کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
مائدة:آيات 1 تا 63 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 249
سورة المائدة

سورة المائده نزد جماعتى مثل ابن عباس و مجاهد مدنى است و جعفر بن بشر و شعبى گفته‏اند تمامش مدنى است مگر آيه (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ) كه در حجة الوداع فرود آمده وقتى كه آنحضرت بر بالاى راحله بود.

و عدد آيات آن صد و بيست است در نظر كوفى و صد بيست و سه است نزد بصرى و در نظر باقى صد و بيست و دو است و خلاف در سه آيه است (بِالْعُقُودِ) (وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ) كوفى است (فَإِنَّكُمْ غالِبُونَ) بصرى است.

ابى بن كعب از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چنين روايت كرده كه هر كس سوره مائده را قرائت كند حق تعالى بعدد هر يهودى و نصرانى كه در دنيا نفس كشيدند ده حسنه ميدهد و ده سيئه از وى محو مينمايد و ده درجه او را بلند ميگرداند مفسرين گفته‏اند نزول سوره در وقتى بود كه حضرتش بر بغله شهباء سوار بود در آن حال وحى او را ثقيل ساخت و بطورى او را سنگين گردانيد كه مركوب را از رفتن باز داشت و ايستاد و شكم او بزمين نزديك گرديد حضرت بيهوش شد و دست خود را بر سر شيبة بن وهب جحمى گذاشت پس از آنكه بهوش آمد سر مبارك را برداشت و اين سوره را بر ما قرائت فرمود و آنچه در اين سوره بود بآن عمل نمود و نيز بما امر نمود بآن عمل نمائيم.

و در حديثى از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه در خطبه حجة الوداع فرموده سورة المائده آخرين سوره ايست از قرآن كه بمن نازل شده حلالش را حلال دانيد و حرامش را حرام.

 [منهج الصادقين‏]                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 250

 سورة المائدة مدنية و هى مائة و عشرون آية كوفى. ثلاث و عشرون آية بصرى، و اثنان و عشرون آية فى الباقين.

 [مجمع‏]

 [سوره المائدة (5): آيات 1 تا 2]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعامِ إِلاَّ ما يُتْلى‏ عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ (1) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لا الْهَدْيَ وَ لا الْقَلائِدَ وَ لا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (2)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 251
 [ترجمه‏]

بنام ايزد هستى بخش صاحب رحمت عام و خاص‏

حق تعالى خطاب بتمام مؤمنين نموده اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد بآنچه با خدا يا با يكديگر عهد و پيمان بسته‏ايد عمل كنيد (بدانيد حيوانات زبان بسته علفخوار) براى شما حلال گرديده جز آنچه را كه بعدا براى شما بيان خواهد شد و جز آن صيد را كه شما در حال احرام بحج يا عمره صيد كرده باشيد همانا خداوند بآنچه خواهد حكم مينمايد [1]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد شعائر خدا را حلال نشماريد (يعنى مناسك حج يا نشانه‏هاى دين را تغيير ندهيد) و نيز ماههاى حرام را براى جنگ با كفار حلال ندانيد و نه هدى و قلائد را (يعنى متعرض قربانيهاى حاجيان نشويد چه آنهائى كه علامت قربانى بگردن داشته باشند چه نداشته باشند) و نيز متعرض زوارين بيت الحرام كه در طلب خشنودى خدا و فضل او آمده‏اند نشويد و چون از احرام بيرون آمديد صيد كنيد و بايد شما را دشمنى گروهى از قريش كه شما را از مسجد الحرام در سال حديبيه بيرون كردند بر آن ندارد كه از آنان انتقام بكشيد و در نيكوكارى و تقوى بيكديگر كمك كنيد نه بر ظلم و تعدّى و از گناه و مخالفت امر حق تعالى بپرهيزيد (و بدانيد) همانا خداوند در مورد غضب سخت انتقام است [2]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 252

توضيح آيات‏

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ (و فى بعهده و اوفى بعهده) بيك معنى آمده، و العقد و العهد بمعنى معقود است، و عقود عهد اللّه است آنچنان عهدى كه خدا با بندگانش عهد بسته و آنها را ملزم گردانيده بايمان باو و تحليل حلال و تحريم حرام او، و بقولى آن قراردادى است از بيع و نكاح و غير آن كه مردم بين هم قرار ميگذارند.

آيه خطاب بمؤمنين فرموده كه اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد بعهدهاى خود وفا كنيد، و چون (العقود) اطلاق دارد ميتوان گفت اطلاقش شامل ميگردد تمام عهدها و قراردادهائى كه بعضى با بعضى ديگر ميكنند، مثل عقد شركت، عقد نكاح، عقد بيع و امثال آنها- يا عقدهائى كه با خدا بسته‏ايد مثل عقود شرعيه از قبيل نذر و عهد و قسم- و وفاء بعهد يعنى قيام نمودن بر او و (أَوْفُوا بِالْعُقُودِ) امر است و امر دلالت بر وجوب دارد، پس وفاء كردن بعقدهاى شرعيه الزامى از طرف حق است بنا بر قول ابن عباس كه گفته مراد عهود خدا است كه بر بنده‏گان ايجاب نموده در حلال و حرام و فرائض و حدود.

و براى وضوح اجمالى از بيانات مجمع البيان را ترجمه مينمايم:

 (أَوْفُوا بِالْعُقُودِ) يعنى بالعهود، از ابن عباس و جماعتى از مفسرين در اينكه عهود چيست اختلاف نموده‏اند و چند قول از آنها نقل شده:

1- مقصود آنعهدهائى است كه اهل جاهليت بعضى با بعض ديگر معاهده ميكردند كه در موقعى كه در مقابل ستم واقع ميگردند يكديگر را يارى كنند و از هم پشتيبانى نمايند و همين است معنى حلف.

 [ابن عباس، مجاهد، ضحاك، ربيع بن انس، قتاده، سدى‏] 2- عهدهائى كه خداى تعالى از بنده‏گانش گرفته به اين كه ايمان آورند و اطاعت كنند و در آنچه براى آنها حلال كرده يا حرام نموده اطاعت نمايند [ابن عباس‏]                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 253

 و در روايت ديگر از ابن عباس است كه گفته تمام عهود همانهائى است كه در قرآن حلال كرده يا حرام نموده و آنچه را كه واجب گردانيده پس نبايد از آنها تعدى كنيد و نقض عهد نمائيد و اين قول را تأييد مينمايد قوله تعالى (وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ- الى قوله: سُوءُ الدَّارِ).

3- مقصود عهودى است كه مردم بين هم مى‏بندند و شخص بر نفس خودش ثابت ميگرداند مثل عقد ايمان و عقد نكاح و عقد عهد و عقد بيع و عقد قسم.

4- امرى است از جانب خدا باهل كتاب به اين كه وفا كنند بآنچه خدا در تورات و انجيل از آنها ميثاق گرفته كه رسول ما را و آنچه از نزد ما آورده تصديق نمايند.

 [ابن جريح و ابى صالح‏] و قوى‏ترين اين گفتارها قول ابن عباس است كه گفته مقصود بعقود عقود خدا است آن عقودى كه بر بندگانش در حلال و حرام و حدود واجب گردانيده و داخل است در اين قول جميع اقوال ديگر.

 [پايان‏] أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعامِ إِلَّا ما يُتْلى‏ عَلَيْكُمْ حيوان چهار پا را بهيمه نامند خواه از حيوانات برى باشد يا بحرى و اصناف آنها از شتر و گاو و ميش و بز كه آنها را ازواج ثمانيه نامند، و بقولى (بَهِيمَةُ الْأَنْعامِ) آهو و گاو وحشى و نحو آنها را شامل ميگردد. و بعضى گفته‏اند گويا از بهيمة الانعام اراده شده آنحيواناتى را كه مثل انعام و نزديك بآنهايند از جنس بهائم و براى مشابهت بانعام اضافه كرده و اين اضافه بيانى است مثل اينكه گويند (خاتم فضة) انگشتر از نقره تعبيه شده يعنى بهيمه از انعام است و تمام اقسام انعام بر شما حلال است مگر آنچه را كه در قرآن از اقسام حليت استثناء كرده و حكم بحرمت نموده مثل قوله تعالى (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ) كه در اين آيه ميته از اقسام حليّت خارج گرديده و از اكل آن منع شده.

غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ و نصب غير براى حال آمده و از ضمير در (لَكُمْ) است يعنى براى شما بهيمة الانعام حلال است در حالى كه صيد را حلال ندانيد در آنحاليكه محرم                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 254

 باشيد براى حج يا غير آن همانا خداى تعالى در حليّت و حرمت حكم ميكند آنچه را كه اراده نموده.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لَا الْهَدْيَ وَ لَا الْقَلائِدَ (شَعائِرَ) جمع شعير است و مقصود اعلام حج و اعمال آن است و شعائر اللّه را نام و علم قرار داده براى تمام اعمال حج از طواف و سعى و نسك يعنى مواقف و غير اينها (وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ) يعنى ماههاى حرام را بسبب جنگ حلال نكنيد و ماههاى حرام چهار است: رجب و ذى القعده و ذى الحجة و محرم و (هدى) آن قربانى است كه بيت الحرام ميبرند و قلائد جمع قلاده است، و در آن دو معنى گفته‏اند يكى قلائد بمعنى مقلد است و مقصود آن قربانى‏هائى است كه (مشركين) بگردن آنها قلاده مى‏انداختند، گفته‏اند عادت اهل جاهليت چنين بوده كه هر كس بمكه ميرفت براى حج و عمره چوب سمره بگردن خود مى‏بست تا علامت باشد و كسى متعرض او نشود و چون برميگشت قلاده‏ئى از موى در گردن مى‏كرد براى اينكه علامت باشد براى اينكه از حج ميآيد و كسى قصد اهانت و قتل و غارت او را نكند- معنى ديگر قلائد حج عين قلاده است نه مقلدات يعنى متعرض قلائد نشويد و براى مبالغه آمده.

وَ لَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً يعنى از پروردگار خود فضل و خوشنودى بجوئيد.

 (و لا قاصدين بيت الحرام) مفسرين در معنى اين جمله گفته‏اند آمين و حاجين و قاصدين بيت الحرام بيك معنى است- چون در عرب نه ماه پيوسته جنگ و نزاع بين آنان دائر بود و از يكديگر در امان نبودند اين بود كه هر كس براى مكه هدى ميبرد و نشانه آن بر خودش يا بر شترش همين قلائد بود كه بآن نشان امنيّت مى‏يافت و كسى قصد وى نميكرد- و چون قانون اسلام ظاهر گرديد ابتداء براى مصلحت مسلمانان                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 255

 هم چنين ميكردند در آخر اين حكم منسوخ گرديد و اين آيه نازل گرديد (فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ) و آيه (فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا) يعنى اكنون هيچ مشرك و كافر را روا نيست كه حج كند. يا خود را بقلائد و هدى ايمن گرداند.

وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وقتى از احرام بيرون آمديد پس صيد كنيد، امر (فَاصْطادُوا) اذن بعد از منع است يعنى پس از محلّ گرديدن، ديگر در صيد كردن حرجى نيست و مباح است.

لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا يعنى بغض و عداوت كفار كه راه شما را از مسجد الحرام بستند شما را بر اين ندارد كه بر آنها تعدّى و ستم كنيد و از حدّ و حق خودتان تجاوز نمائيد.

مفسرين گفته‏اند مقصود اين است كه نبايد دشمنى آنهائيكه در سال حديبيه بشما تعدّى كردند و نگذاشتند داخل مكه و طواف بيت شويد باعث شود كه شما بآنها تعدّى كنيد و حرمت حرم را نگاه نداريد.

وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ خداى تعالى بتمام مكلفين امر فرموده بر معاونت و مظاهرت و يارى كردن و كمك نمودن بيكديگر بر تقوى و پرهيزگارى (وَ تَعاوَنُوا) عطف بجمله بالا نيست تا اينكه در موضع نصب باشد، بلكه مبتدا و كلام مستأنف است. و تعاونوا از باب مفاعله است و شايد اشاره باين باشد كه بايستى تمام مؤمنين دست بدست هم دهند و هر يك ديگرى را توصيه نمايند در نيكى نمودن و نيز يكديگر را توصيه نمايند در برّ و تقوى و پشت بپشت هم گذارند تا اينكه بر كفار غالب گردند و بر تمام عالميان علوّ و برترى پيدا كنند نه اينكه بكسى تعدّى كنند و از حق خودشان تجاوز نمايند، و يكديگر را يارى نكنيد بر گناه و بر ستمكارى‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 256
كه آن انتقام كشيدن است در زمين حرم، و اى مؤمنين حكم خدا را مراعات نمائيد و از حق خودتان پا بيرون ننهيد و بدانيد همانا خدا سخت انتقام است.

 [سوره المائدة (5): آيات 3 تا 5]

حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (3) يَسْئَلُونَكَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَ اذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ (4) الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ وَ لا مُتَّخِذِي أَخْدانٍ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ (5)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 257

 [ترجمه‏]

براى شما حرام گرديد گوشت ميته و خوك و آن ذبيحه‏ئى كه بغير نام خدا كشته‏اند و نيز براى شما حرام گرديده هر حيوانى كه بخفه كردن يا بچوب زدن يا از بلندى افكندن يا بشاخ زدن بهم بميرند و نيز نيم خورده درندگان مگر آنچه را كه دريابيد در حاليكه زنده باشند و شما آنرا ذبح كنيد و نيز آن حيوانى را كه بنام بتها ميكشند و آن حيوانى را كه بتيرهاى قداج قسمت كنند اينها فسق است امروز (كه جمعه است يا عرفه) كافرين از دين شما نااميد شدند پس از آنها نترسيد و از من بترسيد امروز (كه روز غدير خم است) براى شما كامل گردانيدم دين شما را و نعمت خودم را بر شما تمام گردانيدم و دين اسلام را بر شما اختيار نمودم و كسى كه در موقع گرسنگى مضطر گرديد و از روى اضطرار در صورتى كه بگناهى از آنچه حرام بوده مايل نبود مرتكب چيز حرامى گرديد خداى تعالى آمرزنده و مهربان است [3]

اى رسول از تو سؤال ميكنند چه چيز براى آنها حلال گرديده بگو چيزهاى پاك و ديگر براى شما حلال است شكار آنچه را كه بشكار كننده تعليم داده‏ايد مثل سگ و باز شكارى در حاليكه شما آنها را ادب كرده‏ايد و بآنها ميآموزيد از آن چيزهائى كه خدا بشما ياد داده است پس از آنچه آن سگ يا باز شكارى گرفته و براى شما نگاه داشته بخوريد و موقع ارسال آن شكار نام خدا را ياد كنيد و از خدا بترسيد بحقيقت خدا زود حساب كننده است‏

و طعامى كه اهل كتاب بشما ميدهند براى شما حلال است و نيز طعامى كه شما بآنها ميدهيد و نيز نكاح زنهاى پارساى مؤمنين و نيز زنهاى پارسا از آنهائيكه پيش از شما بآنها كتاب عطاء شده براى شما حلال است در صورتى كه مهر و حقوق آنها را بدهيد در حالتى كه براى نكاح عفت و صلاح جوئيد نه اينكه مجاهر بزنا باشيد و نه فراگيرنده دوستان پنهانى و هر كس بدين اسلام كافر گرديد عمل او حبط و باطل ميگردد و در آخرت از زيانكاران محسوب خواهد گرديد [5].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 258

 توضيح آيات‏

حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ آيه در مقام بيان استثناء از قوله تعالى (إِلَّا ما يُتْلى‏ عَلَيْكُمْ) در آيه اول سوره مكلفين را مخاطب قرار داده به (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الخ) يعنى براى شما حرام گرديده شده ميته و انتفاع از آن و ميته هر حيوانى است كه داراى نفس سائله يعنى خون جهنده باشد از حيوانات برى و طيور از آنچه خداى تعالى اكل آنرا حلال نموده خواه اهلى باشد و خواه وحشى كه آنها بدون تذكيه بميرند، و از نبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه فرموده‏

 (ميتتان مباحان السمك و الجراد)

يعنى ميته ماهى و ملخ مباحند.

گفته‏اند اصل (ميته) ميتوت بوده از مات يموت، و كسى بتشديد نخوانده مگر ابو جعفر مدنى و بعضى از علماء گفتند فرق است بين تخفيف و تشديد، و گفته‏اند ميت بتخفيف ياء آنرا گويند كه اصلا در او روح نبوده و بعد زائل شده باشد و ميّت بتشديد ياء آنرا گويند كه قبلا روح داشته و بعد گرفته شده و بعضى از اهل لغت گفته‏اند آنكه صاحب نفس سائله (يعنى خون جهنده) باشد از حيوانات حلال گوشت آنرا ميته بتخفيف ياء گويند و انسان مرده را ميّت مشدّد خوانند، و رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ملخ و ماهى را ميته خوانده و گفت‏

 (ميتتان مباحتان الجراد و السمك)

. (وَ الدَّمُ) در شأن نزول آيه گفته‏اند عرب و بعضى ديگر در روده خون ميكردند و بر آتش ميگذاشتند و ميخوردند اين بود كه اين آيه نازل گرديد و در آيه ديگر قوله تعالى (أَوْ دَماً مَسْفُوحاً) كه خون را توصيف بخون ريخته شده كرده تا اينكه امتياز داده شود از خونى كه پس از ذبح در جگر حيوان يا با گوشت او چسبيده شده باشد.

 [أبو الفتوح‏] در مجمع گفته (اما الطحال) سپرز نزد ما حرام است اگر با گوشت در                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 259

 يكجا در يك ديگ پخته شود، از على عليه السّلام و ابن مسعود و اصحاب آنها روايت بر كراهت آنها رسيده نه حرمت، و جماعت اماميّه اجماع بر حرمت كرده‏اند و سائر فقهاء قائلند كه مباح است.

 [پايان‏] (وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ) سوم از آنچه در اين آيه حرمتش را تذكر ميدهد گوشت خوك است كه باجماع مسلمين بتمام اقسامش خوردنش حرام و نجس است فرق نميكند خواه اهلى باشد يا وحشى و هر چه باو تعلق دارد بظاهرش يا بباطنش از پيه و پوست تماما حرام و پليد است.

 (وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ) (ما) موصوله و در محلّ رفع است و عطف بر جمله اول آيه است يعنى حرّم عليكم و آن هر حيوانى است كه بر كشتن آن نام خدا برده نشود كه يكى از شرائط حلال شدن ذبيحه اين است كه كشنده آن نام خدا را ببرد- و بعضى از مفسرين گفته‏اند اگر در حين كشتن فراموش كرد لكن در نيّت داشت مانعى ندارد يعنى ذبيحه حرام نميشود.

و شرط ديگرى كه در صحت ذبح و حيلت ذبيحه گفته‏اند اين است كه مسلمان از هر فرقه‏ئى كه باشد اگر بدشمنى با آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم معروف نباشد و ذابح متصدّى ذبح گردد حلال است و اگر كشنده حيوان از هر صنفى از اصناف كفار باشد آن حيوان نجس و حرام ميگردد (وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ) يعنى هنگام ذبح نام بتها را بزبان آرند كه تمام اين اقسام حرام و خوردنش جايز نيست.

در مجمع البيان گفته آيه دلالت دارد كه ذبيحه هر كسى كه مخالف اسلام است اكلش جايز نيست زيرا كه آنها اسم غير خدا را ياد ميكنند يا شرع موسى را يا عيسى را متحد بخدا يا پسر خدا ميگيرند و امّا آنهائيكه اظهار اسلام ميكنند و مذهبشان تجسم يا تشبيه يا جبر و مخالف ميباشند نزد ما اكل ذبيحه آنها جايز نيست و بين فقهاء خلاف است.

 [پايان‏] (وَ الْمُنْخَنِقَةُ) آن حيوانى است كه خفه كنند ابن عباس گفته مشركين                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 260

 گاو و گوسفند را مى‏گرفتند و چنان گلوى او را مى‏فشردند تا خفه شود و بميرد آنوقت ميخوردند لكن ظاهرا آيه اطلاق دارد و بهر نحوى كه بدون ذبح شرعى حيوان حلال گوشت بميرد ميته و نجس و حرام ميگردد.

 (وَ الْمَوْقُوذَةُ) حيوانى است كه بچوب و عصاء حيوان را بزنند تا بميرد (وَ الْمُتَرَدِّيَةُ) آن حيوانى است كه از كوه يا جاى بلند بيفتد و بميرد اين قول از ابن عباس و سدى چنين نقل شده: كه اگر گوسفندى يا گاوى در چاهى بيفتد و آنرا نتوان بيرون آورد و بر ذبح كردنش راهى نباشد بهر نحوى كه آنرا بكشند حلال است زيرا كه آن موقع ضرورت است.

 (وَ النَّطِيحَةُ) آن حيوانى است كه حيوان ديگر بآن شاخ بزند و بميرد (وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَكَّيْتُمْ) و نيم خورده سبع حرام است مگر اينكه تا زنده است آن را دريابيد و خودتان ذبح نمائيد.

در مجمع البيان گفته اختلاف است كه استثناء بچه برمى‏گردد بقولى بتمام آنچه قبلا ذكر شد برمى‏گردد غير از آنچيزى كه قبول تزكيه نمى‏كند مثل خوك و خون و اين قول از على عليه السّلام و ابن عباس نقل شده. و بقولى آن استثناء از تحريم است نه از محرمات زيرا كه ميته و خنزير را تذكيه نيست، پس معنى حرّمت عليكم يعنى بر شما حرام است باقى آنچه ذكر شد مگر آنچه از محللات كه خدا براى شما پس از تذكيه كردن حلال گردانيده.

 (وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ) و او جمله را عطف داده بجمله بالا يعنى بر شما حرام است آنچه را كه براى بتها ذبح مى‏كنيد و (نصب) آن بتهائى بوده كه مشركين در زمان جاهليت عبادت آنها را مى‏كردند [مجاهد و ابن جريح و قتاده) و گفته‏اند كه آنها سيصد و شصت سنگ بوده كه آنرا اوثان مى‏ناميدند، و صنم سنگى است كه مصوّر باشد بصورت و نقش و هيئت و شكل آدمى.

 (وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ) آن تيرهائى بود كه در جاهليت در بعضى نوشته بودند (امرنى ربى) و در ديگرى نوشته بودند (نهانى ربى) و در بعضى چيزى ننوشته‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 261
بودند وقتى مى‏خواستند كارى از تجارت يا مسافرت يا غير آن انجام دهند آن تيرها را مى‏گردانيدند اگر تيرى مى‏آمد كه نوشته بود (امرنى ربى) مى‏كردند و اگر (نهانى ربى) مى‏آمد نمى‏كردند و اگر ننوشته مى‏آمد اعاده مى‏كردند و در هم مخلوط مى‏كردند و باز درمى‏آوردند و غير اينها گفتار ديگرى نيز از مفسرين نقل شده- خلاصه بين آنها انواع و اقسام چيزهائى بوده بآن تطيّر مى‏زدند و بروايتى حضرت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از تمام اقسام تطيّر زدن نهى فرموده و گفته‏

 (من تكهّن و استقسم او تطيّر طيرة ترده عن سفر لم ينظر الى الدرجات العلى يوم القيمة)

يعنى هر كس كهانت كند يا استقسام بازلام كند يا زجر مرغ كند براى سفر كردن در قيامت درجات اعلا را ننگرد.

جمله (ذلِكُمْ فِسْقٌ) يا اشاره بخصوص استقسام است يا اشاره بتمام جملاتى است كه در آيه نهى گرديده.

 [أبو الفتوح‏] الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً امروز كه دين شما مؤمنين قوّت گرفته كافرين از اينكه بتوانند رخنه‏ئى در دين پيدا كنند و ضررى بر شما وارد نمايند نااميد شدند.

آيه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضيح نيست.

خلاصه از ابن عباس و سدى نقل ميكنند كه گفته‏اند روز عرفه از حجة الوداع بود كه اين آيه نازل گرديد زيرا كه در آن روز عرب بيشتر اسلام آوردند و بعضى ديگر گفته‏اند آن روز جمعه بود كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پس از خطبه نگاه كرد ديد جماعت بسيارى حاضرند و هيچ مشرك بين آنها نيست همه مسلمانند شاد گرديد خداى تعالى اين آيه را نازل گرداند و از حضرت باقر و صادق عليهما السلام روايت كرده‏اند كه اين آيه در روز غدير نازل گرديد پس از آنكه رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دست على عليه السّلام را گرفت و بر منبر برد و امامت آن حضرت را بر قوم عرضه كرد پس از آنكه گفت‏

 (الست اولى بكم من انفسكم)

فرمود

 (من كنت مولاه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 262

 فهذا علىّ مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله)

يَسْئَلُونَكَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ (ما ذا) استفهامى است و در محلّ رفع است و در تقدير (اىّ شي‏ء احلّ لهم) يعنى اى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مؤمنين از تو مى‏پرسند كه خدا چه چيز را حلال گردانيده در پاسخ آنها بگو خدا طيبات را حلال كرده.

بعضى گفته‏اند مقصود از پاكيزه‏ها طعام لذيذ است و از لذّت تعبير بطيّب كرده‏اند.

 [أبو القاسم بلخى‏] (وَ ما عَلَّمْتُمْ) گفته‏اند محذوفى در كلام هست و در معنى (و صيد ما علمتم من الجوارح) (واو) عطف داده (عَلَّمْتُمْ) را بطيبات يعنى بر شما حلال است صيد آنچه را كه تعليم داده باشيد از سگ‏ها و آنها را جوارح نامند و مفرد آن جارحه است.

در مجمع گفته جوارح سگها است فقط و اين قول ابن عمر و سدى است، و از ائمه ما عليهم السّلام همين طور روايت شده كه همان سگهائى مى‏باشند كه تعليم داده شده‏اند كه خدا صيد چنين سگهاى تعليم داده شده را حلال كرده كه صيد كرده و نزد صاحبشان آرند و آنان را بكشند بدليل قوله تعالى (فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ) و على بن ابراهيم در تفسيرش از أبي بكر حضرمى از ابى عبد اللّه عليه السّلام روايت كرده كه گفت از صيد بزاة و صقور و كلاب نخور مگر آنچه را كه از صيد كلاب تزكيه شده باشد پس گفتم اگر سگ معلّم آنرا كشته باشد فرمود بخور، قال اللّه (و ما علمتم من الجوارح مكلبين تعلمونهنّ مما علّمكم اللّه) وقتى كه اسم خدا بر آن برده شده همان تزكيه او است و آن اين است (بسم اللّه و اللّه اكبر، الى آخر كلامه) [پايان‏] وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ ظاهرا آيه امر نموده بتقوى در نگاه داشتن حكم خدا و تهديد مينمايد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 263

 كسانى را كه از حكم خدا در حليّت و حرمت مخالفت نمايند كه همانا خدا بسرعت در قيامت بحساب شما رسيدگى خواهد نمود و بپاداش اعمالتان خواهيد رسيد.

الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ نظر بظاهر آيه كه طعام صاحبان كتاب را حكم بحليّت نموده و طعام اطلاق دارد و شامل ميگردد تمام اقسام طعام را اعم از مطبوخى كه در آن گوشت باشد يا نباشد اين است كه بسيارى از مفسرين اهل تسنن و بعضى از اماميّه ظاهرا حكم بحليّت كرده‏اند.

لكن اين رأى مخالف با آن شرطى است كه در حليّت نموده كه بايستى موقع ذبح حيوان اسم خدا برده شود و در (ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ) حكم بحرمت كرده و مسلّما اهل كتاب چنين نمى‏كنند و اگر اسم خدا را ببرند با توجهى نيست كه ما معتقد بوحدت و تنزيه او مى‏باشيم خدائى را كه خودشان مى‏پرستند نام مى‏برند.

و آيه اگر چه اطلاق دارد لكن اخبار بسيار آنرا مقيد گردانيده بغذائى كه در آن گوشت حيوان نباشد.

در تفسير عياشى از هشام بن سالم از ابى عبد اللّه عليه السّلام در قوله تعالى (وَ طَعامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ) حضرت فرمود مقصود عدس و حبوب و اشباه ذالك مى‏باشد و نظير اين حديث احاديث ديگرى از معصومين عليهم السّلام رسيده كه مقصود طعامى است كه در آن گوشت حيوانى نباشد بلكه از حبوبات و سبزيجات طبخ شده و گفته‏اند غالبا طعام منصرف بحبوباتى است كه از گندم و جو و عدس و غيره ترتيب داده شده باشد پس اطلاق آيه منصرف مى‏گردد بغذاى غير حيوانى (وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ) شايد مقصود اين باشد كه چون غذاى با شرائطى كه گفته حليّت واقعى دارد بر همه حلال است يا مقصود حليّت در نظر آنها است كه حلال مى‏دانند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 264

وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ (واو) عطف داده محصنات را بجمله پيش يعنى براى شما مؤمنين حلال گرديده ازدواج كنيد با زنهاى مؤمنات عفيفه و نيز بر شما حلال گرديده ازدواج كنيد با زنهاى عفيفه از اهل كتاب آنهائى كه قبلا براى آنها كتاب فرستاده شده از يهوديان و نصرانيان.

در مجمع البيان گفته در معنى آيه اختلاف است: 1- بقولى اهل كتاب فرق نمى‏كند خواه حرّ و آزاد باشند يا اماء و كنيز باشند حربى باشند يا ذمّى.

 [مجاهد و حسن و شعبى و غير آنها] 2- و بقول ديگر مقصود زنهاى آزادند خواه ذمى باشند و خواه حربى 3- و اصحاب ما يعنى جماعت اماميّه گفته‏اند كه جايز نيست عقد دائمى نكاح بر كتابيه لقوله تعالى (وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ) و لقوله تعالى (وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ) و آيه را تأويل كرده‏اند به اين كه مراد به (الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ) آنهايند از آن زنهائى كه ايمان آورده‏اند، و مراد بمحصنات مؤمنات آنهايند كه در اصل زائيده شده‏اند بر اسلام، و اين حكم براى اين است كه جماعتى از زنهائى كه پس از كفر ايمان آورده بودند دورى مى‏كردند اين بود كه خداى تعالى فرموده حرجى در آن نيست از اين جهت حكم آنرا جدا گردانيد، و أبو القاسم بلخى نيز قائل بهمين قول است، و گفته‏اند جايز است كه آيه مخصوص باشد بنكاح متعه و ملك يمين كه آن نزد ما بهر دو وجه وطى آنها جايز است، و بروايت ابو جارود از ابى جعفر عليه السّلام كه گفته اين آيه بآيه (وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ) و قوله تعالى (وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ) منسوخ گرديده.

 [پايان‏] إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ وَ لا مُتَّخِذِي أَخْدانٍ حلال بودن زنهاى اهل كتاب را مقيّد گردانيده در جائيكه مهر آنها را بدهيد، در معنى محصنين دو قول نقل شده: يكى (عاقدين عليها) يعنى در                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 265

 حالى كه آنها را عقد كرده باشيد و بقول ديگر يعنى در حالى كه شما پارسا باشيد نه زنا كننده (وَ لا مُتَّخِذِي أَخْدانٍ) اخدان جمع خدن است و گويند در عرب رسم بود مردى زنى را بدوستى مى‏گرفت يا زنى مردى را و هر يك ديگرى را بمنزله نكاح بحساب مى‏آوردند و چنين عملى را زنا نمى‏ناميدند اين است كه از اين عمل نهى فرموده.

وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ و كسيكه ايمانش را تبديل گرداند بكفر يعنى عمل بواجبات و قواعد اسلام نكند همانا اعمالش حبط ميگردد يعنى ثواب براى اعمال او نيست و در آخرت از زيان كاران محسوب خواهد گرديد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 266

 [سوره المائدة (5): آيات 6 تا 11]

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى‏ أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ مِنْهُ ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (6) وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ مِيثاقَهُ الَّذِي واثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (7) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (8) وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ (9) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (10)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (11)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 267

 [ترجمه‏]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد وقتى خواهيد براى نماز بايستيد بايد صورتهاى خود را و دستهاى خود را تا مرفق بشوئيد و بسرهاى خود و پاهاى خودتان تا كفين مسح نمائيد و اگر جنب باشيد غسل كنيد و اگر مريض يا در سفر باشيد يا آنكه يكى از شما را احتياج بمستراح افتد يا با زنان مجامعت كرده باشيد و آب نيابيد كه خود را تطهير كنيد در اين صورت بايستى بخاك پاك تيمّم كنيد و بآن خاك صورت و دست خود را مسح كنيد و خداوند حرج و سختى براى شما اراده ننموده و لكن اراده نموده شما را طاهر گرداند و نعمت خود را بر شما تمام كند شايد شما نعمتهاى او را شكر نمائيد [6]

 (خطاب بمؤمنين نموده) ياد كنيد نعمتهاى خدا را كه بر شما ارزانى داشته و ياد كنيد عهد او را كه بر شما استوار گردانيده آنوقتى كه گفتيد شنيديم و اطاعت كرديم و از خدا بترسيد همانا خداوند بآنچه در سينه‏ها مخفى است آگاهست [7]

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد بايد براى اطاعت خداى تعالى قيام كننده‏گان بحق باشيد گواهان براستى و دشمنى گروهى از مشركين شما را بر آن ندارد كه در باره آنها بعدالت رفتار ننمائيد (و بايد) در باره آنها بعدل رفتار كنيد زيرا كه نزديك‏ترين چيزها بتقوى عدالت است و از خدا بترسيد همانا كه خدا بهر چه ميكنيد آگاه است [8]

خدا بآنهائى كه ايمان آورده‏اند و اعمال نيكو كرده‏اند وعده داده كه براى آنها است آمرزش و اجر بزرگ [9]

و آنهائى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب نمودند آن جماعت اهل جهنّم خواهند بود [10]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد يادآور شويد نعمت خدا را بر شما آنوقتى كه گروهى قصد كردند بر شما دست يابند (و خدا) دستهاى آنها را از شما باز داشت (و اى مؤمنين) از خدا بترسيد پس بايد مؤمنين بر خدا توكل كنند [11].                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 268

 توضيح آيات‏

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ الخ آيه نظير قوله تعالى است (فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ) در اينكه وقتى اراده كرديد بنماز بايستيد (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ) پس صورت و دستهاى خود را بشوئيد، و بين مفسرين اختلاف است كه آيا هركس قيام بنماز كند وضوء بر او واجب است يا نه مذهب اماميّه و بيشتر فقهاء و مفسرين بر اين است كه در آيه محذوفى هست و آن اين است كه (اذا قمتم الى الصلاة و انتم على حدث فاغسلوا الخ) و در حدّ شستن صورت گفته‏اند طولا از رستنگاه موى سر است تا آخر زنخ، و عرضا آنچه را فرا گيرد انگشت ابهام و وسطى و در حدّ شستن دست بدلالت آيه از مرفق است تا سر انگشتان، و خود مرفق در آيه ذكر نشده لكن اكثر فقهاء شستن مرفق را واجب دانسته‏اند بدلالت احاديثى كه از ائمه عليهم السّلام رسيده و باجماع مسلمين در شستن دست كسيكه از مرفق شروع كند وضوى او صحيح است لكن در مذهب اماميّه واجب دانسته‏اند (وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ) مقصود كشيدن و مسح كردن بسر است و رأى اصحاب ما اماميّه اين است كه بكمتر چيزى كه بآن اسم مسح صدق ميكند در وجوب مسح كافى است و مذهب شافعى نيز همين است.

 (وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) بجر و نصب لام هر دو خوانده شده، بجر عطف ميشود به (بِرُؤُسِكُمْ) و بنصب عطف بموضع جار و مجرور ميشود و هر كدام باشد دلالت ميكنند بر مسح نه بر غسل، و حد مسح رجلين را محدود كرده‏اند تا مفصل.

 [طبرسى‏] در كافى از على بن ابراهيم از پدرش و محمد بن اسماعيل از فضل بن شاذان جميعا از حمّاد بن عيسى از حريز از زراره نقل كرده‏اند كه گفت بابى جعفر عليه السّلام                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 269

 گفتم (الا تخبرنى) آيا بمن خبر نميدهى كه از كجا دانستى و گفتى مسح ببعض سر و ببعض پاها است، حضرت خنديد و گفت اى زراره رسول اللّه چنين گفته و قرآن از جانب خدا اين چنين نازل شده زيرا كه خداى عز و جل ميگويد (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) پس ما فهميديم كه بايد تمام صورت شسته شود پس از آن گفته (وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ) پس از آن بين دو جمله جدا كرد و گفت (وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ) وقتى گفت بسرهايتان مسح كنيد بدلالت «با» فهميديم كه مقصود مسح ببعض سر است، پس رجلين را وصل برأس نمود همان طورى كه يدين را وصل بوجه كرده و گفت (وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) فهميديم كه مسح ببعض پاها است تا آخر روايت.

حديثى در كافى از على بن ابراهيم نقل شده كه زراره و بكير آن دو نفر از ابى جعفر عليه السّلام از وضوى حضرت رسول سؤال كردند حضرت طشتى يا ظرف كوچكى طلبيد و در آن آب بود بدست راستش مشتى بصورتش ريخت و تمام صورتش را شست پس مشت ديگر بدست چپ برداشت و دست راستش را از مرفق تا سر انگشت‏ها شست پس مشت ديگر بدست راستش برداشت و دست چپ را مثل دست راستش تا سر انگشت شست پس از آن سرش را و دو قدم را بهمان ترى دستش مسح كرد و آب ديگرى برنداشت پس از آن گفت داخل نكنيد انگشتان خود را تحت الشراك پس از آن فرمود انّ اللّه عز و جل ميگويد (إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ) و جايز نيست كه از صورت چيزى بماند كه بآن آب نرسد و امر كرده كه دو دست تا مرفقين شسته شود و نبايد چيزى از آن خشك بماند، و اگر از سرش يا چيزى از دو قدمش از كعبين كه ما بين انگشتان او است مسح كرد مجزى است، زراره گفته ما گفتيم كعبان كجا است امام فرمود يعنى مفصل نه استخوان ساق پس ما گفتيم مفصل چيست گفت آن از استخوان ساق است و چون مسئله وضوء فقهى است و نيز بناى ما بر اختصار است در خصوصيات و احكام وضوء بايستى رجوع بكتب فقهيه نمود.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 270

 وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى‏ أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً آيه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضيح نيست و خلاصه اينكه خداى متعال از روى فضل و كرم و نظر به اين كه شرع اسلام ملّت حنيف سهله سمحه است و حرج و سختى در آن يافت نميگردد اين است كه براى طاهر گرديدن انسان از حدث و خبث بطورى كه مشقتى نيز بر او ايجاب نگردد حكم فرموده در موردى كه مريض باشيد يا مسافر (أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ) يا يكى از شما از زمين گودال آمد و اين كنايه از قضاء حاجت است، يا مباشرت با زنها كرده باشيد و آب نيابيد براى تطهير بخاك پاك تيمّم كنيد و روى خود را و دستهايتان را مسح نمائيد زيرا كه خداوند براى شما مؤمنين حرج و سختى اراده ننموده يعنى غرض از اين احكام اين نيست كه شما را در مشقّت اندازد غرض خالص و پاك گرديدن شما است كه از تمام كثافات پاك گرديد.

در تفسير كشف الاسرار گفته حكمت در اينكه در حال ضرورت طهارت را از خاك قرار داده نه از چيز ديگر براى اين است كه رب العالمين آدم را از آب و خاك آفريد تا آدمى پيوسته بر آگهى بوده و شرف خويش در آن بداند و شكر اين نعمت بجاى آرد و آدم از اين جهت بر ابليس شرف يافت كه ابليس از آتش بود و آدم از خاك و خاك بهتر از آتش است كه آتش عيب نما است و خاك عيب‏پوش، هر چه بآتش دهى عيب آنرا بنمايد، سيم سره از ناسره پديد آرد، زر مخشوش از خالص پيدا كند، باز خاك عيب پوش است هر چه بوى دهى بپوشد عيب ننمايد، و نيز آتش سبب قطع است و خاك سبب وصل، با آتش بريدن و كشتن است با خاك پيوستن و داشتن است، ابليس از آتش بود لا جرم بگسست آدم از خاك بود لا جرم پيوست، و نيز طبع آتش تكبّر است برترى طبع جويد خاك تواضع است فروترى خواهد، برترى ابليس را بدان آورد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 271
كه گفت (أَنَا خَيْرٌ) فروترى آدم را كه گفت (رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا) ابليس گفت من و گوهر من، آدم گفت: نه من، بلكه خداى من.

حكمتى ديگر كه در طهارت آب و خاك را تخصيص داده‏اند- گفته‏اند هر جا كه آتش افتد زخم آنرا بآب و خاك بنشانند، و مؤمن را دو آتش در پيش است يكى آتش شهوت در دنيا ديگر آتش عقوبت در عقبى، رب العالمين آب و خاك را سبب طهارت وى گردانيد تا امروز در آتش شهوت بر وى بنشاند و فردا آتش عقوبت.

و نيز در اقسام طهارات پس از قوله (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ الخ) بيانى دارد كه مختصرى از آنرا در اينجا بيان مينمائيم چنين گفته طهارت ظاهر سه قسم است: 1- طهارت از نجاست 2- طهارت از حدث 3- طهارت از فضولات تن مثل ناخن و موى و غير آن، و هر يك شرحى دارد كه بجاى ديگر گفته شود- و در طهارت باطن سه وظيفه است: 1- طهارت جوارح از معصيت، چون غيبت و دروغ و حرام خوردن و خيانت كردن و در نامحرم نگريستن، چون اين طهارت حاصل گردد بنده آراسته فرمان بردارى و حرمت دارى گردد- و اين درجه ايمان پارسايان است- نشان وى آنست كه هميشه ذكر حق او را بر زبان است- و ثمره وعده در دل و تازگى منّت در جان. وظيفه دوم طهارت دل است از اخلاق ناپسنديده چون عجب و حسد و كبر و رياء و حرص و عداوت و رعونت، عجب آينه دوستى خراب كند. حسد قيمت مردم ناقص كند.

كبر آينه دل تاريك كند. رياء چشمه طاعت خشك كند.

بنده چون از اين آلايشها طهارت يافت در شماره متّقيان است، نشان وى آنست كه از رخصت بگريزد و در بهشت نياويزد پيوسته ترسان و لرزان و از دوزخ گريزان بلقمه‏ئى و خرقه‏ئى راضى جهان و جهانيان را باز گذاشته و خود را در بوته اندوه بگداخته ايمان مايه وى و تقوى زاد وى، آخرت مقصد وى با اين همه پيوسته بزبان تضرع ميزارد و ميگويد الهى هر كس بر چيزى و من                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 272

 ندانم بر چه‏ام بيمم همه آن كه كى پديد آيد كه من كه‏ام- پيوسته در جست و جويم از بى‏قرارى در ميدان بى‏طاقتى ميپويم در ميان كارم امّا بوئى نميبويم مركب وا ايستاد و قدم بفرسود همراهان برفتند و اين بيچاره را جز تحير نيفزود (قد تحيرت فيك خذ بيدى يا دليلا لمن تحيّر فيكا) وظيفه سوم طهارت سرّ است از هر چه دون حق، يقول اللّه عز و جل (قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ) اين طهارت امروز حليت ايشان است كه فردا جام شراب طهور در دست ايشان است، امروز نور اميد در دلشان مى‏تابد و فردا نور عيان در جان امروز از شوق آب جگر در ديده روان، و فردا آب مشاهدت در جوى ملاطفت روان، امروز صبح شادى از مطلع آزادى برآمده، و فردا عنايت در آسمان معاينت ترقّى گرفته، نشان اين طهارت اين است كه مهر دنيا بشويد، رسوم انسانيّت محو كند، و حجاب تفرقه بسوزد تا دل در روضه انس بنازد، و جان در خلوت عيان با حق پردازد- آن جوان مرد نكو گفت، كه آخر روزى از اين طبل آوازى برآيد، و از آن كريم باشد، قاجان- باجان- محبّ رازى، عجب كارى و طرفه بازارى- اين است مؤانست من غير مجانست، چون هم جنس نيست اين انس چيست، چون هم كفوى نيست اين مهر چيست، چون تو او را نديده‏ئى اين بى‏طاقتى چيست، چون شراب در عنب است اين مستى چيست، چون انتظار همه محنت است اين وجد چون آتش چيست، چون اين طريق همه بلاء است اين لذّت چيست.

         هر چند بر آتشم نشاند غم تو             غمناك شوم گرم نماند غم تو

 [پايان) وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ مِيثاقَهُ الَّذِي واثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ در تفسير على بن ابراهيم است قوله تعالى (وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ مِيثاقَهُ الَّذِي واثَقَكُمْ بِهِ) گفته چون رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از مؤمنين بولاية ميثاق                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 273

 گرفت- گفتند شنيديم و اطاعت كرديم پس از آن نقض ميثاق كردند در مجمع البيان گفته (وَ مِيثاقَهُ الَّذِي واثَقَكُمْ بِهِ) در آن چند قول است تا آنجا كه گفته: دوم مقصود از ميثاق آنچيزى است كه در حجة الوداع بيان نموده از تحريم المحرمات. و كيفيت طهارت و وجوب ولايت و غير ذالك [پايان‏] [ابى جارود از ابى جعفر عليه السّلام‏] خلاصه ظاهرا خداى متعال مؤمنين را خاطر نشان مى‏كند بدو مطلب يكى آن بيعتى كه با رسول كردند و دين و كتاب و سنّت و طاعت و امر و نهى و تصديق بآيات و كلمات صحف و آنچه از احوالات قيامت و حشر و نشر خبر دادند همه را پذيرفتند و گفتند (سَمِعْنا وَ أَطَعْنا) و ديگر چنانچه از مجاهد نقل شده كه گفته (ميثاق) آن عهدى است كه ربّ العزّه روز ميثاق از ذريه آدم گرفت آنوقتيكه از صلب آدم ظاهر گرديدند و همه بربوبيّت او اقرار دادند و گفتند (سمعا و طاعة) و امروز هر بالغى كه بر موجب آن اقرار عمل كند و ايمان آرد مؤمن و از اهل سعادت و نجات خواهد بود پس از آن فرموده (وَ اتَّقُوا اللَّهَ) اين تهديد بر نقض عهد است كه از خدا بترسيد و بدانيد كه خدا بآنچه در سينه‏هاى شما پنهان است عالم است و خلاف عهد و ميثاق ننمائيد.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلَّا تَعْدِلُوا اين آيه و آيه بعد ترجمه شده و واضح است و خلاصه اينكه خداى متعال در اين آيات بمؤمنين اندرز فرموده كه مبادا عداوت شما با اهل مكه شما را بر اين دارد كه در مقام تقاص و انتقام برآئيد و بر خلاف عدالت با آنها عمل كنيد اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ چنانچه در محلّ خود بيان شده عدالت عبارت از تعديل بين قواى حيوانى است. و مراعات حدّ وسط بين قوى و اعتدال قرار دادن بين قواى متضاده، و عدالت فضيلت و ملكه‏ئى است در نفس آدمى كه از سه صفت حميده تحقق مى‏يابد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 274

 1- حكمت، كه عبارت از تعديل بين دو صفت است از صفات عاقله و آن حد وسط بين سفه در طرف نقصان فهم و بله در طرف زيادتى، و مقصود از سفه استعمال قوّه فكريه است در چيزهائى كه نبايد در آن فكر نمود و حكماء آنرا «جربزه» مى‏گويند و تعطيل اين قوه يعنى اهمال نمودن و بكار نينداختن قوّه فكريه را در آنچه بايستى در آن اعمال نظر و فكر نمود و مراعات حد وسط و تعديل بين آنرا حكمت نامند. 2- شجاعت و آن تعديل و حد وسط قرار دادن بين تهور در طرف افراط و زياده‏روى قوّه غضبيه است كه برخلاف عقل بر امر هولناكى اقدام نمايد، و جبن يعنى ترسيدن بيجا و عدم اعمال قوّه غضب و ترس در غير مورد خطر هر دو مذموم است و حدّ وسط بين آن دو را شجاعت نامند.

3- عفّت و آن تعديل و حدّ وسط قرار دادن بين دو قوّه شهوانى است كه عبارت از خمود نفس و خوددارى از آنچه قواى طبيعى محتاج بآن است بقدر لزوم و زياده‏روى در شهوات كه آنرا شره نامند و مراعات حدّ وسط بين آنها كه براى جذب منافع و بقاء بدن خلفت و حفظ الصحه منوط بآن است آنرا عفت نامند و چون عدالت حدّ وسط بين ظلم و انظلام است كه خداى تعالى بمؤمنين امر فرموده كه مراعات عدالت نمايند (قَوَّامِينَ لِلَّهِ) در امر بعدالت و در حدّ وسط قرار دادن در امور مبالغه نموده و آنرا در شرف تقوى بشمار آورده زيرا كه بدون ملكه عدالت ملكه تقوى ميسّر نخواهد شد.

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ خداى تعالى بمؤمنين وعده داده كه هرگاه ايمان آرند و عمل صالح كه شايسته مقام بندگى باشد كنند آنان را بيامرزد و اجر و پاداش بزرگ كه در خور كرم و بزرگى او است بوى كرامت نمايد.

فرق است بين وعد و وعيد، وعد خبرى است متضمن نفع موعود يعنى آن فائده‏ئى كه وعده داده شده و مقصود كرامات الهى است كه ببندگان خود وعده داده شده كه در اثر بندگى بايشان عطا كند.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 275

 و وعيد خبرى است متضمن مضرّت و شرّ، و گفته‏اند لفظ وعد و وعيد هرگاه مقيّد باشد بخير يا بشرّ صلاحيت هر دو را دارد لكن اگر مطلق باشد وعد در خير مى‏آيد و وعيد در شرّ.

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ چنانچه عادت قرآن بر اين است كه هر جا نامى از مؤمنين و درجات و فضائل آنها برده شود در مقابل ذكرى از كفار و دركات و عقاب و مجازات آنان يادآور مى‏شود- زيرا كه بايد دانست كه ايمان مؤمن كامل نمى‏گردد مگر وقتى كه هميشه خوف و رجاء مثل دو كفه ترازو در قلب او مقابل باشند و بترغيب و ترهيب و خوف و رجاء در ميزان عدل استوار گردد نه از كرم غير متناهى ايزد متعال مغرور گردد و دست از بنده‏گى و اطاعت بردارد و در معاصى باميد بخشش الهى جرئت كند و نه از سخط و عذاب چنان درمانده شود كه منجر بنا اميدى گردد بلكه باميد فضل و رحمت هميشه اميدوار و از سخط و غضب «شديد العقاب» دائم لرزان باشد و در پرتو اين دو صفت و فضيلت متصف بصفت حميده عدالت گردد يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ [سخنان مفسرين در توجيه آيه‏] 1- اين آيه برسول خدا فرود آمد و وى در هفتم غزا بود در بطن نخل كافرين مكر ساختند و اتفاق كردند كه چون محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ياران او در نماز شوند و سر بسجده نهند ما بر ايشان حمله كنيم كه ايشان نماز دوست دارند و نماز بگذارند در اين همّت بودند كه ربّ العالمين جبرئيل را فرستاد بنماز خوف و در اين آيت بر ايشان منت نهاد كه دست دشمن از شما كوتاه كردم و شما را از مكر ايشان خبر دادم.

 [قتاده‏] 2- رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در بعضى از سفرها به منزل فرود آمد و ياران همه متفرق گشتند و رسول خدا صلاح كه داشت از خود باز كرد و در درختى درآويخت‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 276
و در سايه آن درخت نشست اعرابى درآمد و شمشير رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برگرفت و رو برسول [ص‏] نهاد و گفت «من يمنعك منى» كى است كه تو را از من منع كند، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفت‏

 «اللّه يمنعك منّى»

خدا تو را از من باز ميدارد، سه بار اين سخن گفت پس اعرابى شمشير در نيام كرد و هراسى بر وى افتاد و ياران فراهم آمدند و جبرئيل در اين حال اين آيت آورد.

 [عبد اللّه‏] 3- مجاهد و عكرمه و كلبى گفتند سبب فرود اين آيت اين بود كه قريظه و نضير با رسول خدا عهد داشتند كه قتال نكنند و يكديگر را در ديات يارى دهند و رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايشان را در دياتشان يارى دهد و آنها رسول را در ديات مسلمانها يارى كند پس دو مرد معاهد بدست مسلمانان كشته شدند اولياى مقتول طلب ديه نمودند رسول خدا برخواست و به يهود بنى نضير وارد شد و أبو بكر و عمر و عثمان و على عليه السّلام و عبد الرحمن عوف با وى بودند در نزد كعب اشرف رفتند و بنى النضير آنجا حاضر بودند رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى ديه دو مرد از ايشان استعانت خواست بنا باقتضاء آن عهدى كه در پيش رفته بود ايشان در پذيرفتند و رسول خدا [ص‏] و ياران را در خانه بنشاندند و خود بخلوت رفتند و مكر ساختند گفتند اگر هرگز بر وى ظفر يابيم امروز وقت آن است كيست كه شايسته اين كار است عمرو بن حجاش بن كليب گفت اين كار من است و من مرد آنم، آسياسنگى عظيم بر سر وى فرو گذارم و شما را از او باز رهانم، رفت با جماعتى و اين مكر ساخته، رب العالمين جبرئيل را فرستاد و رسول را از مكر ايشان خبر داد، رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برخواست و بيرون رفت و على [ع‏] بر جاى خود گذاشت بر در آن سراى و خود سوى مدينه رفت پس ايشان نيز بيرون آمدند و از پى رسول برفتند ربّ العالمين در ميان اين قصه آيت فرستاد آنكه در عقب آيه از بنى اسرائيل خبر داد «وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ الخ» [كشف الاسرار]
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 277

 [سوره المائدة (5): آيات 12 تا 16]

وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً وَ قالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِي وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ (12) فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (13) وَ مِنَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ أَخَذْنا مِيثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ سَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ (14) يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ (15) يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (16)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 278

 [ترجمه‏]

و همانا خداوند از بنى اسرائيل عهد گرفت و دوازده نفر بزرگتر از بين آنها برانگيختيم كه هر يك رئيس هر سبطى باشند و خدا بآنها گفت من در همه حال با شمايم، اگر شماها نماز را بپاى داريد و زكوة بدهيد و برسولان من ايمان آريد و آنها را تقويت نمائيد و بخدا قرض بدهيد قرض نيكو هر آينه گناهان شما را و كارهاى بدى كه كرده‏ايد ميپوشانم و همانا شما را داخل ميگردانم در بهشتهائى كه از زير درختان آن نهرهائى جريان دارد و كسى كه از شما پس از ايمان (آوردن) كافر گرديد چنين كسى حقيقة از راه راست گمراه گرديده [12]

پس بسبب شكستن عهدشان آنان را لعنت كرديم، و قلبهاى آنها را سخت گردانيديم كلمات خدا را از جاى خود تحريف نمودند و بهره‏ئى از آنچه پند داده شده بودند بآن ترك كرده- اى رسول تو هميشه بر خيانت كارى آنها مگر كمى از آنان مطلع مى‏گردى- پس از آن درگذر و از ايذاى آنها روى بگردان- همانا خداوند نيكوكاران را دوست ميدارد [13]

و از آنكسانى كه گفتند ما نصرانى مى‏باشيم پيمان گرفتيم، و آنها نيز بهره‏ئى از آنچه بآنها پند داده بوديم ترك كردند- ما هم بكيفر عملشان هميشه تا روز قيامت بين آنها عداوت و بغض جريان داديم و بزودى خدا آنان را خبر مى‏كند بآنچه بودند عمل مى‏كردند [14]

اى اهل كتاب همانا رسول ما براى شما آمد و برايتان بيان مى‏كند بسيارى از آنچه را كه از كتاب پنهان ميداريد و از بسيارى از خطاهاى شما درمى‏گذرد، و همانا از جانب خدا آمد نور و كتاب ظاهر (يعنى قرآن) [15]

و خدا بآن نور مى‏نمايد هر كه را كه پيروى خوشنودى او كند و راههاى سلامت از عذاب را (بوى مى‏آموزد) و آنها را بيرون ميآورد از تاريكى بروشنائى باذن خودش و راه‏نمائى مى‏كند آنها را براه راست [16].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 279

 توضيح آيات‏

وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً الخ پس از آنكه حق تعالى شرّ يهود را كه در آيه بالا بيان كرده كه جماعتى از يهوديان همّت بر آن گماشته بودند كه رسول و اصحاب او را بقتل رسانند و خداى تعالى رفع شرّ آنها را از رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و مؤمنين كرد در اين آيه در مقام خبث فطرت يهوديان برآمده و بعض حالات آنها را در زمان حضرت موسى [ع‏] براى رسولش بيان مينمايد.

 (وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ) يعنى پس از آنكه خدا از بنى اسرائيل ميثاق و عهد گرفت و آنرا بقسم مؤكّد گردانيد كه عبادت را براى خدا خالص گردانند و بانبياء و آنچه از احكام و شرايع بر آنها ميآورند عمل كنند (وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً) يعنى ما بموسى امر كرديم كه از اسباط دوازده‏گانه بنى اسرائيل دوازده مرد انتخاب نمايد.

براى وضوح مختصرى از بيان طبرسى رحمة اللّه را در اينجا ترجمه مينمايم پس از هلاكت فرعون خداى تعالى بمصريان بنى اسرائيل امر كرد كه برويد بسوى اريحا از زمين شام و جبابره در آنجا ساكن بودند و بآنها گفت قرارگاه شما را آنجا قرار دادم، و بموسى امر نمود كه از هر سبطى يك نفر نقيب بگيرد كه نگهبان قومش باشد و عمل كند بآنچه باو امر شده به اين كه بر جبابره خروج كنند و با آنها جنگ كنند و قائد در پيش آنها باشد و از بنى اسرائيل ميثاق گرفت و نقباء را كفيل آنها قرار داد و با آنها حركت كرد، پس وقتى بزمين آن جبابره نزديك شدند، نقباء در مقام تجسّس برآمدند و ديدند در آنجا مردمان قوىّ بزرگ جثه مى‏باشند پس برگشتند و بموسى خبر دادند، و موسى بآنها امر كرد كه اين امر را مخفى داريد لكن آن نقباء بقومشان خبر دادند مگر كالب بن يوفنا از سبط يهودا و يوشع بن نون از سبط افرائيم بن يوسف و اين دو نفر از نقباء بودند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 280

 و بقولى پنج نفر از نقباء اين مطلب را مخفى گردانيدند و باقى فاش كردند، و نقيب كسى را گويند كه از حالات قوم تفتيش ميكند مثل اينكه عريف كسى را گويند كه معرّفى ميكند.

 (وَ قالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ) يعنى من ياور شما و معين شمايم و شما را معزّز و مظفّر ميگردانم و دستهاى دشمن را از شما باز ميدارم، و بقولى (و لقد اخذنا ميثاقهم) يعنى از آنان پيمان گرفتيم بايمان و عدل و از بين آنها دوازده رئيس و ملك برگزيديم كه در بين آنها بعدالت عمل نمايند، و لام در (لَئِنْ أَقَمْتُمُ) موطئه براى قسم است و (لَأُكَفِّرَنَّ) جواب قسم است و تماما شرط است براى (فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ مِنْكُمْ) يعنى بعد از اخذ ميثاق (فَقَدْ ضَلَّ) يعنى خطاء كرده و از راه واضح گمراه گرديده و در مورد مذمّت واقع گرديدند.

 [جامع الجوامع‏] فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً حق تعالى باين آيه رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را تسليت ميدهد كه اگر جهودان عصر تو عهد و پيمان تو را شكستند جهودان روزگار موسى عليه السّلام اين چنين كردند و من آنها را لعنت كردم و از رحمت خود دور گردانيدم و (ما) در (فَبِما) صله است و در آن نفى مأخوذ است يعنى چون نقض ميثاق كردند (لَعَنَّاهُمْ) يعنى نقض عهد آنها لعنت ما را بر خودشان ايجاب نمود و نيز قلبهاى آنها را سخت گردانيديم.

از حسن بصرى است كه گفته مقصود از لعن در آيه همان مسخ است در قوله تعالى (كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ) و چون بعضى از قرّاء (قسيّة) قرائت نموده بعوض (قاسِيَةً) ميگوئيم كه (قسيّة و قاسية) دو لغتند بيك معنى مثل علية و و عالية و زكية و زاكية، و از ابن عباس است كه قاسية يعنى دل آنها خشك و غليظ گرديد كه بموعظه نرم نشود.

يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ (كلم) جمع كلمة است مثل تمر تمرة و كلام جنس است و در معنى آيه‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 281
دو قول نقل شده يكى در اثر قساوت قلبشان واژگون گرديده و معنى كلام را بد ميكنند و ديگر آنكه كلام را تحريف ميكنند يعنى از معنى خود تغيير ميدهند قوله تعالى (وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ).

وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ يهوديان بسبب نقض ميثاقشان و قساوت قلبشان فراموش كردند نصيب خودشان را از آنچه در كتابشان بآنها امر شده بود از متابعت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و بپا داشتن حقوق.

وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (خائِنَةٍ) صفت است و موصوف محذوف است يعنى (فرقة خائنة) يا اينكه (خائِنَةٍ) بمعنى خائن است و (ها) را براى مبالغه آورده‏اند، و خلاصه اينكه شايد خداى تعالى ميخواهد بپيمبرش گوش زد نمايد كه خيانت و غدر عادت ديرينه يهوديان است، مگر كمى از آنها كه خيانت نمى‏كنند مثل ابن سلام و اصحاب او كه ايمان آوردند اى محمد [ص‏] اگر ايمان آوردند تو از آنها درگذر.

و مفسرين گفته‏اند اطلاق (فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ) بآيه (قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ) نسخ گرديده لكن (إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ) كه علت امر بصلح و عفو است از كافرين خيانت كار معلوم ميشود كه آيه نسخ نشده شايد مواردش فرق ميكند وَ مِنَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ أَخَذْنا مِيثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ، تا آخر آيه بعد.

چون اين آيات ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست.

خلاصه اينكه در اين آيات خبر ميدهد كه از جماعت نصارى پيمان گرفتيم چنانچه از يهوديان عهد گرفتيم و اينكه گفتند ما نصارى ميباشيم گفته‏اند براى اين بود كه خود را بنصران يا ناصره نسبت ميدادند و آن قريه‏ئى بود كه عيسى عليه السّلام در آن بود يا براى اين بود كه ميگفتند (نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ) و آنها نيز مثل                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 282

 يهوديان از آنچه در انجيل امر شده بود كه ايمان آورند (بفارقليط) كه محمد مرسل است صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عمل ننمودند اين بود كه بشومى عملشان و نقض عهدشان بين خودشان عداوت انداختيم كه آنطورى كه گفته‏اند چند فرقه شدند «نسطوربه» كه ميگويند عيسى پسر خدا است «يعقوبيه» كه ميگويند خدا همان مسيح پسر مريم است است و «ملكائيه» كه ميگويند خدا سه تا است سومى «اللّه» و همه دشمن يكديگرند و قول ديگر اين است كه بين يهود و نصارى دشمنى انداختيم در تفسير كشف الاسرار در ذيل آيه گفته قوله تعالى «يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً. الى آخر» اين آيه وصف رسول خدا است و دليل علم و حلم وى در آن پيدا است‏

          فاظهار ما ابدى دليل علمه             و العفو عما اخفى برهان حلمه‏

 آنچه از اسرار ايشان اظهار كرده دليل است بر كمال نبوّت و صحت رسالت، و علم بى‏شبهت- و آنچه عفو كرد از آن نفاق كه ايشان در دل داشتند و بظاهر خلاف آن مينمودند و رسول خدا [ص‏] از آن خبر داشت و پرده از روى آن بر نداشت- آن دليل بر خلق عظيم و حلم كريم وى، و نشان كمال و حلم وى آنست كه روزى در مسجد مدينه نشسته بود اعرابى از قبيله بنى سليم در آمد و در ميان جامه وى سوسمارى پنهان كرده بود و با رسول خدا سخن درشت گفت، چنانچه اجلاف عرب گويند بى‏محابا، گفت يا محمد [ص‏] به لات و عزى كه من هرگز كسى از تو دروغ زن‏تر نديده‏ام نه از مردان و نه از زنان، يا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بلات و عزّى كه در روى زمين بر من كسى از تو دشمن‏تر كسى نيست- عمر موقع خطاب حاضر بود از آن ناسزا كه مى‏شنيد خشم گرفت- برخاست و گفت يا رسول اللّه دستورى ده تا اين دشمن خدا و رسول را بتيغ خويش سر بردارم و زمين را از نهاد وى پاك گردانم يا رسول اللّه آرام و سكون در دل عمر كى آيد و در تو سخن ناسزا از زبان بيگانه بشنود رسول خدا نرمك فرا عمر گفت يا عمر ساكت باش، و او را يك ساعت بمن واگذار، آنكه روى فرا اعرابى كرد، گفت                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 283

 اى جوانمرد اين سخن بدين درشتى چرا ميگوئى نميدانى من در آسمان و زمين امينم- و پسنديده جهانيانم و دست مؤمنانم- و تيمار برايشانم مرا زشت مگو كه نه خوب بود- اعرابى از آن درشتى لختى را كم كرد، گفت يا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرا ملامت مكن بر آنچه گذشت، بلات و عزى كه بتو ايمان نيارم تا اين سوسمار براستى تو گواهى دهد، رسول خدا در آن سوسمار نگريست سوسمار بتواضع پيش آمد و سرك مى‏جنبانيد كه چه ميفرمائى يا محمد، رسول گفت‏

 «يا ضبّ من ربّك»

اى سوسمار خداى تو كيست، سوسمار بجواب فصيح جواب داد:

خداى من جبار كائنات است- خالق موجودات است- مقدر احيان و اوقات است دارنده زمين و سماوات است، فرمان و سلطان وى در آسمان و زمين و بحر و فضا و هوا رواست. آنگه گفت‏

 «و من انا يا ضبّ»

اى سوسمار من كه‏ام كه تو را از اين پرسنده‏ام، گفت «انت رسول رب العالمين و خاتم النبيين و سيّد الاولين و الاخرين» تو رسول خدائى بجهانيان و خاتم پيمبران سرور و سالار عالميان، و در قيامت شفيع عاصيان و مايه مفلسان.

اعرابى چون اين سخن بشنيد در شوريد پشت بداد تا رود، رسول خدا گفت اى اعرابى چنانچه آمدى باز ميگردى و بدين خورسندى. گفت يا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نه چنانچه آمدم باز ميگردم. بدان خداى كه جز وى خدائى نيست كه چون درآمدم بر روى زمين در دلم از تو دشمن‏تر كسى نبود و اكنون كه باز ميگردم بر روى زمين از تو عزيزتر كسى نيست، پس رسول خدا بر وى اسلام عرضه كرد و مهرى از اسلام بر دل وى نهاد- آنگه گفت يا اعرابى معيشت تو از چيست گفت بوحدانيّت اللّه و بنبوّت تو يا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه در بنى سليم از من درويش‏تر كسى نيست. رسول خدا ياران را گفت دهد وى را شترى تا من او را ضامن باشم بناقه‏اى از ناقه‏هاى بهشت. عبد الرحمن عوف بر پاى خواست و گفت يا رسول اللّه ابى و امى بر من است كه وى دهم ماده شترش بده ماهه آبستن.

از يحيى كهتر و از اعرابى مهتر سرخ موى آراسته چون عروسى همى آيد خرامان رسول گفت تو شتر خويش صفت كردى تا من آنرا كه ضمان كرده‏ام نيز صفت                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 284

 كنم: شترى است اصل آن از مرواريد- گردنش از ياقوت سرخ- دو بنا گوش وى از زمرد سبز- پاهايش از انواع جواهر- پالانش از سندس و استبرق- چون بر وى نشستى تو را ميبرد تا بكنار حوض من. پس عبد الرحمن شتر بياورد و بوى داد آنگه مصطفى گفت يا اخا سليم خداى را عز و جل بر تو فريضه‏هائيست چون نماز و روزه و زكوة و حج. و نخستين چيزى نماز است تا تو را آن چندان بياموزم كه بدان نماز توانى كرد. اعرابى پيش رسول نشست و سوره الحمد و معوّذتين و سوره اخلاص آموخت. رسول بياران نگريست گفت چه شيرين است ايمان و مسلمانى. چون با هيبت است اين دين حنيفى، دين پاك و ملت راست و كيش درست. آنگه اعرابى را بر نشانيد و باز گردانيده و گفت نگر تا خدا را بنده باشى و نعمتها را شاكر و بر بلاها صابر و بر مؤمنين مشفق و مهربان قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ اشاره است تا نور توحيد از موهبت الهى در دل بنده نتابد بجمال شريعت مصطفى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و در بيان كتاب و سنّت بينا نگردد- از آنكه نور بنور هم توان ديد و روشنائى توان يافت- ديده‏اى كه رمص «1» بدعت دارد، نور سنّت كجا بيند، چشم نابينا از روشنائى آب چه بهره دارد.

 [پايان‏] يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ خطاب باهل كتاب است كه اى جماعت يهود و نصارى رسول ما براى شما آمد كه براى شما ظاهر گرداند بسيارى از آنچه را كه شما از روى عناد مخفى مى‏كنيد چون صفات محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه در كتابها بشما خبر داده شده و خداى تعالى در ميگذرد از بسيارى از آنچه كرده‏ايد و براى شما از جانب خدا آمد (نور) يعنى محمد [ص‏] و كتاب روشن يعنى قرآن.

__________________________________________________

 (1) الرمص وسخ ابيض فى مجرى الدمع من العين (المنجد)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 285

يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ يعنى هدايت ميكند خدا بآن نور و قرآن كسى را كه پيروى كند رضايت خدا را بايمان آوردن و خدا راههاى سلامت را باو مينمايد كه آن طريق قرب بجوار رب العالمين است و موجب سلامتى از جميع آفات است (وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ) و نيز او را از تاريكيهاى كفر و جهل بتوفيق و خواست او بسوى راه مستقيم كه نزديك‏ترين راهها است بقرب حق تعالى او را راه‏نمائى مينمايد و آن راهى است كه هيچ كجى و اعوجاجى در آن يافت نميگردد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 286

 [سوره المائدة (5): آيات 17 تا 26]

لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (17) وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى‏ نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ (18) يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلى‏ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِيرٍ وَ لا نَذِيرٍ فَقَدْ جاءَكُمْ بَشِيرٌ وَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (19) وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً وَ آتاكُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ (20) يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ (21)

قالُوا يا مُوسى‏ إِنَّ فِيها قَوْماً جَبَّارِينَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ (22) قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غالِبُونَ وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (23) قالُوا يا مُوسى‏ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِيها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ (24) قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسِي وَ أَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ (25) قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ (26)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 287

 [ترجمه‏]

حقيقة كافر شدند آنهائيكه گفتند همانا خدا مسيح پسر مريم است اى محمد بگو پس كى است بتواند جلوگيرى كند چيزى را اگر خدا بخواهد مسيح ابن مريم و مادرش را و هر كس كه در زمين است هلاك گرداند- و مختص بخدا است پادشاهى آسمانها و زمين و آنچه بين آسمانها و زمين است آنچه ميخواهد ميآفريند و خدا بر هر چيزى توانا است [17]

يهود و نصارى گفتند كه ما پسرهاى خدا و دوستان او ميباشيم (اى محمد) بگو اگر چنين است پس چرا شما را براى گناهانتان عذاب ميكند، بلكه شما بشرى ميباشيد از آنچه خدا آفريده، هركس را بخواهد ميآمرزد و هركس را بخواهد عذاب ميكند و مختص بخدا است سلطنت آسمانها و زمين و آنچه بين آنها است و بازگشت همه بسوى او است [18]

اى اهل كتاب رسول ما بر شما آمد در موقعى كه پيمبرى نبود تا اينكه حقايق دين را براى شما بيان نمايد تا شما نگوئيد براى ما رسولى نيامد كه بما مژده دهد يا ما را بترساند، پس همانا آن رسول مژده دهنده و بيم‏دهنده براى شما آمد، و خدا بر هر چيزى توانا است [19]

 (اى محمد) ياد كن وقتى را كه موسى بقومش گفت اى جماعت نعمت خدا را يادآور شويد چون بين شما پيمبران قرار داد و شما را سلاطين روى زمين گردانيد و بشما عطا كرد چيزى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 288

 را كه باحدى از عالمان زمانتان عطا ننموده بود [20]

اى قوم من بسر زمين مقدسه آنچنانى كه خدا براى شما نوشته وارد گرديد و بر پشت خود بر نگرديد كه زيان‏كار خواهيد گرديد [21]

قوم گفتند اى موسى همانا در آنجا گروه ستمكاران ميباشند و ما هرگز داخل نميگرديم تا وقتى كه آن جماعت از آنجا خارج گردند و اگر از آنجا خارج گردند ما داخل خواهيم شد [22]

دو نفر مرد خدا ترس كه خدا بر آنها انعام كرده بود گفتند اى جماعت در اين درب داخل گرديد وقتى كه وارد گرديد، شما از غلبه كننده‏گانيد و بر خدا توكل نمائيد اگر از مؤمنين ميباشيد [23]

جماعت گفتند اى موسى ما هرگز و ابدا ماداميكه اين جباران در آنجا ميباشند داخل نميگرديم تو با پروردگارت برو و با آنها جنگ كنيد ما در همين جا خواهيم نشست [24]

موسى [ع‏] گفت اى پروردگار من، همانا من مالك نيستم مگر بر نفس خودم و برادرم پس بين ما و گنهكاران جدائى انداز [25]

خدا فرمود (چون اينان مخالفت كردند) آن ارض مقدسه حرام است بر آنها چهل سال سرگردان و متحيّر ميگردند در زمين تيه پس اندوهناك مباش بر كروه بيرون رفتگان از فرمان [26].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 289

 توضيح آيات‏

لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ الخ خلاصه اينكه مفسرين گفته‏اند قائل باين قول جماعت يعقوبيه از عيسويان ميباشند كه ميگفتند خدا مسيح پسر مريم است. و براى ابطال قول آنها برسولش امر فرموده كه باينان بگو چگونه شما چنين گمان ميكنيد مخلوقى كه قادر و توانا بر بقاء و حفظ خودش نيست اله عالم باشد در صورتى كه از نيستى بهستى آمده و حادث گرديده زيرا كه شكّى نيست كه زائيده شده از مريم است و وجود مريم پيش از وجود او بوده پس حادث است و هر حادثى مسبوق بعدم است و نيز پس از حدوث مالك حيات و بقاء خود نيست بلكه هم محتاج بعلت محدثه و هم علت مبقيه ميباشد و وجود هر مخلوقى بسته باراده خالق او است گويا خداى جليل خطاب ميكند بتمام مسيحيان چه آنهائيكه عيسى [ع‏] را خدا دانند يا آنهائيكه او را پسر خدا يا ثالث ثلاثه معرفى ميكنند به اين كه رجوع بعقل خود كنيد كه اگر خدا خواست عيسى پسر مريم و مادرش را هلاك گرداند يا مشيّتش بر اين تعلق گيرد كه آنچه در زمين است هلاك و نابود گرداند چه كسى ميتواند جلو قدرت او را بگيرد زيرا كه آسمانها با آن عظمت و زمين با آن سعه و آنچه بين آنها است تماما ملك حق تعالى و در تصرف قدرت او است هر چه را اراده نمود ميآفريند و هر چه را خواست اعدام مينمايد هيچ مانع و رادعى جلوگير قدرت و مشيّت و نفوذ حكم او نيست.

واقعا جاى تعجب است چگونه انسان عاقل چنين توهّم ميكند كه آنكه از مادر متولد گرديده او خدا يعنى آفريننده كائنات باشد، شايد اينكه ميگفتند مسيح پسر مريم خدا است مقصودشان اين نبود كه آسمان و زمين و عالم را عيسى بن مريم آفريده و از عدم بوجود آورده و شايد نظر به اين كه ميديدند عيسى كارهاى خدائى ميكند، مرده زنده ميكند، كور مادرزاد را بينا ميگرداند                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 290

 گمان ميكردند از شدّت قرب با خدا متحد گرديده يا نعوذ باللّه خدا در او حلول نموده چنانچه مشركين نيز گمان ميكردند خداى تعالى تدبير امور عالم را محول بآن چيزهائى كه آلهه ميناميدند گردانيده البته هر كدام از اينها باشد خلاف است و آيه پاسخ تمام چنين گفتارهاى ركيك را باحسن وجه داده و ارشاد بر اين است كه همه بدانند كه حق تعالى بقدرت تامّه و مشيّت كامله خود هر چه خواهد مى‏آفريند و هر چه را خواهد اعدام ميگرداند خودش متصرف در تمام امور است كسى را در امر خلقت تصرفى نيست و نظام عالم را واگذار بكسى ننموده وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى‏ نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ خداى تعالى برسولش خبر ميدهد كه يهوديان و نصرانيان چنان بخود مغرور شدند كه گفتند ما از شدّت نزديكى و قربمان بخدا پسرهاى او و دوستان او هستيم.

از ابن عباس نقل ميكنند كه گفته سبب نزول آيه اين بود كه وقتى حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنها را از عذاب خدا ترسانيد، گفتند چگونه ما را ميترسانى در صورتى كه هر قدر زياد گناه كنيم خدا ما را عقوبت نخواهد نمود زيرا كه ما پسران او و دوستان اوئيم.

و از حسن بصرى است كه گفته اين گفتار آنها كه ما پسرهاى خدا و دوستان اوئيم از باب مبالغه است يعنى بقدرى بخدا نزديكيم همان طورى كه پسر بپدر نزديك است و بقدرى خدا بر ما مهربان است كه پدر بر فرزند و ما را عقوبت نخواهد نمود.

قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ خداى تعالى در پاسخ دعوى آنها برسولش خطاب نموده كه باينها بگو اگر چنين مى‏باشيد يعنى پسرهاى خدا و دوستان او ميباشيد پس چگونه شما را براى گناهانتان عذاب ميكند پدر اولادش را هرگز عذاب نميكند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 291
شايد مقصود آن عذابهائى باشد كه در زمان حضرت موسى و نيز در زمان حضرت عيسى در اثر نافرمانى و مخالفت نمودن با موسى و عيسى عليهما السلام دامن‏گير قومشان ميشد (بَلْ) اضراب است يعنى چنين نيست كه شما گمان كرده‏ايد كه امتيازى بين شماها و باقى افراد بشر باشد خدا هر كسى را بخواهد ميآمرزد و هر كسى را بخواهد در اثر مخالفت عذاب ميكند نسبت خداى عز و جل بتمام افراد بشر مساوى است اگر بيامرزد بفضل و كرم او است و اگر عذاب كند از روى عدل و استحقاق عبد است و مملكت آسمانها و زمين همه ملك او و در قبضه اقتدار او است كسى را در مملكت او تصرفى نيست.

يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلى‏ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ اصل كلمه فترة فتور است و بمعنى سستى است اشاره به اين كه روزگارى پيمبران نيامدند گويا سستى پديد گرديد تا وقتى كه نبى خاتم آمد زيرا پس از حضرت عيسى [ع‏] تا مدتى پيمبر مرسل نيامد بقولى مدت بين محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و عيسى بن مريم ششصد سال بود و بقول ديگر پانصد و پنجاه سال فاصله افتاد اين است كه حق تعالى از راه امتنان بافراد بشر و اهل كتاب تذكر مى‏دهد كه پس از زمان فترة رسول خودمان را براى شما فرستاديم.

أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِيرٍ وَ لا نَذِيرٍ فَقَدْ جاءَكُمْ بَشِيرٌ وَ نَذِيرٌ آيه تذكر مى‏دهد كه ما براى اتمام حجّت و احسان بيشتر رسول خودمان را فرستاديم كه قاطع عذر شما باشد و نگوئيد بر ما پيمبرى نيامد كه ما را از عذاب بترساند و بنعمتهاى اخروى مژده دهد تا اينكه از روى ترس از عقاب و وعده بثواب عمل نيك نمائيم و از خطاء اجتناب كنيم حال رسول ما آمد و شما را هم مژده بثواب داد و هم تهديد بعذاب نمود و خدا بر هر چيزى توانا است وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ خداى تعالى در اين آيه برسولش يادآورى ميكند بعض نعمتهائى را كه ببنى اسرائيليان كرامت كرده و بيان مينمايد آن وقتى را كه موسى بقومش                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 292

 گفت ياد كنيد نعمتهائى را كه حق تعالى بشما عنايت نمود، و سه نعمت از نعمتهائى را كه بآنها عنايت كرده خاطر نشان مينمايد.

 (إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِياءَ) اول در شما پيمبرانى قرار داديم.

مفسرين گفته‏اند كه پيمبران بنى اسرائيل از سبط «لاوى» بودند و آنها آن هفتاد نفر مردانى بودند كه موسى آنها را از بين قوم خود برگزيد و با خود بمناجات برد و بصاعقه هلاك گرديدند و پس از آن زنده شدند و بعد از موسى عليه السّلام و هارون پيغام بران بودند.

دوم (وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً) يعنى پس از آنكه شما بنده و در تحت اسارت فرعون و قبطيان بوديد شما را سلطان قرار داديم و مملكت مصر را در تصرف شما درآورديم، و بقولى (مُلُوكاً) يعنى شما را توانگر گردانيديم تا از يكديگر بى‏نياز گرديد.

سوم (وَ آتاكُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ) و بشما چيزى عطاء كرديم از شكافته شدن درياها و هلاكت دشمنانتان و منّ و سلوى و سايه انداختن ابر بر سر شما و غير اينها كه چنين نعمتهائى باحدى عطاء ننموده بوديم.

يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ در اينكه مقصود از ارض مقدسه چه زمينى است بقولى ارض بيت المقدس است. و بقولى فلسطين و دمشق، و بقولى اردن، و بقول ديگر زمين شام است و بيت المقدس قرارگاه انبياء و مسكن مؤمنين بود آنهائيكه نامشان در لوح محفوظ نوشته شده كه ارض مقدسه براى آنها است.

موسى عليه السّلام بقومش توصيه فرمود كه اى جماعت در ارض مقدسه كه براى شما تعيين شده داخل شويد (وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِكُمْ) يعنى برنگرديد از زمينى كه مأمور بدخول آن شده‏ايد، و بعضى گفته‏اند يعنى رجوع نكنيد از فرمان خدا بنافرمانى كه اگر برگشتيد از زيان‏كاران در دنيا و آخرت خواهيد بود                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 293

 قالُوا يا مُوسى‏ إِنَّ فِيها قَوْماً جَبَّارِينَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ گفته‏اند پس از آنكه موسى عليه السّلام با قومش از دريا بيرون رفتند و خدا امر كرد كه بروند بزمين مقدسه چون بنهر اردن رسيدند ترسيدند از داخل شدن پس موسى دوازده نفر نقيب بجاسوسى فرستاد چون برگشتند و بموسى [ع‏] خبر دادند موسى بآنها گفت اين مطلب را پنهان داريد و اظهار نكنيد زيرا اگر اينان بشنوند ميترسند و پيش نميروند آنها رفتند و هر يك با تابعين خود گفتند چون بنى اسرائيل اين طور شنيدند كه در آنجا مردمان قوى هيكل ميباشند ترسيدند و گفتند برميگرديم بمصر، اين است كه خداى تعالى خبر ميدهد كه آن جماعت گفتند اى موسى ما هرگز داخل نميشويم مگر وقتى كه جبّارين از آن محلّ بيرون روند وقتى آنها بيرون رفتند ما داخل ميگرديم.

قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غالِبُونَ آن دو نفر كه آيه از آنها خبر مى‏دهد گويند يكى يوشع بن نون بن افرائيم بن يوسف بوده و ديگر كالب بن يوقنا داماد موسى بخواهر وى مريم، و بعضى گفته‏اند كه يوشع از سبط ابن يامين بود و كالب از سبط يهودا و آن دو مرد آنهائى بودند كه از مخالفت نمودن امر خدا ميترسيدند و آنان كسانى بودند كه بآنها انعام كرده بود بتوفيق و يقين و آن دو مرد بجماعت گفتند در اين شهر برويد و باك نداشته باشد زيرا كه اين جباران چشمهاى قوى دارند و دلهاى ضعيف و اگر ايمان داريد بر خدا اعتماد كنيد و يقين داشته باشيد كه خدا شما را نصرت مى‏دهد زيرا كه خداى تعالى بموسى وعده مظفريّت داده و وعده خود را خلاف نخواهد نمود.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 294

قالُوا يا مُوسى‏ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِيها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ جماعت گفتند اى موسى همانا ماداميكه اين جبارين در آنجا ميباشند هرگز ما داخل نخواهيم گرديد، و بقاء تفريع جمله (فَاذْهَبْ) تا آخر را عطف بجلو داده كه اى موسى تو با خداى خودت برو و با آنها جنگ كن ما همينجا مى‏نشينيم.

بروايتى در سال حديبيه كه رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با اصحاب براى طواف خانه كعبه رفته بودند و مشركين مانع گرديدند و نگذاشتند حضرت رسول [ص‏] وارد مكه گردد حضرت فرمود من ميروم و هدى خود را آنجا قربانى كنم و ميخواست اصحاب خود را امتحان كند، مقداد اسود گفت و اللّه ما مثل قوم موسى بتو نميگوئيم آنچه آنها بپيمبرشان گفتند (فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ) برو تو و پروردگار تو، بلكه اگر امر كنى ما از طرف راست و چپ و پيش روى تو با دشمنانت جنگ ميكنيم اگر در دريا روى در دريا آئيم اگر بر كوه روى با تو بر كوه ميآئيم و اگر ما را بجنگهاى سخت برى با تو ميآئيم، صحابه چون سخنان مقداد را شنيدند گفتند ما نيز چنينيم رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شاد گرديد، و موسى [ع‏] وقتى ديد قوم مخالفت نمودند و از رفتن بارض مقدسه اباء كردند.

قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَ أَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ موسى [ع‏] در مقام مناجات عرض ميكند اى پروردگار من همانا من بر كسى مالك نيستم مگر بر خود و برادرم بين ما و جماعت فاسقين جدائى انداز.

آيه دليل بر اين است كه آنهائيكه چنين گفتند منافق و فاسق بودند، مفسرين گفته‏اند خداى تعالى بموسى عليه السّلام وحى كرد كه اين جماعت فاسقند و آيات ما را تصديق نخواهند كرد اگر خواهى همه را هلاك ميگردانم و جماعت ديگرى آورم، موسى [ع‏] گفت اگر اينها را هلاك گردانى جماعت نادان كه در شهرها ميباشند و از اين حال بى‏خبرند گويند موسى جماعتى را از شهر بيرون                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 295

 برد و بآنان وعده داد كه شما را بشهر ميبرم و قوم خود را هلاك گردانيد و تو آمرزنده و بخشنده‏ئى اينها را ببخش و هلاك نگردان، بموسى عليه السّلام وحى شد كه بدعاى تو از هلاك كردن آنها گذشتم لكن آنها را معذّب ميگردانم كه تا چهل سال در اين بيابان بمانند.

قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ پس از آنكه بدعاى موسى [ع‏] خداى جليل از هلاك گردانيدن آنها گذشت گفت بپاداش عمل آنها آن ارض مقدسه را بر آنان حرام گردانيدم كه تا چهل سال ديگر در آن حيران و سرگردانند و تا چهل سال ديگر نتوانند از آنجا بيرون آيند.

گفته‏اند آن بيابان دوازده فرسخ طول داشت و شش فرسخ عرض و موضع آن تيه ميان فلسطين و ايله مصر بود و آن جماعتى كه مخالفت كردند از صبح براه مى‏افتادند تا شبانگاه و شبانگاه بهمان منزل اول بودند، و بقولى در روز محبوس بودند و شبها راه ميرفتند پس بموسى عليه السّلام ناليدند و موسى دعاء كرد خداوند (من) ترنجبين و (سلوى) مرغ بريان كرده براى آنان فرو فرستاد، و چون آب خواستند موسى [ع‏] دعا كرد دوازده چشمه از آن سنگ سپيد كه از طور با خود برده بود آب روان گرديد- اين است قوله تعالى (قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ) آن جماعتى كه در بيابان تيه مردند ششصد هزار مرد مقاتل بودند از آن جماعت فقط دو نفر نجات يافتند: يوشع بن نون و كالب بن يوقنا. گفته‏اند موسى عليه السّلام يوشع بن نون را بر بنى اسرائيل خليفه گردانيد پس از آنكه مدت چهل سال تمام گرديد يوشع لشكرى فراهم كرد از بنى اسرائيل آنهائيكه معصيت نكرده بودند به اريحا برد و با جبارين جنگ كردند و ربّ العالمين بدست آنها فتح داد و همه را كشتند و مملكت را تصرف نمودند.

و بقولى موسى و هارون عليهما السّلام از تيه بيرون آمدند و فتح اريحا

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 296

و قتل جباران بدست موسى [ع‏] شد- و دليل بر اين قول اجماع علماء است كه قتل عوج بن عناق بدست موسى عليه السّلام شد.

 [سوره المائدة (5): آيات 27 تا 34]

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ (27) لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ (28) إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِكَ جَزاءُ الظَّالِمِينَ (29) فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِينَ (30) فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ قالَ يا وَيْلَتى‏ أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ (31)

مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (32) إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ (33) إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (34)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 297

 [ترجمه‏]

اى پيمبر بر اهل كتاب داستان دو پسر آدم (هابيل و قابيل) بحق بخوان وقتى كه بقربانى تقرب جستند از يكى از آنها (هابيل) قبول گرديد و از ديگر (قابيل) قبول نشد (قابيل بهابيل) گفت قسم بخدا كه تو را ميكشم (هابيل گفت) همانا جز اين نيست كه خدا اعمال پرهيزكاران را قبول ميكند [27]

اگر تو دستت را بسوى من باز كنى براى كشتن من دستم را براى كشتن تو باز نميكنم همانا من از خدا كه پروردگار عالميان است ميترسم [28]

بحقيقت ميخواهم گناه كشتن من و مخالفت تو بتو باز گردد پس تو از اهل جهنّم باشى و عذاب آتش پاداش ستمكاران است [29]

پس از آن بر قابيل نفسش غالب گرديد و برادرش را كشت و از زيان‏كاران گرديد [30]

پس از آن حق تعالى كلاغى مأمور گردانيد كه زمين را بكند و بقابيل بنمايد كه چگونه جسد برادرش را بپوشاند (قابيل‏] گفت اى واى بر من چگونه عاجز بودم كه مثل اين كلاغ جسد برادرم را بپوشانم پس از آن از جمله پشيمان شدگان گرديد [21]

براى همين بود كه ما بر بنى اسرائيل حكم نموديم كه همانا كسيكه نفسى را بدون اينكه كسى ديگر را كشته باشد و بدون اينكه در زمين فساد كرده باشد بكشد گويا تمام مردم را كشته و كسيكه يك نفر را احياء كند مثل اين است كه تمام مردم را احياء                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 298

 نموده و همانا بحقيقت پيمبران ما با معجزات بر بنى اسرائيل آمدند پس از آن بسيارى از آنان در فساد اسراف نمودند [32]

همانا جزاء آنهائيكه با دوستان خدا و رسول بجنگ برخيزند و در فساد كردن در زمين سعى نمايند آنست كه آنها را بكشند يا بدار زنند يا دستها و پاهاى آنها را برخلاف يكديگر قطع كنند يا آنها را از زمين نفى و تبعيد كنند اين است خوارى و رسوائى و ذلّت دنياى آنها و در آخرت براى آنها عذاب بزرگ آماده شده [33]

مگر آنهائيكه پيش از آنكه بر آنان دست يابيد توبه كردند بدانيد كه خدا آمرزنده و مهربان است [34].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 299

 توضيح آيات‏

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ خداى جليل برسولش امر فرموده كه داستان دو پسر آدم را بر مردم بحق و درستى بخوان، دو پسر آدم عليه السّلام يكى هابيل و ديگرى قابيل بود و آدم را چهل فرزند در بيست بطن آمد و هر بطن پسرى و دخترى. مگر شيث كه مفرد بود و دخترى با او نبود. و اول فرزندان او قابيل بود و با او دخترى بنام اقليميا. بطن دوم هابيل توأم باليوذا. و آخر فرزندان او عبد المغيث بود و توأم با امة المغيث بود و پروردگار عالميان در نسل آدم بركت داد و گفته‏اند حوّا بيست بطن حامله شد هر بطن بپسرى و دخترى و اولادان او چهل نفر شدند و براى اينكه نسل بشر زياد شود آدم مأمور گرديد كه دختر هر بطنى را بپسر بطن ديگر ازدواج نمايد و اولادان او زياد شدند چنانچه گويند آدم عليه السّلام چهل هزار اولاد و اولادان آنها را ديد و چون اقليميا كه هم بطن قابيل بود بامر خدا براى هابيل تزويج كرد و ليوذا كه هم بطن هابيل بود براى قابيل تزويج نمود چون اقليميا بسيار وجيهه و زيبا بود و ليوذا هم بطن هابيل چندان وجيهه و خوش صورت نبود قابيل حسد برد و گفت چرا خواهر مرا بمن نميدهى آدم [ع‏] گفت حكم خدا چنين است قابيل قبول ننمود و به آدم گفت اين رأى تو است نه حكم خدا.

آدم گفت اكنون هر يك قربانى كنيد قربانى هر كس پذيرفته گرديد اقليميا مال او باشد- گويند هابيل گوسفندانى داشت و شبانى ميكرد و قابيل برزگر بود كشاورزى ميكرد- هابيل در ميان گوسفندان يك ميش نيكو كه ميان گله معروف بود براى قربانى حاضر كرد و نام آن زريق بود و قابيل دسته‏ئى از حشيش و خوشه‏هاى بى‏مغز آورد و هر دو بر سر كوه گذاشتند، و آدم رفته بود مكه.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 300

 قابيل در دل داشت خواه قربانى قبول شود يا نشود خواهر خود را بزنى بهابيل نميدهم- هابيل در دل رضا و تسليم داشت پس آتشى سفيد از آسمان آمد و نخست نزد قربانى هابيل فرود آمد و بدور قربانى هابيل گشت و او را گرفت و خورد و در آن وقت اين طور بود كه اگر قربانى كسى قبول ميشد آتشى باين صفت از آسمان فرود ميآمد و اوّل روى بصاحب قربانى مينمود و پس از آن اگر قربانى را ميخورد اين علامت قبول شدن قربانى بود و اگر نميخورد علامت ردّ قربانى در اينجا آتش قربانى هابيل را خورد و قربانى قابيل را رها كرد. گفته‏اند آن برّه ميشى كه هابيل قربانى كرد همان بود كه خدا او را در بهشت نگاه داشت و براى قربانى اسماعيل عليه السّلام فرستاد.

و گفته‏اند در اين داستان تزويج و ازدواج اولادان آدم از علماء كسى خلاف آنرا نگفته لكن از معاوية بن عمّار روايت كرده‏اند كه از حضرت صادق عليه السّلام در اين موضوع سؤال شد فرمود: معاذ اللّه كه آدم دختر خود را بپسر خود دهد اگر آدم چنين كرده بود روا بود كه مصطفى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نيز بكند زيرا كه دين هر دو يكى است، امّا پروردگار براى اينكه نسل بشر زياد شود حوريه‏ئى بصورت انسى بزمين فرستاد و در وى رحم آفريد و به آدم وحى فرستاد كه او را بهابيل بدهد و دخترى از اولاد جان بصورت انسى درآورد و وحى كرد كه او را بقابيل بدهد اين بود كه قابيل را خشم گرفت و به آدم گفت من پسر بزرگ توأم و هابيل پسر كهين است چرا حوريه را بوى دهى و من باو سزاوارترم، آدم گفت (إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ) او را دهد كه او خواهد. قابيل گفت اين رأى تو بود نه امر خدا، آدم گفت اكنون قربانى كنيد قربانى هر كدام قبول گرديد حوريه مال او است.

وقتى قربانى هابيل پذيرفته شد و قربانى قابيل مردود گرديد قابيل بر برادرش حسد برد با او كينه كرد و آن حسد و كينه را در دل داشت تا روزى كه آدم براى زيارت كعبه مكه رفت، وقتى آدم غائب گرديد قابيل نزد هابيل رفت‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 301
در حاليكه هابيل گلّه ميچرانيد- گفت اى هابيل الان تو را ميكشم براى اينكه قربانى مرا ردّ كردند و قربانى تو قبول گرديد و خواهر من كه با جمال است بتو ميدهند و خواهر تو كه بى‏جمال است بمن ميدهند. هابيل گفت (قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ، لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ) هابيل در پاسخ قابيل گفت همانا خداوند اعمال پرهيزگاران را قبول ميكند گفته‏اند چون هابيل فهميد قابيل اراده قتل او را دارد اگر چه هابيل قوى‏تر از قابيل بود و ميتوانست از خود دفاع كند لكن قلب سليم و پارسائى او مانع بود كه باو دست دراز كند و او را بكشد، لكن بتضرع و نصيحت قابيل برآمد كه شايد از اين كار قبيح منصرف گردد و گفت از كشتن من چه سودى ميبرى مگر اينكه خوار و ذليل گردى.

إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ، إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ من از پروردگار عالميان ميترسم كه دست بسوى تو دراز كنم ميخواهم گناه كشتن من و عمل خودت بخودت باز گردد و از ياران جهنّم گردى فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِينَ چون اين آيه و آيه بعد ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست خلاصه آيه خبر ميدهد كه نفس قابيل بر وى غالب گرديد و برادرش را كشت و از زيان‏كاران گرديد و گفته‏اند در آن وقت هابيل بيست ساله بود و پس از كشتن او متحيّر ماند كه جسد برادرش را چگونه مخفى گرداند وى را بر پشت خويش گرفت و هشتاد روز با خود ميگردانيد و بروايتى سه روز چنين كرد پس از آن بامر پروردگار عالميان دو كلاغ با هم چنگ كردند و يكى ديگرى را كشت و پس از آن بمنقار و چنگ خود حفره‏ئى كند و جسد كلاغ كشته شده را دفن نمود وقتى قابيل چنين ديد گفت اى واى بر من آيا عاجز شدم از اينكه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 302

 بوده باشم مثل اين كلاغ پس بدن برادرم را دفن كنم (فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ) پس قابيل از جمله پشيمان شدگان گرديد. گويند پشيمانى قابيل نه براى كشتن برادرش بود بلكه براى اين بود كه چرا چند روزى جسد برادرم را بدوش كشيدم و او را زير خاك نكردم.

مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً

 [سخنان مفسرين در توجيه آيه‏]

1- ابن عباس گفته كسيكه نبىّ يا امام عادلى را بكشد مثل اين است كه تمام مردم را كشته باشد زيرا كه قوام خلق بپيغمبر باشد يا بامام.

2- مجاهد گفته كسيكه نفس بى‏گناهى را بكشد در عذاب مثل اين است كه همه مردم را كشته باشد زيرا همان طورى كه كشنده تمام مردم مستحق دوزخ است همين طور كشنده يك نفر بى‏گناه مستوجب جهنّم و عذاب است، بقول ديگر كشنده يك نفر در استحقاق عذاب مثل كسى ماند كه همه مردم را كشته باشد نه در اندازه عذاب.

و از مفسرين توجيهات ديگرى نقل شده كه حاجتى بذكر آن نيست. و بهترين توجيهات همان است كه از ابن عباس نقل شد براى اينكه آن نفسى كه از جهت عظمت و بزرگى مطابق تمام نفوس بشمار ميآيد چنين نفس شريفى را اگر كسى بكشد گويا تمام نفوس را كشته بلكه اگر مؤمن بى‏گناهى را بكشد.

و اينكه بنى اسرائيل را اختصاص بذكر گردانيده و لو اينكه اين حكم بر همه يكسانست شايد براى اين بوده كه هم در زمين فساد ميكردند و هم قتل نفس مينمودند و بنا بر آنچه گفته‏اند هفتاد نفر از انبياء زمانشان را كشتند.

و ميتوان گفت چون مؤمنين از جهت اتحادشان در ايمان گويا نفس واحده ميباشند چنانچه فرموده (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ) يك فرد آنها هرگاه بستم و بدون قصاص كشته شود گويا ايذاء او بتمام مؤمنين سرايت مينمايد اين است كه آيه
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 303

 ميفرمايد كسيكه يك نفر (از مؤمنين را) بكشد گويا همه را كشته يعنى بهمه لطمه وارد نموده.

وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً يعنى كسيكه نفسى را زنده كند و چون انسان داراى روح و بدن است زنده كردن او ميشود از جهت بدن باشد مثل اينكه كسى را از دست دشمن برهاند يا از غرق يا از خطر ديگر كه در شرف آنست او را نجات دهد و زنده كردن روح اين است كه كسى را از ظلمت كفر بايمان آرد يا طريق هدايت را بر وى بازگرداند مثل اين است كه تمام مردم را زنده كرده و حيات حقيقى همان حيات ايمان و علم است كه زندگى دل است اگر دل يك نفر از افراد بشر زنده شد ممكن است در اثر آن دلهائى زنده گردند. اين است سر اينكه در آن حديث مشهور كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرموده‏

 (من سنّ سنّة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها الى يوم القيمة و من سنّ سنّة سيّئة فعليه و زرها و وزر من عمل بها الى يوم القيمة)

. إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا الخ چون اين آيات نوشته و ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست خلاصه آيه براى جلوگيرى از فساد امر فرموده كه آنهائى كه در مقام جنگ‏جوئى با دوستان خدا و رسول او ميباشند و قاطعان و راهزنان طريقند و راه مردم را از حج و از اعمال ديگر مى‏بستند اين است كه بايد كشته شوند و بدار زده شوند يا دست و پاى آنها قطع شود.

سدى گفته آيه در باره قومى از اهل كتاب نازل گرديده كه آنها با رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله عهد بسته بودند و آن عهد را شكستند و راهزنى پيش رفتند اين است كه براى جلوگيرى از فساد امر فرموده كه يا هر كس مثل اينها در مقام محاربه با دوستان خدا و رسول باشند آنان را بگيريد و بكشيد يا بدار زنيد يا دست و پاى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 304

 آنها را بر خلاف يك ديگر قطع كنيد و آنها را از زمين براندازيد تا ريشه فساد بخشكد- مگر آنهائيكه پيش از آنكه در دست شما افتند و در موقع مجازات واقع گردند توبه كردند كه ديگر آنها را مجازات نكنيد زيرا كه خداوند آمرزنده و مهربان است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 305

 [سوره المائدة (5): آيات 35 تا 41]

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (35) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ يَوْمِ الْقِيامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (36) يُرِيدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنْها وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ (37) وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (38) فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (39)

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (40) يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ (41)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 306

 [ترجمه‏]

اى اهل ايمان از مخالفت امر خدا بپرهيزيد و بسوى خدا وسيله‏ئى بجوئيد و در راه او جهاد كنيد شايد شما رستگار گرديد [35]

همانا كسانى كه كافر شدند اگر آنها تمام آنچه در زمين است و مثل آنرا هم با آن دارا باشند و بخواهند از عذاب قيامت فدا بدهند از آنان قبول گرديده نميشود و عذاب دردناك براى آنان آماده شده [36]

كافرين اراده ميكنند از آتش بيرون روند و آنان از بيرون شدگان نميباشند و عذاب آنها دائم و پايدار است [37]

دست مرد دزد و زن دزد را قطع نمائيد پاداش و نكبت آنچيزى است كه عمل كردند و اين عقوبت از جانب خدا امر شده و خدا غالب و حكيم است [38]

پس از آن هر كس بعد از دزدى توبه كرد و صاحب مال را راضى گردانيد همانا خدا توبه او را قبول ميكند زيرا كه او آمرزنده و مهربان است [39]

آيا ندانستى كه براى خدا و ملك او است آسمانها و زمين هر كس را بخواهد عذاب ميكند و هر كس را بخواهد ميآمرزد و خدا بر هر چيزى توانا است [40]

اى رسول مسارعت كننده‏گان در كفر تو را محزون نگردانند، از آنكسانيكه بزبانشان گفتند ايمان آورديم و قلبشان ايمان نياورده و بعضى از يهوديها قول تو را استماع ميكنند براى اينكه بتو دروغ بندند و آنرا بشنوانند بقوم ديگر كه نزد تو نيامده‏اند و آنان سخن را از جاى خودش تحريف ميگردانند و ميگويند اگر حكم قرآن اين طور كه ما خواهيم از خدا آمد بپذيريد و گر نه از آن دورى كنيد. و هر كس را كه خدا بآزمايش و رسوائى انداخت تو هرگز از خدا مالك نتوانى شد چيزى كه بآن فتنه را از آنها دفع كنى، آن جماعت كسانى ميباشند كه خدا اراده ننموده كه قلبهاى آنها را طاهر گرداند و براى آنها در دنيا خوارى و رسوائى است و در آخرت عذاب بزرگ براى آنان آماده شده [41].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 307

 (توضيح آيات)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ خطاب بمؤمنين است كه شمائى كه ايمان آورده‏ايد بپرهيزيد از سخط خدا و بسوى قرب او وسيله بجوئيد و در راه او با جان و مال خود مجاهده و كوشش نمائيد شايد رستگار گرديد.

توسّل بمعنى تقرّب است، مثل اينكه گفته ميشود (توسلت الى فلان) يعنى باو نزديكى جستم و گفته‏اند معنى وسيله محبّت است (وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ) يعنى (تحبّبوا الى اللّه) اى شما كه مؤمنانيد كارى بكنيد كه محبوب خدا گرديد و بوى نزديكى جوئيد باخلاص اعمال و اجتناب از محارم و احسان بخلق و از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله حديث ميكنند كه فرموده از خدا براى من وسيله بخواهيد و آن درجه‏ئى است در بهشت كه باو نميرسد مگر يك عبد و اميدوارم كه من آن عبد باشم. و نيز از على عليه السّلام روايت شده كه فرموده در بهشت دو لؤلؤ ميباشد از زمين بهشت تا باطن عرش يكى سفيد و ديگرى زرد و در هر يكى هفتاد غرفه است آنكه سفيد است وسيله محمد و آل او عليه السّلام است و آنكه زرد است وسيله ابراهيم خليل عليه السّلام و اهل بيت او است.

انس بن مالك از پيغمبر [ص‏] روايت كرده كه «وسيله» حجابى است ميان بنده و خدا يعنى رحمت و ثواب او و آن علىّ بن ابى طالب عليه السّلام است وقتى بنده باو توسّل كند حجاب را از ميان بردارند.

 [ابو الفتوح‏] در كشف الاسرار گفته خداى جلّ جلاله گفت «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ» وسيلت نزديكى است و نزديكى سبب پيوستگى و رسته‏گى است، وسيلت آن وسائط است كه ميان بنده و مولى دوستى را نشانست و سبب اتصال بين آنها عيانست آن چيست كه وسلت و اتصال بآن است. بزرگ داشتن امر و شكوه داشتن                     
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 308

 نهى و شفقت بر خلق و خدمت حق، و كوشيدن در ابواب نوافل و عمارت كردن جان و دل و كوشيدن در نوافل بسه چيز توان: يكى نظر اللّه بياد داشتن. دوم روزگار خود از ضايعى دريغ داشتن- سوم درويشى خويش در موقف عرض بشناختن چون نظر اللّه ياد دارى از متقيانى. چون روزگار خود را از ضايعى دريغ دارى از عابدانى. چون درويشى خويش در موقف عرض بشناسى از خاشعانى.

عمارت دل بسه چيز توان: بشنيدن علم و كم آميختن با خلق و كوتاهى امل، تا در سماع علمى در حلقه فرشتگانى، تا از خلق بركنارى در شماره معصومانى تا با كوتاهى امل باشى از جمله صدّيقانى.

 (وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ) ميگويد بخدا نزديكى جوئيد شما كه عابدانيد، بفضائل. شما كه عالمانيد، بدلائل. شما كه عارفانيد، بترك وسائل.

وسيلت عابدان چيست (التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الخ) وسيلت عالمان چيست (أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) وسيلت عارفان چيست (قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ) وسيلت عابدان معاملت است. وسيلت عالمان مكاشفت است. وسيلت عارفان معاينت است. وسيلت عابدان راستى است. وسيلت عالمان دوستى است وسيلت عارفان نيستى است.

 [پايان‏] إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ يَوْمِ الْقِيامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ در آيه ديگر حكاية از جهنميان است كه (رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها) و گويا آيه پاسخ خواهش آنها است كه فرضا اگر آنها مالك تمام روى زمين بودند و آنچه در زمين است مثل آن فدا ميدادند از آنان قبول گرديده نميشد زيرا كه براى آنها عذاب دردناك آماده گرديده و آن جهنّمى است كه خودشان (بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ) قبلا بدست خودشان پيش فرستادند.

در جاى ديگر نيز حكاية از جهنميان است (رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها) كه آنان التجاء مينمايند كه پروردگارا ما را از جهنّم بيرون آر و از عقوبت برهان، بعضى گفته‏اند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 309

 كه پس از هزار سال بآنها گفته ميشود (اخْسَؤُا فِيها وَ لا تُكَلِّمُونِ) يُرِيدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنْها وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ اين دو آيه بيان حال كفار است زيرا كه اول آيه فرموده (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا) معلوم ميشود خلود در جهنّم مخصوص بكافرين است نه مؤمن و بعض اخبار شاهد بر اين است، امّا كسيكه خدا را بوحدت ستايش نمود و در دل معتقد باصول ديانت شد و لو گنهكار باشد چنانچه از احاديث استفاده ميشود اگر بشفاعت شافعين يا بعض جهات ديگر مورد عفو حق تعالى واقع نگرديد اگر جهنّم برود براى پاك گرديدن روح مجرد او است كه از قذارات گناه پاك گردد زيرا مادامى كه ايمان در قلب باقى است هنوز لايق فضل و احسان حق تعالى هست، اما كافر چون در اثر كفر جوهر نفسش و لطافت روحش فاسد گرديده ديگر اصلا با اينكه خدا دائم الفضل و كثير الاحسان است محلّ قبول رحمت و مغفرت در او باقى نمانده بلكه هم سنخ آتش گرديده فرضا اگر اراده خروج كند آتش او را بخود جذب ميكند.

وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالًا مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ) مرفوعند بابتدائيه و خبرش محذوف است گويا گفته شده از جمله چيزى كه بر شما حكمش واجب گرديده (السَّارِقُ) مرد دزد (وَ السَّارِقَةُ) زن دزد، و جايز است خبرش (فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما) باشد و دخول فاء در (فَاقْطَعُوا) براى جزاء شرط است و در معنى چنين ميشود آن مردى كه دزدى كرد و آن زنى كه دزدى كرد پس دست آن دو را قطع كنيد و اين مثل آنجا است كه گفته (فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما) بتثنيه در مضاف اليه اكتفاء كرده از تثنيه بمضاف، و مقصود از يدين دو دست راست مرد و زن دزد است بدليل قرائت عبد اللّه بن مسعود كه آيه را اين طور قرائت كرده (و السارقون و السارقات فاقطعوا ايمانهم) و مقداريكه بآن حكم قطع واجب ميگردد ربع دينار است از جاى حرز                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 310

 يعنى اگر از جاى محفوظ بدزدد. و شافعى و مالك نيز همين طور گفته‏اند مگر اينكه نزد آنها قطع از بند دست بايد بشود. و نزد ما اماميّه بايد از اصول اصابع يعنى فقط از بيخ انگشتان بدون انگشت ابهام و كف دست بايد قطع كنند و در مرتبه دوم پاى چپ را از ساق بدون پاشنه بايد قطع كرد كه براى نماز بتواند روى پاشنه بايستد و هرگاه پس از آن باز در مرتبه سوم دزدى كرد بايستى او را هميشه در زندان حبس نمايند و اين قول از مذهب على عليه السّلام مشهور است و قوله تعالى (جَزاءً) و همچنين (نَكالًا) هر دو مفعول له فاعل (بِما كَسَبا) است و كسيكه از عمل دزدى پس از ظلمش توبه نمود و امر خود را اصلاح گردانيد خداوند توبه او را ميپذيرد و عقاب آخرت از وى برداشته ميشود (أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).

 [جوامع الجامع طبرسى‏] يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ الخ چون آيه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست، و خلاصه اينكه خطاب برسول صلّى اللّه عليه و آله مينمايد و چند مطلب را خاطر نشان ميكند يكى اينكه تو را محزون نگردانند آنهائيكه بزبان گويند ايمان آورديم و بدل ايمان نياوردند آنان منافقند اصلا ايمان نياورده‏اند زيرا كه ايمان بدل است نه بزبان تنها و چون ايمان نياورده‏اند در كفر مسارعت مينمايند و نيز تو را محزون نگرداند عمل يهوديها و نيز از روى لطف و شفقتش نسبت برسولش دو صفت از اوصاف بد آنها را يادآورى مينمايد يكى اينكه قول تو را ميشنوند براى اينكه بر تو دروغ ببندند، ديگر آنكه اينان جاسوسند كه براى جماعتيكه از شما غائبند افسون‏گرى كنند (سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ) (هم سماعون) خبر مبتداء محذوف است يعنى آنها سمّاعونند شايد ضمير (هم) راجع بهر دو دسته باشد: منافقين و يهود، و ميشود ضمير راجع به (الَّذِينَ يُسارِعُونَ) باشد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 311

 يعنى همه آنها كلام تو را ميشنوند براى اينكه بتو دروغ بندند و گفته‏اند ميشود (سَمَّاعُونَ) مبتداء باشد (وَ مِنَ الَّذِينَ) خبر او، يهوديان دروغ شنوان و دروغ پذيرانند از دانشمندان خود كه بآنها گويند محمد صلّى اللّه عليه و آله رسول نيست از آنان ميشنوند و سخن آنها را ميپذيرند، و نيز از جمله صفات نكوهيده آنان اين است كه (يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ) كلام خدا را تحريف ميكنند و تغيير ميدهند تورات را كه حد زانى محصن رجم است تبديل ميكنند بچهل تازيانه.

يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا در شأن نزول آيه مفسرين گفته‏اند دو يهود زنى و مردى از بزرگان خيبر زناى محصنه كردند و ثابت شد يهوديان خواستند بآنان حد بزنند نه رجم گفتند نزد اين پيمبر عرب برويم اگر بحد حكم كند بگيريد يعنى عمل كنيد و اگر برجم حكم كند عمل نكنيد و در مذهب آنها حكم زناى محصنه رجم بود حكم حد زناى محصنه نزد حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله هم رجم بود نه حد حضرت رسول [ص‏] هم حكم برجم نمود قبول نكردند.

و ظاهرا (لام لِلْكَذِبِ) لام علت است و مفعول فعل محذوف يعنى كلام تو را ميشنوند براى اينكه تحريف كنند و بدلخواه خود تغيير دهند.

وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ الخ و كسى را كه خدا خواهد او را در فتنه و عذاب اندازد و آنچه در باطن او است ظاهر گرداند حتّى تو كه پيغمبر رحمتى نمى‏توانى از وى رفع عذاب بنمائى زيرا كه زمام اختيار بدست تو نيست خداى تعالى اراده ننمود كه قلبهاى آنها را پاك گرداند و براى آنان خوارى و رسوائى است هم در دنيا و هم در آخرت و در آخرت براى آنها عذاب بزرگ آماده نموده.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 312

 [سوره المائدة (5): آيات 42 تا 47]

سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جاؤُكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئاً وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (42) وَ كَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فِيها حُكْمُ اللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ (43) إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ (44) وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (45) وَ قَفَّيْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَيْناهُ الْإِنْجِيلَ فِيهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (46)

وَ لْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (47)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 313

 [ترجمه‏]

يهوديان شنوندگان سخنانند براى دروغ بستن خورندگان حرامند وقتى آنان نزد تو آمدند بين آنها حكم كن يا از آنها اعراض نما و اگر تو (اى رسول) از آنان اعراض كنى يا حكم جارى گردانى زيان بتو نتوانند رسانيد و اگر بين آنها حكم كردى بعدالت حكم نما حقيقة همانا خداوند عدالت كنندگان را دوست ميدارد [42]

چگونه يهوديان تو را حكم ميسازند در صورتى كه تورات نزد ايشانست و در آن حكم خدا است برجم زانى محصن و پس از آنكه تو موافق تورات حكم كردى برميگردند و نيستند باور دارندگان كتاب خود و نه حكم تو را [43]

همانا ما تورات را فرود آورديم و در آن هدايت و نور است پيمبران بنى اسرائيل آنهائيكه منقاد حكم خدا بودند براى يهوديان حكم كردند و علماى ربانى و زاهدان ايشان بسبب آنچه مأمور بودند بحفظ آن از كتاب خدا براى يهوديان حكم كردند و آنان بر تورات گواهان بودند، پس از مردم نترسيد و از من كه (خدا ميباشم) بترسيد و آيات من را بثمن اندك نفروشيد و كسى كه مطابق آنچه خدا نازل گردانيده حكم نكند چنين مردمانى آنان كافرينند [44]

و در تورات بر بنى اسرائيل حكم كرديم كه يك تن را بقصاص يك تن بكشيد و چشم را مقابل چشم و گوش را مقابل گوش و دندان را مقابل دندان و هر زخمى مقابل همان زخم قصاص است و كسيكه ببخشد و قصاص نكند اين بخشش (كفاره گناهان عفو كننده است) و كسيكه حكم نكند بآنچه خدا نازل گردانيده چنين جماعتى از ستم كارانند [45]

و از پى آن رسولان عيسى بن مريم را فرستاديم در حالى كه تصديق كننده بود مرا بآنچه پيش از او فرستاده بوديم از كتاب تورات و بعيسى انجيل داديم و در آن هدايت و روشنائى بود و انجيل را موافق گردانيديم با آنچه پيش از آن در تورات هدايت و موعظه بود [46]

و بايستى اهل انجيل حكم كنند بر آنچه خدا نازل گردانيده و كسيكه حكم نكند بر آنچه خدا نازل گردانيده از فاسقين خواهد بود [47].                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 314

 (توضيح آيات)

سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ سحت دو طور قرائت شده بضم سين و حاء و بسكون حاء، در آيه بالا يكى از اوصاف نكوهيده يهوديها كه خداى تعالى آنها را توصيف نموده اين است كه آنها سمّاعون للكذب ميباشند، و در اين آيه مبالغه و تأكيد است در زجر آنها يعنى آنان كلام تو را ميشنوند براى اينكه بر تو دروغ ببندند (أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ) و بسيار خورندگان مال حرام ميباشند، از نبى صلّى اللّه عليه و اله روايت كرده‏اند كه سحت رشوه در حكم است، و بقولى سحت رشوه در حكم و مهر زنان ناپارسا و كسب حجامت كننده و اجرت كشيدن حيوان نر بر ماده است و ثمن سگ و ثمن خمر و ثمن ميته و مزد فال گرفتن و استعجال در معصيت ميباشد، و از على و از ابى عبد اللّه عليهما السّلام روايت شده كه سحت انواع بسيار دارد، اما رشوه در حكم كفر است و در اشتقاق سحت چند قول است:

1- حرام را سحت گفته‏اند براى اينكه در عقب آن استيصال و بوار است [زجاج‏] 2- سحف ناميده شده بعلت اينكه براى اهلش بركتى نيست و بهلاكت استيصال هلاك ميگردند.

 [رجائى‏] 3- چيزى را سحت ناميده‏اند براى اينكه آن عمل قبيحى است كه در او عار است مثل ثمن سگ و خمر فعلى هذا سحت چيزى است كه مروّت انسان را ميبرد.

 [خليل‏] فَإِنْ جاؤُكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ مقصود آنهائى ميباشند كه محاكمه حدّ زنا را نزد رسول آوردند.

 [ابن عباس و حسن و مجاهد] و بقولى مراد بنى قريضه و بنى نظيرند وقتى كه نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 315

 محاكمه آوردند خداى تعالى او را مخيّر گردانيد بين اينكه حكم كند يا از آنها اعراض نمايد.

 [ابن عباس‏] و الظاهر فى روايات اصحاب ما اين تخيير در شرع براى ائمه عليهم السّلام و حكام ثابت است.

 [قتاده و عطاء و شعبى و ابراهيم‏] و بقولى اين آيه بقوله تعالى (وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ) نسخ گرديده.

 [حسن و عكرمه‏] وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئاً وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ پس از آنكه رسول صلّى اللّه عليه و آله را مخير گردانيد كه ميخواهى در محاكمه آنها حكم كن و ميخواهى اعراض نما و اگر اعراض كنى بتو چيزى زيان نتوانند رسانيد و اگر حكم كردى حكم كن بعدل بآنچه در قرآن و شريعت اسلام است إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ همانا خدا دوست دارد كسانى را كه بعدالت حكم ميكنند.

وَ كَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فِيها حُكْمُ اللَّهِ اى محمد [ص‏] چگونه يهوديها محاكمه را نزد تو ميآورند با اينكه تورات كه بر موسى [ع‏] نازل گرديده نزد آنها است و تورات كتابى است حق و در آن احكام حق است و يهوديها ميدانند و انكار ندارند، و بقولى مقصود همان حكم رجم است (ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ) يعنى پس از آنكه حكم دادى جرئت بر من كرده و حكم را ردّ ميكنند و در اين بيان براى نبى صلّى اللّه عليه و آله تعجب و براى يهود تقريع است. گويا آيه خطاب بيهوديان نموده كه (ايها اليهود) شما كه حكم را نزد محمد صلّى اللّه عليه و آله ميآوريد با انكار شما نبوّت او و او را تكذيب ميكنيد و حكمى را ترك ميكنيد كه بوجوب آن مقرّيد و ميشناسيد كه آن حكمى است كه از نزد من آمده، و قوله (مِنْ بَعْدِ ذلِكَ) اشاره بحكم اللّه است در تورات [عبد اللّه بن كثير] و بقولى (مِنْ بَعْدِ ذلِكَ) يعنى بعد از حكم كردن تو برجم زيرا كه مقصود

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 316

 آنها طلب رخصت بود.

 [مجمع البيان‏] إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ نُورٌ يعنى ما تورات را بر موسى نازل گردانيديم كه در آن هدايت است يعنى حكم رجم كه از تو استفسار كردند و باقى احكام ديگر در آن مندرج است و تورات كه حقايق را ظاهر گردانيده، بعض مفسرين گفته خداى تعالى ميگويد اى محمد صلّى اللّه عليه و آله ما تورات را بموسى عطاء كرديم و حكم رجم كه يهوديان از تو ميپرسند در آن تورات بيان نموديم و نيز وانموديم و بيان كرديم كه حكم تو در مسئله رجم و غير آن حق است و تمامى پيمبران از زمان موسى [ع‏] تا زمان عيسى [ع‏] همين طور حكم كردند و اينكه در وصف پيمبران فرموده (الَّذِينَ أَسْلَمُوا) مقصود مطيع و تسليم حق بودند آنها است نه اسلام مقابل كفر زيرا كه پيمبران در اصل مسلمان بودند و تمام آنها باحكام تورات عمل مى‏كردند و اين همان تسليم و انقياد است كه حكاية از ابراهيم خليل است كه گفته (رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ) و نيز در جاى ديگر گفته است (أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ) يعنى تسليم امر پروردگار عالميان گرديدم.

لِلَّذِينَ هادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ جمله متعلق (بانزلنا التوراة) است يعنى ما تورات را فرستاديم براى كسانى كه متدين بدين يهودند، يا متعلق است به (يَحْكُمُ) يعنى آنهائيكه بتورات حكم ميكردند و علماء ربانيين و دانشمندان آنهائى كه حافظ كتاب خدا بودند از تحريف و تضييع و گواهانى كه احكام تورات را بيان ميكردند.

فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلًا ظاهرا خطاب بعلماى يهود است كه از بيان احكام الهى و دستورات تورات از مردم نترسيد از من كه خدا و آفريننده شما هستم بايستى بترسيد و احكام تورات را تغيير ندهيد ببهاى اندك ناپايدار از مال و جاه.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 317

 و بقولى (فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ) خطاب برسول و ائمه حكّام اهل شرع است وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ (مِنْ) موصوله عموم دارد ظاهرا شامل ميگردد هر كس را كه بغير (بِما أَنْزَلَ اللَّهُ) حكم كند يعنى در مورد قضاوت بر خلاف حكم خدا حكم كند چنين جماعتى آنها كافرند.

وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ در تورات نوشتيم يعنى حكم كرديم، براى توضيح مختصرى از بيانات مجمع البان را ترجمه مينمايم چنين گفته:

وقتى كسى كس ديگر را عمدا كشت بايد او را بكشند در صورتى كه مقابل باشند و قاتل عاقل و مميز و حرّ باشد و مقتول نيز مسلم و حر يعنى آزاد باشد لكن اگر قاتل حرّ و مسلمان باشد و مقتول كافر يا مملوك باشد در وجوب قصاص بين فقهاء خلاف است و بين ما قصاص واجب نيست و رأى شافعى نيز همين طور است، ضحاك گفته در تورات در نفس و جرح ديه قرار نداده فقط عفو بود يا قصاص (وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ) تا آخر علماء گفته‏اند هر دو شخصى كه بين آنها قصاص در نفس جارى است چشم بچشم، بينى به بينى دندان بدندان هر كدامى مقابل هم قصاص ميشود و چنين است اطراف در صورتى كه مثل هم باشند در سلامت بودن آن عضو، و هر جا كه قصاص در نفس ممتنع گرديد در اطراف نيز ممتنع ميگردد (وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ) اين حكم عام است در هر چيزى كه قصاص در آن ممكن باشد مثل دو لب و ذكر و انثيين و غير اينها و جراحات اختصاص دارد بمثل آنها، موضحه بموضحه، هاشمه بهاشمه، مثقله بمثقله مگر مأمومه و جائفه اول آنستكه بمغز كله رسيده باشد و دوم آنست كه بشكم رسيده باشد كه در اين دو جراحت قصاص نيست و همچنين هر جراحتى كه خوف تلف در آن باشد كه در تمام اينها عرش بايد بدهند.

و امّا آنچه كه در آن قصاص ممكن نيست مثل كوبيده شدن گوشت يا جدا

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 318

 شدن دو استخوان در اينها ارش بمقداريست كه تعيين شود (و قِصاصٌ) در آيه مصدر است و مقصود مفعول است (وَ الْجُرُوحَ) بعضى ببعضى تقاص ميشود و احكام جراحات و تقاص اروش در جنايات بسيار است و جميع آنها در كتب فقهيه است [پايان‏] فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ پس كسيكه قصاص را صدقه بدهد يعنى عفو كند و قصاص نكند كفاره گناهان او ميشود و كسيكه بآنچه خدا نازل كرده حكم نكند از ستمكاران بشمار آيد وَ قَفَّيْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ الخ چون آيه ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست.

خلاصه آيه در مقام اتمام حجت است كه پس از موسى و كتاب تورات در پى او عيسى بن مريم را برسالت فرستاديم و نسبت بعيسى بن مريم چند فضيلت تذكر ميدهد: 1- تصديق كننده تورات بود يعنى كتابيكه بدست يهوديها موجود بود 2- باو انجيل عطاء نموديم كه مشتمل بر هدايت و راه‏نمائى خلق و نور ايمان و ارشاد بشر باشد و نيز آن انجيل تصديق كننده بود توراتى كه جلوتر از آن بود و انجيل راه‏نما و موعظه بود.

وَ لْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ و بايد اهل انجيل يعنى نصارى حكم كنند بآنچه خداوند در آن نازل فرموده از احكام و هر كس حكم بما انزل اللّه نكند همانا آنان فاسقانند يعنى از حكم خدا بيرون رفتگانند يا از ايمان اگر منكر احكام باشند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 319

 [سوره المائدة (5): آيات 48 تا 53]

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (48) وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ (49) أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (50) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (51) فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشى‏ أَنْ تُصِيبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلى‏ ما أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نادِمِينَ (52)

وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرِينَ (53)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 320

 [ترجمه‏]

و قرآن را فرستاديم بسوى تو بدرستى و راستى در حاليكه با كتابهاى آسمانى از كتب پيمبران كه پيش از آن بوده مطابق است و خود نگهبان آنها است بس بين آنها حكم كن بر آنچه خدا نازل گردانيده و آرزوى آنها را پيروى منما در حاليكه از آنچه از حكم راست بر تو آمده منحرف باشى ما بر هر قومى از شما (مسلمانان) و يهود و نصارى طريقه و نهجى مقرّر گردانيديم [53] و اگر خدا ميخواست همه را امّت واحده قرار ميداد و لكن خواست در احكامى كه بر شما آورده آزمايش گرديد پس بسوى خيرات سبقت گيريد و بازگشت همه شما بسوى خدا است و در روز جزا شما را آگاه ميگرداند در آنچه در آن اختلاف مى‏كنيد [38]

 (اى رسول) بين آنها بآنچه خدا نازل گردانيده حكم كن و تابع هواهاى آنها مشو و از آنان حذر نما، مبادا تو را بفتنه اندازند يعنى تو را از آنچه بر تو نازل گردانيده بگردانند و هرگاه از حكم خدا رو گردانيدند بدان كه خدا اراده كرده كه آنها را بكيفر بعضى گناهانشان برساند و همانا بسيارى از مردم فاسقند [49]

آيا اينان در باره حدّ زنا و قصاص حكم جاهليت را طلب مى‏كنند و كيست نيكوتر از خدا كه براى قومى حكم كند كه يقين دارند [50]

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد يهود و نصارى را دوستان خود نگيريد، بعضى از آنها دوستان بعضى ديگرند و كسى كه از شما مؤمنين آنها را دوست داشت بدرستى او از آنها محسوب خواهد گرديد همانا خداوند جماعت ستمكاران را هدايت نمى‏كند [51]

 (اى رسول) تو مى‏بينى آنان كه در قلبشان مرض نفاق است در دوستى يهود ميشتابند و گويند ما از آن ميترسيم كه در گردش روزگار بما ضررى برسد و شايد خدا براى مؤمنين فتحى برساند يا از نزد او حكمى آيد پس اينها آنچه از نفاق در باطنشان مخفى كرده‏اند پشيمان گردند [52]

و اهل ايمان گويند آيا اينان آن كسانى ميباشند كه بغليظترين سوگند قسم ياد مى‏كردند كه بحقيقت آنها با شما ميباشند اعمال آنان حبط و بى‏اثر گرديده و امروز از زيانكاران گرديدند [54]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 321

 (توضيح آيات)

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ خطاب برسولش نموده كه اى محمد صلّى اللّه عليه و آله ما قرآن را بحق و مطابق عدل و درستى بسوى تو نازل كرديم موافق تورات و انجيل و زبور و تمام كتب آسمانى كه جلوتر از قرآن نازل كرده‏ايم.

 (وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ) يعنى در حاليكه اين قرآن بر تمام كتابهاى آسمانى نگهبان است كه آنها را از تغيير حفظ ميكند و حكم او غالب و مستولى بر همه آنها است، حاكم است محكوم نيست استوار و گواه است (فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ) يعنى پس حكم كن بين اهل كتاب بآنچه خدا بر تو فرستاده از رجم زانى محصن و تسويه در قصاص.

وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ مفسرين گفته‏اند اين آيه نيز در بيان حكم «رجم» آمده كه در آيات بالا بيان شده كه اى رسول تو تابع دلخواه آنان مشو در جلد كه ميخواستند حكم تورات را در رجم زناى محصنه تبديل بجلد كنند تو پيروى دلخواه آنها را مكن بلكه حكم كن بآنچه بر تو نازل شده است.

لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً آيه اشاره است به اين كه اصل دين يكى است و شريعتها مختلف است اهل تورات را شريعتى است و اهل انجيل را شريعتى و اهل قرآن را شريعتى شرعة و شريعت در لغت آن طريق ظاهرى است كه بآن طريق بآب ميرسد و شريعت در دين رسيدن بآب حياتى است جاودانى و نعم هميشگى و آن دستوراتى است كه از جهت سمع بآن خداى عز و جل را عبادت توان نمود (و منهاج) طريق مستقيم واضح را گويند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 322

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً اگر مشيت الهى تعلق گرفته بود همه را بر يك ملّت و يك طريق قرار داده بود و تمام افراد بشر را بر دين حق و يكتا پرستى جمع‏آورى مينمود در جاى ديگر فرموده (وَ لَوْ شِئْنا لَآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداها) لكن چون حكمت و مشيت در صلاح ديد بشر چنين اقتضاء ننموده كه همه را بجبر بر دين حق و منهاج مستقيم و شريعت حقه وادار نمايد و هر فردى بدون دلخواه خود طريق حق را پيش گيرد و چون اين برخلاف حكمت است و حكم ازلى بر مختار بودن عبد است اين است كه پس از آنكه تمام وسائل هدايت از عقل و شريعت و ارسال رسل و انزال كتب را براى انسان فراهم نمود و بر بشر اتمام حجت كرده و راه هدايت و ضلالت را براى وى باز نموده چنانچه در سوره دهر آيه 3 فرموده (إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً) و اعمال او را در كف اختيارش گذارده كه بميل خود هر راهى خواهد برود.

وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ اشاره به اين كه راه هدايت و شقاوت را براى شما باز نموده براى اينكه شما را بيازمايد در آنچه بشما از كتاب و سنّت عطاء فرموده كه كدام يك بميل و اختيار تابع دستورات حق تعالى ميگرديد و كدام يك بميل خود هواهاى نفسانى خود را بر دستورات خدا ترجيح ميدهد و گمراه ميگردد.

و گويا خطاب بافراد بشر نموده كه بر خيرات و كارهاى نيكو و اعمال شايسته سبقت گيريد و بدانيد كه مرجع و بازگشت شما بسوى خدا است و گمان نكنيد آنچه را كه در ايّام حيات دنيوى كرده‏ايد در كتاب اعمال شما نوشته نشده و محفوظ نگشته و بدانيد كه همه ثبت است و در روز رستاخيز شما را خبردار مينمايد بآنچه در آن اختلاف ميگرديد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 323

وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ يعنى و نازل كرديم بسوى تو كتاب تا اينكه بين اهل كتاب حكم كنى بآنچه خدا بر تو نازل گردانيده و تابع هواى آنها نشوى و از آنان حذر كن كه تو را بفتنه نيندازند.

در شأن نزول آيه گفته‏اند رؤساء يهوديان با هم گفتند تمهيدى كنيم و محمد صلّى اللّه عليه و آله را در فتنه اندازيم آمدند و گفتند اى محمد [ص‏] تو ميدانى اگر ما بتو ايمان آريم جماعت بسيارى تابع تو ميگردند اكنون ما را دشمنانى است و ما محاكمه را پيش تو ميآوريم اگر بنفع ما حكم كنى و بر دشمنانمان غالب گرديم بتو ايمان آريم، حضرت رسول صلّى اللّه عليه و اله رو برگردانيد پروردگار عالميان اين آيه را نازل گردانيد كه اى محمد ميان اهل كتاب مطابق قرآن و شريعت اسلام حكم كن و اگر آنها از حكم تو اعراض كردند بدان كه خدا ميخواهد برساند بآنها جزاء بعض گناهانشان را (بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ) گفته‏اند كه بعض در اينجا بمعنى كلّ است يعنى هم در دنيا آنها را عقوبت كند و هم در آخرت جزاء دهد، عذاب دنياى آنها جلاء وطن بود كه از خانه‏شان آواره شدند و عذاب آخرتشان نيز بجاى خود باقى است و بدرستى كه بسيارى از مردم فاسقند.

أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ شايد آيه اعتراض بيهوديها نموده راجع بتفاضل قصاص و ديه در قتل كه آيا اين جحوديان حكمى طلب ميكنند كه خدا نفرموده در صورتى كه اينها اهل كتابند چرا اينها كه اهل كتابند و كتاب تورات در دست آنها است بطريق اهل جاهليت كه فاقد دين و كتابند عمل ميكنند (يَبْغُونَ) يعنى از تو كه رسولى طمع دارند كه بحكم زمان جاهليت عمل نمائى.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 324

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ خطاب بمؤمنين نموده كه اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد يهود و نصارى را دوستان خود نگيريد در سوره آل عمران آيه 28 فرموده «لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ.

 [سخنان مفسرين در شأن نزول آيه‏]

1- روز بدر چون آن هزيمت و شكستگى بر كافرين روى داد جماعتى از مسلمين با يهوديان كه دوستان آنها بودند گفتند ايمان آريد پيش از اينكه روز ديگر مثل روز بدر پيش آيد و شما كشته گرديد. مالك بن حنيف كه از يهوديان بود گفت مغرور نشويد آنها جماعتى از قريش بودند كه علم و تدبير جنگ را نميدانستند اگر روزى ما را پيش آيد مى‏بينيد كه چگونه ما بر شما غالب ميگرديم.

عبادة بن صامت خزرجى گفت يا رسول اللّه از اين يهوديان مرا دوستانى است فراوان و شوكت و قوّت آنها زياد است و اسلحه آنان نيز بسيار است اما من از اينها يارى نميخواهم و دوستان نميگيرم و موالات آنها را نميخواهم زيرا كه يار و دوست من جز خدا و رسولش نيست. عبد اللّه بن ابى كعب گفت من دوستى با يهوديان و يارى خواستن از آنها را فرو نميگذارم از دوائر و نوائب ميترسم روزگار و حال و دولت گردان است، شايد وقتى ما باينها محتاج گرديم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله گفت اگر تو حاجت باينها دارى عباده حاجتى باينها ندارد، عبد اللّه منافق گفت من اين طور مى‏پذيرم و روا دارم پس پروردگار عالميان اين آيه را فرستاد.

 [عطية بن سعيد عوفى درهرى‏] 2- نزول آيه پس از واقعه احد بود جماعتى از مسلمانان از مشركين ترسيدند يكى گفت من نزد يهوديان ميروم و از آنان امان ميخواهم. ديگرى گفت من بزمين شام ميروم و از آنها امان و پيمان مى‏ستانم اين بود كه اين آيه نازل گرديد و گفت «بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ» اين يهوديان و ترسايان بعضى دوستان يكديگرند
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 325

 و بر مخالفت مسلمانان با هم دست دادند.

 [سدى‏] وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ آيه اعلان نموده كسيكه دوست آنها گردد در مخالفت خدا و سخط او و عذاب روز قيامت با آنها است يعنى از آنها محسوب ميگردد و خدا جماعت ستمكاران را هدايت نخواهد نمود.

فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشى‏ أَنْ تُصِيبَنا دائِرَةٌ گفته‏اند مقصود از مرض مرض نفاق و شكّ در دين است و در باره عبد اللّه بن ابى سلول و اصحاب او است كه آنها در نفاق مسارعت ميكنند و در صحبت يهوديان ميشتابند و ميگويند از گردش روزگار مى‏ترسيم.

فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلى‏ ما أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نادِمِينَ پس شايد خداوند آنچه بپيمبرش وعده داده از فتح مكه يا كار ديگرى از نزد او پس اين منافقين و كافرين بر آنچه در باطنشان مخفى كرده بودند از نفان پشيمان گردند. و بعضى از مفسرين گفته آن كارى كه از نزد خود سازد سه چيز است 1- ذلّت و خوارى يهوديان 2- كشف باطن منافقان 3- هزيمت مشركان.

وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرِينَ مفسرين گفته‏اند كه آيه مقول قول مؤمنين است كه پس از فتح مكه گفتند سر منافقين آشكار گرديد كه اينها بجديت قسم ياد ميكردند كه ما با شمائيم و مؤمنيم و ياور شمائيم و خبرهاى كافرين را براى شما ميآوريم و حال دروغ و نفاقشان ظاهر گرديده و اعمال منافقين حبط گرديد يعنى بر اعمال نيكشان نيز اثرى مترتب نميگردد و فانى و زائل ميگردد و از زيانكاران محسوب ميگردند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 326

 [سوره المائدة (5): آيات 54 تا 63]

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (54) إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ (55) وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ (56) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ الْكُفَّارَ أَوْلِياءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (57) وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ (58)

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَكْثَرَكُمْ فاسِقُونَ (59) قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ (60) وَ إِذا جاؤُكُمْ قالُوا آمَنَّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما كانُوا يَكْتُمُونَ (61) وَ تَرى‏ كَثِيراً مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (62) لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ (63)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 327

 [ترجمه‏]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد از شما هر كه از دين حق برگردد بزودى خدا جماعتى را ميآورد كه آنها را دوست دارد و آنها نيز او را دوست دارند و آنها كسانى ميباشند كه نسبت بمؤمنين فروتن و نسبت بكافرين مقتدر و غالبند در راه خدا جهاد ميكنند و از ملامت ملامت كنندگان باك ندارند اين فضل خدا است كه بهر كس بخواهد عطاء مينمايد و فضل خدا بر خلق خود بسيار است و دانا است (بكسيكه قابل فضل است) [54]

همانا ولى و ياور شما خدا و رسول او است و آنكسانيكه ايمان آورده‏اند آنانكه نماز را برپا ميدارند و زكوة ميدهند در حاليكه در ركوعند [55]

و هر كس كه خدا و رسول او را و آنان كه ايمان آورده‏اند دوست دارد همانا كه لشگر خدا آنها غالبانند [56]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد دوستان خود نگيريد آنكسانى را كه دين شما را باستهزاء و بازى گرفتند از آنكسانيكه پيش از شما (يعنى يهود) بآنها كتاب داده شده، و نيز كافرها را دوستان خود نگيريد و از خدا بترسيد اگر مؤمنين ميباشيد [57]

و چون شما را براى نماز نداء ميكنند (اذان ميگويند) آن نداء يا نماز را بسخريه و بازى ميگيرند و اين عمل آنها براى اين است كه گروهى هستند كه تعقل نميكنند [58]

كه از اين استهزاء چه عقوبت بآنان خواهد رسيد اى محمد صلّى اللّه عليه و آله بگو اى اهل كتاب آيا از ما عيب ميگيريد مگر اين را كه بخدا و آنچه بر ما نازل شده است و بآنچه از پيش نازل شده (يعنى تورات و انجيل و ساير
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 328

 كتابهاى آسمانى) و اينكه بيشتر شما فاسقانيد [59]

اى محمد [ص‏] بگو آيا خبر دهم بشما ببدتر از آنچه گفتند از حيث جزا كه نزد خدا ثابت است كسى را كه او را لعنت كرد و بر او غضب نمود و بعض آنها را گردانيد بشكل ميمون و خوك و بنده طاغوت شيطان (يا گوساله پرستان) آن ملعونها بدترند از حيث بازگشت و از ميان راه راست گمراه‏ترند [60]

و چون منافقين يا يهود نزد شما آيند گويند ايمان آورديم همچون شما در حاليكه بكفر درميآيند و بكفر بيرون ميروند (يعنى كفر با آنها است در وقت داخل شدنشان و در وقت بيرون رفتنشان) و بآنچه پنهان ميدارند خدا عالم‏تر است و داناتر است از كفر و نفاق و كينه مسلمانان [61]

و تو مى‏بينى بسيارى (از يهود يا منافقين) كه در گناه و دشمنى و خوردن مال حرام (مثل رشوه و غير آن) شتاب ميكنند همانا بد عملى است كه آنها مرتكب ميگردند [72]

چرا علماى ربانى و زاهدان از گرفتن رشوه و دروغگوئى آنانرا نهى نميكنند هر آينه عمل و صنعت آنان بسيار بد است [63].                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 329

 (توضيح آيات)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ يعنى اى گروه مؤمنين هر كسيكه از شما از دينش پس از اظهار ايمان برگردد بسوى كفر برگشت شما از دين بخدا ضررى نميزند زيرا كه دين خدا هيچوقت از ياوران خالى نميگردد.

فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يعنى خدا قومى را ميآورد باين اوصاف كه آنها رحيمانند بر مؤمنين، غلاظ و شدادند بر كافرين، ابن عباس گفته مى‏بينى آنها را براى مؤمنين مثل اولادند نسبت بپدر و مثل عبدند نسبت بمولاى خود، و آنها در غلظت نسبت بكافرين مثل حيوان درنده هستند نسبت بآنكه پاره كرده‏اند او را.

 (يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ) آنها در راه خدا و برطرف كردن كلمه كفر و اعزاز دين جهاد ميكنند (وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ) و بآنچه مأمور گرديده‏اند عمل ميكنند و نميترسند از ملامت ملامت كننده‏ئى.

 [سخنان مفسرين در اينكه اوصاف راجع بچه كسانى است‏]

1- بقولى آن ابو بكر و اصحاب اويند كه آنها با اهل ردّه جنگ كردند [حسن و قتاده و ضحاك‏] 2- آنها طائفه انصار ميباشند.

 [السدى‏] 3- وقتى اين آيه نازل گرديد حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله بابى موسى اشعرى اشاره كرد و گفت قوم اينند از اهل يمن و فرمود براى اهل يمن قلبهائى است رقيق و داراى حكمت و ايمان بمان و حكمت بمانيه.

 [مجاهد] 4- از رسول خدا [ص‏] از اين آيه سؤال شد سلمان ايستاده بود دست مبارك بر دوش او گذارد و فرمود «هذا زدوه ثمّ قال و لو كان الدين معلقا بالثريا لتناوله رجال من ابناء فارس». 
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 330

 5- عمار و حذيفه و ابن عباس گفته‏اند اين جماعت على عليه السّلام و اصحاب او ميباشند وقتى على [ع‏] با ناكثين و قاسطين و مارقين جنگ كرد و همين طور روايت شده است از ابى جعفر و ابى عبد اللّه عليهما السّلام و مؤيد اين قول آنروايت مشهور است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله در جنگ خيبر فرمود فردا علم را ميدهم بدست مردى كه خدا و رسولش او را دوست دارند و او هم خدا و رسولش را دوست دارد كرار غير فرار است تا وقتى كه خدا بدست او فتح بدهد.

إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ گويند ولىّ و مولى در لغت بيك معنى است قوله تعالى (اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا) و در جاى ديگر (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا) و معنى هر دو يكى است.

شيخ طبرسى در تفسير مجمع گفته «ولى» در آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» كسى است كه بر خلق ولايت داشته باشد و بامور آنان قيام كند، و واجب الاطاعه باشد، مفهوم آيه اين است كه كسيكه عهده‏دار مصالح شما است و بتدبير امور شما ميپردازد همانا خداوند و پيغمبر او است كه پيغمبر نيز بامر الهى باين كار قيام ميكند، و نيز ولى كسانى هستند كه ايمان آوردند- پس از آن «آمنوا» را توصيف كرده و فرموده آنانكه نماز را با شرائطش بجا ميآورند و زكات ميدهند در حاليكه راكعند.

اين آيه از روشنترين دلائل بر صحت امامت بلافصل على عليه السّلام است چنانچه گفتيم ولى در اين مورد بمعنى اولى بتدبير امور و واجب الاطاعه است چنانچه لغت اين را نيز تأييد ميكند، و مراد از «الَّذِينَ آمَنُوا» نيز على است بنا بر اين نص بر امامت على عليه السّلام ثابت ميگردد، و جايز نيست كه ولايت بمعنى ولايت دين (قرض) يا محبّت تعبير شود زيرا كه در آغاز آيه (إِنَّما) آمده و آن اختصاص را ميرساند و در صورتى كه بمعنى مذكور باشد در آن اختصاص نخواهد بود زيرا كه خداوند ميفرمايد «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ                   
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 331
بَعْضٍ»

 اما اينكه مقصود از «الَّذِينَ آمَنُوا» على عليه السّلام است بنا بر روايتى است كه از طريق عامه و خاصه وارد شده است و آن اينستكه حضرت على [ع‏] در حال ركوع انگشتر خود را بسائل بخشيد و بلفظ جمع بودن «الَّذِينَ آمَنُوا» با اين قول منافاتى ندارد زيرا كه اهل لغت گاهى براى تفخيم و تعظيم مفرد را بصورت جمع بيان ميكنند و اين طور بين آنها مشهور است و محتاج بدليل نيست و آنانرا نيست كه بگويند «وَ هُمْ راكِعُونَ» بنا بر عادت آنها بوده نه اينكه حال باشد براى «ايتاء الزكوة» زيرا كه قوله تعالى «يُقِيمُونَ الصَّلاةَ» ركوع در آن داخل هست. و اگر قوله «وَ هُمْ راكِعُونَ» را حال نگيريم بر كسيكه زكوة را عطاء كرده و حمل كنيم بر كسيكه شيمت و عادت او ركوع است تكرار غير مفيد لازم ميآيد و تأويل مفيد اولى است از تأويل بعيدى كه فائده‏ئى در آن نيست و بوجه ديگر كه دلالت دارد بر اينكه ولايت مختص بعلى [ع‏] است قوله تعالى «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ» است پس جميع مؤمنين را مخاطب قرار داده و در خطاب نبى [ص‏] و غير آنرا داخل گردانيد پس از آن گفت «وَ رَسُولُهُ» و نبى را از جمله آنها خارج گردانيده براى اينكه در مضاف لازم ميآيد بسوى ولايت او، ثم قال «وَ الَّذِينَ آمَنُوا» پس ثابت گردانيد آنكسيكه بآيه مخاطب گرديده غير آنكسى است كه ولايت براى او ثابت گرديده و گر نه مضاف بعينه ميگردد مضاف اليه و چگونه ممكن است كه هر يك از مؤمنين اولى باشد بنفس خود. [پايان‏] فيض كاشانى در تفسير صافى از كافى از حضرت صادق عليه السّلام چنين روايت ميكند كه اين آيه «اولى بكم» يعنى سزاوارتر است بشما و بامور شما از نفسهاى شما و مالهاى شما «وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا» يعنى على عليه السّلام و اولاده ائمه عليهم السّلام تا روز قيامت. پس از آن حق تعالى آنها را توصيف فرموده «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ».

امير المؤمنين عليه السّلام در نماز ظهر در ركعت دوم بود در حال ركوع و حله‏ئى در برداشت كه قيمت آن هزار دينار بود و آن حله‏ئى بود كه نجاشى برسول اكرم                       

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 332

 صلّى اللّه عليه و آله هديه داده بود و رسول [ص‏] بعلى [ع‏] عطا نموده بود سائل آمد و گفت «السّلام عليك يا ولى اللّه و اولى بالمؤمنين من انفسهم» بمسكين صدقه بده حضرت امير عليه السّلام همان حله را نزد آن فقير انداخت و بانگشت بآن مسكين اشاره كرد كه آنرا بردار پس خداوند اين آيه را برسول [ص‏] نازل گردانيد و اين نعمت «ولايت» را تعميم داد بعلى و اولاد او (عليه و عليهم السّلام) كه هر كس از اولادان او بمقام امامت رسيد براى وى چنين نعمتى است مثل او كه آنها در حال ركوع صدقه ميدهند «1» و سائلى كه از حضرت امير [ع‏] طلب صدقه نمود از ملائكه بود نه از بشر و نيز آنهائى كه از ائمه چنين سؤالى ميكنند از ملائكه ميباشند و حضرت صادق [ع‏] فرموده چون آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ» تا آخر نازل گرديد جماعتى از اصحاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله در مسجد مدينه اجتماع نمودند و بعضى از آنها گفت اگر ما باين آيه كافر گرديم بسائر آنها نيز كافر گرديده‏ايم و اگر بآن ايمان آريم اين ذلت است براى ما كه على بن ابى طالب بر ما مسلط گردد پس گفتند ما ميدانيم كه محمد [ص‏] صادق است در آنچه ميگويد و لكن ما ولايت را قبول ميكنيم و آنچه على [ع‏] بما امر كرد قبول نميكنيم و حضرت صادق عليه السّلام فرمود پس از آن اين آيه «يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها» يعنى ولايت على عليه السّلام «وَ أَكْثَرُهُمُ الْكافِرُونَ» بالولاية نازل گرديد.

و نيز از حضرت صادق [ع‏] استكه از او سؤال شد آيا اطاعت اوصياء واجب است در پاسخ فرمود آرى آنها كسانى ميباشند كه خداى تعالى در باره آنها فرموده «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» و آنها كسانى ميباشند كه خدا در باره آنها فرموده «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا» تا آخر.

و در احتجاج در حديثى از امير المؤمنين عليه السّلام نقل ميكند كه فرموده‏

__________________________________________________

 (1) اين تعميم كه اين نعمت ولايت براى على و اولاد او [ع‏] است هر كدام لايق امامت باشند شايد مرحوم فيض (ره) از واو جمع در «يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ» استنباط كرده زيرا كه واو جمع تعميم دارد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 333

منافقين برسول [ص‏] گفتند آيا بر پروردگار تو پس از آنكه بر ما فرائضى مقرّر گردانيد چيز ديگرى نيز واجب گردانيده اگر چنين است ما را متذكر گردان تا نفس ما آرام گردد و بدانيم كه چيز ديگر باقى نمانده پس خداى تعالى آيه «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ» يعنى ولاية پس اين آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» تا آخر نازل گرديد.

و بين امّت خلافى نيست كه در آنروز احدى از امّت در حال ركوع زكوة نداده غير از يك مرد و اگر اسم آنمرد را در قرآن گفته بود همانا سقط شده بود با آنچه سقط شده.

حضرت باقر عليه السّلام از رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله حديث ميكند كه در قول خداى تعالى كه فرموده «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» فرموده من براى شما سبب نزول اين آيه را بيان ميكنم و آن چنين است كه مرارا جبرئيل بر من هبوط نمود و مرا امر نمود بسلام پروردگار من و آن سلام اين بود كه در اين مقام پايدار گردم تا اينكه هر سياه و سفيدى دانا گرديده شود كه على بن أبي طالب صلوات اللّه و سلامه عليه اخى و وصيى و خليفتى و الامام من بعدى و او ولىّ شما است بعد از خدا و رسول او و خداى تعالى بر من آيه‏ئى نازل گردانيد از كتاب خودش و آن «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ الخ» و على بن ابى طالب [ع‏] بپاى داشت نماز را و اتى كرد زكوة را و او در حاليكه در ركوع بود و در هر حالى مراد او خداى عز و جل بود.

و در كتاب خصال در احتجاج على صلوات اللّه عليه بر ابا بكر است كه باو فرمود تو را بخدا قسم ميدهيم كه آيا ولاية از خدا با ولاية رسول او در آيه زكوة خاتم ولاية من بود يا ولاية تو (ابى بكر) گفت آن ولاية براى تو بود نه بر من. و در همان خصال در مناقب امير المؤمنين عليه السّلام و تعداد آن گفته و اما شصت و پنجم «على (ع)» گفت من در مسجد نماز ميكردم سائلى آمد و من در حال ركوع بودم انگشترم را از انگشتم بيرون كردم و باو دادم پس خداى
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 334

 تعالى اين آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» تا آخر آيه را نازل گردانيد.

و قمى از حضرت باقر عليه السّلام چنين روايت كرده كه گفت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بين ما نشسته بود و نزد او جماعتى از يهود بودند و در آنها عبد اللّه سلام حاضر بود و اين آيه بر آنحضرت نازل گرديد پس رسول اللّه [ص‏] بيرون رفت بسوى مسجد و سائل باو روى كرد حضرت بسائل فرمود آيا كسى بتو چيزى عطاء كرده گفت آرى اين كسيكه نماز ميخواند و چون رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بمسجد آمد ديد آن على امير المؤمنين عليه السّلام است. و اخبار از آنچه عامه و خاصه روايت كرده‏اند كه آيه در باره امير المؤمنين [ع‏] وارد شده جدا بسيار است. و در مجمع از جمهور مفسرين نقل ميكند كه اين آيه در باره امير المؤمنين عليه السّلام وارد شده وقتى كه در حال ركوع انگشتر خود را بسائل صدقه داد و شرح آنرا از ابن عباس و غير آن نقل ميكند. و ممكن است جمع شود بين آنچه در كافى است به اين كه آنچه صدقه داده حله بوده و بين آنچه غير او روايت كرده و مشهور بين عامه و خاصه اين است كه انگشتر بوده، و شايد دفعه‏ئى حضرت در ركوع حله‏ئى بسائل صدقه داده باشد و دفعه‏ئى انگشتر و آيه پس از دفعه دوم نازل گرديده و در قوله تعالى «يُؤْتُونَ» مشعر بهمين است زيرا كه «واو جمع» متضمن تكرار و تجدد است كما اينكه مشعر بفعل اولاده اوست ايضا. [پايان‏] از طرف موافق و مخالف بقدرى ولايت على عليه السّلام واضح است كه اكثر علماء اهل تسنن شهادت داده‏اند بر اينكه اين آيه در شأن على عليه السّلام فرود آمده كه اگر نبود براى اثبات امامت و ولايت و خلافت بلافصل آن بزرگوار پس از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله مگر همين آيه ما را كافى بود چه جاى باقى فضائل و مناقب او.

در تفسير كشف الاسرار كه ظاهرا تأليف يكى از دانشمندان سنيها است در ذيل همين آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» تا آخر پس از آنكه گفته كه در لغت ولىّ و مولى بيك معنى است، در شأن حضرت امير عليه السّلام فضائلى نوشته

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 335

 از جمله آنها اين است كه گفته در خبر

 «من كنت مولاه فعلىّ مولاه»

يعنى در ولايت دين و آن اجلّ ولايات است.

و نيز چنين گويد ولايت در اينجا بمعنى اتصال است «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا» و «مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا» زيرا كه خداى عزّ و جل مؤمنين را برحمت خودش وصل نموده و او ولى امور آنها است و آنها را برحمت اختصاص داده نه غير آنها را ميگويد مؤمنينند كه مخصوص برحمت خدايند و با خدا پيوند دوستى دارند و خدا كارساز و همدل و يار ايشانست، و همچنين‏

 «من كنت مولاه فعلىّ مولاه»

ميگويد هر كس مرا در دين و اعتقاد و دوستى پيوند است و اين شرف و فضل على [ع‏] را ميباشد.

و از فضائل على عليه السّلام آنروايتى است كه عمران بن حصين روايت كرده كه نبى صلّى اللّه عليه و آله گفت‏

 «ان عليا منى و انا منه و هو ولى كلّ مؤمن بعدى»

و ابن عمر گفته رسول اللّه [ص‏] بين اصحاب اخوّت انداخت على آمد در حاليكه در دو چشمش اشك بود رسول گفت‏

 «هذا علىّ وليّكم اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه»

و على گفت بين اصحاب برادرى انداختى و بين من و احدى برادرى نينداختى، رسول [ص‏] فرمود

 «انت اخى فى الدنيا و الاخرة»

و گفت‏

 «انت منى بمنزلة هارون من موسى الّا انه لا نبى بعدى».
تا آنجا كه گفته على [ع‏] رقيب عصمت و نبوت بود، عنصر علم و حكمت و اخلاص و صدق و يقين و توكل و تقوى، و ورع شعار و دثار وى بود، حيدر كرّار بود، صاحب ذو الفقار بود، سيد مهاجر و انصار بود، روز خيبر مصطفى گفت فردا علم را بدست مردى ميدهم كه خدا بدست او فتح دهد

 «يحبّ اللّه و رسوله و يحبه اللّه و رسوله»

همه شب صحابه باين انديشه بودند كه فردا علم اسلام و رايت نصرت «لا اله الا اللّه» را بكدام صديق خواهد سپرد روز ديگر مصطفى گفت على بن ابى طالب كجا است گفتند يا رسول اللّه چشمانش درد ميكند گفت او را بياوريد زبان مبارك خود را بچشم او ماليد شفاء يافت و رايت نصرت را باو داد، على [ع‏] گفت يا

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 336
رسول اللّه با آنها جنگ كنم تا اينكه مثل ما شوند يا همه را هلاك كنم رسول صلى اللّه عليه و آله فرمود يا على آهسته باش و با ايشان باندازه ناكسى و بى‏مقدارى آنها جنگ كن نه بر قدر قوت و همت خويش، يا على آنها را بر اسلام بخوان و به آنان بآنچه بر آنها از حق اللّه واجب است خبر ده قسم بخدا اگر نفرى از آنها را خدا بدست تو هدايت گرداند براى تو بهتر است از «حمر النعم» يعنى شتران سرخ مو.

تا آنجا كه گفته از ابى سعيد خراز نقل است كه چون خداى تعالى خواست بنده‏ئى را برگزيند و از ميان بنده‏گان او را ولى خود گرداند اول نواختى كه بر وى نهد آن باشد كه وى را بر ذكر خود دارد تا از كار خود بر كار حق بپردازد و از مهر خود بر مهر حق آيد، چون با ذكر و ياد حق آرام گرفت او را بخود نزديك گرداند، نشان نزديكى حلاوت طاعت بود و كراهت معصيت و عزلت از خلق و لذت خلوت، پس او را در مجلس خلوت بر بساط انس بر كرسى توحيد نشاند آزاد از خلق و شاد بحق و بى‏قرار در عشق، حجابها برداشته و در ميدان فردانيّت فرود آورده و مكاشف جلال و عظمت گشته از خود بيگانه و با حق يگانه از خود برميده و بولى رسيده.

و نيز گفته كه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» از ابى سيد خراز نقل ميكند كه وقتى خداوند خواست دوست دارد بنده‏ئى از بنده‏گان خود را بر او ميگشايد بابى از ذكر وقتى از ذكر لذت برد بر او درب قرب را باز ميگرداند پس از آن او را رفعت ميدهد بمجلس انس، پس از آن او را بر كرسى توحيد مينشاند، پس از آن حجاب را از او برميدارد و جلال و عظمت الهى بر وى مكشوف ميگردد و باقى ميماند «بلاهو» پس در اين هنگام عبد ميگردد فانى پس واقع ميگردد در حفظ او سبحانه و از دعاوى نفس برى‏ء ميگردد.

 [پايان‏]                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 337

 يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ الْكُفَّارَ أَوْلِياءَ مفسرين در شأن نزول آيه گفته‏اند دو يهودى در جاى خلوتى نشسته بودند بانك نماز شنيدند خنديدند و افسونگرى كردند اين بود كه حق تعالى گفت آنهائيكه دين شما را باستهزاء و بازى ميگيرند از آنهائيكه قبلا بآنها كتاب تورات عطاء شده (وَ الْكُفَّارَ أَوْلِياءَ) و كافرين كه براى آنها كتابى نيست آنانرا بدوستى نگيريد (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ) اگر واقعا شما ايمان آورده‏ايد از خدا بترسيد.

وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ بعضى از مفسرين گفته سه قوم بودند كه دين اسلام را بهزو و بازى گرفتند و مسلمانانرا ميرنجانيدند (انا نحن المستهزئين) 1- مشركين عرب 2- منافقين 3- اهل كتاب و جواب مشركين را داده آنجا كه گفته «إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ» و در وصف منافقين گفته «وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ» و در وصف اهل كتاب همين آيه «الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُواً وَ لَعِباً الخ» گفته‏اند وقتى مسلمانها بانك نماز ميگفتند يهوديان از روى استهزاء با هم ميگفتند «قاموا لا قاموا» «صلوا لا صلوا» مى‏گفتند و مى‏خنديدند اين بود كه بر ردّ آنها اين آيه نازل شد.

و گفته‏اند جماعتى از كافرين نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمدند و گفتند تو دعوى پيمبرى ميكنى و در دين بدعت آورده‏ئى كه انبياء چنين نكردند اگر در اين عمل خيرى بود آنها بآن سزاوارتر بودند از كجا آواز دادن باين ناخوشى يعنى اذانرا فرا گرفته‏ئى پروردگار عالميان در پاسخ آنها اين آيه را فرستاد «و من احسن دينا ممن دعا الى اللّه» يعنى كيست نيكوتر از حيث گفتار از كسيكه بخواند مردم را بسوى خدا.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 338

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَكْثَرَكُمْ فاسِقُونَ راغب در مفردات گفته نقمت بكسر قاف و بفتح قاف هر دو بمعنى انكار و خورده‏گيرى و عقوبت زبانى يا عملى است و در اين آيه نقمة بهمين معنى است قوله تعالى «وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ» «وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ» و نقمة بمعنى عقوبت است قال اللّه «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيَمِّ» يعنى آنها را عقوبت نموديم پس در دريا غرقشان كرديم.

 [پايان‏] خلاصه آيه در مقام سرزنش بكفار است كه آيا انكار شما بر ما از جهت اين است كه ما بخدا و آيات او و آنچه قبلا بر انبياء نازل گردانيده گرويده‏ايم و از ما عيب ميگيريد اينكه بيشتر شماها فاسق هستيد.

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ الخ مفسرين گفته‏اند اين دستورى است كه خدا بنبى خود داده كه وى كفارى را كه بدين استهزاء ميكردند مؤاخذه نمايد و در مقام سرزنش آنها را يادآور كند و بآنان بگويد شما ما را عيب جوئى ميكنيد براى اينكه بخدا و آنچه بما نازل گرديده ايمان آورده‏ايم آيا ميخواهيد شما را خبردار كنم بچيزى بدتر از آنچه نسبت بمؤمنين مى‏پنداريد، گويا كسى گفته باشد بدتر از آن چيست؟

پاسخ- كسى را كه خدا لعنت كرده باشد و بر او غضب نموده و وى را ميمون و خوك و بنده طاغوت گردانيده (قرده از يهوديانند و خنازير عيسويانند و عبد الطاغوت گوساله پرستانند اينهايند كه از راه حق و حقيقت و راه راست خارج گرديدند.

وَ إِذا جاؤُكُمْ قالُوا آمَنَّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما كانُوا يَكْتُمُونَ، الى آخر الآيات آيات ترجمه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست، و خلاصه آنكه گفته‏اند اين آيات در باره بعضى از يهوديان منافق فرود آمده كه وقتى آنها نزد شما ميآيند ميگويند ما تو را مى‏شناسيم و مقام تو را ميدانيم و ايمان                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 339

 آورديم به اين كه تو رسول خدائى اينان بزبان چنين ميگفتند و در دل انكار داشتند اينها داخل شدند در حال كفر و خارج شدند در حال كفر يعنى كفر ملازم آنها بود دخولا و خروجا و مى‏بينى تو كه بسيارى از آنها مردمانى ميباشند كه در گناه و عدوان و خوردن مال حرام مسارعت ميكنند چرا علماى ربانيين از جماعت يهوديان و علماى روحانيين از جماعت نصارى اينها را از اعمال قبيحشان منع نكردند و آنها در گناه و خوردن مال حرام ماندند (لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ) در مقام توبيخ علماى آنها است كه آنها بد كردند كه نهى از منكر ننمودند.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏4، ص: 340