفى است و پاسخ قول آن كافر است يعنى و نيست خداى تعالى كه عذاب كند آنها را بعذاب استيصالى آن طورى كه بر امم پيشينيان وارد ميشده و حال آنكه تو كه پيمبر رحمتى در ميان آنها باشى زيرا كه حضرتش (رحمة للعالمين) بود پس اگر آن طور عذابى كه بر پيشينيان وارد ميشد بر اينها نيز وارد ميگشت گنهكار و بى‏گناه و اطفال و حيوانات يك قوم همه با هم هلاك ميگرديدند و اين خلاف رحمت بود فقط براى دفع فساد خداى تعالى جنگ و جهاد را مقرّر گردانيد كه فقط آنهائيكه حاضر بر فساد و جلوگير رشد باقى مردم هستند و در مقام خاموش كردن چراغ اسلام حاضر شده‏اند براى كشته شدن منافى با رحمت نيست اين است كه آيه خبر ميدهد كه چون تو در ميان مشركين و كفار ميباشى ما عذاب عمومى نميفرستيم و نيز آنهائيكه طلب آمرزش ميكنند خدا آنها را در اين حال عذاب نميكند.

وَ ما لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ آيه ارشاد است بعلت عذاب مشركين كه اينها خود را در معرض عذاب قرار داده‏اند چيست آنها را كه مستحق عذاب نباشند و خدا آنها را عذاب نكند در حاليكه                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 382

 آنها راه مؤمنين و رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بستند از ورود بمسجد الحرام در صورتى كه متولّى مسجد الحرام نبودند و نيستند سزاوار توليت مسجد الحرام مگر پرهيزكاران از شرك، و شايد مقصود سال حديبيّه باشد كه رسول [ص‏] با مؤمنين رفتند براى زيارت خانه كعبه و مشركين نگذاردند داخل مسجد الحرام شوند.

وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ استدراك از دانش است كه چون بيشترين مردم علم و دانش ندارند و نميتوانند حق و باطل را از هم جدا كنند، اينجا نيز نمى‏فهمند كه آنكس كه لايق توليت مسجد الحرام است فقط متقين و پرهيزكارانند.

وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكاءً وَ تَصْدِيَةً در اين آيه در مقام بيان حال و عمل مشركين برآمده كه گمان مكن كه اعمال آنان از روى خلوص است اگر بينى كه نزد كعبه نماز ميخوانند بدان كه عمل آنها نيست جز (مكاء) يعنى صفير زدن و (تصدية) يعنى دست بر دست كوبيدن (مكاء) مأخوذ از (مكا يمكو) است بمعنى صفر يصفر، و (تصدية) مأخوذ از تصفيق بمعنى دست بر هم زدن است.

بقولى عادت بعضى از كفار اين بوده كه مردان و زنان برهنه طواف ميكردند و صفير ميزدند و دست بر هم ميكوفتند، و بقول ديگر وقتى كه حضرت رسول [ص‏] نماز ميخواند عبد الدار براى اينكه حضرت غلط بخواند چنين ميكرد [منهج‏] فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ چون عمل مشركين و كفار چنين بوده مستحق عذاب گرديدند و بآنها گفته شد بپاداش كفر و عملتان عذاب را بچشيد.

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ آيه بالا راجع بنماز و اعمال مشركين بود كه نماز و طواف آنها مكاء و تصديه است و اين آيه راجع بانفاقات آنها است كه مال خود را انفاق ميكنند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 383

 لكن براى اين است كه راه خدا را بسوى مردم ببندند، و شايد گمان ميكنند عمل خوبى انجام ميدهند ولى ديگر نميدانند كه همين اعمال و انفاقشان براى آنان حسرت و ندامت را ايجاب مينمايد.

گويند آيه در باره جماعتى از بزرگان اهل مكه وارد شده كه پس از خروج كفار قريش از مكّه براى جنگ بدر دوازده نفر از آنها مثل ابو جهل بن هشام و عتبه و شيبه و باقى آنها قرار دادند كه هر يك يك روز لشگر را غذا دهند و هر يك از آنها روزى دو شتر يا سه شتر ميكشتند و آنها را تحريص بجنگ ميكردند اين بود كه اين آيه در باره آنها نازل گرديد كه انفاق آنها جز حسرت و ندامت براى آنها فائده‏ئى نبخشيد و بالاخره در روز بدر يا در جنگ احد مغلوب گرديدند.

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى‏ جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ بيان حال كفار است كه اعمال و انفاقات آنها در دنيا جز حسرت و پشيمانى چيزى عايدشان نگردد و در آخرت هم مآل و سر انجام آنها بجهنّم ميكشد، حشر بمعنى جمع شدن است، شايد مقصود اين باشد كه در قيامت تمام كفار و مشركين در جهنّم با هم جمع ميشوند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 384

 [سوره الأنفال (8): آيات 37 تا 44]

لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلى‏ بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (37) قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ (38) وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (39) وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصِيرُ (40) وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (41)

إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى‏ وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعادِ وَ لكِنْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى‏ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ (42) إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنامِكَ قَلِيلاً وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ لكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (43) وَ إِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلاً وَ يُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (44)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 385

 [ترجمه‏]

تا خدا جدا كند پليد را از پاكيزه و قرار دهد بعض پليد را بر بعض ديگر پس تمام را بر هم افكند و در جهنّم در آورد زيان كاران را [37]

اى رسول بكسانيكه كافر شدند بگو اگر باز ايستند از آنچه گذشته آمرزيده شوند و اگر باز گردند بدشمنى و جنگ همانا گذشته است طريقه عذاب پيشينيان [38]

اى مؤمنين با كفار جنگ كنيد تا وقتى كه يافت نشود فتنه (شرك) و بوده باشد همه دين مخصوص براى خدا و اگر (مؤمنين) باز ايستند بحقيقت خدا بآنچه عمل ميكنيد بينا است [39]

و اگر كافرين اعراض كنند بدانيد كه خدا ياور شما است و او خوب مولائى و خوب يارى كننده‏ئى است [40]

و بدانيد آنچه غنيمت گرفتيد پنج يك آن مخصوص بخدا و رسول او و خويشان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و يتيمان و بيچارگان و راه گذران است اگر بوده باشيد كه بخدا ايمان آورده باشيد و ايمان آورده باشيد بر آنچه نازل گردانيديم بر بنده ما (يعنى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) روز فرقان روزى كه دو گروه بهم رسيدند و خدا بر هر چيزى توانا است [41]

ياد كنيد وقتى را كه شما در وادى نزديك‏تر بمدينه بوديد و كفار در وادى دورتر از مدينه و سواران كاروان زيرتر از شما بودند و اگر وعده ميكرديد در وعده خلاف ميكرديد و لكن خدا جمع كرد بين شما و آنها در بدر تا خدا حكم كند امرى را كه مقرّر گرديده (يعنى در علم او گذشته) تا اينكه هلاك شود هر كه هلاك ميشود با بيّنه و زنده بماند هر كس زنده ميماند با بيّنه و همانا خدا شنوا و دانا است [42]

اى رسول ياد كن وقتى را كه خدا لشگر كفار را در خواب بتو كم نماياند اگر آنها را بسيار نشان ميداد شما بد دل ميشديد و در امر جنگ نزاع ميكرديد لكن خدا بسلامت داشت شما را زيرا كه او بآنچه در سينه‏ها است بينا است [43]

و ياد كنيد وقتى را كه شما با كفار ملاقات كرديد آنها را در چشمهاى شما اندك نماياند و شما را نيز در چشمهاى آنها اندك نماياند تا اينكه خدا حكم كند كارى را كه در علم او واقع گرديده و بازگشت تمام امور بدست خدا است [44]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 386

 (توضيح آيات)

لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلى‏ بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ آيه مربوط بآيات بالا است (لِيَمِيزَ اللَّهُ) ميشود متعلق باشد به (يُغْلَبُونَ) در آيه پيش يعنى مغلوب شدن كافرين براى اين است كه خبيث يعنى كافرين از طيّب يعنى مؤمنين جدا گردند، و ميشود متعلق باشد به (يُحْشَرُونَ) يعنى كفار را بدوزخ برند تا امتياز بين مؤمن و كافر داده شود.

خلاصه آيه خبر ميدهد كه در روز معاد كافرين از مؤمنين جدا ميگردند و چون كفار از خباثت و اشياء پليد ميباشند و اعتنائى بآنها نيست آنها را در جهنّم مى‏افكنند، و گويا آيه كفار را تشبيه ميكند بفضولات و خاكروبه‏ها كه در موقع تميز دادن اشياء نفيس كثافات را جمع ميكنند و در هم ريخته ميگردانند و در منجلاب يا آتشكده‏ها ميريزند تا اينكه اشياء پاكيزه قيمتى از كثافات پاك گردد و طيّب و پاك در جاى خود قرار گيرد و كثافات نيز در جاى خود ريخته شود و بين اينها امتياز پيدا گردد، و اين طور تشبيه ارشاد بدو مطلب است:

يكى منتهى درجه پستى و خسّت كافرين را بما نشان ميدهد كه در قيامت كه هر چيزى بحقيقت خود ظاهر ميگردد خبث باطن كافرين نيز ظاهر ميگردد و معلوم ميشود كه اينها در منتهى درجه پستى و بى‏مقدارى چنينند كه مثل كثافات آنها را درهم ميريزند و در گودال جهنّم مى‏افكنند.

و ديگر بدلالت قوله تعالى (أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ) ارشاد باين است كه فرو رفتن كافرين در گرداب نفس پرستى و هواهاى نفسانى زيان كارى و خسران آنها را ايجاب نموده تا اينكه عمر گران بهاى خود را در غفلت و كفر و معاصى گذرانيدند و سرمايه خود را كه بآن ميتوانستند فضيلت و شرافت و قرب جوار الهى را تهيه نمايند برايگان از دست دادند و اين عذاب جحيم و خارى و خفّت                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 387

 را از قبل خودشان و بدست خودشان آماده نمودند نه اينكه اينها اين طور آفريده شده باشند لطف خدا نسبت بتمام افراد بشر يكسان است در اصل آفرينش هر فردى لايق همه طور كمالى و فضيلتى هست لكن افرادى كه قدر خود را نشناختند و بنفس پرستى خود را بدرك (أَسْفَلَ سافِلِينَ) طبيعت پرتاب نموده‏اند البته عاقبت كارشان همين است خداى عادل مهربان ظلم و خارى را بكسى روا نميدارد.

قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ اين آيه همان بيان آيه بالا را تأييد ميكند و اشاره باين است كه كافرين و لو اينكه سالهائى از عمر خود را در كفر و هتّاكى گذرانيده لطف خدا چنين است كه اگر وقتى بخود آيند و از باطل و كفر بحق باز گردند و توبه كنند خداى جليل توبه آنان را مى‏پذيرد و گناهانى كه در پيش كرده‏اند مى‏بخشد لكن اگر عود كنند و بكفر باقى مانند همان روش پيشينيان كه نسبت بپيمبرانشان عمل ميكردند و بالاخره مستأصل شدند بر آنان واقع ميگردد زيرا كه دست خدا بالاى دستها است.

وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ يعنى اى مؤمنين با كفار جنگ كنيد تا وقتى كه ريشه كفر را بكنيد و فتنه شرك را از زمين برداريد و دين براى خدا خالص گردد و اهل حق و اهل باطل بر دين حق اجتماع نمايند و اگر كفار از كفر باز ايستند محققا خدا بآنچه ميكنند بينا است.

وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصِيرُ اين آيه بمؤمنين مژده ميدهد كه اگر اين كفار از حق و دين اسلام اعراض نمودند بدانيد كه خدا دوست شما و ياور شما است و خوب دوست و ياورى است براى شما.                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 388

 وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ الخ طبرسى در مجمع در لغت غنيمت گفته غنيمت آن چيزى است كه از اموال حرب يعنى جنگ از كفار گرفته ميشود و آن از جانب خدا براى مسلمين هبه است، و فى‏ء آن مالى است كه گرفته ميشود بدون جنگ و آن قول عطاء و مذهب شافعى و سفيان است و از ائمه ما عليهم السّلام همين طور روايت شده، و بقولى غنيمت و فى‏ء يكى است.

تا آنجا كه گفته خداى تعالى حكم غنيمة را بيان نموده و خطاب بمسلمين است وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ علماء در كيفت قسمت خمس و مستحقين آن اختلاف نموده‏اند و چند رأى از آنها نقل شده:

1- رأى اصحاب ما يعنى (جماعت اماميّه) بر اين است كه خمس بشش قسمت بايد تقسيم گردد. سهمى براى خداى تعالى و سهمى براى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اين دو سهم با سهم ذوى القربى براى امامى است كه قائم مقام رسول [ص‏] است و سهمى براى يتيمان آل محمد [ص‏] و سهمى براى فقيران آنها، و سهمى براى ابن السبيل آنها و كسى را غير از اينها از خمس سهمى نيست زيرا چون صدقه كه از اوساخ مال است براى اينها نيست و بر آنها حرام است عوض آن خمس براى اينها مقرّر گرديده، و همين قول را طبرى از علىّ بن الحسين و محمد بن على الباقر عليهم السّلام روايت كرده، و از ابى العاليه و ربيع روايت شده كه گفته‏اند خمس منقسم ميگردد بشش سهم مگر اينكه سهم اللّه مخصوص كعبه است و باقى همين طورى كه خدا گفته و اين قسم باقتضاء ظاهر كتاب (يعنى قرآن) است.

دوم از اقوال اين است كه خمس قسمت بر پنج سهم ميگردد و اينكه سهم خدا و رسول يكى است و بر كراع و سلاح صرف ميگردد و اين قول از ابن عباس
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 389

 و ابراهيم و قتاده و عطا نقل شده.

قول سوم بر چهار سهم قسمت ميگردد سهمى براى ذوى القربى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و سه سهم ديگر بر همانهائى كه بعد از آن ذكر شده براى مسلمين و اين مذهب شافعى است.

قول چهارم خمس قسمت بسه قسم ميگردد سهمى براى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آن بموتش ساقط گرديده زيرا كه گمان ميكنند انبياء لا يورّث و سهمى براى ذوى القربى و آن ساقط شده زيرا كه ابا بكر و عمر سهم ذوى القربى را نميدادند و احدى از صحابه بر آنها انكار ننموده و اين مذهب ابى حنيفه و اهل عراق است و بعضى گفته‏اند كه اگر ذوى القربى فقير باشند براى آنها سهمى است.

تا آنجا كه گفته اختلاف است در ذوى القربى بقولى آنها بنى هاشم هستند از اولاد عبد المطلب زيرا كه هاشم عقب نداشت مگر از عبد المطلب.

 [ابن عباس و مجاهد] و همين است رأى اصحاب ما (يعنى جماعت اماميّه) و بقولى آنها بنى هاشم بن عبد مناف و بنو مطلب بن عبد مناف ميباشند و اين مذهب شافعى است و اين قول را جبير بن مطعم از نبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده.

و اصحاب ما گفته‏اند كه خمس واجب ميشود بر هر فائده‏ئى كه انسان از مكاسب و ربح تجارت بدست آورد و نيز واجب است در كنزها و معدنها و غوص و غير اينها از آنچه در كتب فقه ذكر شده. و ممكن است بهمين آيه استدلال شود زيرا كه در عرف لغت غنم و غنيمت بر تمام اينها اطلاق ميشود و ما برميگرديم بتأويل آيه:

قوله تعالى (فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ) براى تيمّن و تبرّك كلام را بنام خدا افتتاح كرده بجهت اينكه همه چيزها مخصوص بخدا است و مقصود از آن جهاتى است كه مقرّب بسوى خدا است (و للرّسول) گفته‏اند براى نبىّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سهمى است از پنج سهم كه در مؤنه خودش خرج كند و زيادى آنرا صرف كند در كراع و سلاح                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 390

 و مصالح (وَ لِذِي الْقُرْبى‏) بعضى از سنّى‏ها گفته‏اند كه اين دو سهم يعنى سهم رسول و ذى القربى ساقط شد بموت رسول بنا بر آنچه گفته شد، و شافعى گفته سهم رسول بايد در مركوبات از قبيل خيل و كراع فى سبيل اللّه مصرف گردد و سهم ذى القربى براى بنى هاشم و بنى المطلب است و مستحق آنند باسم و نسب و غنى و فقير آنها مشتركند، و از حسن و قتاده روايت شده كه سهم خدا و سهم رسول و سهم ذوى القربى راجع بامام قائمى است بعد از رسول كه بر خودش و عيالش و مصالح مسلمين انفاق نمايد و اين قول مثل مذهب ما اماميّه است.

 [پايان‏] إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (ماء) موصوله بمعنى (الذى) و روز فرقان روز (بدر) است و آن روز جمعه هفدهم ماه رمضان سال دوم از هجرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم واقع گرديده و بعضى گفته‏اند كه نوزدهم ماه رمضان بوده و اين قول از حضرت صادق ع روايت شده.

خطاب بمؤمنين نموده كه اگر شما بخدا و آنچه روز فرقان يعنى روز بدر بر بنده خود محمد [ص‏] فرود آورديم ايمان داريد و آن روزى بود كه آن دو گروه مؤمنين و مشركين در محلى كه بدر نامند متلاقى و براى جنگ رو برو شدند و خدا بر هر چيزى قادر است، اشاره به اين كه با اينكه شما عددتان كم بود و كافرين بسيار بودند خداوند شما را بر آنها غالب گردانيد.

إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى‏ وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ كنار وادى را (عدوة) نامند، و دنيا تأنيث ادنى است، و قصوى تأنيث اقصى، و اسفل افعل التفضيل است.

خداى تعالى برسولش و بمؤمنين تذكر ميدهد كه ياد كنيد آنوقتى را كه شما در كنار وادى بوديد كه بمدينه نزديك‏تر بود و مشركين بكنار ديگر وادى كه از مدينه دورتر بود.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 391

 وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ و سواران و كاروان ابو سفيان بساحل دريا نزديك‏تر از شما بودند رسول باعلاى وادى فرود آمده بود و مشركين بپائين وادى بودند.

وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعادِ وَ لكِنْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولًا يعنى اگر شما مؤمنين با مشركين هم وعده شده بوديد براى اجتماع در (بدر) همانا در ميعاد خود اختلاف ميكرديد لكن خداى تعالى نخواست چنين وعده‏ئى با هم كرده باشيد تا اينكه آنچه در ازل تقدير كرده واقع گردد يعنى تقدير الهى بر اين جارى گرديد تا اينكه مشركين بدست شما كشته شوند در روز بدر لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى‏ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ ظاهرا لام (ليهلك) لام غرض است و شايد مقصود اين باشد كه مؤمنين را در جنگ بدر غالب گردانيديم با قلّت عددشان و فقدان اسلحه‏شان و مشركين را خار گردانيديم تا اينكه معجزه رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ظاهر گردد و بر مشركين و كفار اتمام حجّت شود و اينكه آنهائيكه هلاك ميگردند از روى بيّنه هلاك گردند و نيز آنهائيكه زنده ميمانند آنها هم از روى بيّنه باشد.

موت و حيات دو قسم است موت جسمانى و موت روحانى از قبل معجزه بعضى زنده ميشوند بحيات روحانى و بعضى هلاك ميگردند هم بمرگ جسمانى و هم بمرگ روحانى، مشركين در جنگ بدر نه فقط كشته شدند بموت جسمانى بلكه مردند بمرگ روحانى و جسمانى هر دو.

إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنامِكَ قَلِيلًا وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ لكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ آيه برسولش خبر ميدهد كه ياد كن وقتى را كه در خواب اندك بتو نشان داديم عدد مشركين را كه در جنگ بدر حاضر شدند، ظاهرا (منامك) يعنى در خواب بتو عدد آنها را كم نشان داديم و اگر همين طورى كه بودند بتو نشان ميداديم مؤمنين بد دل ميشدند و در امر نبرد با آنها با يكديگر نزاع مينمودند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 392

 يكدسته مى‏گفتند فرار كنيم، يكدسته مى‏گفتند جنگ كنيم و لكن خدا خواست شما سالم بمانيد از بد دلى زيرا كه او عالم است بآنچه در سينه‏ها پنهان است.

وَ إِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًا وَ يُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولًا وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ آيه ارشاد بر اين است كه چون اراده حق تعالى بر اين قرار گرفته بود كه مؤمنين را بر مشركين غالب گرداند همين مشركين را در نظر مؤمنين اندك نماياند و هم مؤمنين را در نظر مشركين كم نشان داد براى حكمتى كه منظور بود عدد مشركين در نظر مؤمنين كم نمودند كه خوف و ترس بر آنها غالب نگردد و از روى قوّت قلب با آنها بجنگند، و مؤمنين را در نظر مشركين اندك نماياند كه آنها جدّيت در امر جنگ ننمايند و اسلحه زياد نكنند چنانچه گفته‏اند كه بعضى از مشركين وقتى عدد مؤمنين بنظرشان خيلى اندك آمد گفتند ما محتاج باسلحه نيستيم همين طور آنها را اسير ميكنيم و ميبريم و خدا چنين كرد تا اينكه آنچه تقدير كرده بود كه مؤمنين بر مشركين غالب گرداند واقع شود و بسوى خدا است بازگشت تمام امور.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 393

 [سوره الأنفال (8): آيات 45 تا 54]

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (45) وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (46) وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (47) وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى‏ عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرى‏ ما لا تَرَوْنَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ (48) إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِينُهُمْ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (49)

وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ (50) ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ (51) كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقابِ (52) ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (53) كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ كُلٌّ كانُوا ظالِمِينَ (54)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 394

 [ترجمه‏]

اى كسانيكه ايمان آورديد وقتى شما گروهى را ملاقات كرديد ثابت باشيد و خدا را ياد كنيد شايد شما رستگار شويد [45]

و اطاعت كنيد خدا و رسول او را و با هم نزاع نكنيد كه بد دل شويد و شكيبائى شما بر باد رود و صبر كنيد همانا خدا با صابرين است [46]

و مانند كسانى نباشيد كه از ديار خود خارج شدند از روى سركشى و نشان دادن بمردم و باز ميدارند مردم را از راه خدا و خدا بآنچه آنها عمل ميكنند احاطه دارد [47]

و ياد كنيد وقتى را كه شيطان عمل آنها را آراسته گردانيد و گفت امروز هيچ غلبه كننده‏ئى براى شما نيست و من پناه دهنده شما هستم پس وقتى كه هر دو لشگر هم را ديدند شيطان بر عقب خودش برگشت و گفت من از شما بيزارم و من مى‏بينم چيزى را كه شما نمى‏بينيد من از خدا ميترسم و خدا سخت انتقام است [48]

و ياد كنيد وقتى را كه منافقين و آنهائيكه در قلبهايشان مرض است ميگويند مؤمنين را دينشان فريفته است و كسيكه بر خدا توكل نمايد همانا خدا غالب و درستكار است [49]

و اگر ميديدى (اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) حال كفار را وقتى كه ملائكه قبض روحشان ميكنند ميزنند بر رويها و پشتهاى آنها و ميگويند بچشيد عذاب آتش را [50]

اين عذاب براى آنچيزى است كه دستهاى شما پيش انداخته بود و خدا ظلم كننده ببندگان خود نيست [51]

مثل عادت آل فرعون و آنهائى كه پيش از آنها بودند كه بآيات خدا كافر شدند و خدا آنها را بسبب گناهشان هلاك گردانيد زيرا كه خدا با قدرت و سخت انتقام كشنده است [52]

و هلاكت آنها براى اين است كه خدا تغيير دهنده نعمتى نبود كه بر جماعتى انعام كرده تا وقتى كه تغيير بدهند آنچه در نفسهاى آنها است [53]

كه آيات پروردگارشان را تكذيب كردند ما آنها را بسبب گناهشان هلاك گردانيديم و آل فرعون را غرق گردانيديم و تمامشان ستمكاران بودند [54].                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 395

 (توضيح آيات)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ اين آيه و آيه بعدش (وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ) تا آخر آيه قبلا ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضيح نيست.

و خلاصه اينكه خطاب بمؤمنين است كه وقتى شما برخورد نموديد بگروه كفاريكه با شما قصد جنگ دارند فرار نكنيد و ثابت باشيد و خدا را بسيار ياد كنيد شايد كه شما ظفر يابيد، ميشود مقصود از ذكر خدا در اين مورد تكبير باشد كه موقع نبرد و جنگ با دشمن تكبير بگوئيد تا اينكه خدا بشما قوّت دهد يا ارشاد بر اين است كه در هيچ موقعى و لو در چنين وقتى كه با دشمن رو برو ميشويد خدا را فراموش نكنيد و از او يارى بخواهيد شايد رستگار گرديد.

و خدا و رسولش را اطاعت كنيد و در امر جهاد با هم نزاع نكنيد كه بد دل شويد و قوّت و استقامت و پايدارى شما در امر جهاد سست گردد و استحكام ايمانتان متزلزل گردد و زحمت شما بر باد رود و در امر جهاد صبر كنيد و بردبار باشيد و بدانيد كه همانا خدا با صابرين است.

وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ الخ مفسرين گفته‏اند آيه اشاره بگروهى است كه از مكه بحمايت كاروان از روى سركشى و نماياندن بمردم خارج گرديدند و راه خدا را ببستند و خدا بآنچه ميكنند احاطه دارد (وَ لا تَكُونُوا) خطاب بمؤمنين است كه شما مثل آنها نباشيد، بطوريكه گفته‏اند چون سپاه از مكه حركت كرد و رسيدند به جحفه رسول ابو سفيان بآنها رسيد و گفت برگرديد بمكّه ما كاروان را بسلامت آورديم مردم عزم رجوع نمودند ابو جهل گفت ما ببدر ميرويم كه در آنجا اسباب تعيّش خود را فراهم كنيم از اسباب لهو و لعب و شرب مسكرات و شتر بكشيم و طعام دهيم تا اينكه عرب بزرگى و ثروت ما را بدانند وقتى ببدر آمدند بجاى مهمانى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 396
و كشتن شتر خود را بكشتن دادند و بجاى خمر كأس مرگ چشيدند و بجاى عزّت ذلّت و خوارى ديدند، غرض اينكه شما مؤمنين با نيّت پاك بدون آلايش براى دفاع از دشمن بيرون رويد و مثل آنان نباشيد.

وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ اين آيه تذكر ميدهد كه ياد كنيد روزى را كه شيطان اعمال مشركين را در نظرشان زينت داد و گفت امروز يعنى روز جنگ بدر كسى بر شما غلبه نخواهد نمود و من پناهنده و كمك كار شما ميباشم.

مفسرين از ابن عباس و محمد بن اسحاق و سدى و كلبى چنين نقل ميكنند كه گفته‏اند چون قريش خواستند از مكه بيرون آيند بياد آنها آمد كه ميان آنها و بنى بكر بن عبد مناف بن كنانه جنگى بود گفتند مبادا اينان متعرض ما گردند ما بايد دو دسته شويم و با دو گروه جنگ كنيم و توقف كردند كه در آن انديشه نمايند ابليس با لشكر آمد بصورت سراقة بن مالك بن جعشم كنانى و او از جمله اشراف و رؤساء كنانه بود و بقريش گفت (لا غالب لكم اليوم) امروز كسى بر شما غالب نخواهد شد و من پناه دهنده شما هستم يعنى كمك كار شما ميباشم و شيطان با لشگر مشركين بود تا وقتى كه جنگ بر پا شد و فرشتگان از آسمان فرود آمدند.

فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى‏ عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرى‏ ما لا تَرَوْنَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ شيطان وقتى چنين ديد بگريخت و گفت من از شما بيزارم من از خدا ميترسم زيرا كه او شديد العقاب است.

از كلبى نقل ميكنند كه گفته شيطان دست در دست حارث بن هشام گذارده بود و در صف مشركين بصورت سراقة ايستاده بود وقتى فرشتگان را ديد بگريخت و رو بفرار گذارد حارث گفت اى سراقه كجا ميروى آيا در اين حال ما را رها ميكنى گفت آنچه من مى‏بينم شما نمى‏بينيد وقتى مشركين شكست
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 397

 خوردند و بمكه برگشتند گفتند سبب شكست ما سراقه بود چون اين خبر بسراقه رسيد قسم ياد نمود كه من اصلا از رفتن شما بجنگ خبر نداشتم گفتند مگر نه تو در چنين روزى آمدى و ما را فريب دادى و گفتى من با شمايم مؤكّدا قسم خورد كه از آنچه شما ميگوئيد من اصلا خبر ندارم پس چون جماعتى از آنها اسلام آوردند فهميدند كه آن ابليس بوده.

راجع باين آيه دو قول از مفسرين نقل شده: يكى مقصود از قول شيطان كه (لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ الخ) وسوسه او در قلبهاى مشركين و تهييج آنها براى جنگ با مسلمانها بوده و وقتى كه آثار فتح در مؤمنين ديد (نَكَصَ عَلى‏ عَقِبَيْهِ) بعقب برگشت و از آنها بيزارى جست و گفت (إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنْكُمْ).

و ديگر بقول مشهور همان طورى كه گفته شد شيطان بصورت سراقة بن مالك مجسّم گرديده و وقتى كه دو لشگر مقابل شدند و ملائكه را ديد بكمك مؤمنين آمده‏اند فرار نمود، و مؤيّد اين قول بعضى روايات است كه از حضرت باقر و صادق عليهما السّلام نقل شده، و نيز آيه در همين معنى ظهور دارد و هيچ مانعى در آن نيست زيرا كه شياطين مثل جنّيان جسم لطيفند مثل دود آتش كه بهمه شكل ميتوانند خود را نشان دهند (و اللّه العالم) إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِينُهُمْ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ عامل در (اذ) ميشود ابتداء باشد و (ذلك) در تقدير باشد و ميشود (اذكر) باشد يعنى ياد كن اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم.

و در شأن نزول آيه گفته‏اند جماعتى از منافقين در موقع هجرت رسول [ص‏] بمدينه هجرت ننمودند زيرا كه ايمان در دل آنها نفوذ ننموده بود و بمرض نفاق گرفتار بودند اين بود كه ببهانه اينكه خويشان ما را رها نميكنند كه با رسول هجرت كنيم از هجرت اباء نمودند و آنان قومى از قريش بودند چون قيس بن وليد و مغيره و على بن اميّة بن خلف و عاص بن منية بن حجاج و چند نفر ديگر                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 398

 و وقتى لشگر قريش براى جنگ ببدر آمدند اين جماعت منافقين با آنها بودند وقتى ديدند لشگر اسلام اندكند و لشگر قريش زيادند گفتند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مؤمنين را مغرور كرده كه با اين جماعت كثير رو برو ميشوند و يكدفعه داخل در لشگر قريش شدند و مرتد گرديدند اين است كه آيه مقول قول آنها است كه گفتند (غَرَّ هؤُلاءِ دِينُهُمْ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ) گويا جواب آنها است كه كسى كه بر خدا توكّل كند همانا خدا غالب و درستكار است.

وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ اگر چه آيه اطلاق دارد و تمام كفار را شامل ميگردد كه تمام كافرين در حال مردن چنينند كه ملائكه با گرزى آتشين برو و پشت آنها ميزنند و ميگويند بچشيد عذاب سوزان را لكن چون در اين مورد است ميشود كه مصداق كامل چنين عذابى همين منافقينند كه در روز بدر با مشركين همدست گرديدند قوله تعالى (إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ).

ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ (ذلك) اشاره باين نوع عذابى است كه بر كفار وارد ميگردد كه گمان نشود خداى كريم بكافرين ستم نموده و آنان را بچنين عذابى گرفتار كرده كافرين خودشان بدست خود قبلا در حيات دنيا چنين عذابهائى براى خود فراهم نمودند و اين آيه و امثال آن دلالت واضح دارد كه انسان باختيار خود عمل خوب يا بد را انجام ميدهد و جبرى و ستمى در كار نيست.

كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقابِ آيه در مقام بيان حال كفار است كه در هر زمانى عادت كفار اين طور بوده و عادت اين مشركين و كافرين زمان تو نيز مثل عادت پيشينيان مانند آل فرعون و آنهائيكه پيش از او بودند مثل قوم عاد و ثمود و غير اينها است كه آيات خدا                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 399

 را تكذيب ميكردند و كافر ميشدند و آنها را خدا بسبب گناهانشان ميگرفت و ببدترين عذاب آنها را مجازات مينمود زيرا كه او قوىّ و سخت انتقام است.

و ظاهرا آيه براى تسلّى دل رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه گمان مكن فقط امّت تو چنينند كه تو را و آيات خدا را تكذيب مينمايند اكثر مردم هر زمانى چنين بوده‏اند.

ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (ذلك) اشاره بآيات بالا است كه آن عذابها كه بامم پيشينيان رسيد و اينهائى كه بقوم تو رسيده همان كفر و تكذيب و تفرعن آنها بود كه عذاب را براى آنان ايجاب نمود زيرا كه كرم و عظمت الهى بالاتر از اين است كه انعاميكه بمخلوقات خود عطا نموده بدون جهت از آنها بگيرد مگر اينكه نفس خود را كه ابتداء لايق تفضّلات الهى بود تغيير دهند و از استعداد قبول نعمت بيندازند (العطيّات بقدر القابليات) اگر چه آيه اطلاق دارد و دلالت دارد بر اينكه هر نعمتى كه از جماعتى گرفته شود سببش تغيير دادن نفوس افراد آن جامعه است زيرا كه (ذلك) را براى دور آرند چنانچه (ذاك) را براى نزديك، لكن در اينجا شايد نظر باهل مكّه باشد از قبيل تعليل بامر عام و تطبيق بر مورد خاص و اشاره به اين كه خداى تعالى مشركين مكه را بگناهشان گرفت زيرا كه اينان هم نعمتهاى ظاهرى داشتند از مأكولات و مشروبات و هم نعمت باطنى كه چنين رسولى بين آنها ظاهر گرديد و كفران نعمت نمودند اين بود كه در روز بدر چندين نفر آنها بدم شمشير مسلمانها كشته شدند و مالهاى آنها بغنيمت بدست مسلمانها افتاد.

كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ الخ شايد مقصود اين باشد كه عمل مشركين مكه شبيه بود به آل فرعون و آنهائيكه پيش از آنها بودند كه آيات پروردگارشان را تكذيب نمودند و قدر نعمت                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 400

 رسالت آنها را ندانستند اين بود كه آنها را بعذاب استيصالى پروردگارشان هلاك گردانيد و فرعون و فرعونيان را برود نيل غرق گردانيد زيرا كه رسول اولوالعزمى مثل موسى بن عمران ع بر آنها فرستاده شد و اطاعت ننمودند و تمام آنها ستمكار بودند مثل قوم تو كه از تو قدردانى ننمودند و اطاعت نكردند بلكه از هيچ اذيّتى نسبت بتو كه رسول رحمتى خوددارى ننمودند اين بود كه در مورد عذاب از قتل و غارت واقع گرديدند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 401
 [سوره الأنفال (8): آيات 55 تا 66]

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (55) الَّذِينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ (56) فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (57) وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِينَ (58) وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا يُعْجِزُونَ (59)

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‏ءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (60) وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (61) وَ إِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ (62) وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (63) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (64)

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ (65) الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ (66)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 402

 [ترجمه‏]

همانا بدترين جنبندگان نزد خدا آنهايند كه كافر شدند پس آنها ايمان نميآورند [55]

آن كسانى از آنها كه پيمان بستند پس از آن پيمانشان را در هر مرتبه شكستند و آنان پرهيز نميكنند [56]

پس هرگاه آنها را در جنگ يافتى پس متفرق بساز بسبب قتل آنها آنان را كه از پشت آنها برسند شايد كه آنها متذكر گردند [57]

و اگر بترسى از گروهى كه با تو عهد كرده‏اند نقض كنند آن عهد را پس بيفكن بسوى آنها عهدشان را يعنى بآنها اعلام كن كه من عهد شما را باطل كردم بر عدل و طريق اقتصاد زيرا كه خدا خيانتكاران را دوست نميدارد [58]

و بايد گمان نكنند آنهائيكه كافر شدند كه بر ما سبقت گرفته‏اند زيرا كه آنها عاجز كننده ما نيستند [59]

و براى آنها آماده گردانيد آنچه را توانيد از قوّت و از اسب‏هاى بسته براى جنگ كه باينها دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانيد و ديگران از غير اينها را كه شما علم بآنها نداريد و خدا عالم بآنها است و چيزى در راه خدا انفاق نميكنيد مگر اينكه تمام و كمال جزاء آن بشما داده ميشود و شما ستم گرديده نميشويد [60]

و اگر (كفار) بصلح ميل كنند با آنها صلح كن و بر خدا توكّل نما همانا كه او شنوا و دانا است [61]

و اگر بخواهند با تو خدعه كنند حقيقة خدا كافى است تو را او آنكسى است كه تو را مؤيّد گردانيد بيارى خودش و بمؤمنين [62]

و بين قلبهاى آنها را الفت داد اگر تو آنچه در زمين است تمام آنرا انفاق مينمودى الفت نمى‏انداختى بين قلبهاى آنها و لكن خدا الفت انداخت بين آنها همانا او غالب و درستكار است [63]

اى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كافى است تو را خدا و آنان كه پيروى كردند تو را از                     
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 403

 مؤمنين [64]

اى نبىّ (ص) مؤمنين را تحريص كن بر جنگ اگر از شما ده نفر از صبر كننده‏گان باشند غالب ميگردند بر دويست نفر و اگر صد نفر باشند غالب ميگردند بر هزار نفر از آنكسانيكه كافر شدند بسبب آنكه آنها جماعتى ميباشند كه نمى‏فهمند [65]

اكنون خدا بر شما سبك گردانيد و دانست اينكه در شما سستى است پس اگر از شما صد نفر صبر كننده باشند غالب ميگردند بر دويست نفر و اگر از شما هزار نفر باشند غالب ميگردند بر دو هزار نفر باذن خدا و خدا با صبر كننده‏گان است باعانت آنها [66].                     
  مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 404

 (توضيح آيات)

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ همانا بدترين جنبندگان نزد خدا كافرينند پس اينان ايمان نخواهند آورد، ظاهرا آيه اشاره بآن مشركين و كفارى دارد كه آنها آن حقيقت و روح انسانيّت خود را فاسد گردانيده‏اند كه ديگر نام آدميت از آنان سلب گرديده و داخل در دوابّ و جنبندگان زمين بشمار ميآيند و چون مثل جنبندگان عقل و رويّه ندارند كه اميد باشد شايد وقتى متنبّه گردند و ايمان آورند اين است كه هيچ وقت ايمان نخواهند آورد.

الَّذِينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ (الذين) بدل است از (الَّذِينَ كَفَرُوا) بدل بعض از كلّ يعنى آنهائيكه از بدترين دابّه‏هاى زمين بشمار ميروند آنهائى ميباشند از كافرين كه اينها در هر مرتبه عهد بستند و عهد خود را شكستند، مفسرين گفته‏اند اينها بنى قريظه بودند كه با رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عهد بستند كه دشمنان او را يارى و كمك ننمايند و چند دفعه عهد خود را شكستند يك دفعه در جنگ بدر كه بمشركين كمك كردند و بآنها اسلحه دادند بعد آمدند نزد رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و گفتند ما فراموش كرده بوديم كه با تو عهد بسته‏ايم، دو مرتبه عهد بستند و در جنگ خندق با ابو سفيان اتفاق نمودند و چون اينها تقوى ندارند و از نقض عهد خوددارى نميكنند اينها بدترين كفارند فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ دستور داده و امر برسول نموده كه اين كفارى كه اين طور نقض عهد ميكنند و از اين خلاف پرهيز ندارند در جنگ هر جا آنان را يافتى (فشرّد بهم) پس رميده گردان و متفرق ساز آنها را بسبب قتل و زخم آنان را كه از پس ايشان فرا برسند از دشمنان شما شايد كه آنها متذكر شوند عاقبت وخيم نقض عهد را                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 405

 وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِينَ وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا يُعْجِزُونَ و نيز برسول امر فرموده كه هرگاه بعلامات دريابى جماعتى را كه خيانت كارند و نقض عهد ميكنند تو عهد آنها را بخودشان بيفكن يعنى عهدى كه با آنها بسته‏ئى بشكن همان طورى كه آنان عهد تو را ميشكنند همانا خدا خيانت كاران را دوست نميدارد.

اگر چه (لا يُحِبُّ الْخائِنِينَ) در مورد منافقين آمده كه نقض عهد نمودند لكن آيه اطلاق دارد و اشاره به اين كه هيچ خيانت كارى را اعم از همان كسانى كه با رسول عهد خصوصى بستند (مثل بنى قريظه) و امثال آنها را شامل ميگردد و اعلام بر اين است كه خدا خيانت كاران را دوست نميدارد و خيانت كار هر كس و در هر موردى باشد خدا او را دوست نميدارد و كفار چه در اين مورد و چه در موارد ديگر عهدى كه با رسول يا با مؤمنين بستند خيانت مينمايند، و اى رسول البته گمان مكن آنهائيكه كافر شدند بر تو پيشى گرفتند و حقيقة بدان كه كافرين نتوانند ما را از عذاب يا فتح دادن مؤمنين عاجز گردانند بلكه دست خدا بالاى دستها است و «حفص» كه سياهى قرآن بقرائت او است (لا يُعْجِزُونَ) بياء غيبت خوانده يعنى كافرين گمان نكنند كه ما از غلبه دادن رسولمان يا از عذاب كردن آنها عاجزيم.

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‏ءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ ترجمه آيه شده واضح است و محتاج بتوضيح نيست، خلاصه آيه خطاب بمؤمنين نموده كه اى مؤمنين براى نقض عهد كنندگان يا آنهائيكه از جنگ (بدر) فرار كردند آنچه بتوانيد از هر چه قوّت و توانائى داشته باشيد از مهمات جنگى آماده كنيد، و از رسول روايت شده كه در بالاى منبر فرمود

 (الا ان‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 406
القوّة الرمى)

يعنى آگاه باشيد كه تيرانداختن قوّت است، و نيز از اسبهاى بسته شده و براى جنگ در راه آمده شده كه باين اسباب جنگى بترسانيد دشمن خدا و دشمن خود را يعنى كفار مكه را و با اسب و اسلحه كفار ديگر را نيز بترسانيد يعنى يهوديهاى بنى قريظه را يا اهل فرس يا جميع دشمنان دين يا منافقين كه شما آنها را نمى‏شناسيد و خدا آنها را ميداند.

و مفسرين گفته‏اند مقصود يهوديان بنى قريظه‏اند و يا فرس يا تمام دشمنان كه از جمله منافقين ميباشند كه با مسلمانها نماز ميخواندند و شهادتين ميگفتند لكن در باطن ايمان نداشتند بلكه دشمن اسلام بودند.

پس از آن بمؤمنين نويد ميدهد كه گمان نكنيد آنچه در راه خدا و جنگ با دشمن انفاق نموده‏ايد هدر رفته و عوض ندارد خداى تعالى جزاى كامل بشما عطاء مينمايد و شما ستم گرديده نخواهيد شد.

وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ جناح بمعنى ميل است و به لام و الى متعدّى ميگردد و ضمير لها براى سلم است يعنى مسالمة و مصالحه، در مجمع گفته الجنوح ميل است و بال طائر را جناح گفتند براى اينكه ميل ميكند بيك طرف خودش.

 [پايان‏] آيه برسولش امر فرموده اگر كافرين و مشركين خواستند با شما صلح كنند و استسلام يعنى سلامتى طلبند تو با آنها صلح كن و از شرّ آنها كه مبادا مثل باقى كفار نقض عهد نمايند مترس و بر خدا توكّل نما همانا كه او شنوا است گفتگوى شما را ميشنود و بتمام امور دانا است.

وَ إِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ، وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ آيات واضح است و محتاج بتوضيح نيست و اشاره بدو مطلب است: يكى اينكه اى رسول اگر كفار خواستند با تو خدعه كنند و بتو ضرر برسانند بدان                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 407

 كه خدا ياور و معين تو است و او آنكس است كه تو را تأييد كرد بيارى خودش و بمؤمنين.

و ديگر از جمله الطافيكه برسولش ابلاغ مينمايد اين است كه در مقام امتنان فرموده خداى تو آنكسى است كه بين قلبهاى مؤمنين الفت انداخت و تو اى نبىّ گرامى اگر آنچه در روى زمين بود فدا ميدادى چنين قدرتى را نداشتى كه بين دلهاى مؤمنين الفت و مهربانى اندازى خدا آنكسى است كه آنها را با هم مهربان گردانيد پس از آنكه بعضى از آنها با بعض ديگر قبلا دشمن بودند.

گفته‏اند مقصود جماعت اوس و خزرجند كه بين آنها صد و بيست سال دشمنى بود و در صدد قتل يكديگر بودند و خداى تعالى ببركت اسلام بين آنها الفت انداخت و با هم دوست صميمى گرديدند.

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (من) موصوله در محلّ نصب است بنا بر اينكه مفعول معه باشد يا مجرور و عطف بر كاف خطاب است يا مرفوع و عطف بر اسم (اللّه) است.

بنا بر نصب معنى چنين ميشود كفايت ميكند تو را خدا با كسانى از مؤمنين كه تابع تو گرديدند، و بنا بر جر و عطف باسم (اللّه) معنى اين ميشود كه كافى است تو را (اللّه) و مؤمنين.

و از تفسير اهل بيت روايت شده كه مقصود از اين آيه امير المؤمنين ع است يعنى مراد از (من) موصوله در (من اتّبعك) امير المؤمنين [ع‏] است يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا الخ خطاب برسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم است كه اى پيمبر مؤمنين را تحريص كن بجهاد فى سبيل اللّه و گويا براى اطمينان قلب مؤمنين است كه بدانند اگر بقوّت ايمان داخل در جهاد گردند هر نفر از آنها بر ده نفر از كافرين و مشركين غالب ميگردند اين است كه فرموده اگر شما مؤمنين صد نفر باشيد بر هزار نفر آنها غالب                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 408

 ميگرديد زيرا كه آنان جماعتى ميباشند كه علم و فهم ندارند و چون شما مؤمنين بايمان قلبتان قوىّ گرديده با آنها مقاومت مينمائيد، و گويا آيه خطاب بمؤمنين است كه عدّه كفار هر قدر زياد باشند شما نبايد بترسيد و از جنگ فرار كنيد بايستى در نبرد با دشمن ايستادگى نمائيد و لو اينكه ده برابر شما باشند.

الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ مفسرين گفته‏اند وقتى آيه اول نازل گرديد كه بايستى هر نفرى از مؤمنين با ده نفر از كفار و مشركين در جنگ مقاومت نمايند اين مطلب بر بسيارى از مؤمنين مخصوصا آنهائيكه تازه ايمان آورده بودند سنگين نموده و گمان كردند چنين قوّت و شوكتى براى آنها نيست اين بود كه آيه اول نسخ گرديد و اين آيه نازل شد كه چون خدا دانست كه در شما مؤمنين اشخاص ضعيف ميباشند و اين حكم كه هر نفرى با ده نفر مقاومت نمايد سنگين نمود نسخ نمود و بر شما تخفيف داد به اين كه اگر شما هزار نفر باشيد بر دو هزار نفر از كفار غالب ميگرديد يعنى هرگاه كفار دو برابر شما باشند و شما مقاومت نمائيد باذن خدا و يارى او بر آنها غالب ميگرديد (وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ) و خدا يار و مددكار صبر كنندگان است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 409

 [سوره الأنفال (8): آيات 67 تا 75]

ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى‏ حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (67) لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (68) فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (69) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرى‏ إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (70) وَ إِنْ يُرِيدُوا خِيانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (71)

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلى‏ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (72) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِيرٌ (73) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (74) وَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولئِكَ مِنْكُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ (75)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 410

 [ترجمه‏]

نسزد براى هيچ پيمبرى كه براى او اسيرانى باشد (كه از آنان فدا گيرد) تا وقتى كه آنها را در زمين بسيار بكشد اراده داريد شما متاع دنيا را و خدا ثواب آخرت را براى شما ميخواهد و خدا غالب و درستكار است [67]

اگر نبود حكم خدا كه سبقت گرفته هر آينه در آنچه فدا گرفتيد بشما ميرسيد عذاب دردناك [68]

پس از آنچه غنيمت گرفته‏ايد بخوريد حلال و پاكيزه و از خدا بترسيد بدرستيكه خدا آمرزنده و مهربانست [69]

اى پيغمبر بآن اسيرانى كه در دستهاى شمايند بگو اگر بداند خدا كه در قلبهاى شما خوبى و نيكى است بشما عطاء ميكند بهتر از آنچه از شما گرفته شده و شما را ميآمرزد و خدا آمرزنده و مهربان است [70]

و اگر اراده دارند با تو خيانت كنند حقيقة از پيش با خدا خيانت كرده‏اند پس تو را بر آنها مسلّط گردانيد و خدا دانا و درستكار است [71]

همانا آنكسانيكه ايمان آوردند و هجرت نمودند و بمال و جانشان در راه خدا جهاد نمودند و آنهائيكه جاى دادند (يعنى انصار) و يارى كردند اين جماعت بعضى از آنها دوستان بعض ديگرند و آنهائيكه ايمان آوردند و هجرت نكردند براى شما از دوستى آنها چيزى نيست تا وقتى كه هجرت كنند و اگر از شما طلب يارى كنند در كار دين پس بر شما واجب است يارى كردن آنها مگر بر جماعتى كه بين شما و بين آنها عهد ميباشد و خدا بآنچه ميكنيد بينا است [72]

و كسانى كه كافر شدند بعض آنها دوستان بعض ديگرند در تعاون اگر نكنيد آنچه مذكور شد از تعاون حاصل ميشود در زمين فتنه و فساد بزرگ [73]

آنكسانيكه ايمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد كردند و آن كسانيكه بعد از ايمان جاى دادند بمؤمنين يعنى انصار و يارى كردند پيغمبر [ص‏] را اين گروه ايشانند مؤمنين راستى و درستى و براى آنها است آمرزش و روزى نيكو [74]

و آنهائى كه بعد ايمان آوردند و مهاجرت كردند و با شما جهاد نمودند با كفار آن جماعت هم از شمايند و صاحبان خويشى‏ها بعضى از ايشان سزاوارترند ببعض ديگر يعنى در ارث بردن بدرستى كه خدا بهر چيزى دانا است [75]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 411
(توضيح آيات)

ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى‏ حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ يعنى سزاوار نيست براى هيچ پيمبرى كه اسيرانى كه در تحت اختيار او ميباشند از آنها فدا بگيرد و اصحاب او و مرادشان حطام دنيا باشد مگر اينكه بسيار بكشد كافرين را تا اينكه كافرين ذليل گردند و عدّه آنان كم شود و اسلام عزيز و مستولى گردد.

اثخان مأخوذ از (اثخنه المرض) است وقتى مرض سخت گردد و اصل آن ثخانه بمعنى ثقل و سنگينى است، شايد آيه اشاره باين باشد كه نبايد بكافرين ترحّم نمود و لو اينكه خويشان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم باشند.

مفسرين گفته‏اند در جنگ بدر هفتاد نفر اسير گرفتند از جمله آنها عباس پسر عبد المطلب و عقيل پسر ابى طالب بود حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم در باره آنها با بزرگان صحابه مشورت نمود، و بقول بعضى غرض حضرت امتحان اصحاب بود كه استحكامشان در ايمان و خلوصشان در عمل چه قدر است.

ابو بكر گفت يا رسول اللّه [ص‏] اين اسيران قوم تو و خويشان تو هستند حكم كن هر يك بقدر استطاعت خود فداء بدهند كه شايد آنها روزى هدايت گردند و فدائى كه ميگيرى كمك باصحاب باشد، عمر گفت اينها ائمه كفرند و تو را از منزل خودت بيرون كردند بر اينها رحم نكن و بفرما تا همه را گردن بزنند و بحمد اللّه خدا تو را از مال اينها بى‏نياز گردانيده عقيل را بدست على بده و عباس را بدست حمزه و آن چند نفر كه خويشان منند آنان را بدست من بده تا آنها را بكشم، و از گروه انصار سعد بن معاذ گفت اشاره فرما تا آنها را در حفيره‏ئى جمع كنند و آتش بزنند و همه را بسوزانند حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود خداى تعالى بعض دلها را نرم كرده كه از شير نرم‏تر است و بعضى را سخت گردانيده                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 412

 كه از سنگ سخت‏تر است.

پس از آن باصحاب فرمود كار اينها يكى از سه قسم خارج نيست يا اسلام بياورند يا آنها را بكشند يا فداء بدهند.

لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ ظاهرا آيه در مقام توبيخ و تهديد بمؤمنين است كه آنها بدون اذن صريح از حق تعالى طمع در فديه كردند كه از اسيران كفار فديه بگيرند و رهايشان كنند كه اگر نبود در قضاء سابق و حكم ازلى كه بدون نهى صريح مؤاخذه نكند همانا براى آنچه مؤمنين از كفار گرفتند از فديه عذاب بآنها اصابت مينمود گفته‏اند پس از اين عتاب و نهى صريح از تصرّف در فديه كه گرفته بودند خوددارى نمودند اين بود كه اين آيه نازل گرديد فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالًا طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ خطاب بمؤمنين است كه از آنچه فديه گرفتيد غنيمت است بخوريد يعنى تصرّف كنيد و براى شما حلال و پاكيزه است و بترسيد از مخالفت خدا بعد از اين و همانا خدا آمرزنده گناهان شما است و بشما مؤمنين مهربان است.

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرى‏ إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ، وَ إِنْ يُرِيدُوا خِيانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ اين دو آيه چون ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست و خلاصه اينكه خطاب برسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه باين اسيرانى كه در دست مؤمنينند بگو خدا از قلب و نيّت شما آگاهست اگر خدا بداند كه در قلب شما خير است يعنى راغب بايمان و يكتا پرستى ميباشيد و قصد افساد و ضدّيت با مسلمين نداريد و ايمان آورديد بشما بهتر از آنچه از شما گرفته شده خواهد داد و بعلاوه گناهان گذشته شما را ميآمرزد زيرا كه او آمرزنده گنهكاران است و بمؤمنين مهربان است و اى رسول اگر اين جماعت اسيران بخواهند بتو خيانت كنند چنانچه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 413

 قبلا با خدا خيانت كردند و خدا تو را تمكّن داد تا اينكه در جنگ بدر اسير تو شدند پس از اين نيز تو را تمكّن ميدهد كه بر آنها غالب گردى.

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا پس از بيان حكم اسيران بدر و الطافيكه در باره آنها شده هرگاه ايمان بياورند، در مقام بيان اصناف مؤمنين برآمده كه فرق است بين مؤمنينى كه بمال و جانشان در راه خدا مجاهده نمودند از مهاجرين كه بيارى رسول صلّى اللّه عليه و آله از مكّه بمدينه هجرت نمودند و انصار كه مؤمنين مهاجرين را در مدينه جاى دادند كه اين جماعت مؤمنين بعضى دوستان و وارث بعضى ديگرند و در دوستى و كمك نمودن بدين خدا با هم اتفاق دارند.

أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ اين جماعت مؤمنين بعضى دوستان بعض ديگرند در ميراث، از على بن ابراهيم قمّى نقل ميكنند كه گفته وقتى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از مكّه بمدينه هجرت كرد بين مهاجرين و انصار عقد اخوّت و برادرى قرار داد و هر كدام از آنها كه ميمردند مال او را برادر دينى او ميبرد نه وارث او و پس از جنگ بدر چون آيه رسيد كه (النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ الخ) آيه اخوّت نسخ گرديد.

و در مجمع البيان گفته كه مؤمنين بسبب مواخاة يعنى برادرى كه با هم بسته بودند از هم ارث ميبردند تا وقتى كه بآيه (وَ أُولُوا الْأَرْحامِ) نسخ گرديد [صافى‏] وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا اين حكم ولايت كه بين مهاجرين و انصار بسته شده كه از يكديگر ارث ببرند مخصوص بآنها است و آنكسانيكه ايمان آوردند و با رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم مهاجرت نكردند ولايت با مؤمنين ندارند يعنى از هم ارث نميبرند مگر وقتى كه مهاجرت كنند.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 414

 وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلى‏ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ لكن همين مؤمنانى كه مهاجرت نكردند اگر راجع بدين از شما كمك خواستند آنها را كمك كنيد مثل اينكه با كفّار در امر دين جنگ داشته باشند يا در فشار كفار باشند آنهم در صورتى ميتوانيد آنها را يارى كنيد كه با كفار پيمانى نبسته باشيد كه در اين صورت ديگر جايز نيست عهد و پيمان خود را بشكنيد و خدا باعمال و نيّت شما بينا است.

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِيرٌ در اين آيه خداى تعالى مسلمين را نهى نموده از دوستى با كفار و يارى آنها اگر چه اقارب باشند و اينكه واگذارند دوستى بعض از آنها را نسبت ببعض ديگر (إِلَّا تَفْعَلُوهُ) يعنى مأمور گرديده‏ايد از پيوستگى با مؤمنين و دوستى بعضى از مؤمنين نسبت ببعض ديگر حتّى در ارث بردن مؤمنين از يكديگر تفضّلا براى نسبت اسلام است و نسبت قرابت و علقه بين خودتان و بين كفار را قطع نكنيد كه اگر چنين كنيد و نسبت خود را از آنها قطع كنيد در فتنه و مفسده بزرگ واقع ميگرديد زيرا ماداميكه مسلمين يد واحد نباشند يعنى با هم متّحد نباشند مشركين غالب ميگردند و بر اهل اسلام تجرّى ميكنند و مسلمين را بسوى كفر ميكشانند.

 [جامع الجوامع طبرسى‏] وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ آيه برميگردد ببيان فضائل و مناقب مهاجرين و انصار كه اينهايند مؤمنين بحق و راستى يعنى اينها حقيقت ايمان را دريافتند و در اجر و ثواب بزرگ نسبت باينها تذكّر ميدهد يكى مغفرت اشاره به اين كه آمرزش الهى چنان دل آنها را از غلّ و غش طبيعت پاك ميگرداند كه آينه مانند نور معرفت و خلوص در آن تظاهر مينمايد. و ديگر رزق كريم، رزق كريم رزق روحانى است شايد مقصود                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏5، ص: 415

 چنين باشد كه بپاداش اعمالشان على الدّوام از طرف حق تعالى نفحات رحمانيه بقلب آنها ميوزد و دل و جان آنها را رونق ميدهد و از ترشّحات فيض سبحانى روح پاك آنها شاداب ميگردد.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولئِكَ مِنْكُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ ترجمه آيه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست مگر راجع به (أُولُوا الْأَرْحامِ) چون بعض آيات بالا مشعر بر اين بود كه كسانى از مؤمنين كه با هم عقد اخوت و برادرى خوانده‏اند از هم ارث ميبرند، گويا اين آيه پاسخ آن است كه برادر ايمانى ارث نميبرد و ارث مخصوص بارحام است و بعضى از اقارب در ارث بردن از يكديگر سزاوارترند و اين اولويّت تعيينى است همان طورى كه در كتاب خدا يعنى قرآن يا لوح محفوظ تعيين گرديده يعنى مراتب وارث‏ها از طبقه اول و دوم و سوم كه در كتابهاى فقه مفصّل بيان شده.

از اول سورة الانعام الى آخر سورة الانفال بپايان رسيد بقلم كمترين خادمه‏ئى از خدام آل رسول (ص) و كوچكترين ذره‏ئى از ذرارى بتول و امة من اماء اللّه در روز چهارشنبه ششم محرم الحرام 1394 هجرى قمرى مطابق با 1352 شمسى الحمد للّه اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلّى اللّه على سيّدنا محمّد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه على اعدائهم اجمعين‏