کتابخانه

تغییر اندازه فونت

A+ | A- | Reset
قسمت دوم ساخت PDF چاپ ارسال به دوست

 آيا بالاتر از همه آنها آن كسى نيست كه مردم را عالم گرداند بشناسايى باقى علوم تا آنكه آنها ترقّى نمايند و مملكت آنها منظّم و مرتّب گردد و متمدن گردند و داراى سعادت شوند و بتوانند بلاد خود را حفظ نمايند و بعلم و صناعت از غير بى‏نياز گردند، و آن مثل همان حكيم الهى است كه در مثال گفتيم، آن كسى ميباشد كه از طريق علم و حكمت معانى مندرجه در قرآن را بفهمد و باين وسيله وصول بسوى حق تعالى پيدا نمايد و از اينجا ميفهمى معنى كلام رسول اكرم (ص) كه فرموده بصاحب قرآن گفته شود
اقرء و ارق و رتّل، كما كنت ترتل فى الدّنيا

يعنى قرآن را قرائت كن و ترقى نما و بترتيب پيش برو همان طورى كه در دنيا بترتيب و درجه بدرجه پيش رفته‏اى، پايان ترجمه كلام تنطاوى‏

 (خصوصيات و فضائل سوره حمد)

عيّاشى از رسول اكرم (ص) چنين روايت ميكند امّ الكتاب: يعنى سوره حمد افضل و بالاترين سوره هائيست كه خداوند در كتاب خود نازل فرموده و سوره حمد شفاى هر دردى و مرضى است مگر مرگ در كتاب كافى از امام محمد باقر (ع) است (كسى كه از سوره حمد شفاء نيافت هيچ چيز باعث شفاى او نميشود) از صادق آل محمد (ص) روايت صحيح دارد (اگر هفتاد مرتبه سوره حمد را بميّت بخوانند و ببركت سوره حمد زنده گردد تعجّب ندارد) در روايت ديگر است (مرض و المى نيست مگر آنكه هفتاد مرتبه سوره حمد بر آن خوانده شود ساكت ميگردد) و نيز از صادق آل محمد (ص) است (كسى كه وى را علت و مرضى عارض گردد در يقه پيراهن او هفت مرتبه سوره حمد بخوانند اگر شفاء

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 21
نيافت هفتاد مرتبه بخوانند من ضامنم كه شفا يابد) و غير اينها از احاديث و اخبار در فضيلت سوره حمد بسيار است كه براى اختصار بناچار از بيان آن خود دارى نموديم‏

 (نامهاى سوره حمد)

براى اين سوره مباركه نامهايى نهاده‏اند و هر يك از آنها باعتبار معانى و اسرارى است كه در آن مندرج است فاتحة الكتابش گفته‏اند باعتبار آنكه در بعض اخبار دارد اول سوره‏اى بود كه در مكه بحضرت رسول (ص) نازل گرديد بعضى از مفسرين گفته‏اند چون اين سوره در دنيا سبب فتح و فيروزى و كليد گشايش امور است و در آخرت كليد درهاى بهشت است اينست كه آن را سوره فاتحه ناميده‏اند 2- سوره حمدش نامند براى آنكه اولش (الحمد للَّه) است، در پاره‏اى از تفاسير دارد كه بعضى از عرفاء و دانشمندان گفته‏اند اول چيزى كه خداوند خلق نمود عقل مجرد بود و نخستين چيزى كه بوجود آمد عاقل روشن دل بود كه‏

 (اول ما خلق اللَّه نورى)

عقل چون بوجود آمد بسجده افتاد و عاقل چون از نيستى بهستى رسيد در بارگاه عزت قيام نمود كه الَّذِي يَراكَ حِينَ تَقُومُ وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ‏

 «1» سوره شعراء آيه 118 فرّاش قدرت طعام حكمت و غذاى معرفت ترتيب داده در جلو آنها نهاده و ابتداء آن مائده (به الحمد للَّه ربّ العالمين) شد پس باين جهت ملقّب بسوره حمد گرديد

__________________________________________________

 (1) آن خدايى كه مى‏بيند تو را وقتى كه بر ميخيزى از مجلس يا از فراش يا براى نماز خواندن و ميبيند گرديدن تو را در سجده كنندگان، ابن عباس روايت كرده (يعنى ميبيند تو را در صلب پدران تا آدم (ع) كه همه از اهل توحيد بوده‏اند)    
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 22

3- ام الكتاب و ام القرآنش خوانند زيرا كه آن اصل قرآن و جامع و حاوى تمام معانى و اسرار قرآن است و گفته‏اند سوره فاتحه اصل هر كتابى است كه از عرش نازل گرديده زيرا كه مشتمل بر تمامى معارف و الهيّات و معاد و نبوّت و امامت و قضاء و قدر است (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) راجع به الهيّات است (مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ) راجع بمعاد (إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ) راجع بنفى جبر و قدر است كه تمام امور بدست قدرت حق تعالى انجام ميگيرد (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ) هم دلالت بر نبوت و امامت دارد كه طريقه و روش آنها طريق مستقيم است و هم اثبات قضاء و قدر الهى ميكند و نيز ذلت عبوديت مندرج در اين سوره است.

4- وى را سبع المثانى ناميده‏اند براى آنكه هفت آيه است و در هر نمازى دو مرتبه خوانده ميشود يا براى آنكه نصف اين مبارك سوره در اين است كه بنده ستايش حق مينمايد، و نصف ديگر راجع بعطا و بخشش حق تعالى است نسبت بعبد.

اهل تفسير چند وجه ديگر نيز در اينجا گفته‏اند: 1- افتتاح كلام- اللَّه، افتتاح قرائت قرآن، افتتاح قرائت در نماز 2- اول سوره ايست كه نازل گرديده، يا اول كلمه ايست كه در لوح محفوظ ثبت گرديده 3- افتتاح ابواب خزائن اسرار كتاب و معانى و رموز آن 4- نخستين سوره‏ايست كه در مدينه بر رسول اكرم (ص) نازل گرديد.

__________________________________________________

الكتريسته منفى بنام الكترون ساخته شده و وضع قرار گرفتن آنها در اتم باين نحو است كه تمام پروتونها و در حدود نصف الكترونها در مركز اتم تشكيل قسمت سنگينى باسم هسته مركزى را ميدهند و بقيه الكترونها اطراف هسته در يك يا چند مدار بدور هسته ميچرخند و با سرعت بسيار زيادى مشغول حركت ميباشند

          دل هر ذره را كه بشكافى             آفتابيش در ميان بينى‏

 «سعدى»             
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 23

سوره حمد

مدينه و هفت آيه است‏

 (اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم)

ترجمه:

پناه ميبرم بخداوند تعالى و تقدس از شر شيطانى كه رانده شده در گاه الهى است‏

 (توضيح)

معمولا كسى كه خواهد حضور بزرگى شرفياب گردد نخستين وظيفه او اين است كه بدن و لباس خود را تميز كند، و از كثافات و قذارات شست و شو نمايد سپس اذن گيرد و داخل گردد.

پس كسى كه خواهد مهيا گردد براى مناجات با قاضى الحاجات و در مقام شتايش و اظهار بندگى در حضور سلطان السلاطين بر آيد وظيفه وى اين است كه ظاهر و باطن خود را از قذارات و كثافات، صورى و معنوى، جسمى و روحى، پاك گرداند و گر نه هرگز لايق حضور در پيشگاه آن ذات پاك قدوس لا يزال نباشد دلى كه آلوده بكثافات صورى و معنوى است چگونه لايق پيشگاه قرب است و چطور وى را قدرت است كه از راه خلوص با حبيب خود راز و نياز نمايد و چون بالاترين قذارات آن قذارات معنوى است كه در اثر وسوسه و دسيسه‏هاى شيطانى در قلب پديد ميگردد، و در دل بشر نفوذ مينمايد و قلب و جان را آلوده ميگرداند اين است كه اول بايستى بحق تعالى پناه برد از شر شيطان لعين و از او استعانت و امان طلبيد و قلب و دل را از آلودگيهايى كه در اثر خواطر شيطانى كه در قلب نفوذ نموده پاك نمايد سپس شروع كند در حمد و ثناء آن ذات فرد سرمدى                        

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 24

 در سوره نحل دستور فرموده فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ «1» سوره نحل آيه 100 و بايد دانست وقتى ممكن است دل انسان قدرى از وسوسه شيطانى راحت گردد كه متوجه معنى اين كلمه باشد و از روى حقيقت با حضور قلب و خلوص نيت پناه بخدا برد از شر شيطان و ديو نفس و از او كمك طلبد و از وى استعانت جويد و دل با زبان يكى گردد و گر نه بمجرد لقلقه لسان بگفتن اين كلمه ثمرى ندارد بلكه ميتوان گفت وقتى بزبان كلماتى مى گويد و دل در جاى ديگرى است گوينده در پناه شيطان است نه در پناه حق تعالى، زيرا قلبى كه متوجه بحق نباشد در بند شيطان واقع است.

و چنانچه بعضى از دانشمندان گفته‏اند استعاذه تمام نميشود مگر بسه چيز: علم، حال، عمل، علم شناسايى نفس بشر است به اينكه عاجز است از جلب نمودن منافع و دفع كردن مضار و آنچه بر ضرر وى است چه در دنيا و چه در عقبى، و شناسايى حق تعالى بقدرت كامله، و توانايى او بر هر چيزى، وقتى در نفس انسان چنين علمى پديد گرديد كه خود و خداى خود را شناخت يك حالت شكستگى و تواضعى در قلب وى پديد ميگردد كه آن را حالت خضوع و خشوع گويند وقتى حالت خضوع و خشوع در انسان پديد گرديد از چنين حالتى دو صفت و دو حالت نمايان ميگردد يكى در قلب و ديگرى در زبان زيرا وقتى حالت انكسار و شكستگى در خود يافت قهرا التجاء مينمايد بمبدء خود و بزبان كه ترجمان قلب است ميگويد «اعوذ باللّه» پس عمده در استعاذه علم انسان است بخودش و بپروردگارش و كسى كه نشناسد عزت ربوبيت و

__________________________________________________

 (1) هنگام قرائت نمودن قرآن پناه ببريد بخدا از شر شيطان رانده شده درگاه احدى.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 25

ذلت عبوديت را، هرگز نتواند واقعا بخدا پناه برد.

خلاصه بايستى انسان در تمام حالات پناه بخدا برد و ملتجى بكرم وى گردد مخصوصا طالب علم حقيقى و عمل صحيح كه بكمال نميرسد، مگر باستعانت و كمك او زيرا كه در سر راه وى راه زنان بسيار و دشمنان بى شمارند، نفس شرير در طرفى، قواى نفسانى و طبيعى در طرف ديگر، شياطين جنى و انسى از طرف ديگر، چگونه انسان ضعيف كه باعتبارى از تمام موجودات ضعيف‏تر و محتاج‏تر بنظر مى‏نمايد ميتواند خود را از دست آنها نجات دهد مگر كسى را كه خداوند وى را در پناه خود حفظ نمايد اينست كه برسول خود كه عقل كل بود دستور ميفرمايد كه وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ «1» سوره مؤمنون آيه 99 ببين چگونه بسيارى از محصلين علوم و راه روان بسوى حقيقت كه يا از پا در آمده‏اند و بمقصود نرسيده‏اند يا در بيراهه افتاده‏اند و سير قهقرايى نموده موهوماتى را حقيقت دانسته و خود را سرنگون نموده‏اند (پناه ميبرم بخداى سبحان از شر نفس و شياطين جنى و انسى)

 [سوره الفاتحة (1): آيه 1]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (1)

ترجمه:

استعانت ميجويم بنام خداوندى كه جامع تمام صفات كمال و منزّه و مبرّا از جميع نقايص امكانى است و رحمت واسعه خداونديش تمامى موجودات را احاطه نموده و جميع موجودات در دنيا مشمول رحمت رحمانى اويند، و رحمت رحيمى خود را در آخرت مخصوص بمؤمنين و اهل تقوى گردانيده‏

__________________________________________________

 (1) بگو اى رسول اكرم اى پروردگار من پناه ميبرم بتو از وسوسه‏هاى شيطان و ديوان سركش.                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 26

 (توضيح)

خداوند ابتداء نمود كلام خود را باسم «اللَّه» زيرا بقاء و ثباتى براى چيزى تصور ندارد مگر بوجهه الكريم چنانچه از رسول اكرم (ص) است در حديث صحيح‏

 «كل امر ذى بال لم يبدء فيه باسم اللَّه فهو أبتر» «1»

روايت از حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام است، كه (تمام اسرار خداوند در كتب آسمانى است، و آنچه در كتب آسمانى است مندرج در قرآن است، و آنچه در قرآن است مندرج گرديده در سوره فاتحه، و آنچه در سوره فاتحه مندرج گرديده در بسم اللَّه است، و آنچه در بسم اللَّه است مندرج در باء بسم اللَّه است، و من آن نقطه باء بسم اللَّه ميباشم ابن عباس رئيس مفسرين چنين روايت ميكند كه مولى امير المؤمنين عليه السّلام از اول شب تا آخر شب راجع بباء بسم اللَّه حديث ميفرمود كه من اندكى از آن را ميفهميدم و فرمود قسم بخدا اگر بخواهم باء بسم اللَّه را تفسير نمايم‏

 «لا وقرت سبعين بعيرا» «2»

از باء بسم اللَّه توضيح كلام آن بزرگوار كه فرمود (من نقطه باء بسم اللَّه ميباشم يعنى من جامع قرآنم و كلام اللَّه ناطقم) اول نقطه وجود كه از سماء قدرت ازلى بارض ممكنات نزول نمود حقيقت محمدى (ص) و نور احمدى بود چنانچه فرمود

 «اول ما خلق اللَّه نورى»

و در جاى ديگر

 «اول ما خلق اللَّه القلم»

و در جاى ديگر

 «اول ما خلق اللَّه العقل»

          «عباراتنا شتى و حسنك واحد             و كل الى ذاك الجمال نشير»

__________________________________________________

 (1) هر امر بزرگى كه ابتداء او باسم اللَّه نشود قطع ميگردد و بثمر نميرسد.

 (2) اين قدر معانى بيان ميكردم براى باء بسم اللَّه كه اگر مى‏نوشتند بقدرى ميشد كه بايستى بار هفتاد شتر نمايند                        
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 27

خلاصه در هر مرتبه‏اى از مراتب خلقت اول پيدايش و ظهور آن يك امر وحدانى بسيط بوده، در عالم عقول و اول ما خلق اللَّه همان حقيقت محمدى (ص)، در مرتبه نفوس نفس علوى (ع)، در مرتبه طبيعت جوهر بسيط هيولى و ماده، تا برسد بمرتبه الفاظ، كه از نقطه بسيط آغاز ميگردد، و از نقطه خط، از خط بيست و نه حروف (هجاء)، از تركيب حروف هجاء كلمه، از كلمه كلام، و سخن گو بتوسط كلام ما فى الضمير خود را ارائه ميدهد و شايد اشاره باين باشد كه منم قرآن ناطق، و حقيقت كلام اللَّه كه از نفس رحمانى و فيض سبحانى در عالم خلقت تظاهر نموده‏ام و منم نقطه جامعه كلام اللَّه و تمام معانى كتب الهى در كمون وجود من مندرج است.

در روايتى فرموده (نازل نشد آيه‏اى از آسمان در دريا، و نه در خشگى و نه در شب، و نه در روز، و نه در كوه، و نه در بيابان، و نه در سفر، و نه در حضر مگر آنكه من ميدانم در چه وقت نازل گرديده و راجع بچه امرى فرود آمده، و من ميدانم ظاهر آن را، و باطن آن را، تفسير آن را و تأويل آن را) و امثال اين روايات بسيار است كه دلالت دارد بر اينكه تمام علوم قرآن مندرج در قلب آن بزرگوار است پس جا دارد كه بفرمايد (تمام قرآن مندرج در باء بسم اللَّه است و من آن نقطه باء ميباشم) تعبير بنقطه شايد از جهت وحدت و حقيقت ذات مقدس اوست، و اينكه آن حضرت بعد از رسول اكرم (ص) اول ما خلق اللَّه است، پيغمبر اكرم (ص) فرمود (من و على در ابتداء خلقت يك نور بوديم و تسبيح و تهليل حق تعالى را ميكرديم تا آنكه آن نور دو قسمت گرديد نيمى در صلب عبد اللَّه قرار گرفت، نيمى در صلب ابو طالب) در تفسير على بن ابراهيم از صادق آل محمد (ص) است كه (باء) بهاء اللَّه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 28

 (جمال)، «سين» سناء اللَّه (رفعت و بزرگى)، «ميم» ملك اللَّه (سلطنت و بزرگى) است.

 (بيان اللَّه واله)

بين علماى تفسير گفتار بسيارى است كه آيا اسم مخصوصى كه دلالت كند بر ذات واجب الوجود در لغت وضع شده يا نه؟

جماعتى گويند بازاء ذات مقدس او نميتوان نامى نهاد، ذاتى كه ادراك آن ممكن نيست چگونه توان او را باسمى ناميد و چه فائده بر آن مترتب ميگردد زيرا نخستين بايستى مسمى را در نظر گرفت سپس بمناسبتى اسمى بر وى نهاد در پاسخ گفته شده آرى شكى نيست كه ادراك تام و تمام منوط باحاطه تامه است و هرگز ممكن نيست محاط احاطه كند بمحيط خود و حق جل و علا محيط بر همه چيز است چگونه ممكن است محيط در فهم محاط بگنجد هرگز ممكن نيست، اين است كه كسى نتواند او را بكنه و حقيقت ادراك نمايد مگر خودش.

لكن عدم ادراك ذات منافى با وضع اسم نيست، اگر بهيچ وجه راهى براى شناسايى آن ذات مقدس نبود البته صحيح نبود اسمى براى وى قرار داد ولى وقتى آثار بديع و صنايع عجيب او در اطوار عالم نمايان است چگونه نميتوان بازاء نمايشات و آثار و صفات و افعال او اسمى و نامى وضع نمود خصوصا واضع خود اوست كه مدرك بذات خود است اين است كه گويند «اسماء اللَّه توقيفى است» كه آنچه را خودش وضع نموده بايستى ماها او را بهمان اسم بخوانيم و شايد نامى كه خودش وضع نموده نام مخصوصى است كه ديگرى را                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 29

 شامل نگردد، و بنا بر آنكه صحيح باشد اسم مخصوص براى آن ذات يگانه وضع نمودن اسم اعظم است زيرا كه شرف علم و ذكر بمناسبت معلوم و مذكور است و اگر اتفاقا از مقربان كسى پيدا شود كه اطلاع پيدا نمايد بر اسم اعظم و معنى آن بر وى تجلى كند و مكشوف گردد دور نيست كه چنين كسى عالم گردد باسرار كاينات و عوالم جسمانيات و روحانيات منقاد و مطيع امر وى گردند و همين است سرّ كرامات و خوارق عاداتى كه از انبياء و اولياء بروز مينموده و نيز در اينكه اسم اعظم چيست بين علماء و دانشمندان گفتارى است كسى گويد «ذو الجلال و الاكرام است» ديگرى گفته «الحى القيوم است» و هر يك شاهدى از حديث نبوى آورده‏اند، ديگرى گفته تمام اسماء الهى اسم اعظم است زيرا كه اسم اعظم نسبى است كسى كه دل خود را از غير صاف گرداند، و از محرمات اجتناب نمايد و از جاده مستقيم شريعت منحرف نگردد هر اسمى كه گويد نسبت بوى همان اسم اعظم است علماى كلام گويند «اللَّه» علم و اسم است براى ذات واجب الوجود و باقى اسماء اللَّه اوصاف و نعوت آن ذات يگانه‏اند و شاهد بر آن اين است كه در زمان جاهليت اعراب خدا را «اللَّه» ميگفتند و خداوند برسولش خبر ميدهد كلام آنها را وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ «1» سوره عنكبوت آيه 61، و اسم ذات شريف‏ترين اسماء اللَّه است زيرا كه تمام صفات مندرج در ذات است و نيز اين كلمه دوازده هزار و پانصد و شصت جاى قرآن گفته شده همين دليل بر شرافت اين اسم مبارك است‏

__________________________________________________

 (1) و اگر سؤال كنى از كفار چه كسى خلقت نموده آسمانها و زمين را و مسخر نموده خورشيد و ماه را هر آينه البته گويند خدا                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 30

از جناب پيغمبر اسلام (ص) چنين نقل ميكنند كه اسم اعظم در اين دو آيه مندرج است وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ «1» سوره بقره آيه 158، و در اول سوره آل عمران اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ «2» آنچه بنظر قاصر ميرسد اين است كه اسم اعظم مشترك بين اين دو آيه يكى اله است و ديگرى هو پس بنا بر اين حديث اسم اعظم «اللَّه» است كه مأخوذ است از (اله) يا (هو) كه اشاره بآن موجودى است كه غايب از حواس است و در روايتى بحضرت سجاد (ع) نسبت ميدهند كه از خدا خواستم اسم اعظم را بمن تعليم كند در خواب بمن نمودند كه بگو

 «اللّهمّ انّى اسئلك باسمك يا اللَّه يا اللَّه يا اللَّه يا اللَّه يا اللَّه الّذي لا اله الّا هو ربّ العرش العظيم»

در روايت ديگر دارد كه حضرت رسول (ص) فرموده بهترين نامهاى خداوند در سه سوره است در سوره بقره اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ و در اول آل عمران اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ و در (طه) وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ بدلالت اين حديث بهترين نامهاى خداوند «الحىّ القيّوم» ميشود زيرا در هر سه آيه ذكر شده و بنا بر آنچه تفسير شده «الحىّ» زنده‏اى است كه مردن ندارد و فعال و دراك است «قيّوم» قائم بذات خود و آنچه موجود است قائم بوى است و علماى تفسير در معنى «آله» چند وجه گفته‏اند كه يكى از معانى‏

__________________________________________________

 (1) اله و خداى شما يكى است و نيست الهى مگر او رحم كننده و مهربان است‏

 (2) خدايى است كه نيست الهى مگر او كه زنده و پاينده است‏                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 31

آن تحيّر ميشود و بين علماى كلام گفتارى است كه آيا اللَّه مشتق است يا جامد عبرانى است يا سريانى لكن مشهور و معروف اين است كه اللَّه اسم معبود بحقى است كه جامع تمام صفات كمال و جلال و داراى كل بهاء و كمال بوده باشد و گويند اله ابتداء اسم جنس بوده براى هر معبودى و بعد بكثرت استعمال اختصاص پيدا نموده بمعبود حق جل و علا يعنى واجب الوجود در كتاب كافى است كه هشام بن حكم از صادق آل محمد (ص) سؤال نمود از اسماء اللَّه و اشتقاق آنها و اينكه اللَّه مشتق از چيست در پاسخ فرمود «اى هشام اللَّه مشتق است از اله و اله اقتضاء ميكند مألوه را (يعنى الهيت بدون معبوديت تحقق نپذيرد) و اسم غير مسمى است كسى كه عبادت كند اسم را بدون مسمى كافر است و چيزى را عبادت نكرده و كسى كه عبادت كند اسم و معنى را آن هم كافر است و دو چيز را عبادت نموده و كسى كه فقط معنى را عبادت كند او موحد است و «هو» اشاره بآن وجود مطلق متشخص بذات و متعين بوجود است و آن هويتى است كه غائب از حواس و خالى از اوصاف و متعين بذات خود است بدون وصفى و صفتى كه غير ذات اعتبار شود و اين اسم مخصوص بمقربين است كه در مقام مناجات معبود خود را باين اسم بخوانند زيرا كه در نظر شهود اين برگزيدگان موجود حقيقى نيست مگر او و بس و آنچه غير او است در نظر آن مقربان اعدام و لا شى‏ء مينمايد زيرا كه ممكنند و ممكن در حد ذات و حقيقت خود شيئيت وجودى ندارد پس آنها حق را بدون قيدى و وصفى و صفتى كه امتياز دهد او را از غير ستايش مينمايند زيرا كثرتى بنظر آنها نميآيد كه محتاج بمميز باشد اين است كه او را با لفظ «هو» ميخوانند لكن كسانى كه باين حد از شهود و عرفان نرسيده‏اند نتوانند خدا را مجرد                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 32

 از تمام اوصاف و صفات و اسماء ستايش نمايند و رو باو آورند آنها بايستى خدا را باسم «اللَّه» خوانند زيرا كسانى كه خدا را موجودى دانند و خلق را موجوداتى البته در مقام مناجات بايستى حق را باوصافى بخوانند كه مميز او و مخصوص بوى باشد كه امتياز دهد او را از غير و آن لفظ «اللَّه» است كه علم و اسم است براى معبودى كه جامع تمامى كمالات و مستجمع جميع اوصاف نيكو است و گفته‏اند در لفظ «اللَّه» و در لفظ «هو» اسرار و نكات و آثارى مندرج است كه كسى كه با خلوص نيت مداومت نمايد بر آن دو اسم ممكن است پرتو نور هويت و ظهور هستى حق سبحانه بر قلب او تابد و اشياء را از نظر بصيرت وى دور گرداند و بجز هويت حق تعالى در نظر شهود او چيزى نماند و از أمير المؤمنين على (ع) است كه «خضر نبى را در خواب ديدم و باو گفتم بمن بياموز چيزى كه بدشمنان ظفر يابم فرمود يا على بگو

 «يا هو يا من لا هو الا هو»

چون بسمع همايون حضرت رسالت رسانيدم فرمود يا على اين اسم اعظم بوده كه بتو آموخته و در روز بدر هميشه اين كلام را مكرر ميكردم تا آنكه ظفر يافتم و گفته‏اند از جمله اذكار بسيار معتبر اين است «يا هو يا من هو يا من لا هو الا هو يا اول يا ابد يا دهر يا ديهار يا ديهور يا لا اله الا هو» خلاصه «اللَّه» يا مأخوذ از «اله» بفتح همزه و كسر لام است كه بمعنى تحير و دهشت است كه عقلاء متحيرند در حقيقت ذات خداونديش و يا مأخوذ از «اله» بفتح همزه و لام است بمعنى معبود بحق و ديگرى گفته «اللَّه» از «اله» بمعنى سكون است زيرا كه بذكر حق تعالى قلوب مطمئن ميگردد «الا بذكر اللَّه تطمئنّ القلوب» و چنانچه گفته‏اند از خصوصيات مواد اين مبارك اسم اين است كه                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 33

 «اللَّه» چهار حرف است و هر يك باعتبارى دلالت بر ذات احدى دارند اگر همزه از آن بردارى باقى ميماند (اللَّه) لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و اگر يكى دو لام را بر دارى باقى ميماند «له» لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و اگر لام دوم را نيز بردارى ميشود (هاء) مضمومه «هو» قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و در تلفظ حرف «واو» در «هو» زياد ميشود و اينجا بزرگى و عظمت اين نام مبارك معلوم ميشود چنانچه احاديث در فضيلت آن نيز بسيار است (الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) دو صفت و دو اسمند مأخوذ از رحمت واسعه خداوندى رحمن صيغه مبالغه است دلالت دارد بر كثرت رحمت و رحيم صفت مشبهه است دلالت دارد بر ثبات و بقاء و رحمت دائمى حق تعالى و رحمت بمعنى لغوى آن رقت قلبى است كه مقتضى احسان ميشود و گاهى رقت قلب پديد ميگردد بدون اينكه احسانى بشود و گاهى بعكس احسان ميشود بدون رقت قلب اين است كه در روايات دارد كه رحمت خداوند همان فضل و احسان اوست بدون رقت قلب و رحمت انسان رقت قلب و عاطفه وى است و خداوند رقت و عاطفه را مركوزى قلب بشر قرار داده و خود متفرد گرديده بصفت احسان و رحمان و رحيم بر وزن «ندمان و نديم» است و رحمن اسمى است مخصوص بحق تعالى شامل غير نميشود مگر از جهت مظهريت زيرا كه تمامى موجودات مشمول رحمت واسعه خداوندى اويند و رحمت رحمانى اوست كه احاطه نموده بر تمام اشياء وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ سوره اعراف آيه 155 أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ «1» سوره فرقان آيه 47 و قول معصوم عليه السّلام است‏

 «اللهم انى اسئلك‏

__________________________________________________

 (1) آيا نديدى و نظر نكردى بسوى پروردگار خود كه چگونه كشيده-                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 34

باسمك الذى بسطت الخيرات» «1»

و رحمت باين معنى صحيح نيست نسبت بكسى داده شود مگر بحق تعالى زيرا اوست كه رحمت او فرا گرفته هر چيزى را و بآن اشعه رحمت رحمانى وى است كه تمامى موجودات را بزيور وجود آراسته و همه را مينوازد و روزى ميدهد و همه در سايه رحمت رحمانى غير متناهى او نشو و ارتقاء مينمايند و اين قسم از رحمت او سبحانه نسبت بتمام موجودات مساوى است:

انسان، حيوان، جن ملك، فلك، مؤمن، كافر، متقى، فاسق، همه و همه از جوى بار رحمت واسعه او آب مينوشند، و همه را دست الطاف رحمانيش مينوازد

          چنان گسترانيده شد خوان دوست             بر اين خوان يغما چه دشمن چه دوست‏

 آرى اول فيض سبحانى كه از سماء قدرت ازلى بر ارض ممكنات تابيده همان رحمت واسعه رحمانى او است كه ممكنات را از نيستى و عدم بوجود آورده‏

          همه را او نوازد و سازد             گر چه از خود بديگرى نپردازد

 لكن «رحيم» بر غير خداوند هم گفته ميشود زيرا كه رحيم كسى را گويند كه عاطفه قلبى او و احسانش بسيار باشد پس از اين بيان معلوم شد كه «رحمن و رحيم» دو اسم از اسماء خداوند ذو الجلال ميباشند و هر دو بمعنى فضل و احسان و كرم غير متناهى اوست لكن رحمت رحمانى او فرا گرفته تمام موجودات را و هر موجودى بقدر

__________________________________________________

- سايه را شايد مقصود از ظل و كشيدن آن همان وجود اشياء باشد كه همه ظل رحمت واسعه خداوندى اويند و رحمت او محيط بر همه چيز و او قيوم كل و همه قائم بوى‏اند.

 (1) خدايا از تو سؤال ميكنم باسم آن چنان كه پهن نموده‏اى بآن اسم خيرات را                        
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 35

استعداد و فراخور خود از آن رحمت نصيبى دارد بلكه ميتوان گفت وجود موجودات بعينه همان رحمت رحمانى اوست و رحمت رحيمى او مخصوص باشخاص با ايمان و با تقوى ميباشد و ديگران را از اين رحمت خاص نصيبى نيست پس اشخاص صالح نيكوكار هم از رحمت رحمانى حق تعالى برخوردارند و هم از رحمت رحيمى او فائزند اين است كه آنها در نعيم جاودانى متنعم‏اند و در ظل حمايت حق تعالى هميشه محفوظند در مجمع البيان از پيغمبر اكرم (ص) است «كه براى خداى عز و جل يكصد رحمت است و از صد نود و نه آن مخصوص ببندگان خالص خداست كه در قيامت شامل آنها ميگردد و از صد يكى را در دنيا بين تمام خلق خود قسمت نموده در تفسير روح البيان از پيغمبر اكرم (ص) چنين روايت ميكند (كه در شب معراج تمام درجات و مراتب بهشت را بمن نمودند ديدم در آن چهار نهر جارى بود: آب، شير، خمر، عسل، (شايد اشاره بآن چهار نهرى است كه در قرآن بيان فرموده مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ سوره محمد آيه 16 وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى آيه 17 از جبرئيل پرسيدم اين نهرها از كجا مى‏آيد و بكجا ميرود پاسخ داد كه همه آنها بحوض كوثر ميريزد ولى منشأ جريان آنها را نميدانم، پس از آنكه از خدا طلب نمودم بمن بنمايد محل جريان آبها را، ملكى نازل شد و بمن سلام نمود و گفت يا محمد (ص) چشم خود را بر هم گذار چشم خود را بر هم گذاردم پس از آن چشم خود را باز نمودم ديدم درختى و قبه‏اى از در بيضاء و آن قبه درى داشت از ياقوت احمر و قفلى بآن در بود كه اگر

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 36 جن و انس جمع ميشدند و روى آن مى‏نشستند مثل طائرى بودند كه بالاى كوهى نشسته باشد ديدم آن نهرهاى چهار گانه از زير آن قبه جارى است وقتى خواستم از آنجا بر گردم ملك بمن گفت چرا داخل قبه نميشوى گفتم چطور داخل شوم در صورتى كه قفل بر آن نهاده ملك گفت كليد آن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» است آن گاه ديدم نهرها از چهار طرف قبه جريان دارد و بر چهار طرف قبه نوشته شده «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» ديدم نهر آب جارى است از ميم، بسم اللَّه، و نهر شير از هاء اللَّه، و نهر خمر از ميم رحمن، و نهر عسل از ميم رحيم پس دانستم كه منشأ جريان آبها بسم اللَّه است پس از آن مصدر جلال خداوندى خطاب شد يا محمد (ص) هر كس از امت تو مرا باين اسم ياد كند با قلبى كه از رياء خالى باشد وى را از اين آبها سيراب ميگردانم صاحب بحر الحقائق گفته آب اشاره بدل زنده بعلم است «و من الماء كل شى‏ء حى» و لبن اشاره بباقى ماندن فطرت اصليه‏اى است كه به بت پرستى و هواى نفسانى و بدعت و كج روى تغيير نكرده باشد (يعنى بهمان صفاء و لطافت فطرت اوليه باقى باشد) و خمر جوشش محبت الهى است: و عسل مصفى كنايه از حلاوت و شيرينى قرب خداوندى است در كتاب تهذيب از امام جعفر صادق (ع) و در كتاب عيون از امام رضا عليه السّلام چنين اخبار مينمايد كه «بسم اللَّه، نزديك‏تر است باسم اعظم از سياهى چشم بسفيدى آن».                       
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏1، ص: 37