کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
آل‏عمران:آيات162 تا200 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

 

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 318
 [سوره آل‏عمران (3): آيات 162 تا 168]
أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (162) هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ (163) لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (164) أَ وَ لَمَّا أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها قُلْتُمْ أَنَّى هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (165) وَ ما أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ (166)
وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا وَ قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاتَّبَعْناكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ (167) الَّذِينَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (168)
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 319
 [ترجمه‏]
آيا كسيكه پيرو خشنودى خدا شد (و تابع حكم رسول گرديد) مثل كسى ماند كه خود را در معرض سخط خدا در آورده (و چنين كسى) جايگاه وى جهنم است و جهنم بد بازگشتى است [162]
 (پيروان حق را) درجاتى است نزد خدا و خدا بآنچه ميكنيد آگاهست [163]
همانا بحقيقت خدا بر مؤمنين منت نهاد وقتى كه از خودشان بر آنها رسولى مبعوث گردانيد كه براى آنها آيات خدا را بخواند و نفوس آنها را تزكيه و پاك گرداند و بآنها كتاب (قرآن) و حكمت بياموزد بدرستى كه آنها قبلا در گمراهى هويدا بودند (164)
آيا آنگاه كه بشما (مؤمنين در جنگ احد) صدمه‏ئى رسيد (از شكست) كه دو برابر آنرا در جنگ بدر بدشمن وارد گرديد خواهيد گفت از كجا اين صدمه بما رسيد بگو اى رسول كه اين از ناحيه خودتان است همانا خدا بر هر چيزى توانا است [165]
و آن صدمه‏ئى كه روز تلاقى دو لشگر بشما اصابت كرد آن بخواست خدا بود تا اينكه مؤمنين آزمايش شوند (و مؤمن از منافق تميز داده شود) [166]
و براى اينكه معلوم شود آنهائى كه در دين نفاق كردند و بآنان گفته شد بيائيد در راه خدا جهاد كنيد يا دشمن را دفع كنيد گفتند اگر ما بفنون جنگى دانا بوديم تابع شما ميشديم و اينان مردمانى بودند كه آن روز بسوى كفر نزديك‏تر بودند از ايمان و چيزى بزبان ميگويند كه در قلبهاى آنان نيست و خدا داناتر است بآنچه مخفى ميدارند (167)
آنهائيكه نشستند و بجنگ نرفتند و ببرادرانشان گفتند اگر بجنگ نرفته بودند و اطاعت ما را كرده بودند كشته نشده بودند اى رسول بگو مرگ را از خود باز داريد اگر راست ميگوئيد [168]
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 320
 (توضيح آيات)
أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ در شأن نزول آيه گفته‏اند چون رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله امر كرد كه مؤمنين براى جنگ احد بيرون روند جماعتى از منافقين قعود نموده و از امر رسول [ص‏] تخلف كردند اين آيه فرود آمد.
در مجمع البيان در توجيه آيه گفته چون خداى تعالى بيان كرده كه بهر كسى جزاء داده ميشود آنچه را كه از خير يا شرّ كسب كرده در عقب آن بيان نموده كه آنهائيكه كسب خير يا شر كرده‏اند كيانند: پس گفته «أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ» در توجيه آن چند قول است.
1- آيا كسيكه متابعت كرد خشنودى خدا را در عمل بطاعت او مثل كسى ماند كه در عمل بمعصيت خود را در معرض سخط خدا در آورده.
 [ابن اسحق‏] 2- كسيكه تابع خشنودى خدا گرديد در ترك غلول «كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ» در عمل غلول.
 [حسن و ضحاك و مختار طبرى است زيرا كه اين آيه شبيه‏تر بآيه بالا است‏] 3- آيا كسيكه متابعت كرد خشنودى خدا را در جهاد در راه او مثل كسى ماند كه خود را در معرض سخط خدا قرار داده در فرار از جنگ و دورى از آن و اين وجه مطابق آنچيزى است كه در سبب نزول آيه گفتيم [زجاج و جبائى‏] «وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ» يعنى مصير و بازگشت او بجهنم است «وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ» يعنى جهنم بد مكان بازگشتى است و آيه استفهام است و مراد تقرير است و فرق بين آن دو فرقه يعنى آن كسيكه متابعت كرد خوشنودى خدا را مثل كسى نيست كه در معرض سخط خدا واقع گرديده «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ» يعنى آنها صاحب درجاتند نزد خدا پس‏
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 321

 خسيسه ميباشند- و در معنى آن دو قول گفته شده يكى آنكه مقصود اختلاف در مرتبه اهل ثواب و عقاب است بآنچه بر اهل ثواب است از نعمت و كرامت و براى اهل عقاب است از عذاب و مهانت و غير ذالك از درجات مجازا و توسعا- دوم آنكه مراد اختلاف مراتب كل از دو فرقه است زيرا كه بهشت را طبقاتى است بعضى فوق بعضى چنانچه در روايت آمده اينكه اهل بهشت همانا مى‏بينند اهل عليين را همان طور كه ستاره در افق آسمان ديده ميشود و براى آتش دركاتى است كه بعضى پائين‏تر از بعضى «وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ» يعنى عالم است و در اين ترغيب است براى مردم در متابعت مرضات الهى و ترسانيدن آنها در آنچه سخط او است و اعلان است به اين كه پنهانى عبادت بندگان نزد او واضح است و توثيق به اين است كه خداوند ضايع نميگرداند عمل هيچ عمل كننده‏ئى را زيرا كه نزد او چيزى پنهان نيست پس ثواب ميدهد خدا بر طاعت و عقاب ميكند بر معصيت [پايان‏] هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ كسيكه تابع رضاى الهى گرديد در آنچه بوى امر كرده يا نهى نموده آيا در ترك غلول و سركشى بكسى ماند كه بسخط خدا بازگشته چنين نيست بلكه آنها را درجاتى است نزد خدا.
آيه ارشاد بر اين است كه گمان نشود آنهائيكه غلو كردند و از امر خدا و طلب رضاى او سرپيچيدند و خود را در معرض سخط و غضب او واقع گردانيدند و بازگشت آنان بجهنم و دار غضب الهى است آنان مساوى و برابرند با كسانيكه در طلب رضوان و خوشنودى حق تعالى قدم ميزنند و در تمام حالات رضاى او را ميطلبند چگونه ممكن است اين دو مساوى باشند طالبين رضاى حق تعالى در محل رفعت و كرامت در درجات بهشتى نزد پروردگار خود معزز و محترمند و در دار عزت و كرامت در محل قدس براى آنها درجه‏ئى است فوق درجه.
درجات جمع درجه است اشاره به اين كه اهل بهشت همه يكسان نيستند بلكه درجات ايشان متفاوت و مقاماتشان مختلف است منزل هر يك بمناسبت ايمان                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 322

 و تقوى و اعمال و نيّاتشان بسيار از هم جدا است هر كسى را محل و مقامى است درخور خود.
و در حديثى معاذ بن جبل از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله نقل كرده بهشت يكصد درجه دارد و از هر درجه‏ئى تا درجه ديگر بقدر دورى آسمان و زمين است و بهشت اعلا فردوس است و عرش بر فردوس است و تمام آبهاى بهشت از فردوس جريان دارد. [پايان‏] آنكسى كه خيانت نكند و طالب رضوان خدا گردد بهشت جايگاه او است و بوعده حق تعالى كه تخلف ندارد در آن جاويدان است و آنكسى كه غلو نمود و از حكم خدا و امر او بازگشت او بعينه بازگشت بسخط حق تعالى است و جايگاه هميشگى او جهنم است زيرا كه جهنم دار غضب الهى و كيفر گنهكاران است و همان طور كه براى بهشت درجاتى در خور بنده‏گان صالح است جهنم را نيز دركاتى است هر دركه‏ئى در خور مردمان كافر و فاسدى ميباشد.
بعض مفسرين گفته آنكس كه خيانت نكند خشنودى خدا با او است و آنكس كه خيانت كند خشم و سخط خدا بر او است و آنكس كه امروز سخط خدا بر او است فردا دوزخ جاى او است چنانچه گفت «وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ» و بعضى گفته‏اند كه دركات جهنم نيز هفت است دركه اول جاى گنهكاران اهل توحيد است و گفته‏اند در آن آتش نيست لكن حرارت آتش بآن ميرسد (زيرا كه آتش بر اهل توحيد حرام است) دوم لظى، سوم سقر، چهارم حطمه پنجم جحيم، ششم سعير، هفتم هاويه. اين شش دركه اخير جاى كفار و مشركين است كه در آن جاويدانند.
وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ براى اينكه خاطر نشان كند و همه بدانند كه آنچه هر كس ميكند خداى تعالى بآن بينا و آگاهست و براى هر عمل جزا و پاداشى مقرر فرموده «ان خيرا فخير و ان شرا فشر» و در روز رستاخيز هر كس بپاداش عملش خواهد رسيد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 323

 لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ در لام «لَقَدْ» قسم مندرج است خداى تعالى فرموده «مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» در مفردات راغب گفته «و المنة النعمة الثقيلة» و بر دو وجه گفته شد يكى آنكه نعمت بالفعل باشد مثل اينكه گفته شود «منّ فلان على فلان» وقتى كه نعمت سنگين باشد و بهمين معنى است قوله تعالى «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» «وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُونَ» و ديگر اين است كه بگفتار منت گفته شود و اين قبيح است بين مردم مگر در موقع كفران نعمت در قرآن فرموده «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏» «إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ» خداى تعالى مؤمنين را تخصيص داده بنعمت بزرگ خود و آن نعمت وجود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله است و با اينكه نعمت وجود نبى صلّى اللّه عليه و آله عام است براى عالميان شايد تخصيص بمؤمنين براى اين باشد كه مؤمنين بهدايت او ارشاد شدند و انتفاع يافتند اين است كه نعمت وجود نبى [ص‏] نسبت بآنها بزرگ‏تر است «مِنْ أَنْفُسِهِمْ» يعنى رسول را از جنس بشر قرار داديم براى اينكه افراد بشر بتوانند از او انتفاع برند كلام او را بشنوند و بچشم او را ببينند اگر غير از اين بود از جنس ملك يا جن يا غير آن رسولى ميفرستاديم شما نه او را ميديديد و نه كلام و سخن او را مى‏شنيديد و نه از او بهره‏ئى مى‏يافتيد.
كه رسول از جنس بشر ارسال گرديده «يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ» و رسول را بسه فضيلت اختصاص داده: 1- براى شما آيات قرآن را تلاوت ميكند و آياتى كه متضمن دستور العمل اعمال روزانه شما است از حلال و حرام و آنچه را كه سعادت شما را تأمين مينمايد بر شما ميخواند. 2- «وَ يُزَكِّيهِمْ» يعنى «يصلحهم» شما را از فساد اخلاقى تزكيه و اصلاح ميگرداند تا اينكه از خبث اخلاقى طاهر گرديد و قابل اشراق نور معرفت شويد. 3- «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ» كتاب يعنى قرآن و گفته‏اند كه مقصود از حكمت مواعظ و نصائحى است كه در قرآن است از حلال و حرام.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 324

 وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ اگر مقصود او ضمير «فِيهِمْ» در آيه اعراب باشند معلوم است كه آنها پيش از اسلام در گمراهى هويدا غوطه‏ور بودند همه مسرف و خونخوار و حسود و متكبر و متصف بتمام صفات نكوهيده حيوانى بودند كه بوئى از انسانيت بمشام جان آنها نرسيده بود و بنعمت اسلام از ضلالت و گمراهى بجاده هدايت رهسپار گرديدند و اگر عام باشد آنهم معلوم است كه هر فردى از بشر پيش از ايمان در گمراهى قدم ميزند و بنور اسلام هدايت مى‏يابد.
أَ وَ لَمَّا أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها همزه «أَ وَ لَمَّا» همزه استغبار است. و او براى عطف جمله بر جمله قبل است و چون الف استفهام بايد در صدر كلام باشد بر واو عطف عطف مقدم شده.
مفسرين گفته‏اند كه آيه راجع بجنگ احد و جنگ بدر است اول آيه «أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ» يعنى حين اصابتكم القتل و جرح اشاره بجنگ احد است «قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها» در جنگ بدر است زيرا كه در جنگ احد هفتاد نفر از مسلمانان كشته شدند و هفتاد نفر در جنگ بدر از مشركين كشته شدند و هفتاد نفر اسير گرفتند.
 «قُلْتُمْ أَنَّى هذا» گويا مؤمنين منتظر چنين بليه‏ئى نبودند كه در جنگ شكست بخورند و ميگفتند چگونه اين بلا بما رسيد در صورتى كه ما مسلمانيم و رسول خدا بين ماها است اين بود كه پروردگار عالميان در پاسخ آنها فرموده «قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ» اين شكستى كه در روز احد بشما وارد گرديد از قبل تقصير خودتان بود.
در توجيه جمله اخير از مفسرين سه وجه نقل شده: 1- اين پيش آمد از نزد خود شما است يعنى نافرمانى شما در حفظ دره كه ترك نموديد و رو بغنيمت آورديد و وعده نصرت مشروط بود بثبات قدم و مطاوعت شما در امر جنگ و عدم ثبات شكست را ايجاب نمود.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 325

 2- شكست شما ناشى از عدم مطاوعت شما در امر رسول صلّى اللّه عليه و آله و با پيغمبر مخالفت كردنتان در بيرون رفتنتان از مدينه زيرا كه حضرت بشما امر نمود كه در مدينه متحصن گرديد و بيرون نرويد شما گفتيد ما در جاهليت با اينكه مشرك و كافر بوديم چون دشمن متوجه ما ميشد ما از مدينه بيرون ميرفتيم و با آنها جنگ ميكرديم اكنون كه ما مسلمان شديم و خدا تو را بپيغمبرى بما فرستاده چرا بيرون نرويم و بر سر دشمن نتازيم و فرمان رسول را نبرديد و بيرون رفتيد و مغلوب گشتيد. [اين قول قتاده و ربيع است‏] 3- و بقول ديگر شكست شما براى اين بود كه خلاف امر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كرديد كه در روز بدر بشما گفت كفار را بكشيد و اسير نكنيد و از آنها فدا نگيريد زيرا كه حكم الهى در باره آنها قتل است نه اسير گرفتن و فديه و شما گفتيد ما از ايشان فديه ميگيريم تا منتفع شويم و موجب توسعه رزق ما بشود و اين مخالفت چنين شكست را ايجاب نمود.
و اين قول از امير المؤمنين و عبيده و سلمان و مروى از امام محمد باقر [ع‏] است [پايان‏] إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ همانا خداوند بر هر چيزى توانا است، اشاره به اين كه قدرت حق تعالى عام است البته قادر بود با اينكه در مخالفت امر رسول صلّى اللّه عليه و آله تقصير كرديد شما را فاتح و مظفر گرداند و بر مشركين غالب گرديد لكن حكمت الهى در نظام خلقت مقتضى اين است كه هر كسى را بپاداش عملش اعم از خير يا شر هر چه هست برساند آرى و اگر چه رحمت او عام است لكن محل قابل ميخواهد و محروم شدن شما از فتح اين بود كه در اين مورد خود را از قابليت لطف حق تعالى انداخته و مغلوب گرديده‏ايد.
وَ ما أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ اين آيه مربوط بآيه بالا است و مؤمنين را يادآورى مى‏كند روزى را يعنى‏
 مؤمنون صاحب درجات بلندند و كافرين صاحب درجات‏
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 326
روز جنگ احد را كه دو لشگر يعنى دو گروه مسلمان و كافر كه گروه ابو سفيان بود و اين دو سپاه رو برو شدند «فَبِإِذْنِ اللَّهِ» يعنى بخواست و قضاء و قدر الهى بود كه مشركين غالب گرديدند و گفته‏اند اين جمله «فَبِإِذْنِ اللَّهِ» براى تسليت مؤمنين است كه گويا بآنها ميفرمايد اين واقعه شكست شما بقضاء و قدر الهى بود و شما بايد بقضاء و خواسته الهى تن بدهيد و شاكى نباشيد تا اينكه مثاب گرديد «وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ» عطف است بر فعل محذوف و متضمن باذن است و در تقدير «ما اصابكم يوم التقى الجمعان فلتخلية مخالفتكم و ليعلم» يعنى مصيبتى كه در آن روز بشما رسيد براى مخالفت شما بود بامر پيغمبر عليه السّلام و بجهت آنكه مؤمنين را متميز سازد يعنى ايمان ايشان را ظاهر گرداند.

 «وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا» و تا متميّز گرداند نفاق آنان را كه نفاق ورزيدند يعنى نفاق عبد اللّه بن ابىّ و اصحاب او را آشكار سازد، و بنابراين تسميه تميز بعلم از قبيل تسميه شيئى است بلازم يعنى تا علم او سبحانه تعلق گيرد بظهور ايمان مؤمنان و ظهور نفاق منافقان تا آنكه حق تعالى با آنها معامله آنان را كند كه اول ندانسته باشند حقيقت حال آنها را و بعد از آن بر ايشان منكشف و ظاهر گردد. و ملخص معنى آنكه تا اينكه ايمان و نفاق آنها بر عالميان ظاهر گردد و بر همه كس معلوم شود كه در ميان آنها مؤمن كيست و منافق كيانند.
 [منهج الصادقين‏] وَ قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناكُمْ اين آيه نيز عطف است بر «نافقوا» وقتى مؤمنين بمنافقين گويند بيائيد در راه خدا جهاد كنيد يا از دشمن دفاع نمائيد و داخل در صله آنست و شايد جمله مستأنف باشد وقتى بمنافقين گفته ميشود بيائيد با مشركين جنگ كنيد اگر ايمان داريد در راه رضاى خدا و اگر ايمان نداريد شرّ آنها را از خودتان دفع كنيد براى نفع دنيا كه در اهل و مال شما فساد نكنند.
منافقين در پاسخ مؤمنين گفتند كه اگر ما مراسم و مقدمات جنگ را ميدانستيم                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 327

 همانا تابع شما ميگرديديم و در كارزار جنگى داخل ميگرديديم بقولى ميگفتند اگر ميدانستيم كه مقاتله ميان شما و مشركين واقع خواهد گرديد با شما داخل ميگرديديم لكن نظر بقلت شما و كثرت آنها محال بود كه بتوانيد با آنها بجنگيد بلكه تا شما را ببينند فورا دمار از روزگار شما بردارند پيش از آنكه شما دست بجنگ برداريد و نيز اگر دانيم كه در آنجا جنگ واقع خواهد شد با شما ميآئيم لكن گمان نميكنيم كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با اقرباى خود جنگ كند لا بد با آنان صلح مينمايد.
هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ «لام» در «لِلْكُفْرِ» بمعنى «الى» است يعنى اين منافقين بسوى كفر در آن روز نزديك‏تر بودند تا بايمان زيرا گفتارشان و قولشان شاهد بر اين است كه بكفر نزديكترند زيرا كه ظاهرا در وقوع جنگ يا كفار مشكوك نبودند و ميخواستند كه مؤمنين داخل جنگ نشوند يا از جنگ فرار كنند زيرا كه آنها پشتيبان مشركين بودند كه ميخواستند مؤمنين را از وارد شدن بجنگ احتراز دهند اين است كه حق تعالى از باطن آنها خبر ميدهد كه اينها بزبانشان چيزى ميگويند كه در باطنشان غير آنست و خدا عالم‏تر است از آنچه از نفاق و دروغ مخفى ميدارند زيرا كه ميدانستند البته جنگ واقع خواهد گرديد و نيز بخوبى مراسم و خصوصيات نبرد با دشمن را هم ميدانستند و با اين حال اظهار نادانى و عدم توانائى ميكردند.
الَّذِينَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا ظاهرا آيه مقول قول آنهائى است از منافقين كه از جنگ تقاعد نمودند و از بيرون رفتن با مؤمنين خوددارى كردند آنها از روى تأسف بكسان و برادران شهداء احد پس از واقعه جنگ ميگفتند «قعدوا» حال است از ضمير «قالوا» مقدر به (قعد) يعنى منافقين چنين گفتند در حال تأسف اگر در خانه‏هاى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 328

 خود نشسته بودند و بجنگ نرفته بودند كه اگر فرمان ماها را برده بودند و بجنگ نرفته بودند كشته نميشدند همين طور كه ما نرفتيم و كشته نشديم.
قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ اى رسول بآنهائيكه چنين گفتند بگو اگر- راست ميگوئيد مرگ را از خود دفع كنيد و هميشه زنده بمانيد. از كشاف نقل ميكنند كه گفته در آنروز كه منافقين چنين گفتند هفتاد نفر از ايشان را مرگ رسيد.
و خلاصه اينكه آيه نظير آيات پيش است كه كفار راجع بكسانيكه در جنگ رفته و كشته شده بودند ميگفتند اگر بسفر يا در جنگ نرفته بودند و نزد ما مانده بودند كشته نميشدند و حق تعالى در جواب آنها فرموده «وَ اللَّهُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ» خدا زنده ميكند و ميميراند اشاره به اين كه مرگ و حيات بدست خدا است و براى هر فردى مدتى است كه در ازل مقدر گرديده وقتى اجل فرا رسيد خواه در جنگ باشد يا در رختخواب استراحت نه آنى عقب ميافتد و نه آنى جلو «لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ» سوره اعراف آيه 32                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 329

 [سوره آل‏عمران (3): آيات 169 تا 178]
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (169) فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (170) يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ (171) الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ (172) الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ (173)
فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ (174) إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (175) وَ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً يُرِيدُ اللَّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (176) إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيْمانِ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (177) وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (178)
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 330
 [ترجمه‏]
چنين گمان نكن كه آنكسانى كه در راه خدا شهيد شدند مردگانند بلكه آنها زنده هستند و نزد پروردگارشان روزى داده ميشوند [169]
در حالتى كه آنها بفضل و رحمتى كه پروردگارشان بآنها عطاء نموده شادمانند و باشخاصى كه پشت آنهايند و هنوز بآنها نپيوسته‏اند شادمانند و يا اينكه شادمانند از اينكه هيچ ترس و حزنى براى آنها نيست [170]
و شادى شهداء بنعمت از جانب خدا و فضل او و اينكه خدا اجر مؤمنين را ضايع نميگرداند [171]
آنانكه دعوت خدا و رسول را اجابت كردند پس از آنكه (در جنگ) رنج و الم بآنان اصابت نمود و از آنها آنكسانى كه نيكوكار و پرهيزكارند اجر عظيم خواهد بود [172]
آنكسانيكه مردم بآنها گفتند جماعتى از مردم براى (قتل شما) جمع شده‏اند پس بترسيد از آنها و حذر كنيد (تهديد منافقين) بر ايمان مؤمنين افزوده گرديد و گفتند خدا ما را كافى است و او خوب وكيلى است [173]
پس مؤمنين بنعمت و فضل خدا برگشتند از حمراء الاسد يا بدر صغرى و هيچ آسيبى بآنها نرسيد و تابع خوشنودى خدا گرديدند و خدا صاحب فضل بزرگ است [174]
همانا حقيقة شيطانست كه دوستان خود را ميترساند پس شما (از مشركين) نترسيد و از من (كه خدا هستم) بترسيد اگر ايمان داريد [175]
اى رسول سرعت كافرين در كفر تو را محزون نگرداند آنهائى كه سرعت در كفر ميكنند همانا هرگز چيزى بخدا ضرر نميرسانند خدا اراده نموده كه در آخرت بهره‏ئى براى آنها نباشد و براى آنها عذاب عظيم آماده شده [176]
بحقيقت آنانكه بخريدند كفر را بايمان يعنى تبديل كردند ايمان را بكفر هرگز ضررى بخدا نرسانده‏اند و براى آنان است عذاب دردناك [177]
نپندارند آنهائيكه كافر شدند كه مهلت دادن ما بآنها براى آنها خير است بلكه ما آنان را مهلت داده‏ايم تا اينكه گناه آنها زياد گردد و عذاب خوار كننده براى آنها آماده شده است [178]
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 331
 (توضيح آيات)
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ خطاب برسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نموده و شامل مؤمنين نيز ميگردد و چنانچه بعضى از مفسرين گفته‏اند ممكن است كه خطاب اين آيه نيز بدنبال خطاب جمله «فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» باشد.
مراد از موت در آيه شريفه از كار افتادن مراكز شعورى و عدم توانائى بر انجام كار است اينست كه هر دو بدنبال احياء ذكر شده چه آنكه پس از كلمه «أَحْياءٌ» هم ذكر ارتزاق كه نوعى كار است شده و هم ذكر فرح و استبشار كه از مراكز شعورى انسان چشمه ميگيرد بميان آمده. [پايان‏] «وَ لا تَحْسَبَنَّ» البته مپنداريد و گمان نبريد «الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ» كه آنهائيكه در راه خدا كشته شدند «أَمْواتاً» آنان مرده‏گانند «بَلْ أَحْياءٌ» بلكه آنها زندگانند «عِنْدَ رَبِّهِمْ» در نزد پروردگارشان روزى داده ميشوند و ارتزاق مينمايند «فَرِحِينَ» آنان شادمانانند «بِما آتاهُمُ اللَّهُ» بآنچه خدا بآنها عطاء نموده «مِنْ فَضْلِهِ» از فضل خود و بر نعمت آنها افزون كرده.
مفسرين گفته‏اند كه آيه در شأن شهداء بدر و احد فرود آمده، شهداء بدر چهارده نفر بودند شش نفر از مهاجرين و باقى از انصار كه در راه خدا كشته شدند و بعضى گفته‏اند آيه در شأن شهداء جنگ احد فرود آمده و آنها هفتاد مرد بودند چهار نفر از مهاجرين و باقى از انصار.
مفسرين از عبد اللّه بن عباس و ابن مسعود و جابر روايت كرده‏اند كه رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بصحابه فرمود چون برادران شما روز احد شهيد شدند حق تعالى روح آنها را در اجواف مرغان سبز بال جاى داد كه در هواى بهشت طواف كنند و بر شاخه‏هاى طوبى آشيانه سازند و از جويبار فردوس آب خورند و از مطعومات بهشت بخورند و بوقت استراحت مقيل ايشان قناديل زرين است كه در سايه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 332

 عرش آويخته و ايشان گويند خداوندا چه كسى خبر دهد ياران و برادران ما را از اين نعمت كه يافته‏ايم تا رغبت ايشان بجهاد و اجتهاد در آن زياد گردد حق تعالى براى شناسائى حال آنان اين آيه را فرستاد و مؤيد اين روايت حديث مشهورى است كه از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده كه در باره جعفر بن أبي طالب كه در غزوه احد شهيد گرديد فرموده‏
 «رأيت له جناحان يفر بهما مع الملائكة فى الجنة
. يعنى جعفر را ديدم كه با دو بال با ملائكه در بهشت پرواز ميكرد.
اين دو حديث اشاره بعلو درجه شهداء و مقام ارجمند آنها است و دليل واضحى است براى اثبات بقاى انسان پس از مرگ در عالمى كه فوق اين دنيا و واسطه بين عالم دنيا و عالم قيامت است كه آخرين مقام سير انسان است كه آنچه در كمون او بالقوه مخفى بود بفعليت ميرسد و ديگر حالت منتظره‏ئى براى وى باقى نميماند.
و در محل خود مبرهن گرديده كه انسان داراى شئونات و فضائل و كراماتى است كه دست قدرت ازلى در كمون خلقت اين نوع از خلقت گذارده از عقل و نفس و روح و روان و جسم و براى هر يك از اين عطيات درجات و مراتبى است كه ممكن است آدمى و هر فردى از بشر در هر يك از اين فضائل بدرجات عالى برسد و نيز چنانچه در جاى خود ثابت گرديده انسان براى بقاء خلق شده نه براى فناء زيرا محقق گرديده كه حقيقت انسان تركيب شده از روح و بدن است و در هر نشأه از مراتب سيرش بايستى روح با بدن مناسب بآن مرتبه باشد.
سؤال- چون بعيان مى‏بينيم انسان وقتى مرد و روح از بدنش مفارقت كرد پس از چند روزى بدن فاسد و مندك گرديده پس از آن روح و نفس كه گفته شده بدن غلاف روح است و هر جا نفس و روح هست بايستى با بدن همراه باشد. و از آنطرف بدليل عقل و نقل ثابت گرديده كه انسان پس از مرگ منتقل ميگردد بعالم برزخ پس در عالم برزخ وى را چگونه بدنى است كه بآن باقى باشد آيا روح در بدن ديگر ميرود و اين تناسخى است كه بطلان آن محقق گرديده.                        مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 333
 پاسخ- چنانچه در جاى خود مبرهن گرديده و ببرهان و وجدان مى‏يابيم كه بدن ما دو طرف و دو جنبه دارد يكى متغير و متجدد و فانى كه آنى بيك حال باقى نميماند و ثابت گرديده كه لا ينقطع اجزاء او ميميرد و از نو زنده ميشود و اين مطلب براى اهلش محسوس است.
و ديگرى ثابت و دائم و اين لبّ و حقيقت بدن محسوس است كه هميشه با روح همراه است و شاهد بر اين مطلب اين است كه اگر در مدت حيات چندين مرتبه شكل و عوارض بدن تو مثل مقدار و كيفيات وى از طراوت و فرسودگى و چاقى و لاغرى تو كم و زياد شود و تغيير و تبديل يابد چيزى از بدن تو يعنى بدنى كه جزء انسانيت و شخصيت تو است و بآن تشخيص فردى پيدا نموده‏ئى كم و زياد نميشود و تو بوجدان مى‏يابى كه آن بدنيكه محل نفوذ روح تو است پا بر جا و برقرار است، و نيز ديگران با تغيير عوارض بدن ظاهرى از تو همان مى‏بينند كه قبلا ديده بودند با اينكه در علوم جديده ثابت گرديده كه على الدوام اجزاء بدن در تغيير و تبديل دائمى است پير با آن همه تغيير در شكل و قيافه همان جوان است و جوان همان كودك است.
آيا ممكن است يك شيئى وحدانى از يك جهت هم متغير و متجدد باشد و هم ثابت بديهى است كه هرگز ممكن نيست زيرا كه تجدد و حدوث مخالف و نقيض يكدگرند و اجتماع نقيضين در يك محل از محالات عقليه بشمار ميرود.
پس از اينجا بخوبى ميتوان فهميد كه آن بدنى كه جزء انسان و از مشخصات او بشمار ميرود و از اول عمر تا آخر باقى است غير از اين بدن محسوس است و آن جوهر است نه عرض و غلاف روح است و اين بدن از عوارض خارجيه بشمار ميرود، در كتاب «معاد يا آخرين سير بشر» تا اندازه‏ئى راجع بقالب مثالى و عالم برزخ بحث شده بآن جا رجوع شود.
خلاصه پس از آنكه از طريق وجدان و برهان ثابت گرديده كه انسان پس از مردن يا متنعم است بانواع نعمتها مثل همين آيه كه در باره فضيلت شهداء آمده و غير اينها يا معذب                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 334

 است مثل قوله تعالى در آل فرعون «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا» و غير آن كه دلالت واضح دارد بر بقاء بدن پس از موت.
و با اينكه نزد دانشمندان محقق گرديده كه نفس انسان مجرد از ماده است و در تعريف انسان گفته‏اند «جسم نامى متحرك بالارادة ناطق» كه معلوم ميشود نفس با بدن كه جزء ماهيت او است هميشه و در هر نشأه‏ئى همراه هست.
خلاصه از اينها كه گفته شد و غير اينها كه فضلاء گفته‏اند و بدليل عقلى و نقلى ثابت گرديده معلوم ميشود كه نه روح و نه بدن انسان پس از مرگ معدوم نميگردد، و نيز سرش اين است كه انسان بايستى براى ادراك نعمتهاى جسمانى يا عذابهاى جسمانى داراى بدن باشد و نميتوان گفت داخل بدن ديگرى خارج از خود ميگردد كه بنا بر اين تناسخ لازم آيد و بطلان تناسخ نيز بعقل و نقل ثابت گرديده، پس گوئيم در باطن اين بدن كثيف بدن لطيفى است كه لب و جوهر و حقيقت اين بدن محسوس است كه آنرا قالب مثالى گويند و آن بدن لطيف از شدت لطافت و نورانيت بسرعت ميتواند مخصوصا اگر با روح كامل باشد در اقطار عالم سير كند و ديگر زمان و مكان مانع او نيست زيرا كه او فوق زمان و مكان و در عالم مافوق الطبيعه است.
و شايد مقصود از آن حديث كه فرمود جعفر پس از شهادت با دو بال طيران ميكند همان قالب مثالى باشد، و همين طور كه براى پرندگان بالهاى جسمانى است براى ارواح خصوصا شهداء بالهاى روحانى است كه پس از شهادت بدو بال ايمان و تقوى طيران ميكنند. و نيز آن حديث كه فرموده شهداء در جوف مرغان سبز بال جاى دارند و در هواى بهشت طواف ميكنند تا آخر شايد اشاره بهمين جسم لطيف شهداء باشد كه از شدت لطافت و نورانيت و سعه قوّت ايمانشان جنين قدرت و سعه وجودى داريد زيرا كه اگر بخواهيم حديث را بظاهرش بگذاريم ظاهرا منافى با شرافت نفس انسانى است مخصوصا شهداء كه مقام آنها بالاتر از اين است كه در جوف مرغى حبس گردند و بتوسط يك حيوانى آنها سير در اطراف نمايند اين توجيهى است كه ممكن است در اين روايت بشود                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 335

 البته علم آن نزد خدا و اولياء او است.
و ظاهرا اشاره بهمين بدن مثالى و برزخى دارد مثنوى مولوى كه گفته:
         روح را توحيد اللّه خوشتر است             غير ظاهر دست و پاى ديگر است‏
         دست و پا در خواب بينى و ائتلاف             آن حقيقت دان آن مدانش از گزاف‏
         آن توئى كه بى بدن دارى بدن             پس مترس از جسم جان بيرون شدن‏
         روح دارد بى بدن بس كار و بار             مرغ باشد در قفس بس بى قرار
         باش تا مرغ از قفس آيد برون             تا ببينى هفت چرخ او را زبون‏
 فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ تا دو آيه بعد كه در مقام تفضلات و كراماتى است كه خداى تعالى بشهداء كرامت فرموده در اين آيات چند نكته يادآور ميگردد:
1- مپنداريد كه شهداء مرده‏گانند بلكه آنها زنده‏اند كه نميميرند.
2- «عِنْدَ رَبِّهِمْ» شهداء نزد پروردگارشان مثل ملائكه مقربين مقام عنديت دارند 3- «يُرْزَقُونَ» و شهداء على الدوام از خوان رحمت الهى و نعمتهاى غير متناهى او ارتزاق مينمايند.
4- «فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» شهداء هميشه در ظلّ رحمت و الطاف بى پايان حق تعالى مسرور و خوشحالند و بآنچه بآنها عطاء گردانيده فرحناكند و بالاترين لذت و خوشى آنها در رضاى پروردگار آنها است و ابتهاج زيادتر از اين تصور ندارند كه مورد نظر لطف حق تعالى واقع گرديده‏اند.
5- وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ الخ.
و شادمانى ميكنند بآنهائيكه در پشت آنهايند و هنوز ملحق بآنان نگرديده‏اند.
از آيه ميتوان استفاده نمود كه عالم برزخ فوق اين عالم دنيا و محيط و مستولى بر آنست و ارواح عالى از انبياء و اولياء و شهداء بلكه مؤمنين كاملا بر اوضاع اين عالم و افراد بشر و وقايعى كه در آن واقع خواهد گرديد اطلاع كامل‏
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 336
دارند چنانچه در روايتى رسيده كه ارواح شبهاى جمعه بكسانشان نزديك و آنها را موعظه و نصيحت ميكنند، و ميشود اين آيه را شاهد بر آن گرفت و گفته شود ارواح شهداء از شدت سرور و ابتهاجى كه از نعم الهى نصيبشان گرديده و خود مسرور و شادمانند نظر ببيت خود ميكنند يعنى كسانيكه از اهل آنها هنوز ملحق بآنها نشده‏اند و شايد بآن احاطه و علمى كه بآنها عطاء گرديده ميدانند كه آنها نيز شربت شهادت را خواهند نوشيد اين است كه مسرور و خوشحالند كه آنها نيز بچنين مقامى خواهند رسيد و با يكديگر گويند آگاه باشيد كه آنها نيز مثل ما بمقامى خواهند رسيد و در منزل امن و امان قرار ميگيرند كه ديگر نه خوفى از آينده و نه حزنى از گذشته براى آنها تصور ندارد زيرا كه حيات دنيا است كه محفوف بآلام و مصائب و بليات است و چنانچه آيه خبر ميدهد شهداء حياتى دارند كه در پيرامون آن مرگى نيست و سرور و ابتهاجى دارند كه فناء در عقب ندارد و در ظل عرش رحمت الهى جاويدانند و اين منتهاى فضل و رحمتى است كه شهداء را بآن معزز و محترم گردانيده و اين توجيهى كه در آيه نموديم اگر چه گويا در گفتار مفسرين ديده نشده لكن ظاهرا با معناى آيه مناسب است [و اللّه العالم باسرار كلامه‏] يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ اين آيه مؤكّد همان آيات بالا است و بيان سرور و ابتهاج شهداء است بنعمتها و تفضلاتيكه پروردگارشان بآنها كرامت نموده و آخر آيه يعنى «وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ» مشعر بر اين است كه اين تفضلات كه در باره شهداء گفته شامل مؤمنين نيز ميگردد زيرا كه فضل و رحمت الهى نسبت ببندگان صالح عام است، آرى البته شهداء كه جان خود را در راه اطاعت امر خدا و يارى اسلام فدا داده‏اند البته براى آنها مزايا و كرامات زائد مهيّا و استحقاق دارند چنانچه آيه بعد مؤمنين را اختصاص ميدهد بقوله تعالى:                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 337

 الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ اين آيه در مقام معرفى مؤمنين است كه جلو نام برده شده و آنها مجاهدين ميباشند كه پس از آنكه خدا و رسول را اجابت كردند پس از آنكه جراحتى بآنها اصابت نموده لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ «لِلَّذِينَ» خبر مقدم و مبتداء مؤخر «أَجْرٌ عَظِيمٌ» است و جمله در محل رفع خبر است براى «الَّذِينَ اسْتَجابُوا» و «مِنْ بَعْدِ» «مِنْ» بيانيه است نه «من» تبعيضيه، و ممكن است «من» «تبعيضيه» باشد نه بيانيه و اشاره باشد بآنهائيكه از مجاهدين باين دو صفت ميباشند يعنى نيكوكار و با تقوى چنين مقاماتى و اجر عظيم براى آنها مهيّا گرديده نه تمامشان زيرا كه چنانچه معلوم است تمام مجاهدين در خلوص و تقوى در يك درجه نميباشند، در حديث رسيده كه خدمت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرض شد بعضى از مجاهدين در جهاد نيّتشان خالص نيست براى كسب غنائم و زنهاى اسير بجنگ ميروند حضرت فرمود
 «لكل امرء ما نوى»
براى هر كسى است آنچه براى او نيّت نموده يعنى هر كسى آنچه از عمل قصد داشته بآن خواهد رسيد.
و خلاصه اينكه آيه در مقام بيان مدح شهداء است آنهائيكه پس از آنكه زخم خورده و جراحت ببدنشان رسيده باز مداومت بجهاد مينمايند و آنان نيكوكار و متقى و پرهيزكارند براى آنان است اجر بزرگ.
از بعض عرفاء است كه پس از بيان مقام شهداء چنين گفته كسى كه حياتش بنفس باشد مماتش برفتن روح او است از بدنش و كسيكه حياتش بپروردگارش باشد منفك ميگردد از حيات طبع بسوى حيات اصل و آن زندگانى حقيقيه است و وقتى كه كشته شده بشمشير شريعت حىّ باشد و مرزوق چگونه باشد حال كسى كه كشته باشد بشمشير صدق و حقيقت.
         هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد بعشق             ثبت است بر جريده رحمت دوام ما
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 338
 كاشانى گفته كشته شدگان در راه خدا دو صنفند مقتول بجهاد الاصغر و بذل نفس براى رضاى خدا چنانچه ظاهر است و مقتول بجهاد اكبر و شكستن نفس و كشتن او بطريق حبّ و شكستن نفس و قمع هوى چنانچه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روايت شده كه پس از رجوع از بعض غزوات و جنگها فرمود از جهاد اصغر برگشتيم بسوى جهاد اكبر، و فرمود اين دو صنف از مجاهدين اينها مرده‏گان نيستند بلكه زنده‏اند و نزد پروردگارشان بحيات حقيقيه در حاليكه مجرد و برهنه گرديده‏اند از كثافات طبيعت مقربين ميباشند نزد حضرت قدس روزى ميخورند در بهشت معنوى از ارزاق المعنوية يعنى معارف و حقايق و استشراق الانوار و يرزقون در بهشت صوريه همان طورى كه زندگان روزى ميخورند از هر دو قسم «هم معنويه و هم صوريه» زيرا كه بهشت را مرا نبى است بعضى معنويه و بعضى صوريه و براى هر يك از آنها درجاتى است بر حسب معارف و علوم و مكاسب و اعمال.
پس معنويه جنة الذات و جنة الصفات است و تفاضل درجات آنها باعتبار درجات معارف آنها است و ترقّى در ملكوت و عالم جبروت و عالم صورت در بهشت افعال و تفاوت درجات آنها باعتبار تفاوت اعمال و تدرج در مراتب عالم ملك من السموات العلى و بهشت جامع تمام اينها است، و آنچه در حديث نسبت بشهداء احد رسيده پس‏
 «طير الخضر»
در حديث اشاره باجرام سماويه و قناديل مقصود كواكب است يعنى ارواح آنها تعلق دارد بنيّرات از اجرام سماويه نظر بنزاهت آنها و انهار بهشت منابع علوم و «مشارعها» يعنى ثمرات آنها از حالات و معارف و انهار و اثمار صوريه بر حسب بهشت معنويه با صوريه آنها زيرا كه آنچه در دنيا يافت ميگردد از خوردنيها و آشاميدنيها و ساير لذتها از پوشيدنيها و آنچه از آن لذت برده ميشود تماما در آخرت و در عالم مثال موجود است و در طبقات سماويه لذيذتر و پاكيزه‏تر موجود است.
 «يَسْتَبْشِرُونَ» و نيز مسرورند بسبب نجات يافتن از عقاب كه لازمه نقص                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 339

 و تقصيرات و نجات يافتن از حزن بر قوت نعمتهاى دنيا زيرا كه رسيده‏اند بچيزيكه اشرف و اصفى و الذّ و ابقى است از بهشتهاى افعال و فضلى كه زائد است بر جنات صفات كه برضوان ناميده شده ببهشت رضوان و بهشت ذات آن اجر ايمان آنها است. [پايان‏] پس لا بد است سالك راه آخرت را از بذل مال و بدن و روح تا آنكه براى وى انواع فتوح حاصل گردد و طمع را از لطف بى نهايت دوست قطع مكن چه لاف عشق زدى سر بباز و چابك باش. تفسير روح البيان الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ الخ ترجمه آيات شده و واضح است و محتاج بتوضيح نيست. از جمله فضائل و محسناتيكه نسبت بمجاهدين فى سبيل اللّه شماره نموده باضافه بآنهائيكه گفته شد امور چندى است.
1- وقتى مردم ظاهرا آنان منافقين بودند كه در جنگ احد يا در غزوات ديگر ميخواستند مجاهدين مؤمنين را بترسانند بآنان ميگفتند عدّه‏ئى كه براى محاربه با شما آمده‏اند از قشون ابى سفيان يا غير آنها عده بسيارند و شما تاب نبرد با آنها را نداريد بترسيد و خود را در مهلكه نيندازيد و تن بكشته شدن ندهيد 2- «فَزادَهُمْ» إِيماناً» فضيلت دوم بجاى اينكه مؤمنين مجاهدين از وسوسه آن شياطين انسى رعب و ترسى در آنها ايجاب كند بر ايمان آنها افزوده ميگردد و در جاى خود بدليل عقل و نقل مبرهن گرديده كه ايمان قابل شدت و ضعف است آرى هر قدر ايمان در اثر عبادت و طاعت و مجاهده با نفس بيشتر در قلب نفوذ كند قوت و شدت آن افزونى مى‏يابد تا بجائى كه مؤمن مثل كوه راسخ ميشود و بادهاى تند مخالفين آنرا تكان نميدهد و از جاى در نبرد.

                1-  در بيان گفتار نيك آنها است كه از ما فى الضمير آنان خبر ميدهد كه در پاسخ سخنهاى نارواى منافقين گفتند «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ»                       

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 340
 چون مؤمنين منافقين را ميشناختند و ميدانستند كه آنها چون بظاهر اظهار ايمان ميكنند و در باطن ايمان ندارند و وقتى مؤمنين مأمور بجهاد شدند آنها نيز بايستى باعتبار اظهارشان با آنها مماشات كنند اين بود كه آنها را ميترسانيدند و مؤمنين بر عليه آنان ميگفتند «حَسْبُنَا اللَّهُ» خدا ما را كافيست كه هم در امور دنيا و هم در موقع رو برو شدن با دشمن ما را يارى نمايد «وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ» و اتكاء و توكل ما بر او است كه او خوب وكيلى است كه تدبير امور بدست قدرت او انجام گيرد.
خلاصه مؤمنين در پاسخ سخن منافقين اظهار ايمان و يقين ثابت نمودند و گويا اظهار ميدارند كه ما بازگشت بپروردگارمان كرده‏ايم و سر فرمان بردارى بر اوامر رسولش نهاده‏ايم و حساب ما بر او است و او بخوبى بحساب ما خواهد رسيد.
فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ 4- از فضائل و خصوصيات مجاهدين سه فضيلت است كه در اين آيه نسبت بآنها مرعى داشته.
1- چون مجاهدين از روى خلوص نيت و استقامت در ايمان در عمل جهاد وارد شده بودند فرمود آنان بازگشت نمودند به نعمتى از ثواب و قبول اعمالشان كه آنهم نعمتى است از نعمتهاى بى‏پايان پروردگار آنها.
2- «وَ فَضْلٍ» يعنى آن بزرگواران از جهاد بازگشت نمودند اضافه بر جزاء و پاداش جان بازى آنها در راه خدا فضل زائدى كه در خور تفضلات الهى است دريافته‏اند و آن قرب بجوار رحمت است و بآنها هيچ بدى و صدمه‏ئى نرسيد 3- فضيلتى كه از تمام فضائل بالاتر و شريف‏تر بشمار ميرود اين است كه اينها بازگشت كردند در حاليكه پيروى كرده‏اند خوشنودى پروردگارشان را.
وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ فضل خدا نسبت بمجاهدين بسيار بزرگ است زيرا كه آنان شرّ مشركين‏
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 341
را از مؤمنين دفع مينمايند و نيز ثبات و استقامت بمؤمنين ميدهند مخصوصا نسبت بمجاهدين كه ديگر در يارى دين حق استقامت نمايند تا اينكه تفضلات عظيم شامل حال آنها گردد كه هم در دنيا مظفر و فيروزمند گردند و بر كفار و مشركين غالب شوند و هم در آخرت مقام بلندى را از درجات قرب احراز نمايند إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ جمله مستأنفه اين آيات مربوط بآيه بالا «الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ الخ» مؤمنين را خاطر نشان ميكند كه اينها شياطين انسى ميباشند كه دوستان خود را ميترسانند و شما مؤمنين كه دوستان شياطين نيستيد از وسوسه اينان نترسيد اگر ايمان و اطمينان بخدا داريد زيرا كه لازمه ايمان اتكاء و توكل بر خدا است و «نون» شرطيه آيه را خاتمه ميدهد مشعر بر اينكه لازمه ايمان بلكه حقيقت ايمان همان تصديق بعظمت و استيلاء و نفوذ قدرت خداوندى است كه بايستى در قلب و روح مؤمن نفوذ نموده و بداند و تصديق يقينى پيدا نمايد كه تمام قدرتها در مقابل قدرت عام او ناچيز است وقتى شخص مؤمن بر حسب ايمانش چنين تصديق يقينى در قلب و روحش پديد گرديد البته آنوقت است كه تمام اميد و اتكاء او بر خالقش ميباشد و گويد «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ».

وَ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً يُرِيدُ اللَّهُ أَلَّا يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ جمله مستأنفه، گويا رسول بسيار دلتنگ و محزون ميگرديد از كفر و شرك كافرين و مشركين چنانچه آيات ديگر نيز مشعر بر همين است و خداوند براى تسلى دل رسولش و اينكه باو خاطر نشان كند و او را بياگاهاند كه اينكه مى‏بينى براى كافرين نعمتهاى دنيا است و از بعضى از تمتعات دنيوى محظوظند تو محزون مباش كه در اثر منابع و منافع دنيوى اينها قوّت و زور پيدا نموده و بر عليه تو قيام مينمايند و بتو و بمؤمنين ضرر ميرسانند هر قدر دولت و ثروت و تمتعات اينها زياد گردد هرگز چنين قدرتى پيدا نميكنند كه بخدا «يعنى اولياء                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 342

 خدا» ضررى وارد آورند بلكه نعمتها و حظوظ دنيا بآنها داده شد زيرا كه خدا دائم الفضل و قديم الاحسان است و فرموده «لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏» براى اينستكه خدا اراده كرده در آخرت بهره‏ئى و حظّى براى آنان نباشد اگر اعمال خوبى دارند بهره خود را از همين حيات دنيوى ببرند كه رحمت و نعمتش نسبت بخلق عالم تمام گردد و احدى از فيض رحمت خدا بى بهره نگردد و مأيوس نشود.
إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيْمانِ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بحقيقت آنانكه بخريدند كفر را بايمان يعنى تبديل كردند ايمان را بكفر هرگز زيان بخدا نرسانند بسبب اشترائشان بلكه ضرر ايشان بخودشان عائد گردد و براى آنان است عذاب دردناك.
وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ راجع بهمان آيه جلو است، يعنى نپندارند آن كسانيكه كافرند اينكه مهلت ميدهيم آنها را بهتر و خوبى است ايشان را، و بنا بر قرائتى كه سياهى قرآن بآن نيست، خطاب برسولش نموده كه تو گمان مبر مهلتى كه بكافرين داده شده و از تمتعات دنيا آنان را خورسند گردانيده خير و خوب و سعادت باشد براى آنها بلكه اين مهلت براى اين است كه خوب بحيات دنيا مطمئن گردند و بخوبى خباثت قلب خود را ظاهر گردانند و آنچه از فسق و فجور از دستشان بر ميآيد از ضديت با دوستان خدا و ظلم و ستم باولياء او و فساد در زمين و بستن راه حق تعالى بر دوستان او و غير اينها فروگذار ننمايند و وقتى كه آنچه در سريره آنها مخفى بود ظاهر گردانيدند مستحق عذاب ميشوند اين است كه فرمود «وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ» براى كافرين عذاب خوار كننده مهيّا گرديده يعنى در اثر اعمال بدشان مستحق عذاب گرديدند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 343

 [سوره آل‏عمران (3): آيات 179 تا 184]
ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ (179) وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (180) لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ سَنَكْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ (181) ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ (182) الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (183)
فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ جاؤُ بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنِيرِ (184)
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 344
 [ترجمه‏]
هرگز خدا مؤمنين را وانگذارد بر آنچه شما منافقين بر آن هستيد (بلكه آزمايش ميكند) تا اينكه آدم خبيث بد عمل را از آدم پاك و طيّب تميز دهد و هرگز خدا شما را مطلع بر غيب نميگرداند و لكن خدا از بين پيمبران خود هر كس را خواهد بر ميگريند (براى اطلاع بر غيب) پس بخدا و رسولان او ايمان آوريد و اگر ايمان آريد و پرهيزكار گرديد براى شما اجر بزرگى است [179]
و چنين گمان نكنند آنهائيكه بآنچه خدا از فضل خود بآنان عطا كرده بخل ميورزند و آن عمل خير باشد براى آنها بلكه براى آنها شر است در آنچه بخل ورزيدند و آنچه را كه بايد انفاق كنند انفاق نكردند در روز قيامت طوق كرده ميشود بگردن آنها آنچه را كه بخل كرده و نداده‏اند و از براى خدا است ميراث اهل آسمانها و اهل زمين و خدا بآنچه ميكنيد آگاهست [180]
همانا بحقيقت خدا شنيد سخن آنهائى را كه گفتند خدا فقير است و ماها اغنياء و متمول ميباشيم بزودى مقاله فاسد آنان را خواهيم نوشت و ديگر مى‏نويسيم كشتن پدران آنها پيمبران را بناحق و ميگوئيم بچشيد عذاب آتش سوزنده را [181]
و اين عذاب حريق پشت آن اعمالى است كه بدستهاى خود پيش فرستاديد و همانا خداوند نسبت ببندگان خود ظالم و ستمكار نيست [182]
آنهائيكه گفتند همانا خدا با ما عهد كرده كه بهيچ پيمبرى ايمان نياوريم مگر اينكه بر ما قربانى بياورد كه آتش آنرا بخورد اى رسول بگو پيش از من رسولانى با معجزه‏ها آمدند و بآنچه از معجزه‏ها كه خواستيد آوردند پس براى چه آن پيمبران را كشتيد اگر راست ميگوئيد [183]
 (اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) اگر اين كفار تو را تكذيب كردند همانا پيمبران پيش از تو را كه با معجزه‏ها و زبور و كتاب روشن آمدند تكذيب كردند [184]
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 345
 (توضيح آيات)
ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ در توجيه آيه چند وجه از مفسرين نقل شده:
1- مشركين گفتند اى محمد صلّى اللّه عليه و آله تو ادعا ميكنى هر كس بمن ايمان آرد از اهل بهشت است و خدا از او راضى است و آنكه بمن ايمان نياورد از اهل جهنم است و خدا بر او خشمناك است اكنون بگو از ما كيست كه بتو ايمان دارد و كيست كه ايمان نياورده خداى تعالى اين آيه را فرستاد.
2- رسول [ص‏] گفت امت مرا در گل بمن وا نمودند بر همان صورتهائى كه بر آنند همان طورى كه بر آدم عرضه نمودند و بر من معلوم كردند كه كيست كه بمن ايمان ميآورد و كيست كه بمن ايمان ندارد منافقين گفتند عجب است كار محمد صلّى اللّه عليه و آله كه ادعاء ميكند آنهائى را كه هنوز بدنيا نيامده‏اند و در كتم عدمند ميدانم و منافقين در لشگر او و پيش روى اويند و نميداند مؤمن كيست و كافر كدامند چون اين خبر بسمع رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله رسيد بمنبر تشريف برد و پس از خطبه و حمد و ثناى الهى فرمود چيست كه مردم مرا نميشناسند و در علم من طعن ميزنند و اگر از من بپرسند از امروز تا روز قيامت آنها را خبر دهم، عبد اللّه بن حذافة الهى برخواست و گفت يا رسول اللّه [ص‏] پدر من كيست حضرت گفت حذافة، عمر بن خطاب برخواست و گفت «رضيت باللّه ربا و بالإسلام دينا و بالقرآن اماما و بك نبيا فاعف عنا عفى اللّه عنك» ما راضى شديم كه خداى تعالى خداى ما است و اسلام دين ما و قرآن پيشواى ما و تو پيغمبر مائى ما را عفو كن كه خدا تو را عفو كند فرمود «فهل انتم منتهون» و از منبر پايين آمد، عبد اللّه حذافة چون بمنزل رفت مادرش گفت اى پسر چرا مرا بر پيغمبر عرضه كردى گفت براى اينكه مردم سخنانى ميگفتند خواستم تا حقيقت نسب خود را بدانم و اينكه سخن مردم بر تو راست است يا دروغ چون رسول اين گفت ديگر كسى نتواند چيزى بگويد. [سدى‏]
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 346
 3- بهترين توجيه در اين است كه بعضى از دانشمندان گفته‏اند اين خطاب بمؤمنين است «ما كان اللّه ليذركم يا معشر المؤمنين على ما انتم عليه من التباس المنافق بالمؤمن و المؤمن بالمنافق حتى يميز المنافق من المؤمن» يعنى خدا چنين نيست كه شما مؤمنين كه آميخته بمنافقينيد را فرو گذارد و بين شما و آنها تميزى قرار ندهد و خدا بر آنست كه تميز قرار دهد بين مؤمن و منافق و آن تميز آنست كه تكليف بجهاد كند و امر نمايد بتقويت كردن و نصرت دادن دين اسلام تا اينكه هر كس منافق است از جهاد سرپيچى كند و هر كس مؤمن است با رسول صلّى اللّه عليه و آله برخيزد و با اعداء دين بجنگد و اين آزمايش در جنگ احد ظاهر گرديد.
بعضى از مفسرين در پاسخ سؤالى كه ممكن است بشود و اين توهم پيش آيد كه خداوند ميتوانست اين متمايز شدن پاك طينتان از بد سرشتان را از راه ديگرى تأمين نمايد بدون اينكه مردم را رو بروى يكديگر با يك سلسله بلاهائى بنام امتحان قرار دهد يعنى در مردم چنين خاصيتى قرار ميداد كه خود آنان و خود مردم هم را شناخته و باين ترتيب مؤمن و منافق را از هم تميز دهند و گفته براى همين توهم است كه فرموده علم غيب و اطلاع از كنه روحى مردم مخصوص ذات الهى و برگزيدگان از پيمبران او است كه بوسيله وحى آنها را بر كنه امور مطلع ميگرداند و اين اطلاع بر غيب در عموم طبقات مردم نيست. [پايان‏] وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ آيه اشاره باين است كه حكمت الهى در نظام خلقت مقتضى اين است كه شما را بر غيب مطلع نگرداند تا اينكه بدانيد آنچه در قلبهاى مردم است از ايمان يا كفر و لكن خدا برميگزيند و اختيار ميكند براى رسالت خود هر كسى را كه بخواهد پس او را بر اموريكه غائب از حواسّ شما است آگاه ميگرداند و او را اختصاص ميدهد بعلم غيب اشاره به اين كه از رسولان هر كدام بهتر صلاحيت دارد براى تبليغ و اصلاح خلق او را بعلم غيب اختصاص ميدهد.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 347

 فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ خطاب بمؤمنين يا بتمام افراد بشر است كه بخدا و رسولان او ايمان آريد و اگر ايمان آريد و متقى و پرهيزكار باشيد براى شما است اجر عظيم نظر ببزرگى حق تعالى اجريكه براى مؤمنين با تقوى وعده داده بسيار بزرگ است.
و از «إِنْ» شرطيه در «وَ إِنْ تُؤْمِنُوا» ميتوان استفاده نمود كه اجر عظيم مترتب ميگردد بر ايمان و تقوى و شكى نيست كه خداى متعال دائم الفضل كثير الاحسان است و بدون ايمان و تقوى قدرت دارد ببنده ضعيف خود اجر بدهد و بوى احسان نمايد لكن حكمت الهى بر اين استوار گرديده كه بنده از طريق ايمان و تقوى لائق كرامتهاى بى پايان گردد و تفاوت پيدا شود بين بنده مطيع و عاصى تا اينكه عدل الهى بر تمام جهانيان ظاهر گردد، و نيز انسان در اثر اطاعت و عبادت مرتبه عبوديت و بندگى پيدا كند و مستعد فيوضات غير متناهى گردد البته فيوضات غير متناهى محل قابل ميخواهد تا وقتى انسان خود را از حضيض حيوانيت باوج انسانيت نرساند كه آن منوط بايمان و تقوى است هرگز لايق كرامتهاى غير متناهى نخواهد گرديد اين است كه گفته‏اند ثواب استحقاقى است يعنى ايمان و تقوى اجر عظيم ايجاب مينمايد.
وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ جمله «لا يَحْسَبَنَّ» دو طور توضيح شده: 1 مپندارند آنهائيكه از روى بخل و دنائت طبعشان از آنچه خداوند از روى فضل و كرم بآنان عطاء نموده از اموال بخل ميورزند و گمان ميكنند انفاق نكردن و مال را براى خود نگاه داشتن خوب است براى آنها مشهور اين طور جمله را معنى كرده‏اند، لكن از جماعتى مثل نافع و ابن كثير و كسائى و ابو عمر نقل شده كه آنها بخطاب ميخوانند يعنى تو اى محمد صلّى اللّه عليه و آله مپندار كه آنهائيكه بخل ميورزند كه بخل براى آنها بهتر باشد، و بنا بر معنى اول آيه در معنى چنين ميشود كه بايد بخيلان گمان نكنند                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 348

 بخل و انفاق نكردن ماليكه خدا بآنها كرامت كرده براى آنها بهتر باشد چنين نيست بلكه بخل ورزيدن براى آنها شرّ است.
سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ از كتاب كافى از على بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى عمير از عبد اللّه بن مسكان از محمد بن مسلم است كه گفته از ابا عبد اللّه عليه السّلام سؤال كردم از قول خداى تعالى «سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ» فرمود اى محمد احدى نيست از آنهائيكه نگاه داشتند چيزى از زكات مالشان را مگر اينكه خداى تعالى روز قيامت آنرا قرار ميدهد اژدهائى كه طوق ميگردد بگردن او و گوشت او را ميدرد تا وقتى كه از حساب فارغ گردد پس از آن گفت همين است قوله تعالى «سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ» يعنى آنچه را كه از زكوة بخل كرده و نداده‏اند.
و بروايتى يونس از عبد اللّه بن سنان و او از ابى عبد اللّه عليه السّلام است كه گفت رسول خدا فرمود نيست كسيكه ذره‏ئى از زكوة مالش را منع كند يعنى ندهد نخل خرما باشد يا زراعت يا كرم يعنى مو انگور مگر اينكه خداى تعالى خاك زمينش را از هفت طبقه زمين طوق ميگرداند بگردنش تا روز قيامت و اخبار و احاديث باين مضامين بسيار رسيده كه گناه مانع زكوة بسيار است و از گناهان كبيره بشمار ميرود.
وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ مخصوص بخدا و براى او است ميراث آسمانها و زمين- شايد اشاره باين باشد كه مال در دست شما عاريه است و مالك حقيقى آن خدا است و تشبيه بارث براى اين باشد كه ماليكه بدست شما است و پس از مرگ شما بازگشت بخدا كه صاحب آنست مينمايد و در اين چهار روزه دنيا براى امتحان در تصرف شما گذارده و از شما گرفته خواهد شد و خدا بآنچه شما در مال امانتى او تعالى عمل ميكنيد آگاهست.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 349

 لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ بقرينه جمله بعد «سَنَكْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ» ظاهرا اين گفتار از يهود است و شايد وقتى شنيدند آيه «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً الخ» را چنين گمان كرده باشند كه خدا محتاج است كه از بندگان قرض ميطلبد و نيز چون ميديدند كه بعضى از مؤمنين مبتلا بفقر و فاقه‏اند ميگفتند اگر خدا غنى بود بمؤمنين وسعت ميداد پس خدايشان قدرت ندارد مؤمنين را بى‏نياز گرداند و پيمبرش باسم زكوة از متمولين پول ميگيرد و بآنها ميدهد از اينجا معلوم ميشود خدا فقير است و ما غنى و بى‏نياز.
سَنَكْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ مقصود از نوشتن نگهدارى و ثابت بودن امر است چنانچه هر چه را بخواهند فراموش نشود مى‏نويسند «سَنَكْتُبُ» يعنى آنچه اينها گفتند از سخنان ناهنجارشان در دفتر اعمالشان ضبط و ثبت ميگردانيم.
اين گفتار آن بى خردان خواه يهوديان باشد چنانچه آيات نشان ميدهد يا غير آنها هر كه چنين گفته، و نيز كشتن پيمبران بغير حق يعنى بغير حقى كه در نظر آنان كشتن آنها صحيح باشد كه اين دو گناهى است بسيار بزرگ، اولى بزرگتر از دومى است زيرا كه فقير بودن خدا ارائه ميدهد عجز او را و عجز منافى با قدرت و اقتدار پروردگار عالم است، و شايد نظر بهمين عجز داشتن خداى تعالى و اينكه از قدرت و استيلاى او نميترسيدند كه انبياء را كه رسولان خدا ميباشند ميكشتند و هيچ باك نداشتند، و گفته‏اند بنى اسرائيليان هفتاد نفر از پيمبران را كشتند اينها عذابشان را ايجاب نمود.
وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ ظاهرا اين قول كه فرموده ميگوئيم مقصود اين است كه پس از مرگ بآنان گوئيم بچشيد عذاب آتش سوزان را جزاء بگفتار ركيك و عمل قبيحتان.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 350

 ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ اين آتش عذابى است كه خودتان بدست خود ايجاب نموديد و مستحق آن گرديديد و خداى تعالى ظلم كننده ببندگان خود نيست و اينكه «ظلام» را بصيغه مبالغه آورده شايد براى اين باشد كه خداى تعالى هيچ نحو ظلم و ستمى نسبت ببنده ضعيف خود روا ندارد و اين عذابهاى كذائى كه براى كافرين و گنهكاران مهيا نموده از روى عدل و پاداش اعمال خود آنها است و چون يكى از صفات حقيقى ذات الهى عدل است و لازمه دستگاه سلطنت خداوندى او چنين است در قيامت كه هر چيزى بجاى خود ظهور و بروز مينمايد جهنم كه در دادگاه الهى عبارت از زندان مجازات مجرمين و ناشى از اعمال بد آنها ظهور نموده مهيا گردد و اگر غير از اين باشد منافى با عدل و نقض وعيد و خلاف انذار قول رسولان است كه براى هدايت خلق و اتمام حجت بايستى «بَشِيراً وَ نَذِيراً» باشند كه باين وسيله هم مردمان را بترسانند از عذاب و هم آنان را مژده دهند بثواب تا اينكه خوف از عذاب و شوق بثواب محرّك عمل نيك گردد.
خلاصه جهنم و دار عذاب ناشى از عدل است كه هر چيزى بجاى خود قرار گرفته و در قيامت كه هر موجودى بمنتهاى كمال خود ميرسد و بفعليت اخير خود نائل ميگردد اعمال انسان خوب باشد يا بد آنهم بفعليت اخير و سر انجام خود خواهد رسيد و البته غايت و نتيجه كفر و ظلم جز عذاب جهنمى چيز ديگرى نخواهد بود كه روى ميزان عدل بايستى كافر و ظالم بنتيجه اعمال خود برسند مگر اينكه نظر به اين كه فرموده «سبقت رحمتى غضبى» در محل قابل رحمت بر غضب سبقت گيرد و گنهكار مورد رحمت و عفو و بخشش واقع گردد.

الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ «الَّذِينَ» بدل قوله تعالى است در آيه پيش «لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا» يعنى آنهائيكه از يهوديان گفتند خدا فقير و ما توانا ميباشيم باز چنين گفتند كه خدا بما عهد بسته كه ايمان نياوريم برسولى مگر وقتى كه قربانى آورد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 351
 آتش بخورد.
كلبى روايت كرده كه كعب بن اشرف و مالك بن ضيف و حىّ بن اخطب و جماعت ديگر از يهوديان خدمت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمدند و گفتند اى محمد [ص‏] تو ادعا ميكنى كه من پيمبر و از جانب خدا بپيمبرى فرستاده شده‏ام و كتابى بمن داده و خدا با ما عهد كرده كه بهيچ كسى كه دعوى پيمبرى ميكند ايمان نياوريد مگر وقتى كه قربانى آرد و آتش آنرا بخورد و اگر تو در اين ادعا صادقى قربانى بياور و آتش آنرا بخورد تا ما بتو ايمان آريم.
مفسرين گفته‏اند قربانى كردن و غنيمت گرفتن بر بنى اسرائيل حلال بود هرگاه قربانى ميكردند علامت قبولى آن اين بود كه آتش سفيدى با صداى خفيفى آهسته ميآمد و آن قربانى ميسوخت- و حكم غنيمت هم چنين بود كه وقتى مقبول نشده بود بحال خود ميماند.
از عطاء نقل ميكنند كه گفته بنى اسرائيل چون ذبيحه ميكشتند آنچه از گوشت نكوى او بود ميآوردند در جائى كه سقف نداشت و پيمبر وقت ميآمد در آن محل و با خدا مناجات ميكرد و بنى اسرائيل در بيرون مينگريستند كه آتشى ميآمد و آن قربانى را ميگرفت و پيغمبر بسجده ميافتاد.
از سدى نقل شده كه گفته خداى تعالى ببنى اسرائيل فرمود بهيچ پيمبرى ايمان نياريد مگر قربانى بياورد كه آتش آنرا بخورد تا نوبت بعيسى عليه السّلام و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسد چون ايشان شما را دعوت كنند ايمان آوريد و مطالبه قربانى نكنيد اين بود كه حق تعالى گفت باينها بگو:
قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ پيش از من پيمبران با معجزات بسيار آمدند كه از جمله معجزات آنها شايد همين بوده و آنچه خواستيد از معجزات آوردند فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ اگر شما با معجزاتيكه از آنها صادر شده ايمان آورده بوديد پس چرا آنها                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 352

 را مثل زكريّا و يحيى كشتيد.
و لو اينكه اين خطاب سخط آميز بيهوديان عصر رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه آنان پيمبرى نكشتند ولى چون آنها از نژاد بنى اسرائيل بودند و آباء و اجداد آنها عملشان چنين بوده چنانچه گفته‏اند هفتاد پيمبر را در زمانشان كشتند با آن همه معجزاتيكه از آنها ظاهر شده بود و چون شما در قساوت و پليدى مانند هم ميباشيد اگر در آن زمان بوديد با آنها در قتل پيمبران و فساد با هم همدست ميشديد و چون راضى بفعل آنها هستيد مانند آنها ميباشيد.
فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ جاءُوا بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنِيرِ «الزُّبُرِ» جمع زبور است و گفته‏اند آن كتابى است كه مقصور باشد بر حكم مأخوذ از «زبرت الشي‏ا اذا حبسته» و يا بمعنى زاجر است مأخوذ از «زبرته اذا زجرته» و كتاب در عرف قرآن آنچيزى است كه متضمن شرايع و احكام باشد و لذا در همه مواضع قرآن كتاب و حكمت متعاطف واقع شده‏اند.
 [منهج الصادقين‏] ظاهرا مقصود از آيه تسليت رسول است كه پيمبران سلف با آنهمه معجزات آمدند و آباء و اجداد اينها دانسته و فهميده پس از اتمام حجت آنها را تكذيب نمودند و چه قدر رنجها كه از كفار مخصوصا از يهوديها كشيدند پس تكذيب اينان چيز تازه‏ئى نيست.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 353

 [سوره آل‏عمران (3): آيات 185 تا 192]
كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ (185) لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذىً كَثِيراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (186) وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ (187) لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (188) وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (189)
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ (190) الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ (191) رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ (192)
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 354
 [ترجمه‏]
هر نفسى (شربت) مرگ را خواهد چشيد و جز اين نيست كه در قيامت پاداش اعمال شما بالتمام داده ميشود و كسيكه از آتش نجات يافت و در بهشت داخل گرديد چنين كسى حقيقة فائز گرديده (و بسعادت رسيده) و حيات دنيا نيست مگر متاع فريبنده [185]
بخدا قسم كه البته شما از قبل مالتان و نفسهايتان آزمايش خواهيد شد و از سخنان نارواى آنهائيكه پيش از شما بآنها كتاب عطا شده و نيز از مشركين اذيت بسيار بشما ميرسد و اگر شما صبر كنيد و پرهيزگار باشيد همانا آن سبب تقويت نفس و قوت اراده است [186]
ياد كن وقتى را كه خدا ميثاق گرفت از آنهائى كه بآنها كتاب عطا كرده كه همانا البته (آنچه در آنست) براى مردم بيان كنند و پنهان ندارند آنان عهد خدا را پشت سر انداختند (و بآن عمل نكردند) و آيات كتاب را بپول اندك فروختند پس بد معامله‏ئى كردند [187]
اى رسول گمان مكن كه آنهائيكه خوشحالند بآنچه كردند از پوشيدن نعت تو و دوست دارند كه مردم بآنچه از (عمل خير) نكرده‏اند ستايش كنند البته گمان مدار كه از عذاب نجات يابند و براى آنها عذاب دردناك آماده شده [188]
و مخصوص بخداست مملكت آسمانها و زمين و خدا بر هر چيزى توانا است [189]
همانا در آفرينش آسمانها و زمين و پشت هم بر آمدن شب و روز آيات و نشانه‏هائى است براى صاحبان عقل [190]
آنكسانيكه خدا را نشسته و ايستاده و خوابيده ياد ميكنند و در آفرينش آسمانها و زمين فكر ميكنند و ميگويند اى پروردگار ما اينها را بيهوده نيافريده‏ئى تو از هر عيب و نقصى منزه و مبرائى ما را از عذاب آتش نگه دار [191]
اى پروردگار ما كسى را كه داخل آتش كنى وى را خوار كرده‏ئى و براى ستمكاران دوست و ياورى نخواهد بود [192]
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 355
 (توضيح آيات)
كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ نفس چنانچه اهل لغت گفته‏اند بر چند معنى آمده: 1- بمعنى تن 2- جان 3- حيات 4- ذات 5- شيئى 6- همّت 7- اراده 8- انفة و حميت و ظاهرا نفس در اينجا بمعنى تن انسان است كه هر تنى و هر نفرى از افراد بشر طعم مرگ را خواهد چشيد.
ابو هريره از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه چون خداى تعالى خاك آدم را از زمين برداشت و از آن آدم را آفريد زمين بخدا ناليد از آنچه از آن برداشته بود حق تعالى فرمود من هر چه از تو برداشته‏ام بتو دهم و هيچ آدمى نباشد مگر اينكه او را در بقعه‏ئى دفن كنند كه خاك او را از آنجا گرفته باشند بيانش قوله تعالى «مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى‏) وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ خداى متعال بشر را باين آيات ميآگاهاند و آنان را خاطر نشان ميكند كه بدانند و ملتفت باشند كه حيات دنيا مرگ در عقب دارد و هر كس بپاداش عمل خود خواهد رسيد از خير و شرّ و اين آيه و بسيار از آيات ديگر باين مضمون كه براى هر عملى اگر خوب باشد پاداش خوب مى‏يابد و اگر بد باشد مجازات بد خواهد داشت دليل واضح است كه انسان در عمل مختار است اجبارى در كار نيست زيرا كه هر دانشمندى حكم ميكند كه عمل اجبارى كننده او نه استحقاق ثواب دارد و نه عقاب اگر ثواب تفضلا عطاء گردد عاصى بهيچ معنائى مستحق عقاب نخواهد گرديد با اينكه آيات و اخبار پر است كه براى گنهكار دار عذاب مهيا گرديده فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ يعنى كسيكه در قيامت از آتش دور گرديد و نجات يافت و او را داخل بهشت گردانيدند چنين كسى فائز گرديده بفيوضات الهى و در مقام امن و امان در جوار
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 356
رحمت حق تعالى قرار گرفته.

قوله تعالى «وَ بَيْنَهُما حِجابٌ» يعنى بين اهل بهشت و اهل جهنم حجاب و پرده‏ئى است بنام اعراف و آن محلى است بين جنة و نار [ابن عباس و مجاهد] و جبائى گفته اعراف در شرف آن محل است و بقولى اعراف صراط است وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ در اينكه مقصود از رجال كيانند بقولى آنها جماعتى ميباشند كه حسنات و سيئاتشان مساوى است و سيئاتشان حائل ميگردد بين آنان و بهشت و حسناتشان حائل ميگردد بين آنها و جهنم و ميمانند تا وقتى كه خدا بين آنها حكم كند آنچه بخواهد پس از آن آنان را داخل بهشت ميگرداند.
 [ابن عباس و ابن مسعود] يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ آيه صريح است در اينكه براى بشر غير از بهشت و دوزخ مقام ديگرى هست و آن اعراف است و آن مقامى است بين بهشت و جهنم.
و آن مكان عالى مرتفعى است بين بهشت و جهنم، مفسرين گفته‏اند در آن مردانى ميباشند چنانچه آيه خبر ميدهد كه جلالت قدر و مقامشان بدرجه‏ئى است كه هر كس را بسيما و علاماتى ميشناسند و در تفسير جلد سيزدهم در سوره اعراف آيه 44 در اينكه اعراف چيست و مقصود از حجاب و اهل اعراف كيانند و در قيامت اعراف در چه محل واقع است و گفتار بعضى از مفسرين و بيان بعض احاديثى كه از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه طاهرين عليهم السلام رسيده كه على عليه السّلام و اوصياء او صلوات اللّه عليهم رجال اعرافند در جلد سيزدهم مخزن العرفان در سوره اعراف آيه 44 اندازه‏ئى بيان شده هر كس خواهد بآن جا رجوع كند از حضرت رسول [ص‏] روايت كرده‏اند كه چون از سكان جهنم سؤال شد كه آنان كيانند فرموده براى جهنم درهائى است:
باب اول الهاويه و در آن منافقينند، باب دوم الجحيم و در آن مشركينند                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 357

 باب سوم سقر و در آن صائبونند، باب چهارم لظى در آن جان و ابليس و مجوسند باب پنجم الحطمه و در آن جاى يهوديان است، باب ششم السعير و در آن جاى نصارى است، باب هفتم نار و آن جاى موحدين معصيت كاران است كه سه روز داخل جهنم ميگردند الى آخر روايت.
در تفسير روح البيان گفته بدان بعد از آتش يعنى دورى از آتش و دخول در بهشت و اجتناب از معاصى و مسارعت بطاعات ميسر ميگردد و سبب آن فرار از نفس و دخول در مقام قلب حاصل ميشود همانا كسيكه در حرم قلب داخل گرديد در محل امن و امان قرار گرفته، چنانچه خداى تعالى فرموده «وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» و كسيكه سوى حرم قلب واصل گرديد حقيقة از انواع الم فارغ گرديده و اين بمدت عاجله يعنى بهشت دنياى او است، بعضى عارفين گفته بهشت عاجله آن بهشت معرفت است و اينكه بزرگ‏ترين اسباب دخول بهشت كلمه اخلاص و توحيد است خدا ما و شما را موفق دارد.
پس بدان كه نفسها سه قسمند قسمتى از آن ميميرند و حشرى براى بقاء ندارند مثل ساير حيوانات و قسمتى در دنيا ميميرند و در آخرت محشور ميگردند مثل نفوس انسان و ملائكه و جن و شياطين، و قسمى در دنيا ميميرند و در دنيا و آخرت محشور ميگردند جميعا و آن نفوس خواص از انسانى است چنانچه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده‏
 «المؤمن حىّ فى الدارين»
بنا بر اينكه در دنيا او را موت معنوى است چنانچه رسول [ص‏] بآن اشاره نموده بقوله مؤمن در دنيا و آخرت زنده است با اينكه در دنيا مرده است و بهمين معنى آنحضرت اشاره نموده كه «موتوا قبل ان تموتوا» و آن عبارت است از فناء فى اللّه باللّه للّه- و براى وى است در دنيا حيات معنوى قوله تعالى «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ» و آن بقاء است بنور اللّه، پس در قول اول «كل شي‏ء ذائقة الموت» اشاره باين است كه هر نفسى مستعد است براى فناء فى اللّه پس لا بد براى او موت است پس كسيكه موتش باسباب باشد حيات او نيز                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 358

 بتوسط اسباب است و كسيكه فناء او باللّه باشد بقاء او نيز باللّه است «و انما توفّون اجوركم على قدر تقواكم و فجوركم» كسيكه دورى جويد از نار طبيعت و خارج گردد از جحيم طبع بر دو قدم شريعت و طريقت در بهشت حقيقت داخل گردد. [پايان‏] وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ و نيست متاع دنيا و نعمتهاى آن مگر اينكه انسان را گول ميزند و مغرور ميگرداند لكن كسيكه بدنيا پشت كند و رو بآخرت نمايد و زيادتر از قدر حاجت از دنيا طلب نكند و بايمان و تقوى خود را از عذاب جحيم نجات دهد فائز گرديده بفيوضات بزرگ از رسيدن بمقامات بهشتى و حشر با اولياء اللّه و نعمتهائى كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه بخاطرى خطور كرده «اللهمّ ارزقنا» لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذىً كَثِيراً در لام «لَتُبْلَوُنَّ» قسم مندرج است كه خداوند قسم ياد ميفرمايد كه البته شما مسلمانها را در مورد امتحان واقع ميسازيم، اشاره به اين كه بمجرد اينكه اظهار ايمان نمائيد از شما پذيرفته نميگردد مگر وقتى كه در مورد امتحان واقع گرديد، و در اين آيه بيان كرده كه شما بچند چيز آزمايش ميگرديد:
1- در مالهاى خودتان بكم شدن و تلف گرديدن يا بزكوة دادن و انفاق نمودن و بردبارى شما در موقع خسران مال و نيز راجع بجمع كردن و ذخيره نمودن كه از كجا بدست آريد و در چه محلى مصرف نمائيد.
2- «وَ أَنْفُسِكُمْ» و نيز شما آزمايش ميشويد در نفسهاى خودتان بصبر در موقع اذيت كفار در جنگ يا در مرض كه صبر و تحمل و بردبارى شما بچه درجه است.
3- «وَ لَتَسْمَعُنَّ» و اينكه سخنان ناهنجار بشنويد از آنهائيكه بآنها كتاب داده شده يعنى يهود و نصارى.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 359

 4- «وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا» و نيز از آنهائيكه شرك آوردند «أَذىً كَثِيراً» سخنانى از مشركين ميشنويد كه از گفتار آنان بسيار متأذى و نگران ميگرديد و شايد مقصود از «أَذىً كَثِيراً» چنين باشد كه شما آزمايش ميشويد از تمام اينها كه گفته شد تا معلوم شود كه در ثبوت ايمان و استحكام آن در چه درجه و پايه‏ئى ميباشيد.
مفسرين گفته‏اند مقصود از «الَّذِينَ أَشْرَكُوا» كعب بن اشرف و اتباع او ميباشند كه رسول صلّى اللّه عليه و آله و اصحاب را هجو كردند و مشركين را در بد گفتن بمسلمانان تحريص مينمودند و غزل ميگفتند و در آن ذكر زنهاى مسلمانان را ميآوردند و آنها را بانواعى بسيار ايذاء ميكردند تا اينكه خداوند او را بدست بعضى از مسلمانان كشته گردانيد و بدرك رسانيد و چون در جاى ديگر در اين تفسير تا اندازه‏ئى شرحش داده شده براى اينكه تكرار نشود از تفصيلش خوددارى نموديم.
و نيز گفته‏اند سبب نزول آيات اين بود كه رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نامه‏ئى بفنحاص بن عازورا بدست ابى بكر فرستاد و او را باسلام دعوت نمود و بنماز و زكات ترغيب كرد و گفت اگر او سخن ناملايمى گفت باو جواب نده تا بمن برگردى ابى بكر رفت و نامه را بوى داد چون وى مطالعه كرد گفت مگر خداى شما بما محتاج است كه از ما چيز ميخواهيد ابو بكر گفت ميخواستم شمشير بكشم سفارش رسول صلّى اللّه عليه و آله بنظرم آمد هيچ نگفتم و برگشتم اين بود كه خداى تعالى اين آيه را فرستاد.
خلاصه اينكه آيه مؤمنين را چنانچه ظاهر است خاطر نشان ميكند كه خداى تعالى شما را بانواع و اقسام بلاها و آفاتيكه از قبل مالتان و جانتان بشما ميرسد و آن اذيتهائى كه از قبل كفار و مشركين از گفتار و ناسزائيها كه نسبت بخودتان و پيمبرتان ميدهند بهمه اينها امتحان ميگرديد.
وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ خطاب متوجه بمؤمنين است كه اگر بر اذيتهاى كفار صبر كنيد و از غير                      
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 360

 فرمان خدا و رسول خوددارى نمائيد و عمل بر خلاف نكنيد اين از ثبات و استوارى بر دين است، اشاره به اين كه از اين دو صفت كه ميتوان گفت اسّ صفات حسنه و مايه تمام صفات پسنديده انسانى است كه ممكن نيست كسى بدون اين دو فضيلت داراى كمال انسانيت گردد ممكن است آدمى در اثر صبر و متانت و تقوى و خوددارى بر آنچه بر خلاف وظيفه مؤمن كامل است عمل كند چنان روح فضيلت و متانت و استقامت در دين و ثبات بر عمل صالح در آن احداث گردد كه داراى قوّت عزم و اراده قوى گردد و همين عزم ثابت و اراده قوى است كه انسان را بمراتب عاليه ميرساند.
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ چنانچه مفسرين گفته‏اند و از آيه نيز ميتوان استفاده نمود در مقام مذمت اهل كتاب است كه با اينكه خداوند از اهل كتاب يعنى يهود و نصارى عهد و ميثاق گرفت كه آنچه در تورات و انجيل است از حلال و حرام و اوصاف نبى خاتم صلّى اللّه عليه و آله براى مردم بيان كنند و چيزى از فضائل او را كتمان ننمايند آنان بر عكس خلاف عهد نمودند «فنبذوه وراء ظهورهم» آنها عهد و فرمان خدا را پشت سر انداختند، اشاره به اين كه حكم خدا را مخالفت كردند و بدست فراموشى سپردند و ابدا بآن نظر ننمودند.
وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ و با عهد و ميثاق خدا مخالفت كردند و آيات كتاب را معامله كردند و آنرا ببهاى اندك بيمقدار فروختند و آن بد معامله‏ئى بود كه كردند زيرا كه آن معامله ربح نداشت بلكه زيان آور بود.
چنانچه گفته‏اند اين عمل عوام و سفله يهوديان بود كه حق را بباطل يعنى بمال بى مقدار دنيا ميفروختند كه چون هر سال از احبار و علمايشان پول ميگرفتند و علمايشان آنها را واميداشتند بر كتمان حق كه مبدأ ضرر برياست آنها بخورد و نيز براى خوش آمدنشان و پول گرفتن از آنها آيات تورات و انجيل را ببهاى‏
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 361
 اندك كه بدست آورند و پنهان ميكردند و عمل آنان چنان ايجاب مينمود كه نعيم جاودانى را بحطام فانى بى مقدار دنيوى تبديل كنند و خود را مورد غضب الهى و سخط او در آورند.
آيه مشعر بر اين است كه اظهار حق واجب است و كتمان آن در مورد لزوم جايز نيست و براى علماء لازم است كه احكام و اصول ديانت را بعوام بفهمانند و در موقع شهادت و فتوا كتمان ننمايند.
از ثعلبى نقل شده كه در تفسير خود گفته حسن و عمّار روايت كرده كه حكم بن عتبه از نجم خزاز روايت كرده كه از على بن أبي طالب شنيدم كه فرمود «حق تعالى فرا نگرفت بر اهل جهل كه تعليم گيرند تا اينكه فرا گرفت بر اهل علم كه تعليم دهند و بعد از آن چهل حديث براى من بيان كرد.
و محمد بن كعب گفته بر عالم حلال نيست كه بر علم خاموش شود و جاهل را كه بر جهل ساكت گردد و بعد از آن در باره عالم اين آيه را تلاوت فرمود «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ الخ» و در باره جاهل اين آيه را خواند «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ».
و از قتاده نيز روايت شده كه آيه مذكور براى بيان عهدى است كه خدا از علماء فرا گرفته كه آنچه ميدانند بگويند و پنهان نكنند زيرا كه كتمان آن مؤدى بهلاكت ابدى است پس واجب است بر هر كس كه عالم بكتاب آسمانى است خواه تورات و انجيل خواه قرآن كه احكام و اوامر آنرا بمردمان برساند و اخفاى آن ننمايد تا بعذاب اخروى گرفتار نگردد. [منهج الصادقين‏] لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا آيه ترجمه شده و واضح است و محتاج بتوضيح نيست، و خلاصه اينكه چنانچه مفسرين گفته‏اند آيه در بيان مذمت كسانى است كه خود را ستايش ميكنند بآنچه نكرده‏اند، و نيز آن ميثاقيكه خداى تعالى از آنها گرفته بود كه اوصاف محمد صلّى اللّه عليه و آله كه در كتابشان آمده بگويند پنهان كردند و دوست دارند كه مسلمانان                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 362

 باعمال نكرده آنان را ستايش كنند و آنها را از علماء و دانشمندان بحساب آرند فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ «لا تَحْسَبَنَّ» اول دو طور توجيه شده بعضى گفته‏اند خطاب بخود رسول است كه تو چنين گمان مكن كه آنان خوشحالند بآنچه كرده‏اند، و بعضى «يحسبن» بياء غائب خوانده‏اند يعنى خود كافرين كه چنين كرده‏اند و بعهد خدا عمل نكردند و دوست دارند ستوده شوند گمان نكنند كه از عذاب نجات يافته‏اند چنين نيست كه گمان كرده‏اند و براى آنها عذاب دردناك آماده شده و گفته‏اند «تَحْسَبَنَّهُمْ» دوم ميشود آنرا تأكيد همان معنى اول گرفت «الَّذِينَ يَفْرَحُونَ» مفعول اول و «بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ» مفعول دوم.
وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ و براى خدا و ملك او و در تصرف او است مملكت آسمانها و زمين و او بر هر چيزى از ايجاد و اعدام آن توانا است.
بعض از مفسرين گفته قريش از يهود پرسيدند معجزه موسى عليه السّلام چه بود گفتند يد بيضاء و عصا و معجزات ديگر را بميان آوردند، از معجزه عيسى [ع‏] سؤال كردند زنده شدن مردگان و شفاء مرضى و باقى معجزات او را گفتند، نزد رسول صلّى اللّه عليه و آله آمدند گفتند ما از معجزات موسى [ع‏] و عيسى [ع‏] خبر يافته‏ايم از تو هم معجزه ميخواهيم اگر كوه صفا را طلا كنى آنرا علامت يگانگى خداى تو ميدانيم و ايمان ميآوريم اين بود كه حق تعالى اين آيه را فرستاد إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ «لِأُولِي الْأَلْبابِ» صاحبان عقلى را گويند كه خالص شده باشد از اوهام.
ظاهرا چون مشركين دليل خواستند براى اثبات وحدانيت و وحدت خداى تعالى اين آيه فرود آمد كه آنها را خاطر نشان كند كه نظر كنند بخلقت و آفرينش آسمانها و زمين و گردش اجزاء عالم و چگونگى در آمدن شب در روز و روز در شب و حركت دورى و عدم استكاك و ولوغ در هم و بهم پيوستگى موجودات و نظامى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 363

 كه در سراسر عالم برقرار است و از وحدت عالم وحدت آفريننده او را بنگرند و نزد شخص عاقل متفكر مخفى نيست كه وحدت صنع دليل بر وحدت صانع است و نيز نظام عالم كه هر چيزى در جاى خود قرار گرفته و حكمتى كه در موجودات و در هر يك از اجزاء عالم در آسمانها و زمين و آنچه بين آنها بنظر ميآيد تماما شاهد بارزى است بر علم و قدرت و حكمت آفريننده آنها الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا ظاهرا آيه در مقام اوصاف و فضيلت صاحبان عقل است كه كسانيكه عقلشان خالص گرديده و از شوائب اوهام خالى شده اوصافشان چنين است كه در همه حال ايستاده و نشسته و بر پهلو خوابيده خدا را ياد ميكنند و در آفرينش و عجائب آفرينش آسمانها و زمين تفكر مينمايند و بزبان حال و قال ميگويند اى پروردگار ما اين عالم مجلل و اين نظام بديع كه در سراسر موجودات سماوى و ارضى پديدار است بيهوده نيافريده‏ئى بلكه غايت و فائده بزرگى در نظر بوده ممكن است گفته شود مقصود از ذكرى كه صاحبان عقل در تمام حالات از حال ايستادگى و نشسته‏گى و موقعيكه بپهلو افتاده‏اند دارند و از آن غافل نميگردند آن ذكر قلبى و سرّى باشد كه با فكر همراهست وقتى انسان در باطن خود على الدوام توجه بمبدء و خداى خود داشته باشد و در تمام حالات متذكر و مشغول ياد او باشد چنين كسى چنين فضيلت و شرافتى براى او پديد آيد و توان گفت كه در تمام حالات مشغول ذكر است.
سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ از صفات «اولى الالباب» يعنى صاحبان عقل اين است كه در مقام مناجات عرض ميكند اى پروردگار ما اين عالم را با اين نظام كه در تمام آن حكمت و مصلحت نمودار است بيهوده خلقت ننموده‏ئى اشاره به اين كه صاحب عقل و دانش بآن نور قلبش و فهم ذكاوتش كه در اثر ذكر و ياد خدا نصيبش شده و قلبش جلاء                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 364

 يافته گويا بنور قلبش براى او پديد ميگردد كه اين عالم مجلل و ايجاد بنى آدم بيهوده خلقت نشده بلكه پشت اين عالم عالمى است و عقب اين پرده اسرارى است و انسان با اين همه اسرار خلقت كه در كالبد او تعبيه شده بمرگ فانى نميگردد چگونه ممكن است تصور شود كه انسانى كه بيد قدرت الهى آفريده شده با اين همه اسراريكه در كمون او است فانى گردد البته چنين نخواهد بود بلكه سرّ بزرگى در نظر است و بايد دار جزائى باشد كه هر فردى بنتيجه اعمال خود برسد و اگر غير از اين باشد وجود انسان لغو و بى ثمر خواهد بود و كار لغو از ساحت كبريائى اله عالم خارج است اين است كه صاحبان عقل على الدوام بقال و حال خداى خود را ميخوانند و نجات از عذاب آتش غضب پروردگارشان را ميطلبند.
رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ مقول قول صاحبان عقل است كه در مقام مناجات ميگويند اى پروردگار ما كسى را كه داخل در آتش كنى او را خوار كرده‏ئى و از نظر رحمت انداخته‏ئى و براى ستمكاران يار و ياورى نيست.
در تفسير روح البيان راجع باين آيات بيانى دارد كه براى توضيح مختصرى از آنرا ترجمه مينمائيم:
و «فَقِنا عَذابَ النَّارِ» يعنى «من عذاب النار» و آن پاداش كسانى است كه آنرا نميشناسند (يعنى نميدانند كه آسمانها و زمين بيهوده آفريده نشده) و گفته فائده فاء در «فَقِنا» آن علم صاحبان عقل است بچيزى كه براى آن آسمانها و زمين آفريده شده و استعاره است و در آن اشاره است بعظمت ذكر خدا و اشاره بسه مرتبه ذكر است: 1- ذكر بزبان 2- تفكر بقلب 3- معرفت بروح زيرا كه ذكر بزبان منجر ميگردد بذكر قلب و آن تفكر است در قدرت خدا و ذكر قلب منجر ميگردد بمقام روح پس باين واسطه حقايق اشياء را ميشناسد و مشاهده ميكند حكم الهى را در خلقت خدا و پس از مشاهده ميگويد «رَبَّنا                        
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 365

 ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا»
 پس سزاوار است كه مؤمن در تمام احوال بزبانش ملازم ذكر خدا باشد تا اينكه بقلبش سرايت نمايد پس برسد بذكر روح و براى او يقين و معرفت حاصل گردد و از ظلمت جهل خلاص شود و منور گردد بنور معرفت و بعضى گفته‏اند معنى «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» براى عوام يعنى نيست معبودى مگر خدا، و براى خواص نيست محبوبى و نه مقصودى مگر خدا، و براى اخص خواص نيست موجودى مگر خدا زيرا كه چنين كسى در اين حالت مستهلك گرديده در بحر شهود پس مشعر بچيزى نيست مگر خداى تعالى و از تفسير صفى نقل شده كه براى توحيد چهار مرتبه است و آن تقسيم است بلب و لب اللب و قشر و براى فشر نيز قشر است و مثل زده‏اند براى افهام ضعيفه بجوز در قشر بالا و قشر سفلى زيرا كه در آن دو قشر است و يك لب و در آن لب روغن است و آن لب لب است.
پس مرتبه اول از توحيد اينكه انسان بزبان بگويد «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» و قلبش خالى باشد از آن يا منكر باشد مثل منافق. دوم اينكه قلب او تصديق كند بمعنى مثل عوام مسلمين و آن اعتقاد است، سوم اينكه آنرا مشاهده كند بواسطه نور الهى و آن اينست كه ببيند اشياء را صادرة من الواحد القهّار.
چهارم اينكه نبيند در وجود الّا وجودا واحدا و آن مشاهدة الصديقين است و آن فناء در توحيد است يعنى او از رؤيت نفسش فانى گرديده.
پس اولى موحد است بمجرد زبان و فائده آن حفظ مال و جان او است در دنيا از شمشير، و الثانى موحد است بمعنى اينكه بقلبش معتقد است بمفهوم لفظ آن و قلبش خالى از كذب است بآنچه اعتقاد كرده و عقد قلب بر آن بسته لكن انشراحى و انقباضى براى او نيست و اين حفظ ميكند صاحبش را از عذاب آخرت اگر با اين حال بميرد و بواسطه معاصى ضعيف نشده باشد.
و سوم موحدى است باين معنى كه مشاهده نميكند مگر فاعل واحد را وقتى براى او مكشوف گرديد كه بالحقيقة فاعلى براى او نيست اينطوريكه بر او
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 366
 هست زيرا كه چنين كسى عقد قلب بسته و بهمين عقد قلبى است كه در ضعيف كردن معاصى حيله ميكند كه آنرا تحليل كند و آنرا بدعت نامند.
چهارم موحّد است بمعنى آنكه نمى‏بيند غير از واحد و اين غاية القصوى است در توحيد.
پس اول مثل پوست اول است در جوز و دوم مثل پوست دوم است در آن و سوم مثل لبّ آن و چهارم مثل روغنى است كه از آن جوز و بادام بيرون ميآورند و همين طور كه پوست اول جوز فائده‏ئى در آن نيست و تلخ است همين طور توحيد بمجرد زبان فائده‏ئى در آن نيست لكن مدتى براى حفظ لب لازم است و همچنين مجرد اعتقاد مفهوم بدون كشف كثير النفع است نسبت باول كه مجرد نطق بلسان باشد و ناقص القدر است نسبت بكشف و المجاهدة كه انشراح قلب و باز شدن صدر و اشراق نور حق تعالى در آن پديد گردد و همين است مراد قوله تعالى «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ» و نيز قوله تعالى «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ» و همان طور كه لب نفس است نسبت بقشر زيرا كه آن مقصود است لكن باز خالى نيست از شوب نسبت بروغن آن همچنين اين توحيد خالى نيست از ملاحظه غير و التفات بكثرت مخلوقات نسبت بكسيكه نبيند مگر واحد حق را. [پايان‏] بروايتى معصوم فرموده «لا تتفكروا فى اللّه فانكم لا تقدرون قدره» ميگويد در ذات خدا تفكر نكنيد كه شما بقدر او نرسيد- و او را بسزاى او نشناسيد، و مبادى جلال و عظمت او را در نيابيد- نه از آنكه جلال او پوشيده است بر خلق بلكه از آنكه بس ظاهر و روشن است، و بصيرت آدمى بس ضعيف و عاجز طاقت دريافت آن ندارد بلكه در آن مدهوش و متحيّر و سرگردان ميشود، همچون خفاش كه بروز بيرون نيايد از آنكه چشم او ضعيف است، طاقت نور آفتاب ندارد- اين خود درجه عوام است، اما بزرگان و صديقان را قوت اين نظر باشد گاه گاه اما بر دوام نه- همچون مردم كه در قرص آفتاب يك نظر ميتوانند كرد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 367

 اما بيش از يك نظر نه كه اگر مداومت كند بيم نابينائى بود، پس اگر خواهد كه تفكر كند در عجائب صنع وى ميكند كه هر چه در وجود است همه نورى است از انوار قدرت و عظمت حق جلّ جلاله، و اگر طاقت ديدن قرص آفتاب بر دوام ندارد، طاقت ديدن شعاع نورى كه بر زمين است را دارد و از آن جز روشنائى و دانائى نيفزايد. [تفسير كشف الاسرار]                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 368

 [سوره آل‏عمران (3): آيات 193 تا 200]
رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ (193) رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ (194) فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا فِي سَبِيلِي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ (195) لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ (196) مَتاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (197)
لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ (198) وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعِينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ (199) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (200)
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 369
 [ترجمه‏]
اى پروردگار ما بدرستيكه شنيديم ما نداى ندا كننده را كه ميخواند خلق را بسوى ايمان و ايمان آورديم اى پروردگار ما پس گناهان ما را بيامرز و بديهاى ما را بپوشان و ما را با نيكوكاران بميران (يعنى با آنها محشور گردان [193]
اى پروردگار ما بما عطاء نما آنچه را كه از قبل رسولانت بما وعده داده‏ئى و ما را روز قيامت رسوا مگردان همانا تو خلف وعده نخواهى كرد [194]
پس پروردگار آنها دعاى آنان را اجابت كرد (و فرمود) من عمل هيچ عمل كننده‏ئى از شما (مؤمنين) را مرد باشد يا زن ضايع نميگردانم بعضى از شما از بعض ديگريد آنكسانيكه از وطنشان مهاجرت كردند و از شهرشان بيرونشان كردند و در راه رضاى من اذيت كشيدند هم كشتند و هم كشته شدند البته گناهان آنها را ميپوشانم و البته آنان را داخل ميگردانم در بهشتهائى كه از زير (درختها يا غرفه‏هاى آن) نهرها جريان دارد اين پاداشى است از جانب خدا و نزد خدا است ثواب نيكو [195]
اى رسول رفت و آمد كسانى از كفار در شهرها تو را نفريبد [196]
زندگانى دنيا تمتعى است اندك پس از آن جايگاه آنها جهنم است و آن بد قرارگاهى است [197]
لكن كسانى كه خدا ترس و پرهيزگار شدند براى آنها بهشتهائى آماده شده كه از زير آن نهرها جريان دارد و جايگاه جاودانى آنها است كه از نزد خدا پيش‏كش شده و آنچه نزد خدا است براى نيكوكاران بهتر است [198]
و همانا بعضى از اهل كتاب كسى است كه بخدا و آنچه بسوى شما (مؤمنين) فرود آمده و آنچه بسوى آنها نازل شده ايمان ميآورند در حاليكه خاشع و متواضعند براى خدا و آيات را ببهاى اندك نفروشند چنين جماعتى پاداش آنها نزد پروردگار آنها است و خدا حساب بندگان را بسرعت ميكشد [199]
اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد صبر كنيد بر اطاعت خدا و بالخصوص در جهاد با كفار و آماده باشيد براى جهاد در سر حدّها و پرهيزگار باشيد شايد رستگار شويد.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 370

 (توضيح آيات)
رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا گفته‏اند ايقاع فعل بر مسمع و حذف مسموع بجهت دلالت وصف مسمع است و مسموع در آن مبالغه است و در تنكير منادى و اطلاق آن و بعد از آن در تقييد آن بايمان تعظيم و تفخيم شأن منادى است زيرا كه هيچ منادى ايمان نيست.
و اينكه اين منادى كيست اكثر مفسرين گفته‏اند آن محمد صلّى اللّه عليه و آله است كه مردم را بايمان دعوت كرده.
و محمد بن كعب قرطى و قتاده گفته‏اند آن قرآن است زيرا كه بسيارى از افراد بشر رسول را نديده‏اند لكن قرآن بآنها رسيده.
هر كدام باشند نظر باطلاق آيه بهتر اين است كه گفته شود منادى حقيقى ربّ العالمين است كه بزبان رسولان و سفراء خود مردم را بايمان ميخوانند و مناديان مخفى از روحانيين و بشر بقول و عمل و بزبان و دل در ظاهر و در خفاء على الدوام در گوش دل مردم طنين اندازند كه بپروردگار خود ايمان آريد و براى او شريك قرار ندهيد زيرا كه دل محل وديعه الهى است و نيز فطرت بشر بر توحيد است اگر غرض و مرض در او نباشد انسان بفطرت اوليه خود روى دلش بسوى پروردگارش ميباشد و بسوى او نگران است و حرف حق را بدل و جان ميپذيرد.
اين است كه آنهائى كه دلشان در اثر دوام ذكر خدا كه وصفشان در آيه پيش گذشته كه آنها در همه حال ايستاده و نشسته و بپهلو خوابيده مشغول ذكر خدايند شايد چنين اشخاصى «باذن واعيه» و آن گوش تصفيه شده و بنور ايمان پر گرديده آن نداى مخفى را ميشنود اين است كه دلشان بآب رحمت الهى پر گرديده بزبان و دل گويند «فَآمَنَّا» پس گويند:
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 371
رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ در دل و جان و زبان بياد حق تعالى مشغول و در مقام مناجات ميگويند اى پروردگارا ما ايمان آورديم پس گناهان و لغزشهاى ما را عفو كن و ما را بميران با نيكوكاران از صالحين بندگان خود.

رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ و نيز آيه مقول قول ذاكرين است كه در مقام دعا و طلب حاجت از قاضى الحاجات عرض ميكنند خدايا ما بدل و جان شنيديم مناديان كه در وادى شريعت ما را خواندند «وَ أَنِيبُوا إِلى‏ رَبِّكُمْ» و بازگشتيم و گردن نهاديم چه ميشود كه از راه لطف بار ديگر ما را بخوانى و اين دل مرده ما را زنده كنى كه بما وعده داده‏ئى «دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ» و بما عطاء كن آنچه را كه بتوسط رسولان خود بما وعده داده‏ئى از نعمتهاى دنيوى و اخروى و آن مقامات محموده و بهشتهاى موعود و ما را در قيامت در اثر مخالفت و اعمال زشتمان نزد بندگان صالح خود از انبياء و اولياء و صلحاء مؤمنين خوار مگردان.
إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ بعضى از مفسرين گفته اين كلام مستأنف است يعنى تو خلاف نكن وعده‏ئى كه بمؤمن داده‏ئى كه او را ثواب دهى و دعاى او را اجابت نمائى و با اينكه معلوم است هيچ وقت خداى تعالى خلف وعده نخواهد نمود چنين كلامى از اهل تقوى از جهت انقطاع بخدا و تضرّع و شكسته نفسى است بسوى او مثل قوله تعالى «رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ» با اينكه محققا حكم خدا حق است.
فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ «فَاسْتَجابَ» متفرع بر دعاء و مناجات اولى الالباب است كه پس از اينكه آنها بزبان حال و قال پروردگار خود را از روى نياز و دعا خواندند بآنها خاطر نشان ميكند كه بدانند وعده خدا حق است كه «اجيب دعوة المضطرين» اجابت ميكنم دعوت هر كس را كه روى دل بمن آرد و اينكه ضايع نميكنم عمل هيچ                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 372

 عمل كننده‏ئى را مرد باشد يا زن.
بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ بعضى از شما از بعض ديگر ميباشند يعنى همه از مرد و زن در انسانيت مشتركيد و مناط صحت ايمان و عمل است زن از مرد پيدا شده و مرد از زن و همه از يك پدر و مادر.
از ضحاك نقل شده كه گفته يعنى هيچ فرقى در طاعت بين مردان و زنان نيست و از روى خلقت يكى ميباشند و از روى اطاعت يكى هستند هر كس اطاعت كند اگر مرد باشد يا اگر زن ثواب يابد و اگر معصيت كند جزاء يابد اگر خدا عفو كند اگر مرد باشد اگر زن در اينجا هيچ فرقى نيست فرق بعلم است و عمل اما علم قوله تعالى «وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» و قوله تعالى «هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ» و اما العمل فقوله تعالى «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» و قوله تعالى «امّن هو قانت آناء الليل و اطراف النهار الخ».
و از حضرت رسول عليه السّلام روايت شده كه‏
 «الناس كاسنان المشط»
مردم مثل دندانه‏هاى شانه‏اند يعنى بهم پيوسته و مساويند سعادت و فيروزمندى در اثر ايمان و تقوى پديد ميگردد.
فَالَّذِينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا فِي سَبِيلِي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا آيه مشعر بر اين است كه از بين مؤمنين كسانى را از باقى بزيادتى فضل و اجر بر عملشان اختصاص داده و آنها مجاهدين فى سبيل اللّه ميباشند.
و ميتوان آنان را به پنج دسته قسمت نمود: اول «فَالَّذِينَ هاجَرُوا» آنهائى كه باختيار از وطنشان بيارى رسول صلّى اللّه عليه و آله از مكه بمدينه در عقب آن بزرگوار دست از مال و اولاد و وطن مألوف خود برداشتند.
دوم «وَ أُخْرِجُوا» و آنها را كه مشركين از وطنشان بيرونشان كردند مثل جعفر عموى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و بعض ديگر كه در اثر ظلم مشركين از مكه بحبشه رفتند كه از ستم كافرين در امان باشند و خود رسول كه از ترس مشركين شبانه                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 373

 از مكه فرار كرد.
سوم «و اوذوا فى سبيلى» و آنهائى كه در راه اطاعت حق تعالى و حفظ ايمان چه مقدار رنج كشيدند مثل بلال و صهيب كه گفته‏اند آنها را بانواع و اقسام اذيت بشتم و ضرب آزار نمودند.
چهارم «وَ قاتَلُوا» و نيز آنهائى كه با دشمن جنك كردند و هيچوقت پشت بدشمن نكردند مثل امير المؤمنين و بعض ديگر چنانچه موافق و مخالف گفته‏اند كه حضرتش در جنك احد در يارى دين هفتاد ضربت ببدن مباركش وارد آمد و از جنگ فرار ننمود.
پنجم «وَ قُتِلُوا» و نيز آنهائى كه در يارى اسلام جنگ كردند و كشته شدند مثل حمزه و ساير شهداء.
لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ظاهرا آيه مهاجرين و مجاهدين فى سبيل اللّه را اختصاص ميدهد بمزيد عنايت زيرا كه در آيه قبل بطور اطلاق فرموده «أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏» يعنى خداى تعالى اجر و پاداش هيچ عمل كننده‏ئى را مرد باشد يا زن ضايع و بى ثمر نميگرداند پس از آن «بفاء تفريع» مهاجرين و مجاهدين را بذكر تخصيص ميدهد كه آنهائيكه مهاجرت كردند و كشتند و كشته شدند «لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ» تا آخر آيه كه آنها بمزايائى از باقى مؤمنين امتياز يافته‏اند: 1- همين عملشان كفاره گناهان آنها ميشود و لو اينكه توبه نكرده باشند و ظاهرا اين فضيلت را اختصاص ميدهد بهمان مهاجرين و مجاهدين و باقى مؤمنين را چنين فضيلتى نيست كه بايستى از گناهانشان توبه كنند» و ديگر بلام «لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ» كه قسم در آن مندرج است و نون تأكيد بخشش آنها و دخول آنها را در بهشتهائى كه موصوف كرده بنهرهاى جارى و آنرا مؤكد گردانيده بقوله تعالى «ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» اشاره به اين كه اينها ثواب و بخششى است از نزد خدا، اين طور بيان چنين ارائه ميدهد كه پاداشى كه بمجاهدين     
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 374
عطاء ميشود اضافه بر عمل آنها است كه ثواب عملشان بجاى خود خداوند تفضلا ثوابهاى بى اندازه‏ئى نآنها عطاء مينمايد و شاهد بر آن قوله تعالى «وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ» كه از آيه استفاده ميشود كه آن بزرگواران «عنديت» دارند نزد خداى تعالى مثل ملائكه مقربين.

و چنانچه ظاهر است تمام اين وعده‏ها و تفضلاتيكه نسبت بمجاهدين خاطرنشان ميكند براى تشويق آنها است كه بدانند بفداكارى و مشقتهاى خودشان كه بمال و جانشان در راه خدا دادند و بيرق اسلام را بلند كردند چه سعادتى نصيبشان گرديد و عمل آنها نزد پروردگارشان چه بسيار ذى قيمت و پاداش بى اندازه براى آنها مهيا گرديده.
لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ مفسرين گفته‏اند كه اين آيه راجع بمشركين عرب آمده اصحاب گفتند اى عجب كفار در نعمت و فراهيت و حسن تجارت و لهو و لعب ميگذارنند و مسلمانها از گرسنگى مشرف بمرگند اين بود كه خداى تعالى اين آيه را فرستاد و بظاهر خطاب برسول است كه اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تو را مغرور نگرداند رفتن و آمدن كافرين براى تجارت در شهرها لكن مقصود مؤمنين ميباشند كه رفت و آمدن مشركين با يهوديها بنا بر قولى آنها را فريب ندهد و بنا بر ظاهر كه خطاب بخود رسول است كه با اينكه حق تعالى ميدانست كه رسول او هيچ نظر بدنيا و اين عاريت سرا نداشت كه بمال و رياست و خوشى جسمانى مشركين و كافرين مغرور گردد يا اينكه اصلا اعتنائى بدنيا و تنعم آن داشته باشد، شايد مقصود ثبات بر آن و تأكيد در آنست كه مبادا نعمت دنيوى در نظرت بزرگ آيد مثل قوله تعالى «وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ» كه اين طور خطابات براى تأكيد و اهميت مطلب است مَتاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ مال و متاع دنيا و آنچه آدمى از نعمتهاى دنيوى بدست آرد يك متاع و نعمت اندكى است كه نسبت بنعمتهاى آخرت چيزى بحساب نميآيد پس از آن                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 375

 جايگاه كافرين جهنم و دار عذاب است و آن بد جايگاهى است.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله روايت است كه فرموده نيست آنچه در دنيا است در جنب آخرت مگر مانند آنكه يكى از شما انگشت خود را در دريا فرو برد بس بايد بنگرد كه از دريا چه بانگشت او چسبيده و با وجود قلت سريع الزوال است و باسرع زمان زائل ميگردد پس كفار هر قدر و هر چند در تحصيل نعم محقر دنيوى تازند عاقبت آنرا دربازند. [پايان‏] لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ پس از آنكه رسول صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنين را خاطر نشان ميكند كه متاع نا چيز دنيا كه بهره‏ئى بكافرين داده شده شما را فريب ندهد زيرا كه آن بهره‏ئى است كه سر آمد آنان را بدار عذاب و جهنم ميكشاند.
لكن كسانيكه نگاه داشتند فرمان پروردگارشان را و از ياد حق تعالى غفلت ننمودند براى آنها آماده و مهيا گرديده بهشتهائى كه از زير درختها يا غرفه‏ها يا هر دو على الدوام آب و شير و عسل چنانچه در جاهاى ديگر گفته شده جريان دارد [خالدين فيها] بالاترين نعمت بهشتيان خلود آنها است در بهشت كه دار كرامت الهى است چنانچه بالاترين عذاب كفار خلود آنها است در جهنم «نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» «نُزُلًا» حال است از جنات و عامل در آن طرف و «نزل» آن چيزى را گويند از طعام و شراب و مأكولات كه اول ورود مهمان پيش كش او نمايند يعنى بهشت و نعمتهاى آن پيش كشى اهل تقوى چنين بهشتهائى و كراماتى از نزد پروردگارشان باشد كه آنها را گرامى داشته آيا چه خواهد بود مقام و منزلت آنها و آن نعمت بزرگى كه در آن نزد پروردگارشان مقام دارند نميتوان گفت مگر آنچه را كه بمتقين وعده داده در قوله تعالى «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ» و قوله تعالى «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ» همين است الطاف الهى و همين است «عنديت» كه بآن اشاره فرموده «و ما عند اللّه‏
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 376
 خير للابرار.
وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ در شأن نزول آيه از جابر و قتاده و ابن عباس روايت شده كه چون نجاشى پادشاه حبشه بود بنام اصحبه كه بمعنى عطيه است و مخفيانه بپيغمبر صلّى اللّه عليه و آله ايمان آورده بود وفات كرد جبرئيل رسول را از فوت او خبردار نمود حضرت صحابه را جمع كرد و فرمود بيائيد تا بر برادر خود كه در غير زمين شما فوت شده نماز گذاريد و بمقبره بقيع آمد حق تعالى حجاب را از پيش روى رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برداشت تا جنازه او را در حبشه ديد منافقين گفتند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر كسيكه او را نديده نماز ميخواند كه از ترسايان حبشه است و هرگز او را نديده.
عطاء گفته آيه در چهل مرد از اهل نجران آمده كه از بنى حارث بن كعب بودند و سى و دو مرد از حبشه و هشت مرد از روم كه ايشان بر دين عيسى عليه السّلام بودند و بمحمد [ص‏] ايمان آوردند.
ابن جريح و ابن زيد گفتند كه در باره عبد اللّه بن سلام و تابعين او آمده.
مجاهد گفته آيه راجع بمؤمنين اهل كتاب آمده كه در وصف جمله آنها گفته از اهل كتاب كسى هست كه بخدا ايمان آورده و «لَمَنْ» نكره موصوفه است كه آنكسى كه بخدا و كتاب شما قرآن ايمان آورده و نيز بتورات و انجيل ايمان دارد «خاشِعِينَ لِلَّهِ» در حاليكه متواضعينند نسبت بخدا.
لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلًا شايد مقصود چنين باشد كه آيات تورات و انجيل را كه در وصف محمد [ص‏] آمده را بپول اندك نميفروشند.
أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ «أُولئِكَ» اشاره بآن اهل كتابى است كه از يهود و نصارى كه بخدا و بتمام پيمبران و كتابهاى آسمانى ايمان آوردند.
و نظر بعظمت عمل آنان است كه اجرشان «عنديت» و خصوصيت پيدا                        
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 377
 نموده نزد پروردگارشان و آن اجر و پاداشى است كه وعده فرمود «أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ».
إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ همانا خداوند بزودى و بسرعت حساب مؤمنين را خواهد كشيد اشاره به اين كه خداى تعالى نظر بلطف و رحمتى كه نسبت بمؤمنين دارد روا نميدارد كه ايشان در دادگاه عدل الهى و پاى ميزان حساب معطل گردند و بسرعت بحساب آنها رسيدگى ميكند تا اينكه زود بثواب و درجات بلند خود نائل گردند- و گفته‏اند كه حق تعالى همه خلايق را در يك موضع جمع ميكند و بيك نداء در آن واحد با همه سخن گويد و هر كسى مخصوص خود را از آن ميفهمد و تخصيص دادن اهل كتاب براى اينست كه آنان مطمئن گردند كه جزاء اعمالشان متوقّر و بسيار خواهد بود تا اينكه از سرزنش اقوامشان دلتنك نگردند و همين طور كه آيه بالا در مذمت آن كسانى از اهل كتاب بود كه آنها حق را كتمان كردند و بپول اندك بى‏مقدار دنيا آيات تورات و انجيل را كه راجع بنبىّ خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود فروختند، اين آيه در مقام فضيلت آنهائى است از اهل كتاب كه برسول اسلام ايمان آوردند و اظهار حق نمودند.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا «صبر» حبس نفس است بر مكروه، در آيه بمؤمنين امر بصبر فرموده و آنرا بسه جمله مؤكد گردانيده: اول بطور اطلاق فرموده «اصْبِرُوا» اى مؤمنين صبر كنيد يعنى در تمام سختيها و ناراحتيها كه بر خورد مينمائيد خوددارى نمائيد چون بدون صبر و تحمل مشاق هيچ عمل بنتيجه نميرسد، و چنانچه معلوم است مظفريت بدون صبر و بردبارى و ثبات در شدائد و بليات و دوام بر عمل كسى را ميسر نميگردد، در جاى خود مدلل گرديده كه هر جا صبر بطور اطلاق گفته شود منصرف بسه قسم ميگردد: صبر در طاعت، صبر در بليات و مصائب و صبر در ترك معاصى و خوددارى كردن از آنچه در عقل و شرع مذموم و منهى عنه است، و مفسرين                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 378

 نظر بجمله «صابِرُوا وَ رابِطُوا» «اصْبِرُوا» را حمل بر صبر بر ايمان و بر عبادات كرده‏اند، لكن ظاهرا براى اين تخصيص وجهى نيست زيرا كه آن دو جمله بعد «صابِرُوا وَ رابِطُوا» ميشود مؤكد «اصْبِرُوا» باشد يا تخصيص پس از تعميم باشد «وَ صابِرُوا» بعض مفسرين گفته‏اند مقصود صبر بر جهاد با دشمنان دين است و بعضى تعميم داده‏اند كه آيه امر فرموده بجنگيد با دشمنان دين و با دشمنان نفس خودتان از هواهاى نفسانى و شياطين و چون صبر بر مخالفت هوا و ميولات نفسانى شديدتر است اين است كه به «صابِرُوا» امر بصبر را مؤكد گردانيده زيرا كه هم جهاد در دار الحرب با كفار و هم جهاد با نفس از تمام اقسام صبر مهم‏تر است اين است كه ب «صابِرُوا» امر بصبر را مؤكد گردانيده.
 «وَ رابِطُوا» بقولى يعنى ساخته و آماده باشيد براى جنك با كفار و گفته‏اند مرابطه آنست كه لشگر اسلام در سر حدهاى شهر اسلام اسبها و اسلحه‏هاى خود را آماده بگذارند تا از اذيت كفار جلوگيرى نمايند.
و بنا بروايتى انتظار نماز است بعد از نمازى كه خوانده يعنى مهيّا و آماده باشد براى نماز بعد.
از جابر روايت كرده‏اند كه گفته هر كس يك روز در راه خدا مرابطه كند ميان او و دوزخ هفت خندق پديد آيد كه فراخى هر يك چند برابر آسمان و زمين باشد.
از بعضى از مفسرين است كه گفته «اصْبِرُوا» امرهاى اين آيه اطلاق دارد شامل ميگردد تمام صبرها را از صبر بر طاعت و صبر بر شدائد و صبر بر ترك معصيت همه را شامل ميگردد و مراد از آن صبرهاى فردى است بدليل اينكه آنرا در مقابل صبرهاى اجتماعى قرار داده و «صابِرُوا» صبر اجتماعى است و گفته بديهى است كه صبر و تحمل عمومى و همه‏گانى از نظر قدرت و نيرو و اثر بالاتر از صبر و تحمل فردى است و اين مطلب محسوس است كه فرد بتنهائى و جدائى از اجتماع با فردى كه در اجتماع و وابسته بآن است خيلى تفاوت دارد                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 379

 چه آنكه در طرف اجتماع و همكارى‏هاى اجتماعى است كه قدرتهاى فردى بيكديگر پيوند شده و نيروى عظيمى بوجود ميآورد.
 «وَ رابِطُوا» اين كلمه از نظر معنى اعم از معنى مصابره است و بطور كلى مراد اين است كه انسان چه حال آسايش و راحتى و چه در بلاء و سختى لازم است كه قدرتهاى معنوى خود را روى هم ريخته و كليه شئون حياتى خويش را در پرتو يك تعاون و همكارى اجتماعى بسامان برساند.
و چون اين همكارى اجتماعى بمنظور نيل بسعادت واقعى دنيا و آخرت است پس از كلمه «رابِطُوا» بلافاصله جمله «وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» آورده شده و بديهى است كه يك سعادت واقعى و كامل جز در پرتو همكارى اجتماعى ميسّر نيست چه آنكه در غير اين صورت اگر هم سعادتى بدست آيد يك سعادت كامل و همه جانبه نخواهد بود. الميزان [پايان‏] وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ امر بمؤمنين است كه اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد بترسيد از اينكه مخالفت نمائيد امر و نهى خدا را شايد كه رستگار شويد و خود را از قبايح و آنچه بر خلاف امر خدا است باز داريد و در موقع نزول بلاء و مصيبات خوددارى نمائيد و گفتار خلاف يا عمل ناروائى در آن زمينه ننمائيد و در مشقت طاعات و عبادات كوشش كنيد و خود را در مقابل فرمان حق تعالى و مجاهدات از نبرد با دشمنان دين و دشمنان باطن خود يعنى شيطان و نفس امارة بالسوء مجاهده نمائيد و خود را محكم ببنديد تا اينكه مستعد فيوضات الهى گردانيد و قلب و دل شما بنور ايمان و تقوى روشن گردد.
در كشف الاسرار گفته اين باز مرهى ديگر است و نواختى ديگر نداء فضيلت و خطاب كرامت و رهى را گواهى دادن بايمان و طاعت «اصْبِرُوا» خطاب با نفس است «صابِرُوا» با دل است «رابِطُوا» با جان است» نفس را گويد بر طاعت و خدمت صبر كن، دل را ميگويد بر بلاء و شدت صبر كن، جان را ميگويد با                       
خزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 380

 سوز شوق و درد مهر صبر كن «و اللّه هو الصبور» از اين زندان اگر خواهى كه چون يوسف برون آئى بدرد دورى يوسف صبورى چون زليخا كن و گفته‏اند «اصبروا فى اللّه و صابروا باللّه و رابطوا مع اللّه» صبر فى اللّه صبر عابدان است در مقام خدمت باميد ثواب، صبر باللّه صبر عارفان است در مقام حرمت بآرزوى و صال، صبر مع اللّه صبر محبان است در حال مشاهده در وقت تجلى ديده در نظاره نگران و دل در ديده حيران و جان از دست مهر بفقان.
 [پايان‏]
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 381
از خوانندگان گرامى خواهشمندم كه علاوه بر اين غلطنامه اگر باغلاط ديگرى بر خورديد از آنچه در چاپ رخ داده يا از قلم مصحح سر زده پس از مطالعه با نظر عيب پوشى تصحيح فرمائيد.

صفحه/ سطر/ غلط/ صحيح 3/ 4/ فرشتكار/ فرشتگان 5/ 4/ و يعلم و ما يعلم 8/ 11/ بزيور خود/ بزيور وجود خود 165/ 5/ نكرديد/ بنگريد 165/ 19/ انظار/ انتظار 166/ 9/ بتغ/ بتيغ 169/ 20/ مبتداء/ مبتداء 173/ 18/ و زدره‏ئى/ و ذره‏ئى 212/ 13/ آنهاييكه/ آنهائيكه 222/ 6/ بنيه/ بيّنه 223/ 8/ اگر/ اگر اهل كتاب 232/ 17/ الار/ النار 250/ 20/ حهاد/ جهاد 295/ 9/ شويه/ شويد 298/ 18/ كركون/ دگرگون 299/ 21/ جز/ اذ جز 360/ 3/ مبدء/ مبادا