کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
آل‏عمران:آيات130 تا 161 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 256
 [سوره آل‏عمران (3): آيات 130 تا 139]

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (130) وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ (131) وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (132) وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ (133) الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (134)

وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (135) أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ (136) قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (137) هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ (138) وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (139)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 257

 [ترجمه‏]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد ربا نخوريد در حالتى كه چند برابر بر منافعتان افزوده شود و از خدا بترسيد شايد رستگار گرديد [130]

و بپرهيزيد از آنعذابيكه براى كافرين آماده شده [131]

و خدا و رسول را اطاعت كنيد شايد كه شما مورد ترحم گرديد [132]

و سرعت كنيد بسوى اسباب آمرزش از پروردگارتان و بهشتى كه پهناى آن بقدر آسمانها و زمين است و براى پرهيزكاران آماده شده [133]

آنكسانيكه در سختى و آسانى مال خود را انفاق ميكنند و نيز كسانى كه در مورد خشم غيظ خود را فرو مينشانند و از مردم گذشت ميكنند و خدا نيكوكاران را دوست ميدارد [134]

و آنهائى كه هرگاه عمل ناشايسته‏ئى كردند يا بنفس خود ستم نمودند خدا را ياد كردند و براى گناهانشان طلب آمرزش نمودند و كيست كه گناهان را بيامرزد مگر خدا و بر آنچه خطا كرده‏اند اصرار نكردند (يعنى تكرار نميكنند) در حاليكه زشتى گناه را ميدانند [135]

آن گروه پاداش ايشان آمرزش است از پروردگارشان و بهشتهائى كه نهرها از زير درختان آن جريان دارد در حالى كه در آن بهشت جاويدانند و چه نيكو است پاداش عمل كنندگان [136]

بتحقيق كه پيش از شما واقعه‏هائى گذشته پس شما در زمين گردش كنيد و بنگريد كه چگونه بود سر انجام تكذيب كنندگان [137]

اين نظر كردن براى مردم دليلى است روشن و پند و اندرز است و براى پرهيزكاران هدايت است [138]

و اى مؤمنين سست نشويد و غمناك نگرديد در حاليكه شما علوّ و برترى داريد اگر در ايمان ثابت قدم باشيد [139]

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 258

 (توضيح آيات)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً خطاب بمؤمنين است كه اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد ربوا نخوريد در حاليكه افزوده و چند برابر باشد اضعاف در پول است و مضاعفه در مدت در مجمع البيان گفته ربوا زيادتى بر اصل مال است بتأخير از مدتيكه تعيين شده و بقولى آن ربواى زمان جاهليت است. [عطا و مجاهد] و در اضعافا مضاعفة دو قول از مفسرين نقل شده: 1- زياد كند ربوا را بتأخير مدت پس از مدت براى زيادتى ربوا كه هرگاه مدت تأخير رسيد بر آن بيفزايد 2- اموال شما را بر اموال خودش اضافه نمايد و در آن داخل كند هر معامله حرامى را براى اينكه مالش زياد گردد.

و وجه تحريم ربوا آن مصلحتى است كه خداى تعالى عالم بر آن است و در آن مصلحت تقريبا وجوهى گفته شده:

1- براى اينكه ربوا از بيع جدا گردد در سوره بقره «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا) 2- براى او وقت تعيين ميكند و اختصاص بآن ميدهد براى بدل گرفتن آن و اين منافى مكارم اخلاق است كه بايد قرض داده شود و منتظر باشد وقتى را كه مديون بتواند عوض بدهد بدون زياده و اين چنين از ابى عبد اللّه عليه السّلام روايت شده.

و اينكه در اينجا تحريم ربوا را اعاده نمود با اينكه در سوره بقره ذكر شده براى دو امر است يكى تصريح بنهى پس از اخبار بتحريم وى براى اينست كه حرمت آن در منتهى درجه باشد و تأكيد نهى در احتراز از آن است و ديگر براى اين است كه ربوا باضعاف مضاعفه منجر نگردد.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ- وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ پرهيز كنيد از معصيت آن و بقولى بپرهيزيد از عقاب بر معصيت آن                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 259

 (لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) تا اينكه نجات يابيد بآنچه بشما ميرسد آنچيزى را از ربوا كه معامله گرده‏ايد و فائز گرديد بثواب بهشت (اى مؤمنين) بپرهيزيد از آن ماليكه ايجاب ميكند داخل گرديدن بآتش را آن آتشى كه مهيا و آماده شده براى كافرين.

و اينكه اختصاص داده آماده شدن آتش را براى كافرين براى اين است كه آتش بالذات براى كافرين است و بالتبع براى گنه‏كاران از مؤمنين مثل قوله تعالى «أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ» و معلوم است غير متقين از اطفال و مجانين داخل ميگردند.

و حسن گفته تخصيص كفار بمعدّ بودن آتش براى آنها مانع نيست از مشاركت غير آنها با آنها چنانچه تخصيص مرتدين بسياهى صورت مانع نيست از مشاركت غير آنها از سائر كفار با آنها و مثل آن در قرآن بسيار است و تخصيص دادن چيزى بذكر دلالت ندارد بر اينكه آنچه غير او است بخلاف آنست.

وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ و اطاعت كنيد خدا را در آنچه بشما امر نموده و اطاعت كنيد رسول را در آنچه براى شما مشروع گردانيده (لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ) يعنى اطاعت كنيد شايد رحم گرديده شويد و مورد عذاب واقع نگرديد.

اگر گفته شود اگر اطاعت رسول همان طاعت خدا باشد وجه تكرار چيست؟

گوئيم تكرار براى دو چيز است يكى طاعت رسول است در آنچه ميخواند با قصد بطاعت خدا، و ديگر چنين گفته تا دانسته شود اينكه كسيكه اطاعت كند رسول را در آنچه او را ميخواند پس او مبادرت كرده بسوى امر خدا.

و در وجه اتصال اين آيه بآيات قبل دو قول است: يكى اتصال امر بطاعت بنهى از اكل ربوا پس گويا گفته بس اطاعت كنيد خدا را در آنچه شما را نهى كرده از اكل ربوا و غير آن، دوم آنچه را كه محمد بن اسحاق گفته كه مقصود معاقبه و مجازات كسانى است كه در روز احد مخالفت كردند رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را در حفظ                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 260

 مراكزشان و آنرا محافظت ننمودند و مشغول باخذ غنيمت شدند و اين سبب شكست خوردن اصحاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گرديد. [پايان‏] خلاصه چنانچه در سوره بقره آيه 276 راجع بآيه «الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلَّا كَما يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ» گفته شده كه آدم ربا خوار را تشبيه نموده بآدم ديوانه كه شيطان وى را مس نموده و از خرد بيگانه گرديده اشاره به اين كه ربا خوارگى با عقل و خرد منافات دارد زيرا ماليكه ميشود از طريق معامله بيع و شراء زياد كرد و مردم را در رفاهيت انداخت چگونكه آدم عاقل بربا ميدهد و راكد ميگذارد كه اضافه بر اينكه نموّى نكند خود مال نيز ممكن است تلف گردد اين است كه فرموده «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا» چنانچه هر عاقلى كه قدرى در احكام شرع تدبر كند بطور وضوح ميداند و ميفهمد كه تمام قوانين شرع مطهّر اسلام مطابق با عقل و منطق است اگر در جامعه‏ئى معامله ربوا شيوع پيدا كند و معامله بيع و شراء كم گردد باندك زمانى آن جامعه باضمحلال و نيستى سقوط مينمايد و اهلش فقير و محتاج ميگردد و تمدن جامعه تبديل بتوحش ميگردد.

و حرمت ربوا اتفاقى بين تمام ملت مسلمين است و نيز عقل شاهد بر آنست و اخبار و احاديث در حرمت آن بسيار است چنانچه در بعضى از اخبار بقدرى گناه ربوا را بزرگ بشمار آورده كه پس از شرك بخدا ربوا خوارگى را بدتر از زنا و شرب خمر فرموده و هيچ گناهى را بزرگ‏تر از آن نشمرده و آنرا از گناهان كبيره بلكه اكبر كبائر بحساب آورده و در جلد دوم اين تفسير تا اندازه‏ئى راجع بآن بيان شده.

وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ در سورة الحديد آيه 21 «عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» فرموده گاهى عرض را مقابل طول آرند و گاهى عرض گويند و مقصود سعه و گسترش آن ميباشد و عرض بمعنى اول اشاره باين ميشود كه وقتى عرض بهشت مثل عرض‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 261
آسمانها و زمين باشد طول آن كه غالبا طول هر چيزى زيادتر از عرض آنست در وسعت چه قدر خواهد بود، و اگر معنى دوم باشد كنايه از اين ميشود كه بهشت بقدرى وسيع است كه ذهن بشرى قادر بر احاطه آن نيست.

از مجمع البيان نقل ميكنند كه گفته روايت شده كه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سؤال شد اگر بهشت بوسعت آسمانها و زمين است جهنم در كجا است پيغمبر [ص‏] در جواب فرمود منزه است خدا وقتى روز ميآيد شب در كجا است.

و مفسرين اين روايت را چنين تفسير كرده‏اند كه مراد رسول [ص‏] اينست كه نار معلوم علم الهى است چنانچه شب در موقع پديد آمدن روز نيز متعلق علم الهى است.

اين تفسير درست بنظر نميآيد زيرا كه سائل از مكان جهنم سؤال كرده و غرض او چنين است كه وقتى بهشت تمام آسمانها و زمين را پر نموده ديگر جائى براى جهنم باقى نميماند.

و شايد اينكه رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نظر بقصور فهم سائل كه عالمى وسيع‏تر و عالى‏تر از همين عالم دنيا و وسعت آن نتواند درك كند اجمالا خواهد باو بفهماند كه عالم آخرت و بهشت و جهنم و لو اينكه جسمانى است لكن نميتوان آنرا مقايسه نمود بعالم دنيا زيرا كه عالم آخرت فوق عالم دنيا است و محيط بر آنست حتى ميتوان گفت كه اين تشبيهى كه در آيه شده كه عرض بهشت مثل عرض آسمانها و زمين است كنايه است به اين كه وقتى عرض بهشت چنين باشد طول آن چه قدر خواهد بود و مشعر بر اينست كه همين طورى كه اين عالم دنيا با ضيق و تنگى آن روز روشن و هم شب تاريك در بر دارد عالم آخرت با وسعت و فراخى آن چگونه گنجايش بهشت و جهنم را نداشته باشد.

آيا ميتوان زمين قيامت را كه بفرموده قرآن خلق اولين و آخرين در صعيد واحد با هم اجتماع مينمايند با زمين دنيا مقايسه نمود هرگز ممكن نيست وقتى عالم آخرت چنين وسيع باشد كه گنجايش تمام افراد از جن و انس بلكه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 262

 نظر ببعض احاديث حيوانات را داشته باشد ببين چقدر وسيع است و وجهش همين است كه گفته شده كه عالم آخرت فوق عالم دنيا و محيط بر آنست و عالم دنيا در طول آنست نه در عرض تا بتوان با هم مقايسه نمود زيرا كه دنيا در مرتبه نزولى آخر مرتبه انسانى است بخلاف عالم آخرت كه پس از استكمال او در اين مرتبه نازله بمرتبه فوق آن صعود مينمايد و آن عالم البته خيلى وسيع است.

أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ چنين بهشت وسيعى كه پهناى آن بقدر آسمان و زمين است چه رسد بطول آن براى پرهيزكاران آماده گرديده و براى متقين مهيا شده.

آيه بافراد بشر از راه لطف و شفقت امر ميفرمايد كه مسارعت كنيد و پيشى گيريد بسوى مغفرت و آمرزش از طرف پروردگارتان بچنين بهشت كه باين وسيعى است كه اين بهشت آماده شده براى متقين.

اين كلمه «أُعِدَّتْ» مشعر بر اين است كه بهشت موعود كه بمؤمنين وعده داده حالا هم در جاى خود و در سعه علم حضورى حق تعالى و در عالم ما فوق اين عالم طبيعت موجود است و چنين است كه جهنم كه در سوره توبه آيه 49 فرموده «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ» كه دلالت ظاهر دارد بر اينكه در واقع و حقيقت كافرين در همين حيات دنيا در جهنمند.

الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ يعنى پرهيزكاران كسانى هستند كه انفاق ميكنند در حالت آسانى و حالت سختى و اين اول صفت آنها است.

دوم از صفات متقين «وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ» يعنى آنها كسانى ميباشند كه كظم غيظ ميكنند.

گفته‏اند كظم در لغت بمعنى بستن سر مشك است پس از پر شدن آن و بطور استعاره در انسانى كه سرشار از حزن و غضب شود و از اظهار آن خوددارى ميكند استعمال ميگردد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 263

 غيظ عبارت از يك هيجان روحى است كه بانسان بعد از آنكه با ناملائمات فراوانى رو برو شد دست ميدهد بخلاف غضب كه غضب وقتى بانسان دست ميدهد كه بخواهد انتقام و مجازات كند اينست كه نسبت بخدا غضب اللّه ميگويند لكن اغتاظ اللّه نميگويند.

وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ آيه اشاره است به اين كه اين اوصاف حسنه‏ايكه از انفاق در همه حال و كظم غيظ و گذشت و عفو از كسيكه بوى ستم نموده كه در آيه يادآور شده اينها اوصاف و فضائل اخلاقى است كه مؤمنين كه قلب و روحشان درگرفته بنور توحيد گرديده از سجيّه پاك آنها نمايان ميگردد اين است كه مورد حب حق تعالى و رحمت او ميگردند.

و معلوم است كه نيكوكارى وقتى با ايمان و تقوى توأم گرديد مورد نظر رحمت و حب الهى ميگردد لكن كافر اگر كار نيك كند چنين فضيلتى براى او نخواهد بود همين قدر نظر به اين كه فرموده «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ» پاداش نيكى كارى وى را در همين دنيا كه محط نظر او بوده بوى عطاء مينمايد و در آخرت نصيبى براى او نخواهد بود.

در اين آيه و آيه بعد بعضى از اوصاف متقين را بيان فرموده كه دانسته شود و اشخاص با تقوى از غير آن شناخته گردد و يكى از اوصاف آنها اين است كه در همه حال انفاق ميكنند هم در حال توانگرى و هم در حال درويشى.

و اين صفت ارجمندى است كه كسيكه داراى آن باشد او را سخى مينامند و از جمله فضائلى است كه در تعريف عدالت مأخوذ است كه فاقد آن در تعداد عادلين داخل نميباشد اين است كه در اينجا اول صفات متقين و اهل بهشت را سخاوت بشمار آورده.

از ابو هريره روايت شده كه رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود آدم سخى بخدا نزديك                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 264

 است و ببهشت نزديك است و از جهنم دور است و بخيل از خدا دور است و بآتش نزديك است و نادان سخى دوست‏تر است بسوى خدا از عالم بخيل.

و نيز بروايتى فرموده سخى نزديك است بخدا و نزديك است ببهشت و بمردمان و دور است از دوزخ و بخيل دور است از خدا و از مردمان و بدوزخ نزديك است.

و انس از رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه گفته سخاوت درختى است در بهشت شاخه‏هاى آن در دنيا است هر كس دست بشاخه‏هاى آن بزند او را ببهشت برد و بخل درختى است در دوزخ شاخه‏هاى در زمين است هر كه دست بشاخه‏ئى از شاخه‏هاى آن زند او را بدوزخ برد. [منهج الصادقين‏] وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ و از جمله فضيلت متقين كه در اين آيات تذكر داده اين است كه هرگاه عمل زشت و قبيحى از آنان سر زند يا باعمال زشتى كه كرده و بخود ستم نموده كه خود را در معرض غضب پروردگار واقع گردانيد چنانچه صفات متقين است خدا را ياد ميآورد و اعتراف بگناه خود كرده و از پروردگارش پوزش ميطلبد و عفو و بخشش ميخواهد زيرا كه ميداند كسى قدرت ندارد كه گناهان را بيامرزد مگر خدا و در اثر توبه بجاى سيئات او چنانچه در باره توبه كنندگان از راه شفقت و رحمت در سوره فرقان آيه 70 فرموده «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» نيكى گذارد مگر خداى مهربان.

وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ و نيز از جمله صفات متقين كه در اين آيه يادآورى مينمايد اين است كه متقين چنينند كه بر آنچه از عمل زشت كرده‏اند پس از توبه بازگشت بآن نميكنند زيرا كه ميدانند اصرار بر اعمال زشت از اشخاص پرهيزكار سزاوار نيست و با صفت تقوى مناقى خواهد بود.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 265

 أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ (أُولئِكَ) اشاره باشخاص متقى و پرهيزكارانست كه در آيه بالا اوصاف و فضائل آنها را شرح داده و آنها را برحمت و مغفرت از طرف پروردگارشان اميدوار گردانيده و بآنان وعده داده كه بپاداش اعمال نيكشان مورد لطف و مغفرت پروردگارشان واقع گرديده‏اند و نيز براى آنها بهشتهائى آماده كرده كه از زير غرفه‏ها يا درختان آنها نهرهائى جريان دارد و بالاترين نعمتهاى بهشتى خلود در آن است كه هميشه چنين اشخاصى در بهشتهائى كه از فيض رحمت واسعه الهى بروز نموده جاويدان و شادانند و با اينكه تمام نعمتها از حيات دنيوى گرفته و آنچه بانسان از وجود و حيات و طريق فلاح و روزى و اين همه نعمتهاى جسمانى و روحانى حتى اگر سعادتى و روحانيتى و ايمان خالص و غير اينها نصيب وى گردد از خوان احسان او سر زده اگر تقوى و ايمان و غير آن چه از نعمتهاى دنيوى باشد يا اخروى حتى هرگاه موفق بتوبه يا عمل صالح گردد همه بتوفيق و عطاى او است با اينحال مغفرت و بهشت كه بوى كرامت ميكند جزاء و پاداش عمل خود بنده بشمار آورده چنانچه در آيه فرموده «أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ» و در آخر آيه فرموده «وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ» كه اين نعمتها را اجر عمل بنده قرار داده و اين منتهاى تفضل و كرم است نسبت ببنده ضعيف كه او را خاطر نشان كرده كه بداند خواه عمل بد كند يا خوب باختيار خودش كرده اگر جهنم و دار عذاب داشته بدست خود مهيّا نموده «بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ» و اگر بهشت و مقامات بلند اخروى نصيب وى گردد آنهم پاداش اعمال خود او است «لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» و اين آيه و آيات ديگر نظير همين آيه دلالت صريح دارد كه انسان در عمل مختار است و اجبارى در آن نيست خود او است كه ميتواند باعمال نيك خود را مورد رحمت قرار دهد و مستحق بهشت گرداند يا باختيار خود پيرو قواى نفسانى و شيطانى گردد و مستحق جهنم و عذاب گردد.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 266
چگونه عاقل تصور ميكند كه خداى مهربانى كه انسان را از روى لطف و كرم آفريده و اين همه نعمتها در دسترس او گذارده باراده خودش نه باراده عبد او را مجبور بمعصيت نمايد تا اينكه مستحق عذاب گردد هرگز چنين نخواهد بود از كتاب درّ المنثور نقل شده كه در ذيل آيه شريفه «وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ الخ» بيهقى اين روايت را در باره على بن الحسين عليه السّلام روايت كرده كه يكى از كنيزان آنحضرت آب بدست آنحضرت ميريخت تا آماده نماز شود ناگهان ظرف آب از دستش افتاد و صورت آنحضرت را زخم كرد حضرت از روى غيظ سر بجانب او بلند كرد، كنيز بلا فاصله گفت خدا ميفرمايد «وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ» حضرت فرمود غيظ خود را فرو بردم، كنيز گفت «وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ» حضرت فرمود خدا از تو عفو كند كنيزك گفت «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» حضرت فرمود برو كه آزادت كردم.

و نيز از كتاب مجالس از عبد الرحمن غنم الدوسى نقل شده كه آيه شريفه «وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً الخ» در باره بهلول نباش «1» نازل شده و بهلول كسى بوده كه شغل خود را نبش قبور قرار داده بود، تا اينكه در يك موقع قبر دختر يكى از انصار را نبش كرده و آن دختر را از قبر خارج كرده و كفن او را دزديده و آن دختر بسيار زيبا و سفيد اندام بود همينكه چشم بهلول باو افتاد شيطان او را وسوسه كرد تا اينكه سر انجام با دختر مرده عمل زنا انجام داد ولى پس از ارتكاب عمل پشيمان شده و بمحضر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمد او را راه ندادند او هم ناچار از مردم كناره‏گيرى كرد و در يكى از كوههاى مدينه مشغول عبادت و گريه شد.

و گفته‏اند كه خدمت رسول گفتند كه جوانى درب خانه بسيار گريه ميكند او را طلبيد وقتى كه آمد نزد حضرت از او سؤال كرد كه اى جوان سبب گريه تو چيست گفت چگونه گريه نكنم و مرا گناهانى است كه اگر خدا ببعضى از آن مرا بگيرد داخل آتشم ميگرداند و نمى‏بينم مگر اينكه گناه مرا گرفته و هرگز مرا نميآمرزد رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود آيا براى خدا شريك قرار داده‏ئى گفت «اعوذ

__________________________________________________

 (1) اين داستان بهلول نباش بدو طريق با كمى اختلاف تكرار شده‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 267

باللّه ان اشرك بربى شيئا» گفت آيا كسى را كشته‏ئى كه خدا قتل او را حرام كرده گفت نه، رسول گفت خدا گناه تو را ميآمرزد اگر چه مثل كوهها باشد، جوان گفت گناه من بزرگتر از كوهها است، نبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفت خدا گناه تو را ميآمرزد اگر چه بقدر تمام زمين‏ها و كوهها و درختها و تمام روى زمين و آنچه از خلايق در او است باشد گفت گناه من بزرگتر است رسول [ص‏] گفت ميآمرزد تو را اگر چه گناه تو مثل آسمانها و ستارگان و عرش و كرسى باشد جوان گفت گناه من بزرگتر است پس نبى باو نظر غضب نمود و گفت اى جوان واى بر تو گناه تو بزرگتر است يا پروردگار تو آنوقت آنجوان برو افتاد و گفت منزهست پروردگار من چيست كه بزرگتر از پروردگار من باشد او بزرگتر از هر عظيمى است حضرت فرمود پس گناه عظيم را ميآمرزد پروردگار عظيم جوان گفت لا و اللّه يا رسول اللّه پس جوان ساكت شد حضرت باو فرمود آيا يكى از گناهانت را بمن خبر ميدهى گفت آرى:

كار من هفت سال اين بود كه قبرها را ميشكافتم و كفن مردگان را بيرون ميآوردم تا اينكه دخترى از انصار مرد وقتى وى را دفن كردند و رفتند و شب آمد من رفتم و قبر را شكافتم و كفن دختر را بيرون آوردم و او را برهنه روى قبرش انداختم و رفتم شيطان بمن وسوسه كرد كه مگر نديدى شكمش را و ركبتش را و سفيدى او را و شيطان هى بمن وسوسه كرد تا اينكه نتوانستم عنان خود را بگيرم و با او جماع كردم و او را بجاى خودش گذاشتم و برگشتم ناگاه از پشت سرم صدائى شنيدم كه گفت واى بر تو از ديّان يوم الدين روز كه من و تو را نگاه ميدارند اين طور كه مرا در جماعت مرده‏گان عريان گردانيدى و مرا از قبرم بيرون آوردى و كفن مرا بردى و مرا جنب گذاردى تا روز حساب من پس واى بر تو و جوانى تو بر آتش، جوان گفت من گمان نميكنم ديگر بوى بهشت را بشنوم يا رسول اللّه [ص‏] پس حضرت فرمود دور شو از من اى فاسق ميترسم از                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 268

 آتش تو بسوزم چيست بتو نزديك‏تر از آتش و حضرت اشاره باو ميكرد و ميگفت او را از من دور كنيد.

پس آنجوان رفت در كوههاى مدينه و در آنجا بدست و گردن خود غل بسته و ندا ميكرد يا رب عبد تو بهلول بين دو دست تو غل بسته يا رب تو ذلت مرا ميدانى يا رب من از كرده خود پشيمانم و نزد نبى تو رفتم مرا از خود مطرود كرد و خوف مرا زياد كرد پس از تو سؤال ميكنم باسم تو و جلال تو و عظمت سلطنت تو اينكه مرا نااميد نگردانى و مرا از رحمت خودت دور نگردانى آنجوان تا چهل شب و روز گريه ميكرد تا اينكه سباع دور او جمع شدند پس از چهل شب و روز دست بسوى آسمان بلند كرد و گفت خدايا اگر توبه مرا قبول كردى و دعاى مرا اجابت نمودى برسول خود الهام كن و اگر اجابت نكرده‏ئى آتشى بفرست مرا بسوزاند يا عقوبتى در دنيا كه مرا هلاك گرداند و مرا از فضيحه روز قيامت خلاص گرداند پس خداى تعالى اين آيه را نازل گردانيد «وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً» (يعنى زنا) «أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ» يعنى ارتكاب گناهى كه بزرگتر از زنا است (يعنى نبش قبر و غصب كفنها) «ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» يقول خافوا للّه فعجّلوا التوبة) يعنى از خدا بترسيدند و در توبه عجله كردند، خداى تعالى گفت اى محمد صلّى اللّه عليه و آله عبد من بسوى تو آمد تو او را مطرود كردى كجا برود و از چه كس سؤال كند كه او را بيامرزد و كيست كه گناه را بيامرزد غير از من.

پس چون اين آيه نازل شد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رفت بسوى اصحاب و تبسّم مينمود و باصحابش فرمود كيست كه محل او را بشناسد معاذ گفت يا رسول اللّه [ص‏] در فلان موضع است پس حضرت با اصحابش بطرف او رفتند و آن جوان را مى‏طلبيدند ديدند بين دو كوه ايستاده و دست خود را بگردنش بسته و صورتش سياه شده و از شدت گريه مژگانش ريخته و ميگويد «سيّدى فما احسنت خلقى و احسنت صورتى فليت شعرى ماذا تريد بى افى النار تحرقنى او فى جوارك                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 269

 تسكننى اللهم ان خطيئتى اعظم من السموات السبع و من كرسيك الواسع و عرشك العظيم فليت شعرى تغفر خطيئتى ام تفضحنى بها يوم القيمه) همين طور ميگفت و خاك بسر ميكرد و ميگريست بطورى كه وحوش و سباع و طيور در اطرافش جمع شده بودند.

پس رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بنزد او آمد و دستش را از گردنش برداشت و خاك از سر و صورتش پاك كرد و فرمود مژده باد تو را اى جوان تو

 «عتيق اللّه»

هستى يعنى آزاد شده‏ئى از آتش آنوقت باصحابش فرمود اين طور ذنوب خود را تدارك كنيد و مثل اين جوان توبه كنيد. [نور الثقلين‏] قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ «قَدْ خَلَتْ الخ» يعنى بتحقيق كه گذشته است پيش از شما «سنن» يعنى واقعه‏ها از غم و شادى و راحت و محبت و غيره، و سنن جمع سنة است و بمعنى طريقه و رفتار قرار داده شده‏ئى است كه بآن اقتداء نمايند و از اين است سنة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، و بعضى گفته‏اند سنت بمعنى امت است يعنى امتها، و بعضى گفته‏اند سنن بمعنى امثال است يعنى امثال شما قبل از شما گذشته است پس در زمين سير كنيد و ببينيد چگونه بوده است سر انجام كار تكذيب كنندگان پيغمبران در آيه مردم را ارشاد مينمايد كه در زمين سير كنيد و بنظر عبرت آثار گذشته‏گان را بنگريد و آثار عذابى كه بر جماعت گنهكاران در اثر كفر و تكذيب پيمبران رسيده ببينيد و متنبه گرديد.

در بسيارى از آيات امر شده كه برويد و خرابى و ويرانى منازل ستمكاران را بنگريد مثل عماراتى كه عاديان و كفار ديگر از سنك ساخته و آثار آنمردمان قوى هيكل و زورمند را ببينيد كه چگونه بيك بادى كه از منشأ غضب الهى در اثر كفر و ظلم آنها وزيده ويران گرديده و بخود آئيد و پند بگيريد و بدانيد كه نسبت حق تعالى بتمام موجودات يكسان است هرگاه بلائى و آفاتى و بلياتى بكسى رسيد چه بلاهاى دنيوى باشد و چه اخروى «بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ» در اثر اعمال                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 270

 و افعال خودمان است و چنين است هر لطف و كرامتى كه ببنده برسد اگر چه از معدن فضل و رحمت غير محدود يزدان پاك تفضلا عنايت گرديده لكن رحمت الهى در محل قابل نفوذ ميكند نه غير آن چنانچه دانشمندان گفته‏اند «العطيات على قدر القابليات» زيرا كه آنچه در عالم واقع ميگردد مطابق با حكمت و صلاح ديد عالم است انسان بايستى در اثر ايمان و عمل صالح و تقوى خود را در معرض نفحات رحمت الهى قرار دهد چنانچه معصوم [ع‏] فرموده‏

 «انّ فى ايّام دهركم نفحات الا فتعرّضوا لها»

على الدوام از معدن فضل الهى نفحات رحمت ميوزد و ما بايد خود را در معرض گرفتن آن واقع گردانيم.

         گر گدا كاهل بود             تقصير صاحب خانه چيست‏

 هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ «هذا» اشاره بآيات بالا است كه اين مطالبيكه در اين آيات از صفات متقين بشمار آورده و تذكر داده شد آنها پنج صفت بود.

1- انفاق در سختى‏ها و آسانيها. 2- كظم غيظ در مورد غضب و انتقام.

3- عفو و درگذشت از كسى كه بوى ستم كرده. 4- ياد خدا و توبه و انابه و طلب آمرزش موقعيكه عمل بدى از او سرزد. 5- اصرار بر گناهان ننمودن.

اينها بيان و طريق هدايت و ارشاد است براى مردم كه هر كس رستگارى و سعادت خواهد بايستى باين مواعظ قرآن متعظ گردد و هدايت يابد لكن متقين و پرهيزكارانند كه از مواعظ قرآن پند گرفته و راه هدايت را مى‏پيمايند.

وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ظاهرا چنانچه گفته‏اند آيه اشاره بواقعه جنك احد دارد و خطاب بمؤمنين نموده كه شما از شكست خوردن در جنك احد سست نشويد و محزون نگرديد در صورتى كه اگر بظاهر در جنگها فتح و فيروزى نصيبتان گردد يا شكست خوريد شما در واقع فاتح و فيروزمنديد اگر واقعا مؤمن باشيد، به «ان» شرطيه» آيه را خاتمه ميدهد مشعر بر اينكه در آنجائيكه بظاهر دشمن بر شما غالب گرديد در

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 271
اثر نافرمانى بعضى از مؤمنين بود كه خطاى آنها در مخالفت امر رسول صلّى اللّه عليه و آله و طلب غنيمت و غير آن از امورى كه مؤمنين با رسول مخالفت نمودند كه آيه ميخواهد گوشزد مؤمنين كند كه شما از جهت ايمان علوّ و برترى بر تمام عالميان داريد اگر مؤمن باشيد و آيه دلالت واضح دارد كه جماعت مؤمنين از جهت ايمان علوّ و برترى بر تمام افراد بشر دارند بشرط اينكه واقعا مؤمن باشند مشعر بر اينكه در صورتى علوّ و برترى دارند كه بوظائف ايمان و بحكم خدا و رسول عمل كنند و اگر عمل نكنند علو و برترى ندارند.

مثل مؤمنين اين زمان حاضر كه باسم و زبان ادّعاى ايمان و اسلام مينمايند لكن پاى عمل كه ميآيد بوظائف ايمان عمل نمينمايند اين است كه بظاهر كفار كه خود را ملت مترقيه مينامند بر مسلمان از جهت عناوين دنيوى پيش افتاده‏اند و خود را از آنها افضل ميدانند ديگر نميدانند كه مسلمانها و لو اينكه اسلامشان فقط بهمين شهادتين باشد در واقع و حقيقت علو بر تمام كفار دارند.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 272

 [سوره آل‏عمران (3): آيات 140 تا 148]

إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ (140) وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ (141) أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ (142) وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (143) وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ (144)

وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ كِتاباً مُؤَجَّلاً وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ (145) وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ (146) وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِي أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (147) فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (148)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 273

 [ترجمه‏]

اگر بشما مؤمنين (در جهاد بدر زخمى رسيد همانا بجماعت كافرين نيز جراحتى و آسيبى مثل آن رسيده اين روزگار را بين مردم باختلاف ميگردانيم تا اينكه خدا امتحان كند صبر كسانى را كه ايمان آوردند و اينكه از شما مؤمنين گواهانى فرا گيرد و خدا ستمكاران را دوست نميدارد [140]

و فائده ديگر از مداوله آنستكه اهل ايمان را از گناهان پاك و پاكيزه گرداند و كافرين را نابود سازد [141]

آيا شما مؤمنين گمان كرديد كه در بهشت داخل ميگرديد و حال آنكه ندانسته باشيد صبر كنندگان از شما آنهائيكه در راه خدا جهاد كردند [142]

 (وَ لَقَدْ كُنْتُمْ) و همانا شما آرزو ميكرديد مرگ را پيش از اينكه آنرا ملاقات كنيد يعنى بميدان جنگ برسيد وقتى اسباب مرگ را يعنى جهاد را ديديد و شما نگاه ميكرديد بياران خود كه كشته ميشدند [143]

و نيست محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مگر پيغمبرى كه پيش از او پيمبرانى آمدند آيا وقتى او مرد يا كشته شد شما كه ايمان آورده‏ايد برميگرديد بر عقبهايتان يعنى بر همان كفرى كه داشتيد و كسيكه برگردد بخدا ضرر نرساند ابدا و خداوند بزودى شكر كنندگان را پاداش نيكو ميدهد [144]

و نبوده باشد نفسى كه بميرد مگر باذن خدا و آنرا وقتى است معين كه در كتاب (يعنى لوح محفوظ) نوشته شده و كسيكه اراده كند منافع دنيا بوى داده ميشود و كسيكه مرادش ثواب آخرت باشد از آخرت بوى عطا ميگردد و بزودى شكر كننده‏گان را پاداش ميدهيم [145]

چه بسيار از پيمبرانى كه در يارى او بسيارى از پيروانش جنگ كردند پس بسبب آنچه بآنان در جهاد رسيد سستى ننمودند و از جنگ كردن ضعيف نگرديدند و فروتنى در مقابل كفار ننمودند و خدا صابرين را دوست ميدارد [146]

و نبود گفتار آن لشگر مگر گفتند اى پروردگار بيامرز ما و گناهان ما را و اسراف ما را در كار خودمان و قدمهاى ما را در مقابل كفار ثابت گردان و ما را يارى ده بر قوم ناگرويدگان،

پس خدا ايشان را پاداش داد در دنيا و ديگر بايشان عطاء نمود نيكوئى ثواب آخرت را و خدا نيكوكاران را دوست دارد.                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 274

 (توضيح آيات)

إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ قرح بفتح قاف در لغت آثار جراحتى را گويند كه در اثر برخورد با عوامل خارجى پديد آمده باشد- و قرح بضم قاف اثر جراحتى را گويند كه از عوامل درونى پديد شده باشد مانند دمّل و امثال آن.

و چنانچه ظاهر است اين آيه و آيه قبل «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» راجع بجنگ احد است، راغب گفته «و هن» ضعف اخلاقى و يا ضعف جسمى است و مقصود از اين ضعف و سستى در دين و جنگ در يارى آن است «حزن» ضد فرح و خوشحالى است و وقتى انسان محزون ميگردد كه چيزيكه مورد تعلق او بوده از دستش گرفته شود يا در معرض تلف باشد.

خلاصه مفسرين گفته‏اند اين آيه راجع بجنگ احد است كه مؤمنين در آن جنگ هم خيلى آسيب ديدند و هم بعضى از آنها سست شدند زيرا كه شايد گمان ميكردند كه چون بر حقند هيچوقت در موقع نبرد با دشمنان دين شكست نميخورند و آنهائيكه هنوز در ايمان راسخ نشده بودند چنين گمان ميكردند كه نصرت و فيروزى فقط در فتح و غالب گرديدن در جنگ و نبرد با دشمنان دين است اين بود كه وقتى در جنگ احد بظاهر دشمن غالب شد در بعضى از آنها و هن و سستى عارض گرديد ديگر ندانستند كه فتح و مظفريت حقيقى براى كسى ميسّر است كه بر نفس اماره خودش غالب گردد و در دين دارى هر قدر آزمايش گردد ذره‏ئى خدشه‏ئى و گزندى بايمانش وارد نگردد.

اين است كه بمؤمنين خطاب نمود كه «وَ لا تَهِنُوا» اى مؤمنين هرگاه در جنگ شكست خورديد و دشمن غالب گرديد سست نشويد و محزون نگرديد و بدانيد كه شما چه در ظاهر در جنگ غالب يا مغلوب گرديد اگر واقعا ايمان آورده‏ايد و ايمان در قلبتان جاى گزين گرديده «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» شما بر تمام                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 275

 افراد بشر علو و برترى داريد.

گفته‏اند در جنگ احد هفتاد و دو نفر از انصار كشته شدند و پنج نفر از مهاجرين: 1- حمزة بن عبد المطلب 2- مصعب بن عمير صاحب رايت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم 3- عبد اللّه ابن جحش ابن عمة رسول اللّه [ص‏] 4- عثمان بن شماس 5- سعد مولى عتبة و هفتاد مرد ديگر مجروح گرديدند يكى از ايشان على بن أبي طالب عليه السّلام بود كه گفته‏اند زيادتر از شصت جراحت بر بدن مباركش وارد گرديد و رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دست بر آن زخمها ميماليد و باذن خدا شفا مى‏يافت و گفته‏اند ضربتى بر چشم قتادة بن نعمان وارد گرديد كه چشمش بيرون افتاد رسول [ص‏] چشم او را بجاى خودش نهاد چشمش مثل اولش گرديد.

و نيز آيه براى شكيبائى مؤمنين آنان را خاطر نشان ميكند و جنگ بدر را در نظر آنان ميآورد كه اگر شما در جنك احد آيتى ديديد و بعضى از جوانها و مردان جنگى خود را از دست داديد مشركين نيز در جنگ بدر مثل آنرا ديدند در سوره آل عمران آيه 159 فرموده «أَ وَ لَمَّا أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ يعنى اين روزها كه مدار زندگانى بر آن است بين مردم ميگردانيم كه روزى بدولت و عشرت بگذرانند و روزى بنكبت و عسرت.

بروايتى روز احد ابو سفيان با جمعى از مشركين بر سر كوه رفتند و گفتند پسر ابى قحافه و پسر ابى خطاب و رسول كجايند عمر گفت اينك رسول خدا و اينك ابو بكر و اينك من چه ميخواهى گفت «يوما بيوم و انّ الايام دول و الحرب سجال» روزى بروزى است روز بدر شما فائق شديد و امروز ما پس برابر باشيم و ايام دست بدست ميگردد و هر وقتى از جماعتى است و جنگ در گردش است و هر وقت فتح از كسى است رسول صلّى اللّه عليه و آله بعمر فرمود بگو ما و شما برابر نيستيم كشته‏هاى ما در بهشتند و كشته‏هاى شما در جهنم پس پيغمبر آواز داد

 «اللّه مولينا و لا مولى لكم»

خدا يار و مددكار ما است و شما را هيچ ناصر و معاونى نيست،

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 276

 ابو سفيان گفت «اعل هبل» هبل كه آن بت بزرگ ما است بلند مرتبه است و ما را يارى دهنده است، حضرت فرمود

 «اللّه اعلى و اجلّ»

حن تعالى بزرگتر و اجلّ از همه كس است.

گفته‏اند از قتاده و حسن و ربيع و سدى و ابن اسحق روايت شده كه تصريف و تحويل حق تعالى ايام دولت و نكبت را ميان مسلمانان و كافران براى تخفيف محنت است بر مسلمانان و تشديد تكليف بر ايشان در زمان ديگر تا بجهت صبر كردن بر آن بمثوبت جليله فائز گردند نه آنكه حق تعالى كفار را بر مسلمانها از روى محبت نصرت دهد زيرا كه كفار مبغوض و دور از رحمت ميباشند و خداى تعالى امور دنيا را منقلب و متداول گردانيده براى اينكه مؤمن مطمئن نگردد بآن و رغبت بآن نكند و حريص نشود در آنچه لذت آن فانى است و سعى كند در در امور آخرت كه نعم آن دائمى است و مقيم در آن مسافر است.

و ديگر آنكه اگر هميشه دولت با مؤمنين باشد و نكبت هميشه با كافرين كفار از جهت ترفع و لذائذ و تمتع دنيوى داخل در اسلام ميشدند نه بقصد قربت و قصد رحمت و رضاى حضرت عزت و مثوبت اين بود كه حكمت الهى اقتضاء نموده كه ايام دول در ميان مؤمن و كافر دائر باشد تا ايمان آوردن هيچكس مشوب باغراض نفسانى و دنيوى نگردد بلكه محض قربت و قصد ثواب بوده باشد و خداى تعالى علت تداول را بچند وجه بيان ميكند:

1- وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا عطف است بر علت محذوفه يعنى «نداولها» براى چنين و چنان و براى اينكه بداند خدا كه چه كس ايمان آورده.

و گفته‏اند «وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ» كه بصيغه مضارع آورده در صورتى كه چيزى از ازل و ابد بر خدا مخفى نيست و علم او بهمه چيزها احاطه دارد براى اين است كه علمى كه در مكمن غيب است در مرتبه شهود آيد و آنهائيكه ايمان آورده‏اند در ايمان ثابت قدم گردند و بقولى «و ليعلم» تا اينكه بداند خدا كسانيكه ثابت                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 277

 بر ايمانند و تميز داده شوند از آنهائى كه متزلزل در آنند و گفته‏اند كلام از باب تمثيل است پس گفته ما چنين كرديم شبيه قول كسى است كه اراده داشته باشد كسى را امتحان كند كه بر ايمان ثابت هست يا نه و گر نه حق تعالى در ازل عالم بود بعلم حضورى شهودى كه چه كس در ايمان ثابت است و چه كس متزلزل بلكه ميتوان گفت اين آزمايشى كه براى خود مؤمنين است كه هم خودشان ايمان خود را تميز دهند كه از كجا سر رشته گرفته و بكجا منتهى ميگردد و هم بر ديگران معلوم گردد و مؤمن واقعى را از غير آن تميز دهند.

و بقولى «و ليعلم اولياء اللّه الذين آمنوا» ميباشد بحذف مضاف و وضع مضاف اليه بجاى آن يعنى خداوند چنين كرده براى تفخيم اولياء اللّه يعنى تا اولياء اللّه بدانند و بشناسند كسانى را كه گرويده‏اند.

وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ جمله عطف بآيه جلو است خداى تعالى روزها را بين مردم متداول گردانيده روزى بنفع كسى و روزى بضرر كسى تمام ميگردد يعنى چنين كرديم كه كدام يك از شما در معركه جهاد جان فدا كرده و ثبات قدم ورزيديد و كدام يك تخلف كرديد و تا اينكه شهداى احد را بمقام ارجمند رسانيم.

از نجم الدين نقل ميكنند كه در كبرى گفته «و لا تهنوا يا سائرين الى اللّه فى السير الى اليه» و محزون نگرديد بر آنچه از شما فوت شده از تمتعات دنيويه و كرامات اخرويه «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» از اهل دنيا و آخرت در مقام و مرتبه نزد پروردگارتان اگر بوده باشيد از كسانيكه ايمان آورده‏اند باين اخبار يعنى سائرين الى اللّه اگر در اثناء مجاهدات و انواع بلاء و ابتلاء بشما زخمى رسيده همانا بانبياء و اولياء نيز انواع محنها و بلاها و ابتلائات نيز رسيده «ايام نداولها بين السائرين» روزى در نعمت و روزى در نقمت براى اينكه خدا آنها را در مورد امتحان قرار بدهد و آنها را مستعد گرداند براى مقام شهادت- و آن مبتلاها شما را روزى بنعمت و روزى بنقمت در اثناء سير ميگرداند اى صاحبان شهود و                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 278

 مشاهده «وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ» و خدا دوست نميدارد كسانى را كه استعداد خود را در غير طلب حق تعالى و سير بسوى او صرف نمودند.

وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ يعنى هر همّى و غمى كه در راه خدا نصيب مؤمنين گردد در طلب حق آن تكفير گناه آنها و تطهير قلوبشان و خالص گرديدن روحهاى آنها و ثابت گرديدن اسرار آنها ميگردد و آنچه بكافرين رسد از نعمت و دولت آن سبب كفر آنان و زياد كردن طغيانشان و كورى قلبشان و تمرّد نفوسشان و مخط ارواحشان و سحق اسرارشان است پس اهل محبت و معرفت از ابتلاء خالى نميگردند بكمى مال يا ذلّت يا علت زيرا كه مقتضى حكمت چنين است آيا نديده‏ئى قول رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه فرموده‏

 «اشد البلاء على الانبياء ثم اولياء»

. حكايت شده كه عيسى [ع‏] بكوهى رفت در آنجا عابدى را ديد كه خدا را عبادت مينمود و نزد او چشمه‏ئى از آب بود براى آشاميدنش و طهارتش، عيسى عليه السّلام بر او سلام كرد پس از رد سلام سؤال كرد كه چند وقت است كه تو در اينجا ميباشى و خدا را عبادت ميكنى گفت هشتاد سال است و از خدا حاجتى ميخواهم و برآورده نشده تو نبى او هستى براى من سؤال كن عيسى گفت حاجت تو چيست گفت اينكه قلب مرا از معرفت و محبت خودش ساكن گرداند و قبول نشده عيسى [ع‏] از همان چشمه وضوء گرفت و دو ركعت نماز خواند و حاجت عابد را طلب نمود و رفت و مدتى بعد برگشت ديد آنمكان خالى است چشمه آب فرو رفته و بستان خراب شده عيسى [ع‏] گفت خدايا از تو سؤال كردم باو معرفت و محبت عطاء كنى او را قبض روح كردى بوى وحى رسيد اى عيسى مگر نميدانى كه خراب دنيا در معرفت و محبت من است و كسيكه مرا بشناسد و دوست دارد ساكن نميگردد مگر بسوى من اگر خواهى او را ببينى برو در فلان وادى وقتى عيسى [ع‏] در آن محل رفت ديد آن شخص نشسته و عقلش زائل و متحير گرديده و چشمش بآسمان دوخته عيسى [ع‏] صدا زد اى عابد نمى‏شنيد او را حركت داد نفهميد پس خداوند بعيسى وحى نمود اى عيسى بعزت و جلال خودم اگر او را با شمشير پاره پاره كنند                     
  مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 279

 نميفهمد و اقل ذره‏ئى از محبت و معرفت باو عطاء كرديم پس او گويد نظر كن بسوى اهل اللّه و ببين كه دنياى آنها خراب است و از بلا خالى نميباشند پس اى بنده كوشش كن در تصحيح دين شايد بمقام يقين و تمكن برسى زيرا كه ميراث مجاهده مشاهده است.

         چو يوسف كسى در صلاح و تميز             بسى سال بايد كه گردد عزيز

 [تفسير الميزان‏] وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ تمحيص در لغت بمعنى پاكيزه كردن يك شيئى است از آلودگيهاى خارجى و نيز بمعنى اختبار و امتحان است و محق بمعنى نابود كردن تدريجى يك شيئى است آيه عطف بآيه جلو است و شايد در مقام بيان علت و سبب گردانيدن ايّام است بين مردم و ظاهرا در حكمت تداول ايام سه سبب تذكر ميدهد:

1- تا اينكه خداوند كسانى را كه ايمان آورده‏اند البته معلوم است كه حق تعالى بعلم حضورى خود از ازل و ابد ميداند و بتمام امور باعيانها و اشخاصها و آنچه در عالم ممكنات است و از روى حكمت قلم تقدير بر آن جارى شده آگاهست و همه چيز از اشخاص و افراد و معانى و صور و جواهر و اعراض موجودات نزد او حاضر است در ازل و چيزى از او پنهان نيست تا اينكه پس از وقوع خارجى آن معلوم گردد پس شايد مقصود از «لِيَعْلَمَ» كه بصيغه مضارع آورده چنين باشد تا اينكه بداند يعنى بلحاظ ظهور آثار خارجى ايمان آنها ظاهر گردد علم خدا كه محققا در ازل حقايق اشياء و نحوه وجود خارجى ممكنات نزد او حاضر بوده معلوم او گردد.

خلاصه شايد آيه اشاره باين باشد كه ما ايام را بين مردم ميگردانيم گاهى بر ضرر آنها و گاهى بنفع آنها تا اينكه مؤمنين آزمايش گردند كه كدام يك در ايمان راسخ و پابرجا ميباشند و كدام يك چنين نيستند.

2- «و يتخذ منكم شهداء» اين جمله نيز مربوط به «وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ» است                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 280

 يعنى براى اينكه خدا بداند كسانى را كه ايمان آورده‏اند و گواهان شما باشند يعنى گواهانى از خود شما مجاهدين بگيرد.

و اين آيه «وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا» مشعر بر اين است كه ما چنين كرديم يعنى روزگار را بين مردم گردانيديم تا اينكه مؤمنين را در اثر گردش ايام از آلودگيهاى خارجى پاك گردانيم و كافرين را پس از آزمايش نابود گردانيم أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ آيه مربوط بآيات بالا است و نظر بگمان غلط مؤمنين دارد و خطاب بآنها است كه آيا شما چنين گمان كرديد كه همين قدر كه ايمان آورديد و داخل در مؤمنين گرديد بدون آزمايش كه آيا در دين ثابت قدم ميباشيد يا وقتى كه مورد امتحان ميرسد متزلزل ميگرديد و با اينحال داخل بهشت ميگرديد پيش از اينكه امتحان شده باشيد در صورتى كه هنوز پاى مجاهده بميان نيامده كه ظاهر گردد كدام يك از شما در علم خدا كه چيزى از او پنهان نيست چگونه ميباشيد اين گمان درست نيست، شايد اشاره باين باشد كه ديگر بين مؤمنين خلّص كه از روى حقيقت داخل در دين شده‏اند و غير آن فرقى باقى نميماند، بعضى گمان ميكنند كه مؤمنين بايستى هميشه در نبرد با دشمن و در كارهاى دنيويشان مظفر و منصور باشند ديگر نميدانند كه دنيا دار ابتلاء و آزمايش است مخصوصا مؤمنين بايستى در مورد امتحان واقع گردند تا اينكه بين مؤمن واقعى و بين متظاهر بايمان فرق گذاشته شود و شايد يكى از حكمت تأسيس جنگ با كفار و مشركين همين باشد كه در مورد مجاهده با كفار چگونه معامله ميكنند.

وَ يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ مربوط بهمان آيه اول است. و اشكال به اين كه خدائى كه علمش بهمه چيز از گذشته و آينده احاطه دارد هميشه ميدانسته كه صابرين در جهاد كيانند و غير اينها كيانند و آزمايش از براى كسى است كه از حقيقت امر مطلع نباشد و بامتحان بخواهد بفهمد و نظير اين اشكال در بسيارى از آيات كه بصيغه مضارع‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 281

 آمده و ظاهرش دلالت دارد كه خدا نميدانسته و آزمايش ميكند براى اينكه بداند مثل قوله تعالى در سوره عنكبوت آيه 3 «فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ» و در جلد هشتم اين تفسير تا اندازه‏ئى راجع بآن بحث شده رجوع بآن جا نمائيد.

پاسخ چنانچه در جاى خود مبرهن گرديده كه علم خدا حضورى و محيط بتمام كائنات است و شايد مقصود از امتحان دانستن مؤمنين يا خود انسان باشد كه خداوند ايّام را بين مردم متداول نموده يعنى گردانيده تا اينكه ظاهر گردد و تميز داده شوند صابرين از غير آنها و علامت ظاهرش در مورد جهاد با كفار پديد ميگردد تداول ايّام بين مردم كه روزى بنفع كسى و روزى بضرر كسى است از روى حكمت و عدل خداوندى سر رشته گرفته.

چون در ناموس خلقت مقرر گرديده كه مردم مدتى بالطبع باشند و باجتماع و با هم زندگانى نمايند احدى نميتواند بتنهائى امور معاش خود را تأمين نمايد و لازمه اجتماع اين است كه افراد يك جامعه از حيث اخلاق و عادات و عمل و ثروت نزديك بهم باشند چنانچه در خلقت هم بايد نزديك بهم باشند اختلاف زياد بين مردم اختلاف بين جامعه پيدا ميكند و اگر غير اين باشد تمدنشان مختل ميگردد و نتوانند با هم آميزش كنند اين است كه بايد روزگار بين مردم بگردد و اختلاف اندكى كه بين مؤمنين و كافرين پديد ميگردد نسبت بمؤمنين رحمت است و نسبت بكافرين عذاب است از حيث آلام و مصيبات مؤمنين بمصيبات و آلام دنيوى بر ثواب آنها و استحكام قلب آنها افزوده ميشود و كافرين شايد سبب تخفيف عذاب آنها كردد.

و نيز چون نوعا هيچ انسانى در مدت عمرش از عمل نيكى خالى نيست و بوعيد الهى كافرين و معاندين در قيامت مخلد در آتشند اين است كه بمقتضاى عدل الهى بايستى در دنيا كه مراد آنها است بپاداش اعمال نيكشان برسند چنانچه فرموده «وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ» سوره                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 282

 شورى آيه 19.

و نيز البته غير از معصوم هر فردى باقتضاى قواى حيوانى لغزشهائى و خلافهائى در مدت عمر از او پديد ميگردد و لطف خدا مقتضى اين است كه مؤمنين واقعى در قيامت مورد رحمت الهى و بهشت كه دار كرامت او است در مقام امن و امان قرار گيرند روى اين حساب بايد در دنيا مبتلا گردند بآفات و بلياتى كه هم كفاره گناه آنها گردد و هم در اثر صبر مشمول رحمت خدا كه در باره صابرين فرموده «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ» سوره بقره آيه 152 و نيز چون كفار در آخرت كه دار بقاء است بعذاب مبتلا ميگردند و آسايشى براى آنان نيست كرم وجود الهى مقتضى اين است كه از زندگانى دنيا قدرى تمتع ببرند و نيز دنيا را براى آسايش مؤمنين تأمين گردانند كه مؤمنين هم از زندگانى دنيا متمتع گردند و هم در اثر ايمان و تقوى بدرجات عاليه اخروى فائز گردند.

وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ظاهرا آيه مربوط بآيه بالا است كه شما گمان كرديد كه داخل بهشت ميشويد پيش از اينكه در مورد آزمايش واقع گرديد و پيش از اينكه ظاهر گردد كه در مقام جهاد با كفار كدام يك از شما استقامت داريد و كدام يك سستى مينمائيد خلاصه مفسرين گفته‏اند خطاب بكسانى است كه در جنك بدر حاضر نشده بودند در صورتى كه پيش از وقوع آن آرزو ميكردند كه كاش با رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در جهاد حاضر بوديم و صبر ميكرديم (و باحدى الحسنيين) فائز ميگرديديم يا بر اعداء غالب ميشديم يا شهيد ميشديم و بمحل كرامت ميرسيديم و چون وقت جنگ احد رسيد نزد رسول آمدند و اصرار ميكردند كه با مجاهدين روانه شوند اين بود كه حق تعالى بآنان خطاب نموده كه شما پيش از آنكه اسباب شهادت را مشاهده كنيد تمنّا ميكرديد «مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ» يعنى اين آرزوى شما وقتى بود كه اسباب كشته شدن خود را مشاهده نميكرديد «فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 283

 و وقتى كه در ميدان جنك ديديد چگونه مجاهدين شهيد ميگردند و شما ميگريختيد و گفته‏اند آيه اعتراض بچنين اشخاص نموده كه شما قبلا آرزو ميكرديد كه در جهاد با مؤمنين همراه باشيد و از زمره مجاهدين فى اللّه بشمار آئيد وقتى پاى جنگ و قتل و اسارت بميان آمد از جنك گريزان شديد.

وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ آيه مشعر است بر سرزنش مجاهدين و آنهائيكه در جنك احد وقتى ديدند دشمن غالب گرديدند فرار كردند بعضى گريختند و بمدينه برگشتند و بعضى در كوههاى اطراف پنهان گرديدند و رسول را تنها بدست دشمن گذاشتند و همان طورى كه گفته شد فقط امير المؤمنين عليه السّلام با يك نفر ديگر در يارى رسول ماندند پس از آنكه حضرت اشخاصى را كه پشت بجنك كرده و فرار كرده بودند ملامت مينمايد آنها زبان بعذر گشوده و گفتند ما چون آواز قتل تو را شنيديم روزگار ما شوريده شد و از غايت ترس و دهشت بگريختيم اين بود كه خداى تعالى دفع عذر آنها را كرده و اين آيه را فرستاد.

كه نيست بنده ستوده من محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مگر رسولى كه پيش از او رسولانى گذشته بودند پس اگر حضرت مرد يا كشته گرديد شما بپشت خود بر ميگرديد يعنى مرتد ميشويد و دست از جهاد بر ميداريد.

خلاصه گويا عذر فرار كنندگان از ميدان جنك كه گفتند ما از خبر كشته شدن تو شوريده شديم و روزگار بر ما سخت گرديد و بى تابانه گريختيم از آنان پذيرفته نگرديد.

و آيه در مقام سرزنش و توبيخ آنها بر آمده و اشاره به اين كه اينجا جاى آزمايش شما بوده كه اگر شما واقعا بخداى محمد صلّى اللّه عليه و آله ايمان آورده بوديد و ايمان در دل شما جايگزين شده بود ميدانستيد كه اسلام دين خدائى است كه بتوسط رسولش براى هدايت جن و انس فرستاده شده و بايستى تا قيامت بين مردم                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 284

 ابراز فعاليت نمايد: علت موجده و علت مبقيه دين اسلام خدا است فقط محمد صلّى اللّه عليه و آله واسطه در رسانيدن اين دين خدائى است و پس از موت يا قتل او قائم بمرسل يعنى قائم بخدا است و بايد تا قيامت در زمين باقى بماند براى اينكه بر مردم حجت تمام گردد.

و شايد آيه ميخواهد مؤمنين مجاهدين و فرار كنندگان از جبهه جنك را خاطر نشان كند كه شما امتحان و آزمايش خود را در اين مبارزه بخوبى داديد تا اينكه برسولش معلوم گردد كه شما پس از او با دينش چه خواهيد كرد.

آرى هر كس اندك تأملى در واقعه جنك احد بنمايد و عمل مجاهدين را تحت مطالعه قرار دهد بخوبى بر وى ظاهر ميگردد كه همين مهاجرين و انصار بودند كه در جنگ احد پيمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بدست دشمن تنها گذاشتند و گريختند و بالاخره پس از او دين او را واژگون گردانيدند و بر غير مراد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و فرمان الهى در نصب خليفه بر مراد خود عمل نمودند و در تعيين خليفه مخالفت كردند نصّ رسول صلّى اللّه عليه و آله را و چه جفاها كه بذريه آنسرور و يگانه اولاد او كه باتفاق سنّى و شيعه حضرتش مكرر فرموده بود

 «فاطمة بضعة منى»

و نيز بدامادش كه بنص قرآن در آيه مباهله بمنزله نفس پيغمبر [ص‏] بشمار آورده حق او را غصب كردند و او را خانه نشين گردانيدند و نگذاردند حق بجاى خود قرار گيرد كه اگر گذارده بودند حق بجاى خود قرار گيرد آنوقت مؤمنين مصداق آن آيه بالا ميگرديدند كه خطاب بآنها نموده و فرموده «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» و معلوم ميشد كه چگونه مؤمنين بر تمام مردمان جهان علوّ و برترى پيدا مينمودند و چگونه دين اسلام بر تمام اديان تفوق و سيادت مينمود لكن چون در همه وقت مردم بايد در مورد آزمايش واقع گردند حكمت الهى چنين مقتضى گرديد كه اختلاف بين مسلمانها پديد گردد تا اينكه مؤمن واقعى از غيرش تميز داده شود «وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا- فلعنة اللّه على القوم الظالمين»                       

 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 285

 وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً پس از آنكه در اول آيه تذكر داده كه هر گاه شما پس از موت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از دين برگرديد بعقب خود يعنى بزمان جاهليت گمان نكنيد كه بخدا ضررى وارد گردد.

اشاره به اين كه «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ» بر خدا است كه حجت را بر خلق تمام گرداند و رسولانى با معجزه‏ها براى هدايت افراد بشر بفرستد و عدل الهى مقتضى اين است كه انسان را در عمل بتكاليف مختار گرداند وقتى انسانيكه در باره او «ظلوما جهولا» گفته دانسته و فهميده زير بار تكليف كه بنفع خودش تمام ميشود نرود و طغيان نموده براه كج برود ضرر بخودش وارد گردانيده خداوند منزه و مبراء است از اينكه محتاج بعمل بنده ضعيف خود باشد.

وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ بلكه با اينكه ذات احديت مستغنى است از عمل بنده ضعيف خود از راه فضل و كرم بزودى بشكر كنندگان پاداش نيكو ميدهد.

شايد مقصود از شاكرين در اينجا مجاهدين در جبهه جنك باشد مخصوصا آنهائيكه در جنك احد پس از غلبه دشمن رسول را تنها نگذاشتند و او را تا نفس آخر و تا جان در بدن داشتند دست از يارى او برنداشتند و مصداق كامل آن على عليه السّلام بود كه تمام كسانى كه در آنوقت شاهد قضيه بوده‏اند گفته‏اند وقتى دشمن غالب گرديد همه از ترس جنك گريختند مگر آنحضرت و يك نفر ديگر كه او مواظب رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود و على بن ابى طالب [ع‏] با آن گروه دشمن جنگ مينمود تا اينكه هفتاد ضربت ببدن مباركش وارد گرديد پس ميتوان گفت مصداق كامل شكر كنندگان كه حق نعمت اسلام را مراعات كردند همان حضرت ميباشد.

و همان طورى كه گفته شد شايد يك حكمت اينكه مؤمنين در جنك احد شكست خوردند آزمايش و امتحان بوده كه مؤمنين واقعى از غير آنها تميز داده شوند و دانسته شود كه چه كس در دين دارى ثابت قدم و چه كس بر خلاف آنست‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 286
قوله تعالى «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ» اول سوره عنكبوت»

 و نيز قوله تعالى «وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً» «2» و غير اينها از آيات بسيارى كه بمؤمنين خاطر نشان ميكنند كه مواظب باشند در جائيكه پاى امتحان بميان آمد از بوته امتحان درست بيرون آيند و لغزش پيدا ننمايند و حق نعمت اسلام و باقى نعمتهاى الهى را نگاه دارند و هر نعمتى را بآن حكمتى كه غرض از عطاء آن بوده بمصرف خود برسانند تا اينكه نعمتشان زياد گردد.

و در بعض آيات شكر را مقابل كفر بشمار آورده مثل قوله تعالى «و من شكر فانما يشكر لنفسه و من كفر فان الله غنى عن العالمين».

وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتاباً مُؤَجَّلًا و نيست براى هيچ نفسى اينكه بميرد و از كالبد بدن جدا گردد مگر باذن خدا و بمشيت او و آنچه در ازل در عالم قضاء و قدر و در لوح محفوظ مقرر گرديده «لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ» سوره نحل آيه 63، سوره يونس آيه 50، سوره اعراف آيه 32. و از آن وقت مقرر ساعتى يعنى آنى نه عقب مى‏افتد نه جلو.

خلاصه حق تعالى تحريص و ترغيب نموده مؤمنين را بجهاد كه از ترس كشته شدن از جنك فرار منمائيد و بدانيد اگر اجل موقتى شما رسيده خواه در رختخواب آسايش باشيد يا در ميدان جنك مرك شما را فرا خواهد گرفت و هرگاه‏

__________________________________________________

 (1) آيا مردم چنين گمان كردند كه آنها را بمجرد اينكه بگويند ايمان آورديم وا ميگذاريم و آنان را آزمايش نميكنيم و همانا محققا امتحان كرديم آنهائى را كه پيش از اينها بودند تا اينكه بداند خدا آنهائيكه (در ايمان) راستگو بودند و بداند آنهائيكه دروغگو بودند.

 (2) و همانا ما مؤمنين را آزمايش ميكنيم بابتلاء نيكو.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 287

اجل موقت شما هنوز نرسيده در جنك باشيد و مقابل دشمن شما از كشته شدن محفوظ خواهيد ماند.

وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها آيه ارشاد بر اين است كه مرگ و حيات بدست خود آدمى نيست انسان هر قدر خود را از مرگ حفظ كند و در جاى استراحت خود را محفوظ گرداند كه مبادا مرگ وى را دريا بد فائده بخش نخواهد بود وقتى مدت سر آمد و اجل رسيد خواهد مرد فقط انسانيكه طالب شرافت و فضيلت و سعادت خود ميباشد چون در عمل مختار است در اعمال اختيارى ميتواند خود را در اثر اعمال نيك بسعادت و مقامات بلند اخروى رساند و ميتواند پيرو هواى نفسانى گردد و خود را بدرك نفس پرستى پرتاب نموده و مستحق عذاب و سخط الهى گرداند.

اين است كه آيه بصداى بلند بمردم اعلام ميكند كه اى انسان بدان كه تو بالاخره بنتيجه اعمال خودت خواهى رسيد و بآنچه آن مراد و مقصود تو بوده بتو بازگشت خواهد نمود اگر مقصود و مراد تو از اعمال نيك بدست آوردن منافع دنيوى و رسيدن بحظوظات نفسانى و جبلى باشد البته خداى جليل كه فرموده «أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏» سوره عمران آيه 193، آنچه مراد تو از عمل بود بتو خواهد رسانيد و اگر مقصود تو از عمل نيكى كه كرده‏ئى و بوجه خودش واقع گرديده پاداش اخروى باشد همين طورى كه در سوره شورى آيه 19 فرموده «مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ» خلاصه كسيكه بعمل خير خود مرادش آخرت باشد در ثواب او افزائيم و هر كس كه مرادش از عمل خيرى كه كرده پاداش دنيوى باشد از همين دنيا كه مراد او بوده پاداش ميدهيم و در آخرت براى او از عملش بهره و نصيبى نخواهد بود وَ سَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ و از رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه‏

 «من كانت نيّته طلب الاخرة جعله اللّه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 288

 غناه فى قلبه و جمع له شمله و آتيه الدنيا و هى راغمة، و من كانت نيّته طلب الدنيا جعل اللّه الفقر بين عينيه و شتت عليه شمله و لا يأتيه الا ما كتب له‏

 «1» و نيز در حديث مشهور فرموده‏

 «انما الاعمال بالنيات»

 «2» وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا ظاهرا آيه نيز براى تشويق و ترغيب بامر جهاد برسول و بمؤمنين خبر ميدهد كه چه بسيار از پيمبران كه جنك كردند با كفار و با آن پيغمبر بودند اتباع و پيروان او و بر آنچه بآنها رسيد از زخم و جراحت و كشته شدن بدست دشمن آن جماعت در امر جهاد سستى و تنبلى ننمودند و در يارى دين استقامت و پايدارى مينمودند و از خود ضعف و شكستى نشان ندادند و در مقابل دشمن فروتنى ننمودند.

اشاره به اين كه مؤمنين بايستى عمل پيشينيان را سر مشق خود بگيرند و در امر جهاد استقامت و متانت و رشادت نشان دهند.

و در اينكه ربيون بسيار كه با انبياء بودند و با كفار جنك ميكردند چه كسانى بودند بقولى آنها فقهاء و علماء و عباد و زهاد زمانشان بودند و ربيون منسوب برب است يعنى آنها منسوب برب بودند يعنى منسوب بعلم يا بعبادت پروردگار بودند نظير آن روايتى كه منسوب بامير المؤمنين عليه السّلام است (كه مردم را سه قسمت نموده: 1- عالم ربانى. 2- متعلم على سبيل نجاة 3- همج رعاع‏

__________________________________________________

 (1) كسيكه نيت او از عمل طلب آخرت باشد خداوند قرار ميدهد غناى او را در قلب او و پراكندگى امورش را جمع ميكند و بر او دنيا ميآيد در حاليكه از آن اعراض داشته، و كسيكه نيت او دنيا باشد يعنى همّ او دنيا و مزخرفات طبيعى باشد خدا قرار ميدهد فقر را بين دو چشم او و امورش را متشتت و پراكنده ميگرداند و از دنيا نمى‏يابد مگر بقدريكه براى او نوشته و تقدير شده است. [.....]

 (2) عمل از حيث خوبى و بدى و نفع اخروى بسته بنيت عامل آنست.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 289

انباع كل ناعق» كه مقصود از علماى ربانى كسانى ميباشيد كه علومشان از طرف حق تعالى و بافاضه الهى نور معرفت در قلب آنها تابش نموده.

و بقولى ربيّون تابعينند و ربانيون ولاة و حكامند، و بقولى ربيون جماعت بسيارند- و در عين المعانى گفته ربّى نام سپاهى است كه كم‏تر از ده‏هزار نباشند و اين قول منسوب بابى جعفر عليه السّلام است.

و نزد بعضى «قاتل» راجع بنبى است يعنى نبى جنك كرد و آنچه بعد از او است جمله حاليه است يعنى چه بسيار پيمبرى كه جنك كردند با كفار در حاليكه با او جماعت بسيار بودند. [منهج‏] وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ و خدا صابرين را كه در جهاد و يارى دين حق صبر و بردبارى كردند دوست ميدارد «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ» سوره مائدة آيه 59.

آرى كسى را كه خدا دوست داشت علامت دوستى خدا نسبت ببنده اينست كه او را موفق ميگرداند كه در يارى دين او كوشش بسيار نمايد و از هيچ گزندى از كشته شدن و هر گونه آسيبى كه ممكن است بوى برسد از اسارت و جراحت و غير اينها ملالى بخاطرش نرسد و نيز بنده‏ئى كه خدا را دوست داشت علامتش اين است كه در آن حديث فرمود

 «التجافى عن دار الغرور و الانابة الى دار الخلود

خلاصه كسى را سزد كه مدّعى دوستى حق تعالى باشد كه دل بدنيا نبدد و مثل كسى ماند كه سر پا مى‏نشيند براى آمادگى كارى كه خود را مهيا و آماده گردانيد براى اطاعت فرمان پروردگارش و هميشه منتظر نفحات رحمت الهى است و روى دلش بسوى او نگران است.

اگر چه مصداق كامل صابرين در مورد جهاد در راه خدا و استقامت در آن پديد ميگردد لكن صبر چه در مورد بلاء و چه مورد حفظ نفس و خوددارى در مورد غلبه قواى شهويه و غضبيه و از فرمان الهى تخطى و تجاوز ننمودن و چه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 290

 در مورد اطاعت اوامر و نواهى شرع هر كدام باشد صبر يكى از فضائل و خصوصيات انسان كامل بشمار ميآيد در سوره زمر آيه 13 فرموده «إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ» و در فضيلت صبر همين بس كه در كلام اللّه درود و رحمت و هدايت را براى صابرين مقرر فرموده «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» سوره بقره آيه 152، و در اخبار آل محمد صلّى اللّه عليه و آله بقدرى تعريف و تمجيد و فضيلت صبر رسيده كه اينجا جاى بيان آن نميباشد و در سير و سلوك در روش اولياء اللّه تا اندازه‏ئى بيان شده رجوع بآن جا شود.

خلاصه قوله تعالى «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ» خدا صبر كنندگان را دوست ميدارد اگر چه آيه اطلاق دارد و شامل ميگردد هر كس را كه مؤمن باشد و بدستور خدا و رسول عمل كند يا در ترك گناه و اجتناب از معاصى بردبارى نمايد و نيز در بلاها و شدائد روزگار تحمل كند و بى‏طاقت نگردد لكن در اينجا بقرينه آياتى كه راجع بمجاهدين رسيده ظاهرا نظر بآنهائى است كه در مورد نبرد با دشمن بردبار باشند و از خود سستى و ضعف نشان ندهند و چنين است در آن دو آيه بالا «سَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ» كه براى اهميت تكرار گرديده.

وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِي أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ مقول قول ربيّون يعنى آن مردمان صالحى كه در يارى دين با پيمبران جنك كردند كه آيه براى چنين جماعتى خصوصياتى و فضائلى برسولش يادآور ميشود و آن چند فضيلت است كه بعضى از آن در آيه بالا بيان شده.

1- آنان در جنك آنچه بآنها از سختى اصابت نمود در امر جهاد نه سستى از خود نشان دادند و نه ضعف و زبون پيرامون آنان گرديد.

2- راجع بهمين آيه با آنكه در امر جهاد و از خود گذشته‏گى چنين استقامت داشتند باز خود را در مقابل پروردگارشان با اظهار گناه و شرمندگى طلب آمرزش ميكردند و از خداى خود در مقام مناجات جند حاجت مى‏طلبيدند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 291
1- آمرزش گناه و انلاف عمر در آنچه در غير اطاعت اسراف كرده‏اند.

2- طلب استقامت و پايدارى در مقام عبوديت كه لرزش قدم در بندگى پيدا ننمائيم 3- طلب يارى ميكردند كه ميگفتند پروردگارا ما را يارى كن و بر اعداء غالب و مظفر گردان.

فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ خداى ببركت دعاى آنها و اعمال نيكشان و استغفار و صبر بر جهاد با اعداء دين بآنها «ثَوابَ الدُّنْيا» از مظفريت و غلبه و بدست آوردن غنائم «وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ» عنايت كرده و ديگر بآنها عطاء نمود بپاداش عمل نيكشان مقامات اخروى از مغفرت و نعيم جنت و بالاتر از همه رضوان و رضاى منان و كلمه «حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ» مشعر بر اين است كه براى چنين مردمانى است بهترين ثواب آخرت كه آن رضاى حضرت حق و فائز گرديدن بدرجه شهادت باشد و كلمه «إِنَّما» در آيه «إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ» نيز مشعر بر اين است كه نزد حق تعالى ثواب آخرت و رضاى او مهم‏تر و بالاتر است.

خلاصه اين آيات گويا بمؤمنين مجاهدين اعلام مينمايد كه اشخاص بزرك عالم چنين بودند كه در دين‏دارى و يارى دين و پيمبرانشان اين طور استقامت مينمودند و شما مؤمنين كه بهترين امم ميباشيد كه در باره شما است «كنتم خير امة أخرجت للناس الخ» بايستى عمل آنها را سر مشق بگيريد و در دين‏دارى و جهاد ثابت قدم باشيد ترس و سستى و بطالت بخود راه ندهيد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 292

 [سوره آل‏عمران (3): آيات 149 تا 154]

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ (149) بَلِ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ (150) سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ (151) وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ (152) إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى‏ أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (153)

ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً يَغْشى‏ طائِفَةً مِنْكُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْ‏ءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ ما لا يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَيْ‏ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى‏ مَضاجِعِهِمْ وَ لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (154)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 293

 [ترجمه‏]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد اگر اطاعت كنيد كافرها را شما را بعقبهايتان (زمان جاهليت) بر ميگردانند پس بر ميگرديد در حاليكه ضرر و خسران برده‏ايد [149]

بلكه يار و مددكار شما خدا است و او بهترين يارى كنندگان است [150]

نرودى ترس و رعب در قلبهاى كافرين مياندازيم بسبب اينكه بر خدا شريك آوردند چيزى را كه دليل و حجتى بر اثبات آن نيست و منزلگاه (مشركين) جهنم است و آتش براى ستمكاران بد منزلگاهى است [151]

همانا بحقيقت خدا راست و درست گردانيد وعده خود را وقتى كه (غلبه خود را بر دشمنان) باذن خدا حس كرديد تا وقتى كه (در جنك احد) سست گرديديد (و در امر جهاد) با هم نزاع كرديد و مخالفت نموديد پس از آنكه بشما نموديم (از فتح و غلبه) آنچه را كه دوست ميداشتيد بعضى از شما كسى است كه مرادش دنيا است و بعضى از شما كسى است كه مراد و مقصدش آخرت است پس خدا از پيشرفت و غلبه شما را بازداشت تا اينكه آزموده شويد و همانا شما را عفو كرد و خداوند بر مؤمنين صاحب فضل و احسان است [152]

ياد آريد وقتى را كه از دشمن ميگريختيد و از شدت وحشت نظر باحدى نداشتيد و رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شما را براى كمك ديگران ميخواند و توجه نكرديد تا بپاداش آن غمى بر غم شما افزوده گرديد تا اينكه محزون نگرديد بر آنچه از شما فوت شده و نه آنچه بشما برسد و خدا بهر چه كنيد آگاه خواهد بود [153]

سپس بر شما از پس غمتان امنيت فرستاد بطوريكه جماعتى را خواب گرفت و جماعت ديگر از شما در نفسشان آنان را بهم و غم انداخت كه باضطراب افتادند و گمان ناروائى بحق بردند مثل گمان زمان جاهليت و ميگفتند آيا ما را پس از اين امر جنك چيزى (فرجى هست) اى رسول (ص) بگو تمام امور بدست خدا است در دل خود از تو پنهان ميدارند چيزى كه ظاهر نميگردانند ميگويند اگر براى ما از فتح و ظفر چيزى بود در اينجا مغلوب نميگرديديم بگو اگر در خانه‏هاى خود و در رختخواب باشيد و بر شما كشته شدن نوشته شده بود بشما خواهد رسيد و همانا خدا (اين                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 294

 قتل و غارت را بر شما گماشته) براى اينكه شما را بيازمايد و تا اينكه پاك و خالص گرداند آنچه در قلبهاى شما است خدا عالم است بآنچه در سينه‏هاى شما است [154].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 295

 (توضيح آيات)

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ اين چند آيه مربوط بآيات بالا است كه راجع بجنگ احد بود كه ظاهرا بعضى از مؤمنين از شكست خوردگى در جنگ احد چنانچه در آيات جلو اشاره نموده و هن و سستى از خود نشان ميدادند اين است كه در اين آيه خطاب بمؤمنين نموده و آنان را خاطر نشان ميكند كه اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد اگر شما اطاعت كفار كنيد شما را بر ميگردانند بپاشنه‏هاى خودتان يعنى اگر مطبع آنها شويد و فريب آنها را بخوريد بهمان زمان جاهليت منقلب ميگرديد در حاليكه خسران و زيان برده‏ايد.

شايد اشاره باين باشد كه اگر تابع كفار گرديد عوض اينكه از اعمالتان از ايمان و اسلام مجاهده با كفار بسعادت و درجات اخروى فائز گرديد نتيجه معكوس ميبريد و اعمال شما هباءا منثورا گرديده و سقوط مينمائيد و بجز خسران و زيانكارى چيزى نصيب شما نخواهد گرديد.

بَلِ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ «بَلِ» اضراب است، اى مؤمنين چنين نيست كه گمان كرده‏ايد كه اگر در پناه كفار و مشركين باشيد از خطرات محفوظ ميمانيد اين گمان شما فاسد است فقط موالى و دوست شما خدا است كه غالب و قاهر و مستولى بر تمام موجودات است و او بهترين يارى كنندگان است، بهتر بودن خداى تعالى از كافرين ظاهرا بلحاظ عقيده كفار است كه از غير حق تعالى يارى ميطلبند، و شايد اشاره باين باشد كه اگر بگمان غلط نظر كمك و يارى از كفار داشته باشيد خدا چون غالب بر همه چيز است او بهتر يارى كنندگان است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 296
سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً يعنى بزودى مى‏اندازيم در قلب كفار ترس را بسبب اينكه شريك قرار دادند براى خدا چيزى را كه خدا قرار نداده است بر آن حجت و برهانى كه عذر آنها باشد.

از سدى نقل ميكنند كه چون ابو سفيان و يارانش پس از واقعه احد رو بمكه رفتند در اثناء راه أبو سفيان گفت برگشتن ما خطاء بود چون اينها جماعت اندكى بودند و اگر چه شما مجروح و ناتوان گرديده‏ايد لكن اكثر آنها مقتول و مجروح و ناتوان گرديده‏اند ما بايد برگرديم و بيكباره بر آنها هجوم آريم و همه آنها را مستأصل كنيم پس عزم بر گشتن نمودند حق تعالى ترس و رعب در دل آنان افكند و نتوانستند مراجعت كنند و پيش از اين واقعه خداى تعالى برسولش خبر ميدهد و از عزم و اراده آنها رسولش را آگاه ميگرداند.

و «بِما أَشْرَكُوا الخ» شايد اشاره باين باشد كه اين ترس و رعبى كه در دل مشركين افتاد براى اين بود كه آنها براى خدا شريك قرار دادند و پرستش نمودند چيزى را كه هيچ قوّت و شوكتى نداشتند كه بتابعين خود اطمينان و سكونت نفس بدهند و اميدوار باشند كه در شدائد آنان را يارى كنند و مؤمنين ميدانستند همان طورى كه آيات مشعر بر آنست كه شكست خوردن آنها در بعض موارد از باب آزمايش بوده مثل جنك احد و غيره نه از جهت حقارت آنها و در همان حال باز مؤمنين اتكاء و پشتبانى و اميدشان بپروردگار عالم بود كه غالب و قاهر و مستولى بر همه موجودات است و ميدانستند كه آنچه بر ايشان در امر جهاد يا غير آن پيش آيد بنفع آنها تمام ميشود نه بر ضرر آنها لكن مشركين چنين مرجع و تكيه‏گاهى نداشتند فقط متكى بنفس خبيث خود بودند اين بود كه البته لطف حق تعالى مقتضى بر اين است كه آنان را بياگاهاند كه بدانند و لو اينكه در موردى از روى حكمت غلبه و مظفريتى بر آنها پيش آيد آن موقتى است است علوّ و غلبه واقعى با مؤمنين است كه مولى و ناصر آنها خدا است و كافرين                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 297

 بالاخره زبون و ذليل خواهند گرديد همان طورى كه در فتح مكه ظاهر گرديد كه رسول اسلام بدون جنك بر اهل مكه غالب گرديد و همه حلقه بندگى بگردن انداختند و بنده فرمان بردار او گرديدند.

وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ و دوزخ جاى آنها است و بد آرامگاهى است براى كافرين جايگاه و مآل آنها آتش است.

اشاره به اين كه آنهائيكه بخدا كافر شدند هم در دنيا زيان بردند كه از عمرشان بهره نيكو نبردند و سر انجام كارشان ببدبختى و سوء عاقبت خواهد كشيد و هم در آخرت كه سر انجام كار است هميشه معذب خواهند بود.

روايت شده كه حق تعالى بطورى ترس در دل كفار انداخت كه با اينكه داخل مكه شده بودند ميترسيدند كه مبادا اصحاب رسول صلّى اللّه عليه و آله بر سر آنها ريزند گويند رسول ميفرمود

 «نصرت بالرعب مسيرة شهر»

نصرت داده شدم بدخول خوف در دل كفار باندازه سير در يك ماه.

وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ از محمد بن كعب القرطى نقل ميكنند كه گفته چون رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از جنگ احد بمدينه بازگشت جماعتى از مجاهدين گفتند اين محنت و شكست از كجا بما رسيد در صورتى كه خداى تعالى بما وعده نصرت و ظفر داده بود بقوله تعالى «بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا الخ» پروردگار عالميان بجواب آنان اين آيه فرستاد «وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ» گفته‏اند اين وعده آن بود كه رسول خدا قبلا خواب ديده بود كه بر دشمنان ظفر يافته و چون خواب پيمبران وحى است اين بود كه آنرا وعده ناميده و صدق آن وعده آن بود كه فرموده «وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ» و اين وعده در اول وهله جنگ احد واقع شد كه مسلمانها بر كفار غلبه كردند و در آخر كفار غلبه نمودند و در آيه «إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ» يعنى شما سريعا آنان را باذن خدا كشتيد و ظفر شما را بود و در بيان علت و سبب غلبه كفار فرموده                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 298

 «حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ» «حتى» غايت است بمعنى الى، اشاره به اين كه وعده خدا حق است و شما را ظفر و غلبه بود تا اينكه شما بد دل شديد. [پايان‏] وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ آيه مؤمنين را خاطر نشان ميكند كه بدانند عمل خودشان بود كه آنان را مغلوب كرد و شكست داد و گر نه وعده حق تعالى حق است و بر شما مظفريت بود تا وقتى كه بد دل شديد و با يكديگر مخالفت كرديد ظاهرا مخالفت آنها اين بود كه تيراندازان بطلب غنيمت دره‏ئى را كه مأمور بحفظ آن بودند واگذاشتند و در لشگرگاه افتادند و رئيس آنها عبد اللّه بن جبير هر قدر ممانعت نمود فائده نبخشيد كفار وقتى دره را خالى ديدند دره را گرفتند و عبد اللّه را كه سالار آنها بود با چند نفر ديگر كه مانده بودند كشتند و در مسلمانها در افتادند.

 «مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ» گفته‏اند «أَراكُمْ» در موضع اعطاكم است نظير آنجا است كه فرموده «سَأُرِيكُمْ دارَ الْفاسِقِينَ» يعنى ساعطيكم ارض مصر يعنى بر آنها منت گذاشت در اينكه زمين مصر را بايشان داد در ابتداء روز ظفر و غلبه با مسلمانان بود چون بر خلاف قول پيمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در حفظ دره عمل نمودند در آخر روز اوضاع دگرگون كرديد فتح بشكست و شادى مسلمانان بغم و حزن مبدل گرديد.

مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ ظاهرا آيه اشاره بآن عده تيرانداز است كه مأمور بحفظ دره بودند بعضى از آنها چون مقصود اصليشان بدست آوردن غنائم بود وقتى ديدند جنك خاتمه پيدا نموده و مسلمانان مشغول غنيمتها گرديده‏اند سفارش رسول صلّى اللّه عليه و آله را در حفظ دره ناديده گرفتند و در ميدان جنگ ريختند و چنانچه گفته شد عبد اللّه جحش كه سالار آنان بود و با چند نفر ديگر كه ماندند كشته شدند و بدرجه شهادت فائز گرديدند.                        مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 299

 ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ شايد مقصود اين باشد كه پس از آنكه سستى و نزاع در اول وهله و اختلاف كه بين شما پديد آمد بر خلاف رأى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سرپيچى شما مسلمين از امر رسول در حفظ دره چنين ايجاب نمود كه اول خداوند شما را از مشركين باز داشت تا شما را آزمايش كند يعنى اين اختلافات بين شما پديد گرديد تا امتحان گرديد كه چه كس مؤمن واقعى و ثابت قدم در دين و طالب آخرت است و چه كس منافق و طالب دنيا است.

وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ با اينكه از بوته امتحان خوب بيرون نيامديد خداى تعالى شما را عفو نمود زيرا كه خداوند بر مؤمنين صاحب فضل و كرم است.

آيه مشعر بر اين است كه حق تعالى از آن نظر خاصى كه نسبت بمؤمنين دارد ماداميكه ايمان در دل آنها هست و لو اينكه خلافى مرتكب گردند پس از پشيمانى عفو ميفرمايد.

إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى‏ أَحَدٍ در لغت اصعاد بمعنى رفتن و دور شدن در سطح زمين است بخلاف صعود كه رفتن بطرف بالا است مثل اينكه گفته ميشود «صعد فى السلم» يعنى بنردبان بالا رفت و بعضى گفته‏اند اصعاد بمعنى صعود نيز استعمال ميشود.

و بعضى گفته‏اند ظرف يعنى «اذ» در آيه متعلق بمحذوف است يعنى ياد كنيد و گفته‏اند ميشود جمله در اصل چنين باشد «اذكروا اذ تصعدون» و كلمه «وَ لا تَلْوُونَ» بمعنى التفات و ميل است.

از مجمع نقل شده كه گفته جز در كلام منفى استعمال نميگردد خلاصه آيه دلالت دارد بر اينكه وقتى لشكر كفر بر لشكر اسلام غلبه كردند و لشكر اسلام متفرق گرديدند و بطورى از اطراف پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم متفرق گشته و پراكنده شدند «تَلْوُونَ» مشتق از «لىّ العنق» است بمعنى رو نگردانيدن و عدم توجه يعنى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 300

 رجوع نميكرديد و التفات بهيچ كس از ياران خود نميكرديد حتى رسول را از غايت خوف و دهشت نمينگريستيد.

وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْراكُمْ و رسول شما را ميخواند «فِي أُخْراكُمْ» يعنى پيغمبر جماعتى كه در آخر جمعيت فراريان و نزديك بحضرتش بودند ميخواند و ميگفت‏

 «الىّ عباد اللّه فانّى رسول اللّه»

اى بندگان خدا باز گرديد و بمن توجه كنيد من رسول خدايم و بمن توجه ننموديد «فاثابكم غم بغم» فاء «فاصابكم» عطف است بر «صرفكم» چون چنين كرديد خداوند شما را منهزم گردانيد و شما را مكافات كرد.

فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ در جامع الجوامع طبرسى است «فاصابكم» عطف است بر «صرفكم» يعنى پس خدا شما را مجازات كرد «بغم» وقتى از او گرديديد يعنى از جنگ فرار كرديد و شما را مبتلا كرد بسبب غمى كه برسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسانيديد كه او را مخالفت كرديد- يا غمى كه متصل بود بغمى كه اراجيف گفتند رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كشته شده و بزخم و قتل و ظفر يافتن مشركين و فوت غنيمت «لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلى‏ ما فاتَكُمْ» براى اينكه محزون نشويد بر آنچه از غنيمت بشما نرسيده «وَ لا ما أَصابَكُمْ» و نيز محزون نگرديد از شدائد كه در راه خدا بشما رسيده «وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ» يعنى خدا عالم است باعمال شما. [پايان‏] در توجيه آيه از مفسرين آراء ديگرى نيز نقل شده لكن ظاهرا بهترين گفتار در توجيه «فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ» يعنى بشما رسانيد غمى كه در جنگ شكست خورديد در اثر مخالفت رسول [ص‏] و پس از آن بشما رو آورد غمى كه فوق شكست شما و ظفر مشركين بود و آن نداء اراجيف بود كه گفت «قد قتل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» كه البته بر مؤمنين اين غمى بود بالاى غمى.

و شايد «لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلى‏ ما فاتَكُمْ» اشاره باين باشد كه پاداش غم و اندوه شما از آنچه از حزن بر شما گذشت و شما را منصرف گردانيد آنوقتى بود

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 301
كه بنا بر آنچه نقل شده كعب بن مالك پس از آن صداى وحشت انگيز كشته شدن رسول بصداى بلند صدا زد

 «يا معشر المسلمين ابشروا هذا رسول اللّه [ص‏]»

و گفت من دو چشم او را از زير كلاه خود ديدم پس از اين صدا جماعتى از اصحاب كه فرار كرده بودند دور حضرتش جمع شدند پس ممكن است گفته شود قوله تعالى «لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلى‏ ما فاتَكُمْ» چنين مژده سلامتى رسول صلّى اللّه عليه و آله براى مؤمنين فرح انگيز بود كه بر آنچه از آنها گرفته شده از مظفريت و غنائم محزون نگردند «وَ لا ما أَصابَكُمْ» و نه از زخم و قتل و غير آنها ملول گردند اشاره به اين كه وقتى نعمت بزرگى بانسان برسد تمام هموم و غموم او را زايل ميگرداند.

وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ و خدا عالم است بآنچه شما ميكنيد از خير و شرّ اول شما را بنعمت امتحان ميكند پس از آن در اثر كفران نعمت و وظيفه نشناسى نعمت تبديل ميگردد بنقمت چنانچه در همين جنك احد مصداق كامل آن نمايان گرديده كه اول فتح و غلبه شايانى براى مؤمنين ظاهر گرديد و در اثر كفران نعمت و عصيان رسول صلّى اللّه عليه و آله نعمت تبديل گرديد بنقمت قوله تعالى «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ».

ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً يعنى پس از غم وقتى كه ايمن گرديدند بر آنها فرو فرستاديم «نعاسا» خوابى سبك كه خواب جماعتى از شما مؤمنين را گرفت معلوم ميشود خواب پس از امنيت دست ميدهد «يَغْشى‏ طائِفَةً مِنْكُمْ» كه خواب جماعتى از شما مؤمنين را فرا گرفت آنهائى كه مؤمن حقيقى بودند و گفته‏اند آنان جماعتى از مؤمنين خلّص بودند كه پس از غلبه مشركين دور رسول جمع شدند.

از أبي طلحة نقل شده كه در مصاف بطورى خواب بر ما غلبه كرد كه يكى از ما شمشير از دستش افتاد گرفت باز از دستش افتاد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 302

 در منهج گفته در روايت صحيح ثابت شده كه اين خواب مخصوص بحضرت امير المؤمنين عليه السّلام و حارث بن صمه و سهل بن حنيف و بعضى ديگر از متابعين آنهائى بود كه ايمان كامل داشتند.

عبد اللّه زبير از پدر خود روايت كرده كه گفت من با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بودم چون خوف و غم ما سخت شد خواب و نعاس بر اصحاب واقع گرديد كه از معتب بن قشير شنيدند كه ميگفت «لو كان لنا من الامر شيئى ما قتلنا هيهنا» پنداشتند كه اين را در خواب مى‏بينند و حق تعالى بر سبيل منت و تذكير نعمت اين آيه را فرستاد و فرمود بعد از غم و اندوه و هم تمام و جراحت و هزيمت امن تمام بر شما نازل كرديم تا بمرتبه‏ئى كه خواب بر شما غلبه كرد و مسلّم است كه خواب با راحتى و امنيت پديد ميگردد نه با خوف و خشيت. [پايان‏] وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ در اين آيات بدرستى معيار شناسائى مؤمن خالص را نشان ميدهد كه مؤمنين آنهائى كه مطمئن بايمان گرديده‏اند پس از امن كه شايد پس از فراق از جنك بود خواب آنها را گرفت لكن جماعت ديگر از مؤمنين كه شايد ضعفاء مؤمنين بودند نه مؤمن حقيقى كه آنان را بدو صفت معرفى نموده و با مؤمنين بجنك احد رفته بودند، اول چون هم آنها منافع نفسانى و حظوظات مادى بوده نه اطاعت رسول [ص‏] اين بود كه قلق و اضطراب آنها را مهموم و ناراحت گردانيد و مقصودى نداشتند مگر خلاصى نفس خودشان «يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ» دوم از صفات آنها گمان ميكردند بخدا گمان غير الحق مثل گمان اهل جاهليت از مشركين كه گمان ميكردند امر رسالت پيغمبر [ص‏] باتمام نخواهند رسيد و وعد و وعيد او غير واقع است.

يَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْ‏ءٍ آيه مقول قول منافقين است يا آنهائيكه ايمانشان كامل نبوده و مردد بودند كه در حال غلبه دشمن بمؤمنين ميگفتند آيا از اين جنك از ظفر و نصرت                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 303

 براى ما چيزى هست يعنى آيات از مظفريت و بدست آوردن غنيمت ما را نصيبى هست «هَلْ» استفهام انكارى است يعنى چنين نيست كه ما منتظر بوديم و اگر ميدانستيم كه نصرت خواهيم داشت باختيار از مدينه بيرون ميآمديم نه باجبار و اگر بيرون نيامده بوديم كشته نميشديم.

قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ ما لا يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَيْ‏ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى‏ مَضاجِعِهِمْ يعنى اى محمد [ص‏] بگو بدرستى كه همه كارها باراده خدا است منافقين در قلبشان نهان ميسازند آنچه را كه آشكار نميكنند براى تو در خلوت با يكديگر ميگويند اگر ما را از كار خود چيزى بود اينجا كشته نميشديم.

خطاب برسول است كه باينها بگو امر بدست خدا است براى هر كس آنطورى كه در ازل مطابق نظام عالم در لوح محفوظ از روى حكمت مقرر گرديده واقع خواهد شد اگر براى شما قتل نوشته شده شما از منزلگاه خود بيرون ميآمديد يا در همان جايگاه خود ميمانديد دشمن بر شما ميتافت و كشته ميشديد.

و بعضى از مفسرين گفته از اين جواب چند مطلب بر آنان روشن ميگردد 1- كشته شدن كسانيكه از شما در معركه جنك كشته شدند دليل بر اين نيست كه شما بر حق نميباشيد و نيز بطوريكه شما پنداشته‏ايد دليل بر اين نيست كه امر غلبه و فيروزى براى شما نميباشد بلكه قضاء الهى كه از آن گريزى نيست بر اين جارى شده كه اين كشته شدگان در اين مكان از مركب حيات ساقط گشته و كشته شوند و اگر شما خود از مكان خود بيرون نيامده بوديد آنهائيكه سرنوشتشان كشته شدن است بپاى خود بقتلگاه خويش ميآمدند بنا بر اين گريزى از مرگ كه حتى ساعتى هم جلو و عقب نميافتد نيست.

2- اينكه سنّت قطعى الهى بر عمومى و همه‏گانى بودن ناموس ابتلاء و امتحان است و ناچار اين ناموس در زندگى شما و آنان واقع شدنى بوده و روى اين اصل                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 304

 بيرون آمدن شما و انجام گرفتن اين جنگ خواه و ناخواه شدنى او از امور غير قابل اجتناب بوده است بنا بر اين چاره‏ئى نبود جز اينكه بيرون آئيد و اين جنگ انجام گيرد تا اينكه كشته شدگان بآنچه بايد برسند رسيده و بدرجات خويش نائل گردند و شما نيز بآنچه بايد برسيد رسيده باشيد پس از امتحان و روشن شدن وضعتان از نظر طرز تفكر و نيروى ايمان يا شرك يكى از دو طرف سعادت يا شقاوت برايتان تثبيت گردد. [الميزان‏]                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 305

 [سوره آل‏عمران (3): آيات 155 تا 161]

إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ (155) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ أَوْ كانُوا غُزًّى لَوْ كانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (156) وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (157) وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ (158) فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ (159)

إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (160) وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (161)

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 306

 [ترجمه‏]

همانا آنهائيكه از شما در روز (جنگ احد) وقتى دو لشگر (مؤمن و كافر) بجنگ برخورد كردند و از شما مؤمنين آنهائيكه بجنگ پشت كردند در اثر اعمال بدشان شيطان آنان را لغزانيد و خدا آنها را عفو كرد همانا خدا آمرزنده و بردبار است [155]

اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد نبوده باشيد مثل كسانيكه كافر شدند (يعنى منافقين) كه آنها براى برادران خود كه كشته شده بودند يا در زمين براى تجارت رفته بودند و مردند گفتند اگر نزد ما بودند نمى‏مردند و كشته نميشدند همانا خدا اين آرزوها و گمان باطل را در قلب آنها انداخته تا اينكه براى آنها حسرت باشد و خدا زنده ميكند و ميميراند هر كس را كه بخواهد نه حذر كردن و نه جنگ كردن و خدا بآنچه ميكنيد بينا است [156]

 (اى مؤمنين) اگر مرديد يا كشته شديد هر آينه آمرزش و رحمت خدا بهتر است از آنچه جمع ميكنيد [157]

اى مؤمنين اگر مرديد يا كشته شديد همانا بسوى خدا محشور ميگرديد [158]

اى رسول بسبب رحمت خدا است كه دل تو را نرم كرده اگر سخت دل و غليظ القلب بودى مردم از اطراف تو پراكنده ميشدند پس خلاف آنها را ببخش و براى آنها طلب آمرزش نما و در كار و عمل با آنها مشورت كن و در امريكه تصميم گرفتى بر خدا توكل كن و خدا توكل كنندگان را دوست ميدارد [159]

اى مؤمنين اگر خدا شما را يارى كند بر شما كسى غالب نميگردد و اگر خدا شما را مخذول گرداند (يعنى واگذارد) پس از او كى تواند شما را يارى كند و بايد مؤمنين بر خدا توكل كنند [159]

و نباشد و نسزد براى هيچ نبى اينكه خيانت كند و كسيكه خيانت كند در قيامت بجزاى عملش خواهد رسيد و بهر كس پاداش عملش بآنچه كرده داده ميشود و بكسى ستم گرديده نميشود (160) و نسزد هيچ پيغمبرى را كه در غنائم خيانت كند و هر كس خيانت كند در روز قيامت ميآورد آنچيزى را كه خيانت كرده و هر نفسى پاداش داده ميشود بر آنچه عمل نموده و بكسى ستم گرديده نميشود [161].                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 307

 (توضيح آيات)

إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا اين آيه و آيه بعد دنباله همان واقعه جنگ احد است كه از ظاهر آيه چنين برميآيد كه بعضى از مجاهدين در اثر شكست خوردنشان در جنگ احد حالت يأس و سستى و تأسف بر شهداء و بزرگان قومشان بر آنها حسرتى روى داد و گفته‏اند بيشتر در آن جنگ از انصار كشته شدند و از مهاجرين چهار نفر زيادتر شهيد نشدند و منشأ افسردگى آنها اين بود كه شايد گمان ميكردند كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله بدلخواه خود اين معركه جنگ را فراهم آورده.

آيه خبر ميدهد و رسولش را آگاه ميگرداند كه آنها را متذكر گرداند كه سبب شكست خوردنشان اين بود كه وقتى دو لشگر كفر و اسلام بهم ريخته بودند در آنروز بعضى از شما رو از جبهه جنگ گردانيديد چون چنين كرديد شيطان بشما دست يافت و شما را لغزانيد و اين تسلط شيطان براى اين بود كه از جنگ اعراض نموديد و شايد نظر بقوله تعالى «بِبَعْضِ ما كَسَبُوا» كه بصيغه ماضى آورده مقصود چنين باشد كه در اثر اعمال بدى و گناهانى كه قبلا كرده بوديد گناه ديگرى پيرامونتان گرديد و شما از جنگ اعراض كرديد و بحرص و طمع غنيمت مخالفت رسول نموديد اين بود كه شيطان شما را لغزانيد و شكست خورديد وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ و با آن گناهانى كه قبلا نموده بوديد و گناهانى كه از قبل اعراض و پشت كردن بجنگ كردند شما را بخشيديم.

راغب در مفردات گفته «عفا» العفو القصد لتناول الشيئى يقال عفاه و اعتفاه اى قصده متناولا ما عنده و عفت الريح الدار قصدتها متناولة آثارها» شاعر گفته «اخذ البلى آياتها».                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 308

 و «عفت الدار» گويا قصد كرده پوسيدگى و خرابى آنرا و «عفا النبت و الشجر» قصد كرده زيادتى آنرا مثل قول تو كه گوئى شروع كرد گياه در زيادتى «و عفوت عنه» قصد كردم زائل شدن گناه او را در حاليكه صرف نظر كردم از گناهش و در حقيقت مفعول متروك است و عن متعلق بمضمر است «فالعفو» بمعنى تجافى و اعراض كردن يا گذشتن از گناه است قوله تعالى «فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ» «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏» و نيز قوله تعالى «خُذِ الْعَفْوَ» يعنى چيزيكه قصد آن و تناول آن آسان باشد و قول آنها «اعطى عفوا» پس عفوا مصدر در موضع حال است يعنى داد و حال او حال عافى بود يعنى قاصد گرفتن.

خلاصه از موارد استعمال آن چنين برميآيد كه عفو قصدى است كه براى بدست آوردن و ميل بچيزى انجام گيرد، بعضى از مفسرين گفته بهمين عنايت است كه عفو نسبت بخداوند داده ميشود چه آنكه گويا خداوند قصد بنده خود را ميگيرد و سپس او را بدون هر گناهى وا ميگذارد، و از همين جا ظاهر ميگردد كه مغفرت كه عبارت از پرده پوشى است در عالم اعتبار متفرع بر عفو است چه آنكه گناه قبلا گرفته شده از بين ميرود و در نتيجه مستور و پنهان ميگردد و ديگر نه بر خود گناه كار و نه بر ديگران نمودار نيست قوله تعالى «وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا» سوره بقره آيه 286. [پايان‏] و بنا بگفته راغب عفو هم بمعنى گرفتن چيز پوسيده بى ثمر است و هم بمعنى زيادتى و عطا كردن است اين است كه در آخر آيه فرموده «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ» خداوند هم مفسده و قذارت گناه را از بنده ميگيرد زيرا كه حليم است و هم در عوض چنانچه در سوره فرقان آيه 70 راجع بتوبه كنندگان فرموده «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» يعنى گناه توبه كنندگان از معاصى را تبديل ميگرداند بحسنات كه عوض هر گناهى در اثر توبه و پشيمانى حسنه‏ئى نوشته ميشود.

با اينكه بعضى از مجاهدين در جنگ احد باغواء شيطان خطاء كردند                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 309

 و شايد مقصود همان عده‏ئى باشند كه بطمع بدست آوردن غنيمت در حفظ درّه مخالفت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را نمودند و عمل آنها بود كه شكست مجاهدين را ايجاب نمود و اين گناه بزرگى بود كه آنان مرتكب گرديدند با اين حال خداى كريم وعده بخشش بآنها ميدهد و شايد مقصود همان جماعتى باشند كه در موقع غلبه دشمن از جنگ رو گردانيدند كه چون خطاكار بودند شيطان آنان را لغزانيد و معنى دوم مناسب‏تر است.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ أَوْ كانُوا غُزًّى لَوْ كانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا ترجمه آيه شده و واضح است محتاج بتوضيح نيست. و خلاصه آنكه آنهائيكه بظاهر ايمان آورده بودند و هنوز ايمان در باطن آنان رسوخ ننموده بود پس از جنگ احد و كشته شدن جوانانشان و نيز شايد انجام معركه جنگ را فقط بدلخواه رسول ميدانستند نه بامر خداى تعالى اين بود كه اظهار تأسف مينمودند و ميگفتند اينهائيكه در جنگ كشته شدند اگر از منزلشان بسفر نميرفتند يا اينكه در جنگ وارد نشده بودند و نزد ما مانده بودند نه ميمردند و نه كشته ميشدند ..

گويا آيه ايشان را توبيخ و سرزنش مينمايد كه شمائى كه ايمان آورده‏ايد بايستى در ايمان راسخ باشيد و گفتارتان مثل كافرين و منافقين نباشد كه دوستان خود را منع ميكردند از جهاد فى سبيل اللّه و آنها را از كشته شدن ميترسانيدند لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ و لام «لِيَجْعَلَ» لام عاقبت است مثل آيه آل فرعون «لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً» يعنى آنها آن گفتار را گفتند تا عاقبت امر آنها باين كشد كه خداى تعالى آن اعتقاد باطل آنان را در قلب آنها حسرت گرداند و بدانيد كه خدا زنده ميدارد نه حذر كردن و او ميميراند نه جهاد رفتن.

و پاسخ گفتار فاسد آنها همانست كه در آيه بالا فرموده «قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 310

 بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى‏ مَضاجِعِهِمْ‏

 الح» اشاره به اين كه اگر شما واقعا ايمان آورده باشيد ميدانيد كه در لوح محفوظ و كتاب آفرينش براى هر كسى مدت و اجلى مقرر گرديده كه «لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ» و براى هر كسى آنچه معين گرديده بآن خواهد رسيد «لا تدبير لحكمه و لا راد لقضائه» وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ گويا فرموده اى كسانيكه تظاهر بايمان ميكنيد و قلب شما مطئن بايمان نگرديده بدانيد كه خداى تعالى بآنچه شما از گفتار و اعمال و كردار ميكنيد بينا است بر او چيزى مخفى نخواهد بود.

وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ در واقع آيه ارشاد بحكم عقل است كه وقتى شما بدلالت ايمانتان دانستيد كه براى هر كسى وقتى تعيين شده كه محققا واقع خواهد گرديد عقلتان گواهى ميدهد كه موقع اجل حتمى اگر در راه خدا بميريد و در نتيجه مشمول رحمت و مغفرت الهى گرديد براى شما بهتر خواهد بود از آنچه جمع‏آورى ميكنيد وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ شايد مقصود از «مُتُّمْ» كه در اين دو آيه رديف «قُتِلْتُمْ» انداخته مردن در راه جهاد باشد كه مجاهد فى سبيل اللّه در راهى كه بعزم جهاد ميرود هرگاه بمرگ طبيعى بميرد يا بدست كفار كشته شود هر كدام باشد چون در راه خدا و براى يارى دين حق حركت ميكرده مثل همانهائى است كه در حال نبرد با اعداء كشته ميشوند حشرشان و بازگشتشان بسوى رحمت خدا و مغفرت او است.

و لكن چون «مُتُّمْ» مطلق است شامل ميگردد هر مؤمنى را كه در ايمان ثابت قدم گرديده و ايمان در قلبش نفوذ نموده خواه در رختخواب منزلش بميرد يا در جنگ يا سفر جهاد هر كجا باشد اين فضيلت با او هست يعنى حشرشان و بازگشتشان بسوى رحمت و مغفرت خدا است.

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 311
فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ «فظ» در لغت بمعنى خشن و قسى القلب (يعنى سخت دل) و فاقد رقّت و رأفت قلب است و «انفضاض» بمعنى پراكندگى است.

پس از سرزنش بمؤمنين آنهائى كه در جنگ احد خلاف امر رسول صلّى اللّه عليه و آله كردند و نيز در مورد غلبه دشمن از جنگ رو گردانيدند و باضافه مجاهدين را سرزنش مينمودند كه چرا اينان داخل جنگ شدند كه كشته شوند.

ظاهرا دل رسول صلّى اللّه عليه و آله از آنها آزرده شده بود گويا آيه بالا در مقام ستايش رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه اى رسول رحمت چون تو مظهر و نماينده رحمت الهى ميباشى همان مظهريت تو كه مظهر و نماينده رحمت الهى ميباشى چنين ايجاب نموده كه با آنهمه خطائى كه از آنها سر زد تو بهمان رحمتى كه از جانب خدا دارا بودى و متصف «برحمة للعالمين» گرديدى از جرم آنها بگذر و آنان را باذن خدا عفو بنما.

و لو اينكه از جاهاى ديگر معلوم و محقق است كه يكى از روش و طريق اثبات پيمبرى آنحضرت [ص‏] اخلاق حسنه و خلق نيكوى او بوده كه چنانچه گفته‏اند خلق شريفش بسيارى را مجذوب گردانيده و بهمين جهت ايمان آوردند و چنانچه بعضى گفته‏اند حسن معاشرت و مدارا نمودن آنحضرت با دوست و دشمن منحصر در اين مورد نبوده و گويا غرض از اين آيات براى اين است كه روش پيغمبر را امضاء نموده و بگويد اصولا كه پيمبر اكرم [ص‏] جز بر طبق امر الهى قدم بر نميدارد و روش متين او مورد تصويب و رضاى الهى است. [پايان‏] خلاصه آيه خطاب برسولش نموده كه تو برحمت خدا و تفضل او است كه چنين صفت ارجمند رحمت بخلق پيدا كرده‏ئى و آنچه از آنها خلاف و خطاء مى‏بينى غمض عين نموده و گذشت ميكنى و مدارا مينمائى زيرا اگر خشن و قسى القلب بودى مردم از اطراف تو فرار ميكردند و در نبرد با دشمنانت در جنگها حاضر نميگرديدند و تنها ميماندى و در اجراى امر رسالت يار و ياورى نداشتى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 312

 فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ ظاهرا آيه براى تأليف قلوب مؤمنين و مشدد گرديدن امور تبليغى و استحكام امر رسالت رسولش را موظف ميگرداند بسه عمل نيكو كه ميتوان گفت آن پى‏ريزى تبليغ و اول وظيفه هر رسولى و مبلّغى است و آن سه عمل.

1- «فَاعْفُ عَنْهُمْ» ظاهرا امر «فَاعْفُ» مطلق است كه در همه جا طرف عفو و گذشت را مراعات نما مگر در احكام شرعى كه باجماع مسلم گرديده كه اگر خلافى بشود چه در واجبات و چه در محرمات عفو آن بدست پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نيست و آن بتوبه و تدارك ما فات بخشيده ميشود ظاهرا اذن برسول داده كه در مواردى كه مصداق كاملش در موارد جهاد و اوضاع جنگى كه بصلاح ديد رسول تعيين ميگردد اگر چه آنهم رسول باذن خدا عمل ميكند قوله تعالى «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏» سوره نجم آيه 3 و 4 شاهد بر اين است لكن در امثال اين موارد كه بظاهر مؤمنين از امر رسول تخلف ورزند و رسول نظر بآن رأفت و رحمتى كه مظهر رحمت الهى است از آنها عفو ميكند خداوند عمل رسولش را امضاء نموده اين بود كه رسول صلّى اللّه عليه و آله پس از جنگ احد و آن خلاف كاريهائى كه از بعضى بلكه از اكثر مؤمنين نمودار گرديد و سبب شكست آنها شد عفو فرمود 2- «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ» و نيز رسول را مخاطب قرار ميدهد كه پس از آنكه آنان را عفو كردى و در مقام مؤاخذه برنيامدى براى آنها طلب آمرزش نما چون مخالفت رسول مخالفت خدا است تو در باره آنها از خدا طلب آمرزش نما.

در اينجا نكته دقيقى مندرج است و آن اينست كه دانسته شود كه آمرزش گناه مخصوص بحق تعالى است رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم همين قدر مأذون گرديده كه در مواردى كه صلاح ميداند وقتى تخلف نموديد از آنها مؤاخذه ننمايد و گذشت كند 3- «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» سوم از دستوراتى كه راجع بمؤمنين داده شده امر برسولش مينمايد كه در امور جامعه هرگاه كارى خواسته باشى انجام دهى با اصحاب مشورت نما چنانچه از مواردى مخصوصا در اعمال جنگى چنين استنباط ميشود                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 313

 كه عمل پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله چنين بوده و خداى تعالى اين عمل رسول را [ص‏] مثل همان عفو و طلب آمرزش امضاء نموده و چنانچه گفته شد سجيّه پاك رسول رحمت و طريق معاشرتش با دشمنان چه جاى دوستان چنين بوده كه در همه جا با خلق بمدارا و حسن خلق رفتار ميكرده.

و چون عمل پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سرمشق ديگران است و نيز عفو و طلب و آمرزش او چون اين سه عمل تأليف قلوب مؤمنين و رقت و شفقت آنها را نسبت برسول ايجاب مينمايد اين است كه گفتيم خداى تعالى همان رويه رسولش را نسبت بخلق امضاء نموده و گر نه رسول صلّى اللّه عليه و آله كه عقل كلّ و اول ما خلق اللّه بشمار ميآيد چه حاجت داشت كه در امور جامعه و صلاح ديد از ديگران استمداد جويد تمام اوامر و نواهى الهى از روى حكمت و صلاح خلق انجام گرفته فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ اى رسول پس از انجام عمل و وسائل كار و و تصميم بر عمل بر خدا توكل كن زيرا كه خداى تعالى متوكلين را دوست ميدارد.

اگر چه رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را مخاطب قرار داده كه وقتى بر عمل تصميم گرفتى بر خدا توكل نما لكن امّت را نيز شامل ميگردد.

البته معلوم است كه توكل و اتكاء بر خداى تعالى فقط بزبان نيست اصلا توكل عمل قلبى است آنهم نه ساختگى بلكه كسى را ممكن است كه پس از انجام وظيفه و تصميم بر عمل حقيقتا نه مجازا توكل بر خدا نمايد يعنى توكل وقتى تحقق مى‏پذيرد كه ايمان بحد يقين رسيده باشد «و لا مؤثر فى الوجود الا اللّه» را نصب العين نموده و بداند اگر چه انسان در اعمال اختيارى خود مختار است لكن ايجاد و اعدام هر چيزى بدست حق تعالى و اراده او تحقق ميگيرد، از جنيد نقل ميكنند كه گفته توكل آنست كه بكلى بر او اقبال و از هر چه دون او است اعراض كنى.

ثورى گفته توكل آن باشد كه تدبير خود را باو واگذارى تا او و كيل تو                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 314

 باشد- ديگرى گفته توكل اكتفاء عبد ذليل است برب جليل مثل اكتفاء خليل بجليل وقتى كه نظر نكرد بعنايت جبرئيل عليه السّلام.

بحاتم اصم گفتند حد توكل تو تا كجا است گفت بناى آن بر چهار چيز است:

1- شناخته‏ام كه روزى مقدر من را كسى نخورد از آنم باكى نيست. 2- دانستم كه عمل مرا كسى غير از من نكند پيوسته بآن مشغولم. 3- دانستم كه مرگ ناگاه ميآيد استعداد آن ميكنم. 4- دانستم كه خدا بمن نگران است كارى نكنم كه شرم آور باشد.

خلاصه از مفسرين راجع بتوكل و منشأ و علامت آن رواياتى نقل شده لكن اسّ اساس توكل آنست كه انسان پس از اقرار بوحدانيت و صفات جلال و جمال خداوندى و علم به اين كه تمام امور بدست قدرت و مشيت او انجام ميگيرد و پس انجام دادن وظائفى كه در عملى بر هر كسى مقرر گرديده تمام اتكاء و اميد او بر خداى تعالى باشد و خود را مثل مرده بدست غسال بنگرد و فاعل حقيقى فقط او را بداند.

لكن بايد دانست كه توكل مانع از عمل و كسب و كار نيست زيرا كه حكمت الهى بر اين جارى گشته كه انسان بايد در عمل كوشش نمايد زيرا كه هر فردى نسبت باعمال مرجوعه بخودش يكى از عمّال دستگاه خلقت بشمار ميرود اگر كسى دنبال كسب و عمل نرود نسبت بنظام آفرينش تبه‏كارى و عصيان نموده وقتى مى‏بينيم تمام ذرّات موجودات هر يك بوظيفه خود مشغول عملى است ميدانيم كه ناظم عالم اين طور عالم را مرتب گردانيده.

آرى بايد در جامعه هر كسى بوظيفه خود عمل كند لكن در عين حال بايستى در عمل امورى را مراعات نمايد يكى در معاملات از حق خود تجاوز نكند و اخذ عدوانى ننمايد و ديگر زيادتر از قدر حاجت در دنيا فرو نرود و بجمع مال و عناوين ديگر حريص نگردد و از همه بالاتر كه اسّ اساس توكل روى پاى آن قرار گرفته تمام اميد و اتكاء او بمبدء موجودات و خالق عالم باشد نه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 315

 بعمل خود بلكه خود را از عمل مثل بنده‏ئى داند كه بامر مولى كار ميكند و ببيند موظف بر چه عملى است انجام بدهد.

بعضى از مفسرين گفته «فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» عزم را حقيقتى است و مايه حقيقت آن درستى مراد است و جمع دل مايه آن صلابت است در دين و غيرت بر امر و استقامت وقت و عزم سه قسم است: يكى عزم توبه، ديگر عزم خدمت و ديگر عزم حقيقت و بناء همه بر توكل است، و توكل را اصلى است و شرطى و ثمره‏ئى، اصل آن يقين است و شرط آن ايمان «و هو اشار اليه بقوله تعالى و على اللّه فتوكلوا ان كنتم مؤمنين» و ثمره آن محبّت حق تعالى است و دليل آن قوله تعالى است «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ».

إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ يعنى اگر خدا شما را عزيز كند و نصرت دهد چه كس تواند شما را بشكند و خوار گرداند، و اگر بعكس اين باشد كه خدا بخواهد شما را خوار گرداند چه كس تواند شما را نصرت دهد و يارى كند.

راجع بآيه جلو است كه مؤمنين را خاطر نشان ميكند كه اگر در امور توكل و اتكاء شما بر خدا باشد و خدا بخواهد بشما مظفريت دهد و غنيمت نصيب شما گرداند كسى يا چيزى جلو خواسته او را نتواند بگيرد و اگر بخواهد در جنگها يا غير آن شكست بخوريد و زيان ببريد كسى چنين قدرتى ندارد كه شما را يارى كند پس بايستى تمام اعتماد شما در همه جا چه در جنگ و چه در غير بر كرم او باشد- شايد اين آيه نيز مثل آن آيات بالا نظر بهمان اشخاصى باشد كه در جنگ احد بحرص غنيمت دره كوه را كه مأمور بحفظ او بودند رها نمودند كه گويا بآنان يادآور ميشود كه آنوقتيكه خدا خواست مؤمنين فتح كنند با آن عده كمى كه داشتند و كثرت دشمن بدون مهمات جنگى فاتح گرديدند و آنوقتيكه خواست شكست خورند بپاداش مخالفت خودشان پس از فتح شكست خوردند

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 316
در كشف الاسرار گفته قوله تعالى «إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ» هر كه را قلم نصرت از درگاه عزت بر ناصيه روزگار او كشيدند- يگانه عالم گشت و قطب مركز سيادت و نشانه اهل مملكت و قبله آمال خداوندان حيرت.

 «وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ» هر كه را صفت خذلان از درگاه بى‏نيازى روى نمايد. بحكم قهر پرده تجمل از روى كار او بردارند و رقم مهجورى بر حاشيه وقت او نهند و مردود همه عالم گردانند تا از سر مهجورى و درد بازماندگى اين نوحه بر خود ميكند كه:

          «باىّ نواحى الارض ابغى وصالكم             و انتم ملون مالخوكم قصد»

         گفتم كه بر اوج برين شد بختم             و ز ملك نهاده چون سليمان تختم‏

         اكنون كه بميزان خرد بر سنجم             از نيك دونيان كم آمد رختم‏

 به داود عليه السّلام وحى رسيد كه «يا داود ان وضعتك فمن ذا الذى يرفعك و ان رفعتك فمن ذا الذى يضعك و ان اعززتك فمن ذا الذى يذلك و ان نصرتك فمن ذا الذى يخذلك و ان خذلتك فمن ذا الذى ينصرك» حديث نصرت ميرود و نصرت لا محاله بر دشمن بود و هيچ دشمن تو را چون هواى نفس نيست- و اليه اشار النبى صلّى اللّه عليه و آله‏

 «اعدى عدوك نفسك بين جنبيك»

چون دشمن قوى تو نفس بود هر آينه جهاد با وى صعب‏تر و بزرگتر بود چنانچه سيّد كائنات گفت‏

 «رجعنا من الجهاد الاصغر الى الجهاد الاكبر»

 [پايان‏] وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ ترجمه آيه شده و واضح است و محتاج بتوضيح نيست. از عكرمه روايت شده كه ابن عباس در شأن نزول آيه گفته روز بدر از بعضى از صحابه گليمى مفقود گرديد منافقين حواله برسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كردند خداى تعالى اين آيه فرستاد. و جرير از ضحاك از عبد اللّه بن عباس روايت كرده كه گفت آيه در جنگ هوازن آمد چون رسول [ص‏] غنيمت مى‏بخشيد مردى سوزنى پنهان بر گرفت خداى تعالى اين آيه فرستاد                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏3، ص: 317

 و اين توجيه بر قرائت آنكس درست آيد كه خواند «ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ» بضم يا و فتح غين على الفعل المجهول يعنى نباشد كه با هيچ پيغمبر خيانت كنند.

از محمد بن اسحاق بن يسار است كه گفته آيه در باره وحى آمده يعنى هيچ پيغمبرى نباشد كه در وحى خدا با امت خيانت كند و در آن زياده و نقصان نمايد و توجيهات ديگرى نيز از مفسرين نقل شده لكن اين معنى اخير كه در اينجا گفته شد بحقيقت نزديك‏تر مينمايد زيرا كه شايد منافقين چون بناى آنها بر اين بود كه مؤمنين را بوسوسه اندازند و آنها گمان كنند كه در بعضى از امور مخصوصا راجع بجهاد و مبارزه با كفار رسول صلّى اللّه عليه و آله رأى خود و صلاح ديد خود را در حكم خدا دخالت ميدهد آيه براى اين باشد كه مؤمنين را خاطر نشان كنند و بدانند كه هيچ رسولى را نرسد كه در امر خدا خيانت نمايد و رأى خود را در حكم خدا دخالت دهد چگونه ممكن است رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بخدا خيانت كند در صورتى كه فرموده «وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ» هر كس خيانت كند در آنچه كرده باشد روز قيامت بيارند يعنى وى را بميان آرند در حساب يا جزاى آنرا بستانند