کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
سوره البقرة: آيات47 تا56 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 312
 [سوره البقرة (2): آيات 47 تا 49]

يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ (47) وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (48) وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ (49)

ترجمه:

اى بنى اسرائيل ياد كنيد نعمت مرا

وقتى كه نجات داديم و رهانيديم شما را «آباء و اجداد شما را» از فرعون و فرعونيان كه شما در شكنجه و عذاب بوديد بسخت‏ترين عذاب كه ميكشتند پسران شما را و زنده ميگذاردند دخترها و زنهاى شما را و اين عمل آفت و بلاء بزرگى بود از طرف پروردگار شما.

 (توضيح)

پس از آنكه خداوند امر ميفرمايد ببنى اسرائيل كه ياد آريد نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ در مقام تفضيل نعمت بر مى‏آيد، و اول نعمتى كه بآنها عنايت نموده نجات آنها بود از فرعونيان اين است كه فرموده وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ در كشاف گفته آل بمعنى اهل بيت است و اختصاص دارد ببزرگان و سلاطين نميگويند آل پالان دوز و بعضى ديگر گفته‏اند آل اعم است ابو عبيده گويد از عرب فصيحى شنيدم ميگفت آل مكه آل اللَّه، بوى گفتم مقصود تو چيست گفت آيا مسلمانها آل اللَّه نيستند، رويد گفته آل هر چيزى شخص اوست و آل مرد اهل او و قرابت اوست، و بعضى ديگر گويند آل مأخوذ از اول است و هر كس كه نسبت بكسى دارد از جهت قرابت جسمانى يا معنوى آن آل وى است و ديگرى گفته هر كس كه از جهت طبيعى يا معنوى نزديك بشخص باشد آل وى محسوب ميگردد پس همين طور كه آل رسول اللَّه (ص) ذريه طاهرين اويند بوجهى علماى راسخين نيز آل او                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 313

 بشمار مى‏آيند خواه در زمان حيات او باشند يا بعد از او، و وقتى نسبت طبيعى و معنوى با هم جمع گردد مثل ائمه طاهرين (ع) «نور على نور» نسبت متصاعد ميگردد اين است كه ائمه (ع) مشمول آل و ذريه او ميباشند.

يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ كسان فرعون بچه پسرهاى بنى اسرائيل را ميكشتند و دخترها و زنهاى آنها را نگاه ميداشتند براى آنكه خدمتگزار آنها باشند و نيز با آنها اطفاء شهوت نمايند.

و بعضى گفته‏اند مقصود از «سوء عذاب» اعمال شاقّه‏اى بود كه بر دخترها و زنها تحميل مينمودند زيرا كه بعضى را بخدمتكارى و بعضى را بعمل زراعت و بعضى را به بنّايى و خشت سازى و گل كشى و بعضى را بخدمت بتها وا ميداشتند.

خواب فرعون‏

گويند اينكه فرعون پسرهاى بنى اسرائيل را ميكشت اين بود كه در خواب ديد آتشى از طرف بيت المقدس شعله كشيد و همه خانهاى مصر را بسوزانيد و بنى اسرائيل را ضررى نرسانيد هراسان از خواب بيدار شد و كهنه و معبّرين را جمع نمود كه خواب وى را تعبير نمايند گفتند از بنى اسرائيل پسرى متولد ميگردد كه هلاكت تو بدست اوست اين بود كه فرعون زنهاى قابله را بر زنهاى حامله گماشت كه هر زنى پسر آورد آن پسر را بكشند و هر زنى دختر آورد وى را نگاه دارند.

وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ و براى بنى اسرائيل كشتن پسران و باسارت در آوردن دختران بلاء و فتنه بزرگى بود گويند فرعون، پس از آن خواب بنى اسرائيل را جدا نهى                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 314

 مينمود كه با زنهاى خود نزديكى كنند حتى عمران كه از بنى اسرائيل بود نميگذاشت بخانه خود رود و شبها وى را در منزل خودش ميخوابانيد، شبى عمران ديد زنش نزد او حاضر شده گفت در سراى فرعون درها بسته پاسبانان بر در گماشته تو چگونه داخل شدى، در پاسخ گفت من بخودى خود اينجا نيامدم عمران فهميد اين امرى است خدايى با او خلوت نمود زن عمران بموسى (ع) حامل شد و حمل خود را مخفى ميداشت تا وقتى كه جناب موسى عليه السلام متولد گرديد از ترس مفتشين فرعون او را در تنور انداخت آتش شعله‏ور گرديد، پاسبانان چون آمدند آنچه تفتيش كردند بچه‏اى نيافتند رفتند مادر موسى آمد ديد از تنور آتش شعله كشيده بسيار متوحش گرديد نزديك تنور آمد ديد بچه او دارد با آتش بازى ميكند و هيچ آسيبى بوى نرسيده آرى فرعون لعين و نيز فرعون منشها و متفرعنين بشر گمان ميكنند كه بدسيسه كاريها و ظلم و جنايتها ميتوانند جلو تقديرات الهى و سرنوشت شوم خود را بگيرند و نور حق را بظلمت كفر خود بپوشانند غافل از اينكه (كان حكمه مقضيا) يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ آنچه را قلم قدرت بر آن جارى شده تغيير پذير نخواهد بود، وقتى در قضاء و تقديرات الهى مقرر گرديده كه هلاكت آن ملعون و خرابى مملكت وى بدست پسرى از بنى اسرائيل باشد هرگز نميتوانست بتدبير و حيله چاره نمايد و نگذارد چنين پسرى در عالم پديد گردد، و در واقع باين جنايتها و ظلمها تيشه بر ريشه خود نهاد و خود را نابود گردانيد و تقدير در باره او اجرا گرديد.

البته در قصص و حكاياتى كه در قران مجيد تذكر ميدهد اسرار و نكاتى مندرج است و مردم را متنبه ميگرداند كه بسر گذشت پيشينيان، آينده خود را در نظر گيرند و قدرى در حال گذشتگان و وقايع و سرگذشت                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 315

 آنان دقت نمايند و بدانند كه فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ، وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ «1» سوره زلزل آيه 7 و 8.

و بايد دانست اگر چه دنيا دار عمل و آخرت دار جزاء است لكن «گندم از گندم برويد جو ز جو» در اين عالم نيز بعكس العمل هر كس آثار و نتايج اعمال و افعال خود را خواهد ديد و آن آثارى كه او را مكافات گويند غير از مجازاتى است كه در روز رستاخيز بكيفر اعمال زشت گنه كاران را مجازات مينمايند و غير از آن مقامات و درجاتى است كه بمطيعين عنايت ميگردد زيرا چنانچه مشاهده مينمائيم هر چيزى در عالم خواص و آثارى بر وى مترتب ميگردد چطور ممكن است عمل انسان كه اساس امور طبيعى منوط بآن است فاقد الاثر باشد منتهى گاهى اثرش بزودى ظاهر و هويدا ميگردد و گاهى مدتى در پرده ميماند لكن بالاخره بروز و ظهور مى‏نمايد.

__________________________________________________

 (1) كسى كه بقدر ذرة المثقالى عمل خير نمايد خوبى آن را مى‏بيند، و كسى كه بقدر ذرة المثقالى عمل شر كند شر آن را مى‏بيند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 316

 [سوره البقرة (2): آيات 50 تا 52]

وَ إِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْناكُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (50) وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى‏ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ (51) ثُمَّ عَفَوْنا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (52)

ترجمه:

و ياد آريد اى بنى اسرائيليان وقتى را كه دريا را براى شما «آباء و اجداد شما» شكافتيم پس شما را نجات داديم و كسان فرعون را غرق نموديم و هلاك گردانيديم و شما چگونگى هلاكت آنان را مشاهده مينموديد،

و ياد آوريد وقتى را كه با شما وعده نموديم چهل شب پس شما «آباء و اجداد شما» بعد از غيبت موسى گوساله را بخدايى گرفتيد و در اين عمل شما ظالم و خطا كار بوديد،

پس از آن ما شما را عفو نموديم و بخشيديم شايد شما شكر گذاريد.

 (توضيح آيات)

وَ إِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ اين دوم نعمتى است كه خداوند ببنى اسرائيليان عنايت نموده و بيهوديان ياد آورى مينمايد و «فرق» در لغت بمعنى جدايى و افتراق بين دو چيز است كه بين آن دو فرجه و فاصله باشد و «بحر اسم است براى آب بسيار كه از حيث طول و عرض و عمق وسيع باشد.

در اينجا خداوند در مقام برآمده كه چگونگى نجات بنى اسرائيل و هلاكت فرعونيان را بيان فرمايد و در اظهار آن البته اسرارى نهفته كه بآنان ياد آورى نمايد آنچه را كه ببنى اسرائيليان انعام و اكرام نموده كه دشمن آنان را هلاك فرموده و آنها را سلطان روى زمين گردانيده، و نيز حقانيت و پيمبرى حضرت محمد (ص) و جناب موسى (ع) را بر جهانيان                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 317

 ثابت و هويدا گرداند، و نيز قدرت و عظمت حق سبحانه بر تمام اهل عالم نمايان گردد، زيرا نجات بنى اسرائيل بدست حضرت موسى (ع)، هلاكت فرعونيان، شكافتن دريا، خشك شدن رود نيل، و دوازده طريق شدن و عبور نمودن بنى اسرائيليان از آن، چيز كوچكى نبوده كه فراموش شدنى باشد البته چنين واقعه غريبى تا دامنه قيامت بين مردم شيوع دارد، و آن كرامت و معجزه‏اى است كه هم عظمت و قدرت خدايى را ارائه ميدهد و هم حقانيت و نبوت حضرت موسى را ثابت ميگرداند، و پيمبرى حضرت خاتم را نيز ارائه ميدهد زيرا كه اهل كتاب ميدانستند كه رسول اكرم (ص) امى و درس نخوانده، و آموزگارى نديده بود، و آنچه از حكايات انبياء ميفرمود مطابق كتب آنها و تورات است از اين رو علم قطعى پيدا نمايند كه آنچه را كه بزبان معجز نماى خود اظهار مينمايد از جانب حق تعالى و بطريق وحى بر او نازل گرديده.

شايد سر اينكه «معجزات حضرت موسى (ع) زيادتر از باقى پيمبران بشمار مى‏آيد» اين باشد كه ظاهرا بنى اسرائيليان مردمان مادى لجوج و كم خرد بودند كه با اين همه معجزات و كراماتى كه از حضرت موسى عليه السلام مشاهده مينمودند دست از لجاجت و خرافاتى كه در ذهن آنان رسوخ نموده برنميداشتند، و بقدرى آنها مادى و خرافى بودند كه اصلا غير از ماده و ماديات بموجود مجردى معتقد نبودند، و چنين گمان ميكردند كه هر كس ميتواند خدايى براى خود جعل نمايد و از حضرت موسى (ع) خواهش مينمودند كه براى هر يك از آنها خدايى بتراشد اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ سوره اعراف آيه 134، و پس از آنكه كلام خدا را شنيدند از روى نفهمى و لجاجت گفتند ما ميخواهيم خدا را ببينيم و مورد غضب واقع گرديدند اين بود سر اينكه خداوند معجزات و كرامات                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 318

 بسيارى بدست آن حضرت جارى گردانيد كه شايد آنها قدرى بخود آينده و بفهمند كه عالم ديگرى و رأى اين عالم و قوت و قدرتى فوق عالم طبيعت وجود دارد و در اين معجزات قدرت ما فوق الطبيعة را مشاهده نمايند، و تسليم اوامر حق تعالى گردند و چون عالم رو بكمال ميرود و بايستى تعليمات پيمبران در هر زمانى در خور استعداد و فهم مردمان همان زمان باشد و در زمان پيمبران سلف بيشتر مردم در معنويات عقب بودند و فقط هدف آنان در امور مادى و طبيعيات بوده باين مناسبت پيمبران در امور مادى و طبيعى اظهار معجزه مينمودند و راجع بمعنويات كمتر تصرف ميكردند، و چون امور طبيعى در معرض فناء و زوال است اين بود كه از كرامات آنها چيزى باقى نمانده، چنانچه مى بينيم از معجزات پيمبران اولو العزم مثل جناب موسى (ع) و عيسى (ع) و ساير پيغمبران كه در امور مادى تصرف مينمودند نه در امور معنوى امروزه چيزى از آن در دسترس پيروان آنان نيست، لكن عمده معجزه پيغمبر ما (ص) قرآن است كه بتمام معنى هم از جهت لفظ و هم از جهت معنى، هم از حيث صورت و هم از حيث سيرت، و هم از حيث قوانين و تشريع احكام الهى، و هم از حيث علوم و معارف در منتهى درجه كمال است.

خلاصه قرآن چون بتمام معنى معجزه است بلكه عمده اعجاز آن راجع بمعنويات و علوم الهى است و معنويات مقتضى بقاء و ثبات ميباشد اين است كه تا قيامت باقى و ثابت و برقرار است، و معجزات حضرت موسى (ع) اگر چه بسيار بزرگ مينمود لكن چون نفوذ در طبيعيات و امور مادى داشت نه در معنويات استعداد بقاء و ثبات نداشت و از بين رفت.

و نيز نظر به كم خردى و نفهمى مردمان زمان پيشين البته آن قوانين تام و تمامى كه بشود تا قيامت باقى ماند و مناسب هر زمانى و دوره‏اى باشد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 319

 موقعيت نداشته لكن ظهور پيغمبر خاتم (ص) چون در دوره‏اى واقع گرديد كه نوع بشر بارشاد پيمبران پيشين اندازه‏اى رو بكمال رفته بودند اين بود كه آن قانون كامل الهى كه ما فوقى در كمال تصور ندارد بتوسط آن رسول اكرم (ص) بين مردم اجراء گرديد اين است كه تا قيامت باقى و ثابت است، اگر از تعليمات قرآنى يا از قوانين اسلامى سر سوزنى كم و زياد گردد ناقص ميگردد.

البته چنين است امور مادى و طبيعى هر قدر محكم و هر چند بزرگ بنظر آيد در معرض فناء و زوال است، ببين چگونه مملكت پادشاهان مقتدر دنيا و مال ثروتمندان روزگار و عزت و مقام صورى ابناء جهانيان بزودى مضمحل و نابود گشته لكن آثار علمى و قلمى كه از دانشمندى در نقطه‏اى از عالم بروز و ظهور نموده، چون بستگى و ارتباط دارد بعالم حقيقت و معنى هميشه محفوظ مانده و حوادث روزگار كمتر ميتواند در آن نفوذ نمايد و تحت فشار و تصرف عالم طبيعت در آيد.

اگر داراى قلب سليم باشى از اينجا ميتوانى اندازه‏اى پى ببرى بسرّ كلام حق تعالى كه فرموده فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لَا انْفِصامَ لَها «1» سوره بقره آيه 257.

آرى كسى كه از باطل رو گردانيد و بحق و حقيقت مربوط گرديد بحلقه محكمى چنگ زده كه گسستگى ندارد، و بحقيقتى پيوسته كه انفصال و جدا شدنى ندارد، و خود را بجايى پيوند نموده كه پاره شدنى ندارد، همين طور كسى كه محبت اولياء الهى را در قلب خود بپروراند و با آنها بپيوندد هميشه در مهد امن و امان از هر گزندى محفوظ ماند زيرا كه ارتباط با آنها

__________________________________________________

 (1) كسى كه كافر شد بباطل و ايمان آورد بخدا محققا چنگ زده بحلقه محكمى كه هرگز گسسته نميگردد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 320

ارتباط بحق و محبت آنها بعينه محبت بحق تعالى است در زيارت جامعه ميخوانى‏

فمن احبّكم فقد احبّ اللَّه‏

و چنانچه در صفحات پيش تذكر داديم همين است سرّ شفاعت زيرا كه شفاعت از شفع و جفت شدن است، جفت شدن معنوى نه جسمى و آن پيوند قلبى است كه از طريق محبت و ارتباط روحانى پديد مى‏گردد، محبت يك جاذبه روحانى است كه محب و محبوب را با هم مرتبط ميگرداند، و شايد همين باشد آن حديث كه از رسول اكرم (ص) روايت ميكنند كه در قيامت هر كسى محشور ميگردد با هر چه دوست ميدارد و لو سنگى باشد.

 (داستان موسى «ع» با فرعون)

مطابق روايت ابن عباس اين است كه «خداوند وحى نمود بجناب موسى (ع) كه در شب با بنى اسرائيل از مصر بيرون رو وقتى بفرعون خبر رسيد كه موسى (ع) كه با بنى اسرائيل از مصر بيرون رفته با هزار هزار حصان «قشون» غير از زنها در پى آنان رفت و موسى (ع) ششصد و بيست هزار نفر از بنى اسرائيليان همراه داشت، اين بود كه خداوند حكايت ميكند كه فرعون گفت إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ وَ إِنَّا لَجَمِيعٌ حاذِرُونَ «1» سوره شعراء آيه 54.

وقتى كه حضرت موسى (ع) با بنى اسرائيل رسيدند بساحل درياى نيل ديدند كه فرعون در پى آنها و دريا جلو روى ايشان است بسيار متوحش شدند، و گفتند بموسى (ع) ما هميشه در عذاب و شكنجه بوديم چه قبل از آمدن تو و چه بعد از آمدن تو، دشمن عقب ما و دريا جلو ما است، جناب‏

__________________________________________________

 (1) محققا اين جماعت بسيار اندك‏اند، و محققا اينها هر آينه ما را بچشم آرند و محققا ماها جماعتى ميباشيم كه از اعداء حذر ميكنيم. [.....]                        
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 321

موسى (ع) فرمود: «خداوند بزودى دشمن شما را هلاك خواهد نمود و شما را خليفه و سلطان روى زمين ميگرداند» اينك نظر كنيد چگونه خداوند دشمن شما را هلاك ميكند، يوشع بن نون گفت چه چيز امر ميكنى موسى عليه السّلام فرمود مأمور گرديده‏ام عصاى خود را بدريا بزنم و خداوند به دريا امر فرموده كه فرمان ببر موسى (ع) را، وقتى موسى (ع) عصاى خود را زد بدريا دريا فورا خشكيد و بدوازده طريق قسمت گرديد تا آنكه براى هر سبط و طائفه‏اى از بنى اسرائيليان طريق جداگانه‏اى باشد، وقتى فرعون بدريا رسيد در حالى كه بر اسبى سوار بود جبرائيل بامر پروردگار برطرف مقابل او بر ماديان سوار شد اسب وقتى چشمش بماديان افتاد جستن نمود و فرعون در دريا غرق گرديد و بحكم حق تعالى آب فرا گرفت فرعون و قشون و همراهان وى را و همه آنان را هلاك گردانيد.

وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى‏ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً اين آيه را عطف داده بآيات قبل، و سوم نعمتى است كه ببنى اسرائيليان ارائه ميدهد، و در مقام سرزنش و خطا كارى بنى اسرائيليان برآمده كه پس از اين همه آيات قدرت و نشانه‏هاى عظمت الهى و معجزاتى كه خداوند بدست حضرت موسى (ع) ظاهر نمود و آنها را بچشم خود مشاهده نمودند چون موسى (ع) بوعده‏اى كه بوى داده شده بود كه سى شب بميقات و محل وعده‏گاه الهى حاضر گردد و پس از آن ده شب ديگر بآن اضافه گردانيد تا آنكه پس از اتمام چهل شب خداوند الواح و تورات را بوى عنايت فرمايد كه در آن بيان و شفاى آنان است، و شما بنى اسرائيليان كفران نعمت حق تعالى را نموديد و گوساله را بخدايى پذيرفتيد و شما بنى اسرائيليان در اين عمل ركيك از حد خود كه بايستى در مقام عبوديت و شكر گذارى برآئيد تجاوز نموديد و بر خود ظلم كرديد، پس از آن خداوند از                      
 مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 322

 راه فضل و كرم شما را عفو نمود و عقوبت گناه باين عظمت را از شما برداشت شايد شما متنبه گرديد و شكر گذار باشيد.

 (داستان سامرى و گوساله)

مطابق آنچه از ابن عباس روايت ميكنند اين است كه وقتى حضرت موسى (ع) بمحل وعده‏گاه حق تعالى رفت و هارون برادر خود را بنمايندگى خود بين قوم گذارد هارون بآنها چنين اظهار نمود كه آنچه طلا و زيور از فرعون و فرعونيان نزد شما موجود است چون نجس و پليد است در آتش بريزيد، و سامرى مردى بود گوساله پرست و بسيار با گوساله علاقه‏مند بود لكن بتبليغ حضرت موسى (ع) ايمان آورده بود و چون قدرى با اطلاع بود موقعى كه فهميد جبرئيل (ع) بصورتى بر حضرت موسى (ع) نازل شده قبضه خاكى از محل عبور او برداشت وقتى قوم موسى (ع) بامر هارون (ع) طلا آلاتى كه از فرعونيان گرفته بودند در آتش ريختند سامرى نيز آمد در حالى كه آن خاك را در كف گرفته بود بهارون گفت بريزم هارون گمان كرد مشتى از طلا است گفت بريز، خاك را ريخت و به طلا آلاتى كه در آتش ريخته شده گفت بشكل گوساله شو و صداى گوساله كن فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ سوره طه آيه 90، و اين آزمايش و امتحانى بود كه خداوند خواست قوم موسى را بيازمايد كه كدام يك از آنها در ايمان ثابتند و كدام يك متزلزل.

 (خدعه و نيرنگ سامرى)

يكى از دانشمندان در اينجا چنين گويد كه نبايد حكايت سامرى و گوساله باين سادگى باشد چگونه ميتوان قبول نمود كه عاقل خدا را جسمى داند بصورت گوساله و لو آنكه صدايى هم داشته باشد بديهى است                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 323

 صنم و بتى كه از طلا ساخته شده باشد كه نه حس و حركت دارد و نه عقل و تدبير، نميشود اله و خداى عالم باشد، مگر آنكه بگوئيم سامرى نيرنگى بكار برده و بآنها چنين وا نمود كرده كه سرّ كرامتى كه از موسى عليه السّلام ظهور مينمايد اين است كه اطلاع پيدا كرده بر بعضى از طلسمهايى مطابق قواى فلكى و اوضاع آسمانى و من نيز اطلاع از آنها دارم و براى شما طلسمى ميسازم بصورت گوساله با صداى عجيب، و آنها را بطمع انداخت كه اگر بگوساله سجده كنيد شما نيز مثل موسى (ع) ميتوانيد معجزه‏اى بياوريد و خارق العاده‏اى اظهار نمائيد.

و شايد بنى اسرائيليان چنين گمان ميكردند كه ممكن است خداوند حلول در جسم نمايد يا اينكه اله عالم جسم باشد اين بود كه سامرى آنها را فريب داد و آنان را بغلط انداخت و چنان وانمود كرد كه خداى موسى و هارون در گوساله حلول نموده و شما اگر بگوساله سجده كنيد بخداى موسى (ع) سجده نموده‏ايد.

 (يك نكته قابل توجه)

يكى از مفسرين مقاله‏اى دارد كه از گفتارش چنين بر مى‏آيد كه در اين آيه نكته و سرى مندرج است و شايد ميخواهد بما بفهماند كه ايمان بپيمبران اگر فقط از روى معجزه و كرامات صورى باشد مثل بسيارى از معجزات حضرت موسى (ع) از قبيل قلب عصا باژدها و خشك شدن رود نيل و باقى اعجازى كه از آن جناب ظاهر گرديد، و نيز مثل شق القمر و تسبيح سنگ ريزه بدست سيد ما محمد (ص) و امثال اينها ممكن است گاهى مشتبه گردد بسحر و شعبده، و ايمانى كه از قبل اينها پديد گشته در معرض تزلزل و شك واقع گردد، زيرا كه اين قبل معجزات راجع بعالم حس و محسوسات است و در عالم حس غلط و اشتباه بسيار است، كسى كه ايمانش از روى اژدها                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 324

 شدن عصا شد ممكن است بصداى گوساله سامرى كافر گردد.

ايمان وقتى در قلب نفوذ نمود و از راه علم و امور معنوى تحقق پيدا كرد و از راه سر و حقيقت اطلاع كافى بر حقانيت مدعى نبوت پيدا شد البته باقى ميماند و از طريق تهذيب اخلاق و اعمال نيكو نمو ميكند و محكم ميگردد و ثابت مى‏ماند. (پايان) آرى چنانچه گفتيم شايد همين باشد سر اينكه رسول اكرم (ص) در اثبات نبوّت اكتفاء نفرمود بمعجزات حسّى اگر چه معجزات حسّى نيز از وجود مباركش بسيار هويدا گرديد و عمده معجزه باقيه خود را امور معنوى و حقايق منطوى در قرآن قرار داد كه اهل معنى از طريق عقل و باطن بر پاره‏اى از حقايق قرآن اطلاع پيدا كنند و ايمان تحقيقى حاصل نمايند و چنانچه ظاهر و هويداست چون قرآن از قلب عالم حقيقت صادر گرديده برتر و بالاتر از آن است كه تحت تأثير عالم كون و فساد واقع گردد اين است كه قرآن و تعليمات قرآن تا قيامت باقى و پاينده است و تا قيامت هيچ حكمى از آن منسوخ نخواهد شد و نيز تابعين قرآن هميشه مفتخر و منصور ميباشند، و اگر قصورى و نقطه ضعفى در آنها مشاهده شود بازگشت آن بخود آنها است كه آن طورى كه بايستى بتعليمات قرآن عمل نمايند و احكام قرآن را جارى سازند مراعات ننموده‏اند.

ثُمَّ عَفَوْنا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عفو در لغت بمعنى تجاوز و مغفرت آمده و در اينجا مقصود اين است كه خداوند اثر گناه و خطايى كه در گوساله پرستى مرتكب گرديدند محو نمود اين است كه پس از آن فرمود شايد شما شكر گذار نعمتهاى الهى باشيد و كفران نعمت ننمائيد، و اين چهارم نعمتى است كه ببنى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 325

 اسرائيليان ياد آورى مينمايد.

لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ اگر چه براى شكر چند معنى گفته شده لكن در اينجا ظاهرا همان معنى سپاس‏گزارى و عدم كفران نعمتهايى است كه بقوم بنى اسرائيليان داده شده.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 326

 [سوره البقرة (2): آيات 53 تا 54]

وَ إِذْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (53) وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى‏ بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (54)

ترجمه:

و عطا و بخشش نموديم بموسى كتاب تورات را كه جدا كننده بين حق و باطل است شايد شما هدايت گرديد و رستگار شويد،

و ياد آريد وقتى را كه موسى بقوم خود گفت اى قوم محققا شماها بخود ظلم نموديد به اينكه گوساله را بخدايى پذيرفتيد پس توبه كنيد و بازگشت نمائيد بسوى پروردگار خودتان پس بكشيد نفس خود را، كشتن نفس بهتر است نزد پروردگار شما و پس از توبه و رجوع شما بسوى خداوند او نيز بازگشت.

ميكند بسوى شما بمغفرت زيرا كه او بسيار پذيرنده توبه و بسيار مهربان است.

 (توضيح آيات)

وَ إِذْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ الْفُرْقانَ اين پنجمين نعمتى است كه ببنى اسرائيل ارائه ميدهد، و ظاهرا مقصود از كتاب تورات است و فرقان شايد صفت تورات باشد يعنى تورات جدا كننده بين حق و باطل است، و بعضى گفته‏اند مقصود از فرقان چيز ديگرى است كه يا داخل در تورات بوده يا خارج از آن نظر به اينكه اگر مقصود خود تورات باشد نبايد فرقان را عطف بدهند بتورات زيرا بقاعده عربى معطوف و معطوف عليه بايستى غير از هم باشد.

لكن ظاهر از سياق آيه همان معنى اول مراد است كه فرقان صفت تورات باشد و در وجه تغاير بين معطوف و معطوف عليه همان تغاير صفت                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 327

 و موصوف كافى است.

لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ لعل بمعنى اميدوارى است و نسبت اميدوارى بخداوند دادن صحيح نيست و چنانچه در صفحات پيش تذكر داده شد هر جا در قرآن مجيد لفظ لعل آمده اشاره باين است كه چون انسان در افعال و اعمال خود مختار است پس از پيدايش اسباب عمل اميدوارى وقوع فعل آن هست و در اينجا مقصود اين است كه بنى اسرائيليان پس از اين همه نعمتهاى گوناگون كه بايشان عنايت شده شايد شكر گذار باشند، و پس از نزول تورات و فرقان، طريق هدايت پيش گيرند و هدايت گردند.

يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ ظلم بمعنى لغوى و بمعنى اصطلاحى قرار دادن چيزى است در غير موقع خود و اينجا اشاره باين است كه شما بخود ظلم نموديد به اينكه گوساله را بجاى اله و معبود خود پذيرفتيد و عبادت نموديد، و البته اين عمل از بالاترين اقسام ظلم بشمار ميرود، اين است كه در جاى ديگر فرموده إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ و شرك بخدا را ظلم عظيم معرفى نموده و نظر ببزرگى گناه و اينكه مجازات بايستى مطابق خطا باشد و گناهى بالا تر از شرك بخدا نيست و نيز براى انسان چيزى از نفس خود بالاتر نيست اين بود كه بمجازات پرستش گوساله كشتن نفس را قرار داد زيرا نفسى كه اقدام بر اين عمل شنيع نمود كيفر و مجازات وى كشتن و اعدام وى است و نفسى كه عبادت گوساله نمود لايق بندگى حق تعالى نيست بايد كشته شود اين است كه در اينجا توبه را متفرع نمود بكشتن نفس كه توبه كنيد و نفس خود را بكشيد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 328

 فَتُوبُوا إِلى‏ بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ توبه يا قتل بهتر است براى شما زيرا كه توبه و كشتن نفس پاك ميگرداند روح و حقيقت و سرّ شما را از دنائت و خباثت شرك و شما را بنعيم ابدى و بهجت سرمدى فائز ميگرداند و خير و خوبى و سعادت‏مندى وقتى عايد بشر ميگردد كه قلب و سريره وى از شرك جلى و خفى پاك گردد و بجهات معنوى و حقايق اخروى فائز گردد و اين ششمين نعمتى است كه ببنى اسرائيليان ارائه ميدهد كه شايد آنها بشكرانه اين همه نعمتهاى الهى سر اطاعت بزير آرند و تصديق رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم نمايند.

آرى كسى كه گوساله نفس خود را پرستيد كيفر و مجازات ان نفس كشى است نفس سركش جسور بايستى اعدام گردد تا سلطان روح بر سرير مسند سلطنت بنشيند و مملكت وجود انسانى را تحت حكومت خود در آورد و ابراز فعاليت نمايد و هر يك از قوى و مشاعر را بكارى كه در خور آنان است وادار نمايد.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 329

 [سوره البقرة (2): آيات 55 تا 56]

وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (55) ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (56)

ترجمه:

وقتى گفتيد شما (آباء و اجداد شما) اى موسى هرگز ما ايمان نميآوريم تا وقتى كه خدا را آشكارا ببينيم پس شما را صاعقه و عذاب فرا گرفت و شما مشاهده ميكرديد

و پس از هلاك باز شما را زنده گردانيديم شايد شما شكر گذار باشيد.

 (توضيح آيات)

صاعقه در لغت بمعنى احداث هيبت و شدتى است كه در اجسام پديد ميگردد، و بعضى از مفسرين گويند مقصود از صاعقه در اينجا صوت شديدى بود كه از جوّ عالم ظاهر گشته و در آن آتش نمايان گرديده كه از آن هيبت و شدتى كه پديد گرديد آن هفتاد نفر بنى اسرائيليان مردند و زنده شدن بنى اسرائيليان بعد از مردنشان هفتمين نعمت و تفضلى است كه بآنها ارائه ميدهد لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ بنى اسرائيل بعد از اين همه معجزات و كراماتى كه از موسى بن عمران مشاهده نمودند حتى بخواهش آنها صداى خدا و كيفيت تكلم نمودن حق را با موسى (ع) شنيدند از روى جهل يا طمع يا لجاجت گفتند هرگز ما ايمان نميآوريم و نفس ما مطمئن نميگردد مگر وقتى كه خدا را آشكارا ببينيم.

و چون كفر و نفاق در باطن آنان تمركز داشت اين بود كه ايمان را مشروط بديدن بچشم نمودند و چنين گمان كردند كه خدا جسمى است كه بعيان و رؤيت بچشم سر توان او را مشاهده نمود اين بود كه بكيفر اعمال                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 330

 و اعتقاد خلافى كه در نفس آنها رسوخ نموده مورد غضب و سخط الهى گرديدند و آتش غضب بر آنان مستولى گرديد و همه آنها را سوزانيد و مردند پس از آن بدعاء حضرت موسى خداوند آنها را زنده گردانيد.

 (دلالت آيه بر عدم امكان رؤيت)

اگر چه دليل عقلى ما را كافى است در اينكه محال است خدا را بچشم سر توان ديد زيرا كه خدا جسم و جسمانى نيست كه بچشم ديده شود و اين آيه همان تأييد حكم عقل است چيز زائدى نيست، لكن ابو القاسم بلخى باين آيه استدلال نموده كه ديدن حق تعالى محال است و اينكه سؤال آنها دو خطا و دو خلاف در برداشته، يكى انكار پيمبرشان و ديگر طلب رؤيت حق تعالى كه بگمان آنها توان او را بچشم ديد، و چنين عقيده خلاف بزرگى است كه كيفر آن جز سوختن و گداخته شدن بآتش غضب الهى چيز ديگرى نيست و نظر ببزرگى چنين امرى دارد قوله تعالى فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى‏ أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً.

هيچ عاقلى انكار ندارد كه محال است خدا را بچشم سر توان ديد لكن رؤيت حق تعالى بچشم دل يعنى بحقايق ايمان براى انبياء و اولياء در مظاهر عالم و بقدر دلالت موجودات و نمايندگى آنها هيچ محظورى ندارد اگر چه محتاج بتصفيه دل و صفاى باطن است.

در حديث مشهور حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام در پاسخ سؤال ذعلب نام كه «آيا پروردگار خود را ديده‏اى» فرمود چگونه عبادت ميكنم خدايى را كه نديده باشم و پس از آنكه سؤال از كيفيت رؤيت ميكند در پاسخ ميفرمايد بچشم ديده نميشود لكن بقلب و بحقيقت ايمان ادراك ميشود و نيز در روايت ديگرى صدوق عليه الرحمة در كتاب توحيد چنين روايت‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 331
ميكند «كه ابى بصير از صادق آل محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم سؤال ميكند آيا مؤمنين خدا را در قيامت ميبينند» در پاسخ فرمود آرى و البته قبل از قيامت نيز او را ديده‏اند ابى بصير ميگويد در چه وقت فرمود آن وقتى كه گفت أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ پس از آن حضرت ساعتى سكوت نمود و پس از آن فرمود بلكه مؤمنين در دنيا قبل از قيامت نيز او را مى‏بينند، آيا تو در اين وقت او را نميبينى ابى بصير گويد فداى تو شوم اين مطلب را بمردم بگويم فرمود نه زيرا وقتى بگويى آدم جاهل نادان رؤيت بآن معنى كه تو مى‏گويى نميفهمد و منكر مى‏گردد زيرا كه ديدن بقلب مثل ديدن بچشم نيست.

اين دو حديث و امثال آن تأييد مى‏كند همان حكم عقل را كه ديدن خدا را بچشم سر محال است لكن بحقيقت ايمان و بچشم دل كه مدركات آن بسيار جلى‏تر و واضح‏تر مينمايد توان خدا را بوجه ديد نه بكنه و حقيقت و او را بحقيقت نتوان ادراك نمود زيرا كه او محيط است و هرگز محيط محاط نخواهد شد، و ادراك حقيقت بدون احاطه بكنه ميسر نيست.

خلاصه فقط بقدر دلالت موجودات خدا را توان بچشم دل ديد لكن هر دلى تاب ديدار او را ندارد چه خوش گفته آن مرد كرمانشاهى:

         نهان نبود رخش ما كور هستيم             ز ناشايستگى زو دور هستيم‏

         و گر نه يار پيداتر ز پيداست             رخش زائينه گيتى هويداست‏

         مجو با ديده او را مشكل است اين             عبث كوشش مكن كار دل است اين‏

         اگر چه ذات پاكش لا مكانست             چه نيكو بنگرى در دل نهانست‏

         غيور است او نه هر دل خانه اوست             دل صاحب دلان كاشانه اوست‏

         دلى اندر دل صاحب دلان است             كه آن دل جاى آن آرام جان است‏

         تو گر خواهى بيابى فيض ديدار             بجز اين دل دل ديگر بدست آر

         ندارى گر چنين دل تا كه وقت است             بزن بر دامن صاحب دلى دست‏                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 332

          كه تا از دم نفست وا رهاند             ترا تا منزل جانان رساند

         اگر جوينده راه خدايى             نباشد جز محمد صلى الله عليه و آله رهنمايى‏

 (داستان موسى «ع» و صاعقه آسمانى)

مفسرين چنين روايت ميكنند كه پس از آنكه از حضرت عزت حكم صادر گرديد كه بايستى كسانى كه بگوساله سجده نموده‏اند كشته شوند تا آنكه توبه آنان قبول گردد پس از كشته شدن و قبول توبه آنها جناب موسى عليه السّلام از بين قوم هفتاد نفر آنها را انتخاب نمود براى ميقات پروردگار و ايشان از حضرتش درخواست نمودند كه ميخواهيم صداى خدا را بشنويم پس از قبول وقتى بكوه نزديك شدند عمودى از ابر پديد گرديد و كوه را پوشانيد و حضرت موسى عليه السّلام نزديك بكوه رسيد و در پيشانى او نورى پديد گرديد و آن نور بقدرى تلألؤ و درخشندگى داشت كه كسى را قدرت نظر نمودن بآن نبود و با خدا تكلم نمود و بنى اسرائيل كلام خدا را شنيدند كه بموسى (ع) امر و نهى مينمود.

و پس از آنكه كلام خدا تمام شد آن ابرى كه موسى را فرا گرفته بود عقب رفت، و بنى اسرائيل گفتند ما ايمان نميآوريم مگر وقتى كه خدا را معاينه ببينيم پس صاعقه آنها را گرفت و تمام آنها مردند و پس از آنكه حضرت موسى (ع) غش كرد و بهوش آمد دستهاى خود را بسوى آسمان بلند نمود و بطور تضرع و زارى چنين استغاثه نمود كه از بين بنى اسرائيل هفتاد نفر انتخاب نمودم كه شهود من باشند براى قبول توبه آنها چگونه برگردم و يكى از آنها با من نباشد و همين طور دعا و تضرع و لابه نمود تا وقتى كه خداوند آنها را زنده گردانيد و چون آن حضرت از حق تعالى طلب قبولى توبه آنها را نمود خطاب رسيد كه توبه آنها قبول نميشود مگر وقتى كه كشته شوند.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 333

 در اينجا دو قول است بعضى گفته‏اند پس از قتل و قبول توبه حضرت موسى (ع) از باقيمانده آنان براى استماع كلام خداوند هفتاد نفر را بكوه برد، و بعضى گفته‏اند بردن آنها را بكوه قبل از قبولى توبه آنان بود، و نيز بعضى گفته‏اند آن هفتاد نفر كسانى بودند كه بگوساله سجده نكرده بودند بهر حال وقتى بنى اسرائيليان چنين خواهشى نمودند درياى غضب الهى بتلاطم آمد و آتش غضب شعله‏ور گرديد و آنها را هلاك نمود زيرا كه آنها خدا را جسمى فرض نمودند و چنين گمان كردند كه ميتوان خدا را بچشم سر ديد و ندانستند كه خداوند خالق اجسام است و جسم و جسمانى نيست، و نيز چون پا از گليم خود برتر نهادند و از روى كبر و نخوت خود را قابل رؤيت دانستند باين دو جهت يكى جهل و بى‏خردى و ندانستگى كه خدا جسم و جسمانى نيست كه او را بچشم ديد و ديگر آن كبر و غلو و طلب چيزى كه در خور قابليت آنها نبود باين دو جهت موقعيت پيدا نمودند براى عذاب و مشمول غضب واقع گرديدند.