کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
سوره حمد:آيات 2 تا 4 ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

 [سوره الفاتحة (1): آيات 2 تا 4]
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (2) الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (3) مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (4)

ترجمه:

هر ثناء و ستايش و شكر گذارى كه از ازل تا ابد از هر گوينده‏اى و ستايش كننده‏اى سر زند خدايى را سزد و مخصوص كسى ميباشد كه تمامى اوصاف جلال و جمال و تربيت كننده و سازنده تمام عالميان است از انواع و اقسام ملائكه و جن و انس و وحوش و طيور و سباع و حيوانات و غير اينها كه بدست قدرت همه را ميپروراند و نشو و نما ميدهد و هر موجودى را بفراخور حالش روزى ميدهد و اسباب آسايش وى را با حسن وجه فراهم مينمايد

آن خدايى كه رحمت واسعه رحمانى او تمام موجودات را فراگرفته رحمت خاص رحيمى خود را اختصاص بمؤمنين داده‏

و سلطان و حاكم روز جزا و پاداش يعنى روز قيامت است‏

 (توضيح آيات)

 (الْحَمْدُ لِلَّهِ) بقاعده عربيت الف و لام الحمد يا الف و لام عهد است يا الف و لام استغراق اگر عهد باشد اشاره بآن حمدى است كه لايق قدس او و مخصوص بوى است و آن حمد و ثنائى است كه ذات احدى خود را بآن توصيف نموده و آن حمد پيمبران و اولياى الهى است كه مخصوص بوى است و اگر استغراق باشد اعتراف باين است كه تمام مراتب و درجات كمال و بزرگوارى و ثناء و ستايش از هر ستايش كننده‏اى كه سر زند مخصوص بآن فرد ازلى و آن موجود سرمدى است «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» تمام موجودات بحسب حال و قال تسبيح و ستايش مينمايند ذات بى زوال حق را و چنانچه گفته‏اند فرق است بين حمد و مدح كه حمد ستايش و ثناء بر فعل جميل و نيكويى است كه از روى اراده و اختيار صادر گشته، و مدح اعم                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 38

 است و چون تمام موجودات فعل اختيارى حق تعالى است و هر موجودى نسبت بخود در منتهاى حسن و كمال و محكم كارى است الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ سوره سجده آيه 7، لهذا فرموده «الْحَمْدُ لِلَّهِ» كه حمد را اختصاص بخود داده و نيز بعضى گفته‏اند حمد و شكر يك معنى دارد و بعضى گويند دو معنى دارد حمد در موقع ستايش و ثناء بر اوصاف نيكوى بشرى استعمال ميشود مثل اينكه عرب در مقام ستايش ميگويد «حمدته على شجاته» «1» و نميگويد «شكرته على ذلك» لكن شكر اعم است هم در مقام ستايش بر صفات نيكو استعمال ميشود و هم در مقام نعمت پس هر شكرى حمد هست لكن هر حمدى شكر نيست‏

 (بيان كلام عرفاء راجع بحمد)

چنين گويند حمد اظهار كمال محمود است، و همان طورى كه تسبيح اظهار تنزيه و تقديس و تخليه حق است از نقايص اوصاف ممكنات، حمد اظهار و اعتراف باوصاف جمال و جلال و كمال وى است و تخليه ذات مقدس الهى است بتمام اسماء الحسنى و نعوت ذو الجلال آرى شايد همين باشد سرّ اينكه در تسبيحات اربع و غيره چنين مأمور گشته‏ايم كه در مقام ستايش حق تعالى و اظهار عبوديت و بندگى خود نخستين تخليه نمائيم ذات مقدس را «بسبحان اللَّه» از آنچه لايق مقام قدس او نيست سپس تحليه نمائيم او را «بالحمد للَّه» بآنچه لايق مقام عظمت و جلال خداوندى اوست زيرا كه تخليه قبل از تحليه است بلكه در واقع تخليه همان تحليه است‏

__________________________________________________

 (1) حمد ميكنم او را براى اينكه او شجاع است.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 39

وقتى در مقام تسبيح و تقديس گفتيم خداوند جاهل و عاجز نيست او را ستايش نموده‏ايم بعلم و قدرت، جاهل نيست يعنى عالم است عاجز نيست يعنى قادر است، اين است كه بعضى از دانشمندان گفته‏اند بازگشت صفات كماليه حق تعالى همان سلب نقايص امكانى است مثلا وقتى مى‏بينيم عجز و جهل از صفات نقص بشرى بشمار ميرود و خداوند منزه و مبرا از نقايص امكانى است او را متصف ميگردانيم بنقيض آن و گوئيم عالم و قادر است لكن چون علم و قدرت و باقى صفات جمال احدى از حيطه فهم بشر خارج است لذا در اثبات علم و قدرت و غيره سلب نقيض ميكنيم و كأنه گوئيم خداوند عاجز و جاهل نيست و بايد دانست كه حمد و ثنا و ستايش حق تعالى باوصاف جلال و جمال مخصوص بزبان نيست، بايستى انسان بتمام اعضاء و جوارح على الدوام مشغول حمد و ستايش و شكر گذارى آن فرد ازلى باشد و آنى از توجه بآن معبود بى‏همتا غافل نگردد وظيفه زبان تلفظ باين كلمات است مثل «الحمد للَّه» «سبحان اللَّه» «شكرا للَّه» و امثال اينها از آنچه بما دستور داده شده كه در مقام بندگى و شكرگزارى اظهار نمائيم وظيفه دل پس از تحصيل معرفت كامل حضور و توجه بكسى است كه حمد و ستايش او را مينمايد، وظيفه اعضاء بدن اين است كه هر عضوى را بآن عملى كه براى آن خلق شده وادار نمايد و نه اينكه از عمل فقط نفع شخصى خود را در نظر گيرد و در طلب آن بكوشد بلكه طورى عمل كند كه ديگران نيز از عمل او منتفع گردند اين است وظيفه انسانيت پس اگر خواهى واقعا از آن اشخاصى باشى كه در باره آنها فرموده «و قليل من عبادى الشكور» و از حامدين و شاكرين محسوب گردى                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 40

 بايستى دل و زبان و تمامى اعضاء تو شكر گذار باشد و از آنچه بتو كرامت شده و موفقيت پيدا نموده‏اى از مال و دانش و قوى و منصب و مقام در راه حق تعالى انفاق نمايى و ديگران را از آن بهره‏مند گردانى بقول شيخ سعدى:

         شكرانه بازوى توانا             بگرفتن دست ناتوان است‏

 قيصرى گفته حمد قول من و فعل من و حال من است، زبان من ترجمان حمدى است كه بزبان پيمبران خود را ستوده، و باعضاء و جوارح خود او را حمد مينمايم، به اينكه در خدمت و عبادت و آنچه امر فرموده آن را وادار مينمايم براى اجراء اوامر و توجه بوجهه الكريم.

زيرا همان طورى كه لازم است انسان بزبان حمد و شكر نمايد پروردگار خود را بايستى بتمام اعضاء شكر گذار و بتمام قوا و جوارح خدمت گذار باشد و اين طور سپاس گذارى وقتى انسان را ميسر گردد كه هر عضوى را وادار نمايد بآن عملى كه موظف باوست بطور مشروع (عبادة للحق و انقيادا لامره) نه براى حظوظ نفسانى اما شكر حالى متصف شدن روح و قلب است بصفات جميله و كمالات علميه و عمليه و متخلق گرديدن باخلاق الهيه زيرا بفرموده پيمبران مردم مأمور و موظفند كه باخلاق الهيه خود را بيارايند بطورى كه اخلاق نيكو ملكه آنها گردد، پايان.

 (بيان اوصاف سه‏گانه حق تعالى)

در اين مبارك سوره خداوند بعد از اسم جلاله سه صفت از اوصاف جمال و كبريايى خود را تذكر ميدهد نخستين آنكه داراى رحمت عام و خاص است كه تمام موجودات را در رحمت واسعه خداونديش نشو و نماء ميدهد و همه را برحمت غير متناهى خود روزى ميدهد

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 41
دوم- رب و مربى تمامى عوالم و نشآت وجود است كه بذات پاك خداونديش از عالم مجردات گرفته تا عالم ماده و هيولاى عناصر و آنچه بين آنها است از عالم مجردات، عالم ملائكه، عالم بشر، عالم جن و پرى، عالم حيوان برّى و بحرى، عالم جمادات، عالم نباتات، با مراتب و طبقات و درجات آنها و با اختلاف بين افراد هر عالمى در شرافت و خسّت هر يك را بدرجه و مناسبت استعدادش مينوازد و پرورش ميدهد و همگى تحت تربيت او جل و علا واقعند و مسخر اقتدار او و در ظل عنايت او مفتخرند خلاصه آنكه عوالم غير متناهى كه بجز حق تعالى كسى عالم بآنها نيست همگى تحت تربيت او سبحانه نشو و ارتقاء مينمايند و هر يك را بفراخور حال خود روزى ميدهد و آنچه لازمه وجود و بقاء و زندگانى اجتماعى و فردى وى است با حسن وجه عنايت ميفرمايد بزرگوار پروردگارى است كه انسان را بانواع و اقسام گوناگون نعمتها و رحمتهاى غير متناهى خود پرورش داده و نقاش قدرت جسم و جسد وى را در بهترين صورت نقش نموده لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ «1» و باطن وى را مرتبط نموده بعالم اعلاء و قلب او را عرش و محل استواء رحمت و سرير محبت و معرفت خود گردانيده‏

قلب المؤمن عرش الرحمن‏

و تمامى موجودات مادى را بطفيل وجود وى خلقت فرموده و دل او را گنجينه اسرار ازلى و مخزن انوار جبروتى قرار داده و بتاج كرامت او را برگزيده سر افراز فرموده لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ «2» و از هر عالمى از عوالم كبير در عالم صغير انسانى نمونه‏اى گذارده‏

 «أ تزعم انك جرم صغير و فيك انطوى العالم الاكبرى» «3»

تا آنكه حكمت و عظمت خود را بجهانيان‏

__________________________________________________

 (1) هر آينه بتحقيق خلق نموديم انسان را در بهترين صورت، سوره تين آيه 4 [.....]

 (2) هر آينه بتحقيق گرامى داشتيم اولاد بنى آدم را، سوره بنى اسرائيل آيه 72

 (3) كلام مولى حضرت امير (ع) است آيا چنين گمان ميكنى اى انسان كه-                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 42

بنمايد و انسان را رهين منت خود گردانيده در تفسير روح البيان گفته خداوند انسان را تربيت فرموده و نفس وى را گرامى داشته بتحولات و فيضان انوار در قواى آن و باطن او را تربيت نموده برحمت خود و عبادت كنندگان را تربيت نموده باحكام شريعت و اسرار محبين را بانوار حقيقت و قلوب مشتاقين را بآداب طريقت پاك و منزه است كسى كه باستخوان گوش انسان را شنوا گردانيد و به پيه چشم وى را بينا گردانيد و بگوشت زبان او را گويا گردانيد و در لغت رب بچند معنى آمده: سيد، مالك، مربى و تربيت كننده، صاحب، اصلاح كننده، وجود دهنده و غير اينها و در اينكه آيا «رب» از اوصاف ذاتى حق تعالى بشمار ميرود يا از اوصاف فعل اوست بين مفسرين گفتارى است گويند اگر «ربّ» را باين معنى بگيريم كه قائم بذات خود و مقوّم تمام موجودات است مندرج در صفات ذات ميشود و اگر بمعنى ديگرى مثل سيد، مالك و امثال آن بگيريم از صفات فعل محسوب مى- گردد، پايان.

 (سوم از اوصاف جلال)

مالك و حاكم روز جز است در آن روز كسى يافت نميشود كه مدعى مالكيت باشد مگر ذات احديت در «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» قراء يازده قسم قرائت نموده‏اند و اگر بخواهيم وارد گرديم و هر يك را با دليل و وجه آن بيان نمائيم كلام طولانى ميشود در صورتى كه بناء ما بر اختصار است‏

__________________________________________________

- تو جرم و جسد كوچكى هستى در صورتى كه عالم بزرگ در تو منطوى و پيچيده شده است.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 43

دو قسم از آن يازده قسم كه مشهور و معروف است يكى «مالك» با الف و كسر لام و ديگر «ملك» بدون الف، و كسر لام و كاف اگر «مالك يوم الدين» قرائت شود معنى چنين ميشود كه آن خداوندى كه رحمن و رحيم است مالك و صاحب روز قيامت است كه كسى در آن روز ادعاى مالكيت نميكند.

و اگر «ملك يوم الدين» خوانده شود يعنى رحمن و رحيمى كه سلطان و حاكم روز قيامت است كه در آن روز حكم و سلطنت مخصوص بوى است و در اينكه بچه جهت اختصاص داده مالكيت و سلطنت خود را بروز قيامت در صورتى كه در همه عوالم و همه جا اوست مالك همه چيز، چيزى نيست نه در دنيا و نه در آخرت كه از حيطه اقتدار و مالكيت و سلطنت او خارج باشد در پاسخ گفته‏اند چون در دنيا اشخاصى بوده و هستند كه ادعاى مالكيت و سلطنت نموده‏اند مثل فرعون و نمرود و امثال اينها بلكه هر كسى نسبت بمال خود مدعى مالكيت است و نيز سلاطين روى زمين خود را سلطان و حاكم ميدانند ميخواهد بفرمايد در آن روز كسى يافت نميشود كه ادعاء مالكيت كند آرى قيامت روزى است كه پرده از روى كار برداشته ميشود و حقيقت امر بر همه افراد بشر ظاهر ميگردد آن وقت همه ميفهمند كه ممكن فاقد همه چيز است حتى مالك نفس خود نيست چه رسد بچيز ديگر پس اختصاص مالكيّت در آن روز شايد از جهت ظهور آنست كه مالكيت حق تعالى در آن روز بر همه ظاهر و هويدا ميگردد نه اينكه در آن روز حق تعالى مالك همه چيز گردد به اينكه مالكيت را از مالكين سلب نمايد و اختصاص بخودش دهد چنانچه بعضى توهم كرده‏اند بلكه از باب اين باشد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 44

 كه در آن روز چون حقيقت ظاهر ميگردد همه ميفهمند كه مالك و سلطانى در هيچ وقت غير از خدا نبوده و نخواهد بود شايد اشاره بهمين روز دارد قول حق تعالى كه بعد از فناء موجودات بفرمايد «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ» امروز سلطنت و مالكيت براى كيست خود در پاسخ بگويد «لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ» براى خداى يكتاى بيهمتايى است كه قاهر و غالب بر همه چيز است كه در آن روز كسى يافت نشود كه مدعى مالكيت باشد مگر ذات احديت و در لحظه‏اى حساب خلايق را ميكشد و بهر يك در خور اعمال وى پاداش ميدهد

 «ان كان خيرا فخيرا و ان كان شرا فشرا»

 (سرّ تكرار رحمن و رحيم)

در اينجا دو نكته قابل توجه بنظر ميرسد كه بايستى تذكر دهم:

نخستين خداوند در اين سوره مباركه رحمن و رحيم را دو مرتبه ذكر فرموده دفعه‏اى بعد از بسم اللَّه و دفعه‏اى بعد از عالمين و البته در آن اسرارى نهفته است و آنچه بنظر قاصر ميرسد شايد يكى از اسرار و نكات آن اين باشد كه ما را متذكر گرداند و تعليم فرمايد كه اين دو اسم مبارك را مكرر بزبان برانيم و بقلب متذكر باشيم و بنفس خود تلقين نمائيم و باين وسيله مشمول رحمت خاص و عام خداوندى گرديم دانشمندانى كه از راه تجربه و عمل خواص و آثار بعض اشياء را دانسته و فهميده‏اند چنين معتقدند كه تلقين بنفس آثار بسيارى بر آن مترتب ميگردد حتى آنكه مريض اگر صبح و شام مكرر بخود بگويد كه امروز حالم خيلى بهتر است و مرضم رفع شده بهمين تلقين بخود ممكن است مرض وى رفع گردد يا تسكين يابد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 45

 و شايد سرش اين باشد وقتى كلام از راه زبان وارد گوش گرديد و از آنجا در حسّ مشترك آمد و در قوه خيال ضبط گرديد و اين عمل مكرر گرديد آن وقت الفاظ و معانى آن در ذهن نفوذ مينمايد بلكه بكثرت استعمال در نفس رسوخ مينمايد و ديگر بآسانى نتوان از ذهن بيرون برد ببين چگونه طفل نوزاد كه هيچ قادر بر تكلم نيست وقتى مكرر كلماتى و لغاتى بوى تلقين گرديد و در ذهن وى نفوذ نمود كم كم خلاقيت پيدا مينمايد بر اداء آن كلمات و قدرت پيدا مينمايد و زبان وى بحركت ميآيد و همان كلمات و غير آن را ميگويد اگر كلماتى بوى تلقين نشده بود از كجا چنين قدرت و توانايى در وى پديد ميگرديد اين است كه پيشوايان ما بما دستور داده‏اند كه هميشه ذكر حق را بزبان بگوئيم با آگاهى دل تا آنكه معانى دان گرديم يعنى معانى الفاظ در قلب ما نفوذ نمايد و حقيقت آشكار گردد تمام عقايد فاسده كه بين مردم شيوع دارد روى همين اصل است كه اول حرفى بيش نبوده كه از كسى شنيده شده و بعد بتكرار و تلقين ديگران در ذهن نفوذ پيدا نموده بطورى كه ملكه نفسانى گرديده و اينكه مى‏بينى شب و روز مكرر در مكرر در نماز و غير آن اسماء و اوصاف خدا را مى‏گوييم و معانى آن در قلب ما نفوذ نمينمايد و ذره‏اى بر دانش و معرفت ما افزوده نميگردد براى اين است كه فقط بهمان لقلقه لسان قانع گشته‏ايم و هيچ توجه بمعنى آن نداريم فكر نميكنيم كه براى چه بما دستور داده‏اند كه ذكر حق را مكرر نمائيم و الفاظى در ستايش و حمد و ثناى او سبحانه بگوئيم و در گفتن اين كلمات چه اسرار و نكاتى نهفته و نميدانيم كه حكمت آن تأثر نفس ما است به اينكه معانى اين كلمات در روح و روان ما مركوز گردد و باين وسيله داراى علم و معرفت گرديم‏

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 46
و صفات حميده انسانى در نفس ما رسوخ نمايد و اين الفاظ و اذكار وقتى در قلب نفوذ مينمايد كه دل با زبان همراه باشد و گر نه مثل نقشى ماند كه بر آب زده شود هيچ قرار و ثباتى ندارد ذكرى كه با دل توأم نگردد از زبان وارد گوش ميشود لكن از گوش ديگر بيرون ميرود و دل از آن متأثر نمى‏گردد.

 (نكات ديگرى كه در اينجا گفته شده)

در تفسير روح البيان شش احتمال ميدهد كه خلاصه آن را ترجمه مينمايم 1- رحمتى كه در بسم اللَّه مندرج گرديده رحمت ذاتى است و در فاتحه عرضى است 2- تكرار لفظ رحمن براى اين است كه دانسته شود بسم اللَّه جزء سوره فاتحه نيست «1» 3- ارشاد بندگان است كه مكرر اين دو صفت را بزبان برانند زيرا كه علامت دوستى حق تعالى بسيار ياد نمودن او و ذكر اوست 4- در مقام بيان اين است كه «رَبِّ الْعالَمِينَ» آن كسى است كه صفت رحمانى او احاطه دارد بتمام موجودات و بهمان رحمت عام اوست كه همه را روزى ميدهد و مى‏پروراند و رحيم است كه در آخرت مى‏آمرزد اين است سر اينكه پس از آن فرموده «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» 5- اشاره باين باشد كه بحمد و ستايش پروردگار است كه رحمت الهى شامل حال بشر ميگردد و اول كسى كه از بشر حمد حق را نمود حضرت آدم (ع) بود كه پس از عطسه گفته «الحمد للَّه» سپس خداوند در پاسخ حمد وى فرمود «رحمك اللَّه يا آدم»

__________________________________________________

 (1) اين معنى بمذاق اهل سنت است لكن بمذاق شيعه بسم اللَّه جزء سوره است‏                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 47

6- تكرار براى اين است كه بدانيم خداوند فاعل مختار است و بصفت رحمانيش روزى ميدهد و مخلوقات خود را ميپروراند پايان.

 (نكته دوم راجع بسوره حمد)

در اين سوره مباركه نخست صفت رحمت را تذكر داده سپس صفت ربوبيت پس از آن مالكيت او عز و جل را در روز جزا، و در آن نيز البته اسرارى و نكاتى مندرج گرديده شايد اشاره باشد كه بصفت رحمت خداونديش و بفيض منبسط الهيش ممكنات را از كتم عدم و نيستى بعرصه وجود و هستى آورده، و پس از خلقت بصفت ربوبيش موجودات را پرورش ميدهد و هر يك را بكمال لايق بخود ميرساند و ثانيا در سراى ديگر به بنى آدم حيات جديد افاضه مينمايد و بر اعمال نيك آنها پاداش نيكو و بر اعمال بد آنها مجازات ميفرمايد و اين منتهاى فضل و كرم و احسانست نسبت ببشر كه پس از آنكه وى را بخلعت وجود بر افراشته و بتاج كرامت «و لقد كرّمنا بنى آدم» مفتخر نموده و بانواع و اقسام نعمتها وى را رهين منت خود گردانيده هر فردى از بشر را در ادوار خلقت ميگرداند تا بمنتهاى كمال لايق بخود برساند و باين بيان ترتيب لفظى مطابق ميگردد با ترتيب معنوى زيرا مقام الوهيّت و فيّاضيّت كه ناشى از رحمت واسعه خداوندى اوست مقدم بر مقام ربوبيّت است، كه تربيت بعد از خلقت تحقق مى‏پذيرد و ايصال رحمت بنحو پاداش يا مجازات بنحو ايلام و انتقام بعد از كمال وجود مترتب ميگردد پس ابتداء و پيدايش وجود بالوهيت و رحمت اوست و بقاء و ثبات و دوام موجودات بربوبيت و تربيت اوست و معاد و بازگشت موجودات نيز بسوى وى است «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 48

 بعضى از مفسرين گفته‏اند در اين سوره حمد پنج اسم از اسماء اللَّه نام برده شده: اللَّه، رب، رحمن، رحيم، مالك.

و بنده بتعليم الهى در مقام ستايش حق تعالى گويا عرض ميكند:

خدايا مرا از نيستى بوجود آوردى پس تو اله و خالق من ميباشى و مرا تربيت نمودى و از نقص بكمال آوردى پس تو ربّ و مربّى و پروردگار من ميباشى گناه نمودم و مخالفت كردم تو برحمانيت خود مستور نمودى پس تو رحمانى، توبه نمودم بخشيدى پس تو رحيمى لا بد بايد دار جزائى باشد كه بكيفر اعمال خود برسم پس تو مالك و پادشاه دار جزائى.                        
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 49